بررسی تطبیقی انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوا
Article data in English (انگلیسی)
بررسی تطبیقی انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوا
احمد رهدار
مقدّمه
انقلاب اسلامی ایران، انقلابی است که برای بشر معاصر از جهات متفاوتی سؤال آفریده است. این انقلاب از یک سو، کاخ نظام 2500 ساله شاهنشاهی در ایران را فرو ریخته، و از سوی دیگر نظریه های علوم اجتماعی، بهویژه نظریه های مربوط به انقلاب ها را به چالش کشیده است. و از جانبی دیگر، بر خط سکولاریسم و عرفی گرایی، که بیش از دو قرن تلاش شده بود تا در ساحت اندیشه غرب ترسیم شود، خط بطلان کشیده است. علاوه بر این، در عصری که همگان متقاعد شده بودند که بشر معاصر برای رسیدن به کمال خود راهی جز راه غرب ندارد، راهی جدای از آن ترسیم نموده، و این همه باعث شده است تا حجم قابل توجهی از کتاب ها، پایان نامه ها، مقالات، سخنرانی ها، کنگره ها، اخبار و فیلم هایی در سراسر جهان معاصربه تفسیروتبیین این پدیده سیاسی ـ اجتماعی اختصاص یابد.
از زاویه ای دیگر، شرایط تاریخی که انقلاب اسلامی در ظرف آن تحقق یافته، شرایطی است که نظریه پردازان اجتماعی غرب، از جوانب گوناگون، خود را بحران زده احساس می کنند. آن ها پیش از تحقق انقلاب اسلامی ـ که به تعبیر اسکاچ پل در قالب و چارچوب یکی از چهار دسته مارکسیستی، روان شناختی توده ای، ارزشی و تنازع سیاسی می اندیشیدند1 ـ سه مرحله نظری را در تحلیل انقلاب ها تجربه کرده بودند:
در گام نخست (1900ـ1940 م)، کسانی مثل لوبون، الوود، سوروکین، ادوارز، پتی و برینتون شیوه ای توصیفی برای تحلیل انقلاب ها به کار گرفتند و نیز به بیان برخی از نشانه های وضعیت انقلابی پرداختند. در گام دوم (1940ـ1970 م)، کسانی مثل دیویس، گار، جانسون، اسملسر، هانتینگتون و تیلی، به شکلی کاملا تحلیلی، از نظریه های گوناگون روان شناختی، جامعه شناختی و سیاسی برای تحلیل انقلاب ها استفاده کردند. در گام سوم (دهه 1970)، کسانی مثل پایژ، آیزنشات، تریم برگر و اسکاچ پل تلاش کردند تا در همان قالب های گام دوم به نقد آن ها بپردازند. البته رویکرد اصلی این نظریه پردازان رویکردی ساختاری بود. اهداف ساختارها و نیز ساختار رؤسا، نخبگان، نیروهای مسلّح و بین المللی از عمده موارد مورد غفلت نظریه پردازان گام دوم بود که در گام سوم، به آن ها توجه شایان شد.2
به رغم همه تلاش ها، در دهه 70 قرن بیستم (یعنی در شرایط تاریخی تحقق انقلاب اسلامی)، در جهان سوم، به ویژه، در آمریکای لاتین و آسیا، انقلاباتی صورت گرفتند که نظریه های پیشین انقلاب ها چندان در تحلیل آن ها کفایت نمی کردند. این بحران نظری، که نظریه پردازان غرب در تحلیل انقلاب ها بدان گرفتار شده بودند، ناگزیر آن ها را به حوزه چهارمی از ساحت نظریه پردازی سوق داد. در این حوزه ـ که مشهور به مطالعات فرهنگی انقلاب هاست و بیشتر با نام جان فوران شدت یافته ـ تلاش شده است تا در تحلیل انقلاب ها، روی برخی مؤلّفه های عمدتاً فرهنگی (از جمله فرهنگ، ایدئولوژی و مذهب)، که در گام سوم مورد غفلت قرار گرفته بودند، تأکید گردد. نوع نظریاتی که در این مرحله، بهویژه در تحلیل انقلاب های جهان سومی از جمله انقلاب های نیکاراگوا (NICARAGUA) و ایران، مطرح گردیده اند، نظریاتی با محوریت «فرهنگ» می باشند. همین خصیصه فرهنگی بودن انقلاب های این دوره باعث شده است تا نظریه پردازان غرب به خود اجازه دهند تا انقلاب ایران را در کنار سایر انقلاب ها و با همان شیوه ها مورد مطالعه قرار دهند و برای همه آن ها تا حد زیادی یک سلسله علل مشترک و یکسان معرفی کنند.
نوشته حاضر ضمن ارائه گزارش اجمالی و مختصر سیر تاریخی تحولات منجر به انقلاب نیکاراگوا، تلاش می کند تا به تفاوت های این دو انقلاب از جنبه های گوناگون ارزش ها، رهبری، پیامدها و شیوه ها بپردازد. دغدغه و هدف اصلی نگارش این نوشته، تنبّه دادن به اشتباهی است که نظریه پردازان انقلاب ها در غرب در مرحله چهارم نظریه پردازی خود بدان گرفتار شده اند.
کلیاتی درباره نیکاراگوا
الف. معرفی
موقعیت جغرافیایی ـ انسانی: «نیکاراگوا» کشوری است در قسمت میانی آمریکای مرکزی که از شمال، به کشور «هندوراس» و از جنوب، به کشور «کاستاریکا» و از شرق، به دریای «کارائیب» و از غرب، به خلیج «فونسکا» (متصل به اقیانوس آرام)، محدود می باشد. این کشور دارای مساحتی با 900/147 کیلومتر مربع، قریب به 5 میلیون نفر جمعیت می باشد که 75 درصد آن ها دارای مذهب کاتولیک و 25 درصد آن ها دارای مذهب «پروتستان» می باشند،3 هرچند برخی دیگر از منابع تعداد پیروان مذهب کاتولیک را 95 درصد نوشته اند.4 بیشتر جمعیت این کشور را اسپانیایی های مهاجر و سرخپوستان بومی ـ که اصطلاحاً «متیزو» (MEATIZO) خوانده می شوند ـ تشکیل می دهند. زبان رسمی آن اسپانیایی می باشد، اما مردم آن به زبان انگلیسی هم صحبت می کنند. واحد پول آن، «کوردوبا» (CORDOBA) و پایتخت آن، «ماناگوا» (MANAGUA)5 با جمعیتی معادل 750 هزار نفر می باشد.
نظام حکومتی: نظام سیاسی نیکاراگوا «جمهوری» است و پس از قریب ده سال حکومت مارکسیستی، از سال 1990 م به بعد، یک نظام دموکراتیک در این کشور برقرار شده است. در انتخابات سال 1990 م با پیروزی خانم چامورو، کاندیدای حزب ملّی نیکاراگوا، دانیل اورتگا،6 رهبر حزب مارکسیست این کشور، داوطلبانه کناره گیری کرد. شورشیان نیکاراگوا معروف به «کنترا» (CONTRA) نیز، که در دوران حکومت پیشین نیکاراگوا با دریافت کمک های مالی و نظامی از آمریکا با دولت می جنگیدند، پس از انتخاب خانم چامورو به ریاست جمهوری، دست از مقاومت برداشته و به ارتش منظم نیکاراگوا پیوسته اند.7
منابع: نیکاراگوا منابع آبی، زمینی و کانی فراوانی برای تولید انرژی، الوار و محصولات زراعی دارد. این کشور دریاچه ها و راه های آبی زیادی دارد و به راحتی می تواند با حفر کانال (شرقی ـ غربی)، دو اقیانوس بزرگ اطلسوآرام را ازدرون خاکش به هم متصل کند.8
محصولات عمده: پنبه، قهوه، شکر، برنج، ذرت و موز از مهم ترین محصولات این کشور است که بعضی از اقلام آن، مانند پنبه، قهوه و موز، به خارج صادر می شوند. نیکاراگوا دارای منابع معدنی، بخصوص طلا، نقره و مس، نیز می باشد که هنوز به طور کامل مورد بهره برداری قرار نگرفته اند.9
ب. روند استقلال
در اوایل قرن 19 میلادی، نیکاراگوا استقلال خود را در طی سه مرحله به دست آورد:
مرحله اول: سال های قبل از 1821 م که به عنوان قسمتی از امپراتوری مکزیک و به رهبری آگوستین دو ایتورباید اداره می شد.
مرحله دوم: از 1822 م به بعد که عضو فدراسیون کشورهای آمریکای مرکزی شد.
مرحله سوم: از سال 1838 م به بعد که به صورت کشور مستقل و با حاکمیتی از آن خویش شناخته شد.10
دو دهه پس از استقلال، اختلافات داخلی بین دو گروه «لیبرال» و «محافظه کار»، نتایج زیان باری بر پیکر نیکاراگوا تحمیل کردند. در 1855 م با اوج گیری این اختلافات، لیبرال ها از یک تبعه آمریکایی به نام ویلیام واکر دعوت به مداخله کردند. واکر پس از پیروزی (1856م)، بر خلاف میل لیبرال ها، خود را رئیس جمهور نیکاراگوا نامید و آمریکا هم از این اقدام حمایت کرد. واکر دست به اقدامات توسعه طلبانه و غیرانسانی زد. این کار سبب شد تا از یک سو، مردم نیکاراگوا به «محافظه کاران» رو بیاورند و از سوی دیگر، واکر حمایت آمریکا را از دست بدهد. وی در 1860 م در نزدیکی «تگوسیگالپا» پایتخت «هندوراس» تیرباران شد.11
پس از واکر، محافظه کاران قدرت را به دست گرفتند و تا 1893 م حکومتی نسبتاً صلح آمیز برقرار کردند. در 1893م با انتخاب دیکتاتور خوزه سانتوس زیلایا به ریاست جمهوری، برتری محافظه کاران به پایان رسید. زیلایا تا 1909م بر نیکاراگوا حکومت راند. وی در سال های پایانی حکومتش، پای ژاپنی ها را برای احداث یک کانال به نیکاراگوا کشید. از این رو، آمریکا محافظه کاران را تشویق به شورش کرد و به بهانه حمایت از شورشیان، نیروهای نظامی خود را به بندر «بلوفیلدز» واقع در ساحل شرقی گسیل داشت. زیلایا مجبور به استعفا شد و یک سال بعد، محافظه کاران به قدرت رسیدند و در پناه حمایت های آمریکا، تا 1932 م بر نیکاراگوا حکومت راندند.
در اواسط دهه دوم قرن بیستم، تصمیم گیران آمریکا تصور کردند که قدرت محافظه کاران برای حکومت بر کشور و حفظ منافع آمریکا کافی است. از این رو، نیروهای خود را در 1925 م از نیکاراگوا خارج کردند. بلافاصله، پس از خروج نیروهای آمریکایی، آتش اختلاف بین محافظه کاران و لیبرال ها شعلهور شد و آمریکا برای حفظ منافع خود، مجدّداً در 1926 م نیروهای خود را به نیکاراگوا اعزام کرد.12
سوموزا پس از یک کودتا در 1937م به ریاست جمهوری نیکاراگوا رسید و تا 1979 ـ پیروزی ساندینیست ها ـ همراه دو پسرش بر این مملکت حکومت راند.
پس از سوموزا، پسرش لوئیز سوموزا دیبایله تا 1963 م و پس از لوئیز، برادر دیگرش آناستازیو سوموزا دیبایله تا 1979 م رئیس جمهور نیکاراگوا شدند. خانواده سوموزا هر سه مستبد بودند و روش حکومتی آن ها بر دو رکن استوار بود: اول جلب همکاری مخالفان (کلیسا، زمین داران بزرگ و سرآمدان صنعت و تجارت); دوم توسعه روابط دوستانه با آمریکا.13
از 1970 م به بعد، نظم حکومتی خانواده سوموزا رو به سوی فروپاشی رفت. دو رویداد مهم به این فروپاشی سرعت بخشیدند: یکی زلزله کریسمس سال 1972 م که قسمت اعظم پایتخت را ویران کرد و در پناه این واقعه سوموزا و همکارانش ولع مال اندوزی خویش را اشباع کردند و دیگری واقعه گروگان گیری 27 دسامبر 1974 م جبهه ساندینیست برای رهایی ملّی14 بود.
این رویداد، دیکتاتور سوموزا را تحقیر کرد. وی برای کنترل مجدد اوضاع، ضمن اعلام حکومت نظامی و سانسور کامل مطبوعات، افراد گارد ملّی را به تعقیب چریک ها اعزام کرد. به فاصله چند ماه، دامنه درگیری و مخالفت با دیکتاتور سراسر نیکاراگوا را گرفت و جنگ هایی موسوم به «جنگ آزادی» برپا شدند. آمریکا برای حفظ نظام موجود، دست به کار شد و طرح آشتی دولت با چریک ها و مخالفان را داد که اغلب مردم نیکاراگوا آن را رد کردند.
به تدریج، ارتش چریکی از چند صد نفر به چندین هزار نفر افزایش یافت. در اوایل ژوئن 1978 م عملیات «تهاجم نهایی» اعلام شد. «سازمان کشورهای آمریکایی» نیز به رغم درخواست آمریکا، از اعزام نیروهای «حافظ صلح» خویش به نیکاراگوا خودداری کرد. در نهایت، سوموزا پس از اینکه ثروت خود را نقد کرد، در 17 ژوئیه 1978 م کشور را ترک نمود15 و دو روز بعد، نیروهای «ساندینیست» وارد پایتخت شدند و بقایای گارد ملّی را دستگیر کردند.
این «جنگ آزادی» با بهای 50 هزار کشته ـ یعنی تقریباً 2 درصد جمعیت آن روزِ نیکاراگوا ـ به پیروزی رسید. اگر این واقعه با همین نسبت، در آمریکا اتفاق می افتاد، قریب 5/4 میلیون کشته بر جای می نهاد; یعنی تلفاتی معادل 75 برابر تلفات جنگ ویتنام.16
این پیروزی برای آمریکا، که سال ها به استثمار نیکاراگوا پرداخته بود، سخت گران آمد. از این رو، آمریکا از همان اوان پیروزی، با صرف میلیون ها دلار، کمر به سرکوب و انحراف انقلاب نیکاراگوا بست.17
پس از پیروزی ساندینیست ها نیز ایالات متحده آمریکا برای انجام برنامه براندازی، سه نوع تشکیلات عمده را بسیج کرد: 1. ائتلاف سیاسی برای مخالفت با ساندینیست ها; 2. ائتلاف نیروهای کارگری; 3. سازمان مدنی. در این سه بخش، زیرگروه های خاص جوانان، دانشجویان، زنان و سازمان های مذهبی نیز وجود داشتند.18
ج. بررسی تطبیقی وضعیت مردم نیکاراگوا در قبل و بعد از انقلاب
مردم نیکاراگوا تا پیش از انقلاب، یکسره در فقر زندگی می کردند. این در حالی است که تولید ناخالص ملّی در سال 1978 م در ازای هر نفر، از 800 دلار آمریکایی تجاوز کرد. اما به علت توزیع نابرابر و ناموزون ثروت، تنها اقلیّت کمی از این ثروت هنگفت بهره مند می شوند. طبق اطلاعات 1979 م، در حالی که کشاورزی مهم ترین بخش اقتصادی نیکاراگوا را تشکیل می داد و 48 درصد نیروی کار را به خود اختصاص داده بود و 75 درصد صادرات کشور را تأمین می کرد، درآمد سالانه ساکنان مناطق روستایی به زحمت به 100 دلار در سال می رسید. در آن زمان، دهقانان با 2/43 درصد جمعیت، تنها 2/2 درصد زمین های کشاورزی را در اختیار داشتند و اقلیّت 9/1 درصدی زمین داران بزرگ بر 6/47 درصد از زمین های قابل کشت کشور چنگ انداخته بود.19
مدتی پس از پیروزی انقلاب، ساندینیست ها قانون اساسی نیکاراگوا را با رعایت جوانب گوناگون حقوق مردم نوشتند و آن را اعلام کردند.20 هرچند دولت ساندینیست ها در محاصره اقتصادی قرار گرفت، اما همکاری مردم با سازمان های مردمی ـ که دستاورد انقلاب بود ـ بسیاری از مشکلات را هموار کرد. دولتِ پیروز با همّت مردم، توانست تا در مدتی کم، طرح های مهم و نسبتاً بزرگی را انجام دهد. برخی از آن طرح ها عبارتند از: مبارزه با بی سوادی، ایجاد میلیشیای مردمی، طرح فعّال سازی و احیای اقتصادی موسوم به «برنامه 80»، ایجاد راه های ارتباطی و طرح بهداشت عمومی.21
انتخاب ریگان به ریاست جمهوری آمریکا در سال 1980 م ـ که خود نتیجه شکست سیاست کنترل تسلیحات بود ـ نشانگر این بود که آمریکایی ها قصد مقابله جدّی با شوروی و با هر حرکتی را دارند که منافع آن ها را به خطر اندازد. طبیعی است که یک سر شمشیرِ برهنه آمریکا متوجه جهان سوم و حرکت هایی همچون انقلاب اسلامی ایران و سیاست های تندروانه ای همچون سیاست های لیبی و نیکاراگوا بود،22 بخصوص آنکه از اوایل دهه 80 به بعد، ساندینیست های نیکاراگوا ـ علی رغم گرایش های شرقی که داشتند ـ سیاست مستقلی را دنبال کردند و این عمل در کنار سایر عواملی همچون خارج شدن کنترل جنگ ایران و عراق از دست دو ابرقدرت آمریکا و شوروی، مخالفت اسرائیل با سیاست عرب گرایی آمریکا و کنش های قذافی، حافظ اسد و صدام در جهت مخالف سیاست های جهانی ابرقدرت ها باعث شد تا از شدت جنگ سرد بین آمریکا و شوروی بکاهد و دوره جدیدی از تشنج زدایی بین این دو ابرقدرت ایجاد کند.23
د. نقاط عطف مهم تاریخی قبل از انقلاب در نیکاراگوا
1. دوره استعمار اسپانیا 1522 تا 1821 م;
2. عضویت در فدراسیون جمهوری های آمریکای مرکزی 1821 م;
3. خروج از فدراسیون جمهوری های آمریکای مرکزی و اعلام استقلال 1838 م;
4. اختلافات طولانی داخلی بین گروه های لیبرال و محافظه کار 1838 ـ 1893 م;
5. شورش دهقانی خوزه سانتوس زیلایا 1892 م;
6. دوران پادشاهی خوزه سانتوس زیلایا 1893ـ 1909 م;
7. تشکیل ارتش چریکی نیکاراگوا به رهبری آگوستو سزار ساندنیو 1927 م;
8. حضور نیروهای آمریکایی در نیکاراگوا به بهانه ایجاد نظم 1909 ـ 1925م;24
9. حضورمجدّد نیروهای آمریکایی در نیکاراگوا 1926ـ1933م;
10. قتل ناجوان مردانه آگوستو سزار ساندنیو 1934 م;
11. شورش های شدید محلّی بدون داشتن رئیس جمهور 1933 ـ 1937 م;
12. حکومت استبدادی سوموزا گارسیا 1933 ـ 1956 م;
13. حکومت استبدادی لوییس سوموزا 1956 ـ 1967 م;
14. حکومت استبدادی ژنرال آناستازیو سوموزا 1967ـ1979 م;
15. شکل گیری جبهه آزادی ملّی نیکاراگوا دهه 70 قرن 20 م;
16. پیروزی جبهه آزادی ملّی نیکاراگوا 1979 (پیروزی ساندنیست ها);
17. ترور آناستازیو 1980 م.
برخی از تفاوت های انقلاب نیکاراگوا و انقلاب اسلامی ایران
1. ماهیت انقلاب
انقلاب نیکاراگوا و حتی سایر انقلاب های رایج در آمریکای لاتین به روشنی ماهیتشان قابل درک و فهم و حتی نتایج آن ها به راحتی قابل پیش بینی بود. این انقلاب در قالب نظریات کاملا شناخته شده مارکسیستی و مبتنی بر ادبیات همان نظریات صورت گرفت، اما انقلاب ایران بنا بر اعتراف خود غربی ها، انقلابی منحصر به فرد بود که آن ها را گیج کرد.
برای مثال، رابرت دی لی، پروفسور علوم سیاسی در دانشگاه «کلرادو» درباره ماهیت انقلاب ایران می نویسد: «انقلاب اسلامی پیچیده و اسرارآمیز می نماید; مساوات طلب است، اما در عین حال، سوسیالیست یا دموکراتیک نیست; رادیکال است، اما سنّتی نیز به نظر نمی رسد; بیگانه گریز است، اما به ندرت انزواگراست و نمایانگر انقلاب های فرانسه، روسیه و یا تجربه آمریکا نیست. نظریه های علوم اجتماعی راجع به نوسازی، خواه مارکسیست، خواه ملهم از سرمایه داری لیبرال، نتوانستند وق وع آن را پیش بینی کنند و هنوز توضیح قانع کننده ای برای آن ارائه نکرده اند. تنها در دل تاریخ اسلام، که با قیام های زاهدانه در هر عصری مشحون است، می توان معنایی برای این جنبش عظیم، که جهان اسلام را درنوردیده، پیدا کرد.»25
جان ال. اسپوزیتو نیز می نویسد: «نحوه وقوع انقلاب شگفتی همگان را برانگیخت. سیاست بازان و پژوهشگران تلاش کردند تا وضعیت بی اندازه سیال و پیچیده ای را که بر بخش های وسیعی از جهان اثر گذارده است، دریابند. هرچند نتیجه چنین تلاشی غالباً ساده سازی این واقعیت پیچیده بوده است.»26
تدا اسکاچ پل از مهم ترین نظریه پردازان ساختارگرای انقلاب ها می نویسد: «سقوط شاه ایران و به راه افتادن انقلاب ایران، باعث تعجب ناگهانی ناظران خارجی ـ از دوستان آمریکایی شاه گرفته تا روزنامه نگاران و متخصصان سیاسی و متخصصان علوم اجتماعی، از جمله افرادی مثل من، که متخصص مسائل انقلاب هستم ـ گردید. همه ما با علاقه و شاید بهت زدگی تحقق وقایع جاری را مشاهده کرده ایم. تعدادی از ما به سوی تفحّص در مورد واقعیات اجتماعی ـ سیاسی ایران در ورای این رخ داده ها سوق داده شدیم. برای من، چنین تحقیقی غیرقابل اجتناب بود; بیش از همه به خاطر اینکه انقلاب ایران از جنبه های مختلف غیرعادی اش مرا تحت تأثیر قرار داده است.»27
2. رهبری
انقلاب نیکاراگوا بر خلاف انقلاب ایران، که رهبری امام خمینی(قدس سره)در آن نقش منحصر به فرد و بی بدیلی را ایفا می کرد، فاقد رهبری واحد و منسجمی بود، و تنها چیزی که انقلابیان را به طور متحد در کنار یکدیگر قرار می داد، اهداف مشترک آنان بود. اما در انقلاب ایران، فتاوای تاریخی، سخنرانی ها و اعلامیه های امام، در پیشبرد انقلاب، حضور مردم و تعیین شیوه مبارزه نقشی فوق العاده داشت. اگرچه انقلابیان نیکاراگوایی نیز رهبر و مقتدای خود را ساندینیو معرفی می کردند، ولی ساندینیو در سال های نخست مبارزه به قتل رسید و پس از وی، این حرکت و جنبش آزادی خواهی در نیکاراگوا بدون رهبر قوی و بی بدیل به کارش ادامه داد. شاید یکی از علت هایی که انقلاب نیکاراگوا دیر به ثمر رسید و یک دوره طولانی مبارزه (1926 ـ 1979 م) را تحمل کرد، همین فقدان رهبری واحد بود.
علاوه بر این، آنچه مهم است اینکه رهبری انقلاب ایران تنها این گونه نبوده که از دل شرایط تاریخی انقلاب به پا خاسته باشد، بلکه در تاریخ فرهنگی و فرهنگ تاریخی ایران ریشه داشته است. چنین رهبری هرگز در فراز و نشیب های تحولات تاریخی منجر به انقلاب، موقعیت ویژه خود را، حتی اگر در برابر سایر رهبران رقیب قرار گیرد، از دست نخواهد داد. از همین روست که دیگر مدعیان رهبری انقلاب در تاریخ انقلاب ایران به زودی مورد بی مهری انقلابیان قرار گرفتند و آن ها ناگزیر شدند برای گرفتن کم ترین امتیازی، از داعیه رهبر بودن شان دست بشویند. این مطلب از نقاط تمایز رهبری انقلاب ایران با رهبری در انقلاب نیکاراگوا می باشد که حتی اگر ساندینیو زنده هم می ماند، اولا چون پایگاه رهبری اش نیازهای مشترک مقطعی و تاریخی پیروانش بود و نه عقیده و ایمان قلبی آن ها، که ریشه در تاریخ فرهنگی آن ها داشته باشد، از سطح نازل تری از رهبری نسبت به کسی برخوردار بود که پایگاه تاریخی دارد که در تاریخ فرهنگی یک قوم ریشه کرده است. ثانیاً، چنین رهبرانی به راحتی در فراز و نشیب های تحولات تاریخی، جای خود را به رهبران رقیب می سپارند.
3. شیوه مبارزه
انقلابیان نیکاراگوا تنها راه مبارزه را در مبارزه نظامی می دیدند و در نهایت هم از همین شیوه به پیروزی رسیدند. اما شیوه مبارزه در انقلاب ایران، بر پایه علم و آگاهی و مهم تر اینکه بر پایه اعتقاد و ایمان استوار بود; شیوه تظاهرات غیرمسلّحانه با روحیه ای ایثارگرایانه و شهادت طلبانه و راه اندازی اعتصاب های عمومی در دستگاه های عمومی و حتی در پادگان های نظامی. راهی که انقلاب ایران برای مبارزه با استکبار فراروی انقلابیان سراسر جهان گذاشت، راهی نوین بود; راهی بود که نه تنها عامل انقلاب را به درون انسان ها حواله می داد، بلکه آن را با آرمانی ترین اهداف بشری گره می زد. چنین اهداف آرمانی نمی توانستند با هر شیوه مبارزه ای تحقق یابند. بی سبب نبود که به رغم آنکه گروه های مبارز زیادی ـ و در بیشتر موارد، با مبانی و شیوه های متعارض و متضاد ـ در راه نیل به انقلاب در حال تکاپو بودند، در نهایت، ناگزیر شدند از راه رهبری انقلاب ایران پی روی کنند; زیراهدفی که فراروی انقلاب بود، نمی توانست در قالب هر شیوه ای و با هر ابزار و سلاحی تحقق یابد.
4. ابزار مبارزه
انقلاب ایران با ابزار خاصی جنگید; ابزاری که برخلاف آنچه در ذهن نظریه پردازان انقلاب به شکل معهود و ارتکازی وجود داشت. این انقلاب بیش از آنکه بر سلاح نظامی استوار باشد، بر دست های خالی و سینه های آماج از تیرها، اما مملوّ از ایمان و عقیده استوار بود. این ابزار هرگز در انقلاب نیکاراگوا، که بیش از همه متّکی بر جنگ های چریکی و سلاح های نظامی بود، وجود نداشت و علاوه بر این، بر نظریه پردازان غرب نیز بنا به اندیشه تک ساحت نگر آن ها قابل درک و فهم نمی باشد.
سلاح ایمان و اعتقاد ـ بهویژه با عمق و رنگ شیعی آن ـ که مهم ترین ابزار در انقلاب ایران بوده، بکلی در تحلیل های نظریه پردازان غرب نادیده گرفته شده است و یا در صورت توجه به آن نیز بیشتر در ردیف فهم ایمان و معنویت بودایی فهم شده است.
5. ارزش های انقلاب
آنچه باعث شورش مردم نیکاراگوا علیه دستگاه حاکم شد، استبداد، فساد مالی، تبعیض و زورگویی حاکمیت بود. ولی آنچه در انقلاب ایران محوریت داشت، مسائل معنوی و ارزشی بودند. اگرچه در ایران نیز مردم از استبداد حاکم و فسادهای مالی و تبعیض آن ها می رنجیدند و خسته شده بودند، ولی عامل اصلی قیام مردم این بود که چرا به احکام دین عمل نمی شود. برخی مؤلّفه هایی که در جهش دادن به شور انقلابیان ایرانی مؤثر بودند، عبارتند از: کشف حجاب، هم عرض قرار دادن قرآن و سایر کتب آسمانی تحریف شده، تبعید حضرت امام(قدس سره)، شهادت برخی مردان دینی و الهی از جمله: آیة الله سعیدی و آیة الله سیدمصطفی خمینی، واقعه دلخراش شهادت ناجوان مردانه طلّاب علوم دینی در مدرسه فیضیه و مانند آن.
برخی از نظریه پردازان داخلی و خارجی تلاش کرده اند تا موتور حرکت انقلاب ایران را امری غیر از ارزش های معنوی بدانند. این در حالی است که اگر چنین بود، باید آن امر غیرمعنوی در بستر انقلاب خود را نشان می داد. کسانی که ـ به حق ـ ادعا می کنند که عامل اصلی انقلاب ایران دین بوده است، به راحتی می توانند دلیل بیاورند که در تمام مدت 15 سال مبارزه برای تحقق انقلاب، شعارها، اطلاعیه ها و بیانیه ها کاملا رنگ دینی دارند.
به همین دلیل پیام اصلی انقلاب ایران «احیای دین» بوده و مخاطب خود را فطرت انسان ها قرار داده و به راحتی توانسته است با انسان های مظلوم و دربند در سراسر دنیا، بخصوص ملل مظلوم آفریقایی، ارتباط برقرار کند و در آن ها نیز موج بیداری به راه اندازد. ولی در انقلاب نیکاراگوا، هیچ جا سخن از ارزش های معنوی و احیای حیات باطنی انسانوحرکت براساس فطرت انسانی نبوده است.
6. قلمرو مبارزه
مبارزه در نیکاراگوا در سطح مسائل داخلی بوده است. به عبارت دیگر، اهداف انقلابیان در نیکاراگوا بیشتر به سقوط دستگاه حاکم و جای گزینی شخص یا اشخاص دیگری بر مسند قدرت بوده، هرچند برنامه های حکومتی انقلابیان انسانی و موافق با حقوق بشر موجود بوده است. اما گستره مبارزه در ایران، نه محدود به جغرافیای ایران، بلکه در سطح بین المللی بوده و هدف از آن، نه تنها حذف خانواده سلطنتی پهلوی و جای گزینی آن با انقلابیان، بلکه مبارزه با استکبار و استعمار جهانی بوده است. و هم از این روست که رهبری انقلاب در ایران از روز نخست، نوک پیکان حملات خود را متوجه آمریکا و اسرائیل و سایر قدرت های استکباری ـ اعم از شرق و غرب ـ کرد و تنها به همین علت است که موج پیروزی انقلاب ایران ساحل امن بسیاری از قدرت های بزرگ را ناامن کرده است.
بازتاب ها و پس لرزه های انقلاب تا واشنگتن و کاخ ریاست جمهوری آمریکا پیش رفتند، به طوری که آیین انتخاب ریاست جمهوری آمریکا را با خود گره زد. جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، انتخاب مجدّد خود را وابسته به تحوّلات ایران می دید و در نهایت، به علت ناکامی در کنترل تحوّلات بعد از انقلاب ایران، شکست سختی را متحمل گردید. این پس لرزه ها در دوران رئسای جمهوری بعد از او از جمله رونالد ریگان نیز ادامه داشتند و شکست ها و حقارت های پی درپی برای آن ها به بار آوردند.28
به یقین، یکی از مهم ترین عواملی که ـ علی رغم تبلیغات وسیع آمریکا و غرب ـ تفکر منحط و ارتجاعی «طالبان» در افغانستان به نام اسلام تمام نشد و آلودگی آن هرگز به دامن اسلام نچسبید، بلکه به گروه خاص «طالبان» منحصر گشت، موج بلند انقلاب اسلامی ایران بود که مدت ها قبل، پیام خود را به نام اسلام راستین به همه دنیا رسانیده بود. و گرنه چنانچه تفکّر و جریان «طالبان» قبل از پیروزی انقلاب ایران پا به عرصه بین المللی می گذاشت، به تنهایی قادر بود تا پیروزی انقلاب ایران را یا در نطفه خفه کند و یا سال ها به تأخیر بیندازد. اما این پیام انقلاب ایران بود که نگذاشت تا این زواید تحریف شده در تفکر «طالبان» به نام اسلام تمام شوند. اما انقلاب نیکاراگوا، که یک انقلاب کمونیستی است، هرگز نتوانست از شکست مفتضحانه کمونیسم در عرصه بین المللی جلوگیری کند.
7. تأثیرگذاری بر نهضت های آزادی بخش
انقلاب نیکاراگوا، هم در نطفه تکوین و هم در استمرار خود، مدیون موج آزادی خواهی انقلابیان خارج از مرز ـ مثل آزادی خواهان کوبایی ـ بود و پس از پیروزی نیز هرگز نتوانست بر جنبش های آزادی خواهی مشابه خود در خارج از مرزش تأثیرگذار باشد و حتی دیری نپایید که رهبران آن به علت فسادهای مالی و وابستگی خارجی به انحراف کشیده شدند و از محبوبیت آن ها تا حدّ زیادی کاسته شد. اما انقلاب اسلامی ایران، نه تنها تکوین خود را مدیون دخالت و تأثیرپذیری از هیچ سازمان، گروه و جنبش خارج از مرز خود نبوده است، بلکه کمی پس از پیروزی، به راحتی توانست پیام، فکر و اندیشه خود را در منشور بسیاری از جنبش های آزادی بخش وارد سازد و سرلوحه و آرمان بلند همه آزادی خواهان شود. از سوی دیگر، بر خلاف رهبران انقلاب نیکاراگوا، دو رهبری که تاکنون کشتی این انقلاب را به طرف ساحل آرمان هایش هدایت کرده اند، نه تنها هرگز محبوبیت خود را از دست ندادند، بلکه هر روز بر اقتدار و نفوذ و محبوبیت آن ها افزوده می شود، چه اینکه در بدو انقلاب، اگر رهبر ایران تنها در بین ایرانیان نفوذ و اقتدار داشت، اینک در بین همه آزادمردان دنیا، اعم از مسلمان و غیر مسلمان و شیعه و غیر شیعه، ذی نفوذ است. چه بسیار مبارزان سنّی مذهبی که وصیت نامه خود را قبل از شهادت به محضر مبارک ایشان هدیه می کنند و چه بسا مظلومان ستم دیده ای که در بوسنی و افغانستان و دیگر نقاط جهان، چشم امید به نگاه لطف آمیز ایشان دوخته اند.
جان. ال اسپوزیتو در خصوص بازتاب انقلاب ایران می نویسد: «بازتاب جهانی انقلاب ایران، هم مستقیم و هم غیرمستقیم بوده است. در واقع، انقلاب اغلب بیش از آنکه مدلی دقیق باشد، به صورت نمونه ای الهامبخش و کلی عمل کرده است. فعّالان مسلمان در بسیاری از نقاط جهان، از پیروزی های برادران و خواهران ایرانی خود مسرور شدند و در مبارزات خود روحیه گرفتند. از این نظر، انقلاب ایران معمولا بیش از آنکه به ایجاد یا هدایت تلاش های انقلابی بینجامد، گرایش های از پیش موجود در کشورهای مسلمان را تقویت کرده یا شتاب بخشیده است.»29
البته تأثیر انقلاب ایران در بیرون از مرزهایش، بر برخی مناطق بیش از جاهای دیگر بوده است. به طور کلی، تأثیر انقلاب ایران را در سه سطح جهانی، منطقه ای (جهان اسلام) و ملّی می توان نشان داد و تبیین کرد. بیشترین نفوذ انقلاب اسلامی در جهان اسلام، نخست در کشورهای شیعی و سپس در کشورهای سنّی بوده است. از همین روست که اسپوزیتو می نویسد: «بیشترین نفوذ مستقیم، نیرومند و پایدار ایران در لبنان بوده است. جامعه شیعه لبنان، که تا پس از جنگ جهانی دوم اساساً غیرسیاسی بود، در دهه های 1960 و 1970 م به گونه ای فزاینده سیاسی شد. در طول دهه 1970 م، امام موسی صدر به تفسیر دوباره ای از نمادگرایی شیعی دست زد که با تفسیر انقلابی امام خمینی از اسلام طی سال های تبعیدش از 1964 تا 1978 م مشابهت داشت. این رویکرد، مؤیّد شکل گیری جنبش فعّالانه اصلاحات اجتماعی و سیاسی (حرکت محرومان) بود; جنبشی که گروه شبه نظامی "امل" از درون آن نضج گرفت. این جنبش در سال 1978م با تهاجم اسرائیل به لبنان و ناپدید شدن امام موسی صدر گسترش یافت. حمله دوم اسرائیل به لبنان در سال 1982 م و کشتارهای "شتیلا" و "صبرا" هرچه بیشتر سیاست شیعیان را انقلابی تر کرد و صحنه را برای کمک های فراوان ایران آماده ساخت. ریچارد تورتون در کتاب لبنان; جدال داخلی و ارتباط با ایران توصیف می کند که چگونه ایران کمک های زیادی فراهم آورد و زیرساختی در لبنان ایجاد کرد تا انقلاب اسلامی در آن گسترش یابد. این کمک ها نه تنها برای تأمین «حزب الّله»، بلکه به منظور برقراری خدمات اجتماعی مورد استفاده قرار می گرفته اند. ایران همچنین موفق شد نمونه ای از انقلاب به رهبری روحانیان عرضه کند و الهامبخش و هدایت کننده مبارزه مسلّحانه علیه سرکوب امپریالیسم و استبداد شود. تصاویر امام خمینی در خانه ها و خیابان ها ظاهر شدند و نشریات حزب اللّه (به ویژه سرلوحه روزنامه العهد) به عکس او مزیّن شد.»30
8. تأثیرگذاری بر واژه ها و مفاهیم سیاسی
موج انقلاب نیگاراگوا هرگز نتوانست بر روی واژگان و اصطلاحات سیاسی ـ بخصوص در مقیاس جهانی ـ تأثیر بگذارد و در حوزه های دیگر نیز عمده تأثیراتش محدود به مرز خود نیکاراگوا، آن هم به طور موقت بود. اما انقلاب ایران در اصطلاحات و واژگان سیاسی و جغرافیایی نیز اثراتی بر جای گذاشت، به طوری که بسیاری از آن ها را بی اعتبار، و اصطلاحات جدیدی خلق کرد. دیگر اصطلاحاتی مانند «خاورمیانه»، «جهان عرب»، «جهان اول، دوم و سوم»، در تحلیل های سیاسی نمی توانند مفهوم خود را حفظ نمایند و بیانگر روابط موجود در نظام جهانی باشند. امروزه به برکت انقلاب اسلامی، اصطلاحات جدیدی همچون «جهان اسلام»، «تمدن های بزرگ جهانی»، «جهان استکبار»، «دنیای مستضعفان» و مانند آن معنا و مفهوم پیدا کرده اند.31
مفاهیم سیاسی منتج از انقلاب اسلامی ایران تنها در حدّ مفهوم باقی نماندند، بلکه این مفاهیم در یک ساختار ادبیاتی قرار گرفتند و ادبیات علمی، سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگ عمومی را با نتایج و قضاوت های دیگری غیر از آنچه رایج بود، روبه رو کردند. در گام بعد، حتی از این هم فراتر عمل کرد و ساختار ادبیاتی، تبدیل به نهاد و مرکز شد. برای مثال، واژه «مستضعف»، که پیش از انقلاب اسلامی عمدتاً دارای بار منفی (مترادف با فقر، بدبختی و گدا) بود، ضمن اینکه در بستر انقلاب، تبدیل به واژه ای با بار مثبت شد (ستم دیده و زحمتکش)، تبدیل به نهاد «بنیاد مستضعفین» شد.
پی نوشت ها
1ـ تدا اسکاچ پل، دولت ها و انقلاب های اجتماعی، ترجمه سیدمجید روئین تن، تهران، سروش، 1376، ص 23ـ25.
2ـ محمّد شجاعیان، انقلاب اسلامی و رهیافت های فرهنگی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 72ـ95.
3ـ الگ ایگنایتو و جنریخ بوویک، نیکاراگوئه و رنج دیکتاتوری، ترجمه سیداحمد طاهری، تهران، مترجم، 1366، ص 5ـ6 (با تلخیص و تغییر).
4ـ محمود طلوعی، فرهنگ جامع سیاسی، چ دوم، تهران، علم، 1377، ص 887.
5ـ از سال 1851 م به عنوان پایتخت برگزیده شد.
6ـ اورتگا از سال 1979 تا 1990 م رهبری حکومتی انقلابی را به عهده داشت و در دوران حکومتش، با مخالفت نیروهای مسلّح «کنترا» ـ که از سوی آمریکا حمایت می شدند ـ دست به گریبان بود. وی از سوی دیگر در همین دوران، با مصادره دارایی های مردم، برای خود دشمنان دیرینه ای تراشید. در سال 1990 م بساط ساندینیست ها با شکست اورتگا در انتخابات ریاست جمهوری برچیده شد. (علیرضا عبادتی، «می گویند اگر بن لادن بود به اورتگا رأی می داد»، همشهری ماه، س 1، ش 9 (آذر 1380)، ص 80.)
7ـ محمود طلوعی، پیشین، ص 887.
8ـ داود صالحی، انقلاب در نیکاراگوا، تهران، سهروردی، 1364، ص 28.
9ـ محمود طلوعی، پیشین، ص 887.
10ـ همان، ص 32و33.
11ـ الگ ایگنایتو و جنریخ بوویک، پیشین، ص 27و28 / داود صالحی، پیشین، ص 33و34 (با تلخیص و تصرف).
12ـ داود صالحی، پیشین، ص 35ـ37 (با تلخیص و تصرف).
13ـ همان، ص 42ـ45.
14. FRENT SANDINISTA DE LIBRACION NACIONAL
سوموزا نیکاراگوا را به پایگاه عملیات ضد انقلابی امپریالیست ها
علیه مبارزات آزادی بخش منطقه تبدیل کرده بود. برای مثال، مداخله نظامی «سیا» در «گواتمالا» در 1954 م و تهاجم نظامی امپریالیست ها به «کوبا» در 1961 م، هر دو از داخل خاک نیکاراگوا هدایت می شدند. این اعمال منجر به اعتراض وسیع مردمی شدند. «جبهه آزادی بخش ساندینیست» از درون این اعتراضات تشکیل شد. کارلوس فونسکا آمادور، توماس بورگه و سیلویو مایورگا ـ که از مبارزان با سابقه جنبش دانشجویی دهه 1950 م بودند ـ در ژوئیه 1961 م همراه یکی از بازماندگان ارتش ساندینو به نام سرهنگ سانتوز لوپز با الهام از مبارزه ساندینو و نیز سرمشق قرار دادن انقلاب «کوبا» ـ که در 1959 م به پیروزی رسید ـ یک جبهه چریکی در امتداد مرزهای شمالی نیکاراگوا ایجاد کردند. این جبهه در دهه 1970 م به یک نیروی زنده و فعال تبدیل شد. (ر.ک: در دفاع از انقلاب نیکاراگوا، ترجمه بهمن ارمغان و همکاران، تهران، همبستگی، 1363، ص 13و14.)
15ـ سوموزا ابتدا با هواپیما به پایگاه نظامی آمریکا در «فلوریدا» و سپس به «گواتمالا» و از آنجا هم به مزرعه اش در «پاراگوئه» رفت. وی پس از مدت کوتاهی توسط سه مرد مسلح به مسلسل و بازوکا همراه راننده و محافظش به قتل رسید. جنازه وی به «میامی» منتقل شد. (داود صالحی، پیشین، ص 55و56.)
16ـ داود صالحی، پیشین، ص 55.
17ـ در دفاع از انقلاب نیکاراگوا، ص 10.
18ـ سیامک باقری، «براندازی خاموش ساندینیست ها در نیکاراگوئه»، صبح صادق، ش 28 (28/8/1380)، ص 12.
19ـ داود صالحی، پیشین، ص 28و29.
20ـ قانون اساسی نیکاراگوا تحت عنوان «بیانیه جدید حقوق مردم نیکاراگوا» در 21 اوت 1979 م صادر شد. این بیانیه به امضای اعضای شورای بازسازی ملّی نیکاراگوا وتولتاب، دوشامورو، آلفونسو روبلو کاله هاس، سرجیو رامیرز میرکادو، مویسز حسن مورالس، دانیل اورتگا ساآودارا منتشر گردید. (در دفاع از انقلاب نیکاراگوا، ص 137.)
21ـ داود صالحی، پیشین، ص 66ـ68 (با تلخیص و تصرف).
22ـ احمد نقیب زاده، تحولات روابط بین الملل; از کنگره وین تا امروز، چ ششم، تهران، قومس، 1378، ص 278.
23ـ همان، ص 281.
24ـ در 1993 با روی کار آمدن فرانکلین روزولت ـ رئیس جمهور آمریکا، سیاست جهانی آمریکا بر این قرار گرفت که به طور موقّت از «دخالت مستقیم» در امور سایر کشورها کناره گیری کند.
25ـ رابرت دی لی، «انقلاب اسلامی و اصالت»، ترجمه مهرداد وحدتی دانشمند، رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی، (مجموعه مقالات)، چ دوم، قم، معارف، 1379، ص 217و218.
26ـ جان ال. اسپوزیتو، انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ص 15.
27ـ تدا اسکاچ پل، «حکومت تحصیلدار و اسلام شیعه در انقلاب ایران»، ترجمه محسن امین زاده، رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی، ص 185.
28ـ منوچهر محمّدی، انقلاب اسلامی; زمینه ها و پیامدها، قم، دفتر نشر و پخش معارف، 1380، ص 15.
29ـ جان ال اسپوزیتو، پیشین، ص 19.
30ـ همان، ص 21و22 (با تلخیص و تصرف اندک).
31ـ منوچهر محمّدی، پیشین، ص 18.