معرفت، سال پانزدهم، شماره هفتم، پیاپی 106، مهر 1385، صفحات 108-

    مسیحیت؛ جنگ یا صلح (بررسی شیوه برخورد مسیحیت با پیروان ادیان دیگر)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمدمهدی کریمی نیا / *دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم / kariminiya2003@yahoo.com
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    مسیحیّت؛ جنگ یا صلح؟

    (بررسی شیوه برخورد مسیحیت با پیروان ادیان دیگر)

    محمّدمهدی کریمی نیا

    چکیده

    یکی از مباحث مهم در حوزه حقوق بین الملل و حوزه ادیان، نقش دین، و بخصوص نقش ادیان مهم جهان در تعامل و رفتار با پیروان مذاهب دیگر می باشد. روابط انسان ها با یکدیگر زمانی می تواند از آسیب پذیری مصون بماند که بر اساس ملاک های منطقی، معقول و عادلانه تنظیم شده باشد و مکتبی که عادلانه ترین ملاک ها را برای تنظیم روابط انسان ها ارائه دهد، موفق ترین و سازنده ترین مکتب به شمار می رود.

    در این نوشتار، نقش مسیحیت و پیروان این دین در رفتار با پیروان مذاهب دیگر مورد تحلیل قرار می گیرد. مهم ترین منبع، قرآن کریم، انجیل، کتب تفسیری و تاریخی می باشد. بر اساس شواهد و ادلّه کافی، این عده همواره در طول تاریخ برتری جویی و نژادپرستی را نسبت به پیروان مذاهب دیگر مثل مسلمانان و یهودیان اعمال می نمودند و حتی نسبت به همنوعان مسیحی خود به تکفیر، شکنجه، قتل و آدم سوزی متوسل می شدند که محکمه های تفتیش عقاید، شاهدی بر این مدعاست.

    انصاف این است که ادیان آسمانی و از جمله دین مسیحیت، ظلم و ستم را قبول ندارند. با این وجود، به اسم مسیحیت، و در راه مسیحیت، خون های زیادی در تاریخ ریخته شده است. بلکه قارّه اروپا که مقرّ مسیحیت محسوب می شود در طی هزار ساله اخیر مرکزی برای جنگ و خون ریزی بوده است. آیا می توان گفت: که صلح و همزیستی در دین مسیحیت، یک حقیقت واقعی است یا مسیحیت بر اساس محبت و صلح استوار است؟

     

    دین مسیحیت

    دین مسیحیت یکی از ادیان مهم جهان است که در سراسر دنیا، دارای بیش از یک میلیارد پیرو می باشد. آغاز پیدایش این دین به دو هزار سال پیش برمی گردد. مسیحیان خود را پیرو پیامبر

    الهی، حضرت مسیح(علیه السلام)، می دانند. به این گروه، «نصارا» نیز

    اطلاق می گردد. آیاتی از قرآن کریم در مورد حضرت مسیح(علیه السلام)و مسیحیان نازل شده است.

    نام کتاب مسیحیان، انجیل یا عهد جدید است. اطلاق نام «عهد جدید» در مقابل «عهد قدیم» یا تورات است؛ چه اینکه تورات پیش از حضرت مسیح(علیه السلام)و انجیل پس از حضرت نوشته شده است.

    «انجیل» در اصل، یک کلمه یونانی است که به معنای «بشارت» یا «آموزش جدید» آمده و در قرآن کریم، هر جا از کتاب حضرت عیسی(علیه السلام)نام برده شده، «انجیل» را به صورت مفرد آورده و نزول آن را از طرف خدا دانسته است. بنابراین، این «اناجیل»، که در بین مسیحیان متداول است، و حتی معروف ترین آنها ـ یعنی اناجیل چهارگانه لوقا، مرقس، متی و یوحنّا ـ وحی الهی نیستند. همان گونه که خود مسیحیان نیز انکار نمی کنند، انجیل های موجود، همه به دست شاگردان یا شاگردِ شاگردان حضرت مسیح(علیه السلام)، که همگی انسان های عادی بوده اند، و مدت ها پس از او نوشته شده است. منتها، آنان ادعا می کنند که شاگردان حضرت مسیح(علیه السلام)این اناجیل را با الهام الهی نوشته اند. در اینجا، مناسب است به اختصار، نکاتی درباره عهد جدید یا «اناجیل» ذکر شود:

    مهم ترین کتاب مذهبی مسیحیان، که تکیه گاه عموم فِرق مسیحی می باشد و همچون کتاب آسمانی بر آن تکیه می کنند، مجموعه ای است که آن را عهد جدید می نامند. عهد جدید، که مجموع آن بیش از یک سوم عهد قدیم نیست، از 27 کتاب و رساله پراکنده در موضوعات کاملا مختلف تشکیل شده، به این ترتیب:

    1. انجیل متی؛ این انجیل به وسیله «متی»، یکی از شاگردان حضرت مسیح(علیه السلام)، در سال 38 میلادی و به عقیده بعضی دیگر، بین سال های 50 تا 60 میلادی نگارش یافته است.

    2. انجیل مُرقُس (یا مَرقَس)؛ طبق تصریح قاموس کتاب مقدّس، صفحه 792، مُرقس از حواریّون نبوده، ولی انجیل خود را زیرنظر پُطرس تصنیف نموده است. مُرقس در سال 68 میلادی کشته شد.

    3. انجیل لوقا؛ لوقا رفیق و همسر پولس رسول بود. پولس مدتی پس از حضرت عیسی(علیه السلام) به دین مسیح گروید. او در زمان آن حضرت، یهودی متعصّبی بود. وفات لوقا را در حدود سال 70 میلادی نوشته اند.به گفته نویسنده قاموس کتاب مقدس، صفحه 772، تاریخ نگارش انجیل لوقا، حدود سال 63 میلادی است.

    4. انجیل یوحنّا؛ یوحنّا از شاگردان حضرت مسیح(علیه السلام) و از رفقا و همسران پولس می باشد. به گفته نویسنده مزبور، بیشتر نقّادان، تألیف این کتاب را به اواخر قرن اول نسبت می دهند.

    از مندرجات این اناجیل که عموماً داستان به دار آویختن حضرت مسیح(علیه السلام) و حوادث پس از آن را شرح می دهد، به خوبی استفاده می شود که همه این اناجیل، سال ها پس از حضرت مسیح(علیه السلام) نگاشته شده و هیچ یک، کتاب آسمانی نازل بر حضرت مسیح(علیه السلام)نیست.

    5. اعمال رسولان (اعمال حواریّون و مبلّغان صدر اول)؛

    6. چهارده نامه از نامه های پولس به اقوام و افراد گوناگون؛

    7. رساله یعقوب (بیستمین رساله از کتب و رساله های بیست و هفت گانه عهد جدید)؛

    8. نامه پطرس (رساله های 21 و 22 عهد جدید)؛

    9. نامه های یوحنّا (رساله های 23، 24 و 25 عهد جدید)؛

    10. نامه یهودا (رساله 26 عهد جدید)؛

    11. مکاشفه یوحنّا (آخرین قسمت عهد جدید).

    نتیجه آنکه انجیل، کتاب آسمانی حضرت مسیح(علیه السلام)، از میان رفته و امروز در دست نیست. تنها قسمت هایی از آن را شاگردان آن حضرت در اناجیل خود آورده اند که متأسفانه با خرافات آمیخته شده است.1

    از نظر آلبرماله، مسیحیت در پرتو صلح طلبی توانست از مرزهای کشورهای مصر، سوریه و ایران بگذرد و در تمام عالم منتشر گردد. این مذهب علاوه بر صلح طلبی و مدارا با دشمنان، نسبت به بدبختان مهربان و دلسوز و موجب تسلّی خاطر بیچارگان بود. اما امپراتوران رومی توسعه این مذهب را برای خود خطرناک می دانستند و پیوسته برای آن مانع ایجاد می کردند و پیروان حضرت مسیح(علیه السلام) را مورد آزار و ستم قرار می دادند.

    تعلیمات حضرت مسیح هیچ گاه در ضدّیت با ادیان دیگر مثل دین یهود نبود، بلکه همواره این دین را تصدیق و تأیید می نموده است.

    انجیل (یا خبر خوش)، که مسیح به خلایق اعلام داشته، این است که خداوند آن حضرت را برای نجات انسان ها به زمین فرستاده و او منجی خلایق، پسر خدا و مسیح موعود انبیای بنی اسرائیل است. اساس این مذهب بر این است که حضرت عیسی(علیه السلام) را پسر خدا و نجات دهنده مردم دانسته و به آن معتقد باشند.

    حضرت عیسی(علیه السلام)روایات و اخبار منقول یهود را انکار ننمود، خود را طرفدار احکام آسمانی و پیغمبران می خواند و می فرمود: «برای تکمیل احکام آمدم، نه برای نسخ آن.» او مانند سایر انبیا(علیهم السلام) به مردم می فهمانید که اعمال ظاهری مذهب به اندازه ایمان به خدا و پاکی قلب اهمیت ندارد. هیچ کس پیش از وی حس اخوّت و محبّت نوع، عفو، فروتنی و صرف نظر نمودن از مال دنیا را، با این قوّت پیمان توصیه نکرده بود.2

    1. روابط بین الملل در آیین مسیحیت

    مسیحیان هرچند همانند یهودیان، آیین مسیح را آیین انحصاری خویش ندانسته و معتقد بوده اند که هر کس به مسیح(علیه السلام)بگرود رستگار خواهد شد، ولی همان مشکل برای آنان مطرح است و آن اینکه مسیحیان نیز معتقدند که شریعت الهی حق، همان شریعت مسیح بوده و به جز مسیحیان هیچ گروهی اهل نجات نخواهد بود. به دیگر سخن، همه مرام های الهی و غیرالهی دیگر باطل است و پیروان آنها نیز کافر و اهل جهنم و احیاناً در خور نابودی و فنای قهری می باشند.

    روشن است که با چنین بینشی، آنها نیز نمی توانسته اند با ملت های غیرمسیحی روابط دوستانه داشته باشند. آنچه عملا خطر آنان را کم می کرد میل به انزوا و تارکِ دنیا بودن آنها بود که عملا کمتر در صدد تعرّض به دیگر ملت ها بودند و بلکه به تشکیل دولت و زندگی این جهانی نیز کمتر بها می دادند و همین نوع گرایش موجب اضمحلال امپراتوری روم گردید.

    در انجیل آمده است: «بدیشان گفت: مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا.»3

    و در جای دیگر آمده است: «عیسی جواب داد که پادشاهی من از این جهان نیست.»4

    پروفسور محمّد حمیداللّه می گوید: «تعالیم اولیه مسیحیت به وضوح، مشعر بر این است که یک مسیحی نه تنها نباید از خود با توسّل به زور دفاع کند، بلکه حتی نباید از قانون کشور در برابر ظلم و ستم استمداد کند.»5 ولی اینان نیز به تدریج به دلیل تحولات درونی و فشارهای خارجی، به دنیا روی آوردند و خود، خطر بزرگی را از نظر بین المللی برای دیگر ملل ایجاد نمودند. جنگ های صلیبی شاهد این مدّعاست که بر اساس فرمان پاپ، آنها حتی پیمان های منعقده با مسلمانان را نیز لغو کردند.

    محمّد حمیداللّه می گوید: برای من قابل تصوّر نیست که مسیحیت موجد تحول یاد شده باشد؛ چرا که ملل متمدّن مسیحی تا سال 1856 م. بر آن بودند که منافع حقوق بین الملل آنها، تنها محدود به ملل مسیحی است. احساس بشر دوستی یا انگیزه مسیحیت نبود، بلکه صرفاً الزامات سیاسی صرف بود که آنها را وادار ساخت تا کشور مسلمان ترکیه (عثمانی) را در جمع ملل متمدّن تحت معاهده 1856 پاریس بپذیرند. ژاپن و سایر ملل غیرمسیحی می بایست زمان بیشتری در انتظار بمانند تا چنین افتخاری نصیبشان گردد! ملّت های بسیاری، حتی تا دیر زمانی پس از آن تاریخ، به همان عقیده پایبند بودند. حتی در سال 1889 م. وُولزی (Woolsey) اصرار داشت که حقوق بین الملل، آن چیزی است که صرفاً ملل مسیحی رعایت آن را در روابط فیمابین الزامی می دانند. طبق فرمان صادر شده از سوی «پاپ»، مسیحیان در قبال پیمان های خود با مسلمانان تعهدی نداشتند.

    پاپ نیکلای چهارم اعلام کرد که کلیه قراردادها با غیرمسیحیان کأن لم یکن است. به نظر می رسد که هنوز هم متکلّمان مسیحی هرگز از این نظریه غیراخلاقی دست برنداشته اند، ما می دانیم که هیأت اعزامی پاپ به دربار ولادیسلاس، پادشاه مجارستان، مأموریت یافت که قرارداد منعقد شده با سلطان مراد دوم (51ـ1421) پادشاه ترکیه را لغو کند و بگوید: «پیمانی که با کافران (غیرمسیحیان) منعقد شده، اعتبار ندارند.»6

    2. برتری جویی و نژادپرستی مسیحیان

    در آیاتی چند از قرآن کریم، به نژادپرستی مسیحیان اشاره شده است؛ از جمله آنجا که مسیحیان همانند یهودیان ادعا کردند ما فرزندان خدا هستیم. خداوند متعال در جواب آنان می فرماید: «بلکه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی که خداوند آفریده است.» (مائده: 18)

    همچنین خداوند در قرآن می فرماید: «(اهل کتاب) گفتند: یهودی یا مسیحی شوید تا هدایت یابید. بگو: (این آیین های تحریف شده هرگز نمی تواند موجب هدایت گردد،) بلکه از آیین خالص ابراهیم پیروی کنید. و او هرگز از مشرکان نبوده است.» (بقره: 135)

    آنان ادعا می کردند که تنها مسیحیت و یهودیت موجب هدایت است. در مقابل، قرآن کریم می فرماید: آیین های تحریف شده هرگز نمی تواند موجب هدایت بشر گردد، بلکه پیرو آیین خالص ابراهیمی گردید تا هدایت شوید و حضرت ابراهیم(علیه السلام)از مشرکان نبود.

    اسلام به ما تعلیم می دهد که میان پیامبران خدا(علیهم السلام)تفرقه نیفکنیم و به آیین های همه آنها احترام بگذاریم؛ چرا که اصول آیین حق، در همه جا یکی است و حضرات موسی و عیسی(علیهما السلام)نیز پیرو آیین توحیدی و خالص حضرت ابراهیم(علیه السلام) بودند.

    خودمحوری ها و تعصّب های نژادی نباید سبب شود که ما بعضی را بپذیریم و بعضی را نفی کنیم. آنها همه معلمان الهی بودند که در دوره های گوناگون، به راهنمایی انسان ها پرداختند. هدف همه آنها یک چیز بیشتر نبود و آن هدایت بشر در پرتو توحید خالص و حق عدالت بود، هرچند هر یک از آنها در مقاطع خاص زمانی خود، وظایف و ویژگی هایی داشتند.

    در مواردی، مسیحیان، برتری جویی خود را نسبت به یهودیان ابراز می کردند. «هنگامی که گروهی از مسیحیان نجران خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)آمدند، عده ای از علمای یهود نیز در آنجا حضور یافتند. بین آنها و مسیحیان در محضر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نزاع و مشاجره درگرفت. یکی از یهودیان رو به جمعیت مسیحیان کرد و گفت: "آیین شما پایه و اساسی ندارد" و نبوّت عیسی(علیه السلام) و کتاب او انجیل را انکار کرد. مردی از مسیحیان نجران نیز عین این جمله را در پاسخ آن یهودی تکرار نمود و گفت: "آیین یهود پایه و اساسی ندارد." در این هنگام، آیه 113 سوره بقره نازل شد و هر دو دسته را به خاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود.»7

    مسیحیان همانند یهودیان نه تنها در این دنیا نژادپرست هستند، بلکه از نظر قرآن کریم، از «انحصارطلبان بهشت» نیز محسوب می شوند: «آنها گفتند: هیچ کس جز یهود یا نصارا، هرگز داخل بهشت نخواهد شد. این آرزوی آنهاست. بگو: اگر راست می گویید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید! آری، کسی که روی خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند. (بنابراین، بهشتِ خدا در انحصار هیچ گروهی نیست.)» (بقره: 11)

    قرآن کریم پس از اثبات این واقعیت که آنها هیچ دلیلی برای مدعای خود ندارند و ادعای انحصاری بودن بهشت، تنها خواب و خیالی است که در سر می پرورانند، معیار اصلی و اساسی ورود به بهشت را به صورت یک قانون کلی بیان کرده، می فرماید: هر که در برابر خداوند تسلیم باشد و عمل نیک انجام دهد، پاداش او نزد پروردگارش محفوظ است. در حقیقت، قرآن با این بیان، مسئله «نژادپرستی» و تعصّب های نابجا را به طور کلی نفی می کند و سعادت و خوش بختی را از انحصار طایفه ای خاص بیرون می آورد. ضمناً معیار رستگاری را، که ایمان و عمل صالح است، مشخص می سازد.

    مسیحیان همه انسان ها را موظف به عمل بر اساس عهد جدید می دانند و همه مخالفان را دشمن خود و خدا می دانند و در صورت رسیدن به قدرت، کم ترین حقوقی نیز برای آنان قایل نبوده اند.

    پروفسور محمّد حمیداللّه می گوید: یک مسئله دارای اهمیت اساسی و دامنه دار، طریقه رفتار با بیگانگان بوده است. فاتحان نظامی همواره با دشمنان هم کیش و هم قطار خود تا اندازه ای مدارا می نموده اند، اما در مورد بیگانگان چنین نبوده است. نژادکشی در مورد عمالقه و نجس محسوب کردن در خصوص عده ای دیگر، از جزمیّات مذهبی محسوب می شده و عده ای دیگر بر این عقیده بودند که «پیمان شکنی گناه است، ولی وفای به عهد در قبال کافران، گناهی است بزرگ تر.» این سخنی بود که در اثنای جنگ های صلیبی به گوش می رسید.8

    3. اعمال مسیحیان نسبت به دشمنان خود

    سراسر کتاب انجیل از رفتار محبت آمیز، حتی نسبت به دشمنان، موج می زند و از نظر حضرت مسیح(علیه السلام)، آنچنان که در متون موجود به ایشان نسبت داده شده، احسان باید شامل دشمنان نیز بشود: «عیسی گفت: شنیده اید که به اولین گفته اند: همسایه خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت مکن. اما من به شما می گویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنان که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید تا پدر خود را که در آسمان است، پسران شوید؛ زیرا که آفتاب، خود را بر بدان و نیکان طالع می سازد و باران بر عادلان و ظالمان می بارد... پس کامل باشید چنان که پدر شما، که در آسمان است، کامل است.»9

    همچنین در فراز دیگری از انجیل می خوانیم: «شنیده اید که گفته شده چشمی به چشمی و دندانی به دندانی، لیکن من به شما می گویم: با شریر مقاومت مکنید، بلکه هر که به رخساره تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان؛ و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار؛ و هر گاه کسی تو را برای یک میل مجبور سازد، دو میل همراه او برو.»10

    جان. بی. ناس تعالیم حضرت عیسی(علیه السلام) را این گونه خلاصه می نماید: «دستور عیسی این چنین خلاصه می شود که نیکی به هر صورت که باشد، دارای یک نیروی قاهره ای است در برابر بدی که اثر نیک و نتیجه مطلوب به بار می آورد... مع ذلک، در یک جا دستور روشن و صریح، ولی مشکل و دشوار داده است. این دستور سخت آن است که دشمن هرگز نباید بدی را با بدی مقابله کند.»11

    بین کتاب تورات و کتاب انجیل یک هماهنگی صورت گرفت، از آن نظر که معمولا این دو کتاب به عنوان عهد قدیم و عهد جدید در یک مجلد به چاپ می رسد. از قرن چهارم میلادی، به کوشش سن ژرم، کتاب تورات به عنوان یکی از کتب مقدّس مذهب مسیح(علیه السلام)نیز شناخته شد؛ زیرا مسیحیت، نژاد و نتیجه مذهب یهود است. بدین لحاظ، مندرجات تورات در سراسر عالم مسیحیت مشهور شده و در وجود شعرا و هنرمندان همیشه مصدر الهام بوده است.12

    با این وجود، نژادپرستی در قوم مسیحیت نیز ـ همانند قوم یهود ـ دیده می شود. آنان مخالف سرسخت غیرمسیحیان هستند، با این تفاوت که از نظر قرآن کریم، عداوت و دشمنی یهودیان، بسیار بیشتر از مسیحیان بوده است: «به طور مسلّم، دشمن ترین مردم را نسبت به مؤمنان یهود و مشرکان خواهی یافت و نزدیک ترین دوستان را به مؤمنان، کسانی می یابی که می گویند: ما

    نصارا هستیم. این به دلیل آن است که در میان آنها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند و آنها (در برابرحق) تکبّرنمیورزند.» (مائده: 82)

    با این حال، حوادث تاریخی مسیحیت بیانگر این نکته است که آنان هیچ گاه به دستور حضرت مسیح(علیه السلام)مبنی بر محبت و دوستی نسبت به همه، حتی دشمنان عمل نکرده اند. «در سال 1415 میلادی، پاپ نیکلای پنجم فرمان داد که هر شخص مظنون به انجام آداب مذهبی یهود، به محکمه انگیزیسیون جلب شود و بدین ترتیب، 300 هزار یهودی قتل عام شدند و بقیه به ایتالیا گریختند و از آنجا نیز مجبور به مهاجرت به ترکیه شدند.»13

    در کتاب تاریخ یهود آمده است: با به قدرت رسیدن اولین امپراتور مسیحی، کنستانتین، فشار به یهودیان شروع شد. یهودیت، که هنوز از مخاطرات و مظالم بت پرستان بابل نفس راحتی نکشیده بود، بار دیگر گرفتار همان بت پرستان، که به لباس جدید درآمده بودند، شد. آری، مذهب آنان عوض شده بود، ولی معتقدات ملّی و رسوم اجدادی آنها، که یهودیان را به چشم برده و اسیر و مغلوب می نگریست، باقی مانده بود. بدین سان، قدرت جدید در مسیحیت کوشش کرد تا آثار باقی مانده فرهنگ یهود در یهودیه را نابود سازد.14

    در جوامع مسیحی، همیشه احساسات ضد یهود وجود داشته است. از این رو، هیچ گاه یکپارچگی و تفاهم و محبت بین آن دو پدید نیامد. جولیوس کرینستون در این باره می گوید: «یهودیان، که در ابتدا دوست داشتند به بهای انکار ملّیت خویش با همسایگان خود یکی شوند، به تدریج، دریافتند که از خود گذشتگی ایشان بیهوده است؛ زیرا یگانگی از یک طرف معنا ندارد، بلکه طرف مقابل نیز باید به آن راغب باشد.»15

    در سال 1521 م، مارتین لوتر توانست جوامع مسیحی را از یوغ پاپ نجات دهد، ولی همچنان احساسات ضدیهودی موج می زد. بار بعد مارتین لوتر تلاش کرد عواطف مذهبی را به نفع یهودیان تحریک نماید. وی می گوید: آنان از نژاد خداوندگار ما هستند. بنابراین، اگر بنا باشد کسی به گوشت و خون مباهات کند، یهودیان بیش از ما به مسیح تعلق دارند. از این رو، من از عزیزانی که طرفدار پاپ هستند، خواهش می کنم که اگر از بدگویی درباره من به عنوان یک بدعت گذار خسته شده اند، مرا به عنوان یک یهودی ناسزا بگویند. توصیه من این است که با آنان از روی مهر رفتار کنیم. اگر بنا داریم به آنان کمک کنیم، نباید بر شریعت پاپ، بلکه به شریعت محبت مسیحی عمل کنیم: به آنان روح دوستی نشان دهیم؛ بگذاریم زندگی کنند و به کار مشغول شوند تا به زیستن در کنار ما رغبت کنند.16

    مسیحیان همین رفتار کینه توزانه و بلکه شدیدتر از این را نسبت به مسلمانان نیز اعمال می نمودند که مهم ترین آن، جنگ های صلیبی میان اروپاییان و مسلمانان بر سر تصاحب «بیت المقدس» بود. عامل اصلی این جنگ های خونین، اربابان کلیسا و رهبران مسیحی بودند که می خواستند ضربه مهلک خود را بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد سازند.

    این مطلب را، حتی نویسندگان غربی، معترف هستند. آلبر ماله می گوید: گود فرو آدو بویون، فرمانده صلیبیون، در گزارش خود به پاپ، چنین تصریح می کند: «اگر می خواهید بدانید با دشمنان (مسلمانان) که در بیت المقدس به دست ما افتادند، چه معامله ای شد، همین قدر بدانید که کسان ما در رواق سلیمان و در معبد، در لجّه ای از خون مسلمانان، می تاختند و خون تا زانوی مرکب می رسید!» تقریباً ده هزار مسلمان در معبد، قتل عام شد و هر کس در آنجا راه می رفت، تا بند پایش را خون می گرفت. از کفّار (مسلمانان)، هیچ کس جان به در نبرد و حتی زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند.17 ویل دورانت، از کسانی که شاهد ماجرای اسف انگیز جنگ های صلیبی بوده است، نقل می کند: در کوچه ها، توده هایی از کلّه، دست و پاهای مقتولان دیده می شد؛ هر طرف انسان، مرکب را هی می کرد، در میان اجساد مقتولان و لاشه اسبان بود. زنان را با ضرب دشنه می کشتند، ساق پای اطفال شیرخوار را گرفته و به جبر آنها را از پستان مادرشان، جدا می ساختند و به بالای دیوار پرتاب می کردند و یا با کوفتن آنها بر ستون ها، گردنشان را می شکستند. در نتیجه 70000 نفر مسلمان را، که در شهر مانده بودند، به هلاکت رساندند.18

    گوستاولوبون، مستشرق مسیحی، درباره اعمال وحشتناک سپاه صلیب چنین می گوید: «درگذرها و میدان های بیت المقدس، از سرها و دست ها و پاها، تل هایی تشکیل یافته، از روی آنها عبور می کردند. مجروحان را در آتش می سوزانیدند. ده هزار نفوسی که به "مسجد عمر" پناه برده بودند، تمام آنها را طعمه شمشیر قرار دادند. در هیکل سلیمان (معبد قدیم)، خون به قدری جاری بود که لاشه های مقتولین، در آن غوطهور بودند. اعضای جدا شده مثل دست و پا و غیره و نیز بدن های بدون اعضا آن قدر جمع شده و روی هم ریخته بودند که هیچ نمی شد آنها را از هم تمیز داد. حتی سپاهیانی که مباشر چنین قتل عامی بودند، از بخار خون زیاد، فوق العاده در زحمت بودند.»19

    در مورد اینکه علت جنگ های صلیبی چه بوده، عقیده آلبر ماله، مورّخ مشهور فرانسوی، این است که «بیت المقدس» به مدت چهار قرن، از سال 636 م. به بعد، در دست اعراب بود. عرب با دیده تقدّس به آن شهر می نگریست. تربت عیسی و کلیسایی را که امپراتوران یونانی در کنار آن ساخته بودند و نزد مسیحیان عزیز بود، به حرمت می داشت. هارون الرشید، که از خلفای بزرگ عرب بود، اجازه داد که مقالید (کلیدهای) تربت عیسی را به خدمت شارلمانی بفرستند. خلاصه آنکه عرب به رفق و مدارا رفتار می کرد و مانع زیارت اماکن مقدّسه نمی شد و تعداد زوّار مسیحی در قرن یازدهم میلادی روزافزون گشت. ولی قوم متعصّب ترک، که در سال 1087 م. بیت المقدس را گرفت، به آزار و اذیت زوّار مسیحی پرداختند تا آنجا که دیگر مسیحیان نمی توانستند به سرزمین قدس وارد شوند و به تربت عیسی جبهه بسایند.

    پاپ اوربن دوم در فرانسه، مشغول اصلاح امور اهل علم فرانسه بود. در روز 28 نوامبر 1095 م. در حضور جمع کثیری از روحانیان و امنای دین، شرحی از صدمات زوّار ارض قدس بیان کرد و امت نصارا را دعوت نمود که اسلحه بردارند و تربت عیسی را نجات دهند و در پایان سخن خود، کلام عیسی(علیه السلام) را خواند که «از خویشتن بگذر، صلیب خود را برگیر و از دنبال من بیا»... ضمناً وعده داد که هر کس در اردوکشی شرکت کند، تمام معاصی و گناهانش بخشیده و آمرزیده خواهد شد.20

    دلیل دیگر جنگ های صلیبی از نظر آلبر ماله، اشتیاق مردم مغرب زمین و گشت و گذار در نقاط ندیده و نشناخته و امید به کسب ثروت و مال در مشرق زمین بود که در آن زمان، این مناطق به ثروت مشهور بود. فرماندهان جنگ ها به فکر فتح و تسخیر امارت بودند و رعایا به این امید می رفتند تا قطعه خاکی به دست آورده و به آزادی روزگار بگذرانند.

    جمعیتی حدود 300000 نفر از چند کشور اروپایی از جمله فرانسه، ایتالیا و آلمان به راه افتادند و در راه، برای گذراندن زندگی، دست به دزدی، آزار و قتل دراز می نمودند و پس از سه سال، سرانجام به سرزمین قدس وارد شدند. از این تعداد، فقط چهل هزار نفر به بیت المقدس وارد شدند و خون ریزی سختی برپا نمودند.

    نتیجه ای که پاپ از جنگ صلیب انتظار داشت ـ یعنی آزادسازی سرزمین قدس ـ حاصل نشد؛ چه اینکه سرزمین قدس در نهایت، توسط سلطان صلاح الدین در سال 1187 م. فتح شد. عده زیادی از جنگ جویان صلیب در خلال جنگ های متعدد صلیبی، مردند و آنها هم که جان سالم به در بردند، به فقر و مسکنت گرفتار شدند. هرکس موقع رفتن، ملک و خانه خود را می فروخت یا رهن می گذاشت. همه به امید ثروت و کسب دارایی می رفتند، ولی وقتی برگشتند، بی چیز بودند و جز فروش رهنِ مجدد چاره ای نداشتند.21

    نتیجه غیرمستقیم جنگ صلیب، بسط تجمّل و تمدّن در مغرب بود؛ زیرا در آن موقع، نواحی مشرق زمین، که مسکن قوم عرب و نژاد یونانی بود، از لحاظ پیشرفت و تکمیل مدنیّت بر نواحی مغرب پیشی داشت؛ چنان که قشون صلیب از دیدار آثار تجمّل شیفته شد و استعمال فرش و آینه و اثاث البیتِ زیبا و اسلحه ظریف و اقمشه فاخر و پارچه ابریشمی و حریر و پرنیان و مخمل و غیره همه در اوان جنگ صلیب و در نتیجه آن جنگ، رایج و متداول شد.22

    تا پیش از جنگ های صلیبی، ملت مشرق و مغرب زمین تقریباً مجزّای از یکدیگر، به رشد و فعالیت خود ادامه می دادند، ولی به دلیل جنگ های متعدد صلیبی، وضعیت کاملا جدیدی به وجود آمد که مردم مغرب زمین، بخصوص مردم فرانسه، با مشرق زمین و زندگی مسلمانان و پیشرفت های آنان آشنا شدند و زمینه ای برای مبادلات فرهنگی، سیاسی و تجاری فراهم گردید.

    مردم فرانسه در نتیجه جنگ صلیب، نفوذ سیاسی و تجاری مهمی در مشرق زمین پیدا کردند که در ظرف قرون متمادی باقی ماند؛ چنان که هنوز هم زایل نشده است. به قدری فرانسوی به مشرق زمین آمد که هنوز هم ملل مشرق، کلیه مردم مغرب را «فرنگی» می خوانند که مأخوذ از کلمه «فرانک» می باشد. زبان فرانسه در شام، قبرس و ارمنستان متداول شد و حتی امروز هم در شام، با وجود مجاهدات سایر ملل، از انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی و روسی، این زبان همیشه از سایر زبان های فرنگی رایج تر و در حکم زبان دوم بومی هاست.23

    با گذشت زمان، همزیستی مسالمت آمیز بین مسلمانان و مسیحیان، به ویژه مسیحیان فرانسه، بیشتر شد و در ابعاد گوناگون، یکدیگر را یاری نمودند و در واقع، نقش مذهب در سیاست خارجی کم رنگ شد تا آنجا که هیچ کدام به دلیل تعصّبات مذهبی، یکدیگر را نفی نمی نمودند.

    سلیمان خان، پادشاه ترک عثمانی، در سال 1521 م. پیمان اتحاد با فرانسه را منعقد ساخت و در جنگ های فرانسه، با دیگر کشورها، پادشاه فرانسه را یاری رسانید. بین سلطان سلیمان خان و فرانسوای اول در سال 1535 م. عهدنامه ای تجاری و اندکی بعد، معاهده ای در خصوص دفاع و تعرّض شارل کن، پادشاه اتریش، بسته شد. ترک ها و فرانسوی ها در حقیقت، دست یکی می نمودند و با هم کار می کردند.

    مسلّم است که چنین اتحادی در نجات فرانسه مؤثر افتاد و بدین دلیل، باید آن را یکی از وقایع مهم قرن شانزدهم شمرد و هم از اینجا می توان دانست که چگونه اعتبار افکار مذهبی به تدریج، کاسته می شد؛ زیرا فرانسه، که در جهاد با مسلمانان بر سایر ممالک پیشی گرفته بود، خود به دیگران آموخت که نباید در سیاست خارجی، به مذهب توجه نمود.

    باری، ترک ها، که تا آن زمان دشمنان اروپا به شمار می رفتند، به واسطه فرانسویان در مسائل مربوط به اروپا شرکت کردند و ـ به اصطلاح سیاسی ـ به واسطه ایشان در مجمع اروپایی داخل شدند و این خود یکی از نتیجه های پایدار و با دوام اتحاد فرانسوای اول و سلطان سلیمان خان می باشد.

    اتحاد با ترک ها برای فرانسویان نتایج سودمند دیگری نیز داشت: به موجب عهدنامه تجارتی فقط کشتی های فرانسه می توانست در سواحل عثمانی تجارت کند و بیشتر از یک قرن، جز کشتی های فرانسه، هیچ کشتی دیگری اجازه ورود به بندرهای عثمانی را نداشت. این وضع، بنادر فرانسه در مدیترانه و بخصوص مارسی را غنی ساخت. همچنین مطابق عهدنامه مذکور، مکان های مقدس اورشلیم و تمام کاتولیک های مقیم ترکیه تحت حمایت فرانسه قرار گرفتند و به واسطه این امتیازات، در زمان سلطنت لویی چهاردهم که در عهد انقلاب هم به آنجا توجه داشتند، دولت فرانسه توانست در مدیترانه شرقی و مصر و قسمت اروپایی و آسیایی صاحب نفوذ شود.24

    4. اعمال مسیحیان نسبت به همنوعان خود

    طی هفت قرن ـ یعنی از سال 1134 ـ 1834 م ـ که تاریخ آغاز و پایان رسمی محاکم تفتیش عقاید در اسپانیاست، ده ها هزار نفر صرفاً به اتهام ارتداد و تخطّی از دین رسمی، در آتش سوزانده شدند و یا پس از شکنجه های هولناک به قتل رسیدند و اموالشان مصادر گردید. در این دوره، تعصّبات خشک و کور مذهبی، به شدت اعمال می شد. افراد ملزم می شدند که عقیده و مذهب خاص داشته باشند. دوران قرون وسطا، با تفتیش عقاید، قتل و شکنجه شناخته می شود؛ کسی که به داشتن عقیده خلاف مظنون بود، به قتل می رسید. نتیجه طبیعی این سخت گیری های مذهبی، این بود که به محض دمیدن فجر آزادی و گشایش روزنه ای، علیه این طرز تفکر قیام شد و آزادی مذهبی به عنوان مهم ترین دستاورد مبارزه برای حقوق انسان در اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه (1789) مطرح گردید. از آن پس نیز در سایر اسناد بین المللی، به عنوان یک حق اساسی ذکر شده است.

    کلیسا ابتدا سخت با آزادی مذهب مخالف بود. پاپ ششم طی پیامی در 10 مارس 1791، آزادی مذهبی را به «حقوق وحشتناک» توصیف کرد. کاردینال پی اسقف پواتیه در سال 1853 م. به ناپلئون سوم نوشت: «متأسفم که دولت شما همچنان از اعلامیه حقوق بشر الهام می گیرد که چیزی جز نفی حقوق خدا را دربر ندارد.»

    به هر حال، در نهایت، کلیسا اعلامیه جهانی حقوق بشر و حق آزادی مذهب را پذیرفت. این امر در سال 1963 م. طی اعلامیه ای از سوی ژان پل بیست و سوم اعلام شد. انجمن روحانیون واتیکان نیز این امر را به رسمیت شناخت که «انسان حق آزادی مذهبی دارد...، به طوری که در امر مذهب، هیچ کس نباید بر خلاف وجدانش وادار به انجام کاری گردد و یا از انجام کاری بازداشته شود.

    در اجلاس چهل و نهم مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز موضوع سخنرانی نماینده واتیکان در مباحث حقوق بشر کمیته سوم، آزادی مذهبی و تأکید بر لزوم آزادی بیان، عقیده و مذهب و تبلیغ آن بود.»25

    آلبر ماله درباره تفتیش عقاید در کشور فرانسه می نویسد: مدت هجده سال جنوب فرانسه به آتش و خون کشیده شد، ولی بدعت از آنجا برنیفتاد. مأموران هر چه می خواستند، می کردند و به همه کس به مجرّد سوءظن یا مکاتیب بی امضا، امر به توقیف می دادند. محاکمات، که در بدو امر علنی بود، مخفی شد. متهم با متهم کننده مواجه نمی گردید و حتی نام او را نمی دانست و وکیل مدافع هم نداشت و اگر انکار می کرد، به شکنجه از او اقرار می گرفتند. در صورتی که تا آن زمان، روحانیان در امر قضا، به شکنجه متوسل نشده بودند. هرگاه متهم به میل یا به زور، به ارتداد خود مقر می آمد و توبه می کرد، به عقوبتی محکوم می شد، اما اگر زیر بار توبه نمی رفت یا اینکه سابقاً از ارتداد توبه کرده و توبه خود را شکسته بود، حکمش آن بود که زنده طعمه آتش شود و این عقوبت را به دست «حکّام عرف» ـ یعنی مأموران شاه و سرکردگان ـ می چشید. در عهد سن لویی یکی از کسانی که در شامپانی مأمور تفتیش عقاید بود، یک بار امر داد که 183 نفر مرتد را زنده سوزانیدند. (1239م.)

    دیوان تفتیش عقاید مدت های متمادی در جنوب فرانسه برقرار بود تا ریشه «ارتداد آلبی» را برآورد و در ایتالیا نیز مدت ها دوام داشت، اما در آلمان هر چند وقت یک بار ایجاد می شد و باز متوقف می گردید.26

    به دلایل متعددی، در قرن شانزدهم میلادی، اصلاحات در دین مسیحیت به وقوع پیوست و بر اساس آن، قدرت پاپ کاسته شد. از جمله این دلایل، حرص و آز و فساد اخلاق روحانیان مسیحی بود. این گروه توانسته بودند املاک و اموال فراوانی را در انحصار خود درآورند. پاپ، که می بایست از آلودگی ها برکنار باشد، خود سرچشمه عیب ها و بدی ها شده بود. برای مثال، در فرانسه، به واسطه عهدنامه ای که بین فرانسوای اول و پاپ لئون دهم در سال 1516 م. بسته شد، شاه فرانسه به پاپ پول فراوانی داد و بر اساس آن، شاه حق اعطای شغل های مذهبی را دارا بود. تمام مشاغل و مناصب کلیسا به کسانی که روحانی نبودند و همچنین به نظامیان و مردان و زنان محبوب شاه سپرده می شد.

    دلیل دیگر ظهور جنبش مذهبی، اختراع صنعت چاپ بود. از سال 1457ـ1517 م. چهارصد جلد کتاب مقدس به چاپ رسید. تا پیش از صنعت چاپ، مسیحیان فقط مقدار کمی از دستورات انجیل را می دانستند، ولی از این پس، تمام انجیل در اختیار مسیحیان قرار گرفت. از جمله دستورات مهم حضرت عیسی(علیه السلام)، چشم پوشی از علایق دنیوی، فقر، مسکنت و نرم خویی بود، در حالی که اعمال روحانیان مذهبی چیزی جز کبر، نخوت، تجمّل و ثروت اندوزی نبود و این عمل آنها نزد مردم، بیشتر ناپسند و زشت می نمود. بنابراین، به واسطه کلمات معنوی حضرت عیسی(علیه السلام)، اصلاح مذهب، خواسته عموم مردم گردید.27

    همچنین برخوردهای ناشایست اربابان کلیسا و مخالفت و آزار دانشمندان از دیگر دلایل بود. هر عقیده علمی و جدیدی به اتهام اینکه مخالف دین مسیحیت است، محکوم می شد. محکمه تفتیش عقاید یا «انگیزیسیون» لطمات و صدمات جبران ناپذیری بر هواخواهان علم وارد ساخت. عده ای از دانشمندان مجبور شدند نظریات علمی خود را پس بگیرند.

    «تخمیناً در بین سال 1481 و 1801، دادگاه روحانی به وضع 340000 نفر رسیدگی نمود و سپس آنها را مجازات کرد و تقریباً 32000 نفر از آنها را زنده زنده سوزانید؛ از جمله، دانشمند بزرگ برونو (Bruno) که تنها گناهش اعتقاد به تعدد جان ها بود و آن را به مردم تعلیم می داد. وی به اتهام تألیفات غیرمذهبی محاکمه شد و پس از محکوم شدن، بنا شد که به شدیدترین و بی رحمانه ترین وضع ممکن و بدون اینکه خونش ریخته شود، مجازات گردد و این موضوع در حقیقت، بهانه خوبی برای سوزانیدن یک زندانی بود.

    گالیله، دانشمند با ارزش دیگری، بی رحمانه محاکمه شد تا اینکه در زندان جان سپرد؛ برای اینکه بر خلاف نصّ مقدّس (انجیل) عقیده داشت که زمین به دور خورشید می چرخد.»28

    5. جنگ در دین مسیحیت

    «جهاد» همانند شرع اسلام، در دین مسیحیت وجود ندارد و هیچ قانونی هم در این خصوص ندارد؛ چه اینکه برای حضرت مسیح(علیه السلام)زمینه ای برای تدوین قوانین جامع برای جامعه مسیحیت، در بعد داخلی و خارجی پیش نیامد، ولی به هر حال، حضرت مسیح(علیه السلام)مردم را به صلح و دوستی و جهاد با نفس دعوت می کرد: «شنیده اید که به اولین گفته شده است: قتل مکن و هر که قتل کند، سزاوار حکم شود، لیکن من به شما می گویم: هر که به برادر خود بی سبب خشم گیرد، مستوجب حکم باشد و هر که برادر خود را راقا گوید مستوجب قصاص باشد و هر که احق گوید، مستحق آتش جهنم بُوَد.»29

    در جای دیگر از انجیل آمده است: «خوشا به حال حلیمیان! زیرا ایشان وارث زمین خواهند شد. خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت! زیرا ایشان سیر خواهند شد. خوشا به حال رحم کنندگان! زیرا بر ایشان رحم خواهد شد. خوشا به حال پاک دلان! زیرا ایشان، خدا را خواهند دید. خوشا به حال صلح کنندگان! زیرا ایشان پسران خدا خوانده خواهند شد. خوشا به حال زحمت کشان برای عدالت! زیرا ملکوت آسمان از آنِ ایشان است. خوشحال باشید و شادی عظیم نمایید؛ زیرا اجر شما در آسمان عظیم است؛ زیرا به همین طور، بر انبیای قبل از شما جفا می رسانیدند.»30

    بنابراین، اساس دین مسیح بر صلح خالص استوار است، ولی این موضوع سه قرن بیشتر دوام نیاورد تا اینکه اِکستین کشیش مسیحی در اول قرن چهارم میلادی، ظاهر شد. به عقیده او، جنگ دارای مشروعیت است، از آن نظر که موجب تضمین صلح است. او بین «جنگ دفاعی» و «جنگ متجاوزانه» تفکیک قایل نشد و هر دو را مباح شمرد. این نظریه به صورت کامل، با اساس دین مسیحی اصیل، در تعارض است.31

    اخیراً علمای مذهبی اظهار داشته اند که نزد آنها «جنگ» مشروع نیست، مگر از باب «دفاع از اجتماع» که گاهی از آن به «جنگ عادلانه» تعبیر می کنند. این نظریه توسط توماس اکوین و دیگر کشیشان ساخته و پرداخته شد و نظریه «حقوق طبیعی» در قرون 16 و 17 و 18 شکل گرفت. به دنبال آن، در اروپا، اندیشه تفکیک «جنگ عادلانه» و «جنگ غیرعادلانه» به وجود آمد که اولی جایز و دومی ممنوع است.

    بدینوسیله، رجال دینی مسیحی به اصولی هدایت شدند که شبیه قواعد اسلامی در «جنگ مشروع» و «جنگ عادلانه» است. و آن زمانی است که دفاع از نفس یا برای نصرت مظلوم یا برای جلوگیری از فتنه در دین باشد.32

    در تأیید مطلب مزبور، عباراتی در انجیل از زبان حضرت مسیح(علیه السلام) نقل شده که بیانگر این نکته است که لازمه عقیده به دین و دین داری این است که انسان نهایت صبر و تلاش را در راه حفظ عقیده دینی به کار بندد، اگرچه در این راه، بین فرزند و پدر جدایی ایجاد شود که نباید به این جدایی اهمیت داد؛ «گمان مبرید که آمده ام تا سلامتی بر زمین بگذارم؛ نیامده ام تا سلامتی بگذارم، بلکه شمشیر را؛ زیرا که آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خویش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود. و هر که پدر یا مادر را بیش از من دوست دارد، لایق من نباشد. و هر که پسر یا دختر را از من زیاده دوست دارد، لایق من نباشد.»33

    از این مطالب به دست می آید که حضرت مسیح(علیه السلام)همان گونه که به صلح و دوستی دعوت می نماید، به جهاد در راه عقیده اعتراف دارد.

    اما مسیحیان جنگ های صلیبی را علیه اسلام، در اسپانیا، فرانسه، ایتالیا و در شرق اروپا، ایجاد کردند و از طریق جنگ، قهر و غلبه، مدت ده قرن کامل، دین خود را ترویج می کردند: سه قرن پیش از ظهور اسلام و هفت قرن بعد از اسلام.

    امپراتوری روم قسطنطنیه در سال 312 م. دین مسیحی را به عنوان دین رسمی اعلام کرد، آزادی عقیده را به «آزادی دین مسیحیت» تفسیر نمود و تمام قوای خود را در این راه صرف نمود و استبداد کلیسا را بر این اساس استوار ساخت: «سلطنت که مصدر آن، اراده الهی است، هیچ حد و قیدی برای آن متصوّر نیست.»34

    نتیجه

    انصاف این است که ادیان آسمانی و از جمله دین مسیحیت، ظلم و ستم را قبول ندارند و وقتی اعمالی این چنین در قالب دیانت صورت پذیرد، دین از آن اعمال بیزار است.

    با این وجود، به اسم «مسیحیت» و در راه مسیحیت، خون های زیادی در تاریخ بشریت ریخته شده است، بلکه قارّه اروپا، که مقرّ مسیحیت محسوب می شود، طی هزار ساله اخیر، مرکزی برای جنگ و خون ریزی بوده است. آیا می توان گفت که صلح و همزیستی در دین مسیحیت، یک حقیقت واقعی است؟ یا مسیحیت بر اساس محبّت و صلح استوار می باشد؟!

    سخن پایانی

    قرآن مجید همه ادیان را به عنوان «اسلام» یاد می کند: آیین حضرات ابراهیم، موسی، عیسی و سایر پیغمبران(علیهم السلام) را؛ به این معنا که «اسلام» دینی است که پیامبران ابراهیمی(علیهم السلام) پیام آور آن هستند و این خود می رساند که اصل دین یکی است و نباید تفاوتی بین گفته های پیامبران الهی(علیهم السلام) گذاشت.

    سلسله انبیا(علیهم السلام)، که همچون دانه های تسبیح در تاریخ بشریت به نظم آمده اند، به مقتضای شرایط زمان و مکان، عهده دار ابلاغ رسالت بوده اند و همه افراد بشر باید به آنها با دیده تعظیم و تکریم بنگرند. سلسله مراتب پیامبران(علیهم السلام)خود نشانی از سیر تدریجی هدایت الهی است؛ به این معنا که دین واحد و ثابت است، به تناسب زمان و مکان، کامل تر شده تا به کمال نهایی رسیده است.

    ناگفته پیداست که هیچ نقصان و عیبی متوجه شرایع الهی نیست و دامان پیامبران بزرگی همچون موسی و عیسی(علیهما السلام) از این تنگ نظری ها منزّه است، بلکه به عکس، پیامبران(علیهم السلام)همگی مروّج توحید و منجی بشریت بوده اند. ولی پیروان ادیان با گذشت زمان و در اثر دوری از رهبری اولیای خدا، به تدریج، انحرافاتی را پذیرا شده و گاه تحت تأثیر دیگر ملل، منکر زندگی مسالمت آمیز با دیگر مذاهب و ادیان گردیده و همواره سعی کرده اند از طریق قهر، غلبه و جنگ، ادیان و پیروان مذاهب دیگر را نابود سازند و دین و عقیده خود را در گیتی گسترش دهند.

    از این رو، ما همواره در تاریخ، شاهد جنگ و نزاع در میان پیروان ادیان الهی و غیرالهی بوده ایم. جنگ و دشمنی پیروان دو آیین یهود و مسیحیت با یکدیگر، هر یک از آن دو با آیین اسلام و در مواردی، جنگ و نزاع بین پیروان یک آیین نیز مطرح بوده و در تاریخ، از این نوع جنگ ها فراوان رخ داده و تنها از زمان به رسمیت شناخته شدن مذهب پروتستان و پیروزی آنان بر کاتولیک ها، تا حدی جنگ های عقیدتی متوقف گردیده است.

    اسلام هیچ گاه ادیان پیامبران دیگری همچون حضرات ابراهیم، موسی و عیسی(علیهم السلام) را نفی نکرده، بلکه آنها را تصدیق و تأیید نیز نموده است. از نظر قرآن کریم، از صفات مؤمنان، این است که به همه کتب آسمانی و پیامبران الهی(علیهم السلام) ایمان داشته باشند و در میان هیچ یک از پیامبران الهی(علیهم السلام) فرق نگذارند: «... و همه مؤمنان به خدا و فرشتگان او و کتاب ها و پیامبرانش، ایمان آورده اند؛ (و می گویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرقی نمی گذاریم (و به همه ایمان داریم.) و (مؤمنان) گفتند: "ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا، (انتظارِ) آمرزش تو را (داریم) و بازگشت (ما) به سوی توست."» (بقره: 285)

    نیز قرآن کریم، کتب آسمانی پیشین را، که دست تحریف آنها را مخدوش نکرده، مورد تصدیق قرار داده است: «و آنچه از کتاب (قرآن) به تو وحی کردیم، حق است و تصدیق کننده و هماهنگ با کتب پیش از آن. خداوند نسبت به بندگانش خبیر و بیناست.» (فاطر: 35)

    این قانون به عنوان یک اصل رعایت می شده و هر پیامبری، کتاب و پیامبر پیشین را مورد تصدیق قرار می داده است. برای مثال، حضرت عیسی(علیه السلام)کتاب تورات را تصدیق کرد: «و به دنبال آنها (پیامبران پیشین)، عیسی بن مریم را فرستادیم، در حالی که کتاب تورات را، که پیش از او فرستاده شده بود، تصدیق داشت و انجیل را به او دادیم که در آن، هدایت و نور بود و (این کتاب آسمانی نیز) تورات را، که قبل از آن بود، تصدیق می کرد و هدایت و موعظه ای برای پرهیزگاران بود.» (مائده: 46)

    از نظر قرآن کریم، هر پیامبری، پیامبر آینده خود را نیز معرفی می نمود: «و (به یاد آورید) هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم، در حالی که تصدیق کننده کتابی که قبل از من فرستاده شده (تورات) می باشم و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نام او «احمد» است می باشم. هنگامی که او (احمد) با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: این سحری است آشکار.» (صف: 6)

    از آنچه گذشت، به دست می آید که از نظر اسلام، انبیا(علیهم السلام)و کتب الهی همچون دانه های تسبیح به یکدیگر مرتبط هستند و همواره یکدیگر را مورد تأیید و حمایت قرار می دهند و همزیستی اسلام با دیگر ادیان الهی، امری است که در صمیم اسلام نهفته که هیچ گاه در صدد نفی و نابودی ادیان و پیروان ادیان نبوده است. اسلام از همان آغاز، ضمن آیات متعددی بر تنگ نظری های مذهبی، خط بطلان کشید و اعلام داشت که پیروان ادیان و عقاید گوناگون می توانند در کنار یکدیگر، زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند و نه تنها از جنگ با یکدیگر بپرهیزند، بلکه در ارزش های مشترک با یکدیگر همکاری کنند.

    قرآن کریم ضمن آیاتی، یهود و نصارا را به دلیل اختلافاتشان مورد ملامت قرار داده است: «ای اهل کتاب، چرا درباره ابراهیم، گفتوگو و نزاع می کنید (و هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی می نمایید)، در حالی که تورات و انجیل، پس از او نازل شده است؟! آیا اندیشه نمی کنید؟!... ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه موحّدی خالص و مسلمان بود و هرگز از مشرکان نبود.»35

    معیار زندگی مسالمت آمیز مسلمانان با دیگر ملل، عدم دشمنی آنان با اسلام و مسلمانان است. پس از احراز این، هیچ مانعی در زمینه همکاری با دیگر ملل و اقوام وجود نخواهد داشت، حتی دشمنی های قبلی نیز مانع همکاری نخواهد بود. اختلافات عقیدتی مجوّزی برای جنگ و خون ریزی نخواهد بود، بلکه پیروان ادیان می توانند در کنار یکدیگر، بدون تعصّب و تنگ نظری به زندگی فردی و اجتماعی خویش ادامه دهند.

    پی نوشت ها


    1ـ ر.ک. ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، چ شانزدهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1366، ج 2، ص 312ـ313. در مورد خرافات آشکار در اناجیل کنونى، نک. به. انجیل یوحنّا، باب 2، جمله هاى 2 تا 12 در مورد شراب سازى مسیح و نیز: انجیل لوقا، باب 7، جمله هاى 36 تا 47 در مورد داستان مریم مجدلیه.

    2ـ آلبر ماله و ژول ایراک، تاریخ رم، ترجمه میرزا غلامحسین خان زیرک زاده، تهران، دنیاى کتاب، 1362، ص 283 و نیز ر.ک. آلبر ماله، تاریخ ملل شرق و یونان، ص 108.

    3ـ انجیل متى، باب 22، آیه 21.

    4ـ انجیل یوحنّا، باب 18، آیه 36.

    5ـ محمّد حمیداللّه، حقوق روابط بین الملل در اسلام، ترجمه و تحقیق سیدمصطفى محقق داماد، تهران، نشر علوم اسلامى، 1373، ص 135.

    6ـ همان، ص 136.

    7ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 1، ص 405 و 406، به نقل از: فضل بن حسن طبرسى، تفسیر مجمع البیان / محمّدبن احمد الانصارى القرطبى، تفسیر قرطبى / محمد رشیدرضا، تفسیر المنار، ذیل آیه 113 سوره بقره.

    8ـ محمّد حمیداللّه، پیشین، ص 144.

    9ـ انجیل متى، باب 5، جمله 44.

    10ـ همان، باب 5، جمله 38.

    11ـ جان. بى. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، چ سوم، تهران، پیروز، 1354، ص 399.

    12ـ ر.ک. آلبر ماله و ژول ایزاک، تاریخ ملل شرق و یونان، ترجمه عبدالحسین هژیر، تهران، دنیاى کتاب، 1362، ص 93 و 94.

    13ـ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، اسلام و حقوق بین الملل عمومى، تهران، سمت، 1377، ج 2، ص 51، به نقل از: محمّدباقر عطیّه، پناهندگى سیاسى، ص 38.

    14ـ همان، ص 51، به نقل از: تاریخ یهود.

    15ـ جولیوس کرینستون، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمه حسین توفیقى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1377، ص 167.

    16ـ همان، ص 130.

    17ـ زین العابدین قربانى، اسلام و حقوق بشر، چ پنجم، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، 1375، ص 373، به نقل از: آلبر ماله، تاریخ عمومى.

    18ـ همان، ص 374 / ویل دورانت، تاریخ تمدّن اسلام و عرب، ج 13، ص 15.

    19ـ همان، ص 374، به نقل از ویل دورانت، پیشین، ص 410.

    20ـ ر.ک. آلبر ماله و ژاک ایزاک، تاریخ قرون وسطى تا جنگ صدساله، ترجمه میرزا عبدالحسین خان هژیر، تهران، کمیسیون معارف، 1311 ش، ص 218ـ220.

    21ـ همان، ص 220ـ224.

    22ـ همان، ص 238.

    23ـ همان، ص 239.

    24ـ آلبرماله، تاریخ قرون جدید، ترجمه سید فخرالدین خان شادمان، تهران، مجلس شوراى ملى، 1312 ش، ص 102 و 103.

    25ـ حسین مهرپور، نظام بین المللى حقوق بشر، تهران، اطلاعات، 1377، ص 319 و 320.

    26ـ آلبرماله و ژاک ایزاک، تاریخ قرون وسطى تا جنگ صدساله، ص 292.

    27ـ آلبر ماله، تاریخ قرون جدید، ص 106ـ108.

    28ـ دارالتبلیغ اسلامى، غذاى فکرى براى مسیحیان، چ سوم، قم، دارالتبلیغ اسلامى، 1347، ص 7.

    29ـ انجیل متى، باب 5، جمله 22.

    30ـ همان، باب 5، جملات 5ـ13.

    31ـ ر.ک. وهبة الزحیلى، آثارالحرب فى الفقه الاسلامى: دراسة مقارنة، چ چهاردهم، دمشق، دارالفکر، 1992 م، ص 47 به نقل از: حامد سلطان، القانون الدولى العالم، ص 746 به بعد.

    32ـ همان، ص 48 به نقل از: مجید خدورى، الحرب و الاسلام، ص 58.

    33ـ انجیل متى، باب 10، جمله هاى 34ـ38.

    34ـ وهبة الزحیلى، پیشین، ص 51 به نقل از: ثروة بدوى، النظم السیاسیة، ص 148.

    35ـ همچنین در مورد تکذیب نمودن یهود و نصارا یکدیگر را، ر.ک. سوره بقره، آیه 113.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریمی نیا، محمدمهدی.(1385) مسیحیت؛ جنگ یا صلح (بررسی شیوه برخورد مسیحیت با پیروان ادیان دیگر). فصلنامه معرفت، 15(7)، 108-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدمهدی کریمی نیا."مسیحیت؛ جنگ یا صلح (بررسی شیوه برخورد مسیحیت با پیروان ادیان دیگر)". فصلنامه معرفت، 15، 7، 1385، 108-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریمی نیا، محمدمهدی.(1385) 'مسیحیت؛ جنگ یا صلح (بررسی شیوه برخورد مسیحیت با پیروان ادیان دیگر)'، فصلنامه معرفت، 15(7), pp. 108-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریمی نیا، محمدمهدی. مسیحیت؛ جنگ یا صلح (بررسی شیوه برخورد مسیحیت با پیروان ادیان دیگر). معرفت، 15, 1385؛ 15(7): 108-