معرفت، سال دهم، شماره چهارم، پیاپی 43، تیر 1380، صفحات 80-

    تمدن امریکا و مکتب پیورتنیسم*

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    حسن فراهانی / *دانشجوی دکتری / Hfarahani82@gmail.com
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    تمدن امریکا و مکتب پیورتنیسم*

    حسن فراهانى

    چکیده

    در سال 1376 رئیس جمهور کشورمان، آقاى سیدمحمدخاتمى، در مصاحبه با خبرنگار شبکه C.N.N.، در بخشى از پیام خود به مردم امریکا گفتند: «ما با انقلابمان مرحله جدیدى از بازسازى تمدن را تجربه کردیم و احساس مى کنیم آن چیزى را که مى خواهیم همان است که چهار قرن قبل از آن، بنیان گذاران تمدن امریکایى هم در جستوجوى آن بودند (!) .... بنیاد تمدن امریکایى را بینش، تفکر و منش پیوریتن ها تشکیل مى دهد... به این جهت است که بنده مى گویم: به ملت بزرگ امریکا احترام مى گذارم; به خاطر تمدن خوبى که آن ها داشتند...»!

    پیام رئیس جمهور به مردم امریکا داراى ابعاد متفاوتى بود. این پیام در بطن خود ـ در تفسیر اول ـ داراى سه لایه بود: اول، لایه هاى اجتماعى براى عموم مردم، دوم، لایه اى سیاسى براى دولت مردان امریکا و سوم، لایه اى فرهنگى براى خواص امریکا. در واقع مهم ترین بخش پیام رئیس جمهور لایه سوم آن بود که جنبه فکرى و فرهنگى داشت و در حقیقت، این بخش از پیام که براى خواص آن کشور بود، اصل و باطن پیام ایشان به شمار مى رود.

    به راستى، رئیس جمهور کشورمان در آن پیام، درباره مکتب پیوریتنیسم و تمدن امریکایى چه گفتند؟ آیا این قسمت از پیام رئیس جمهور با حقایق تاریخى، سیاسى و فلسفى سازگار است؟ در این نوشتار، سعى شده است با تکیه بر مدارک مستند و علمى، میزان صحت مطالب بیان شده توسط رئیس جمهور بررسى شود. باشد تا مسؤولان کشور ما در اظهارنظرهاى خود، حقایق و یافته هاى علمى، تاریخى و سیاسى را نیز مدّ نظر قرار دهند.

    کالبدشکافى تمدن امریکایى

    پیش از ورود به این بحث، بجاست دو موضوع بررسى شود:

    1. نظام سرمایه دارى لیبرال و سپس سرمایه دارى ارشادى و اخیراً نئولیبرال به عنوان یکى از ارکان تمدن امریکایى;
    2. نهضت پیوریتنیسم به عنوان یک رکن فرهنگى شکل دهنده تمدن و هویت امریکایى.

    سپس لازم است به اختصار، به وضعیت تاریخى قاره امریکا از زمان اکتشاف آن توسط کریستف کلمب (1942 م.) و کشف مجدد و نام گذارى «امریکا» بر آن توسط آمریگو وسپوسى و آغاز استعمار غارتگرانه این سرزمین توسط اروپاییان متجاوز و قتل عام بومیان سرخ پوست توسط آنان، تا جنگ هاى استقلال و بنیان گذارى «جمهورى ایالت متحده امریکا» اشاره شود.

    یکى از انگیزه هاى سفرهاى اکتشافى یافتن راه هاى جدید تجارت دریایى بود. اما انگیزه اصلى این تحرکات امپراتورى هاى استعمارى اسپانیا و پرتغال در مسیر کشف سرزمین هاى جدید و تجارت با آن ها و حتى غارت آن ها و کشتار ساکنان بومى (مانند سرخ پوستان و قبایل «آزتک» (Azeteck) در مکزیک و «اینکا»ها (In ca) در کشور پرو) براى سوداگرى و سودجویى بود.

    آلبر ماله (Alber male) در کتاب تاریخ قرون جدید در این باره مى نویسد: «در اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم، دنیا براى اروپاییان بزرگ تر شده بود. در جنوب ـ یعنى اقیانوس اطلس ـ آفریقاى جنوبى و در مشرق، ساحل هاى اقیانوس هند و در مغرب، قطعه جدید امریکا را کشف کردند و بیش تر اکتشافات را مردم پرتغال و اسپانیا انجام دادند ... علت اصلى اکتشافات بزرگ، منفعت جویى و علاقه به تحصیل مال در دول عظیم استعمارى بود.»1

    استعمارگران اسپانیایى و پرتغالى، ملل بومى امریکاى جنوبى، افریقا و آسیاى دور را مورد آزار قرار مى دادند و مى کشتند و منابع زیرزمینى آن ها، به ویژه طلا، را غارت مى کردند. از راه این غارت ها اروپا متموّل گردید و سطح زندگى در میان تجار و بازرگانان و طبقات نوظهور جامعه نوین بالا رفت. تاریخ، صحنه هاى تکان دهنده اى از جنایات مهاجمان اروپایى به کشورهاى امریکاى شمالى و جنوبى، افریقا و آسیا را به تصویر کشیده که به راستى،شرم آور و تکان دهنده است.2

    از همین طریق، پاى اسپانیایى ها و پس از آن ها انگلیسى ها به قاره امریکا باز شد. آن ها به استخراج منابع طبیعى این قاره و کشتار بومیان و وادار کردن آن ها به مهاجرت به نواحى دوردست سرزمین امریکا پرداختند و براى جبران نیروى کار تلف شده سرخ پوست ها، به دزدیدن انسان ها از جنگل هاى افریقا و به بیگارى کشیدن و بردن آن ها به امریکا و استثمارشان پرداختند.3

    الکسى هیل (Alexi Hill) از اعقاب یکى ازهمین بردگان امریکاست که اجدادش از سرزمین خود ربوده شده و به امریکا برده شده و به برده تبدیل گردیده است. او داستان سوزناک این سرنوشت غم انگیز را دررمان پرآوازه ریشه ها توضیح مى دهد.4

    یکى از کشورهایى که به سرعت، فعالیت استعمارى و فروش برده در امریکا را در پیش گرفت، دولت استعمارى انگلیس بود که به ویژه از قرن هفدهم به تدریج، به قوى ترین دولت سرمایه دارى اروپا تبدیل گردید.5 اولین شهرک «کلنى» (Colony) انگلیس در امریکاى شمالى در 1607 م. در ویرجینیا (Vircinia) بر پا شد. در قرن هفدهم و هجدهم، ارتش انگلیس به جنگ هایى طولانى و سخت علیه رقباى خود ـ هلند، فرانسه، اسپانیا ـ دست زد و سرانجام، فاتح قسمت اعظم سرزمین امریکا گردید. ارتش انگلیس یکى از متصرّفات سابق هلند را فتح کرد و شهر نیویورک را بنیان نهاد.

    جامعه انگلیسى، که به امریکا مهاجرت مى کردند، از چند گروه اجتماعى تشکیل شده بودند:

    1. سرمایه داران و تاجران و دولت مردان انگلیسى که براى تجارت برده و کشف زمین هاى پهناور امریکا و استخراج منابع طبیعى آن، به این قاره روى آورده و برخى از آن ها در این سرزمین سکونت گزیده و هسته اولیه سرمایه دارى امریکا را تشکیل داده بودند.

    2. گروه هایى از دهقانان و کشاورزان فقیر که در پى به دست آوردن زمین براى کشت و کار به امریکا آمده بودند و طبقه خرده مالک امریکا را بنیان گذاردند.

    3. گروه بزرگ بردگان افریقایى که توسط دو گروه مزبور استثمار مى شدند.

    به تدریج، طبقه سرمایه دار (بورژوا) برده دار و نیرومند امریکا پدید آمد و بدین سان، یکى از ارکان تمدن امریکایى، یعنى نظام سرمایه دارى، شکل گرفت.

    جنگ هاى استقلال طلبانه امریکا

    علت اصلى جنگ هاى استقلال طلبانه اختلاف حاد منافع بین سرمایه دارى امریکا و سیاست هاى دولت انگلیس بود که با محدودیت ها و موانعى که ایجاد مى کرد، رشد سرمایه داران امریکایى را کند مى نمود. درواقع،جنگ هاى استقلال طلبانه امریکا اختلاف منافع دو قطب بزرگ سرمایه دارى زمان (یکى مستقر و رو به زوال و دیگرى در حال رشد) بود. علت قریب بروز این جنگ ها نیز این بود که سرمایه داران و خرده مالکان سفیدپوست ساکن امریکا به مالیاتى که تاجران انگلیسى بر محموله بزرگ چاى ارسالى به بوستون قرارداده بودند، اعتراض داشتند. افراد مقیم شهر بوستون به کشتى هاى انگلیسى حامل محموله یورش بردند و آن ها را به دریا ریختند. (1773 م.)

    این ماجرا واکنش شدید دولت انگلیس را دربرداشت و منجر به اتحاد کلنى هاى امریکایى و تشکیل یک ارتش و مبارزه با دولت انگلیس و در نهایت، صدور اعلامیه استقلال گردید. رهبرى جنگ هاى استقلال را سرمایه دار و تاجرى برده بر عهده داشت. مسؤول ارتش جمهورى استقلال طلب هم یک برده دار ویرجینیایى به نام جرج واشنگتن (George washington) بود. او یک فراماسونر و طرفدار سرمایه دارى و لیبرالیسم بود. اعلامیه استقلال امریکا، انسان ها را «آزاد و صاحب حقوق برابر لاینفک» نامید، اما این «حقوق» را براى بردگان سیاه و سرخ پوستان بومى به رسمیت نشناخت، حتى بسیارى از خرده مالکان و کارگران سفیدپوست را نیز شامل نشد. این اعلامیه بردگى را نفى نکرد و على رغم شعارهاى آزادى خواهانه، در برابر کشتار و نفى بلد بومیان امریکایى سکوت کرد.6

    اندیشه هاى بنیان گذاران جمهورى امریکا آرایى لیبرالیستى بود که به حذف کلیسا و مذاهب رسمى و محدود کردن دامنه حقوق و اعمال قدرت مذهبى روحانیت کلیسایى انجامید. بنیان گذاران امریکا بر مبناى آراى اومانیستى خود، به «تفکیک دین از دنیا» معتقد بودند.7

    کلود ژولین، (Cloud Geolin) محقق و مورّخ، درباره جمهورى ایالات متحده امریکا مى نویسد: «با استقلال ملى، همه مزرعه داران کوچک، پیشهوران خرده پا و فقیران، همراه با سهمیه "حقوق و غیرقابل انتزاع" حق یک نابرابرى دوگانه را نیز پیدا کردند. آن ها نه تنها نابرابرى اقتصادى، بلکه و مخصوصاً نابرابرى در برخودارى و استفاده از آزادى را به دست آوردند.»8 «انگلستان فاتح جنگ هفت ساله (1756 ـ 1763)، بار قرض سنگینى را به دوش دارد و مصمّم است که پرداخت قسمتى از آن را به عهده مستعمرات امریکایى اش بگذارد. براى رسیدن به این منظور، تدابیرى اتخاذ مى کند که نتیجه آن بروز طغیان است.»9

    توماس هاچینز (Thomas Hotchinse)در تبعیدگاهش در تایمز، درباره اعلامیه استقلال امریکا مى گوید:چگونه طرف داران استقلال امریکا مى توانند اعلام کنند که همه انسان ها آزاد و برابرند، در حالى که آن ها بیش از صدهزار افریقایى را از حق آزادى محروم کرده اند. اکنون پس از یک قرن، دموکراسى امریکایى در حدود چهارمیلیون سیاه پوست را همچنان در حال بردگى نگه مى دارد. امروزه در دویستمین سالگرد استقلال امریکا، براى اعقاب آن سیاهان، هنوز هم برابرى با سفیدپوستان معنایى ندارد!10

    «انقلاب امریکا» خالق نظم مورد نظر صاحبان جاه و مال بود; نظمى که اولین قربانى آن آزادى و خوشبختى انسان ها بود. امروزه «حق جستوجوى خوش بختى» (یکى از حقوق مطرح شده در اعلامیه استقلال امریکا) یکى از مظاهر اساسى زندگى امریکایى شده و کم نیستند کسانى که توماس جفرسون، (Thomas Jefferson) نویسنده اعلامیه استقلال را براى این مسأله سرزنش مى کنند.

    معلوم است که جفرسون نمى توانست با جانشین کردن اصلى به جاى اصل دیگر در اعلامیه استقلال، معیار ارزش هاى صاحبان سرمایه را برهم بزند. «سرمایه داران باهوش، وطن پرست، شایسته و ... براى خوش بختى، تعریفى مخصوص به خود داشتند; آن ها معتقد بودند که با در دست داشتن قدرت اقتصادى، باید قدرت سیاسى را نیز در چنگ خود داشته باشند.»11

    مبانى حکومتى امریکا

    جنگ هاى استقلال در کلیّت خود، به هدف تأسیس یک جمهورى سرمایه دارى مستقل صورت گرفت. جان جى(John jay) ـ وکیل مدافع و یکى از نویسندگان قانون اساسى ایالت نیویورک که بعدها وزیر خارجه و سپس اولین رئیس دیوان عالى کشور امریکا در اولین روزهاى ایجاد این کشور شد ـ مى گوید: «حکومت باید در دست کسانى باشد که سرمایه هاى کشور در دست آن هاست.»12 جرج واشنگتن، فراماسونر معروف و فرمانده ارتش ایالات متحده در جنگ هاى استقلال و اولین رئیس جمهور ایالت متحده، که از بانیان اصلى جمهورى امریکاست، در نامه اى به لافایت (Lafuiet)ـ از همفکران خود در فرانسه ـ یکى از اهداف جمهورى امریکا را تبدیل شدن به یک امپراتورى جهانى مى داند!13

    ماهیت سرمایه دارى نظام امریکایى چنان است کهجیمزمدیسن (James Medicine)که بعدها دو دوره رئیس جمهور امریکا شد، به صراحت مى گوید: «مجلس سناى امریکا باید نماینده زمین داران بزرگ و مدافع آن ها علیه اقدامات کسانى باشد که در زیر فشار فقر و بیچارگى، در سر، هواى برخوردارى از خوش بختى را به نحوى عادلانه تر مى پرورند.»14 همچنین گورنور موریس (Goranor Morice) ـ وکیل مدافع و نماینده امریکا و استقلال طلبان در فرانسه ـ مى گوید: «سنا باید محل تجمع ثروتمندان و روحیه اشرافیت باشد.» وى مى گوید: «خواهند گفت که در این صورت، سنا ممکن است کارى کند که مضر به مصالح عموم باشد. من هم این طور فکر مى کنم و آرزو مى کنم که این طور شود»!15

    این نگرش ها سبب مى شد که آنان شورش هاى عدالت خواهانه طبقات فرودست سفیدپوست نظیر شورش شیس (Shay در سال 1776 را به شدت سرکوب نمایند. قانون اساسى امریکا، که در سال 1787 م. تصویب شد (و هنوز کلیّت آن حفظ شده) اساساً مدافع سرمایه داران است. طبق این قانون اساسى، مردان صرفاً با تکیه بر بهره مندى از میزان معیّنى از سرمایه (پول یا زمین) مى توانستند صاحب حق رأى شوند و زنان و بردگان و بومیان امریکایى کاملاً از هرگونه حق رأى محروم بودند! الکساندر هامیلتون (AlexanderHamilton)، طرّاح نظام اقتصادى امریکا و و وزیر خزانه دارى دولت جرج واشنگتن، بر این باور بود: «تنها کسانى که پول دارند و در خانواده آبرومندى متولد شده اند قادر خواهند بود حکومت خوبى به وجود بیاورند و آن را اداره کنند.»16

    کلود ژولین درباره هامیلتون مى گوید: «تمام کسانى که پول و ثروت این رسالت را به آن ها مى دهد تا قدرت را در دست خود متمرکز کنند، خودشان را در سیماى هامیلتون باز خواهند یافت، این امر در اولین روزهاى استقلال امریکا صادق بود و هنوز هم صادق است ... فلسفه هامیلتون، وزیر خزانه دارى امریکا، را مى توان چنین بیان نمود: «قدرت دولت باید به قدرت صاحبان پول متکّى باشد» ... بدین ترتیب، به اراده اولین رئیس جمهور ایالات متحده، ایجاد یک نظام سرمایه دارى با انواع و اقسام رشته هاى مرئى و نامرئى و پیوندهاى ناگسستنى بین دستگاه دولت و دنیاى پول، بر ایجاد یک نظام دموکراتیک ترجیح داده مى شود و چنین رجحانى تا امروز همچنان ادامه دارد، نظامى که واشنگتن و هامیلتون با همکارى صاحبان سرمایه ایجاد کرده اند، هنوز هم کاملاً استوار است.»17 اساس نظام اقتصادى امریکا از هنگام تأسیس تا اصلاحات فرانکلین روزولت در سال 1939 (که موسومNew Deal و در واقع، یک نحوه اقتصاد سرمایه دارى با دخالت بیش تر دولت براى کاهش بحران هاى سرمایه دارى را پدید آورده است) همان «لیبرالیسم کلاسیک» بوده که امریکاییان آن را از آراى لیبرال هاى انگلیسى، به ویژه آدام اسمیت (Adam Smith)، اخذ کرده اند.18 «این شیوه اقتصادى انگلستان قرن نوزدهم بود که رسماً الگوى تفسیر سرمایه دارى امریکا گردید. نقش دولت، تنها در فراهم آوردن شرایط مطلوب، براى رونق سرمایه دارى فرض شد تا افراد بتوانند با اطمینان خاطر، در بازار رقابت آزاد به کسب و کار بپردازند و ابتکار شخصى را در فعالیت هاى اقتصادى به عمل آورند.»19

    گسترش جنگ هاى داخلى و سیاست هاى اقتصادى آبراهام لینکلن

    طى سال هاى پس از استقلال تا به قدرت رسیدن آبراهام لینکلن (Abraham Lincoln) (1860) و شروع جنگ داخلى (1861 ـ 1865) و در نهایت، الغاى قانون بردگى، سرمایه دارى تجارى و صنعتى، به ویژه در مناطق شمالى امریکا، از رشد زیادى برخوردار گردید. اما در جنوب، نوعى نظام برده دارى وجود داشت که در مقابل وحدت کامل کشور، تحت لواى یک نظام سرمایه دارى صنعتى نیرومند مقاومت مى کرد. این مسأله اصلى ترین دلیل بروز جنگ داخلى در ایالات متحده امریکا بود. در واقع، به نظر مى رسد که از سال هاى 1850 به بعد نظام برده دارى جنوب در مقابل سرمایه دارى صنعتى شمال، دست خوش عقب ماندگى فراوانى گردیده بود و این موضوع وحدت اقتصادى ـ اجتماعى دولت امریکا را با خطر مواجه مى ساخت.

    با تأسیس «حزب جمهورى خواه» امریکا در سال 1854، مسأله گسترش سرمایه دارى صنعتى در سراسر کشور و به استعمارکشیدن سرزمین هاى شرقى در دستور کار دولت امریکا قرار گرفت. این حزب، ائتلافى از سرمایه داران صنعتى و ملّاکان بزرگ بود.

    آبراهام لینکلن، که از خانواده اى روستایى و فقیر بود، داراى افکارى منطبق با عقاید «حزب جمهورى خواه» امریکا بود، او یک فراماسونر فعّال بود که در سال 1860 به عنوان کاندیداى حزب مزبور معرفى و به ریاست جمهورى برگزیده شد.

    پس از پیروزى آبراهام لینکلن و حزب او، ایالات جنوبى شورش کردند و بدین سان، جنگ داخلى در این کشور پدید آمد. دولت لینکلن در طول سال هاى جنگ داخلى، بارها در زمینه دفاع از منافع سرمایه داران امریکایى، به سرکوب خونین اعتراضات اقشار محروم اجتماعى و کارگران ذوب فلز و آهنگران پرداخت. برخى از مورّخان در این که شخص لینکلن به الغاى بردگى معتقد بوده است، تردید دارند. اما در آن مقطع زمانى و براى زمینه سازى توسعه سرمایه دارى امریکا، لغو بردگى، به یک ضرورت و نیاز تاریخى تبدیل شده بود.

    «با این وجود، یک سال و پنج ماه پس از شروع جنگ، لینکلن اعلامیه آزادى بردگان را صادر کرد. تفاوت و تضاد دو شیوه اقتصادى شمال و جنوب امریکا ـ یعنى برخورد نظام صنعتى شمال با شیوه کشاورزى جنوب دو محیط متفاوت اجتماعى را به وجود آورده بود که خود از عوامل جنگ داخلى بود.

    با صنعتى شدن ایالات شمالى و غربى، قدرت محلى از ایالات جنوبى به شمال منتقل مى شد. همزمان با این تحول، به وجود اتحادیه قوى وحکومت مرکزى نیرومند احتیاج شده بود و جنگ داخلى براى حفظ اتحادیه سیاسى، همبستگى اقتصادى و از بین بردن دوگانگى اجتماعى بین شمال و جنوب واقع شد ... سیاست اقتصادى لینکلن تشویق سرمایه گذارى خصوصى و وضع عوارض سنگین گمرکى براى حمایت از تولید داخلى بود ... حقوق اقتصادى سیاهان در مورد حق مالکیت، که از عمده ترین مسائل جنوب بود، با بى توجهى روبه رو شد و در این باره، اقدامى به عمل نیامد، بیش تر بردگان سابق به نظام اجاره دارى روى آوردند که در برابر دست مزد در ملک دیگران کار کنند و یا با اجاره زمین به کشاورزى بپردازند ... طرح احیاى جنوب و کوشش نیروى نظامى شمال در تثبیت حقوق سیاهان با موفقیت همراه نبود; گرچه سیاهان آزادى خود را باز یافتند، ولى مسأله اختلاف نژادى از بین نرفت ... هدف سیاست دولت فدرال حمایت از سیاهان براى تثبیت حقوق سیاسى بود، نه گسترش حقوق اجتماعى آنان که احتمالاً قبول آن فرض براى شمالى ها هم مقدور نبود.»20

    لغو بردگى در ایالات متحده نه به نیت خیرخواهانه و انسان دوستانه لینکلن یا بنیان گذاران تمدن امریکا، بلکه براى پیشبرد منافع اقتصادى سرمایه دارى صنعتى امریکا صورت گرفت و البته به دلیل ماهیت نژادپرستانه سرمایه دارى امریکا عملاً تعصّبات نژادى علیه سیاه پوست ها در قالب ایجاد تشکّل هاى تروریستى نظیر «کوکلس کلان» (Cookles clan) و ایجاد تبعیض هاى آشکار و پنهان بین حقوق سیاهان و سفیدپوستان همچنان تا امروز نیز ادامه پیدا کرده و جنبش حقوق مدنى سیاهان در دهه 1960، حرکتى در جهت به دست آوردن حق رأى برابر براى سیاهان بوده که هنوز به تحقق برابرى کامل حقوق اجتماعى نیز منجر نشده است.21

    امریکا پس از جنگ داخلى، تحولات عظیم اقتصادى در پى داشت. در فاصله بین جنگ داخلى و آغاز قرن بیستم، سرمایه دارى صنعتى تحول یافت و اجتماع جدید امریکا پدید آمد. مهم ترین تحولات، به وجود آمدن کارخانجات و شرکت هاى سهامى با سرمایه هاى هنگفت بود که به تدریج، تجارت هاى محلى و سرمایه هاى کوچک را در خود مستهلک ساخت. انحصار و تمرکز جاى رقابت را در اقتصاد آزاد گرفت، منابع سرمایه دارى و تجارت هاى بزرگ یا منافع سیاسى در هم آمیخت و به تدریج، قدرت سیاسى در بند قدرت اقتصادى گرفتار شد و به پیروزى «سرمایه دارى سیاسى» انجامید و به همان اندازه هم جامعه امریکایى دست خوش تغییر و تحول گردید. زندگى در مزارع و روستاها جاى خود را به شهرنشینى داد، توسعه راه هاى ارتباطى... و سرانجام، ظهور امریکا به عنوان قدرت عظیم جهانى، همه تحولاتى بود که پس از جنگ داخلى در فاصله کم تر از پنجاه سال تحقق پیدا کرد. «حزب جمهورى خواه» پس از پیروزى در جنگ، بر سیاست مسلّط شد، هدف گروه هاى متنفّذ «حزب جمهورى خواه» که به «حزب سرمایه و ثروت» معروف شد، گسترش امور اقتصادى بود، بى آن که در ساختمان سیاسى و اجتماعى تغییرى وارد نماید. مسأله سیاهان پس از الغاى بردگى به فراموشى سپرده شد و براى نیل به هدف هاى اقتصادى، از فرصت مساعدى که جنگ پیش آورده بود، حداکثر استفاده به عمل آمد... ترّقى سریع اقتصادى امریکا پس از جنگ داخلى با حمایت جمهورى خواهان از سرمایه گذارى وسیع و گسترده، به گروهى فرصت داد تا با استفاده از امکانات طبیعى، موقعیت سیاسى و سخاوت حکومتى، ثروتى عظیم اندوخته و به صورت رهبران مالى امریکا و سلاطین قدرت و ثروت درآیند. نام افرادى همچون واندر بلیت، کارنگى، راکفلر و مورگان مظهر انحصار و قدرت در تصاحب خطوط آهن، صنایع فولاد، نفت و بانک دارى گردید. این سرمایه داران بزرگ در فاصله جنگ داخلى تا پایان قرن نوزدهم بر دنیاى صنعت و تجارت امریکا حکومت داشتند و با بند و بست هاى سیاسى، پشت کار و دوراندیشى و از بین بردن رقبا و گاه با شیوه اى ناجوان مردانه، به صورت سلاطین ثروت و طبقه حاکم درآمدند.22 بر همین اساس، از درون سیاست هاى آبراهام لینکلن و حزب جمهورى خواه، کلان سرمایه دارى انحصارى امریکا، پدید آمد.

    پیوریتنیسم

    بشر جدید، منعفت طلب، و پول پرست است. اساساً انسان نوین در نظر جامعه شناسان و اقتصاددانان و فیلسوفانى همچون ماکس وبر (Max Weber)، هایلبر ونر(Hilber Vener)، و هورکهایمر (Horkhimer) با نوعى سودنگرى، محاسبه سوداگرى و سرمایه سالارى تعریف مى شود. این در واقع، همان روح عصر نوین است که در بررسى هاى نقّادانه به آن پرداخته شده است.

    روح عصرنوین به دلیل این ماهیت سوداگرا و سودپرست با روح دینى و معنوى و متعالى تضاد ماهوى دارد. پروتستانتیسم مسیحى شاید اصلى ترین گرایش تجدیدنظرطلبانه در جهت دنیایى کردن روح دین با عنوان «رفرم مذهبى» بود که در اروپا رخ داد. اصلى ترین بانیان این نهضت مارتین لوتر و ژان کالوین هستند. «پیوریتنیسم» به مجموعه اى از فرق مذهبى نوین اطلاق مى شود که در حدود قرن هفدهم در انگلستان پدید آمدند و شامل گرایش هاى فرعى همانند استقلال طلب ها، مجلسیان، پاپتیست ها (Paptist) و کوپکرها (Copker)بودند. پیوریتنیسم یکى از فرق منشعب از کالوینیسم (Caloinism)است وبه دلیل تأکیدى که بر خصایصى نظیر «ثروت اندوزى»، «مشروعیت دادن به سرمایه دارى و تجارت»، «تأکید بر کار تصرفگرانه ماشینى» و «توصیه به صرفه جویى و انباشت سرمایه» داشت، به طور کامل با نظام سرمایه دارى قرون هفدهم و هجدهم منطبق بود، از نظر متفکرانى چون وبر یا فروم هم یکى از عوامل ایجاد سرمایه دارى در اروپا و به ویژه امریکا به حساب مى آید.23

    پیوریتنیسم اصلى ترین عنصرفرهنگى و مذهبى تشکیل دهنده تمدن امریکایى است و تفسیرهاى عقلانى و سرمایه سالارانه آن ها به خوبى با روح سرمایه دارى در حال تکوین امریکا همخوانى دارد.

    در این نگره ـ به اصطلاح مذهبى ـ با تأکید افراطى بر انضباط در رعایت برخى ظواهر، روح متعالى و معنوى و ملکوتى دین ـ که در اتصال آدمى با ساحت قدس تجلّى مى یابد ـ تابع منطق سوداگرى و عقل معاش و روش زندگى سرمایه دارى تجارى و کار از خود بیگانه صنعتى قرار مى گیرد. بیش تر مهاجران انگلیسى و هلندى که به امریکا رفتند، به فرق گوناگون پیوریتن تعلق داشتند و در عین حال، برخى از چهره هاى معروف و شاخص آن ها مانند آبراهام لینکلن، جورج واشنگتن و جان آدامز (John Adams)عضو محافل ولژهاى فراماسونرى بودند.

    یکى از ارکان فکرى پیوریتنیسم اعتقاد به «جدایى امور دینى از دنیایى» است.24

    آیین «پیوریتن» و سایر شاخه هاى مذهب پروتستان در ساده کردن دین کوشیده اند و این کوشش به سود نظام سرمایه گرایى تمام شده است; زیرا سرمایه دار پروتستان رعایت اصول اخلاقى و ـ مثلاً ـ خوددارى جنسى را براى رستگارى خود کافى مى دانستند و با خیال راحت به بهره کشى ناروا و بیدادگرى اجتماعى خود ادامه مى دادند. بنابراین، کالوینیسم، نظام اجتماعى را از آرامش برخوردار مى ساخت و بهره کشى بى رحمانه سرمایه داران را تسهیل مى کرد. اتحاد پیوریتنیسم کالوینى و سرمایه دارى دیرزمانى دوام آورد.25

    ماکس وبر، جامعه شناس معروف معاصر، تحلیل مفصلّى درباره پیوریتنیسم و شکل هاى گوناگون اخلاقیات پروتستانیسم دارد که براى مطالعه بیش تر در این مورد، مى توان به کتاب اخلاق پروتستانى و روح سرمایه دارى مراجعه کرد. برخى از نظرات وبر چنین است: «پیوریتنیسم نماینده خلق و خوى مؤسسه عقلانى بورژوایى و سازمان عقلانى کار بود و از اخلاقیات یهودى،فقط آنچه را که با این هدف سازگار مى شد،به وام مى گرفت.»26

    «تأثیر روان شناختى آزادسازى مال جویى از نواهى اخلاقیات سنّتگرا بود، اما پیوریتنیسم قیود تکاپو به دنبال ثروت را نه فقط از طریق مشروعیت بخشیدن به آن درهم شکست، بلکه آن را همچون خواست خدا تلقى کرد.»27

    تاریخ ادوار اولیه کلنى هاى امریکاى شمالى، تحت سلطه شدید تضاد میان ماجرا جویانى بود که مى خواستند به کمک نیروى کار نوکران زرخرید، مزارعى ایجاد و به سبک اربابى زندگى کنند و پیوریتن هایى که طرز فکرى کاملاً بورژوایى داشتند. مى توان گفت: به همان نسبت که طرز تلّقى پیوریتنى از زندگى، قدرت بیش ترى کسب مى کرد و این امر یقیناً بسیار مهم تر از تشویق صرف به ایجاد سرمایه بوده، تحت همه شرایط، گرایش به شیوه زندگى سرمایه دارى را که از نظر عقلانى (عقل جدید، یعنى عقل فردى، عقل حسابگر و عقل معاش) منقطع از وحى بود، تشویق مى نمود. این اصلى ترین عامل به خصوص، تنها عامل منسجم و مؤثر در تکامل این شیوه زندگى بود و در یک کلام، از گهواره «انسان اقتصادى» جدید مواظبت مى کرد. به یقین، همان گونه که پیوریتن ها به خوبى مى دانستند، این آرمان هاى پیوریتنى تحت فشار شدید وسوسه هاى ثروت، گرایش به تسلیم داشتند.28

    «با پیوریتنیسم، یک خلق و خوى شغلى ویژه بورژوازى پا گرفته بود. سوداگر بورژوا با آگاهى از این که مشمول رحمت خدا و آشکارا مورد عنایت اوست، مادام که از محدوده رفتار رسماً صحیح خارج نشده بود، مادام که سلوک اخلاقى اش بى عیب و استفاده اش از ثروت خود بى ایراد بود،مى توانست و حتى واجب بود که منافع سودجویانه خود را دنبال کند.»29

    عناصر اساسى رویکردى که «روح سرمایه دارى» نامیده شده اند با آنچه محتواى ریاضت کشى دنیوى پیوریتنى را تشکیل مى دهد، یکسان است.30

    مذهب پیوریتنیسم ابتدا به سال 1559 م. در شکل اعتراض علیه تعیین لباس هاى رسمى براى روحانیان و دیگر آداب و رسومى که در مراسم «عشاى ربانى» کلیساى انگلستان وجود داشت، پا گرفت. عقاید پیوریتن ها از جهاتى با مسیحیت کاتولیک تفاوت دارد. یکى از قدیمى ترین اعتراضات پیوریتن ها، به «عشاى ربانى انگلیکان» مربوط مى شود. یکى از آثار معروف بیانگر آراى این نهضت، کتاب حرکت مسافر به پیش، اثر جان بنیان (1688 م.) است.

    در مکتب پیوریتنیسم سرمایه دارها «آیات و نشانه هاى برکت خدا» تلقى مى شوند.31 پیوریتنیسم داراى انعکاس گسترده اى در تاریخ است. این مذهب عامل مهمى در تشکیل دموکراسى مدرن بوده که ریشه هاى مسیحى آن از میان پیوریتنیسم انگلیسى عبور مى کند. تحقیقات اخیر تأکید کرده است که پیوریتنیسم تا حد زیادى زمینه اى بود تا سرمایه دارى در زمینه اقتصادى، از آن پدید آید.32

    بر اساس تلّقى ماکس وبر، در اندیشه پیوریتنیسم، استثمار تا حدى مشروعیت مى یابد و انسان گویى به نوعى «ماشین تحصیل ثروت» تنزّل مى یابد. جالب این که پیوریتنیسم نیز همچون فراماسونرى از جهاتى ریشه در یهودیت دارد;33 در واقع نوعى یهودیت دنیوى شده و تحریف گردیده است. همچنین آراى پیوریتنى از عناصر شکل دهنده عقیده لیبرالیسم است. پیوند پیوریتنیسم و لیبرالیسم را در آراى جرج بوکانان (George Boocanan) و تا حدودى گروسیوس، (Gerociues)مى توان ملاحظه کرد.34

    پیوریتنیسم یکى از شاخه هاى منشعب از تعالیم ژان کالوین (از بنیان گذاران پروتستانیسم مسیحى) است که در هلند و به ویژه در انگلستان رواج داشت و فرق گوناگون این جنبش پیوریتنى به عنوان اصلى ترین باورمذهبى، در بین مردم امریکا رواج یافت.

    بنابر اعتقاد متفکران امریکایى، مهم ترین دلیل جدایى دین از سیاست، که به «دیوار جفرسون» (Jeffersons Wall)معروف است، حفظ آزادى هاى فردى بشر مى باشد. توماس جفرسون و جرج واشنگتن بر این عقیده بودند که مقصود از جدایى دین و سیاست، دور کردن مردم از مذهب نیست، بلکه تقویت اخلاقیات در قالب باورهاى مذهبى خارج از چارچوب نظام حکومتى مى باشد. یکى از مهم ترین ایراداتى که بر این اندیشه ها در امریکا گرفته شده، این است که قانون اساسى ابراز عقیده مذهبى را محدود مى کند، ولى هیچ گونه نظارتى نسبت به ابراز عقاید مذهبى و سیاسى ندارد. «دیوار جفرسون» تعبیر مشهور «جدایى دین از سیاست» است; حکومت نمى تواند امتیاز کسى را بر اساس مذهبش از او سلب کند یا او را از حق انتخاب محروم کند و مهم نیست که مذهب او چه باشد.

    یکى از مفاد اعلامیه استقلال امریکا داشتن حق اندیشه و باور و دین آزاد براى همه است. بنابراین، همه ادیان و مذاهب الهى و غیرالهى، حتى صهیونیسم، در امریکا، رسمى و قانونى است. حال این سؤال مطرح مى شود که آیا این نوع آزادى در کشورهاى دین مدار مانند ایران قابل اجرا مى باشد یا خیر؟

    یکى از مفاد اعلامیه استقلال امریکا این است که دولت نباید از مذهب خاصى به طور رسمى حمایت کند. بر این اساس، خواندن دعا و سرودهاى مذهبى در مدارس دولتى امریکا ممنوع است. رادیو امریکا در برنامه «امریکا سرزمین آزادى و مذهب» چنین مى گوید: «ادارات دولتى مجاز نیستند ابراز عقیده مذهبى کارمندان را در محیط کار محدود کنند. توسل به چنین اقدامى، تبعیض قایل شدن و اقدامى غیرقانونى است.»35

    در عبارت مزبور به روشنى آورده شده است که اولاً، دولت حق هیچ گونه تبلیغ مذهب خاص را در اماکن دولتى ندارد و ثانیاً، نمى تواند از اشاعه و تبلیغ یک مکتب خاصى جلوگیرى نماید;گرچه مسؤولان امریکایى در عمل، تاکنون غیر از این، عمل کرده اند. درسال1990م.تمام کشورهاى جهان با شگفتى وناباورى، صحنه هاى حمله پلیس امریکا به مرکز فرقه داوودیه را مشاهده کردند که پلیس امریکا با انفجار و به آتش کشیدن آن مرکز، بیش از هفتادنفررا دریک حمله نظامى به قتل رساند!

    شواهد نشان مى دهدکه تمدن امریکایى به تدریج و به ویژه پس از جنگ جهانى دوم و سال هاى اخیر، با سرعت حتى پوسته هاى ظاهرى مذهب را به کنار مى نهد و در «تکنوکراتیسم» (Technocratism) استحاله مى شود; گرچه نوعى رویکرد معنوى ضعیف نیز در جامعه امریکا در حال شکفتن است.


    • پى نوشت ها

      * «پیوریتنیسم» به مجموعه اى از فرق مذهبى نوین اطلاق مى شود که در حدود قرن هفدهم در انگلستان پدید آمدند و شامل گرایش هاى فرعى همانند استقلال طلب ها، مجلسیان، پاپتسیت ها، منونیت ها و کوپلرها بودند.

      1ـ آلبر ماله، تاریخ قرون جدید، ترجمه سیدفخرالدین شادمان، دنیاى کتاب،1362، ص 2

      2ـ براى تفصیل مطلب نک. به: پیشین، ص 21ـ 26

      3ـ براى تفصیل مطلب در خصوص بردگى سیاهان و کشتار سرخ پوستان توسط مهاجران اروپایى نک. به: دى. براوى، فاجعه سرخ پوستان آمریکا، ترجمه محمد قاضى، چاپ دوم، خوارزمى، 1356 / همو، تاریخ اجتماعى سیاهان آمریکا، ترجمه سروش حبیبى، خوارزمى، 1354

      4ـ الکسى هیل، ریشه ها، ترجمه على رضا فرهمند، کتاب هاى جیبى، 1358

      5ـ گ. م. دنسکوى، تاریخ سده هاى میانه، ترجمه رحیم رئیس نیا، پیام، 1357

      6 و7ـ روزل پالمر، تاریخ جهان نو، ترجمه ابوالقاسم طاهرى،امیرکبیر، 1340 / ص 423ـ 424

      8 الى15ـ کلود ژولین، امریکا در دو قرن، ترجمه مرتضى کلانتریان، آگاه، 1367، ص 9، 20، 29، 33، 34، 35 / ص 45 / ص 46 / همان / ص 46

      16ـ نک. به: روزل پالمر، عصر انقلاب انفورماتیک، ترجمه حسین فرهودى، امیرکبیر، 1353،ص 271 و 236 / افیموف و دیگران، تاریخ عصر جدید، ترجمه فریدون شایان، ج 1، ص 45

      17و18ـ امریکا در دو قرن،ص47/ص48ـ 49 ـ 50

      19الى21ـ فرشته نورانى، تاریخ تحول اجتماعى و سیاسى امریکا، تهران، دانشگاه تهران، 1365، 31ـ 43 / ص 44 / ص 71، 72، 74، 75، 76

      22ـ نک. به: امریکا در دو قرن، ص 23، 24، 25 / تاریخ عصر جدید، ج 1، ص 198 / تاریخ تحول اجتماعى و سیاسى امریکا، ص 64

      23ـ تاریخ تحول اجتماعى و سیاسى امریکا، ص 79ـ 80 ـ 81 همچنین ر. ک. به: تاریخ عصر جدید، ج 1، ص 200 ـ 201 / اوریاتوف و دیگران، تاریخ عصر جدید، ترجمه محدتقى فرامرزى، جلد دوم، شباهنگ، ص 141، 142، 143، 149

      24ـ رابرت، هایلبرونر، بزرگان اقتصاد، ترجمه احمد شهسا، انتشارات علمى و فرهنگى، 1370، ص 16، 17، 18، 19

      25ـ نک. به: اریک. فروم، جامعه سالم، ترجمه اکبر تبریزى، بهجت، 1360، ص 102ـ 124

      26ـ آنتونى آربلاستر، ظهور و سقوط لیبرالیسم در غرب،ترجمه عباس مخبر،نشرمرکز،1367،ص174

      27ـ بارنزوبکر، تاریخ اندیشه اجتماعى، ترجمه جواد یوسفیان، شرکت کتاب هاى جیبى، 1358، ص 373 ـ 374

      28 الى32ـ ماکس وبر، اخلاق پروتستانى و روح سرمایه دارى، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، انتشارات علمى و فرهنگى، ص 177، 181، 184، 186 / ص 189ـ 190

      33،34ـ اینار مولند، جهان مسیحیت، ترجمه محمدباقر انصارى و مسیح مهاجرى، امیرکبیر، 1368، ص 243، 244

      35، 36ـ اخلاق پروتستانى و روح سرمایه دارى، ص 176ـ 181ـ 188

      37ـ بهاءالدین پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسى، ج 2، 1348، ص 490، 491، 492

      38ـ رادیو امریکا، 12/9/1376

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فراهانی، حسن.(1380) تمدن امریکا و مکتب پیورتنیسم*. فصلنامه معرفت، 10(4)، 80-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسن فراهانی."تمدن امریکا و مکتب پیورتنیسم*". فصلنامه معرفت، 10، 4، 1380، 80-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فراهانی، حسن.(1380) 'تمدن امریکا و مکتب پیورتنیسم*'، فصلنامه معرفت، 10(4), pp. 80-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فراهانی، حسن. تمدن امریکا و مکتب پیورتنیسم*. معرفت، 10, 1380؛ 10(4): 80-