رویکردی نو به روایات نهیکننده از تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
مبحث حکومت اسلامی، از مباحث مهم و چالشی در علوم اسلامی است. این مسئله بعد از تشکیل حکومت جمهوری اسلامی ایران، تشدید شده و شبهات و بحثهای بیشتری در سازگاری آن با عقل و نقل مطرح شده است. این شبهات همچنان بین متخصصین و غیرمتخصصین در علوم اسلامی وجود دارد. از دلایلی که مورد استناد مخالفین تشکیل حکومت دینی قرار میگیرد، تعدادی از روایات است که ظهور ابتدایی آنها در عدم تشکیل حکومت دینی در زمان غیبت است. ایشان بر این باوراند که مضمون این روایات، سکوت در برابر حکومتهای جابرانه و ظالمانه بهخصوص در زمان غیبت است. در پژوهش پیش رو برآنیم که میزان صحتوسقم این نگاه را با روشی توصیفی ـ تحلیلی بررسی نماییم.
در این زمینه آثاری منتشر شده است از جمله:
ـ ولاية الأمر في عصر الغيبة و کتاب المرجعية و القیادة، سیدکاظم حائری، 1424ق؛
ـ ولایت فقیه، سیدروحالله موسوی خمینی،۱۳۸1؛
ـ دراسات فی ولاية الفقیه، حسینعلی منتظری، 1409ق؛
ـ الولاية الالهية الاسلامية او الحکومة الاسلامية، محمد مؤمن، 1425ق؛
ـ ثلاث رسائل، سیدمصطفی خمینی، 1376؛
ـ «نقد و بررسی روایات نافی حکومت و قیام در عصر غیبت و انتظار»، محمدعلی قاسمی، 1382، انتظار موعود، ش 7، ص 1ـ13؛
ـ «نقد و بررسی احادیث مخالف قیام در زمان غیبت امام زمان»، اسماعیل قربانی، فصلنامة ژرفا، زمستان 91، ش 4، ص 1ـ6.
در پژوهش پیش رو برآنیم که اولاً مهمترین روایاتی که در این زمینه مخالفین تشکیل حکومت به آن استناد میکنند را مورد نقد و بررسی قرار دهیم که با پاسخ به آنها، پاسخ به دیگر شبهات نیز میسور است؛ ثانیاً جمعبندی کامل این روایات و پاسخ تفصیلی به هرکدام در قالب یک مقاله مستقل، صورت پذیرفته و این کار با توجه به درسهای خارج اساتید و کتابهای مهم علمای اسلامی که کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ مانند کتاب ثلاث رسائل و یا الولاية الالهیه و همچنین کتب مهم آیتالله سیدکاظم حائری انجام شده است؛ ثالثاً علاوه بر جوابهای تفصیلی که به روایات مخالف داده شده، دو جواب کلی که قابل صدق بر تمام روایات مخالف است نیز داده شده است که مهمترین وجه نوآوری این پژوهش علاوه بر دو وجه قبل، میباشد.
سیر مباحث در این پژوهش از قرار ذیل است:
الف) تعریف حکومت دینی؛
ب) روایات مخالف؛
ج) پاسخهای تفصیلی؛
د) پاسخهای اجمالی و کلی.
1. تعريف حکومت دينی
حكومتى كه تمام اركان آن بر اساس نظام دینی تشکیل شده باشد و از حیث صورت اولاً قوانين و مقررات اجرايى آن برگرفته از احكام دينى است؛ ثانیاً حاکم آن حکومت از طرف خداوند یا بهصورت اذن خاص و یا عام انتخاب شده است، حکومت دینی نامیده میشود. البته تعاریف دیگری از حکومت دینی وجود دارد، ولی این معنا از حکومت دینی معنایی ایدئال است. ازآنجاکه بحث اصلی مقاله در این مورد نیست از پرداختن به دیدگاهها و نظرات مختلف و حلوفصل آنها پرهیز میکنیم (ر.ک: مصباح یزدی، 1391، ج 1، ص 47).
2. روايات نهیکننده از تشکيل حکومت دينی
1ـ2. روایت اول:
(محمدبن یحیی)، عن أحمدبن محمد، عن الحسينبن سعيد، عن حمادبن عيسى، عن الحسينبن المختار، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله قال: كل راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله عزوجل (کلینی، 1407ق، ج 8، ص 295)؛ هر پرچمی که قبل از قیام قائم ما بالا آورده شود، پس صاحب آن طاغوتی است که به غیر از خدا پرستش میشود. این روایت از طرق دیگر نقل شده که اسناد معتبری ندارند (نعمانی، 1397، ج 1، ص 115).
بررسی
پیش از ورود به تحلیل این روایت تذکر نکتهای کلی ضروری است. فهم و شناخت نسبت به مسائل دینی، تحلیل آیات و روایات، نیاز به تخصص و تبحر، همانند هر علم دیگری دارد. فهم و استنباط مسائل دینی نیاز به نگاه جامع و فهم عمیق دارد که با سالها ممارست در علوم مختلفی؛ چون ادبیات عرب، تاریخ، اصول فقه، فقه، رجال، درایه و... حاصل میشود. روایات مجموعهای درهمتنیده هستند که فهم نگاه دینی و استنباط نظر دین نیاز به دیدن مجموعی آنها دارد. شرایط صدور حدیث، مخاطب حدیث، تقیه یا عدم تقیه، سند حدیث، نوع دلالت احادیث و... باید مورد بررسی قرار گیرد که بتوان به فهم نگاه دین در یک مسئله رسید.
با توجه به این مقدمه، مقصود واقعی امام در این روایات را باید در کنار دیگر روایات در این زمینه قرار دهیم. در این بخش به نقل روایاتی میپردازیم که منظور امام را در این زمینه بهتر روشن میکند:
1. روایت عیصبن قاسم از امام صادق؛ بر اساس آن، هر قیام و خروجی باطل نیست:
عَلِيُّبْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَبْنِ يَحْيَى عَنْ عِيصِبْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ يَقُولُ عَلَيْكُمْ بِتَقْوَى اللهِ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَانْظُرُوا لأَنْفُسِكُمْ فَوَاللهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكُونُ لَهُ الْغَنَمُ فِيهَا الرَّاعِي فَإِذَا وَجَدَ رَجُلاً هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِي هُوَ فِيهَا يُخْرِجُهُ وَيَجِيءُ بِذَلِكَ الرَّجُلِ الَّذِي هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِي كَانَ فِيهَا وَاللهِ لَوْ كَانَتْ لأَحَدِكُمْ نَفْسَانِ يُقَاتِلُ بِوَاحِدَةٍ يُجَرِّبُ بِهَا ثُمَّ كَانَتِ الأُخْرَى بَاقِيَةً فَعَمِلَ عَلَى مَا قَدِ اسْتَبَانَ لَهَا وَلَكِنْ لَهُ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ إِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ وَاللهِ ذَهَبَتِ التَّوْبَةُ فَأَنْتُمْ أَحَقُّ أَنْ تَخْتَارُوا لأَنْفُسِكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ آتٍ مِنَّا فَانْظُرُوا عَلَى أَيِّ شَيْءٍ تَخْرُجُونَ وَلا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَكَانَ صَدُوقاً وَلَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَلَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ إِنَّمَا خَرَجَ إِلَى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لِيَنْقُضَهُ فَالْخَارِجُ مِنَّا الْيَوْمَ إِلَى أَيِّ شَيْءٍ يَدْعُوكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَنَحْنُ نُشْهِدُكُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَى بِهِ وَهُوَ يَعْصِينَا الْيَوْمَ وَلَيْسَ مَعَهُ أَحَدٌ وَهُوَ إِذَا كَانَتِ الرَّايَاتُ وَالأَلْوِيَةُ أَجْدَرُ أَنْ لا يَسْمَعَ مِنَّا إِلاّ مَعَ مَنِ اجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَةَ مَعَهُ فَوَاللهِ مَا صَاحِبُكُمْ إِلاّ مَنِ اجْتَمَعُوا عَلَيْهِ إِذَا كَانَ رَجَبٌ فَأَقْبِلُوا عَلَى اسْمِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَإِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَتَأَخَّرُوا إِلَى شَعْبَانَ فَلا ضَيْرَ وَإِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَصُومُوا فِي أَهَالِيكُمْ فَلَعَلَّ ذَلِكَ أَنْ يَكُونَ أَقْوَى لَكُمْ وَكَفَاكُمْ بِالسُّفْيَانِيِّ عَلامَةً؛
امام صادق، فرمود: بر شما باد به تقوا و ترس از خداى يگانهاى كه شريك ندارد و خود را واپایيد كه به خدا سوگند مردى از شما كه گله گوسفند دارد و براى آنها چوپانى داناتر به وضع گوسفندان از او بيايد آن چوپان نخستين را بيرون كند و اين مردى را كه داناتر به وضع گوسفندان اوست بهجاى او گذارد. به خدا سوگند اگر براى يك نفر از شما دو جان بود كه با يكى از آنها (در زندگى) نبرد میکردید و تجربه مىآموختيد و ديگرى بهجاى میماند و با آن بدان چه براى او آشكار شده بود (و تجربه آموخته بود) كار میکرد (چه خوب بود)، ولى (متأسفانه) يك جان بيشتر نيست و چون آن یک جان بيرون رفت به خدا قسم كه (وقت پشيمانى و) توبه از دست خواهد رفت، پس شما خود بهتر میتوانید (رهبر) براى خويش انتخاب كنيد. اگر يكى از ما خاندان به نزد شما آمد (و شمارا به خروج و قیام دعوت كرد) بنگريد تا روى چه منظور و هدفى میخواهید خروج و قیام كنيد و (براى توجیه کار خود و عذرتراشى) نگویید: زيد خروج كرد (پس براى ما هم اين كار جايز است)؛ چراکه زيد مرد دانشمند و راستگویی بود و شمارا به خویشتن دعوت نمیکرد، بلكه او شما را به آنچه مورد پسند و رضايت آلمحمد است، دعوت میکرد و اگر پيروز شده بود، بهطور مسلّم به همان که شما را بهدو دعوت كرده بود (يعنى همان عنوان پسنديده يا پسند آلمحمد) وفادارى مينمود (و حق را به اهلش مىسپرد) جز اين نبود كه او در مقابل حكومتى قیام کرد كه از هر جهت فراهم و آمادۀ دفاع از او بود و میخواست آن (قدرت فشرده) را درهم بكوبد (و از این جهت موفق بشكست آن نشد)، ولى آن کس كه امروز خروج كند، شما را به چه چيز دعوت میكند؟ آيا به همان پسند آلمحمد دعوت كند؟ ما شما را گواه میگیریم كه به چنین كسى راضى نيستيم (و مورد پسند ما نيست) و او امروزه كه كسى با وى همراه نيست نافرمانى ما كند و هنگامیکه پرچمها و بیرقها را پشت سر خود ببيند سزاوارتر است كه سخن ما را نشنود (و بهخواست ما عمل ننمايد)، مگر كسى كه همۀ فرزندان فاطمه گرد او جمع شوند (و با او همراهى كنند). به خدا سوگند آن کس را كه شما میخواهید نيست، مگر كسى كه همه (بنى فاطمه) بر گرد او جمع شوند، همین که ماه رجب شد بهنام خداى عزوجل رو آوريد و اگر خواستيد تا ماه شعبان هم عقب اندازيد زيانى نيست (و عيبى ندارد) و اگر بخواهيد ماه رمضان هم (اقدام بهكارى نكنيد و) فريضة روزه را در ميان خاندان خود بگيريد شايد اين كار موجب نيروى بيشترى براى شما باشد و همان خروج سفيانى (براى علامت و نشانه) شما را بس است (و آن نشانۀ حتمى است) (کلینی، 1407ق، ج 8، ص 264).
در این روایت، امام صادق برای افراد قیامکننده علیه حکومتها، ملاکهایی را مشخص مینمایند و به مردم توصیه میکنند، در صورتی به قیامی بپیوندید که این ویژگیها را داشته باشد:
1. مردم را دعوت به آنچه مورد رضایت محمد و آلمحمد کند و نه اینکه مردم را به سمت خویش دعوت کند؛
2. عالم به حکم اسلام باشد و قیامی که ترجیح دارد را از قیام حرام تشخیص دهد؛
3. قصد قطعی داشته باشد که بعد از پیروزی، حکومت را به ائمه تحویل بدهد.
امام صادق، جناب زید را نمونه این مثال خود ذکر میکنند که چنین معیارهایی داشت و از طرفی مردم را نهی میکنند از اینکه، برای توجیه هر قیامی به قیام زید تمسک جویند؛ چراکه به فرمایش امام صادق زید، عالم و صدوق بود و مردم را به سمت خودش نخوانده بود، بلکه مردم را به آنچه مورد رضایت محمد و آلمحمد بود دعوت میکرد و اگر پیروز میشد به آنچه وعده داده بود عمل میکرد (حکومت را تحویل امام میداد)؛ بنابراین در این روایت، امام صادق هر قیامی را نفی نمیکنند، بلکه بهنوعی شاخصی برای قیامکنندگان مطرح میکنند. میتوان گفت که شاید به قرینة آخر روایت، تصور مردم این بوده که شاید برخی از این قیامکنندگان، همان مهدی موعودی باشند که در روایات نبوی به آن وعده داده شده است. امام صادق در آخر این روایت تذکر میدهند که نشانة قطعی ظهور آن منجی بشریت که شما به دنبال او هستید، خروج سفیانی است و نباید افراد دیگر با او اشتباه گرفته شوند. درنهایت میتوان گفت: کسی که مردم وظیفه تبعیت از او در امر قیام را دارند، اولاً نباید ادعای مهدویت داشته باشد و ثانیاً باید معیارهای سهگانهای که در روایت ذکر شد را دارا باشد.
2. روایت دیگری که فضیل رسان بعد از شهادت زیدبن علی از امام صادق نقل میکند:
حَدَّثَنِي نَصْرُبْنُ الصَّبَّاحِ، قَالَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُبْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّبْنُ إِسْمَاعِيلَ، قَالَ أَخْبَرَنِي فُضَيْلٌ الرَّسَّانُ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِاللهِ بَعْدَ مَا قُتِلَ زَيْدُبْنُ عَلِيٍّ رَحْمَةُ اللهِ عَلَيْهِ، فَأُدْخِلْتُ بَيْتاً جَوْفَ بَيْتٍ فَقَالَ لِي يَا فُضَيْلُ قُتِلَ عَمِّي زَيْدٌ قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ، قَالَ رَحِمَهُ اللهُ أَمَا إِنَّهُ كَانَ مُؤْمِناً وَكَانَ عَارِفاً وَكَانَ عَالِماً وَكَانَ صَدُوقاً، أَمَا إِنَّهُ لَوْ ظَفِرَ لَوَفَى، أَمَا إِنَّهُ لَوْ مَلَكَ لَعَرَفَ كَيْفَ يَضَعُهَا؛
ای فضیل عمویم زید کشته شد؟ گفتم: بله فدایت شوم. فرمود: خدا او را رحمت كند، مؤمن و عارف و عالم و راستگو بود اگر پيروز ميشد به عهد خود وفا ميكرد، اگر زمامدار ميشد ميدانست بايد چه كند و در اختيار كه بسپارد (شیخ طوسی، 1409ق، ج 1، ص 285).
مرحوم مامقانی بعد از بیان این روایت میگوید:
از اینجا آشکار میشود که هدف زید از قیام، بیرون کردن خلافت از دست غاصبان و قرار دادن خلافت در دست شایستگان آن بود. او امامت امام باقر و امام صادق را تصدیق میکرد و لیکن چنین تصدیقی را از پیروانش هم مخفی مینمود تا به امام صادق، ضرری وارد نشود (مامقانی، 1431ق، ج 29، ص 244).
بنابراین اگر افرادی که قیام میکنند، مردم را به سمت تشکیل حکومت دینی بخوانند و موجب از بین رفتن موانع حکومت حضرتش شوند و قصد قطعی داشته باشند که حکومت را به ایشان تحویل دهند، نهتنها این قیام مورد مذمت ائمه نیست، بلکه مورد تأیید آنها نیز است.
2ـ2. روایت دوم؛ روایت زكرياى نقاض از امام باقر:
حُمَيْدُبْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِبْنِ مُحَمَّدٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبَانِبْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الأَحْوَلِ وَالْفُضَيْلِبْنِ يَسَارٍ عَنْ زَكَرِيَّا النَّقَّاضِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ النَّاسُ صَارُوا بَعْدَ رَسُولِ اللهِ بِمَنْزِلَةِ مَنِ اتَّبَعَ هَارُونَ وَمَنِ اتَّبَعَ الْعِجْلَ وَإِنَّ أَبَا بَكْرٍ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ إِلاّ الْقُرْآنَ وَإِنَّ عُمَرَ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ إِلاّ الْقُرْآنَ وَإِنَّ عُثْمَانَ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ إِلاّ الْقُرْآنَ وَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَحَدٍ يَدْعُو إِلَى أَنْ يَخْرُجَ الدَّجَّالُ إِلاّ سَيَجِدُ مَنْ يُبَايِعُهُ وَمَنْ رَفَعَ رَايَةَ ضَلالَةٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ؛
مردم پس از رسول خدا بهمنزله كسانى شدند كه پيرو هارون گرديدند و كسانى كه پيرو گوساله شدند و راستى كه ابوبکر به دعوت برخاست و على جز حكم قرآن نخواست و عمر به دعوت برخاست و على جز حكم قرآن نخواست و عثمان به دعوت برخاست و على جز حكم قرآن نخواست و هیچکس دعوت به قيام نكند و متصدى حكومت اسلامى نگردد ـ تا زمان خروج دجال ـ جز آنكه كسانى با او بيعت كنند و رياست او را بپذيرند و هركه پرچم گمراهى برافرازد سركش و ناحق باشد (کلینی، 1407ق، ج 8، ص 296).
بررسی
1. در روایت ذکر شده است که اگر کسی پرچم ضلالتی برافراشته سازد، صاحبش طاغوت است، نه اینکه همه پرچمها، پرچم گمراهی باشند.
2. اگر بهظاهر این روایاتی که نهی از هرگونه قیام میکنند، تمسک شود، مضمون این روایات مخالف با قرآن کریم است؛ همانگونه که شهید سیدمحمدباقر حکیم میگوید: «آنچه در چنین روایاتی آمده است که: «کل رایة ترفع قبل قیام قائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله عزوجل». اگر اخذ بهظاهر روایت کنیم با روح قرآن و آیاتی که دلالت بر وجوب مقاومت در برابر کفر و طغیان و فساد و ظلم دارد، منافات دارد... (ر.ک: محمد: 35؛ ممتحنه: 1ـ3؛ حکیم، 1420ق، ص 111).
3ـ2. روایت سوم؛ روایت امام رضا در مورد زیدبن علیبن الحسین
فَقَالَ الرِّضَا إِنَّ زَيْدَبْنَ عَلِيٍّ لَمْ يَدَّعِ مَا لَيْسَ لَهُ بِحَقٍّ وَإِنَّهُ كَانَ أَتْقَى لِلَّهِ مِنْ ذَلِكَ إِنَّهُ قَالَ أَدْعُوكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَإِنَّمَا جَاءَ مَا جَاءَ فِيمَنْ يَدَّعِي أَنَّ اللهَ تَعَالَى نَصَّ عَلَيْهِ ثُمَّ يَدْعُو إِلَى غَيْرِ دِينِ اللهِ وَيُضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَكَانَ زَيْدٌ وَاللهِ مِمَّنْ خُوطِبَ بِهَذِهِ الآيَةِ وَجاهِدُوا فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ؛
امام رضا فرمود: همانا زیدبن علی، ادعای نابحق برای خود نکرده است و او از خدا در این مورد پروا داشت، او گفت: من شما را دعوت به فرد مورد رضایت از آلمحمد میکنم. آن روایاتی که در مورد نهی از قیام آمده است، تنها در مورد کسانی است که ادعا کنند که خداوند متعال تصریح به اسم او نموده است و مردم را به غیر دین خدا دعوت کند و گمراهی از مسیر خداوند بدون علم ایجاد کند، درحالیکه زید قسم به پروردگار از کسانی است که مخاطب این آیه است: «و جهاد کردند در راه خدا حق جهادش...».
بررسی
همانطور که در روایت آمده است، پاسخ حضرت رضا به مأمون زمانی که درباره این دسته از روایات سؤال میکند، این است که این روایات درباره کسانی است که به غیر حق ادعای امامت میکنند و قصد گمراه کردن مردم را دارند و اگر این ادعا را نداشته باشند، بلکه هدفشان از بین بردن موانع برای حکومت ائمة معصومین باشد، مورد تحسین واقع میشوند، همانطور که در این روایت در مورد زیدبن علیبن الحسین چنین تحسینی نقل شده است.
آیتالله مؤمن میگوید:
ازآنجاییکه یکی از معانی طاغوت، شخصی است که در کفر و عصیان، تجاوز کرده است، امکان دارد که طاغوت در این روایت، انصراف به حکومتی داشته باشد که در مقابل خداوند و برای عصیان خداوند، پرچم برافراشته و نه برای اهداف مقدس که در روایت به آن اشاره شده است (مؤمن، 1425ق، ج 3، ص 116).
از طرف دیگر، اگر بنا بر ظاهر روایت گفته شود که هر پرچمی قبل از قیام حضرت مهدی بلند شود، باطل است، در این صورت هیچ توجیهی برای روایاتی که پرچم یمانی را «راية الهدی» (پرچم هدایت) معرفی کردهاند (نعمانی، 1397، ص 255ـ256)، نخواهیم داشت؛ بنابراین میفهمیم که هر نوع قیامی قبل از قیام حضرتش باطل نیست (منتظری، 1409ق، ج 1، ص 238). بنابراین با توجه به این نکاتی که گفته شد، فهمیده میشود که هر پرچمی قبل از قیام حضرت مهدی باطل نیست.
4ـ2. روایت چهارم؛ از امام سجاد در ناموفق بودن حکومتهای قبل از ظهور
عَلِيُّبْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِبْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّبْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: وَاللهِ لا يَخْرُجُ وَاحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ إِلاّ كَانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ أَنْ يَسْتَويَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْيَانُ فَعَبِثُوا بِهِ (کلینی 1407ق، ج 8، ص 264)؛
امام سجاد میفرماید: به خدا سوگند هیچیک از ما پیش از ظهور حضرت قائم خروج نکند، جز آنکه حکایتش حکایت جوجهای است که پیش از درآمدن بالهایش از میان آشیانه خود پرواز کند، پس کودکان او را بگیرند و با او بازی کنند.
بررسی
چند نکته باید درباره این روایت ملاحظه شود:
1. همانطوری که علامه مجلسی هم بیان کردهاند این روایت از جهت سندی مرفوع است (مجلسی، 1404ق، ج 26، ص 259)؛ یعنی برخی از راویان از سند روایت افتاده و ذکر نشده و مصداق حدیث مرسل قرار گرفته است. مگر اینکه گفته شود سند تا حماد صحیح است و حماد نیز از اصحاب اجماع است، لذا دیگر اهمیتی ندارد که توجه به روات دیگر که قبل از حماد میباشند، شود (منتظری، 1409ق، ج 1، ص 222).
2. امکان جعل این روایات از سمت دستگاه حکومتی عباسیان و امویان برای منصرف کردن قیام سادات علوی علیه آنها وجود دارد. بدینگونه که آنها به سبب این روایات به شک و تردید بیفتند که آیا این قیام شرعی میباشد یا خیر و از قیام خود منصرف شوند (همان، 1409ق، ج 1 ص 222، خمینی، 1376، ج 1، ص 63).
3. دو احتمال در کلمة «مِنّا» در روایت وجود دارد:
اول اینکه منظور «مِنّا» در روایت، خود ائمه باشند، نه جمیع علویان و منتسبین به آنها؛ یعنی امامنمیخواهند دیگران را از قیام نهی کنند، بلکه خبری از آنچه در مورد خود اهلبیت واقع میشوند، میدهند. در این صورت ازآنجاکه شیعیان انتظار و توقع قیام و خروج مسلحانه از ائمه را داشتند و اصرار بر این امر میکردند، امام با این بیان غیبی، انتظار ایشان را تعدیل میکنند؛ یعنی اگر قبل از قیام مهدی موعود قیامی از ما صورت پذیرید، به عللی مانند نبودن افرادی که یاور حقیقی باشند، آن قیام موفق نخواهد شد و موجب میشود که حجت خدا کشته شود. با توجه به برداشت اول این روایت در مقام بیان نهی از قیام برای دیگران نیست و دلالتی بر این موضوع ندارد.
در تأیید همین معنا از کلمة «منّا» شواهدی نیز وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
شاهد اول؛ داستان هارون مکی:
مأمون رقى مىگويد: خدمت امام صادق شرفياب بودم، ناگهان، سهلبن حسن خراسانى وارد شد و بر امام سلام كرد و گوشهاى نشست، سپس عرض كرد: شما اهلبیت، سزاوار پيشوايى و امامت هستيد، چه چیز شما را در جهت دفاع از حق خود بازمىدارد با اينكه صد هزار پيرو مسلح داريد كه در ركاب شما آماده جاننثارى هستند؟ حضرت به وى فرمود: بنشين، سپس دستور داد تنور را روشن كردند. به او فرمان داد تا وارد تنور شود و ميان شعلههاى آن بنشيند. خراسانى عذر آورد و عرض كرد: سرورا! مرا در آتش معذب مگردان و ببخش و از آنچه گفتم معاف دار، حضرت او را معاف داشت، در اين ميان، هارون مكى يكى از ياران حضرت، كه كفش خود را به دست گرفته بود، وارد شد و به حضرت سلام كرد. امام به او فرمود: كفش خود را رها كن و وارد تنور شو و در آن بنشين، او نيز اطاعت كرده و بىدرنگ وارد تنور شد و در آن نشست. حضرت به سخن خود با مرد خراسانى ادامه داد و اوضاع خطة خراسان را چنان براى خراسانى تشريح مىكرد كه گويى حضرت خود، در آنجا حضور داشته است. سپس به آن شخص فرمود: برخيز و داخل تنور را بنگر، آن شخص مىگويد: وقتى به داخل تنور نظر افكندم، يار امام را صحيح و سالم ديدم كه راحت در آن نشسته! سپس از تنور خارج شد و بر ما سلام كرد. امام، به مرد خراسانى فرمود: چند نفر همانند اين شخص (هارون مكى) در خراسان يافت مىشود؟ عرض كرد: به خدا سوگند! حتى يك نفر نيز وجود ندارد. حضرت فرمود آگاه باشيد! تا آن زمان كه حتى پنجتن ياور نداشته باشيم، هرگز دست به قيام نخواهيم زد. ما آگاهتر از شماييم چه زمانى قيام كنيم (ابنشهر آشوب، 1379، ج 4، ص 237).
در این روایت سهلبن حسن خراسانی در مقام سؤال از قیام و اصرار بر قیام خود حضرت دارند، امام نیز در پاسخ از علت عدم قیام خود میگویند و از این روایت نمیتوان حرمت قیام افرادی غیر از اهلبیت را استنباط کرد.
شاهد دوم؛ روایت امام صادق:
یکی از اصحاب امام صادق اصرار بر قیام امام صادق داشت و حضرت در پاسخ به سدیر فرمودند: اگر شیعیان من، تعدادشان بهاندازه این گوسفندان بود، همانا قیام میکردم؛ در ادامه روایت سدیر میگوید که من گوسفندها را شمردم، 17 عدد بودند (کلینی، 1407ق، ج 2، ص 243).
علامه مجلسی ذیل این روایت میگوید:
این روایت اشاره به این نکته دارد که مدعی شیعه بودن زیاد است، اما شیعه واقعی به این تعداد نبوده است. همچنین گفتهشده که امکان دارد مراد این باشد این تعداد از مخلصین در لشکر امام وجود نداشته که به سبب آنها و سائر افراد قیام کنند و حق خود را بگیرند. و بدین معنا نیست که این تعداد برای خروج کفایت میکند (مجلسی، 1404ق، جلد 9، ص 288).
شاهد سوم؛ روایت اباالجارود از امام باقر:
امام باقر میفرماید: کسی از ما اهلبیت نیست که به دفع ستمی یا فراخواندن بهسوی حقی برخیزد، مگر اینکه گرفتاری دامنگیرش میشود تا آنگاه که جمعیتی که در بدر حضور داشته قیام نماید که کشتگانش به خاک سپرده نشود و زخمیانش درمان نگردد. عرض کردم منظور امام چه کسانی است؟ فرمود: فرشتگان (نعمانی، 1397، ص 195).
در این روایت نیز، حضرت به این نکته اشاره میکنند که اگر قیامی نیز از ما اهلبیت صورت پذیرد، پیروزی نصیب ما نمیشود. نظیر این خبر، (روایت منسوب به امام سجاد) نیز در اواخر روایتی از امام صادق در صحیفة سجادیه وجود دارد، به فرض چشمپوشی از سند این روایت، بازهم حضرت در مقام بیان تکلیف اهلبیت و خبر از یک امر غیبی میباشند و نه در مقام نهی از قیام و تشکیل حکومت برای دیگران. متن حدیث اینگونه است:
قَالَ: حَدَّثَنِي عُمَيْرُبْنُ مُتَوَكِّلٍ الثَّقَفِيُّ الْبَلْخِيُّ عَنْ أَبِيهِ: مُتَوَكِّلِبْنِ هَارُون قال: ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ: مَا خَرَجَ وَلا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلاّ اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَكَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَشِيعَتِنَا؛ احدی از خاندان ما قبل از قیام امام زمان ـ برای دفع ظلم و احیای حق ـ خروج نمیکند، جز اینکه مورد ابتلای بلیات قرار گرفته و قیامش برای ما و شیعیان ما مشکلساز است (صحیفة سجادیه، 1378، ص 12ـ20).
اگر در اینجا امام صادق در مقام تخطئه قیامها باشند و طبق روایت نیز پیامبر به اهلبیت خود خبر از دوام سلطنت بنیامیه داده، پس درحقیقت امام صادق قیام اباعبدالله الحسین را نیز خطا دانسته است؛ چون حضرت فرموده: «ما خرج ولا یخرج». درصورتیکه هرگز چنین برداشتی صحیح نیست. ازاینرو فهمیده میشود که اولاً روایت در مقام بیان تکلیف خود ائمه میباشد «ما خرج ولایخرج منا اهلالبیت»، نه مطلق علویون یا فاطمیون؛ ثانیاً امام صادق در مقام بیان حکم شرعی نیستند، بلکه یک امر غیبی را بیان میکنند که خروجکننده از ما اهلبیت دچار مصائبی میشود (منتظری، 1409ق، ج 1، ص 226).
روایت (روایت منسوب به امام سجاد) با تعبیر دیگری نیز وجود دارد که مؤید نگاه اختیارشده ماست؛ اگرچه سند روایت خیلی قوی نیست (نعمانی، 1397، ج 1، ص 199).
به تعبیر آیتالله سیدکاظم حائری این روایات اشاره به قضیة خارجیه دارند؛ یعنی اهلبیت بیان کردهاند که قیام آنها منجر به شکست میشود تا زمان امام مهدی و نمیتوان از این روایات یک قضیة حقیقیه را برداشت کرد؛ که هرکسی قیام کرد، قیام او با شکست روبهرو میشود (حسینی حائری، 1425ق، ص 95).
احتمال دیگر از کلمة «مِنّا» در روایت میتواند، منتسبین به اهلبیت و جمیع علویان باشند. به نظر میرسد این احتمال نیز کمکی به مدعیان عدم تشکیل حکومت دینی نمیکند؛ چراکه در این برداشت امام میتواند در مقام بیان این نکته باشند که شخصی که علیه این فجار و فساق قیام میکند، قیامش منتهی به پیروزی نمیشود، اگرچه ممکن است قیام او دربردارندة آثار مهمی باشد؛ یعنی در این احتمال نیز، امام در مقام بیان خبر غیبی است که این قیامها به پیروزی نمیانجامد، نه اینکه بخواهند حکم شرعی در حرمت قیام قبل از خروج قائم بیان نمایند.
از طرف دیگر، عدم پیروزی و شکست، به معنای جواز سکوت در مقابل ظلم نیست؛ ممکن است قیامی پیروز نشود، اما آثار مهمی از آن بر جای بماند؛ چراکه اگر اینگونه باشد، اولاً مخالفت با آیاتی است که دستور به مقاومت در برابر ظلم و کفر دادهاند؛ ثانیاً قیام حضرت سیدالشهدا که مطلع از شهادتشان بودند و همچنین قیام اصحابی چون شهید فخ و زید که ائمه خبر از شهادت ایشان دادهاند، نیز زیر سؤال میرود. درحالیکه نسبت به امام حسین به دلیل عصمت آن حضرت، نمیتوان این سخن را گفت؛ دربارة اصحاب نیز همینگونه است؛ چراکه حضرات بعد از شهادتشان برای آنها دعا کردند و از خروج آنها تمجید نمودند؛ ثالثاً در جنگ صفین بعد از شایعة مرگ معاویه، حضرت امیر فرمودند: قسم به آنکه جان من در دست اوست، معاویه نمیمیرد، مگر زمانی که مردم بر او اتفاقنظر داشته باشند. از حضرت پرسیدند، پس به چه دلیل الان با او میجنگیم؟ حضرت پاسخ دادند: تا میان من و خدایم عذری باقی نماند (مجلسی،1403ق، ج 41، ص 298).
در این جنگ حضرت از عدم پیروزی اطلاع داشتند، اما با این اوصاف در برابر ظلم معاویه سکوت نکردند. بنابراین اولاً روایت از جهت سند صحیح نیست؛ ثانیاً اگر در سند تسامح شود، حضرت در مقام بیان حکم شرعی نیست، بلکه در مقام اخبار از امر غیبی است.
5ـ2. روایت پنجم؛ روایت سدیر از امام صادق
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَبْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَبْنِ عِيسَى عَنْ بَكْرِبْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ يَا سَدِيرُ الْزَمْ بَيْتَكَ وَكُنْ حِلْساً مِن أَحْلاسِهِ وَاسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَلَوْ عَلَى رِجْلِك (کلینی، 1407ق، ج 2، ص 243)؛
امام صادق: ای سدیر! چون پلاسی از پلاسهای خانهات ملازم خانهات باش و تا شب و روز آرامش دارند تو نیز آرام و ساکن باش و چون به تو خبر رسید که سفیانی خروج کرده ولو پیاده بهسوی ما کوچ کن.
مخالفان تشکیل حکومت به این روایت استناد میکنند و سکوت را واجب میشمارند و معتقدند نباید تا قیام حضرت مهدی مشارکت در خروج داشت.
بررسی
پیش از این نیز بیان کردیم، برای فهم دقیق روایت باید فضای صدور روایت، مخاطب روایت و مواردی دیگر که تأثیر در فهم روایت دارند را در نظر گرفت؛ گاهی اوقات، روایات ناظر به مسئلة خاصی در همان زمان است، اصطلاحاً روایت نسبت به قضیة خارجیه است و تعمیم آن به دیگر موارد صحیح نیست. در این روایت نیز بعد از تحقیق در احوال سدیر صیرفی، ملاحظه میشود که سدیر اگرچه شخصی مؤمن بوده، ولی از نظر شخصیتی، فردی احساسی است. گاهی اوقات احساس او بر تفکر او غلبه میکرده و همواره اصرار بر خروج داشته است. شاهد این مطلب روایتی است که از امام صادق در مورد شخصیت لحظهای او صادر شده است؛ زمانی که نزد حضرت دربارة سدیر سخن به میان آمد، حضرت فرمود: سدیر شخصی است با انواع رنگها (مراد اینکه هرروز رنگ عوض میکند، هرروز یک نظر پیدا میکند) (شیخ طوسی، 1409ق، ج 1، ص 210)؛ ازاینرو، نهی حضرت نسبت به شخص سدیر است که شخصیتی متغیر و احساسی است و این صفت در بحث حکومتداری بسیار مؤثر است و ممکن است عواقب خطرناکی برای مردم داشته باشد.
شواهدی برای این دیدگاه وجود دارد؛ مهمترین آنها اعتراض وی به امام صادق در زمانی است که کمکم بنیالعباس در حال قبضة حکومت هستند (نوری همدانی، 1394)، وی به امام صادق عرض کرد:
به خدا كه خانه نشستن براى شما روا نيست، فرمود: چرا اى سدير؟! عرض كردم: زیرا دوستان و شيعيان و ياوران زیادی داری، به خدا كه اگر امیرالمؤمنین بهاندازه شما شيعه و ياور و دوست ميداشت، تيم و عدى (قبيله ابوبکر و عمر) نسبت به او طمع نميكردند (و حقش را غصب نمينمودند). فرمود: اى سدير، فكر ميكنى (یاران ما) چه مقدار باشند؟ گفتم: صد هزار، فرمود: صد هزار؟! عرض كردم آرى، بلكه دويست هزار، فرمود: دويست هزار؟ عرض كردم: آرى و بلكه نصف دنيا. حضرت از سخن گفتن با من سكوت كرد و سپس فرمود: براي تو ممکن است كه همراه ما تا منطقة ينبع بیایی؟ گفتم: آرى... راه افتاديم تا وقت نماز رسيد، فرمود: پياده شويم نماز بخوانيم، سپس فرمود: اين زمين شورهزار است و نماز در آن روا نيست، پس به راه افتاديم تا به زمينی که خاك سرخى داشت، رسيديم. حضرت بهسوی جوانى كه بزغاله ميچرانيد نگريست و فرمود: اى سدير به خدا اگر شيعيانم به شمارة اين بزغالهها ميبودند، خانه نشستن برايم روا نبود، آنگاه پياده شديم و نماز خوانديم، چون از نماز فارغ شديم بهسوی بزغالهها نگريستم و شمردم، هفده رأس بودند (کلینی، 1407ق، ج 2، ص 243).
6ـ2. روایت ششم؛ روایتی که امام صادق قیامکنندگان را به عجله توصیف میکند
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَبْنِ مُحَمَّدِبْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِبْنِ عَلِيٍّ عَنْ حَفْصِبْنِ عَاصِمٍ عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ عَنْ أَبِي الْمُرْهِفِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: الْغَبَرَةُ عَلَى مَنْ أَثَارَهَا هَلَكَ الْمَحَاضِيرُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَمَا الْمَحَاضِيرُ قَالَ الْمُسْتَعْجِلُونَ أَمَا إِنَّهُمْ لَنْ يُرِيدُوا إِلاّ مَنْ يَعْرِضُ لَهُمْ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا الْمُرْهِفِ أَمَا إِنَّهُمْ لَمْ يُرِيدُوكُمْ بِمُجْحِفَةٍ إِلاّ عَرَضَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُمْ بِشَاغِلٍ ثُمَّ نَكَتَ أَبُو جَعْفَرٍ فِي الأَرْضِ ثُمَ قَالَ يَا أَبَا الْمُرْهِفِ قُلْتُ لَبَّيْكَ قَالَ أَ تَرَى قَوْماً حَبَسُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَى اللهِ عَزَّ ذِكْرُهُ لا يَجْعَلُ اللهُ لَهُمْ فَرَجاً بَلَى وَاللهِ لَيَجْعَلَنَّ اللهُ لَهُمْ فَرَجاً (کلینی، 1407ق، ج 8، ص 274)؛
امام باقر فرمود: گَرد بر سر کسی مینشیند که آن را برانگیزد؛ محاضیر هلاک شدند. گفتم: قربانت شوم محاضیر چه کسانی هستند؟ فرمود: آنها که شتابزدهاند (عجله در برپایی حکومت حق دارند)، اما آنها (بنیامیه) قصد سوء نکنند مگر بر کسانی که بر آنها تعرض کردند. سپس فرمود: ای اباالمُرهِف! همانا آنها قصد آسیب به شما نمیکنند مگر اینکه خداوند متعال مانعی بر سر راه آنها قرار میدهد. آنگاه حضرت چیزی را بر زمین زد و فرمود: ای اباالمُرهِف! گفتم: لبیک. فرمود: آیا مردمی را در نظر داری که خود را برای خدا وقف کرده باشند و خدا برای آنها گشایشی ندهد؟ بلی به خدا قسم همانا خدا برای آنها فرجی و گشایشی قرار میدهد (اشاره به ظهور حضرت مهدی).
یکی دیگر از روایاتی که معتقدین به سکوت تا ظهور حضرت مهدی به آن استناد میکنند، همین روایت است. ازآنجاکه امام فرمودند افرادی که قیام میکنند هلاک میشوند و امام از آنها تعبیر به عجلهکنندگان (مستعجلون) کرده است و این نوعی دعوت به صبر و سکوت تا زمان قیام آخرالزمان است.
بررسی
اولاً سند روایت ضعیف است؛ چراکه «ابیالمهرف» شخصی مجهول و محمدبن علی ابیسمینه نیز ضعیف است (مؤمن، 1425ق، ج 1، ص 108)؛
ثانیاً فضای صدور روایت اینگونه است که این شخص از ترس دستگیر و کشته شدن توسط بنیامیه به حضرت باقر پناه آورده است. حضرت او را آرام میکند، سپس خبر از هلاکت مستعجلین میدهند. نکته مهم این است که امام منع از جهاد نمیکنند، بلکه از کشته شدن افرادی خبر میدهند که در برپایی حکومت حق عجله کرده و بدون فراهم کردن مقدمات، دست به قیام میزنند، اما حضرت نهی از قیام ندارند.
3. دو پاسخ کلی به تمام روايات نهیکننده از تشکيل حکومت
تا بدینجا مهمترین روایاتی که معتقدین به عدم جواز تشکیل حکومت تا قبل از قیام امام مهدی، به آن استناد میکنند، بیان شد. برای هرکدام از روایات جوابهایی که مختص به آن روایت بود، ارائه شد. درنهایت دو پاسخ کلی که قابل صدق بر همة این روایات است بیان میکنیم:
پاسخ اول
مقدمة اول. اهل سنت معتقدند؛ علیه حاکم تا زمانی که نماز به پا میدارد، نباید خروج کرد، حتی اگر آن حاکم زناکار، شارب خمر، امرکنندة مردم به معصیت خداوند متعال و هدایتکنندة آنها به غیر از پیامبر و سنت ایشان باشد؛ حتی اگر حاکم، شیطان باشد، فرد قیامکننده علیه چنین حاکمی، خداوند را در روز قیامت ملاقات میکند درحالیکه هیچ حجتی ندارد (حاکم نیشابوری، 1435ق، ج 5، ص 294؛ مسلمبن حجاج، 1412ق، ج 3، ص 1482؛ همو، ج 3، ص 1476، ح 1847؛ طبرانی، بيتا، ج 20، ص 278، ح 658)؛
مقدمة دوم. دستهای از روایات شیعه که نهی از خروج و تشکیل حکومت میکنند، با دستهای دیگر از روایات که دلالت بر خروج بر حاکم ظالم و جائر میکنند تعارض دارد؛ برای نمونه خطبة حضرت اباعبدالله الحسین در منزلگاه بیضه (نام منطقهای میان واقصه و عذیب) حضرت فرمود: اى مردم! پیامبر خدا فرمودند: هرکس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهى را شکسته و با سنت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا به ستم رفتار میکند و او با زبان و کردارش با وى به مخالفت برنخیزد، سزاوار است خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر (دوزخ) بیندازد (طبری، بیتا، ج 5، ص 403؛ أبومخنف الازدي، 1398، ج 1، ص 85).
علاوه بر این، شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه، بابی را تحت عنوان (بَابُ وُجُوبِ الأَمْرِ وَالنَّهْيِ بِالْقَلْبِ ثُمَّ بِاللِّسَانِ ثُمَّ بِالْيَدِ وَحُكْمِ الْقِتَالِ عَلَى ذَلِكَ وَإِقَامَةِ الْحُدُودِ) اختصاص دادهاند. روایاتی در این باب آمده است در مورد اینکه در مقابل منکر نباید سکوت اختیار کرد و حتی گاهی واجب است که شمشیر کشیده شود (حر عاملی، بیتا، ج 11، ص 403)؛
مقدمة سوم. در زمان تعارض روایات با یکدیگر مرجحاتی برای ترجیح یک روایت نسبت به دیگری ذکر شده است، مانند صفات راویان، همسو یا غیرهمسو بودن با آیات قرآنی و موارد دیگر. ازجمله این مرجحات مخالفت با عامه است؛ یعنی درصورتیکه تعارض بین چند روایت ایجاد شد، بعد از بررسی روایات از جهت راویان و مخالفت و موافقت با قرآن کریم و موارد دیگر، آن روایاتی که همسو با دیدگاه عامه هستند را باید کنار گذاشت و طرد کنیم؛
نتیجه: زمانی که آن دسته از روایات که نهی از خروج علیه حاکم میکنند با روایات متقابل آنها که دعوت به خروج علیه حاکم ظالم میکنند، تعارض کردند؛ بعد از بررسی سندی و دلالی و موافقت و مخالفت با قرآن کریم، همسو بودن یا نبودن آنها با نگاه اهل سنت سنجیده میشود. نظریة سکوت در مقابل حاکم و عدم خروج علیه آن، موافق با روایات صحیح عامه میباشند؛ لذا طبق قاعده و روایت (وما خالف اخبارهم فخذوه) (حر عاملی، بیتا، ج 18، ص 85)، آن دسته از روایات که دلالت بر سکوت در برابر حاکم ظالم و عدم تشکیل حکومت میکنند را کنار میگذاریم و در مقابل، آن دسته از روایات که دلالت بر خروج علیه حاکم جائر و دعوت به تشکیل حکومت میکند را اتخاذ میکنیم.
پاسخ دوم
مقدمة اول. اصل تشکیل حکومت اسلامی امری عقلی است؛ به این دلیل که در حکومت اسلامی مجریان، افراد معصوم از خطا یا افرادی که توسط معصومین انتخاب میشوند، هستند. هدف از تشکیل حکومت اسلامی تکامل ابعاد مختلف انسان و آمادهسازی فضایی مناسب برای قرب الی الله آحاد جامعه است. قوانین آن نیز بر اساس کاملترین دین یعنی اسلام است؛
مقدمة دوم. در میان روایات، روایاتی وجود دارد که ظاهرشان سکوت در مقابل ظالمان و فاجران و عدم تشکیل حکومت اسلامی است؛
مقدمة سوم. نامة امام حسین به زهیر و قیام زید و تأیید آن قیام توسط ائمه دلالت بر این دارد که قیام علیه ظالمان و سعی در تشکیل حکومت، امری پسندیده است؛
مقدمة چهارم. ظاهر این دو دسته روایات در نگاه بدوی با یکدیگر تعارض دارند؛
نتیجه. از بین این دو دسته روایات، آن روایاتی که دلالت بر تشکیل حكومت اسلامي ميكنند از دو جهت دروندینی و بروندینی مطابق عقل هستند؛ بدینگونه که از جهت بروندینی هر عقلی حکم میکند که از افرادی که معصوم از خطا هستند یا از طرف آنها انتخاب شدهاند، که بر اساس قوانین کامل و با اهدافی که موجب پیشرفت و تکامل انسان میشود، تبعیت کند.
از جهت دروندینی نیز عقل حکم میکند به اینکه احکام مربوط به دفاع از امنیت ملی، احکام جزایی و اجرای تعزیرات که مرتبط با احقاق حقوق مردم است، احکام مالی که موجب برقراری عدالت و رفاه جامعه میشود و سائر احکام، نباید تعطیل شوند و اینها مختص به زمان حضور معصوم نیست. لذا این روایات که مطابق عقل هستند، مقدم بر روایات مخالف عقل میباشند.
نتيجهگيری
در این پژوهش روایات مهمی که معتقدین به سکوت در برابر ظلم و عدم تشکیل حکومت، به آنها استناد میکنند، مورد نقد و بررسی قرار گرفت. اگرچه روایات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد، اما قدرت صراحت آنها مانند این روایات نیست. اما پاسخهای تفصیلی و کلی که دادیم، میتوان برای پاسخ دادن به آن روایات نیز استفاده کرد. آنچه از این روایات برداشت میشود: اولاً تعداد قابلتوجهی از این روایات از لحاظ سندی دارای اشکال هستند؛ ثانیاً با توجه به جستوجویی که انجام شد، نهی امام معصوم، یا نسبت به قضیة خارجیه است و یا نسبت به کسی که ادعای امامت یا مهدویت دارد و مردم را بهسوی خودش دعوت میکند، نه امام و اسلام؛ و یا اینکه امام در مقام آگاهی دادن از اخبار غیبی است، نه در مقام بیان یک حکم شرعی و یا خبر از عاقبت شتابکنندگانی میدهد که بدون فراهم کردن مقدمات دست به جهاد زدند و امور دیگر از این قبیل که هیچیک دلالت بر سکوت در برابر ظلم و عدم تشکیل حکومت را ندارند؛ ثالثاً این دسته از روایات با برخی دیگر از روایات و آیات که دلالت بر نهی از منکر و تشکیل حکومت و خروج علیه حاکم جائر دارد، متعارض هستند؛ رابعاً با دو پاسخ کلی که به این دسته از روایات دادیم دیگر راهی برای پذیرش این روایات وجود نخواهد داشت.
- نهج البلاغه، 1384، ترجمة ناصر مکارم شیرازی، قم، مدرسة الامام علىبن ابىطالب(ع).
- صحیفة سجادیه، 1378، ترجمة محسن غرویان و عبدالجواد ابراهیمیفر، قم، الهادی.
- ابنبابویه قمى، محمدبن على، 1404ق، عیون اخبار الرضا(ع)، بیروت، منشورات مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
- ابنبابویه قمى، محمدبن على، 1413ق، من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
- ابنشعبه حرانی، حسنبن علی، 1404ق، تحف العقول عن آل الرسول، قم، جامعة مدرسین.
- ابنشهر آشوب، محمدبن علی، 1379، مناقب آل ابیطالب، تحقیق محمدحسین آشتیانی و هاشم رسولی، قم، علامه.
- ابنمنظور الأنصاری الرویفعى الإفریقى، 1414ق، لسان العرب، بیروت، لبنان، دار صادر.
- الازدی، لوطبن یحیىبن سعیدبن مخنفبن مسلم، 1398، مقتل الحسین، قم، منشورات المکتبة العامة.
- امینی، ابراهیم، 1388، دادگستر جهان، قم، شفق.
- البخاری الجعفی، محمدبن إسماعیل أبوعبدالله، 1422ق، صحیح بخاری، محمد زهیربن ناصر الناصر، بیروت، لبنان، دار طوق النجاة.
- حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله، 1435ق، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، لبنان، مرکز البحوث و تقنیه المعلومات دار التاصیل.
- حر عاملی، محمدبن حسن، بیتا، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- حسینی حائری، سیدکاظم، 1424ق، ولایة الامر فی عصر الغیبة، قم، مجمع الفکر الاسلامی.
- حسینی حائری، سیدکاظم، 1425ق، المرجعیة و القیادة، قم، دار التفسیر.
- حکیم، سیدمحمدباقر، 1420ق، تفسیر سورة حمد، قم، مجمع الفکر الاسلامی.
- خمینی، سیدمصطفی، 1376، ثلاث رسائل، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
- رازی، احمدبن محمد (ابنمسکویه)، 1424ق، تجارب الامم و تعاقب الهمم، حسن سید کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیه.
- راوندى، قطبالدین، 1409ق، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسة الإمام المهدى(عج).
- طبرانی، ابوالقاسم، بیتا، المعجم الکبیر، حمدی بن عبدالمجید السلفی، قاهره، مصر، مکتبة ابن تیمیه.
- طبری، محمدبن جریر، بیتا، تاریخ الطبری: تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، بینا.
- طوسی، ابوجعفر محمدحسن، 1409ق، اختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد.
- عکبری بغدادی، محمدبن محمدبن نعمان،1413ق، الإرشاد، قم، مؤسسة آلالبیت(ع)، کنگرة شیخ مفید.
- کلینی، محمدبن یعقوب ،1407ق، اصول کافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه.
- مامقانی، عبدالله، 1431ق، تنقیح المقال فی علم الرجال، قم، موسسة آلالبیت(ع) لإحیاء التراث.
- مجلسی، محمدباقر، 1404ق، مرآة العقول، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
- مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء.
- مسلمبن حجاج، بیتا، صحیح مسلم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
- مسلمبن حجاج، 1412ق، صحیح مسلم، محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، مصر، دارالحدیث.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1391، پرسشها و پاسخها، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره).
- منتظری، حسینعلی و محمود صلواتی،1367، مبانی فقهی حکومت اسلامی، قم، کیهان.
- منتظری، حسینعلی، 1409ق، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیه، قم، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیه.
- موسوی خمینی، سیدروحالله،1381، ولایت فقیه، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
- مؤمن قمی، محمد، 1425ق، الولایة الإلهیة الإسلامیة، قم، جامعة مدرسین.
- نعمانی، محمدبن ابراهیم، 1397ق، الغیبة، تصحیح علیاکبر غفاری، تهران، صدوق.
- نوری همدانی، حسین، 17/11/1394، درس خارج فقه (کتاب البیع)، در: eshia.ir
- نوری، حسینبن محمدتقی، 1411ق، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیروت، مؤسسة آلالبیت(ع) لإحیاء التراث.