اســلام و توسعه
Article data in English (انگلیسی)
اســلام و توسعه
نصرالله آقاجانى*
چکیده
انسان با تکیه بر قدرت عقلانى و نیروى ابتکار خویش، همواره درصدد توسعه فرایند پیچیده حیات فردى و اجتماعى خود بوده و هیچ گاه ایستایى و ثبات ظاهرى ابزار و جلوه هاى طبیعت و فنون بهره مندى از آن، مانع نوگرایى و نوسازى او نبوده است. تنوع تمدّن ها و فرهنگ ها بر اساس میزان شکل گیرى و بهره مندى انسان ها و جوامع از این خصیصه انسان ها به وجود آمده است; یعنى نگاهى نو به طبیعت و جلوه هاى ظاهر و باطن آن داشتن و استفاده بهینه از منافع و منابع آن.
مقوله رشد و توسعه و نوسازى مستمر جامعه در این فرایند شکل مى گیرد. اما آیا همه جوامع و کشورهاى دنیا در جریان توسعه و رشد قرار دارند؟ بدون تردید، تقسیم کشورها و جوامع به توسعه یافته و توسعه نیافته در حال توسعه ـ دست کم در ابعاد اقتصادى و فن آورى ـ غیر قابل انکار است، ولى آنچه بین اندیشمندان اجتماعى مورد بحث و گفتوگو مى باشد عوامل رشد و توسعه و نیز موانع آن است. چه چیزى باعث رونق و تسریع توسعه در برخى کشورها و نیز چه عواملى سبب توسعه نیافتگى برخى دیگر از کشورها مى گردد؟ بدون شک، «توسعه» پدیده اى انسانى بوده و با اختیار و انتخاب انسان به وجود آمده است. قهراً تحقق نیافتن آن نیز مستند به انسان و بى توجهى او و یا مقتضیات خاص فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى اوست.
رویکرد اساسى در این تحقیق، بررسى موانع فرهنگى توسعه است; یعنى در جوامع توسعه نیافته اسلامى از جمله ایران، کدام یک از پیش زمینه هاى فرهنگى مانع از توسعه، خصوصاً توسعه اقتصادى بوده است؟ مقصود از «زمینه هاى فرهنگى» در این نوشتار، خصوص اندیشه ها و باورها و روحیات دینى است. بنابراین، دین به عنوان مهم ترین بُعد از ابعاد فرهنگى چه نسبتى با توسعه دارد؟ آیا دین مخالف توسعه است یا خیر؟ «در مغرب زمین ایده اى وجود دارد که اساساً دین و از جمله اسلام را مانع توسعه تلقى مى کنند و عقب ماندگى کشورهاى اسلامى را شاهد عینى بر صدق مدعاى خویش مى دانند. بحث پارکینسون درباره عوامل غیر اقتصادى عقب ماندگى مناطق روستایى مالزى یک نمونه از تحقیقات انجام شده در این زمینه است. به نظر وى، علت عقب ماندگى مردم این مناطق را باید به پافشارى و مقاومت آن ها در برابر تغییر و تحول و پافشارى بر برخى عقاید اسلامى نسبت داد.»1 بسیارى از مطالعاتى که تحت عنوان «شرق شناسى» انجام شده، اسلام را به گونه اى معرفى کرده است که فاقد ظرفیت تطبیق و تعدیل مى باشد و آن را سازگار با عدم تغییر و تحول بیان مى کند.2از این رو، جاى این سؤال وجود دارد که آیا اسلام و تعالیم آن از زمینه هاى اصلى عدم توسعه در کشورهاى اسلامى است؟ اگر جز این است، پس اعتراضات و شبهاتى که در این زمینه وجود دارد، چگونه دفع مى شود؟
معناى «توسعه»
توسعه درمعناى لغوى،معادل (Development)و در مقابل واژه (envelopment)قرار دارد که به معناى پوشش و لفاف است. پس توسعه یافتن به معناى خروج از پوشش و لفاف است.3 اما از لحاظ اصطلاحى، با توجه به دیدگاه هاى مختلف، تعاریف متفاوتى از این واژه ارائه شده است:4 از دیدگاه نظریه نوسازى5، فرایند توسعه عبارت است از نبردى بر ضدّ سنّت گرایى، ساخت هاى فئودالى و ادیان آخرت گرا.
از این منظر، ارزش هاى سنّتى و نهادهاى مذهبى و اجتماعى قدیمى موانع تحول و توسعه اند. پس توسعه در این دیدگاه، فرایند انتقال از دنیاى سنّتى و کهنه به دنیاى نو یا گذر از سنّت به تجدّد است. چنین تعریفى نواقصى دارد که ناشى از درک اشتباه تضاد کامل بین سنّت و پیشرفت است.
برخى براى «توسعه» این تعریف را ذکر کرده اند: «توسعه فرایندى اجتماعى است مبتنى بر عقلانیت عمل، که در آن جامعه از وضعیت غیرعقلانى نامطلوب به سوى وضعیت عقلانى مطلوب گذر مى کند.»6
چنین تعریفى هر چند مى تواند جامع انواع افراد توسعه باشد، اما با توجه به این مطلب که توسعه مفهومى ارزشى است و با جهان بینى ها و نگرش هاى جامعه نسبت به عالم و آدم و دنیا و آخرت ارتباط مستقیم دارد، بنابراین، به نظر مى رسد که واژه «توسعه» از قبیل مشترکات لفظى است که وجوهى از اشتراک را هم در بردارد. علاوه بر آن، توجه به تعریف مزبور و امثال آن، نشان دهنده آن است که توسعه از مقولات ارزشى است; مثلاً، کلمه «عقلانیت»، «وضعیت عقلانى نامطلوب» و «وضعیت عقلانى مطلوب»، که در تعریف توسعه آمده، مفاهیمى ارزشى و اعتبارى است که بستگى به عقاید و خُلقیات یک جامعه دارد. برخى از اندیشمندان تصریح کرده اند که «هیچ اتفاق نظرى در محافل علمى اروپایى و امریکایى وجود ندارد که آیا مراد، رشد تکنیکى است یا رشد معنوى یا رشد بیولوژیکى یا رشد سیاسى و یا ترکیبى از این ها.»7
برخى از صاحب نظران به خوبى دریافته اند که هیچ گاه توسعه در فضایى خالى از ارزش ها مطرح نمى شود، بلکه همواره باید به این سؤالات پاسخ داد که «منظور از توسعه چیست؟ براى چه و براى چه کسى باید توسعه صورت گیرد.»8 این عده با نگاهى بدبینانه و محتاطانه به مفهومى که در دهه هاى اخیر از توسعه مطرح و تبلیغ شده است، مى گویند: «توسعه به معنایى که در نیم قرن اخیر ارائه شده، یک خردگرایى ویژه غربى و یک آلت سلطه جویى و یک نوع سیاست گذارى و برنامه ریزى است که قدرت هاى بزرگ جهانى در مشروعت و ترویج آن کوشیده اند. از یک جنبه، مفهوم توسعه به پروپاگاند و تبلیغ و اشاعه یک فکر و راه زندگى به خصوص تبدیل شده است; مثلاً، دانیل ترنر در کتابش، گذر از جامعه سنّتى، یک نظریه نوگرایى عمومى را مطرح ساخت که در آن توسعه با غربى شدن و صنعتى شدن و سکولار شدن جوامع مترادف بود...
حقیقت این است که تز امثال ترنر در عمل باطل شد; زیرا تحولات بین المللى و منطقه اى و ملّى در دهه هاى بعد، نشان داد تا چه اندازه تئوریسین هاى توسعه غرب در اشتباه بودند. تهران، بیروت، قاهره و استانبول از تحرک سنّت به لرزه و تکان افتادند، نه از نوگرایى و مدرن بودن. انقلاب اسلامى و فروپاشى شوروى بزرگ ترین خجالت و حتى شرمسارى را به نظریه پردازان تئورى هاى توسعه وارد کرد.»9 به هر حال، «توسعه» به معناى عام کلمه، به فرایندى اشاره دارد که همه ابعاد زندگى اجتماعى و فردى انسان را در معرض تغییرات و تحولاتى هدف دار قرار مى دهد; تغییراتى که روابط انسان ها را با یکدیگر و با طبیعت در مسیر باورها و گرایشات بنیادین انسانى ـ هر چه که باشد ـ ارتقا مى بخشد.
درمباحث توسعه،معمولاًمفهوم«توسعه اقتصادى» بیش تر مورد توجه است و حتى برخى از جوامع، توسعه را همان توسعه اقتصادى مى دانند که این خود ناشى از نوع نگرش آن ها به هستى و انسان است. در تعریف «توسعه اقتصادى» گفته اند: «توسعه اقتصادى فرایندى است که طى آن مبانى علمى و فنى تولید از وضعیت سنّتى به وضعیت مدرن متحول مى شود.»10
نقص این گونه تعریفات در آن است که توسعه اقتصادى را منحصر به توسعه در ابزار تولید و فن آورى دانسته اند و حال آن که این بخشى از فرایند توسعه اقتصادى است، نه همه آن. به نظر مى رسد که در تعریف این واژه عوامل و عناصرى دخیل است که برخى به آن اشاره نموده اند:
1ـ ابتناى توسعه اقتصادى هر جامعه به مبانى و اصول خاص آن جامعه;
2ـ افزایش پیوسته و بلند مدت ظرفیت تولید;
3ـ به کار گرفتن روش هاى تولید مبتنى بر دانش.11
عناصر دیگر توسعه اقتصادى در درون عنصر اول نهفته است; زیرا مبانى توسعه بیان کننده نحوه و جهت توزیع و مصرف کالاى تولیدى و کیفیت به کارگیرى ثروت در اولویت هاى خاص اقتصادى است. «از بین سه جزء مذکور، تنها جزء اول است که مى تواند نتیجه توسعه اقتصادى را در جوامع مختلف، متفاوت کند. به عبارت دیگر، این مبانى غربى است که توسعه غربى راایجادمى کند واگراین مبانى اسلامى باشد،توسعه مطلوب حاصل مى شود.»12
مبانى غربى توسعه اقتصادى
کوزنتس مبانى توسعه اقتصادى غربى را سه عامل مى داند:سکولاریسم،ناسیونالیسم و مساوات طلبى.منظوراواز «سکولاریسم» دنیاگرایى و اهمیت یافتن زندگى مادى بر روى زمین است. یکى دیگر از ابعاد سکولاریسم از دیدگاهکوزنتس، خردگرایى و تجربه گرایى و مبارزه با تقدیرگرایى و خرافه پرستى است.
مقصود او از مساوات طلبى برابرى اقتصادى و عدالت نیست، بلکه او آزادى در برابرى طبیعى،حقوقى وسیاسى راموردنظر دارد; مى گوید: در اصل، هیچ گونه تفاوت طبیعى بین افراد بشر وجود ندارد، مگر آن که این تفاوت ها خود را در جریان فعالیت هاى انسانى نشان دهند.
مقصود او از ناسیونالیسم نیز احساس وابستگى به یک گروه و یا سرزمین است که این گروه یا جامعه میراث فرهنگى و تاریخى مشترک دارند.13
به طور کلى، مى توان مبانى توسعه اقتصادى غربى را به دو دسته کلى تقسیم کرد: 1ـ مبانى نظرى غیر اقتصادى; مانند غلبه دنیاگرایى،خداشناسى طبیعى(دئیسم)، اومانیسم، خردگرایى ذرّه اى (اتمیسم)، تجربه گرایى، فردگرایى ملکى، فردگرایى اخلاقى (اصالت لذت،اصالت فایده)،نسبى گرایى اخلاقى، جدایى دین از سیاست، ناسیونالیسم و آزادى به عنوان عالى ترین هدف.
2ـ مبانى نظرى اقتصادى توسعه غربى; مانند مالکیت خصوصى، آزادى اقتصادى، مداخله نداشتن دولت در امور اقتصادى و مسأله توزیع.14
پیامدهاى توسعه غربى
برخى از ثمرات مفید توسعه غربى را مى توان به شرح ذیل بیان کرد:
الف. بهبود وضعیت معاش، آسایش و مصرف عده زیادى از مردم;
ب. پیشرفت فن آورى به نحوى که میلیون ها نفر از انجام کارهاى طاقت فرساى جسمى بى نیاز شده اند،دروقت صرفه جویى مى شودوطبیعت درتسلّط بشرقرار مى گیرد;
ج. افزایش قدرت انتخاب شغل، نوع زندگى و پذیرش ارزش ها;
د. وابستگى متقابل اجزاى جهان به یکدیگر،مطرح شدن مسأله«دهکده جهانى» و اطلاع یافتن از نقاط دور دست دنیا;
هـ. شکوفا شدن استعدادها و قوّه ابتکار و خلاّقیت در علوم گوناگون;
و. تحمل پذیرى بسیار بالاتر از گذشته نسبت به ادیان مختلف.15
البته کمّ و کیف هر یک از شاخص هاى مزبور قابل بحث و بررسى است که این مختصر مجال پرداختن به آن نیست.
اما ثمرات تلخ و مضرّ توسعه غربى عبارتند از:
الف. افزایش و گسترش شکاف هاى طبقاتى و فقر فزاینده طبقات پایین;
ب. بتوارگى کالاها و شیئى شدن روابط انسانى که به از خودبیگانگى انسان انجامیده است;
ج.تبدیل دست گاه هاى دولتىوشرکت هاى بزرگ به قفسه هاى آهنین که آرمان هاى آزادى خواهانه انسان ها را محدود مى کند;
د. تنوع گرایىولذت طلبى ونسبى گرایى اخلاقى که موجب انواع بیمارى جسمى و اجتماعى شده است.
هـ. تسلط یافتن ابزارها و فن آورى ها بر انسان
و. افزایش هزینه هاى اجتماعى ناشى از خردگرایى ذرّه اى و اخلاقى که موجب افزایش آلودگى محیط زیست و اسراف و تبذیر در مصرف شده است;
ز. تهى شدن جامعه از نظام هاى عمیق معنایى.16
با توجه به این تلخ کامى ها، که در توسعه غربى ایجاد شده و نیز با توجه به احیاى بنیادگرایى در خاورمیانه، مفهوم مصطلح «توسعه غربى» مورد انتقادات شدیدى قرار گرفته است، به گونه اى که لوئیس ئیک مى گوید: «با احیاى بنیادگرایى در خاورمیانه، فرض نظریه غالب توسعه در مورد لزوم دنیوى کردن امور، شدیداً مورد حمله قرار گرفته است. به قدرت رسیدن روحانیون شیعه در ایران مبانى اخلاقى توسعه را به عنوان مهم ترین موضوع در معرض بحث و گفتوگو قرار داده است.»17
مفهوم «توسعه»، که در ابتداى دهه شصت میلادى با «نوسازى» و «روند تحقق برابرى با پیشرفته ترین کشورهاى دنیا از لحاظ اقتصادى در زمینه تولید کالا و خدمات» مرادف بود، به تدریج، تحول یافت و معناى وسیع تر و ابعاد گسترده ترى پیدا کرد، به نحوى که نظریه پردازان و متخصصانى که در مؤسسه مارگا در کلمبوس سریلانکا در سال 1986 گردآمده بودند تا درباره موضوعات اخلاقى در توسعه بحث کنند، به این توافق دست یافتند که تعریفى کامل از توسعه باید بُعد اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، فرهنگى، بُعد موسوم به «الگوى زندگى کامل» و بُعد زیست محیطى را مدّ نظر قرار دهد.18
با توجه به اعترافى که خود اندیشمندان مغرب زمین به لزوم تغییر و تحول در معناى توسعه دارند، معلوم مى شود که توسعه مفهومى کاملاً ارزشى و اعتبارى است و نمى توان نسخه دیگران از توسعه را بدون قبول و پذیرش مبانى و مبادى آن ها پذیرفت; زیرا چنین کارى نه تنها موجب ایجاد توسعه در همه ابعاد زندگى بشر نمى شود، بلکه باعث تشدید بحران هاومصایب اجتماعى خاصى مى گردد.
حال باید در زمینه هاى فرهنگى توسعه مناسب با کشورهاى اسلامى بحث کرد; از جمله این مباحث، بحث از موانع فرهنگى توسعه در این کشورهاست. و موضوع اصلى این تحقیق موانع دینى ادعا شده غربى ها در مقابل توسعه است.
پیش نیازهاى فرهنگى مؤثر در توسعه اقتصادى و نگرش اسلام در این زمینه
«پیش نیازهاى فرهنگى توسعه» عوامل و عناصرمتعددى است که صاحب نظران به آن اشاره کرده اند. با همه اختلافى که در این زمینه بین ارباب نظر و فن وجود دارد، اما نقاط مشترک آن ها را مى توان به شرح ذیل بیان کرد:
الف. نگرش مطلوب و معقول نسبت به دنیا و مظاهر آن; ریشه مباحثى همچون بهره جویى از طبیعت، گریختن از عالم درون و روى آوردن به عالم بیرون، حرمت نهادن به علوم طبیعى، توجه به فرهنگ کار، تولیدگرایى و تقویت روحیه مال اندوزى و انباشت سرمایه، در نوع نگرش به دنیا نهفته است.
ب. برخورد علمى با مسائل و اهمیت دادن به نقش عقل و جایگاه علم به خصوص علم تجربى;
ج. اعتقاد به آزادى اندیشه که از لوازم عنصر دوم است;
د. اعتقاد به برابرى انسان ها و احترام به حقوق دیگران که معلول عنصر دوم است و نتیجه اش مشارکت آحاد یک جامعه در توسعه اقتصادى است;
هـ. لزوم نظم پذیرى جمعى;
و. فقدان تعارض فرهنگى در جامعه و پذیرش و التزام عملى به توسعه و مشارکت در فرایند آن;
ز. اعتقاد به توسعه.19
از میان عناصر مذکور، سه عنصر مهم و کلیدى که بیش تر مورد اعتراض و کج فهمى مستشرقان واقع شده است، مورد بررسى قرار مى گیرد:
الف ـ نگرش اسلام به حیات دنیوى
متفکران لائیک غربى یکى از عوامل انحطاط و عقب ماندگى مسلمانان را آخرت گرایى و توجه کافى نداشتن آنان به دنیا و مظاهر آن مى دانند20 و احیاناً بینش اسلامى را آخرت گرا و گریزان از دنیا معرفى مى کنند.
تعجب آورترآن که برخى از اندیشمندان مسلمان نیز تحت تأثیر چنین برداشت هایى قرار گرفته، مى گویند:
یکى از موانع توسعه اقتصادى و رشد و پیشرفت در کشور ما روحیه بى اعتنایى به مال دنیاو زشت شمردن انگیزه هاى مادّى و رفتار سودطلبانه است و لذا، براى رفع آن ها باید نظام ارزش یابى مبتنى بر توبیخ و پاداش و ایجاد انگیزه هاى مادّى و رفاه طلبانه را برقرار کرد... وقتى مردم دائماً بشنوند که مرگ در چند قدمى انسان قرار دارد و لزومى ندارد که به مال دنیا و مادیات دل بست، بلکه باید بیش تر به فکر توشه آخرت بود،خواه ناخواه انگیزه هاى اقتصادى در شنوندگان واکنش زیادى ایجاد نمى کند.»21
آیا واقعاً نوع نگرش اسلام به دنیا یک مانع فرهنگى در برابر توسعه اقتصادى است؟ آیا نوع بینشى که اسلام درباره دنیا و مظاهر آن به مسلمانان مى دهد، موجب افت فعالیت هاى اقتصادى است؟
اینان همچنین مى گویند: «در نظام سرمایه دارى، براى رشد و توسعه اقتصادى تأکید بر رفتار مبتنى بر طمع و آزمندى گذاشته مى شود; یعنى روحیه ثروت اندوزى، عشق به دنیاپرستى، مادیات و سودگرایى که زیربناى سرمایه دارى است، به مردم القا مى شود. اما در اسلام، برعکس، تأکید بر کم مصرفى و قناعت شده است، حتى در بعضى از نوشته ها، سرمایه و سرمایه دار نه تنها منزلتى ندارد، پیوسته تحقیر و دشمن جامعه معرفى مى شود.»22 گویا اینان لذت و عشق به دنیا و مادیات و ثروت اندوزى را زیربناى اصلى تحقق توسعه (به معناى غربى) گرفته و دقیقاً به دنبال تحقق چنین توسعه اى، نوع نگرش دینى به دنیا و ثروت را مانع تحقق آن مى دانند. ولى غافل از آن که نه توسعه مطلوبى که جامعه اسلامى در پى آن است، توسعه غربى است و نه مانعى که امثال ایشان فکر مى کنند، مانع این توسعه است. با توجه به مطالب ذکر شده، طرح نظر اسلام به دنیا و مال و ثروت ضرورى مى نماید تا روشن شود که آیا دین مانع توسعه اقتصادى است یا خیر.
آیاتى چند از قرآن کریم که در آن ها حیات دنیا و اموال مورد مذمت واقع شده است: ـ «اِعلَموا انّما الحیاةُ الدّنیا لعبٌ و لهوٌ و زینةٌ و تفاخرٌ بینکم و تَکاثرٌ فِى الاموالِ و الاَولادِ...» (حدید:20) مرحوم علاّمه طباطبائى(رحمه الله)مى فرماید: «لعب» عملى است که براى غرض خیالى ترتیب داده مى شود; مثل لعب اطفال. و «لهو» هر چیزى است که انسان را از امور مهم باز دارد. و «تفاخر» مباهات نمودن به انساب واحساب است. و «تکاثر» در اموال و اولاد مطرح مى باشد.23
ـ«مَا الحیاةُ الدّنیا اِلاّ متاعُ الغرورِ» (آل عمران:185) در آیه نخست، حیات دنیا را لهو و لعب و مایه زینت و تفاخر و تکاثر دانسته و در آیه بعد، حیات دنیا را چیزى جز متاع غرور نشمرده است.
چیزى باعث لهو و لعب و زینت و تکاثر و تفاخر و غرور است که نسبتى با انسان داشته و در ملکیت او باشد تا بتواند از آن بهره مند گردد و به آن مشغول شود و احیاناً به وسیله آن بر دیگران مباهات و فخر نماید; همچنان که در آیه اى دیگر، مصادیق متاع حیات دنیا بیان شده است:
ـ «زُیّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشّهواتِ مِن النّساءِ و البنینِ و القناطیرِ المُقنطرةِ مِن الذّهبِ و الفضّةِ و الخیلِ المُسوّمةِ و الاَنعامِ و الحرثِ ذلکَ متاعُ الحیاةِ الدّنیا و اللّهُ عندهُ حسنُ المآبِ قُل أَؤُنّبِئکُم بِخیر مِن ذلکم لِلّدینَ اتَّقوا عندَ رَبّهم جنّاتٌ تجری مِن تحتها الانهارُ خالدینَ فیها و ازواجٌ مطهَّرةٌ و رضوانٌ مِن اللّهِ و اللّهُ بصیرٌ بِالعبادِ» (آل عمران: 14 و 15)
در این آیه شریفه، مصادیق متاع حیات دنیا زنان، فرزندان، سیم و زر، اسبان و چهارپایان، کشاورزى معرفى شده است. پس این موارد براى مردم زینت داده شده است و مردم با حسب میل طبیعى به آن ها روى مى آورند. در آیات دیگرنیز این چیزها زینت حیات دنیا معرفى فرموده است:
ـ «المالُ و البنونُ زینةُ الحیاةِ الدّنیا و الباقیاتُ الصّالحاتُ خیرٌ عندَ ربّکَ ثواباً و خیرٌ اَمَلاً» (کهف: 46)
اما نکته مهمى که باید بدان توجه کرد این است که آیا مفهوم این آیات آن است که باید از این زینت ها و نعمت ها پرهیز کرد و به آن ها نزدیک نشد یا آن که پیام دیگرى دارد؟
با توجه به این که در کنار این گونه آیات که دنیا را معرفى نموده است، زندگى ابدى آخرت و نعمت هاى بهشت و امثال این ها را بیان مى فرماید، معلوم مى گردد که خداوند مى خواهد انسان را از غفلت و گمراهى خارج کند و او را نسبت به حیات واقعى و اصیل آشنا نماید که «اِنَّ الدّارَ الآخرةَ لَهى الحَیَوانُ» (عنکبوت: 64) تا مبادا به زیبایى هاى حیات دنیا مشغول شود از هدف اصلى بازبماند.
بنابراین، این قبیل آیات و امثال آن ها هرگز در مقام پرهیز دادن از دنیا و مظاهر آن نیست. چگونه ممکن است چنین باشد و حال آن که در اسلام، آیات و روایات متعددى دال بر ترغیب به ازدواج، محبت همسر و فرزندان، کار و کسب روزى حلال وجود دارد. در آیات ذیل، به خوبى بهره مندى از دنیا و طبیعت و مظاهر دنیا ترسیم شده است:
ـ «هو اَنشَأکم مِن الارضِ و استعمَرکم فیها» (هود: 61)
«شیخ طوسى(رحمه الله) در تبیان، در تفسیر جمله «و استعمرکم فیها» مى فرماید: «اىْ جَعلکم قادرینَ على عمارةِ الارضِ و و مَکَّنکم مِن عِمارتِها والحاجةِ الى سُکناها»،24 یعنى شما را بر آبادانى زمین توانا کرد و نسبت به آبادانى آن شما را متمکّن و نیرومند ساخت و نیازمند سکونت در زمین قرار داد.
شیخ طبرسى(رحمه الله) در مجمع البیان فرموده است: «و استعمرکم فیها أى جَعلکم عُمّار الارضِ بأنْ مَکّنکم مِن عِمارتها و اَحوجَکم اِلى السُّکنى فیها»;25 خداوند شما را آبادکنندگان زمین قرار داد به این که بر آبادانى زمین نیرومند ساخت و شما را به سکونت در آن نیازمند قرار داد.
بنابراین، «عمارت» تغییردادن زمین به محصولى است که بدان گونه بتوان از فواید مورد انتظار آن استفاده کرد; مانند بناى خانه براى سکونت، مسجد براى عبادت، زمین کشاورزى بر کشت و باغ براى به دست آوردن میوه آن. و «استعمار» طلب آبادانى است به این که از انسان خواسته شود زمین را آباد کند، به گونه اى که شایسته بهره بردارى شود.26
خداوند در عین این که مى فرماید: «واَعلموا اَنّما اَموالُکم واَولادکُم فِتنةٌ و اللّهُ عندهُ اجرٌ عظیمٌ» (انفال: 28)، در جاى دیگر مى فرماید: «وََامْدَدْناکم بِأموال و بنینَ.» (اسراء: 6)
از این رو، هر چند این ها وسیله آزمایش و مایه زینت حیات دنیاست و نباید اشتغال به آن ها مانع توجه به حیات ابدى و تحصیل توشه براى آن باشد، با وجود این، استفاده نمودن و بهره مند شدن از دنیا و مظاهر آن مطابق با فطرت و خلقت آدمى است، وگرنه حیات آدمى شکل نمى گیرد. آنچه مورد اهتمام ویژه دین است، اصل بهره مندى از دنیا نیست، بلکه جهت استفاده از آن است. اصل استفاده از دنیا مطابق با خواست خدا و موازین خلقت; و دین شکل دهنده جهت بهره مندى انسان از آن است:
ـ «الّذی جَمَع مالاً وَ عدّدهُ یحسبُ اَنّ مَالهُ اَخلدهُ» (همزه: 2 و 3)
قرآن با تفکر سرگرم شدن مال دنیا و گره زدن بقا و حیات خویش به مال دنیا مبارزه مى کند.
ـ «فَکُلوا مِمّا رزَقَکم اللّهُ حَلالاً طَیّباً و اشکُروا نعمةَ اللّهِ اِن کُنتم اِیّاهُ تَعبدونَ» (نحل: 114) اگر بهره مندى از رزق خداوند حلال و مجاز است و یا اگر باید از رزق حلال و طیب خداوند بهره مند شد، پس مقدمه استفاده بهینه از این ها جایز، بلکه لازم است. مهم شکر این نعمت هاست; زیرا انسان با عقل و غریزه هاى طبیعى و کنجکاوى خود، به هرحال، طبیعت را مى شکافد و رزق خود به دست مى آورد. اما توجه به خداوند و شکر نعمت او کار عقل سلیم و فطرت سالم است و دین مى خواهد این مهم را احیا کند. بنابراین، در اسلام دورى جستن ازنعمت هاى دنیوى منع شده است:
ـ قُل مَن حَرّم زینةَ اللّهِ الّتی اخَرَج لِعبادِه و الطّیّباتِ مِن الرّزقِ» (اعراف: 31)
پس استفاده از زینت هایى که خداوند براى بشر خلق کرده، حرام نیست. خداوند این زینت ها را فقط براى خوردن و آشامیدن خلق نکرده است، بلکه مى فرماید: «اِنّا جَعلنا ما علَى الاَرضِ زینةً لَها لِنبلُوَهُم اَیُّهم اَحسنُ عملاً» (کهف: 7)
امتحان و آزمایش انسان، هدف الهى از خلقت این زینت ها و نعمت هاست تا معلوم گردد چه کسى به یاد خدا و شکرگذار نعم اوست:
«و اِذ تَأذّنَ ربُّکم لَئن شَکرتُم لَأَزیدّنَکم وَلَئِن کَفرتُم اِنّ عذابی لَشدیدٌ» (ابراهیم: 7)
روایات معصومان(علیهم السلام) نیز مملوّ از رهنمودهایى است که در راستاى رهنمودهاى قرآنى، سعى و تلاش در دنیا را هیچ گاه مرادف با دنیاطلبى مذموم معرفى نکرده اند:
مردى خطاب به امام صادق(علیه السلام)مى گوید: به خدا سوگند، ما طالب دنیا هستیم و دوست داریم که ثروت به ما داده شود. امام فرمود: تا با آن چه کنى؟ گفت: به خود و خانواده ام برسم و صله و صدقه بدهم و حج و عمره بگزارم. امام صادق(علیه السلام) فرمود «لیس هذا طلب الدنیا، هذا طلب الآخرة.»27
از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز این روایت نقل شده است: «نعَم العونُ على تقوىَ اللّهِ الغنى.»28
مرحوم صاحب وسائل روایاتى تحت عنوان «باب استحباب الاستعانة بالدّنیا على الآخرة»
در ج 12، باب 6 از ابواب مقدمات کتاب تجارة و نیز بابى تحت عنوان «باب استحباب جمع المال من حلال لأجل النفقة فى الطاعات و کراهة جمعه لغیر ذلک» آورده و روایاتى از معصومان(علیهم السلام) ذکر کرده است.
مرحوم شهید مطهرى(رحمه الله) مى گوید: «منظور از علاقه به دنیا (که مذموم است) تمایلات طبیعى و فطرى نیست، بلکه مقصود از علاقه و تعلّق، بسته بودن به امور دنیوى و مادى و در اسارت آن ها بودن است که توقف و رکود است و این است که «دنیاپرستى» نام دارد و اسلام آن را محکوم مى کند.»29
خلاصه سخن آن که دین، دنیا ومظاهر آن را در حدّ زینت این حیات دنیوى تأیید کرده و استفاده از آن را تحریم ننموده، بلکه خلقت این زیبایى ها و پدیده هاى دنیوى را براى استفاده و بهره مندى انسان از آن هاقرار داده است، منتها تنبیه مى دهد که فراتر از زیبایى ها و بهره مندى ها، زیبایى ها و لذت ها ونعمت هاى دیگرى هست که نباید از آن غفلت کرد. راه تحصیل آن نعمت ها توشه برداشتن از نعمت هاى دنیوى و به جاى آوردن شکر خداوند است.
آیا چنین بینشى از اسلام درباره دنیا و طبیعت مانع توسعه اقتصادى است؟ قطعاً نمى توان چنین بینشى را به اسلام نسبت داد. هر چند عده اى ممکن است که مبتلا به جمود و تحجرگرایى شده باشند، اما علما و دین شناسان اسلامى در طول تاریخ چنین باورها و تفسیرهاى غلطى نداشته اند. به هر حال، قوام توسعه نه وابسته به یک قشر قلیل از عوام است و نه بستگى به نظر یک یا چند نفر ظاهر بین دارد. بنابراین، ریشه توسعه نیافتگى را باید در جاى دیگر پیدا کرد.
ب ـ زهد در اسلام و رابطه آن با فرهنگ کار
بسیارى ازمستشرقانى که مسأله توسعه نیافتگى در کشورهاى اسلامى را مطرح کرده اند یکى از موانع فرهنگى توسعه را روحیه زهد و دنیاگریزى بین مسلمان ها دانسته اند. البته با بحثى که درباره نگرش اسلام نسبت به دنیا ذکر شد، مسأله زهد و جایگاه آن در اسلام نیز تا حدى روشن مى شود.
«زهد» به معناى ترک علقه و وابستگى قلبى به پدیده هاى دنیوى است و امرى روحى مى باشد. زهد به معناى رضایت به فقر و تنگ دستى و دست کشیدن از کار و کوشش نیست.زاهداسلامى کسى نیست که از دنیا دست بکشد و گوشه گیرى اختیار کند، بلکه زاهد در متن زندگى و حیات اجتماعى است و زهد راازهمین راه به دست مى آورد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام)در تعریف «زهد» مى فرماید:
«الزّهدُ کُلّه بینَ کلمتینَ مِن القرآن: قال اللّه سبحانه: "لِکیلا تأسَوا عَلى ما فاتَکم و لا تَفرحُوا بِما آتاکم". و مَن لم ییأسَ علىَ الماضی و لم یَفرح بالآتی فقد اَخذ الزّهدَ بطرفَیهِ.»30
پس حقیقت زهد آن است که انسان به گونه اى خود را تمرین دهد تا عُلقه قلبى نسبت به اموال و دارایى هایش نداشته باشد. در نتیجه، نه براى از دست رفته ها محزون است و نه به دارایى هایش شادمان. زهد با در اختیار داشتن مظاهر دنیا نیز قابل جمع است:حضرت سلیمان(علیه السلام)بادر اختیار داشتن چنان سلطنتىو پیامبر گران قدر(صلى الله علیه وآله)با وجود تشکیل حکومت اسلامى، بى اعتناترین مردم به ما سوى الله بودند.
برخى خواسته اند زهد را به زهد روحى و اخلاقى منحصر کنند و به عمل زاهدانه چندان رغبتى نشان نداده اند. اما این خلاف سیره و شیوه معصومان(علیهم السلام)است; زیرا آنان در زندگى عملى خودشان، قناعت پیشه مى ساختند و از تنعّم و تجمل پرهیز مى کردند.31 داشتن روحیه زاهدانه هیچ منافاتى با کسب و کار و تولید اقتصادى ندارد، بلکه چنین روحیاتى مى تواند مانع اسراف و تبذیر و باعث تعدیل در مصرف مى گردد.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «ملعونٌ ملعونٌ مَن اَلْقى کَلَّه عَلى النّاسِ.»32 و نیز مى فرمایند: «اِنَّ اللّهَ یُحبَّ اَن یَرى عبدَه تَعِباً فی طلبِ الحلالِ.»33
پس همان دینى که سفارش بر زهد و پرهیزکارى دارد، به کار و تلاش براى کسب مال حلال و کسب و تجارت و فعالیت هاى اقتصادى نیز دستور مى دهد و چون چنین روحیه اى با زهد و آخرت گرایى قابل جمع است، از این رو، امام حسن مجتبى(علیه السلام) در حدیثى مى فرماید: «کُن لِدنیاکَ کأنَّک تَعیشُ اَبداً و کُن لِآخرتکَ کَانّکَ تَموتُ غَداً.»34
ج ـ نگرش اسلام به علوم و فنون
بدون تردید، تغییرات عمده اى که در سطح زندگى بشر در دنیا رخ داده، ناشى از رشد سریع علم و پیدایش فن آورى جدید است.
«عده اى در میان عناصر فرهنگى مؤثر بر توسعه اقتصادى، به علم گرایى و نگرش علمى تکیه داشته و بعضى از لفظ «عقل گرایى» یا «عقلانیت» استفاده نموده و بعضى به تفکیک، آن ها را بیان کرده اند...
برخى تعقل و عقلانیت را بنیان مدرنیته دانسته اند. تعقل در دو بعد مطرح است: یکى در بُعد ابزارى و دیگرى در بُعد ارزشى. «عقلانیت ابزارى» به عنوان اندیشه اى حسابگرانه و فایده طلب مطرح است که دنبال سود و منفعت عملى است. «عقلانیت ارزشى» تعقلى است که خیر و مصلحت آدمى و جامعه و ارزش هاى اخلاقى و خط مشى هاى عمومى و توجه به اهداف و غایات و کمال انسان را مدّ نظر دارد. آنچه که به عنوان اساس مدرنیسم است از نوع اول است.
«نگرش علمى» به معناى التزام عملى انسان ها به حاکمیت علوم در امورى است که باید علوم حاکم باشند و «روش علمى» عبارت است ازمشاهده دقیق و موشکافانه، طرح فرضیه، آزمون فرضیه، طرح نظریه علمى و عدم تعصّب در نظریه علمى و...
توسعه یافتگى مستلزم آن است که جایگاه علم در سیستم داخلى مشخص شود. عده اى علمى نگریستن به مسائل را مبناى توسعه دانسته اند که از مشتقات این نگرش،اصلاح پذیرى وبرخورد اصلاحى با امور مى باشد. در این صورت است که فرهنگ علمى حاکم مى شود. فردى که به این فرهنگ تعلق دارد افزون بر «چرایى»، درباره «چگونگى» و «چیستى» امور نیز سؤال مطرح مى کند ودرحلّ مسائل، همواره در پى یافتن راه ها از روش علمى است.
در جامعه اى که فرهنگ علمى حاکم است، از دگرگونى در سایر آموخته ها هراسى ندارند و اثبات نادرستى هیچ یک از نظریات رایج در این جامعه، بر تزلزل آن نمى انجامد، در حالى که در جوامع سنّتى، که فرهنگ علمى حاکم نیست، متزلزل شدن برخى از باورهاى مهم مى تواند به اضطراب ژرف و آشفتگى روحى وگسیختگى بافت جهان بینى نظرى بینجامد.»35
هر چند بعضى از مطالب مزبور اغراق آمیز و ناصواب به نظر مى آید (زیرا عقاید و ارزش هاى مربوط به جهان بینى هیچ گاه به وسیله قضایاى علمى نه قابل اثبات است و نه قابل ابطال; چون شیوه خاص خود را دارد)، ولى حاکمیت فرهنگ علمى و جستوجو از علت و اسباب علمى در موضوعات و مطالعات تجربى، در رونق توسعه بسیار مؤثر است.
اسلام بر داشتن روحیه علمى ـ به معناى اعم کلمه ـ و طرد و نفى تقلید و گمان و ظن بسیار تأکید دارد. جایگاهى که اسلام براى علم و عالمان قایل شده و رسالت خطیرى که براى عالمان در هدایت و ضلالت جوامع ترسیم کرده است، بستر بسیار مناسبى براى توسعه و رشد اقتصادى و غیر اقتصادى فراهم مى کند.
«به نظر مى رسد که علت به وجود آمدن این تمدن عظیم بشرى، که از اواخر قرن دوم هجرى شروع مى شود و عده اى نقطه اوج آن را قرن پنجم هجرى مى دانند، توجه اسلام به دو مسأله مهم بود: یکى توجه معقول به دنیا و دیگرى همگانى کردن تعلیم و تعلّم و ایجاد روحیه علمى در میان مسلمانان.»36
این همه آیاتى که دعوت به تدبّر در عالم آفرینش و موجودات و اسرار آن ها مى کند و مسلمانان را به تأملات عقلى و علمى ترغیب مى نماید وروایات بسیار منقول از پیامبر و أئمّه اطهار(علیهم السلام) در فضیلت علم و عالمان و تحصیل علم ـ هر چند از نقاط دوردست دنیا باشد ـ و تعلیم آن تحول فرهنگى و علمى عظیمى بین مسلمانان ایجاد نمود.
«این تأکید و تشویق پیغمبر، هم علاقه مسلمین رابه علم افزود و هم علما و اهل علم را در نظر آنان بزرگ کرد. درست است که آن علم مورد توصیه در اوایل عبارت بود از معرفت قرآن و دین، اما بعدها تمام علوم دیگر به سبب ضرورتى که گاه در فهم و تفسیر قرآن و آداب و مناسک دینى داشتند، مورد توجه مسلمین واقع شد و مخصوصاً علم ابدان ـ طب و متفرعات و مقدّمات آن ـ نیز محل توجه خاص مسلمین گردید.... تدریجاً هر علم که در قوام امور دنیا از آن گریزى نبود، آموختنش فرض کفایه به شمار مى آمد.»37
اسلامى که این چنین زمینه رشد و توسعه علم و روحیه علم را فراهم کرده است، چگونه مى تواند مانع آن و نافى توسعه جامعه در همه ابعاد انسانى باشد؟! مطالعه دوباره در اسلام و روحیات اصیل اسلامى و رفع همه موانع در مقابل تحقق فرهنگ اسلامى مهم ترین زمینه فرهنگى تحقق و پیشرفت توسعه اقتصادى و غیر اقتصادى متناسب باکمالات انسانى است.
-
پى نوشت ها
1ـ میثم موسائى، دین و فرهنگ توسعه، مرکز چاپونشرسازمان تبلیغات اسلامى،1374، ص 22
2ـ نقد و نظر، سال سوم، شماره اول، زمستان 1375، ص 322
3ـ سلیمان خاکبان، درآمدى بر اسلام و توسعه و ایران، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى حضور، 1375، ص 65
4ـ ناصر جهانیان، «تحول مفهوم توسعه و ارتباط آن با دین»، قبسات، بهار 1377، ص 110
5- Modernization.
6ـ همان، ص 111
7ـ دکتر فرامرز رفیع پور، «رابطه دین و توسعه»، قبسات، بهار 1377
8-9- حمید مولانا، «رابطه دین و توسعه»، همان
10ـ11ـ12ـ قبسات، بهار 1377، ص 112 به نقل از: حسین عظیمى، مدارهاى توسعه نیافتگى در اقتصاد ایران، نشر نى، 1371، ص 178
13ـ همان، به نقل از: ... کوزنتس، رشد نوین اقتصادى، ترجمه مرتضى قره باغیان، مؤسسه خدماتى فرهنگى رسا، 1372، ص 17
14ـ ناصر جهانیان، «تحول مفهوم توسعه و ارتباط آن با دین، پیشین، ص 116
15ـ16ـ همان، به نقل از: حسین بشیریه، «بحران و تحول در تجدد»، نقد و نظر، سال دوم، ش. 4، ص 435 ـ 439
17ـ لوئیس ئیک، «دگرگونى در مفاهیم و هدف هاى توسعه»، ترجمه حسین قاضیان، نامه فرهنگ، سال دوم، ش. 1 و 2، ص 78
18ـ ناصر جهانیان، همان، به نقل از: جاناتان لمکو، «شناخت پیچیدگى هاى توسعه سیاسى و اقتصادى در جهان سوم»، اطلاعات سیاسى اقتصادى، ش. 23، ص 4
19ـ20ـ میثم موسائى، پیشین، ص 111/ ص 121
21ـ22ـ امیر باقر مدنى،موانع توسعه اقتصادى ایران;مقایسه باژاپن،شهراب،1374،ص304/ص86
23ـ سیدمحمد حسین طباطبائى، المیزان، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، ج 19، ص 165
24ـ شیخ طوسى، تفسیر التبیان، ج 6، ذیل آیه شریفه 61 هود
25ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1406ق،ج5، ص 264
26ـ غلامرضا مصباحى، مجموعه مقالات اولین همایش اسلام و توسعه، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتى، 1376، ص 12
27ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ج 12، ص 19، حدیث 3
28ـ همان، ص 16، حدیث 1
29ـ مرتضى مطهرى،سیرى درنهج البلاغه،ص280
30ـ نهج البلاغه، شرح علینقى فیض الاسلام، حکمت 431، ص 1291
31ـ ر. ک. به: مرتضى مطهرى، پیشین
32ـ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 12، باب 6، ح 10
33ـ محمدمحمدى رى شهرى، میزان الحکمة، ج 8، ص 385
34ـ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 2، ص 535
35ـ36ـمیثم موسایى،پیشین،ص154ـ166/ص191
37ـ عبدالحسین زرین کوب، کارنامه اسلام، تهران، امیرکبیر، 1369، ص 27



