مبانی، اصول و روشهای تربیت عرفانی در مکتب غزالی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
امروزه نظام تعليم و تربيت ما عليرغم تلاش سياستگزارانِ حوزۀ تربيت، در پرورش انساني کامل و برخوردار از حيات طيبه با چالشهاي بسياري روبهرو بوده و در عمل، شاهد سلطۀ مباني نئوليبراليسم و مصرفگرايي در سطح جامعه و بهتبع آن در تعليم و تربيت هستيم. بدان معنا که تأکيد بر عقلگرايي صرف و کسب دانش براي نيل به رفاه مادي به هدفي نانوشته براي تعليم و تربيت بدل گشته است. ازاينروست که نظام تعليم و تربيت همواره از نقصي بنيادين رنج برده و جامعه بهسوي بحراني بزرگ حرکت ميکند.
در چنين فضايي، شناخت و تبيين نظريههايي در تعليم و تربيت اسلامي که ابعاد ديگري جز ابعاد عقلاني و اخلاقي را مدنظر قرار داده؛ يعني هم به ابعاد دروني و هم ابعاد بيروني اصالت ميدهند؛ ضروري بهنظر ميآيد و بدينسان بايد در کنار عقلانيت و اخلاق، بابي نيز در تربيت روح و تربيت عرفاني که مرکز عواطف، احساسات، محبت و عشق است، گشود.
بهطورکلي در تعليم و تربيت اسلامي ميتوان سه رويکرد عمدۀ تربيتي را با توجه به نحوۀ دريافت معرفت در انسان شناسايي کرد:
يکي تربيت عقلاني، که عبارت است از «ايجاد شرايط مناسب براي پرورش قوة تفکـر انـسان در هستي» (ملکي، ۱۳۷۹، ص ۵۰۲). تربيت عقلاني بر ويژگيهاي انسان و کمال مقدر براي او از سوي خداوند متعال مبتني است. برخي تربيت عقلاني را مجموعة تدابير و اعمالي ميدانند که بهطور منظم و سـازمانيافته موجبات رشد و پرورش عقل را در دو جنبۀ نظري و عملي آن در جهت دسـتيابي به هدفهاي مطلوب فراهم ميآورند (بهشتي، ۱۳۷۹، ص ۵۰۸).
دوم تربيت اخلاقي، که «اخلاق» جمع خُلق است و» خلق «در اصطلاح علماي اخلاق، ملکهاي است که در نفـس انسـان شـکل ميگيرد و موجب ميشود افعال بهسهولت و بدون نياز به انديشـه از آن صـادر شـوند (فصيحي رامندي، 1391، به نقل از: مسـکويه رازي، 1401ق). بنابراين موضوع دانش اخلاق از نگاه عالمـان اخـلاق، ماهيـت اخلاقي، آموزش اصول و ارزشهاي اخلاقي و پرورش گرايشها و فضيلتهاي اخلاقي اسـت (داودي، 1389، ص 11).
سوم تربيت عرفاني، که عبارت است از مجموعه تدابير اختياري و برنامهريزيشدهاي که بهواسطۀ آنها آدمي در راه پرورش تواناييهاي باطني خويش، از مراتب پست و دنياي مادي عبور کرده و از چنگ نفس اماره رهايي يافته و ايمان، اخلاص و عشق به خدا را تجربه کند. همزمان با پيمودن منازل، حالات و مقامات، جذبهها، نفحهها و حالات روحاني را دريابد و به فناي فياﷲ و بقاي باﷲ بار يابد (فصيحي رامندي، 1391).
بنابراين مکتب حياتبخش اسلام بهترين نوآوري را در شيوهها و روشهاي تربيتي براي پيروان خود ارائه داده است؛ که کشف و استفاده آنها رهتوشۀ بزرگي براي پيروان اين مکتب بهشمار ميآيد. بازنمايي انديشههاي متفکران تربيتي از آنجهت که ميتواند الهامبخش نظريههاي تازهاي در امر تعليم و تربيت باشد، حائز اهميت است. خصوصاً آن متفکراني که با آراء و انديشههاي خود سنگبناي تعليم و تربيت را در تمدن اسلامي استحکام بخشيدند؛ و از آن جمله است ابوحامد محمد غزالي که با انديشههاي انقلابي خود، پيشواي تحولي شگرف در افکار فلسفي، ديني و عرفاني بهشمار ميآيد. تحولي که بعد از گذشت 9 قرن هنوز هم الهامبخش متفکران و مربيان تعليم و تربيت است.
غزالي يکي از بزرگترين شخصيتهاي قرن پنجم هجري قمري، پس از آنکه از نظر علمي و فقهي و بهواسطۀ کرسي استادياش در نظاميۀ بغداد به اوج شهرت و ثروت دنيوي رسيد، با انگيزۀ دستيابي به سعادت ابدي و احياي علوم اسلامي، پس از نقد علماي همعصر خود در فقه و کلام و جدل به تصوف روي آورد و از اين مسير به يقيني که در تمام عمر بهدنبال آن بود، دست يافت.
ويژگي بارز تعليم و تربيت عرفاني غزالي در مقايسه با ساير عرفا پايبندي سخت و شديد وي به شريعت و زمينهسازي براي تعاليبخشي و شکوفاسازي نيازها و ظرفيتهاي معنوي متربي در چارچوب قرآن و حديث، و آمادهسازي وي براي پيمودن مراحل سير و سلوك و شهود حق است. وي از نخستين کساني است که انديشۀ آميختگي دين و عرفان را بنيان نهاده است.
مروري بر پژوهشهاي صورتگرفته در خصوص تعليم و تربيت غزالي گواه اين است که اين مربي بزرگ مورد توجه بسياري از پژوهشگران حوزۀ تعليم و تربيت بوده است.
يولاح شيخ و عابد علي (2019)، در پژوهشي تحت عنوان «اهداف و مقاصد تعليم و تربيت اسلامي از ديدگاه غزالي»، به بررسي اهداف تربيتي غزالي در تعليم و تربيت اسلامي پرداختهاند. يافتههاي اين پژوهش نشان داد که هدف از تعليم و تربيت در انديشه غزالي پرورش انساني سعادتمند در پرتو تعاليم قرآني است.
عصري (1993)، نيز در پژوهشي تحت عنوان نظريه و عمل در انديشۀ تربيتي غزالي، جنبههاي مختلف تعليم و تربيت غزالي را با نگاهي روانشناسانه و زيباييشناسانه مورد تحليل و بررسي قرار داده و به تشريح وظايف و کارکردهاي دانشآموز و معلم از ديدگاه غزالي پرداخته است.
خالقخواه (1393)، در پژوهشي تحت عنوان «رابطة عقل و دين از ديدگاه غزالي و اشارات آن در تربيت ديني»، به بررسي ايمان عرفاني غزالي براساس عقل پرداخته و نتايج پژوهش وي نشان داد که ايمان عرفاني اگر مبتني بر شريعت باشد، ميتواند در انسان ايمان ايجاد كند.
باقري نوعپرست و باقري (1393)، نيز در پژوهشي تحت عنوان «علّيت جهانشناختي، عامليت انساني و اصول تعليم و تربيت در ديدگاه غزالي»، به بررسي انديشه تربيتي غزالي در بستر رويكردهاي جهانشناختي و انسانشناختي پرداختند. نتايج نشان داد که اصول تعليم و تربيت در فلسفۀ غزالي آميزهاي از تأثير خداوند و تلاش انسان است.
العمره (2016)، موحد، باقري و سلحشوري (1387)، فرهاديان و سراجزاده (1398)، کاوياني و فصيحي رامندي (1391)، به تبيين مباني نظري تربيت اخلاقي از ديدگاه غزالي پرداختند.
در زمينۀ تعليم و تربيت عرفاني، صادقپور (1389) در پژوهشي تحت عنوان بررسي تحليلي ـ انتقادي دلالتهاي تربيتي رويکرد صوفيانه غزالي، دلالتهاي تربيتي تصوف غزالي، شامل اهداف و اصول، با روش تحليلي ـ انتقادي بررسی کرده است. نتايج حاصل از پژوهش وي نشان داد که اصول تقدم تزکيه بر تهذيب، کرامت ذاتي انسان و تفرد در تصوف مدنظر غزالي بوده است. اما در اين پژوهش بهنظر ميآيد که صادقپور بهجاي بررسي انديشۀ عرفاني غزالي در تعليم و تربيت، بيشتر رويکرد اخلاقي وي را مدنظر قرار داده و در تفکيک اين دو ساحت از تربيت، در پژوهش خود موفق نبوده است.
لذا با توجه به آنچه در مباني نظري و پيشينۀ پژوهشهاي داخلي و خارجي بيان گرديد، اهميت انديشۀ تربيتي غزالي و آراء تربيتي وي، برگرفته از مباني فلسفي و ابعاد تربيت عقلاني، زيباييشناختي و اخلاقي، بهخوبي تبيين، و جنبۀ نظري موضوع تشريح و توصيف گرديده است. اما مباني، اصول و روشهاي تربيت عرفاني در انديشۀ اين مربي بزرگ مغفول مانده و جنبۀ نوآورانۀ پژوهش از اين منظر قابل توجه است.
در باب اهميت نظري پژوهش بايد خاطرنشان کرد که پژوهشهايي از اين دست با تبيين مباني، اصول و روشهاي تربيتي، بستر نظري مناسبي براي نظام تربيتي اسلامي و افرادي که در اين عرصه فعاليت ميکنند را فراهم ميآورد و اهميت کاربردي پژوهش، شامل پاسخگويي به سؤالات پژوهشگران و علاقهمندان به تعليم و تربيت عرفاني و فراهمسازي بستر مناسب براي پژوهشهاي تطبيقي و كاربردي است.
لذا با توجه به مقدمهاي که عنوان گرديد؛ هدف پژوهش حاضر تبيين مباني، اصول و روشهاي تربيت عرفاني در مکتب غزالي بوده و مسئلۀ اصلي پژوهش اين است که: چه مباني، اصول و روشهاي تربيتي در مکتب عرفاني غزالي قابل شناسايي است؟
1. روششناسي پژوهش
نوع اين پژوهش، کيفي و براي تبيين هدف پژوهش از سه روش تحليل اسنادي (جهت استخراج بايدهاي حياتي و ملازمت اين بايدها به غايت تربيت و سعادت انسان)، روش داده بنياد (بهمنظور کدگذاري و طبقهبندي مفاهيم)، و روش استنتاج عملي فرانکنا (جهت استخراج اصول و روشها) بهره گرفتهشد.
جامعۀ آماري پژوهش شامل تمامي آثار و نوشتههاي غزالي در زمينۀ تعاليم عرفاني، ازجمله کيمياي سعادت، المنقذ من الضلال و احياءالعلوم و پژوهشهاي انجامگرفته در اين موضوع بوده است. بدينمنظور براي جمعآوري اطلاعات، نمونههاي مناسب از منابع مرتبط با موضوع پژوهش بهصورت هدفمند انتخاب و براي ثبت دادهها از فرم فيشبرداري استفاده شد و دادههاي بهدستآمده در طول تحقيق بهطور مستمر تحليل و تفسير گرديد.
جدول 1: تبيين مباني و اهداف تربيت عرفاني غزالي
کدهاي باز (مفاهيم) کدهاي محوري (مباني) کد انتخابي (هدف)
رجوع به نور باطن، قرآن وسيلۀ بينايي، عقل، روح پيامبران و اوليا چراغ راه انسان، خيال بشر مادي مانع ادراک اسرار و مشاهدۀ انوار، روح بشر نور روشنکنندۀ مسير، عقل شمع و چراغ قلب، جسم مظلم دستخوش کـون و فسـاد، شناخت نفس مقدمۀ شناخت رب، تميز صدق و کذب خارج از عهدۀ انسان، چشمپوشي از ظواهر دنيا بيداري و معرفتيابي قرب الهي
نگهداري مرزهاي روح، پيمان با نفس، مراقبت نفس، بازداشتن نفس از غفلت، محاسبه نفس، تأديب نفس، مبارزه بيپايان با نفس، سرزنش و عقاب نفس ثبات قدم و حفظ شرايط
عشق به زيبايي مطلق، محبت به حقتعالي نقطه شروع حرکت در انسان، درک محبت الهي با ديدۀ باطن، خلوت و تفکر در اسرار الهي، سماع مهيج شوق به خدا، رازدار اسرار الهي خدادوستي و خداگونگي
2. يافتههاي پژوهش
در نظام تربيت عرفاني غزالي، همۀ شناختها حاصل قلب است. قلب حقيقت آدمي و از سنخ عالم غيب و ملکوت، و از جنس عالم امر است و عقل و آثارش که علم، حکمت و تفکر است لشکر و خادم اويند (توکليپور، 1398).
غزالي عامل و مبدأ حرکت در مسير تربيت عرفاني را محبت و عشق به خدا ميداند. از نگـاه وي، انسـانها هميشـه بـهدنبـال کمـال مطلوب و سعادت نهايي هستند؛ غايت تصوف هم، رسيدن به کمال و سعادت اسـت. فرد بيمسئوليت، نسبت به استيفاي کمال تلاشي نميکند. بنابراين مسئوليت در انسان، ارادۀ او را بـه حرکـت درمـيآورد و رفتار حسنه را در او برميانگيـزد (غزالي، 1427ق، ج 4، ص 161).
ازاينرو هدف غايي تربيت از ديدگاه غزالي، دستيابي به سعادت و قرب الهي است و در اين پژوهش براي نائل شدن به اين هدف، بايد از مباني، اصول و روشهاي ذيل پيروي کرد.
مبناي اول: بيداري و معرفتيابي
اين مبنا ناشي از ضعف و کشش ذاتي انسان در حرکت بهسوي خداوند و بهواسطۀ غرق شدن در امور دنياست. هرچند در فطرت و آفرينش انسان ميل و کشش بـهسوي معنويت و خداي سبحان بـه وديعـه گذاشته شده است؛ ايـن امـرِ فطـري و اسـتعداد ذاتي، گاه کانون بيتوجهي قرار ميگيرد و به غفلت سپرده ميشود. غزالي در اين خصوص ابراز ميدارد:
هر مؤمنى كه باشد در عبادتِ حق و صيام روز و قيام شب راغب بوده، وليكن گاهى عوايق وى را حايل شود و شغلها مانع آيد و تمكن شهوت غلبه كند يا استيلاى غفلت از راه ببرد؛ پس بسى باشد كه مشاهدۀ ديگرى سبب زوال غفلت او شود؛ چه در بعضى مواضع، اشتغال و عوايق مندفع گردند و نشاط بجنبد» (غزالي،1390، ج 3، ص 687).
لذا از اين منظر، مربيان عرصۀ تربيت عرفاني، در نخستين گام، بايد سالک متربي را به بيداري و کسب معرفت نسبت بهخود، ترغيب کنند، که سکوي پرش وي براي معرفتالله باشد. دستيابي به ايـن مبنا بـا توجـه بـه اصـول و روشهـايي امکانپذير است که در ذيل به آنها اشاره ميکنيم:
اصل 1: غفلتزدايي
اين اصل ناظر به ويژگي ضعف در انسان است. بهعقيدۀ غزالي، انسان بهواسطۀ اتحاد نفس و بدن در وضعيتهاي مختلفي قرار ميگيرد و عليرغم ميل فطريِ گرايش بهسوي پروردگار، گاه با راحتطلبي نفس، ضعف ايمان، هواي نفس، دنيادوستي و وسوسۀ شيطان، از هدفش دور شده و در ورطۀ لغزش ميافتد. غزالي اظهار ميدارد که انگيزههاي مادي منشأ رفتار انسان هستند و هرگز بهطور کامل در وجود انسان از بين نميروند. وي تأکيد ميکند که آنچه براي انسان مهم است نه در حذف اين انگيزهها در انسان، بلکه هدف قراردادن آنها پس از اشباع بهميزان مناسب است (غزالي، 1390، ج 3، ص 68).
ازاينرو غزالي شناخت نفس را مقدمۀ شناخت رب و متربي را در قبال خود مکلف دانسته تـا بـه خودشناسـي دقيـق بپردازد و از اين طريق رذائل را شناخته و آنها را از خـود دور کند و در راه سعادت قرار گيرد.
روش 1: اتکال به مرشد
در تصوف تنها بر علم تکيه نميشود؛ بلکه عمل، اصل و اساس کار است و علم خود نتيجه و محصول عمل است. هدف و انگيزۀ سالک در عبادت، حرکت و عمل است. اين حرکت متعالي مشکلاتي را با خود همراه خواهد داشت، که هر آن ممکن است سالک را به بيراهه کشاند. ضرورتاً در اين موارد وجود همراهي آگاه و بينا بر مسائل و مشکلات ميتواند عامل مهمي براي حصول آرامش و اطمينان و رهايي از ترس و نااميدي باشد. ازاينرو اولين روش براي بيدار شدن سالک از خواب غفلت در تربيت عرفاني غزالي، اتکال به شيخ و مرشد است.
از نظر غزالي، مرشد کسي است که راه راست بنماياند. جادۀ فهم مسائل نظري، طولاني و پر از مهلکههايي است که حتي آگاهان به شرايط برهان نيز چهبسا توانايي گذر از حقايق پنهان آن را ندارند؛ جز آنان که از وجود مرشد و راهنماي بصير در رسيدن به مقصد، بانصيب گردند. به گفتۀ غزالي، در مسير کشف حقيقت چنان قضاياي کاذب و صادق مشتبه ميگردد که تميز صدق و کذب آن تنها از عهدۀ کساني برميآيد که به توفيق الهي مؤيد گرديده و به سلوک منهاج حق، اکرام يافته باشند (آملي، 1346، ص 36).
ازاينرو اولين روش تربيت عرفاني غزالي در راستاي بيداري، رجوع به مرشد و يک مربي آگاه است تا اين مربي او را از عادتهاي بد، آگاه و عادتهاي خوب را جايگزين آن کند. از يک جنبه، کار مرشد شبيه کار کشاورز است؛ او خارها و گياهان وحشي بين محصولات را از بين ميبرد تا محصول خوب و بالغ باشد.
روش 2: خوديابي
غزالي مانند بسياري از انديشمندان اسلامي بر ضرورت شناخت از خود، تأکيد دارد. وي به خود و شناخت خويشتن آدمي آنقدر اهميت ميدهد که آن را مبناي دريافت شناخت عالم اعلي و معرفت باريتعالي ميشمارد و آن را رکني اساسي در ساخت و تربيت آدمي ميداند. او بخش عمدهاي از کتاب احياء و کيمياي سعادت را به اين موضوع اختصاص ميدهد. از نظر غزالي معرفت نفس، کليد معرفت به خداي تعالي است و دليل حديث «هر كس خودش را بشناسد خدا را شناخته است» را همين مطلب ميداند و تأکيد ميکند که هيچچيز به انسان نزديکتر از خودِ او نيست و اينکه اگر خودت را نشناسي ديگري را چگونه خواهي شناخت؟ (غزالي، 1390، ج 3، ص 21)
بنابراين در نگاه غزالي، شناخت هستي بدون شناخت خويشتن امکانپذير نيست و اسرار حقيقت نيز با کليد معرفت نفس گشوده ميشود و بدون آن باب معرفتالله بسته ميماند. وي معتقد است کسي که خودش را بشناسد، قطعاً پروردگار و صفات و افعال او را ميشناسد و درنهايت، سعادت که ديدار خداوند تعالي است را درمييابد (غزالي، 1409ق، ص 32).
لذا براساس نظر او، متربي بايد براي شناخت خداوند و در رتبۀ نازلتر، معرفت اشياء عالم، بايد از نفس خويشتن شروع کند و همچون مشاورهاي دروني، به نقد خود و خودشناسي دقيق جهانبينيهاي حاکم بر زندگي خود بپردازد تا بتواند از طريق شناخت خود رذائل را شناخته و آنها را از خود دورکند و در مسير سعادت، به فضائل روي آورد.
اصل 2: تحول درون
اين اصل ناظر به کشش ذاتي انسان بهسوي خداوند است. پس از اينکه سالک بهواسطۀ مرشد و خوديابي، ضعفهاي وجودي خود را شناخت؛ حال نوبت به اين ميرسد که تحول دروني در خود ايجاد و خود را با فضايل اخلاقي آراسته سازد. يکي از اصول تربيت بايد نـاظر بـه ايجـاد تحـول باطني باشد. ما در کوششهاي تربيتي خود، گاه گرفتار نوعي ظاهربيني ميشويم؛ بهنحوي که سعي خود را يکسـره مصـروف به دفع ظواهر ناپسند در فرد ميکنيم (باقري، 1394، ج 2، ص 131). بنابراين کسي که بـه ايـن اصـل تربيتـي واقف باشد، هرگز نبايد به علم اجمالي و دانش کلي از اشـياء و امـور، بسـنده کنـد و از احسـاس و ادراکات حسي فراتر نرود. در انديشۀ غزالي سه روش توبه، زهدورزي و صبر، موجبات اين تحول دروني را در متربي فراهم ميآورد.
روش 1: توبه
اولين گام در تحول دروني متربي، توبه است. توبه يعني تغيير؛ و تصميم بر توبه يعني داشتن انگيزه براي تغيير. متربي که بهواسطۀ بيداري و معرفت از خود، در مبناي اول تصميم ميگيرد سراغ گناه نرود؛ در واقع تصميم ميگيرد که خود را تغيير دهد، متفاوت از گذشته باشد و اعمال متفاوت با گذشته انجام دهد. اين تصميم از لحاظ تربيتي بسيار ارزشمند است؛ زيرا فرد نخست براي تغيير، انگيزه پيدا کرده و سپس تصميم گرفته است که خود را تغيير دهد. علامت توبه، بازگشت از مخالفت به مراقبت است. قرآن کريم در آيۀ 31 سورة «نور» ميفرمايد: «اي گروه مؤمنان، همگي بهسوي خدا بازگرديد، باشد كه نجات يابيد».
توبه و استغفار، پاككنندۀ انسان از گناهان است و حقوق ضايع شده را جبران نميكند؛ ازاينرو شخص تائب بايد گذشتۀ خود را به دقت مرور و آن را جبران کند. غزالي در خصوص اين روش ميگويد: «بدانکه توبه و بازگشتن از گناهان بهسوي پروردگار عيبپوش و غيبدان، آغاز طريق سالکان است و سرمايۀ رستگاران و اول قدم مريدان و کليد استقامت مايلان و مطلع اصطفا و انتخاب براي پدر ما آدم و براي جميع انبيا و ديگر مقربان است (غزالي، 1390، ج 4، ص 5).
لذا اولين مرحله تربيت عرفاني در مکتب غزالي با روش توبه آغاز ميگردد و مراحل و روشهاي قبل، همچون تمهيد و آمادگي متربيان براي ورود به اين مرحله مهم از حيات تربيتي تلقي ميگردد.
روش 2: زهدورزي
روايات نقل شده از پيامبر و ائمه معصومان و بزرگان صحابه دربارۀ زهد در کتب شيعه و سني، بيانگر تأييد تحولساز اين آموزه در زندگي فردي و اجتماعي است. در حوزۀ تربيت عرفاني غزالي نيز مقام زهد يکي از روشهاي تربيت سالک در راستاي تحول درون بهشمار ميآيد.
غزالي زهد را تغيير ديد انسان نسبت به دنيا و رجوع رغبت انسان از دنيا به آخرت و آن را مقام کساني که راه آخرت را ميپيمايند، تعريف ميکند (غزالي، 1390، ج 4، ص 351).
غزالي در جلد 4 احياء العلوم و در بخش زهد، ابعاد زهد را برشمرده و ابراز ميدارد که هدف از روش زهد، ترک دنيا و فقر مال و نخوردن غذا نيست؛ بلکه ايجاد تعادل در ميان آن، با زهد در باطن است؛ و اين تلقي از زهد، بهخوبي در اين کلام اميرمؤمنان علي تجلي مييابد: «همۀ زهد، ميان دو کلمۀ قرآن قرار گرفته است. خداي متعال ميفرمايد: "بر آنچه از دستتان ميرود، اندوهگين مباشيد و به آنچه به دستتان ميآيد، شادماني نکنيد". کسي که بر گذشته تأسف نخورد و بر آينده شادمان نباشد، زهد را در دو سوي آن گرفته است» (نهجالبلاغه، 1372، حکمت 439).
روش 3: صبر
دنيا جايگاه تزاحم است و انسان مؤمن و صابر از اموري مانند مرگ، فقر و بيماري و...، که عامل اضطراب و ترس و استرس و اختلالات رواني است، هراسي ندارد؛ و چون اين سختيها را آزمايش الهي ميداند و معتقد است که بايد در برابرشان صبر کند، توانايي زيادي در تحمل گرفتاريها از خود نشان ميدهد (ديماتئو، 1387، ص 713).
ازاينروست که بيشتر عرفا صبر را از مقامات تحولساز درون معرفي کردهاند. غزالي نيز صبر را مقامي از مقامات دين و مانند ساير مقامات، بر سه رکن معارف، احوال و اعمال استوار دانستهاست (غزالي، 1390، ج 4، ص 104). علت اينکه روش صبر در مقامات غزالي جايگاه بسيار رفيعي در تحول دروني متربي يافته، اين است که با صبر ميتوان در مقابل زيادهخواهي و سرکشي نفس و خواستههاي آن ايستاد.
غزالي در تحليل خود از مفهوم صبر، ابتدا در بيان تمايز انسان و حيوان، از دو انگيزه بهنامهاي انگيزۀ دين و انگيزه هواي (عقل و نفس) نام برده که به گفتۀ او هميشه بين آنها، جنگ برپاست و ميدان اين کارزار نيز قلب است. صبر عبارت است از ثبات انگيزۀ دين در برابر انگيزۀ شهوت؛ لذا از نظر غزالي ترک کارهايي که بهسوي آنها تمايل داريم، ثمرهاش حالتي است که آن را صبر مينامند. وي صبر را ثمرۀ يقين و آن را ذومراتب دانسته؛ بهطوريکه هرچه يقين بيشتر باشد صبر بيشتر است (غزالي، 1390، ج 4، ص 113).
مبناي دوم: ثبات قدم و حفظ شرايط
اين مبنا ناظر بهويژگي احتمال لغزش انسان، در مسير حرکت بهسوي خداوند و در مواجهه با موانع و يا تغيير شرايط است. از نظر غزالي، سالک بايد با ثبات قدم در اين مسير حرکت کرده و رنگ نبازد و از مسير خارج نشود و حتي با اتخاذ تدابيري بر شرايط و محيط تأثير گذاشته و در برابر تغيير شرايط، تحمل و بردباري را ارتقا بخشيده و در ادامۀ مسير، دچار تزلزل نشود ازاينرو ثبات قدم، اصطلاحى براى پايدارى و حفظ مسير حق در برابر كژيهاست. غزالي در باب اهميت اين مبناي تربيتي بيان ميدارد: «هر توقفى كه سستى در عبادت و ميل به بطالت واجب گرداند «فريفتگى» باشد؛ چنانكه اگر در خاطر او آيد كه گناه بگذارد و به عمل خود مشغول شود، پس شيطان او را گويد كه «چرا نفس خود را مىرنجانى و در عذاب مىدارى؟ و تو را پروردگار كريم و آمرزگار بخشاينده است»؛ پس عزيمت عبادت او را سست مىگرداند؛ آن فريفتگى باشد. دراينحال بر بنده واجب بود كه خوف را در كار دارد و نفس خود را به خشم خداى و عقوبت بزرگ او بترساند» (غزالي،1390، ج 4، ص 814).
اين مبناي مهم در مکتب تربيتي ـ عرفاني غزالي با استفاده از اصول و روشهاي ذيل طي ميشود.
اصل 3: مرابطه و مرزشناسي
اصل مهم در ثبات قدم متربيان در مسير تصوف غزالي مرابطه است. مرابطه مرزباني و حفظ خويش در برابر نفس است؛ نفسي که امرکننده به بديهاست و بهمنزلۀ دشمن انسان است. دشمني که هر لحظه امکان دارد انسان را به گناه بکشاند. مرابطه همچون سنگري است که در مقابل حملات نفس قرار گرفته و به او اجازه ورود به حريم الهي را نميدهد.
مرابطه از مادۀ رباط گرفته شده كه در لغت به معناى سرحددارى و مرزبانى است. محقق حلى در تعريف آن مىنويسد: مرابطه نگهبانى و سنگربندى براى نگاهدارى مرزهاست (دلشاد تهراني، 1393، ص 363).
در اصطلاح اهل سلوك مرابطه به معنای مراقب خود بودن و خودمرزبانى است، و همانگونه كه مرابطه در لغت، حفظ مرزهاى سرزمين اسلام از تهاجم دشمنان است؛ در خصوص تربيت سالک، عبارت است از حفظ مرزهاى سرزمين ايمان از تهاجم دشمن نفس. روايت شده است كه رسول خدا فرمود: «برترين جهاد آن است كه انسان با نفس خود و هوا و هوس خويش جهاد كند» (محمدي ريشهري، 1384، ج 2، ص 141). غزالي در احياءالعلوم در اين خصوص ميفرمايد: «پس هركه با نفس خود حساب كند پيش از آنكه حساب وى کنند، روز قيامت حساب وى سبك باشد، و وقت سؤال و جواب وى حاضر، و عاقبت كار وى پسنديده؛ و هر كه با نفس خود حساب نكند، حسرات او دائم باشد» (غزالي، 1390، ص 691).
روش 1: مشارطه و عهد با خود
مشارطه از روشهاي مؤثر حفظ خويشتن در تربيت عرفاني غزالي است. مشارطه، از شرط، به معناي الزام و التزام چيزي به چيزي ديگر است (مصطفوي، 1385، ج 11، ص 123). در روش مشارطه، متربي با خود پيمان ميبندد كه در انجام تكاليف و اداي وظايف و ايفاي مسئوليتها به هيچوجه كوتاهي نكند و در كارهاي خير كوشا باشد و از كارهاي ناپسند خودداري كند. غزالي در احياءالعلوم در اين زمينه ميفرمايد:
چون بنده بامداد كند و از فريضۀ صبح فارغ آيد، بايد كه دل خود را ساعتى براى مشارطت نفس فارغ گرداند؛ چنانكه بازرگان بضاعت به شريك كار دهد و مجلس را براى مشارطۀ او خالى كند. پس بپرهيز و بپرهيز از آنكه اين روز را ضايع كنى؛ اين شرطهاست كه هر روز بر آن محتاج شود، و ليكن چون آدمى شرط كردن آن بر نفس خود روزها عادت كرد، و نفس او در وفاكردن، بهكل مطاوعت کرد؛ از شرط كردن در آن مستغنى گردد (غزالي، 1390، ج 4، ص 694ـ695).
بنابراين در دستگاه تربيتي غزالي روش مشارطه و عهد با خود در صورتي مؤثر است كه هر روز توسط متربي تجديد شود تا به صورت ملكه در نفس و روح انسان رسوخ كند.
روش 2: مراقبه
مراقبه در لغت به معناى مواظبت كردن و نگاهبانى كردن است (راغب اصفهاني، 1392ق، ص 206)؛ و در اصطلاح اهل سلوك به معناى آن است كه انسان در هركارى كه مىخواهد انجام دهد، مراقب نفس خود باشد و پيوسته ظاهر و باطن خود را بنگرد تا نافرمانى و خلافى از او صادر نشود و در تمام احوال، خود را مراقبت كند (دلشاد تهراني، 1393، ص 369).
غزالي مراقبه را علم به آنكه خداوند ظاهر و باطن او را ميبيند، تعبير ميکند و نتيجۀ اين روش تربيتي را بازداشتن نفس از غفلت برميشمارد (غزالي، 1393، ص 715).
غزالى مراقبه را داراي دو وجه دانسته است: يكى مراقبت صديقان، و ديگر مراقبت پارسايان و اصحاباليمين. از ديدگاه او، مرتبۀ صديقان در مراقبه، والاتر از مرتبۀ پارسايان و اصحاباليمين است. اصحاب يمين در مراقبه به درجهاي مىرسند كه مىدانند خداي تعالى بر ايشان مطلع است و از وي شرم مىدارند؛ ولى در عظمت و جلال وي مدهوش و مستغرق نمىشوند (غزالي، 1393، ص 716ـ719).
لذا اين روش تربيتي متربيان را با مرزها و بايد و نبايدهاي زندگي معنوي آشنا ساخته، بهنحوي که متربي قادر باشد خود را در مسير، حفظ کرده و بنياني اصيل بر هويت تربيتي خود استوار سازد.
روش 3: محاسبه
محاسبه در لغت به معناى حساب چيزى را نگه داشتن و با كسى حساب كردن است (مصطفوي، 1385، ج 11، ص 94)؛ و در اصطلاح اهل سلوك عبارت از آن است كه آدمى در هر شبانهروز وقتى را معين كند كه در آن به حساب نفس خويش برسد (دلشاد تهراني، 1393، ص 371).
روش تربيتي محاسبه، حسابرسي و بازنگري گذشته و تعهد به آينده است. غزالي معتقد است که همچنانکه فرد در اول وقت با خود عهد و پيمان ميبندد، در آخر وقت هم بايد از خود حساب و کتاب بگيرد و در اين زمينه ميفرمايد:
بدانكه بنده را چنانكه در اول روز وقتى باشد كه با نفس خود در آن شرط كند بر سبيل وصيت كردن بهحق؛ بايد كه آخر روز او را ساعتى باشد كه نفس را مطالبت کند، و بر همۀ حركات و سكنات وى حساب كند. چه، بازرگانان در دنيا با شريكان در آخر هر سالى يا هر ماهى يا هر روزى همچنين كنند (غزالي، 1390، ج 4، ص 712-713).
روش 4: معاقبه
معاقبه به معنای تنبيه کردن و عقوبت دادن است. در مكتب تربيت عارفانه غزالي چنانچه متربي مرتكب خطا گرديد و از مسير خارج شد، بايد نفس خود را مورد عقوبت قراردهد. غزالي در اين روش بيان ميدارد كه:
چنانچه كه سالک با نفس خود حساب كند و از اكتساب معصيت و ارتكاب تقصير در حق خداى نرهد، نبايد كه آن را مهمل گذارد؛ چه، اگر مهمل گذارد، انجام معصيتها بر وى آسان شود و با آن انس گيرد و خو بازكردن او از آن دشوار شود و آن، سبب هلاك او بود؛ بلكه بايد كه آن را عقوبت كند. پس چون لقمهاى شبهت به شهوت بخورد، بايد كه شكم را به گرسنگى عقوبت كند؛ و چون در غير محرم نگرد، چشم را به منع نظر عقوبت كند (غزالي، 1390، ج 4، ص 714).
روش 5: مجاهده
روش مجاهده به معناي مبارزه با نفس است و گويي نفس دشمني است که انسان بايد با آن مبارزه کند. غزالي در روش تربيتي مجاهده بيان ميدارد که در صورت سرکشي نفس، بايد به سيرۀ سلف صالحين مراجعه و نحوۀ مجاهدۀ آنها را با نفس سرکش مطالعه کرد و نفس را از علايق دنيا تصفيه کرد؛ چه، مجاهده کليد هدايت است. غزالي در اين خصوص ميفرمايد:
پس سيرت سلف صالح در مرابطه و مراقبت نفس چنين بود. پس هرگاه كه نفس تو سركشى كند بر تو و از مواظبت بر عبادت امتناع کند، احوال اين جماعت مطالعه كن. چه، اكنون وجودِ مثل ايشان عزيز است. و اگر مشاهده كسى كه بديشان اقتدا كند توانى؛ آن تو را در دل اثركنندهتر باشد، و بر اقتدا باعثتر... و ايشان عقلا و حكما و ارباب بصيرتاند در دين (غزالي، 1390 ج 4، ص 728).
ازاينرو در روش مجاهده، متربي در مبارزهاي بيپايان همواره بايد نفس را از لغزشهاي دنيوي بازدارد و همت مبارزه را در خود تقويت کند، تا از گزند روزگار محفوظ باشد و در اين مسير لازم ميآيد تا به سيره و زندگينامۀ اولياي الهي رجوع کند و رفتار آنها را الگوي زندگي خود کند.
روش 6: معاتبه و سرزنش نفس
آخرين مقامات و روشهاي تربيتي در اصل مرابطه و حفظ مرزهاي نفس، روش معاتبۀ نفس است؛ يعنى عتاب، سرزنش و عقاب کردن آن، و کوشش در وادار ساختن آن به طاعات دشوار و رياضتهاى سخت. پس وقتى متربي به محاسبۀ نفس پرداخت و آن را در اعمال خيانتکار و مرتکب معاصى و مقصر در حقوق خداوند يافت و در فضايل سست و بيکاره ديد؛ سزاوار نيست که سهلانگارى کند و آن را مهمل گذارد؛ زيرا اين باعث آلوده شدن نفس به گناهان ميشود، و چنان با معاصى انس خواهد گرفت که باز گرفتنش از آنها، سخت دشوار خواهد بود.
غزالي در خصوص اين روش ميفرمايد:
پس اين طريقهاى اين قوم است در مناجات، خشنودى خواستن مولاى خود را، و در معاتبۀ نفوس خود. و مطلب ايشان از مناجات استرضاست و مقصد ايشان از عتاب، بيدارشدن و نگاهبانى خواستن است؛ پس هركه عتاب و مناجات مهمل گذارد، نفس خود را راعى نباشد، و نزديك است كه خداى ـ عزوجل ـ از او راضى نشود (غزالي، 1390 ج 4، ص 745).
مبناي سوم: خدادوستي و خداگونگي
يکي از مهمترين نظريهها در خصوص عامل اصلي حرکت و تحريک در عالم ماده، اين است که عشق به مبدأ اصلي باعث تغيير، تحول، حرکت و کمال است. ارسطو معتقد است که مبدأ اول، افلاک را که از نظر او موجوداني زندهاند، با عشق و شوق به خويشتن به حرکت درميآورد (عصري، 1993، ص 75).
انسان به واسطۀ طبيعت خود، داراي فطرت عشق به کمال است و هيچيک از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالک نميتواند آن را تغيير داده و خللي در آن وارد کند. به فرمودۀ امام خميني: «اگر تمام دورههاي بشر را قدم زني و افراد هريک از طوايف و ملل را استنطاق کني، اين عشق و محبت را در خميرۀ او مييابي و قلب او را متوجه کمال ميبيني» (موسوي خميني، 1394، ص 182).
ازآنجاکه فطرت انسان عشق به کمال دارد، اين عشق او را واميدارد که در مسير کمال توقف نداشتهباشد؛ حتي در صورت احتمال مرتبۀ بالاتر، بهدنبال آن برود تا آن را بيابد و در اين راه هيچ خستگي و فتوري بهخود راه ندهد؛ بهگونهايکه اگر از فطرت سؤال شود که چه ميخواهي؟ پاسخ دهد که من خواهان کمال محض، حسن غيرمتناهي و خير بيپايان هستم (شاهآبادي، 1386، ص 47).
در ديدگاه غزالي عامل اصلي ترغيب انسان در حرکت بهسوي خوبيها، عشق به زيبايي مطلق حضرت حقتعالي است. وي محبت و عشق را ويژگي موجودات صاحب ادراک معرفي ميکند و معتقد است که حب ذات، خود پرتوي از حب و عشق حقتعالي است (غزالي، 1393 ج 2، ص 598).
اصل 4: عشقورزي
غزالي محبت به حقتعالي در وجود انسان را اصلي اساسي در حرکت انسان در مسير حق برميشمارد و حب و عشق به خدا را غايتالغايات و بالاترين درجات و مقامات انسان معرفي ميکند که مقامي بالاتر از آن نيست. هر کمالي که بالاتر از حب الهي فرض شود، در حقيقت ميوه و ثمرۀ محبت بهخداست و تمام کمالات و اموري که قبل از آن در نظر گرفته شوند، همگي مقدمۀ دستيابي انسان به محبت الهي هستند. به همين دليل غزالي تفکر و تأمل را مقدمه محبت ميداند (غزالي، 1390، ج 4، ص 311).
غزالي بحث عشق الهي را با حب انسان به محسوسات آغاز ميکند و عشق سالک به خداوند را بهعنوان يکي از مهمترين اصول تربيت عرفاني برميشمارد، که آثار فراواني بر ارتقاي سالکان دارد. ازجمله اينکه اولاً عاشق خداوند همواره خود را براي ملاقات با معشوق آماده ميکند؛ بنابراين از مرگ نميهراسد و همواره آماده ديدار معشوق است (غزالي، 1393، ج 2، ص 600)؛ ثانياً عاشق حقتعالي اطاعت از خداوند را يک لذت تلقي ميکند و هرچه عشق شديدتر باشد، انسان مطيعتر ميشود (غزالي، 1390، ج 4، ص 327)؛ ثالثاً عشق بهخدا محبت و دوستي با آنچه مرتبط با اوست، مانند قرآن، پيامبر و تمام مخلوقات، از آن جهت که فعل خداوند هستند را ايجاد ميکند (غزالي، 1393، ج 2، ص 602)؛ رابعاً عشق بهخداوند موجب افزايش ذکر ميشود و بسياري ذکر هم موجب شدت عشق ميشود؛ خامساً عشق به حقتعالي رضاي به قضاي الهي را براي سالک به ارمغان ميآورد (همان، ص 163).
روش 1: روش تفکر و خلوت
اولياي الهي با بهرهگيري از روش تفکر و خلوتنشينيهاي مداوم، به حقايق الهي دست مييابند. با اين شيوه در پي برداشتن حجب و موانع و زمينهسازي براي رسيدن به کمال و قرب الهي و دريافت حقايق و جاريشدن حکمت بر جان و دل خود بودهاند (داودي و بهشتي، 1399، ص 258) و آن را مقدمۀ کاشت بذر محبت و عشق به پروردگار در قلب ميدانند. خلوتنشيني توأم با تفکر عميق، باعث دريافت شهود حقايق ملکوت، فهم آيات آفاقي و انفسي و کشف شهودات غيبي ميشود و سالک با تکيه بر روش تفکر، فرصت ورود به عوالم ملکوت و بالاتر را مييابد و اين معرفت، خود موجبات محبت به پروردگار را فراهم ميآورد. غزالي در اين زمينه ابراز ميدارد:
فراغت براي عبادت و فکرت و انس گرفتن به مناجات باريتعالي و مشغولشدن به استکشاف اسرار الهي، خلوت وسيلت آن باشد. و بههمين جهت، يکي از حکما گفت که هيچکس خلوت نتواند، مگر آنکه به کتاب خداي تعالي تمسک کند؛ و تمسککنندگان به کتاب خداي تعالي آن کساناند که از دنيا اعراض کرده و به ذکر خداي تعالي بياسودهاند (غزالي، 1390، ج 2، ص 489).
از بيان غزالي استنباط ميشود که فهم و ورود به ملکوت و کشف اسرار الهي، بدون خلوت و تفکر در آفاق و انفس و ورود به ساحت ملکوت و کشف اسرار الهي و ايجاد علقه نسبت به آنها، جز از راه تفکر که امري قلبي دروني است در متربيان حاصل نميگردد.
روش 2: روش وجد و سماع
سماع و وجد از روشهاي تحريک شوق متربيان به خداوند در مکتب تربيتي عرفاني است. سماع، آوازي است كه حال شنونده را منقلب ميكند و شخص را به حالت وجد ميكشاند (سجادي، 1382، ص 12). وجد، حالتى است كه در آن انسان از اوصاف بشرى فارغ مىشود و خود را با موجود كامل متعال، يعنى با خداوند متحد مييابد (صليبا، 1366، ص 658).
چنانکه غزالي در تعريف سماع آورده است:
هرکه خداي تعالي را دوست دارد و دوست او باشد و مشتاق لقاي او باشد، سماع در حق او مهيجِ شوق او باشد و مؤکد دوستي و شوق او و از آتشزنۀ دل او، آتش محبتها شعله زند و از مکاشفات و ملاطفات او، حالهايي پيدا شود که نتوان آن را وصف کرد (غزالي، 1359، ص 32).
همچنين غزالي در کيمياي سعادت، وجد را «احوال لطيفي ميداند که عالم غيب بهواسطۀ سماع، به آن ميپيوندد» (غزالي، 1393، ص 480). غزالي با نگرش خود، سماع، را مباح ميداند. از نظر غزالي سماع در ابتدا بهرهاي غير از لحن و نغمه ندارد و شخص براساس حالات نفساني، آن را معنا ميكند. لذا متربي كه گام در حقيقت سماع ميگذارد، بايد در ابتدا از لحاظ معرفتي علم بهخداوند داشته باشد؛ وگرنه در سماع او آفاتي پديد ميآيد كه شخص را به كفر ميكشاند. سماع حقيقي، شخص را به نوعي جدايي از نفس و حالات خويش ميرساند. شخص همچون مدهوشي ميگردد كه در عين شهود غوطه خورده، بهگونهايكه از همه فاني شده، مگر از يكي كه آن «مشهود» است (خوانساري، 1393، به نقل از: غزالي، بيتا).
غزالي کتاب هشتم از ربع عادات احياءالعلوم را به وجد و سماع اختصاص ميدهد و سماع عاشقان را باعث انگيزش شوق و هيجان عشق و آرامش نفس معرفي ميکند. از نظر او اگر سماع در مشاهده معشوق باشد، هدفش تعميق و تأکيد لذت است؛ اما اگر در فراق او باشد، هدفش تهييج شوق خواهد بود. شوق هرچند دردناک باشد؛ اما داراي نوعي لذت است، چنانچه با حرکت بهسوي معشوق به اميد وصال او همراه باشد؛ زيرا رجاء لذتبخش است و يأس دردآور (غزالي، 1390، ج 3، ص 304).
اصل 5: خداگونگي و معرفت ربوبي
معرفت الهي به منزلۀ نقطۀ اوج تربيت عرفاني، شاهکار ربوبيت تکويني و تشريعي خداي سبحان است. کليت آفرينش، ارسال رسل و انزال کتب، با هدف بلند کردن آدمي از دامن دنياي خاکي بهسوي اوج قلۀ کمال و خداگونگي است. اگر متربي سالک، در مسير سلوك توفيق يابد که مراحل تربيتي پيشگفته را يکي پس از ديگري با دقت و تدريج پشت سر گذارد و در التزام به اصول و روشهاي پيشگفته کوتاهي نکند، حلاوت باريابي به مقام معرفتالله و نشستن بر بام هستي و نظارة مظاهر جلال و جمال الهي، فلاحي است که به منزلۀ دستاورد عبوديت و بندگي به آن ميبالد. لذت باريابي به مقام قرب، آنچنان عميق و از خود بيخودکننده است که متربي سالک را بهراحتي از خود عبور ميدهد و به مقام فنا ميکشاند. توجه به جامعيت و همهجانبه بودن رشد معنوي و دستيابي به مقامات پيشنياز اين باريافتگي است (موسوينسب، 1393). گفتني است که خداگونگي و معرفت ربوبي در سير و سلوك معنوي، همان اشتداد وجودي، توسعۀ نفساني، شکوفايي ظرفيتهاي فطري و اتصاف به اسماء و صفات ذات باري است. اين امر چيزي نيست که در بند الفاظ يا دستورهاي تربيتي درآيد؛ چراکه عارف سالک آن را مييابد، شهود ميکند و به آن ميرسد. ازاينرو نميتوان براي ترسيم آن همانند اصول پيشگفته، روش بيان کرد؛ جز توصيه به رازداري اسرار الهي. عارفان واصل و انسانهاي کامل اين مقام را در همين حد توصيف کردهاند و نظامنامۀ تربيتي چيزي بيش از اين در ترسيم و توصيف آن ندارد.
روش 1: رازداري
از نظر غزالي، دل هر شخصي، مستعد دريافت حقيقت حق و تجلي اشياي گوناگون است؛ به شرطي كه حجابها را از دل بزدايد (غزالي، 1390، ج 3، ص 23). اگر شخص اين اسباب را رفع كند، به حقايق امور معرفت پيدا ميكند؛ زيرا هر دلي به فطرتش، صلاحيت معرفت حقايق را دارد. هدف خلقت انسان نيز بر همين اساس است. هر آنچه شخص حجابها را بزدايد و معرفت حاصل كند و حقتعالي و صفات و افعال الهي براي شخص روشن گردد، معرفت او بيشتر ميشود (همان، ج 1، ص 27).
غزالي ابراز ميدارد که پس از آنکه حقايق و اسرار الهي بر سالک آشکار شد و مِهر خداوند بر دلش نشست، بايد نسبت به اين اسرار رازدار باشد و اسرار الهي را فاش نگرداند. غزالي مِهر يار را توأم با «صد مُهر» بر زبان ميداند (همايي، 1342، ص 232).
به عقيده غزالي برخي معارف را همۀ انسانها نميتوانند درک کنند؛ بنابراين عاشقان الهي بايد معارف و مکاشفات خود را بهعنوان رازي نزد خود نگه دارند و براي کساني که نامحرم اين وادي هستند، افشا نکنند؛ زيرا اطلاع آنان بر اين اسرار موجب نابودي است (غزالي، 1390، ج 2، ص 602).
هدف مباني اصول روش
سعادت و قرب الهي بيداري و معرفتيابي غفلت زدايي اتکال به مرشد
خوديابي
تحول درون توبه
زهدورزي
صبر
ثبات قدم و حفظ شرايط
مراطبه و خودمراقبتي مشارطه
مراقبه
محاسبه
معاقبه و سرزنش نفس
مجاهده
خدادوستي و خداگونگي عشقورزي معاتبه
تفکر و خلوت
خداگونگي و معرفت ربوبي وجد و سماع
بحث و نتيجهگيري
تصوف غزالي آموزش از درون براي پاکسازي قلب و با هدف دستيابي به قرب الهي و در راستاي تعاليم اسلام، قرآن و سنت پيامبر است. وي با شک بنيادي خود که ناشي از ديدگاه وي به ظرفيت وجودي تربيت در انسانها و تفاوتهاي فردي موجود در آنهاست، متربيان را در تعليم و تربيت اسلامي به سه گروه تقسيم ميکند: عوام، اهل برهان و اهل تصوف؛ و متناسب با هريک از اين گروهها مسير متفاوتي را در تربيت لحاظ ميدارد. غزالي از ميان همۀ شيوههاي تربيتي، مسيري را که عارفان در تعليم و تربيت طي طريق ميکنند، بهتر و مؤثرتر دانسته و از نظر وي، باور عرفا عين نگاه به خورشيد است و آنها واقعيات تعليم و تربيت ديني را به شکلي محسوس تجربه ميکنند. بهواسطۀ تجربه عملي، مسير رسيدن به قرب الهي براي اين متربيان معنادارتر جلوه ميکند و چنين برميآيد که ديدگاه غزالي در اين خصوص به ديدگاه ارسطو نزديکتر است. غزالي عقلانيت محض را که اهل فلسفه و اشاعره بر آن تأکيد دارند، بدون مبنا قرار دادن روشهاي ديگر در تعليم و تربيت مؤثر ندانسته؛ زيرا معتقد است که اکثريت مردم در سطح عوام بوده و استدلال عقلاني در رسيدن به ايمان براي آنان دشوار است.
در اين پژوهش 3 مبنا و 5 اصل و 14 روش تربيتي در ديدگاه غزالي براي تربيت اهل عرفان استنباط گرديد. اين مباني، اصول و روشها دربردارندۀ عمل و الهام و توجه به عشق خداوندي و خاليکردن درون از تعلقات دنيوي است، که لازمۀ تربيت صحيح در اين مسير هماهنگي طريقت سالک با شريعت است. تربيتيافتۀ مکتب عرفاني غزالي بايد بهواسطۀ عواطف انساني پاک، به صفاي معنوي دست يابد و در اين مسير اراده و همت و مجاهده متربي از ضروريات است. نتايج اين پژوهش با نتايج پژوهش صادقپور (1389) همسو نبوده و بهنظر ميآيد که صادقپور بهجاي تأکيد بر نگاه عرفاني غزالي در تعليم و تربيت، رويکرد اخلاقي وي را مورد بررسي قرار داده و در تفکيک اين دو ديدگاه موفق نبوده است.
غزالي در ترسيم تعليم و تربيت عرفاني با دقت و ظرافت خاصي گامهاي عملي را براي رسيدن به هدف تربيتي خود که همان نيل به سعادت ابدي است، تبيين کرده است. وي متربي را عامل حرکت و عامل شناخت از خود در فرايند تعليم و تربيت دانسته و با اصالتدادن به متربي وي را در قبال اعمال خود مسئول دانسته که در صورت تخطي از مسير، بايد خود را مورد مواخذه قرار دهد. بهعبارتي غزالي گرايش نيرومندي به دروني تلقي کردن موانع تربيتي در برابر تصور غالب ساير مربيان که آن را عاملي بيروني لحاظ ميکنند، دارد و اين ديدگاه غزالي در تعليم و تربيت عرفاني به آراء وجودگرايان قرابت دارد. همچنين اين نکته که در تعليم و تربيت عرفاني عامل حرکت، متربي است، با نتايج پژوهش باقري نوعپرست و باقري (1393) در زمينۀ انسان عامل و اصل فعاليت از نتايج پژوهش صادقپور (1389) در ديدگاه غزالي همسوست.
در نقد انديشه غزالي از منظر تعليم و تربيت ميتوان به موارد ذيل اشاره کرد:
1. طي مسير روش تربيت عرفاني غزالي بهنظر بسيار سخت و در مراحل اوليۀ تعليم و تربيت که کودکان نسبت به شرايط انساني و هويت خويش وقوف ندارند، مناسب نيست.
2. غزالي در فرايند تعليم و تربيت عرفاني تأکيد بسياري بر عادت و تلقين دارد که اين موارد در تعليم و تربيت امروز از آنجهت که باب تفکر را محدود ميسازد، مردود شمرده ميشود.
3. تأکيد بيش از حد غزالي به مربي و مرشد در تعليم و تربيت عرفاني، ممکن است به ناديده گرفتن علايق و نيازهاي متربي بيانجامد.
- نهجالبلاغه، 1372، ترجمة علینقی فیضالاسلام، تهران، فیضالاسلام.
- آملی، سیدحیدر، 1346، معراج اقدس فی مدارج النفس، مصر، مطبعة سعادة.
- باقری نوعپرست، خسرو و محمدزهیر باقری، 1393، «علیت جهانشناختی، عاملیت انسانی و اصول تعلیم و تربیت در دیدگاه غزالی»، علوم تربیتی از دیدگاه اسلام، سال دوم، ش 3، ص 71ـ92.
- باقری، خسرو، 1394، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، چ ششم، تهران، مدرسه.
- بهشتی، سعید، 1379، «روشهای تربیـت عقلانـی در سـخنان امـام علـی»، در: مجموعـه مقالات همایش تربیت در سیره و کلام امام علی(ع)، تهران، تربیت اسلامی.
- توکلیپور، محمد، 1398، «بررسی مبانی رویکرد غزالی به زبان عرفان وحی»، پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن، سال هشتم، ش 1 (15)، ص 63ـ82.
- خالقخواه، علی، 1393، «رابطه عقل و دین از دیدگاه غزالی و اشارات آن در تربیت دینی تربیت دینی براساس باورهای ایمانگرایانه غزالی»، پژوهشهای علم و دین، ش 5(2)، ص 111ـ130.
- خوانساری، محمدامین، 1393، «کشف و تجربة دینی در دیدگاه غزالی»، تحقیقات کلامی، سال دوم، ش 6، ص 119ـ138.
- داودی، محمد و سعید بهشتی، 1399، فلسفههای تعلیم و تربیت در تمدن اسلامی، قم، حوزه و دانشگاه.
- داودی، محمد، 1389، تربیت اخلاقی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- دلشاد تهرانی، مصطفی، 1393، سیری در تربیت اسلامی، تهران، دریا.
- دیماتئو، رابین، 1387، روانشناسی سلامت، ترجمة محمد کاویانی و همکاران، تهران، سمت.
- راغب اصفهانی، حسینبن محمد، 1392ق، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقیق ندیم مرعشلى، بیروت، دار الکاتب العربی.
- رفیعی، بهروز، ۱۳۸۱، آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، تهران، سمت.
- سجادی، ضیاء الدین، 1382، مقدمهای بر عرفان و تصوف، تهران، سمت.
- شاهآبادی، محمدعلی، 1386، رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطرة، ترجمة زاهد ویسی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
- صادقپور، غلامرضا، 1389، بررسی تحلیلی ـ انتقادی دلالتهای تربیتی رویکرد صوفیانه غزالی، پایاننامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه پیام نور.
- صلیبا، جمیل، 1366، فرهنگ فلسفی، تهران، حکمت.
- غزالی، ابوحامد، 1390، احیاءالعلوم الدین ربع عبادات، ترجمة محمد خوارزمی، تهران، علمی و فرهنگی.
- غزالی، ابوحامد ، 1393، کیمیای سعادت، ترجمه و تصحیح احمد آرام، تهران، پیام عدالت.
- غزالی، ابوحامد ، 1409ق، معارج القدس فی مدارج معرفة النفس، بیروت، دارالکتب العلمیه.
- غزالی، ابوحامد ، 1427ق، احیاء علومالدین، چاپ محمد وهبی سلیمان و اسامه عموره، دمشق، الوهبیه.
- فرهادیان، فاطمه و حسن سراجزاده، 1398، «بررسی تطبیقی مبانی تربیت اخلاقی از منظر غزالی و مهدی نراقی»، مطالعات اخلاق کاربردی، ش 9 (55)، ص 151ـ181.
- فصیحی رامندی، مهدی، 1391، «بررسی مقایسهای اصول تربیت اخلاقی و تربیت عرفانی»، معرفت اخلاقی، سال سوم، ش 4، ص 39ـ54.
- کاویانی، محمد و مهدی فصیحی رامندی، 1391، «بررسی تطبیقی دیدگاههای غزالی و بندورا در تربیت اخلاقی»، مطالعات اسلام و روانشناسی، ش 6(11)، ص 95ـ124.
- محمدی ریشهری، محمد، 1384، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث.
- مصطفوی، حسن، 1385، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی.
- ملکی، حسن، ۱۳۷۹، تربیت عقلانی در نهج البلاغه و دلالتهـای آموزشـی آن، تهران، مرکز مطالعات تربیت اسلامی.
- موحد، صمد، خسرو باقری و احمد سلحشوری، 1387، «بررسی تطبیقی دیدگاههای امام محمد غزالی و نل نادینگز درباره تربیت اخلاقی»، اندیشه دینی، ش 8 (28)، ص 39ـ60.
- موسوی خمینی، روحالله، 1394، چهل حدیث، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره).
- موسوی نسب، سیدمحمدرضا، 1393، «اهداف، اصول و روشهای تربیت عرفانی»، اسلام و پژوهشهای تربیتی، سال ششم، ش 2 (12)، ص 19ـ36.
- همایی، جلالالدین، 1342، غزالی نامه، چ دوم، تهران، فروغی.
- Al-Awamreh, Mohammed Hassan, 2016, "Al-Imam Al-Ghazali’s View of Moral Education: Its Purposes and Pillars", US-China Education, N. 6 (5), p. 311-317.
- Asari Hasan, 1993, The Educational Thought of Al-Ghazali Theory and Practice, A Thesis submitted to the Faculty of Graduate Studies and Research in partial fulfillment of the requirements for the degree of Master of Arts, Institute of Islamic Studies Montreal: McGiII University.
- Ullah Sheikh, Sajid, Abid Ali Muhammad, 2019, "Al-Ghazali’s Aims and Objectives of Islamic Education", Journal of Education and Educational Development, N. 6(1), p. 111-127.