معرفت، سال پانزدهم، شماره هشتم، پیاپی 107، آبان 1385، صفحات 40-

    قرآن; مُهر پایان بر وحى (بسط ناپذیرى وحى)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    مصطفی کریمی / *استادیار - گروه علوم قرآن و تفسیر مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / karimi@iki.ac.ir
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    قرآن; مُهر پایان بر وحى
    (بسط ناپذیرى وحى)

    مصطفى کریمى

    مقدّمه

    از جمله مباحث ضرورى در باب وحى و قرآن، یافتن پاسخ این پرسش است که آیا وحى (به معناى گرفتن حقایق یا جملات از خداوند به وسیله پیامبر براى هدایت بشر، که با هبوط حضرت آدم(علیه السلام) بر زمین آغاز شد)، با نزول آخرین آیه قرآن کریم و رحلت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پایان یافت، یا هرگز این نوع ارتباط قطع نشده و پس از پایان نزول قرآن کریم نیز افراد دیگرى از این نوع ارتباط و دریافت برخوردارند؟ چنان که برخى از محققان غیرمسلمان نیز اذعان دارند،1 مسلمانان قرآن را آخرین کتاب و آخرین مرحله وحى خداوندى تلقّى مى کنند و وحى را پایان یافته مى دانند.2 حتى برخى از اندیشمندان مسلمان بر این باور ادعاى اجماع کرده3 و بعضى دیگر آن را از ضروریات اسلام شمرده اند.4

    دلایل پایان وحى با نزول آخرین آیه قرآن

    مسئله پایان وحى عقلى نیست و هیچ دلیل عقلى بر این موضوع دلالت ندارد که پس از قرآن کریم، دیگر وحى فرود نخواهد آمد; اما دلایل نقلى، دلالت بر این مطلب دارد. آیات و روایاتى که در این باب سخن گفته اند، نه تنها هیچ اشاره اى به آمدن وحى پس از قرآن ندارد،5 بلکه پایان وحى قرآنى را همراه با مختومه شدن دفتر وحى اعلام کرده اند; از جمله آیه ذیل حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله)را آخرین پیامبر خداوندى مى خواند: (مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَد مِّن رِّجَالِکُمْ وَلکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْء عَلِیماً)(احزاب: 40); محمّد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.

    «خاتم» از «خَتَمَ» به معناى پایان دهنده است.6 و به آن دلیل، به مُهر، «خاتم» گفته مى شود که پس از تمام شدنِ نامه، بر آن مى نهند. حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) در این آیه، «خَاتَمَ النَّبِیِّینَ» یعنى پایان دهنده سلسله انبیا معرفى شده که پایان دهنده رسولان نیز هست; زیرا نبى حامل خبرى غیبى از طرف خداست، ولى رسول علاوه بر مقام رسالت، نبى نیز هست. پس با پایان نبوّت، رسولى هم نخواهد آمد.7 بنابراین، پس از نبى مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)، پیامبرى نخواهد آمد تا بر او وحى شود.

    روایات علاوه بر پایان نبوّت به حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله)، قرآن را مهر پایان وحى مى خوانند; از جمله، حضرت على(علیه السلام)مى فرماید: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ وَ تَنَازُع مِنَ الاَْلْسُنِ فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْىَ»;8 خداوند او (حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله)) را در زمان فترت (زمان خالى بودن جهان از) پیامبران و (وجود) تنازع زبان ها فرستاد و وحى را با او به پایان رساند.

    مرحوم کلینى با سند صحیح9 نقل کرده است که امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: «إِنَّ اللَّهَ ـ عَزَّ ذِکْرُهُ ـ خَتَمَ بِنَبِیِّکُمُ النَّبِیِّینَ، فَلَا نَبِىَّ بَعْدَهُ أَبَداً، وَ خَتَمَ بِکِتَابِکُمُ الْکُتُبَ، فَلَا کِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً»;10 خداوند ـ که یادکردش گرامى باد ـ پیامبران را به پیامبر شما و کتاب هاى آسمانى را به کتاب شما پایان داد و پس از آن کتابى نیست.

    آیه و روایات بیان شده دلالت دارند بر اینکه نبوّت به حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) و وحى به قرآن کریم پایان یافته است.

    اشکال و پاسخ: ممکن است گفته شود: پیروان کتاب هاى آسمانى دیگر نیز کتاب خود را آخرین مرحله وحى مى دانند و به همین دلیل، به پیامبر و کتاب بعدى ایمان نمى آورند. برخى از آنها به این مطلب تصریح هم کرده اند; مثلا، مسیحیان بر این باورند که وحى در حضرت عیسى(علیه السلام)نهایى شده و پایان یافته است. پل تیلیخ مى گوید: ما در تصویر عیسى به عنوان مسیح، داراى تصویر انسانى هستیم که ... مى تواند وسیله وحى نهایى نامیده شود.11

    پاسخ این است که اولا، صرف ادعاى پیروان یک کتاب آسمانى کفایت نمى کند، بلکه باید خود پیامبر و کتاب آسمانى چنین ادعایى داشته باشد. حضرت عیسى(علیه السلام)نه تنها مدعى نبود که نبوّت و وحى به وى پایان یافته است، بلکه از برخى عبارات کتاب مقدّس، بشارت حضرت عیسى(علیه السلام) بر پیامبر پس از او استفاده مى شود.12 حضرت موسى(علیه السلام) نیز نه تنها خود را آخرین پیامبر نخوانده است، بلکه به مردم رسانده که خداوند پس از وى پیامبرى برخواهد انگیخت: نبى اى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را در دهانش خواهم گذاشت.13

    البته در خصوص مصداق این بشارت، بین اندیشمندان مسیحى و مسلمان اختلاف است; مسیحیان مصداق آن را حضرت عیسى(علیه السلام)مى دانند14 و مسلمانان شواهد متعددى آورده اند که ویژگى هاى «پیامبر موعود» در این عبارت، تنها بر حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) تطبیق مى شود.15

    ثانیاً، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) براى اثبات نبوّت و ارتباط وحیانى خود با خدا، معجزات متعددى16 ارائه داده اند که در عمل، ادعاى پایان وحى با کتاب هاى آسمانى پیشین را باطل ساخت. از همه مهم تر، وحى آن حضرت ـ یعنى قرآن ـ خود معجزه جاوید است17 و او براى اثبات اعجاز خود، تحدّى کرده، از همگان مى خواهد اگر در الهى بودن آن شک دارند، با همکارى فکرى و معنوى، همانند قرآن،18 ده سوره19 و یا یک سوره مانند سوره هاى آن بیاورند. و در نهایت، از عجز دایمى انسان ها و جنّیان از هماوردى خبر مى دهد: (قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِیراً)(نساء: 88); بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند مانند آن را نخواهند آورد، هرچند برخى از آنها پشتیبان برخى (دیگر) باشند.

    به رغم اینکه راه براى هماوردى همواره باز بوده تاریخ نیز نشان نمى دهد کسى همانند قرآن را آورده باشد و یا سخنى بیاورد که خود معجزه باشد و یا با معجزه دیگرى اثبات کند که آنچه آورده، وحى است.

    نادرستى ادعاى بسط پذیرى وحى

    با وجود دلایل متعدد درباره پایان نزول وحى پس از قرآن کریم ـ که گذشت ـ کسانى با تحلیل وحى به تجربه دینى پیامبر، بسط پذیرى وحى و تکامل آن پس از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را مطرح کرده اند. در این باره آمده است: اینک در غیبت پیامبر هم باید تجربه هاى درونى و بیرونى پیامبرانه بسط یابند و بر غنا و فربهى دین بیفزایند. عارفان که به طفیل ذوق پیامبر(صلى الله علیه وآله) ذوق مى کنند... بر غناى تجربه هاى دینى ما مى افزایند.20 تجربه هاى دینى و وحیانى البته همچنان باقى است.21

    ایشان حتى چند فرقه شدن مسلمانان را نیز موجب تکامل دین مى دانند: فرقه فرقه شدن مسلمین را هم از این دیدگاه باید دید... مکتبى که در زد و خورد و داد و ستد پدید آمده، با داد و ستد و زد و خورد ادامه پیدا مى کند و بسط مى یابد و بر غناى تجارب خود مى افزاید.22

    اگر مقصود از این سخنان آن است که به رغم پایان نبوّت، کسانى دریافتى از سنخ دریافت پیامبران دارند و آنچه را پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)آورده اند فربهش مى کنند، چنین ادعایى درست نیست; زیرا:

    اولا، آیات و روایات بیان شده درباره پایان وحى بر بطلان اعتقاد به بسط پذیرى وحى دلالت دارد.

    ثانیاً، تحلیل تجربى از وحى، که مبناى این سخن به شمار مى آید، نادرست است و وحى تجربه دینى نیست که دیگران نیز بتوانند از آن بهره مند باشند.

    ثالثاً، بر فرض صحّت تجربه انگاشتن وحى، میان تجربه پیامبر و معصوم با تجربه کسان دیگر تفاوت بسیار است. تجارب دینى پیامبران مصون از خطاست، ولى چنانکه صاحب دیدگاه مزبور اذعان دارد تجارب دیگران خطاپذیر بوده و جز براى صاحبش حجت نیست.

    امروز سخن هیچ کسى جز پیامبر براى ما حجت تعبّدى دینى نیست.23

    عارفان نیز تجربه شان... مطلقاً براى هیچ کس دیگر حجّت محسوب نمى شود; همچون هر دستاورد انسانى دیگر، مى تواند معروض نقد و تکمیل واقع شود.24

    روشن نیست چگونه مى توان با اعتقاد به تفاوت فاحش میان تجربه پیامبر و تجربه دیگران و عدم حجّیت سخن هیچ کس جز پیامبر، به بسط پذیرى وحى پیامبر باور داشت؟

    رابعاً، این ادعا با سخنان دیگر نویسنده نیز در تعارض است که اعتراف دارد: قرآن کریم آخرین مرحله وحى خداوندى است: ما آسوده خاطریم که نهایى ترین پیام وحى را دریافت کرده ایم و خداوند آخرین سخن خود را با ما در میان نهاده است.25

    خامساً، آنچه فربه مى شود معرفتى از وحى است، نه خود وحى فرود آمده; زیرا آیات و روایات بر کمال اسلام و وحى قرآنى دلالت دارد; از جمله قرآن مى فرماید:

    (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِیناً) (مائده: 3); امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را براى شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما (به عنوان) آیینى برگزیدم.

    همه مفسّران ـ صرف نظر از اختلاف اندک در برخى مباحث ـ در دلالت آیه شریفه بر کمال اسلام، همسخن هستند.26چنان که صاحب سخن مزبور اذعان دارد،27 کمال هر چیزى درحاصل شدن تمام اجزا و آثار مطلوب و اهداف اصلى و فرعى آن است;28 مراد از کمال اسلام هم این است که تمام اجزا و همه اغراض و آثار آن حاصل شده است.29 قسمت دوم آیه، که به تمام کردن نعمت الهى اشاره دارد، دلالت دارد بر اینکه تمام آنچه نعمتى از سنخ وحى و دین است، بر شما بیان گردیده است.

    آنچه گذشت مطابق با این سخن است که کمال هر چیز را در حصول تمام اجزاى آن بدانیم. اگر کمال را وصف وجودى حاکى از غناى حقیقى یک موجود در مقایسه با موجود دیگر فرض کنیم، دلالت آیه «اکمال» بر پایان وحى روشن تر خواهد بود; زیرا در این صورت، هر دین و کتاب آسمانى نسبت به پیشین خود، کامل تر بوده و وحى نازل شده دایم رو به کمال است، تا آنجا که تمامِ معارف و قوانین متضمّن سعادت انسان ها را در برداشته باشد و دیگر نیازى به آمدن وحى نباشد.30

    روایات متعددى نیز بر اکمال اسلام به نزول قرآن کریم اشاره دارد; از جمله حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:

    «وَ اَنْزَلَ عَلَیْکُمُ الْکِتابَ تِبْیانَاً لِکُلِّ شَىء وَ عَمَرَ فِیْکُمْ نَبِیُّهُ اَزْمانَاً، حَتّى اَکْمَلَ لَهُ وَ لَکُمْ فیما اَنْزَلَ مِنْ کِتابِهِ، دِیْنَهُ الَّذِى رَضِى لِنَفْسِهِ»;31 و خداوند قرآن را، که بیان کننده هر چیز است، بر شما فرو فرستاده و پیامبر خویش را روزگارى میان شما زندگى داد، تا با آیه هایى که در کتاب خود نازل نموده، و دین مورد پسند خویش را براى او و شما کامل گرداند.

    بنابراین، پس از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) براى برخوردارى دیگران از سنخ معرفت وحیانى و بسط پذیرى وحى، جایى باقى نمى ماند.

    پاسخ گویى قرآن به حداکثر نیاز وحیانى انسان ها

    دلایل کمال اسلام طبق فرضى که کمال وصف وجودى حاکى از غناى حقیقى یک موجود در مقایسه با موجود دیگر باشد، دلالت بر این دارد که قرآن به عنوان آخرین مرحله وحى الهى، پاسخ به حداکثر نیاز وحیانى انسان هاست، نه حداقل آن. علاوه بر این، آیات و روایت مربوط به جامعیت قرآن نیز بر این امر دلالت مى کنند. آیات متعددى درباره جامعیت قرآن کریم مطرح است. در ذیل، به دو آیه که دلالت آنها بر جامعیت قرآن مورد اتفاق و یقینى است، اشاره مى شود:32

    آیه اول:

    (مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَى وَ لَکِن تَصْدِیقَ الَّذِى بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلَّ شَىْء وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْم یُؤْمِنُونَ); (یوسف: 111); [قرآن] سخنى نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آن چیزى (از کتاب هایى) است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و براى مردمى که ایمان مى آورند رهنمود و رحمتى است.

    این آیه مربوط به جامعیت قرآن کریم است; زیرا از کتابى سخن مى گوید که دروغ نیست و تصدیق دیگر کتاب هاى الهى است. در آیات متعدد، قرآن این گونه وصف شده است.33 از جمله مى فرماید:

    (وَ مَا کَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن یُفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِى بَیْنَ یَدَیْهِ)(یونس: 37)

    آیه دوم:

    (وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِى کُلِّ أُمَّة شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَىْء وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ) (نحل: 89); و به یاد آور روزى را که در هر امّتى گواهى از خودشان برایشان برانگیزیم و تو را هم بر این امّت گواه آوریم و این کتاب را، که روشنگر هر چیزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگر است، بر تو نازل کردیم.

    این آیه نیز بر گستردگى محتواى قرآن کریم دلالت دارد; زیرا از عبارت (نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ)استفاده مى شود که مراد از «کتاب»، قرآن نازل شده است، نه آنچه در «امّ الکتاب» یا «لوح محفوظ» قرار دارد.

    روایات بسیارى نیز بر جامعیت قرآن کریم دلالت دارد;34 از جمله، مرحوم کلینى با سند صحیح35 نقل کرده است که امام صادق(علیه السلام)فرمودند:

    «إِنَّ اللَّهَ ـ عَزَّ ذِکْرُهُ ـ ... خَتَمَ بِکِتَابِکُمُ الْکُتُبَ فَلَا کِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِیهِ تِبْیَانَ کُلِّ شَىْء وَ خَلْقَکُمْ وَ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَْرْضِ وَ نَبَأَ مَا قَبْلَکُمْ فَصْلَ مَا بَیْنَکُمْ وَ خَبَرَ مَا بَعْدَکُمْ وَ أَمْرَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ»;36 خداوند ـ که یادش گرامى باد ـ کتاب ها [ى آسمانى] را به کتاب شما [قرآن] پایان داد و کتاب [آسمانى] بعد از قرآن نخواهد بود و در آن [قرآن] بیان همه چیز را فرو فرستاده است: آفرینش شما و آفرینش آسمان ها و زمین خبر پیش از شما و [وسیله] قضاوت میان شما و خبر بعد از شما و امر بهشت و جهنم و آنچه بدان نیاز دارید.

    همچنین در محاسن برقى آمده است که امام صادق(علیه السلام)فرمودند:

    «إنّ اللّه ـ عزّ و جلّ ـ أَنْزَلَ فِى الْقُرْآنِ تِبْیَاناً لکُلِّ شَىْء حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَکَ اللَّه شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْعِبَادُ حَتَّى ما یَسْتَطِیعَ عَبد یَقُولُ: لَوْ کَانَ فى الْقُرْآنِ هَذَا إِلاَّ وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّه فِیه»;37 خداوند شکست ناپذیر و والامقام در قرآن کریم بیان هر چیزى را فرود آورده است، حتى به خدا قسم! خداوند از چیزى که بندگان بدان نیازمندند در آن فروگذار نکرده است، تا بنده اى نتواند بگوید: کاش این در قرآن کریم مى بود! جز اینکه خداوند در آن فروفرستاده است.

    پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در بیان آنچه خداوند از میان پیامبران، فقط به او داده است، مى فرماید:

    «اُوْتِیْتُ جَوامِعَ الْکَلِمِ»;38 به من جوامع دانش (گنجینه هاى معرفت) داده شد.

    دانشمندان مسلمان با عنایت به این آیات و روایات، به جامعیت محتواى قرآن معتقدند. کسانى مانند ابن مسعود39 و ابو حامد غزالى40 قرآن را دربردارنده تمام احکام و علوم مى دانند، و بعضى از دانشمندان قرآن را با دلالت اشاره اى41 یا با دلالت باطنى،42 بیانگر همه چیز شمرده اند. قدر متیقّن این است این آیات و روایات دلالت دارد بر اینکه حداکثر آنچه را پیامبر براى هدایت انسان ها بدان نیاز دارد، در قرآن کریم آمده است.43

    حضرت امام خمینى(قدس سره) قرآن کریم را تجلّى جامع الهى دانسته، مى فرماید:

    چون نبوّت ختمیّه و قرآن شریف و شریعت آن سرور از مظاهر و مجالى، یا از تجلیّات ظهورات مقام جامع احدى و حضرت اسم اللّه الاعظم است، از این طریق، محیط ترین نبوّت... و جامع ترین آنهاست; اکمل از آن تصور نشود; آخرین ظهور کمال علمى که مربوط به شرایع است.44

    بنابراین، هنگامى نزول وحى پایان یافت که حداکثر نیاز وحیانى بشر با نزول قرآن به آخرین پیامبر الهى، حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) برآورده شد. در نتیجه، درست نیست کمال مطرح شده در آیه اکمال را حداقلى بدانیم و بگوییم:

    آن آیه کریمه که مى فرماید: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ)(مائده: 3) ناظر به اکمال حداقلى است... اما حداکثر ممکن در تکامل تدریجى و بسط تاریخى بعدى اسلام، پدید خواهد آمد.45

    زیرا این سخن بر خلاف آیات و روایات مربوط به جامعیت قرآن و حتى سخنِ دیگر مدعى است که در آن به روشن فکران و دین داران توصیه مى کند که به آنچه دین بیان کرده است، اکتفا کنند; چرا که اگر خدا مى خواست قطعاً مى توانست بسى بیش از آنچه اکنون به دست ما رسیده است، به ما برساند.46

    راز پایان وحى به قرآن کریم

    حال این پرسش رخ مى نماید که چرا در یک مقطع زمانى خاص، با نزول قرآن کریم، دفتر وحى بسته شد؟ سرّ این امر چندان روشن نیست و قرآن و روایات سخنى در این باب ندارند، ولى مى توان گفت: پس از نزول قرآن، عوامل تجدید وحى و نبوّت منتفى شده است.47 پایان وحى از یک سو، به توانایى بشر بر دریافت برنامه کلى زندگى و ترویج و تبلیغ آن و قدرت اجتهاد و استخراج فروع از اصول و حضور امام معصوم(علیه السلام)در میان مردم مربوط مى شود، و از سوى دیگر، به سلامت وحى نهایى (قرآن کریم) از تحریف48 و جامعیت این دفتر معرفت خداوندى49 که مى تواند به تمام نیازهاى بشر در گستره زمان و مکان پاسخ گوید. به همین دلیل، قرآن کریم علاوه بر جامع بودن ـ که پیش تر بدان اشاره شد ـ جاودانه نیز هست.

    قرآن; وحى جاویدان

    آیات و روایات متعددى دلالت دارند بر اینکه قرآن کریم، که آخرین مرحله وحى الهى است، جاودانه و تا ابد راهنماى مردم خواهد بود.

    الف. آیات قرآن

    1. آیه اى که با صراحت، جهانشمولى دعوت قرآن را بیان کرده، اختصاص آن را به مخاطبان عرب و یا هر قوم و گروه خاصى نفى مى کند:

    (وَ أُوحِىَ إِلَىَّ هَذَا الْقُرْآنُ لاُنذِرَکُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ)(انعام: 19); و این قرآن به من وحى شده است تا با آن، شما و هر که را (که این پیام) به او برسد، بیم دهم.

    2. آیاتى که رسالت قرآن را براى «جهانیان» و یا «مردم» مى داند; مانند:50

    ـ (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرَى لِلْعَالَمِینَ) (انعام: 90); آن (قرآن) جز یادآورى براى جهانیان (چیز دیگرى) نیست.

    ـ (شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنَّاسِ...) (بقره: 185); ماه رمضان که در آن قرآن فرو فرستاده شده که رهنمودى براى مردم... است.

    3. آیاتى که با تعبیر «یا ایّها الناس» و یا «یا بنى آدم» تمام آدمیان را مورد خطاب قرار داده، آنان را به عمل به دستورات الهى دعوت مى کند تا به راه درست هدایت شده، رستگار گردند; مانند:

    (یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ) (بقره: 21); اى مردم پروردگارتان را که شما و پیشینیان شما را آفریده، بپرستید، باشد که پرهیزگار شوید.

    (یَا بَنِى آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ)(اعراف: 27); اى فرزندان آدم! مبادا شیطان فریبتان دهد; چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد.

    4. آیاتى که قرآن را وسیله بیم دهى به همه انسان هاى زنده و یا زنده دل مى داند:

    (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً)(یس: 69ـ70); این (کتاب) نیست، جز یادآورى (و پندى) و قرآنى روشن (یا روشنگر)، تا هر که را که زنده دل است، بیم دهد.

    اشکال و پاسخ: ممکن است ظاهر برخى آیات قرآن در نگاه اولیه، بر اختصاصى بودن دعوت قرآن به گروه خاصى دلالت داشته باشد، که لازمه اش نزول وحى پس از قرآن براى پاسخ گویى به نیازهاى انسان هاى دیگر است; از جمله:

    1. آیه اى که هدف نزول قرآن کریم را بیم دادن اهل مکّه و اطراف آن و گروه خاص51 اعلام مى کند:

    (وَ هَـذَا کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ... وَ لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا)(انعام: 92); و این کتاب... را فرو فرستادیم تا مردمان مکّه و اطراف آن را بیم دهى.

    2. آیه اى که به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمان مى دهد نزدیکان خود را بیم دهد:

    (وَ أَنذِر عَشِیرَتَکَ الاَْقْرَبِینَ); (شعراء: 214); و خویشان نزدیکت را بیم ده.

    3. آیاتى که قرآن را هدایتگر و بشارت دهنده پرهیزگاران، نیکوکاران و تسلیم شوندگان در برابر احکام الهى معرفى مى کند:

    ـ (ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ)(بقره: 2 و 3); آن کتاب، که در آن تردیدى نیست، رهنمودى براى پرهیزگاران است.

    ـ (وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ ... هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ)(نحل: 9); و کتاب را بر تو فرو فرستادیم... و رهنمود و رحمتى براى تسلیم شوندگان است.

    ـ (هَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ... بُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ)(احقاف: 12); این کتابى تصدیق کننده.... و بشارتى براى نیکوکاران است.

    پاسخ این است که این آیات مخصّص و مقیّد آیات مربوط به جاودانگى قرآن نیستند; زیرا:

    اولا، تخصیص زدن آیات عام به آیاتِ بیانگر اهداف خاص و محدود (انذار خویشان پیامبر و یا بت پرستان مکّه)، تخصیص اکثر بوده و برخلاف فصاحت و بلاغت آیات قرآن است.

    ثانیاً، حمل عام بر خاص در جایى رواست که یکى از دو دلیل مثبت و دیگرى منفى باشد، در حالى که این دو گروه از آیات هر دو مثبت هستند.

    ثالثاً، برخى از این آیات بیانگر مراحل گوناگون دعوت آن حضرت است. به طور طبیعى پیامبر باید نخست دعوت خویش را با نزدیکان شروع کند که او را به صداقت مى شناختند و سپس به تمام مردم دیار خود و اطراف آن و در نهایت، به مناطق دیگر تعمیم دهد. در روایات نیز آمده است: حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)پس از نزول آیه (وَ أَنذِر عَشِیرَتَکَ الاَْقْرَبِینَ) (شعراء: 214); خویشاوندان خود را جمع کرده، فرمودند:

    «اِنَّ الرائِدَ لا یَکْذِبُ اَهْلَهُ وَاللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ، اِنّى رَسُولُ اللّه اِلَیْکُمْ خُصُوصاً وَ اِلَى الناسِ عامَّةً»;52 سرپرست به اهل خود دروغ نمى گوید. قسم به خدایى که جز او معبودى نیست! من فرستاده خدا براى شما خصوصاً، و براى تمام مردم عموماً هستم.

    رابعاً، دلالت آیه (وَ لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا)(انعام: 92); بر اختصاص رسالت قرآن به منطقه خاص قطعى نیست; زیرا طبق روایات «دحو الارض»، پیدایش زمین از کعبه و مکّه و سپس بقیه نقاط جهان بوده53 و اطراف مکّه شامل تمام قسمت هاى زمین مى شود.

    خامساً، آیاتى که قرآن را هدایتگر انسان هاى پاک و پرهیزگار مى خواند، دلالت دارد، بر اینکه این افراد به دعوت قرآن کریم پاسخ مى گویند و در نتیجه، از هدایت آن بهره مند مى شوند.54

    ب. روایات

    روایاتى نیز بر جاودانگى شریعت محمّدى(صلى الله علیه وآله) و قرآن کریم دلالت دارند; مثلا، حضرت امام رضا(علیه السلام)فرمودند:

    «شَریعَةُ مُحَمَّد لا تُنْسَخُ اِلى یَومِ الْقِیامَةِ»;55 شریعت محمّد(صلى الله علیه وآله)، تا روز قیامت نسخ نخواهد شد.

    پایان وحى نه قطع ارتباط خدا با انسان

    در انتهاى سخن، یادآورى این نکته بجاست که پایان وحى به معناى قطع هرگونه ارتباط معنوى خداوند با انسان نیست. دلایل و شواهد نشان مى دهد به رغم پایان وحى، کسانى با خداوند ارتباط معنوى دارند و از این طریق، به فهم حقایق راه مى یابند.

    در باور صحیح اسلامى و شیعى، زمین هیچ گاه از حجت و پیشواى الهى خالى نبوده56 و طبق حکمت خداوندى پس از ختم نبوّت و پایان وحى، باید در میان مردم، همواره شخصى معصوم از خطا و متصل به علم الهى باشد تا هدایت انسان ها و تفسیر صحیح وحى را بر عهده بگیرد; چرا که اگر چنین کسانى نباشند، هدف نبوّت و نزول وحى حاصل نخواهد شد و این به دور از حکمت خداوندى است. بدین روى، پس از تعیین حضرت على(علیه السلام) به امامت توسط حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله)، با نزول آیه «اکمال»، کمال دین اسلام اعلام شد.57

    این باور علاوه بر عقل، از پشتوانه آیات و روایات نیز برخوردار است. قرآن کریم مى فرماید:

    (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ ءامَنواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِى الاَمْرِ مِنکُمْ)(نساء: 59); اى کسانى که ایمان آورده اید! خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را (نیز) اطاعت کنید.

    این آیه پیروى مطلق از افرادى غیر از خدا و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را مطرح مى کند. در صورتى پیروى مطلق از کسى جایز است که وى معصوم باشد.58 بدین روى، قرآن کریم در آیه دیگر، از عصمت برخى افراد خبر مى دهد:

    (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)(احزاب: 33); خدا مى خواهد آلودگى را فقط از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.

    روایات متعددى در تفسیر این دو آیه از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)نقل شده است که تمام آنها مصداق هر دو عبارت «أُوْلِى الاَمْرِ» و «اهل بیت» را امامان معصوم شیعه(علیهم السلام)معرفى مى کنند.59

    پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز در مواقع متعدد، به امامان پس از خود اشاره داشته اند; از جمله، در حدیث مشهور «ثقلین» فرمودند:

    «إنّى تَرَکْتُ فِیکُمْ الثَقَلَیْنِ ما اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلّوا بَعْدِى وَ اَحدُهُما اَکْبَرُ مِنَ الاخَرِ: کتابَ اللهِ حبلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَماءِ اِلَى الاَرْضِ وَ عِتْرَتِى اَهْلَ بَیْتِى، أَلا وَ أنّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَىّ الحَوْضِ»;60 من در میان شما، دو شىء گران بها واگذاشتم. مادام که به آن دو چنگ بزنید، هرگز پس از من گم راه نمى شوید; یکى از دیگرى بزرگ تر است: کتاب خدا که ریسمانى کشیده شده از آسمان به زمین است; فرزندانم، خاندانم. آگاه باشید که آن دو از هم جدا نخواهند شد تا در حوض (کوثر) بر من وارد شوند.

    بنابراین، امامان معصوم(علیهم السلام) به رغم پیامبر نبودن، حجت خدا براى مردم هستند و سخنشان براى همه حجت است. پس درست نیست گفته شود:

    امروز سخن هیچ کسى جز پیامبر براى ما حجت تعبّدى دینى نیست; چون حجیت و ولایت دینى از آنِ پیامبر است و بس.61

    امامان معصوم(علیهم السلام) در صورتى مى توانند جانشینان واقعى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)باشند که از علم الهى برخوردار باشند. روایات از این نوع ارتباط به «الهام و تحدیث»62 یاد مى کند و امامان معصوم(علیهم السلام) را ملهم و محدّث مى خواند; از جمله، زراره گوید: از حضرت باقر(علیه السلام) شنیدم که مى فرمود:

    دوازده امام از آل محمّد(صلى الله علیه وآله)، محدَّث هستند.63


    • پى نوشت ها

      1ـ ر.ک. جان دیون یورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمّد و قرآن، ترجمه سید غلامرضا سعیدى، چ دوم، تهران، شرکت نسبى محمّدحسین اقبال، 1335 ش، ص 77.

      2ـ ر.ک. سید محمّدباقر صدر، الموجز فى اصول الدین، تحقیق عبدالجبار الرفاعى، ص 222ـ223.

      3ـ شیخ مفید نوشته است: «من اجماع المسلمین انّه لا وحى لاحد بعد نبینا(صلى الله علیه وآله).» (محمّدبن نعمان العکبرى، الاعتقادات، قم، المجمع لاهل البیت، 1413، ص 121.)

      4ـ ر.ک. محمّدتقى مصباح، راهنماشناسى، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، 1367، ص 367.

      5ـ اگر غیر از این بود مى بایست قرآن کریم به آمدن کتاب آسمانى دیگر بشارت مى داد. طبق بیان قرآن، خداوند از انبیاى خویش پیمان گرفته است که پیامبر پس از خود را از هر جهت یارى کند: (وَإِذْ أَخَذَاللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُکُم مِن کِتَاب وَ حِکْمَة ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِکُمْ إِصْرِى قَالُواْ أَقْرَرنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاِ مَعَکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ.) (آل عمران: 81) یقیناً کارآمدترین مصداق «یارى» بشارت به آمدن ایشان است که زمینه پذیرش در مردم را فراهم مى کند.

      6ـ ر.ک. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ماده «ختم» / ابن منظور، لسان العرب، ماده «ختم».

      7ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، قم، جامعه مدرسین، ج 16، ص 345ـ 346.

      8ـ نهج البلاغه، خطبه 133.

      9ـ ر.ک. محمّدباقر مجلسى، مرآة العقول، چ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368، ج 3، ص 157.

      10ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، تهران، منشورات کتب الاسلامیه، ج 1، ص 269.

      11ـ پل تیلیخ، الهیات سیستماتیک، ترجمه حسین نوروزى، تهران، حکمت، 1381، ص 190ـ191.

      12ـ در انجیل آمده است: «اگر مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید و من از پدر سؤال مى کنم و او [فارقلیطا] تسلّى دهنده دیگر به شما اعطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند...» (یوحنّا، 14:15ـ17). نیز در این باره ر.ک. یوحنّا، 6: 14 و 15 و 14: 25ـ29 و 15: 22ـ26) اندیشمندان مسلمان معتقدند: حضرت عیسى(علیه السلام) به آمدن «پارقلیطا» (که به زبان سریانى بوده و معرّب آن «فارقلیط» است) بشارت داده است. نویسنده انجیل یوحنّا آن را به «periclytos» (پریکلیتوس) در زبان یونانى ترجمه کرد که به معناى بسیار ستوده و عربى آن «احمد» یا «محمّد» است که مصداق آن یقیناً حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) است; ولى در انجیل هاى نگارش یافته پس از اسلام، این واژه را از ریشه «paraclytos» (پاراکلیتوس) به معناى تسلّى دهنده، یعنى «روح القدس» گرفته اند که پس از حضرت عیسى(علیه السلام) براى تسلّى حواریان نزد آنان آمد. معادل آن را در ترجمه هاى انگلیسى، واژه «Advocate» آورده اند. (ر.ک. موریس بوکاى، تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیح اللّه دبیر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368، ص 148.)

      13ـ سفر تثنیه، 18:18ـ19 و نیز ر.ک. سفر تثنیه، 18:15.

      14ـ مثلا، آمده است: «و عیسى مسیح را، که از اول براى شما اعلام شده بود، بفرست...; زیرا موسى به اجداد گفت که خداى شما نبى مثل من از میان برادران شما براى شما برخواهد انگیخت.» (کتاب اعمال رسولان، 3:19 و 22. براى اطلاع بیشتر از انتظار یهود به آمدن مسیح، ر.ک. جولیوس کرینستون، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمه حسین توفیقى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1377.)

      15ـ ر.ک. رحمة اللّه خلیل الرحمان الهندى، اظهار الحق، مکتبة الثقافة الدینیه، ص 160ـ199 / پروفسور عبدالاحد داود، محمّد(صلى الله علیه وآله) در تورات و انجیل، ترجمه فضل اللّه نیک آیین، تهران، نشر نو، 1361.

      16ـ برخى منابع 35 معجزه براى حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند. ر. ک. محمّدصالح مهندس، معجزات الرسول الکریم سیدنا محمّد، حلب، دارالرضوان.

      17ـ ر.ک. محمّدتقى مصباح، قرآن شناسى، تحقیق و نگارش محمود رجبى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1376، ص 124ـ190.

      18ـ ر.ک. طور: 33 و 34.

      19ـ ر.ک. هود: 13.

      20ـ عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوى، تهران، صراط، 1379، ص 25.

      21ـ همان، ص 117.

      22ـ همان، ص 26.

      23ـ همان، ص 27. نیز آورده است: «تجربه هاى پیامبران معتدّى اند، تکلیف آورند و عمل آفرین.» (همان، ص 133 و نیز ر.ک. ص 144.)

      24ـ همان، ص 142.

      25ـ همان، ص 115.

      26ـ براى اطلاع بیشتر، ر.ک. تفاسیر، ذیل آیه 3 سوره مائده، به ویژه سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 5، ص 209ـ291 / عبدالحسین احمد الامینى، الغدیر، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1416 ق، ج 2.

      27ـ عبدالکریم سروش، مدارا و مدیریت، تهران، صراط، 1376، ص 274 / همو، «دین اقلى و اکثرى»، مجله کیان، ش 41، ص 8.

      28ـ ر.ک. ابن منظور، پیشین، ج 12، ص 156 / ابوالقاسم الراغب الاصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده «کمل»، ص 459 / محمّدبن عمر فخرالدین الرازى، التفسیرالکبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1411 ق، ج 32، ص 47.

      29ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 5، ص 192.

      30ـ همان، ج 5، ص 134.

      31ـ نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، خطبه 86. نیز ر. ک. همان، خطبه 18 و 183.

      32ـ در مورد سه دیگر اختلاف است که عبارتند از: (ما فَرَّطْنا فِى الْکِتابِ مِنْ شَىْء)(انعام: 38); (وَ لا رَطْب وَ لا یابِس إِلاّ فِى کِتاب مُبِین) (انعام: 59); (أَفَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِى حَکَماً وَ هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلا) (انعام: 114) این اختلاف در مورد آیات 38 و 59 از اینجا ناشى مى شود که مراد از «کتاب» در این دو آیه، قرآن کریم است یا لوح محفوظ و علم خدا، که اگر مراد، قرآن کریم باشد، هم مضمون با دو آیه 111 سوره یوسف و 89 سوره نحل خواهند بود. (ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 7، ص 81 و 129 / محمّدبن محمّدالزمخشرى، الکشاف فى تفسیرالقرآن، قم، البلاغ، 1415 ق، ج 2، ص 21 و 31.) و اختلاف نظر در مورد آیه 114 سوره انعام ناشى از این است که «مفصلا» را به معناى روشن و غیرمختلط بودن احکام و معارف آن بگیریم و یا همانند مرحوم طبرسى به معنى بیان کننده تمام مایحتاج بشر بدانیم (ر.ک. ابى على الفضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البیان، ج 2، ص 353) که در این صورت، این آیه نیز هم مضمون آیات 89 سوره نحل و 111 سوره سوره یوسف مى شود.

      33ـ در مورد دروغ نبودن قرآن، ر.ک. هود: 13. به مصدق بودن قرآن در بیش از 16 آیه اشاره شده است; از جمله، بقره: 41 و 89 و احقاف: 12.

      34ـ قریب نوزده روایت در تفسیر نورالثقلین، على بن جمعه حویزى، قم، اسماعیلیان، 1373، ج 3، ص 74ـ77 آمده که تعدادى از آنها صحیح السند است.

      35ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 3، ص 157.

      36ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 1 ،ص 269.

      37ـ احمدبن محمّدبن خالد البرقى، المحاسن، النجف، المطبعة الحیدریه، 1384 ق، ج 1، ص 267. شییه این روایت در اصول کافى، ج 1، ص 59 آمده است.

      38ـ محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمه، چ سوم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1371 ش، ج 4، ص 3202، ح 1989.

      39ـ ر.ک. محمّدبن جریر طبرى، جامع البیان فى تفسیر آى القرآن، بیروت، دار ابن کثیر، 1420، ج 14، ص 90.

      40ـ ابوحامد الغزالى، جواهرالقرآن، ص 8. ولى غزالى در احیاء علوم الدین معتقد است: در قرآن کریم، به اصول و کلیات علوم اشاره شده است. ر.ک. احیاء علوم الدین، ج 1، ص 289.

      41ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 12، ص 334.

      42ـ ر.ک. عبداللّه جوادى آملى، پیشین، ج 1، ص 226.

      43ـ ر.ک. نگارنده، قرآن و قلمروشناسى دین، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380، ج 1، ص 233ـ265.

      44ـ امام خمینى، آداب الصلوة (آداب نماز)، چ دوم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1372، ص 309ـ310.

      45ـ عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوى، ص 24.

      46ـ همان، ص 112.

      47ـ ر. ک. محمّدتقى مصباح، راهنماشناسى، ص 381ـ385.

      48ـ در مورد عدم تحریف، ر. ک. محمّدهادى معرفت، صیانة القرآن عن التحریف، قم، مؤسسة النشرالاسلامى، 1413 ق.

      49ـ در باب جامعیت قرآن کریم، ر.ک. محمّدعلى ایازى، جامعیت قرآن، رشت، کتاب مبین، 1378 / نگارنده، قرآن و قلمروشناسى دین، ص 235ـ264.

      50ـ و نیز مانند: فرقان: 1 / نساء: 79 / انبیاء: 107 / سبأ: 28.

      51ـ مانند: قوم سرسخت. (ر.ک. مریم: 97) کسانى که براى خدا به فرزند معتقدند.. (ر.ک. مریم: 1 و4) مردمى را بیم دهى که پیش از تو بیم دهنده اى براى آنان نیامده است. (ر.ک. سجده: 2 و 3).

      52ـ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1408 ق، ج 1، ص 585.

      53ـ مثلا، امام صادق(علیه السلام) فرمودند: خداوند ـ عزّوجلّ ـ زمین را از زیر کعبه تا منا گستراند، سپس آن را از منا تا عرفات و آنگاه از عرفات تا منا گسترش داد. بنابراین، زمین از عرفات و عرفات از منا و منا از کعبه است. (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 57، ص 203. نیز در این باره ر.ک. عبدعلى جمعه حویزى، پیشین، ج 5، ص 501.)

      54ـ ر.ک. محمّدتقى مصباح، قرآن شناسى، درس دهم.

      55ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1414 ق، ج 18، ص 555، ح 17.

      56ـ ر. ک. محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 1، کتاب «الحجه»، باب هاى «ان الارض لا تخلو من حجة» و «انّه لم یبق فى الارض الاّ رجلان لکان احدهما الحجة.»

      57ـ ر.ک. همان، باب «نصّ اللّه ـ عزّ و جلّ ـ و رسوله على الائمة واحد فواحد» / عبدالحسین احمد الامینى، پیشین، ج 1، ص 448 و ج 2، ص 164ـ 165 / سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 5، ص 183ـ194.

      58ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 4، ص 412ـ427.

      59ـ ر.ک. عبد على بن جمعه حویزى، پیشین، ج 2، ص 497ـ 507 و ج 4، ص 497ـ508.

      60ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 23، ص 106، ب 7.

      61ـ عبدالکریم سروش،بسط تجربه نبوى،ص27 و نیز ر.ک.ص 115.

      62ـ در این باره ر.ک. محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 1، کتاب «الحجه»، باب «انّ الائمّة(علیهم السلام) المحدّثون و المفهّمون» و باب «الفرق بین الرسول و النبى و المحدث».

      63ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 26، ص 81.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریمی، مصطفی.(1385) قرآن; مُهر پایان بر وحى (بسط ناپذیرى وحى). ماهنامه معرفت، 15(8)، 40-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصطفی کریمی."قرآن; مُهر پایان بر وحى (بسط ناپذیرى وحى)". ماهنامه معرفت، 15، 8، 1385، 40-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریمی، مصطفی.(1385) 'قرآن; مُهر پایان بر وحى (بسط ناپذیرى وحى)'، ماهنامه معرفت، 15(8), pp. 40-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریمی، مصطفی. قرآن; مُهر پایان بر وحى (بسط ناپذیرى وحى). معرفت، 15, 1385؛ 15(8): 40-