معرفت، سال دهم، شماره چهارم، پیاپی 43، تیر 1380، صفحات 4-

    اخلاق، عرفان اسلامى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    اخلاق، عرفان اسلامى

    استاد مصباح یزدی

     

    اشاره

    در ادامه سلسله مباحث اخلاقى استاد مصباح یزدى، در این شماره نیز شرح بخش دیگرى از وصایاى امام جعفر صادق7 خطاب به عبدالله بن جندب را به محضر اهل معرفت تقدیم مى داریم:

    «قف عند کل امر حتى تعرف مدخله من مخرجه قبل ان تقع فیه فتندم واجعل قلبک قریباً تشارکه واجعل عقلک والداً تتبعه واجعل نفسک عدواً تجاهده و عاریة تردها فانک قد جعلت طبیب نفسک و عرفت آیة الصحة و بین لک الداء و دللت على الدواء فانظر قیامک على نفسک.»1

    آثار سوء شتابزدگى در کارها

    ما انسان ها معمولاً از محاسبه نفس خود و رسیدگى به انگیزه ها، نیت ها و حیله هایى که در درونمان مى گذرد غافلیم. انسان ها بر اساس یک سرى عوامل طبیعى، روانى و اجتماعى، رفتارهاى خاصى را از خود بروز مى دهند; این که مثلاً، چه بخورند، چه بگویند، چه عکس العملى از خود نشان بدهند و ... بستگى به عوامل مزبور دارد. به همین دلیل است که ما در بسیارى از موارد اشتباه مى کنیم و کار غیرعاقلانه اى انجام مى دهیم و بعد هم از کارمان پشیمان مى شویم; غذایى را نسنجیده و یا با عجله مى خوریم و مریض مى شویم، سخن ناپخته اى را بر زبان جارى مى سازیم و موجب رنجش دیگرى مى شویم و ... .کسى که مى خواهد رفتارش واقعاً عاقلانه باشد، باید اولاً، سود و زیان انجام هر کارى را محاسبه نماید، ثانیاً در مورد کیفیت و چگونگى انجام آن کار، خوب بیندیشید و شکل مطلوب آن را بیابد. حضرت امام صادق(علیه السلام) به دوستان و اصحابشان سفارش مى فرمایند که هیچ گاه به صورت شتابزده و باعجله دست به کارى نزنید; مقدارى تأمل کنید تا هم مطمئن شوید که نفع آن از ضررش بیش تر است، و هم ببینید که چگونه باید آن کار را انجام دهید تا به نتیجه مطلوب برسید. این یک سفارش کلى است که هم در امور دنیا جارى است و هم در امور آخرت. انسان مؤمن فقط نفع و ضرر مادى و دنیوى را نمى سنجد، بلکه اهداف اخروى را هم در نظر مى گیرد، از این رو، هیچ وقت به سمت گناه نمى رود; زیرا مى داند که براى یک لذت آنى چه بسا باید هزاران سال عذاب جهنم را تحمل نماید. دست زدن به گناه در واقع به دلیل این است که ما نفع و ضرر کار را درست نمى سنجیم; یعنى برخورد عاقلانه اى با کارها نداریم. از این گذشته، براى انجام هر کارى، راه ورود و خروج آن را به دقت محاسبه نمى کنیم. مثلاً، براى انجام فریضه امر به معروف و نهى از منکر فکر مى کنیم همین که به شخص گناهکارى بگوییم فلان معصیت را مرتکب نشو، دیگر تکلیف از ما ساقط شده است، حال آن که اگر از روى دلسوزى واقعى بخواهیم شخصى را که در حال غرق شدن در منجلاب گناه است نجات دهیم، باید به گونه اى با او سخن بگوییم که از ما بپذیرد نه این که با لجاجت آن کار گناه را تکرار کند.

    بنابراین،شخص مؤمن بایدعاقلودوراندیش باشد، نفع و ضرر کارها و نیز راه ورود و خروج آن هارابه خوبى بشناسدتاپس از انجام کارى،پشیمان و نادم نگردد: «قف عند کل امر حتى تعرف مدخله من مخرجه قبل ان تقع فتندم.»

    چراغ عقل; عامل نجات انسان

    در قرآن کریم سه مفهوم قلب، عقل و نفس ـ با ویژگى هایى که هر یک از آن ها دارند ـ به انسان نسبت داده شده است. معمولاً وقتى به طور مطلق از «نفس» یاد مى شود بار منفى آن مدنظر مى باشد: «ان النفس لأمارة بالسوء.» (یوسف: 53) البته گاهى هم نفس اوصافى دارد که آن را به صورت مطلوب درمى آورد: «یا ایتها النفس المطمئنة.» (فجر: 27) این مفاهیم در اخلاق و فرهنگ اسلامى ما از جایگاه و تعبیرات خاصى برخوردار است. امام صادق(علیه السلام)نیز در این روایت خطاب به عبدالله بن جندب و همه شیعیان خود مى فرمایند: قلبت را نزدیک و خویشاوند خود قرار بده به گونه اى که با آن مشارکت دارى و عقلت را به منزله پدرى قرار بده که دستت را در دست او مى گذارى و دنبال او راه مى افتى، اما نفس خود را به منزله دشمنى بدان که باید با او درگیر شوى و پیکار نمایى. بسیارى از انسان ها درست خلاف این دستور عمل مى کنند; یعنى به جاى عقل، نفس را پیشواى خود قرار مى دهند. آموزه هاى اسلامى به ما القا مى کند که در زندگى از عقل پیروى نماییم نه از نفسى که ما را به هوس ها، شهوت ها و تمایلات فرا مى خواند. از سوى دیگر، ما انسان ها معمولاً به بیرون از خودمان توجه مى کنیم و از پرداختن به درونمان غفلت مىورزیم. به ندرت اتفاق مى افتد که به کاوش درون خود بپردازیم و دلیل انجام و یا ترک برخى از کارها را بررسى کنیم. مثلاً کسى که به ظاهر براى نصیحت دیگرى، سخنى بر زبان جارى مى سازد، باید ببیند از این کار چه انگیزه اى داشته است; آیا واقعاً به انگیزه خیرخواهى بوده است و یا به رخ کشیدن خود و بزرگ جلوه دادن عیوب طرف مقابل؟ گاهى اوقات انسان لحن خیرخواهانه اى دارد، اما انگیزه واقعى اش خیرخواهى طرف مقابل نیست،بلکه مى خواهد به او بگوید که من مى دانم تو این عیب ها را دارى و من چون فاقد آن عیوب هستم، به خود حق مى دهم تو را نصیحت نمایم.

    یکى از توصیه هایى که علماى اخلاق به انسان ها مى کنند و بر این مطلب نیز بسیار تأکید مىورزند این است که وقتى مى خواهید کارى انجام دهید، خوب دلتان را بکاوید تا ببینید انگیزه و قصدتان از انجام این کار چیست. اگر انسان این مطلب را در نظر بگیرد از بسیارى خطرها مصون خواهد ماند. انسان همان طور که مواظب است ـ که مثلاً ـ شریکش سر او کلاه نگذارد، باید مراقب باشد که دلش نیز شیطانى نشود و وسوسه ها و انگیزه هاى شیطانى او را به راه خطا نکشاند. اصطلاح عقل و نفس در معارف و علوم اسلامى، از جمله فلسفه، معانى متعددى دارند. این اشتراک لفظى موجب مى شود که بسیارى از افراد اشتباه کنند و یکى را به جاى دیگرى بگیرند. اصطلاحى که در این جا از «عقل» و «نفس» به کار مى رود، یک اصطلاح اخلاقى است; نشانه کلى آن این است که عقل، انسان را به راه صحیح هدایت مى کند و نفس او را به ورطه سقوط مى کشاند. البته تشخیص این که چه چیزى موجب صعود و تکامل است و چه چیزى موجب سقوط و انحطاط، هم با عقل است و هم با دستورات شرع و موازینى که باید رعایت شود.

    عاملى که انسان را به تقوا و کارهاى نیک سوق مى دهد عقل است و عاملى هم که انسان را به کارهاى شرّ و شیطانى دعوت مى کند ـ در این موقعیت ـ نفس است. هم نفس و هم عقل در موقعیت هاى دیگر، ویژگى ها و معانى خاص خودشان را دارند، اما آنچه در این جا مى گوییم یک اصطلاح اخلاقى است. انسانى که خیر خودش را مى خواهد، طبیعى است باید از کسى پیروى کند که او را به راه خیر دعوت نماید. ما همواره باید عقل خودمان را پیشوا قرار دهیم و به مانند فرزندى که از پدر پیروى مى کند، دستمان را در دست او بگذاریم تا از خطرها رهایى یابیم. از آن طرف، نفس را که ما را از ارزش هاى متعالى و کمالات انسانى و الهى باز مى دارد، به مثابه دشمنى تصور نماییم که باید با او پیکار کنیم: «واجعل عقلک والداً تتبعه واجعل نفسک عدواً تجاهده.» تمایلات نفسانى به هر حال موجد لذت هایى براى انسان است، اما انسان باید توجه کند که این لذت ها بسیار زودگذر، بى دوام و بى ارزش هستند.ارزش لذت هاى دنیوى با خواب هاى شیرین و لذتبخش تفاوت چندانى ندارد; همان طور که از خواب چیزى عاید انسان نمى شود، از بهترین و عمیق ترین لذت هاى دنیا نیز که بسیار گذرا هستند، پس از مدتى اثرى باقى نخواهد ماند. اما لذت هاى اخروى و معنوى این گونه نیستند و براى همیشه ماندگارند; رابطه با خدا زوال ناپذیر است: «ما عندکم ینفد و ما عندالله باق» (نحل: 69);آنچه نزد شماهست همه نابودخواهدشد و آنچه نزد خداست تا ابد باقى خواهد بود.

    اگر ما طورى رفتار نماییم که دستاورد آن ارتباط بیش تر با خدا باشد، این ارتباط فانى شدنى نیست; انس با خدا، معرفت خدا و اولیاى الهى چیزهایى است که همیشه ماندنى و لذت آفرین خواهد بود، اما آنچه مربوط به هوس هاى مادى و زودگذر دنیاست، هر چند ما آن ها را واقعیت بپنداریم، یک روزى در عالمى دیگر ـ که حقایق بر ما روشن مى شود ـ خواهیم دید که خواب و خیالى بیش نبوده است. قرآن کریم از زبان انسان هایى که به فکر آخرت خود نبوده اند و در روز قیامت زبان به سخن مى گشایند مى فرماید: «و یقول یا لیتنی قدمت لحیاتى» (فجر: 24); و ـ با حسرت ـ گوید اى کاش در دنیا براى زندگانى ابدى امروزم کار خیرى انجام مى دادم. آن جاست که انسان مى فهمد آنچه را مرگ مى پنداشت، عین زندگى بوده است و زندگى دنیا در واقع مرگ و بازیچه و سرگرمى: «و ماهذه الحیاة الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهى الحیوان» (عنکبوت: 64); این زندگانى چند روزه دنیا فسوس و بازیچه اى بیش نیست و زندگانى اگر مردم بدانند به حقیقت دار آخرت است.

    بنابراین، باید بدانیم که آنچه نفس ما را به آن دعوت مى کند یک چیز عاریه اى است که لحظاتى نزد ماست و بعد هم آن را پس مى دهیم: «و عاریة تردها» آن چیزى براى انسان باقى مى ماند که در پرتو عقل و در سایه ارتباط قلبى با خدا به دست آمده باشد. حضرت در ادامه مى فرمایند: تو مانند کسى هستى که باید خودت، طبیب خودت باشى، هم درد را به تو شناسانده اند و هم درمان را; این تویى که باید یکى از آن دو را انتخاب نمایى. انسان عاقل هیچ گاه درد را انتخاب نمى کند، به دنبال نشانه هاى صحت و سلامتى که در اختیار او گذاشته شده است، مى رود تا با تدبیر خود آن را بیابد: «فانک قد جعلت طبیب نفسک و عرفت آیة الصحة و بین لک الداء و دللت على الدواء فانظر قیامک على نفسک.»

    منت گذاردن; زایل کننده ثواب ها

    اعمالى که ما انجام مى دهیم ـ چه واجب و چه مستحب ـ یک شرایط صحت دارد و یک شرایط مقبولیت; مثلاً، نمازى که مى خوانیم و روزه اى که مى گیریم، یک شرایط صحتى دارد که اگر واجد این شرایط نباشد باطل است و باید مجدداً آن را به جا بیاوریم، و یک شرایط قبولى دارد; به این معنا که انجام آن ها به فرض صحت، الزاماً موجب ثواب اخروى نخواهد شد، بلکه براى قبول شدن به شرایطى بیش از شرایط صحت نیاز دارد. به فرض این که ما عباداتمان را آن گونه که در روایات بیان شده است انجام بدهیم; یعنى همه سفارش هایى را براى قبولى اعمال و بردن ثواب اخروى بیان گردیده است، رعایت نماییم، آیا دیگر باید خیالمان راحت باشد که هم از نظر فقهى تکلیفمان را انجام داده ایم و هم از نظر معنوى عبادتمان داراى شرایط قبولى بوده و هم ثواب اخروى براى ما منظور شده است و لذا هیچ مشکلى در قیامت نخواهیم داشت؟ مطلب مهم همین جاست; یعنى حتى اگر عملى با شرایط صحت و مقبولیت هم انجام گرفته باشد، از خطر مصون نیست; زیرا ممکن است پس از انجام عمل باز هم امورى اتفاق بیفتد که آثار معنوى عمل قبلى را از بین ببرد. اعمال بد آینده مى تواند اعمال خوب گذشته را از بین ببرد، همان طور که کارهاى خیر و یا توبه مى تواند برخى از گناهان را جبران نماید. انسانى که با زحمت فراوان سعى مى کند اعمال خود را مطابق شرایط فقهى انجام دهد، شرایط قبولى آن را هم رعایت مى کند که مثلاً با اخلاص باشد، توأم با ریا و غرور نباشد و ... پس از مدتى ممکن است عملى را انجام بدهد که کارهاى نیک گذشته را از بین ببرد. البته گاهى اوقات برخى از مسائل ـ العیاذ بالله مانند ارتداد ـ کلیه اعمال گذشته انسان را از بین مى برد و گاهى اوقات برخى از اعمال را. قرآن در سوره حجرات مى فرماید: «لاتقدموا بین یدى الله و رسوله» (حجرات: 1); در هیچ کار بر خدا و رسول تقدم مجویید. «لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبى» (حجرات: 2); فوق صوت پیغمبر صدا بلند مکنید. این بى احترامى ها موجب مى شود که اعمال گذشته انسان ـ که با شرایط صحت و قبولى هم انجام شده است ـ از بین برود. براى مثال، ممکن است کسى براى انجام وظیفه و از روى اخلاص، به انسان نیازمندى کمک مالى نماید، اما پس از مدتى این عمل خود را به رخ او بکشد و با این کار عمل نیک گذشته اش را زایل گرداند. قرآن کریم در این باره مى فرماید: «یا ایهاالذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذى» (بقره: 264); اى اهل ایمان صدقات خود را به سبب منت و آزار تباه نسازید. قرآن در جاى دیگرى مى فرماید: «قولٌ معروفٌ خیر من صدقة یتبعها اذى» (بقره: 263); به زبان خوش و طلب آمرزش فقیر و سائل را رد کردن بهتر است تا آن که صدقه دهند و از پى آن آزار دهند. اگر انسان با زبان خوش، فرد نیازمندى را که به او مراجعه کرده است، رد نماید بهتر از آن است که به او کمک کند، اما بعد سر او منت بگذارد. این منت گذاشتن، اصل عمل را باطل مى کند. امام صادق(علیه السلام)در ادامه این عبارت شریفه به این موضوع اشاره کرده و مى فرمایند: «ان کانت لک ید عد الانسان فلا تفسدها بکثرة المنن و الذکر لها و لکن اتبعها بافضل منها فان ذلک اجمل بک فى اخلاقک و اوجب للثواب فى آخرتک.»2; اگر دستى پیش کسى دارى (کنایه از این که اگر خدمت و احسانى به کسى کرده اى)، با منت گذاشتن بر او، آن را از بین نبر، بلکه سعى کن خدمت بهترى را براى او انجام دهى که این کار هم اخلاقت را زیباتر مى سازد و هم ثواب اخروى ات را بیش تر مى کند.

    آفات زبان

    امام صادق(علیه السلام)در ادامه وصایاى خود به عبدالله بن جندب مى فرمایند: «و علیک بالصمت تعد حلیماً، جاهلاً کنت او عالماً فان الصمت زین لک عندالعلماء و ستر لک عند الجهال.»3

    یکى از انگیزه هایى که به طور طبیعى در انسان ها وجود دارد این است که مى خواهند خودشان را مطرح کنند. این حالت در بچه ها بیش تر به چشم مى خورد; مثلاً، وقتى کودک یک چیزى را مى داند دلش مى خواهد آن را اظهار نماید تا به دیگران بگوید که از این چیزها سردرمى آورد. این حالت در حد یک خردسال و یا یک انسان بزرگ سال که هنوز تربیت معنوى پیدا نکرده کاملاً طبیعى است و عیبى هم ندارد، اما کسى که به تکلیف رسیده و مى خواهد متخلق به اخلاق اسلامى گردد، باید به تدریج سعى کند این انگیزه هاى غیرالهى را تضعیف نماید و به جاى آن انگیزه هاى الهى را در خود تقویت کند. اگر انسان از همان ابتدا بخواهد فرزندش را با اخلاص کامل بار بیاورد به گونه اى که هیچ ریا و خودنمایى در اعمال او وجود نداشته باشد، آن کودک هیچ گاه فرد مؤمن و نمازخوانى نخواهد شد; چرا که بچه براى انجام دادن کارهاى خیر نیاز به تشویق دارد که یکى از راه هاى آن تعریف و تمجید او نزد دیگران است و این مستلزم اظهار آموخته ها توسط کودک مى باشد.

    البته این عوامل طبیعى را مادامى که هنوز پاى تکلیف به میان نیامده است باید رعایت کرد، ولى از اول تکلیف باید احکام شرعى و واجب و حرام را به او شناساند و مثلاً، به او فهماند که اگر نماز براى غیرخدا و به منظور خودنمایى باشد باطل است. بعضى ها شاید تا سن شصت، هفتادسالگى هم هنوز از نظر عقلانى بچه بوده و حالت هاى قبل از بلوغ را داشته باشند; یعنى دلشان بخواهد چیزى را که بلدند نزد دیگران مطرح کنند و بدینوسیله خودشان را نشان بدهند. یکى از راه هاى رهایى از این آفت، این است که انسان خودش را به کم حرف زدن عادت دهد. کسانى که زبانشان آزاد است و در اختیار خودشان نیست، در مقام سخن گفتن انگیزه ها و نیّات خالص شرعى را در نظر نمى گیرند. بزرگان ما همواره سعى مى کردند براى محفوظ ماندن از این آفت کم تر حرف بزنند. گاهى عالمى مدت ها در یک شهرى زندگى مى کرده است، اما حتى بعضى نزدیکانش نمى دانستند که وى داراى معلوماتى مى باشد. حال آن که عالمى برجسته، مجتهدى بزرگ و صاحب تألیفات متعددى بوده است. کم حرف زدن، آثار مطلوب دیگرى هم دارد; از جمله این که جلو سوء استفاده جاهلان و نیز استهزاى معاندان را مى گیرد. کسى که کم حرف مى زند، هم از شرّ جهال مصون است و هم نزد علما محترم و موقّر. یکى از آفت هاى زبان، تندگویى و سخن نابجا گفتن است. انسان کم حرف اگر سخن نابجایى از کسى بشنود، چون زود در مقام پاسخ برنمى آید، مى تواند خشم خود را فرو ببرد و عکس العملى نشان ندهد. بسیارى از سخنان ناروا و کلمات زشت، هنگام عصبانیت بر زبان جارى مى شوند، اما اگر انسان ـ چه عالم و چه جاهل ـ بردبار باشد، مى تواند از بسیارى آسیب هاى زبان در امان بماند.

    لزوم عیب پوشى از دیگران

    یکى از شیوه هایى که بزرگان ما به کار مى بستند این بود که گاهى در لابهلاى سخنان خود مطلبى را از دیگران نقل مى کردند. این شیوه، درسى است براى ما که اگر مطلبى را از کسى یاد گرفتیم اولاً بدون تحریف، آن را براى دیگران نقل کنیم و ثانیاً بگوییم که این سخن از کیست. این یکى از روش هایى است که تا حدودى مى تواند انسان را از تکبر و خودنمایى حفظ کند. امام صادق(علیه السلام)هم در نقش یک معلم اخلاق، در این جا داستانى را از حضرت عیسى(علیه السلام) نقل مى فرمایند تا این نکته اخلاقى را به شیعیان خود گوشزد کنند، نه این که آن حضرت نیاز داشته باشند که مطلبى را از دیگران بیاموزند.

    داستان از این قرار است که روزى حضرت عیسى(علیه السلام) از حواریون خود سؤال کردند که اگر شما در جایى ببینید یکى از دوستان و برادرانتان هنگام خواب عورتش ظاهر شده است، آیا سعى مى کنید که او را بپوشانید و یا این که عورتش را بیش تر مکشوف مى سازید؟ آن ها در پاسخ گفتند: مشخص است، سعى مى کنیم عورتش را بپوشانیم. حضرت فرمودند: خیر، شما این کار را نمى کنید. آن ها از این سخن حضرت عیسى(علیه السلام)تعجب کردند، اما متوجه شدند که در این پرسش و پاسخ سرّى نهفته است. حضرت عیسى(علیه السلام)با این کار مى خواستند به یاران و شاگردانشان بفهمانند که حق مؤمن بر مؤمن این است که عیب او را بپوشاند و نه تنها آن را بازگو نکند، بلکه کارى کند که آبرویش نیز محفوظ بماند. بنابراین، انسان اگر کار بدى از کسى سراغ دارد نه تنها نباید از او غیبت کند، بلکه باید سعى نماید که این عیب مکشوف نشود و مکتوم باقى بماند; یعنى خطایى که از او سرزده در بین مردم و مسلمان ها زبان به زبان پخش نگردد: «یا ابن جندب ان عیسى بن مریم(علیه السلام)قال لاصحابه ارأیتم لو ان احدکم مر باخیه فراى ثوبه قد انکشف عن بعض عورته اکان کاشفا عنها کلها ام یرد علیها ما انکشف منها؟ قالو بل نرد علیها. قال کلا بل تکشفون عنها کلها فعرفوا انه مثل ضربه لهم. فقیل یا روح الله و کیف ذلک؟ قال الرجل منکم یطلع على العورة من اخیه فلا یسترها.»4 البته مسأله امر به معروف و نهى از منکر، موعظه و ارشادکردن وظیفه دیگرى است که شرایط خاص خودش را دارد. بنابراین، اگر ما واقعاً مى خواهیم عیب کسى را برطرف نماییم، باید در خلوت و آن هم به گونه اى که متوجه نشود ما عیبش را مى دانیم، وى را نصیحت و ارشاد نماییم. ادامه دارد.


    • پى نوشت ها

      1 و2 و3 و4ـ محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، باب 24، ص 283

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1380) اخلاق، عرفان اسلامى. ماهنامه معرفت، 10(4)، 4-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."اخلاق، عرفان اسلامى". ماهنامه معرفت، 10، 4، 1380، 4-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1380) 'اخلاق، عرفان اسلامى'، ماهنامه معرفت، 10(4), pp. 4-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. اخلاق، عرفان اسلامى. معرفت، 10, 1380؛ 10(4): 4-