اخلاق و عرفان اسلامى
Article data in English (انگلیسی)
اخلاق و عرفان اسلامى
استاد محمدتقى مصباح
اشاره
آنچه مى خوانید حاصل درس اخلاق استاد فرزانه آیة اللّه مصباح در تاریخ 27/7/1379 در دفتر مقام معظم رهبرى در قم مى باشد که در جمع طلاب علوم دینى و سایر اقشار مردم در خصوص اهتمام به تعلیم و تزکیه ایراد شده است. پس از ویرایش مختصر، این بحث را به محضر اهل معرفت تقدیم مى داریم:
هدف از بعثت انبیا(علیهم السلام)
قرآن کریم هدف از بعثت انبیا، بخصوص پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)را تزکیه و تعلیم معرفى مى کند. در بعضى از آیات، تزکیه پیش از تعلیم و در برخى نیز پس از تعلیم ذکر شده است. این دو واژه را در فارسى مى توان به آموزش و پرورش ترجمه کرد. با این تفاوت که هدف انبیا و وظیفه اصلى پیامبران و جانشینان آن ها، تعلیم مطالبى است که نقش اصلى در سعادت انسان ایفا مى کند; تعلیمى که على رغم داشتن اهمیتى فوق العاده، یا خود بشر به آن ها دست رسى ندارد و یا اگر هم دارد، از آن ها غفلت مى کند. در یک کلمه، تعلیم معارف دینى به بشر، از اهداف درجه اول انبیاست. سایر علوم و دانش ها، گرچه اهمیت زیادى براى زندگى بشر دارند اما کمابیش انسان ها با عقل و تجربه مى توانند به آن ها دست رسى پیدا کنند و اگر هم به آن ها نرسند، چندان زیانى نمى بینند. نداستن یکى از علوم مربوط به زندگى دنیا، سعادت ابدى انسان را به خطر نمى اندازد، اما نشناختن معارف اصلى دین، موجب محروم شدن انسان از سعادت ابدى مى گردد. بنابراین، تعلیم وظیفه انبیا است.
اما پرورش، برخلاف آموزش، در یک دایره وسیع و گسترده اى قرار مى گیرد که شامل بسیارى از چیزها از جمله پرورش و تربیت بدن هم مى شود. هرچند تربیت بدن نیز مطلوب است، ولى وظیفه انبیا پرداختن به این گونه تربیت ها نیست. آنچه وظیفه اصلى انبیاست ، تربیت انسان براى ترقى و تکامل و رسیدن به آن هدف نهایى است; همان هدفى که انسان براى آن آفریده شده است. پس از انبیا، اوصیاى آنان و در اسلام، ائمه اطهار(علیهم السلام)همین دو هدف را دنبال مى کردند. بعد از آنان یعنى در درجه متأخرترى، علما و تربیت یافتگان مکتب اهل بیت این وظیفه را عهده دار هستند. هر قدر زندگى بشر پیچیده تر مى شود، نیاز به تعلیم و تربیت در انسان بیش تر مى شود.
حدود صد سال پیش اگر کسى در جامعه اسلامى مى خواست به فراگیرى مسائل دینى بپردازد، به گونه اى که تا آخر عمر از این ناحیه آسیبى نبیند و دینش به خطر نیفتد، تنها کافى بود چند صباحى در مکتب خانه اى، قرآن و اصول و فروع دین را یاد بگیرد و اگر خیلى همت داشت، چند سالى هم نزد یک عالمى مسائل دینى اش را بیاموزد و این تا آخر عمر براى او کافى بود. اما امروز نیاز به آموزش مسائل دینى آن قدر وسعت پیدا کرده که حتى اگر انسان تمام توان خود را به کار بگیرد، نمى تواند همه آنچه را که براى رسیدن به سعادتش لازم دارد فراهم کند. آن قدر دایره علوم گسترش یافته و رشته هاى تخصصى به وجود آمده که عمر یک انسان معمولى براى فهم و یادگیرى آن ها کافى نیست. امروز علوم دینى همچون سایر علوم گسترش پیدا کرده است. در گذشته اگر کسى ده، پانزده و یا بیست سال درس مى خواند، مى توانست تا حدودى به تمام علوم بشرى احاطه پیدا کند. فلاسفه قدیم همانند ابن سینا، فارابى و بزرگانى دیگر، که به عنوان معلم نامیده مى شوند، تمام علوم را در اختیار داشتند. ابن سینا حتى در دوره جوانى به تمام علوم زمان خود عالم بود.
اما امروز انسان براى به دست آوردن تخصص در یک رشته از علوم باید ده ها سال زحمت بکشد و در نهایت هم به همه شاخه هاى آن احاطه پیدا نمى کند. علوم دینى هم همین گونه است. به ویژه در این زمان که دشمنان اسلام همه توان خود را به کار گرفته اند تا مسلمانان را گمراه و بخصوص جوانان را دچار شک و تردید کنند. در چنین شرایطى دانشمندان براى آموزش دادن مسائل دینى و تبیین معارف الهى، وظیفه سنگینى بر دوش دارند; وظیفه اى که اساساً قابل مقایسه با گذشته نیست! این مسأله باید کمابیش مورد توجه همه طلاب جوانى که در حوزه مشغول به تحصیل هستند، باشد. شاخه هاى علوم اسلامى بسیار متنوع است و تخصص پیدا کردن در آن ها سالیان متمادى به طول مى انجامد. تنها تخصص در فقه و اصول شاید ده ها سال زمان لازم داشته باشد تا انسان به درجه اجتهاد برسد و بتواند در تمام ابواب فقه اجتهاد کند، چه رسد به سایر رشته هاى علوم دینى.
همان گونه که بیان شد، انبیا(علیهم السلام) دو هدف عمده داشتند; یکى تعلیم و دیگرى تزکیه:«یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة.» (آل عمران: 164 / جمعه: 22) این مطالب در حوزه علوم و آموزش بود، اما در حوزه پرورش (تزکیه) چه باید کرد؟ چه کسانى موظفند که این بار سنگین را در جامعه به دوش بکشند؟ این وظیفه بر عهده کسانى است که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)درباره شان فرمودند:«رحم الله خلفایى» و آنان را به عنوان جانشینان و وارثان خود معرفى کردند. آن ها علمایى هستند که معارف دین را فرا مى گیرند و به مردم یاد مى دهند; آن ها وظیفه تزکیه جامعه را نیز بر عهده دارند. در جامعه و در کنار نهاد حوزه و روحانیت، که به تعلیم معارف دینى مى پردازند، نهاد مستقل دیگرى وجود ندارد که به تزکیه مردم بپردازد; یعنى همان گونه که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)این دو وظیفه را، که ارتباط وثیق و تنگاتنگى با یکدیگر داشتند و جداکردن مرز میان آن ها مشکل بود، توأمان عهده دار بودند، جانشیان آن حضرت نیز باید این دو وظیفه را با هم عهده دار شوند. اما به دلایلى، همان گونه که برخى از رشته هاى علوم اسلامى در بعضى از زمان ها، برجسته مى شوند و بیش تر مورد توجه قرار مى گیرند، بعضاً مسائل مربوط به تزکیه نیز مورد غفلت واقع مى شوند. بحمدالله پس از انقلاب در حوزه هاى علمیه، بخصوص حوزه علمیه قم، تعمیم و توسعه مباحث و مواد درسى و رشته هاى علمى از یک قلمرو محدود به سایر قلمروهاى علوم اسلامى شروع شده، و پیشرفت هایى کرده است; هرچند که هنوز بسیارى از رشته هاى علوم اسلامى آن طور که باید و شاید رشد و توسعه کافى پیدا نکرده است. انشاء الله با اهتمام دلسوزان معارف اسلامى، سایر رشته ها نیز از رشد مطلوبى برخوردار شوند; ولى آنچه بیش تر جاى تأسف دارد، این است که تاکنون نسبت به مسأله تزکیه یک تلاش منسجم و هماهنگى در حوزه به وجود نیامده است.
دلیل عدم رونق درس اخلاق در حوزه ها
براى این ناکارآمدى مى توان علل و عواملى را برشمرد. یکى از علت هاى آن این است که آن کسانى که مى بایست به مسأله تربیت اخلاقى دیگران بپردازند، از این که ممکن است نوعى خودستایى یا معرفى خود در آن باشد، از این کار پرهیز مى کنند; آن کسانى که در صدد تهذیب خودشان هستند، قطعاً از این خودستایى ها به صورت دلالت مطابقى یا تضمنى و التزامى پرهیز مى کنند. براى مثال، وقتى شما از برخى از بزرگان مى خواهید تا یک توصیه اخلاقى بکنند و یا درس اخلاقى ارائه دهند، مى گویند: ما خودمان آلوده ایم و احتیاج به تربیت داریم!
این ها نشانه اى از وارستگى علماست و بحمدالله چنین اشخاص وارسته اى کم هم نیستند; ولى به هر حال، با این کارِ بزرگان که از آفات اخلاقى براى خود پرهیز مى کنند، تکلیف مسأله تزکیه و این بار سنگین اجتماعى همچنان مبهم مانده است. اگر بنا باشد هر کس مهذب تر است، بیش تر از این کار دورى کند و به تهذیب افراد نپردازد، آن گاه نوبت افرادى خواهد رسید که صلاحیت چنین کارى را ندارند. از این رو، ممکن است نتایج آن بدتر باشد. به هر حال، یک تکلیف واجبى است; همان گونه که تعلیم واجب است، تزکیه هم یک تکلیف واجبى است. در تعلیم و تزکیه نمى توان به خاطر پرهیز از خودستایى، از تدریس و بحث و تحقیق خوددارى کرد.
البته، در گذشته و تاریخ حیات علما فراوان بوده اند بزرگانى که در شرایط خاصى علم خودشان را ظاهر نمى کردند، و گاهى هم بسیارى از افراد نمى دانستند که ایشان اهل علم و فضل هستند. اما امروز جامعه اقتضا مى کند که بزرگان به تربیت و تزکیه دیگران بپردازند. همان گونه که در حوزه تعلیم، خوددارى عالمان از اظهار علم و فضل خود، موجب عدم بهره مندى افراد جامعه از علم و دانش ایشان مى شود، در مسأله تزکیه هم همین گونه است; یعنى اگر همه اشخاص وارسته از این که نصیحتى به دیگران کنند و درس اخلاقى بدهند، خوددارى کنند تا مبادا خودنمایى و خودستایى کرده باشند، این تکلیف سنگین روى زمین مى ماند. همچنان که متأسفانه امروز روى زمین مانده است.
بنده خود معتقدم که هیچ صلاحیتى براى این کار ندارم، ولى اگر از این کار خوددارى نمایم، آیا فردا مؤاخذه نخواهم شد که چرا تکلیف واجبى را ترک کرده ام؟!
به هر حال، این واجب کفایى گریبانگیر همه بزرگان هست; و با وجودى که بزرگانى در حوزه درس اخلاق مى گویند، اما نیاز چنین حوزه اى با این درس ها برطرف نمى شود. گو این که با عرایض مثل بنده اى هم برطرف نمى شود، اما به هر حال، انجام وظیفه اى است; مرغکى است که به اندازه منقار خودش باید آبى بردارد و به آتش هوس ها و آفت هاى اخلاقى جامعه بریزد، هرچند که نتواند همه آتش را خاموش کند، ولى در حد توان و به اندازه منقار خودش باید آبى به آتش بریزد.
معنا و مفهوم تزکیه
در زبان فارسى براى واژه «تزکیه» معادلى که کاملا معنایش را بیان کند وجود ندارد، باید چند لفظ را به هم ضمیمه کنیم تا روح این معنا را بیان کند. مورد استعمال اصلى این کلمه، پرورش درخت است; باغبانى که به باغى رسیدگى مى کند و یک درخت را هرس مى کند و زواید آن را مى زند تا درخت رشد کند و میوه بدهد.
این کار، از یک سو، مستلزم فراهم کردن زمینه و بستر لازم براى رشد درختان است، که هدف اصلى باغبان مى باشد، و از سوى دیگر، مستلزم کم کردن حجم درخت در بعضى از مواقع; یعنى قطع شاخه هاى زاید درخت براى میوه دهى بیش تر. از این رو، زکات هم که از همین ماده هست، هر دو معنا را در بر دارد: در زکات، مقدارى از مال را باید داد; مثل این که مقدارى از شاخه هاى درخت را باید زد. و در عین حال، این کم کردن، موجب افزایش و نمو مى گردد; زیرا آلودگى هاى آن برطرف مى شود.
در مورد انسان هم همین طور هست; باید کارى کرد که نفس و روح انسان مصفّا و پالایش شود. به هر حال، آدمى هم احتیاج به چنین تربیتى دارد. اما تربیت انسان با تربیت گل و درخت تفاوت هایى دارد. باغبان درختى را تربیت مى کند که از خودش اراده اى ندارد. او به آن رسیدگى مى کند، شاخ و برگش را مى زند، آب و کود به آن مى دهد، سمپاشى مى کند تا درخت رشد کند. درخت از خود اختیارى ندارد که قبول کند یا نکند، ولى تزکیه انسان این گونه نیست.
تزکیه انسان، عملى است که باید با اراده خود انسان انجام بگیرد. هیچ کس به زور نمى تواند آدم را بهشتى کند. حتى قرآن کریم درباره خود پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:«انک لاتهدى من احببت و لکن الله یهدى من یشاء»(قصص: 56); اى رسول ما، چنین نیست که هرکس را تو بخواهى بتوانى هدایت کنى، لیکن خدا هر که را خواهد هدایت مى کند.
انسان هیچ گاه دربست در اختیار کسى قرار نمى گیرد و به فرض هم که کسى بتواند چنین تأثیر قهرى در دیگرى داشته باشد، این رشد انسانى نمى شود. کمال انسان این است که با اراده خودش راه صحیح را انتخاب کند و ادامه بدهد. رشد انسانى با حرکت جبرى و قهرى امکان پذیر نیست.
مطلب دیگر این که کسى که به تزکیه انسان ها مى پردازد باید زمینه اى فراهم کند تا در خود طرف اراده رشد و تکامل و حرکت تکاملى پیدا شود. او نمى تواند در نهاد طرف مقابل اراده بیافریند و وى را به زور تکامل ببخشد. اما مى تواند با فراهم آوردن مقدماتى، کمک کند تا توجه فرد به این جهت معطوف و تمایلات فطرى او شکوفا شود. تزکیه باید اختیارى باشد; تا فرد میل نداشته باشد، اراده نمى کند و اگر اراده نکند، تزکیه انسانى نیست.
در نهاد هر انسانى میل به تهذیب و تزکیه وجود دارد، منتها در بسیارى از اشخاص و در بسیارى از اوقات این میل نهفته است، باید آن را بیدار کرد تا شکوفا شود. پس معناى تزکیه این است که کسانى در صدد برآیند و براى دیگران زمینه اى فراهم کنند تا اراده آنان متوجه کمال شود; یعنى کمک کنند تا آن ها به اختیار خود کار خوب انجام دهند. این مراحل مختلفى است که شخصى نسبت به دیگرى مى تواند انجام دهد. این تزکیه اى است که باغبانى انسانى نسبت به درخت هاى انسانى مى تواند داشته باشد.
اما یک تفاوت اساسى دیگرى که تربیت درخت با تزکیه انسان دارد این است که انسان مى تواند خودپرور باشد، همان گونه که تعلیم مى تواند خودآموز باشد; یعنى گاهى ممکن است کتاب ها آن قدر ساده نوشته شده باشند که انسان با مطالعه آن ها و با اندکى تفکر و تمرین بتواند مطالب را بفهمد و حل کند، تزکیه هم همین گونه است. این امکان که انسان خودپرور باشد; یعنى خودش سعى کند زمینه این کار را فراهم کند، تا حدودى وجود دارد. البته، انسان گمراه و منحرفى که در آلودگى ها فرو رفته و هیچ تمایلى به رشد و تکامل انسانى ندارد، هرگز این خودپرورى برایش مفهومى ندارد. در این جا باید به کمک آموزش هاى لازم، آن حس و میل باطنى را در او بیدار کرد تا خود مسیر را بپیماید. این خاصیتى است که خدا در وجود انسان قرار داده تا بتواند خودپرور باشد. از این روست که بسیارى از جاها کمبود استاد را جبران مى کند. البته انسان براى آموزش همیشه احتیاج به معلم دارد، ولى در بسیارى از موارد مى تواند با شیوه هاى خاصى، که دیگران زمینه اش را فراهم کرده اند، خودآموز باشد. این مطلب در مورد تربیت و تزکیه نفس هم وجود دارد; یعنى با فراهم آوردن مقدمات آن، انسان مى تواند خودپرور باشد; یعنى خود شخص مى تواند با مطالعه، تفکر، تمرین و تقویت اراده، مراحل تکاملش را بپیماید و یا دست کم بسیارى از این مراحل را خودپرورى کند; خودش، خودش را تزکیه کند.
شبهه عدم تحقق تزکیه بدون خواست الهى
خداوند در قرآن مى فرماید:«الله یزکی من یشاء»(نساء: 49 / نور: 21); تزکیه هم کار خداست. سؤالى که در این جا مطرح مى شود، این است که اگر این گونه است، آیا باید بنشینیم تا خدا ما را هدایت کند و به ما چیزى یاد بدهد؟ اصولا خداوند چه زمانى مى خواهد ما تزکیه شویم؟ و اگر تزکیه مخصوص خداوند است و اوست که باید این کار را بکند، لذا حتى از پیامبر هم نباید کارى ساخته باشد!
پاسخ این است که قرآن اهتمام دارد تا به مردم بیاموزد که عامل اصلى و مؤثر حقیقى در این امر خداست; مثلا، در مورد کشاورزى مى فرماید:«ءأنتم تزرعونه ام نحن الزارعون»(واقعه: 64); آیا شمایید که گیاه را رشد مى دهید و به ثمر مى رسانید یا خدا؟ امثال این گونه تعبیرها، نوعى تربیت توحیدى است; یعنى خداى متعال مى خواهد ذهن مؤمن را همواره متوجه کند که سر سلسله اسباب، به دست خداست، اوست که این سلسله را مى جنباند و به حرکت در مى آورد، سلسله جنبان اوست.
به هر حال، کار اصلى دست خداست، بى اذن خدا کارى انجام نمى گیرد. در مورد تزکیه هم این گونه است. فکر نکنید ما على رغم اراده خدا مى توانیم خودمان را تزکیه کنیم، یا پیامبر مى تواند برخلاف خواست خدا کسانى را هدایت کند; هر آنچه پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)، ائمه اطهار(علیهم السلام) یا دیگران انجام مى دهند، در راستاى اراده الهى است:«ماتشاؤون الا ان یشاءالله رب العالمین.» (تکویر: 29)
از این رو، قرآن هم مى فرماید:«و الله یزکى من یشاء»و هم از پیامبر مى خواهد به تزکیه مردم بپردازد: «یزکیهم»، به خود انسان هم مى گوید:«قد افلح من زکها»(شمس: 9); خود انسان است که باید خودش را تزکیه کند. این سه نسبت، که به خدا، پیامبر و خود انسان نسبت داده مى شود، به اصطلاح نسبت طولى است. هیچ کدام دیگرى را نفى نمى کند.
این مطلب که انسان براى تربیت اخلاقى احتیاج به استاد دارد و گرنه گمراه مى شود، درست است، اما به این نکته نیز باید توجه داشت که عدم دسترسى به استاد نباید مانعى در راه تکامل و رشد معنوى انسان به حساب آید. این گونه نباشد که اگر انسان در همه چیز و در همه مراحل تحت تربیت استادى نبود، کمبود رشد معنوى خود را به نداشتن استاد نسبت دهد.
این یک نوع فرافکنى و عذر غیرموجه است. اگر روزى از مثل بنده اى سؤال کردند که چرا خودت را تزکیه نکردى؟ که البته سؤال خواهند کرد:«ثم لتسئلنَّ یومئذ عن النعیم»(تکاثر: 8) بالاترین نعم الهى هم، نعمت ولایت است که با تزکیه حاصل مى شود آیا مى توانم بگویم استاد نداشتم؟! آیا این توجیه را از من مى پذیرند؟ آیا مى گویند عذر شما موجه است، بفرمایید بروید بهشت؟! یا این که مى گویند چرا آن کارهایى را که دست کم خودت مى توانستى بدون استاد هم انجام بدهى انجام ندادى؟
این حقیقت را که انسان براى بعضى از مراحل پیشرفته سیر و سلوک معنوى، احتیاج شدید به استاد و راهنما دارد، نمى توان انکار کرد; چرا که اگر فرد با یک شخص بصیرى ارتباط نداشته باشد، شیطان او را فریب خواهد داد. بسیارند کسانى که به درجاتى از کشف و شهود مى رسند، مکاشفات و شهودهایى برایشان پیدا مى شود، اما فریب شیطان را مى خورند، به گونه اى که مکاشفات حق را از باطل نمى توانند تشخیص بدهند. آن جاست که استاد باید به فریادشان برسد. اما ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. این مراحلى را که ما باید طى کنیم، چیزى نیست که بدون استاد نشود طى کرد. البته، اگر استاد باشد بسیار بهتر است. به هر حال، عذرى نداریم. انسان با مطالعه و تأمّل در کتاب هاى اخلاقى، احادیث، آیات قرآنى، سیره علما و بزرگان و تواریخ و سنت هاى آن ها، مى تواند در مسیر تکامل معنوى گام بردارد.