ابن خلدون و علم عمران
Article data in English (انگلیسی)
ابن خلدون و علم عمران
نصراللّه خلیلى تیرتاشى1
چکیده
تاریخ اندیشه هاى اجتماعى میراث علمى گران بهایى است که بیانگر روند تکامل این اندیشه هاست. مطالعه اندیشه هاى گذشتگان همیشه سودمند است، ولى بررسى دیدگاه هاى کسانى مهم تر است که شاخه اى از دانش را پدید آورده اند. در تاریخ اندیشه هاى اجتماعى غرب، اگوست کنت را به دلیل آنکه به صورتى قانونمند و با روشى نو به تحلیل وقایع اجتماعى زمان خود پرداخت، «پدر علم جامعه شناسى» مى نامند و اندیشه هاى او را سرآغاز بحث هاى امروزین جامعه شناسى مى دانند. این در حالى است که ابن خلدون سال ها پیش از وى به همان روش، وقایع اجتماعى زمان خود را تحلیل کرده است. مقدمه ابن خلدون، که مشتمل بر اندیشه هاى اجتماعى اوست، طى سال هاى 776ـ784 ق تألیف شده و جامعیت و قوّت تحلیل هاى ابن خلدون هر انسانى را به شگفتى وامى دارد. این مقاله در ابتدا، نگاهى مختصر به شرح حال ابن خلدون دارد و سپس «علم عمران» را، که توسط وى ارائه شده، معرفى مى نماید.
مقدّمه
هرکس به مطالعه تاریخ اندیشه هاى اجتماعى بپردازد، به روشنى درمى یابد آثارى که پیش از ابن خلدون درباره مباحث اجتماعى تألیف شده اند مانند کتاب هاى یونانیان، رومیان و یا کتاب هاى صدر اسلام و قرون وسطا، فاقد تجزیه و تحلیل علمى در خصوص مسائل اجتماعى اند. شاید بتوان ابن خلدون را نخستین یا از نخستین متفکّرانى دانست که در قرن چهاردهم میلادى با روش کاملا علمى به مطالعه و بررسى پدیده هاى اجتماعى پرداخت و سعى کرد تا علل و اسباب و قوانین حاکم بر آن ها را، که قابل تعمیم به موارد مشابهند کشف نماید. وى معتقد بود: قوانین ثابتى بر پدیده هاى اجتماعى حاکمند که مى توان با بنیان گذارى رشته هاى علمى جدید به کشف آن ها پرداخت.
ابن خلدون تلاش علمى و نظریه پردازى خود را با انتقاد از مورّخان پیشین و ارائه نگرشى نو از تاریخ شروع مى کند و با ابداع دانشى جدید به نام «علم عمران» کارش را به پایان مى رساند و ادامه راه را از محققان پس از خود طلب مى کند.
این مقاله درصدد است اصل «علم عمران» را معرفى کند; معرفى مسائل آن فرصت دیگرى مى طلبد.
زندگى نامه2
ابن خلدون در سال 732 ق (1332 م) در شهر تونس چشم به جهان گشود و پس از 78 سال زندگى پرخاطره سیاسى و علمى در سال 808 ق (1406 م) در شهر قاهره دیده از جهان فرو بست. از التعریف ابن خلدون و تفاصیلى که مورّخان یاد کرده اند، مى توان زندگانى او را به چهار مرحله تقسیم کرد:
1. کودکى و تحصیل (732 ـ 752 ق): او در این مرحله، که 19 سال اول زندگى وى را تشکیل مى دهد، در تونس در «جامع زیتونه» با کوشش تمام به فراگیرى علوم پرداخت. در همین زمان (749 ق)، طاعون مرگ بارى که در جهان شیوع یافته بود، پدر، مادر و بسیارى از استادان وى را به کام مرگ فرو برد. پس از این حادثه، بار سفر بست و به سوى مغرب اقصا کوچ کرد.
2. فعالیت سیاسى (751ـ776 ق): او در این مرحله، که 25 سال دوم زندگى اش را تشکیل مى دهد، به فعالیت هاى سیاسى پرداخت و ماجراهاى زیادى براى خود رقم زد و طى این مدت، با حوادث سهمناکى روبه رو شد. وى این دوره را در بیست سالگى با ورود به دربار ابومحمّد بن تافراگین شروع کرد. وى در این دوره، در زمره بزرگان دربار قرار گرفت و از ملتزمان خاص رکاب و همنشین بزم و خلوت انس و محرم اسرار سلاطین شد.
3. تألیف (776ـ786 ق): از این مرحله، که هشت سال از زندگى ابن خلدون را تشکیل مى دهد، چهار سال به تألیف و چهار سال دیگرش به تکمیل آن تألیفات صرف شد.
تجربه هاى مرحله قبل بیهودگى عمل سیاسى را به ابن خلدون ثابت کرده بود. از این رو، تصمیم گرفت یکباره از سیاست کناره جوید و به کار تحقیق و تألیف بپردازد. براى این کار، تصمیم گرفت در قلعه ابن سلامه به دور از جنجال هاى سیاسى براى تألیف العبر و مقدّمه عزلت گزیند. وى در این مدت، با تأمّل در تجربه هاى خود و معلوماتى که طى 34 سال از عمرش اندوخته بود، توانست مطالب مقدّمه و تاریخ خود را تدوین نماید.
وى در شرح این برهه از عمر خود، مى نویسد: «در آن قلعه، چهار سال فارغ از همه مشاغل اقامت گزیدم و در آنجا تألیف این کتاب را آغاز کردم و مقدّمه آن را بدین شیوه شگفت، که در آن عالم تنهایى بدان رهبرى شدم، تکمیل نمودم.»3
وى پس از آنکه چهار سال را در خلوت و تفکّر و نوشتن سپرى کرد، براى تکمیل و تصحیح کتابش عازم تونس شد.
4. تدریس و قضاوت (784ـ808): این مرحله، که واپسین مرحله زندگى اوست، 24 سال طول کشید; یعنى از زمانى که به مصر رفت و دیگر به وطنش باز نگشت. در قاهره، سلطانْ تدریس در مدرسه «قمیحه» و «جامع الازهر» و منصب قضاى مالکیان مصر را به عهده وى نهاد.
آثار علمى
رساله اى در منطق، رساله اى در حساب، تلخیص برخى از نوشته هاى ابن رشد، شرح قصیده برده، لباب المحصّل، شرح رجزى در اصول فقه، العبر فى دیوان المبتدأ و الخبر فى ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر از آثار ابن خلدون مى باشند.
شخصیت علمى
ابن خلدون، که داراى شهرت جهانى مى باشد، شخصى است فیلسوف، موّرخ، سیاست مدار، جامعه شناس، اقتصاددان و مبدع «علم عمران» که بیش از ششصد سال پیش با روش کاملا علمى و فراتر از عصر خویش، به مطالعه و تحقیق ابعاد گوناگون پدیده هاى اجتماعى پرداخته است. این علم تعداد زیادى از رشته هاى علوم انسانى زمان ما را در برمى گیرد.
وى همه تجارب و تأملّات و اندیشه هاى خود را در کتاب مفصّل مقدّمه که سبب اشتهار جهانى اش شد، به ودیعه نهاد. مقدّمه تصویر گویایى از زندگى اجتماعىِ جوامعى است که در عصر ابن خلدون وجود داشتند.
جنبه برجسته این کتاب بُعد اجتماعى آن، یعنى تحلیل پدیده هاى اجتماعى است. وى در مطالعات خود، به دنبال سازوکارى مى گشت که بتواند با آن تفسیر مناسبى از تحوّلات اجتماعى ارائه دهد که چگونه پدیده اى متولّد مى شود، رشد مى کند و به تکامل مى رسد و پس از چندى از هم فرو مى پاشد. اگر با دقت بیشترى به مقدمه وى بنگریم، هسته اولیه همه علوم اجتماعى و بسیارى از مسائل را در آن مى یابیم. از این رو، مقدّمه وى مى تواند منبع ارزشمندى براى مطالعات جامعه شناختى و تاریخى باشد. هر قدر محقق در مباحث وى دقیق تر شود، به اهمیت و ژرف بینى اش بیشتر واقف مى گردد. بحث وى در این کتاب، از یک مقدّمه به مفهوم عادى فراتر است; زیرا به ارائه و تأسیس رشته علمى مستقل پرداخته و اهداف، فواید، مسائل و موضوع آن را بیان داشته و براى اثبات استقلال آن، روابطش را با سایر علوم مشابه بررسى کرده است و از آیندگان خواسته کار نو و بدیع وى را ناتمام رها نکنند.
«تجربه» و «اندیشه» دو منبع اساسى مقدّمه هستند که خود وى بارها بدان ها اشاره کرده که آنچه را نوشته، از ذهن خودش تراوش نموده و از جانب خداوند به او اضافه شده است: «... مقدّمه آن را به این شیوه شگفت، که در آن عالم تنهایى به آن رهبرى شدم، تکمیل کردم و در آن ایّام، سیلى از علوم و معارف بر فکرم هجوم آورد و من فقط زبده و مغز آن را امتخاض کردم و در این تألیف آوردم... و خداوند مرا به سوى آن الهام کامل نموده است...»4
مرتبه و اهمیت مقام ابن خلدون در زمان حیاتش شناخته نگردید. نخستین کسانى که متوجه او شدند، ترک ها بودند. نویسندگان اروپایى در قرن نوزدهم میلادى او را کشف کردند و نخستین کسى که کاملا به عظمت او پى برد و او را در سال 1812 م «منتسکیوى عرب» معرفى کرد هامر ـ پوگشتال، خاورشناس اتریشى، بود.5
«مقدّمه» ابن خلدون از نظر دیگران
آن گونه که مشهور است، مقدّمه ابن خلدون تنها در اوایل قرن نوزدهم میلادى مورد توجه خاورشناسان غربى واقع گردید و در اواخر همان قرن از این مرحله گذشت و دیگر دانشمندان اروپایى نیز آن را مورد تحقیق قرار دادند و جهان اسلام نیز از طریق اروپا با ابن خلدون آشنایى مجدّد پیدا کرد. آشنایى بیشتر با ابن خلدون در ایران از طریق مطالعه نوشته هاى اروپایى و به ویژه پس از انتشار نخستین چاپ ترجمه فارسى مقدّمه آغاز شد.6
با ترجمه مقدّمه به زبان هاى مهم جهان، بسیارى از محققان دریافتند که وى بر بسیارى از محققان اروپایى در آراء و نظریه هاى با ارزش و مهم سبقت جسته است. از آن پس، دانشمندان رشته هاى گوناگون نظریه هاى ابن خلدون را مورد مطالعه قرار دادند و دریافتند که وى بر بسیارى از مشهورترین صاحب نظران رشته هاى اجتماعى همانند ویکو، ماکیاول، اگوست کنت، کورنو، جان بودن، دیوید هیوم، آدام اسمیت و دیگران مقدّم است و بذرهاى نظریات دانشمندان زیادى را مى توان در آن یافت.
پس از این آشنایى بود که اظهارنظرهاى جالبى درباره شخصیت و اثرش شروع شدند. در اینجا فقط به بیان سه اظهارنظر اکتفا مى شود:7
1. آرنولد توین بى، موّرخ شهیر بریتانیایى، در تألیف بزرگ خود، به نام مطالعه اى در تاریخ چنین آورده است: «... ابن خلدون در مقدّمه خویش بر تاریخ جهان، فلسفه اى از تاریخ در تصور گنجانیده و صورت بندى کرده است که بى تردید، سترگ ترین اثرى است از نوع خود که تاکنون در هر عصرى یا سرزمینى به وجود آمده است... به نظر مى رسد که وى در زمینه اى که براى تحقیقات خویش برگزیده، ملهم از هیچ یک از پیشینیان خود نبوده است.»8
2. رابرت فلینت، فیلسوف انگلیسى، در کتاب خود به نام تاریخ فلسفه تاریخ نوشته است: «... در زمینه علم یا فلسفه تاریخ، نامى درخشان زینت بخش ادبیات و علوم عرب شد. نه در دوره کلاسیک و نه در عصر قرون وسطاى مسیحى نمى توان شخصیتى یافت که حتى اندک به درخشش ابن خلدون باشد... او در مقام نظریه پردازِ تاریخ، در هیچ عصر و سرزمینى همتا نداشته است... افلاطون، ارسطو و آگوستین همطراز با او نیستند و سایرین شایستگى آن را ندارند که حتى نامشان در جوار نام او ذکر شود. اصالت و فرزانگى و ژرف بینى و جامعیت وى همه یکسان، قابل تحسین و ستایش است.»9
3. جورج سارتن، محقق آمریکایى، در وصف ابن خلدون مى نویسد: «... ابن خلدون موّرخ، سیاست مدار، جامعه شناس، اقتصاددان و محققى ژرف در امور بشر بود و در پس تجزیه و تحلیل گذشته بشر براى دریافت حال و آینده او. وى در زمره نخستین فلاسفه تاریخ است و بر ماکیاول، جان بودن، ویکو، اگوست کنت و کورنو تقدّم فکرى داشته است.»10
روش تحقیق
ابن خلدون معتقد است: «کلیه پدیده ها در جهان هستى، اعم از ذات و افعال انسانى و حیوانى، به ناچار باید داراى علل و اسبابى مقدّم بر خود باشند که به سبب آن ها در جایگاه عادى پدید مى آیند و وجودشان با آن علل تمام مى شود، و هر یک از این اسباب نیز به نوبه خود، پدیده اند و ناگزیر باید سبب هاى دیگرى داشته باشند و این اسباب، پیوسته ارتقا مى یابند... و در ارتقا، همچنان در طول و عرض گسترش مى یابند و مضاعف مى شوند و عقل در درک و شمارش آن ها حیران مى گردد...; زیرا از جمله اسباب مشهود آن ها اراده ها و قصدهاست; زیرا در جهان هستى هیچ فعلى بدون قصد و اراده محقق نمى شود.»11
وى همچنین ادامه مى دهد: «افعال تنها به نیروى اندیشه انجام مى پذیرند و افعال انسان داراى نظم و ترتیب مى باشد و این نظم و ترتیب میان پدیده ها، خواه طبیعى، خواه وضعى را مى توان با نیروى اندیشه درک کرد. از این رو، هرگاه کسى بخواهد چیزى به وجود آورد به سبب نظم و ترتیبى که میان حوادث برقرار است ناگزیر باید اول، سبب یا علت یا شرط آن را که به طور کلى عبارت از مبادى آن است، محقق سازد.12
بنابراین اعتقاد بود که وى وظیفه محقق را تفکر، تحقیق و علت یابى دقیق درباره حوادث و مبادى آن ها و تحصیل علم به چگونگى وقایع و علل تحقیق آن ها مى داند13 و علت توجه وى به علم عمران این بود که اعتقاد داشت: در بین محققان تاریخ، تحقیق و تفحّص از علل حوادث و پدیده ها نادر است.»14
ابن خلدون به شناخت بیمارى اکتفا نکرد و درصدد درمان و جبران نقیصه برآمد و رسالت کار خود را این گونه بیان نمود: «چون کتاب هاى مورّخان را مطالعه کردم و به عمق حوادث گذشته و حال رسیدم... کتابى... نگاشتم که در آن حجاب از روى سرگذشت نسل ها برداشتم و در آن، علل و اسباب شروع دولت ها و عمران (جوامع) را روشن ساختم... و در آن حال، عمران و تمدن و هر آنچه را از عوارض ذاتیه در اجتماع بشرى روى مى دهد تشریح کردم; عوارضى که تو را از علل و اسباب موجودات بهره مند مى سازد.»15
روش اصلى بررسى مسائل در علم عمران بنا به تصریح وى، روشِ برهان و استدلال عقلى است. البته وى در فراهم سازى مقدّمات استدلال از روش استقرا، تجربه و حتى تحلیل هاى آمارى نیز استفاده کرده است.
شیوه و مراحل کار تحقیق
ابن خلدون مانند هر محقق امروزى، ابتدا به جمع آورى اطلاعات درباره موضوعات پرداخت و بسیارى از آن ها را با مشارکت مستقیم و تجربه ملموس خود به دست آورد و همه آن ها را به طور دقیق ثبت کرد. وى در مقدّمه، اخبار زیادى را از آن جهت که محتواى آن ها را مخالف موازین عقلى تشخیص داد، رد کرد. او تا حادثه اى را محتمل الوقوع نمى دانست نمى پذیرفت و وارد تجزیه و تحلیل خود نمى کرد.
ابن خلدون پس از جمع آورى اطلاعات، براى شناخت و تحلیل پدیده هاى اجتماعى، آن ها را در درون کل نظام اجتماعى قرار مى داد و سپس تصور مى کرد و به دنبال آن به توصیف و تشریح همه ابعاد آن مسئله مى پرداخت و سرانجام، نتیجه گیرى مى کرد. شیوه وى در استنباط به این صورت است که ابتدا فرضیه اى را به صورت یک جمله خبرى در عنوان فصل یا در ابتداى آن مطرح مى کند و سپس در متن، به تجزیه و تحلیل آن مى پردازد و درصدد برمى آید آن را با ادلّه برهانى و به کمک استقرا اثبات نماید. او این کار را با فهرست کردن تعدادى از حقایق آغاز مى کند و پس از تجزیه و تحلیل هاى لازم، به جمع بندى و نتیجه گیرى مى پردازد و سپس نتایج را بر چند حادثه زنده و تاریخى تطبیق داده، دوباره به بحث برمى گردد و همه نتایج را روى هم قرار مى دهد و در پایان، به نظریه نهایى مى رسد.
ابن خلدون پس از آنکه نظریه خود را اثبات کرد و شواهد کافى براى آن آورد، به نظریه خود عنوان «قانون» مى دهد. وى از قانون هایى که به دست مى آورد به عنوان مقدّمه در استدلال هاى بعدى استفاده مى کند و از خواننده مى خواهد حوادث را بر آن ها قیاس کند، و آن ها را براى بررسى امور، کافى و براى تطبیق با حوادث گذشته صادق بداند.
علم عمران
ابن خلدون تلاش علمى و نظریه پردازى خود را با انتقاد از مورّخان پیشین و ارائه نگرشى نو از تاریخ شروع مى کند و با ابداع دانشى جدید به نام «علم عمران» و بیان موضوع و بعضى از مسائل و قوانین حاکم بر آن، کارش را به پایان مى رساند و ادامه راه را از محققان پس از خود طلب مى کند.
آنچه بیش از هر چیز دیگرى موجب شد وى از علم تاریخ به «علم عمران» رهنمون گردد، نحوه مطالعه و دیدگاه انتقادى او از تاریخ بود. وى از پیشینیان خود بدین علت که حسّ کنجکاوى و شیوه علمى نداشته اند انتقاد مى کند16 و خود با بررسى هاى خاصش تحوّلى در تحلیل هاى علمى زمانه به وجود مى آورد.
وى در دیباچه مقدّمه، وارد بحث علم تاریخ مى شود و بیان مى دارد: تاریخ از جمله فنون متداول در میان ملت هاست که هم مردم عادى و هم پادشاهان به معرفت آن اشتیاق دارند و در درک و فهم آن همه مردم یکسانند. وى ادامه مى دهد که تاریخ داراى دو بعد است: ظاهرى و باطنى. در بعد ظاهرى، تاریخ مورد شناسایى مورّخان پیشین قرار گرفته، موضوع علم تاریخ را تشکیل مى دهد. در نظر وى، تاریخ در بعد ظاهرى عبارت است از: بیان اخبار درباره گذشتگان و اینکه چگونه اوضاع و احوال آن ها منقلب مى شود و دولت هایى مى آیند و به جهان گشایى و عمران مى پردازند و چگونه پس از مدتى منقرض مى شوند و جاى خود را به دیگران مى دهند. ولى او خود بُعد دیگرى از وقایع و حوادث تاریخى را کشف کرد که مورد توجه و درک مورّخان قرار نگرفت و آن را مسئله علم جدید خود، یعنى «علم عمران» قرار داد. در نظر وى، تاریخ در بُعد باطنى عبارت است از: تفکر، تحقیق و علت یابى دقیق درباره حوادث و مبادى آن ها و همچنین علمى دقیق به چگونگى وقایع و علل تحقق آن ها. به سبب بعد دوم، ابن خلدون تاریخ را از علوم حکمت مى داند و معتقد است: تاریخ از حکمت سرچشمه مى گیرد و شایسته مى داند که از علوم آن شمرده شود.
گرچه علم «عمران» رابطه نزدیک و تنگاتنگى با علم تاریخ دارد، ولى به دلیل جدا بودن موضوع و هدف، آن را مستقل از تاریخ مى داند. به اعتقاد وى، هدفِ «تاریخ» خبر دادن از حالات و کیفیاتى است که در اجتماع روى مى دهند، ولى هدف علم «عمران»، کشف علل و عوامل مؤثر در رویدادهاى اجتماعى و بیان شرایط و زمینه هاى تحقق آن هاست، نه صرف توصیف و ذکر وقایع اجتماعى. در واقع، ابن خلدون با نقد تاریخ و ارائه تلقّى جدید از آن، اولین گام را در طراحى علم جدیدش برداشته است.
ابن خلدون عقیده داشت: عمران (اجتماع) و تمدن، در تحوّلات خود، طبیعت هایى (علل و قوانین) دارند که مى توان با کشف آن ها اخبار و آثار را به آن ها ارجاع داد و بر آن ها حمل کرد. ولى شیوه کار مورّخان به گونه اى بود که این طبیعت ها را مورد تحقیق و توجه قرار نمى دادند; چنان که مى نویسد:17 در بین مورّخان تحقیق و تفحّص از علل حوادث نادر است. وى با نقد این شیوه ها به کشف و تدوین علم عمران نایل آمد.
ابن خلدون پس از ردّ شیوه مورّخان پیشین، به تألیف کتابى مستقل اقدام کرد. وى در این باره مى نویسد: کتابى درباره تاریخ نگاشتم که در آن، حجاب را از روى سرگذشت نسل ها برداشتم و عبرت ها و اخبار آن را فصل بندى کردم و در آن علل و اسباب شروع دولت ها و عمران (جوامع) را روشن ساختم... و ابعاد تاریخ را کاملا منقّح کردم و آن را در خور فهم دانشمندان و خواص گردانیدم و در ترتیب و فصل بندى آن، روشى نو در پیش گرفتم و در بین روش ها، آن را روشى بدیع و طریقه اى شگفت آور قرار دادم و در آن حالات عمران و تمدن و هر آنچه را از عوامل ذاتى در اجتماع بشرى روى مى دهد تشریح کردم; عوارضى که تو را از علل و اسباب موجودات بهره مند مى سازد... و در آن چیزى را از قلم نینداختم... و همه آن ها را به طور کامل و جامع بیان داشتم و براهین و علل آن ها را آشکار ساختم. از این رو، این کتاب تألیفى یکتا و بى مانند است... و من با همه این ها به قصور خود یقین دارم... پس از آنکه تألیف این کتاب را به کمال رساندم و آن را مایه روشنى اهل بصیرت قرار دادم و چراغ آن را برافروختم و در بین سایر علوم، روش و طریقه آن را آشکار ساختم و قلمرو آن را در بین معارف وسعت بخشیدم و گرداگرد آن را دیوار کشیدم، به کتاب خانه «ابوفارس»... هدیه نمودم.18
وى هدف خود را از تألیف کتاب مقدّمه ارائه یک رشته علمى مستقل مى داند. به نظر وى، این علم نوبنیاد او تمامى ویژگى هاى یک رشته علمى مستقل را داراست: «... هدف کتاب، اول از تألیفات ما همین است. گویى این شیوه، خود علمى مستقل است; زیرا، هم داراى موضوع است که عمران بشرى و اجتماع انسانى است و هم داراى مسائل که عبارت از بیان رویدادها و حالاتى است که یکى پس از دیگرى در عمران روى مى دهد. داشتن موضوع و مسائل از ویژگى هاى هر رشته علمى است، چه وضعى باشد، چه عقلى.»19
ابن خلدون ابتکار خود را در نوآورى علم جدید، شگفت انگیز و پرفایده مى داند و اطلاع از آن را نتیجه تحقیق و ژرف بینى اش نسبت به حوادث عمران مى انگارد و تصریح مى کند: «آن را از جایى اقتباس نکرده، بلکه خود آن را استنباط و بنا نموده است. و حتى سوگند یاد مى کند که من مطلّع نشده ام کسى درباره ابعاد این علم جدید سخن گفته باشد; نمى دانم آیا به خاطر غفلت آن ها از این علم بوده ـ البته چنین ظنى به آن ها ندارم ـ یا شاید در این باره مطالبى نوشته اند و حتى آن را به کمال هم رسانده اند، ولى به ما نرسیده است.20
این علم به دنبال تحقیقات و مطالعات ممتدى که ابن خلدون شخصاً انجام داده بود و تجربه هایى که سالیان دراز در مناصب گوناگون اندوخته بود و همچنین پس از ارزیابى ها و انتقادهایى که از معرفت شناسى در عصر خود داشت و اطلاعات و دیدگاه هاى جدیدى که بدان ها دست یافته بود، به ذهنش خطور کرد و سپس این دستاوردها را در قالب علم مستقلى ارائه داد.
وى سپس کوشید بر اساس امکانات و توانایى هاى نظرى و تجربى اش، به تمایز بین علم جدید و آنچه در زمانش وجود داشت، بپردازد. او نخست تلاش مى کرد تا علم جدید را از خطابه و سیاست متمایز سازد;21 چون معتقد بود: هدف و غایت علم جدید با هدف آن دو علم بالذات متفاوت است; علم عمران را نباید از مسائل علم «خطابه» دانست; زیرا خطابه گفتارهاى اقناعى براى جلب یا انصراف توده مردم از عقیده اى مفید است، در حالى که علم «عمران» دانشى عقلى و برهانى است که با واقعیات محسوس و طبیعى سر و کار دارد. وى علم عمران را جزو علم «سیاست مُدُن» هم نمى دانست، زیرا سیاست مدن علم تدبیر منزل یا شهر به مقتضاى حکم اخلاق و حکمت است تا عامّه مردم را به روشى که متضمّن حفظ نوع و بقاى آن هاست وادار سازد. بنابراین، علم عمران، که اجتماع بشرى را مطالعه مى کند، علمى مستقل است، هرچند ممکن است در برخى مواقع با دانش هاى دیگر، اشتراک موضوع پیدا کند، ولى دیدگاه آن ها متفاوت است.
وى در گام بعدى، براى اثبات استقلال علم عمران، آن را با علوم وضعى مقایسه مى کند و معتقد است: علوم وضعى، به ویژه فقه، هرچند در براهین خود با مسائلى سر و کار دارند که از حیث موضوع و نقطه بازگشت مانند مسائل علم عمران هستند، ولى در اصل از علوم غیرعقلى اند و از وحى ناشى مى شوند و بررسى مسائل علم عمران در آن علوم جنبه عرضى دارد. این علوم با مطالعه جامعه قصد پى بردن به مقاصد و اهداف شرع را دارند تا بتوانند تشخیص دهند که چگونه باید احکام شرع را در موارد عملى به مرحله اجرا درآورند، اما هیچ گاه از اجتماع به عنوان موضوع مستقل بحث نکرده اند، بلکه همچنان مطالعه اجتماع، فرع بر غرض اصلى آن ها باقى مى ماند. غرض اصلى آنان تشریع اوامر شرع است، در حالى که علم عمران منوط به وحى و الهام نیست و با اثبات عقلى و استنتاج هاى خود، قطع نظر از اوامر شرع سر و کار دارد و تحقیقى عقلانى درباره طبیعت انسانى و اجتماعى است.
بالاخره، وى علم «عمران» را با آثار عظیم و عامه پسند حکیمانى همچون مسعودى، ارسطو، طرطوشى و ابن مقنّع، که غالباً به شیوه خطابى نگاشته شده و پر از پند و اندرزند، مقایسه کرده و وجوه تمایز آن ها را برشمرده است. اما چون آن ها درباره موضوع خاصى بحث نکرده و به دنبال کشف علت ها نیستند، آن ها را علم حقیقى نمى داند، در حالى که به نظر وى، علم «عمران» پدیده هاى اجتماعى را با علل، اسباب، منشأ و طبیعت آن ها با دلایل برهانى توضیح مى دهد.
وى معتقد است: تمامى حقایق و پدیده ها از قوانین خاصى پیروى مى کنند و عوارض ذاتى مخصوص به خود دارند. از این رو، پیشنهاد مى کند: درباره عوارض ذاتى هر حقیقتى تحقیق و بررسى شود و براى هر یک رشته علمى خاصى تأسیس گردد.
مبادى علم عمران
1. تعریف علم عمران
ابن خلدون به عنوان مبتکر و مبدع علم «عمران» ناگزیر از استعمال واژه هاى معمول زبان در مفاهیمى نوشده و گاه بر اساس ریشه هاى لغوى موجود، با تسلّطى که بر زبان و ادب عرب داشته، واژه هایى خاص وضع کرده است. از این رو، در مقدّمه به اصطلاحات و تعبیرات ویژه اى برمى خوریم که مفهوم کامل آن با توجه به منظومه اندیشه و بیان ابن خلدون شناخته مى شود; از آن جمله است واژه هاى عمران، عصبیت، ابنیه، وازع، خلافیّه، عجم العرب، فارسیه، ملکه، اثقافة، استعداد، دولت، عمارت، بدوى، تمدن، طبیعت و حضارت. از این میان، تعبیر «عمران» از اهمیت بسیارى برخوردار است و ابن خلدون توجه ویژه اى به آن داشته و در واقع، بسیارى از مباحث مقدّمه را بر محور آن متمرکز ساخته و حتى اسم علم نوبنیاد خود را از این واژه گرفته است. براى شناخت موضوع و مسائل این علم و همچنین براى شناخت بهتر منظور وى از علم «عمران»، روشن شدن معناى این واژه ضرورى است. واژه «عُمران» از ریشه «عَمَرَ» است که داراى معانى وسیعى از جمله سکونت کردن، محل سکونت، مسکون، ساختن، تأسیس کردن، مزروع، کشت کردن، حاصلخیز، آباد شدن، زیستن، پیشرفت دادن، معاشرت کردن و مترّقى شدن مى باشد.22
محققان و مترجمان مقدّمه مفهوم «عمران» را به شکل هاى گوناگون تعبیر نموده اند، ولى به طور عموم، کلمه «تمدّن»، «فرهنگ» و «جامعه» را به جاى آن استعمال کرده اند. این طرز تلقّى از واژه «عمران»، پیچیدگى معانى واژه عمران را مى رساند که شامل مفهوم جغرافیاى انسانى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى مى شود.
ابن خلدون «عمران» را این گونه تعریف مى کند: «العمرانُ و هو التساکنُ و التنازلُ فی مصر اوجلة للانس بالعشیرِ و اقتضاءِ الحاجات و مِن هذا العمرانُ ما یکون بدویّاً... و ما یکون حضَری»;23 عمران یعنى هم سکونى و هم فرودى در شهر یا هر محله اى به منظور انس گیرى با عشیره ها و جمعیت ها و تأمین نیازمندى ها. یک نوع عمران، صحرانشینى و نوع دیگرش شهرنشینى است.
وى در این تعریف، عمران را با اجتماع و تشکیل جامعه برابر گرفته که در آن انسان ها براى تأمین نیازمندى هاى خود، با یکدیگر انس مى گیرند و جامعه واحدى تشکیل مى دهند. او همچنین در عبارت هاى زیاد دیگرى به مساوى بودن آن دو تصریح کرده است.
موضوع علم عمران
هر علمى براى خود موضوعى دارد که در آن، از عوارض ذاتى آن موضوع بحث مى شود. عوارض ذاتى، اوصافى از موضوعند که به اقتضاى ذات یا به اقتضاى اجزاى ذات، بر آن عارض مى شوند. براى نمونه، بدن انسان موضوع علم طب است; زیرا در آن، از اوصاف عارض بر بدن از قبیل صحّت و مرض بحث مى شود. عوارض ذاتى همان مسائل علم هستند که مطلوب علم مى باشند و از آن ها بحث مى کند. علم عمران نیز موضوعى دارد که در آن از عوارض ذاتى و کیفیات عارض بر موضوع بحث مى کند و آن به تصریح ابن خلدون «عمران بشرى و اجتماعى انسانى» است.24
3. مسائل علم عمران
ابن خلدون مسائل علم عمران را عوارض ذاتى عمران بشرى و اجتماع انسانى مى داند و درباره آن مى نویسد: «... درباره آغاز پیدایش انسان ها و دولت ها و همزمانى ملت هاى نخستین و اسباب تحوّلات و تزلزلات در نسل ها و ملت هاى گذشته و آنچه در این عمران رخ مى دهد، نظیر دولت و ملت، عزّت و ذلّت، کثرت و قلّت، علم و صناعت، شهر و دهکده، درآمد و هزینه، حوادث حال و آینده، حالات فروپاشى و پراکندگى، چادرنشینى و شهرنشینى، چیزى را فروگذار نکردم، مگر اینکه جملگى را بررسى کردم و علل وبراهین آن ها را توضیح دادم.»25
از مسائلى که وى در عبارت مزبور مطرح کرده است، فهمیده مى شود: وى علم عمران را براى بررسى کلیه مسائل اجتماع ابداع نموده و داراى شمول فراوانى است. وى هنگامى که راه را براى علم نوین هموار مى ساخت، ناگزیر تنها به مسائل مهم آن پرداخته و اظهار امیدوارى نموده است که آیندگان پس از وى تحقیقات او را تکمیل کنند و مسائل جدیدى بر آن بیفزایند.
4. غایت و منفعت علم عمران
براى علم «عمران» دو فایده متصور است: یکى فایده اصلى یا ذاتى، که غرض مستقیم است و آن مانند تمامى علوم طبیعى، وقوف بر طبیعت پدیده ها و کشف قوانین حاکم بر آن هاست. بنابراین، فایده اصلى علم «عمران» شناخت ماهیت حوادث و وقایع اجتماعى و کشف قانونمندى هاى آن است. با شناخت ماهیت پدیده ها و کشف قوانین حاکم بر آن ها، مى توان به پیش بینى، کنترل و سیاست گذارى و برنامه ریزى پیرامون آن ها دست زد.
فایده دوم علم «عمران»، فایده فرعى یا غیر ذاتى است که هدف غیرمستقیم مى باشد و آن مصونیت مورّخان از وقوع در خطا و اشتباه است; مانند قبول اخبارى که طبیعت عمران به امتناع و محال بودن آن ها حکم مى کند.
5. استقلال و مرتبه علم عمران
ابن خلدون کوشید تا تمایز و رابطه علم عمران را با علوم زمان خود روشن سازد که حکایت از حسّاسیت و اصرار وى در استقلال این علم دارد. از این رو، موضوع، مسائل، غایت و روش آن را به وضوح مشخص کرد و خود تصریح نمود که «گویى این شیوه، خود علمى مستقل است; زیرا داراى موضوع... و مسائل... است و داشتن موضوع و مسائل از ویژگى هاى هر رشته علمى است...»26
ابن خلدون درباره بدیع بودن این علم و حفظ حق انتساب آن به وى چنین مى نویسد: «... اگر توانستم مسائل این علم را به کمال و تمام بررسى نمایم و دیدگاه ها و جوانب آن را از دیگر علوم بازشناسم، توفیق و هدایتى از جانب خداوند است، و اگر نتوانستم همه مسائل آن را مطرح سازم و یا تداخلى صورت گرفته، اصلاح آن بر خوانندگان محقق است، ولى فضیلت انتساب این علم به من اختصاص دارد; زیرا من راه را پیمودم و طریق رسیدن به آن را روشن ساختم....»27
متأسفانه کار ابن خلدون و مطالعات وى توسط دانشمندان بعدى پى گیرى نشد. خود او نیز این مشکل را پیش بینى کرده بود و به همین علت از محققان پس از خود درخواست کرد تا دانش نوبنیاد وى را تکمیل کنند. ابن خلدون در پایان مقدّمه و پیش از آغاز کتاب العبر با صراحت، خود را مبتکر این رشته علمى دانسته و با تأکید بر وظیفه دانشمندان پس از خود براى گسترش علم نوبنیاد عمران چنین مى نویسد: «... نزدیک بود از غرض خود خارج شویم. از این رو، بر آن شدیم عنان سخن را، که درباره طبیعت عمران و حوادث آن بود، گرفته و به کتاب خاتمه دهیم. به گمان خود، درباره مسائل این علم به مقدار کفایت مطلب را به انتها رساندیم و امیدواریم کسانى که بعد از ما مى آیند و با اندیشه صحیح و علم آشکار از جانب خداوند تأیید شده اند، بیش از آنچه ما بررسى کردیم در مسائل این علم تعمّق و کنجکاوى کنند; زیرا بر مبتکر یک رشته بررسى تمام مسائل آن لازم نیست، بلکه آنچه بر مبتکر لازم است تعیین موضوع و بیان سرفصل هاى آن است و همچنین نظر خود را درباره آن مسائل اظهار کند و متأخّران پس از مبتکر، اندک اندک بر مسائل آن مى افزایند تا به مرور زمان، آن علم تکمیل گردد.28
وى به اهمیت پیدا شدن پیروانى کنجکاو و ژرف بین براى بسط علم نوبنیاد عمران آگاه بوده است، ولى متأسفانه پس از او این علم مورد توجه هیچ دانشورى، حتى خلف وى ابن ارزق29 نیز قرار نگرفت و توجهى به نوآورى ارزشمند وى که مى توانست جهان اسلام را در تمامى رشته هاى علوم اجتماعى سرآمد جهانیان قرار دهد، نشد. به احتمال قوى، اروپاییان پس از آشنایى با اندیشه هاى مسلمانان، به ویژه ابن خلدون، به تدوین علوم اجتماعى به سبک جدید پرداختند. ابن خلدون در ایجاد علم جدید، همچنان که سلفى نداشت، متأسفانه خلفى هم نداشت.
پى نوشت ها
1. عضو هیئت علمى گروه اقتصاد دانشگاه آزاداسلامىواحد نراق.
2ـ نگارنده، اندیشه هاى اقتصادى ابن خلدون، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1380.
3ـ ابن خلدون، العبر، ج 7، ص 550ـ551.
4ـ همو، مقدّمه، ص 40.
5ـ همان، ترجمه گنابادى، ص 30ـ31.
6ـ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 3، ص 457.
7ـ سعید شیخ، مطالعات تطبیقى در فلسفه اسلامى، ترجمه مصطفى محقق داماد، ص 243ـ 245.
8. Arnold toynbee, A Study of History, V.3, P.322.
9. Robert Flint, History of the Philosophy of History, P. 86.
10. G. Sarton, Introduction to History of Science, Vol. III, P. 1262.
11ـ ابن خلدون، مقدّمه، باب 6، فصل 10، ص 458.
12ـ گنابادى، پیشین، ص 861ـ 863.
13و13و14ـ ر.ک: ابن خلدون، ص 4 / همان / ص 7ـ8.
14الى 21ـ ر.ک: همان، ص 33ـ35 / ص 4 / ص 7ـ8 / ص 38 / همان.
22ـ لوئیس معلوف، المنجد، ماده «عَمَرَ».
23ـ ابن خلدون، مقدّمه، ص 41.
24الى 27ـ ر.ک: همان، ص 38 / ص 7 / ص 38 / ص 40.
28ـ همان، باب 6، فصل 50، ص 588.
29ـ شمس الدین ابوعبدالله محمدبن على بن محمد اصبحى اندلسى مالکى (832ـ896 ق) فقیه، قاضى، ادیب، صاحب نظر در فلسفه تاریخ و جامعه شناسى. اثر مهم وى بدایع السلک فى طبائع الملک است.