معرفت، سال سیزدهم، شماره یازدهم، پیاپی 86، بهمن 1383، صفحات 74-

    (نقش فرق ضالّه در مشروطیت)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    حرکت در سایه

    (نقش فرق ضالّه در مشروطیت)

    سید حمیدرضا روحانی

    مقدّمه

    با گذشت بیش از یک قرن از آغاز نهضت عدالت‏خانه و تبدیل آن به نهضت مشروطیت ایران، سؤال‏های متعدد و متنوّعی ذهن محققّان را به خود مشغول می‏سازد. در ابتدای نهضت، شعارها صرفا جنبه دینی داشتند و پرچمدار مبارزه، روحانیت بود، اما به تدریج، جریانی دیگر در عرصه فعالیت‏های سیاسی ـ اجتماعی جامعه رخ نمود، به گونه‏ای که در اندک زمانی رو در روی روحانیت ایستاد و در نهایت نیز توانست بر جریان اصیل نهضت، مسلّط شود. مگر نه اینکه جریان‏های فکری گوناگون در ابتدای نهضت عدالت‏خانه، در سایه اقتدار روحانیت به فعالیت خویش ادامه می‏دادند؛ پس چگونه توانستند روحانیت اصیل را از صحنه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور کنار بزنند؟ آیا اساسا افرادی با اعتقادات ضد دینی در میان مبارزان و فعّالان ضد استبداد قاجاریه وجود داشتند، یا آنکه ادعای وجود چنین افرادی از سوی متشرّعان، حربه‏ای برای ساکت و منکوب کردن حریف بود؟

    به راستی، رواج اصطلاح مشروطیت از چه زمانی آغاز شد و اصولا چگونه عنوان حرکت ملت از عدالت‏خانه به مشروطیت تغییر یافت؟

    تغییر در شعارها نوعا با تغییر در فرهنگ همراه است و تغییر در فرهنگ هر جامعه‏ای نیز مستلزم وجود زمینه‏های گوناگون می‏باشد. از سوی دیگر، تغییر در فرهنگ جامعه نیازمند زمانی است بسیار طولانی، در حالی که در جریان قیام ملت، در طول مدت یک ماه مهاجرت کبرا شعاری جدید با اهدافی بسیار فراتر از عدالت‏خانه در جامعه مذهبی ایران طرح شد و گسترش یافت. وجود افرادی مختلف‏العقیده مانند زرتشتی‏ها، سوسیالیست‏ها، صوفی‏ها و بسیاری از افراد با عقاید التقاطی، که زیر لوای بخشی از روحانیت قرار داشتند، چه معنا و مفهومی داشت؟

    برای یافتن جواب یا جواب‏های مناسب برای سؤالات مزبور و انبوه سؤالات دیگر، باید توجه خود را به حرکتی خزنده معطوف کنیم که خود را به سایه قدرت با عظمت روحانیت کشاند، با استفاده از سادگی و عدم توجه بخشی از روحانیت، پر و بال پیدا کرد و باعث اختلاف و تشتّت در میان علما و روحانیان شد و در نهایت، عده‏ای از علما را به کشتن داد یا به تبعید کشاند. در واقع، جامعه جولانگاه عناصر مشکوکی شد که توانسته بودند با استفاده ابزاری از بخشی از روحانیت، رشد یابند. وجود گروه و جریان خزنده مزبور در این مقاله، تحت عنوان «حرکت در سایه» مطرح می‏شود. به عبارت واضح‏تر، هدف این مقاله بررسی نقش فرق و گروه‏هایی است که حرکت آن‏ها موازی حرکت روحانیت اصیل بود، ولی توانستند روحانیت اصیل را در دست‏یابی به اهداف خویش ناکام بگذارند. در نتیجه ادامه کار این گروه‏ها و تسلّط بیش از پیش اجانب بر کشور، بسیاری از فعّالان در صحنه‏های اجتماع، به شکست نهضت مشروطه اعتراف نموده، حتی نسبت به آن بیزاری جستند؛ علمایی همچون نائینی و یا غرب‏گرایانی مانند دولت‏آبادی و التقاطیانی همانند ناظم‏الاسلام کرمانی.1 باشد که با مطالعه نهضت عدالت‏خانه و مشروطیت، آفات و عوامل انحراف آن نهضت عظیم مردمی را بدانیم؛ نهضتی که با شعار اسلام و رهبری روحانیت آغاز شد، اما به واسطه وجود اندیشه‏های التقاطی و نفوذ فرقه‏های انحرافی، جریان مردمی و دینی را به جاده ناکجاآباد راهنمایی کرد و افراد منحرف توانستند زمام امور را به دست گیرند و برای آنکه بتوانند شجره خبیثه خود را بارور نمایند، خون بهترین یاوران حق را به پای آن ریختند؛ خون بزرگوارانی همچون شیخ فضل‏اللّه کجوری (نوری) که اندیشه‏های‏تابناک او بیان‏کننده بینشی فراتر از زمان خود او بود.

    الف. گرایش‏های انحرافی در اندیشه اصیل مهدویت در عصر مشروطه

    از طلوع خورشید حیات‏بخش اسلام تاکنون، واژه «مهدی» و «مهدویت» دارای جایگاهی خاص بوده است. معصومان: همواره امّت اسلامی را به قیام حجت خدا نوید داده‏اند؛ زیرا با ظهور آن حضرت، انسان‏ها خواهند توانست در جهانی آباد زندگی با آرامش و کمال را تجربه کنند. احادیث رسیده از پیامبر(ص) و دیگر معصومان: به خوبی این آینده را ترسیم کرده، همواره مسلمانان و حق‏طلبان را به تحمّل سختی‏ها و بردباری تشویق نموده‏اند.2 به عبارت دیگر، با ترویج فرهنگ «مهدویت» هر گونه یأس و ناامیدی و تسلیم بی‏قید و شرط در مقابل ستمگری‏ها و حوادث زمان از بین خواهد رفت و یک منتظر حقیقی سعی خواهد نمود خود یک مصلح باشد.

    متأسفانه در مقاطعی از تاریخ، افرادی ساده‏لوح در دام فتنه‏جویان و عقاید التقاطی افتاده‏اند که با استفاده از نام «مهدی» و «مهدویت» و با ایجاد فرقه‏ها و گروه‏هایی در مقابل راه حق و حقیقت موضع‏گیری کردند. برای مثال، فرقه‏هایی همانند «زیدیه»3، «واقفیه»4، «اسماعیلیه»5 و «کیسانیه»6 را می‏توان از این گروه شمرد که توانستند از عامل التقاط و انحراف استفاده کرده، در مقابل ائمّه هدی: موضع‏گیری کنند. این فرق افرادی را تحت عنوان «مهدی» به جامعه معرفی کردند.7

    شهادت امام حسن عسکری(ع) در سال 260ه. آغاز امامت و زعامت امام دوازدهم(ع) است.8 در این زمان، فعالیت‏های حکومت بنی‏عبّاس نسبت به اهل‏بیت: شدت گرفت؛ زیرا در حدود سه قرن از آغاز اسلام، لفظ «مهدی» و «فرهنگ کفرستیزی» آن زینت‏بخش افکار آزادی‏خواهان و فرهیختگان جامعه بود. بدین روی، حکومت جابرانه بنی‏عبّاس در پی دستگیری و نابودی منجی عالم بشریت برآمد، اما بنابر مشیّت الهی و لطف خدای متعال، آن امام همام از نظرها غایب و دوران غیبت صغرا آغاز شد. چهار تن از علما و بزرگان شیعه به عنوان سفیران و واسطه‏های میان امام(ع) و شیعیان مقرّر گشتند که آخرین آن‏ها جناب علی‏بن محمّد سمری بود که در روز نیمه شعبان سال 329 دار فانی را وداع گفت.9

    بحث «بابیت» امام دوازدهم پس از جناب سمری برای همیشه مسدود اعلام شد و اگر کسی ادعایی در این زمینه نموده، مورد لعن و طرد شیعیان قرار گرفته است. آنچه در متون حدیثی آمده تأکید بر این مطلب است که وجود عناوینی مانند «باب» یا «سفیر» فقط بر کسانی اطلاق می شود که به عنوان «نوّاب خاص» مطرح بودند10 و آنان فقط چهار نفر بوده‏اند.11

    پس از مرگ آخرین نایب خاصّ امام دوازدهم(ع)، زمان غیبت کبرا آغاز شد. در این زمان، محور دین و اعتقادات شیعیان، روحانیت اصیل شیعی است که وظیفه خطیر و راهبری شیعیان را مراجع تقلید و بزرگان دینی همانند شیخ صدوق، سید مرتضی، علاّمه حلّی، مقدّس اردبیلی، حجه الاسلام شفتی و شیخ انصاری بر عهده داشته‏اند.

    با ظهور تمدن جدید در مغرب زمین و موج غرب‏زدگی همراه با استعمار، توجه دولت‏های استعماری به عامل وحدت و یکپارچگی ملت ایران معطوف شد. عامل اصلی وحدت و یکپارچگی ملت ایران، تشیّع به رهبری مراجع تقلید دینی، به عنوان نایبان امام مهدی (عج)، بود که به همراه ایرانی بودن، توانسته است سدّی محکم در مقابل هر نوع تجاوز و بیگانه‏باوری باشد. این دو عامل همواره به عنوان اکسیری حیاتی ضامن بقای ملت سرافراز ایران بوده‏اند. بیگانگان برای آنکه بتوانند بر جان و مال و ناموس و عقیده مردم مسلّط شوند سعی کرده‏اند در اعتقادات و مردم ما رخنه نمایند.

    1. فرقه شیخیه

    زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار شخصی به نام شیخ احمد احسایی، عقایدی جدید منتشر ساخت. وی اگرچه در عتبات عالیات به تحصیل علوم دینی اقدام نموده بود و استادان برجسته‏ای داشت،12 اما نتوانست مسئلة زنده بودن امام دوازدهم به مدت یک هزار سال را برای خود حل نماید. در نتیجه، به سبب ضعف عقیده خویش، معتقد شد: امام موعود به جهان «هور قلیایی» رفته است.13 جهان «هور قلیایی» را می‏توان به عالم «برزخ» معنا کرد.14 وی در عین حال نیز از اعتقاد به ظهور مهدی آخرالزمان دست نکشید و معتقد شد که صاحب الزمان در کالبد دیگری پیدا خواهد شد.15 وی برای تکمیل عقاید خود، باب نیابت خاص را مفتوح کرد و خود را تلویحاً نایب خاص امام زمان(ع) خواند و برای خود عنوان «رکن رابع» یا «شیعه کامل» را برگزید.16 طبق عقاید شیخیه، اصول معاد و عدالت از اصول اعتقادی حذف و به جای آن «رکن رابع» در اصول مذهب قرار داده شد؛17 یعنی اصول دین عبارتند از: خدا، پیامبر، امام و نائب یا «رکن رابع».18 شیخ احمد احسایی سعی می‏نمود عقاید خویش را مستند به خواب نماید و هرگاه از او می‏پرسیدند این سخن را از چه کسی می‏گویی؟ می‏گفت از حضرت صادق(ع) شنیدم.19

    بیان این‏گونه اعتقادات در زمانی که ایرانیان از روس‏ها شکست خورده بودند، باعث شد در میان توده ملت، سر و صداهایی ایجاد کند. با شیوع این‏گونه عقاید انحرافی بین مردم، عده‏ای ساده‏لوح جذب شیخ شدند و این اولین قدمی بود که به وحدت شیعیان در آن عصر لطمه وارد ساخت؛ زیرا این سخنان از یک سو، مرجعیت عام فقها را خدشه‏دار می‏کرد و از سوی دیگر، ملت ایران را نسبت به مهدویت و ظهور حجت حق، دچار تزلزل و تشتّت می‏نمود.

    این جریان، آغاز یک ماجرای غم‏انگیز بود؛ زیرا جانشینان شیخ پا را فراتر نهاده، بدعت‏های تازه‏ای وارد مذهب شیعه نمودند. به هر حال، پیروان شیخ احمد احسایی را »شیخیه« نامیدند، در مقابل متشرّعه یا پیروان مراجع تقلید. شیخ احمد احسایی در سال 1241ق از دنیا رفت20 و جانشین او شخصی به نام سیدکاظم رشتی معیّن گردید. سیدکاظم رشتی در سال  1259ه. وفات کرد. او برای خود جانشین ـ به عنوان رکن رابع ـ تعیین نکرد؛ زیرا معتقد بود زمان ظهور حجت حق بسیار نزدیک است و نیازی به جانشین نیست.21 این امر اختلاف میان شیخیه را سبب شد. از سوی دیگر، متشرّعه شیخیان را محکوم می‏نمودند. همچنین میان خود شیخیان نزاع و اختلاف رو به فزونی گذارد.

    شیخیه به دو فرقه تقسیم شدند: 1. «کریمخانیان» در کرمان؛  2. پیروان میرزا شفیع در تبریز.22 در این آشفته بازار، آنکه توانست از آب گل‏آلود ماهی بگیرد، دولت‏های استعماری بودند؛ زیرا شخص ثالثی در شیراز نیز ادعای جانشینی سید رشتی را نمود؛ او علی محمّد نام داشت.23

    2. فرقه بابیه

    علی محمد شیرازی در عتبات به حلقه شاگردی سید کاظم رشتی پیوست24 و پس از مرگ سید رشتی، که 24سال داشت، ادعا نمود وی «باب» (نایب خاص امام زمان) است. ملاّحسین بشرویه اولین کسی بود که به وی معتقد شد و به او لقب «باب الباب» داده شد.25 بیشتر پیروان باب را پیروان سید رشتی تشکیل دادند که در پی یافتن امام زمان بودند. پس از چندی که علی‏محمّد شیرازی موقعیت را مناسب دید، اظهار مهدویت نمود و گفت: وی همان امام غایب و معهود سید رشتی است.26

    علی‏محمّد شیرازی در سال 1264ه. با نوشتن کتاب خود، دین اسلام را منسوخ اعلام نمود27 و پس از چندی اعلام نمود که پیامبر است و سرانجام، ادعای الوهیت کرد.28 علی‏محمّد باب در سال 1266در زمان صدارت امیر کبیر دستگیر و به دار مجازات آویخته شد.29

    هنگامی که باب در زندان به سر می‏برد، پیروان او در نقاط گوناگون ایران آشوب‏هایی را باعث شدند؛ آشوب‏ها و بلواهایی که با خشونت همراه بودند.

    در عین حال، اعمال پیروان «باب» باعث حیرانی مردم می‏شد. «ملاّحسین با دویست و دو نفر، که قدّوس پیشاپیش آنان بود، از قلعه "طبرسی" خارج شدند و ملاّ حسین با نعره "یا صاحب‏الزمان" به قشون دولتی حمله می‏کردند. ملاّحسین وضو می‏گرفت و نماز می‏خواند و این اعمال ضد و نقیض، انسان را حیران می‏سازد».30

    محمّد باب و پیروانش با تطبیق بعضی از روایات مربوط به آخرالزمان، خود را مصادیق حق و مخالفان خود را مصادیق باطل قرار می‏دادند. آنان همچنین سعی در نشر احادیث معصومان در مورد مهدویت می‏نمودند و با مصداق‏سازی، علی محمّد را حجت حق می‏دانستند. «نقش نگین باب، "لااله الااللّه محمد رسول الله و علی ولی الله" 273بود و عدد  273برابر عدد علی محمّد باب است.»31

    با گسترش و نشر افکار انحرافی بابیان و ایجاد آشوب و بلوا در تعدادی از شهرهای ایران، حرکات آنان توجه محافل و مراکز استعماری را به سوی خود جلب نمود.32 وزارت خارجه انگلیس خواستار اطلاعات تازه و واضحی درباره بابیان از نماینده سیاسی خود در ایران شد.33 نه تنها انگلیس، بلکه روسیه نیز با نگاهی دقیق، مراحل رشد این جریان مجهول و مجعول را زیر نظر می‏گرفت، به گونه‏ای که در بلوای زنجان در سال 1264، بابی‏ها منتظر دخالت نیروهای روسیه شدند. روس‏ها در این مقطع زمانی، توجه زیادی به رشد عقاید انحرافی در ایران داشتند؛ زیرا تسلّط انگلیس‏ها بر عثمانی به واسطه همین سیاست شیطانی (تفرقه بینداز و حکومت کن) بود و حال نوبت امپراتوری روس بود که از این راهکار نهایت استفاده را ببرد.34 میزان عنایت بیگانگان به «باب» چنان بود که هنگام اعدام وی، کنسول روس در این مراسم شرکت کرد و صحنه اعدام را به وسیله نقاشی چیره‏دست به تصویر کشید.35

    استعمارگران با بسط عقاید وی، کوشیدند تخم نفاق و تفرقه را در سرتاسر کشور اسلامی بپاشند و کار به آنجا رسید که بسیاری از فعّالان نهضت مشروطیت ایران، دانسته یا ندانسته بعضی از مبانی و سخنان باب را، که عینا هدف و آرزوی بیگانگان بود، پذیرا شدند و آن را تبلیغ کردند.

    پس از جریان سوء قصد به ناصرالدین شاه، که به بابی‏ها منسوب می‏شد، بسیاری از آنان کشته شدند، ولی یحیی صبح ازل (که به عنوان جانشین باب شناخته می‏شد) و میرزا حسین‏علی بهاءالله به وساطت سفیر روسیه از زندان آزاد شدند.36 با اخراج دو برادر، یعنی صبح ازل و بهاءالله، حیات سیاسی این فرقه وارد مرحله جدیدی شد.37 این دو نفر و افراد همراهشان به عراق تبعید شدند. پس از ورود به عراق، میان آن‏ها اختلاف بروز کرد که باعث جدایی و تأسیس دو خط فکری جدید شد. پیروان صبح ازل را «ازلی» نامیدند و پیروان بهاء الله را «بهائی» گفتند. ازلیان در ایران به شدت خود را پنهان می‏نمودند، ولی در دو میدان مبارزه می‏کردند: در میدانی با بهائیان و در میدانی دیگر، با متشرّعه (پیروان علمای شیعه). جانشین صبح ازل در ایران، حاج میرزا هادی دولت‏آبادی بود که فرزند وی یحیی دولت‏آبادی در جنبش مشروطه نقش مرموز، اما مهمی بر عهده گرفت.38 ازلیان به رهبری هادی دولت‏آبادی سعی می‏کردند به گونه‏ای رفتار کنند که هیچ‏کس به آنان ظنین نشود: «بعد از صبح ازل، میرزا هادی دولت‏آبادی پیشوای ازلیه شد، به شرط تقیّه، و بالای منبر رفت و باب را سب و لعن نمود و پس از وی، پسرش میرزا یحیی دولت‏آبادی و جانشین او محمدصادق ابراهیمی رهبر ازلی‏ها گردید.»39

    با نظری اجمالی به حرکات و فعالیت‏های گروه بابی، می‏توان گفت: عده‏ای در میان آنان «ابتدا برای تحقق حق و ظهور مهدی قیام کرده بودند، بعد از آنکه قدمی چند برداشتند و در جامعه به بابی مشهور شدند، با سیّد باب، شریک در بساط دین‏سازی شدند»40 و عده‏ای دیگر از اطرافیان باب حتی افرادی که به «حروف حی»41 معروف شدند نیز به درستی به دعاوی باب آگاهی نداشتند و خود باب نیز به پریشان‏گویی مشهور بود. در واقع، «دستی پنهانی هر لحظه دستوری به باب الغا می‏کرد و امید رسیدن به سلطنت دینی و جهانی ممالک اسلامی را در سر وی گنجانده بودند.»42 به خوبی می‏توان آن دست پنهانی را یافت؛ زیرا اگرچه این دست پنهانی نتوانسته بود خود باب را از مرگ نجات بدهد، ولی در مواقع حسّاس، که احتمال می‏رفت جان افرادی همچون صبح ازل و بهاء به خطر بیفتد، به طور رسمی وارد میدان می‏شد. این دست پنهانی، زمانی صدراعظم نوری و وقت دیگر، خود سفارت روسیه تزاری بود؛43 چنانکه اسم یکی از بابیان مشهور به نام سید جواد کربلائی، (استادِ میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی)... به وسیله میرزا حسین‏خان مشیرالدوله و سپهسالار اعظم از زمره سیاهه بابیان محو شد و به اشارت مشیرالدوله عازم کرمان گردید.44 این افراد تحت عناوینی همچون «فراماسون» سرسپردگی خویش را به بیگانگان ثابت نمودند و در حفظ و حراست از فرق ضالّه نیز کوتاهی ننمودند.

    میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، از فعّالان فرقه «ازلی» و به احتمال قوی، عضو فراماسون جهانی نیز بودند. می‏توان گفت: کرمانی و روحی از جمله کسانی بودند که افکار و عملکرد آن‏ها توانست عده‏ای از مشروطه‏خواهان را تحت تأثیر قرار دهد. این دو نفر به همراه مترجم همایون، دامادهای صبح ازل بودند.45

    روحی و آقاخان پس از مدتی، از ایران به اسلامبول رفتند و در آن شهر اقامت گزیدند. ارتباط و فعالیت این دو نفر با ملکم‏خان و سیدجمال‏الدین اسدآبادی می‏تواند از مهم‏ترین وقایع آن زمان باشد. در مدت اقامتشان در ترکیه، کتاب حاجی بابا را از انگلیسی به فارسی ترجمه و نیز کتاب هشت بهشت را تألیف نمودند.46 آن‏ها در این کتاب، خود را پیرو شریعت «بیان» معرفی می‏کنند.

    برای آنکه بتوان به نحوه تأثیرگذاری آنان بر عده‏ای از مشروطه‏طلب‏ها پی برد، بهتر است به گزیده‏ای از مطالب کتاب هشت بهشت توجه کنیم؛ کلمات و عباراتی که دارای ظواهری بعضا فریبنده، اما باطنا انحرافی‏اند:

    «... لهذا، مسلمانان نیز به ظواهر کتاب و سنّت اکتفا جسته، از حقیقت غافل و بی‏بهره ماندند... و پیامبر ختمی‏مآب، زیادت قوم و شوکت اسلامیان را وعده داده بود به ظهور مهدی و قائم که باطن قرآن را بر مردم ظاهر سازد.»47 این عبارات، از کلماتی بسیار زیبا تشکیل یافته‏اند که می‏توانند آرزوی هر مسلمان آزاده و پاک باشند؛ اما در ادامه آمده است: «...و مصداق این‏ها نیست، مگر شریعت پاکِ بیان که جامع کتب و صحّت کل انبیاء و مرسلین است و حقایق ادیان و جواهر شرایع به جهانیان ظاهر نماید.»48

    اساسی‏ترین شعارهای مطرح شده در جریان نهضت مشروطیت را می‏توان آزادی و مساوات49 دانست. مؤلّفان هشت بهشت نیز می‏نویسند: «شریعت "بیان" چنان قانون مساوات و عدل تأمین می‏کند که مقاصد این اقوام را به عمل می‏آید، بدون آنکه ظلمی هم به اساس شرایع وارد بیاید.»

    از نظر مؤلفان هشت بهشت، یکی از موارد مساوات «عدم حجاب زنان و مساوات ایشان با مردان در جمیع حقوق حیاتیه» است؛ چرا که «حجاب زنان و عدم مخالطه ایشان با مردان و اسقاط آنان از حقوق بشریت ... موجب هزارگونه فساد در عالم انسانیت شده...»50 و در جایی دیگر می‏نویسند: «حکم به عدم حجاب ... به واسطه اختلاط و آمیزش و ترقّی و امر تمدن... و کثرت معاشرت و جماعات است و اینکه در همه حقوق از تعلیم و تربیت و حکومت و ارث و صناعت و تجارت، مساوی مردان باشند.»51 آیا به راستی، اسلام این‏گونه مساوات را تبلیغ می‏کند؟

    به عقیده شیعیان، در زمان غیبت امام عصر (عج) مرجع دینی و فقهی و محور امور سیاسی ـ اجتماعی مرجعیت شیعه است. این محور حفظ وحدت اسلامی نیز از حملات مؤلّفان هشت بهشت در امان نمانده است؛ می‏نویسند: «... لاجرم "آئین بیان" تقلید و تعبّد را حرام کرد»52 و در جایی دیگر آمده است: «... در فهمیدن تکالیف دینی خود، همه کس بالسّویّه مکلّف به تحقیق و تدقیق‏اند.»53

    در مورد معاد نیز عقیده دارند: «از معتقدات ادیان آسمانی، وجود سرایی دیگر است، اما شریعت "بیان" به گونه‏ای دیگر می‏اندیشد؛ زیرا می‏گوید: این شریعت جزا را از عمل منفصل نمی‏دارد و حالت منتظره مفارقی نمی‏گذارد، بلکه مکافات را عین عمل قرار می‏دهد و هیچ کس را به وعده نسیه فردا تطمیع نمی‏کند و موهوم را از نفوس برمی‏دارد و همه آنچه می‏گوید نقد و حاضر است».54

    قرآن کتاب آسمانی مسلمانان نیز از حمله بی‏نصیب نمانده است. درباره آن نوشته‏اند: «قرآن کریم را هم اگرچه در هنگام نزول، کتاب وحی می‏نوشتند، اما ترتیب اصلی آن به هم خورد و پاره‏ای تحریفات در مواضع کلمه نمودند و به قدر ثلث قرآن را از میان بردند برخلاف کتاب "بیان"».55

    در مورد مهدویت، البته آن را قبول داشتند؛ چرا که از نظر آنان، امام موعود نیست غیر از علی محمّد باب، که او را شریک قرآن و مظهر اسلام بر کل ادیان می‏پنداشتند.56

    و در نهایت، از منظر آنان، «احکام شریعت اسلام مناسب عصر جاهلیت و عشایر و اقوام وحشی و بادیه‏نشین است و هرگز مردم متمدن و ارباب علم و اخلاق را سیراب نتواند کرد»57 و این درست همان شعاری است که بعدها برخی از مشروطه‏طلبان تبریز آن را اعلام کردند.58

    در عرصه فعالیت‏های سیاسی آن عصر ایران، بهائیان، به عنوان عامل روسیه شناخته می‏شدند و حمایت‏های بی‏دریغ دولت روس تزاری از آنان آشکار بود. برای نمونه، می‏توان به پرداخت مقرّری به بهاءاللّه از طرف آن دولت اشاره کرد.59 اما ازلیان در این زمینه، چشم به حمایت‏های بریتانیا داشتند؛ چرا که سیاست‏های آنان با سیاست عمومی لندن مطابقت بیشتری داشت؛ «زیرا ازلی‏ها معتقد به الغای وطن نیستند»60 و این یعنی سیاست انگلیس که با حفظ ظاهر سیاسی یک ملت، در فکر چپاول آن بودند، در حالی که سیاست روسیه تزاری، به دنبال الحاق ایران به خاک روسیه بود و این سیاست با اعتقادات بهائیان مطابقت داشت «که در عقایدشان به صراحت، به الغای وطن اشاره می‏کنند».61

    پس از گسترش عقاید ضد دینی ازلی‏ها و بابی‏ها در سطح جامعه و فعالیت جدید بیگانگان برای رشد و بالندگی آنان، علمای بیداردل شیعه، بخصوص مراجع تقلید، با این افکار به شدت به مبارزه برخاستند. با حمایت علما و تأثیرپذیری ملت از فرامین علمای هر شهر و دیار، بیگانگان دریافتند که نمی‏توان به آسانی افکار پلید و شیطانی این فرق را گسترش داد. روحانیت شیعه در طول حاکمیت قاجاریه، نفوذ خود را در جامعه تحکیم می‏بخشید و باید گفت که اعتقادات سلاطین قاجاریه نیز عامل مهمی در این امر بودند.62 اگر چه حضور افراد غربگرا و بخصوص فراماسون در دربار سلاطین قاجاریه، باعث به وجود آمدن سیاست‏هایی برای محدود ساختن قدرت روحانیت شیعه در سیاست شد، اما هیچ‏گاه نتوانست نفوذ آنان را از میان توده‏ها کم‏رنگ کند و این حضور عاملی بود که دولت‏های استعماری را به فکر انداخت تا با ایجاد آشفته‏بازاری در سرتاسر ایران و الغای عقاید به ظاهر اسلامی، ضربه‏ای جبران‏ناپذیر بر نهاد مقدّس روحانیت وارد کنند، و هیچ عاملی برای این کار بهتر و مناسب‏تر از افکار التقاطی ندیدند؛ چرا که در چنین بینشی، ضعفی آشکار نسبت به اسلام وجود دارد و می‏توانستند مترجم خوبی برای افکار فرق ضالّه‏ای چون «ازلی» باشند.

    ب. انقلاب مشروطه و جریان‏های مختلف

    زیاد شدن فاصله میان درباریان و مردم، که از زمان محمّد شاه قاجار سیر صعودی یافته بود، باعث دوگانگی میان ملت و دولت شد. این ازدیاد فاصله، ظلم و جور بعضی از حکّام و درباریان را نیز به دنبال داشت. از سوی دیگر، وجود فقر، عقب‏ماندگی علمی و صنعتی، رفت و آمدهایی که برخی از جوانان جویای کار و یا تحصیل، به روسیه و انگلیس و دولت‏های دیگر داشتند، مسئله شکست روسیه تزاری از ژاپن و برخی مسائل دیگر ایجاد نگرشی نو در امر حکومت را به دنبال خود داشت و جوّ ناآرامی ایجاد نمود که فقط منتظر بهانه‏ای کوچک بود؛63 بهانه‏ای که بتواند باعث یک حرکت عمومی در جهت اصلاحات و پیشرفت جامعه ایرانی شود علمای بزرگ شیعی نیز از وضعیت موجود سیاسی اقتصادی کشور رضایت نداشتند، بلکه در پی یک راهکار مناسب بودند؛ زیرا عملکرد آنان در جریان نهضت تحریم تنباکو، توانسته بود ضربه محکمی بر انگلیس وارد کند. بنابراین، در آن زمان نیز حرکتی صحیح و حساب شده می‏توانست یک دگرگونی اسلامی و مذهبی را سامان بخشد؛ عملی که به دور از هر گونه افراط و تفریط باشد.

    افراد دیگری نیز که در ارتباط بیشتری با افکار غربیان و تحت تأثیر پیشرفت‏های ظاهری جوامع خارج از ایران بودند و بعدها «منوّرالفکر» نامیده شدند، در فکر ایجاد اصلاحاتی فراگیر در جامعه آن روز بودند. این افراد گرایش‏های مختلفی داشتند. برخی از آنان، که دارای عقاید ضعیف مذهبی بودند، به ورطه خطرناک التقاط روی آوردند؛ یعنی می‏خواستند با حفظ بعضی از ظواهر اسلامی، باطن فرهنگ غرب را وارد ایران کنند. این گروه در فکر اصلاح فرهنگ بومی و اسلامی و بالندگی اعتقادات اسلامی جامعه نبودند، بلکه اعتقاد داشتند فرهنگ غربی باید فرهنگ سنّتی و بومی ایران را تحت‏الشعاع خود قرار دهد؛ زیرا فرهنگ و دین اسلام به قرن‏های گذشته مربوط است و قدرت ساختن دنیای جدید طبق دستاوردهای جدید علمی را ندارد. گروهی دیگر از منوّرالفکران نیز بدون واهمه و با صراحت، اعلام می‏نمودند که باید از فرقِ سر تا نوک پا غربی شد! «منوّرالفکران» التقاطی یا غرب‏پرست نمی‏توانستند توده‏های ملت را وادار به خروش نمایند؛ زیرا ملت ایران، مسلمان بودند و تحت رهبری مراجع دینی خود عمل می‏نمودند.

    به واسطه ظلم‏ها و ستم‏های ناشی از سیاست‏های غلط بعضی از حکّام قاجار و همچنین سیاست‏های استعماری قدرت‏های آن زمان، زمزمه‏های انتقادآمیز روحانیت اصیل و آزاد شیعه، که سعی در پیاده نمودن احکام جاودانی اسلام داشتند، توجه توده‏های ملت را به خود جلب نمود. ارتباط عموم مردم و اطمینان کامل ملت به دیانت و صداقت روحانیت، آنان را به عنوان تنها ملجأ و مطمئن‏ترین پناهگاه برای مردم و صیانت از شریعت اسلام قرار داد. روحانیت اصیل آن زمان ایران، اصلاح وضعیت موجود را طالب بود، اما در چارچوب احکام شرع و دین اسلام. افراد منوّرالفکر نیز اصلاحات را خواستار بودند و آن را کعبه آمال خود معرفی می‏کردند، ولی مأوا و آرزوی آنان تمدن غرب، به ویژه لندن، بود. آنان راه موفقیت خویش را اصلاح وضع موجود می‏دانستند، اما راهی که به تمدن انگلیسی منتهی شود.

    در تحقیق و پی‏گیری عقاید منوّرالفکران فعّال در عرصه مشروطیت، می‏توان به خوبی اثرات سخنان افرادی همچون ملکم‏خان را مشاهده نمود. وی همراه با عقاید فراماسونی در پوشش دین، قصد داشت انقلابی در افکار ملت ایران ایجاد کند. او می‏نویسد: «من به اروپا رفتم... و به برنامه‏ای رسیدم که باید عقل سیاسی اروپا را با عقل دینی آسیایی با هم به کار گرفت. من دانستم که بی‏فایده است ایران را به الگوی اروپایی تغییر شکل دهم و تصمیم گرفتم که محتوای اصلاحات خود را لباسی بپوشانم که مردم من بتوانند آن را بفهمند و آن لباس مذهب بود...»64 وی توانست مجمعی تشکیل دهد که به آن «مجمع آدمیت» می‏گفتند. از اعضای این گروه می‏توان به آقاخان کرمانی، داماد یحیی صبح ازل، اشاره کرد. آقاخان یکی از مؤثرترین افراد در افکار منوّرالفکران بود.65 نقطه اوج دوگانگی و بروز التقاط در بعضی از مشروطه‏خواهان در همکاری سید جمال‏الدین اسدآبادی و ملکم‏خان متبلور است و بعضی حتی حرکت سید جمال‏الدین به طرف خلیفه عثمانی را به تحریک ملکم‏خان می‏دانند.66

    از مسائلی که باید به آن توجه داشت، این است که شاید بعضی از منوّرالفکران به راستی در فکر پیشرفت ایران و ایجاد استقلال و شرافت ایران بودند، اما متأسفانه برای رسیدن به این هدف معتقد بودند: باید به یکی از قدرت‏های مطرح جهانی تمایل داشت و در این میان، دولت انگلیس می‏توانست برای آنان جذّابیتی تام داشته باشد؛ زیرا در آن زمان، دولت روسیه تزاری به عنوان یک حکومت طرفدار استبداد مطرح شده بود و سیاست‏های لندن در ایجاد جمهوری، پایان‏دادن به استبداد توجیه می‏شد، و این درست در حالی بود که سرزمین پهناور هندوستان به وسیله بدترین حکومت استبدادی زمان اداره می‏شد. «داستان سلطه انگلیس بر هند و جنایات وی در آن سامان، بی‏گمان از سیاه‏ترین و عبرت‏انگیزترین اوراق تاریخ است.»67

    برای آنکه عقیده این منوّرالفکران در مورد انگلیس مشخص شود، به نمونه‏ای در این خصوص اشاره می‏شود: در یکی از شب‏نامه‏های زمان مشروطه چنین آمده بود: «پس از آنکه ظالمین خدانشناس جمع کثیری از مظلومین متظلّمین را بی‏جرم و گناه در خون خود غلطانیدند و ابواب آسایش و امنیت را مسدود نمودند، به ناچار پناه به دولت عدالت‏گستر انگلیس بردیم که حامی عدل و داد ما را پناه داد و دست ظالمین را از ما کوتاه نموده، مقاصد خویش را در شرف انجام دیدیم.»68

    آری، توجه به لندن و سیاست‏های ظاهر فریب آن، از جمله مهم‏ترین عوامل انحراف بود که توانست عملا گروه التقاطی فعّال در مشروطه را به عنوان مترجم افکار انحرافی فرق ضالّه قرار داده، راه را برای تسلط بیگانگان هموار نماید؛ راهی که با اعدام شیخ فضل‏الله نوری متبلور شد و بسیاری را از خواب غفلت بیدار نمود؛ چنان‏که ناظم‏الاسلام درباره جریان تحصّن سفارت، می‏نویسد: «می‏توان گفت: سفارت‏خانه (سفارت انگلیس) در حکم یک مدرسه است؛ چه در زیر هر چادر و هر گوشه جمعی دور هم نشسته‏اند و یک نفر عالم سیاسی از شاگردان مدارس و غیره آن‏ها را تعلیم می‏دهد.»69 این گروه آن قدر به سیاست‏های انگلیس متّکی هستند که برای گرفتن فرمان مشروطیت نیز به همراهی اعضای سفارت لندن به دربار می‏روند.70

    التقاطیان و فرق ضالّه در مشروطه

    عده‏ای از کسانی که در جریان نهضت مشروطه فعالیت می‏نمودند، گرداگرد شخصی جمع شدند که خاندان وی سابقه خوبی در تهران داشت. خود وی نیز در عتبات، علوم دینی را تحصیل کرده بود و هنگامی که به تهران بازگشت، به واسطه سابقه خاندان وی، مورد تکریم مردم واقع شد. وی سیدمحمّد طباطبایی بود. بعضی از نویسندگان همچون ناظم‏الاسلام، حضور وی را در نهضت مشروطیت بسیار پررنگ کرده است؛ چنان‏که دیگران در کتب خویش نقش محوری را برای دیگران قرار می‏دهند.

    با توجه به حضور افرادی که پیرامون سیدمحمّد طباطبایی فعالیت می‏کردند،71 می‏توان به این نتیجه رسید که آن‏ها افرادی بودند قشری، با دیدی سطحی نسبت به اسلام که تحت تأثیر پیشرفت و تمدن غرب قرار گرفته بودند و سعی می‏کردند آیات قرآن را با مقاصد سیاسی خود مطابق کنند. این افراد برای آنکه بتوانند نسبت به اوضاع و احوال آن زمان اطلاع پیدا کنند، به طرف افراد و منابعی می‏روند که دارای خط و سیری مغایر با دین هستند؛ مانند نوشته‏های ملکم‏خان و یا کتاب یک کلمه که توسط مستشارالدوله نوشته شد.72 آنان سعی می‏کردند مشروطه را طبق آیات الهی قرآن معنا کنند.73 گروه خطرناکی که با افکار التقاطی وارد صحنه فعالیت‏های سیاسی شدند و عقاید و افکار خود نسبت به تمدن غربی را از کتب طالبوف،74 آخوندف،75 مستشارالدوله76 و ملکم خان77 اخذ کرده بودند و با اطلاعات سطحی و محدود از اسلام، خود را در برابر غرب تسلیم نمودند. این گروه آن‏قدر در کار خود جسور بودند و به کار خود ایمان داشتند که می‏خواستند اگر در جریان مهاجرت صغرا، علمایی همچون سید عبدالله بهبهانی و سیدمحمّد طباطبائی نیز مطابق میل آنان عمل نکنند، آن‏ها را بکشند.78

    در بررسی کتب و مآخذ مربوط به مشروطیت، به مطالبی برمی‏خوریم که از افراد معلوم‏الحال و بعضا مشهور به انحراف عقیده مطرح شده‏اند: مانند اینکه احکام اسلام توسط رسول خدا(ص) در قرن‏ها قبل آمده است. اکنون به قوانین و دستوراتی احتیاج است که بتوان در تمام ممالک عالم جاری کرد!79 به راستی، این کلام به چه معناست و بیان‏کننده چه حقیقتی است؟ کسانی که درباره این‏گونه مطالب به تبلیغ و ترویج می‏پرداختند، افرادی مانند ملک‏المتکلّمین، سید جمال واعظ و یحیی دولت‏آبادی بودند که هر سه نفر فراماسون و بابی‏مسلک بودند.

    این گروه دارای برداشت‏های سطحی از اسلام بود و عملاً به روحانیت اعتقادی نداشت؛ اما برای آنکه بتواند در میان ملت مسلمان نفوذ کند، در یک اقدام ظاهری سیدین سندین، یعنی طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی را به رهبری برگزید. آن‏ها با بیان الفاظی مجمل، باعث آشفته شدن فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشور شدند. برای نمونه، می‏توان به اساس‏نامه یک انجمن سرّی، که توسط این طیف تصویب شده است، اشاره نمود. این انجمن در آستانه مشروطیت تشکیل شد و افرادی همچون ملک‏المتکلّمین و سیدجمال واعظ در آن حضور داشتند.80 برخی از مواد این اساس‏نامه عبارت بودند از:

    «برای آنکه از اول دچار حمله مخالفین و مستبدّین و ملاّها نشویم، تمام مطالب... با اسلام مطابقت کند... در میان روحانیون متنفّذ تهران، با آن‏هایی که جسارت و شجاعت دارند، بدون اینکه از منظور ما آگاه شوند، همکاری می‏کنیم...»81 و باید گفت: این گروه توانستند آن چنان که می‏خواهند با سیّد محمّد طباطبائی همراه شوند،82 همچنین توانستند سید عبدالله بهبهانی را نیز با خود همراه کنند.83 آری، افرادی همچون دولت آبادی، با عقاید آقاخان کرمانی و روحی هم‏عقیده بودند ـ که در مورد این دو وکتابشان (هشت بهشت) مطالبی ذکر شد.

    طبق این‏گونه برداشت‏هاست که می‏گویند: «در قرون اخیر، به حدّی دین مبین اسلام را آلوده به خرافات کردند و حقایق و اصول را از نظر دور داشتند که کشورهای مترقّی دنیا مذهب اسلام را... مخالف با تمدن دانسته»84 و این ظاهر قضیه است؛ زیرا طبق کلام «بیان»85، «وسایل صنعتی و پیشرفت‏های اقتصادی از وسایل رواج شریعت بیان است»86 و مطابق کردن دین طبق عقل فرنگی و تمدن امروزی، شعار اهل بیان است که شیخ احمد احسایی اولین قدمِ آن را برداشته است87 و برای ترویج عقاید انحرافی باید وانمود کرد که علمای اسلام با تحوّل و پیشرفت مخالفند. اگر مدارس به سبک جدید ساخته می‏شوند که بیشترین مؤسّسان آن یا فراماسون بودند و یا فراماسونِ همراه با عقاید بابی، بهائی و صوفی، مخالفت روحانیت با مؤسسان آن را مخالفت با اصل تمدن و پیشرفت قلمداد کردند، و برای آنکه بتوانند عقاید باطل خود را رواج دهند، در پی بسط عقیده «اسلام منهای روحانیت» برآمدند و با ایجاد جلسات و انجمن‏هایی از افراد به ظاهر ملبّس به لباس روحانیت، که در واقع مبلّغ افکار (بابی) بودند، آماده حضور در جریان نهضت عدالت‏خانه و سپس انحراف آن به سوی مشروطیت غربی شدند. این افراد با تشکیل انجمن‏های گوناگون در آستانه مشروطه، به فعالیت خود شدت بخشیدند.

    در گزارش یکی از این انجمن‏ها آمده است: «پس رهبرانی که از دیرزمانی با هم سر و سرّی داشتند... موقع را مناسب دیدند که این گروه منزوی را گردهم جمع کرده و طبق اساس‏نامه‏ای، که تهیه کرده بودند، شروع به فعالیت اجتماعی نمایند... محل انجمن "باغ سلیمان خان میکده" در روز دوازدهم ربیع‏الاول 1322است»88 و «افرادی که در آن جلسه حضور دارند حدود شصت نفر هستند؛ از جمله سردار اسعد، بحرالعلوم کرمانی (برادر شیخ احمد روحی) و افرادی همچون سید جمال واعظ و ملک المتکلّمین. اما دولت‏آبادی به واسطه کسالت نتوانست شرکت کند.»89 افراد تشکیل‏دهنده این گروه‏ها «از پیروان فرق مختلفه ازقبیل بابی؛ بهائی و صوفی و... بود»90

    این گروه شصت نفره، که بعدها زمام مشروطیت را در دست گرفت، برای آنکه بتواند به هدف خود برسد، حرکت خزنده‏ای در سایه‏سار التقاط آغاز نمود؛ زیرا بسیاری از افراد و بخصوص توده مردم، حاضر به شنیدن افکار آنان نبودند. پس راه چاره را در یک هدف مشترک یعنی حذف عین‏الدوله دیدند.91 در این میان، حضور برخی از رجال دولتی،92 که فراماسون نیز بودند، قابل درک و فهم می‏شود. به وسیله میرزا حسن رشدیه، علاءالدوله (حاکم تهران) تحریک می‏شد93 تا جریان فلک‏کردن تجّار قند به وجود بیاید و این آغاز یک ماجراست که از عدالت‏خانه آغاز شد و به مشروطیت غربی خاتمه یافت؛ حرکتی که با خود سیل عظیمی را به حرکت درآورد. اما وجود تعارض‏ها و دوگانگی‏ها میان رهبران روحانی و دیگر فعّالان مشروطه «کار را به جایی رساند که در تبریز آشکارا جدایی دین و مشروطه را بر زبان جاری کردند»94 و آنچه جای بسی تأسف است، عمل بزرگانی است که نتوانستند میان و مشروطه غربی و مشروطه متصور ذهن خود فرق بگذارد95 و این دوگانگی در تصورات و واقعیات ملموس جامعه، فعالیت آنان را عملاً به یک بن بست رسانید.

    ج. نقش التقاطیان و فرق ضالّه در انحراف نهضت مشروطه

    انقلاب مشروطیت ایران حاصل شد تا بتوان به فضایی جدید رسید، اما هوایی که در آن فضا در جریان است، آلوده بود. استعمار پیر ـ یعنی انگلیس ـ می‏خواست بانفوذ در میان صفوف مبارزان ملت، جهت حرکت ملّی و سرانجام، اهداف آن را تغییر دهد و برای آنکه بتواند به این منظور برسد، وجود نیروهایی لازم بود و این نیروها، که در ابتدای حرکت، دارای تأثیر عمیق و مؤثری بر جامعه نبودند، توانستند در سایه التقاط و بسط الفاظ مبهم، بر موج احساسات و عواطف ملت سوار شوند و روحانیت اصیل را از صحنه حذف نمایند، شیخ فضل‏الله نوری را بردار کشیدند، آخوند ملا قربان‏علی زنجانی را تبعید نمودند، سید عبدالله بهبهانی را ترور، و حتی سید محمّد طباطبایی را نیز خانه‏نشین کردند.

    التقاطیان و پیروان فرقه ضالّه بابیه و کسانی که گرایش‏هایی به این فرقه داشتند، از جهات گوناگون در انحراف مشروطه دست داشتند که به ذکر سه مورد مهم بسنده می‏شود:

    1. ایجاد دوگانگی در ایدئولوژی نهضت

    رشد تجدّدخواهی، به ویژه در دوران ناصرالدین شاه، «باعث ایجاد دو خط فکری در اندیشه‏های سیاسی و اجتماعی شد: علما اصلاحات اجتماعی ـ مذهبی را تشویق می‏کردند و روشن‏فکران تحصیل‏کرده و متأثر از غرب، الگوهای اجتماعی و دموکراسی اروپایی را دنبال می‏نمودند.»96 این دو اندیشه و گرایش تداوم یافتند و در مشروطه، صورت بارزی به خود گرفتند. «دو خط ایدئولوژیک در این انقلاب وجود داشت: یکی استنباط دینی از عدالت که مردم و علما از آن پیروی کردند و دیگری ایدئولوژی دموکراتیک که روشن‏فکران غرب‏گرایی که در انقلاب فعّال بودند ... گروه مذهبی در پی تأسیس شورای عدالت‏خانه اسلامی و تقاضای روشن‏فکران استقرار مجلس بود. در راه‏پیمایی مردمی برای ایجاد عدالت‏خانه، شعار اسلامی داده شد، اما به هنگام تصمیم‏گیری، چون تجربه عملی از تأسیس عدالت‏خانه نبود و بسیاری از مردم و حتی بعضی از علما از آن اطلاع روشنی نداشتند، اندیشه مجلس، که در جوامع غربی تجربه شده بود، اعمال گردید.»97

    روشن‏فکران برای آنکه بتوانند تفکر خود را پیرامون استقرار مجلس شورای ملّی و بنیان نهادن مشروطیت در جامعه تثبیت نمایند، از افکار التقاطی استفاده نمودند، به گونه‏ای که یکی از طرفداران سیدمحمّد طباطبائی گفت: «مشروطیت و مشروعیت دولت با اجزاء قانون اسلام و با عدل و مساوات و با علم و تمدن، همه را نتیجه یکی است: نتیجه حریّت است. آن را به دست آورید...»98 برای درک بهتر وجود نیروهای التقاطی، که با دیدی سطحی از اسلام، کعبه آمال خود را اروپا می‏یافتند، باید اذعان نمود این قشر دارای اثرگذاری وسیعی در میان مردم بود؛ زیرا این گروه مشروطه و اصول آن را طبق آیات قرآن تفسیر می‏نمودند.99 یکی از این التقاطیان که البته منتسب به بابیت نیز بود، ملک المتکلّمین است: «... در واقعه مهاجرت صغرا و زمان بعد ملک المتکلّمین با آقایان فی‏الجمله مراوده داشت... ولی از آمدنش به مسجد جامع و شروع به مقاصد وطنیّه علنا رو به مدارج عالیه آورد...»100 نیز در تاریخ آمده است که در زمان قیام مردم، نصرةالسلطان ملک المتکلّمین را با خود آورد در مسجد جامع و دست او را گذارد در دست آقای طباطبائی. ملک‏المتکلّمین از امروز شروع به ترقّی نمود؛ چه تا به امروز به واسطه لوث اتهام، گاهی او را "بابی" و گاهی "لامذهب" می‏خواندند و پیوسته در فشار آقا نجفی [اصفهانی] بود.»101

    برخی روحانیان التقاطی، که طرفدار مشروطیت بودند، آن را با توجه به چند آیه قرآن، معنا و ترویج می‏کردند و عوام الناس نیز چون در میان مسائل شرعی پیرو روحانیت بودند، در این خطا و اشتباه نیز از آنان پیروی نمودند.102

    از سوی دیگر، انگلیس برای آنکه بتواند جهت و حرکت ضد استبدادی را در اختیار خود داشته باشد، به تدریج توانست افراد و مهره‏های خود را در محافل و انجمن‏های به اصطلاح مبارز قرار دهد. در این میان حضور افرادی همچون سید جمال‏الدین واعظ، یحیی دولت‏آبادی و ملک المتکلّمین، که به «بابیگری» منسوب بودند، قابل تأمّل و بررسی است. البته باید گفت: عامل دیگری برای جمع نمودن عقاید متفاوت، حضور فعّال داشت و آن هم محافل فراماسونری بود. فراماسون‏ها رابط بین عقاید انحرافی و وابسته در نهضت بودند.

    2. همکاری با لژهای فراماسونری و انجمن‏های تندرو

    در جمع‏بندی اجمالی از نقل و بررسی هرچند کوتاه پیرامون بعضی از گروه‏های فعّال در عرصه‏های سیاسی و فرهنگی مشروطیت، می‏توان به این نتیجه رسید که بسیاری از این گروه‏ها به وسیله افرادی به وجود آمدند که عقاید و نیات صادق و شفّافی نسبت به دین و آیین اسلام نداشتند. گروهی از آنان «بابی» بودند و عده‏ای از آن‏ها دچار التقاط و دوگانگی در اعتقاد، ولی به هر حال، می‏توانستند به عنوان مبلّغان فراماسون جهانی مورد استفاده قرار گیرند. کمیته‏هایی مانند «اخوه مخفی؛ ایران و اخوت» دارای فعالیت‏های گسترده‏ای بودند که می‏توان آن‏ها را در دو جهت تعریف کرد: 1. هماهنگ‏کننده بین نیروهای فراماسونر؛ 2. تلاش در اداره بحران‏های جامعه و هدایت گروهی از انقلابیان که نسبت به روحانیت اصیل شیعی نظر مثبتی نداشتند. این افراد در بسیاری از انجمن‏های تندرو دیگر نیز فعالیت می‏کردند.103 به عبارت دیگر، فراماسونری جهانی به عنوان راهبر و راهنمای مشروطیت انگلیسی فعالیت می‏کرد و در این زمینه، نیات خود را به شبکه‏ها و اعضا ابلاغ می‏نمود و این شبکه‏ها به واسطه افرادی که در اختیار داشتند، به شیوه غیر شفّاف و غیرواضح آن‏ها را در سطح جامعه گسترش می‏دادند.

    التقاطی بودن بسیاری از این افراد، راه را برای توسعه نیات فراماسونری مهیّا می‏کرد و زمینه‏ساز رشد و نموّ انحرافات جدّی در جامعه بود «... فراماسونرها، که در نقش عاملین استثمار ظاهر شدند، اساس ملیت را بر هم زدند و به علت اعتقادی که به زعم خود به ایجاد یک حکومت جهانی و انترناسیونالیستی داشتند، هر کجا که با افکار ملّی و ناسیونالیستی روبه‏رو می‏شدند، در محو آن می‏کوشیدند.»104 در این شرایط، حضور در محافل فراماسونی از مهم‏ترین ابزار رسیدن به قدرت به حساب می‏آمد.105 هدف اصلی فراماسونری حذف شریعت و جایگزین شدن تفکرات دموکراسی و لیبرالی غرب بوده است؛106 یعنی شکستن سلطنت و روحانیت سنّتی.107

    سه شعار اصلی فراماسونری در مناطق وسیعی از جهان شایع گشتند و در ایران، چون جوّ مذهبی غالب بود، از عامل التقاط افراد و انجمن‏ها در ابتدای کار استفاده می‏شد. سه شعار اصلی فراماسونری عبارت بودند از: آزادی، برابری و برادری. در همین زمینه، «عده بسیاری به رهبری سیدمحمّد طباطبائی و سیدجمال‏الدین واعظ108 معروف علنا اعلام می‏دارند که قانون محمّدی(ص) قانون آزادی و تساوی حقوق است.»109 این سه شعار محوری مطرح شده در فضای سیاسی آن‏روز را می‏توان عامل بدبختی و سیه‏روزی ملت ایران دانست. به قول محمود محمود، از آن روز که دستگاه فراماسونری از طرف انگلستان در ایران، به وجود آمد، از همان روز بدبختی و سیه‏روزی ملت ایران شروع شد؛ همچنان که از وقتی ناراضی‏ها و ساده‏لوحان و طبقه شیّاد و ماجراجویان در اطراف این محفل گرد آمدند، از آن روز اساس حکومت ایران متزلزل شد و امنیت از ایران رخت بربست.110

    در آغاز نهضت مشروطیت، انجمن‏های فراماسونری، انجمن‏های فعّال و مخفی بسیاری به وجود آمدند: «نخست انجمن‏های این کس و آن کس به نام امر به معروف بنیاد می‏کردند. یک انجمن، حاج سید محمّدعلی دولت‏آبادی بنیاد نهاد؛ دیگری میرزا عبدالرحیم الهی پدید آورد»111 و مانند میرهاشم دوچی112 در تبریز که انجمن «اسلامیه» را برپا نمود.113 در تهران نیز حضور بعضی از علمای درجه دوم در این انجمن‏ها، که در پی منافع ملّی بودند، به چشم می‏خورد. به تدریج با اوج‏گیری نهضت مردمی بر ضد استبداد قاجاری، اهداف انجمن‏ها گستردگی بیشتری پیدا نمودند. حضور افرادی با عقاید و بعضا ادیان مختلف، راه را برای نفوذ اجانب هموار نمود، تا آنجا که می‏توان گفت: مسئول اصلی بلواها و آشوب‏ها در جریان نهضت مشروطیت، انجمن‏ها بودند.114 «در مراکز ایالات بزرگ، انجمن‏های محلّی تشکیل شد و این انجمن‏ها نگرانی برای دولت به وجود آوردند؛ زیرا چنین می‏نمایند که هدف آن‏ها به دست آوردن خودمختاری محلّی است و حکّام هم برای مقابله با آن‏ها توانایی ندارند.»115

    بسیاری از این انجمن‏ها، که در آن‏ها منوّرالفکران فعالیت می‏کردند، انگلیس را به عنوان حامی خود معرفی می‏نمودند؛ چرا که خیال می‏کردند «انگلستان از جهت منافع حیاتی خویش به حفظ موجودیت ایران علاقمند می‏باشد.»116 البته حضور و فعالیت این مراکز برای نابودی استبداد سنّتی بود، اما برخی از آن‏ها در واقع، برای سلطنت برخی از شاه‏زادگان قاجار تلاش می‏کردند. آنان از یک سو، فریاد ضدیت با استبداد قاجاری را سر می‏دادند و از سوی دیگر، با بعضی از شاه‏زادگان قاجار مانند سالارالدوله و ظل‏السلطان در ارتباط تنگاتنگ بودند و با وجود این‏گونه ارتباطات، طبیعی بود که نظر شاه وقت ـ یعنی محمّدعلی شاه ـ مخالف مشروطه گردد. به عبارت روشن‏تر، شاید بتوان گفت: حرکت محمّدعلی شاه در ضدیت با وضع موجود، برای تثبیت حکومت خود و کنار نهادن رقبای سیاسی، تا حدی طبیعی به نظر می‏رسید؛ زیرا محمدعلی شاه بارها وفاداری خود را نسبت به مشروطیت اعلام نموده بود؛ اما زمانی که می‏شنید انجمن‏های تندرو برای وی جانشین تعیین می‏کنند، نمی‏توانست بی‏تفاوت باشد. فرق محمّدعلی شاه با دیگر رقبا در این بود که وی فقط مستبد بود، اما کعبه آمال او در آن طرف دیگر دنیا یعنی روس و انگلیس نبود؛ اما رقبای دیگر او، بخصوص ظل‏السلطان، به عنوان یک مهره انگلیسی کاملا شناخته شده و آشکار بودند.

    پیش از آنکه نهضت ملّی ایران آغاز شود، برخی مراکز نقش رهبری منوّرالفکران را بر عهده داشتند. در این میان، اندیشه‏های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی فراماسونرها به شدت رو به گسترش نهادند. عقاید و اهداف فراماسونری هنگامی می‏تواند نفوذ کند که به عقیده ملکم‏خان دارای ظاهری مذهبی باشد. به عبارت بهتر، عقاید فراماسونری و استعمار جهانی می‏بایست یک زمینه مناسب داشته باشد و آن نیست جز التقاط. التقاطیان توانستند همچون مادری مهربان، عقاید ضد دینی استعمار را در سایه‏سار خود پرورش دهند و حرکت استعماری، که گاه در قالب بابی و گاه در قالب بهایی و یا قالب‏های دیگر نمودار می‏شد، در سایه التقاط توانست به حرکت خزنده خود ادامه دهد.

    نقش التقاطیان آن‏قدر حسّاس بود که نمی‏توان از آن به راحتی گذشت؛ افرادی همچون اسدالله خرقانی، که توسط انجمن «ملّی» به نجف فرستاده شدند و با کمک میرزا محسن و شریف کاشانی ـ که از افراد هم‏عقیده با اسدالله خرقانی بودند ـ توانستند بر بعضی از علمای نجف تأثیر بگذارند.117

    در بررسی مراکز و انجمن‏های فعّال و تندرو برای برقراری مشروطه غربی، می‏توان نام چند انجمن را ذکر کرد که فعالیتی چشمگیر داشتند و به عنوان مراکز بسط افکار انحرافی نقش مؤثری دارا بودند؛ مراکزی که با عناوین بعضا دلفریب، سعی در حفاظت از افکار فراماسونی و استعماری غرب، به ویژه لندن، داشتند:

    1. انجمن «اجتماعیون»، عامیون: این گروه یک سال پیش از جنبش مشروطه‏خواهی در ایران، توسط ایرانیان مقیم قفقاز تشکیل شد. افرادی مانند علی مسیو118 و علی دوافروش و رسول صدقیان جزو اعضای اولیه آن بودند. آن‏ها نام انجمن خود را «مرکز غیبی» گذاشتند.119 بعدها افرادی مانند تربیت و شریف‏زاده نیز به گروه آنان ملحق شدند.120 از دیگر افراد فعّال این گروه، می‏توان به تقی‏زاده اشاره کرد. بعضی از افراد این حزب در تهران سازمانی دیگر تأسیس کردند به نام «انجمن آذربایجان» که حیدرخان عمواوغلی از افراد برجسته آن بود.121 همچنین به نظر می‏رسد انجمن سعادت که در اسلامبول فعالیت می‏کرد، شاخه‏ای از انجمن آذربایجان بوده است. «انجمن سعادت» از عمده‏ترین کانال‏های ارتباطی بین حوادث ایران و نجف بود.122

    شیوه «انجمن آذربایجان» همراه با خشونت بود و به عنوان اهرم فشاری رعب‏آور در خارج از مجلس فعالیت می‏کرد. سوء قصد به جان محمّدعلی شاه، که باعث بروز بی‏اعتمادی بین مجلس و سلطنت شد، از اعمال این گروه شمرده شده است.123 ترور اتابک اعظم نیز به این دسته نسبت داده می‏شود.124 این گروه در زمینه‏های فرهنگی نیز فعالیت‏های گسترده‏ای داشتند که برای نمونه، می‏توان به ارسال مجله حبل‏المتین به نجف به صورت رایگان اشاره نمود.125

    در بررسی ابعاد گوناگون این گروه، باید توجه داشت که «مرکز غیبی آذربایجان» و «انجمن آذربایجان» در تهران تحت سیطره و ایدئولوژی مبارزان قفقازی فعالیت می‏نمودند «و برابر آخرین تحقیقاتی که در این باره صورت گرفته، این حزب با کمک و هدایت انگلیسی‏ها اداره می‏شده است؛ زیرا آن‏ها به ایجاد بلوا و اغتشاش در روسیه و عثمانی توجه داشتند...»126

    از سوی دیگر، از جمله گروه‏های فعّال در قفقاز، «داشناک‏ها» بودند. حزب «داشناکسیون» در شورش‏های سال 1907و  1908 عثمانی با حزب تندرو و جوانان ترک ائتلاف کرد و در نتیجه موجب تأسیس پارلمان عثمانی گشت. تلاش حزب بیشتر متوجه پیشرفت نهضت‏های پیش‏آمده در عثمانی و ایران بود. در واقع، حزب مجری نقشه‏های دولت انگلیس در منطقه استراتژیک روس و عثمانی بود. بیرم‏خان عضو «داشناکسیون» بود. وی پس از چندی مأمور گسترش حزب در گیلان گردید که در دوران استبداد صغیر، نمایندگی کمیته »ستار« در رشت به او واگذار شد.127

    2. انجمن «مخفی»: این گروه نام مشخصی ندارد، اما افراد فعّال آن دارای گرایش‏های مختلفی بودند؛ چنان‏که می‏توان در میان فعّالان این گروه، به افرادی همچون اردشیر جی زرتشتی و ارباب گیو زرتشتی اشاره کرد که به همراهی با ملک المتکلّمین و سید جمال واعظ و یحیی دولت‏آبادی، که مشهور به انحراف عقیده و بابی بودند، اشاره کرد. البته تمام این افراد با لژهای فراماسونری ارتباط نزدیکی داشتند.128 محل تشکیل این انجمن در باغ «میرزا سلیمان‏خان میکده» بود.129 دولت‏آبادی نیز به این انجمن اشاره داشته است.130 از فعالیت‏های این گروه در مشروطه، می‏توان به «تغییر درخواست‏های متحصّنان در حضرت عبدالعظیم(ع)» و «پرداخت پول برای ایجاد تحصّن به منظور اعتراض به دولت وقت» اشاره نمود.131

    هنگامی که دولت‏آبادی به اسلامبول فرار کرد، با انجمن «سعادت» ارتباط تنگاتنگی برقرار کرد.132 وی سعی نمود زمام امور انجمن را در دست بگیرد و در این زمینه به تشکیل انجمن سرّی مبادرت ورزید. او سرانجام، موفق شد انجمن «سعادت» را در اختیار خود قرار دهد. این انجمن ارتباطی نزدیک با حزب «اتحاد و ترقّی» ترکیه داشت که توسط طلعت بیک اداره می‏شد.133

    3. انجمن «اخوّت»:134 شعارهای این انجمن، برادری، برابری و مساوات بودند. بنیانگذار انجمن «اخوّت»، هنگام ترور ناصرالدین شاه از آن آگاهی کامل داشت.135 از اعضای فعّال این انجمن، و مریدان صفی‏علی‏شاه (رئیس صوفیه) می‏توان به ظهیرالدوله داماد ناصرالدین شاه ـ اشاره نمود. وی در سال1296 به سمت وزیر تشریفات منصوب گردید.136 پس از درگذشت صفی‏علی‏شاه به عنوان جانشین وی مشغول کار شد و در رمضان  1317ه. رسماً انجمن «اخوّت» را افتتاح کرد.137 ظهیرالدوله عضو لژهای «ملکم‏خان» و لژ «بیداری» بود و انجمن خویش را نیز بر مبنای عقاید و آراء و افکار «اخوان الصفا» بنیان نهاد و فعالیت سیاسی خود را در این انجمن سمت و سویی خاص بخشید.138 این مرکز دارای 110 عضو بود که قریب 70 نفر آن‏ها را فراماسونرها تشکیل می‏دادند.139 فعالیت‏های این انجمن به گونه‏ای بودند که شاه وقت (محمّدعلی شاه) نیز با آن بسیار بد بود140 و حتی «... نمایندگان گفتند که آن‏ها خواسته‏اند که تنها از جمعیت «اخوّت»، که موجب مزاحمت مردم می‏شوند، جلوگیری شود، لذا، نامه‏ای در این زمینه نوشته شد»141 و در پی همین رفتار و اعمال بود که هنگام به توپ بستن مجلس، خانه ظهیرالدوله نیز در امان نماند. البته باید توجه داشت که وجود انجمنی مانند انجمن «اخوّت»، که دنباله‏رو اقدامات افرادی مانند ملکم‏خان است، در پروراندن ریشه‏های نهال انقلاب مشروطیت نقش مهمی ایفا می‏کرد.142 ظهیرالدوله به واسطه ارتباط نزدیکش با لژهای فراماسونری، توانست منزلش را کانون حوادث قرار دهد و همین منزل محل تشکیل انجمن و لژ «بیداری» ایران بود.143

    دستگاه ظهیرالدوله (انجمن «اخوّت») مربوط به فراماسونری فرانسه بود و علت آنکه هنگام به توپ بستن مجلس، خانه او نیز در امان نماند، آن بود که بتوانند به مدارک و اسنادی درباره فعالیت‏های او دست یابند، اما غافل از آنکه شب قبل از حادثه بمباران مجلس، اسناد و مدارک مربوط به لژ، از خانه او به سفارت فرانسه منتقل شده بودند.144

    4. «کمیته ایران»:145 این مرکز به وسیله ادوارد براون، مستشرق و فراماسونر انگلیسی، با همکاری یحیی دولت‏آبادی تشکیل گردید.146 به عقیده دولت‏آبادی، حفظ صورت استقلال ایران در گرو همکاری با انگلیس است.147

    در جریان نهضت مشروطیت، گروه‏های بسیاری در مناطق گوناگون کشور ایجاد شدند که تعدادی از آن‏ها یا دارای عقاید التقاطی بودند یا زیر نظر بیگانگان اداره می‏شدند؛ مانند «فوج نجات» که در تبریز ایجاد شد. از جمله افراد بنیانگذار آن، می‏توان به مستر مور انگلیسی اشاره نمود. شریف‏زاده، که به عنوان‏یکی‏ازتندروان‏مشروطه‏شناخته‏شد،از این گروه بود.148

    به جرئت می‏توان گفت: بیشترین ضربه‏ای که بیگانگان توانسته‏اند بر پیکره اعتقادی ملت وارد سازند، از راه نفوذ و ارتباط افراد منحرف‏العقیده (بابی) با التقاطیان بوده است؛ زیرا در بسیاری از انجمن‏های تندرو، که باعث تشنّج در مملکت ایران می‏شدند، بخصوص انجمن‏های مستقر در تهران، حضور افرادی همچون ملک‏المتکلّمین، سید جمال واعظ،149 یحیی دولت‏آبادی، محمدرضا مساوات، اسدالله خرقانی و میرزا سلیمان خان میکده دیده می‏شود. این افراد بعضاً ملبّس به لباس روحانیت بودند و چون هدفی غیر از سیطره کامل انگلیس بر ایران نداشتند، افعال و اغراض خود را در زیر لباس دین و اسلام پنهان می‏کردند؛150 چنان که توجیه الفاظ «مشروطیت»، «مساوات» و «آزادی» با معانی قرآنی که توانستند نوعی آدرس‏دهی غلط باشند، از کارهای این طیف بود.

    3. همکاری با ظلّ‏السلطان برای روی‏کار آوردن پادشاه وابسته

    به نظر می‏رسد مراکز و انجمن‏هایی که هسته مرکزی آن را بیشتر فراماسونرها و افراد منحرف‏العقیده تشکیل می‏دادند، در پی تغییر اساس سلطنت نبودند، بلکه در پی کنترل آن بودند؛ یعنی تغییر شخص محمّدعلی شاه؛ زیرا بسیاری از این انجمن‏ها با ظلّ‏السلطان ـ پسر ناصرالدین شاه ـ در ارتباط بودند و برای رسانیدن او به تخت سلطنت سعی می‏کردند از امواج خروشان ملت نهایت استفاده را ببرند. در این وضعیت، باید گفت: این عمل یعنی: تسلیم بی‏قید و شرط تمام مملکت به انگلیس. «ملک المتکلّمین و سید جمال‏الدین واعظ با همدستی ظلّ‏السلطان بسیاری از آشوب‏ها را تدارک دیدند. به طور کلی، می‏توان گفت: بیشتر آشوب‏ها نتیجه کارهای ملک‏المتکلّمین است.»151 فرستادن مقدار زیادی اسلحه به مجلس، که از طرف ظلّ‏السلطان152 انجام پذیرفت، سعی و تلاش وی را برای رسیدن به سلطنت توجیه می‏کند و همنشینی با افرادی مانند ظهیرالدوله و تقی‏زاده در جلسات مخفی لژ «بیداری»،153 نشانگر آن است که وی مهره مورد تأیید فراماسونری برای احراز پست سلطنت بود.

    انجمن‏های تندرو نماینده‏ای نزد ظلّ‏السلطان فرستادند و سیاست و نظریه او را در مورد اینکه او را بر تخت سلطنت قرار دهند، استفسار کردند. ظلّ‏السلطان به یکی از اعضای این سفارت‏خانه (سفارت انگلیس) گفت: در دادن پاسخ احتیاط کامل به خرج داده است.154 سفیر انگلیس گفت: بهرام میرزا، یکی از فرزندان ظلّ‏السلطان، برای ملاقات من آمد و گفت که پدرش و سایر اشراف و مقامات برجسته تصمیم گرفته‏اند از مجلس جانب‏داری کنند155 و البته رسیدن ظلّ‏السلطان به مقام نیابت سلطنت و پس از آن به سلطنت، به معنای موفقیت انگلیس بر نفوذ روسیه تعبیر خواهد شد.156 ظلّ‏السلطان سال‏های متمادی با سفارت انگلیس روابط نزدیک و ویژه‏ای داشت و وزیر مختار انگلیس هم، که به تهران آمد، وعده حمایت به او داده بود.157 او حافظ منافع انگلیس در منطقه شناخته می‏شد158 و از نظر عقیده نیز کاملاً مطیع انگلیس بود؛ زیرا استادی مانند ملکم خان داشت.159 پس کسی که این‏گونه مورد تأیید باشد، حتما مورد پذیرش انجمن‏های تحت نظر لندن نیز خواهد بود.

    البته محمّدعلی شاه نیز بیکار نبود و با گروه ظلّ‏السطان و فعّالان گروه‏های تندرو مانند ملک‏المتکلّمین، سیدجمال واعظ، مساوات و صوراسرافیل160 به مقابله برخاست. چنان که قبلاً نیز گفته شد، ملک‏المتکلّمین، دولت‏آبادی و سید جمال واعظ به بابیگری متّهم بودند161 و این یعنی، دخالت بابیگری در امر سلطنت ایران. (محمّدعلی شاه) فعالیت تندروان مشروطه‏خواه و ارتباطشان با ظل‏السلطان را متوجه شد و سعی کرد میان مشروطه‏خواهان واقعی و طرفداران ظلّ‏السلطان را جدا نماید، اما متأسفانه نتوانست و البته شاید هم بعضی از مشروطه‏طلبان متوجه نیت محمّدعلی شاه شدند و نخواستند که او موفق شود. در نتیجه، محمدعلی شاه سخت مضطرب شد و بی‏مقدّمه و به طور ناگهانی، فرمان شدیداللحنی برای شاه‏زاده ظل‏السلطان فرستاد و وی را از کشور اخراج نمود162 و چون خروج ظلّ‏السلطان عاملی در موفقیت روس‏ها بر انگلیس‏ها تعبیر می‏شد، روسیه تزاری نیز از این امر استقبال نمود،163 به طوری که وزیر مختار روس عامل اصلی آشوب‏های ایران را ظل‏السلطان دانست که قصد داشت با ایجاد آشوب و بلوا، به مقام نیابت سلطنت و سپس سلطنت ایران برسد. دولت انگلیس نیز، که در آن زمان نیاز به اتحاد با روسیه تزاری داشت، با اخراج ظل‏السلطان موافقت نمود و سرانجام، پادشاهِ انجمن‏ها از ایران اخراج گردید.

    با خروج یک مهره مهم انگلیسی از ایران، بریتانیا تصمیم گرفت با کمک یاران و مهره‏های دیگرش، مملکت را تصاحب کند که می‏توان گفت: این آرزو هنگام فتح تهران عملی شد؛ زیرا سردار اسعد از جنوب کشور به طرف تهران به حرکت آمد و گروه‏های به اصطلاح انقلابی دیگر به ریاست سپهدار تنکابنی از طرف شمال به تهران لشکرکشی نمودند. در این هنگام، که فتح تهران (در مدت کوتاه سه روز) انجام گرفت، محمّدعلی شاه به سفارت روسیه تزاری پناهنده شد. در این حال، حضور پر فروغ شیخ فضل‏الله نوری شریعت‏خواه بود که می‏توانست به عنوان سدّی محکم در برابر آنان رخ بنماید و حضور وی در تهران باعث شد که برخی از واقعیات، متبلور و افراد فریب‏خورده راه را بیابند و در این صورت بود که تمامی زحمات استعمار به وسیله پیرمردی آسمانی از بین می‏رفت. به همین دلیل، افراطیان مشروطه‏خواه غربی، که بدون اجازه لندن عملی انجام نمی‏دادند، دست به اقدامی وحشیانه زدند و پیش از همه، مجتهد تهران را بر بالای دار فرستادند. در واقع، هرقدر روحانیت اصیل شیعی سعی در افشای چهره نقابدار آنان نمود، موفق نشد و لاجرم، با شهادت شیخ فضل‏الله نوری بود که نقاب از چهره مزوّرانه آنان بر افتاد. راهش پر رهرو باد.

    پی‏نوشت‏ها


    1 ـ علی ابوالحسنی (منذر)، آخرین آواز قو، تهران، عبرت، 1380، ص 137ـ123. نویسنده در این کتاب بحثی را تحت عنوان «سرکه انداختیم، شراب شد» بیان می‏کند / ناظم‏الاسلام کرمانی، بیداری ایرانیان، چ ششم، تهران، امیرکبیر، 1381، ج2، ص 399و 395 / مهدی ملک‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، چ چهارم، تهران، علمی، ج1، ص 44.

    2 ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، 1404ق. مؤلف از ج 53ـ51 در مورد غیبت حجت حق(ع) احادیثی بیان می‏کند.

    3 ـ عبدالکریم شهرستانی، ملل و نحل، چ دوم، شریف الرضی، ج 1، ص137.

    4 ـ همان، ص 149.

    5 ـ محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، چ سوم، مشهد، بنیاد پژوهش‏های آستان قدس رضوی، 1375، ص47.

    6 ـ همان، ص 373.

    7 ـ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، اسلامیه، ج 1، ص281.

    8 ـ شیخ مفید، ارشاد، قم، کنگره هزاره شیخ مفید، ج 2، ص336.

    9 ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، 1404ق، ج51، ص361.

    10 ـ همان، ج 51، باب 17 می‏نویسد: «ذکر المذمومین الذین ادعوا البابیه و السفاره».

    11 ـ آن چهار تن عبارتند از: عثمان بن سعید، محمّدبن عثمان بن سعید، حسین بن روح نوبختی و علی بن محمّد سمری (سال‏های، 329ـ260ق.)

    12 ـ استادان وی بحرالعلوم، وحید بهبهانی، کاشف‏الغطاء و صاحب ریاض بودند. ر.ک: سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 122ـ120.

    13 ـ احمد کسروی، بهائیگری، ص 15.

    14 ـ همان، ص 16.

    15 ـ همان، ص 17.

    16 ـ یوسف فضائی، شیخیگری، بابیگری و کسروی‏گرایی، مطبوعاتی فرخی، ص38و39.

    17 ـ یوسف فضایی، همان، ص 25.

    18 ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص91.

    19 ـ همان، ص 29.

    20 ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص122ـ120.

    21 ـ شیخیگری، پیشین، ص 34.

    22 ـ احمد کسروی، پیشین، ص21.

    23 ـ همان، ص 23.

    24 ـ سید کاظم رشتی همان جانشین شیخ احمد کسائی است که 17سال جانشین او بود. (همان، ص21).

    25 ـ محمدجواد مشکور، پیشین، ص 88ـ87.

    26 ـ یوسف فضائی، پیشین، ص88ـ87.

    27 ـ کتاب وی بیان است.

    28 ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص100ـ99.

    29 ـ اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، مؤسسه تحقیقاتی رائین، ص44.

    30 ـ نورالدین چهاردهی، بهائیت چگونه به وجود آمد، چ دوم، آفرینش، 1369، ص 184.

    31 ـ همان، ص 202.

    32 ـ اسماعیل رائین، پیشین، ص 26.

    33 ـ همان، ص 29.

    34 ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص 82و83.

    35 ـ همان ، ص 192.

    36 ـ اسماعیل رائین، پیشین، ص 62.

    37 ـ محمدجواد مشکور، پیشین، ص 91.

    38 ـ یوسف فضائی، پیشین، 205 / احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چ نوزدهم، تهران، امیرکبیر، 1378، ج 1، ص 291 / احمد کسروی، بهائیگری، آتروپات، ص 42.

    39 ـ نورالدین چهاردهی، پیشین، ص173.

    40 ـ ع. آیتی، کشف الحیل، تهران، فاروس، ج 2، ص60.

    41 ـ در 5ماه از ادعای باب، 18تن به وی گرویدند که همگی از علمای شیخیه بودند و با فرد باب جمعاً 19نفر شدند که به «حروف حی» معروف می‏باشند. (محمدجواد مشکور، پیشین، ص90ـ88).

    42 ـ نورالدین چهاردهی، پیشین، ص 216.

    43 ـ همان، ص 215.

    44 ـ همان260 میرزا حسین‏خان مشیرالدوله دومین فراماسونر ایران و منعقد قرار داد رویتر است. (اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، چ چهارم، تهران، امیرکبیر، 1357، ج 1، ص 426).

    45 ـ نورالدین چهاردهی، پیشین، ص191ـ190.

    46 ـ میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، مقدمه هشت بهشت، ص «ب» / ص7.

    47 ـ همان، ص 7.

    48 ـ میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، پیشین، ص7.

    49 ـ برای آشنایی با مبانی اسلام که شیخ فضل‏الله نوری شریعت‏خواه به عنوان منادی آن شناخته می‏شد، ر.ک: علی ابوالحسنی، دیده‏بان بیدار، تهران، عبرت، 1380، ص 132ـ74.

    50 ـ میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، پیشین، ص 121.

    51 ـ همان، ص 132.

    52 ـ همان، ص 14

    53 ـ همان، ص 15.

    54 ـ همان.

    55 ـ همان، ص 22.

    56 ـ همان، ص 265.

    57 ـ همان، ص 13.

    58 ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چ نوزدهم، تهران، امیرکبیر، 1378، ج1، ص309.

    59 ـ اسماعیل رائین، پیشین، ص 108،100و116. باید توجه داشت که در فعالیت‏های سیاسی عصر نهضت مشروطیت، عقاید ازلی‏ها کاربرد بیشتری داشته‏اند؛ زیرا ازلی‏ها با حفظ ظاهر دین اسلام در مفهوم، در مصادیق دینی افکار انحرافی داشتند و آنان مخالف جدّی حضور روحانیان در فعالیت‏های اجتماعی بودند که با سیاست‏های افراد منوّرالفکر، که در دربار فعالیت داشتند و یا افراد منوّرالفکر مطرح جامعه، تناسب داشت. ازلیان در هنگامه مشروطیت، بیشتر بر مفاهیم اسلامی تأکید داشتند و در هنگامه عمل و تعیین مصداق، کاملا مطیع فراماسونری جهانی بودند. اما بهائیان به طور آشکار، مبانی ضد اسلامی را ترویج می‏کردند. در این نوشتار، بیشتر به اثرات فکری آنان تأکید شده است.

    60 ـ ع. آیتی، پیشین، ص152.

    61 ـ همان.

    62 ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص 69.

    63 ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص142.

    64 ـ سعید زاهد زاهدانی، جنبش‏های اجتماعی معاصر ایران، تهران، سروش و کتاب طه، 1364، ص125.

    65 ـ موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381، ص357.

    66 ـ ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، مقدمه ص89.

    67 ـ علی ابوالحسنی، آیینه‏دار طلعت یار، تهران، عبرت، 1373، ص31.

    68 ـ ناظم‏الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 3، ص 506.

    69 ـ همان، ص 435.

    70 ـ همان، ص 479.

    71 ـ افرادی مانند شیخ الرئیس، اسدالله خرقانی، ناظم‏الاسلام، مجدالاسلام و ذوالریاستین. ر.ک: ناظم‏الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 61 و 191.

    72 ـ همان، ص 186.

    73 ـ همان، ج1، ص 212و213.

    74 ـ شیخ فضل‏الله او را تکفیر نمود. مهدی ملک‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، علمی، 1373، ج1، ص191.

    75 ـ وی جهاد بر ضد روحانیت را بر همه واجب می‏دانست. (همان، ج1، ص192) وی فراماسونر نیز بود. (اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 1، ص463.

    76 ـ وی فراماسونر بود. (همان، ج1، ص447).

    77 ـ وی نیز از فراماسون‏های معروف بود.

    78 ـ ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص305 / مهدی ملک‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 2، ص293. افرادی‏که این‏گونه تصمیمی داشتند، عبارت بودند از: مساوات و جلال‏الملک ایرج.

    79 ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص309.

    80 ـ مهدی ملک‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت در ایران، ج2، ص 239و241.

    81 ـ همان، ج 2، ص 243.

    82 ـ همان، 247.

    83 ـ همان، ص 251.

    84 ـ مهدی ملک‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج1، ص48.

    85 ـ ام الکتاب باب بیان است. ع. آیتی، پیشین، ج 2، ص82.

    86 ـ میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، پیشین، ص230.

    87 ـ همان، ص 19.

    88 ـ مهدی ملک‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 2، ص237.

    89 ـ همان، ص 237ـ241.

    90 ـ همان، ج 1، ص 198.

    91 ـ مهدی ملک‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 2، ص249.

    92 ـ همان، ج 2، ص 255و256 نام برخی از افراد عبارت است از: صنیع الدوله، احتشام السلطنه، ظهیر الدوله، ناصر الملک، مشیرالدوله، مؤتمن الملک، سعد الدوله، وثوق الدوله (عاقد پیمان1907)، قوام‏السلطنه و محتشم‏السلطنه.

    93 ـ همان، ج 2، ص 266.

    94 ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص 322.

    95 ـ همان، ص 291.

    96 ـ همان، ص 121.

    97 ـ سعید زاهد زاهدانی، جنبش‏های اجتماعی معاصر ایران، ص152.

    98 ـ ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 214.

    99 ـ همان، ص 321 و 213.

    100 ـ همان، ج 3، ص 422.

    101 ـ همان.

    102 ـ یحیی دولت‏آبادی،حیات یحیی، تهران، عطار، ج2، ص84.

    103 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص182. نام افرادی که در بسیاری از انجمن‏های انگلیسی‏مآب فعالیت می‏کردند، عبارت است از: ملک‏المتکلّمین، سید جمال واعظ، صور اسرافیل، مساوات، تقی‏زاده، حکیم‏الملک و سلیمان‏خان میکده.

    104 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 1، ص12.

    105 ـ همان، ص 502.

    106 ـ سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ص 220.

    107 ـ همان، ص 201.

    108 ـ ناظم الاسلام کرمانی در کتاب خود، اقرار به بی‏سوادی وی می‏کند: ناظم‏الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، ج2، ص38.

    109 ـ حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، تهران، ابن سینا، 1353، ج 1، ص239.

    110 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص152.

    111 ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج1، ص265.

    112 ـ سیدهاشم دوچی نیز مانند شیخ فضل‏الله شهید شد. (احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، «تاریخ هجده ساله آذربایجان»، ج  2، ص68)

    113 ـ همان، ج1، ص 492.

    114 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 197 / کتاب نارنجی، ترجمه احمد بشیری، تهران، نور، 1366، ج1، ص85.

    115 ـ حسن معاصر، پیشین، ج 1، ص176.

    116 ـ همان، ص 433.

    117 ـ این افراد از فعّالان التقاطی درباره سیدمحمّد طباطبائی فراماسونر بودند.

    118 ـ احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص 538 متنی را نقل می‏کند که بیان می‏دارد: علی مسیو نسبت به شعائر دینی مانند عزاداری امام حسین(ع) دشمنی داشت، ص 391

    119 ـ همان، ص 391.

    120 ـ همان، ص 167.

    121 ـ همان، ص 449.

    122 ـ همان، ص 724.

    123 ـ همان، ص 543.

    124 ـ همان، ص 449 / ملک رحیم‏زاده، چکیده انقلاب حیدرخان عمو اوغلی، ص15.

    125 ـ ملک رحیم‏زاده، پیشین، ص142.

    126 ـ محسن بهشتی سرشت، نقش علما در سیاست از مشروطه تا انقراض قاجار، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی،  1380، ص221.

    127 ـ همان.

    128 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص180ـ177.

    129 ـ همان، ص 173.

    130 ـ یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، ج2، ص19ـ18.

    131 ـ همان، ص32ـ31.

    132 ـ یحیی دولت‏آبادی، حیات یحیی، ج3، ص36.

    133 ـ همان، ص100و105.

    134 ـ مؤسس این انجمن صفی علی‏شاه نام داشت. (عبدالله مبلّغی آبادانی، تاریخ تصوف و صوفیان، تهران، حرّ، 1376، ج1، ص454.)

    135 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج3، ص490.

    136 ـ عبدالله مبلّغی آبادانی، پیشین، ج1، ص461.

    137 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج3، ص478.

    138 ـ عبداللّه مبلّغی آبادانی، پیشین، ج1، ص464.

    139 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج2، ص145.

    140 ـ همان، ص 146.

    141 ـ همان، ج 1، ص 307.

    142 ـ همان، ج 2، ص 486.

    143 ـ همان، ص 146.

    144 ـ همان، ص 146.

    145 ـ همان، 3/220.

    146 ـ همان، ج 3، ص 220.

    147 ـ همان.

    148 ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص892ـ891.

    149 ـ وی از جمله کسانی بود که دستگاه مشروطه انگلیسی او را بزرگ جلوه داد. شیخ فضل الله نوری به او «جمال زندیق کافر» می‏گفت. (موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، پیشین، ص361.)

    150 ـ این شیوه دستور العمل میرزا ملکم‏خان بود. (سعید زاهد زاهدانی، جنبش‏های اجتماعی معاصر ایران، ص125.)

    151 ـ یحیی دولت‏آبادی، پیشین، ج2، ص164.

    152 ـ کتاب نارنجی، پیشین، ج1، ص87.

    153 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 326و336.

    154 ـ حسن معاصر، پیشین، ج 1، ص553.

    155 ـ همان، ص 571.

    156 ـ همان، ص 621.

    157 ـ همان، ص 271.

    158 ـ همان، 236.

    159 ـ ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 118.

    160 ـ کتاب نارنجی، پیشین، ج 1، ص303.

    161 ـ گفته سید احمد طباطبایی: «خدا لعنت کند سیدجمال واعظ لامذهب را! چقدر مردم را به ضلالت انداخت، به نحوی که مردم از بس که آن خبیث سر منبر گفته بود که دعا و قرآن نخوانید، روزنامه بخوانید، روزنامه خواندن جزو ضروریات دین شد.» (احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص290.

    162 ـ حسن معاصر، پیشین، ج1، ص573.

    163 ـ همان، ص 621.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    روحانی، سیدحمیدرضا.(1383) (نقش فرق ضالّه در مشروطیت). ماهنامه معرفت، 13(11)، 74-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدحمیدرضا روحانی."(نقش فرق ضالّه در مشروطیت)". ماهنامه معرفت، 13، 11، 1383، 74-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    روحانی، سیدحمیدرضا.(1383) '(نقش فرق ضالّه در مشروطیت)'، ماهنامه معرفت، 13(11), pp. 74-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    روحانی، سیدحمیدرضا. (نقش فرق ضالّه در مشروطیت). معرفت، 13, 1383؛ 13(11): 74-