منشأ ناکامی غربیها در تحلیل انقلاب اسلامی ایران
Article data in English (انگلیسی)
منشأ ناکامی غربی ها در تحلیل انقلاب اسلامی ایران
محمّدرضا جواهری
مقدّمه
انقلاب اسلامی ایران به عنوان مهم ترین و بزرگ ترین پدیده سیاسی و اجتماعی آخر قرن چهاردهم هجری قمری و رُبع آخر قرن بیستم میلادی، در طی قریب به سه دهه حیات و پایداری، همواره مورد توجه پژوهشگران و دانشمندان، متخصصان علوم سیاسی و کارشناسان علوم اجتماعی و جامعه شناسان و علاقه مندان به تحلیل انقلاب ها، قرار داشته است. این انقلاب عرصه جدیدی برای آزمون و ارزیابی فرضیه ها و نظریه های مرسوم و رایج در علوم سیاسی، علوم اجتماعی و جامعه شناسی فراهم آورد. روشن است که فرضیه های کهنه و رایج که برای تحلیل انقلاب های مدرن غیرمذهبی و ضدمذهبی ارائه شده، توانایی تحلیل این پدیده منحصر به فرد و استثنایی و بی نظیر را ندارند; چرا که یک انقلاب مذهبی را نمی توان با معیارهای کاملا غیرمذهبی تحلیل کرد. متدلوژی متداول در غرب و شرق، که آلوده به سکولاریزم و لائیزم است، به هیچ وجه توانایی تحلیل انقلاب اسلامی ایران را نداشته و نخواهد داشت; تحولات دو جامعه متفاوت با زیربناهای مختلف، بلکه متضاد را نمی توان با کمک روش ها و معیارهای ثابت و یکسان تفسیر و تحلیل کرد. متأسفانه علی رغم تفاوت های بنیادی و ماهوی تاریخ و فرهنگ و تمدّن جهان اسلام و ایران اسلامی با تاریخ و فرهنگ و تمدّن غرب و کشورهایی نظیر فرانسه، روسیه، چین، کوبا و نیکاراگوئه، باز هم تحوّلات تاریخی، اجتماعی و سیاسی جهان اسلام بر اساس همان معیارها و ضوابط و روش های خاص تحولات دنیای غرب مورد مطالعه قرار می گیرند. این کار، چه توسط مستشرقان و خاورشناسان و کارشناسان غربی صورت گیرد و چه دانشمندان و مفسّران مسلمانِ مرعوب و غربزده، گمراه کننده است و آنان را از شناخت واقعیت ها و حقایق باز می دارد.
مسلمانان برای بررسی و تحلیل تاریخ و تحولات اجتماعی و سیاسی در کشورها و جوامع اسلامی ناگزیر از کسب و ارائه معیارها و روش های نو و جدیدی هستند که متناسب با ویژگی های تاریخی، اجتماعی و سیاسی جهان اسلام باشد تا با کمک آن ها بتوانند گذشته، حال و آینده خود را آنچنان که بوده، هست و خواهد بود درست درک کنند. انقلاب ایران در عصر اطلاعات، که از دهکده جهانی و پایان عمر دین و عصر ایدئولوژی داد سخن می رفت، روی داد و اندیشه حاکم بر قرن بیستم و انقلاب های جهان (سکولاریزم) که تحقق آن را احتمال نمی داد بی اعتبار ساخت. به همین دلیل، تحلیل گران غربی شگفت زده شدند و بر ناتوانی خویش در تحلیل انقلاب اسلامی ایران اعتراف کردند و انقلاب ایران فرضیه های آنان را به چالش کشانید. آنان با منطق سکولاریزم و لائیزم هرگز درک نکردند انقلاب دینی چیست، چگونه پدید می آید و انقلاب های با ایدئولوژی مذهبی از چه ویژگی هایی برخوردارند. بر همین اساس، در تحلیل انقلاب اسلامی ایران با مشکلات جدی و اساسی روبه رو شدند و ماهیت دینی و مذهبی انقلاب ایران نظریه های آنان را زیر سؤال برد. ناکام ماندن و بن بست های نظری آنان در تحلیل انقلاب ایران، آن ها را به بازنگری در نظریه های خویش وادار کرد و به تعبیر لاکاتوش، آنان را مجبور به رفوکردن و ترمیم های پی در پی و متعدد و افزودن تبصره های فراوان نمود.1 اما به دلیل ساختار فکری غیردینی و زیربنای اعتقادی سکولار و لائیک خویش، نتوانستند به طور کامل از نظریات خویش دست شسته و آن را کنار بگذارند، گرچه برخی از آنان با ساختارشکنی به فهم و درک حقیقت نزدیک شدند، ولی بیشتر آنان همچنان از درک ماهیت انقلاب ایران ناتوان هستند. انقلاب اسلامی ایران به خوبی ثابت نمود که علی رغم ادعای به سر آمدن عمر دین و خاموش شدن ستاره دین، خورشید دین هرگز غروب نخواهد کرد و به روشنی نشان داد که در جهان ـ به اصطلاح ـ مدرن هم مذهب می تواند نقش مهم و بزرگ منحصر به فرد و بی نظیر در زندگی فردی و اجتماعی بشر و در سیاست و اقتصاد جامعه ایفا کند.
بررسی پنج فرضیه درباره انقلاب اسلامی
سردرگمی تحلیلگران غربی و شرقی و شبه روشن فکران ایرانی غربزده در فهم و درک و تحلیل انقلاب اسلامی ایران، عامل روی آوردن آنان به ارائه فرضیه های نادرست و ناقص برای انقلاب شده است. چهار فرضیه «استبداد عامل انقلاب»، «اقتصاد عامل انقلاب»، «توطئه عامل انقلاب» و «مدرنیزاسیون عامل انقلاب» به هیچ وجه نتوانسته اند به درستی عامل اصلی پیدایش انقلاب ایران را تبیین کنند; زیرا طرفداران این فرضیه ها در بی توجهی و یا کم توجهی عمدی یا سهوی نسبت به نقش مذهب در انقلاب ایران اشتراک دارند. روشن است که نقش «استبداد» و «اقتصاد» در انقلاب ایران از مکتب اسلام و مذهب تشیع سرچشمه گرفته است; زیرا اسلام یک دین جامع و کامل می باشد; از سویی، دارای نظام اقتصادی کارآمد است و آرمان های اقتصادی این دین بود که مردم مسلمان را به میدان آورد، و از سوی دیگر، به بهترین شکل الهام بخش آزادی معنوی، آزادی انسانی، آزادی مذهبی و آزادی اندیشه و قلم و بیان است و آنان را به استبدادستیزی و مبارزه قاطع با استبداد فراخوانده است. بنابراین، نقش استبداد و اقتصاد در پیدایش انقلاب ایران، درون نقش مذهب جای می گیرد و معلول نقش اصلی مذهب در انقلاب است. «فرضیه توطئه» را دشمنان انقلاب ساخته اند و هیچ تحلیلگری آن را نپذیرفته است. فرضیه «مدرنیزاسیون عامل انقلاب» نیز بیان دیگری از نقش مذهب در انقلاب است که با ادبیات دشمنان دین و مذهب ارائه شده است. در این فرضیه، دشمنان اسلام همان اسلام ستیزی رژیم پهلوی را، که عامل پیدایش انقلاب بوده است، با تعبیر «مدرنیزه کردن جامعه سنتی» و مبارزه با اعتقادات کهن مذهبی2 بیان کرده اند و در تصور باطل خود اسلام را کهنه و فرهنگ غرب را نو و آخرین و بهترین فرهنگ دانسته اند. به اعتقاد آنان، سرعت و بی برنامگی و نبود تدبیر و ستاد پشتیبانی، عامل شکست سیاست مدرنیزاسیون شاه بوده است.
بر خلاف فرضیه مزبور، تنها فرضیه «مذهب عامل انقلاب» درست و مطابق واقع است; چرا که دلایل و شواهد فراوان لازم و کافی آن را اثبات می کند و در تحلیل های دوستان و حتی دشمنان انقلاب بیشتر آمده است و هیچ کس نتوانسته نقش مذهب را در پیدایش انقلاب ایران انکار نماید و نادیده بگیرد. تنها محصول کوشش ها و دست و پا زدن های برخی از کسانی که درباره انقلاب ایران سخن گفته اند، کم رنگ جلوه دادن نقش مذهب بوده است. بدون شک عامل اصلی پیدایش انقلاب ایران مکتب اسلام و مذهب شیعه است. به بیان دیگر، اسلام ستیزی شاه و رژیم سلطنتی و اسلام گرایی توده مردم، روشن فکران و نسل جوان معاصر، عامل پیدایش انقلاب و سقوط شاه و فروپاشی رژیم سلطنتی پهلوی بوده است. اسلام، عاملی است که از آغاز و تولد انقلاب تا پیروزی انقلاب به طور دایمی، آشکار، شدید، قوی و از نزدیک و مستقیم در همه مراحل حضور داشت و زیربنای انقلاب و موتور حرکت آن بود; سایر عوامل همه از جلوه ها و مظاهر نقش مذهب می باشند و با آن پیوند دارند. با همین عامل می توان جامعیّت انقلاب و اَبعاد گوناگون آن را فهمید و بیان نمود. به هر تقدیر، «مذهب عامل انقلاب ایران» در میان تفسیرها و فرضیه های پنج گانه ای که برای انقلاب ایران اظهار شده اند، بهترین، دقیق ترین و کامل ترین آن هاست و دلیل ناکامی و به بن بست رسیدن نظریه پردازان انقلاب ایران نادیده گرفتن نقش اصلی مذهب در این انقلاب است.
اعتراف دانشمندان غربی به ناتوانی در تحلیل انقلاب ایران
جان فوران (J. Foran) در آغاز مقاله «انقلاب 79-1977 چالشی بر تئوری اجتماعی» چنین نوشته است: تحول گسترده ای که در 1978 تمام ایران را فرا گرفت، تقریباً تمام ناظران را، از ژورنالیست ها و دیپلمات ها گرفته تا اندیشمندان ایرانی و نظریه پردازان تغییرات اجتماعی جهان سوم، به تحیّر افکند. وی در ادامه مقاله ضمن اشاره به چالش های فراوان نظریه های گوناگون در تحلیل انقلاب ایران می نویسد: موضوع نظریه اجتماعی در دهه 1980 به این ترتیب در آمد که: «آیا انقلاب ایران را باید به عنوان یک مورد منحصر به فرد، خلاف سایر انقلاب ها مورد بررسی قرار داد و یا اینکه علت انقلاب ها را باید در پرتو شواهد ایران مجدداً مورد مداقّه قرار داد؟»3
تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر نظریات علوم اجتماعی بسیار گسترده بوده است. این انقلاب عرصه ای جدّی برای آزمون نظریه های رایج و مرسوم در علوم اجتماعی است; توجه نظریه پردازان علوم اجتماعی را به خود جلب کرد و شالوده کاخ رفیع دانش اجتماعی را به لرزه افکند; به گونه ای که به اعتراف جان فوران، محور و موضوع نظریه اجتماعی در دهه 1980 شد و موجب تزلزل در نظریه های علوم اجتماعی پیرامون انقلاب ها و بازنگری در آن ها گردید. جان فوران در کتاب مقاومت شکننده با توجه به نقش مذهب و دین در انقلاب ایران، به تحلیل درست این انقلاب نزدیک شد. او در این کتاب با تأکید زیاد بر نقش اسلام اصولگرا در انقلاب می نویسد: در میان فرهنگ های گوناگون مخالف در دهه 1970، اسلام مبارز موفق شد قدرت دولتی را به دست گیرد. امام خمینی(قدس سره) به دلیل موضع گیری سازش ناپذیر دراز مدت علیه شاه، جاذبه و صراحت و صداقت شخصی، و دیدگاه هایش در مسائل مهم سیاسی، در صف اول جای گرفت و توانست اسلام مردم گرایی ارائه دهد که برای گروه های مختلف اجتماعی جاذبه داشت، هرچند پایگاه اجتماعی اش در صفوف برخی از علما، طلّاب دینی و تجار و پیشهوران بازار بود، ولی سیاست ضدامپریالستی اش نیز روشن فکران غیرمذهبی، چپگرایان و زحمت کشان را جذب می کرد; وانگهی، کلام مذهبی او در میان گروه های حاشیه ای شهری و روستایی که آن ها را مستضعفان می خواند نفوذ می کرد.4
رابرت دی لی، پروفسور علوم سیاسی در دانشگاه کلرادو که یکی از استادان برجسته علوم سیاسی در ایالات متحده آمریکاست، در مقاله «انقلاب اسلامی و اصالت» کوشش می کند انقلاب ایران را در چهارچوب متدلوژی غربی تحلیل نماید، اما اذعان می کند که انقلاب اسلامی ماهیت خاصی دارد که در قالب متدلوژی متداول در غرب قابل تحلیل نیست. لکن با استناد به برخی مشترکات موجود بین انقلاب اسلامی و اندیشه های اصالت در غرب، تلاش می نماید انقلاب اسلامی را از نقطه نظر اصالت که برای غرب نیز آشناست تحلیل کند. وی در آغاز مقاله می نویسد: انقلاب اسلامی پیچیده و اسرارآمیز می نماید، مساوات طلب است، اما در عین حال سوسیالیست یا دمکراتیک نیست. رادیکال است، اما سنتی نیز به نظر می رسد. بیگانه گریز است، اما به ندرت انرواگراست و نمایانگر انقلاب های فرانسه، روسیه و یا تجربه آمریکا نیست. نظریه های علوم اجتماعی راجع به نوسازی، خواه مارکسیست خواه ملهم از سرمایه داری لیبرال نتوانستند وقوع آن را پیش بینی کنند و هنوز توضیح قانع کننده ای برای آن ارائه نکرده اند، تنها در دل تاریخ اسلام که با قیام های زاهدانه در هر عصری مشحون است، می توان معنایی برای این جنبش عظیم که جهان اسلام را درنوردید پیدا کرد. ... در تاریخ اسلام، انقلاب در الگویی متناوب از زوال و تولد قرار می گیرد، اما در پی رسیدن به فراسوی شیوه تفکر متداول است. انقلاب اسلامی در جستوجوی یک آغاز تازه، یک تأسیس مجدد، بازآفرینی و فعال کردن دوباره اقدامات انقلابی محمّد]ص[ است که ملهم از کلام قرآن بود.5
دکتر زالمان خلیل زاد استاد روابط بین الملل کلمبیا در نیویورک در کتاب دولت، خدا، جمهوری اسلامی که در آمریکا چاپ شده است، در زمینه غافلگیر شدن و گمراهی و بی اعتباری فرضیه های سیاستمداران و دانشگاهیان غربی با انقلاب اسلامی ایران می نویسد: انقلاب اسلامی نه تنها سیاستمداران جهان را غافلگیر کرد، بلکه دانشگاهیان و محققان مسائل سیاسی غرب را نیز گمراه نمود و فرضیه هایشان را بی اعتبار ساخت.6
تدا اسکاچپول در کتاب دولت ها و انقلاب های اجتماعی که آن را تنها سه سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نوشت،7 با مطالعه انقلاب های فرانسه، روسیه و چین ادعا کرد که فقط جوامع کشاورزی مستعد انقلاب های اجتماعی هستند. وی درباره سه انقلاب مذکور می نویسد: شورش های کشاورزان تاکنون از اجزای مهم و غیرقابل تردید پیکره انقلاب ها بخصوص در چین، روسیه و فرانسه بود. مایه شگفتی نیست که تمامی این انقلاب ها در جوامعی رخ دادند که نیروی کشاورز آن نقش عمده را در تولیدات به عهده داشت. بدون مشارکت کشاورزان، کارگران شهری مرکز قادر به اعمال انقلاب و اصلاحات نبودند. انقلاب های آلمان و انگلستان مبیّن این فرضیه است... در هردوی این انقلاب ها نقش کلیدی و اصلی در دست کارگران و کارمندان شهری بود ولی علی رغم حضور یکپارچه و عظیم آن ها و تنها به دلیل عدم حضور کشاورزان در روند انقلاب با شکست روبه رو شدند... نقش کشاورزان در انقلاب های چین، فرانسه و روسیه بسیار چشمگیر بود.8 او علاوه بر این، اعتقاد داشت انقلاب ها به راه نمی افتند، بلکه می آیند.9 در تحلیل او برای انقلاب ها، جایی برای نقش مذهب وجود نداشت. بر همین اساس بود که در سال 1982 در مقاله «حکومت تحصیل دار (صاحب درآمد مستمر) و اسلام شیعه در انقلاب ایران» اعتراف کرد که انقلاب ایران موجب تعجّب او شده و مجبور به رفوکردن و ترمیم و بازنگری نظریه خود گردید. نقش رهبری و ایدئولوژی در انقلاب ایران را پذیرفت و بر همین پایه بود که اعتراف کرد درک وی از نقش ممکن نظام های عقیدتی و مفاهیم فرهنگی در شکل دادن به کنش های سیاسی تعمیق یافته است. برای او روشن شد که مطابق نظر بسیاری از دانشمندان غربی ایران در هنگام وقوع انقلاب یک جامعه کشاورزی نبود و کشاورزی برای بیشتر مردم شیوه اصلی تولید و روش عمده امرار معاش به شمار نمی رفت. چندین سال پیش از انقلاب، کشاورزی نقش اصلی و مهم خود را در اقتصاد ایران از دست داده و به سمت جامعه سرمایه داری (طبق برخی تعریف ها) پیش رفته بود.10 او در آغاز مقاله تعجب و شگفتی خود را از انقلاب ایران چنین بیان می کند: سقوط اخیر شاه ایران و به راه افتادن انقلاب ایران بین سال های 1977ـ 1979 باعث تعجب ناگهانی ناظران خارجی، از دوستان آمریکایی شاه گرفته تا روزنامه نگاران و متخصصان سیاسی و متخصصان علوم اجتماعی از جمله افرادی مثل من که متخصص مسائل انقلاب هستم، گردید. همه ما با علاقه و شاید بهت زدگی تحقق وقایع جاری را مشاهده کرده ایم. تعدادی از ما به سوی تفحص در مورد واقعیات اجتماعی، سیاسی ایران در ورای این رخدادها سوق داده شدیم. برای من چنین تحقیقی غیرقابل اجتناب بود; بیش از همه به خاطر این بود که انقلاب ایران از جنبه های مختلف غیر عادی اش مرا تحت تأثیر قرار داد. این انقلاب مطمئناً شرایط یک انقلاب اجتماعی را دارا می باشد. با این حال، وقوع آن به ویژه در جهت وقایعی که منجر به سقوط شاه شدند انتظارات مربوط به علل انقلابات را ـ که من پیش تر در تحقیق تطبیقی، تاریخی ام در مورد انقلاب های فرانسه، روسیه و چین تکامل بخشیده ام ـ زیر سؤال برد.11 او در ادامه، برخی آثار انقلاب ایران بر تحلیلش از انقلاب ها و در نتیجه، تغییر در نظریه خویش را آورده و می نویسد: من در کتابم به نام دولت ها و انقلاب های اجتماعی بدون استثنا از تمامی نظریه هایی که پذیرفته اند انقلابات آگاهانه توسط نهضت های انقلابی متکی به جنبش های توده ای اجتماعی ساخته می شوند انتقاد کرده ام ... در کتاب، از وندل فیلیپس ( (Philips Wendellنقل کرده ام که انقلاب ها ساخته نمی شوند، آن ها به وجود می آیند. مراحل اولیه انقلاب ایران مشخصاً نظرات قبل من در مورد موجبات انقلاب اجتماعی را زیر سؤال برد. سه دشواری آشکار بلافاصله به ذهن من خطور می کند... ثالثاً اگر در واقع بتوان گفت که یک انقلاب در دنیا وجود داشته است که عمداً و آگاهانه توسط یک نهضت اجتماعی توده ای ساخته شده تا نظام پیشین را سرنگون سازد، به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ایران بر علیه شاه است. تا آخر سال 1978 کلیه بخش های جامعه شهری ایران تحت لوای اسلام شیعه گرد آمده بودند و از رهنمودهای یک روحانی عالی قدر شیعه، آیة اللّه روح اللّه خمینی، در جهت مخالفت سازش ناپذیر علیه شاه و کلیه افرادی که هم چنان به او وابسته باقی مانده بودند پی روی می کردند... مردم شهرنشین ایران با بسیج توده ای خود به یک نهضت فراگیر بر علیه یک رژیم سلطنتی و امپریالیست جامه عمل پوشاندند. انقلاب آن ها صرفاً نیامد، بلکه به صورت آگاهانه و منطقی ساخته شد.12
وی در ادامه این مقاله از نقش روحانیان و غیرروحانیان با ایمان و زنجیره بی پایان از نمازهای جماعت و مراسم مذهبی در روزهای ویژه مذهبی و نقش تشیّع و اسطوره بنیادین آن داستان شهادت مشتاقانه امام حسین(علیه السلام) و سخنرانی های امام خمینی(قدس سره)در معرفی شاه به عنوان عامل ضداسلام و نوکر امپریالیسم خارجی، یاد کرده و با تأکید فراوان بر نقش مذهب شیعه در انقلاب ایران می نویسد: به طور خلاصه، اسلام شیعه هم از نقطه نظر سازمانی و هم از لحاظ فرهنگی برای ایجاد انقلاب ایران علیه شاه، نقشی حیاتی داشت.13 جان فوران هم در نقد نظریه تدا اسکاچپول در مقاله «انقلاب 79ـ1977 چالشی بر تئوری اجتماعی» نوشت: برای مثال، انقلاب 1979 ایران، سه سال پس از ادعای اسکاچپول مبنی بر اینکه «انقلاب ها به راه نمی افتند، بلکه می آیند» نشان داد انقلابی است که «به صورت دقیق و منسجم به راه افتاده است.»14
دلیل سردرگمی دانشمندان غربی در تحلیل انقلاب ایران
نادیده گرفته شدن عنصر ایدئولوژی و نقش بنیادی دین و مذهب در تحولات سیاسی، اجتماعی در متدلوژی رایج در غرب عامل اصلی بی اعتباری نظریه های انقلاب در پرتو انقلاب اسلامی ایران شده است. ماهیت مذهبی این انقلاب نظریه های گوناگون دانشمندان علوم اجتماعی و متخصصان علوم سیاسی را پوچ و خنثا کرد. مورّخ فرانسوی کریستین دلانوآ (Christian delanno) در کتاب خود به نام ساواک به همین مطلب تصریح کرده و مداخله عنصر دینی را عامل پوچ و بی اثر شدن همه تحلیل ها دانسته است. او می نویسد: با وضعی که با مداخله عنصر دینی در ایران پدید آمده بود همه تحلیل ها، همه دستگاه های نیرومند جاسوسی پوچ و بی اثر می شدند.15
وی در زمینه نقش روحانیان در مبارزه با برنامه دین زدایی شاه چنین نوشته است: آیة اللّه خامنه ای، آیة اللّه بهشتی و... جرمشان افشای سیاست شاه بود. از ابتدای دهه پنجاه ... روحانیان با عناصر پرتحرکشان جنگ آشکاری را با برنامه های دین زدایی شاه و نیز با فساد مالی آشکار برخی از اطرافیان شاه در مقایسه با فقر مردم آغاز می کنند. سرکوبی مؤثر روحانیان، وقتی که آنان صف یگانه ای را تشکیل می دادند عملا غیرممکن بود.16 او با اشاره به ناتوانی ساواک در پیش بینی حوادثی که از دی ماه 1356 به بعد روی دادند می نویسد: هیچ پلیس امنیتی، هر اندازه توانمند، نمی توانست موج بنیان کن اسلام گرایان و اوج گیری برق آسای رهبر مذهبی تقریباً گمنامی همچون ]امام[ خمینی را پیش بینی کند.17 در مورد نقش اسلام در انقلاب ایران نیز معتقد است: آنچه نقشه های شاه و ساواک را زیر و رو کرد، فوران عنصری ملّی بود که از اعماق جامعه ریشه دوانیده در اسلام برمی خاست. حتی وقتی ساواک به «ارتجاع سیاه»18 حمله می کرد و شاید با حرارتی کمتر از «ارتجاع سرخ»، باز در اشتباه بود. سرکوب چند رهبر دینی هیچ اثری نداشت. رضای ملت بر پیروی از چند رهبر دینی استوار نبود، بلکه بر انس دیرینه ای که میان جامعه ایرانی و اسلام وجود داشت قوام یافته بود. برای سرنگونی رژیم کافی بود که این حس اسلام خواهی تحریک شود.19 پروفسور رابرت دی لی استاد برجسته علوم سیاسی در آمریکا در مقاله «انقلاب اسلامی و اصالت در رابطه با راه درست تحلیل انقلاب ایران»، سخن برنارد لوئیس را ذکر می کند که گفته بود: با پیشینه اندیشه ها و اقدامات انقلاب اسلامی از طریق یادها و نمادهاست که انقلاب اسلامی باید مورد مطالعه قرار گیرد و تنها در این صورت است که احتمال درک آن وجود دارد.20
عامل اصلی پیدایش انقلاب در نگاه امام خمینی(قدس سره)
همان گونه که در هر انقلاب، مراجعه به آثار رهبر یا رهبران انقلاب و استناد به گفتار و رفتار آنان، بهترین و مطمئن ترین منبع برای شناخت ماهیت انقلاب است و همه تحلیلگران انقلاب حتی دشمنان آن در جستوجوی شناخت انقلاب از راه توجه به شخصیت و دیدگاه های رهبرند، در انقلاب اسلامی ایران نیز با عنایت به نفوذ و قدرت معنوی بی نظیر حضرت امام خمینی(قدس سره) در مردم ایران، مهم ترین منبع شناخت ابعاد انقلاب، بهره گیری از گفتار و رفتار رهبرکبیر این انقلاب است. امام خمینی(قدس سره) از آغاز تا پیروزی و پس از آن، همواره اسلام را عامل اصلی پیدایش انقلاب می دانستند و اسلام ستیزی رژیم و اسلام گرایی مردم را زیربنای انقلاب و موتور محرکه آن معرفی می کردند.
امام خمینی(قدس سره) در آغاز انقلاب اسلامی و در راستای مبارزه با رژیم سلطنتی ضداسلامی پهلوی، در اسفند 1341 در پیامی به علمای اَعلام و حجج اسلام، با یادآوری کوشش رژیم پهلوی برای نابودی احکام ضروریه اسلام و به خطر افتادن اسلام بر اثر اقدامات دستگاه حاکمه، آنان را به مقابله با آن دعوت نموده و چنین نوشتند: چنان که اطلاع دارید دستگاه حاکمه می خواهد با تمام کوشش به هدم احکام ضروریه اسلام قیام ]کند[ و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر می افکند. لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر ـ عجل اللّه تعالی فرجه ـ جلوس می کنم و به مردم اعلام خطر می نمایم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ نمایند تا ملت مسلمان از مصیبت های وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند.21 ایشان در فروردین 1342 در مورد وظایف عموم مسلمانان برای صیانت اسلام فرمودند: بزرگان ما در راه حفظ اسلام و احکام قرآن کریم کشته شدند، زندان رفتند، فداکاری ها کردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ کنند و به دست ما برسانند. امروز وظیفه ماست که در برابر خطراتی که متوجه اسلام و مسلمین می باشد برای تحمّل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست خائنین به اسلام را قطع نماییم و جلو اَغراض و مطامع آن ها را بگیریم.22 در اردیبهشت همان سال در پیامی برای وعاظ و گویندگان دینی و هیئات مذهبی در مورد وظایف آن ها در قبال تبلیغات رژیم پهلوی چنین نوشتند: آقایان بدانند که خطر امروز بر اسلام، کمتر از خطر بنی امیه نیست. دستگاه جبّار با تمام قوا به اسرائیل و عمّال آن ها (فرقه ضالّه و مضلّه) همراهی می کند، دستگاه تبلیغات را به دست آن ها سپرده و در دربار دست آن ها باز است، در ارتش و فرهنگ و سایر وزارتخانه ها برای آن ها جا بازنموده اند و شغل های حساس را به آن ها داده اند. خطر اسرائیل و عمّال آن ها را به مردم تذکر بدهید. در نوحه های سینه زنی از مصیبت های وارده بر اسلام و مراکز فقه و دیانت و انصار شریعت یادآور شوید. از فرستادن و تجهیز دولت خائن، چند هزار نفر دشمن اسلام و ملت و وطن را به لندن برای شرکت در محفل ضداسلامی و ملی اظهار تنفّر کنید. سکوت در این ایّام تأیید دستگاه جبّار و کمک به دشمنان اسلام است، از عواقب این امر بترسید. از سخط خدای تعالی بترسید. اگر به واسطه سکوت شماها به اسلام لطمه ای وارد آید نزد خدای متعال و ملت مسلمان مسئول هستید ... دین خدا را یاری کنید و بدانید (إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ.)(محمّد: 7) از اخافه و ارعاب سازمان ها و دستگاه شهربانی هراسی به خود راه ندهید.23
امام خمینی(قدس سره) در اسفند 1351 در پاسخ نامه دانشجویان مسلمان مقیم اروپا، آمریکا و کانادا، ضمن ارزیابی اوضاع جهان اسلام و ایران نوشتند: در این میان، از همه اسفبارتر وضع ایران است که رژیم آن مأموریت دارد... یکباره اسلام را ریشه کن کند و ملت اسلام را بیش از پیش به ذلّت و اسارت بکشد.24
در نامه دیگری نیز نوشته اند: خیانتکاری که علیه تمام شعائر مذهبی و اسلامی مبارزه می کند و با همه مظاهر اسلامی مخالف است نمی تواند در بین مسلمین موافق داشته باشد.25
در آذرماه 1357 در فرانسه خبرنگاری غربی از امام سؤال کرد: حضرت آیة اللّه! شما بارها برای سرنگونی رژیم شاه مردم را دعوت کرده اید، دلایل شما برای چنین دعوتی چیست; آیا بیشتر سیاسی است یا به خاطر از بین رفتن اسلام و ارزش های اسلام است؟ مبانی عقیدتی حرکت اسلامی شما چیست؟ رهبر کبیر انقلاب در پاسخ وی فرمودند: اسلام دینی است که هم سیاست دارد و هم اموری را که مربوط به غیر سیاست است، و شاه، که با او مخالف هستیم، هم با سیاست اسلامی مخالف است، که سیاست مملکت هم همان است و هم با امور مذهبی، و ما به این هر دو جهت با شاه مخالفیم; هم نسبت به مذهب تعدیات و جسارت هایی کرده است و هم نسبت به مملکت خیانت هایی در طول زندگی اش کرده است و بدین جهت، همه مردم ایران با او مخالفند.26 پرسش این خبرنگار غربی مبتنی بر عقیده انحرافی سکولاریزم است که بر اساس آن دین را از سیاست جدا کرده، اما امام خمینی در پاسخ وی از پیوند و ارتباط دین و سیاست در اسلام یاد نموده اند تا او را از گمراهی نجات دهند. روشن است که همین اعتقاد غلط حاکم بر جهان غرب و خبرنگاران و دانشمندان غربی موجب شده است نتوانند انقلاب اسلامی را درست درک و تفسیر نمایند.
امام خمینی(قدس سره) پس از پیروزی انقلاب هم در یک سخنرانی فرمودند: تکلیف این است که از اسلام صیانت کنیم و حفظ کنیم اسلام را. کشته بشویم تکلیف را عمل کرده ایم، بکشیم هم تکلیف را عمل کرده ایم. این همان منطقی است که ما در اول هم که با آن رژیم فاسد پهلوی مخالفت کردیم منطق ما همین بود. منطق این نبود که ما حتماً باید پیش برویم، منطق این بود که برای اسلام مشکلات پیدا شده است، احکام اسلام دارد از بین می رود و مظاهر اسلامی دارد از بین می رود و ما مکلف هستیم با همه قدرت با آن ها مقابله کنیم.27
ایشان در سخنرانی دیگری فرمودند: این یک نهضت الهی بود، نهضتی مثل نهضت های آن هایی که به خدا اعتقاد ندارند یا آن هایی که نهضت هایشان نهضت های جهت مادی بوده است، نبوده است. نهضت ایران نهضتی بود که خدای تبارک و تعالی در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوری اسلامی، به عنوان اسلام، به عنوان احکام اسلام در خیابان ها ریختند و همه گفتند: ما این رژیم را نمی خواهیم و حکومت عدل اسلامی و جمهوری اسلامی را می خواهیم... رژیم پهلوی نباشد حکومت اسلامی باشد، اساس آن بود که می خواستند قرآن حکومت کند در این کشور، موانع را برداشتند که حکومت، حکومت اسلامی باشد.28
در جای دیگر هم فرمودند: اگر این نهضت ملّی بود، نه شما این قدر فعالیت می کردید و نه ما و نه سایر ملت. ملت اسلام را می خواهد، ملت کشور خودش را هم که می خواهد برای اسلام است. از بچه های کودک تا پیرمردها همه فریاد اسلام می زدند و این نهضت برای همین صبغه اسلامی اش و برای همین که مقصد اسلام بود و قیام بر ضد طاغوت، قیام بر ضد کسانی که اسلام را می خواستند بشکنند و کارهایی کردند که اسلام را می خواستند به فراموشی بسپارند، یک قیامی بود که خدای تبارک و تعالی مدد فرمود.29
عامل اصلی پیدایش انقلاب ایران از منظر اندیشمندان مسلمان
پژوهشگران و اندیشمندان مسلمان و روشن فکران مذهبی در ایران و جهان در تجزیه و تحلیل حوادث و رویدادهای انقلاب ایران به صراحت نقش اصلی مذهب در انقلاب ایران را یادآوری نموده اند.
استاد شهید مرتضی مطهّری در شرایطی که هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود در کتاب نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر در تحلیل انقلاب چنین نوشت: ریشه این نهضت را در جریان های نیم قرن اخیر کشور از نظر تصادم آن جریان ها با روح اسلامی این جامعه باید جستوجو کرد. در نیم قرن اخیر جریان هایی رخ داده که بر ضد اهداف عالیه اسلامی و در جهت مخالف آرمان های مصلحان صدساله اخیر بوده و هست و طبعاً نمی توانست برای همیشه از سوی جامعه بدون عکس العمل بماند. ایشان در ادامه این تحلیل، دوازده عنوان از اقدامات ضد اسلامی رژیم پهلوی را برشمرده و سپس می افزاید: این امور و امثال آن ها در طول نیم قرن وجدان مذهبی جامعه ما را جریحه دار ساخت و به صورت عقده های مستعد انفجار درآورد. از سوی دیگر، جریان هایی در جهان رخ داد که چهره دروغین تبلیغات سیاسی دنیای لیبرال غربی و دنیای سوسیالیت شرقی را آشکار ساخت و امیدی را که طبقات روشن فکر به این دو قطب بسته بودند تبدیل به یأس کرد و از جانب سوم، در طول سی و اند سال گذشته، یعنی از شهریور 1320 تاکنون، محققان و گویندگان و نویسندگان اسلامی توفیق یافتند که تا حدی چهره زیبا و جذّاب اسلام واقعی را به نسل معاصر بنمایانند.30
شهید مطهری در این تلاش برای ریشه یابی انقلاب اسلامی به روشنی نقش زیربنایی اسلام در پیدایش انقلاب را اثبات می نماید; هم اسلام ستیزی رژیم پهلوی را با شمارش برخی مصادیق عملکردهای رژیم در مأموریت استعماری غربی انگلیسی و سپس آمریکایی ضداسلامی یادآوری می نماید و هم جلوه های اسلام گرایی جامعه را آشکار می سازد. ایشان در راستای نشان دادن نقش اسلام ستیزی رژیم پهلوی در پیدایش انقلاب ایران، با به کار بردن تعبیرهای مترادف و تکرار یک موضوع در عبارات متفاوت، تلاش علمی درخور ستایشی را انجام داده است. تعبیرهای «تصادم با روح اسلامی»، «ضد اهداف عالیه اسلامی»، «مخالف آرمان مصلحان صدساله اخیر» و «جریحه دار ساختن وجدان مذهبی» چهار جمله با عبارات متفاوت است که برای روشن نمودن سمت وسو و جهت جریان های نیم قرن اخیر در رژیم پهلوی به کار رفته است و همه یک واقعیت را بیان می کنند: اسلام ستیزی رژیم پهلوی. ایشان در بخش اسلام گرایی نیز اسلام گرایی روشن فکران و منشأ آن و نیز اسلام گرایی نسل معاصر و مبدأ آن را به درستی تبیین نموده است و با این تحلیل علمی و منطقی نقش اسلام گرایی جامعه در پیدایش و شکل گیری انقلاب اسلامی ایران را ترسیم می نماید.
دکتر علی شریعتی نیز در آذر 1351، یعنی شش سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در نامه ای به پدر خویش به درستی انقلاب را تحلیل نموده و چنین نوشته است: بی شک نهضت اجتماعی فردای ما، نهضتی نه ماتریالیستی خواهد بود و نه ناسیونالیستی; نهضتی خواهد بود بر پایه اسلام بیدار مترقّی و حزبی با ایدئولوژی تشیّع علوی.31 آنچه در این تحلیل بیان شده است نقش اصلی مکتب اسلام و مذهب شیعه در انقلاب ایران می باشد. شریعتی در جایگاه یک جامعه شناس به درستی نقش ماتریالیسم، مارکسیسم و ناسیونالیسم را نفی کرده و برآیند تحولّات روزگار خویش را می فهمد و مکتب و مذهب را پایه نهضت اجتماعی می داند. در شرایطی که برخی از ـ به اصطلاح ـ جامعه شناسان با مشاهده پیروزی انقلاب مذهبی ایران باز هم نتوانسته اند نقش برجسته مذهب را در انقلاب ایران درک و بیان کنند.
دانشمند شرق شناس مصری و استاد دانشگاه، دکتر ابراهیم الدسوغی در بررسی انقلاب ایران می نویسد: به هیچ وجه نمی توان تأثیر عظیم این انقلاب را بر ملل شرق به طور اعم و بر ملل اسلامی به طور اخصّ نادیده گرفت. این انقلاب تنها انقلاب در جهان معاصر است که بر اساس یک ایدئولوژی اسلامی پایه گذاری شده است و در رأس آن رهبری امام خمینی قرار داشت; مردی مذهبی در تبعید و جدای از پیروان و مقلّدانش. این مرد زجر کشیده موفق به رهبری یکی از مشهورترین انقلاب های عصر جدید گردید. با مطالعه شخصیّت امام خمینی(قدس سره) می توان روح اسلام واقعی را در شکل بکر و بدیع آن شناخت. پس از سپری شدن چهارده قرن از هجرت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)کشوری از نو بر اساس مبانی اسلام تأسیس کرد که تمام نهادهای سیاسی و اجتماعی آن با اصول اسلام تعویض و از نو پایه گذاری شده است... لازمه انقلاب اسلحه نیست، بلکه نیروی ایمان و اتحاد مردم است. انقلاب ایران با گروه کوچکی از روحانیان و تعدادی از دانشجویان علوم مذهبی آغاز گردید و سپس توده مردم به آن پیوستند. سرانجام انقلاب ایران به مردم جهان ثابت کرد که به غیر از مارکسیسم، مکتب و نیروی انقلابی دیگری در جهان وجود دارد.32
آقای عباسعلی عمید زنجانی در خصوص عامل اصلی پیدایش انقلاب می نویسد: تنها عاملی که به عنوان علت اصلی و عامل اول می توان از جریان انقلاب از تولد تا پیروزی آن استنباط نمود اعمال سیاست اسلام زدایی توسط شاه بود که ادامه رژیم خود را به منظور هر چه بیشتر جلب نمودن حمایت خارجی و تحکیم هرچه عمیق تر سلطنت و دیکتاتوری در داخل کشور را در گرو آن می دید.33
پرفسور روژه گارودی اندیشمند مسلمان فرانسوی، انقلاب اسلامی ایران را مظهر رویارویی فرهنگ اسلامی با فرهنگ و تمدّن غربی و آمریکایی ضداسلامی می داند و در تفسیر انقلاب ایران می گوید: من فکر می کنم که انقلاب ایران یکی از مهم ترین جهش های تاریخ بشریّت است; چرا که انقلابی صرفاً اقتصادی نبوده و انگیزه های اقتصادی و مقابله و مخالفت با طبقه برجسته هدف نهایی این انقلاب نبوده است. این انقلاب حتی یک انقلاب صرفاً سیاسی نبوده است که بر ضد یک قدرت استبدادی حرکتی صورت گرفته باشد. این انقلاب در حقیقت یک نوع مخالفت و رویارویی با یک تمدّن ـ تمدّنی که ما آن را غربی یا تمدن آمریکایی می نامیم ـ بوده است; تمدّن و فرهنگی که از سوی سردمداران رژیم حاکمی که خود از اربابان آمریکایی دستور می گرفتند و با زور و ارعاب به ملت ایران تحمیل می شد و نه تنها با فرهنگ ایرانی که از قدیمی ترین و شفّاف ترین و غنی ترین فرهنگ هاست، بلکه با فرهنگ و ایمان اسلامی و عصاره اساسی اسلام که همانا شیوه صحیح زندگی و اصول اساسی حیات بود در تضاد قرار داشت.34
پی نوشت ها
1ـ عبدالوهّاب فراتی، رهیافت نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات)، چ دوم، معارف، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی نهاد مقام معظّم رهبری در دانشگاه ها، 1379، ص 14 و 314.
2ـ اسرار سقوط شاه و گروگان گیری، خاطرات برژنیسکی مشاور امنیت ملّی کارتر رئیس جمهوری امریکا، ترجمه حمید احمدی، تهران، جامی، 1362، ص 126 و 127.
3ـ عبدالوهّاب فراتی، پیشین، مقاله «انقلاب 1977ـ79 چالشی بر تئوری اجتماعی»، ص 325 و 328.
4ـ عبدالوهّاب فراتی، پیشین، ص 360 و 361.
5ـ مجله مطالعات جنوب آسیا و خاورمیانه، ج 13، بهار 1990م / مجله حضور، ش 9 / عبدالوهاب فراتی، پیشین، مقاله «انقلاب اسلامی و اصالت»، رابرت دی لی، ص 217ـ240، به ویژه صفحات 217، 218، 222 و 223.
6ـ انقلاب اسلامی و ریشه های آن، (مأخذشناسی توصیفی)، اولین سمینار دروس معارف اسلامی، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، 1374، ص 165.
7ـ عبدالوهّاب فراتی، پیشین، مقاله جان فوران «انقلاب 1977ـ79 چالشی بر تئوری اجتماعی»، ص 327.
8ـ تدا اسکاچپول، دولت ها و انقلاب های اجتماعی، ترجمه سیدمجید روئین تن، تهران، سروش، 1376، ص 136.
9ـ عبدالوهاب فراتی، رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی، ص 327.
10ـ عبدالوهاب فراتی، پیشین، مقاله ناصر هادیان «نظریه تدا اسکاچپول و انقلاب اسلامی ایران»، ص 168 و 169.
11ـ عبدالوهاب فراتی، پیشین، مقاله تدا اسکاچپول «حکومت تحصیل دار (صاحب درآمد مستمر) و اسلام شیعه در ایران»، ص 185ـ 216، به ویژه ص 185.
12ـ تدا اسکاچپول، حکومت تحصیل دار و اسلام شیعه در ایران، ص 188 و 190.
13ـ همان، ص 197، 199، 202، 204 و 205.
14ـ عبدالوهاب فراتی، رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی، ص 327.
15ـ کریستین دلانو، ساواک، ترجمه عبدالحسین نیک گهر ، تهران، طرح نو، 1371، ص 256.
16ـ همان، ص 246.
17ـ همان، ص 253.
18ـ ارتجاع سیاه را رژیم پهلوی برای اسلام گرایان و ارتجاع سرخ را برای مارکسیست ها به کار می برد.
19ـ کریستین دلانوا، پیشین، ص 254 و 255.
20ـ عبدالوهاب فراتی، پیشین، ص 218.
21ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 1، ص 27.
22ـ همان، ج 1، ص 38.
23ـ همان، ص 52 و 53.
24ـ همان، ج 1، ص 196 (مجموعه رهنمودهای امام خمینی «ره»).
25ـ همان، ج 2، ص 247.
26ـ همان، ج 4، ص 21.
27ـ در جست جوی راه از کلام امام، تهران، امیرکبیر، ج 10، ص ص 81 و 82.
28ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 7، ص 60.
29ـ همان، ص 66.
30ـ مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صدساله اخیر، چ نوزدهم، قم، صدرا، 1374، ص 65ـ67.
31ـ علی شریعتی، مجموعه آثار (با مخاطب های آشنا)، ج 1، تهران، حسینیه ارشاد، 1356، ص 139.
32ـ مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره، 1376، ص 97 و 105.
33ـ عباسعلی عمیدزنجانی، انقلاب اسلامی و ریشه های آن، چ پنجم، تهران، نشر کتاب سیاسی، 1371، ص 572.
34ـ روزنامه قدس، 21/11/1377، ش 3216، ص 14.