معرفت، سال چهاردهم، شماره اول، پیاپی 88، فروردین 1384، صفحات 41-

    پلورالیزم دینی از منظر امام خمینی (ره)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمدحسن قدردان قراملکی / *دانشیار - پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه / Ghadrdang@yahoo.com
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    پلورالیزم دینی از منظر امام خمینی (ره)

    محمدحسن قدردان قراملکی

    مقدّمه

    «پلورالیزم» (Pluralism) در واژگان لاتین، به معنای تکثّرگرایی است؛ وقتی به دین اضافه می‏شود، «پلورالیزم دینی» مقصود کثرت‏گرایی ادیان است. در اصطلاح، از آن حقانیت ادیان متکثّر و متعدّد اراده می‏شود؛ به این معنا که در هر زمانی، بشریت نه یک دین خاص حق، بلکه دین‏ها و صراطهای حق و مستقیمی دارد که به هر کدام از آن‏ها متدیّن و ملتزم باشد، تفاوتی نمی‏کند؛ مثلا، آیین یهودیت، مسیحیت، زرتشتی و هندوئیسم در عرض هم، آیین‏های حق الهی به شمار می‏آیند.1 این نظریه کمابیش در سده‏های پیشین، در شاخه‏های عرفان به صورت کلی مطرح بوده است، اما در نیم قرن پیش، جان هیک در آیین مسیحیت آن را مطرح و زنده کرد2 و در دو دهه اخیر، در ایران اسلامی توسط بعضی روشن‏فکران مسلمان ترویج شد. به دلیل آنکه بحث پلورالیزم دینی در عصر امام‏خمینی(ره) پیش و پس از انقلاب، به صورت یک مسئله مطرح نبوده، ایشان نیز به صورت جدّی و اصلی آن را مطرح نکرده و تنها به صورت ضمنی و اجمالی در بعض آثار ایشان، اعم از مکتوب و سخنرانی، آورده شده است که به آن‏ها اشاره می‏شود.

    1. اسلام؛ آیین همه انسان‏ها

    لازمه نظریه «پلورالیزم دینی» حقّانیّت ادیان متعدد و توجه آن‏ها به همه انسان‏هاست، به این صورت که اسلام یا مسیحیت اختصاصا شامل همه انسان‏ها نمی‏شوند، بلکه ادیان دیگر نیز متوجه بشریت هستند. همان‏گونه که اسلام به همه انسان‏ها خطاب و تکلیف دارد، آیین مسیحیت نیز به همه انسان‏ها متوجه است و انسان‏ها در مقام پاسخ به دعوت ادیان، مجاز و آزادند که هر دینی را انتخاب کنند.

    اما نظریه «انحصار دین حق» به آیین خاص، این لازمه را بر می‏تابد و معتقد است که زمان خطاب ادیان دیگر به انسان‏ها منقضی شده و تنها یک دین خاص این صلاحیت و حقانیت را داراست که از همه انسان‏ها دعوت کند که تنها به این آیین بگروند.

    امام خمینی(ره) در جاهای متعدد بر این مسئله تأکید کرده است؛ چنان‏که می‏گوید: «اسلام این طور نیست که یک مملکت داشته باشد به اسم ایران ـ مثلا ـ یا به اسم عراق یا به اسم کذا، این جورها نیست؛ تمام عالم تحت نظرش است؛ یعنی نظر اسلام به این بوده است که بشر بسازد، تمام بشر را؛ هیچ قوم و خویشی با یک قطبی دون قطبی ندارد. با شرق یا غرب، با شمال، جنوب، با جایی هیچ قوم و خویشی ندارد؛ یک دین الهی است. همان‏طوری که خدای تبارک و تعالی خدای همه است، نه خدای شرقی‏ها و مسلمان‏ها یا غربی‏ها یا مسیحی‏ها یا یهودی‏ها، این طور نیست؛ خدای همه است... و مال همه؛ یعنی [اسلام] آمده است که همه بشر را به این صورتی که می‏خواهد درآورد، به یک صورت عادلانه درآورد...»3

    حضرت امام در جای دیگر، تصریح می‏کند که عمومیت اسلام و رویکرد مردم به آن یک حکم و وجوب عقلی است: «ما گواه از خرد داریم بر اینکه قانون اسلام امروز هم برای تمام بشر قانون است و باید همه بر آن به ناچار گردن نهند.»4

    2. درستی و حقّانیت مسیحیت در عصر خود

    از منظر آیین مقدّس اسلام و نظریه انحصار صراط مستقیم به اسلام، ادیان آسمانی پیشین در عصر و وقت خود، یک آیین الهی و آسمانی محسوب می‏شدند و انسان‏های آن اعصار می‏بایست به آیین و پیامبر وقت بگروند؛ مثلا، در عصر حضرت موسی(ع) تکلیف مردم اقبال به آیین آن حضرت بود. با ظهور حضرت عیسی(ع) تکلیف مردم به اقبال به شریعت آن حضرت تغییر یافت. به دیگر سخن، با ظهور پیامبر جدید، مثل حضرت عیسی(ع) آیین حضرت موسی(ع) ظرف و زمان حقّانیت خود را پایان یافته تلقّی می‏کند و به تعبیر کلامی و تفسیری، آیین حضرت موسی(ع) نسخ شده است. با ظهور پیامبر اکرم(ع) نیز شرایع پیشین از جمله شریعت حضرت عیسی و موسی(ع) نسخ شده‏اند و پیروان آن‏ها باید به آیین حضرت محمّد(ص) روی آورند. به دیگر سخن، درستی و حقّانیت شرایع پیشین در عصر خود درست، و در زمان ظهور اسلام به سر آمده است.

    حضرت امام(ره) در این‏باره با اشاره به رسوخ تحریفات در مسیحیت می‏گوید: «آقایان خیال می‏کنند مذهب مسیح آنی است که حالا دست ماست ـ البته در زمان خودش درست بوده».5

    3. مسیحیت منسوخ

    حضرت امام(ره) در عبارت دیگر، با تصریح به منسوخ شدن مسیحیت و اکتفای آن به موعظه و ورد، می‏گوید: «مسیحیت هم ـ این مسیحیت منسوخ ـ این جور است؛ مسیحیتی که نسخ شده است».6

    4. یهودیت و مسیحیت منطبق بر «المغضوب علیهم» و «الضّالّین»

    در سوره حمد، پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان از خداوند می‏خواهند که آنان را به «صراط مستقیم» هدایت نماید و در مقام تبیین و توضیح «صراط مستقیم»، آیه بعدی خاطرنشان می‏سازد که نه راه غضب‏شدگان و نه گم‏راهان: (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ) (حمد: 6و7)

    در تفاسیر روایی، ذیل آیه مزبور روایتی وارد شده است که مقصود از (المغضوب علیهم) یهود و مقصود از (الضالین) مسیحیت است. لازمه این روایت و تفسیر این است که آیین مسیحیت و یهودیت در خارج از صراط مستقیم قرار دارند، بر خلاف ادعای برخی که از همگامی یهودیت و مسیحیت در صراط مستقیم سخن می‏رانند.

    حضرت امام(ره) با اشاره به این آیه شریفه و روایت می‏فرماید: «در یک روایتی هست ـ من نمی‏دانم وارد است یا نه ـ نقل می‏کنند که قضیه مغضوب علیهم، بر حسب قول مفسّران، عبارت از یهود است و ضالین عبارت از نصارا».7

    5. پیامبران و شرایع پیشین؛ مظهر پیامبر و شریعت اسلام

    در فلسفه و عرفان مبرهن شده که اولین صادر و وجود ممکن حقیقت محمّدیه است و وجودات ممکن دیگر در عالم عقول و اعیان، از وجود حقیقت محمّدیه نشأت گرفته‏اند. شرایع و کتاب‏های آسمانی سایر پیامبران نیز از حقیقت محمدیه دریافت می‏شوند. پس حضرت محمّد(ص) اولین و کامل‏ترین جانشین و واسطه وجود و فیض الهی است و شریعت وی نیز مبدأ و کامل‏ترین شریعت، و سایر شرایع مظهر و چکیده آن می‏باشند.

    حضرت امام(ره) در آثار عرفانی خویش، به صورت‏های متعدد بر این نکته تأکید کرده‏اند؛ چنان‏که در جایی می‏نویسند: «و فی الشرائع شریعته اکملُ و کمال شریعتهِ بِالولایةِ و نسبةُ شریعتهِ الی سائر الشرائع کنسبتهِ الی صاحِب الشرائع فشریعتهُ واقعةٌ تحتَ دولةِ اسمِ‏اللّهِ الَّذی کانَ حُکمه اَبدیا و ازّلیا. فاِن سائر الشرائع اَیضا مظاهر شریعته و شریعتِه کمالُ سائر الشرائع.»8

    و در جای دیگر می‏نویسند: «فاعیانهُم مظاهرُ عینه فی الحضرةِ العملیة و اعیانُهم الخارجیةُ مظاهُر هویتّهِ التی هی الفیضُ المقدّسُ و النفسُ الرّحمانی و کلُّ الشرائع مظاهرُ شریعتهِ فهُو خلیفةُاللّهِ ازلا و ابدا».9

    6. اسلام؛ آیین ناب و کامل

    یکی از راه‏کارهای تشخیص دین ناب و کامل، تحلیل و بررسی آموزه‏های آن و مقایسه و تطبیق آن با ادیان دیگر است تا در پرتو مقایسه و تطبیق میزان، کمال و ناب بودن دین روشن شود. امام خمینی(ره) با توجه به این راه‏کار و تحلیل و مقایسه اسلام نسبت به یهودیت و مسیحیت، ناب بودن و کمال اسلام را اثبات می‏کند. ایشان ملاک برتری دین را در سه عرصه بیان می‏دارند:1. آموزه‏های اعتقادی و معرفتی؛ 2. اخلاق؛ 3. اعمال فردی و اجتماعی.

    به دلیل آنکه مسیحیت در اصل اعتقاد به آفریدگار متعال، به دلیل اعتقاد آنان به تثلیث (اقانیم ثلاثه = پدر، پسر، روح‏القدس) دچار مشکل هستند و کتاب اصلی انجیل محّرف، بلکه مفقود شده، از این منظر قابل مقایسه با اسلام نیست.

    در عرصه اخلاق نیز مسیحیت اخلاق سازش‏کارانه را ترویج می‏دهد که مورد سوء استفاده حاکمان جور قرار گرفته است.

    در عرصه اعمال فردی و اجتماعی نیز نوعا فاقد اصول و راه‏کارهای خاصی است و عبادت را به ساعت خاص روز یکشنبه در کلیسا اختصاص داده است، برخلاف آیین مقدس اسلام که مشتمل بر اصول ارزشی و اخلاقی و عبادت‏های مستمر و احکام و دستورهایی فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی است که از این حیث، یک آیین کامل به حساب می‏آید. با مقایسه اجمالی اسلام و مسیحیت برتری اسلام نمایان می‏گردد.

    امام خمینی(ره) برتری و کامل بودن اسلام را بدیهی می‏انگارند10 و در تقریر آن می‏نویسند: «پس از آنکه می‏دانیم با علم ضروری، که شریعتی از جانب حق تعالی در بین بشر باید باشد و رجوع نماییم به شرایع معموله در بین بشر، که عمده آن‏ها سه شریعت است: یکی شریعت یهود و دیگر شریعت نصارا و دیگر شریعت اسلام، می‏بینیم بالضروره که شریعت اسلام در سه مقام ـ که اساس شرایع و مدار تشریع بر آن است، که یکی راجع به عقاید حقّه و معارف الهیّه و توصیف و تنزیه حق و معاد و کیفیت آن و علم به ملائکه و توصیف و تنزیه انبیا:، که عمده و اصل شرایع است ؛ و دیگر راجع به خصال حمیده و اصلاح نفس و اخلاق فاضله؛ و سوم راجع به اعمال قالبیه فردیه و اجتماعیه، سیاسیه و مدنیه و غیر آن است ـ کامل‏تر از دیگران است، بلکه هر منصف بی‏غرض نظر کند می‏یابد که طرف نسبت با آن‏ها نیست. و در تمام دوره زندگانی بشر، قانون و شریعتی که به این اتقان باشد و در تمام مراحل دنیایی و آخرتی کامل و تام باشد، وجود نداشته و این خود بزرگ‏ترین دلیل بر حقّانیت آن است. اثبات حقیقت دین اسلام احتیاج به هیچ مقدّمه ندارد، جز نظر کردن به خود آن و مقایسه بین آن و سایر ادیان و شرایع در جمیع مراحلی که تصور می‏شود احتیاج بنی‏الانسان از معارف حقّه و ملکات نفسانیه، تا وظایف نوعیه و شخصیه و تکالیف فردیه و اجتماعیه.»11

    7. دلایل نقلی و عقلی امام خمینی(ره) در نقد پلورالیزم

    پیشتر گفته شد که مسئله پلورالیزم دینی به صورت مستقل مورد اهتمام امام راحل قرار نگرفته و به صورت ضمنی بدان پرداخته شده است. از مطالعه آثار ایشان می‏توان دلایل ذیل را در نقد پلورالیزم دینی استخراج کرد:

    حضرت امام برای اثبات جاودانگی اسلام و توجه آن به همه بشریت ـ که لازمه آن عدم جاودانگی و توجه سایر ادیان به همه بشریت است ـ به چند آیه شریفه استشهاد می‏کنند و در صدر استدلال خود می‏گویند: «در قرآن کریم، گواهی‏هایی است بر اینکه قرآن و احکام اسلام برای همیشه و همه توده بشر است» که ما بعضی از آن‏ها را در اینجا می‏آوریم:

    1) «وَ إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» (فصلت: 41) اینکه قرآن کتابی است که از هرگونه بطلان و آفت از هر لحاظ مصون است، دلیل بر جاودانگی آن می‏باشد.

    2) «وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَ مُهَیْمِنا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنْزَلَ‏اللّهُ» (مائده: 48)

    3) «وَ مَن یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِینا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ.» (آل‏عمران: 85)

    حضرت امام در تقریر آیه مزبور می‏گویند: «اگر دین دیگری غیر از اسلام می‏آمد، این آیه درست نمی‏شد.»12 از کلام ایشان برمی‏آید که «اسلام» در آیه شریفه به معنای تسلیم در برابر خدا و یا هر دینی نیست، بلکه مقصود «دین اسلام» است. علاوه بر آن غیر از اسلام دینی نخواهد آمد و اسلام یگانه دینی است که مورد قبول الهی می‏باشد.

    4) «وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ‏اللّهِ تَحْوِیلا.» (فاطر: 42) هرگز نمی‏یابی از برای دستور خدا تبدیل و تغییری و این دلیل جاودانگی سنّت و دستور خدایی است.

    5) «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرا.» (فرقان: 1)

    6) «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرَی لِلْعَالَمِینَ.» (انعام: 90)

    7) «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ.» (انبیاء: 107)

    در سه آیه اخیر، نبوّت پیامبر اکرم(ص) برای همه جهانیان معرفی شده است که این شامل اهل کتاب و پیروان ادیان دیگر نیز می‏شود و این با پیام پلورالیزم سازگار نیست. حضرت امام در توضیح آیات مزبور می‏گویند: «در این آیات و بسیاری دیگر، که به این مضمون وارد است، خدا پیغمبر اسلام را بیم‏دهنده و رحمت برای تمامی جهانیان خوانده و قرآن را تذکره و قانون همه جهانیان قرار داده و شک نیست تمام افراد بشر در هر دوره پیدا شوند و در هر کشوری زیست کنند، از جهانیان هستند. پس به موجب این آیات، پیغمبر برای همه قانون آورده و اسلام قانون همه جهانیان است، هر کس باشد و هر وقت باشد و هر جا باشد.

    اگر قانون برای یک زمان یا یک گروه باشد، تخلّف از آن برای دیگر مردم بیمی ندارد و عمل کردن به آن از نیکی‏ها نیست تا پیغمبر بیم‏دهنده همه جهانیان و رحمت برای همه عالمیان باشد و قرآن تذکره برای همه عالم باشد».13

    استدلال حضرت امام قابل عنایت بیشتر است؛ وی با اشاره به عبارت «للعالمینَ نذیرا» در آیه مزبور که پیامبر را بیم‏دهنده همه مردم توصیف می‏کند، درصدد بیان این نکته و استدلال ظریف هستند که صدق بیم‏دهنده و نذیر بودن حضرت محمّد(ص) برای همه جهانیان با نظریه پلورالیزم دینی سازگار نیست؛ چرا که در این نظریه هر پیامبری تنها بیم‏دهنده پیروان و امّت خویش است. اما چون قرآن حضرت محمّد(ص) را نذیر برای همه جهانیان معرفی کرده است، این معنا با شمول آن به پیروان ادیان دیگر تحقق می‏یابد و این به معنای برنتافتن حقّانیت ادیان دیگر از منظر قرآن کریم است که حضرت امام(ره) به این نکته ظریف تفطّن داشته‏اند.

    8) «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ وَلکِن رَّسُولَ‏اللّهِ وَ خَاتَمَ‏النَّبِیِّینَ.» (احزاب: 40)

    آیه مزبور هشتمین آیه‏ای است که حضرت امام بر اثبات حقّانیت اسلام و جاودانگی آن استدلال کرده‏اند و در تقریر آن می‏گویند: «در این آیه، خدا ختم پیغمبری را پیغمبر اسلام اعلان کرده، پس قانون آسمانی و دستور خدایی که باید به وسیله پیغمبران بیاید، دیگر برای بشر نخواهد آمد. پس معلوم شد که قانون اسلام که آخرین قوانین خدایی است، به حکم این آیه برای همیشه و همه توده بشر خواهد بود.»14

    9) «الأسلامُ یعلو و لا یُعلی علیه».15

    امام راحل با اشاره به نقاط قوّت و برتری اسلام در سه عرصه اعتقادات، اخلاقیات، و اعمال فردی و اجتماعی ـ که تفصیل آن‏ها پیشتر گذشت ـ یکی از معانی حدیث مزبور را همین معنا ذکر می‏کنند که لازمه‏اش گرویدن پیروان ادیان دیگر به اسلام می‏باشد؛ چنان‏که می‏گویند: «این یکی از معانی حدیث شریف است که می‏فرماید: "الاسلامُ یعلو و لا یُعلی علیه"؛ زیرا که هر چه عقول بشر ترّقی کند و ادراکات آن‏ها زیاد گردد وقتی به حجج و براهین اسلام نظر کنند، پیش نور هدایت آن خاضع‏تر شوند و حجتی در عالم غلبه بر آن نکند.»16

    10) حدیث تفسیر «مغضوب علیهم» و «الضالین» و انطباق آن بر یهودیت و مسیحیت: اشاره شد که حدیثی در تفسیر و انطباق (المغضوب علیهم) و (الضالین) بر یهودیت و مسیحیت نقل شده که لازمه آن انقضای حقّانیت آن دو آیین است، وگرنه در صورت بقای حقّانیت آن‏ها، حدیث مزبور بی‏معنا خواهد بود.

    11) دلیل عقلی: امام خمینی(ره) برای اثبات حقّانیت منحصره اسلام، نخست به ضرورت دین و بعثت پیامبران و ناکارآمدی عقل اشاره می‏کنند. از سوی دیگر، تأکید می‏نمایند که خداوند در طول تاریخ، شرایع و پیامبران متعددی فرو فرستاده که آخرین آن‏ها، آیین مقدّس اسلام است.

    عقل انسان به دلیل کرانمندی خود، به لزوم اقبال به پیام‏های آسمانی حکم می‏کند. همچنین در مقام تعیین و انتخاب یک دین از میان ادیان و شرایع متعدد آسمانی به عنوان دین کامل و برتر، به دنبال ملاک و تحلیل و مقایسه شرایع گوناگون با یکدیگر است.

    در این مقام، یعنی بررسی و مقایسه ادیان با یکدیگر، عقل به قوّت و برتری اسلام حکم می‏کند. توضیح آن در صفحات پیشین گذشت. از این‏رو، انتخاب آیین اسلام یک حکم عقلی است. کلام امام راحل نیز پیشتر گزارش شد.

    8. عذاب یا نجات اکثریت مردم؟

    یکی از دستاویزهای مهم طرفداران پلورالیزم دینی ادعای لزوم عذاب اکثریت مردم در جهنم بنابر نظریه «انحصارگرایی دینی» است؛ چرا که لازمه حقّانیت یک دین مثل اسلام، باطل و ناحق‏انگاری ادیان دیگر و به تبع آن، حکم به ضلالت و گم‏راهی پیروان ادیان گوناگون می‏باشد که لازمه آن نیز عذاب آنان در جهنم خواهد بود. با توجه به اینکه هیچ دینی تا امروز اکثریت مردم را به خود اختصاص نداده است، لازم می‏آید که اکثریت مردم جهان در دین باطل و به تبع آن، در عذاب و گم‏راهی باشند.

    اما اگر نظریه کثرت‏گرایی دینی را بپذیریم، ادیان متعدد در عرض هم حق و پیروانشان نیز هر کدام در صراط مستقیم و هدایت گام بر می‏دارند که لازمه آن نجات اکثریت در پرتو پلورالیزم دینی است.

    این اشکال را بیشتر جان هیک فیلسوف دین معاصر غرب، طرح و تقویت کرده است.17 بعضی از معاصران نیز آن را پذیرفته و به تبلیغ آن پرداخته‏اند.18

    در نقد این اشکال، باید گفت: طراحان اشکال مزبور نتوانسته‏اند بین هدایت و صراط مستقیم و معذوریت و حجت فرق قایل شوند؛ چرا که نظریه «انحصارگرایی دینی» تنها مدعی انحصار دین حق و صراط مستقیم در یک آیین است. اما پیروان ادیان دیگر یا انسان‏هایی که اصلا اسم دین را نشنیده‏اند برایشان دو فرض و تصویر وجود دارد: فرض اول، معذوریت و دست نیافتن آنان به حجت است که در پرتو آن، از نجات‏یافتگان خواهند بود؛ فرض دوم که به صورت عناد و علم اختصاص دارد، فرض عذاب است. پس لازمه انحصارگرایی دینی عذاب اکثریت نخواهد بود.

    توضیح بیشتر اینکه: با مطالعه احوالات انسان ـ چنان‏که امام راحل نیز اشاره داشتند ـ انسان‏های خارج از دین و صراط حق را می‏توان به چهار دسته تقسیم کرد:

    دسته اول انسان‏های ابتدایی هستند که به دلیل زندگی در مناطق محروم و دور دست، اصلا اسم خدا و دین را نشنیده‏اند. از این‏رو، پیرو هیچ دینی نیز نیستند. این انسان‏ها می‏توانند نیکوکار، با اخلاق حسنه و به تعبیری، پیرو عقل و فطرت درونی باشند. وضعیت چنین انسان‏هایی در قیامت از منظر حکمت و فلسفه اسلامی، سعادت و خوش‏بختی مادی و حیوانی است؛ به این معنا که چون از معارف عقلی و کمالی اطلاع نداشتند، نمی‏توانند به سعادت عقلی و مجرد در قیامت نایل آیند، بلکه سعادت آن‏ها سعادت مادی خواهد بود که زندگانی دلخواه از حیث امکانات معیشتی مادی و درخور خود در قیامت را خواهند داشت. این زندگانی نیز محصول بروز و ظهور ملکات اخلاق نیکوی آن‏هاست.

    دسته دوم همان انسان‏های دسته اول هستند، با این فرض که به جای اخلاق نیکو، دارای اخلاق ناروا و زشت هستند و منقاد احکام عقل و فطرت خویش نیستند؛ آن‏ها در دنیا انسان‏هایی ضد اخلاق و ظالم و پست بوده‏اند. چنین انسان‏هایی در آخرت، در پرتو ظهور ملکات اخلاقی خویش به عذاب مادی گرفتار خواهند شد.

    دسته سوم انسان‏هایی هستند که اسم دین و خدا را شنیده و به یکی از ادیان منسوخ مانند یهودیت یا مسیحیت ملتزم شده‏اند، ولی با این فرض که دست‏کم به حکم فطرت خویش و همچنین احکام دین خود، پای‏بند و عامل باشند. این انسان‏ها نیز در پرتو تجلّی ملکات اخلاقی خویش، در آخرت از سعادت مادی متنّعم خواهند بود.

    دسته چهارم انسان‏های دسته سوم هستند، با این تفاوت که تنها اسم دین و آیین را حفظ کرده، اما به حکم فطرت و احکام دین خود نیز ملتزم نیستند. این انسان‏ها نیز به دلیل ظهور ملکات نفسانی خویش در شقاوت حسی و مادی گرفتار خواهند آمد.

    پس از چهار قسم از منکران دین حق، دو قسم از اول در سعادت مادی خواهند بود، دو قسم دیگر نیز به مرور زمان و زوال ملکات پست، بعضی از آن‏ها می‏توانند به تناسب ملکاتشان از عذاب نجات یابند، که این خود سهم بزرگی از نجات‏یافتگان را تشکیل می‏دهد. علاوه بر آن، اگر پیروان دین حق را بر آن ضمیمه کنیم، شمار نجات‏یافتگان بالا خواهد رفت.

    این اصل و مبنا ـ یعنی کثرت نجات‏یافتگان از سده‏های پیش مورد توجه و اهتمام فلاسفه اسلامی مانند بوعلی‏سینا19 و صدرالمتألّهین20 و از معاصران، شهید مطهّری21 قرار گرفته است.

    حضرت امام(ره) نیز در درس‏های اسفار خود به صورت مفصّل به این اصل و موضوع پرداخته‏اند که به دلیل اهمیت آن، آراء ایشان تنها گزارش می‏شوند:

    امام خمینی(ره) با نگرش عرفانی که داشتند، معتقد به سعادت عقلی و حقیقی (قرب الهی) هستند که انسان‏های اندکی بدان نایل می‏آیند. به جهنم نیز انسان‏های کمی وارد می‏شوند. اکثریت مردم در آخرت، دور از جهنم و در سعادت مادی و حیوانی ـ نه عقلی ـ ماندگار می‏شوند. «این طور نیست که در جهنم را باز کنند و مدام انسان را به جهنم بریزند؛ خیلی کم هستند که به جهنم بروند؛ چنان‏که خیلی کم هستند که به بهشت بروند، بلکه نوع مردم مثل بهایم‏اند که به دنیا آمدند و چریدند و رفتند و در آخرت هم به آن‏ها یک مرتع وسیعی می‏دهند که آنجا هم بچرند. نوع مردم این طورند؛ یعنی بُله‏اند.»22

    حضرت امام(ره) درباره انسان‏های دسته اول (جاهل به خدا، اما نیکوکار) می‏گویند: «یک دسته از نوع بشر شبیه حیوانات هستند؛ مثل آمریکایی‏های اصلی قدیم یا وحشی‏های آفریقا؛ چون این‏ها از مبدأ و معاد خبری ندارند و از امور اعتقادی محروم‏بوده و متوجه معانی نبوده‏اند و آن چیزهایی که به قلوب ما خطور می‏کند، اصلا به اذهان آن‏ها خطور نکرده است و در غفلت بحت مانده‏اند. لذا، این‏ها هم از سعادت اعتقادی حق و هم از شقاوت اعتقادی باطل محروم هستند. این‏ها مثل حیواناتند که فقط جهات حیوانیتشان مثل غضب و کینه و سبعیت تکمیل می‏شود. پس این‏هایی که مثل حیوانات بوده و قوای حیوانیشان کامل شده و ملکات حیوانی تحصیل کرده‏اند، در آخرت فقط تجرّد برزخی حیوانی دارند و ملکاتشان طبق نفوس برزخیه آن‏ها فعالیت خواهد کرد. بالجمله، این دسته مثل دسته‏ای از حیوانات هستند که جهنم موعود را ندارند و بهشت موعود هم ندارند، فقط ملکات این‏هاست. تا ملکاتشان چه باشد!»23

    ایشان در جای دیگر در تقریر آن می‏گویند: «آن‏هایی که نامی از خدا و رسول و حکمی از احکام دینی را ندانسته‏اند، به چه نحو هستند؟ بلی، چون این افراد اخلاقیاتی دارند، اگر اخلاق حسنه‏ای که مربوط به قوانین بوده و مکتسب از دستورات الهیّه تشریعیه می‏باشد، نداشته باشند، ولی خُلق حسن و ملکه‏ای از قبیل رحم و سخاوت و انصاف و اطمینان قلب و غیره داشته باشند، سعادت حسی دارند.»24

    حضرت امام(ره) درباره انسان‏های دسته دوم (جاهل به خدا با اعمال زشت) معتقدند که چون آن‏ها فاقد هرگونه صورت اعتقادی توحیدی هرچند به صورت نهان هستند، به جنت و بهشت موعود نایل نخواهند آمد. از سوی دیگر، به دلیل جهالت، به جهنم موعود نیز وارد نخواهد شد. عذاب چنین انسان‏هایی تنها از سوی ملکات اعمال زشت خود خواهد بود؛ می‏گویند: «از این جهت، در شقاوت خواهند بود که از درون نفس، طبق ملکات، موجبات الم تشکیل خواهند داد و از این جهات که انشاءات نفس، طبق ملکات خواهد بود، چنین کسانی معذّب خواهند بود؛ چون هیچ صورت اعتقادی نداشتند و نور توحیدی در قلوبشان اکتساب نشده که بعد از چندی ظهور و بروز نماید. و خلاصه نور توحیدی به صورت اعتقادی، حتی به طور کمون و اضمار حاصل نبوده و کسب نشده تا از این راه، بعد از مدت متمادی نجاتی پیدا شود... گرچه آنان طبق ملکات خود، در نار و جهنم داخلی خود خواهند ماند، ولی برای این‏ها نار خارجی که در مقابل عصیان و خلاف و تمرّد باشد، نیست.»25

    امام خمینی(ره) در مقام دیگر، به نظریه عرفا نزدیک می‏شوند که معتقدند: کفّار به دلیل وجود فطرت توحیدی از عذاب جاودانه نجات خواهند یافت. نحوه نجات آنان از جهنم نه با خروج از آن، بلکه با بی‏تأثیری آتش بر آنان خواهد بود و چه‏بسا در جهنم با آتش نیز بازی کنند. ایشان می‏گویند:

    «چون اصل توحید فطری ـ یعنی همان عشق به کمال که در همه است ـ در این‏ها نیز هست و در این معنا، بین متمدن و غیرمتمدن، آفریقایی و اروپایی و آسیایی و سیاه و سفید فرقی نیست، در نتیجه، احتمال دارد که همین نور توحید فطری جلوه کند، گرچه آنان طبق ملکات خود در نار وجهنم داخلی خود خالد خواهند بود، ولی برای این‏ها نار خارجی که در مقابل عصیان و خلاف و تمرّد باشد، نیست و محتمل است که آن نور توحید فطری ظهور کند و در اثر ظهور آن، نارهای داخلی اثری نداشته باشند و گرچه داخل نار ملکات خواهند بود، ولی نور توحید فطری غلبه کرده و آن‏ها را از تأثیر بیندازد و شاید آنچه که در بعضی اخبار است. "یتلاعبون فیها بالنار" همین اشخاص باشند.»26

    اما انسان‏های دسته سوم (جاهل قاصر به دین حق و پیرو دین منسوخ) امام(ره) به صراحت، به عدم دخول آن‏ها به جهنم حکم می‏کنند و در توضیح آن می‏گویند: »دسته دیگر که کثیری از نوع انسان را تشکیل می‏دهند، گرچه در مراکز تمدن علمی و عملی بوده‏اند، ولکن چون ابا عن جدٍّ بر دین منسوخ سابق بوده‏اند و به دین لاحق مشرف نشده‏اند، ولی نه از باب عناد و نفاق، بلکه از باب قطع به خلاف، یعنی آن‏ها اصلا و ابدا حتی احتمال صحّت اسلام را هم نمی‏دهند ـ همان‏طوری که ما اصلا احتمال نمی‏دهیم که مسلک بهایی‏ها صحیح بوده و آن‏ها درست گفته باشند ـ و چون آن را همین‏طور می‏دانند و یا اینکه در جایی هستند که اسمی از اسلام به گوششان نخورده است، مثل بودایی‏ها که در فلان ده، فلان جزیره قرار گرفته‏اند، ولکن این دسته به دین خودشان که از سابق بوده معتقدند و فرض این است که براساس آن دینشان مستقیما راه یافته و در عقایدشان هم همان‏طور که آن پیغمبر فرموده، معتقدند؛ مثل راهبی که از اول عمر تا آخر در دیر خود زندگی کرده و حضرت عیسی را می‏شناخته و همین‏طور که ایشان فرموده است، به قضایای مبدأ و معاد معتقد بوده و عملش هم عمل صالح و بر میزان آن طریقه بوده است و چون از اول علم به خلاف داشته، به دین اسلام هم توجه نکرده است؛ البته نمی‏توان گفت این چنین شخصی به جهنم خواهد رفت.»27

    ایشان تصریح می‏کنند پیروان ادیان دیگر با این فرض مسلما به جهنم، همچنین بهشت موعود و جایگاه خاص مؤمنان نخواهند رفت، بلکه در مقامی پایین‏تر از بهشت موعود، به دلیل ملکات اعمال نیکوی خودشان در لذت و سعادت متناسب با خودشان، خواهند بود: «ممکن است فریقی هم باشد لا فی‏الجنة و لا فی‏النار و جایی باشد که آنجا بمانند و یا در مرتبه پایین‏تر از جنت بروند؛ چون مغفور خواهند بود و هیچ عیبی هم ندارد... آن عمل صالح که برای خدا انجام شده از قبیل احسان و برّ به والدین و غیره صورت و ملکه‏ای دارد.»28

    ایشان در جای دیگر، نوع سعادت آنان در آخرت را چنین تبیین می‏کنند: «این‏ها گرچه از پیغمبران تبعیت می‏کنند، ولی به همان جنبه حیوانی نظر دارند و می‏خواهند از آتش برهند و به لذات برسند. این دسته گرچه به‏واسطه عمل به دستور شریعت، به سعادتی که ظاهر شریعت خبر داده، یعنی (جناتٍ تجری مِن تَحتِها الأنهار) (آل عمران: 198) به گلابی، سیب، قصور و حور می‏رسند، ولی این موجب نمی‏شود که آن‏ها بالاتر از سعادت برزخی حیوانی داشته باشند».29

    اما انسان‏های دسته چهارم یعنی انسان‏های پیرو دین منسوخ، که از روی علم و عناد به آیین حق، در شریعت پیشین خود باقی مانده‏اند، ایشان چنین انسان‏هایی را در گرفتاری و شقاوت همیشگی و خسران توصیف می‏کنند: «این‏چنین کسانی که اعتقاد کج و معوج داشته و به شاه‏راه حقیقت بغض دارند، به‏تدریج شقاوت این‏ها زیادتر گردیده و باطن آن‏ها صورت جحود و نفاق بوده و روح و نفس، کج و معوج از حقیقت بار آمده و صورت واقعی‏اش صورت باطل و عقیده‏اش عقیده فاسد ظلمانی است. این چنین شخصی گرفتار وبال دایمی بوده و شقاوت همیشگی عظمی و خسران به تمام معنا خواهد داشت.»30

    حضرت امام(ره) در جای دیگر، شقاوت و عذاب انسان‏های عالم و آگاه، اما معاند را شدیدترین عذاب و از نوع عذاب و آتش عقلی غیرقابل نجات توصیف می‏کنند: »اگر در قلب کسی اعتقادات به‏طور کج وارد شود و در این جهت به واسطه استکبار بر خدا، مقصّر باشد ـ نعوذ بالله ـ و پیوسته نظرش این باشد که از روی عناد، بر ابطال مطالب حق، دلیل درست کند و از روی معاندت بر قرآن و انبیا، شبهات تأسیس کند، این‏چنین شخصی دارای کل‏الشقاوة می‏باشد که در مقابل سعادت عقلی است، نعوذ بالله که این چنین شقاوت در مرتبه عقلانیت حاصل باشد!... این انتقاشات، مبدأ حیّات و سموم و عقارب و منشأ نار عقلانی است که شاید مثل (نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ) (همزه: 6و 7) بوده باشد، و برای چنین کسی زمینه نجات نخواهد بود؛ چون بذر در حد بذریت مانده و صورت عقلانی اباطیل تولید شده است. و البته این‏چنین فعلیت در مرتبه تجرّد تام، مبدأ حیّات و عقارب و نیران خواهد شد، ای بسا مبدأ نار عقلی هم باشد.»31

    دلایل نجات اکثریت

    حاصل نظریه امام این است که اکثریت مردم انسان‏های متوسط هستند که از روی جهل و قصور، جاهل به خدا یا دین حق هستند. چنین انسان‏هایی اکثریت مردم را تشکیل داده و از نجات‏یافتگان از عذاب و چه‏بسا متنّعم به نعمت‏های حسی در آخرت خواهند بود. به‏دیگر سخن، عذاب چنین انسان‏هایی برای خداوند قبیح است و ناپذیرفتنی.

    از لابه‏لای مطالب حضرت امام 1می‏توان دلایل نظریه مزبور را به شرح ذیل استنباط کرد:

    1. قرآن کریم: ایشان در دو موضوع، به آیات قرآنی استدلال کرده‏اند:

    الف. (وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولا) (اسراء: 15) آیه شریفه صراحت دارد که هرگونه عذاب و کیفر بر بعثت رسول ـ یعنی ابلاغ پیام الهی ـ متوقف است. از این‏رو، کسی که متوجه هیچ معرفتی از خدا و نبوّت نبوده برایش عذابی نیست. به دیگر سخن، عذاب پیش از بیان از طریق رسول آسمانی به حکم عقل، خلاف عدل است. ایشان در این‏باره با نقد دیدگاه بعضی از اصولیان می‏گویند: «اگر کسی مثل اصولیین قایل باشد که هرکس مُرد، باید او را آورده و میزانی بگذارند و حسابش را بسنجند، بنابراین قول، چون این دسته سعادتی تحصیل نکرده‏اند، باید مثل ایشان گفت که آن را می‏برند و به جهنم می‏ریزند. ولی چنین چیزی ممکن نیست؛ چون آقایان گمان کرده‏اند که آیه شریفه (مَا کُنَّا مُعَذِّبینَ...) یک امر تعارفی است و ممکن بود قبل از بعث رسل به جهنم بریزد، منتها این کار را نکرد و از روی تعارف قول داد که بعد از رسل این کار را خواهم کرد؛ این‏طور نیست؛ چون قضیه عقلی است که خداوند متعال عادل است و براساس عدل هم عمل می‏نماید.»32

    ب. انصراف: شاید این اشکال مطرح شود که آیات عذاب بر کفّار مطلق هستند و شامل همه کفّار، اعمِ از جاهل قاصر یا باقی‏مانده بر شرایع پیشین، می‏شوند. امام راحل در نقد این شبهه، دو گونه پاسخ می‏دهند:

    پاسخ اول ادعای انصراف کافر جاهل قاصر از آیات عذاب است؛ چنان‏که می‏گویند: «آن کفّاری که خدا در قرآن به آن وعده عذاب و جهنم داده است، مسلّما این دسته از کفار نیستند».33 به دیگر سخن، خطاب آیات عذاب کفّار به کفّار معاند است و از اول اطلاق ندارد. اما پاسخ دوم امام چنین است: «اگر انسان به قرآن خوب نگاه کند، می‏فهمد قرآن با کفّاری که حرف زده و به آن‏ها وعید می‏دهد، کفّار قریش و معاندین پیغمبر بوده‏اند که در اصطلاح قرآن، بر این‏ها فسّاق و فاسق اطلاق می‏شود، در اصطلاح قرآن به این معناست».34

    2. روایات: رویکرد دوم حضرت امام در نظریه خود مبنی بر نجات اکثریت و تنعّم حسی اکثریت مردم، رویکرد روایی است؛ به این معنا که ایشان با نگاه به روایات، نظریه خویش را مستدل می‏کنند. در جست‏وجو در آثار ایشان دو روایت ذیل به دست آمدند:

    الف. در بعضی از روایات گزارش شده است که از یک در بهشت غیرمسلمانان وارد خواهند شد. ایشان در توضیح آن می‏گویند: «در روایات ما آمده است که خداوند متعال برای بهشت، هفت در قرار داده است؛ از شش در آن مسلمین و از یک در دیگر آن غیرمسلمین وارد خواهند شد».35

    ب. در روایات وارد شده است که اهل جهنم پس از مدت‏های مدید در آتش، به آن عادت کرده و چه بسا به لعب نیز می‏پردازند: «یتلاعبونَ فیها بالنارِ».36

    حضرت امام حدیث مزبور را به زوال فطرت عارضی کفر و ظهور دوباره فطرت توحیدی معنا می‏کنند و می‏گویند: «محتمل است که آن نور توحید فطری ظهور کند و در اثر آن، نارهای داخلی اثری نداشته باشند، و گرچه داخل نار ملکات خواهند بود، ولی نور توحیدی غلبه کرده و آن‏ها را از تأثیر بیندازد. و شاید آنچه که در بعضی اخبار است "یتلاعبون فیها بالنار" همین اشخاص باشند.»37

    3. دلیل عقلی: امام خمینی(ره) برای اثبات نجات اکثریت به‏دلیل عقل نیز استدلال نموده است و عذاب اکثریت و کفّار جاهل قاصر را متعارض با حکم عقل توصیف می‏کنند.

    الف. عارضی بودن کفر: دلیل عقلی بر زوال آتش و عذاب از کفّار، عارضی بودن ملکات زشت کفر و به تبع آن، امکان زوال ملکات است که رهاورد آن نیز انقطاع عذاب و نجات خواهد بود. ایشان در تبیین عذاب کفّار جاهل به خدا و امکان زوال عذاب آنان می‏گویند: «گرچه در این‏ها صورت اعتقادی توحیدی نمی‏باشد، ولی چون اصل توحید فطری یعنی همان عشق به کمال، که در همه است، در این‏ها نیز هست و در این معنا بین متمدن و غیرمتمدن، آفریقایی و اروپایی و آسیایی و سیاه و سفید فرقی نیست، در نتیجه، احتمال دارد که همین نور فطری جلوه کند... نور توحید فطری غلبه کرده و آن‏ها را از تأثیر بیندازد.»38

    ب. قبح عقاب بلابیان: عقل و عقلا شرط عقاب بر نافرمانی از تکلیف مولی را «بیان و ابلاغ آن بر بنده» می‏دانند و اگر بیانی از تکلیف نباشد یا بیان به هر عاملی که شده به بنده به‏صورت متعارف نرسیده باشد، نمی‏توان عبد را به اتهام مخالفت با تکلیف و وظیفه مورد بازجویی و کیفر قرار داد.

    در مسئله مورد بحث نیز فرض بر این است که بیان خداوند به انسان کافر جاهل نرسیده است، وی اصلا خدا را نمی‏شناسد تا در مقابل وی کرنش نماید، یا خدا را می‏شناسد اما پیامبر و دین حق و مورد خواست الهی برای او بیان و روشن نشده است. در این صورت، عقاب کافر جاهل به دلیل عدم پای‏بندی به دین خاص، مشمول اصل «عقاب بلابیان» می‏شود که انجام آن بر خداوند قبیح و محال است.

    امام راحل ملاک عقاب را بیان و ابلاغ حکم الهی بر انسان به صورت متعارف از طریق پیامبران و تدوین احکام الهی در کتب آسمانی و نشر آن توسط علما می‏دانند، به گونه‏ای که انسان آن را بشنود و در مقام فحص و جست‏وجو برآید. در این صورت، اگر در دین حق تحقیق ننماید، عقاب وی بدون بیان نمی‏شود. اما اگر اصلا به اصل پیام یا وجود دین حق دیگر جهل مطلق داشته باشد، عقاب وی عقاب بدون بیان خواهد بود: «فلو لم یصل البیانُ مِن قبلِ المولی او وصَلَ الی الرسولِ و لم یَبلّغ او یَبلّغ دونَ المتعارفِ یکونُ العقابُ علی المخالفةِ بلابیانٍ. امّا معَ ایصالِ اللّه تعالی و تبلیغ الرسول والائمّةِ و حفظِ الاحکامِ فی‏الکتبِ والصُحفِ و تَرَکَ العبدُ وظیفَته مِن الفحصِ والتفتیشِ فلم یکن عقابُه بلابیانٍ و لیس عِندَ العقلاءِ مَعذورا، فالعقلُ یحکُم بِوجوب الفحصِ لدی الشبهةِ.»39

    ج. خلاف عدل: کیفر کفّار جاهل بر خلاف عدل الهی و ظلم محسوب می‏شود و از این‏رو، از خداوند چنین فعلی صادر نمی‏شود. پذیرفتن این اصل بر قبول اصل حسن و قبح عقلی استوار است. امام راحل در این‏باره می‏گویند: «نمی‏توان گفت این‏چنین شخصی به جهنم خواهد رفت؛ زیرا محال است حضرت احدیت با بندگان خود خلاف عدل رفتار کند».40

    د. ظلم بودن عذاب کافر جاهل: در تقریر دیگر امام عذاب کافر جاهل را ظلم، و آن را مبرّا از مقام الهی می‏دانند: «ممکن نیست چون اگر عبدی هیچ‏چیزی به گوشش نخورده و ابدا رسالت و نبوّت و کتابی را نشنیده و در گوشه‏ای از زمین، مثل حیوانات زندگی کرده، وقتی که روح از بدنش بیرون رفت، او را بیاورند و به داخل آتش بیندازند و الی‏الابد بماند و بسوزد؛ البته چنین چیزی در هیچ عقلی نمی‏گنجد و از مصادیق روشن ظلم است.»41

    پلورالیزم اجتماعی

    در ابتدا گفته شد که پلورالیزم به‏معنای «کثرت‏گرایی» است و وقتی به دین مضاف شود، مقصود «کثرت‏گرایی دینی» و حق‏انگاری ادیان متعدد است. این معنا از «پلورالیزم» با مبانی اسلام و امام خمینی ناسازگار است.

    معنای دیگر «پلورالیزم» پذیرفتن تکثّر و تنوّع در عرصه اجتماع و زندگانی جمعی است؛ به این معنا که با قطع‏نظر از اینکه کدام دین و آیین حق است، پیروان ادیان متکثّر در یک جامعه در کنار هم و با تفاهم همزیستی کنند. این قرائت از پلورالیزم با اسلام همخوانی دارد و خود قرآن چهارده سده پیش اهل کتاب را به گفت‏وگو و زندگی مسالمت‏آمیز دعوت کرده است.

    امام خمینی(ره) نیز این شکل از پلورالیزم را پذیرفته و در جاهای متعدد به زندگی مسالمت‏آمیز با پیروان ادیان دیگر تأکید داشته‏اند که در اینجا به برخی از آن‏ها اشاره می‏شود:

    ایشان با اشاره به وحدت مسلمانان و اهل کتاب در اصل مبدأ و معاد می‏گویند: «ما همه در تحت لوای توحید مجتمع هستیم. ایران مال همه است و توحید مذهب همه است، و مبدأ و معاد ایده همه است و ما این مشترکات را داریم و ملت واحده هستیم».42

    و در جای دیگر می‏فرمایند: «دولت اسلامی اگر به وظیفه اسلامی عمل کند، برای همه قشرها، برای همه دین‏هایی که رسمی هستند در ایران، برای همه این‏ها احترام قایل است... و این نیست جز اینکه اسلام این‏طور است.»43

    ایشان به برابری حقوق اقشار ملت‏ها در حکومت اسلامی تأکید می‏کنند: «در اسلام، مابین اقشار ملت‏ها هیچ فرقی نیست. در اسلام، حقوق همه ملت‏ها مراعات شده است؛ حقوق مسیحیین مراعات شده است. حقوق یهود و زرتشتیین مراعات شده است. تمام افراد عالم را بشر می‏داند و حق بشری برای آن‏ها قایل است. تمام عالم را به نظر محبت نگاه می‏کند، می‏خواهد عالم مستضعفین نجات پیدا کنند».44

    امام راحل ضمن اعتراف به حقوق هر ایرانی، دولت اسلامی را متعهد و ملزم به دفاع از آن می‏داند: «اقلّیت‏های مذهبی نه‏تنها آزادند، بلکه دولت اسلامی موظف است از حقوق آنان دفاع کند و دیگر اینکه هر ایرانی حق دارد که مانند همه افراد از حقوق اجتماعی برخوردار باشد. مسلمان یا مسیحی و یا یهودی و یا مذهب دیگر، فرقی ندارد.»45

    ایشان در آثار بیانی و قلمی خود، به صورت‏های متعدد بر مسئله «همزیستی مسالمت‏آمیز طرفداران ادیان و مکاتب گوناگون با شهروندان مسلمان» تأکید داشته‏اند که به دلیل ضیق مقال ما به همین مختصر بسنده می‏شود.46

    پی‏نوشت‏ها


    1ـ برای توضیح بیشتر از تعاریف «پلورالیزم»، ر.ک: نگارنده، کندوکاوی در سویه‏های پلورالیزم، تهران، کانون اندیشه جوان،1377.

    2ـ ر.ک: جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، الهدی، فصل نهم.

    3ـ امام خمینی، صحیفه امام، تهران، وزارت ارشاد، 1365، ج 4، ص450.

    4ـ امام خمینی، کشف الأسرار، ص308.

    5ـ امام خمینی، صحیفه امام، ج 1، ص 383.

    6ـ همان، ج 6، ص40.

    7ـ همان، ج 3، ص266.

    8ـ امام خمینی، شرح دعاءالسحر، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1374، ص67.

    9ـ همو، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، فص عیسویه، بیروت، دارالمحجة البیضاء، 1422ق، ص222.

    10ـ همو، چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1371، ص200.

    11ـ همان، ص201.

    12ـ امام خمینی، کشف‏الأسرار، ص 307.

    13ـ همان، ص307.

    14ـ همان، ص307.

    15ـ شیخ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، (بیست جلدی)، ج 17، ص376.

    16ـ امام خمینی، چهل حدیث، ص 201.

    17ـ ر.ک: جان هیک، پیشین، فصل نهم.

    18ـ ر.ک: عبدالکریم سروش، صراطهای مستقیم، تهران، صراط.

    19ـ ابن‏سینا، اشارات، شرح خواجه نصیرالدین طوسی، حاشیه فخر رازی، قم، انتشارات کتابخانه آیةاللّه مرعشی، ج 2، ص 83، نمط هفتم.

    20ـ صدرالمتألهین، الحکمةالمتعالیه، قم، نشر مصطفوی، ج 9، ص 351.

    21ـ مرتضی مطهری، عدل الهی، قم، انتشارات اسلامی، ص271، 246و305.

    22ـ عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1382، ج 3، ص478.

    23ـ همان، ص475.

    24ـ همان، ص 504و505.

    25ـ همان، 475و476.

    26ـ همان، ص476.

    27ـ همان، ص477.

    28ـ همان، ص478.

    29ـ همان، ص485.

    30ـ همان، ص479.

    31ـ همان، ص 481و 482 و نیز487.

    32ـ همان، ص484.

    33ـ همان، ص477.

    34ـ همان، ص 478.

    35ـ همان، ص 485و486.

    36ـ صدرالمتألهین، تفسیرالقرآن کریم، قم، بیدار، ج 1، ص 374.

    37ـ همان، ص 476.

    38ـ همان، ص476.

    39ـ انوارالهدایة، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372، ج 2، ص412.

    40ـ همان، ص477.

    41ـ همان، ص483.

    42ـ امام خمینی، صحیفه امام، ج 17، ص98.

    43ـ همان، ص 100.

    44ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 5، ص 441.

    45ـ همان، ج 3، ص159.

    46ـ برای آشنایی بیشتر، ر.ک: گلچین شعر، پیروان ادیان الهی، تهران، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی، 1378.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قدردان قراملکی، محمدحسن.(1384) پلورالیزم دینی از منظر امام خمینی (ره). ماهنامه معرفت، 14(1)، 41-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدحسن قدردان قراملکی."پلورالیزم دینی از منظر امام خمینی (ره)". ماهنامه معرفت، 14، 1، 1384، 41-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قدردان قراملکی، محمدحسن.(1384) 'پلورالیزم دینی از منظر امام خمینی (ره)'، ماهنامه معرفت، 14(1), pp. 41-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قدردان قراملکی، محمدحسن. پلورالیزم دینی از منظر امام خمینی (ره). معرفت، 14, 1384؛ 14(1): 41-