سرمقاله


سرمقاله

جهاد، ايمان و خردورزى

سخنان تفرقه انگيزانه پاپ بنديكت شانزدهم، رهبر كاتوليك هاى جهان، در دانشگاه «رژنسبرگ» آلمان مبنى بر نفى عقلانيت در اسلام و استفاده از خشونت براى ايمانورزى، انعكاس گسترده اى در جهان اسلام پيدا كرده و واكنش هاى جدّى را نيز به همراه داشته است. پاپ در سخنان خود، اظهار داشت: هدف از طرح اين مباحث، صرفاً زمينه سازى براى گفتمان است كه تاكنون مورد بى توجهى قرار گرفته و رابطه ميان ايمان و خردورزى همواره او را شيفته خود كرده است. او با اذعان به آيه 256 سوره بقره (لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ)، كه هيچ اجبارى در دين نيست، ادعا كرد: به گفته خبرگان، اين سوره مربوط به دوره هاى ابتدايى اسلام و زمانى است كه حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله)قدرت نداشت و مورد تهديد بود، اما پس از اقتدار، با وضع قوانين مربوط به مبارزه مقدّس، در صدد گسترش اسلام با زور و شمشير برآمد. سپس وى با لحنى بى ادبانه، آموزه هاى الهى و وحيانى و دستاوردهاى رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) را مسائل شيطانى و غيرانسانى خواند.

پاپ با نقل استدلال مانوئل دوم، امپراتور مسيحى بيزانس، در گفتوگو با يك عالم دينى مسلمان ايرانى، مى گويد: «خداوند به خون ريزى خشنود نيست و رفتار غيرعقلانى با ماهيت وجود پروردگار در تضاد است.»

به نظر مى رسد تأكيد پاپ به عنوان بالاترين شخصيت مسيحى، بر نفى عقلانيت در اسلام، او را مجبور به پذيرش ملاك عقل براى ارزيابى اديان و حقانيّت آنان بكند. اين ملاك در تاريخ مسيحى، با تكيه بر «ايمان گروى»1 در بسيارى از آموزه هاى خود، حساب عقل را از ايمان مسيحى جدا مى كرد و به قول قدّيس آنسلم «من نمى فهمم تا ايمان بياورم، بلكه ايمان مى آورم تا بفهمم.»2 و اين محك خوبى براى توانايى يا ناتوانى مسيحيت در پاسخ به نياز دينى بشر امروز است. بر اساس ايمان گروى مسيحى، وجود خداوند و آموزه هاى دينى مسيحى را بايد تنها بر اساس «اعتقاد» پذيرفت و «عقل» قادر به ارائه هيچ گونه رهنمودى در اين باب نيست. در اين نگرش، اصولا دين در پى آن نيست كه عقل را خاضع خود كند، بلكه مى خواهد دل را مسحور خود سازد. از اين رو، بايد از ارزيابى عقلانى باورهاى دينى برحذر بود.3 آموزه هاى بنيادين مسيحى همچون «تجسّد»4 (اعتقاد به اينكه خداوند در شخص حضرت عيسى(عليه السلام) تبديل به بشر شد و عيسى(عليه السلام)، هم كاملا بشر بود و هم كاملا خدا)،5 گناه ذاتى بشر به علت گناه آدم و حوّا (همه انسان ها گناه كار به دنيا آمده و گرفتار گناه بوده اند)،6 مرگ فديهوار حضرت مسيح (مسيح به صليب آويخته شد تا فديه و كفاره گناهان ما باشد و ما را بدينوسيله، از گناه و عذاب شستوشو دهد)7، و خريد و فروش بهشت و جهنم و تثليث (خدا سه تاست، اما در عين حال، يكى است)8 كه در 20 قرن عقلانيت دين تحريف شده مسيحى را به چالش مى كشيد، اكنون فرصت خوبى براى گفتمان دينى مبتنى بر مقايسه بين عقلانيت و ايمان در اسلام و مسيحيت فراهم آورده است.

اسلام در ارزيابى حقّانيت بنيادهاى دينى خود، بر ملاك «عقل» تأكيد مى كند، تا آنجا كه در انديشه اسلامى، «عقل» پيامبر باطنى و انبيا پيامبران ظاهرى ناميده شده اند. بنابراين، اولا، اين دو (عقل و وحى) مكمّل يكديگرند و هرگز تعارضى با هم ندارند و در اسلام، اگر تعبّدى هست كه هست، در فروع دين است نه مانند مسيحيت در اصول دين و باورهاى بنيادين. در اسلام، اصول دين بايد بر اساس برهان و يقين شكل گرفته باشد و نه تقليد. ثانياً، تعبّد اسلامى مبتنى بر باورهاى عقلى و به ضرورت عقل است و نه مبتنى بر نفهمى و نفى خردورزى و ايمان گروى مسيحى. و اين امر مى تواند در چالش بين اسلام و مسيحيت، نقطه برترى آن را به خوبى نشان دهد. اينكه قرآن با صراحت مى فرمايد: (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)(زمر: 17 و 18)، همه حرف ها را بشنويد و آنگاه بهترين را انتخاب كنيد، از آن روست كه به منطق خود و حقّانيت خود اعتقاد دارد. به همين دليل، خداى متعال به پيامبرش مى فرمايد: تنها راه ايمانورزى، خردورزى و فهم است و نه اجبار؛ (وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ.) (يونس: 99)

اسلام دين رحمت است و در كتاب آسمانى مسلمانان، قرآن كريم، اصل بعثت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به عنوان ايجاد رحمت براى جهانيان مطرح شده است: (وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ)(انبياء: 107) و سراسر زندگى اين پيامبر الهى، سرشار از بخشش و عطوفت، حتى در برابر دشمنان ايشان بوده است. بدين روى، اسلام نيز همواره دينى پر از مهرورزى و اعتقاد مسلمانانْ برگرفته از قرآن كريم و تعاليم نبوى و زندگى آنان همواره مبتنى بر صلح و دوستى حتى با غيرمسلمانان بوده است: (لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ.) (ممتحنه: 8) اما جهاد ابتدايى، كه از ضروريات فقه اسلامى و برگرفته از قرآن است، نه به منظور تحميل ايمان، بلكه به عكس، براى مبارزه با سران طاغوتى و حكّام مستبدى است كه از اساسى ترين حقوق بشريت، يعنى «شنيدن پيام دعوت آفريدگار متعال براى زندگى شايسته و متعالى» دريغ مىورزند. قرآن كريم تصريح مى كند: (فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ) (توبه: 12)؛ با سران كفر بجنگيد؛ چون آنها أَيمان ندارند و پايبند به عهد و پيمان هاى خود نيستند ـ نه اينكه چون ايمان ندارند با آنان بجنگيد ـ شايد بدينوسيله از پيمان شكنى خود دست بردارند.

جهاد براى رفع فتنه و اذيت و آزار مسلمانان و همه انسان هاى آزاديخواه جهان است: (وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ.) (بقره: 193) فتنه نسبت به مسلمانان آن است كه نتوانند آزادانه به دين خود عمل كنند؛ چنان كه با وضع مقرّرات خلاف حقوق بشر از سوى برخى كشورهاى اروپايى، يا بايد دست از دين و دستورات دينى خود ـ مانند حجاب اسلامى ـ بردارند و يا از كسب علم و پيشرفت هاى اجتماعى محروم بمانند. و فتنه براى مردم آزاديخواه جهان آن است كه به واسطه سيطره استكبار و صهيونيسم مسيحى بر رسانه هاى گروهى، فرصت شنيدن دعوت اسلامى و در نتيجه، زمينه انتخاب آزادانه مبتنى بر آگاهى از ايشان سلب شده است. از اين رو، جهاد ابتدايى در راستاى دفاع از حقوق الهى و انسانى و براى رفع موانع دعوت و برچيدن سلطه استكبارى است. پس در حقيقت، بايد بگوييم: (لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ)(بقره: 256) اولا، برخلاف پندار پاپ و خبرگان موردنظر، در مدينه و در روزگار اقتدار اسلام نازل شد و ثانياً، تخصيص بردار نيست. ثالثاً، قرآن نمى فرمايد ايمان را تحميل نكنيد، بلكه مى فرمايد: اصلا ايمان تحميل شدنى نيست. تنها راه دعوت مردم به ايمان، تبيين حق از باطل است، اما شياطين و مستكبران اگر به هر نحو، مانع ابلاغ چنين دعوتى شدند آنگاه شمشير بالاى سر آنهاست.9

اشتباه پاپ آن است كه جهاد اسلامى را با جنگ عادلانه مسيحى همسان دانسته است، در حالى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در روز فتح مكّه، در اوج اقتدار، با نفى شعار انتقام خواهى عده اى كه مى گفتند: «اليوم يوم الملحمة»، فرمودند: امروز، روز رحمت است: «اليوم يوم المرحمة.»

روزگار غريبى است! كسانى كه زمانى براى دانشمندان خود فتواى قتل صادر مى كردند (بخصوص در قرون وسطى) و آنها را به جرم ابراز نظر علمى در آتش مى سوزاندند، امروز مدافع منطق و مخالف خشونت شده اند! راستى فتواى جنگ هاى صليبى را چه كسى صادر كرده است؟! براى مدت دو و نيم قرن به نام «جهاد مقدّس» و با نشانه صليب، چه كسانى عامل قتل ميليون ها انسان شده اند؟ جنگ هاى جهانى اول و دوم بين كشورهاى اروپاى مسيحى شاهد ديگر مدّعاست. و اينك رئيس جمهورى آمريكا با بيان اينكه «اين جنگ، جنگ ايدئولوژى ها در قرن بيست و يكم است»، در صدد برپايى جنگ جهانى سوم است. اگر ساموئيل هانتينگتون، پشتيبان نظرى و تئورى پرداز اين طرح استكبارى باشد، مايه تعجب نيست، اما اينكه عالى ترين مقام ارشد كليسا، وجهه دينى براى طرح جنگ طلبانه سران كاخ سفيد بسازد، مايه شرمسارى مسيحيت خواهد بود و آنان كه روزگارى دين را از سياست جدا مى انگاشتند و اين بار دين را ابزارى در خدمت سياست شيطانى مى سازند. مايه تأسف اينجاست كه ايشان در همين سخنرانى، از اسرائيل غاصب و جنايت كار هم، كه روى هيتلر را سفيد كرده، تعريف و تمجيد كرده است! البته شايد اين ذيل، راهگشاى تفسير آن صدر باشد.

تاريخ مسيحيت پر از عصبيّت و خشونت كليسا در دوران تفتيش عقايد است؛ براى حفظ قدرت مسيحيت، هزاران نفر را در زندان ها به قتل رساندند. تاريخ فراموش نكرده است كه بنا بر مدارك و اسناد تاريخى، بسيارى از فيلسوفان و دانشمندان روم و ديگر كشورها، چگونه صرفاً به دليل نظريات منطقى و علمى خود، كه بر خلاف نظريات كليسا بود، در آتش سوزانده شدند. شمار محكومان به مرگ در اين دوران، تنها در كشور آلمان، 25 هزار نفر بوده است. اين موضوع آنچنان زشت بود كه در سال 1383 ش، ژان پل دوم (پاپ قبلى)، تاريخ خشن مسيحى در دوران تفتيش عقايد را رسواكننده خواند.

اما دل سوزان مطمئن باشند اين سخنان پاپ نه براى بار نخست بود و نه آخرين بار، اين سخنان بيانگر چالش رهبران مسيحيت ناشى از گسترش رويكرد به اسلام در جوامع غربى و به واسطه حضور توانمند اسلام در جامعه و حل مشكلات بنيادين بشر امروز است و پيروزى انقلاب اسلامى ايران طليعه آن و پيروزى «حزب اللّه» لبنان بر لشكر كاملا مجهّز اسرائيل غاصب، ثمره اين درخت تنومند.10

دبير گروه حقوق

پى نوشت


1. Fedeism.

2ـ مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد دينى، ترجمه احمد نراقى و ابراهيم سلطانى، چ چهارم، تهران، طرح نو، 1383، ص 462.

3ـ سيدابراهيم حسينى، «نقش عقل در استنباط قواعد و مقرّرات حقوقى از ديدگاه اسلام»، مجله معرفت، ش 61، ص 98.

4. The Incarnation.

55،6و7ـ مايكل پترسون و ديگران، پيشين، ص 464 / ص 469 / ص 470ـ474.

6

7

8ـ عبدالرحيم سليمانى اردستانى، درآمدى بر الهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت، قم، كتاب طه، 1382، ص 124ـ129.

9ـ ر.ك. سيدابراهيم حسينى، اصل منع توسّل به زور در اسلام و حقوق بين الملل، قم، نشر معارف، 1383.

10ـ براى مطالعه بيشتر، ر.ك. تاريخ آلبر ماله، ج 3 (تاريخ قرون وسطا)، تاريخ تمدّن، اثر ويل دورانت، ج 13 (مظالم و ستمگرى هاى مسيحيان) و جلد 11 (اسلام و آزادى عقيدتى اسلام و مسلمانان و تسامح عملى آنان نسبت به اقليّت هاى دينى) تا معلوم شود مسيحيانى كه امروز مدعى اند اسلام با زور و شمشير پيشروى كرده است، خود براى تحميل عقيده مسيحيت، چه جناياتى را، حتى نسبت به همكيشان خود، مرتكب شده اند!