معرفت، سال سی و دوم، شماره هشتم، پیاپی 311، آبان 1402، صفحات 47-59

    بررسی تطبیقی شخصیت معاویه در تاریخ و ویژگی‏های منافقان در قرآن کریم

    نویسندگان:
    ✍️ علی ملکوتی نیا / دکترای تخصصی علوم و معارف نهج‏البلاغه دانشگاه قرآن و حدیث / alim2200@gmail.com
    مجتبی قراباغی / کارشناس ارشد تاریخ تشیع دانشگاه ادیان و مذاهب / mq0452@gimail.com
    doi 10.22034/marifat.2023.2020542
    چکیده: 
    هدف اساسی جستار حاضر، بررسی تطبیقی شخصیت معاویه (پسر ابوسفیان) براساس داده‌های تاریخی و ویژگی‏های منافقان در قرآن کریم است. نگارندگان در این پژوهش کوشیده‏اند با مطالعه و بررسی گزارشات تاریخی، تصویر جامعی از ابعاد شخصیتی (شناختی، اعتقادی، گرایشی، اخلاقی و رفتاری) معاویه به‌دست دهند. این تحقیق به شیوه‌ی تحلیل محتوای کیفی متعارف به‌دسته‌بندی و بررسی گزاره‌های تاریخی مربوطه پرداخته است. نتیجه آنکه؛ معاویه، در بُعد شناختی، گرفتار جهالت، سفاهت و گمراهی‌ است؛ و در بُعد اعتقادی، منکر اسلام بوده، در ساحت گرایشی نیز تمایل به دشمنان خدا (مشرکان و کفار) داشته و پشتیبانی از آنها، همت اساسی او بوده است. اخلاق و رفتار فاسد او هم حکایت‌گر مزرعه‌ای آفت‌زده و پُر از علف‌های هرز و مسموم‏کننده است که نتیجه‏اش مقابله با مظاهر دین اسلام و مذهب علوی است. از این جهت شرح حال ایشان مطابقت اساسی با تیپ شخصیتی منافقان در آیینه‌ی قرآن کریم دارد. شناخت شخصیت این‌گونه از منافقان و مخالفان حکومت اسلامی می‌تواند راهنما و راه‌گشای حاکمان و مسئولان نظام اسلامی در مواجه با حوادث مشابه باشد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Comparative Study of the Character of Muawiyah in History and the Characteristics of Hypocrites in the Holy Quran
    Abstract: 
    The main goal of this research is to compare the personality of Muawiyah (son of Abu Sufyan) based on historical data and the characteristics of hypocrites in the Holy Quran. Studying and examining historical reports, the authors in this research have tried to get a comprehensive picture of Muawiya's personality dimensions (cognitive, belief, tendency, moral and behavioral). This research has dealt with the conventional qualitative content analysis method of categorization and examination of relevant historical propositions. The results show that Muawiya, in the cognitive dimension, is plagued by ignorance, stupidity and misguidance; And in terms of belief, he was a denier of Islam, and in the field of orientation, he had a tendency towards God's enemies (polytheists and infidels) and supporting them was his main effort. His morals and corrupt behavior also tell the story of an infested field full of poisonous weeds, the result of which is confronting the manifestations of Islam and the Alawite religion. For this reason, his biography has a basic correspondence with the personality type of the hypocrites in the Qur'an. Knowing this kind of personality of hypocrites and opponents of the Islamic government can be a guide and opener for the rulers and officials of the Islamic system in facing similar incidents.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    مطالعات و بررسي‌هاي تاريخي نشان مي‌دهد پس از قتل عثمان و آغاز بيعت مردم با اميرمؤمنان علي، شماري از بزرگان اهل قريش، يا با آن حضرت بيعت نکردند و يا اگر بنا به انگيزه‌هاي سياسي مجبور شدند با او بيعت کنند، در باطن، دشمني و بغض او را در دل مي‌پروراندند و از همکاري با حکومت علوي سر باز زده و پيوسته مترصد ضربه‌زدن به او و براندازي حکومتش بوده‌اند. به اين دليل، سرچشمه و سرنخ بسياري از توطئه‌ها، فتنه‌ها، آتش‌افروزي‌ها عليه حکومت علوي، افراد و گروه‌ها و احزابي از اعراب و قريشيان مقيم مکه و مدينه است. حسادت‌ورزي و برتري‌جويي نسبت به خاندان پيامبر اکرم، و کينه‌توزي و انتقام‌جويي اعراب و قريش، هواپرستي و خودخواهي، رياست‌طلبي، عدم تحمل عدل علوي و مواردي ديگر، ازجمله انگيزه‌هاي آنها در مخالفت با حکومت علوي بوده است (ابراهيم‏زاده آملي، 1379).
    در اين ميان، مي‏توان از افرادي همچون: معاويه، اشعث‌بن قيس کندي، مغيره، طلحه، زبير، سعد‌بن ابي‌وقاص، عبدالله‌بن عمر، محمد‌بن مسلم، مروان‌بن حَکَم و امثال آنها به‌عنوان معاندان و مخالفان در مقابل حکومت امام علي نام برد.
    آنچه در موضوع مخالفت با حکومت علوي از اهميت بيشتري برخوردار است، پي‌گيري و بررسي نقش معاويه (پسر ابوسفيان)، در فرايند اين مخالفت‌هاست؛ زيرا بر هر پژوهشگر آگاه و منصف روشن است که تحولات تاريخي حيات سياسي امام علي بيش از ديگران با نام معاويه گِره خورده است. اين پيوند به‌گونه‌اي است که در حکومت علوي هرجا سخن از فتنه، آشوب و مخالفت‌هاي کينه‌توزانه است، نشاني از اقدامات خصمانة معاويه وجود دارد.
    معاويه، نخستين خليفة امويان بود که از آنان در تاريخ به «قاسطين» ياد شده است. قاسِط، در لغت به‌کسي گفته مي‌شود که مخالف عدل بوده و ستمگري مي‌کند (ابن‌منظور، 1414ق، ج 11، ص 160). قرآن ‌کريم نيز از ستمگراني که مخالف قسط و عدل هستند، به‌عنوان «قاسطون» ياد کرده و به آنان وعدة جهنم مي‌دهد: «وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» (جن: 15)؛ و اما منحرفان از حق، مسلما هيزم جهنم خواهند بود.
    امويان نيز ازجمله به‌صورتين و تأثيرگذارترين مخالفان حکومت قسط و عدل بوده‌اند که اقدامات آنها، پيامدهاي پرشماري در تاريخ اسلام به‌دنبال داشته است. شايد بدين جهت امام علي بعد از جنگ با خوارج با نگاهي آينده‌نگرانه، خطرات امويان را گوشزد کرده و فتنة بني‌اميه را ترسناک‌ترين فتنه‌ها معرفي کرد؛ فتنه‌اي کور و ظلماني که مصيبت و بلايش همه‌جا را فراخواهد گرفت؛ «أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ‏ الْفِتَنِ‏ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ إِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ مُطَيَّنَةٌ عَمَّتْ فِتْنَتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَن‏ عَمِيَ عَنْهَا يَظْهَرُ أَهْلُ بَاطِلِهَا عَلَى أَهْلِ حَقِّهَا حَتَّى تُمْلَأَ الْأَرْضُ عُدْوَاناً وَ ظُلْماً وَ بِدَعاً» (ثقفي، 1395ق، ج 1، ص 7؛ نهج‌البلاغه، 1414ق، خطبه 93؛ ابن‌ ابي‏الحديد، 1387ق، ج 7، ص 44).
    معاويه کسي است که در سال هجدهم قمري پس از مرگ برادرش يزيد، به‌جاي او حکومت دمشق، فلسطين و نواحي آن را به‌دست آورد. بعد از مرگ ابوبکر و عمر‌بن خطاب، عثمان نيز مجدداً معاويه را در منصب خود ابقا کرد. بدين‌ترتيب معاويه در حدود 20 سال حکومت، به‌تدريج در شام، قدرت و محبوبيت خاصي يافت (يزدي، 1383، ج 2، ص 55)؛ ولي امام علي در آغاز حکومت خود، با قاطعيت، او را به‌همراه کارگزاران فاسد و نالايق عثمان، از قدرت برکنار کرد (طبري، 1403ق، ج 3، ص 462). به اين جهت، او با بيعت ‌نکردن با امام علي و به بهانة خونخواهي عثمان، پرچم مخالفت با حکومت علوي را برافراشت و در نتيجه جنگ صفين را به‌وجود آورد.
    براساس گزارش‌هاي تاريخي، معاويه با فرستادن افرادي از سپاهيان خود به درون قلمرو حکومت امام علي به ايجاد آشوب و اغتشاش مي‌پرداخت که بخشي از آن در کتاب الغارات ابن‌هلال ثقفي اصفهاني (متوفي 283ق)، منعکس يافته است. درون‌ماية مکتوباتي هم که معاويه در طول حکومت امام علي براي ايشان نوشته (ر.ک: مجلسي، 1368، ج 33، ص 157ـ158)، به‌روشني حکايت‌گر آن است که او بيعت عمومي مردم با امام را زيرسؤال برده و به‌طور همه‌جانبه انکار کرده است؛ ديگر آنکه با دعوت حضرت به جنگ، مخالفت رسمي خود را با حکومت علوي، آشکار کرده و خود را براي براندازي حکومت مهيا ساخته است (منقري، 1404ق، ص 151؛ هلالي، 1373، ج 2، ص 765؛ ابن ابي‌الحديد، 1387ق، ج 7، ص 247). وي افزون بر توطئه‌هاي خود، طلحه و زبير را نيز تشويق به نقض بيعت و جنگ با امام علي کرد. مي‌توان گفت که او علاوه بر جنگ صفين، در دو جنگ جمل و نهروان نيز نقش داشت (ابن‌ ابي‌الحديد، 1375، ج 1، ص 7).
    همچنين سليم‌بن قيس هلالي در گزارش برنامة بيست‌سالة معاويه بر ضد حکومت و ولايت امام علي چنين نقل مي‌کند: «معاويه، قاريان اهل شام و قاضيان آن را فراخواند و به آنان اموالي داد و ايشان را در نواحي و شهرهاي شام پراکنده ساخت. آنان هم مشغول به نقل روايات دروغين شدند. آنان طبق دستور معاويه به مردم چنين خبر مي‌دادند که علي، عثمان را کشته و از ابوبکر و عمر بيزاري مي‌جويد و معاويه خون عثمان را طلب مي‌کند و ابان (پسر عثمان) و فرزندان ديگر عثمان نيز همراه اويند. بدين‌وسيله اهل شام را به معاويه متمايل کردند و همة اهل شام متفق‌الکلمه شدند... معاويه اين برنامه را در طول بيست سال ادامه داد؛ تا آنجا که خردسالان با اين برنامه بزرگ شدند و بزرگسالان نيز پير شدند» (هلالي، 1373، ص 405ـ406).
    با اين توضيح، مخالفت‌هاي معاويه با حکومت علوي و ايجاد تنش و فتنه در دوران امامت امام علي بر کسي پوشيده نبوده و نيازي به اثبات مجدد ندارد. لکن سؤال اساسي در پژوهش حاضر آن است که اقدامات خصمانه از سوي معاويه در مخالفت با حکومت علوي، معلول چه نوع خصلت‌ها و صفاتي بوده است؟ درحقيقت، براساس داده‌هاي تاريخي، معاويه از چه نوع شخصيت فردي و اجتماعي برخوردار است که اين‌گونه به‌صورت تمام‌قد در مقابل حکومت اسلامي ايستاده و در اين راه از هيچ کوششي فرو گذار نکرده است؟ شناخت شخصيت اين‌گونه از مخالفان حکومت اسلامي، مي‌تواند راهنما و راهگشاي حاکمان و مسئولان اسلامي در مواجه با حوادث مشابه باشد.
    نوشتار حاضر براي رسيدن به پاسخي درخور، کتاب الغدير علامه اميني (را به‌عنوان منبع واسطه و راهنما، جهت دستيابي به منابع اصيل تاريخي، مطمح‌نظر قرار داده و با مطالعة تفصيلي آن، داده‌هاي ارزشمند به‌دست‌آمده از آن را بررسي و تحليل کرده است. نوشتار پيش‌رو با ساير پژوهش‌هايي که دربارة معاويه به‌نگارش درآمده (بشير و جاني‏پور، 1388؛ اسلامي خرمي، 1389؛ مبلغ و دلشاد تهراني، 1396)، از جهت روش تحقيق، منابع اطلاعات و هدف‌گذاري، متفاوت است؛ زيرا اين نوشتار ضمن دسته‌بندي و تحليل محتواي داده‌هاي تاريخي خاص، هدف متمايزي را دنبال مي‏کند و آن کشف شخصيت فردي و اجتماعي معاويه، از آن نظر، که دشمني تمام‌قد در مقابل حکومت اسلامي است. افزون بر آن، نگارندگان کوشيده‏اند تا براساس تحليل داده‌هاي تاريخي معتبر از طريق گزارشات علامه اميني در الغدير، به اين هدف مهم دست يابند؛ چراکه اغلب مصادر و منابع کتاب الغدير در گزارش ويژگي‌هاي شخصيتي معاويه از کتاب‏هاي معتبر اهل‌سنت است؛ از اين نظر در معرفي معاويه مي‏تواند از اهميت بالايي برخوردار باشد. همچنين نويسندگان در پايان تلاش مي‌کنند به‌صورت اجمالي خصوصيات و مؤلفه‌هاي شخصيت معاويه ـ که از گزاره‌هاي تاريخي به‌دست آمده است ـ را به‌صورت اجمالي بر آيات نفاق قرآن‌کريم تطبيق دهند.
    اين تحقيق در جمع‌آوري، دسته‌بندي و تحليل داده‌هاي تاريخي، از روش تحليل محتواي کيفي استفاده کرد؛ تا از طريق نظام‌مند کردن آنها [در سه مرحلة کدگذاري باز، طبقه‌بندي مفاهيم و انتزاع مضمون] ‌به هدف خود نائل شود. از تحليل محتوا چندين تعريف ارائه شده است که به چند نمونه (به‌نقل از: عادل مهربان، 1394، ص 2ـ3) از آنها اشاره مي‌شود: از نظر وينر، تحليل محتوا شيوه‌اي منظم و تکرارپذير براي جمع‌بندي کلمات متعدد موجود در متن و تبديل آنها به ‌دسته‌هاي کوچک‌تر و واضح‌تر [براساس قانون کدگذاري] است. سيه و شانون، تحليل محتوا را يک شيوة تحقيق براي تفسير ذهني محتواي داده‌هاي موجود در متون از طريق فرايند دسته‌بندي منظم و تعيين مضامين الگوها مي‌دانند.
    براساس نظرية سيه و شانون، رهيافت‌هاي موجود در زمينة تحليل محتوا به سه دسته تقسيم مي‌شود که عبارتنداز: 1. تحليل محتواي متعارف (عُرفي) و قراردادي؛ 2. تحليل محتواي جهت‌دار؛ 3. تحليل محتواي تلخيصي يا تجمعي (ايمان و نوشادي، 1390).
    در اين پژوهش از رويکرد «تحليل محتواي متعارف» استفاده شده است. در اين نوع از تحليل محتوا از به‌کارگرفتن مقوله‌هاي پيش‌پنداشتة تئوريکي پرهيز مي‌شود و در عوض، ترتيبي اتخاذ مي‌گردد که مقوله‌ها از داده‌ها ناشي شوند. بنابراين از طريق استقراء، مقوله‌ها از داده‌ها ظهور مي‌يابند. در اين رويکرد، محقق براساس ادراک و فهم خود از متن مورد مطالعه، نوشتن تحليل اوليه را آغاز مي‌کند و اين کار ادامه مي‌يابد تا رمزها[مفاهيم] از متن ظهور يابد و سپس براساس شباهت‌ها و تفاوت‌هايشان مقوله‌بندي شوند. اين مقوله‌بندي از سازمان‌دهي و گروه‌بندي‌کردن مفاهيم به‌صورت‌هاي خوشه‌هاي معنادار دسته‌بندي مي‌شود. محقق مي‌تواند با ترکيب و سازماندهي اين مقوله‌ها آنها را به شمار کمتري از دسته‌بندي [مقوله] تبديل کند. در مرحلة بعدي تعاريفي براي هر مقوله و زيرمقوله و رمز صورت مي‌گيرد. در نهايت مفهوم کلي که حاصل جمع‌بندي اين مقوله‌هاست، حاصل مي‌آيد. امتياز بارز تحليل محتواي کيفي براساس رويکرد متعارف، به‌دست‌آوردن اطلاعات مستقيم و آشکار از مطالعه، بدون تحميل‌کردن مقوله يا نظريه‌هاي از پيش تعيين ‌شده است (همان).
    1. تحليل شخصيت افراد با رويکرد صفات و رفتار
    يکي از مباحث مهم در آيات و روايات اين است که شخصيت افراد براساس صفت‌ها و ويژگي‌هاي اخلاقي و رفتاري آنان توصيف و طبقه‏بندي شده است. در متن قرآن و حديث، صفت مؤمن، کافر و منافق براي اشاره به سه تيپ شخصيتي به‌کار رفته و براي هرکدام نشانه‏ها و شاخص‌هايي بيان شده است (ر.ک: بقره: 3ـ20؛ نساء: 142ـ143؛ انفال: 2ـ4؛ توبه: 74ـ75و107؛ منافقون: 1؛ حشر: 11). به‌عنوان مثال؛ قرآن ‌کريم در معرفي منافقان به ويژگي‌ها و اوصافي چون: خُلف وعده (توبه: 75)، دروغ‌گويي (منافقون: 1)، تفرقه‌اندازي ميان مسلمانان (توبه: 107)، بازداشتن مردم از راه خداوند (منافقون: 2)، توطئه‌چيني براي ترور و براندازي نظام اسلامي (توبه: 74)، پيمان‌شکني (حشر: 11ـ12)، تحريک دشمن براي جنگ با مسلمانان (حشر: 11)، و نظاير آن اشاره مي‏کند تا صفوف آنان از مؤمنان، متمايز گردد.
    تبيين شخصيت براساس صفات، دغدغة اصلي و رويکرد غالب عالمان و فيلسوفان اخلاق، همچون افلاطون، ارسطو، ابن‌سينا، غزالي، فيض کاشاني، نراقي و ديگران نيز بوده است (شجاعي، 1388)؛ تا اينکه امروزه شاهد شکل تکامل‌يافتة آن در نزد روان‌شناسان با عنوان «روان‌شناسي شخصيت» هستيم، که در طول سال‌هاي 1940 تا 1970م توسط گوردن آلپورت و سپس با تلاش‌هاي ديگران رسميت يافته است. آلپورت تلاش کرد تا نظرية شخصيتي را بسازد که صفات در آن نقش برجسته‌اي داشته باشد (شولتز، 1395، ص 314).
    شخصيت که از واژة لاتيني پرسونا (Persona) گرفته شده است، به نقابي اشاره دارد که هنرپيشه‌ها در نمايش به صورت خود مي‌زدند و مراد از اين لفظ، آن ظاهر بيروني و چهرة علني فرد است که اطرافيان آن را در قالب گفتار، رفتار و حالت‌هاي گوناگون مشاهده مي‌کنند. و در اصطلاح، شخصيت به «سازمان پوياي نظام‌هاي جسمي ـ رواني درون فرد اشاره دارد که افکار و رفتار فرد را تعيين مي‌کند» (نيک‌صفت، 1386، به نقل از: آلپورت).
    با اين توضيح، آنچه در مجال حاضر مهم است آنکه، صفات دروني و رفتار بيروني افراد، ابزار مناسبي براي شناخت شخصيت و شاکلة دروني آنها محسوب مي‌شود. در نتيجه شايد با بررسي گزاره‌هاي تاريخي در گزارش صفات و رفتارهاي معاويه به‌عنوان سردستة مخالفان امام علي، بتوان به خصوصيات و ويژگي‌هاي اصلي جبهة مخالف و مقابل حاکميت عدل علوي دست يافت.
    2. داده‌هاي تاريخي در معرفي شخصيت معاويه
    مطالعة مبسوط و روش‌مند منابع تاريخي براساس گزارش کتاب الغدير در موضوع معرفي معاويه، نشان داد معاويه به اعتراف دوستان و دشمنانش، کسي بود که از خصوصيات شناختي، اعتقادي، اخلاقي و رفتاري ذيل برخوردار بود:
    ملعون، نبرد با خلافت امام معصوم، ستم در قضاوت، موجب خونريزي و اختلاف، سرپيچي، تبهکاري، سرگرداني در گمراهي، تقليد کورکورانه، برخورداري از تمايلات بدعت‌آميز، سبک‌سري، نفاق، قساوت، نابخردي، بُزدلِ رذل، ادعاي باطل، فريب‌کاري، دروغ‌پردازي، غفلت، خوش‌گذراني، در اختيار شيطان، تحقير مردم، تکذيب اسلام، نافرماني خدا، رشوه‌خواري، شيطان مطرود، پناهگاه منافقان، توطئه بر ضد دين خدا، شرارت، افراط، ضايع‌کردن حق ديگران، دشمن خدا و پيامبر و مسلمانان، تجاوز مسلحانه، پشتيبان مشرکان، دوست‌دار تبه‌کاران، بدزبان، پرخاشگر، بداخلاق، تجاوزگري به اهل‌بيت پيامبر، خيانت، پيمان‌شکني، زشت‌کاري، ديکتاتوري بدخواه، لجباز، قاتل مردانِ پاکدامن، شراب‌خواري، گران‌فروشي، بدعت‌گذاري، ترک سنت نبوي، ترک اجراي قانون جزاي اسلامي، لعن به امام علي، دشمني با دين علي، دستور به قتل و مُثله‌کردن شيعيان، رياست‌طلبي، قتل شيعيان امام علي ازجمله: حُجر، عمرو‌بن حمق و حضرمي، و... همان‌گونه که مشاهده مي‌شود، هريک از مفاهيم (کد) يادشده نشانگر بُعدي از شخصيت معاويه است که در مرحلة نخست از ميان داده‌هاي تاريخي بدان دست يافته‌ايم و متن گزارش‌هاي تاريخي به‌همراه مستندات آن در ادامه، ضمن جدول (1) آمده است.
     
    منبع فرعي    منبع اصلي    داده (متن گزارش)    مفهوم(کد)
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 218    تاريخ طبري، ج 11، ص 357    پيامبر ابوسفيان را كه بر خرى سوار بود و معاويه دهانۀ آن را مى‏كشيد و پسرش يزيد آن را مى‏راند، ديد و فرمود: خدا دهانه‏كش و سوار و ستوران را لعنت كند.    ملعون
    ترجمه الغدير، ج 2، ص 79    ربيع‌الأبرار، زمخشري، باب 41    معاويه به حج رفت و در آنجا در جست‌وجوى زنى برآمد كه دارميّه‏ حجونيه ناميده مي‌شد. نام‌برده از شيعيان على بود؛ زنى بود سياه‏چُرده و تنومند. پس از آنكه به نزد معاويه آمد... معاويه گفت: مي‌خواستم از تو بپرسم كه چرا على را دوست‌دارى و مرا دشمن هستى و از او پيروى مي‌كنى و با من دشمنى مي‌نمايى؟ گفت:... من على را دوست مي‌دارم براى اينكه در ميان رعيت عدالت را اجرا مي‌كرد و قسمت را به‌طور مساوى انجام مي‏داد، و تو را دشمن مي‌دارم براى اينكه با كسي كه به امر خلافت سزاوارتر از توست، نبرد كردى و چيزى را مي‌جستى كه از آن تو نيست و از على پيروى کردم براى اينكه رسول خدا در غدير خم و با حضور تو رشتۀ ولايت او را منعقد فرمود، و براى اينكه آن‌جناب مسكينان را دوست مي‌داشت، و اهل دين را بزرگ مي‌شمرد، و با تو دشمن هستم براى اينكه موجب خونريزى و اختلاف كلمه شدى و در قضاوت ستم کردى و به‌دلخواه خود، داورى کردى!    نبرد با خلافت امام معصوم
                ستم در قضاوت
                موجب خونريزي و اختلاف
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 221    تاريخ طبري، ج 11، ص 357؛ کتاب صفين، نصر‌بن مزاحم، ص 243    معاويه در تابوتى از آتش در پايين‏ترين طبقه دوزخ است و از آنجا داد مى‏زند: اى خداى پر مهر! اى خداى نعمت‌بخش! اينك به‌ دادم برس كه قبلاً سرپيچى کردم و از تبه‌كاران بودم!    سرپيچي
                تبهکاري
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 233    شرح ابن‌ ابي‌الحديد، ج 4، ص 57    امام علي در نامه‌اي به معاويه مى‏نويسد: «نامه‏ات رسيد. ديدم مقصودى برتر از آنچه در خور توست دارى، و به‌دنبال چيزى غير از گمشدۀ خويشى، و كوركورانه مى‏لولى و در گمراهى سرگردانى، و نه به‌دليل محكم چنگ انداخته‏اى و به سست‏ترين گمان‏ها آويخته‏اى. پناه بر خدا! چقدر به سختى به تمايلات بدعت‏آميز چسبيده‏اى و به سرگشتگى‏اى كه تاكنون مورد پيروى قرار گرفته؛ به‌علاوه پايمال‌كردن حقايق و ترك اسناد و موازينى كه خدا به موجبش بازخواست خواهد كرد و براى بندگانش حجت به‌شمار مى‏آيد.    سرگرداني در گمراهي
                تقليد کورکورانه
                برخورداري از تمايلات بدعت‌آميز
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 233    شرح ابن ‌ابي‌الحديد، ج 3، ص 411؛ ج 4، ص 51    امام علي در نامه‌اي ديگر به معاويه مى‏نويسد: «اى پسر صخر! اى پسر ملعون! ادعا كرده‏اى كه بردباريت به‌قدر كوهساران است، و دانش‌ات ميان شك‌داران مايه تميز و حل و فصل است؛ حال آنكه تو سبك‌سرى منافقى و دل‌گرفته و دل‌ناپذير، نابخرد، و بزدلى رذل    سبک‌سري
                نفاق
                قساوت
                نابخردي
                بزدل رذل
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 233    نهج‌البلاغه    امام علي در نامه‏اى ديگر چنين مى‏نويسد: «... تو در ادعاهاى باطلت، همان شيوۀ ديرينه پيشينيانت را پيروى كرده‏اى و در ارتكاب فريب‏ها و دروغ‏ورزى‏ها از قماش اينكه خصالى را كه به آن دسترسى ندارى به‌خود بچسبانى و آنچه را از اختيار تو بيرون است، در اختصاص خويش بدانى تا از قانون اسلام خود را خلاص كنى‏!...    ادعاي باطل
                فريبکاري
                دروغ‌پردازي
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 234    كتاب صفين، ص 122؛ شرح ابن ‌ابى‌الحديد، ج 3، ص 412    به تو اطلاع مى‏دهم كه چه باعث گشته تو در غفلت بمانى؟ آن علت در اين است كه تو خوش‌گذران و عشرت‌طلبى و شيطان توانسته تو را در اختيار گيرد و در وجودت بسان خون در بدن، جريان يابد.    غفلت
                خوش‌گذراني
                در اختيار شيطان
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 237    كتاب صفين، ص 124؛ شرح ابن ‌ابى‌الحديد، ج 1، ص 189؛ ج 4، ص 114    امام علي در نامه‏اى به عمرو‌بن العاص مى‏نويسد: «با معاويه در كار ناروايش همراهى نكن؛ زيرا معاويه مردم را حقير شمرده و اسلام را نابخردانه خوانده است.    تحقير مردم
                تکذيب اسلام
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 237    شرح ابن‌ ابى‌الحديد، ج 2، ص 26؛ جمهرة الرسائل، ج 1، ص 541    امام علي در نامه‏اى به محمد‌بن ابى‌بكر و مردم مصر مى‏نويسد: «از تبليغات آن‏ دروغ‌ساز پسر هند برحذر باشيد، و بينديشيد و بدانيد كه امام هدايت‌گر و پيشواى گمراه‌گر برابر نيستند».    دروغ‌ساز
    گمراه‌کننده
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 238    تاريخ طبرى، ج 6، ص 58؛ شرح ابن ‌ابى‌الحديد، ج 2، ص 32    امام علي در جواب محمد‌بن ابى‌بكر چنين نوشت: «نامه معاويه زشت‌كار زشت‌كارزاده و عمرو زشت‌كار كافرزاده را خواندم. آن دو كه در نافرمانى خدا به‌ هم علاقه مى‏ورزند، و در كار حكومت و رشوه‏خوارى در حكومت باهم توافق دارند و در زندگى دنيا نكوهيده سيرت‌اند».    نافرماني خدا
                رشوه‌خواري
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 233    شرح ابن ‌ابى‌الحديد، ج 4، ص 68    در نامه‏اى به زياد‌بن ابيه، چنين مى‏فرمايد: «معاويه شيطان مطرود را مى‏ماند كه به انسان از برابر و از پشت و از چپ و راست رو مى‏آورد. بنابراين از او برحذر باش و باز در احتياط باش و باز هم در پرهيز باش، و السلام».    شيطان مطرود
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 244    شرح ابن ‌ابى‌الحديد، ج 2، ص 280    معاويه نامه‏اى به ابوايوب انصارى صحابى و دوست پيامبر خدا نوشت. ابوايوب آن را به على اطلاع داد و چنين گفت: اى اميرالمؤمنين! معاويه پناه‌گاه منافقان، نامه‏اى به من نوشته است.    پناهگاه منافقان
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 246    مروج‌الذهب، ج 2، ص 59؛ كتاب صفين، ص 132؛ شرح ابن ‌ابى‌الحديد، ج 1، ص 283؛ جمهرة ‌الرسائل، ج 1، ص 541    محمد‌بن ابى‌بكر به معاويه مى‏نويسد: «... تو ملعونى فرزند ملعون، وانگهى تو و پدرت پيوسته بر ضد دين خدا توطئه چيده‏ايد و براى خاموش‏كردن مشعل خدائى اسلام تلاش کرده‏ايد و در اين راه، سپاهياني گرد آورده‏ايد، و پول‌ها خرج كرده‏ايد و پيمان‏ها با قبائل بسته‏ايد و پدرت در حال اين‌كار، مرد و تو جانشينش شدى و ادامه‌دهندۀ كارش».    توطئه بر ضد دين خدا
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 247    الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 3، ص 450    معن‌بن يزيد‌بن اخنس سلمى صحابى كه از مجاهدان «بدر» است به معاويه مى‏گويد: «هيچ زن قریشى‏ از مردى قریشى، شريرتر و بدتر از تو به‌دنيا نياورده است».    شرارت
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 249    الامامة و السياسة، ج 1، ص 131؛ جمهرة الرسائل، ج 2، ص 67    امام حسين در نامه‌اي به معاويه نوشت: «مگر تو نبودى كه حجر و ياران عابد و سر به‌راه حق سپرده‏اش را كشتى، همانان را كه از بروز بدعت نگران و بي‌تاب مى‏گشتند و امر به ‌معروف و نهى از منكر مى‏كردند؟! آنان را پس از تعهدات محكم و تضمين‏هاى مطمئن، به‌طرز ظالمانه و تجاوزكارانه كشتى؛ در برابر خدا گستاخى ورزيدى و عهدى را كه در برابرش، با او بسته بودى به‌چيزى نشمردى. مگر تو قاتل عمرو‌بن حُمق نيستى؛ همان‌كه از كثرت عبادت صورت و پيشاني‌اش پينه بسته و نقش برداشته بود. او را پس از تعهدات و تصميم‏هايى كشتى كه اگر به حصارى‌گشتگان داده مى‏شد از كوهساران به زير مى‏آمدند؟!... مگر تو آن حضرمى را نكشتى كه درباره‏اش زياد به تو گزارش داده بود كه داراى دين على ـ كرم الله وجهه ـ است. و دين على همان دينى است كه پسر عمويش داشته است و همان دين كه تو به نامش بدان مقام كه هستى نشسته‏اى‏!».    قاتل حُجر، عمرو‌بن حمق و حضرمي
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 251    الامامة و السياسة، ج 1، ص 153؛ جمهرة الخطب، ج 2، ص 242    امام حسين به معاويه گفت: «آن‌قدر در ترجيح برخى حرف زدى و زياده گفتى كه افراط کردى، و چندان بعضى را صاحب امتياز و افتخار شمردى، كه حق ديگران را ضايع کردى!...».    افراط
                ضايع‌کردن حق ديگران
    ترجمه الغدير،
    ج 19، ص 252    تاريخ طبرى، ج 6، ص 7، كتاب صفين، ص 240؛ تاريخ الكامل ابن‌اثير، ج 3، ص 136    عمار ياسر، در اثناى جنگ صفين مى‏گويد: «مسلمانان! مى‏خواهيد كسى را تماشا كنيد كه با خدا و پيامبرش دشمنى کرده و عليه آنها تلاش كرده و عليه مسلمانان به تجاوز مسلحانه دست‌زده است و از مشركان پشتيبانى كرده است؛ و وقتى خدا خواسته دينش را حمايت و نمايان گرداند و پيامبرش را يارى دهد، او آمده پيش پيامبر و اظهار مسلمانى کرده است؛ درحالى‌كه به‌خدا قسم! نه از روى ميل، بلكه از ترس چنين كرده و هنگامى‌كه پيامبر رحلت کرده، به‌خدا قسم مى‏دانسته‏ايم كه او دشمن مسلمانان و دوست‌دار تبه‌كاران بوده است؟ هان! آن شخص، معاويه است. بنابراين او را لعنت كنيد: خدا لعنتش كند. و با او بجنگيد؛ زيرا از كسانى است كه مشعل دين خدا را خاموش ساخته و دشمنان خدا را پشتيبانى مى‏كنند».    دشمن خدا، پيامبر و مسلمانان
                تجاوز مسلحانه
                پشتيبان مشرکان
                دوستدار تبه‌کاران
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 260    تَذکِرَةُ‌الخَواص، سبط ابن‌جوزی، ص 115؛ شرح ابن ‌ابى‌الحديد، ج 2، ص 102؛ جمهرة‌الخطب، ج 1، ص 428    امام حسن‌بن علي: «اى معاويه! اينها نبودند كه به‌من بد گفتند؛ بلكه اين تو بودى كه با همان بدزبانی‌ات كه بدان خو گرفته‏اى، به‌من پرخاش کردى و با همان بدعقيدگى كه بدان شهره‏اى و آن بد اخلاقى كه در تو مزمن است و ريشه‏دار، و همان تجاوزگرى تو به ما، كه از روى دشمني‌ات با محمد و خاندان اوست»    بدزبان
                پرخاشگر
                بداخلاق
                تجاوزگري به اهل بيت پيامبر
    ترجمه الغدير،
    ج 19، ص 267    نهج‌البلاغه    امام علي: «به‌خدا،‌ معاويه زيرك‏تر و سياست‌مدارتر از من نيست؛ اما او خيانت مى‏كند و پيمان‌شكنى و زشت‌كارى...».    خيانت
                پيمان‌شکني
                زشت‌کاري
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 270ـ271    مروج‌الذهب، ج 2، ص 78    حارث‌بن مسمار بهرانى مى‏گويد: معاويه، صعصعة‌بن صوحان عبدى و عبدالله‌بن كواء يشكرى و تنى چند ديگر از اصحاب على را با جمعى از رجال قريش زندانى كرد. روزى به‌ ديدن آنها رفت و گفت: شما را به‌خدا قسم مى‏دهم كه راست و درست بگوييد: به‌نظر شما من چگونه خليفه‏اى هستم؟ ابن‌كواء گفت: «اگر ما را قسم نمى‏دادى كه راست بگوييم نمى‏گفتيم؛ چون تو ديكتاتورى بدخواه و لجبازى كه خدا را در نظر نگرفته و مردان پاكدامن و خوب را مى‏كشى!...»‏    ديکتاتوري بدخواه
                لجباز
                قاتل مردانِ پاکدامن
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 279    مسند احمد، ج 5، ص 347    پيشواى حنبليان، احمد حنبل در «مسند» خود روايتى ثبت كرده از طريق عبدالله‌بن بريده؛ مى‏گويد: «من و پدرم رفتيم به دربار معاويه. ما را بر فرشى نشاند؛ بعد دستور داد برايمان خوراك آوردند و خورديم؛ سپس دستور داد شراب آوردند، و خودش نوشيد و از آن جامى تعارف پدرم كرد»    شراب‌خواري
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 287    سنن نسائى، ج 7، ص 279؛ سنن بيهقى، ج 5، ص 280    مالك و نسائى و ديگر محدثان از طريق عطار‌بن يسار چنين ثبت كرده‏اند كه «معاويه، تنگى زرين يا سيمين را به مبلغى بيش از ارزش وزن آن فروخت. ابودرداء به او گفت: من از رسول خدا شنيده‏ام كه فرمود چنين چيزها را فقط بايد به قيمت وزن آن فروخت. معاويه گفت: اما به نظر من اشكالى ندارد. ابودرداء گفت: با معاويه چه بايد كرد؟ من حديث پيامبر را برايش مى‏خوانم و او نظر شخصى خود را اظهار مى‏دارد.    گران‏فروشي
    ترجمه الغدير، ج 19، ص 304    مروج‌الذهب، ج 2، ص 72؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 137    معاويه وقتى سپاه خود را به صفين مى‏برد، در راه، روز چهارشنبه با آنها نمازجمعه خواند. ابن‌منذر، از قول قاسم‌بن محمد چنين ثبت كرده است: قبيله‏اى از معاويه پرسيدند آيا جايز است انسان دو كنيز را كه خواهر يكديگرند، باهم به‌همسرى داشته باشد؟ گفت: اشكالى ندارد. نعمان‌بن بشير سخنش را شنيده، به اعتراض گفت: اين‌طور فتوا دادى؟! گفت: آرى.    بدعت‌گذاري
    ترجمه الغدير،
    ج 20، ص 13    سنن نسائى، ج 5، ص 253؛ سنن بيهقى، ج 5، ص 113    نسائى در «سنن» و بيهقى در «السنن الكبرى»، از طريق سعيد‌بن جبير اين روايت را ثبت كرده است: ابن‌عباس در عرفه بود؛ از من پرسيد: سعيد! چرا نمى‏شنوم كه مردم لبيك اللهم لبيك بگويند؟ گفتم: از معاويه مى‏ترسند. ابن‌عباس از چادرش بيرون آمده گفت: لبيك اللهم لبيك، گرچه معاويه بدش بيايد. خدايا! اينها را لعنت كن؛ زيرا از سر دشمنى با على، سنت پيامبر را ترك كرده‏اند.    ترک سنت نبوي
    ترجمۀ الغدير، ج 20، ص 25    الاحكام‌السلطانيه، ص 219؛ تاريخ ابن‌كثير، ج 8، ص 136؛ محاضرة سكتوارى، ص 164    ماوردى و ديگر مورخان نوشته‏اند: «چند دزد را پيش معاويه آوردند؛ دستور داد دستشان را قطع كنند. آخرين دزد پيش از اينكه دستش را قطع كنند، شروع به خواندن ابياتي کرد... معاويه پرسيد كه با تو چه‌كنم، حال آنكه دست رفقايت را بريده‏ام؟ مادر آن دزد گفت: اى اميرالمؤمنين! اين كار هم جزو ديگر گناهانت كه از آنها توبه مى‏كنى. در نتيجه معاويه آن دزد را رها كرد. و اين اولين بارى بود در تاريخ اسلام كه از اجراى قانون جزاى اسلامى صرف‌نظر مى‏شد».    ترک اجراي قانون جزاي اسلامي
    ترجمه الغدير، ج 20، ص 96    العقدالفريد، ج 2، ص 301    معاويه بر سر منبر، على را لعنت كرد و به استانداران و مأمورانش دستور داد او را از فراز منبر لعنت فرستند، و اين كار را كردند. ام‌سلمه ـ همسر پيامبر ـ به معاويه نوشت: شما از بالاى منبر، خدا و پيامبرش را لعنت مى‏كنيد، زيرا على‌بن ابيطالب و دوستدارانش را لعنت مى‏كنيد و من شهادت مى‏دهم به اينكه خدا و پيامبرش او را دوست داشته‏اند. اما معاويه به سخن او اعتنايى نكرد.    لعن به
    امام علي
    ترجمه الغدير، ج 20، ص 136    المحبر، ص 479    نسب‏شناس معروف، ابوجعفر بغدادى در «المحبر» مى‏نويسد: «معاويه در دستورات كتبى‏اش به زياد گفته بود: هركه را بر دين و نظريۀ على يافتى، بكُش و جسدش را مُثله و تكه و پاره كن!».    دشمني با دين علي
    دستور به قتل و مُثله‌کردن شيعيان
    ترجمه الغدير، ج 20، ص 193    شرح ابن‌ ابى‌الحديد، ج 4، ص 6؛ تاريخ ابن‌كثير، ج 8، ص 131    معاويه پس از مصالحه امام مجتبى و ورود به كوفه، در نطقش مى‏گويد: «مردم كوفه! فكر مى‏كنيد با شما بر سر نماز و زكات و حج جنگيدم و از آن جهت كه ديدم شما نماز مى‏خوانيد و زكات مى‏دهيد و به حج مى‏رويد؟! نه در حقيقت براى اين جنگيدم كه بر شما حكومت كنم و خدا با اينكه شما نمى‏خواستيد، مرا به‌مقصود رساند. هان! هر مال و هر خونى در جريان اين شورش و آشوب از بين رفته، بى‌بازخواست خواهد بود و هرچه (در پيمان مصالحه با امام) شرط شده و پذيرفته‏ام زير اين دو پايم پايمال خواهد بود.‏    رياست‌طلبي
    پيمان‌شکني
    ترجمه الغدير، ج 21، ص 98و103    المحبر، ص 479؛ مروج‌الذهب، ج 2، ص 39    نسابه ابوجعفر محمد‌بن حبيب بغدادى متوفى 245 نقل كرده است: «زياد‌بن ابيه، مسلم‌بن زيمر و عبدالله‌بن نجىّ را ـ كه هر دو حضرمى بودند ـ در كوفه بر بالاى خانه‏شان بر دار كشيد و چند روز به‌همان حال بالاى دار ماندند و گناهشان اين بود كه هر دو شيعه بودند. اين امر به فرمان معاويه صورت گرفت».
    مسعودى نقل کرده است: «على اشتر را به مصر فرستاد و سپاهى را با او همراه كرد. معاويه كه از اين خبر آگاه شد، دسيسه‏اى به‌كار برد و دهقانى را كه در عريش‏ بود، تشويق كرد و گفت (در صورت مسموم‌كردن مالك اشتر) بيست سال از پرداخت ماليات معاف خواهى بود. او سمى را در غذا به اشتر خورانيد. هنگامى‌كه اشتر در عريش پياده شد، دهقان پرسيد: چه غذا و نوشابه‏اى را بيشتر دوست داريد؟ گفته شد عسل. آنگاه دهقان عسلى براى او آورد و آن را خيلى تعريف كرد كه چنين و چنان است. در آن حال اشتر روزه بود. سرانجام از آن عسل، شربتى كه خورد، ديرى نپاييد كه درگذشت».    قتل شيعيان امام علي
    جدول 1: کدگذاري در معرفي شخصيت معاويه

     
    پس از گردآوري داده‌هاي تاريخي، به‌شماري از مفاهيم(کدها) در معرفي شخصيت معاويه دست يافته‌ايم؛ در ادامه به مرحله‌اي مي‌رسيم که در اين مرحله، به‌دسته‌بندي و مقايسة عناوين استخراج‌شده از داده‌ها پرداخته و با مقايسة مفاهيم مختلف، زمينه‌هاي مشترک بيشتري را از ميان آنها کشف مي‌کنيم. با اين‌کار زمينة ظهور ابعاد مشترک مفاهيم را جهت دستيابي به مؤلفه‌هاي اساسي فراهم مي‌آوريم. نتايج اين مرحله در جدول (2) قابل مشاهده است.
    مفاهيم(کدها)    مؤلفه‌ها
    تکذيب اسلام + دشمن خدا و پيامبر و مسلمانان + توطئه بر ضد دين خدا + دشمني با دين امام علي + لعن به امام علي + نبرد با خلافت + تجاوزگري به اهل‌بيت پيامبر + سرپيچي + نافرماني خدا + ترک سنت نبوي + ترک اجراي قانون جزاي اسلامي + بدعت‌گذاري.    تکذيب اسلام و مبارزه با مظاهر آن
    سرگرداني در گمراهي + نابخردي + تقليد کورکورانه.    جهالت و گمراهي
    فريب‌کاري + ادعاي باطل + دروغ‌پرداز گمراه‌کننده + بدزبان + پرخاشگر + بد‌اخلاق + لجباز + رشوه‌خواري + گران‌فروشي + پيمان‌شکني + زشت‌کاري + شراب‌خواري + سبک‌سري + خوش‌گذراني + تحقير مردم + ضايع ‌کردن حق ديگران + ستم در قضاوت + تجاوز مسلحانه + خيانت + ديکتاتوري بدخواه + شرارت + افراط + غفلت + بُزدل رذل + قساوت + نفاق + تبهکاري + رياست‌طلبي + برخورداري از تمايلات بدعت‌آميز + موجب خون‌ريزي و اختلاف + دستور به‌قتل شيعيان + قتل شيعيان + قاتل مردان پاکدامن + قاتل حجر، عمر‌بن حمق و حضرمي.    فساد اخلاق و رفتار
    دوست‌دار تبه‌کاران + پشتيبان مشرکان + پناهگاه منافقان.    همکاري با دشمنان خدا و پشتيباني از آنها
    در اختيار شيطان + شيطان مطرود + ملعون.    مطرود و ملعون الهي
    جدول 2: طبقه‏بندي مفاهيم در معرفي شخصيت معاويه
    بعد از جمع‌آوري و دسته‌بندي داده‌ها پيرامون خصوصيات اخلاقي و رفتاري معاويه، به يک جمع‌بندي نسبي دست يافته‌ايم. دسته‌بندي داده‌ها براساس روان‏شناسي شخصيت‏، ما را به مؤلفه‌هايي از شخصيت معاويه رهنمون ساخته است که عبارت‌اند از: تکذيب اسلام و مبارزه با مظاهر آن، جهالت و گمراهي، فساد اخلاق و رفتار، همکاري با دشمنان خدا و پشتيباني از آنها، و عاقبت نافرجام.
    درنهايت براي مضمون‏گيري و دسته‌بندي محدودتر، ويژگي‌هاي شخصيتي معاويه را به ابعاد شناختي، اعتقادي، اخلاقي و رفتاري تقسيم مي‏کنيم؛ زيرا عرصه‌هاي وجودي انسان؛ بلکه نظام شخصيت آدمي، شامل نگرش‌ها و جهان‌بيني، گرايش‌ها و احساسات، اخلاق و رفتارهاي فردي و اجتماعي است که ميان آنها ارتباط ناگسستني وجود دارد. نتيجة اين جمع‌بندي در جدول (3) قابل مشاهده است؛
    مؤلفه‌ها    ابعاد    موضوع
    جهالت و گمراهي    شناختي    شخصيت معاويه
    تکذيب اسلام     اعتقادي    
    گرايش به دشمنان خدا     گرايشي    
    فساد اخلاق     اخلاقي     
    مبارزه با مظاهر اسلامي و پشتيباني از دشمنان خدا    رفتاري    
    مطرود و ملعون الهي    سرانجام زندگي    
    جدول3: مضمون‏گيري در معرفي شخصيت معاويه
    3. تطبيق مؤلفه‌هاي شخصيت معاويه با آيات نفاق قرآن
    قرآن‌کريم شخصيت افراد را براساس صفت‌ها و ويژگي‌هاي اخلاقي و رفتاري آنان توصيف و طبقه‌بندي کرده است؛ مؤمن، کافر و منافق، سه تيپ شخصيتي است که قرآن براي هريک از آنها نشانه‌ها و شاخص‌هايي را بيان کرده است. در اين ميان، بخش مهمي از آيات در معرفي چهرة واقعي منافقان، صادر شده و بدين وسيله جامعة اسلامي را از نفاق آنان برحذر داشته است. قرآن‌کريم ويژگي‌ها و حالات فردي، نمودهاي اجتماعي و سياسي آنان را به‌گونه‌اي حکايت کرده که گويا نفاق، سازمان منسجمي است که سرکردگان آن آرزويي جز براندازي نظام اسلامي ندارند (توبه: 74). مردماني که توبه و اصلاح از آنان به‌هيچ‌وجه انتظار نمي‌رود و حتي استغفار نبوي نيز برايشان سودي ندارد؛ چراکه آنان از فسق خود بازنمي‌گردند (منافقون: 6). بدين علت که دل‏هايشان با اختيار خودشان، هدايت‌ناپذير (نساء: 88) و از طبع و محروميت الهي (منافقون: 3) برخوردار شده است. ازاين‌رو سرانجام زندگي شيطاني‌شان، خشم، نفرين خدا (منافقون: 4) و لعنت الهي (فتح: 6) خواهد بود. در نهايت جايگاه آنان در پايين‌ترين طبقه از آتش دوزخ است؛ به‌طوري‌که هرگز ياوري برايشان نخواهد بود (نساء: 145).
    اين عطف توجه به افشاي شخصيت منافقان از سوي خداوند متعال، نشانگر آن است که خطر منافقان براي جامعة اسلامي بيش از زيان کافران و مشرکان است؛ زيرا منافقان علاوه بر کفر، به تباهي‌هاي نفساني چون دروغ، کتمان حق، نيرنگ و استهزاء مبتلا هستند (بقره: 10؛ توبه: 125)؛ و افزون بر آن، چون باطن منافقان براي عموم مسلمانان قابل شناخت نيست؛ آنان با ايمان ظاهري خود، موجب گمراهي ديگران خواهند شد. چه اينکه به گزارش قرآن‌ کريم، منافقان همچون شيطان‌اند که وعده مي‌دهند و سپس از پيروان خود بيزاري مي‌جويند (حشر: 16).
    اين حقيقت در کلام علوي نيز بازتابي برجسته يافته است؛ آنجاکه به محمد‌بن ابي‌بکر نوشتند: «وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ: إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِكاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ‏ اللَّهُ بِشِرْكِهِ وَ لَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ‏ عَالِمِ‏ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ» (ثقفي، 1395ق، ج 1، ص 157؛ نهج‌البلاغه، 1414ق، نامة 27)؛ پيامبر خدا به‌ من فرمود: من بر امتم از مؤمن و مشرك بيم ندارم؛ زيرا كه مؤمن را خدا با ايمانش از زيان‏رسانى بازمى‏دارد، و مشرك را به شركش سركوب مى‏كند؛ ولى بر شما از كسانى كه در قلب، منافق و به زبان عالم‌اند، بيمناكم؛ كه چيزى مى‏گويند كه آن را قبول داريد و مى‏پسنديد، و كارى مى‏كنند كه آن را ناخوش مي‌داريد.
    بنابراين آنچه در آن زمان به‌عنوان تهديد واقعي براي حکومت علوي به‌حساب مي‌آمد، وجود منافقاني بود که با ظاهري فريبنده و بدني آراسته در اجتماع حاضر مي‌شدند (منافقون: 4)؛ کساني‌که در ظاهر، خود را مسلمان قلمداد مي‌کردند؛ ولي درواقع، دشمنان کينه‌توزي بودند که تخم‌هاي حقد و کينه از عدالت اسلامي در دل‌هايشان کاشته بودند و هر لحظه به هدف براندازي حکومت اسلامي به‌دنبال فرصتي براي ايجاد اختلاف و آشوب مي‌گشتند. ازاين‌رو برخي با تحليل تطبيقي نامه‌هاي روشن‌گرانة امام علي به معاويه، با برخي از آيات نفاق قرآن، معتقدند: به‌رغم تبليغات دستگاه اموي و پيروان ايشان، معاويه يکي از چهره‌هاي شاخص نفاق در صدر اسلام بوده و از حقيقت اسلام و تعاليم نوراني آن بهره‌اي نداشته است (کفش‌کنان و مرداني، 1393).
    پژوهش حاضر نيز براساس گزاره‌هاي تاريخي در تحليل ابعاد شخصيت مخالفان حکومت اسلامي، با تأکيد بر معاويه، به مؤلفه‌هايي دست‌ يافته است که مي‌توان با قاطعيت آنها را با شخصيت منافقان در آيينة قرآن، تطبيق داد. منافقان، کساني که در بُعد شناختي، گرفتار سرگرداني، جهالت، سفاهت و گمراهي‌اند (بقره: 8ـ16؛ نساء: 143) و در بُعد اعتقادي، باوري به اسلام ندارند. ازاين‌رو با تمام نيرو در حال مقابله با مظاهر حق و حقانيت هستند (منافقون: 2). در ساحت گرايشي نيز تمايل به همکاري با دشمنان خدا (مشرکان و کفار) دارند و پشتيباني از آنها، همت اساسي آنهاست (مائده: 52). اخلاق و رفتار آنان هم حکايتگر مزرعه‌اي آفت‌زده و مملو از علف‌هاي هرز و مسموم‌کننده است. کساني‌که آبادي ظاهر و خرابي باطن (منافقون: 4)، سرکشي (بقره: 15)، نقض عهد (بقره: 26ـ27؛ حشر: 11ـ12)، خُلف وعده (توبه: 75)، دروغ‌گويي (منافقون: 1)، تفرقه‏اندازي ميان مسلمانان (توبه: 107)، بازداشتن مردم از راه خداوند (منافقون: 2)، توطئه‌چيني براي ترور و براندازي نظام اسلامي (توبه: 74)، پيمان‌شکني (حشر: 11ـ12)، تحريک دشمن براي جنگ با مسلمانان (حشر: 11)، هدايت‏ناپذيري (نساء: 88) و نظاير آن، ازجمله خصوصيات برجستة ايشان است.
    در تأييد آنچه گفتيم، مي‏توان به اين کلام از اميرمؤمنان علي استشهاد کرد که در خطاب به معاويه فرمود: «اي پسر صخر لعين، گمان کردي که حلم تو هم‏وزن کوه‏هاست، و عِلم تو بين اهل شک حکم مي‏کند؟! درحالي‌که تو خود سَرِ منافق، کوردل، کم‏عقل، ترسو و رذل هستي...» (ابن ابي‌الحديد، 1387ق، ج 8، ص 295). همچنين در جايي ديگر به معاويه اين‌گونه مرقوم فرمود: «وَ أَرْدَيْتَ جِيلًا مِنَ النَّاسِ كَثِيراً خَدَعْتَهُمْ بِغَيِّكَ وَ أَلْقَيْتَهُمْ فِي مَوْجِ بَحْرِكَ تَغْشَاهُمُ الظُّلُمَاتُ وَ تَتَلَاطَمُ بِهِمُ الشُّبُهَاتُ [فَجَارُوا] فَجَازُوا عَنْ وِجْهَتِهِمْ وَ نَكَصُوا عَلَى أَعْقَابِهِمْ وَ تَوَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ» (نهج‌البلاغه، 1414ق، نامة 32)؛ جمعيت زيادى از مردم را هلاك کردى؛ آنان را به گمراهيت فريفتى، و در موج دورويىِ خود انداختى؛ تاريكى‏ها آنان را پوشانده، و شبهه‏ها آنان را به تلاطم افكنده؛ پس از راه حق منحرف شدند، به گذشته جاهلى برگشتند... . افزون بر آن، وقتى به امام خبر رسيد که معاويه به زياد‌بن ابيه نامه نوشته و مى‏خواهد او را با ملحق‏كردن به نسب خود بفريبد، فرمود: «وَ قَدْ عَرَفْتُ أَنَّ مُعَاوِيَةَ كَتَبَ إِلَيْكَ يَسْتَزِلُّ لُبَّكَ وَ يَسْتَفِلُّ غَرْبَكَ فَاحْذَرْهُ فَإِنَّمَا هُوَ الشَّيْطَانُ يَأْتِي الْمَرْءَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ لِيَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ وَ يَسْتَلِبَ غِرَّتَهُ» (همان، نامة 44)؛ آگاه شدم كه معاويه براى لغزاندن خِرَدَت و سست‏كردن عزمت، نامه‏اى برايت فرستاده، از او حذر كن، كه بى‏ترديد او شيطان است كه از مقابل و پشت سر و از راست و چپ به‌جانب انسان مى‏آيد، تا به‌وقت غفلتش بر او هجوم آرد، و عقل ساده‏اش را بدزدد.
    با اين توجه، اميرمؤمنان علي، معاويه را به‌خوبي مي‌شناخت و از گذشته و آيندة او اطلاع داشت. ازاين‌رو در طي نامه‌هاي پُرشماري ـ که تعدادي از آنها در نهج‌البلاغه منعکس شده (نهج‌البلاغه، 1414ق، نامه‌هاي 6، 7، 9، 10، 17، 28، 30، 32، 37، 48، 49، 55، 64، 65، 73 و 75)، ضمن معرفي خويش و استدلال به امامت خود و اهل‌بيت پيامبر، به‌هدف روشنگري افکار عمومي، شکستن جايگاه پوشالي معاويه نزد ساده‌لوحان، اتمام حجت بر او و هدايت مردم، به‌نصيحت وي پرداخته و او را از دنياطلبي و دنيازدگي پرهيز داده است. چنان‌که به‌گواه تاريخ، معاويه فردي دنياطلب بوده و براي رسيدن به قدرت، از انجام هيچ کاري دريغ نمي‏کرد. امام علي در کنار نصيحت و پاسخ‌گويي به ادعاهاي دروغين او، در پاره‌اي اوقات ازجمله؛ در نامه‌هاي 10، 28، 64 و 73 نهج‌البلاغه او را تهديد نظامي نيز کرده است؛ تا مبادا معاويه گمان کند که امام علي او را به‌حال خود واگذاشته است. براي مثال آن حضرت در نامه‏اي با قاطعيت فرموده است: «عِنْدِي السَّيْفُ الَّذِي أَعْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَ خَالِكَ وَ أَخِيكَ فِي مَقَامٍ وَاحِدٍ» (نهج‌البلاغه، 1414ق، نامة 64)؛ آن شمشير که با آن جد مادري و دايي و برادرت را يک‌جا کشتم، هنوز با من است.
    بنابراين امام علي به‌عنوان پيشوا و حاکم اسلامي در شرايطي قرار داشت که نه‌تنها معاويه به نفاق مشهور نبود؛ بلکه به‌عنوان خليفة مسلمين، مسند و جايگاه خاصي داشت. در چنين موقعيتي، آن حضرت مي‌بايست با کسي روبه‌رو شود که بسياري از مردم او را به مسلماني و حتي به صحابه و جانشيني پيامبر اسلام پذيرفته‌اند. با اين حال، امام علي در اين شرايط دشوار و فتنه‌گون با سخنراني و نامه‏نگاري‏هاي متعدد، نقاب از چهرة منافقانة معاويه کنار زد و او را براي آيندگان، به‌عنوان نمادي جامع از نفاق معرفي کرد که در اين نوشتار به گوشه‌هايي از گزاره‌هاي تاريخي در شناخت ابعاد شخصيت‌ او اشاره شد.
    نتيجه‌گيري
    برخي از نتايج و دستاوردهاي اين جستار از قرار ذيل است:
    1. گزارش‌هاي تاريخي نشان مي‌دهد که تحولات حيات سياسي امام علي بيش از ديگران با نام معاويه (پسر ابوسفيان) گِره خورده است. اين پيوند به‌گونه‌اي است که در حکومت علوي هرجا سخن از توطئه، فتنه، آشوب، آتش‏افروزي و مخالفت‌هاي کينه‌توزانه است، نشاني از اقدامات خصمانة معاويه مشاهده مي‌شود.
    2. پژوهش حاضر با تحليل محتواي متون تاريخي به‌دنبال پاسخ به اين سؤال بود که؛ اقدامات خصمانه از سوي معاويه در مخالفت با حکومت علوي، معلول چه نوع شناخت، اعتقادات، خصلت‌ها و صفاتي بوده است؟ در حقيقت، براساس داده‌هاي تاريخي، معاويه از چه نوع شخصيت فردي و اجتماعي برخوردار است که اين‌گونه به‌صورت تمام قد در مقابل حکومت اسلامي ايستاده و در اين راه از هيچ کوششي فروگذار نکرده است؟ ازاين‌رو نوشتار پيش‌رو براساس بررسي گزاره‌هاي تاريخي معتبر از طريق علامه اميني در کتاب الغدير، در تحليل ابعاد شخصيت معاويه به مؤلفه‌هايي دست ‌يافت که مي‌توان با قاطعيت آنها را با شخصيت منافقان در آيينة قرآن، تطبيق داد. معاويه در بُعد شناختي، گرفتار جهالت، سفاهت و گمراهي‌ بود؛ و در بُعد اعتقادي، باوري به اسلام ندارد؛ بلکه به‌خاطر دشمني با اسلام، با تمام نيرو در حال مقابله با مظاهر حق و حقانيت، يعني اسلام و مذهب علوي بود؛ در ساحت گرايشي نيز ميل به‌همکاري با دشمنان خدا (مشرکان و کفار) و پشتيباني از آنها داشت. اخلاق و رفتار او هم آفت‌زده و فاسد شده بود. در نتيجه مخالفان حکومت علوي کساني هستند که تبهکاري، سرکشي، خيانت، لجبازي، نقض عهد، خُلف وعده، دروغ‌گويي، حرام‌خواري، فريب‌کاري، قساوت، تفرقه‌اندازي ميان مسلمانان، بازداشتن مردم از راه خداوند، توطئه‌چيني براي ترور افراد صالح و براندازي نظام اسلامي، تحريک دشمن براي جنگ با مسلمانان، و ده‌ها مورد مشابه آن، ازجمله خصوصيات برجستة آنهاست.
    3. تاريخ گوياي اين واقعيت است که امام علي با اقدامات حکيمانه، ازجمله؛ نامه‌نگاري‌هاي متعدد، نقاب از چهرة منافقانة معاويه کنار زد و او را براي آيندگان، به‌عنوان نمادي جامع از نفاق و مخالفت با حق معرفي کرد تا يک الگوي رفتاري براي هميشة تاريخ در مواجهه با منافقان به يادگار بگذارد.
    4. ازآنجاکه افراد مختلف و گروه‌هاي گوناگوني ازجمله معاويه، مغيره، طلحه، زبير، سعد‌بن ابي‌وقاص، ابوهريره، عبدالله‌بن عمر، محمد‌بن مسلم، مروان‌بن حَکَم و امثال آنها در صف معاندان و مخالفان حکومت عادلانة امام علي حضور داشته‌اند؛ پيشنهاد مي‌شود در تحقيقي مستقل با تحليل شخصيت افراد يادشده به «گونه‌شناسي جامع از مخالفان حکومت علوي» پرداخته شود.

    References: 
    • نهج‌البلاغه، 1414ق، تحقیق و تصحیح صبحی صالح، قم، هجرت.
    • ابراهیم‏زاده آملی، نبی‌الله، 1379، «انگیزه‌های مخالفت با حکومت علوی»، حکومت اسلامی، سال پنجم، ش 4 (18)، ص 311ـ36.
    • ابن ‌ابی‌الحدید، عبدالحمید‌بن هبة‌الله، 1375، جلوة تاریخ در شرح نهج‏البلاغه، ترجمة محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی.
    • ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید‌بن هبة‌الله، 1387ق، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چ دوم، بیروت، دار احیاء التراث.
    • ابن‌اثیر، عز‌الدین، 1417ق، الکامل فی التاریخ، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی.
    • ابن‌حجر عسقلانی، احمدبن علی، 1415ق، الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی‌محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه.
    • ابن‌عبدربه، شهاب‌الدین، 1904م، العقد الفرید، قاهره، دارالکتب العلمیه.
    • ابن‌قتیبه دینوری،1410ق، الامامة و السیاسة، قاهره، دارالأضواء.
    • ابن‌منظور، محمد‌بن مکرم، 1414ق، لسان العرب، بیروت، دار صادر.
    • اسلامی خرمی، روح‌الله، 1389، شخصیت و نقش اجتماعی معاویه در نهج‌البلاغه، پایان‌نامة سطح 3، قم، حوزة علمیه.
    • امینی، عبدالحسین، بی‌تا، الغدیر، ترجمة جمعى از نویسندگان، تهران، بنیاد بعثت.
    • ایمان، محمدتقی و محمودرضا نوشادی، 1390، «تحلیل محتوای کیفی»، پژوهش، سال سوم، ش 2، ص 15ـ44.
    • بشیر، حسن و محمد جانی‏پور، 1388، «شخصیت‌شناسی معاویه در کلام امیرالمؤمنین علی(ع)»، دین و ارتباطات، سال شانزدهم، شم 1و2، ص 147ـ178.
    • بیهقی، احمدبن حسین، 1424ق، السنن الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه.
    • ثقفی، ابراهیم‌بن محمد‌بن سعید، 1395ق، الغارات، تحقیق جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، منشورات انجمن آثار ملی.
    • زمخشری، محمودبن عمر، 1412ق، ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، بیروت، موسسة الأعلمی للمطبوعات.
    • سبط ابن‌جوزی، یوسف‌بن قزاوغلی، 1418ق، تذکرة الخواص من الأمة فی ذکر خصائص الأئمة، قم، شریف الرضی.
    • سکتواری بسنوی، علاء‌الدین‌ علی‌ دره، 1424ق، محا‌ضرة‌ الأوائل‌ و مسا‌مرة‌ الأواخر، تحقیق سمیر بسیونی‌، منصورة، مکتبة الایمان.
    • سیوطی، جلال‌الدین، 1414ق، الدر المنثور فی التفسیر المأثور، بیروت، دارالفکر.
    • شجاعی، محمدصادق، 1388، «نگاهی به ریشه‌های نظریة صفات شخصیت در اخلاق»، مطالعات اسلام و روان‌شناسی، سال سوم، ش 4، ص 129ـ153.
    • شولتز، پی دوان، 1395، نظریه‌های شخصیت، ترجمة یحیی سیدمحمدی، تهران، ویرایش.
    • شیبانی، احمدبن محمدبن حنبل، 1414ق، مسند احمد، تحقیق عبدالله محمد درویش، بیروت، دارالفکر.
    • صفوت، احمد زکی، 1352ق، جمهرة خطب العرب فی عصور العربیة الزاهرة، بیروت، المکتبة العلمیه.
    • طبری، محمد‌بن جریر، 1403ق، تاریخ طبری، چ چهارم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
    • عادل مهربان، مرضیه، 1394، مروری بر تحلیل محتوای کیفی و کاربرد آن در پژوهش، اصفهان، دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی استان اصفهان.
    • کفش‏کنان، محمدحسن و مهدی مردانی، 1393، «تحلیل تطبیقی نامه‌های امام علی(ع) به معاویه با آیات نفاق قرآن»، حدیث اندیشه، ش 18، ص 77ـ100.
    • ماوردی، ابوالحسن، 1327ق، الأحکام السلطانیه، تحقیق احمد جاد، مصر، دارالحدیث.
    • مبلغ، نرگس‌سادات و مصطفی دلشاد تهرانی، 1396، «تحلیل شخصیت معاویه براساس گزارش‌های تاریخی حکومت او»، پژوهشنامة علوی، سال هشتم، ش 1، ص 71ـ96.
    • مجلسی، محمدباقر، 1368، بحار‌الانوار، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
    • مسعودی، علی‌بن حسین، 1409ق، مروج الذّهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، هجرت.
    • منقری، نصر‌بن مزاحم، 1404ق، وقعۀ صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، کتابخانة آیت‌الله مرعشی نجفی.
    • نسائی، احمدبن شعیب، 1406ق، سنن نسائی، تحقیق عبدالفتاح ابوغده حلب، مکتب المطبوعات الإسلامیه.
    • نیک‏صفت، ابراهیم، 1386، «روش‌های سنجش شخصیت از منظر دین و روان‌شناسی»، مطالعات اسلام و روان‌شناسی، سال اول، ش 1، ص 149ـ186.
    • هلالی، سلیم‌بن قیس، 1373، کتاب سلیم‌بن ‌قیس، ترجمه و تحقیق اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، چ سوم، قم، الهادی.
    • یزدی، محمدحسن‌، 1383، سیف‌الواعظین و الذاکرین (تاریخ تفصیلی جنگ‌‌های جمل، صفین و نهروان)، تحقیق و نگارش مهدی احمدی، قم، ثقلین.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ملکوتی نیا، علی، قراباغی، مجتبی.(1402) بررسی تطبیقی شخصیت معاویه در تاریخ و ویژگی‏های منافقان در قرآن کریم. فصلنامه معرفت، 32(8)، 47-59 https://doi.org/10.22034/marifat.2023.2020542

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی ملکوتی نیا؛ مجتبی قراباغی."بررسی تطبیقی شخصیت معاویه در تاریخ و ویژگی‏های منافقان در قرآن کریم". فصلنامه معرفت، 32، 8، 1402، 47-59

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ملکوتی نیا، علی، قراباغی، مجتبی.(1402) 'بررسی تطبیقی شخصیت معاویه در تاریخ و ویژگی‏های منافقان در قرآن کریم'، فصلنامه معرفت، 32(8), pp. 47-59

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ملکوتی نیا، علی، قراباغی، مجتبی. بررسی تطبیقی شخصیت معاویه در تاریخ و ویژگی‏های منافقان در قرآن کریم. معرفت، 32, 1402؛ 32(8): 47-59