(نقش فرق ضالّه در مشروطیت)
Article data in English (انگلیسی)
حرکت در سایه
(نقش فرق ضالّه در مشروطیت)
سید حمیدرضا روحانی
مقدّمه
با گذشت بیش از یک قرن از آغاز نهضت عدالتخانه و تبدیل آن به نهضت مشروطیت ایران، سؤالهای متعدد و متنوّعی ذهن محققّان را به خود مشغول میسازد. در ابتدای نهضت، شعارها صرفا جنبه دینی داشتند و پرچمدار مبارزه، روحانیت بود، اما به تدریج، جریانی دیگر در عرصه فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی جامعه رخ نمود، به گونهای که در اندک زمانی رو در روی روحانیت ایستاد و در نهایت نیز توانست بر جریان اصیل نهضت، مسلّط شود. مگر نه اینکه جریانهای فکری گوناگون در ابتدای نهضت عدالتخانه، در سایه اقتدار روحانیت به فعالیت خویش ادامه میدادند؛ پس چگونه توانستند روحانیت اصیل را از صحنه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور کنار بزنند؟ آیا اساسا افرادی با اعتقادات ضد دینی در میان مبارزان و فعّالان ضد استبداد قاجاریه وجود داشتند، یا آنکه ادعای وجود چنین افرادی از سوی متشرّعان، حربهای برای ساکت و منکوب کردن حریف بود؟
به راستی، رواج اصطلاح مشروطیت از چه زمانی آغاز شد و اصولا چگونه عنوان حرکت ملت از عدالتخانه به مشروطیت تغییر یافت؟
تغییر در شعارها نوعا با تغییر در فرهنگ همراه است و تغییر در فرهنگ هر جامعهای نیز مستلزم وجود زمینههای گوناگون میباشد. از سوی دیگر، تغییر در فرهنگ جامعه نیازمند زمانی است بسیار طولانی، در حالی که در جریان قیام ملت، در طول مدت یک ماه مهاجرت کبرا شعاری جدید با اهدافی بسیار فراتر از عدالتخانه در جامعه مذهبی ایران طرح شد و گسترش یافت. وجود افرادی مختلفالعقیده مانند زرتشتیها، سوسیالیستها، صوفیها و بسیاری از افراد با عقاید التقاطی، که زیر لوای بخشی از روحانیت قرار داشتند، چه معنا و مفهومی داشت؟
برای یافتن جواب یا جوابهای مناسب برای سؤالات مزبور و انبوه سؤالات دیگر، باید توجه خود را به حرکتی خزنده معطوف کنیم که خود را به سایه قدرت با عظمت روحانیت کشاند، با استفاده از سادگی و عدم توجه بخشی از روحانیت، پر و بال پیدا کرد و باعث اختلاف و تشتّت در میان علما و روحانیان شد و در نهایت، عدهای از علما را به کشتن داد یا به تبعید کشاند. در واقع، جامعه جولانگاه عناصر مشکوکی شد که توانسته بودند با استفاده ابزاری از بخشی از روحانیت، رشد یابند. وجود گروه و جریان خزنده مزبور در این مقاله، تحت عنوان «حرکت در سایه» مطرح میشود. به عبارت واضحتر، هدف این مقاله بررسی نقش فرق و گروههایی است که حرکت آنها موازی حرکت روحانیت اصیل بود، ولی توانستند روحانیت اصیل را در دستیابی به اهداف خویش ناکام بگذارند. در نتیجه ادامه کار این گروهها و تسلّط بیش از پیش اجانب بر کشور، بسیاری از فعّالان در صحنههای اجتماع، به شکست نهضت مشروطه اعتراف نموده، حتی نسبت به آن بیزاری جستند؛ علمایی همچون نائینی و یا غربگرایانی مانند دولتآبادی و التقاطیانی همانند ناظمالاسلام کرمانی.1 باشد که با مطالعه نهضت عدالتخانه و مشروطیت، آفات و عوامل انحراف آن نهضت عظیم مردمی را بدانیم؛ نهضتی که با شعار اسلام و رهبری روحانیت آغاز شد، اما به واسطه وجود اندیشههای التقاطی و نفوذ فرقههای انحرافی، جریان مردمی و دینی را به جاده ناکجاآباد راهنمایی کرد و افراد منحرف توانستند زمام امور را به دست گیرند و برای آنکه بتوانند شجره خبیثه خود را بارور نمایند، خون بهترین یاوران حق را به پای آن ریختند؛ خون بزرگوارانی همچون شیخ فضلاللّه کجوری (نوری) که اندیشههایتابناک او بیانکننده بینشی فراتر از زمان خود او بود.
الف. گرایشهای انحرافی در اندیشه اصیل مهدویت در عصر مشروطه
از طلوع خورشید حیاتبخش اسلام تاکنون، واژه «مهدی» و «مهدویت» دارای جایگاهی خاص بوده است. معصومان: همواره امّت اسلامی را به قیام حجت خدا نوید دادهاند؛ زیرا با ظهور آن حضرت، انسانها خواهند توانست در جهانی آباد زندگی با آرامش و کمال را تجربه کنند. احادیث رسیده از پیامبر(ص) و دیگر معصومان: به خوبی این آینده را ترسیم کرده، همواره مسلمانان و حقطلبان را به تحمّل سختیها و بردباری تشویق نمودهاند.2 به عبارت دیگر، با ترویج فرهنگ «مهدویت» هر گونه یأس و ناامیدی و تسلیم بیقید و شرط در مقابل ستمگریها و حوادث زمان از بین خواهد رفت و یک منتظر حقیقی سعی خواهد نمود خود یک مصلح باشد.
متأسفانه در مقاطعی از تاریخ، افرادی سادهلوح در دام فتنهجویان و عقاید التقاطی افتادهاند که با استفاده از نام «مهدی» و «مهدویت» و با ایجاد فرقهها و گروههایی در مقابل راه حق و حقیقت موضعگیری کردند. برای مثال، فرقههایی همانند «زیدیه»3، «واقفیه»4، «اسماعیلیه»5 و «کیسانیه»6 را میتوان از این گروه شمرد که توانستند از عامل التقاط و انحراف استفاده کرده، در مقابل ائمّه هدی: موضعگیری کنند. این فرق افرادی را تحت عنوان «مهدی» به جامعه معرفی کردند.7
شهادت امام حسن عسکری(ع) در سال 260ه. آغاز امامت و زعامت امام دوازدهم(ع) است.8 در این زمان، فعالیتهای حکومت بنیعبّاس نسبت به اهلبیت: شدت گرفت؛ زیرا در حدود سه قرن از آغاز اسلام، لفظ «مهدی» و «فرهنگ کفرستیزی» آن زینتبخش افکار آزادیخواهان و فرهیختگان جامعه بود. بدین روی، حکومت جابرانه بنیعبّاس در پی دستگیری و نابودی منجی عالم بشریت برآمد، اما بنابر مشیّت الهی و لطف خدای متعال، آن امام همام از نظرها غایب و دوران غیبت صغرا آغاز شد. چهار تن از علما و بزرگان شیعه به عنوان سفیران و واسطههای میان امام(ع) و شیعیان مقرّر گشتند که آخرین آنها جناب علیبن محمّد سمری بود که در روز نیمه شعبان سال 329 دار فانی را وداع گفت.9
بحث «بابیت» امام دوازدهم پس از جناب سمری برای همیشه مسدود اعلام شد و اگر کسی ادعایی در این زمینه نموده، مورد لعن و طرد شیعیان قرار گرفته است. آنچه در متون حدیثی آمده تأکید بر این مطلب است که وجود عناوینی مانند «باب» یا «سفیر» فقط بر کسانی اطلاق می شود که به عنوان «نوّاب خاص» مطرح بودند10 و آنان فقط چهار نفر بودهاند.11
پس از مرگ آخرین نایب خاصّ امام دوازدهم(ع)، زمان غیبت کبرا آغاز شد. در این زمان، محور دین و اعتقادات شیعیان، روحانیت اصیل شیعی است که وظیفه خطیر و راهبری شیعیان را مراجع تقلید و بزرگان دینی همانند شیخ صدوق، سید مرتضی، علاّمه حلّی، مقدّس اردبیلی، حجه الاسلام شفتی و شیخ انصاری بر عهده داشتهاند.
با ظهور تمدن جدید در مغرب زمین و موج غربزدگی همراه با استعمار، توجه دولتهای استعماری به عامل وحدت و یکپارچگی ملت ایران معطوف شد. عامل اصلی وحدت و یکپارچگی ملت ایران، تشیّع به رهبری مراجع تقلید دینی، به عنوان نایبان امام مهدی (عج)، بود که به همراه ایرانی بودن، توانسته است سدّی محکم در مقابل هر نوع تجاوز و بیگانهباوری باشد. این دو عامل همواره به عنوان اکسیری حیاتی ضامن بقای ملت سرافراز ایران بودهاند. بیگانگان برای آنکه بتوانند بر جان و مال و ناموس و عقیده مردم مسلّط شوند سعی کردهاند در اعتقادات و مردم ما رخنه نمایند.
1. فرقه شیخیه
زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار شخصی به نام شیخ احمد احسایی، عقایدی جدید منتشر ساخت. وی اگرچه در عتبات عالیات به تحصیل علوم دینی اقدام نموده بود و استادان برجستهای داشت،12 اما نتوانست مسئلة زنده بودن امام دوازدهم به مدت یک هزار سال را برای خود حل نماید. در نتیجه، به سبب ضعف عقیده خویش، معتقد شد: امام موعود به جهان «هور قلیایی» رفته است.13 جهان «هور قلیایی» را میتوان به عالم «برزخ» معنا کرد.14 وی در عین حال نیز از اعتقاد به ظهور مهدی آخرالزمان دست نکشید و معتقد شد که صاحب الزمان در کالبد دیگری پیدا خواهد شد.15 وی برای تکمیل عقاید خود، باب نیابت خاص را مفتوح کرد و خود را تلویحاً نایب خاص امام زمان(ع) خواند و برای خود عنوان «رکن رابع» یا «شیعه کامل» را برگزید.16 طبق عقاید شیخیه، اصول معاد و عدالت از اصول اعتقادی حذف و به جای آن «رکن رابع» در اصول مذهب قرار داده شد؛17 یعنی اصول دین عبارتند از: خدا، پیامبر، امام و نائب یا «رکن رابع».18 شیخ احمد احسایی سعی مینمود عقاید خویش را مستند به خواب نماید و هرگاه از او میپرسیدند این سخن را از چه کسی میگویی؟ میگفت از حضرت صادق(ع) شنیدم.19
بیان اینگونه اعتقادات در زمانی که ایرانیان از روسها شکست خورده بودند، باعث شد در میان توده ملت، سر و صداهایی ایجاد کند. با شیوع اینگونه عقاید انحرافی بین مردم، عدهای سادهلوح جذب شیخ شدند و این اولین قدمی بود که به وحدت شیعیان در آن عصر لطمه وارد ساخت؛ زیرا این سخنان از یک سو، مرجعیت عام فقها را خدشهدار میکرد و از سوی دیگر، ملت ایران را نسبت به مهدویت و ظهور حجت حق، دچار تزلزل و تشتّت مینمود.
این جریان، آغاز یک ماجرای غمانگیز بود؛ زیرا جانشینان شیخ پا را فراتر نهاده، بدعتهای تازهای وارد مذهب شیعه نمودند. به هر حال، پیروان شیخ احمد احسایی را »شیخیه« نامیدند، در مقابل متشرّعه یا پیروان مراجع تقلید. شیخ احمد احسایی در سال 1241ق از دنیا رفت20 و جانشین او شخصی به نام سیدکاظم رشتی معیّن گردید. سیدکاظم رشتی در سال 1259ه. وفات کرد. او برای خود جانشین ـ به عنوان رکن رابع ـ تعیین نکرد؛ زیرا معتقد بود زمان ظهور حجت حق بسیار نزدیک است و نیازی به جانشین نیست.21 این امر اختلاف میان شیخیه را سبب شد. از سوی دیگر، متشرّعه شیخیان را محکوم مینمودند. همچنین میان خود شیخیان نزاع و اختلاف رو به فزونی گذارد.
شیخیه به دو فرقه تقسیم شدند: 1. «کریمخانیان» در کرمان؛ 2. پیروان میرزا شفیع در تبریز.22 در این آشفته بازار، آنکه توانست از آب گلآلود ماهی بگیرد، دولتهای استعماری بودند؛ زیرا شخص ثالثی در شیراز نیز ادعای جانشینی سید رشتی را نمود؛ او علی محمّد نام داشت.23
2. فرقه بابیه
علی محمد شیرازی در عتبات به حلقه شاگردی سید کاظم رشتی پیوست24 و پس از مرگ سید رشتی، که 24سال داشت، ادعا نمود وی «باب» (نایب خاص امام زمان) است. ملاّحسین بشرویه اولین کسی بود که به وی معتقد شد و به او لقب «باب الباب» داده شد.25 بیشتر پیروان باب را پیروان سید رشتی تشکیل دادند که در پی یافتن امام زمان بودند. پس از چندی که علیمحمّد شیرازی موقعیت را مناسب دید، اظهار مهدویت نمود و گفت: وی همان امام غایب و معهود سید رشتی است.26
علیمحمّد شیرازی در سال 1264ه. با نوشتن کتاب خود، دین اسلام را منسوخ اعلام نمود27 و پس از چندی اعلام نمود که پیامبر است و سرانجام، ادعای الوهیت کرد.28 علیمحمّد باب در سال 1266در زمان صدارت امیر کبیر دستگیر و به دار مجازات آویخته شد.29
هنگامی که باب در زندان به سر میبرد، پیروان او در نقاط گوناگون ایران آشوبهایی را باعث شدند؛ آشوبها و بلواهایی که با خشونت همراه بودند.
در عین حال، اعمال پیروان «باب» باعث حیرانی مردم میشد. «ملاّحسین با دویست و دو نفر، که قدّوس پیشاپیش آنان بود، از قلعه "طبرسی" خارج شدند و ملاّ حسین با نعره "یا صاحبالزمان" به قشون دولتی حمله میکردند. ملاّحسین وضو میگرفت و نماز میخواند و این اعمال ضد و نقیض، انسان را حیران میسازد».30
محمّد باب و پیروانش با تطبیق بعضی از روایات مربوط به آخرالزمان، خود را مصادیق حق و مخالفان خود را مصادیق باطل قرار میدادند. آنان همچنین سعی در نشر احادیث معصومان در مورد مهدویت مینمودند و با مصداقسازی، علی محمّد را حجت حق میدانستند. «نقش نگین باب، "لااله الااللّه محمد رسول الله و علی ولی الله" 273بود و عدد 273برابر عدد علی محمّد باب است.»31
با گسترش و نشر افکار انحرافی بابیان و ایجاد آشوب و بلوا در تعدادی از شهرهای ایران، حرکات آنان توجه محافل و مراکز استعماری را به سوی خود جلب نمود.32 وزارت خارجه انگلیس خواستار اطلاعات تازه و واضحی درباره بابیان از نماینده سیاسی خود در ایران شد.33 نه تنها انگلیس، بلکه روسیه نیز با نگاهی دقیق، مراحل رشد این جریان مجهول و مجعول را زیر نظر میگرفت، به گونهای که در بلوای زنجان در سال 1264، بابیها منتظر دخالت نیروهای روسیه شدند. روسها در این مقطع زمانی، توجه زیادی به رشد عقاید انحرافی در ایران داشتند؛ زیرا تسلّط انگلیسها بر عثمانی به واسطه همین سیاست شیطانی (تفرقه بینداز و حکومت کن) بود و حال نوبت امپراتوری روس بود که از این راهکار نهایت استفاده را ببرد.34 میزان عنایت بیگانگان به «باب» چنان بود که هنگام اعدام وی، کنسول روس در این مراسم شرکت کرد و صحنه اعدام را به وسیله نقاشی چیرهدست به تصویر کشید.35
استعمارگران با بسط عقاید وی، کوشیدند تخم نفاق و تفرقه را در سرتاسر کشور اسلامی بپاشند و کار به آنجا رسید که بسیاری از فعّالان نهضت مشروطیت ایران، دانسته یا ندانسته بعضی از مبانی و سخنان باب را، که عینا هدف و آرزوی بیگانگان بود، پذیرا شدند و آن را تبلیغ کردند.
پس از جریان سوء قصد به ناصرالدین شاه، که به بابیها منسوب میشد، بسیاری از آنان کشته شدند، ولی یحیی صبح ازل (که به عنوان جانشین باب شناخته میشد) و میرزا حسینعلی بهاءالله به وساطت سفیر روسیه از زندان آزاد شدند.36 با اخراج دو برادر، یعنی صبح ازل و بهاءالله، حیات سیاسی این فرقه وارد مرحله جدیدی شد.37 این دو نفر و افراد همراهشان به عراق تبعید شدند. پس از ورود به عراق، میان آنها اختلاف بروز کرد که باعث جدایی و تأسیس دو خط فکری جدید شد. پیروان صبح ازل را «ازلی» نامیدند و پیروان بهاء الله را «بهائی» گفتند. ازلیان در ایران به شدت خود را پنهان مینمودند، ولی در دو میدان مبارزه میکردند: در میدانی با بهائیان و در میدانی دیگر، با متشرّعه (پیروان علمای شیعه). جانشین صبح ازل در ایران، حاج میرزا هادی دولتآبادی بود که فرزند وی یحیی دولتآبادی در جنبش مشروطه نقش مرموز، اما مهمی بر عهده گرفت.38 ازلیان به رهبری هادی دولتآبادی سعی میکردند به گونهای رفتار کنند که هیچکس به آنان ظنین نشود: «بعد از صبح ازل، میرزا هادی دولتآبادی پیشوای ازلیه شد، به شرط تقیّه، و بالای منبر رفت و باب را سب و لعن نمود و پس از وی، پسرش میرزا یحیی دولتآبادی و جانشین او محمدصادق ابراهیمی رهبر ازلیها گردید.»39
با نظری اجمالی به حرکات و فعالیتهای گروه بابی، میتوان گفت: عدهای در میان آنان «ابتدا برای تحقق حق و ظهور مهدی قیام کرده بودند، بعد از آنکه قدمی چند برداشتند و در جامعه به بابی مشهور شدند، با سیّد باب، شریک در بساط دینسازی شدند»40 و عدهای دیگر از اطرافیان باب حتی افرادی که به «حروف حی»41 معروف شدند نیز به درستی به دعاوی باب آگاهی نداشتند و خود باب نیز به پریشانگویی مشهور بود. در واقع، «دستی پنهانی هر لحظه دستوری به باب الغا میکرد و امید رسیدن به سلطنت دینی و جهانی ممالک اسلامی را در سر وی گنجانده بودند.»42 به خوبی میتوان آن دست پنهانی را یافت؛ زیرا اگرچه این دست پنهانی نتوانسته بود خود باب را از مرگ نجات بدهد، ولی در مواقع حسّاس، که احتمال میرفت جان افرادی همچون صبح ازل و بهاء به خطر بیفتد، به طور رسمی وارد میدان میشد. این دست پنهانی، زمانی صدراعظم نوری و وقت دیگر، خود سفارت روسیه تزاری بود؛43 چنانکه اسم یکی از بابیان مشهور به نام سید جواد کربلائی، (استادِ میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی)... به وسیله میرزا حسینخان مشیرالدوله و سپهسالار اعظم از زمره سیاهه بابیان محو شد و به اشارت مشیرالدوله عازم کرمان گردید.44 این افراد تحت عناوینی همچون «فراماسون» سرسپردگی خویش را به بیگانگان ثابت نمودند و در حفظ و حراست از فرق ضالّه نیز کوتاهی ننمودند.
میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، از فعّالان فرقه «ازلی» و به احتمال قوی، عضو فراماسون جهانی نیز بودند. میتوان گفت: کرمانی و روحی از جمله کسانی بودند که افکار و عملکرد آنها توانست عدهای از مشروطهخواهان را تحت تأثیر قرار دهد. این دو نفر به همراه مترجم همایون، دامادهای صبح ازل بودند.45
روحی و آقاخان پس از مدتی، از ایران به اسلامبول رفتند و در آن شهر اقامت گزیدند. ارتباط و فعالیت این دو نفر با ملکمخان و سیدجمالالدین اسدآبادی میتواند از مهمترین وقایع آن زمان باشد. در مدت اقامتشان در ترکیه، کتاب حاجی بابا را از انگلیسی به فارسی ترجمه و نیز کتاب هشت بهشت را تألیف نمودند.46 آنها در این کتاب، خود را پیرو شریعت «بیان» معرفی میکنند.
برای آنکه بتوان به نحوه تأثیرگذاری آنان بر عدهای از مشروطهطلبها پی برد، بهتر است به گزیدهای از مطالب کتاب هشت بهشت توجه کنیم؛ کلمات و عباراتی که دارای ظواهری بعضا فریبنده، اما باطنا انحرافیاند:
«... لهذا، مسلمانان نیز به ظواهر کتاب و سنّت اکتفا جسته، از حقیقت غافل و بیبهره ماندند... و پیامبر ختمیمآب، زیادت قوم و شوکت اسلامیان را وعده داده بود به ظهور مهدی و قائم که باطن قرآن را بر مردم ظاهر سازد.»47 این عبارات، از کلماتی بسیار زیبا تشکیل یافتهاند که میتوانند آرزوی هر مسلمان آزاده و پاک باشند؛ اما در ادامه آمده است: «...و مصداق اینها نیست، مگر شریعت پاکِ بیان که جامع کتب و صحّت کل انبیاء و مرسلین است و حقایق ادیان و جواهر شرایع به جهانیان ظاهر نماید.»48
اساسیترین شعارهای مطرح شده در جریان نهضت مشروطیت را میتوان آزادی و مساوات49 دانست. مؤلّفان هشت بهشت نیز مینویسند: «شریعت "بیان" چنان قانون مساوات و عدل تأمین میکند که مقاصد این اقوام را به عمل میآید، بدون آنکه ظلمی هم به اساس شرایع وارد بیاید.»
از نظر مؤلفان هشت بهشت، یکی از موارد مساوات «عدم حجاب زنان و مساوات ایشان با مردان در جمیع حقوق حیاتیه» است؛ چرا که «حجاب زنان و عدم مخالطه ایشان با مردان و اسقاط آنان از حقوق بشریت ... موجب هزارگونه فساد در عالم انسانیت شده...»50 و در جایی دیگر مینویسند: «حکم به عدم حجاب ... به واسطه اختلاط و آمیزش و ترقّی و امر تمدن... و کثرت معاشرت و جماعات است و اینکه در همه حقوق از تعلیم و تربیت و حکومت و ارث و صناعت و تجارت، مساوی مردان باشند.»51 آیا به راستی، اسلام اینگونه مساوات را تبلیغ میکند؟
به عقیده شیعیان، در زمان غیبت امام عصر (عج) مرجع دینی و فقهی و محور امور سیاسی ـ اجتماعی مرجعیت شیعه است. این محور حفظ وحدت اسلامی نیز از حملات مؤلّفان هشت بهشت در امان نمانده است؛ مینویسند: «... لاجرم "آئین بیان" تقلید و تعبّد را حرام کرد»52 و در جایی دیگر آمده است: «... در فهمیدن تکالیف دینی خود، همه کس بالسّویّه مکلّف به تحقیق و تدقیقاند.»53
در مورد معاد نیز عقیده دارند: «از معتقدات ادیان آسمانی، وجود سرایی دیگر است، اما شریعت "بیان" به گونهای دیگر میاندیشد؛ زیرا میگوید: این شریعت جزا را از عمل منفصل نمیدارد و حالت منتظره مفارقی نمیگذارد، بلکه مکافات را عین عمل قرار میدهد و هیچ کس را به وعده نسیه فردا تطمیع نمیکند و موهوم را از نفوس برمیدارد و همه آنچه میگوید نقد و حاضر است».54
قرآن کتاب آسمانی مسلمانان نیز از حمله بینصیب نمانده است. درباره آن نوشتهاند: «قرآن کریم را هم اگرچه در هنگام نزول، کتاب وحی مینوشتند، اما ترتیب اصلی آن به هم خورد و پارهای تحریفات در مواضع کلمه نمودند و به قدر ثلث قرآن را از میان بردند برخلاف کتاب "بیان"».55
در مورد مهدویت، البته آن را قبول داشتند؛ چرا که از نظر آنان، امام موعود نیست غیر از علی محمّد باب، که او را شریک قرآن و مظهر اسلام بر کل ادیان میپنداشتند.56
و در نهایت، از منظر آنان، «احکام شریعت اسلام مناسب عصر جاهلیت و عشایر و اقوام وحشی و بادیهنشین است و هرگز مردم متمدن و ارباب علم و اخلاق را سیراب نتواند کرد»57 و این درست همان شعاری است که بعدها برخی از مشروطهطلبان تبریز آن را اعلام کردند.58
در عرصه فعالیتهای سیاسی آن عصر ایران، بهائیان، به عنوان عامل روسیه شناخته میشدند و حمایتهای بیدریغ دولت روس تزاری از آنان آشکار بود. برای نمونه، میتوان به پرداخت مقرّری به بهاءاللّه از طرف آن دولت اشاره کرد.59 اما ازلیان در این زمینه، چشم به حمایتهای بریتانیا داشتند؛ چرا که سیاستهای آنان با سیاست عمومی لندن مطابقت بیشتری داشت؛ «زیرا ازلیها معتقد به الغای وطن نیستند»60 و این یعنی سیاست انگلیس که با حفظ ظاهر سیاسی یک ملت، در فکر چپاول آن بودند، در حالی که سیاست روسیه تزاری، به دنبال الحاق ایران به خاک روسیه بود و این سیاست با اعتقادات بهائیان مطابقت داشت «که در عقایدشان به صراحت، به الغای وطن اشاره میکنند».61
پس از گسترش عقاید ضد دینی ازلیها و بابیها در سطح جامعه و فعالیت جدید بیگانگان برای رشد و بالندگی آنان، علمای بیداردل شیعه، بخصوص مراجع تقلید، با این افکار به شدت به مبارزه برخاستند. با حمایت علما و تأثیرپذیری ملت از فرامین علمای هر شهر و دیار، بیگانگان دریافتند که نمیتوان به آسانی افکار پلید و شیطانی این فرق را گسترش داد. روحانیت شیعه در طول حاکمیت قاجاریه، نفوذ خود را در جامعه تحکیم میبخشید و باید گفت که اعتقادات سلاطین قاجاریه نیز عامل مهمی در این امر بودند.62 اگر چه حضور افراد غربگرا و بخصوص فراماسون در دربار سلاطین قاجاریه، باعث به وجود آمدن سیاستهایی برای محدود ساختن قدرت روحانیت شیعه در سیاست شد، اما هیچگاه نتوانست نفوذ آنان را از میان تودهها کمرنگ کند و این حضور عاملی بود که دولتهای استعماری را به فکر انداخت تا با ایجاد آشفتهبازاری در سرتاسر ایران و الغای عقاید به ظاهر اسلامی، ضربهای جبرانناپذیر بر نهاد مقدّس روحانیت وارد کنند، و هیچ عاملی برای این کار بهتر و مناسبتر از افکار التقاطی ندیدند؛ چرا که در چنین بینشی، ضعفی آشکار نسبت به اسلام وجود دارد و میتوانستند مترجم خوبی برای افکار فرق ضالّهای چون «ازلی» باشند.
ب. انقلاب مشروطه و جریانهای مختلف
زیاد شدن فاصله میان درباریان و مردم، که از زمان محمّد شاه قاجار سیر صعودی یافته بود، باعث دوگانگی میان ملت و دولت شد. این ازدیاد فاصله، ظلم و جور بعضی از حکّام و درباریان را نیز به دنبال داشت. از سوی دیگر، وجود فقر، عقبماندگی علمی و صنعتی، رفت و آمدهایی که برخی از جوانان جویای کار و یا تحصیل، به روسیه و انگلیس و دولتهای دیگر داشتند، مسئله شکست روسیه تزاری از ژاپن و برخی مسائل دیگر ایجاد نگرشی نو در امر حکومت را به دنبال خود داشت و جوّ ناآرامی ایجاد نمود که فقط منتظر بهانهای کوچک بود؛63 بهانهای که بتواند باعث یک حرکت عمومی در جهت اصلاحات و پیشرفت جامعه ایرانی شود علمای بزرگ شیعی نیز از وضعیت موجود سیاسی اقتصادی کشور رضایت نداشتند، بلکه در پی یک راهکار مناسب بودند؛ زیرا عملکرد آنان در جریان نهضت تحریم تنباکو، توانسته بود ضربه محکمی بر انگلیس وارد کند. بنابراین، در آن زمان نیز حرکتی صحیح و حساب شده میتوانست یک دگرگونی اسلامی و مذهبی را سامان بخشد؛ عملی که به دور از هر گونه افراط و تفریط باشد.
افراد دیگری نیز که در ارتباط بیشتری با افکار غربیان و تحت تأثیر پیشرفتهای ظاهری جوامع خارج از ایران بودند و بعدها «منوّرالفکر» نامیده شدند، در فکر ایجاد اصلاحاتی فراگیر در جامعه آن روز بودند. این افراد گرایشهای مختلفی داشتند. برخی از آنان، که دارای عقاید ضعیف مذهبی بودند، به ورطه خطرناک التقاط روی آوردند؛ یعنی میخواستند با حفظ بعضی از ظواهر اسلامی، باطن فرهنگ غرب را وارد ایران کنند. این گروه در فکر اصلاح فرهنگ بومی و اسلامی و بالندگی اعتقادات اسلامی جامعه نبودند، بلکه اعتقاد داشتند فرهنگ غربی باید فرهنگ سنّتی و بومی ایران را تحتالشعاع خود قرار دهد؛ زیرا فرهنگ و دین اسلام به قرنهای گذشته مربوط است و قدرت ساختن دنیای جدید طبق دستاوردهای جدید علمی را ندارد. گروهی دیگر از منوّرالفکران نیز بدون واهمه و با صراحت، اعلام مینمودند که باید از فرقِ سر تا نوک پا غربی شد! «منوّرالفکران» التقاطی یا غربپرست نمیتوانستند تودههای ملت را وادار به خروش نمایند؛ زیرا ملت ایران، مسلمان بودند و تحت رهبری مراجع دینی خود عمل مینمودند.
به واسطه ظلمها و ستمهای ناشی از سیاستهای غلط بعضی از حکّام قاجار و همچنین سیاستهای استعماری قدرتهای آن زمان، زمزمههای انتقادآمیز روحانیت اصیل و آزاد شیعه، که سعی در پیاده نمودن احکام جاودانی اسلام داشتند، توجه تودههای ملت را به خود جلب نمود. ارتباط عموم مردم و اطمینان کامل ملت به دیانت و صداقت روحانیت، آنان را به عنوان تنها ملجأ و مطمئنترین پناهگاه برای مردم و صیانت از شریعت اسلام قرار داد. روحانیت اصیل آن زمان ایران، اصلاح وضعیت موجود را طالب بود، اما در چارچوب احکام شرع و دین اسلام. افراد منوّرالفکر نیز اصلاحات را خواستار بودند و آن را کعبه آمال خود معرفی میکردند، ولی مأوا و آرزوی آنان تمدن غرب، به ویژه لندن، بود. آنان راه موفقیت خویش را اصلاح وضع موجود میدانستند، اما راهی که به تمدن انگلیسی منتهی شود.
در تحقیق و پیگیری عقاید منوّرالفکران فعّال در عرصه مشروطیت، میتوان به خوبی اثرات سخنان افرادی همچون ملکمخان را مشاهده نمود. وی همراه با عقاید فراماسونی در پوشش دین، قصد داشت انقلابی در افکار ملت ایران ایجاد کند. او مینویسد: «من به اروپا رفتم... و به برنامهای رسیدم که باید عقل سیاسی اروپا را با عقل دینی آسیایی با هم به کار گرفت. من دانستم که بیفایده است ایران را به الگوی اروپایی تغییر شکل دهم و تصمیم گرفتم که محتوای اصلاحات خود را لباسی بپوشانم که مردم من بتوانند آن را بفهمند و آن لباس مذهب بود...»64 وی توانست مجمعی تشکیل دهد که به آن «مجمع آدمیت» میگفتند. از اعضای این گروه میتوان به آقاخان کرمانی، داماد یحیی صبح ازل، اشاره کرد. آقاخان یکی از مؤثرترین افراد در افکار منوّرالفکران بود.65 نقطه اوج دوگانگی و بروز التقاط در بعضی از مشروطهخواهان در همکاری سید جمالالدین اسدآبادی و ملکمخان متبلور است و بعضی حتی حرکت سید جمالالدین به طرف خلیفه عثمانی را به تحریک ملکمخان میدانند.66
از مسائلی که باید به آن توجه داشت، این است که شاید بعضی از منوّرالفکران به راستی در فکر پیشرفت ایران و ایجاد استقلال و شرافت ایران بودند، اما متأسفانه برای رسیدن به این هدف معتقد بودند: باید به یکی از قدرتهای مطرح جهانی تمایل داشت و در این میان، دولت انگلیس میتوانست برای آنان جذّابیتی تام داشته باشد؛ زیرا در آن زمان، دولت روسیه تزاری به عنوان یک حکومت طرفدار استبداد مطرح شده بود و سیاستهای لندن در ایجاد جمهوری، پایاندادن به استبداد توجیه میشد، و این درست در حالی بود که سرزمین پهناور هندوستان به وسیله بدترین حکومت استبدادی زمان اداره میشد. «داستان سلطه انگلیس بر هند و جنایات وی در آن سامان، بیگمان از سیاهترین و عبرتانگیزترین اوراق تاریخ است.»67
برای آنکه عقیده این منوّرالفکران در مورد انگلیس مشخص شود، به نمونهای در این خصوص اشاره میشود: در یکی از شبنامههای زمان مشروطه چنین آمده بود: «پس از آنکه ظالمین خدانشناس جمع کثیری از مظلومین متظلّمین را بیجرم و گناه در خون خود غلطانیدند و ابواب آسایش و امنیت را مسدود نمودند، به ناچار پناه به دولت عدالتگستر انگلیس بردیم که حامی عدل و داد ما را پناه داد و دست ظالمین را از ما کوتاه نموده، مقاصد خویش را در شرف انجام دیدیم.»68
آری، توجه به لندن و سیاستهای ظاهر فریب آن، از جمله مهمترین عوامل انحراف بود که توانست عملا گروه التقاطی فعّال در مشروطه را به عنوان مترجم افکار انحرافی فرق ضالّه قرار داده، راه را برای تسلط بیگانگان هموار نماید؛ راهی که با اعدام شیخ فضلالله نوری متبلور شد و بسیاری را از خواب غفلت بیدار نمود؛ چنانکه ناظمالاسلام درباره جریان تحصّن سفارت، مینویسد: «میتوان گفت: سفارتخانه (سفارت انگلیس) در حکم یک مدرسه است؛ چه در زیر هر چادر و هر گوشه جمعی دور هم نشستهاند و یک نفر عالم سیاسی از شاگردان مدارس و غیره آنها را تعلیم میدهد.»69 این گروه آن قدر به سیاستهای انگلیس متّکی هستند که برای گرفتن فرمان مشروطیت نیز به همراهی اعضای سفارت لندن به دربار میروند.70
التقاطیان و فرق ضالّه در مشروطه
عدهای از کسانی که در جریان نهضت مشروطه فعالیت مینمودند، گرداگرد شخصی جمع شدند که خاندان وی سابقه خوبی در تهران داشت. خود وی نیز در عتبات، علوم دینی را تحصیل کرده بود و هنگامی که به تهران بازگشت، به واسطه سابقه خاندان وی، مورد تکریم مردم واقع شد. وی سیدمحمّد طباطبایی بود. بعضی از نویسندگان همچون ناظمالاسلام، حضور وی را در نهضت مشروطیت بسیار پررنگ کرده است؛ چنانکه دیگران در کتب خویش نقش محوری را برای دیگران قرار میدهند.
با توجه به حضور افرادی که پیرامون سیدمحمّد طباطبایی فعالیت میکردند،71 میتوان به این نتیجه رسید که آنها افرادی بودند قشری، با دیدی سطحی نسبت به اسلام که تحت تأثیر پیشرفت و تمدن غرب قرار گرفته بودند و سعی میکردند آیات قرآن را با مقاصد سیاسی خود مطابق کنند. این افراد برای آنکه بتوانند نسبت به اوضاع و احوال آن زمان اطلاع پیدا کنند، به طرف افراد و منابعی میروند که دارای خط و سیری مغایر با دین هستند؛ مانند نوشتههای ملکمخان و یا کتاب یک کلمه که توسط مستشارالدوله نوشته شد.72 آنان سعی میکردند مشروطه را طبق آیات الهی قرآن معنا کنند.73 گروه خطرناکی که با افکار التقاطی وارد صحنه فعالیتهای سیاسی شدند و عقاید و افکار خود نسبت به تمدن غربی را از کتب طالبوف،74 آخوندف،75 مستشارالدوله76 و ملکم خان77 اخذ کرده بودند و با اطلاعات سطحی و محدود از اسلام، خود را در برابر غرب تسلیم نمودند. این گروه آنقدر در کار خود جسور بودند و به کار خود ایمان داشتند که میخواستند اگر در جریان مهاجرت صغرا، علمایی همچون سید عبدالله بهبهانی و سیدمحمّد طباطبائی نیز مطابق میل آنان عمل نکنند، آنها را بکشند.78
در بررسی کتب و مآخذ مربوط به مشروطیت، به مطالبی برمیخوریم که از افراد معلومالحال و بعضا مشهور به انحراف عقیده مطرح شدهاند: مانند اینکه احکام اسلام توسط رسول خدا(ص) در قرنها قبل آمده است. اکنون به قوانین و دستوراتی احتیاج است که بتوان در تمام ممالک عالم جاری کرد!79 به راستی، این کلام به چه معناست و بیانکننده چه حقیقتی است؟ کسانی که درباره اینگونه مطالب به تبلیغ و ترویج میپرداختند، افرادی مانند ملکالمتکلّمین، سید جمال واعظ و یحیی دولتآبادی بودند که هر سه نفر فراماسون و بابیمسلک بودند.
این گروه دارای برداشتهای سطحی از اسلام بود و عملاً به روحانیت اعتقادی نداشت؛ اما برای آنکه بتواند در میان ملت مسلمان نفوذ کند، در یک اقدام ظاهری سیدین سندین، یعنی طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی را به رهبری برگزید. آنها با بیان الفاظی مجمل، باعث آشفته شدن فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشور شدند. برای نمونه، میتوان به اساسنامه یک انجمن سرّی، که توسط این طیف تصویب شده است، اشاره نمود. این انجمن در آستانه مشروطیت تشکیل شد و افرادی همچون ملکالمتکلّمین و سیدجمال واعظ در آن حضور داشتند.80 برخی از مواد این اساسنامه عبارت بودند از:
«برای آنکه از اول دچار حمله مخالفین و مستبدّین و ملاّها نشویم، تمام مطالب... با اسلام مطابقت کند... در میان روحانیون متنفّذ تهران، با آنهایی که جسارت و شجاعت دارند، بدون اینکه از منظور ما آگاه شوند، همکاری میکنیم...»81 و باید گفت: این گروه توانستند آن چنان که میخواهند با سیّد محمّد طباطبائی همراه شوند،82 همچنین توانستند سید عبدالله بهبهانی را نیز با خود همراه کنند.83 آری، افرادی همچون دولت آبادی، با عقاید آقاخان کرمانی و روحی همعقیده بودند ـ که در مورد این دو وکتابشان (هشت بهشت) مطالبی ذکر شد.
طبق اینگونه برداشتهاست که میگویند: «در قرون اخیر، به حدّی دین مبین اسلام را آلوده به خرافات کردند و حقایق و اصول را از نظر دور داشتند که کشورهای مترقّی دنیا مذهب اسلام را... مخالف با تمدن دانسته»84 و این ظاهر قضیه است؛ زیرا طبق کلام «بیان»85، «وسایل صنعتی و پیشرفتهای اقتصادی از وسایل رواج شریعت بیان است»86 و مطابق کردن دین طبق عقل فرنگی و تمدن امروزی، شعار اهل بیان است که شیخ احمد احسایی اولین قدمِ آن را برداشته است87 و برای ترویج عقاید انحرافی باید وانمود کرد که علمای اسلام با تحوّل و پیشرفت مخالفند. اگر مدارس به سبک جدید ساخته میشوند که بیشترین مؤسّسان آن یا فراماسون بودند و یا فراماسونِ همراه با عقاید بابی، بهائی و صوفی، مخالفت روحانیت با مؤسسان آن را مخالفت با اصل تمدن و پیشرفت قلمداد کردند، و برای آنکه بتوانند عقاید باطل خود را رواج دهند، در پی بسط عقیده «اسلام منهای روحانیت» برآمدند و با ایجاد جلسات و انجمنهایی از افراد به ظاهر ملبّس به لباس روحانیت، که در واقع مبلّغ افکار (بابی) بودند، آماده حضور در جریان نهضت عدالتخانه و سپس انحراف آن به سوی مشروطیت غربی شدند. این افراد با تشکیل انجمنهای گوناگون در آستانه مشروطه، به فعالیت خود شدت بخشیدند.
در گزارش یکی از این انجمنها آمده است: «پس رهبرانی که از دیرزمانی با هم سر و سرّی داشتند... موقع را مناسب دیدند که این گروه منزوی را گردهم جمع کرده و طبق اساسنامهای، که تهیه کرده بودند، شروع به فعالیت اجتماعی نمایند... محل انجمن "باغ سلیمان خان میکده" در روز دوازدهم ربیعالاول 1322است»88 و «افرادی که در آن جلسه حضور دارند حدود شصت نفر هستند؛ از جمله سردار اسعد، بحرالعلوم کرمانی (برادر شیخ احمد روحی) و افرادی همچون سید جمال واعظ و ملک المتکلّمین. اما دولتآبادی به واسطه کسالت نتوانست شرکت کند.»89 افراد تشکیلدهنده این گروهها «از پیروان فرق مختلفه ازقبیل بابی؛ بهائی و صوفی و... بود»90
این گروه شصت نفره، که بعدها زمام مشروطیت را در دست گرفت، برای آنکه بتواند به هدف خود برسد، حرکت خزندهای در سایهسار التقاط آغاز نمود؛ زیرا بسیاری از افراد و بخصوص توده مردم، حاضر به شنیدن افکار آنان نبودند. پس راه چاره را در یک هدف مشترک یعنی حذف عینالدوله دیدند.91 در این میان، حضور برخی از رجال دولتی،92 که فراماسون نیز بودند، قابل درک و فهم میشود. به وسیله میرزا حسن رشدیه، علاءالدوله (حاکم تهران) تحریک میشد93 تا جریان فلککردن تجّار قند به وجود بیاید و این آغاز یک ماجراست که از عدالتخانه آغاز شد و به مشروطیت غربی خاتمه یافت؛ حرکتی که با خود سیل عظیمی را به حرکت درآورد. اما وجود تعارضها و دوگانگیها میان رهبران روحانی و دیگر فعّالان مشروطه «کار را به جایی رساند که در تبریز آشکارا جدایی دین و مشروطه را بر زبان جاری کردند»94 و آنچه جای بسی تأسف است، عمل بزرگانی است که نتوانستند میان و مشروطه غربی و مشروطه متصور ذهن خود فرق بگذارد95 و این دوگانگی در تصورات و واقعیات ملموس جامعه، فعالیت آنان را عملاً به یک بن بست رسانید.
ج. نقش التقاطیان و فرق ضالّه در انحراف نهضت مشروطه
انقلاب مشروطیت ایران حاصل شد تا بتوان به فضایی جدید رسید، اما هوایی که در آن فضا در جریان است، آلوده بود. استعمار پیر ـ یعنی انگلیس ـ میخواست بانفوذ در میان صفوف مبارزان ملت، جهت حرکت ملّی و سرانجام، اهداف آن را تغییر دهد و برای آنکه بتواند به این منظور برسد، وجود نیروهایی لازم بود و این نیروها، که در ابتدای حرکت، دارای تأثیر عمیق و مؤثری بر جامعه نبودند، توانستند در سایه التقاط و بسط الفاظ مبهم، بر موج احساسات و عواطف ملت سوار شوند و روحانیت اصیل را از صحنه حذف نمایند، شیخ فضلالله نوری را بردار کشیدند، آخوند ملا قربانعلی زنجانی را تبعید نمودند، سید عبدالله بهبهانی را ترور، و حتی سید محمّد طباطبایی را نیز خانهنشین کردند.
التقاطیان و پیروان فرقه ضالّه بابیه و کسانی که گرایشهایی به این فرقه داشتند، از جهات گوناگون در انحراف مشروطه دست داشتند که به ذکر سه مورد مهم بسنده میشود:
1. ایجاد دوگانگی در ایدئولوژی نهضت
رشد تجدّدخواهی، به ویژه در دوران ناصرالدین شاه، «باعث ایجاد دو خط فکری در اندیشههای سیاسی و اجتماعی شد: علما اصلاحات اجتماعی ـ مذهبی را تشویق میکردند و روشنفکران تحصیلکرده و متأثر از غرب، الگوهای اجتماعی و دموکراسی اروپایی را دنبال مینمودند.»96 این دو اندیشه و گرایش تداوم یافتند و در مشروطه، صورت بارزی به خود گرفتند. «دو خط ایدئولوژیک در این انقلاب وجود داشت: یکی استنباط دینی از عدالت که مردم و علما از آن پیروی کردند و دیگری ایدئولوژی دموکراتیک که روشنفکران غربگرایی که در انقلاب فعّال بودند ... گروه مذهبی در پی تأسیس شورای عدالتخانه اسلامی و تقاضای روشنفکران استقرار مجلس بود. در راهپیمایی مردمی برای ایجاد عدالتخانه، شعار اسلامی داده شد، اما به هنگام تصمیمگیری، چون تجربه عملی از تأسیس عدالتخانه نبود و بسیاری از مردم و حتی بعضی از علما از آن اطلاع روشنی نداشتند، اندیشه مجلس، که در جوامع غربی تجربه شده بود، اعمال گردید.»97
روشنفکران برای آنکه بتوانند تفکر خود را پیرامون استقرار مجلس شورای ملّی و بنیان نهادن مشروطیت در جامعه تثبیت نمایند، از افکار التقاطی استفاده نمودند، به گونهای که یکی از طرفداران سیدمحمّد طباطبائی گفت: «مشروطیت و مشروعیت دولت با اجزاء قانون اسلام و با عدل و مساوات و با علم و تمدن، همه را نتیجه یکی است: نتیجه حریّت است. آن را به دست آورید...»98 برای درک بهتر وجود نیروهای التقاطی، که با دیدی سطحی از اسلام، کعبه آمال خود را اروپا مییافتند، باید اذعان نمود این قشر دارای اثرگذاری وسیعی در میان مردم بود؛ زیرا این گروه مشروطه و اصول آن را طبق آیات قرآن تفسیر مینمودند.99 یکی از این التقاطیان که البته منتسب به بابیت نیز بود، ملک المتکلّمین است: «... در واقعه مهاجرت صغرا و زمان بعد ملک المتکلّمین با آقایان فیالجمله مراوده داشت... ولی از آمدنش به مسجد جامع و شروع به مقاصد وطنیّه علنا رو به مدارج عالیه آورد...»100 نیز در تاریخ آمده است که در زمان قیام مردم، نصرةالسلطان ملک المتکلّمین را با خود آورد در مسجد جامع و دست او را گذارد در دست آقای طباطبائی. ملکالمتکلّمین از امروز شروع به ترقّی نمود؛ چه تا به امروز به واسطه لوث اتهام، گاهی او را "بابی" و گاهی "لامذهب" میخواندند و پیوسته در فشار آقا نجفی [اصفهانی] بود.»101
برخی روحانیان التقاطی، که طرفدار مشروطیت بودند، آن را با توجه به چند آیه قرآن، معنا و ترویج میکردند و عوام الناس نیز چون در میان مسائل شرعی پیرو روحانیت بودند، در این خطا و اشتباه نیز از آنان پیروی نمودند.102
از سوی دیگر، انگلیس برای آنکه بتواند جهت و حرکت ضد استبدادی را در اختیار خود داشته باشد، به تدریج توانست افراد و مهرههای خود را در محافل و انجمنهای به اصطلاح مبارز قرار دهد. در این میان حضور افرادی همچون سید جمالالدین واعظ، یحیی دولتآبادی و ملک المتکلّمین، که به «بابیگری» منسوب بودند، قابل تأمّل و بررسی است. البته باید گفت: عامل دیگری برای جمع نمودن عقاید متفاوت، حضور فعّال داشت و آن هم محافل فراماسونری بود. فراماسونها رابط بین عقاید انحرافی و وابسته در نهضت بودند.
2. همکاری با لژهای فراماسونری و انجمنهای تندرو
در جمعبندی اجمالی از نقل و بررسی هرچند کوتاه پیرامون بعضی از گروههای فعّال در عرصههای سیاسی و فرهنگی مشروطیت، میتوان به این نتیجه رسید که بسیاری از این گروهها به وسیله افرادی به وجود آمدند که عقاید و نیات صادق و شفّافی نسبت به دین و آیین اسلام نداشتند. گروهی از آنان «بابی» بودند و عدهای از آنها دچار التقاط و دوگانگی در اعتقاد، ولی به هر حال، میتوانستند به عنوان مبلّغان فراماسون جهانی مورد استفاده قرار گیرند. کمیتههایی مانند «اخوه مخفی؛ ایران و اخوت» دارای فعالیتهای گستردهای بودند که میتوان آنها را در دو جهت تعریف کرد: 1. هماهنگکننده بین نیروهای فراماسونر؛ 2. تلاش در اداره بحرانهای جامعه و هدایت گروهی از انقلابیان که نسبت به روحانیت اصیل شیعی نظر مثبتی نداشتند. این افراد در بسیاری از انجمنهای تندرو دیگر نیز فعالیت میکردند.103 به عبارت دیگر، فراماسونری جهانی به عنوان راهبر و راهنمای مشروطیت انگلیسی فعالیت میکرد و در این زمینه، نیات خود را به شبکهها و اعضا ابلاغ مینمود و این شبکهها به واسطه افرادی که در اختیار داشتند، به شیوه غیر شفّاف و غیرواضح آنها را در سطح جامعه گسترش میدادند.
التقاطی بودن بسیاری از این افراد، راه را برای توسعه نیات فراماسونری مهیّا میکرد و زمینهساز رشد و نموّ انحرافات جدّی در جامعه بود «... فراماسونرها، که در نقش عاملین استثمار ظاهر شدند، اساس ملیت را بر هم زدند و به علت اعتقادی که به زعم خود به ایجاد یک حکومت جهانی و انترناسیونالیستی داشتند، هر کجا که با افکار ملّی و ناسیونالیستی روبهرو میشدند، در محو آن میکوشیدند.»104 در این شرایط، حضور در محافل فراماسونی از مهمترین ابزار رسیدن به قدرت به حساب میآمد.105 هدف اصلی فراماسونری حذف شریعت و جایگزین شدن تفکرات دموکراسی و لیبرالی غرب بوده است؛106 یعنی شکستن سلطنت و روحانیت سنّتی.107
سه شعار اصلی فراماسونری در مناطق وسیعی از جهان شایع گشتند و در ایران، چون جوّ مذهبی غالب بود، از عامل التقاط افراد و انجمنها در ابتدای کار استفاده میشد. سه شعار اصلی فراماسونری عبارت بودند از: آزادی، برابری و برادری. در همین زمینه، «عده بسیاری به رهبری سیدمحمّد طباطبائی و سیدجمالالدین واعظ108 معروف علنا اعلام میدارند که قانون محمّدی(ص) قانون آزادی و تساوی حقوق است.»109 این سه شعار محوری مطرح شده در فضای سیاسی آنروز را میتوان عامل بدبختی و سیهروزی ملت ایران دانست. به قول محمود محمود، از آن روز که دستگاه فراماسونری از طرف انگلستان در ایران، به وجود آمد، از همان روز بدبختی و سیهروزی ملت ایران شروع شد؛ همچنان که از وقتی ناراضیها و سادهلوحان و طبقه شیّاد و ماجراجویان در اطراف این محفل گرد آمدند، از آن روز اساس حکومت ایران متزلزل شد و امنیت از ایران رخت بربست.110
در آغاز نهضت مشروطیت، انجمنهای فراماسونری، انجمنهای فعّال و مخفی بسیاری به وجود آمدند: «نخست انجمنهای این کس و آن کس به نام امر به معروف بنیاد میکردند. یک انجمن، حاج سید محمّدعلی دولتآبادی بنیاد نهاد؛ دیگری میرزا عبدالرحیم الهی پدید آورد»111 و مانند میرهاشم دوچی112 در تبریز که انجمن «اسلامیه» را برپا نمود.113 در تهران نیز حضور بعضی از علمای درجه دوم در این انجمنها، که در پی منافع ملّی بودند، به چشم میخورد. به تدریج با اوجگیری نهضت مردمی بر ضد استبداد قاجاری، اهداف انجمنها گستردگی بیشتری پیدا نمودند. حضور افرادی با عقاید و بعضا ادیان مختلف، راه را برای نفوذ اجانب هموار نمود، تا آنجا که میتوان گفت: مسئول اصلی بلواها و آشوبها در جریان نهضت مشروطیت، انجمنها بودند.114 «در مراکز ایالات بزرگ، انجمنهای محلّی تشکیل شد و این انجمنها نگرانی برای دولت به وجود آوردند؛ زیرا چنین مینمایند که هدف آنها به دست آوردن خودمختاری محلّی است و حکّام هم برای مقابله با آنها توانایی ندارند.»115
بسیاری از این انجمنها، که در آنها منوّرالفکران فعالیت میکردند، انگلیس را به عنوان حامی خود معرفی مینمودند؛ چرا که خیال میکردند «انگلستان از جهت منافع حیاتی خویش به حفظ موجودیت ایران علاقمند میباشد.»116 البته حضور و فعالیت این مراکز برای نابودی استبداد سنّتی بود، اما برخی از آنها در واقع، برای سلطنت برخی از شاهزادگان قاجار تلاش میکردند. آنان از یک سو، فریاد ضدیت با استبداد قاجاری را سر میدادند و از سوی دیگر، با بعضی از شاهزادگان قاجار مانند سالارالدوله و ظلالسلطان در ارتباط تنگاتنگ بودند و با وجود اینگونه ارتباطات، طبیعی بود که نظر شاه وقت ـ یعنی محمّدعلی شاه ـ مخالف مشروطه گردد. به عبارت روشنتر، شاید بتوان گفت: حرکت محمّدعلی شاه در ضدیت با وضع موجود، برای تثبیت حکومت خود و کنار نهادن رقبای سیاسی، تا حدی طبیعی به نظر میرسید؛ زیرا محمدعلی شاه بارها وفاداری خود را نسبت به مشروطیت اعلام نموده بود؛ اما زمانی که میشنید انجمنهای تندرو برای وی جانشین تعیین میکنند، نمیتوانست بیتفاوت باشد. فرق محمّدعلی شاه با دیگر رقبا در این بود که وی فقط مستبد بود، اما کعبه آمال او در آن طرف دیگر دنیا یعنی روس و انگلیس نبود؛ اما رقبای دیگر او، بخصوص ظلالسلطان، به عنوان یک مهره انگلیسی کاملا شناخته شده و آشکار بودند.
پیش از آنکه نهضت ملّی ایران آغاز شود، برخی مراکز نقش رهبری منوّرالفکران را بر عهده داشتند. در این میان، اندیشههای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی فراماسونرها به شدت رو به گسترش نهادند. عقاید و اهداف فراماسونری هنگامی میتواند نفوذ کند که به عقیده ملکمخان دارای ظاهری مذهبی باشد. به عبارت بهتر، عقاید فراماسونری و استعمار جهانی میبایست یک زمینه مناسب داشته باشد و آن نیست جز التقاط. التقاطیان توانستند همچون مادری مهربان، عقاید ضد دینی استعمار را در سایهسار خود پرورش دهند و حرکت استعماری، که گاه در قالب بابی و گاه در قالب بهایی و یا قالبهای دیگر نمودار میشد، در سایه التقاط توانست به حرکت خزنده خود ادامه دهد.
نقش التقاطیان آنقدر حسّاس بود که نمیتوان از آن به راحتی گذشت؛ افرادی همچون اسدالله خرقانی، که توسط انجمن «ملّی» به نجف فرستاده شدند و با کمک میرزا محسن و شریف کاشانی ـ که از افراد همعقیده با اسدالله خرقانی بودند ـ توانستند بر بعضی از علمای نجف تأثیر بگذارند.117
در بررسی مراکز و انجمنهای فعّال و تندرو برای برقراری مشروطه غربی، میتوان نام چند انجمن را ذکر کرد که فعالیتی چشمگیر داشتند و به عنوان مراکز بسط افکار انحرافی نقش مؤثری دارا بودند؛ مراکزی که با عناوین بعضا دلفریب، سعی در حفاظت از افکار فراماسونی و استعماری غرب، به ویژه لندن، داشتند:
1. انجمن «اجتماعیون»، عامیون: این گروه یک سال پیش از جنبش مشروطهخواهی در ایران، توسط ایرانیان مقیم قفقاز تشکیل شد. افرادی مانند علی مسیو118 و علی دوافروش و رسول صدقیان جزو اعضای اولیه آن بودند. آنها نام انجمن خود را «مرکز غیبی» گذاشتند.119 بعدها افرادی مانند تربیت و شریفزاده نیز به گروه آنان ملحق شدند.120 از دیگر افراد فعّال این گروه، میتوان به تقیزاده اشاره کرد. بعضی از افراد این حزب در تهران سازمانی دیگر تأسیس کردند به نام «انجمن آذربایجان» که حیدرخان عمواوغلی از افراد برجسته آن بود.121 همچنین به نظر میرسد انجمن سعادت که در اسلامبول فعالیت میکرد، شاخهای از انجمن آذربایجان بوده است. «انجمن سعادت» از عمدهترین کانالهای ارتباطی بین حوادث ایران و نجف بود.122
شیوه «انجمن آذربایجان» همراه با خشونت بود و به عنوان اهرم فشاری رعبآور در خارج از مجلس فعالیت میکرد. سوء قصد به جان محمّدعلی شاه، که باعث بروز بیاعتمادی بین مجلس و سلطنت شد، از اعمال این گروه شمرده شده است.123 ترور اتابک اعظم نیز به این دسته نسبت داده میشود.124 این گروه در زمینههای فرهنگی نیز فعالیتهای گستردهای داشتند که برای نمونه، میتوان به ارسال مجله حبلالمتین به نجف به صورت رایگان اشاره نمود.125
در بررسی ابعاد گوناگون این گروه، باید توجه داشت که «مرکز غیبی آذربایجان» و «انجمن آذربایجان» در تهران تحت سیطره و ایدئولوژی مبارزان قفقازی فعالیت مینمودند «و برابر آخرین تحقیقاتی که در این باره صورت گرفته، این حزب با کمک و هدایت انگلیسیها اداره میشده است؛ زیرا آنها به ایجاد بلوا و اغتشاش در روسیه و عثمانی توجه داشتند...»126
از سوی دیگر، از جمله گروههای فعّال در قفقاز، «داشناکها» بودند. حزب «داشناکسیون» در شورشهای سال 1907و 1908 عثمانی با حزب تندرو و جوانان ترک ائتلاف کرد و در نتیجه موجب تأسیس پارلمان عثمانی گشت. تلاش حزب بیشتر متوجه پیشرفت نهضتهای پیشآمده در عثمانی و ایران بود. در واقع، حزب مجری نقشههای دولت انگلیس در منطقه استراتژیک روس و عثمانی بود. بیرمخان عضو «داشناکسیون» بود. وی پس از چندی مأمور گسترش حزب در گیلان گردید که در دوران استبداد صغیر، نمایندگی کمیته »ستار« در رشت به او واگذار شد.127
2. انجمن «مخفی»: این گروه نام مشخصی ندارد، اما افراد فعّال آن دارای گرایشهای مختلفی بودند؛ چنانکه میتوان در میان فعّالان این گروه، به افرادی همچون اردشیر جی زرتشتی و ارباب گیو زرتشتی اشاره کرد که به همراهی با ملک المتکلّمین و سید جمال واعظ و یحیی دولتآبادی، که مشهور به انحراف عقیده و بابی بودند، اشاره کرد. البته تمام این افراد با لژهای فراماسونری ارتباط نزدیکی داشتند.128 محل تشکیل این انجمن در باغ «میرزا سلیمانخان میکده» بود.129 دولتآبادی نیز به این انجمن اشاره داشته است.130 از فعالیتهای این گروه در مشروطه، میتوان به «تغییر درخواستهای متحصّنان در حضرت عبدالعظیم(ع)» و «پرداخت پول برای ایجاد تحصّن به منظور اعتراض به دولت وقت» اشاره نمود.131
هنگامی که دولتآبادی به اسلامبول فرار کرد، با انجمن «سعادت» ارتباط تنگاتنگی برقرار کرد.132 وی سعی نمود زمام امور انجمن را در دست بگیرد و در این زمینه به تشکیل انجمن سرّی مبادرت ورزید. او سرانجام، موفق شد انجمن «سعادت» را در اختیار خود قرار دهد. این انجمن ارتباطی نزدیک با حزب «اتحاد و ترقّی» ترکیه داشت که توسط طلعت بیک اداره میشد.133
3. انجمن «اخوّت»:134 شعارهای این انجمن، برادری، برابری و مساوات بودند. بنیانگذار انجمن «اخوّت»، هنگام ترور ناصرالدین شاه از آن آگاهی کامل داشت.135 از اعضای فعّال این انجمن، و مریدان صفیعلیشاه (رئیس صوفیه) میتوان به ظهیرالدوله داماد ناصرالدین شاه ـ اشاره نمود. وی در سال1296 به سمت وزیر تشریفات منصوب گردید.136 پس از درگذشت صفیعلیشاه به عنوان جانشین وی مشغول کار شد و در رمضان 1317ه. رسماً انجمن «اخوّت» را افتتاح کرد.137 ظهیرالدوله عضو لژهای «ملکمخان» و لژ «بیداری» بود و انجمن خویش را نیز بر مبنای عقاید و آراء و افکار «اخوان الصفا» بنیان نهاد و فعالیت سیاسی خود را در این انجمن سمت و سویی خاص بخشید.138 این مرکز دارای 110 عضو بود که قریب 70 نفر آنها را فراماسونرها تشکیل میدادند.139 فعالیتهای این انجمن به گونهای بودند که شاه وقت (محمّدعلی شاه) نیز با آن بسیار بد بود140 و حتی «... نمایندگان گفتند که آنها خواستهاند که تنها از جمعیت «اخوّت»، که موجب مزاحمت مردم میشوند، جلوگیری شود، لذا، نامهای در این زمینه نوشته شد»141 و در پی همین رفتار و اعمال بود که هنگام به توپ بستن مجلس، خانه ظهیرالدوله نیز در امان نماند. البته باید توجه داشت که وجود انجمنی مانند انجمن «اخوّت»، که دنبالهرو اقدامات افرادی مانند ملکمخان است، در پروراندن ریشههای نهال انقلاب مشروطیت نقش مهمی ایفا میکرد.142 ظهیرالدوله به واسطه ارتباط نزدیکش با لژهای فراماسونری، توانست منزلش را کانون حوادث قرار دهد و همین منزل محل تشکیل انجمن و لژ «بیداری» ایران بود.143
دستگاه ظهیرالدوله (انجمن «اخوّت») مربوط به فراماسونری فرانسه بود و علت آنکه هنگام به توپ بستن مجلس، خانه او نیز در امان نماند، آن بود که بتوانند به مدارک و اسنادی درباره فعالیتهای او دست یابند، اما غافل از آنکه شب قبل از حادثه بمباران مجلس، اسناد و مدارک مربوط به لژ، از خانه او به سفارت فرانسه منتقل شده بودند.144
4. «کمیته ایران»:145 این مرکز به وسیله ادوارد براون، مستشرق و فراماسونر انگلیسی، با همکاری یحیی دولتآبادی تشکیل گردید.146 به عقیده دولتآبادی، حفظ صورت استقلال ایران در گرو همکاری با انگلیس است.147
در جریان نهضت مشروطیت، گروههای بسیاری در مناطق گوناگون کشور ایجاد شدند که تعدادی از آنها یا دارای عقاید التقاطی بودند یا زیر نظر بیگانگان اداره میشدند؛ مانند «فوج نجات» که در تبریز ایجاد شد. از جمله افراد بنیانگذار آن، میتوان به مستر مور انگلیسی اشاره نمود. شریفزاده، که به عنوانیکیازتندروانمشروطهشناختهشد،از این گروه بود.148
به جرئت میتوان گفت: بیشترین ضربهای که بیگانگان توانستهاند بر پیکره اعتقادی ملت وارد سازند، از راه نفوذ و ارتباط افراد منحرفالعقیده (بابی) با التقاطیان بوده است؛ زیرا در بسیاری از انجمنهای تندرو، که باعث تشنّج در مملکت ایران میشدند، بخصوص انجمنهای مستقر در تهران، حضور افرادی همچون ملکالمتکلّمین، سید جمال واعظ،149 یحیی دولتآبادی، محمدرضا مساوات، اسدالله خرقانی و میرزا سلیمان خان میکده دیده میشود. این افراد بعضاً ملبّس به لباس روحانیت بودند و چون هدفی غیر از سیطره کامل انگلیس بر ایران نداشتند، افعال و اغراض خود را در زیر لباس دین و اسلام پنهان میکردند؛150 چنان که توجیه الفاظ «مشروطیت»، «مساوات» و «آزادی» با معانی قرآنی که توانستند نوعی آدرسدهی غلط باشند، از کارهای این طیف بود.
3. همکاری با ظلّالسلطان برای رویکار آوردن پادشاه وابسته
به نظر میرسد مراکز و انجمنهایی که هسته مرکزی آن را بیشتر فراماسونرها و افراد منحرفالعقیده تشکیل میدادند، در پی تغییر اساس سلطنت نبودند، بلکه در پی کنترل آن بودند؛ یعنی تغییر شخص محمّدعلی شاه؛ زیرا بسیاری از این انجمنها با ظلّالسلطان ـ پسر ناصرالدین شاه ـ در ارتباط بودند و برای رسانیدن او به تخت سلطنت سعی میکردند از امواج خروشان ملت نهایت استفاده را ببرند. در این وضعیت، باید گفت: این عمل یعنی: تسلیم بیقید و شرط تمام مملکت به انگلیس. «ملک المتکلّمین و سید جمالالدین واعظ با همدستی ظلّالسلطان بسیاری از آشوبها را تدارک دیدند. به طور کلی، میتوان گفت: بیشتر آشوبها نتیجه کارهای ملکالمتکلّمین است.»151 فرستادن مقدار زیادی اسلحه به مجلس، که از طرف ظلّالسلطان152 انجام پذیرفت، سعی و تلاش وی را برای رسیدن به سلطنت توجیه میکند و همنشینی با افرادی مانند ظهیرالدوله و تقیزاده در جلسات مخفی لژ «بیداری»،153 نشانگر آن است که وی مهره مورد تأیید فراماسونری برای احراز پست سلطنت بود.
انجمنهای تندرو نمایندهای نزد ظلّالسلطان فرستادند و سیاست و نظریه او را در مورد اینکه او را بر تخت سلطنت قرار دهند، استفسار کردند. ظلّالسلطان به یکی از اعضای این سفارتخانه (سفارت انگلیس) گفت: در دادن پاسخ احتیاط کامل به خرج داده است.154 سفیر انگلیس گفت: بهرام میرزا، یکی از فرزندان ظلّالسلطان، برای ملاقات من آمد و گفت که پدرش و سایر اشراف و مقامات برجسته تصمیم گرفتهاند از مجلس جانبداری کنند155 و البته رسیدن ظلّالسلطان به مقام نیابت سلطنت و پس از آن به سلطنت، به معنای موفقیت انگلیس بر نفوذ روسیه تعبیر خواهد شد.156 ظلّالسلطان سالهای متمادی با سفارت انگلیس روابط نزدیک و ویژهای داشت و وزیر مختار انگلیس هم، که به تهران آمد، وعده حمایت به او داده بود.157 او حافظ منافع انگلیس در منطقه شناخته میشد158 و از نظر عقیده نیز کاملاً مطیع انگلیس بود؛ زیرا استادی مانند ملکم خان داشت.159 پس کسی که اینگونه مورد تأیید باشد، حتما مورد پذیرش انجمنهای تحت نظر لندن نیز خواهد بود.
البته محمّدعلی شاه نیز بیکار نبود و با گروه ظلّالسطان و فعّالان گروههای تندرو مانند ملکالمتکلّمین، سیدجمال واعظ، مساوات و صوراسرافیل160 به مقابله برخاست. چنان که قبلاً نیز گفته شد، ملکالمتکلّمین، دولتآبادی و سید جمال واعظ به بابیگری متّهم بودند161 و این یعنی، دخالت بابیگری در امر سلطنت ایران. (محمّدعلی شاه) فعالیت تندروان مشروطهخواه و ارتباطشان با ظلالسلطان را متوجه شد و سعی کرد میان مشروطهخواهان واقعی و طرفداران ظلّالسلطان را جدا نماید، اما متأسفانه نتوانست و البته شاید هم بعضی از مشروطهطلبان متوجه نیت محمّدعلی شاه شدند و نخواستند که او موفق شود. در نتیجه، محمدعلی شاه سخت مضطرب شد و بیمقدّمه و به طور ناگهانی، فرمان شدیداللحنی برای شاهزاده ظلالسلطان فرستاد و وی را از کشور اخراج نمود162 و چون خروج ظلّالسلطان عاملی در موفقیت روسها بر انگلیسها تعبیر میشد، روسیه تزاری نیز از این امر استقبال نمود،163 به طوری که وزیر مختار روس عامل اصلی آشوبهای ایران را ظلالسلطان دانست که قصد داشت با ایجاد آشوب و بلوا، به مقام نیابت سلطنت و سپس سلطنت ایران برسد. دولت انگلیس نیز، که در آن زمان نیاز به اتحاد با روسیه تزاری داشت، با اخراج ظلالسلطان موافقت نمود و سرانجام، پادشاهِ انجمنها از ایران اخراج گردید.
با خروج یک مهره مهم انگلیسی از ایران، بریتانیا تصمیم گرفت با کمک یاران و مهرههای دیگرش، مملکت را تصاحب کند که میتوان گفت: این آرزو هنگام فتح تهران عملی شد؛ زیرا سردار اسعد از جنوب کشور به طرف تهران به حرکت آمد و گروههای به اصطلاح انقلابی دیگر به ریاست سپهدار تنکابنی از طرف شمال به تهران لشکرکشی نمودند. در این هنگام، که فتح تهران (در مدت کوتاه سه روز) انجام گرفت، محمّدعلی شاه به سفارت روسیه تزاری پناهنده شد. در این حال، حضور پر فروغ شیخ فضلالله نوری شریعتخواه بود که میتوانست به عنوان سدّی محکم در برابر آنان رخ بنماید و حضور وی در تهران باعث شد که برخی از واقعیات، متبلور و افراد فریبخورده راه را بیابند و در این صورت بود که تمامی زحمات استعمار به وسیله پیرمردی آسمانی از بین میرفت. به همین دلیل، افراطیان مشروطهخواه غربی، که بدون اجازه لندن عملی انجام نمیدادند، دست به اقدامی وحشیانه زدند و پیش از همه، مجتهد تهران را بر بالای دار فرستادند. در واقع، هرقدر روحانیت اصیل شیعی سعی در افشای چهره نقابدار آنان نمود، موفق نشد و لاجرم، با شهادت شیخ فضلالله نوری بود که نقاب از چهره مزوّرانه آنان بر افتاد. راهش پر رهرو باد.
پینوشتها
1 ـ علی ابوالحسنی (منذر)، آخرین آواز قو، تهران، عبرت، 1380، ص 137ـ123. نویسنده در این کتاب بحثی را تحت عنوان «سرکه انداختیم، شراب شد» بیان میکند / ناظمالاسلام کرمانی، بیداری ایرانیان، چ ششم، تهران، امیرکبیر، 1381، ج2، ص 399و 395 / مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، چ چهارم، تهران، علمی، ج1، ص 44.
2 ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، 1404ق. مؤلف از ج 53ـ51 در مورد غیبت حجت حق(ع) احادیثی بیان میکند.
3 ـ عبدالکریم شهرستانی، ملل و نحل، چ دوم، شریف الرضی، ج 1، ص137.
4 ـ همان، ص 149.
5 ـ محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، چ سوم، مشهد، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، 1375، ص47.
6 ـ همان، ص 373.
7 ـ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، اسلامیه، ج 1، ص281.
8 ـ شیخ مفید، ارشاد، قم، کنگره هزاره شیخ مفید، ج 2، ص336.
9 ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، 1404ق، ج51، ص361.
10 ـ همان، ج 51، باب 17 مینویسد: «ذکر المذمومین الذین ادعوا البابیه و السفاره».
11 ـ آن چهار تن عبارتند از: عثمان بن سعید، محمّدبن عثمان بن سعید، حسین بن روح نوبختی و علی بن محمّد سمری (سالهای، 329ـ260ق.)
12 ـ استادان وی بحرالعلوم، وحید بهبهانی، کاشفالغطاء و صاحب ریاض بودند. ر.ک: سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 122ـ120.
13 ـ احمد کسروی، بهائیگری، ص 15.
14 ـ همان، ص 16.
15 ـ همان، ص 17.
16 ـ یوسف فضائی، شیخیگری، بابیگری و کسرویگرایی، مطبوعاتی فرخی، ص38و39.
17 ـ یوسف فضایی، همان، ص 25.
18 ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص91.
19 ـ همان، ص 29.
20 ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص122ـ120.
21 ـ شیخیگری، پیشین، ص 34.
22 ـ احمد کسروی، پیشین، ص21.
23 ـ همان، ص 23.
24 ـ سید کاظم رشتی همان جانشین شیخ احمد کسائی است که 17سال جانشین او بود. (همان، ص21).
25 ـ محمدجواد مشکور، پیشین، ص 88ـ87.
26 ـ یوسف فضائی، پیشین، ص88ـ87.
27 ـ کتاب وی بیان است.
28 ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص100ـ99.
29 ـ اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، مؤسسه تحقیقاتی رائین، ص44.
30 ـ نورالدین چهاردهی، بهائیت چگونه به وجود آمد، چ دوم، آفرینش، 1369، ص 184.
31 ـ همان، ص 202.
32 ـ اسماعیل رائین، پیشین، ص 26.
33 ـ همان، ص 29.
34 ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص 82و83.
35 ـ همان ، ص 192.
36 ـ اسماعیل رائین، پیشین، ص 62.
37 ـ محمدجواد مشکور، پیشین، ص 91.
38 ـ یوسف فضائی، پیشین، 205 / احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چ نوزدهم، تهران، امیرکبیر، 1378، ج 1، ص 291 / احمد کسروی، بهائیگری، آتروپات، ص 42.
39 ـ نورالدین چهاردهی، پیشین، ص173.
40 ـ ع. آیتی، کشف الحیل، تهران، فاروس، ج 2، ص60.
41 ـ در 5ماه از ادعای باب، 18تن به وی گرویدند که همگی از علمای شیخیه بودند و با فرد باب جمعاً 19نفر شدند که به «حروف حی» معروف میباشند. (محمدجواد مشکور، پیشین، ص90ـ88).
42 ـ نورالدین چهاردهی، پیشین، ص 216.
43 ـ همان، ص 215.
44 ـ همان260 میرزا حسینخان مشیرالدوله دومین فراماسونر ایران و منعقد قرار داد رویتر است. (اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، چ چهارم، تهران، امیرکبیر، 1357، ج 1، ص 426).
45 ـ نورالدین چهاردهی، پیشین، ص191ـ190.
46 ـ میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، مقدمه هشت بهشت، ص «ب» / ص7.
47 ـ همان، ص 7.
48 ـ میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، پیشین، ص7.
49 ـ برای آشنایی با مبانی اسلام که شیخ فضلالله نوری شریعتخواه به عنوان منادی آن شناخته میشد، ر.ک: علی ابوالحسنی، دیدهبان بیدار، تهران، عبرت، 1380، ص 132ـ74.
50 ـ میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، پیشین، ص 121.
51 ـ همان، ص 132.
52 ـ همان، ص 14
53 ـ همان، ص 15.
54 ـ همان.
55 ـ همان، ص 22.
56 ـ همان، ص 265.
57 ـ همان، ص 13.
58 ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چ نوزدهم، تهران، امیرکبیر، 1378، ج1، ص309.
59 ـ اسماعیل رائین، پیشین، ص 108،100و116. باید توجه داشت که در فعالیتهای سیاسی عصر نهضت مشروطیت، عقاید ازلیها کاربرد بیشتری داشتهاند؛ زیرا ازلیها با حفظ ظاهر دین اسلام در مفهوم، در مصادیق دینی افکار انحرافی داشتند و آنان مخالف جدّی حضور روحانیان در فعالیتهای اجتماعی بودند که با سیاستهای افراد منوّرالفکر، که در دربار فعالیت داشتند و یا افراد منوّرالفکر مطرح جامعه، تناسب داشت. ازلیان در هنگامه مشروطیت، بیشتر بر مفاهیم اسلامی تأکید داشتند و در هنگامه عمل و تعیین مصداق، کاملا مطیع فراماسونری جهانی بودند. اما بهائیان به طور آشکار، مبانی ضد اسلامی را ترویج میکردند. در این نوشتار، بیشتر به اثرات فکری آنان تأکید شده است.
60 ـ ع. آیتی، پیشین، ص152.
61 ـ همان.
62 ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص 69.
63 ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص142.
64 ـ سعید زاهد زاهدانی، جنبشهای اجتماعی معاصر ایران، تهران، سروش و کتاب طه، 1364، ص125.
65 ـ موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381، ص357.
66 ـ ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، مقدمه ص89.
67 ـ علی ابوالحسنی، آیینهدار طلعت یار، تهران، عبرت، 1373، ص31.
68 ـ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 3، ص 506.
69 ـ همان، ص 435.
70 ـ همان، ص 479.
71 ـ افرادی مانند شیخ الرئیس، اسدالله خرقانی، ناظمالاسلام، مجدالاسلام و ذوالریاستین. ر.ک: ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 61 و 191.
72 ـ همان، ص 186.
73 ـ همان، ج1، ص 212و213.
74 ـ شیخ فضلالله او را تکفیر نمود. مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، علمی، 1373، ج1، ص191.
75 ـ وی جهاد بر ضد روحانیت را بر همه واجب میدانست. (همان، ج1، ص192) وی فراماسونر نیز بود. (اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 1، ص463.
76 ـ وی فراماسونر بود. (همان، ج1، ص447).
77 ـ وی نیز از فراماسونهای معروف بود.
78 ـ ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص305 / مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 2، ص293. افرادیکه اینگونه تصمیمی داشتند، عبارت بودند از: مساوات و جلالالملک ایرج.
79 ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص309.
80 ـ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت در ایران، ج2، ص 239و241.
81 ـ همان، ج 2، ص 243.
82 ـ همان، 247.
83 ـ همان، ص 251.
84 ـ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج1، ص48.
85 ـ ام الکتاب باب بیان است. ع. آیتی، پیشین، ج 2، ص82.
86 ـ میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، پیشین، ص230.
87 ـ همان، ص 19.
88 ـ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 2، ص237.
89 ـ همان، ص 237ـ241.
90 ـ همان، ج 1، ص 198.
91 ـ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 2، ص249.
92 ـ همان، ج 2، ص 255و256 نام برخی از افراد عبارت است از: صنیع الدوله، احتشام السلطنه، ظهیر الدوله، ناصر الملک، مشیرالدوله، مؤتمن الملک، سعد الدوله، وثوق الدوله (عاقد پیمان1907)، قوامالسلطنه و محتشمالسلطنه.
93 ـ همان، ج 2، ص 266.
94 ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص 322.
95 ـ همان، ص 291.
96 ـ همان، ص 121.
97 ـ سعید زاهد زاهدانی، جنبشهای اجتماعی معاصر ایران، ص152.
98 ـ ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 214.
99 ـ همان، ص 321 و 213.
100 ـ همان، ج 3، ص 422.
101 ـ همان.
102 ـ یحیی دولتآبادی،حیات یحیی، تهران، عطار، ج2، ص84.
103 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص182. نام افرادی که در بسیاری از انجمنهای انگلیسیمآب فعالیت میکردند، عبارت است از: ملکالمتکلّمین، سید جمال واعظ، صور اسرافیل، مساوات، تقیزاده، حکیمالملک و سلیمانخان میکده.
104 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 1، ص12.
105 ـ همان، ص 502.
106 ـ سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ص 220.
107 ـ همان، ص 201.
108 ـ ناظم الاسلام کرمانی در کتاب خود، اقرار به بیسوادی وی میکند: ناظمالاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، ج2، ص38.
109 ـ حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، تهران، ابن سینا، 1353، ج 1، ص239.
110 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص152.
111 ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج1، ص265.
112 ـ سیدهاشم دوچی نیز مانند شیخ فضلالله شهید شد. (احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، «تاریخ هجده ساله آذربایجان»، ج 2، ص68)
113 ـ همان، ج1، ص 492.
114 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 197 / کتاب نارنجی، ترجمه احمد بشیری، تهران، نور، 1366، ج1، ص85.
115 ـ حسن معاصر، پیشین، ج 1، ص176.
116 ـ همان، ص 433.
117 ـ این افراد از فعّالان التقاطی درباره سیدمحمّد طباطبائی فراماسونر بودند.
118 ـ احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص 538 متنی را نقل میکند که بیان میدارد: علی مسیو نسبت به شعائر دینی مانند عزاداری امام حسین(ع) دشمنی داشت، ص 391
119 ـ همان، ص 391.
120 ـ همان، ص 167.
121 ـ همان، ص 449.
122 ـ همان، ص 724.
123 ـ همان، ص 543.
124 ـ همان، ص 449 / ملک رحیمزاده، چکیده انقلاب حیدرخان عمو اوغلی، ص15.
125 ـ ملک رحیمزاده، پیشین، ص142.
126 ـ محسن بهشتی سرشت، نقش علما در سیاست از مشروطه تا انقراض قاجار، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، 1380، ص221.
127 ـ همان.
128 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص180ـ177.
129 ـ همان، ص 173.
130 ـ یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، ج2، ص19ـ18.
131 ـ همان، ص32ـ31.
132 ـ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج3، ص36.
133 ـ همان، ص100و105.
134 ـ مؤسس این انجمن صفی علیشاه نام داشت. (عبدالله مبلّغی آبادانی، تاریخ تصوف و صوفیان، تهران، حرّ، 1376، ج1، ص454.)
135 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج3، ص490.
136 ـ عبدالله مبلّغی آبادانی، پیشین، ج1، ص461.
137 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج3، ص478.
138 ـ عبداللّه مبلّغی آبادانی، پیشین، ج1، ص464.
139 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج2، ص145.
140 ـ همان، ص 146.
141 ـ همان، ج 1، ص 307.
142 ـ همان، ج 2، ص 486.
143 ـ همان، ص 146.
144 ـ همان، ص 146.
145 ـ همان، 3/220.
146 ـ همان، ج 3، ص 220.
147 ـ همان.
148 ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص892ـ891.
149 ـ وی از جمله کسانی بود که دستگاه مشروطه انگلیسی او را بزرگ جلوه داد. شیخ فضل الله نوری به او «جمال زندیق کافر» میگفت. (موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، پیشین، ص361.)
150 ـ این شیوه دستور العمل میرزا ملکمخان بود. (سعید زاهد زاهدانی، جنبشهای اجتماعی معاصر ایران، ص125.)
151 ـ یحیی دولتآبادی، پیشین، ج2، ص164.
152 ـ کتاب نارنجی، پیشین، ج1، ص87.
153 ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 326و336.
154 ـ حسن معاصر، پیشین، ج 1، ص553.
155 ـ همان، ص 571.
156 ـ همان، ص 621.
157 ـ همان، ص 271.
158 ـ همان، 236.
159 ـ ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 118.
160 ـ کتاب نارنجی، پیشین، ج 1، ص303.
161 ـ گفته سید احمد طباطبایی: «خدا لعنت کند سیدجمال واعظ لامذهب را! چقدر مردم را به ضلالت انداخت، به نحوی که مردم از بس که آن خبیث سر منبر گفته بود که دعا و قرآن نخوانید، روزنامه بخوانید، روزنامه خواندن جزو ضروریات دین شد.» (احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص290.
162 ـ حسن معاصر، پیشین، ج1، ص573.
163 ـ همان، ص 621.