آسیب شناسى دین در سیره علوى
Article data in English (انگلیسی)
آسیب شناسى دین در سیره علوى
فاضل حسامى
مقدمه
دین به عنوان یک واقعیت، موضوع تحقیق هاى گوناگون در هر یک از رشته هاى مختلف علوم مى باشد. تلاش هاى علمى متکلمان، فیلسوفان، مورخان درباره دین و قلمرو آن، بیانگر این ادعاست. نوشتار حاضر با رویکرد جامعه شناختى، تلاشى اندک در راستاى پاسخ به این سؤال است که «از منظر على(علیه السلام)چه عوامل و متغیرهایى موجب آسیب دیدگى دین مى شود؟» لازم است مقدمتاً، دو مفهوم «دین» و «آسیب»هاى آن تعریف شوند:
دین ابعاد گوناگون و متعددى را شامل مى شود که به طور خلاصه عبارتند از:
الف. نفس الامرى: دین به عنوان یک واقعیت دربرگیرنده بخشى از «علم الهى» است و به همین جهت ازلى و ابدى است و هیچ گونه تغییر و تحول و یا تناقضى در مجموعه آن راه ندارد چه رسد به آن که با آسیب رو به رو گردد.1
ب. مستند: از آنجا که خالق یکتا خواهان سعادت و کمال بشر است و «دین نفس الامرى» متضمن آن است و بشر از راه هاى عادى نمى توانسته بدان دست یابد، خداوند انبیا و اولیا و متون مقدس آسمانى را فرستاد تا پل ارتباطى بین خدا و بندگان بوده و زمینه تعالى و کمال انسان را فراهم کند. براى آن که تفاسیر متعدد و قرائت هاى متناقض با دین در آن راه نیابد، معیارهاى خاصى را براى تفسیر دین معرفى نموده تا مفسرین و فقیهان براساس آن معیارها، دین را براى مؤمنان معرفى کنند; چه درغیر این صورت، انسان ها به فرامین و دستورهاى الهى دسترسى نخواهند داشت و در نتیجه، هر کسى به فراخور فهم خویش تفسیرى از خدا و معتقدات دینى ارائه خواهد نمود که با حقیقت دین ناسازگار مى افتد.
ج. عینى: لایه و سطح دیگرى که مى توان در نظر گرفت، دین در باور مؤمنان است که التزام هاى ذهنى و عملى اعضاى جامعه دینى را شامل مى شود. چه بسا مواردى موجب گردد که شهروندان التزام خود را نسبت به دین از دست بدهند; هر چند دین به معناى دوم آن، هم چنان دست نخورده باقى بماند.
منظور از «آسیب»هاى دین، عوامل و متغیرهایى است که موجب مى شود دین مستند و یا عینى از اصول اولیه خود فاصله گرفته و در تفسیر و در تحقق آن، برخلاف آن حقیقت واحد گام برداشته شود. بنابراین، آسیب شناسى دین کشف عوامل و متغیرهایى است که موجب مى شود دین از محتواى موردنظر و یا روش هاى مقبول دست یابى به آن فاصله گرفته، دچار انحراف و بى راهه گردد.
بدیهى است که «دین نفس الامرى» نمى تواند آسیب پذیر باشد; زیرا هیچ تغییر و دگرگونى در آن راه ندارد. اما در سطوح دوم و سوم دین، آسیب دیدگى امکان پذیر است; زیرا ممکن است تفاسیرى مخالف با آن حقیقت اولیه ارائه گردد و با برخى زمینه هاى نظرى، سیاسى و اجتماعى، راه را براى انحراف دین مهیا سازد و یا آن که افراد جامعه به هنجارهاى دینى عمل نکنند.
ناهمنوایى با دین، گویاى عدم حاکمیت آن خواهد بود و این به معناى آسیب دین است; زیرا دین براى تنظیم رفتارهاى بشر آمده است.
نکته قابل توجه دیگر این است که هر چند مفهوم دین در ادبیات جامعه شناختى مفهومى عام و کلى است و شامل مجموعه اى از عقاید و مناسک دربرگیرنده امور «مقدس» و «غیر مقدس» و یا «دنیوى» و «معنوى» مى گردد، اما در این مقال و در کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام)منظور، دین اسلام با ویژگى هاى خاص خود است. چنان که مى فرماید: «کسى که جز اسلام آیینى برگزیند زیانش مسلم، دستگیره ایمانش گسسته و سقوط او شدید خواهد بود و سرانجام غم و اندوهى طولانى و عذابى مهلک خواهد داشت.»2 و نیز در خطبه 198 بیان مى دارند که این اسلام دین منتخب خدا مى باشد.3
اهمیت دیندارى
قوام، استحکام و انسجام اجتماعى در هر جامعه اى بسته به نظام فرهنگى و مجموعه عقاید و باورها، ارزش ها و هنجارهاى آن جامعه است. بدون التزام و پاى بندى به آن مجموعه، نه تنها جوهره آن جامعه و تمایزش با دیگر جوامع و اجتماعات مشخص نمى شود، بلکه کنش اعضاى جامعه نیز دست خوش نابسامانى و در نهایت، کشمکش و نارضایتى و... مى گردد. از منظر اسلام، زندگى و حیات آدمى یک زنجیره طولانى به هم متصل است که بخشى از آن در دنیاى مادى قرار دارد و بخش دیگر متعلق به ماوراء ماده است. بنابراین، نظام فرهنگى اسلام عهده دار بایدها و نبایدهاى مطابق با سراسر این حیات است. اگر دین در عرصه اجتماع حضور فعال داشته باشد، روابط فردى و اجتماعى به شکل کاملاً هنجارى تجلى مى کند در غیر این صورت، هیچ گونه تضمینى براى پاسدارى از هنجارهاى دینى وجود ندارد در نتیجه، نظام کنش اعضا برهم خورده با اختلال و بحران مواجه مى گردد.4
تعریف اسلام
همان طور که گذشت، مقصود از دین در این مقال اسلام است. حال شایسته است به تعریف اسلام از منظر مولى اشاره کنیم. حضرت در تعریف اسلام مى فرمایند: اسلام را چنان تفسیر مى کنم که هیچ کس پیش از من آن را چنین تفسیرى نکرده باشد، اسلام همان تسلیم است (تسلیم در برابر فرمان خدا) و تسلیم همان یقین است (چرا که تسلیم بدون ایمان و یقین ممکن نیست) و یقین همان تصدیق است (چرا که تا علم و تصدیق حاصل نشود، یقین حاصل نمى شود) و تصدیق همان اقرار است. (چرا که تصدیق در درون کافى نیست باید آن را افشا کرد) و اقرار همان احساس مسؤولیت است(چرا که بدون آن لفظى است بى معنا) و احساس مسؤولیت همان عمل است (چرا که نتیجه احساس مسؤولیت عمل مى باشد).5
تعریف آسیب
آسیب و انحراف و یا کج روى مفاهیمى مشابه و معادل هستند. مفهوم مشترکى که در این دو واژه مى توان یافت عبارت است از: عدم التزام به آن چه که باید باشد. بنابراین، عدم التزام عملى به هنجارهاى مورد قبول جامعه، آسیب شناخته مى شود. همین بیان خود در برگیرنده دو قلمرو است. هنجارهاى مورد قبول جامعه خود شکل مطلوب و «باید» به خود مى گیرد. بنابراین، آسیب شناسى به معناى آن است که در عمل «بایدها» چه میزان رعایت نگردیده است.
تعریف آسیب شناسى دین
در هر حوزه و قلمرویى اگر بتوان وجهى «آرمانى» و «بایدى» به تصویر کشید، عدم دست یابى بدان و یا چالش بین «هست» و «باید» به نوعى آسیب شمرده مى شود. بر اساس همین الگو، دین به عنوان یک واقعیت عینى و مجموعه اى از ایده هاى نظرى و عملى است که مى بایست تمام عرصه حیات جمعى را پوشش دهد. اگر دین به هدف خود نرسد و نقش و کارکرد خود را به خوبى ایفا نکند، دچار آسیب شده است.
زمینه هاى پیدایش آسیب زایى
الف ـ فتنه
اگر به هر دلیلى «دین» حاکمیت خود را از دست دهد، با آسیب روبه رو مى گردد. حال سؤال این است که چگونه مى شود «دین» حاکمیت خود را در جامعه از دست بدهد. حالات مختلف جوامع، تحت تأثیر عوامل و متغیرهاى مختلف اجتماعى است. از جمله این عوامل، دگرگونى هاى اجتماعى است که ممکن است عرصه هاى مختلفى را شامل شود. گاه قلمرو فرهنگ و باورهاى جامعه را در برمى گیرد و گاه سایر عرصه ها را. گاه رنگ و بوى اصلاحى و بازسازى دارد و گاه در جهت تخریب عمل مى کند. از جمله عوامل مخرب، فتنه ها در جامعه است. منظور از «فتنه» همان دگرگونى هاى اجتماعى است که با سوگیرى هاى خاص خود همراه است.6 اصولاً در فتنه ها و دگرگونى هاى اجتماعى، نوعى اختلال و عدم ثبات سیاسى وجود دارد7و جامعه فتنه زده با آشوب و اضطراب و تشویش هم راه مى شود. فتنه ها اعتراضى است به نظم موجود و طرحى دربراندازى و تغییر، که جامعه را با هرج و مرج و بحران روبه رو مى کند. در این گونه بحران ها همه ساخت هاى اجتماعى متأثر از شرایط محیطى و پیرامون با عدم نظم و ثبات مواجه شده و شرایط بى هنجارى (Anomy) بر جامعه حاکم مى گردد. به همین دلیل است که امیرالمؤمنین(علیه السلام)در عرصه هاى مختلف و دوره هاى گوناگون هشدار مى دهند و کارکردهاى منفى فتنه ها را متذکر مى گردند:
«او]پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)[ را زمانى فرستاد که مردم در درون فتنه ها قرار داشتند، رشته هاى مذهب گسسته و ارکان ایمان و یقین متزلزل شده، راه هاى اساسى براى شناخت حق مختلف، و امور مردم پراکنده و متشتت، راه فرار از فتنه ها باریک و پناه گاه ناپیدا، هدایت فراموش شده و گم راهى و نابینایى همه را فراگرفته بود، خداى رحمان معصیت مى شد، و شیطان یارى مى گردید، ایمان بدون یاور مانده، ارکان آن فرو ریخته و نشانه هایش دگرگون شده بود».8
در این خطبه شرایط اجتماعى ـ فرهنگى جامعه عربستان به هنگام بعثت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)تبیین شده است. گسستگى در حلقه ها و بخش هاى مختلف دین و هرج و مرج در باورها و ایده ها به گونه اى است که دین ثبات و کارکرد خود را از دست داده و نتوانسته بود انسجام و وحدت لازم را براى جامعه ایجاد و تداوم بخشد. گاه بحران ها و هرج و مرج هاى اجتماعى بر اثر برخى فعالیت هاى نهادها و یا سازمان هاى اجتماعى روى مى دهد و گاه برخى کنش هاى هدف مند در جامعه از ناحیه برخى کنشگران، این گونه بحران ها را در جامعه ایجاد مى نماید و جریان انحرافى شکل مى گیرد. بنابراین، ممکن است خاستگاه بحران ها عملکرد برخى اشخاص باشد که در قالب جریان هاى سیاسى ـ اجتماعى و با وجود تشکل هاى رسمى به وجود آید و یا این که در قالب نظریه پردازى و به طور غیر رسمى در جنبه هاى تئوریک و علمى.
«دو نفر در پیشگاه خداوند مبغوض ترین مردمند: 1ـ کسى که خداوند او را به خود واگذار کرده است و از راه راست منحرف گشته و به سخنان ساختگى و دور از حق و حقیقت و بدعت هاى خویش دل بسته و به سرعت در راه گم راه ساختن مردم گام برمى دارد و براى افرادى که فریبش را بخورند فتنه است، وى از مسیر هدایت پیشینیان گم راه گشته...»9
در چنین شرایطى است که جابه جایى در ابزارها و وسایل موردنیاز فهم و تفسیر دین و هنجارهاى دینى رخ مى نمایاند و به جاى مراجعه به منابع مقدس و ناب، ابزارهاى غیراصلى و نابجا به کار گرفته مى شود. انتخاب و ورود به موضوع هاى موردنظر انتخابى و گزینشى، وسایل و ادوات و منابع تحقیق جهت دار و سوگیرى شده با روش هاى غیر متعارف، نتایجى به بار مى آورد که دیگر «دین» نیست، بلکه مجموعه اى از معارف و شناخت هاى بشرى است; زیرا آن یافته ها چیزى است که مفسّر خود گزینش کرده و در ذهن خود پرورانده و خواهان آن نتایج بوده است و این نقطه شروع «فتنه» است. طبعاً در چنین شرایطى، ذهنیت ها به جاى حقایق و واقعیت ها مى نشیند و تفاسیر معنا و محتوا و کارکرد خود را از دست مى دهد. و چون در این تفسیرها رگه هایى از واقعیت نیز مشاهده مى شود که با ذهنیت ها آمیخته شده، تفکیک آن ها از هم کارى بس مشکل خواهد بود و نتایجش انحراف در طراحى هنجارهاى دینى و سپس کج روى مؤمنان و متدینان مى شود.
«همواره آغاز پیدایش فتنه ها، پیروى از هوس هاى آلوده و احکام و قوانین مجعول و اختراعى است; احکامى که با کتاب خدا مخالفت دارد و جمعى بر اساس آن احکام و هوس ها و برخلاف آیین حق بر جمعى دیگر حکومت مى کنند. اگر باطل از حق کاملاً جدا مى گردید، بر آنان که پى جوى حقیقتند پوشیده نمى ماند، و چنان چه حق از باطل خالص مى شد، زبان معاندان از آن قطع مى گردید، ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مى گیرند و به هم مى آمیزند...»10
شرایط اجتماعى پیدایش فتنه
در هر جامعه اى ابزارهایى براى پیش گیرى از انحراف پیش بینى شده و در صورت وقوع انحراف، اهرم هایى براى مقابله با انحراف در نظر گرفته مى شود و فتنه ها جریان هاى اجتماعى انحرافى هستند و رشد و فراگیرى فتنه ها، نیازمند پیدایش شرایط اجتماعى مساعد است تا بتواند فعالانه در جامعه حضور پیدا کند. از سوى دیگر، همه انسان ها به طور طبیعى گرایش به آن دارند که تمایلات خود را به منصه ظهور برساند و از لذت ها کام بگیرند. نکته اساسى و اصولى در این جا نهفته است که کام جویى از لذت ها و خوشى ها هر چند طبیعى است، اما لذت ها و خوشى ها امورى هستند بیرون از خصوصیات فردى. این خصوصیت و ویژگى جوامع انسانى بهترین وسیله و مساعدترین شرایط براى پیدایش و رشد فتنه ها را فراهم مى کند; چه آن که وقتى موانعى بر سر راه فعالیت نهادهاى مرتبط با این نیاز و ضرورت اجتماعى وجود داشته باشد، على الاصول این خلأ و نیاز توسط اشخاص و دستگاه هاى دیگر و غیر مرتبط با آن نیاز تأمین مى شود. و چون بعضاً سود و پاداش هایى هم به دنبال خواهد داشت، رفته رفته فراگیر شده و در مقابل باورها و ارزش ها و هنجارهاى واقعى، ایستاده و آن ها را به انزوامى کشانند.11 از جمله موانع فعالیت نهادها، مى توان ازحضور رهبران سنتى که به نحوى از اقتدار سنتى برخوردارند نام برد. آنها براساس سنت هاى پیشین خود که از جایگاه خاصى در نظام اجتماعى برخوردارند بهره جسته و سلسله اى از باورهاى حافظ منافع خود را در سطح جامعه پراکنده نموده و یا از سنت هاى جارى حمایت و پشتیبانى مى کنند تا بدینوسیله از احترام و پایگاه اجتماعى خود براى ادامه آن سنت ها بهره ببرند. همین امر به نوبه خود باعث اقتدار بیش تر آن ها شده و بدان رونق و استمرار مى بخشد. حضرت در همین زمینه مى فرمایند: «زنهار، زنهار از پیروى و اطاعت بزرگ ترها و رؤسایتان برحذر باشید; همان ها که به واسطه موقعیت خود تکبر مى فروشند، همان ها که خویشتن را بالاتر از نسب خود مى شمارند و کارهاى نادرست را به خدا نسبت مى دهند و به انکار نعمت هاى خدا برخاستند تا با قضایش ستیز کنند و نعمت هایش را نادیده گیرند، آن ها پى و بنیان تعصب و ستون و ارکان فتنه و فساد و شمشیرهاى تفاخر جاهلیتند.»12
کارکردهاى منفى فتنه
وقوع و پیدایش فتنه ها کارکردهاى مختلفى دارد که مهم ترین آن ها، کم رنگ شدن باورها و عقاید است. تغییر و تحول و دگرگونى عمیق در بالاترین سطح نظام فرهنگى موجب کج روى در تنظیم روابط اجتماعى انسان ها مى گردد.13 پس از آن که اصل معتقدات و باورها دچار دگرگونى شدید گردید، وحدت و انسجام درونى جامعه در سطح عقاید و باورها جاى خود را به تشتت باورها و ایده ها مى دهد و همین تفرقه در سطح ایده ها و آراء در لایه هاى زیرین اثر کرده و ضمن مشروعیت بخشیدن به کجروى ها، موجب نابسامانى اجتماعى مى شود. ارزش ها و ضد ارزش ها به هم مى آمیزد و هنجارها رنگ مى بازد، نهادها و سازمان ها تضعیف مى گردد و در نتیجه کارکردهاى مثبت خود را از دست مى دهند. حضرت از جمله پیامدهاى فتنه را چنین بیان مى کنند: «سپس فتنه اى اضطراب آور و شکننده و نابود کننده، آغاز خواهد شد، قلب هائى پس از استوارى مى لغزند و مردانى پس از درستى و سلامت گمراه مى گردند. افکار به هنگام هجوم این فتنه پراکنده و عقاید پس از آشکار شدنش مشتبه مى شوند. آن کسى که به مقابله اش برخیزد، فتنه پشتش را مى شکند و کسى که در فرو نشاندن آن تلاش کند، فتنه وى را درهم مى کوبد...»14
با توجه به همین کارکردهاى منفى عمیق است که على(علیه السلام)تلاش مى کند تا یکى از مهم ترین فتنه ها و رخدادهاى اجتماعى و سیاسى عصر خویش را تحلیل و تبیین کند تا از انحراف افراد جامعه خویش و آیندگان جلوگیرى شود. چه آن که عمق بخشیدن به معتقدات و باورهاى اجتماعى توسط نهادهاى مختلف اجتماعى صورت مى گیرد که همگى به طور مستقیم و غیرمستقیم در آن دخالت دارند. عمده ترین نهادهاى درگیر در این امر، نهاد حکومت و سیاست ونهاد دین است. معتقدات و باورهاى حاکم برنهاد حکومت و نهاد دین به تمامى نهادها، سازمان ها، گروه ها و... رسوخ مى کند و جامعه همان رنگ و بو را به خود مى گیرد; چنان که رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)به وضوع این نکته اساسى را بیان فرموده اند:15 از همین منظر و به همین دلیل است که حاکمیت بنى امیه فتنه معرفى مى گردد;16 چه آن که حاکمیت بنى امیه فقط بخشى از نهاد حکومت نیست، بلکه تمام نهاد حکومت و نهاد دین معرفى مى شود. آنان سیاست گزاران و مجریان حکومت و در عین حال عالمان و مفسران دین شناخته مى شدند که علاوه بر زعامت و رهبرى سیاسى، رهبرى دینى جامعه را بر عهده داشتند و درست به همین دلیل، بر تمام بخش هاى جامعه تسلط و حاکمیت خود را برقرار ساخته بودند.
عوامل و کارگزاران جامعه پذیرى پیش بینى شده در نهاد دین هم چون مساجد و منابر و خطبه هاى نمازجمعه و کلیه اجتماعات رسمى مسلمین در اختیار بنى امیه است. از این رو، هم «امراء» و هم «علماء یا فقهاء»17 یک جا جمع اند. پشتوانه هاى اقتصادى رسمى و غیر رسمى موجود در نهاد اقتصاد در اختیار دستگاه بنى امیه بود و کلیه امکانات موجود در راستاى تحکیم حاکمیت بنى امیه، که همانا تضعیف آموزه هاى دینى و سنت معصومین(علیهم السلام)و دین راستین بود، به کار گرفته مى شد. بنابراین، کلیه شرایط و زمینه هاى لازم براى انحراف وجود داشت. به همین دلیل نیز على(علیه السلام)ازخطر فتنه بنى امیه خبر مى دهد و تلاش مى کند روشن گرى هاى لازم را بنماید. مهم ترین انحراف در حکومت بنى امیه پیدایش این رخداد است که نهاد «دین» ابزار و وسیله حاکمیت بخشیدن به حکومت شده و در واقع نهاد دین جایگاه اصلى خود را از دست داده است. به جاى آن که دین «بایدها» و «نبایدها» را براى حکومت و سیاست و زمامداران حکومتى معین و طراحى کند، حاکمان بنى امیه با دستکارى در آموزه هاى دینى و بیان تفسیرهاى متعارض با دین آن را ابزار دست خویش قرار دادند. بنابراین، هر گاه حاکمیت به دنبال تطبیق خود با دین باشد در مسیر دیندارى حرکت مى کند و آن گاه که دین ابزار قدرت مداران شد، موجب آسیب زدگى مى گردد.
ب. شبهه
یکى دیگر از جلوه هاى آسیب هاى «دین» پیدایش و طرح شبهه است. «که به معناى ایراد، اشکال، ایجاد تردید، به اشتباه انداختن و مسلم نبودن است.»18 و البته تفاوت چشم گیرى میان طرح سؤال با ایجاد شبهه وجود دارد. سؤال با هدف یافتن مجهول و یافتن پاسخ مطرح مى شود. اما شبهه با هدف ایجاد نقص و یا کاستى و از روى استهزا و تمسخر صورت مى گیرد.
از آن جا که کمال و سعادت واقعى جامعه بشرى در گرو رسیدن به «باید» و «نباید»هایى حقیقى است، ارزش ها از این زاویه نگریسته مى شود. بنابراین، هر آن چه که ظاهرى شبیه به «حق» دارد اما حقیقتاً و واقعاً حق نیست، از مصادیق شبهه شناخته مى شود و نام گذارى آن هم به نام شبهه درست به همین دلیل است. «شبهه بدین سبب شبهه نامیده شده; زیرا که شبیه حق است.»19
از همین بیان على(علیه السلام)کارکرد منفى و تأثیر شبهه ها کاملاً مشهود است; زیرا «حق» که ارزش هاى پایدار و اصولى در نظام فرهنگى است و خاستگاه خاص خود را دارد و هنجارها مى بایست در ارتباط با آن ها باشد، با ورود شبهه ها، دچار اختلاط مى گردد و نظم درونى آن ها از بین مى رود. بنابراین، وجود شبهات و پیدایش آن ها باعث کم رنگ شدن معتقدات دینى مى شود و با این کار زمینه لازم براى جامعه پذیرى اعضاى جامعه در یک جامعه دینى از بین مى رود; زیرا ارزش ها و هنجارهاى حاکم در چنین جامعه اى دینى نیست و خود موجب فاصله گرفتن اعضاى جامعه از دین مى شود، هرچند آن ها آن را نخواسته باشند.
کارگزاران و عوامل این آسیب دین چند دسته اند: مهم ترین گروه فعال در این پدیده، «منافقان» هستند. یکى از کنش هایى که منافقین بدان مبادرت مىورزند، اقدام به شبهه افکنى است.
«آنها سخن مى گویند و با سخن خود شبهه در دل ها مى افکنند.»20
زمینه پیدایش شبهه ها و تأثیر آن ها، پیدایش شک و تردید است که یا ناشى از عدم کارآیى ابزارهاى شناخت و یا اشتباه در روش ها و الگوهاست21 و یا بر اثر فتنه گرى ها.22 در فتنه ها، هدف گم راه کردن23 اعضاى جامعه و سپس بهره بردارى از آن است. براى آن که موارد مشتبه کاملاً شبیه به «حق» شو،د از همان مفاهیم و ادبیات استفاده مى گردد تا زمینه هاى انحراف از دین به طور کامل مهیا شود و مانعى در سر راه ایجاد نگردد. پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)در همین زمینه مى فرمایند: «یا على این مردم پس از من فریفته ثروتشان مى گردند... حرام را با شبهات دروغین و هوس هاى غفلت زا حلال مى شمرند، شراب را به نام نبیذ و رشوه را به نام هدیه و ربا را به اسم تجارت حلال مى دانند...»24
ج. بدعت
هر جامعه اى به نحوى با نوآورى و اصلاح امور خود روبرو و دست به گریبان است. نوآورى ها، از ضروریات نظام اجتماعى است، اما سامان یافتگى نوآورى ها هم از ضروریات نظام هاى اجتماعى است; چرا که در غیر این صورت، بقا و انسجام جامعه دست خوش تحول و دگرگونى مى شود. دین به عنوان بخشى از نظام اجتماعى مى بایست در گیر و دار تغییرات اجتماعى و پیدایش نیازهاى جدید و بروز نوآورى هاى متعدد در سایر زمینه ها موضعى فعال داشته باشد. اگر این ضرورت در درون دین پیش بینى شده باشد، قوام و جاودانگى اش تضمین خواهد شد، در غیر این صورت عوامل بیرونى، این خصیصه را بر آن تحمیل مى کند که در بلند مدت موجب اضمحلال و نابودى دین مى گردد. اسلام به عنوان یک دین، داراى برنامه زندگى است و در درون خود تغییرات و دگرگونى ها را پیش بینى کرده و به همین جهت اهرم هایى را براى پویایى خود در نظر گرفته است. اگر این تغییر و تحولات بیرون از خود دین بر او تحمیل گردد، بدعت شناخته مى شود. «بدعت» اصطلاحى فقهى است و به هر چیزى که با سنت نبى اکرم(صلى الله علیه وآله)مخالف باشد، اطلاق مى شود و معمولاً به نظریه ها و عادت هاى جدیدى که از دیدگاه هاى شخصى نشأت گرفته و در جامعه اسلامى رواج یافته و نیز به نوآورى ها و عقاید مخالف با اصول دین و سیره پیامبر اسلام گفته مى شود.25
واژه بدعت به معناى نسبت دادن عقاید و دیدگاه هاى جدید به دین است که با مبانى کتاب و سنت معصومین(علیهم السلام)سازگارى ندارد.26
عبارت فوق به خوبى بیان گر این نکته است که هر آنچه بیرون ازکتاب آسمانى قرآن ویاسنت معصومین(علیهم السلام)باشد، و به عنوان نظر دینى ارائه شود، نظر شخصى و تفسیر به رأى است و نمى توان و نباید به عنوان دین مطرح و معرفى شود که در این صورت بدعت شناخته مى شود، حال با هر انگیزه اى که باشد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام)در جاى جاى کلام خود متذکر پیدایش بدعت ها و آثار شوم آن شده و از آن به کژى یاد مى کنند. اولین گام در پیدایش بدعت ها، نادیده گرفتن روش ها و منابع تفسیرى دین است که ممکن است در برخى شرایط به دلیل عدم آگاهى و یا عدم رضایت به منابع و یا روش هاى دینى به روش ها و منابع خاص دیگرى روى آورد. در چنین وضعیتى برخى باورها نسبت به بعضى امور پدیدار مى شود و دگرگونى در سطح ارزش ها به وجود مى آید و باعث مى شود در سایر بخش ها و لایه هاى اجتماعى دگرگونى هایى به وجود آید.
همواره آغاز پیدایش فتنه ها، پیروى از هوس هاى آلوده و احکام و قوانین مجعول و اختراعى است; احکامى که با کتاب خدا مخالفت دارد.27
وقتى ارزش هاى غیر الهى و نیازهاى فردى و منزلت هاى به جاى مانده از دوران پیشین حاکمیت پیدا کرد، دیگر نمى توان از منابع دین براى دست یابى به آن ارزش ها بهره برد. بنابراین، مى بایست در منابعِ طراحى ارزش هاى دینى و یا در روش هاى فهم و تفسیر آن ها و یا در هر دو ـ منبع و روش ـ تجدید نظر کرد که اثر و نتیجه آن جدایى از دین است.
«دو نفر در پیشگاه خداوند مبغوض ترین مردمند: کسى که خداوند او را به خود واگذار کرده است و از راه راست منحرف گشته، به سخنان ساختگى و دور از حقیقت و بدعت هاى خویش سخت دل بسته است..»28
و این به منزله آن است که در روش ها، از روش متعارف و شناخته شده تفسیر دین استفاده نکرده و به جاى آن به نظریات و تفاسیر شخصى اکتفا شده و از این زاویه، با منابع مقدس ارتباط برقرار مى کنند و یا آن که اصولاً بدون ورود به منابع و استفاده از آن ها اقدام به تفسیر و تبیین دین مى کنند. این ها کسانى هستند که «به خدا و رسولش دروغ مى بندند.»29
در این جا نکته اى بسیار جالب و ظریف وجود دارد و آن این است که رابطه اى بین فتنه ها، شبهه ها، بدعت ها و سنت وجود دارد. آن گاه که احکام و حقوق فردى و اجتماعى، ابداعى و ابتکارى باشد، فتنه ها نمایان30 مى شود. خاستگاه پیدایش بدعت ها خود زمینه ساز و بستر مناسب پیدایش شبهه ها31 نیز مى باشد. بنابراین، روى آوردن به تنظیم هنجارهاى اجتماعى و قوانین و قواعد حقوقى بدون در نظرگرفتن منابع مقدس دینى، نابسامانى ها و مسائل و آسیب هاى مختلف اجتماعى را نیز به دنبال خواهد داشت; زیرا در یک جامعه دینى، عدم توجه به معتقدات و ارزش ها و هنجارهاى دینى و به جاى آن حاکمیت ارزش هاى ملى و هنجارهاى اجتماعى32، تعارض عین و ذهن را به وجود مى آورد; یعنى معتقدات و باورهاى دینى و به تبع آن ارزش ها در مسیر حاکمیت و تحقق ارزش هاى دینى است، اما عینیت جامعه و قواعد و الگوهاى عمل اجتماعى سمت و سویى دیگر به خود مى گیرد. به دیگر سخن، به صورت نظرى و اعتقادى جهت دیندارى به خود مى گیرد، در حالى که بایدها و نبایدهاى دینى، نمود عینى و عملى به خود نمى گیرد. از این رو، تعارض عین و ذهن پیش مى آید که خود آسیب جدى اجتماعى است و چه بسا نابسامانى هایى را نیز به دنبال داشته باشد.
انزواى منابع مقدس
تاکنون برخى مقولات از جمله فتنه، بدعت و شبهه از آسیب هاى دین بیان گردید. گاهى ممکن است به جاى آن که تحریف در «منظور و مقصود گوینده» صورت گیرد و قرائت هاى مختلف که منظور گوینده نبوده به جاى کلام او نشیند، اصل کلام و یا سند به وضوح انکار گردد و سندیت و انتساب آن به گوینده نفى شود و یا ممکن است به اشکال مختلف ضرورت حضور مفاد آن و عمل به محتوایش انکار گردد. اسلام نیز به عنوان یک نظام که حاوى عقاید و باورها، ارزش ها و هنجارهاست، منابعى را براى طراحى این نظام پیش بینى کرده است. کتاب مقدس قرآن و سنت دو منبع مهم و اصلى اسلام مى باشند که بقا و بالندگى دین منوط بر حضور فعالانه آن ها مى باشد. آن گاه که این دو منبع و یا یکى از آن ها و یا حتى بخشى از این منابع مورد هجوم و یا بى مهرى قرار گیرد، دین با آسیب روبرو مى گردد.
آسیب هایى که متوجه کتاب مقدس مى گردد به چند شکل ممکن است جلوه کند: این که کاملاً کنار گذارده شود و کسى به آن مراجعه نکند. نه در ظاهر، حضور آن مشهود است و نه در باطن. صورت دیگر آن است که در ظاهر به عنوان کتاب مقدس حضور دارد و مورد تلاوت قرار مى گیرد، بدان سوگند مى خورند. اما محتواى آن در بین مؤمنان، حضور ندارد و به لحاظ معنا و عمل بر اساس محتواى آن مورد بى مهرى و انزوا قرار مى گیرد. شکل دیگر آن است که با تحریف ها و تفسیرهاى نابجا، برخى بر محتوا و مضامین آن سلطه نامشروع پیدا مى کنند و آن گونه که با میل و منافع شان سازگار باشد آن را تفسیر و تبیین مى کنند. حضرت مى فرماید:«حاملان قرآن آن را کنارى افکنده و حافظانش آن را به دست فراموشى مى سپارند، در آن روز قرآن و پیروان مکتبش هر دو از میان مردم رانده و تبعید مى شوند و هر دو هم گام و مصاحب یکدیگر و در یک جاده گام مى نهند و کسى پناهشان نمى دهد. قرآن و اهلش در آن روز بین مردمند اما میان آن ها نیستند; با آن ها هستند ولى با آن ها نیستند چه این که گم راهى با هدایت هماهنگ نشود، گرچه کنار یک دیگر قرار گیرند. مردم در آن روز بر تفرقه و پراکندگى اتحاد کرده و در اتحاد و یگانگى پراکندگى دارند. گویا این مردم پیشوایان قرآنند و قرآن پیشواى آنان نیست. جز نامى از قرآن نزدشان باقى نماند و جز خطوط آن چیزى نشناسند...»33
در کنار قرآن، سنت جاى مى گیرد که همواره با یکدیگر در حال تعامل مى باشند و نمى توان هیچ یک را بدون دیگرى در نظر گرفت; چه آن که هر دو شالوده هاى اسلام محسوب شده اند و اختلال در هر بخش به ناچار به دیگرى سرایت مى کند. ایمان قلبى و باور باید به خدا و سنت باشد و این ایمان قلبى على الاصول در عمل و رعایت هنجارهاى دینى تجلى پیدا مى کند به همین جهت است که مولا امیرالمؤمنین(علیه السلام)توصیه مى فرمایند:
«اما وصیت من این است که هیچ چیز را شریک خدا قرار ندهید و سنت و شریعت پیامبر را ضایع نکنید، این دو ستون محکم را برپا دارید و این دو چراغ را فروزان نگه دارید.»34
خاستگاه پیدایش بدعت ها، ترک کردن35 سنت ها یعنى مجموعه عقاید و باورها و ارزش ها و هنجارها و مناسکى است که از طریق خاصى براى مؤمنان طراحى و تبیین شده است. اصولا این ساخت خاص در مجموعه دین اسلام به همین منظور است که همواره ذهنیت ها و عینیت ها در یک قالب مخصوص و ویژه طراحى شده و جاى گیرد. به همین دلیل وقتى بدون توجه به این ساخت، اقدام به تشریع، تفسیر و تحلیل شود بدعت ها رخ مى نمایاند. در این ساخت، امامان از موقعیت خاص خود برخوردارند و پس از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)در موقعیت امامت و رهبرى جامعه قرار مى گیرند. معیار و چرایى این گزینش، بازگشت به صلاحیت ها و شایستگى هایى دارد که در آن ها وجود دارد و منحصر در آن هاست.36 شناخت آن ها در بین سایر اقشار جامعه کار مشکلى نیست; زیرا نیاز این مجموعه عقیدتى و نیز توانایى هاى ائمه کاملاً روشن و همه بدان ها معترفند. آن ها راهنمایان، نشانه ها، راه ها37 و... دین اند. به خاطر همین است که در فتنه ها، یکى از اهداف آن بوده که امامان به نحوى حاشیه نشین شوند. با حاشیه اى کردن امامان و انزواى آن ها، پیدایش زمینه هاى اجتماعى لازم براى کجروى هاى عقیدتى و بدعت ها فراهم مى شده است. بنابراین، یکى از آسیب هاى مهم دین در نگاه امام على(علیه السلام)نادیده گرفتن جایگاه و موقعیت امامان(علیهم السلام)است و همواره در تذکرات خود این مهم را یادآور مى شوند که مؤمنان، خصوصاً نخبگان فکر واندیشه در نظریه پردازى از آن ها فاصله نگیرند و نخبگان قدرت و منزلت هاى اجتماعى، زمینه هاى دیگرى را براى انحرافات فراهم نسازند. براى تحقق این منظور، گاهى به آیات مقدس یعنى قرآن کریم استناد مىورزند و اهل البیت پیامبر(صلى الله علیه وآله)را مصداق ها و جلوه هاى عینى آیات معرفى مى کنند و گاهى نسبت هاى خویشاوندى خویش را با پیامبر(صلى الله علیه وآله)عنوان مى دارند و گفتارهایى از آن حضرت را براى اثبات ادعاى خویش مطرح مى نمایند. در برخى شرایط و زمینه هاى اجتماعى، استعدادها و توانمندى هاى علمى و عملى را طرح و گاهى دیگر تعهد و التزام خود به معتقدات و ارزش هاى دینى و گاهى شجاعت ها و خدمات خود در زمینه هاى مختلف آشکار مى کنند و گاهى نیز از پذیرش سنت هاى جاهلى و صاحبان منزلت هاى بالاى اجتماعى برحذر مى دارند.38 همه موارد یادشده ضمن آن که بیان حقایق و واقعیت هاست، این اثر اجتماعى را دارد که نظریه پردازى ها جهت خاص خود را بیابد تا در طراحى و تبیین نظریه ها، انحرافات عقیدتى ـ اجتماعى بروز نکند. امیرالمؤمنین على(علیه السلام) به وضوح و روشنى این نکته را متذکر مى گردند که ائمه(علیهم السلام)درها و مسیرهاى ورود، شناخت و تفسیر اعتقادات، باورها، ارزش ها هنجارها و مناسک دینى اند و بدون در نظرگرفتن آن ها نه تنها زمینه هاى اجتماعى انحرافات فراهم مى شود، بلکه نادیده گرفتن ائمه(علیهم السلام)خود یک انحراف اجتماعى است که باعث «دزدى» مى شود.
«... ما محرم اسرار حق و یاران راستین و گنجینه ها و درهاى علوم پیامبریم و هیچ کس به خانه ها جز از در وارد نمى شود و کسى که از غیر در وارد گردد، سارق خوانده مى شود...»39
بنابراین، اگر منابع اصلى و مقدس به هر دلیلى، مانعى در پیش روى داشته باشند، گروه هاى اجتماعى دیگر وارد عمل شده و موجبات انحراف دین را فراهم مى سازند و چون هویت یک جامعه دینى، به فرهنگ دینى آن جامعه است که با بروز تفسیرهاى نابجا و نادرست، فرهنگ جامعه دینى و در نتیجه هویت جامعه دینى دستخوش دگرگونى هاى بنیادین مى شود.40
شیطان
شیطان موجود پلیدى است که در تمام ادیان اعم از الهى و غیرالهى به عنوان مظهر شرور شناخته شده است. در ادبیات دین اسلام شیطان یک مجموعه آمیخته از اعمال و افکارى است که با عقاید و باورها، ارزش ها و هنجارهاى دینى در تعارض است. در واقع «شیطان» یک «تیپ یده آل» است; تیپ ایده آلى که دربرگیرنده عقاید و رفتارهاى آسیبى و نابهنجار است. مصادیق متعدد و غیرمحسوس دارد و مصداق کامل و بارز آن «ابلیس» است. ویژگى مجسم همه این شیاطین وسوسه انگیزى آن هاست; شیطنت و ایجاد وسوسه در راستاى آسان سازى و آسان گیرى کج روى ذهنى و عینى. شیطان صرفاً یک پدیده ذهنى و خیالى نیست، بلکه با توجه به خصوصیات و تعاریف ارائه شده در متون مقدس، عینیت خارجى دارد، اما با توجه به طیف گسترده زمینه هاى فعالیت و مصادیق بى شمار آن و هم چنین میزان شیطنت ها، تیپ ایده آلى براى آن در نظر گرفته مى شود که بتواند همه مصادیقش را در برگیرد.
در متون و آموزه هاى دینى تأکید زیادى بر کناره گیرى از شیطان و وسوسه هاى او شده است. على(علیه السلام) از چند زاویه به این موضوع مى نگرد و آن را متذکر مى گردند. اگر اقدام اولیه از طرف خود کنش گران و اشخاص صورت گیرد، حاکمیت شیطان تأمین و روز به روز گسترش مى یابد.
«زشت سیرتان، شیطان را ملاک کارشان قرار داده اند، او هم آنان را دام خویش برگزیده و سپس تخم هاى پستى و رذالت را در سینه هاشان گذارده و جوجه هاى آن را در دامنشان پرورش داده، با چشم آنان مى نگرد، و با زبان آنان سخن مى گوید و با دست یاریشان بر مرکب گمراه کننده خویش سوار شده و کردار ناپسند را به نظرشان جلوه داده. اعمال آن ها گواهى مى دهد که با همکارى شیطان انجام شده است و سخنان باطل را او به زبانشان نهاده است.»41
اولین گام در این راه، عضویت در گروه منتسب به شیطان است. طبعاً عضویت در گروه بدون پذیرش ارزش ها و هنجارهاى حاکم بر آن امکان پذیر نیست. وقتى ارزش ها و هنجارهاى گروه پذیرفته شد، الزام ها و هنجارهایى دارد و بقا عضویت و ادامه آن مستلزم رعایت آن هنجارهاست. تبعیت از شیطان و اعوان و انصار او، گروه منحرف و شیطانى را تشکیل مى دهند. چون شیطان راه و روش و مذهب و مسلک خود را به صورت آسان معرفى مى کند، در نتیجه طرفدار و هوادار پیدا مى کند. وقتى هواداران آمدند و به عضویت درآمدند و رضایت شیطان مبناى تنظیم کنش ها و تعامل ها قرار گرفت، لازمه اش آن است که هر آن چه را با این وضعیت در تعارض باشد از سر راه برمى دارد. مهم ترین و زیربنایى ترین موانع، وجود عقاید و ارزش هاى دینى جامعه و گروه هاست. بنابراین، باید دین را، که منشأ و خاستگاه و هویت این گروه ها و جوامع است، با تضعیف، تبدل و یا انهدام از بین ببرد. وقتى این فرآیند صورت گرفت; خواه ناخواه آثار اجتماعى خاص خود را بر جاى خواهد گذاشت.
«شیطان راه هاى خویش را براى شما آسان جلوه مى دهد و مى خواهد پیمان دین شما را گره گره بگشاید...»42
ناگفته پیداست که شیطان از یک اصل انسان شناختى و روش شناختى بهره جسته و آن را رعایت نموده است. همه انسان ها على الاصول مایلند در دامنه انتخاب هاى خود همواره آسان ترین راه و کم هزینه ترین آن را گزینش نمایند، اما وقتى این انتخاب صورت گرفت پیامدهاى خاص خود را دارد، از این رو، تأکید مى شود که راه هاى شیطانى آسانند تا مبادا مؤمنان فریب آن را بخورند و به پلیدى هاى شیطانى مبتلا شوند. طبعاً مراقبت از معتقدات و باورها در صحنه اجتماعى، علاوه بر جلوگیرى از کج روى هاى فردى و اجتماعى، بقا و انسجام گروهى را به دنبال دارد.
نهاد حکومت
نهاد سیاست و حکومت در هر جامعه اى مطابق با باورها و ارزش هاى آن جامعه شکل مى گیرد. از جمله مؤلفه هاى موجود در نهاد سیاست، موقعیت ها و نقش هاى آن موقعیت هاست. حال در یک جامعه دینى که عقاید و ارزش ها برخاسته از عقاید و ارزش هاى دینى است به ناچار موقعیت ها و نقش هاى اجتماعى در سطح کلان و یا به عبارت روشن تر، ساختار اجتماعى على الاصول مطابق با همان عقاید و باورها مى باشد. موقعیت ها و نقش هاى سیاسى نیز از این اصل کلى مستثنى نیست. در چنین جامعه اى ساختار سیاسى با همان ویژگى هاى پیش بینى شده در دین طراحى مى شود. در چنین ساختارى نقش اصلى و اساسى نهاد حکومت و سیاست پاى بندى به اصول و مبانى اعتقادات و ارزش هاى دینى و بسترسازى براى تحقق آن ها است و این وظیفه در هیچ شرایطى نباید نادیده گرفته شود و یا تحت الشعاع سایر انتظارات واقع گردد. بنابراین، هر پدیده و رخدادى که باعث نادیده گرفتن «دین» شود، امر نابهنجار قلمداد مى گردد و وظیفه نهادهاى مختلف از جمله نهاد حکومت و سیاست و خصوصاً دستگاه حاکمه مقابله با آن است. البته این تقابل ممکن است در شرایط اجتماعى ـ سیاسى مختلف، اشکال گوناگونى به خود گیرد. بر اساس آنچه گذشت مى توان چنین نتیجه گرفت که یکى از آسیب هاى دین، روح سازشکارى مسؤولان و متولیان جامعه با امور نابهنجار و بدعت ها و فتنه هاست. حال اگر در شرایطى لازمه پاسدارى از «دین» حضور فعال سیاسى ـ نظامى لازم باشد، کناره گیرى از آن و نادیده گرفتن چنین ضرورتى آسیبى جدّى به پیکره دین واردمى سازد. به همین دلیل است که على(علیه السلام)وقتى در مسند حاکمیت قرار مى گیرد متذکر مى شود که وظیفه و رسالتش برخورد قاطعانه و خصمانه با مخالفان دیندارى جامعه است. در غیر این صورت، سازش دستگاه حاکمه با دشمنان، موجبات انحراف را به دنبال دارد. انحراف دستگاه حاکمه، موجب تضعیف بنیادهاى دینى جامعه مى شود.
«من بارها این موضوع (رابطه خود با دستگاه جبار معاویه) را بررسى کرده ام و پشت و روى آن و همه جوانب را مطالعه نمودم، دیدم راهى جز پیکار ]و در غیر اینصورت [کافر شدن نسبت به آنچه پیامبر اسلام آورده است ندارم...»43
البته حضور فعالانه در صحنه هاى مختلف سیاسى ـ اجتماعى، کار آسانى نیست و سختى هایى نیز به دنبال دارد، اما این سختى ها نباید مانع انجام نقش دولتمردان شود، هر چند این حضور موجب جنگ هاى سخت داخلى و خارجى گردد و در این راستا عده اى از اعضاى جامعه و نخبگان کشته شوند.44
«بهترین مرگ ها، کشته شدن در راه خداست. سوگند به آن کس که جان فرزند ابوطالب در اختیار اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسان تر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت پروردگار...»45
طبعاً در چنین وضعیتى حمایت هاى اعضاى جامعه، براى موفقیت دولتمردان لازم و ضرورى است; چه آن که بدون این گونه حمایت ها چه بسا نهاد حکومت در برنامه خود که همان اجراء دستورات دینى است ناکام بماند. براى تأمین این هدف، یعنى به دست آوردن حمایت ها و ادامه مقبولیت هاى عمومى، حضور فعال دستگاه تبلیغاتى و کلیه رسانه هاى جمعى در راستاى تحقق ایده ها و آرمان هاى دین و حاکمیت دینى ضرورت پیدا مى کند. آن ها نقش آموزش شهروندان و اعضاى جامعه را بر عهده دارند.
بر اساس ادعاى گذشته مبنى بر سیطره نهاد دین بر سایر نهادهاى اجتماعى، از جمله حاکمیت، به خوبى آشکار مى گردد که حاکمیت دینى باید تلاش کند حداکثر همراهى هاى مردمى را با خود داشته باشد ـ البته نه به قیمت نادیده گرفتن اصول و سرپیچى از آن ها ـ تا در پرتو تقویت حاکمیت، به تقویت بنیادهاى دینى نایل شوند. از این رو، على(علیه السلام)به عنوان حاکم و ولى امر، مردم را مخاطب قرار مى دهد تا توضیحات لازم به گوش شهروندان برسد و دیگران زمینه فتنه گرى ها و جوسازى ها را نداشته باشند و براى پاس داشت اصول دینى خود حضورى فعالانه در پیش گیرند. آن بزرگوار مرتباً و به انحاى مختلف و شرایط متفاوت این ضرورت را متذکر مى گردند که قیام مسلحانه ایشان یک ضرورت تاریخى و وظیفه دینى و سیاسى او بوده است و بدون این کارها چیزى به نام دین باقى نمى ماند.
«...به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بودیم، هرگز پایه اى براى دین برپا نمى شد وشاخه اى از درخت ایمان سبز نمى گردید.»46
اما از آنجا که به طور طبیعى انسان ها از مرگ و کشته شدن بیم ناک و هراسان هستند، لازم است نتایج مادى و معنوى جنگ در راه خدا را متذکر شود تا اندیشه فقدان زندگى دنیوى، بر رفتار مؤمنان مستولى نگردد و سستى در پاى بندى به دین را به دنبال نداشته باشد.
على(علیه السلام)فرمودند: «خداوند تبارک و تعالى جهاد را واجب و آن را عظمت بخشید و آن را نصرت و پیروزى و مددکار خود قرار داد، به خدا سوگند که دنیا و دین فقط به وسیله آن اصلاح مى شود.»47
عدم به کارگیرى روش مناسب فهم دین
انسان براى کشف حقایق و واقعیت ها، علاوه بر ابزارها و امکانات شناخت شناسى، نیازمند روش هاى کشف آن حقایق و واقعیت هاست.
همان گونه که همه علوم قلمرو خاصى و روش ویژه اى براى خود دارند، «دین» نیز روش خاص خود را دارد که بدون به کارگیرى آن روش، فهم دین و شناخت گزاره ها و آموزه هاى دینى از غیر دینى ناممکن مى شود. مولا امیرالمؤمنین(علیه السلام)این نکته را متذکر شده و اعلام مى دارند اگر دین شناسى توسط غیر متخصصان متعهد صورت گیرد و یا ارزش ها و الگوهاى خاص دین شناسى تبعیت نشود، دین با آسیب روبرو مى گردد; زیرا باعث مى شود چیزهایى به دین افزوده شود که جزء دین نیست و چه بسا از خرافات باشد که باعث کاستى هایى در دین شود.
«اى مردم! سه دسته اند که ]اظهار دیندارى مى کنند اما[ دین ندارند، آنان که با انکار آیه اى از کتاب خدا به ظاهر دیندار شده اند، آنان که با نسبت دادن باطلى به خدا به ظاهر دیندار شده اند و آنان که از گنهکاران اطاعت کنند. اى مردم! دینى که همراه با تفقه و باریک بینى نباشد خیر ندارد.»48
وقتى دین با تفقه و باریک بینى لازم همراه نباشد و نیز وقتى مفاد و محتواى دین برخاسته از درون خودش نباشد، بلکه ناشى از افزودنى ها و کاستى ها باشد، ناهمگونى و بعضاً تعارض درفهم ها و تفاسیر و بینش ها پیش مى آید و میزان و معیارى براى سنجش و ارزیابى آراء و نظریات و دیدگاه ها وجود نخواهد داشت. در چنین وضعیتى مهم ترین آسیب بر پیکره دین وارد مى شود و آن «نسبى» شدن دین و تنزل دادن تا سطح ایمان هاى فردى است. در واقع، پیامد و نتیجه این فرآیند، انکار اصل دین است; زیرا در چنین صورتى «دین» به عنوان امر واقعى و بیرون از شناخت و فهم آدمى دیگر وجود نخواهد داشت، بلکه همان خواهد شد که هر مفسرى آن را مى فهمد. در حالى که «دین» یک حقیقت واحد تمام عیار است و هدف از بعثت انبیا رساندن همان حقیقت واحده به بندگان است; حقیقتى که منظور و مراد متکلم و گوینده آن بوده نه آنچه که دیگران مى فهمند و مى خوانند و تفسیر مى کنند که در غیراین صورت، به تعداد مفسران دین به وجود خواهد آمد و این امر با ضروریات عقلى و نقلى سازگار نخواهد بود: على(علیه السلام)در یکى از خطبه هاى نهج البلاغه به همین پدیده اشاراتى دارند.
«هنگامى که در حکمى از احکام قضیه اى براى یکى از قضات مطرح مى گردد، با رأى خود در آن قضیه حکم مى کند، سپس عین همان قضیه به قاضى دیگرى روى مى آورد، این قاضى بر خلاف حکم شخص اولى قضاوت مى نماید. سپس قضاوت مزبور براى تشخیص و واقعیت، نزد کسى که آنان را به قضاوت نصب کرده است جمع مى شوند، وى همه آراء آنان را تصویب مى نماید، در صورتى که خداى آنان یکى است. پیامبر آنان یکى است، کتابشان یکى است، آیا خداوند سبحان است که آنان را به اختلاف دستور داده است و آنان اطاعتش کرده اند! یا آنان را نهى نموده و مخالفتش کرده اند یا خداوند سبحان دین ناقص فرستاده و از آنان براى تکمیل دین کمک خواسته است یا این قضات شرکاى خداوندى در حکمتند که آنان مى توانند مطابق رأى خود بگویند و خداوند رضایت به حکم آنان بدهد؟ یا خداوند دین کامل فرستاده است ولى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)در تبلیغ و اداى آن دین تقصیر نموده است! در صورتى که خداوند سبحان مى گوید ما در قرآن هیچ تفریطى نکرده ایم و در قرآن براى همه چیز بیانى است و خدا متذکر شده است که بعضى از آیات کتاب الهى، بعضى دیگر را تصدیق مى نماید و در این کتاب اختلاف وجود ندارد...»49
نظریه پردازان آسیب شناسى اجتماعى در تحلیل کج روى ها و کشف خاستگاه آن، رویکردهاى مختلف و متفاوتى دارند. یک رویکرد و گرایش حاکى از آن است که معاشرت اعضاى جامعه با کج روان و همنشینى با آن ها رفته رفته موجب مى شود که فرد و عضو بهنجار، تبدیل به عضو نابهنجار و کج رو در جامعه شود، خصوصاً وقتى در این معاشرت ها از پاداش هایى بهره مند گردد که موجبات خشنودى او را فراهم کند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام)معاشرت با کجروان را موجب عضویت در گروه هاى منحرف و سپس تبعیت از هنجارهاى حاکم بر آن گروه ها و در نهایت عدم التزام عملى و ذهنى به دین مى دانند،50 در حالى که انتظار دین از اعضاى جامعه، اطاعت از باورها و ارزش ها و هنجارهاى دینى است. اعضاى گروه هاى منحرف سعى مى کنند در روابط اجتماعى به نحوى اقدام به کنش نمایند که جلوه ظاهرى آن، زیبا، جذاب و همراه با پاداش باشد. آنان هیچ گاه اهداف و ایده هاى خود را به طور علنى مطرح نمى کنند، چه بسا خود را «مصلحان» اجتماعى بدانند و یاحتى بالاتر از آن اصلاح طلبى را منحصر در خود ببینند.51 اما در باطن و ذهن خود آهنگ انحراف از بایدها و نبایدهاى دینى را مى پرورانند و گوش دل بدان آهنگ مى سپارند. بنابراین، هم راهى با آن ها انحراف و باعث آسیب دین در عینیت جامعه است. به همین جهت على(علیه السلام) در کلام خود ویژگى ها، خصوصیات و اهداف و عملکرد آن ها را مى شمارد:
«اى بندگان خدا، شما را به تقوا و پرهیزکارى سفارش مى کنم و از منافقان برحذر مى دارم; زیرا آن ها گمراه و گمراه کننده اند ،خطاکار و خطا اندازند. به رنگ هاى گوناگون بیرون مى آیند و به قیافه ها و زبان هاى متعدد خودنمایى مى کنند، از هر وسیله اى براى فریفتن و درهم شکستن شما استفاده مى کنند و در هر کمین گاهى به کمین مى نشینند، دل هایشان بیمار و ظاهرشان پاک و آراسته است. در نهان براى فریب مردم گام برمى دارند، از بى راهه ها حرکت مى کنند. وصفشان درمان، گفتارشان به ظاهر شفابخش، اما کردارشان دردى است درمان ناپذیر...»52
هدف گروه هاى منحرف، ایجاد انحراف و گمراهى و ویژگى آن ها عدم ثبات و تزلزل به جاى ثبات و تعادل است و در نیل به اهداف از روش هاى مختلف از جمله ایجاد یأس و شبهه بهره مى برند. عضویت در این گروه ها و همراهى با آن ها ضمن برهم خوردن انسجام و تعادل درونى جامعه، برنامه هاى آن را در خصوص برنامه ریزى در جهت رشد، فلاح، رستگارى و سعادت شهروندان تحت الشعاع قرار مى دهد.
1ـ ترک امر به معروف و نهى از منکر
از دیگر عواملى که موجب عدم تحقق دین در عینیت جامعه مى شود، «ترک امر به معروف و نهى از منکر» یعنى عدم ایفاى نقش اجتماعى کردن و نظارت اجتماعى از سوى اعضاى جامعه و شهروندان و تمامى محیط هاى انسانى است; زیرا على الاصول همه شهروندان، بر اساس مکانیزم خاص خود در انتقال و آموزش صریح و یا پنهان ارزش ها و هنجارها و نیز نظارت بر التزام یا تخطى از آن ها نقش فعال و بسزایى دارند و همین امر موجب بقاى باورهاى فرهنگى و اجزا و عناصر آن و در نتیجه حفظ وحدت و یکپارچگى و انسجام جامعه مى شود. این دو لازم و ملزوم یکدیگر وتوأم با هم اثر بخش است و بدون یکى از آن ها، دیگرى کارآیى لازم را از دست مى دهد. در ادبیات دینى و در کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام)ـ با قطع نظر از مباحث حقوقى ـ این دو فرآیند اجتماعى ـ دینى امر به معروف و نهى از منکر شناخته و معرفى مى شود و اگر این دو در ساختار اجتماعى، از جایگاه خود برخوردار نباشد پیامدهاى ناگوارى به دنبال خواهد داشت. به همین جهت على(علیه السلام)اعلان خطر مى نمایند و تذکر مى دهند:
«مفاسد آشکار شده، نه انکار کننده و تغییر دهنده اى پیدا مى شود و نه بازدارنده اى به چشم مى خورد، آیا با این وضع مى خواهید در دار قدس خدا و جوار رحمتش قرار گیرید و عزیزترین اولیائش باشید؟ هیهات! خداى را درباره بهشت جاویدانش نمى توان فریفت و هیچ کس قادر به جلب رضایتش نیست مگر با اطاعت از او. خداوند آمرین به معروف را که خود ترک کننده معروفند و نیز نهى کنندگان منکر را که خود مرتکب آن مى شوند لعنت مى کند.»53
ویژگى یک جامعه پویا آن است که در سلسله مراتب طولى باورها و عقاید تا هنجارها و عمل، رویه یکسانى مشاهده گردد; عمل ها منطبق با اجزاى نظام فرهنگى و نظام فرهنگى پاسخ گوى نیازهاى جامعه باشد. این هم گونى باعث مى گردد که در «ذهن» اعضاى جامعه ایستارهاى ارزشى، تحقق عینى به خود ببیند و در مقام عمل التزام بدان ها مشاهده گردد. حال اگر جامعه اى دستخوش عدم تعادل شد بین این دو لایه و این دو سطح ناهم گونى وتعارض پدیدار مى شود. «باورها» در مسیرى ره مى پیماید و «عمل» در سویى دیگر. این فرایند را چه زیبا مولى به تصویر مى کشاند:
«اى مؤمنان! هر کس ظلم و ستمى را مشاهده کند و یا کار زشتى که مردم را به سوى آن مى خوانند; اگر تنها به قلبش آن را انکار کند سلامت را اختیار کرده است و گناهى بر او نیست و آن کس که با زبان و بیان آن را مردود شمارد، مقامش برتر از گروه نخست است و آن کس که با شمشیر براى بزرگداشت نام خدا و سرنگونى ظالمان به مبارزه برخیزد او به راه هدایت راه یافته و بر جاده حقیقى گام گذارده و نور یقین در قلبش تابیده است.»54
در این کلام به هر دو مکانیزم نظارت اجتماعى غیررسمى و کنترل اجتماعى رسمى اشارت رفته است و پایان کلام ایشان بیان گر این واقعیت است که این نظارت ضامن سلامت، سعادت و تعادل جامعه و اعضاى آن خواهد شد. شکل بارز و تجلى عینى «امر به معروف و نهى از منکر» در «جهاد» متجلى مى شود که در مواردى براى انجام این دو امر ضرورى حیات اجتماعى، از شدیدترین شکل رسمى آن یعنى به کار بردن قدرت زور و سلاح استفاده مى شود; چه آن که در چنین ضرورتى اگر «جهاد» به عنوان راه حل نهایى به کار برده نشود، کژى و انحراف، بدون برخورد با هیچ مانعى فراگیر مى شود. لازمه چنین فرآیندى تبدیل و تبدل ارزش ها و نابسامانى اجتماعى خواهد بود.
«نخستین جهادى که در آن شکست مى خورید، جهاد با دست، سپس با زبان و در نهایت با دل هایتان است. پس وقتى کسى در دل کار نیک را نستاید و کار بد را نکوهش نکند، واژگون مى گردد...»55
اما حضور همه جانبه در جهاد که در واقع جنگ است و چه بسا منجر به کشتن و یا کشته شدن شود نیازمند یک تحلیل و یک تفسیر رضایت بخش است; تفسیرى که بتواند تمام زوایاى آن را بگشاید و بازگویى کند; پاداش ها و احترام ها و منزلت ها در صورت حضور و مشارکت در جهاد و بالعکس، تنبیه ها و ذلت ها و آثار ناگوار اجتماعى، در صورت عدم حضور. این تفسیر و بیان، ذهنیت مؤمنان را براى حضور فعال آماده مى کند.«جهاد درى از درهاى بهشت است، خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداست. مردمى که از جهاد روى برگردانند خداوند لباس ذلت بر تن آن ها مى پوشاند و بلا به آنان هجوم مى آورد، حقیر و ذلیل مى شوند، عقل و فهم شان تباه مى گردد و به خاطر تضییع جهاد حق آن ها پایمال مى شود و نشانه هاى ذلت در آن ها آشکار مى گردد و از عدالت محروم مى شوند.»56
اجراى امربه معروف و نهى از منکر، حاکمیت دین در جامعه را تقویت مى کند و مانع آسیب آن مى شود: یکى از آن جهت که این عمل اجتماعى، یک وظیفه و رسالت دینى و از اعمال دینى محسوب مى شود و همین امر کنشگران را در انجام آن تقویت مى کند. تقویت این عمل باعث مى شود مکانیزم اجتماعى کردن و کنترل اجتماعى جامعه تقویت شود و کارکردهاى مطلوب و مفید براى نظام اجتماعى دینى داشته باشد. از جهت دیگر، امر به معروف مى بایست از طرف کسانى صورت گیرد که عمل آن ها براساس محتواى معروف و متناسب با آن شکل گرفته باشد و نیز خود در عمل نیز همگون با نهى از منکر عمل کنند. با توجه به این که در نظام اجتماعى دینى همه موظف به امر به معروف و نهى از منکر هستند و نیز همه مى بایست عملاً متناسب با محتواى آن عمل کنند، خودبه خودزمینه بروزکجروى درجامعه به حداقل ممکن مى رسد.
2ـ آزادى و تسامح در انجام تکالیف
از منظر على(علیه السلام)«دین» در کلیتش به تمام این ابعاد توجه کرده است، اما براى تحقق آن در عینیت جامعه، مى بایست به موانع آن نیز توجه داشت. روح منفعت طلبى و زیاده خواهى هر انسانى به دنبال آن است که بایدها و نبایدها را بر اساس تمایلات خود تفسیر کند. این ویژگى در بدو امر، خصوصیت طبیعى قلمداد مى شود، اما وقتى با سایر موارد به صورت نظاموار در
نظر گرفته مى شود، به دلیل آسیب و یا آسیب هایى که به سایر بخش ها وارد مى کند، نیازمند کنترل و جهت دهى است. به همین سبب على(علیه السلام)متذکر مى شوند که در انجام الزامات و هنجارهاى دینى نباید به خود آزادى داد و در انجام تکالیف و فرایض با سستى و تساهل و یا نادیده گرفتن و تسامح برخورد نمود، بلکه مى بایست آنچه از ناحیه دین به عنوان باورها، ارزش ها و هنجارها و مناسک دینى آمده است به تمامه صورت پذیرد، در غیر این صورت تسامح وتساهل در این تکالیف موجب آسیب به سایر بخش ها مى گردد. مواردى که امکان چشم پوشى و آسان گیرى وجود داشته، توسط خود دین پیش بینى شده و به همین علت، دین «سمحه و سهله» مى شود، اما این ویژگى نباید بهانه اى شود براى آن که مؤمنان به «حداقل ها» در ظرف ذهن و عین رضایت دهند.57 چنان که رضایت به حداقل ها موجب چشم پوشى از تکالیف دینى و در نتیجه «عصیان» خدا مى گردد.
«به خود بیش از حد آزادى مدهید که این شما را به ستمگرى مى کشاند، و آن قدر هم مداهنه و سستى نورزید که سستى شما را به معصیت مى کشاند. اى بندگان خدا! آن کس که نسبت به خود از همه چیز خیرخواه تر است در برابر خداوند از همه مطیع تر خواهد بود، و آن کس که خویشتن را بیش تر مى فریبد، گناه کارترین مردم در برابر خداست...»58
این فرمانبردارى طیف گسترده اى از تکالیف را در بر مى گیرد. از سهل ترین آن شروع و تا دشوارترین آن را پوشش مى دهد. اگر شرکت در جهاد دشوارترین تکلیف دینى نباشد، قطعاً یکى از دشوارترین هاست; زیرا چه بسا در میدان کار و زار، جان آدمى که مهم ترین سرمایه اوست از دست برود. اما على(علیه السلام) با این تکلیف دشوار و پیچیده برخوردى بسیار آرام، ملایم و از روى شوق و عشق دارد و حاضر نمى شود با توجیهات دنیاپرستى خود و یا دیگران را بفریبد; زیرا سستى ورزیدن در انجام این تکلیف موجب دورى و فاصله ازخدا مى شود. و چون شرکت در جهاد و کشتن و کشته شدن در راه خدا به معناى انجام تکلیف و واجب و یکى از مناسک دینى است و در نتیجه نزدیک شدن به خدا و رضایت او را به دنبال دارد، شیرین و لذت بخش مى شود و در زمره بهترین ها قرار مى گیرد.
«بهترین مرگ ها کشته شدن در راه خداست. سوگند به آن کس که جان فرزند ابوطالب در اختیار اوست هزار ضربه شمشیر بر من آسان تر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت پروردگار. گویا مى بینیم که به هنگام فرار همهمه مى کنید، هم چون صدایى که از سوسماران به هنگام ازدحامشان به وجود مى آید، نه قادر به گرفتن حقى هستید و نه جلوگیرى از ظلم و ستم، این شما و این راه راست، نجات براى کسى است که خود را به میدان افکنده و هلاکت و بدبختى از آن کسى است که کندى ورزد و توقف کند.»59
3ـ صفات ناپسند اخلاقى و عدم التزام به هنجارها
بدیهى است که در یک جامعه دینى، روابط اجتماعى نیز مى بایست بر اساس هنجارهاى دینى صورت پذیرد تا در پرتو التزام بدان ها ضمن تأمین خوشایندى و رضایت کنش گران، آن ها را به سمت سعادت و کمال رهنمون شود. برخى از قالب ها و الگوهاى عمل با هنجارهاى دینى ناسازگار است که از منظر «دین» کج روى قلمداد مى گردد و به عینیت یافتن اسلام در جامعه آسیب مى رساند. ناگفته پیداست که چه بسا در مواردى این رفتارهاى نابهنجار موجبات رضایت و خوشنودى کج روان را فراهم کند. در این خصوص موارد متعددى وجود دارد که بعضى از آن ها به عنوان نمونه ذکر مى گردد. از جمله «دروغ» و خلاف واقع سخن گفتن است، که ابتدایى ترین اثر اجتماعى دروغ آن است که امنیت مخاطب را به خطر مى اندازد و او نمى تواند به گفته ها و ادعاى گوینده اعتماد و اعتقاد پیدا کند. سرپیچى از هنجار سخن گفتن ـ که همانا راست گویى است ـ موجب سلب اطمینان مخاطب نسبت به متکلم مى شود، ایمان گوینده را نشانه مى رود و آن را از میان مى برد.60
یکى دیگر از آفت هاى دیندارى، دروغ در جهت گیرى کنش هاست. ظاهر امر چنین است که عمل به سوى خدا جهت گیرى شده، اما در اصل و باطن جهت گیرى براى غیر خداست که در این صورت نیز «ریا» یعنى نقطه مقابل ایمان تحقق مى پذیرد.
از جمله موارد دیگر «حسد ورزیدن» به دیگران است. چه بسا حسد باعث شود که اعضا در مقابل یکدیگر و در مسیر راه هاى زندگى، موانعى ایجاد کنند و به جاى آن که تعامل آن ها صورت تعاون و همکارى به خود بگیرد، رنگ و بوى تخاصم و ممانعت داشته باشد. شکل پیش رفته حسد ممکن است در کینه توزى و دشمنى خود را نشان دهد.61
به طور کلى، مواردى از کج روى که در تعامل هاى اجتماعى موجب نادیده گرفتن حقوق دیگران شود، «ظلم» به حساب مى آید; مفهومى که طیف گسترده اى از کنش ها را شامل مى شود. هر چند ممکن است ظلم به عنوان یک عمل فردى ـ ظلم به خود ـ
صورت پذیرد و تحقق یابد، اما در اینجا مقصود آن شکلى است که حقوق دیگران نادیده گرفته شود. خاستگاه و منشأ پیدایش همه این آفت ها و کج روى ها، نادیده گرفتن الزام هاى دینى و به جاى آن تبیعت از هوا و هوس هاى خود است62، که ریشه در خُلق و خوى شیطانى دارد; چیرگى و غلبه هواها و هوس ها و تمایلات شخصى که موجب مى شود اعضاى جامعه هنجارهاى دینى63 را نادیده گرفته و بر اساس میل خود راه بپیمایند.
یکى دیگر از آفت هاى دین که بر تعاملات اجتماعى اعضاى جامعه تأثیر بسزایى دارد، تفسیرهاى نادرست از کنش هاى دیگران و «سوء ظن»64نسبت بدان هاست که در صورت بروز چنین حالتى، معتقدات دینى اعضاى جامعه با آسیب روبرو مى گردد; زیرا بر اساس آموزه هاى دینى نمى توان و نباید تفسیرهاى نادرست از اعمال و رفتار دیگر اعضاى جامعه داشت، بلکه مى بایست همواره رفتار آنان را در یک قالب و الگوى مقبول و متناسب با اخلاق و هنجارهاى دینى تفسیر و تعبیر نمود. اگر «مفسر» دچار سوء ظن باشد، به ناچار کنش هاى کنش گران را بر اساس آن قالب و گرایش ذهنى خود تفسیر مى کند و بر اساس آن تفسیر، کنش خود را به سمت آنان جهت گیرى مى نماید. طبعاً در چنین فضایى ارتباطات انسانى و تعاملات اعضاى از شکل هنجارى خارج شده و رنگ و بوى خصومت و ستیره جویى بى هنجارى، هرج و مرج و.... پیدا مى کند. در همه این موارد نادیده گرفتن هنجارهاى دینى در تنظیم کنش هاى اجتماعى باعث مى شود انسجام و همبستگى اجتماعى اعضاى جامعه دست خوش آسیب گردد و همواره خصومت ها عامل اصلى و مرکزى شناخت و تفسیر کنش ها و تنظیم روابط اجتماعى گردد.
4ـ دنیاگرایى و غفلت از مرگ
یکى از ضروریات حیات بشرى، زندگى در «دنیا» به عنوان بخشى از آن حیات و زندگى مستمر است; زیرا اسلام حیات بشرى را از دو مجموعه که به لحاظ شکلى و ظاهرى از یکدیگر متمایز هستند و در عین حال در راستاى یکدیگرند مى داند. تأثیر و تأثر این دو بخش لوازمى را در باورها ایجاد مى کند و همین امر به سطح هنجارها کشیده مى شود. بنابراین، باورهاى ذهنى و قالب هاى عمل مى بایست به گونه اى شکل گیرد که متناسب با آن باور اصولى و بنیادى باشد. بر همین اساس، «دنیاگرایى» به معناى دلبستگى و سرسپردگى به دنیا مذموم شناخته مى شود; زیرا باعث فراموشى آخرت مى گردد. على(علیه السلام)دو وضعیت در دو سر یک محور به تصویر مى کشند که نزدیک شدن به یک سر محور به معناى دورى از سر دیگر است.65 بنابراین، دنیاگرایى باعث فراموشى و غفلت از آخرت مى شود و این غفلت در شکل گیرى قالب هاى ذهنى، تعریف ارزش ها و هنجارهاى عمل مؤثر مى افتد. چنان که در دوره هاى مختلف تاریخ، خصوصاً دوران خود آن بزرگوار، دنیاگرایى برخى عناصر تأثیر زایدالوصفى در کنش هاى اجتماعى آنان داشته است66 که از پیمان شکنى تا کفر و خروج از دین را شامل مى شد. براى آن که دنیاگرایى سیطره و سلطه خود را بر کفار و ایده ها و سپس بر اعمال مؤمنان نیفکند باید از اهرم هاى مختلف استفاده کرد و باورهاى اصولى را یادآور شد .یکى از باورها «یاد مرگ» است; مرگ به عنوان پایان زندگى دنیوى و عدم قدرت و امکان براى آدمى در جهت تبعیت عملى از هنجارهاى دینى. تأکید بر یادآورى مرگ و نهى از غفلت از مرگ، خود بهترین مکانیزم اجتماعى براى پیش گیرى از کج روى ها و دنیاگرایى است; چه آن که یاد مرگ انسان را به یاد پاداش ها و مجازات هاى پس از مرگ مى اندازد. این یادآورى پاداش ها و مجازات ها عاملى مى شود براى تنظیم رفتارها بر اساس هنجارهاى دینى و بازدارنده از کج روى هاى دینى. همچنان که اهرم پاداش و تنبیه در تنظیم زندگى روزمره افراد تأثیر قابل توجهى دارد.67
5ـ استفاده از روش هاى نادرست
ناگفته پیداست که دغدغه خاطر هر مسلمان متعهدى، راهنمایى بشر و نوع انسان ها به سوى فلاح، رستگارى و سعادت است. این وظیفه در خصوص حفظ ایمان مسلمانان دو چندان مى شود; زیرا متفکر مسلمان خود را مسؤول دیندارى مسلمین مى داند و هر آنچه که به دیندارى مسلمین، خواه در ذهن و خواه در عین، آسیب برساند، آفت مى داند و تلاش مى کند با آن به مبارزه برخیزد.
عوامل انحراف ذهنى گاه به موضوعات برمى گردد; زیرا ممکن است برخى مجموعه هاى معرفتى باعث کج روى ذهنى شود و گاه به روش ها بر مى گردد; چه آن که ممکن است یک مجموعه معرفتى خود زمینه سعادت باشد، اما اگر از روش خاص آن علم به فراگیرى پرداخته نشود آفاتى را به دنبال خواهد داشت.
على(علیه السلام) به هر دو زمینه اشاره مى فرمایند و تلاش مى کنند تا اطلاعات لازم را براى شناخت آفت ها در اختیار مؤمنان قرار دهند.
به همین جهت از تعلیم و تعلم برخى از این مجموعه هاى معرفتى که آمیخته با اطلاعات و معلومات غیرواقعى و خرافى است68 برحذر مى نمایند و نجوم69، کهانت و سحر را از آن جمله مى دانند;70 زیرا در کهانت و سحر و جادو منفعتى که نیاز بشر باشد وجود ندارد و بالعکس آویزه اى مى شود براى ترویج خرافات و نابسامانى هاى اجتماعى و فرهنگى که خود وحدت و یک پارچگى نظام را به علت تعدد و تکثر باورها و عقاید، مورد تاخت و تاز قرار مى دهد وبه جاى باور و ایمان به آفریننده یکتا و قدرت لایزال، کفر را جانشین مى کند.
به لحاظ روش شناختى مى توان چنین اظهار داشت که در اصول و معارف دینى مى بایست از اصول بدیهى و کاملاً یقینى استفاده کرد و از ظن و گمانه زنى و شک و تردید71، شبهه سازى و یا ورود به شبهات72 تفسیر به رأى و تحلیل هاى ذهنى و شخصى غیرمبتنى بر اصول بدیهى73، و جدل74 در مباحث دینى پرهیز کرد.
6ـ عدم حضور فعال عالمان و دانشمندان
در یک نظام پویا، لازم است براى حفظ کارآیى و افزایش آن، تقسیم کارهاى رسمى و غیررسمى صورت گیرد و نهادها و مؤسسات، سازمان ها و گروه هاى اجتماعى هر یک به نوبه خود، نقش خود را ایفا نمایند. از جمله مى توان به نقش عالمان و دانشمندان توجه نمود. مهم ترین نقشى که براى عالمان و دانشمندان متصور است آن است که در علم آموزى فعالانه برخورد کنند و حضور جدى داشته باشند.75 وقتى فضاى روابط انسانى بین عالم و دانشمند و پرسش گر و دانشجو، جایگاه خود را بیابد، علم آموزى فراگیر مى شود و میل به پرسش گرى از دانشمندان تقویت مى شود. اما اگر اخلاق و هنجارهاى حاکم رعایت نگردد، دانشجویان و طالبان علم به سراغ اهل علم نمى آیند. در این صورت است که نیازمندان علمى با مجهولات خود باقى مى مانند و جهل و نادانى بر آن ها مستولى مى گردد. حال اگر این مجهولات مربوط به حوزه دین باشد، آن گاه تأثیر آن دو چندان مى شود; زیرا آن ها نمى توانند رفتارهاى خود را با هنجارهاى دینى مطابق سازند و افرادى هم نوا با دین شوند، و اصولاً آن ها نسبت به هنجارهاى دینى اطلاعات لازم و کافى ندارند تا رفتارهاى خود را با آن همنوا سازند و از این خطرناک تر وقتى است که همین پرسش گران به جاى مراجعه به دانشمندان و اهل علم متخصص و با کفایت، به کسانى که صلاحیت لازم را ندارند، روى آورند و همین امر باعث پیدایش هرج و مرج ها شود و دین آن ها به مخاطره افتد.
چه بسا عدم استقبال طالبان علم از اهل علم، به دلیل عدم به کارگیرى علم از طرف اهل آن باشد; یعنى «عالِم علمش را ضایع» کند و به کار نبندد. این امر موجب مى شود که جاهلان و طالبان، از علم آموزى استقبال نکنند; زیرا الگوهاى رفتارى اهل علم و متفکران براى آن ها جذابیت لازم را نداشته است. آفت دیگرى که براى اهل علم متصور است، دین فروشى آنان است; یعنى براى کسب منافع دنیوى و امتیازات اجتماعى، خشنودى و خرسندى دستگاه حاکمه و یا توده مردم، هورا کشیدن ها و ... دین خود را با دنیا معاوضه76 و اسباب انحراف را براى توده مردم فراهم کنند. چه آن که به طور عادى و طبیعى اندیشمندان و متفکران در ساخت اجتماعى از منزلت هاى اجتماعى قابل قبولى برخوردار هستند.
7ـ زیاده روى در دوستى و دشمنى
گروه هاى اجتماعى در سطح کلان از دو ویژگى عمومى برخوردارند: یکى از آن ویژگى ها عوامل همبستگى اعضا به یکدیگر و انسجام آن هاست که موجب پیدایش وحدت و یک کل یکپارچه است. ویژگى دیگر، حکایت از تفکیک و تمایز در گروه دارد، اما تمایز و تفکیکى که موجب از بین رفتن وحدت و انسجام نمى گردد، بلکه در حفظ و بقاى آن انسجام مؤثر است. عامل وحدت بخش وجود باورها، ارزش ها و هنجارهاى مشترک و حاکم بر گروه است و در پرتو همین عامل مشترک است که «خودى» و «غیرخودى» شکل مى گیرد و عامل تفکیک و تمایز وجود موقعیت هاى متعدد و در پرتو آن تعدد نقش ها و منزلت هاست. شکل گیرى گروه هاى رسمى همواره با این تفکیک و تمایز همراه است. هم تفکیک و هم سازماندهى موقعیت ها و نیز اعطاى امتیازها و منزلت ها مى بایست بر اساس الگوى ارائه شده از باورها و ارزش ها و هنجارهاى آن گروه باشد طبعاً هر یک از این عوامل اگر در جایگاه خود قرار نگیرد، ممکن است پیامدهاى اجتماعى ناگوارى براى گروه به دنبال داشته باشد. نظام هاى اجتماعى دینى نیز بر اساس همین الگو، داراى ساختار خاص خود و مبتنى بر باورها و عقاید دربرگیرنده موقعیت هاى متعددى است که شکل رسمى دارد و به همان میزان از امتیازهاى رسمى برخوردار است. خصوصیت بارز نظام هاى دینى سلطه کاریزمایى رهبران است که در قالب هاى رسمى نمى گنجد و به همین دلیل است که در بعضى موارد با زیاده روى ها و یا کاستى ها همراه مى شود. على(علیه السلام)دراین باره اظهار مى فرمایند که هم کسانى که در دوستى به من جنبه افراط در پیش گرفتند به انحراف کشیده شدند و دین آن ها به خطر افتاد و هم آنان که در خصومت و دشمنى با من زیاده روى کردند.77 على(علیه السلام)خود شاخص و میزان براى هم نوایى و بهنجارى و کج روى مى باشند. کسانى که جایگاه و منزلت او را شناختند و بدان التزام عملى پیدا کردند همنوا و آنان که جایگاه و منزلت او را نشناختند و دچار افراط و تفریط شدند کج رواند و ناگفته پیداست که صرف وجود گروه هاى کج رو و ناهمنوا با هنجارهاى دینى، عاملى در تضعیف حاکمیت دین در جامعه است. به علاوه، براساس آموزه هاى دینى موقعیت امامت و رهبرى جامعه با اصل دین گره خورده و نادیده گرفتن این موقعیت و هنجارهاى مرتبط با آن، حاکمیت دین در عرصه جامعه را با مشکلات و مسائل ساختارى روبه رو مى سازد و در نتیجه باعث مى شود که دین جلوه تمام عیار خود را بر عرصه اجتماع نداشته باشد.
8ـ فقر
انسان براى ادامه حیات و زندگى نیازمندى هایى دارد که مى بایست تأمین شود. از جمله مهم ترین نیازهاى بشر، تأمین خوراک، پوشاک، مسکن و مانند آن است. تأمین این نیازها در یک فرایند مبادلات اجتماعى صورت مى گیرد. هر یک از اعضاى جامعه که توان مشارکت در مبادلات را نداشته باشد به طور متعارف در تأمین نیازمندى ها عاجز خواهد بود. درآمد اقتصادى یکى از ابزارهاى مهم براى تأمین مایحتاج است. تأمین ضروریات اولیه به کمک ابزارها و وسایل مشروع و مقبول یکى از شرایط بهنجار است. در غیر این صورت، چه بسا براى تامین مایحتاج اولیه ـ اگر از راه ها و امکانات مشروع امکان پذیر نشد ـ از راه ها و وسایل غیرمشروع بهره جوید که در این صورت کج روى صورت گرفته است. هرچند ممکن است در زمینه هاى دیگر بهنجار باشد و با هنجارهاى جامعه همنوایى کند، اما تأمین مایحتاج از راه هاى مخالف هنجارهاى جامعه به دلیل فقر و نیازمندى کج روى مى باشد و همان طور که بارها بیان شده میزان بروز کجروى ها با حاکمیت دین در جامعه ارتباط مستقیم دارد و کجروى نسبت به هنجارهاى دینى با دیندارى و تحقق دین در عینیت جامعه در تعارض است.
«فرزندم از فقر بر تو مى ترسم، از آن به خدا پناه ببر! چرا که فقر دین انسان را ناقص و عقل و اندیشه او را مشوش و مردم را نسبت به او و او رانسبت به مردم بدبین مى سازد.»78
در این کلام مولا این نکته نیز وجود دارد که در صورت بروز فقر در زندگى، علاوه بر آن که فکر و ذهن شخص فقیر درگیر در موضوعاتى مى شود که او را از انجام وظایف و تکالیف دینى باز مى دارد، احتمال گرایش به سمت کجروى ها افزایش مى یابد. به علاوه آن که خواه و ناخواه ارزیابى دیگر اعضاى جامعه درباره عضو فقیر صورت مى گیرد و منزلت اجتماعى او را اندازه گیرى مى کنند و از آن جا که در منزلت اجتماعى میزان بهره مندى اعضاء جامعه از منابع کمیاب ـ قدرت، ثروت و احترام ـ تأثیر مستقیم دارد، موجب نقصان منزلت اجتماعى مى شود. همین توجهات به جوانب پدیده، عامل فشار و الزامى است که فقیر راه حل هاى مشروع براى رهائى از این نقیصه را دنبال کرده و به سوى کار و کوشش و تلاش بیش تر روى آورد.
- پى نوشت ها
11ـ دین یک حقیقت «نفس الامرى» است و بخشى از «علم الهى» را شامل مى شود و هیچ گونه تغییر و دگرگونى اى در آن راه ندارد. بحث از دین نفس الامرى و سخن پیرامون آن به علوم فلسفه و کلام مربوط مى شود و با توجه به تقسیم بندى علوم و تعیین موضوع آن ها، در این نوشتار مفاد آن علوم به عنوان مفروضات اولیه و بنیادین و اصول موضوعه در نظر گرفته شده است. به علاوه آن که «دین نفس الامرى» حقیقت مطلق است که مى بایست در عمل به بایدها و نبایدهاى آن جامه عمل پوشاند. در غیر این صورت انحراف و کجروى محسوب مى گردد.
2ـ امامى و آشتیانى، ترجمه و شرح نهج البلاغه، انتشارات مدرسه امام على بن ابیطالب، 1375، چاپ دهم، ج دوم، ص 195.
3ـ همان، ص 313
4ـ ر. ک. به: غررالحکم، ص 84ـ 86.
5ـ امامى و آشتیانى، پیشین، ج سوم، تفسیر کلمات قصار، 125، ص 491
6ـ نهج البلاغه، خطبه 17
7ـ حسن المصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1368، ص 23ـ 26
8ـ امامى و آشتیانى، پیشین، ج 1، ص 71
9ـ همان، ج اول، ص 97
12ـ ناصر مکارم شیرازى، ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، ج 2، ص 315
13ـ نهج البلاغه، خطبه 2، ص 46
14ـ امامى و آشتیانى، پیشین، ج 2، ص 155
15ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، باب 11، روایت 10
16ـ نهج البلاغه، خطبه 93، ص 137
17ـ هر چند کارگزاران دستگاه بنى امیه دین به دنیا فروشان باشند، اما به ظاهر آن چنان اند که مى توانند در مقابل توده مردم، از اصطلاحات خاص براى تحکیم مواضع حکومت بهره بردارى کنند.
18ـ سیدجعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، جلد سوم، چاپ اول 1362، ص 67.
19ـ نهج البلاغه، کلام 38 ـ ص 81
20ـ خورشید بى غروب، ترجمه آقاى معادیخواه، ص 403
21ـ ر. ک. به: نهج البلاغه، وصیت به امام حسن مجتبى(علیه السلام) و نیز کلام 38، ص 81
22ـ ر. ک. به: نهج البلاغه، کلام 17، ص 59
23ـ ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 169، ص 243ـ 244
24ـ امامى و آشتیانى، پیشین، ج 2، ص 175
25ـ دائرة المعارف الاسلامیه، دارالفکر، مصر، ج سوم، ص 456
26ـ فخرالدین الطریحى، مجمع البحرین، انتشارات مرتضوى، 1362، جلد چهارم، ص 298
27ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج اول، ص 145
28ـ امامى و آشتیانى، پیشین، جلد 1، ص 97
29ـ نهج البلاغه، خطبه 147 ـ ص 204 و 205
30ـ نهج البلاغه، کلام 50 ـ ص 88
31ـ همان و خطبه 154 و 169
32ـ ذکر این نکته ضرورى است که در صورت عدم تعارض هنجارهاى اجتماعى با هنجارهاى دینى، مشکل فوق پیش نمى آید; زیرا اصولاً تعارضى بین آن دو دسته هنجارها وجود ندارد.
33ـ امامى و آشتیانى، پیشین، جلد 2، ص 145
34ـ نهج البلاغه ـ کلام 149، ص 209
35ـ عبدالمجید معادیخواه، فرهنگ آفتاب، انتشارات ذره، 1372 ـ جلد 2، ص 689
36ـ میرزا حبیب الله الهاشمى خوئى، منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغه، بنیاد فرهنگى امام المهدى (عج)، چ چهارم، جلد دوم، ص 332
37ـ ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 87، ص 119
38ـ ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه قاصعه، ص 289
39ـ نهج البلاغه، خطبه 154، ص 215
40ـ عبدالمجید معادیخواه، پیشین، ج 2، ص 689 (فسبحان الله، ما اشد لزومک للاهواء المبتدعه و الحیرة المتبعه)
41ـ نهج البلاغه، خطبه 7، ص 53
42ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 2، ص 122
43ـ همان، ج 2، ص 147
44ـ البته این شکل کشتن و کشته شدن، خداخواهانه است که در ادبیات دینى «جهاد» و «شهادت» نام گذارى شده و از ارزش والایى برخوردار است.
45ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 2، ص 95
46ـ همان، ج 1، ص 163
47ـ کلینى، الکافى، جلد 5، ص 8 و نیز ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 110، ص 163
48ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، جلد 2، باب 16، ص 117، روایت 19
49ـ براى روشن شدن علت اختلاف و گونه هاى آن، ر. ک. به: علامه محمدتقى جعفرى،، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 18
50ـ ر. ک. به: نهج البلاغه، خ 14
51ـ «قالوا انما نحن مصلحون» (بقره: 11)
52ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 2، ص 350 و 351
53ـ نهج البلاغه، خطبه 129، ص 187
54ـ نهج البلاغه، حکمت 373، ص 541
55ـ نهج البلاغه، حکمت، 375، ص 543
56ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 1، ص 117
57ـ ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه)، ص 299 ـ 298
58ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 1، ص 213
59ـ همان، ج 2، ص 95
60ـ ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 86، ص 116
61ـ ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 86، ص 116
62ـ ر. ک. به: نهج البلاغه، کلام 50، ص 88
63ـ غررالحکم و دررالکلم، ص 64
64ـ همان، ص 263
65ـ نهج البلاغه، حکمت 103، ص 486
66ـ همان، خطبه 3، ص 49
67ـ براى اطلاع بیش تر در این زمینه، ر. ک. به: کتاب هاى نظریه هاى جامعه شناسى
68ـ على ابن میثم بحرانى، المصباح (شرح الکبیر)، چاپخانه خدمات چاپى ـ چاپ دوم، 1404 ق.، ص 216
69ـ طبعاً منظور از نجوم علم ستاره شناسى و کیهان شناسى که حالات زمین و رخدادهاى طبیعى را بحث و بررسى مى کند نیست، بلکه بهره گیرى هاى ناشایست براى پیش گویى احوال آدمیان مورنظر است که بازگشت به سحر و جادو دارد.
70ـ نهج البلاغه، کلام 79، ص 105
71ـ ر. ک. به: غررالحکم و دررالکلم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، چاپ اول، ص 62 و 65 و 71
72ـ ر. ک. به: نهج البلاغه، وصیت به امام حسن محبتبى.
73ـ ر. ک. به: همان، خطبه 86، ص 119
74ـ ر. ک. به: همان، حکمت 31، ص 473
75ـ ر. ک. به: همان، حکمت 372، ص 541
76ـ ر. ک. به: غررالحکم، ص 48، ص 241
77ـ نهج البلاغه، کلام 127، ص 184.
78ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 3، ص 345