معرفت، سال سیزدهم، شماره اول، پیاپی 76، فروردین 1383، صفحات 5-

    اخلاق و عرفان اسلامى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه / mesbah@mesbahyazdi.ir
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    اخلاق و عرفان اسلامى

    استاد محمدتقى مصباح یزدى

    اشاره

    در جلسات گذشته ذکر شد که سیر تکاملى انسان یک سیر آگاهانه و همراه با درک و اراده است. آنچه به عنوان کمال براى یک موجود ذکر مى شود ولى ارتباطى با درک و اراده و آگاهى اش ندارد کمال انسانى نخواهد بود. بزرگ ترین دشمن حرکت تکاملى چیزى است که این آگاهى را از انسان سلب مى کند; یعنى غفلت. پس اولین شرط براى آنکه انسان بتواند در مسیر صحیح تکامل قرار گیرد ـ آنچه خدا خواسته و انبیا براى آن مبعوث شدند و اولیاى خدا و شهدا براى آن فداکارى کردند ـ این است که انسان از غفلت خارج شود. براى خروج از غفلت گفته شد که توجه به چند مطلب لازم است: توجه به مبدأ، توجه به معاد و توجه به مسیرى که بین مبدأ و معاد است. درباره توجه به مبدأ یا به تعبیر دیگر، یاد خدا، گفته شد که این یاد [کردن] مراتبى دارد، غیر از آنکه به یاد لفظى و قلبى از آن یاد مى شود. یاد قلبى هم مراتبى دارد. یاد لفظى همان ذکر لفظى «یا الله» است. به دنبالش، باید به معناى این لفظ توجه کنیم که در واقع یک ذکرذهنى است که براى هریک از اسماء و صفات معنایى در ذهن ما منعکس مى شود. امامرحله عمیق ترذکر، توجه قلب است.

    توجه از صنع به صانع

    البته ما، بخصوص در اول کار، خواه ناخواه هر توجهى به خداى متعال پیدا کنیم از راه اسماء و صفات است. توجه به ذات براى ما میسّر نیست، مگر با توجه به اسماء و صفات. وقتى به اسماء و صفات الهى توجه کنیم این در واقع، توجه به اسماء و صفات است و لازمه اش توجه به افعال الهى است. وقتى خدا را به خالقیت یا رازقیت مى شناسیم به همان فعل خدا توجه مى کنیم، بخصوص اگر اسماء و صفات از قبیل اسماء و صفات فعلیه باشند، یعنى از مقام فعل انتزاع شوند، دلالت بر کارى از کارهاى خدا دارند. براى اینکه ذکر از حالت لفظ و مفهوم ذهنى خارج شود و توجه قلبى حاصل شود، باید تمرین کنیم و توجه داشته باشیم که همه موجودات افعال خدا هستند، همه مخلوق خدا هستند و غیر از مخلوقیت آثارى از صفات خدا را هم در خودشان منعکس مى کنند.

    اگر تمرین کنیم که به موجودات از آن جهتى که فعل خدا هستند نگاه کنیم، این باعث مى شود که کمتر مبتلا به غفلت شویم. هر قدر در این جهت قوى بشویم، کمتر به غفلت مبتلا مى گردیم; زیرا همان گونه که گفته شد غفلت در اثر توجه به چیزهاى دیگر است. وقتى انسان در غیر خدا تمرکز پیدا مى کند از خدا غافل مى شود. پس اگر بتوانیم عادت کنیم که به هر چه نگاه مى کنیم ارتباطش را با خدا هم در نظر بگیریم، این مانع از آن مى شود که مبتلا به غفلت شویم. البته این کار ساده اى نیست، تمرین مى خواهد، ولى شدنى است. وقتى شما خط زیبایى را از یک خطاط توانا تماشا مى کنید، یا به یک نقاشى زیبا از یک نقاش هنرمند یا هر اثرى که از مؤثرى به وجود آمده باشد مى نگرید، یک وقت توجه شما متمرکز مى شود در خود اثر و رابطه اش را با مؤثر در نظر نمى گیرید، اما یک وقت به این اثر نگاه مى کنید و همراه با توجه به خود اثر به این هم توجه دارید که عجب نقاش زیبایى، عجب خطاط ماهرى، عجب فاعل مقتدرى بوده که این اثر را آفریده است! اگر این جور ما عادت

    کنیم که هر کتابى را که مى خوانیم توجه کنیم که عجب مؤلف خوبى داشته، یا هر ساختمانى را ببینیم یاد کنیم که عجب معمار و بنّاى خوبى آن را ساخته، آن وقت به هر چیز عالم که نگاه کنیم، چون همه چیز مال خداست، حضور و تأثیر خدا را هم در همه چیز مى بینیم. پس همه آثار صنع الهى، حکمت الهى، قدرت الهى، علم الهى، عظمت الهى و آثار جمال و جلال الهى اند. اگر در عین حالى که به خود آن اثر توجه مى کنیم، به این جهت هم توجه داشته باشیم مبتلا به غفلت نمى شویم.

    البته اولیاى خدا ممکن است به مقامى برسند که فقط به خدا توجه کنند و به خود آن اثر اصلا نظر استقلالى نداشته باشند، ولى این کار ما نیست. دست کم، در آغاز کار چنین چیزى براى ما میسّر نیست. اما ممکن است که انسان همراه توجه به اثر، به یاد مؤثر هم باشد. در این صورت، دیگر مبتلا به غفلت از مؤثر نمى شود. البته بستگى به همّتش دارد که چه اندازه عظمت و قدرت و حکمت و سایر صفات کمالیه او را به خاطر بیاورد. این همان است که مى گویند: نگاه آیتى کردن به موجودات. در بین استادان و بزرگان، کسى که بهتر از همه روى این موضوع کار کرده مرحوم استاد شهید مطهرى ـ رضوان الله علیه ـ است. ایشان روى مفهوم «آیت» و نظر انداختن به موجودات به عنوان آیت خیلى کار کرده، حتى در براهین خداشناسى هم از همین راه استفاده نموده است.

    مظور از «آیه» در قرآن

    به هر حال، این تعبیرى است که قرآن به ما آموخته. در قرآن «آیة»، «آیات»، «آیات اللّه» و «آیاتن» فراوان داریم، آن قدر زیاد که به این مفهوم و به این لفظ و معنایش عادت کرده ایم، دیگر جلب توجهمان نمى کند که چرا به چیزى «آیه» مى گویند. وقتى مى گوییم «آیات قرآن»، دیگر عادت کرده ایم; یعنى هر جمله اى از آن آیت است.

    حالا چرا به آن مى گویند آیه؟ و آیا آیه فقط به آیات قرآن گفته مى شود، یا به چیزهاى دیگر هم گفته مى شود؟ وقتى به قرآن مراجعه مى کنیم، مى بینیم آیه مختص آیات قرآن نیست. در سوره انبیاء آیه 32 مى فرماید: «و جعلنا السماءَ سقفاً محفوظاً و هم عن آیاتها معرضون.» «آسمان را سقفى محفوظ و نگه دارى شده قرار دادیم» یعنى چه؟ چطور آسمان سقف است؟ منظور از این آسمان چیست؟ محفوظ بودنش یعنى چه؟ البته مفسران در این باره بحث هاى زیادى کرده اند. حالا عرض بنده در این جهت نیست. منظور جمله بعد است که مى فرماید: «و هم عن آیاتها غافلون.» مردم از آیات آسمان غفلت دارند. آیات آسمان که آیات قرآن نیست. یعنى آسمانى که بالاى سر ماست، پر است از آیات الهى و جا دارد که ما به این صورت به آن نگاه کنیم که اصلا این ها آیات خدا هستند. کانه هر کدام از ستارگان یا هر یک از این پدیده هایى که در آسمان ملاحظه مى شود گویا آینه اى است که یکى از صفات الهى را نشان مى دهد. این مى شود آیت. قرآن گله مى کند که ما آسمان را بالاى سرشان به صورت یک سقف محفوظ قرار داده ایم، اما از این آیات غفلت دارند.

    حالا ما در عمرمان چقدر نشسته ایم و درباره آیات آسمان مطالعه کرده ایم و فکر کرده ایم که اینها آیات الهى هستند؟ چقدر براى این منظور وقت صرف کرده ایم. قرآن گله مى کند که مردم از بالاى سرشان، آسمانى که پر از آیات الهى است و ما آن را خلق کرده ایم غفلت دارند. آیات آسمان آیات قرآن نیست، بلکه هر یک از این پدیده ها یک آیت الهى است. البته این اختصاص به آیات آسمانى ندارد، «و فى الارضِ آیاتٌ للموقنینَ.» (ذاریات: 20) در زمین هم آیات خدا هست. کسانى که اهل یقین باشند، از پدیده هاى زمین هم به خدا توجه پیدا مى کنند و آن را به عنوان یک آیت مى نگرند. اگر ما یاد بگیریم و عادت کنیم که موجودات را همواره به این صورت، دست کم همراه با این جهت ببینیم، هیچ وقت مبتلا به غفلت نمى شویم، بلکه عوامل زیادى براى توجه ما وجود دارند. چون همه این ها ما را به سوى خدا دعوت مى کنند، نشانه هایى هستند از او. چگونه مى تواند نشانه کسى ما را از او غافل کند؟! آیا ممکن است عکس کسى را داشته باشید و آن عکس شما را از صاحب عکس غافل کند، در صورتى که بدانید عکس چه کسى است؟ هر قدر بیشتر به آن نگاه کنید، به صاحب عکس بیشتر توجه کرده اید، و هیچ وقت موجب غفلت نمى شود. پس اگر ما به همه موجودات عالم از آن جهتى که آیتى از آیات الهى اند نگاه کنیم و این نگاه را تمرین کنیم تا ملکه بشود، آن وقت دیگر مبتلا به غفلت نمى شویم.

    به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست *** عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.1

    پس آیات اولا، اختصاص به آیات قرآنى ندارند. آیات قرآنى را اصطلاحاً مى گوییم آیات تشریعى که شامل آیات تکوینى هم مى شوند. آیات تکوینى هم دو اصطلاح دارند: یک اصطلاح خاص; امور غیر عادى; مثلا، در مورد معجزات انبیا مى فرماید: ما به موسى نه آیه، نه معجزه دادیم;2 یعنى پدیده هاى غیر عادى، یا همان «آیه» به معناى اخص. در اصطلاح عام، همه موجودات آیه هستند. این یک راه است براى آنکه ما مبتلا به غفلت نشویم، بلکه همه چیز عالم براى ما مذکِّر باشد.

    یاد خدا و شعائر الهى

    از جمله چیزهایى که مى تواند مذکِّر ما باشد حوادث زمانى و ویژگى هاى مکانى است: «و ذکِّرهم بِأیّامِ اللّهِ.» (ابراهیم: 5) این که آدم بداند این روز چه روزى است و این چه ارتباطى با خدا دارد، خدا در این روز چه کار کرده است، توجه به زمان هم که پیدا مى کند به یاد خدا مى افتد. البته آن زمان هایى که اختصاص بیشترى به خدا داشته باشند بیشتر مذکِّر ما خواهند بود; آن ایامى که خود خدا مى فرماید «ایام الله» هستند; ایّامى که عادتاً صفتى از صفات خدا یا فعلى از افعال الهى را تداعى مى کنند; یعنى آنچنان یاد این زمان با یاد آن فعل الهى جوش خورده و همراه شده که وقتى اسم آن روز را مى برند، یاد یک فعل الهى در آن روز مى افتیم; مانند روز مبعث; روزى که خداوند پیغمبر را مبعوث کرد، یا روز غدیر; روزى که خدا فرمود: «الیوم اکملتُ لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى» (مائده: 4) و روز پیروزى انقلاب اسلامى ایران که خدا مسلمانان را بر کفّار و ایادى کفر پیروز کرد. حتى امور قراردادى هم که در اثر قراردادهایى مذکِّر شده اند، تکویناً انسان را به یاد خدا مى اندازند; مثل عظمت دریاها و کوه ها یا زیبایى ها و حکمت هایى که در آن ها هست، اسرارى که در وجود انسان است. این ها تکویناً انسان را به یاد خدا مى اندازند.

    بعضى چیزها به یاد انداختنشان قراردادى است; مثل شعائر مذهبى. صرف اینکه یک جایى مسجدى است یا در جایى گنبدى ساخته اند خود به خود یادآور خدا نیست، ولى چون قرارداد کرده اند که اینجا مسجد و جاى عبادت خداست، وقتى آدم با این قرارداد آشنا باشد، به یاد خدا مى افتد. اما اگر کسى اصلا نداند مسجد چیست، مثلا یک خارجى به یک شهر اسلامى بیاید و مناره ها را ببیند نمى داند براى چیست، احتمال مى دهد مقبره یک شخص بزرگى باشد. اما آن کسانى که مى دانند اینجا را ساخته اند براى عبادت خدا، طبق این قرارداد ذهنشان تداعى مى کند و به یاد خدا مى افتند. مردم از هر شهر و دیارى به قم مى آیند، چشمشان به گنبد حضرت معصومه(علیها السلام)که مى افتد، یاد چه مى افتند؟ یاد اینکه یک بنده شایسته خدا در اینجا مدفون است، یاد خدا مى افتند. شعائر مذهبى همه این جورند.

    اینکه اهتمام شده به اینکه شعائر مذهبى را زنده نگه دارید، آن ها را احیا کنید، براى همین است که مردم با دیدن این ها به یاد خدا مى افتند، چه ایّام سرور باشد، چه ایّام عزادارى باشد. مناسک حج هم به همین صورتند. «و مَن یُعظِّم شعائِرَ اللهِ فانِّها مِن تَقوى القلوب» (حج: 32) این در آیات حج و مسائل مربوط به قربانى ذکر شده است; کسانى که کمک مى کنند که این شعائر در جامعه زنده بمانند، در واقع کمک مى کنند به اینکه دیگران به یاد خدا باشند، و چه خدمتى بالاتر از این؟

    لباس روحانیت هم یکى از شعائر الهى است. عزیزان عنایت داشته باشند به اینکه یک افتخار بزرگى است که انسان با همین راه رفتنش در خیابان مردم را به یاد خدا بیندازد. شما لازم نیست هیچ کارى را به صورت مستقل انجام دهید، انرژى صرف کنید، وقتى بگذارید، همین که مردم شما روحانیان را ببینند به یاد خدا مى افتند. عمامه یعنى آخوند، آخوند یعنى آن که روضه مى خواند یا نماز مى خواند یا کارهایى که مردم را به یاد خدا مى اندازد; کارهایى که مربوط به دین است. البته ممکن است کسانى با آخوند بد باشند، ذهنیت بدى هم داشته باشند، ولى بالاخره اول به یاد خدا و دین مى افتند، بعد مى گویند این شخص بد است. بالاخره، از دیدن عمامه و لباس روحانیت به یاد خدا مى افتند، حتى اگر فحش هم بدهند، بدبین هم باشند. پس این از شعائر است. کسانى که با نیت صادق این لباس را مى پوشند و لوازمش را هم ملتزم هستند، سعى هم مى کنند که رفتارشان طورى نباشد که یک وقت ـ خداى نکرده ـ وهنى براى روحانیت و در نتیجه براى اسلام پیش بیاید، خوش به حالشان! با راه رفتنشان در خیابان هم عبادت خدا مى کنند، مردم را به یاد خدا مى اندازند. کسانى هم که رفتارشان طورى باشد که موجب وهن روحانیت باشد، آن ها هم گناه بزرگى مى کنند; گناهشان بیش از دیگران است.

    هر چه موجب این شود که توجه انسان به نحوى به طرف خدا، ذات خدا، افعال خدا و صفات خدا معطوف گردد، زمینه رشد خود انسان و انسان هاى دیگر را فراهم مى کند. هر کس به این ها توجه کند، زمینه رشدش فراهم مى شود; چون اصلا حرکت حقیقى انسان حرکت به طرف خداست، و این حرکت با دل انجام مى گیرد. هرقدر دل بییشتر به خدا توجه پیدا کند، معنایش این است که ما بیشتر در مسیر کمال هستیم و اگر ـ خداى نکرده ـ طورى باشد که دل ما آمادگى براى یاد خدا نداشته باشد، آن وقت باید بدانیم که در معرض سقوط قرار گرفته ایم. اما چنین چیزى ممکن است؟

    یاد خدا; حیات دل

    ان شاء الله که ما این جور نباشیم. اما قرآن مى فرماید: این جور آدم ها هم هستند: «و اِذا ذُکر اللّهُ وَحدهُ اشمأزّت قلوبُ الّذینَ لا یُومنونَ بالاخرةِ.» (زمر: 45) وقتى خدا به یگانگى یاد مى شود، کسانى که ایمان به آخرت ندارند نه تنها توجهى پیدا نمى کنند، خوشحال نمى شوند، موجب توجهشان نمى شود، بلکه اصلا اشمئزاز پیدا مى کنند; اصلا ناراحت مى شوند که چرا اسم خدا را شنیدیم. خودشان یاد نمى کنند، کس دیگرى هم که اسم خدا را نزد آن ها ببرد و توجهشان بدهد ناراحت مى شوند. کسانى که این جور هستند، قرآن مى فرماید: «الذینَ لا یُؤمنونَ بالاخرةِ» کسانى هستند که به آخرت ایمان ندارند.

    شاید این روزها هم در گوشه و کنار جمهورى اسلامى دیده باشید کسانى را یا از نوشته ها و گفته هایشان چنین بر بیاید که وقتى صحبت از نیاکان و ملّیت و هویّت تاریخى و از این حرف ها مى شود، داد سخن مى دهند، شعر مى گویند، نثر مى گویند، سخنرانى مى کنند، مقاله مى نویسند، کتاب مى نویسند، جشن مى گیرند، پول خرج مى کنند، از بیت المال صرف مى کنند، اما صحبت از خدا و شعائر الهى که باشد، ناراحت مى شوند. اگر بودجه اى هم پیش بینى شده، آن را حذف مى کنند. چرا؟ چون با خدا میانه اى ندارند. اگر گاهى هم صحبت از دین و این حرف ها مى کنند مصلحت روزگار است، سیاست است، براى این است که رأى بیاورند، و گرنه این ها را با خدا چه سر و کارى است؟ با دین چه سر و کارى است؟ با اجداد و نیاکانشان سر و کار دارند. آداب و رسوم ملّى را زنده مى کنند، اگرچه بر ضد اسلام باشد، اگرچه اثرى از کفر و شرک در آن ها باشد. پول هم خرجش مى کنند. اما صحبت از توحید و یگانگى و خداپرستى و دین اسلام و شعائر دینى که باشد، نه تنها رغبتى نشان نمى دهند، بلکه رویشان را هم برمى گردانند. قرآن بى خود نمى فرماید: «و اِذا ذُکر اللّه وحدهُ اشمأزّت قلوبُ الذین لا یؤمنونَ بالاخرةِ» این جور افراد وجود دارند. از این رساتر نمى شود وقتى اسم خدا را مى شنوند، چندششان مى آید. یا کسانى هستند که وقتى از خدا یاد مى شود یا آیات خدا را به یاد آن ها مى آورند، رویشان را مى گردانند، «وَ مَن اظلم ممّن ذکّر بآیات ربّه ثُمّ اعرضَ عنه» (سجده: 22) نه تنها خودشان یاد خدا نمى کنند، بلکه وقتى دیگران هم خدا را به یادشان مى آورند، حاضر نیستند توجهى بکنند، از کسى که آن ها را به یاد خدا انداخته تشکر کنند، چون مطلوبشان نیست، با او سر و کارى ندارند و نمى خواهند داشته باشند. دیگر ستم کارتر از این مردم چه کسى مى تواند باشد؟ اینها شبیه آن است که به کسى که از تشنگى در حال هلاک شدن است یک لیوان آب گوارا بدهید و او به جاى اینکه از شما تشکر کند، دست بزند آب را بریزد. دیگر از این پست تر کارى مى شود؟ حیات انسانیت به یاد خداست. انسانى که با خدا آشنا نباشد، انسان نیست.

    کسى که انسانیتش در شرف مرگ است، یعنى دلش با خدا آشنا نیست، مبتلا به غفلت شده، چنان به زرق و برق هاى دنیا دل باخته که هیچ آمادگى ندارد به خدا توجه کند; خودش که توجه پیدا نمى کند، شما هم که مى روید او را توجه دهید، آیه قرآن با لحن زیبا برایش خوانده مى شود، مطلب زیبایى از خدا و لطف و رحمت و فضل او و دعوت به توبه برایش گفته مى شود تا با خدا ارتباط داشته باشد، رویش را برمى گرداند، پشت مى کند. چنین کسانى هم هستند؟ لابد زمان نزول قرآن بوده اند که خداوند چنین تعبیرى دارد. آیا حالا هم هستند؟ باید تجربه کرد. قرآن در چند جا به این مطلب اشاره دارد. در یک جا مى فرماید: «وَ مَن اَظلَم مِمّن ذُکّر بآیاتِ ربّه» و در جاى دیگر مى فرماید: «ثُمَّ اعرضَ عنها.» دیگر از این ستم کارتر چه کسى مى تواند باشد؟ چه ظلمى از این بالاتر که کسى آب حیات براى تشنه مشرف به مرگ ببرد و او دست بزند و آن را بریزد؟

    عناد با ذکر خدا در عصر حاضر

    این جور آدم ها همیشه بوده اند، در سابق و امروز. ممکن است در ظاهر به روى مبارکشان نیاورند، ولى خوششان نمى آید که شما صحبت از خدا و مرگ و قیامت و حلال و حرام و این چیزها بکنید. مى گویند: «امروز دوران مدرنیته است، امروز صحبت از تکلیف و عبادت و این حرف ها نباید کرد. بشر امروز باید حقش را بگیرد. تکلیف یعنى چه؟» بشر امروز عار دارد از این که خودش را بنده بنامد، هرچند بنده خدا باشد. مى خواهد آزاد باشد. آیا این ها مصداق این آیات نیستند؟ والله، از بارزترین مصادیقش هستند. ممکن است براى فریب دادن عامه مردم اظهار نکنند، ولى این ها هیچ دل خوشى از اسم خدا و دین و احکام خدا و معارف اسلامى ندارند، تلاش مى کنند به هر صورتى شده، این ها به فراموشى سپرده شوند; یا اگر به زور هم در جامعه رواج دارند، به ظواهر اکتفا شود و به دل سرایت نکند. قرآن بخوانند، بگویند: «الله، الله»، اما معناى آیات در دل اثرى نکند. «الله، الله» هم که مى گویند، مثل «هور» گفتن است، وقتى مى گوید «الله» توجه ندارد الله یعنى چه، فقط خواننده را تشویق مى کند. ببینید ذکر خدا چقدر تنزّل پیدا مى کند! ما چقدر از حقایق دور مى افتیم! چقدر به خدا و معارف دین ظلم مى کنیم که یاد خدا و قرائت قرآن را در حد یک خواننده و نوازنده تنزّل مى دهیم، دیگر توجه نمى کنیم که این آیه معنایش چیست و براى چه نازل شده است. همین که آن را با صوت قشنگى بخوانند یا مثلا قارى بتواند یک آیه طولانى را بدون نفس کشیدن بخواند، برایش «الله، الله» مى گوییم و کفایت مى کنیم; یعنى به جاى کف زدن، مى گوییم: «الله، الله». این نشانه تنزّل ماست. «الله، الله» بگوییم، اما به معناى آیه هم توجه کنیم. «الله» که مى گوییم، توجه کنیم اسم که را مى بریم و چرا مى بریم. شیاطین سعى مى کنند آنجا که به دلایلى توجه مردم به قرآن معطوف شده، نگذارندقرآن اثرخودش را ببخشد. از این مقوله حرف هازیاداست.

    جا دارد از خودمان انتقاد کنیم; کسانى که براى به یاد آوردن مردم و جلب توجه مردم به خدا سخنانى مى گویند یا رفتارهایى انجام مى دهند، اما دل خودشان غافل است. ان شاء الله هم در جامعه ما وجود نداشته باشند، ولى در جوامع پیشین، در بعضى ادیان این جور بوده; کسانى بودند که متصدى اجراى مراسم مذهبى مى شدند، ولى خودشان توجه پیدا نمى کردند. این کار برایشان مثل یک شغل و یک حرفه بوده. چقدر آدم باید محروم باشد که این گوهر عظیم الهى در دستش باشد، آن را به دیگران ارائه کند، دیگران از آن استفاده کنند، ولى خودش از آن محروم باشد!

    پس حاصل عرایضم این شد که سعى کنیم نگرشمان به همه پدیده هاى هستى همراه باشد با نگاه و با یاد آن کسى که این ها را پدید آورده است. اگر خط زیبایى را مى بینیم، یاد خطاطش هم باشیم; نقاشى مى بینیم، یاد نقاشش هم باشیم; بارانى مى بینیم، یاد نازل کننده اش هم باشیم. فقط به عنوان یک پدیده طبیعى نگاه نکنیم که ابرى است و بخار آبى است از دریا بلند شده و به اینجا آمده است: «هو الّذى یُنزّل الغیثَ.» (شورى: 28) اگر گیاهى مى بینیم از زمین مى روید، فقط به عنوان یک پدیده طبیعى به آن نگاه نکنیم: «ءَ انتم تزرعونَه اَم نحنُ الزارعون.» (واقعه: 64) آبى که مى نوشیم، توجه کنیم که چه آب گوارایى است و چقدر قیمت دارد. کسانى هستند که براى یک استکان این آب باید چقدر پول بپردازند! «ء انتم انزلتموهُ مِن المُزن ام نحن المُنزلون» (واقعه: 69) آیا این آب را شما نازل کردید یا ما؟ «لو نشاءُ جعلناهُ اُجاج» (واقعه: 70) اگر مى خواستیم این آب را تلخ و شور قرار مى دادیم. آن وقت چه کار مى کردید؟ اگر آدم عادت کند هر چیزى را نگاه مى کند، جنبه خوبى اش را و ارتباطى را که با خدا دارد ببیند هیچ وقت غافل نمى شود، چه آیات تکوینى و پدیده هاى هستى و چه آیات تشریعى و آیات قرآن و احکام الهى. در این صورت، همیشه به یاد خداست، همیشه در حال رشد و تکامل و سیر به آن مقصد اعلاى خلقت یعنى قرب خداست. رزقنا الله و ایاکم ان شاء الله.


     پى نوشت ها

    1ـ حافظ.

    2ـ «و لقد آتینا موسى تسعَ آیات بیّنات.» (اسراء: 101)

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1383) اخلاق و عرفان اسلامى. ماهنامه معرفت، 13(1)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."اخلاق و عرفان اسلامى". ماهنامه معرفت، 13، 1، 1383، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1383) 'اخلاق و عرفان اسلامى'، ماهنامه معرفت، 13(1), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. اخلاق و عرفان اسلامى. معرفت، 13, 1383؛ 13(1): 5-