جامعه شناسى سن1
Article data in English (انگلیسی)
جامعه شناسى سن1
نویسنده: استفن مور
مترجم: رضا رمضانى نرگسى
مقدمه
سالخوردگى، فرایندى طبیعى است که براى همه روى مى دهد و آن را در تغییرات فیزیکى که اتفاق مى افتد مى توان دید. به عقیده جامعه شناسان، مسأله سن از این واقعیت ناشى مى شود که با افراد مطابق سنشان به گونه اى دیگر رفتار مى کنیم، و در ارتباط با آنچه که باید انجام دهند، انتظارات بسیار متفاوتى داریم. جست و خیز یک مرد چهل ساله در یک بعدازظهر در خیابانى پر رفت و آمد مى بایست منظره خنده دارى باشد. به او گفته مى شود مطابق سن و سالش رفتار کند، و تماشاگران فکر مى کنند که او مست و یا دیوانه است. ولى اگر یک پسر بچه 4 ساله در طول همان خیابان بالا و پایین بپرد، چطور؟ ممکن است هیچ اظهار نظرى در مورد وى وجود نداشته باشد. پس سن علاوه بر عنصر زیستى، داراى عنصرى اجتماعى هم هست. تقسیمات عمده سن عبارتند از: 1. کودکى; 2. جوانى; 3. بزرگسالى; 4. پیرى.
1ـ کودکى
امروزه ما کودکان را به عنوان مخلوقاتى لطیف و پر ارزش مى پنداریم که به محافظت ما نیاز دارند و داراى قوانین ویژه اى براى حمایت از آن ها مى باشیم. ولى در غرب سابقاً چنین نبوده، بلکه با فرایند صنعتى شدن، که ثروت طبقه متوسط رو به فزونى گرفت و شانس زنده ماندن کودکان در بدو تولد بالا رفت، ایده جدید کودکان «گرامى» شکل گرفت. پیش از آن در کشورهاى اروپایى به کودکان به عنوان بزرگ سالان کوچکى، که به زودى از طفولیت خارج مى شوند، نگریسته مى شد. بنابراین، کودکان، ساعت هاى طولانى در مزارع و بعدها در کارخانه ها، کار مى کردند.
در قرن اخیر، کودکان به دو گروه تقسیم مى شوند:
1ـ کودکان طبقات متوسط و بالا، که به عنوان موجوداتى حساس و نیازمند به مراقبت تلقى مى شدند.
2ـ کودکان طبقات پایین که، به عنوان موجوداتى پرطاقت و توانا در مراقبت از خودشان پنداشته مى شدند.
هر دو گروه کودکان، تحت کنترل دقیق والدینشان قرار داشتند و اگر نافرمانى مى کردند به سختى مجازات مى شدند. با وجود این، در سرتاسر این قرن، یک باور عام وجود داشت مبنى بر این که کودکانِ همه گروه ها محتاج محافظت و راهنمایى مى باشند. و اطاعت کور که به وسیله خشونت تقویت مى شود غلط است. در خانواده هاى جدید، نظرات کودکان معمولاً به عنوان نظراتى ارزشمند محسوب شده و روابط میان کودکان و والدین شراکتى است.
به هر حال، باید خاطرنشان کرد که هنوز خشونت بر علیه کودکان وجود دارد و این واقعیت که هنوز مددکاران اجتماعى و (سازمان جامعه ملى براى جلوگیرى از ظلم به کودکان) (NSPSS)وجود دارد، نشان مى دهد که مشکل چقدر بزرگ است.
«کودکى» در قبیله آى کى (IK)
قبیله آى کى در اوگانداى شمالى قبیله کوچکى بود که کودکان را به عنوان مزاحم هاى بزرگ تلقى مى کردند; به طورى که توسط مادرانشان در سن سه سالگى بیرون انداخته مى شدند و انتظار داشتند که کودک از خودش مراقبت کند. در آن محیط، یک کودک به طور مستقل تا رسیدن به سن 13 سالگى هیچ شانسى براى زنده ماندن نداشت. بنابراین، کودکان دو گروه سنى را تشکیل مى دادند که اولین گروه 3 تا 7 ساله بودند. این کودکان بیش تر اوقات انجیر که توسط بابون ها (میمون ها) خورده مى شد، مقدارى گیلاس و پوست درخت مى خوردند و وقتى واقعاً گرسنه بودند خاک یا سنگریزه مى بلعیدند.
آیین گذر
بارمیتزا (Barmitzvah) یک مراسم و آیین (آیین گذر) مى باشد که هر پسر در سن 13 سالگى در دین یهود آن را طى مى کند. معناى این مراسم این است که پسرى به اجتماع یهودان بزرگ سال وارد مى شود; مرد شده است و آماده است تا فرامین مذهبى در کتاب تلمود، کتابى که قوانین باستانى یهود و سنت هاى آن را مرتب کرده، را انجام دهد.در این زمان، دختران زیادى در سن 12 سالگى در یک مراسم موازى که باتمیتزا(Batmitzbah)2نامیده مى شود شرکت مى کنند. به طور سنتى، اولین اعلان عمومى در ارتباط با پذیرش جدید یک کودک به جمع بزرگ سالان دراولین شنبه پس از سیزدهمین سالروز تولد پسر روى مى دهد. این مراسم با از برخواندن دعاى خیرعبرىِ پدر،پایان مى پذیرد.دعاى خیرپدر چنین است: «خدایا از تو سپاسگزاریم که ما را از مسؤولیت این کودک رهایى بخشیدى» این دعا مسؤولیت پسر نسبت به خود و اعتراف مردم به مسؤولیت تغییر یافته شان نسبت به فرزند پسر را روشن مى سازد.3
2ـ جوانى
ما اصطلاح جوانى را در گفتوگوهاى معمولى، بدون تصور دقیق از سن جوانى و سنى که جوان آن را ترک مى کند، به کار مى بریم. آیا نوجوانى، در سن 16 سالگى، زمانى که مدرسه را ترک مى کنید، به پایان مى رسد؟ یا در سن 17 سالگى، وقتى مى توانید رانندگى کنید، یا در سن 18 سالگى وقتى مى توانید رأى بدهید؟ شاید جوانى مستقیماً به هیچ سنى محدود نباشد. ولى شاید هم تا وقتى است که شما ازدواج کنید. مسلماً تصور جوانى مبهم است و شاید هم معناى جوانى این باشد که جوانى عبارت است از دوره گذر از بچگى; «یعنى زمانى که شما تحت مراقبت یک فرد قرار دارید به عنوان کسى که کم تر در مباحثات درباره امور مهم مشارکت کند»، به دوره بزرگ سالى; یعنى زمانى که ما متحمل مسائل خانوادگى، بدهى هاى خانوادگى و پرورش کودکان مى گردیم.» بسیارى از جوامع داراى شاخص هاى اجتماعى (Social Markers)بسیار روشنى مى باشند. و به سایر مردم نشان مى دهد که یک فرد داراى چه موقعیت و منزلتى است. براى مثال، در جامعه یهودى آیین و مراسم و با رمیتزا شکاف میان موقعیت پسرى و مردى را نشان مى دهد. هر چند، امروزه این مراسم عمدتاً تشریفاتى است، ولى روزگارى این مراسم تغییر مهمى در زندگى شخص بود. مراسمى که به عنوان شاخص هاى اجتماعى عمل مى کنند، معروف به آیین هاى گذر (rites of passage)مى باشند.
براى نمونه، در اندک زمانى پس از تولد، مسیحیان ]تولد را[ با غُسل تعمید جشن مى گیرند و با بازنشستگى، شمارش معکوس براى مرگ آغاز مى شود. در جوامع فعلى، هیچ شکلى از آیین گذر براى ورود به بزرگ سالى وجود ندارد. با این حال، ما به طور رسمى از سن 18 سالگى بزرگ سال هستیم. درصد بزرگى از جوانان، به لحاظ اقتصادى به والدینشان وابسته بوده و به زندگى در خانه آنان ادامه مى دهند.این همان «سن انتقالى»است که ما آن را جوانى مى نامیم.
فرهنگ، طریقه درستِ زندگى است که شیوه اندیشیدن و فعالیت ما را جهت مى دهد. مردم درون یک فرهنگ آن را هر طورى شده طبیعى تلقى مى کنند.
خرده فرهنگ، درون یک فرهنگ قرار دارد و یک مجموعه متمایزى از ارزش هایى است که اعضاى خرده فرهنگ را از سایر اعضاى جامعه جدا مى کند. مثلاً خرده فرهنگ جوانى.
ضدفرهنگ، شکلى ازخرده فرهنگ است که فعالانه با فرهنگ مسلط جامعه مخالفت مى کند. مانند گروه ها و باندهاى تبهکار.
سرچشمه هاى فرهنگ جوانى
بحث از جوان و فرهنگ جوانى بحثى جدید مى باشد. تا دهه 1950، هویت یک خرده فرهنگ جوانى به رسمیت شناخته نشده بود. هر چند فرهنگ جوانى انگلیسى، همواره از فرهنگ جوانى امریکایى تفاوت زیادى داشته، ولى سرچشمه هاى آن از انگلستان نشأت مى گیرد و همواره به لحاظ موسیقى و هنر شدیداً تحت تأثیر آن بوده است. این امر را مى توان در مردم پسندى فیلم ها و محصولات صوتى تصویرى امریکایى در انگلستان مشاهده کرد. سه واقعیت مهم، که قطعاً در درک زایش فرهنگ جوانى مهم مى باشد، به قرار ذیل است:
اول، عبارت است از رشد ثروت جوانان در دهه 1950.
دوم، عبارت است از پیشرفت ابزارهاى جدید ضبط و پخش موسیقى و سرگرمى ها که به فرهنگ توده اى منجر شد.
سوم، عبارت است از سرعت تغییرات فرهنگى.
1ـ واقعیت اول
دهه 1950 دوره اى بود که در آن تعداد نامحدودى از مشاغل و سطح دستمزدها در انگلستان سریعاً در حال رشد بود. نتیجه این امر، سرازیرشدن پول بیش تر به جیب مردم بود. مسأله مهم آن که جوانان در این موفقیت شریک شدند، بدون این که دچار مخارج سنگین خانواده و بدهى هاى آن باشند. جوانان مى توانستند دستمزد خود را به دلخواه خود خرج کنند.
2ـ فرهنگ توده اى
در دهه 1930 پیشرفت هایى در صنعت ضبط، صنعت فیلم و افزایش رادیو به وجود آمد. در دهه پنجاه، تلویزیون و پیشرفت فنى در ضبط صوت به این جمع اضافه شد. بازار بزرگ سالان به حدّ اشباع رسید. بنابراین، شرکت هاى تجارى به سوى جوانان تازه پولدار نشانه رفتند.
3ـ تغییر اجتماعى
سرعت افزایش تغییرات فنى (پیشرفت هاى رایانه اى در ده سال گذشته را تصور کنید) الگوهاى رفتارى را تحت تأثیر قرار داده است; یعنى این که انتظارات و رفتار یک نسل به نسل بعدى مربوط نمى شود و منتقل نمى گردد.
توسعه فرهنگ جوانى در غرب
در ابتدا، مصرف کننده اصلى لباس هاى مبتذل و موسیقى، جوانان طبقه پایین (کارگر) جامعه بودند. در مجموع، آنان پیش از هر چیز، ترک تحصیل مى کردند و سر کار مى رفتند و چون مجرد بودند، درآمد حاصله را صرف هوا و هوس خود مى کردند. به تدریج این نوع فرهنگ، که با لباس هاى متمایز و موسیقى همراه بود، به طبقه متوسط سرایت کرد، ولى با شکلى که آنان از فرهنگ جوانى اخذ کردند متفاوت بود; زیرا جوانان طبقه متوسط تا سن 18 یا 21 سالگى تمام وقت تحصیل مى کردند و هنوز هم تحصیل مى کنند.
زمان بیدارى از رؤیاى جوانى
این ایده، که جوانان نوعى از فرهنگ یگانه و یکپارچه اى ارائه دهند که از جهان واقعى به وسیله واقعیت منحصر به فرد سن و سال متمایز شده باشد، امرى مضحک و مسخره است. تمام بازى فاصله نسل ها یک دهه قبل اصلاً وجود نداشت. رویه ما در قبال فرایند نوجوانى در واقع یک پیشامد تاریخى بود که نتیجه همه شکست هاى اجتماعى اى بود که جنگ جهانى دوم موجب شده بود. جنگ جهانى دوم مجموعه اى از ارزش ها و مفاسد را در نیمه دهه 1950 به همراه آورد. ولى بیست سال جلوتر، امور جوانى دیگر به هیچ وجه یک طغیان نبود، بلکه یک سنت بود. اما امروزه تولیدکنندگان فراوردهاى رسانه اى براى کسب پول بیش تر و ارضاى هواهاى نفسانى اوباش و اراذل فعالیت مى کنند. بنابراین، مردم به جاى تولید فیلم هاى خوب سعى مى کنند فیلم هاى جوان پسند ساخته و نوارهاى موسیقى مبتذلى را به آنان تحمیل کنند. آن ها همچنین تلویزیونى براى جوانان درست کردند که در آن رقاص خانه، انحرافات جنسى و بیکارى جانشین شخصیت، برنامه ریزى و هوش و تدبیر مى شود و همه این ها بر این فرض مضحک استوار است که همه جوانان چیزهاى مشابهى مى خواهند، آنان چیزهاى جوان پسند مى خواهند! دلمشغولى جارى نسبت به جوانان واقعاً علامت فرهنگى است که از سن ناشى مى شود. پیش از طغیان احساسات نوجوانى، جوانان به سادگى افراد مسن در اندازه هاى کوچک تر بودند، ولى اکنون وضع فرق کرده، دیگر هیچ کسى نوجوان نیست; زیرا هر کسى نوجوان است.4
مقصود از فرهنگ جوانى
ما مى دانیم که چرا فرهنگ جوانى در دهه 1950 در انگلیس پیشرفت کرد. ولى جامعه شناسان مى پرسند که فرهنگ جوانى واقعاً براى جوانان چه کارى انجام مى دهد؟ به نظر پاسخ چنین مى آید: فرهنگ جوانى به جوانان کمک مى کند تا مشکلات ویژه اى را که با آن مواجه مى شوند حل کنند. مشکل این است که جامعه شناسان در قبال این که دقیقاً این معضلات خاص چه چیزى هستند، با یکدیگر موافق نیستند. رویکرد اول، این که، همه جوانان با مشکلات مشابهى روبه رو هستند. این رویکرد مدعى است که جوانان از خودشان در دوره سخت گذار از کودکى وقتى که هیچ مسؤولیتى ندارد به دوره بزرگ سالى وقتى که قطعاً بار سنگینى را بر دوش دارد نامطمئن هستند. جوانان به منظور فائق آمدن بر این دوره بلاتکلیفى، فرهنگى را توسعه داده اند که آنان را به وسیله شیوه روشنى از رفتار و بینش آماده مى کند. در این جا گروه همسالان کاملاً مهم مى گردد و جوانان مى توانند در امنیت گروه خودشان احساس ایمنى کنند.تفاوت هاى میان جوانان چندان مهم به نظرنمى آید.
رویکرد دوم این که، جوانان متناسب با طبقه اجتماعى، جنسیت و رنگ پوست با مشکلات بسیار متفاوتى روبه رو هستند. این رویکرد مدعى است که معضلات متفاوتى که گروه هاى سنى متفاوت جوانان با آن مواجه اند آن قدر وسیع است که هر یک پاسخ هاى خود را بسط مى دهند. براى مثال، جوانان سیاهپوست طبقه کارگر مرکز شهر در محیطى بسیار متفاوت از جوانان طبقه متوسط در حومه شهر بزرگ مى شوند. نتایج عبارتند از: فرهنگ
موسیقى رگا5یا راستا Rasta) (reggae /.
گروه همسالان
قبل از آن که اقسام متفاوت سبک هاى جوانى را پى بگیریم، باید به طور خلاصه به گروه کلیدى جوانان، یعنى گروه همسالان اشاره کنیم. اکثر ما در دوران کودکى در قالب خانواده پرورش یافته ایم که به طور ایده آل ما را با محافظت، امنیت عاطفى
و احساس تعلق خاطر داشتن آماده مى کنند.همان طور که ما بزرگ مى شویم فشار قید و بندهاى خانوادگى بسیار سخت جلوه مى کند، ما به آزادى بیش ترى نیاز داریم، ولى بدون از دست دادن احساس امنیت. آیا به نظر مى رسد که نقش گروه همسالان تنها این است که استقلال و امنیت براى ما به ارمغان آورد؟ گروه همسالان از افراد دیگرى از همان سن تشکیل مى شود که به عنوان افرادى مناسب براى داورى به نفع یا علیه رفتار ما در نظر گرفته مى شوند.
گروه همسالان مى توانند تأثیرى قطعى بر روى سبک زندگى جوانان داشته باشد. همه ما کم و بیش شنیده ایم که برخى که داراى ناهمسازى با قانونند، با جمعیت منحرفى حشر و نشر دارند. حیثیت و منزلت در میان گروه هم سن و سال تا اندازه اى جانشین وفادارى به خارج از گروه مى شود.
تنوعات فرهنگى جوانى
طیف وسیعى از فرهنگ جوانى وجود دارد که بیانگر مجموعه مشکلاتى است که جوانان با آن مواجه اند. همان گونه که قبلاً بیان شد، جوانان سیاهپوست مرکز شهر تجارب بسیار متفاوتى نسبت به جوانان حومه نشین سفیدپوست دارند. این تفاوت ها در سبک هاى لباس پوشیدن، انتخاب موسیقى و در طرز رفتار گروه هاى مختلف منعکس مى شود. سبک (style)، اصطلاحى است براى خلاصه کردن یک شیوه لباس و استفاده از ژست حرف زدن ویژه و مجموعه کاملى از دوست داشتن و دوست نداشتن، که یک گروه خاص را به عنوان گروهى متفاوت از بقیه جدا مى کند.
فرهنگ جوانى طبقه متوسط
از آن جایى که جوانان طبقه متوسط به احتمال زیاد در نظام آموزشى تا گرفتن مدرک پیش دانشگاهى یا مدرک دانشگاهى مى مانند، شکل فرهنگ جوانى آنان به احتمال زیاد بر اساس زندگى دانشجویى استوار مى باشد و اغلب با برخى اشکال اعتراض سیاسى در ارتباط مى باشند. دورى از جهان واقعى در محیط هاى دانشگاهى به آسانى به آنان اجازه مى دهد تا سبک هاى جدید زندگى و نگرش هاى نو را بدون امکان تنبیه شدن، مورد بررسى و امتحان قرار دهند، بر خلاف جوانان طبقه کارگر (پایین) که در خانه زندگى کرده و همواره با والدین درگیر مى باشند.
فرهنگ جوانى طبقه پایین
جوانان طبقه کارگر، سبک هاى کاملاً متمایزى را توسعه داده اند که نشان مى دهد در دهه 1970 و 1980 در انگلستان طبقه کارگر به طبقات کم و بیش مرفه تبدیل شده است.
در جانب افراط، پایین ترین قشر مرفه6 سبکى فرهنگى را پرورش مى دهند که به فرهنگ سرهاى تیغ زده (skinheads)معروف اند. در این جا، تأکید بر جوانمردى و نژادپرستى است. این دو ارزش، عمیقاً در فرهنگ سنتى طبقه کارگر کشورهاى غربى ریشه دار مى باشد. و حاکى از آن است که سرهاى تیغ زده، ارزش هاى طبقه کارگر را اخذ کرده و آن را در درون به شکلى از سبک خرده فرهنگى پرورش داده اند. جوانمردى با پوشیدن لباس هاى بند شلوارى سنتى مردان طبقه کارگر و با موهاى کوتاه و تأکید بر رفتار، تهاجمى خشن نشان داده مى شود. نژادپرستى معمولاً با آماج حملات قراردادن سیاهان و آسیایى ها، توسط سرتراشیده ها نشان داده مى شود.
آینده سبک هاى فرهنگى جوانان در میان طبقه کارگر عمدتاً بر فرصت هاى کسب شغل وابسته خواهد بود. اگر شغلى نباشد، خرید لباس هاى گران قیمت، لوازم استریو و اتومبیل ها متوقف خواهد شد. در مقابل، اکنون در این جا انتظارات ثابتى وجود دارد که مربوط به مایملک و دارایى آنان است; آنان فکر مى کنند انصاف است که لباس هاى شایسته و ابزار استریو داشته باشند، همراه با پول کم ترى براى خرج کردن ولى با همان حجم آگهى تجارى و فشار بازرگانى براى خرید کالا، به علاوه انتظارات بالا، آینده براى جوانان نیمه تاریک پیش بینى مى شود.
فرهنگ جوانى سیاهان
در هر تحقیقى در زمینه فرصت هاى شغلى و شرایط زندگى، جوانان سیاهپوست هند غربى در ناحیه قاعده هرم اجتماعى قرار دارند و در وراى آن، جوانان سیاه با نگرش هاى نژادپرستانه که در میان بخش هاى وسیعى از اجتماع سفیدپوست رواج دارد مواجهند. جامعه شناسان دریافته اند که جوانان سیاه، به منظور فائق آمدن بر مشکلات خود و منزلت پایین در جامعه انگلیس، با اقتباس از فرهنگى که بر بعضى از اشکال خیالى فرهنگ سیاهپوستان یا هند غربى بنا شده است، به اصول اولیه خویش بازگشته اند. جوان سیاهپوست با اقتباس از سبک هاى موسیقى رگا و راستا
(Reggae / Rasta)از جامعه سفیدپوستان مى گریزند و به خودشان منزلت مى دهند.
راستافاریان گرایى (Rastafarianism)
راستافاریان گرایى در اصل، فرقه اى دینى است که معتقد است سرزمین موعود سیاهان اتیوپى (حبشه) مى باشد و پیامبر آنان راستافارى (Rastafary)است که در سال 1930، به عنوان امپراتور اتیوپى تاجگذارى کرد. سیاهان قبایل از دست رفته اند7 (lost tribe) که در اسارت سفیدپوستان مسلط غربى در بابل نگهدارى مى شوند و آن ها روزى به سرزمین موعودشان باز خواهند گشت. بافتن گیسو، به صورت کلاف و استعمال مارى جوانا به طرد این جهان وچیزهاى مادى ازجمله بدن خودشان توسط راستافاریان مربوط است. موهاى ژولیده، در نتیجه نشستن مى باشد، براى اهانت نسبت به بدن و کشیدن مارى جوانا به ایجاد حالتى کمک مى کند که راستافاریان را به خدا (یَهُوه) نزدیک تر مى سازد.
اقتباس عناصر راستافاریان توسط نسل دوم سیاهان در انگلیس بیش ترحالت نمادین دارد تا حالت مذهبى. آنان قادرند تا فرهنگ متمایزى بیابند که سیاه بودن را تقدیس کرده و به آنان اعتبار، سبک پوشش و موسیقى بسیار متفاوتى مى بخشد.
رنگ هاى ملى اتیوپى توسط فرقه راستافاریان اقتباس شده است. راستافارگرایى مشکلات نژادپرستى و بیکارى را که جوانان سیاه با آن مواجه اند حل نمى کند، ولى به آنان تصویر آبرومندى از خودشان ارائه مى کند.8
فرهنگ جوانى آسیایى
یکى از گروه هایى که به ندرت شهرت کسب مى کنند، گروه جوانانى هستند که آسیایى الاصل اند. به نظر مى رسد که در این جا عمدتاً در زندگیشان خانواده اهمیت خود را حفظ مى کند و اینان از بسیارى از جوانان دیگر سازگارترند. از دختران به طرز مخصوصى حفاظت مى شود و دیدگاه هاى سنتى آسیایى ها درباره نقش مرد به این معناست که آنان (دختران) شدیداً تحت نظارت قرار دارند. مدارک جدیدى وجود دارد مبنى بر این که تأثیر فرهنگ انگلیسى با ضعیف شدن کنترل والدین آسیایى شروع مى شود و این که بخش هایى از جوانان آسیایى جذب سبک هاى فرهنگى جوانان انگلیسى شده اند.
تجارت گرایى و فرهنگ جوانى
فرهنگ جوانى در انگلیس ابتدا، در میان طبقه پایین کارگر توسعه یافت. این امر کاملاً اتفاقى نبود. جوانان طبقه کارگر براى خرج کردن پول داشتند. شرکت هاى صوتىـ تصویرى و پوشاک این امر را دیدند. همان طور که تبلیغاتچى ها آن را درک کردند. به زودى صنعت کاملى توسعه یافت تا مدهاى متغیر جوانان را فراهم کند.
به محض این که سبک جدیدى ظاهر مى شد، مقبول افتاده، تصفیه و رایج شده، و در معرض خرید و فروش قرار مى گرفت. براى نمونه، پانک (punk)9 که به عنوان اعتراضى بر علیه «خوش سلیقگى» (good taste)و موسیقى تجارى آغاز شده بود، به زودى خود قربانى این امر گردید. مغازه هاى پانک که لباس هایى با معیار پانک مى فروختند به وجود آمد. پانک از اعتراض به لباس رسمى و «موسیقى تجارى» به تولید لباس هاى پانکى حرکت کرد. زمانى که درآمد بعضى از جوانان کاهش یافت، مد اُکسفام (Oxfam)پا گرفت; یعنى لباس هاى دست دوم به فروش گاه هاى خیریّه آورده شد.براى فراهم نمودن این مد، کارشناس فروشگاه هاى لباس دست دوّم و گران قیمت پدید آمد. (این لباس ها دیگر ارزان نبودند چون مد باعث شد که لباس کهنه دست دوم از لباس نو گران تر باشد.)
از فرهنگ جوانى توسط رسانه هاى جمعى، شرکت هاى صوتى تصویرى، خانه هاى مد و سازندگان فیلم بهره کشى مى شود، به طورى که وقتى سبک جوانى ویژه اى را مورد بررسى قرار مى دهیم، از خودمان مى پرسیم که چه قدر این سبک از خود جوانان سرچشمه مى گیرد، و چقدر از تدبیر رسانه ها ناشى مى شود.
تجارى کردن فرهنگ جوانى
پیش از دهه پنجاه میلادى، فرهنگ نوجوانان واقعاً وجود نداشت. پیش از این دهه، جوانان چیزى را مصرف مى کردند که مسن ترها مصرف مى کردند، البته قدرى کم تر. حتى لباس هایى متفاوت با لباس هاى بزرگ سالان نمى پوشیدند. ولى به طور ناگهانى بعضى ها دریافتند که جوانان هر چند پول کمى دارند، ولى تقریباً همه پولشان را در راه فراغت و تفریح خرج مى کنند. بنابراین، آنان یک فرهنگ فراغتى که بر اساس مُد قرار داشت تدارک دیدند و از این طریق، ثروت و دارایى کسب کردند. این یک رؤیاى تجارى بود. لباس ها و نوارهاى صوتى تصویرى در عرض یک هفته از مُد مى افتادند و شما (جوانان) مى بایست بیش تر خرید کنید نه به خاطر این که نیاز دارید، بلکه صرفاً به خاطر این که مى خواهید موافق اوضاع و آداب روز رفتار نمایید.10
شکاف نسل ها
تا این جا ما بر تفاوت هاى میان جوانان و بزرگ سالان تأکید کرده ایم. بعضى از جامعه شناسان تا جایى پیش رفته اند که مى گویند واقعاً دسته بندى مردم به گروه هاى سنى از دسته بندى آنان به طبقات اجتماعى مهم تراست.آیاهمین طوراست؟
شاید بر تفاوت هاى میان نسل ها زیادى تأکید شده است و مشابهت هاى بین نسل ها درک نشده است. اگرچه این واقعیت باقى مى ماند که همه بررسى ها(surveys)نشان مى دهدکه این جوانان تنها به طور موقتى سرکش بود، و به زودى به مأواى همنوایى باز مى گردند.
نتایج و بررسى کتاب «جامعه جدید» در ارتباط با نگرش هاى جوانان در سال 1986، آشکار ساخت که آنان به راستى بسیار همنوا مى باشند. نگرش هایى نسبت به مواد مخدر، حتى سکس کاملاً محافظه کارانه و سنتى است. اغلب آن ها به لحاظ سیاسى بیش از طرف داران اصلاحات سیاسى بى تفاوت بودند.
سالخورده ها
امروزه بیست درصد مردم بالاى سن بازنشسگى مى باشند و این رقم تا اواخر قرن رو به فزونى خواهد بود. پیشرفت در بهداشت، سطح زندگى و با وسعتى کم تر در مراقبت هاى پزشکى، موجب این توسعه سریع در امید به زندگى شده است. در این جا تأکید برتغییر نگرش ها نسبت به پیرى و مشکلات آنان است.
در گذشته، در تاریخ هرگز این مقدار افراد پیر و سالخورده وجود نداشت. یک مسافر زمان از قرن هفدهم با دیدن این همه چهره هاى پیرى که وجود دارند ممکن است حسابى شوکه شود، همان طور که با دیدن این همه تغییرات در تکنولوژى شوکه مى شود. در واقع، او با دیدن تعداد افراد بالاى چهل سال شوکه خواهد شد، تا چه برسد به 60 ساله ها! در اغلب جوامع افراد پیر آن قدر نادرند که درجاتى از منزلت و حیثیت را براى آنان تضمین مى کند.
از این گذشته، در جوامع زراعى (بنا شده بر زراعت) که تغییر اندکى رخ داده، هر نسلى از نسل قبلى یاد مى گیرد، سالخورده ها چه بسا توصیه هاى مناسبى براى ارائه به نسل جوان تر داشته اند. سرعت تحول در جوامع به لحاظ تکنولوژى پیشرفته غربى به این معناست که تجارب یک نسل براى نسل بعدى چندان مفید نمى باشد، و نتیجه طبیعى این است که در جوامع غربى سالخوردگان داراى منزلتى پایین مى باشند. براى بسیارى از مردم، پیرى عبارت است از زمان ترس و زمان سرازیرى که به مرگ مى انجامد. ولى پیرى چندان بد نیست. اول از همه این که مردم صرفاً زندگى طولانى ندارند. بلکه آنان به مدت طولانى فعال و سالم باقى مى مانند. ادعا مى شود که اکنون بیش ترین دوره ثروت و آرامش زندگى مردم در هشت سال پس از بازنشستگى مى باشد. ثانیاً، هیچ مدرک واقعى دال بر این که با سالخورده ها در جوامع غربى در گذشته در کمال احترام زیاد رفتار مى شد، وجود ندارد. تنها سالخورده هاى امروزى به یاد مى آورند وقتى جوان بودند، سالخورده ها محترم بودند. با این تفاوت که ممکن است بگویند امروزه با آنان تا آن حدّ با احترام رفتار نمى شود.
فوق صدساله هاى اَبخازى (Abkhazi) گرجستان
امروزه در چند جاى انگشت شمار دنیا، دور از شتاب و هیاهوى زندگى غربى، مردمى وجود دارند که به طور غیرعادى داراى عمرى طولانى و بلند مى باشند. یکى از این مکان ها، منطقه اَبخازى گرجستان در نواحى جنوبى اتحاد جماهیر شورى سابق مى باشد.
درانگلیس تعدادفوق صدساله ها (supercentenqrians)یعنى افراد بالاى صد سال 1 در 4000 نفر جمعیت تخمین زده مى شود. در حالى که، در این ناحیه روسیه تعداد فوق صد ساله ها 204 در 4000 نفر مى باشد. شاید مهم ترین دلیل براى عمر طولانى نگرش مردم نسبت به پیرى و راه ها و روش هایى است که در جامعه آنان سازماندهى مى شود.
ابخازى ها در این کشور وقتى که در یک سن درباره دریافت حقوق بازنشستگى خود فکر مى کنند، خود را در بهار جوانیشان به حساب مى آورند. آنان با مسن شدن و گذشت سن و سال «روان رنجور» نمى شوند; آن گونه که ما با مسن شدن خود روان رنجور مى شویم. هیچ کس مجبور به بازنشسته شدن در سن 60 یا 65 سال نیست و افراد پیر در مزارع سرکار مى روند. از رمه و گوسفندان محافظت مى کنند و کار منزل انجام انجام داده از نوه هاشان مراقبت مى کنندودر هر چیزى که در جامعه جریان دارد درگیر مى شوند.11
- پى نوشت ها
1ترجمه این مقاله، فصل 6 از کتاب
Sociology Alive Stephoen Moore, Stanley Thornes (publisers, L.T.P.1987)
2(Bat) به معنى دختر مى باشد.
3- New Internationalist, August 1984.
.45891 ,revresod eht morF detpadA
5نوعى موسیقى و رقص پرطرفدار هند غربى با ضرب تند
6جوانان افراطى از میان اقشار بالنسبه مرفه طبقه پایین کارگر
7منظور همان ده قبیله بنى اسرائیل است که به دست بخت النصر اسیر شدند و براى بردگى به بابل برده شدند و پس از هفتاد سال کورش آنان را در کمال عزت و احترام به ارض موعودشان (فلسطین) باز گرداند (به نقل از کتاب مقدس و فرهنگ 6 جلدى آریانپور)
8- Adapted from M. O. Pannell. Aged Generation (taristock 1985).
9punk = آدم بى سر و پا رذل بنجل به درد نخور اوباش (فرهنگ پیشرو و آریان پور: انگلیسى فارسى جلد چهارم)
10- (Brazier, cashing inox the Youth rerolution in new Internationalist, August 1984).
11- people not pensioners (Help the Aged 1978).


