سلامت روان در پرتو التزام عملی به آموزه های دینی
Article data in English (انگلیسی)
سلامت روان
در پرتو التزام عملی به آموزه های دینی
محمّدمهدی صفورایی پاریزی ـ سلیمان قاسمی
مقدّمه
(وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَاراً) (اسراء: 82)
(الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِاللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(رعد: 28)
یکی از مهم ترین مسائل دین اسلام توجه به بهداشت و سلامت جسمانی و روانی است. بعضی از واجبات و محرّمات الهی برای تأمین سلامتی و پیش گیری از ابتلا به امراض روحی و روانی تشریع شده است. در مکتب اسلام، هیچ انسانی حق ندارد با انجام کارهای زیان آور مانند سم خوردن و یا روی آوردن به کارهای ناشایست و به دور از شأن و منزلت انسانی، به سلامت جسم و روان خود آسیب وارد کند و یا خود را در معرض هلاکت و ذلت قرار دهد. همچنین نسبت به سلامت جسمی و روحی دیگر همنوعان خود نیز مسئول است. به دلیل آنکه مسئله سلامتی و بیماری هم برای فرد و هم برای اجتماع از مهم ترین مسائل بوده و از سوی دیگر، جامعه بدون دغدغه بیماری فردی و اجتماعی در این جهان دست نایافتنی است، همیشه بشر به دنبال کشف علل و عوامل پیدایش بیماری و راه های پیش گیری از آن بوده است. تبیین علل بیماری مختص انسان های عادی نبوده، بلکه برگزیدگان خداوند نیز، که از سرچشمه وحی سیراب می شدند، انسان ها را به رعایت و حفظ بهداشت جسم و جان سفارش نموده و در شناسایی و راه های
پیش گیری از ابتلا به انواع بیماری های جسمی، روحی و روانی ارشاد و راهنمایی فرموده اند. خداوند در قرآن مجید، با تأکید بسیار، تنها راه رستگاری و سعادت انسان را در «تزکیه» و پالایش روح و روان آدمی می داند1 و در تعالیم اسلامی، اهمیت زیادی برای بهداشت و سلامتی جسم و جان آدمی برشمرده شده است. امام علی(علیه السلام)می فرماید: سلامتی یکی از نعمت های بزرگ الهی است و مانند هر نعمت دیگر، تا از دست نرود قدرش شناخته نشود.2
در این مقاله، تلاش شده است بهداشت، سلامت و راه های پیش گیری از بیماری های روحی و روانی با بهره گیری از متون دینی و بخصوص سیره علمی و عملی نبوی و علوی تبیین گردند.
تأثیر آموزه های دینی بر بهداشت و سلامت روان
قلمرو دین و آموزه های آن تمامی حیات فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی بشر را در بر می گیرد. برای آنکه قلمرو بحث محدود و مشخص شود، ابتدا به واژه «دین» و سپس به برخی آموزه های آن، که با تأمین سلامت و بهداشت روان انسان در ارتباط است، اشاره می شود:
واژه «دین» در لغت، به معنای کیش، آیین، طریقت و شریعت است3 و در اصطلاح، به مجموعه اصول، قواعد بنیادی، احکام و دستوراتی اطلاق می شود که از سوی خدا به انسان داده شده است.
به عبارت دیگر، دین شامل گزاره های توصیفی و تجویزی است.4
در این مقاله، آموزه هایی از تعالیم دینی و سیره پیامبر و امام علی(علیهما السلام)، که هم در بُعد رفتار و عمل برخاسته از شناخت و ایمان می باشند و هم آموزه هایی که بیشتر جنبه شناختی و اعتقادی دارند، با توجه به تأثیر هریک از آن ها در بهداشت و سلامت انسان مورد توجه قرار می گیرند. بعضی از این آموزه ها مانند دین باوری، یاد خداوند، دعا و توکّل در ارتباط انسان با خداوند می باشند و برخی دیگر مانند اظهار محبت به مؤمنان و حسن خلق در ارتباط انسان با دیگران.
شایسته است این مبحث با سخنانی از مولای مؤمنان درباره برخی از حکمت ها و علت های تشریع آموزه ها و تعالیم دینی، شروع شود. حضرت علی(علیه السلام)می فرماید: خداوند ایمان را برای پاک سازی دل از شرک، نماز را برای پاک بودن از کبر و خودپسندی، زکات را عامل فزونی روزی، روزه را برای آزمودن اخلاص بندگان، حج را برای نزدیکی و همبستگی مسلمانان، جهاد را برای عزّت اسلام، امر به معروف را برای اصلاح توده های ناآگاه، نهی از منکر را برای بازداشتن بی خردان از زشتی ها، صله ارحام را برای فراوانی خویشاوندان، قصاص را برای پاس داری از خون ها، اجرای حدود را برای بزرگداشت محرّمات الهی، ترک می گساری را برای سلامت عقل، دوری از دزدی را برای تحقق عفّت، ترک زنا را برای سلامت نسل آدمی، ترک لواط را برای فزونی فرزندان، گواهی دادن را برای به دست آوردن حقوق انکار شده، ترک دروغ را برای حرمت نگه داشتن راستی، سلام کردن را برای امنیت از ترس ها امامت را برای سامان یافتن امور مردم، فرمان بری از امام را برای بزرگداشت مقام رهبری واجب نمود.5
دین باوری و سلامت روان
اولین آموزه تعلیمی پیامبران الهی به انسان ها در طول تاریخ بشر، عبادت و بندگی خداوند بوده است. توجه دادن انسان به ایمان به خداوند، توحید و یگانه پرستی و بندگی او، اولین و اساسی ترین آموزه انبیا و معصومان(علیهم السلام) بوده است. اصلی ترین رکن دین یعنی ایمان به خدای یکتا، انسان را از نگرانی، اضطراب و دغدغه خاطر مصون داشته و در برابر رویدادهای نامطلوب زندگی ثابت قدم و استوار نگه می دارد. به گونه ای که حوادث نمی توانند تزلزلی در او ایجاد نمایند. قرآن مجید می فرماید: دین داری و دین باوری نشانه سلامت عقل و بی رغبتی و عدم تمایل به دین و معنویت دلیل بر سفاهت و بی خردی است.6 بر اساس بینش اسلامی، هر انسانی از هنگام تولّد، با فطرت الهی و گرایش ذاتی به خداشناسی قدم به عرصه زندگی می گذارد. ساختار وجودی انسان به گونه ای است که او را به سوی خدا هدایت می کند و در این میان، تفاوتی بین مسلمان و غیر مسلمان وجود ندارد، بلکه همه انسان ها در آغاز زندگی، از استعداد خاصی برای حقیقت جویی و نیل به کمال بهره مندند و به فرموده پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، هر نوزادی با فطرت خدایی زاده می شود.7
با وجود این، فطرت و ساختار وجودی انسان در همه شرایط به صورت یکسان عمل نمی کند و ممکن است عوامل نامساعد بیرونی و محیط ناسالم زندگی مانع از شکوفایی و بروز نقش صحیح آن گردد.8 بر این اساس، لازم است به این جنبه از وجود آدمی، بخصوص در مورد کودکان و نوجوانان، توجه ویژه ای مبذول گردد تا حسّ دینی آن ها شکوفا شود; زیرا الگوپذیری و شکل گیری شخصیت در انسان از همان دوران کودکی و نوجوانی صورت می گیرد. یکی از تفاوت های اساسی انسان با حیوان در علم و خرد اوست. علم که خمیرمایه و تعیین کننده عمل و رفتار و زمینه ساز الگوپذیری است، در زمان کودکی اثری پایدار و نقشی به یادماندنی در طول دوره زندگی دارد. با توجه به این جنبه وجودی کودکان و نوجوانان، معرفی و شناساندن الگوهای راستین اهمیت فراوان دارد; زیرا کودکان و نوجوانان نسبت به بزرگ سالان تربیت پذیرترند و این کار تنها در سایه آموزش و تربیت صحیح امکان پذیر است.
بر این اساس، تعلیم این آموزه اساسی (دین داری و دین باوری) در محیط هایی که افراد زندگی می کنند، مانند محیط خانواده، مدرسه و اجتماع از وظایف اولیا، مربّیان و دست اندرکاران حفظ بهداشت محیط فکری و فرهنگی فرزندان و سایر افراد جامعه است.
سالم سازی این محیط ها بر اساس تعالیم اسلامی، بهترین نقش را در بهبود وضع سلامت روحی و روانی فرد و اجتماع فراهم می کند; زیرا تنها دین و آموزه های آن است که انسان را از گرداب تنهایی نجات می دهد، عدالت و دادگستری را تأمین و برقرار می سازد، عطش جاودانگی و بقا را در انسان به شیوه صحیح تأمین می نماید و صبر و بردباری انسان را در مصایب و آسیب ها افزون می نماید.9
نیاز به دین برای تأمین بهداشت و سلامت روان نیازی جهان شمول است. علاوه بر روان شناسان، بسیاری از اندیشمندان معاصر غربی نیز به این حقیقت دست یافته اند که مشکل زیربنایی انسان معاصر اساساً به نیاز وی به دین و ارزش های معنوی برمی گردد. مورّخ معروف، آرنولو توین بی، می گوید: بحرانی که اروپاییان در قرن حاضر دچار آن شده اند اساساً به فقر معنوی آن ها بازمی گردد. او معتقد است: تنها راه درمان این فروپاشیدگی اخلاقی، که غرب از آن رنج می برد، بازگشت به دین است. اصولا ایمان، تأثیر بسزایی در نفس انسان دارد; چرا که اعتماد به نفس و قدرت او را بر صبر و تحمّل سختی های زندگی افزایش می دهد و احساس امنیت و آرامش را در نفس او مستقر می سازد و در درونش آسودگی خاطر به وجود می آورد. بدین سان، انسان غرق در احساس خوش بختی می شود.10
نیاز به دین و نقش مثبت آن در بهداشت و سلامت فرد و جامعه از نگاه برخی از روان شناسان غربی نیز مخفی نمانده است. یونگ معتقد است که دین به انسان آرامش و به وجودش معنا می بخشد و راه های تحمّل مشکلات را به وی می آموزد.11 او در جای دیگر می گوید: انسان فطرتاً جویای سعادت خویش است و از فکر یک آینده شوم لرزه به اندامش می افتد و سخت دچار دلهره و اضطراب می گردد. ایمان مذهبی به حکم اینکه به انسان اعتماد و اطمینان می بخشد، دلهره و نگرانی نسبت به رفتار جهان را در برابر انسان زایل می سازد و به او آرامش خاطر می دهد.12
اعتقاد به یک قدرت برتر، به معتقدان این اطمینان را می دهد که زندگی آن ها معنا و هدف دارد، در مبارزه و تلاش برای بقای صرف نیستند، نیروهای قدرتمند و نیک خواه در جهان فعالیت می کنند، و علی رغم هراس ها و بی ثباتی های موجود، آنان نباید نگران باشند.13
این توانایی مذهب در کاستن از غم های وجودی و مرتبط کردن ما با نیروهای قدرتمند معنوی، بزرگ ترین هدیه مذاهب به انسان هاست. برای یک فرد معتقد، این هدیه عبارت است از: احساس امید و آرامش، اما در سطحی گسترده تر. تأثیرات مذهب بسیار وسیع تر بوده اند. مذهب با برطرف کردن احساس ترس و پوچی انسان ها و دادن این احساس به آن ها که دست های خردمند و توانایی، کشتی جهان را هدایت می کنند، به عنوان یک سرچشمه نیرومند دل گرمی و انگیزش عمل می کند و نه تنها در شکل گیری تاریخ انسان مؤثر بوده، بلکه علاوه بر این، احتمالا دلیل اصلی موفقیت نوع انسان در حفظ بقای خود بوده است.14
ویلیام جیمز نیز معتقد است: قدرتی که دین برای تحمّل مصایب به انسان می دهد هرگز از عهده اخلاق برنمی آید; زیرا شور و حرارتی که با اعتقاد به دین در انسان حاصل می شود هرگز از عهده اخلاق برنمی آید.15
در تعالیم اسلامی، اولین گام و نشانه سلامت روحی و روانی ایمان به خدا، دین داری و آگاهی از آموزه های دینی است;16 زیرا دین به زندگی بشر معنا می بخشد و او را در کنار خوشی ها و شیرینی ها، رنج ها و شکست ها، از دست دادن ها و ناکامی ها، تنها نمی گذارد و این رنج ها و خوشی ها و نعمت ها و نقمت ها را برای امتحان و آزمودن انسان تبیین می نماید.17 برخی از حوادث جهان مانند پیری و مرگ قابل پیش گیری و برطرف ساختن نیستند، اگرچه اموری هستند که انسان را رنج می دهند. ایمان مذهبی و دین باوری در انسان نیروی مقاومت می آفریند و با تفسیر تلخی ها، آن ها را شیرین می گرداند و اموری همچون ظاهر وحشتناک مرگ را به وسیله ای برای بازگشت به سوی خدا و برخورداری از نعمت های ابدی خداوند مبدّل می سازد و بدین سان، نه تنها آن ها را تحمل پذیر، بلکه به پدیده ای شیرین مبدّل می سازد.18
ذکر خداوند و سلامت روان
یکی از مفاهیم مهم در بهداشت و سلامت روان، مفهوم «امنیت روانی» است. اگر امنیت روانی برای فرد وجود نداشته باشد، زندگی بی معناست و سلامت روانی برقرار نخواهد بود.19 آنجا که ترس وجود داشته باشد امنیت نیست. «امنیت روانی» یعنی: داشتن روح و روانی عاری از ترس و هراس; و این نعمتی است گوارا و مخصوص کسانی که در پرتو این امنیت، راحت و آرام زندگی می کنند.20 از این رو، نشاط و سرور از آنِ کسی است که روانی امن و آرام داشته باشد. و انسان وقتی به این امنیت و اطمینان نفس می رسد که ترنّم نام خدا بر لب و یاد او بر قلب و جانش طنین انداخته باشد و چنان دل بستگی و وابستگی به خدا پیدا کرده باشد که ذکر او سراسر اندیشه، عاطفه و رفتارش را گرفته باشد و ذکر خدا جانش را زنده و آباد نموده باشد: «و بذکرک معمورة.»21 در این صورت ـ به اصطلاح روان شناسان ـ فرد احساس دل بستگی ایمن نسبت به وجودی دارد که هم قادر است و هم همیشه حاضر و در همه حال، پاسخگوی نیازها می باشد. از نظر اسلام، بالاترین و ارزشمندترین مقام انسانی زمانی پدید می آید که انسان به یاد خدا باشد و روحش متوجه او گردد تا نور خدایی در دلش پدیدار شود و روح و روانش به آرامش و راحتی برسد.
انواع ذکر
الف. ذکر جوانحی (قلبی ـ ذهنی);
ب. ذکر جوارحی (زبانی و با سایر اعضا و جوارح).
ذکر و یاد خدا، چه در قلب و چه با زبان و چه با اعضا و جوارح، به صورت انجام یک عبادت خاص مثل نماز، دعا و تلاوت قرآن موجب اتصال به منبع لایزال و فناناپذیر هستی شده و یادآور عظمت و قدرت او و نعمت های بی کرانش و خوف از عقاب و امید به ثواب و عشق به جلب رضایت و وصال خداست و در نتیجه، در صحنه های دشوار زندگی برای انسان نیروآفرینی می کند; چرا که اگر هر چیز را از دست بدهیم، خداوند ازلی که منبع هر فیض و خیر و کمال است، موجب تسلّی و صبر برای انسان می شود و شاید به همین دلیل باشد که یکی از ذکرهایی که گفتن آن هنگام رسیدن مصایب توصیه شده این است که بگوید: (اِنّالله و اِنّا الیه راجعون) (بقره: 156); ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم. این ذکر یادآور خداوند متعال و مالکیت او بر ما و نیز بازگشت ما به سوی اوست. عظمت این مبدأ و معاد، مسائل مابین آن را تحت الشعاع قرار داده، آن ها را آسان جلوه می دهد.22
آرامش خاطری که محور تمام خوش بختی های دنیا و آخرت است، از طریق ذکر خدا حاصل می شود تا بُعد آسمانی انسان بر بُعد زمینی اش چیره شود، و در آن حال است که می فهمد دودلی، خاطره های شیطانی و نگرانی و پریشانی از وسوسه های ابلیسی هستند. در این حال است که همه بیم ها از میان می روند و جای خود را به امید می دهند; همه دغدغه ها و خاطرپریشی ها به طمأنینه بدل می گردند و دارای معنا و مفهوم می شوند.23 خدایا، دل های شیفته، شیدای تو شده اند، خردهای مختلف بر معرفت تو گرد آمده اند. پس دل ها جز به یاد تو آرام نگیرد و روان ها جز به دیدار تو آرامش نپذیرد.
اگر انسان به خوبی خدا را بشناسد، دایم به یاد او خواهد بود. در نتیجه، غفلت برایش معنا نخواهد داشت. علّامه طباطبائی ضمن یک دستورالعمل اخلاقی در این باره، می فرماید: «روشی که برای ما در همه حال و همه شرایط در حد ضرورت است، روش بندگی و به عبارت دیگر، خداشناسی است، و راه آن طبق آنچه از کتاب و سنّت برمی آید، همانا یاد خدا و امتثال تکالیف عملی است.»24
بنابراین، یکی از مهم ترین گام ها به سوی سلامت نفس و بهبودی از بیماری های روحی و روانی انسان و رسیدن به آرامش و اطمینان درونی، یاد خداوند است. همچنین یکی از راه های درمان غفلت و حرکت در مسیر سازندگی و شکوفایی استعدادهای انسانی، «ذکر» است. کتاب و سنّت برای غفلت زدایی از انسان، اذکار را به عنوان ادعیه و عبادات، مشخص کرده اند تا انسان هنگام صبح و ظهر و شام، قبل و بعد از خواب، هنگام خوردن غذا و پس از آن، هنگام مشاهده مرده، یا بیمار یا پس از بهبودی از بیماری و در روزهای هفته و در ساعات روز و در اعیاد دینی و مانند آن، ذکری مناسب بگوید; مثلا، به ما دستور داده اند: در کنار سفره برای هر صرف غذا «بسم اللّه الرحمن الرحیم» بگوییم. به طور کلی، هر کاری را که می خواهیم آغاز کنیم مستحب است با «بسم اللّه» شروع نماییم. همه این تعالیم و آموزه ها در سیره و سنّت معصومان(علیهم السلام)برای آن هستند که انسان همواره خود را در ارتباط با خدا و در مسیر رحمت الهی قرار دهد و از غفلت و پیامدهای سوء آن در امان بماند. هر یک از عبادت ها میزان معیّنی دارد، ولی یاد و ذکر خدا در دل و ترنّم نام او بر لب حدّی ندارد.25 برخی دستورهای دینی وقت معیّن و مشخصی دارد; مانند نماز،26 اما ذکر خدا وقت مشخصی ندارد. ذکر خدا برای هر حالی توصیه شده است و این دوام یاد حق نمی گذارد انسان به دام بیماری روحی و غفلت گرفتار شود.
ذکر و غفلت زدایی
یکی از حکمت های ارائه اذکار فراوان دینی از سوی اولیای دین، آن است که انسان را متوجه گذران عمر، این سرمایه نایاب، نموده و او را متذکر سازند که عمر خویش را بیهوده تلف نکند و در این تجارت خانه، یعنی مدت کوتاه عمر، به فراهم کردن ره توشه سفر آخرت و دارالقرار و زندگی جاودانه، بپردازد و خود را ارزان نفروشد و یا به بهای آتش عرضه نکند. یاد خدا موجب می شود رابطه بین انسان و خدا همواره برقرار باشد و دچار تیرگی نگردد. اگر رابطه انسان با خدا تیره شد رابطه انسان با مؤمنان نیز تیره می شود و این تیرگی ارتباط با مؤمنان بر شدت وخامت بیماری روحی و روانی فرد می افزاید; زیرا فرد در روابط اجتماعی احساس تنهایی و انزوا می نماید و یکی از پیامدهای این انزوا و از دست دادن روابط دوستانه، «افسردگی» است. اگر کسی رابطه خود را با خدا از طریق ذکر و یاد او و غفلت زدایی مستحکم نماید، مشمول مهر و لطف خداوند خواهد شد و خداوند نیز دل های اهل ایمان و سایر افراد را به سمت او متوجه می سازد.
این موضوع در آیات قرآنی و تعالیم نبوی و علوی و در سیره معصومان(علیهم السلام)آمده است که به نمونه هایی از آن اشاره می شود: خداوند مودّت مؤمنانی را که دارای عمل صالحند، در دل های دیگران مستقر می کند و نیز حضرت ابراهیم(علیه السلام) به خداوند عرضه می دارد: «پروردگارا! من ]یکی از [فرزندانم را در سرزمینی بی آب و علف نزد خانه محترم تو سکونت دادم تا نماز را بپا دارند. پس دل های برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات ]مورد نیازشان [روزی ده، باشد که سپاس گزاری کنند.»27
شکرگزاری و سلامت روان
«شکر» در لغت، به یادآوری و تصور نعمت و اظهار آن نعمت بیان شده و نقطه مقابل آن، «کفر» یعنی فراموشی نعمت و پوشیده داشتن آن است.28 «شکر» در اصطلاح، به معنای ثنای جمیل بر محسن و سپاس با زبان و یا عمل است. منظور از «سپاس و ثنا» چیزی است که مقابل شکایت و گله است. نیز شکر یعنی: اظهار نعمت منعم به واسطه اعتراف دل و زبان.29 در تعریف «شکر» همچنین گفته شده است:30 شکر توصیف شیء به نیکی بر وجه تعظیم و بزرگداشت برای نعمتی به وسیله زبان و ارکان است. تعاریف دیگری نیز برای «شکر» ذکر شده است.31
داشتن روحیه شکرگزاری از نشانه های سلامت روح و روان آدمی است; زیرا انسان شاکر اولا، در ساحت و حوزه شناخت و بینش به درجه ای از رشد و سلامت رسیده که نعمت را شناخته، قدرت تمیز بین نعمت و نقمت را پیدا کرده و نیز تشخیص داده که چه کسی این نعمت را به او عطا نموده است. از این رو، شناخت همه این موارد، جز در سایه سلامت عقل و نفس انسان میسّر نمی شود، و این رشد شناختی و سلامت نفسانی در ساحت بینش و اندیشه، او را واداشته است که از صاحب نعمت تشکر و قدردانی نماید.
ثانیاً، داشتن روحیه شکرگزاری نشان دهنده سلامت در ساحت احساس و عواطف فرد نیز هست; زیرا احساس تشکر از صاحب نعمت در او پدیدار شده و این نشان دهنده آن است که به آسیب های روحی و روانی همچون غرور، بخل، کینه و حسادت مبتلا نیست و در این زمینه، روح و روان او را مکدّر و مخدوش نساخته و این خود درجه ای از سلامت روان است.
ثالثاً، در حوزه رفتار و واکنش بیرونی نیز ابراز تشکر و قدردانی به زبان و رفتار ظاهری نیز نشان از سلامت روح و روان است; زیرا شکر زبانی و قدردانی رفتاری فرد، می تواند نشان دهد که فرد شاکر در حوزه شناخت و عواطف از سلامت برخوردار بوده است; زیرا چه بسا افرادی با اینکه نعمت و ارزش و منزلت برخورداری از آن را شناختند و در قلب و دل خویش نیز نسبت به صاحب این نعمت احساس رضایت مندی نموده اند، اما از ابراز این محبت و رضایت مندی در حوزه عمل و رفتار دچار مشکل هستند و رضایت قلبی خود را در زبان و عمل بروز نمی دهند، و این می تواند نشان دهنده بیماری و عدم سلامت فرد در این حوزه رفتاری و چه بسا حاکی از بیماری در دو حوزه و ساحت وجودی فرد نیز باشد. از این رو، ابراز رضایت و شکر زبانی و رفتاری نشانه سلامت روانی فرد می باشد. البته باید توجه داشت که سلامت رفتار و عمل ظاهری در صورتی نشان از سلامت درونی فرد است که قصد فریب و نیرنگ نداشته باشد و ظاهر از باطن حکایت نماید، نه خدای ناکرده مانند عمل ریاکارانه و منافقانه، سلامت ظاهری نشانه بیماری درونی باشد.32
بنا بر آنچه گذشت، انسان شاکر، هم در بعد اندیشه و فکر دارای سلامت است و هم در ساحت عواطف، احساسات، رفتار و عملکرد، این روحیه شکرگزاری خود را بروز داده است. اهمیت مسئله شکرگزاری و داشتن این روحیه در تعالیم اسلامی و سیره پیامبر و امام علی(علیهم السلام) بسیار مشهود و فراوان است. در اینجا، تنها به ذکر چند نمونه اکتفا می شود:
شکر خدا و تشکر از بندگان او به عنوان وسیله و اسباب رحمت و نعمت پروردگار، بارها مورد تأکید خداوند متعال در قرآن و سنّت و سیرت پیامبران الهی و امامان معصوم(علیهم السلام)قرار گرفته است. گاهی قرآن در کنار ذکر خدا و همتای آن، فرمان شکرگزاری می دهد و از رذیلت مقابل آن یعنی «کفران نعمت» بر حذر می دارد.33 گاهی هم به فراخوانی مؤمنان با استفاده از روزی پاکیزه خدا، به شکر الهی فرمان می دهد و شکر مؤمنان را نمودار یگانه پرستی آنان می شمارد34 و انسان هرچه دارای روح و روان لطیف تر و سالم تری باشد این روحیه شکرگزاری و قدرشناسی در او افزون تر است.35
در نگرش اسلامی و تعالیم دینی ما، سپاس گزار پدر و مادر بودن را، که از اسباب الهی در ایجاد و تکوّن انسان و نعمت های پس از آن به شمار می آیند، در کنار سپاس گزاری خداوند بیان شده و این نشان دهنده اهمیت قدرشناسی و شگرگزاری از آنان در فرهنگ قرآن و تعالیم اسلامی است. قرآن می فرماید: سپاس مرا بجا آورید و از پدر و مادرتان سپاس گزار باشید.36 این شکرگزاری فقط مخصوص پدر و مادر نیست، بلکه هر انسانی که اسباب نعمتی را برای انسان فراهم نموده شایسته شکر و سپاس است و در فرهنگ غنی اسلام، انبیای الهی و امامان معصوم(علیهم السلام)، که بالاترین نعمت ها را برای بشر به ارمغان آوردند و در این راه، مصایب و مشکلات فراوانی نیز متحمّل شدند، شایسته شکر و سپاس فراوانند، همچنین استادان و معلمان انسان، که عهده دار تعلیم و تربیت او شده اند، شایسته شکر و سپاس می باشند. این موضوع غنای فرهنگ اسلامی و تعالیم معصومان(علیهم السلام)را می رساند که از هیچ امری دریغ ننموده اند و به ظرافت روح و روان انسان ها به تعلیم الهی کاملا احاطه داشته اند و در سیره عملی خود نیز به آن ملتزم بوده اند.
توکّل و سلامت روان
«توکّل» از آموزه هایی است که تأثیر شگرفی بر سلامت روان انسان دارد. توکّل به انسان جرئت اقدام و عمل می دهد و بازدارنده های رفتاری را از میان برمی دارد. قرآن می فرماید: آن گاه که عزم کردی و تصمیم گرفتی، به خدا توکّل کن و کار خود را دنبال نما37 و این اولا، مستلزم حرکت و تلاش انسان است و ثانیاً، چون بر خدا اعتماد می کنیم کار را با اطمینان بیشتری انجام می دهیم. توکّل یعنی اینکه انسان همیشه به آنچه منطبق با حق است عمل کند، و در این راه به خدا اعتماد کند، که خداوند پشتیبان کسانی است که حامی و پشتیبان حق بوده اند.38
یکی از عوامل اضطراب و نگرانی انسان کارهای مهم و سرنوشت ساز هستند. هنگامی که شخص می خواهد به کار ویژه ای که در زندگی اش جایگاه مهمی دارد، اقدام نماید، چون انجام آن ثمرات مثبتی در زندگی اش دارد و از سوی دیگر، انجام ندادنش ضرر قابل توجه ای دارد، در انجام آن، دچار شک و تردید و دچار دلهره و اضطراب می شود و تنیدگی زیادی بر روح و روان او عارض می گردد. در این مواقع، به دنبال یک تکیه گاه مورد اعتماد است تا او را در به انجام رساندن آن کار، یار و پشتیبان باشد. با گزینش پشتیبان به عنوان تکیه گاه، قلبش آرام می شود، نیرویی دو چندان پیدا می کند و از نگرانی خلاص می شود. بنا بر آنچه گذشت، اهمیت «توکّل» در بهداشت و سلامت روان، روشن می شود.
حقیقت «توکّل» همان اعتماد قلبی به خدا در تمام کارها و صرف نظر از غیر خداست، و این با تحصیل اسباب منافات ندارد، مشروط بر اینکه اسباب را در سرنوشت خود اصل اساسی نشمرد.39 همان گونه که انسان معمولا در کارهای دنیوی برای خود وکیل برمی گزیند و بسیاری از کارهای خود را به او واگذار می نماید تا آثار و نتایج سودمندتری در پی داشته باشد، شایسته است بنده خدا نیز در همه امور زندگی به خدا تکیه کند و او را وکیل خود قرار دهد تا خواسته هایش بدون هیچ اضطراب و تشویش خاطر تأمین گردند. «توکّل بر خدا» به معنای اعتماد نمودن و تکیه بر خدا در همه امور است. کسی که بر خدا توکّل دارد، کارهای خود را به او وامی گذارد و تنها بر قدرت او تکیه دارد. توکّل از حیث روانی، پشتیبان قدرتمندی برای انسان در حل مشکلات است.40 هر فردی برای تأمین نیازهای خود، چند راه در پیش دارد:
الف. تنها به نیروی خویشتن اعتماد کند.
ب. به دیگران اعتماد کند و به کمک آنان چشم بدوزد.
ج. نقطه اتّکای خویش را خداوند قرار دهد و از غیر چشم بپوشد.
د. با استفاده از نیروی خدادادی خویش و تکیه بر قدرت خداوند، با توکّل کارها را شروع کند و به پایان برساند.
از بین راه های مزبور، راه دوم، که انسان دیگران را برای خود به عنوان تکیه گاه مطمئن برگزیند، نه تنها از دیدگاه دین مذموم، بلکه از دید روان شناختی نیز یک شیوه ناپسند و غیرمعقول است; چه آنکه انسان سربار و انگل جامعه بار می آید و اگر این روش ادامه یابد، به تدریج، استقلال فردی از او سلب می گردد و به احساس بی هویّتی و عاجز بودن از انجام هرکاری و چه بسا به درماندگی آموخته شده نیز تبدیل گردد.41
البته معنای توکّل این نیست که انسان در جایی تنها مشغول به عبادت و راز و نیاز با خدا گردد و اوقات شبانه روز را این گونه سپری کند و دست از کسب و کار بردارد. بی تردید، این به بیراهه رفتن است. در روایتی آمده است: پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله)گروهی را مشاهده کردند که به دنبال کشت و کار نمی روند، فرمودند: چه می کنید؟ گفتند: ما متوکّلان هستیم، آن گاه پیامبر فرمود: شما متوکّل نیستید، بلکه سربار جامعه اید.42
این آموزه مهم نیز در سیره و سنّت پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام)در نهایت درجه و کامل ترین وجه آن بوده و سرلوحه دعوت پیامبران بوده است که به خدا ایمان آورید و بر او توکّل کنید. یکی از علایم ایمان به خدا این است که انسان بر او توکّل کند. انسان اگر به ربوبیت او اذعان دارد و معتقد است که مجموعه جهان هستی زیر سیطره حکومت و ربوبیت او قرار دارد و تنها معبود شایسته پرستش اوست، هرگز به خود اجازه نمی دهد به دنبال دیگری برود و از او استمداد جوید، بلکه همواره به خداوند اعتماد کرده، فقط از او درخواست کمک می کند: اگر بیمار است از او درمان می خواهد، و اگر گرفتاری و مشکلی دارد صرفاً از آستان ربوبی او امید به رفع آن دارد.43
از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)روایت شده است که خداوند به عزّت و جلال خود سوگند یاد کرده است که آرزو و اعتماد کسی را که به غیر خدا اعتماد و امید بسته باشد، تبدیل به یأس و ناامیدی نماید.44در قرآن کریم و روایات ائمّه معصومان(علیهم السلام)درباره این موضوع، مطالب ارزشمندی وارد شده اند45 مبنی بر اینکه دل بستن و تکیه کردن به غیر خدا، موجب یأس و ناامیدی خواهد شد.
یکی از بیماری های روحی و روانی انسان ناشی از درماندگی و ناامیدی و عدم توفیق در کارهایی است که به عهده گرفته و توان انجام آن ها را ندارد و یا به علت شکست های متعدد، از اقدام به کاری احساس ترس و دلهره دارد. همین امر موجب پدیدار شدن بیماری های روانی و از دست دادن حس اعتماد به توانایی ها در انسان می شود. انسانی که الهی نیندیشد، یا باید این درد را تحمّل کند و اقدام به کاری نکند و یا برای انجام هر کاری به یاری و کمک دیگران امید داشته باشد. چنین فردی که امید به دیگران بسته و خود را بازنشسته و از کار و تلاش باز ایستاده می بیند، هم از این درد بی کاری رنج می برد و هم از اینکه باید چشمش به کمک دیگرانی باشد که مانند خودش هستند، و این دردها و نگرانی ها به تدریج، او را به انزوا و کنارگیری از اجتماع و نیز کم رنگ شدن ارتباطات اجتماعی می کشانند و سلامت روانی فرد را از بین می برند و فرد افسرده و درمانده می شود. از این رو، توکّل بر خدایی که قادر و توانا بر انجام همه کارهاست، انسان را از تکیه به غیر خدا بی نیاز می دارد و انسان را به تلاش و توجه به توانایی های خدادادی خود امید می بخشد و اینجاست که امید و چشمداشت به کمک دیگری بی معنا می شود. (برای آشنایی بیشتر با آیات و روایات توکل به پی نوشت ها مراجعه شود.)46
آثار عینی توکّل در بهداشت و سلامت روان
به طور کلی، توکّل بر خدای قادر عالم حکیم، سبب می شود فرد بر توانایی ها و استعدادهای خدادادی خویش اعتماد نماید و علاوه بر اینکه در موفقیت ها و پیروزی ها گرفتار غرور و خودپسندی نمی شود، در مشکلات و گرفتاری های احتمالی نیز درمانده و گرفتار اختلال در عملکرد نمی گردد و احساس ایستادگی و مقاومت در برابر مشکلات را پیدا می کند و این خود بهترین وسیله تأمین سلامت روانی فرد است. در ذیل، به نمونه ها و آثار دیگر توکّل بر سلامت و بهداشت روان مطابق آنچه از آموزه های دینی و سیره معصومان(علیهم السلام) استفاده می شود، به اجمال اشاره می شود:
ـ برآورده شدن احساس نیاز به محبت در بالاترین سطح (متوکّل محبوب خداست.)47
ـ برآورده شدن احساس نیاز به تکیه گاه و اعتماد و دست یابی به احساس آرامش;48
ـ رسیدن به بلوغ و رشدشناختی;49
ـ احساس مثبت و خوش بینی نسبت به توانایی انجام کار و تلاش فرد (داشتن امید و شکوفا شدن استعدادها);50
ـ ازدیاد ایمان و اعتقاد قلبی;51
ـ افزایش هوشمندی;52
ـ افزون شدن سعی و تلاش فرد (توکّل وسیله نیرومندی و توانمندی فرد می شود.)53
ـ دریافت این مطلب که دیگران نمی توانند ضرری به او بزنند. (رهایی از ترس)54
ـ شناخت این موضوع که دیگران نیز سودی به حال او ندارند. (رهایی از وابستگی و دل بستگی ذلیلانه)55
ـ امیدواری به لطف و بخشش الهی;56
ـ قطع امید و آرزو نسبت به دیگران;57
ـ نجات یافتن از وسوسه و شک وتردید و شبهه (رهایی و نجات از حرص، حسد، دنیاپرستی، بخل و تنگ نظری);58
ـ بی نیاز شدن از غیر خداوند (احساس استقلال);59
ـ رهایی از گرفتاری ها و عذاب;60
ـ افزایش تقرّب و ارتباط با خداوند;61
ـ افزایش یقین و باور;62
ـ تبدیل گرفتاری ها، مشکلات و ناملایمات به اسباب آسایش و آرامش;63
ـ رسیدن به عزّت و سربلندی (احساس بی نیازی و عزّت).64
چگونه با توکّل به آرامش روان برسیم؟
اگر فرد در گرفتاری ها و مشکلات تنها به اسباب مادی توجه کند، به سادگی دست از عمل می کشد و ناامیدی او را از پای درمی آورد، ولی کسی که به خدا توکّل دارد، معتقد است: نبود شرایط مادی باعث عدم تحقق یک رویداد و یا عدم حل مشکل نمی شود; همان گونه که در مورد حضرت ابراهیم(علیه السلام)چنین بود.65 با اندکی ملاحظه در تاریخچه زندگی بشر، درمی یابیم که رویدادهای زندگی گاهی در محدوده اختیار انسان هستند و در مواردی، اختیار فرد در وقوع آن ها نقشی ندارد. برای مثال، تصادف با اتومبیل، گاهی ناشی از بی احتیاطی فرد است، ولی گاهی او همه نکات ایمنی را در نظر می گیرد، ولی راننده اتومبیل مقابل، شخص بی ملاحظه ای است و باعث تصادف می شود. همچنین با در نظر داشتن برخی حوادث دیگر زندگی از قبیل زلزله، سیل و طوفان، روشن می شود که وقوع برخی رویدادها در زندگی، از اختیار انسان خارج است، و با توجه به اینکه همه رویدادهای جهان به اذن خداوند روی می دهند، می توان گفت: رویدادهای مزبور جزو سرنوشتی هستند که خداوند برای انسان مقدّر کرده است.66
بنابراین، علت ناآرامی افراد عادی آن است که به چیزهایی تکیه می کنند که خود آن ها تکیه گاهی ندارند. کسانی که در محبت دنیا غرق شده اند در همان گرداب خواسته های دنیوی خود دست و پا می زنند و هر لحظه احساس خطر می کنند و به این و آن متمسّک می شوند; به زرق و برق دنیا تکیه می کنند تا از اضطراب برهند، ولی نمی توانند. قرآن کریم درباره افرادی که گرفتار آتش دوزخ می شوند، می فرماید: این ها به دنیا بسنده کرده،67 راضی و مطمئن شده اند، در حالی که دنیا کالای فریب است.68
انس با قرآن و سلامت روان
یکی دیگر از آموزه هایی که در بهداشت و سلامت روان حایز اهمیت است و در سیره معصومان بسیار تأکید شده،69 تلاوت و انس با قرآن و به کار بستن تعالیم آن در زندگی فردی و اجتماعی است. پیامبر مکرّم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: هر که قرآن را شعار و میزان خود سازد خدا او را سعادتمند گرداند، و هر که قرآن را پیشوای خود گرداند و به آن اقتدا نماید و او را پناهگاه خویش قرار دهد، خداوند چنین افرادی را در بهشت پر نعمت و خوشی دلنشین و پایدار پناه می دهد. کسانی که تاریخ اسلام را مطالعه و مراحل مختلف دعوت اسلامی را از روزهای آغازین دنبال می کنند و کیفیت تغییر شخصیت افرادی را که در مکتب پیامبر(صلی الله علیه وآله) احکام اسلامی را فرا گرفتند می بینند، می توانند تأثیر عظیمی را که قرآن و دعوت اسلامی در نفوس پیروان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر جای گذاشته است، به وضوح مشاهده کنند.70
قرآن برای کسانی رحمت است که به واجبات آن عمل می کنند و آنچه را در قرآن حلال است حلال، و آنچه را که حرام است، حرام می دانند. اینان مؤمنانی هستند که وارد بهشت می شوند و عذاب نمی گردند، بلکه از عذاب نجات می یابند.71همچنین قرآن، شفابخش افراط و تفریط در تفکرات و شعور انسان است. پس این قرآن، عقل را از غور در امور باطل حفظ می کند، انسان را در راه هایی که مثمرثمر باشند آزاد می گذارد، او را از استفاده کردن از نیرو و توانش در جاهایی که فایده ندارد باز می دارد، به او برنامه سالم و دقیق می دهد، فعالیت انسان را نتیجه دار می کند و او را از راه های غیر حقیقی باز می دارد.72 قرآن رحمت است برای کسی که طلب رحمت می کند و رحمت را برای خویش می خواهد. قرآن شفا از کفر، شرک، جهل، فساد و هر رذیلتی است، البته برای کسی که بخواهد برای خداوند تعالی خالص شود.73 قرآن کریم از آن جهت که «شفا» است، اول صفحه دل را از انواع مرض ها و انحرافات پاک می کند و زمینه را برای جای دادن فضایل آماده می سازد و از آن جهت که «رحمت» است صحّت و استقامت اصلی و فطری دل را به او باز می گرداند و از آن جهت که «شفا» است، محل دل را از موانعی که ضد سعادتند پاک کرده، آماده پذیرش سعادت می سازد و از آن جهت که «رحمت» است، نعمت سعادت به او داده و نعمت استقامت و یقین را در آن جایگزین می کند.
در هر عصری، قرآن کریم انسان هایی متخلّق به آداب انسانی ـ اسلامی پرورش داده که از سلامت فکر و اخلاق و رفتار متعالی برخوردار بوده اند; افرادی همچون سلمان، مقداد، ابوذر، عمّار، اویس قرنی و مانند این ها در زمان نزول قرآن، و در عصر حاضر افرادی مانند امام خمینی(قدس سره) و یارانش، دست پرورده قرآن در مکتب رسول خدا(صلی الله علیه وآله)هستند. بدون شک، در قرآن نیروی معنوی عظیمی وجود دارد که در نفس انسان تأثیری شگرف بر جای می گذارد. این نیرو باعث بیداری وجدان و تیزی احساس و شعور و صیقل روح انسان می شود و ادراک و تفکرش را بیدار و بصیرتش را جلا می بخشد.74
اگر به طور خلاصه بخواهیم قرآن را توصیف و تعریف نماییم، خوب است به کلماتی در این باره از امام خمینی(قدس سره) اکتفا نماییم، ایشان فرمودند: قرآن کتاب انسان ساز، کتاب تحرّک و سدّی در برابر بیگانگان، حاوی همه نیازهای بشر، دعوت کننده به تعقّل، کتاب سیادت مسلمین، سفره گسترده ای برای استفاده عموم، مرکز همه عرفان ها و باب معرفت الله، قرآن ضیافت خدا از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)، کتابی بدون هیچ تغییر و تحریف، کتاب تزکیه نفوس از ظلمات و قرآن جامع لطایف و حقایق توحید است.75
به همین دلیل، مداومت بر تلاوت و انس با قرآن و ایجاد فضای قرآنی در محیط خانه و مدرسه به طور هماهنگ، زمینه رشد و شکوفایی و در نتیجه، تأمین سلامت فرد و اجتماع را فراهم می کند. این موضوع گرچه از حیث نظری روشن است که افرادی که با قرآن مأنوسند از سلامت روانی و آرامش روحی بیشتری برخوردارند. در بعضی از این آموزه ها خوش بختانه تحقیقات و پژوهش های میدانی نیز انجام شده و صحّت آن اثبات گردیده است.76 با این حال، سزاور است یک تحقیق میدانی در زمینه سلامت روانی افرادی که بر تلاوت و تدبّر در قرآن مداومت دارند در مقابل افرادی که چنین نیستند صورت گیرد تا همبستگی و نسبت بین این دو به خوبی نشان داده شود.
دعا و سلامت روان
یکی از مهم ترین آموزه های سیره علمی و عملی معصومان(علیهم السلام) و از تعالیم اساسی اسلام، «دعا» و نیایش انسان است. دعا همان خواست قلبی است که با زبان درخواست می شود. دعا در واقع، رفتاری است که در خلال آن، فرد مستقیماً با خداوند ارتباط برقرار کرده، به راز و نیاز می پردازد و معمولا حالت معنوی آن برای افراد لذتبخش و مطبوع است. دعا کردن در قرآن کریم و تعالیم معصومان(علیهم السلام) بسیار مورد توجه قرار گرفته است. خداوند در قرآن می فرماید: شما مرا بخوانید و طلب نمایید تا شما را اجابت کنم.77 دعا درخواستی است که از جانب بنده به سوی خداوند اوج می گیرد. دعا اصل و مغز عبادت شمرده شده است.
دعا احساس مذهبی افراد را تقویت و رابطه بین انسان را با خدای خویش برقرار و مستحکم می سازد و احساس تنهایی را برطرف نموده، و نیاز انسان را تأمین می کند. انسان وقتی از غنی بالذات و دارنده تمام کمالات چیزی طلب می کند و با او ارتباط برقرار می نماید، احساس لذت و سرور می کند و به عکس، وقتی از غیر خدا چیزی درخواست می کند، احساس ذلّت و خواری می کند. این احساس عزّت و لذت بر سلامت روانی نیز تأثیر می گذارد و از این نظر نیز دعا حایز اهمیت می باشد. دعا از جمله راه های معنوی ـ عاطفی یاری جستن از قدرت بی نهایت خداوند است;78 چرا که در انسان این گرایش وجود دارد که در سختی و فشار به قدرت و تکیه گاهی روی آورد و چه قدرت و تکیه گاهی اصیل تر و قابل اعتمادتر از قدرت لایزال الهی که پناهگاه انسان واقع شود؟
بشر در طول تاریخ، به این حقیقت اذعان کرده است که با دعا و درخواست از خداوند، ناهمواری ها هموار و مشکلات و نابسامانی ها مرتفع می شوند. در تعالیم اسلامی نیز آمده است که عده ای وقتی در سختی ها، از همه اسباب مادی قطع امید کردند، متوجه وجودی ماورای طبیعت می شوند،79 ولی وقتی سختی ها فروکش نمودند به همان حالت غفلت از خدا برمی گردند. اما عده ای همواره خداوند را طالبند. قرآن می فرماید: «هنگامی که به انسان آسیبی برسد، ما را ـ ]در حالت های [خوابیده، نشسته و ایستاده ـ می خواند.»80خداوند نیز انسان را از آسیب می رهاند.81
بررسی تأثیر دعا و نیاش ـ به عنوان یک آیین مذهبی مورد نیاز انسان ـ بر سلامت روانی، موضوع تحقیق ها و پژوهش های زیادی بوده است. گوهرینگ در مقاله ای در زمینه دعا، نیایش و گفتوگو با خداوند به عنوان واقعیت هایی نادیدنی و ناشنیدنی، درباره معنویت و سلامت روانی اظهار داشته است: سخن گفتن با خداوند لذت و پذیرش مطلوبی در پی دارد. او می گوید: هرچند در روان درمانگری تغییر رفتار، غایت و هدف اصلی است، ولی گفتوگوی با خداوند ابزاری برای رسیدن به غایت است. او بیان می دارد: احساسات، اعتراف نکردن یا ناسپاسی، خشم و عصبانیت، باورهای غیر منطقی، ترس ها و رفتارهای بی اختیار، همه موانعی برای گفتوگو با خداوند هستند که توسط روان درمانگر برطرف می گردند.82
دعا گنجینه ای از معارف و علوم الهی را برای فرد تبیین می نماید. دعاهایی که از معصومان(علیهم السلام) روایت شده اند گنجینه هایی از اسرار و علوم و درخواست هایی سرشار از ادب و اخلاق هستند.83 دعا از نظر روان شناختی نیز آثار متعددی در روح و روان آدمی دارد که در ادامه به برخی از آن ها اشاره شده است.
برخی از آثار روان شناختی دعا
1. دعا و درخواست نشان دهنده امید به بهبودی و اجابت است.
انسانی که به دعا روی آورد، احساس و امید به بهبودی در او پدیدار می شود، و این خود، گام مهمی در جهت بهبودی قلمداد می شود.
2. دعا نشان دهنده این واقعیت است که فرد برای رسیدن به هدفی معقول و متعالی، از خداوند درخواست می کند و درخواست او در جهت رشد و تکامل اوست.
3. فرد با گشودن اسرار درون خود در پیشگاه خداوند، احساس آرامش می نماید.
4. فرد از توانایی در ایجاد رابطه با خالق هستی در هر زمان و مکان که اراده کند، احساس لذت معنوی می نماید.
5. با دعا حس اعتماد و اطمینان به خداوند در دل فرد زنده تر می شود و امید به برآورده شدن نیازهایش، او را به زندگی امیدوار می سازد.
6. دعا تلاش فرد را در تحقق اهدافش مضاعف می گرداند.
7. به دلیل اعتراف به گناهان خویش و امید به عفو بخشش الهی، دعا سبب می شود بار احساس گناه و سنگینی او از دوشش کاسته شود و با قبول عذر و پشیمانی او، گامی به سوی توبه و اصلاح خویش و حرکت در مسیر سلامت و کمال بردارد. دعا و نیایش و آثار مثبت جسمی و روانی آن مورد اذعان دانشمندان غیر مسلمان نیز واقع شده است.84
ارتباط با دیگران و اظهار محبت به مؤمنان و نقش آن در سلامت روان
تأکید قرآن درباره اظهار محبت مسلمانان به یکدیگر و گردهمایی و اتحاد صفوف از یک سو، موجب رشد عاطفه نوع دوستی در نفس و ترغیب انسان ها به ایثار و رعایت منافع مردم و به طور کلی، جامعه می شود و از سوی دیگر، موجبات تضعیف حالت های انفعالی نفرت و کینه توزی و انگیزه های ظلم و تجاوز و حب ذات و خودخواهی را فراهم می آورد; علت اصلی برخی از آسیب های روانی سوءظن و بدگمانی، حسد و کینه توزی و یأس و ناامیدی ها است و همه این علل با برقراری روابط متقابل و محبت آمیز از بین رفته و روح و جان آدمی از ملال و اندوه و آسیب روانی نجات می یابد.
پیامبر رحمت(صلی الله علیه وآله) فرمودند: در بین مردم، حسود از کمترین لذت و بهره برخوردار است.85
امام المؤمنین علی(علیه السلام)نیز فرمودند: انسان حسود همیشه نگران و اندوهناک است،86 و انسانی که کینه در دل جای داده است، همواره در عذاب نفس گرفتار و بر اندوه و نگرانی خویش می افزاید.87
شکی نیست که توانایی در دوست داشتن مردم و انجام کار نیک و مفید برای جامعه، سبب تقویت احساس وابستگی به گروه و از بین رفتن احساس انزوا و تنهایی می شود که این احساس تنهایی و انزواطلبی سرانجام باعث می شود فرد گرفتار بیماری روانی شود; زیرا احساس وابستگی فرد به گروه و توجه به نقش فعّال خود در جامعه، دارای اهمیت زیادی در سلامت روانی انسان است و در آموزه های دینی و سیره معصومان بر رابطه با همسایه، ارحام و سایر افراد مؤمن و مسلمان و رعایت حقوق آنان سفارش زیادی شده است.
بسیاری از روان درمانگران نیز به اهمیت روابط انسانی به منظور تأمین سلامت روانی توجه کرده اند; مثلا، الفرد آدلر کوشیده است مراجعان خود را راهنمایی کند که به دیگران توجه کنند و برای تأمین امکانات رفاهی و کمک به آن ها بکوشند. او معتقد بود: بیمار روانی هر چه در درون جامعه بیشتر و رابطه اش با مردم بهتر باشد بیماری اش زودتر درمان خواهد شد. آدلر ورلین در این خصوص می گوید: هدف من از تمام تلاش ها، جلب توجه بیماران خود به دیگران است; زیرا وقتی بیمار درون گروه خویش جای گرفت و با افراد گروه به طور مساوی همکاری و مساعدت کرد، در واقع سلامت خود را باز یافته است. به نظر من، مهم ترین موضوعی که دین و مذهب به آن اشاره کرده، دوست داشتن همسایه و کمک کردن به اوست. کسی که از مساعدت دیگران سر باز می زند، شایسته است که مشکلات بر او فرو بارند. تمام آنچه زندگی از فرد می خواهد این است که کارگری تولیدکننده و دوستدار مردم باشد و در محبت بکوشد.88
انسان موجودی اجتماعی است و ایجاد ارتباط با دیگران نقش بسزایی در زندگی فردی و اجتماعی او دارد، موفقیت انسان در دوست یابی، جذب همسر، پرورش فرزندان و انجام فعالیت های شغلی و امثال آن بستگی زیادی به چگونگی رابطه برقرار کردن او با دیگر همنوعان دارد. بنابراین، از یک سو، در انزوا زندگی کردن برای انسان بسیار مشکل است و از سوی دیگر، ایجاد رابطه با افراد کاری بس دشوار و گاه برای برخی اشخاص غیر ممکن. برقراری ارتباط اجتماعی با دیگران یک هنر است و تمام افراد جامعه باید برای کسب این مهارت تلاش کنند.
آلپورت می گوید: داشتن هدف های دراز مدت، کانون وجود آدمی را تشکیل می دهد و شخصیت سالم را از شخصیت بیمار متمایز می سازد. «رابطه» مهم ترین نقش را در زندگی انسان دارد. شاید هیچ یک از ابعاد تجارب زندگی انسان به اندازه رابطه دو نفر، سرشار از عاطفه و هیجان نباشد. و نیز گفته شده است: توانایی در برقراری روابط محبت آمیز از نشانه های شخصیت سالم است.89
تعالیم اسلامی بر جنبه های گوناگون روابط اجتماعی تأکید دارند و برای حفظ این روابط، رعایت آداب و احکام متعددی را توصیه کرده اند.90 حمایت اجتماعی، از مسائل اساسی تعالیم اسلام محسوب می شود و حتی افرادی که در این زمینه کوتاهی کنند، فاقد ایمان و اعتقاد واقعی به شمار آمده اند.91
در ایجاد رابطه با دیگران، در درجه اول اسلام تأکید فراوانی به برقراری ارتباط با خویشان و بستگان دارد و صله ارحام را واجب و قطع ارتباط با خویشاوندان را نکوهش شدید نموده است.92خداوند در قرآن می فرماید: «درباره خدایی که به نام او از همدیگر درخواست می کنید و نیز درباره خویشاوندان خود تقوا را رعایت کنید ]و روابط خود را با آنان قطع نکنید.[»93
خداوند در این آیه، به حدی به خویشاوندان اهمیت داده که نام آنان را در ردیف نام خود ذکر کرده است. برقراری روابط خویشاوندی باعث می شود افراد، خود را در شبکه وسیعی از حمایت اجتماعی ببینند و عواطف خود را نسبت به هم اظهار کنند. اولیای دین برقراری این روابط را مایه طول عمر و آبادی شهرها و قطع آن را مایه مرگ زودرس دانسته و در هر شرایطی از آن منع کرده اند.94 در آموزه های دینی و سیره نبوی و علوی(علیهم السلام)، در اولین درجه برقراری روابط انسانی، بر صله ارحام تأکید زیاد شده است و در این زمینه نیز ارتباط عاطفی و رفت و آمد و برقراری رابطه محبت آمیز با بستگان درجه یک مانند پدر، مادر، برادر، خواهر، عمو، عمّه، خاله و سایر اقوام و خویشان و نیز همسایگان و سایر افراد جامعه اسلامی مورد سفارش و حایز اهمیت فراوان می باشد;95 چه اینکه بالاترین امر سودمند برای انسان تأمین سعادت جاودانی است و در این امر حیاتی نیز پیامبر(صلی الله علیه وآله)به دستور وحی، مأمور دعوت خویشاوندان و اقربای خود در مرحله اول شدند. در طبقه بندی سلسله نیازهای روانی هم نیاز به محبت و امنیت جزو اولین نیازهای روانی انسان شمرده شده است و تأمین این نیازها (نیاز به محبت و امنیت) در درجه نخست در آغوش پرمهر مادر و در سایه محبت پدر تأمین می شود. در هر دوره از زندگی نیز تحوّل و رشد انسان به آن است. از آغاز ورود به این جهان تا آخرین زمان وداع از این دنیا، متناسب با دوره رشد و تحوّل فرد، این نیازهای اساسی باید به گونه ای تأمین و ارضا شوند; مثلا، در ابتدای تولّد و کودکی، با رابطه عاطفی و محبت آمیز پدر و مادر و با در آغوش کشیدن نوزاد و تماس بدنی و مانند آن تأمین می شود و اگر به هر دلیلی این نیاز عاطفی، بخصوص در این دوره، ارضا نشود، ضررهای جبران ناپذیری به کودک وارد می شود، و همان گونه که در صورت عدم تأمین صحیح و بموقع نیازهای جسمی نوزاد، سلامت جسمانی او به خطر می افتد، عدم ارضای نیازهای عاطفی او نیز سلامت جسمی و روانی کودک را به مخاطره می اندازند. این نیاز در دوره نوجوانی و جوانی نیز به وسیله ارتباط عاطفی با خانواده، همکلاسی ها و دیگر اعضای جامعه، تأمین و ارضا می شود. تأمین این نیاز به احساس ایمنی و اطمینان در افراد کمک می کند و موجب شکوفایی استعدادها و توانایی های افراد می شود. عدم ارضای آن نیز باعث می شود فرد به احساس طرد شدن و در نتیجه، انزوای اجتماعی و سرانجام، بیماری روانی و از جمله افسردگی دچار شود. مزلو یکی از نشانه های افراد ناایمن را چنین بیان می کند: احساس طرد شدن، مورد عشق و علاقه دیگران نبودن و اینکه دیگران به سردی و بدون محبت با آن ها رفتار می کنند و اطمینان به این موضوع که مورد تنفّر و خصومت دیگران واقع شده اند.96
بنابراین، نیاز به محبت و داشتن روابط عاطفی با پدر و مادر و سایر اعضای خانواده و خویشان و بستگان، در تأمین این نیاز روحی و روانی و در نتیجه، سلامت روانی افراد نقش بسزایی دارد و خداوند حکمت و رمز ایجاد روابط محبت آمیز با بندگان خدا و در درجه اول با ارحام را در ایجاد تعاطف و مهر ورزیدن خویشان به همدیگر بیان نموده است; آنجا که می فرماید: من خدای بخشنده و مهربانم و ترحّم را، که یک فضیلت است، خودم به اقتضای رحمت خویش آفریدم تا انسان ها بدین وسیله، به یکدیگر مهر و عطوفت ورزند و در قیامت نیز نزد من حجت قاطعی داشته باشند.97
در برقراری این رابطه خویشاوندی و رابطه ایمانی بین مؤمنان و نیز اهتمام نسبت به امور مسلمانان، که بر همه افراد لازم است، کسانی که مرتبه بالاتری از ایمان را دارند، در این راه پیش گام می باشند، و اگر کسی کوتاهی کند، مسلمان واقعی محسوب نمی شود.98 در چنین شرایطی، افراد هیچ گاه خود را تنها نمی یابند، حتی اگر خویشاوند و خانواده ای99 و حمایت مالی از دیگران نداشته باشند.100
پیشوایان دینی یکی از علل اساسی حرکت و قیام اجتماعی خود را فریادرسی و کمک به دیگران، بیان کرده اند101 و در تعالیم اسلامی، بر رفع گرفتاری برادر مؤمن تأکید شده است:102هر کس در جهت رفع حاجت مؤمنی قدم بردارد، خداوند پاداش فراوانی به او می دهد و نه تنها گناهان او، بلکه گناهان خویشاوندان، همسایگان و آشنایانش را نیز می بخشد،103 اگر برای فقرا، جامه ای تهیه کند، جامه های بهشتی به او عطا می شود، سختی های مرگ برای او آسان شده، گناهانش آمرزیده می گردند.104 قرض دادن به مؤمن تا حد قرض دادن به خدا، بزرگ شمرده شده و خداوند به چندین برابر شدن آن وعده داده است.105 البته حمایت های مالی فقط مربوط به شرایط سخت نیستند; چنان که میهمان کردن مؤمن و هدیه دادن به او بسیار با ارزش است.106 این عمل نوعی حمایت عاطفی است، به فرد آرامش می بخشد و موجد رابطه و توجه به همسایگان می شود.107
در این باره امام علی(علیه السلام) می فرماید: با همسایگان خود خوش رفتاری کنید; چرا که آنان مورد توصیه و سفارش پیامبر شما هستند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) همواره نسبت به همسایگان سفارش می فرمود، تا آنجا که ما گمان بردیم به زودی سهمیه ای از ارث برای آنان مقرّر خواهد شد.108
نیز فرمودند: نیکی کردن به همسایگان، روزی فرد را افزایش می دهد.109 و ساکنان تا چهل خانه از هر طرف، همسایه یکدیگر محسوب می شوند.110 اگر کسی با شکم سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، مؤمن نیست.111
این نکات حاکی از گستردگی لزوم حمایت اجتماعی است112 و اهمیت برقراری رابطه با خویشان، نزدیکان و همسایگان را می رساند و به این نکته روان شناختی توجه می دهد که این یک نیاز روانی فردی است و تأمین آن ثمرات فروانی از جمله رسیدن به امنیت، آرامش و سلامت روان آدمی دارد; حتی سلامت جسمانی فرد را نیز تأمین می نماید و باعث طول عمر شخص می شود.
برخی از آثار بهداشتی و روان شناختی برقراری ارتباط با دیگران
ـ امنیت روانی و مادی فرد را تأمین می کند.
ـ احساس نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن را تأمین می نماید.
ـ موجب سلامت جسمانی و در نتیجه، طول عمر می شود.
ـ به زندگی فرد، نشاط و احساس ارزشمندی می بخشد.
ـ پایگاه اجتماعی فرد را تقویت می کند و از این رو، اعتماد و اطمینان خاطر برای شخص به ارمغان می آورد.
توجه به کرامت و ارزش انسان و سلامت روان
از آموزه های مهم سیره پیامبران و اولیای الهی و به ویژه سیره پیامبر اکرم و امام علی(علیهم السلام) در برقراری رابطه با انسان ها، توجه به کرامت و ارزش انسان و تعلیم آن به دیگران بوده، تا جایی که نسبت به غیر مؤمنان و غیر مسلمانان نیز بر این امر اهتمام داشته اند و این اخلاق عظیم پیامبرو امامان معصوم(علیهم السلام)باعث شده بود حتی افراد لجوج و عنودی که جاهلانه با پیامبر و دین مخالفت می کردند، به خاطر اخلاق بزرگوارانه پیامبر و اهل بیتش شیفته آنان شوند و به دین اسلام مشرّف گردند و رعایت این ادب اسلامی نقش مهمی در ایجاد فضای سالم از لحاظ روحی و روانی برای افراد داشت. در ذیل، به اختصار به یکی از موارد رفتاری این آموزه اسلامی و نقش آن در بهداشت و سلامت روان اشاره می شود:
سلام و سلامت روان
در آموزه های دینی و سیره نبوی و علوی به این امر مهم و جایگاه آن در سلامت و امنیت روحی و روانی افراد اشاره شده و بیان گردیده است که اولین گام ارتباط با «سلام» شروع می شود. در اسلام، به مؤمنان سفارش شده است که به یکدیگر سلام کنند. پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) به زنان و کودکان نیز سلام می کردند. سلام با سلامتی هم خانواده است و مفهومش این است که هیچ خطر و تهدیدی از سوی سلام کننده متوجه مخاطب او نیست. این شعار اسلامی، که به عنوان تحیّت و تعارف، مسلمان ها هنگام روبه رو شدن و ملاقات با هم دارند در دیگر اقوام و ملت ها به گونه هایی دیگر است. سفارش اسلام به سلام، مانند دیگر آموزه های اسلامی، منطبق با فطرت انسان است. بعضی از مکاتب و پیروان آن ها معتقدند: زندگی با دلهره و اضطراب همراه است و اصلا زندگی بدون دلهره و اضطراب، امکان تحقق خارجی ندارد و شاید بتوان گفت: به این مطلب قرآن نیز اشاره دارد; می فرماید: انسان را در رنج و مشقّت آفریدیم، خواه انسان مؤمن و معتقد و خواه انسان دنیاگرا و دنیاپرست. هر دو گروه برای رسیدن به خواسته هایشان، باید متحمّل رنج و مشقت هایی گردند. و این حقیقتی آشکار است که از جمله چیزهای اولیه و نیازهای اساسی، که مورد توجه یک موجود با شعور، به ویژه انسان، قرار می گیرد و برای وی ارزش حیاتی دارد، احساس امنیت و آرامش در زندگی است و این نیاز اساسی فقط نیاز دوران کودکی نیست، بلکه در همه دوران های زندگی انسان مورد نیاز اوست و حال که هر انسانی در زندگی خود، نگرانی ها، ترس ها و اضطراب هایی دارد و با هر کس هم که برخورد می کند، چون احتمال می دهد از سوی او ضرری متوجهش شود، نوعی نگرانی و اضطراب به او روی می آورد. یکی از نخستین چیزهایی که در ملاقات و برخورد انسان ها مطلوب و شیرین است، برطرف شدن این نگرانی و دلهره است، تا انسان احساس آرامش کند و مطمئن شود که از سوی آن شخص ضرری به او نمی رسد; زیرا دفع ضرر و خطر برای انسان مقدّمه احساس آرامش است.
بنابراین، در اولین برخورد دو فرد، مطلوب ترین نوع برقراری ارتباط، دادن امنیت و آرامش به طرف مقابل و مخاطب است، تا مطمئن شود که از طرف مقابل، ضرری متوجه او نیست. اهمیت سلام تا آنجاست که یکی از نام های مبارک خداوند «سلام» می باشد. از نام های بهشت، که خانه آرامش و آسایش انسان است، «دارالسلام» می باشد. همچنین تأمین آرامش و امنیت برای افراد و اعضای خانواده و همچنین افراد جامعه از وظایف مهم سرپرست خانواده و حاکم اسلامی است. در واقع، سلام، که یک تحیّت و تعارف رسمی اسلامی است، به معنای دعا و درخواست امنیت و سلامتی مخاطب است. از این رو، در قرآن کریم، در برخی موارد واژه «سلام» با کلماتی که معنای امنیت دارند، همراه است که این تقارن لفظی، خود تقارن مفهومی سلام و امنیت است; مانند: اوست خدایی که جز او خدایی نیست، او سلطان مقتدر جهان است، پاک از هر عیب و آلایش است. امنیت بخش و نگهبان جهانیان و قاهر و مقتدر و جبّار است.113 در آیه دیگری می خوانیم که در روز قیامت به مؤمنان گفته می شود: «با سلامتی و در حال امنیت وارد بهشت شوید.»114
این موارد نمونه های روشنی هستند از اینکه رفتار پیامبر خدا با مردم چگونه بود و به چه نحو تکریمشان می کرد، در حالی که کراهت داشت جلوی پایش بلند شوند115 و دوست می داشت با او بدون تکلّف و مجامله و به راحتی برخورد کنند، اما خود از سر تکریم انسان ها چنان احترامشان می کرد که موجب شگفتی است.
پی نوشت ها
1ـ «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا.» (شمس: 9و 10)
2ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 8، ص 152، ح 136 / امام على(علیه السلام)فرمودند: «الصّحةُ افضل النعم.» (محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمة، ج 5، ص 280) / «وَ مَن کان فى النعمةِ جَهِلَ قدر البلیة.» (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 12 و 115 / محمّد محمّدى رى شهرى، پیشین، ج 10، ص 106 و نیز فرمودند: «الا و انّ مِن البلاءِ الفاقةُ، و اشدُّ مِن الفاقةِ مرضُ البدنِ، و اشدُّ مِن مرضِ البدنِ مرضُ القلب و اِنّ مِن النعم سعةُ المالِ و افضلُ مِن سعةِ المالِ صحّةُ البدنِ و افضلُ مِن صحةِ البدنِ تقوىَ القلبِ.» (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 337 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 81، ص 173 / محمّدمحمّدى رى شهرى،پیشین،ج5،ص281 و ج 10، ص 102.)
3ـ على اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، واژه هاى«تربیت»و«دین».
4ـ در اینجا منظور از «دین»، دین حقیقى و واقعى است که در قرآن فرموده فقط نزد خدا، یک دین است و آن دین «اسلام» و به عبارت دیگر، دین حنیف و ابراهیمى است. «حنیف» بر کسى اطلاق مى شود که در مقابل شرک ایستادگى کند و به حق و توحید ابراهیمى تمایل دارد. (رسول جعفریان، سیره رسول خدا، ص 188) یهودى و نصرانى بودن در حقیقت، نوعى شرک هستند و تمسّک به ابراهیم(علیه السلام) به عنوان دین حنیف و نصرانى و یهودى نبودن است. (بقره: 135 / آل عمران: 67 / انعام: 167 / یونس: 105 / نحل: 120 و 123 / حج: 31 / روم: 30 و 31.)
5ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، ص 683.
6ـ بقره: 130.
7ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 3، ص 281.
8ـ على رضا اعرافى و همکاران، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، قم، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، 1376، ص 119.
9ـ براى توضیح بیشتر ر.ک. حسن یوسفیان، نیاز به دین، مجموعه چشم انداز امام على(علیه السلام)، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1380.
10ـ یوسف القرضاوى، الایمان و الحیاة، ص 335.
11ـ کارل گوستاو یونگ، فرد در جامعه هاى امروزى، ص 78.
12ـ همان، ص 58.
1313و14ـ همان، ص 78.
15ـ ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدى قائنى، چ دوم، قم، دارالفکر 1367، ص 178.
16ـ بقره: 131.
17ـ فجر: 15و16.
18ـ مرتضى مطهرى، مقدّمه اى بر جهان بینى اسلامى، ص 34ـ40.
19ـ ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 219.
20ـ عبدالواحدبن محمّد آمدى، غررالحکم و درر الکلم، ح 10911 و 5438.
21ـ شیخ عبّاس قمى، مفاتیح الجنان، فرازى از دعاى کمیل.
22ـ از امام سجاد(علیه السلام) نقل شده است: هیچ مصیبتى به امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد نمى شد، مگر اینکه آن حضرت در آن روز هزار رکعت نماز مى خواند و بر شصت مسکین صدقه مى داد و سه روزروزه مى گرفت.(محمّدباقرمجلسى،پیشین،ج41،ص132.)
23ـ شیخ عبّاس قمى، پیشین، «مناجات الذاکرین.»
24ـ مجله حوزه، ش 46، ص 94.
25ـ «یا ایُّها الَّذین آمَنوا اذکروُا اللّهَ ذِکراً کثیراً» (احزاب: 41)
26ـ «انّ الصلاة کانت علَى المؤمنینَ کتاباً موقوتاً» (نساء: 103)
27ـ «اِنَّ الَّذین آمَنوا و عَمِلوا الصالحاتِ سیَجعل لهُم الرّحمن ودّاً» (مریم: 96); «فاجعل افئدةً مِن الناس تَهوى اِلیهم» (ابراهیم: 37)
28ـ راغب اصفهانى، مفردات راغب، ج 2، ص 487.
29ـ على اکبر دهخدا، پیشین، ج 9، واژه هاى «شکر» و «شکرگزارى».
30ـ «الشکرُ هو الاعترافُ له بالنعم بالغیب و اللسان.» (جعفر سجادى، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، ماده «شکر».)
31ـ الشکرُ عرفانُ الاحسان و نشره، و هو الشکور ایضاً. قال ثعلب: الشکرُ لا یکون الاّ عن ید و الحمدُ یکون عن ید و غیر ید فهذا الفرقُ بینهما. و الشکرُ مِن اللّهِ: المجازاةُ و الثناءُ الجمیلُ، شکره و شکرٌ له یشکُر شکراً و شکوراً و شکراناً.» (ابن منظور، لسان العرب، ج 8، ص 115.) الحمدُ و المدح اخوان، و هو الثناءُ و النداءُ على الجمیلِ مِن نعمة و غیرها. تقولُ: حمتُ الرجل على انعامه، و حمدتهُ على حسبه و شجاعته. و امّا الشکرُ فعلىَ النعمةِ و هو بالقلبِ و اللسانِ و الجوارِح. والحمدُ بِاللسانِ وحده، فهو احدى شعب الشکر، و منه قوله(علیه السلام): «الحمدُ رأسُ الشکر، ما شکراللّهُ عبدٌ لم یحمده. و الحمدُ نقیضه الذّم، و الشکرُ نقیضهُ الکفران.» (محمودبن عمر زمخشرى، الکشاف، ج 1، ص 8و9.)
32ـ «قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لاَّ یَشْعُرُونَ» (بقره: 11و12)
33ـ «فاذکرونى اَذکُرکم و اشکروا لى و لا تکفرون.» (بقره: 152)
34ـ «یا ایُّها الَّذین آمَنوا کلوا مِن طیّبات ما رزقناکم واشکروا لِلّهِ اِن کنتم ایّاه تعبدونَ.» (بقره: 172)
35ـ عبداللّه جوادى آملى، سیرت و صورت انسان در قرآن، ج 14، ص 246.
36ـ «أَنِ اشْکُرْ لِى وَلِوَالِدَیْکَ إِلَىَّ الْمَصِیرُ.» (لقمان: 14)
37ـ آل عمران: 169.
38ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 124.
39ـ عبداللّه شبّر، الاخلاق، ص 275.
40ـ ام. رابین دیماتئو، روان شناسى سلامت، ترجمه محمّد کاویانى، ج 2، ص 756.
41ـ بى. آر. هرگنهان و دکتر متیو اچ. السون، مقدّمه اى بر نظریه هاى یادگیرى، ترجمه على اکبر سیف، چ دوم، نشر دوران، 1376، ص 221.
42ـ «رأى رسول الله(صلى الله علیه وآله) قوماً لا یزرعونَ، قال مَن انتم؟ قالوا نحنُ متوکلون قال: لا، بل انتم المتکلون» (میرزا حسین نورى طبرسى، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 217.)
43ـ محمّدتقى مصباح، راهیان کوى دوست، ص 25.
44ـ در عدة الداعى از حضرت صادق(علیه السلام) از طریق پدرانش و ایشان نیز از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) روایت شده است که فرمود: «توحى الله الى انبیائه فى بعضه وحیه: و عزّتى و جلالى، لاُقطّعنَّ املَ کلِ آمل امل غیرى بالیأسِ.» (به نقل از: سید محمّدحسین طباطبائى، تفسیرالمیزان، ذیل آیه 186 سوره بقره / محمّدتقى مصباح، راهیان کوى دوست، ص 19.)
45ـ حضرت على(علیه السلام) در بیان توکل مى فرمایند: «لا یصدقُ ایمانُ عبد حتى یکون بما فى ید اللّه - سبحانه - اوثقُ منه بما فى یده»; ایمان بنده تأیید نمى شود، مگر آنکه اطمینان حاصل کند آنچه در دست حق متعال مى باشد، براى او قابل اعتمادتر است از آنچه نزد خود اوست.
46ـ «و توکَّل على الحىِّ الّذى لایموتُ» (فرقان: 58); «فتوکلّ على اللّهِ انَّک علىَ الحقِ المبین» (نمل: 79); «اَلَیس اللّهُ بکاف عَبَدهُ» (زمر: 36); «و اِن یَمسَسکَ اللّهُ بضرٍّ فلا کاشفُ له الاّ هو...» (انعام: 17); «و مَن یتوکّل على اللّه فَهُو حَسبُه...» (طلاق:3); «قُل حَسبىَ اللّهُ علیه یَتوکَّلُ المتوکلّون» (زمر: 38) امام باقر(علیه السلام)مى فرماید: «مَن توکّلَ علىَ اللّه لا یَغلبُ و مَن اعتصمَ باللّه لا یهزم. روى عن امیرالمؤمنین(علیه السلام): اِنّ النبى(صلى الله علیه وآله)سأل ربّه فى لیلهِ المعراج، فقال: یا ربّ، اى الاعمالِ افضل؟ فقالَ اللّهُ عزّوجل: لیس شىءٌ عندى افضلُ مِن التوکّلِ علىّ و الرضى بما قسمتُ.» (محمّد دیلمى، ارشادالقلوب، ج 1، باب 54، ص 199 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 21 / میرزا حسین نورى طبرسى، پیشین، ج 2، ص 288.)
47ـ «اِنَّ اللّهَ یُحبُّ المتوکلّین.» (آل عمران: 159)
48ـ «و مَن یتوکَّل علىَ اللّه فهو حسبه.» (توکّل بر خدا باعث مى شود که همه ابزارها از کارآیى لازم برخوردار شوند و کمبودها نیز به خوبى ترمیم و جبران گردند. (طلاق: 3)
49ـ امام على(علیه السلام) در سجده چنین فرمود: «و اتوکَّلُ علیکَ توکّل مَن یَعلم انّک على کلِ شىء قدیر»; بر تو توکل مى کنم; توکّل کسى که مى داند تو بر هرچیز توانا هستى. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 83، ص 227.)
50ـ در عین حال، در روایات اسلامى شدیداً این معنا نفى شده است که مفهوم توکل «ترک استفاده از اسباب وسایل عادى» باشد. مرد عربى در حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله) شتر خود را رها کرد و گفت: «توکلتُ على اللّه!» پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «اِعقِلها و توکّل.» (مولى محسن فیض کاشانى، المحجة البیضاء، ج 7، ص 427 / محمّد محمدى رى شهرى، پیشین، ج 4، ص 366) و نیز نقل شده است که: پیامبر(صلى الله علیه وآله)هنگامى که مى خواست از مکّه به مدینه هجرت کند، هرگز آشکارا و بدون نقشه و برنامه و با گفتن «توکلت على الله» حرکت نکرد، بلکه براى اغفال دشمن، از یک سو دستور داد حضرت على(علیه السلام) تا صبح در بسترش بخوابد و از سوى دیگر، شبانه به طور مخفى از مکه بیرون آمد. قال الصادق(علیه السلام): ابىَ اللّهُ ان یجرى الاشیاء الا باسباب فجَعَلَ لکلِّ شىءُ سبباً.» (محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 1، ص 183، حدیث 7.)
51ـ «و على الله فلیتوکّل المؤمنون» (آل عمران: 122); افراد با ایمان تنها باید بر خدا توکل کنند. توکّل لازمه جداناشدنى ایمان است. «و علىَ اللّه فتوکلّوا اِن کنتم مُؤمنین» (مائده: 23); بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید. «اِنّما المؤمنون الّذین اذا ذُکر اللّهُ وجِلت قلوبهُم و اذا تُلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً و على ربّهم یتوکلّون. (انفال: 2) توکّل و اعتماد به خداوند یکى ازصفات بارز مؤمنان است.
52ـ امام على(علیه السلام) مى فرمایند: «مَن توکّل علَى اللّهِ اضائت له الشبهات و...»; کسى که بر خدا توکّل کند تاریکى شبهات براى او روشن مى شود و اسباب پیروزى او فراهم مى گردد و از مشکلات رهایى مى یابد. (ر.ک: شرح غرر، ج 5، ص 72ـ414.)
53ـ رسول اکرم(صلى الله علیه وآله): «مَن سَره ان یکونَ اقوىَ الناسِ فلیتوکّل علىَ اللّه»; کسى که دوست دارد قوى ترین مردم باشد بر خدا توکل کند. (علاءالدین على المتقى بن حسام، کنزالعمال، ج 3، ص 101.)
54ـ پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از جبرئیل سؤال کرد: «ماالتوکلُ على اللّهِ عزّوجل؟» عرض کرد: «العلمُ باَنَّ المخلوقَ لا یضرُّ و لا ینفعُ و لا یُعطى و لا یمنع و استعمالُ الیأسِ مِن الخلق»; حقیقت توکل علم و آگاهى به این است که مخلوق نمى تواند زیانى برساند و نه سودى و نه چیزى ببخشد و نه از او باز دارد. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 6، ص 138.)
55ـ «و اَنتَ الذى ازالت الاغیارَ عَن قلوبِ اولیائکَ حتى لم یُحبّوا سواک و لم یَلجئوا الى غیرکَ.» (شیخ عباس قمى، پیشین، فرازى از «دعاى عرفه».)
56ـ امیرالمؤمنین(علیه السلام): «کیف اخافُ و انتَ اَملَى و کیف اُضام و انت مُتکّلى»; چگونه بترسم در حالى که تو امید منى؟ و چگونه مقهور شوم، در حالى که تو تکیه گاه منى؟» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 91، ص 229.)
57ـ امام على(علیه السلام): «فاذا کان العبدُ کذلک لم یَعمل لاحد سوىَ الله و لم یُرج و لم یخف سوىَ اللّهِ و لم یُطع فى احد سوىَ اللّه، فهذا هو التوکّل» (عبدالواحدبن محمّد آمدى، پیشین، ش 9028.)
58ـ توکّل نه تنها در عوامل برونى اثر مى گذارد، که در درون انسان نیز مؤثر است و او را از چنگال وسوسه ها و شبهات نجات مى دهد. امام على(علیه السلام): «مَن توکّل علَى اللّهِ اضائت له الشبهاتُ»; کسى که توکل بر خدا کند شبهات براى او روشن مى شود. (عبدالواحدبن محمّد آمدى، پیشین، ش 8985.)
59ـ النبى(صلى الله علیه وآله): «عزّالمؤمن استغناؤه عن الناس» (مولى محسن فیض کاشانى، پیشین، ج 6، ص 57) امام على(علیه السلام): «یا ایُّها النّاسُ توکلّوا على اللّهِ واتّقوا به فانّه یکفى مِمّن سواه»; اى مردم بر خدا توکّل کنید و به او اعتماد داشته باشید; چرا که انسان را از غیر خود بى نیاز مى کند.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 55، ص 265.)
60ـ امام على(علیه السلام): «مَن توکّل علَى اللّه ذلّت له الصعاب و تسهلّت علیه الاسباب.» (عبدالواحدبن محمّد آمدى، پیشین، ش 9028.)
61ـ سه وسیله نجات و پیروزى انسان، «توکّل بر خدا»، «اعتماد بر ذات پاک او» و «دعا» هستند. در حدیثى امام باقر(علیه السلام) به جابر فرمود: به شیعیانم سلام برسان و بگو: میان ما و خداوند متعال خویشاوندى نیست و تنها وسیله تقرّب به او اطاعت است: (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 78، ص 183.)
62ـ امام على(علیه السلام): «فى التوکّل حقیقة الایقان»; حقیقت یقین در توکل است. (عبدالواحدبن محمّد آمدى، پیشین،) امام على(علیه السلام)«التوکلُ مِن قوّةِ الیقین»; توکّل زاییده قوت و شدت یقین است. (همان، ح 699.)
63ـ توکّل بر خدا آتش ها را گلستان مى کند; توکلى همچون توکل حضرت ابراهیم. (على بن ابراهیم قمى، تفسیر، ج 2، ص 2.)
64ـ امام صادق(علیه السلام) «اِنّ الغنى و العزّ یجولانِ فاذا اظفرا بموضعِ التوکّل اوطناه»; توانگرى و عزّت پیوسته در حرکتند; هنگامى که به محل توکل برسند آنجا را وطن خود انتخاب مى کنند. (محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 65) قلبى که کانون توکّل بر خداست، هم احساس بى نیازى از ماسوى اللّه مى کند و هم احساس عزّت و قدرت; چرا که تکیه بر قدرتى کرده که بالاتر از همه چیز است.
65ـ ام. رابین دیماتئو، پیشین، ج 2، ص 757 و 758.
66ـ همان، ج 2، ص 758.
67ـ «و رَضُوا بالحیاةِ الدنیا و اطمأنّوا بها» (یونس: 7)
68ـ «و ما الحیاة الدنیا الاّ متاعُ الغرور» (حدید: 20)
69ـ امام على(علیه السلام): «تعلّموا القرآنَ فاِنَّه احسُن الحدیث، و تفقّهوا فیه فانّه ربیعُ القلوبِ، واستشفوا بِنوره فاِنّه شفاءٌ لِما فِى الصدور.» (نهج البلاغه، خ 110) «اِنّما مثَلَى بینکُم کمثلِ السراجِ فى الظلمةِ یستَضىءُ به مِن ولَجَها.» (همان، خ 187) «و فى وصفِ السالک الطریق الى اللّهِ سبحانه: قد احیا عقلَهُ و اماتَ نفسَهُ حتى دُقّ جلیلهَ و لطفَ غلیظه و بَرقَ له لامعٌ کثیرُ البرقِ فابانَ له الطریق و سلک بِه السبیلَ و تدافعته الابوابُ الى بابِ السلامةِ و دارِالاقامةِ» (همان، خ 220 / محمّد محمدى رى شهرى، پیشین، ج 4، ص 227.)
70ـ رسول جعفریان، سیره رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، ص 331ـ333.
71ـ احمد مصطفى المراغى، تفسیر المراغى، ج 5، ص 86.
72ـ سید قطب، تفسیر فى ظلال القرآن، ج 5، ص 63 و 64.
73ـ محمّدجواد مغنیه، تفسیر کاشف، ج 5، ص 77 و 78.
74ـ محمّد عثمان نجاتى، قرآن و روان شناسى، 1369، ص 122.
75ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 1، ص 234.
76ـ به نقل از: مسعود جان بزرگى، بررسى اثربخشى روان درمانگرى کوتاه مدت...، پایان نامه دکترى روان شناسى، 1378، تهران، تربیت مدرّس، بحث آموزه هاى دینى و تأثیر و نقش مثبت آن در سلامت روانى افراد نسبت به افرادى که اعتقاد و باور درونى به آن نداشته اند.
77ـ «اُدعونى استَجب لکم.» (غافر: 60)
78ـ ر.ک. بقره: 45 و 153 / اعراف: 128.
79ـ ر.ک: یونس: 22 / عنکبوت: 65 / لقمان: 32.
80ـ «و اذا مَسّ الانسانُ الضرَّ دعانا لِجنبهِ او قاعداً او قائماً.» (یونس: 12)
81ـ ام. رابین دیماتئو، پیشین، ج 2، ص 761.
82ـ به نقل از: مسعود جان بزرگى، پیشین، ص 54.
83ـ کان مِن دعاء على بن الحسین(علیهما السلام) فى مکارم الاخلاق: اللهمَّ صلّ على محمّد و آل محمّد و حلِّنى بحلیةِ الصالحینَ و اَلبِسنى زینةَ المتقینَ فى بسطِ العدل و کَظم الغیظِ و اطفاءِ النائرةِ و ضَمِّ اهل الفرُقةِ و اصلاحِ ذاتِ البین و افشاءِ العارفةِ و سترِالعائبةِ و لینِ العریکةِ و خفضِ الجناحِ و حسنِ السیرةِ و سکونِ الریحِ و طیبِ المخالفةِ و السبقِ الىَ الفضیلةِ و ایثارِالتفضّلِ و ترکِ للتعبیرِ و الافضالِ على غیرِ المستحقِّ و القولِ بالحقِ و ان عزَّ و استقلالِ الخیرِ و ان کَثُرَ مِن قولى و فعلى و استکثارِ الشرِّ و ان قل مِن قولى و فعلى و اَکمِل ذلکَ لى بدوامِ الطاعةِ و لزومِ الجماعةِ و رفضِ اهلِ البدعِومستعملِ الرأىِ المخترعِ.»(صحیفه سجادیه، دعاى 20.)
84ـ کارل، فیزیولوژیست معروف فرانسوى، درباره آثار جسمانى و درمانى دعا و نیایش مى نویسد: «طبیب هنگامى که مى بیند بیمار دست به دامان دعا و توسّل به خدا شده است، مى تواند خرسند باشد; چه آرامشى که نیایش به ارمغان آورده است کمک شایانى در مداواى وى به شمار مى آید; زیرا نیایش در همان حال که آرامش را پدید آورده است، به طور کامل و حتمى در فعالیت هاى مغزى انسان یک نوع شکستگى و انبساط باطنى و گاه قهرمانى و دلاورى را تحرک مى کند (الکسیس کارل، نیایش، ترجمه شریعتى، ش 8.)
85ـ رسول خدا(صلى الله علیه وآله): «اقّلُ النّاسِ لذّة الحسودُ» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 7، ص 250، روایت 8، باب 131 و نیز فرمودند: «... و لا المغتاب فى السلامةِ و لا الحسودُ فى راحةِ القلبِ.» (همان، ج 72، ص 189، روایت 1، باب 105.)
86ـ امام على(علیه السلام) فرمودند: «البخیلُ مذمومُ و الحسودُ مغمومُ» (عبدالواحدبن محمّد آمدى، پیشین، ص 97.)
87ـ امام على(علیه السلام) فرمودند: «الحقود معذب النفس متضاعف الهمّ» (همان، ص 91.)
88ـ سلیمان قاسمى، آموزه هاى بهداشت روانى، پایان نامه کارشناسى ارشد، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، 1382، ص 154.
89ـ باقر ثنایى، نقش رابطه و سلامت و بهداشت روان، 1370، ص 69.
90ـ ام. رابین دیماتئو، پیشین، ج 2، ص 765.
91ـ «مَن لم یهتمَّ بامورِ المسلمینَ فلیسَ بمسلم.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 74، ص 338.)
92ـ «وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَاللّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَاللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِى الاَرْضِ أُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ.» (رعد: 25)
93ـ «وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِى تَسَاءلُونَ بِهِ وَالاَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً.» (نساء: 1)
94ـ قال ابوعبدالله(علیه السلام): «اتّقوا الحالقةَ فانّها تمیتُ الرجال. قلتُ: و ما الحالقة؟ قال: قطیعةُ الرحم» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 74، ص 133.)
95ـ ام. رابین دیماتئو، پیشین، ج 2، ص 766.
9696و97ـ سلیمان قاسمى، پیشین، ص 156.
98ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 3، ص 238.
99ـ ام. رابین دیماتئو، پیشین، ج 2، ص 768.
100ـ در سیره و سنّت معصومان و بخصوص پیامبر و امیرالمؤمنین(علیهم السلام) درباره خویشاوندان و ارتباط با آنان بسیار سفارش شده است. در نمونه اى از این سفارش ها، امام پرهیزگاران فرمودند: «ایّها الناسُ، اِنّه لایستغنى الرجل و ان کان ذا مال عن عترته (عشیرته)،....»; اى مردم! انسان هر قدر هم ثروتمند باشد، از خویشاوندان خود بى نیاز نیست که از او با زبان و دست دفاع کنند. خویشاوندان انسان، بزرگ ترین گروهى هستند که از او حمایت مى کنند و اضطراب و ناراحتى او را مى زدایند; و در هنگام مصیبت ها نسبت به او، پرعاطفه ترین مردم مى باشند. (نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص 69.)
101ـ میرزا حسین نورى طبرسى، پیشین، ج 2، ص 409.
102ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 3، ص 285.
103ـ همان، ص 276ـ280.
104ـ همان، ج 3، ص 292.
105ـ ر.ک: بقره: 276 و آیات مشابه آن.
106ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 3، ص 287.
107ـ همان، ج 4، ص 489.
108ـ نهج البلاغه، نامه 47.
109ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 490.
110ـ همان، ج 2، ص 493.
111ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 74، ص 387.
112ـ ام. رابین دیماتئو، پیشین، ج 2، ص 768.
113ـ «هو اللّهُ الَّذى لا الهَ الاّ هُو المَلِکُ القُدّوسُ السلامُ المؤمنُ المهیمنُ العزیزُ الجبارُ.» (حشر: 23)
114ـ «اُدخلوها بسلام آمنین.» (حجر: 46)
115ـ أنس بن مالک گوید: هیچ شخصیتى نزد مسلمانان محبوب تر از رسول خدا نبود. با وجود این، هنگامى که او را مى دیدند پیش پایش برنمى خاستند; زیرا مى دانستند که این کار را نمى پسندد. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 16، ص 229. )