معرفت، سال نوزدهم، شماره چهارم، پیاپی 151، تیر 1389، صفحات 15-

    امر به معروف و نهى از منکر و حقوق شهروندى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    احمدرضا بسیج / *دانشجوی دکتری - تفسیر قرآن و متون اسلامی / basij_581@yahoo.com
    چکیده: 
    حقوق شهروندى از جمله حقوقى هستند که از سوى خداوند منّان براى انسان وضع گردیده‏اند و چون ابتناى بر فطرت دارند از ثبات و قرار برخوردار بوده و دستخوش تغیرات زمانى و مکانى و یا سلیقه و تصورات و شبهات دیگران نمى‏شوند. از این‏رو، انسان‏ها به حکم فطرت خویش حق دارند از همه حقوق خود بهره ببرند. از سوى دیگر، زندگى اجتماعى انسان اقتضائاتى دارد که رعایت آنها شرط اساسى و لازمه منطقى و حکم عقلى و فطرى براى رسیدن جامعه به سرمنزل مقصود است. این مقاله با رویکرد تحلیلى و نظرى، بر آن است تا ثابت نماید امر به معروف و نهى از منکر، هم در شمار حقوق شهروندى، و امرى فطرى است و هم براى اصلاح جامعه و پیروزى بر مشکلات وضع شده و بهترین راه براى سعادت جامعه و فرد و عالى‏ترین امکان براى حفظ و پاس‏دارى از حقوق شهروندى است و افزون بر ارزشمند بودن، داراى مابه‏ازاى خارجى بوده و در صورت رعایت شرایط و لوازم، قابل تحقق و عینیت است. نیز هنجارشکنى‏هاى اجتماعى امروز ناشى از نهادینه نشدن امر به معروف و نهى از منکر در جامعه است که در تضاد با حقوق شهروندى مى‏باشد.  
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

     

    احمدرضا بسیج1

     

    چکیده

    حقوق شهروندى از جمله حقوقى هستند که از سوى خداوند منّان براى انسان وضع گردیده‏اند و چون ابتناى بر فطرت دارند از ثبات و قرار برخوردار بوده و دستخوش تغیرات زمانى و مکانى و یا سلیقه و تصورات و شبهات دیگران نمى‏شوند. از این‏رو، انسان‏ها به حکم فطرت خویش حق دارند از همه حقوق خود بهره ببرند. از سوى دیگر، زندگى اجتماعى انسان اقتضائاتى دارد که رعایت آنها شرط اساسى و لازمه منطقى و حکم عقلى و فطرى براى رسیدن جامعه به سرمنزل مقصود است.

    این مقاله با رویکرد تحلیلى و نظرى، بر آن است تا ثابت نماید امر به معروف و نهى از منکر، هم در شمار حقوق شهروندى، و امرى فطرى است و هم براى اصلاح جامعه و پیروزى بر مشکلات وضع شده و بهترین راه براى سعادت جامعه و فرد و عالى‏ترین امکان براى حفظ و پاس‏دارى از حقوق شهروندى است و افزون بر ارزشمند بودن، داراى مابه‏ازاى خارجى بوده و در صورت رعایت شرایط و لوازم، قابل تحقق و عینیت است. نیز هنجارشکنى‏هاى اجتماعى امروز ناشى از نهادینه نشدن امر به معروف و نهى از منکر در جامعه است که در تضاد با حقوق شهروندى مى‏باشد.

     

    کلیدواژه‏ها: امر به معروف و نهى از منکر، حقوق شهروندى، نظام اجتماعى، قوانین اجتماعى، نظارت اجتماعى

     

    مقدّمه

    انسان به حکم انسان بودن، از سوى خالق خویش واجد استعدادها و قوا و حقوقى است که اختیار بهره‏مندى از آنها رابدون ممانعت دیگران دارد. او هم قدرت و اختیار استفاده از نعمت‏هاى مادى (مانند انواع میوه‏ها و غذاهاى حلال) رادارد و هم قدرت و استعداد علم‏آموزى و عبادت و پرستش را. با این وصف، بسیار اتفاق مى‏افتد که پرداختن به ارضاىهمه تمایلات مادى و معنوى او دشوار و گاه غیرممکن باشد؛ چراکه میان این دسته از گرایش‏ها تزاحم ایجاد مى‏شود.براى مثال، میل به کمال و دانش‏اندوزى، با میل به خوردن و لذت‏جویى جسمى تداخل و تزاحم پیدا مى‏کند. یا پرداختنبه خوردن و آشامیدن با خیال راحت و بدون هر ممانعت و خط قرمزى، با عبودیت و بندگى و کسب تقوا منافات پیدامى‏کند. بنابراین، درست است که انسان تمایلات و گرایش‏ها و قواى خدادادى فراوانى دارد، ولى این‏گونه نیست که اوبتواند بدون هیچ مانع و رادع درونى یا بیرونى همه آنها را ارضا نماید. افزون بر این، پرداختن بى‏حد به هر کدام موجبافول و غروب دیگرى مى‏گردد. مثلاً، کسى که دائم در حال ورزش باشد از علم و معرفت و عرفان و هنر بازمى‏ماندوموارد دیگر نیز به همین شکل.

    همین‏طور که قواى یک انسان گاه در تعارض و تنافى با یکدیگرند و راه‏حل ارضاى همه و رفع و دفع تعارض میانآنها و رسیدن به مرز تعادل در شکوفایى و بهره‏مندى از همه قوا، در پرتو نیرو و قوه تقوا به دست مى‏آید، در جامعه نیزمیان انسان‏ها و حقوق خدادادى که دارند تعارض و تداخل ایجاد مى‏شود.

    همه انسان‏ها به حکم زیست اجتماعى که دارند و به حکم انسان بودن، داراى حقوقى الهى بوده و باید مورد احترامدیگران قرار گیرند. از سوى دیگر، او خود مى‏تواند از حقوق خویش بهره‏مند شود یا از حق خود بگذرد.

    در حالت اول، استفاده از حقوق بدون رعایت مرز و حدود به تلاقى و تنافى حقوق دیگران منجر مى‏شود. در اینصورت، پذیرش و اجراى قانون راهى است براى رهایى از درگیر شدن و نقض حقوق دیگران.

    اما همیشه چنین نیست که همگان به حقوق خود آشنا باشند یا به رعایت قانون در استفاده کردن از حقوق خود ملتزمگردند. در این صورت، آگاه کردن آنها به حقوقشان و امر و نهى آنان در استفاده از حقوق و رعایت حدود، راه‏حلى عقلى،شرعى و مؤثر است که بسیارى از معضلات و مشکلات را رفع مى‏کند و مانع پدید آمدن بسیارى آفات و بیمارى‏هاىاجتماعى مى‏شود.

    به عبارت دیگر، هرچند هر انسانى به حکم شهروند بودن حقوقى را دارد، ولى عقل حکم مى‏کند که برخوردارى ازاین حقوق در چارچوبى مشخص و با شرایط و لوازمى منظم صورت گیرد. در غیر این صورت، دیگر افراد جامعه بهحکم شهروند بودن حق امر و نهى پیدا نموده و مى‏توانند مفرِط و مفرَط را با قدرت و قوت و با پشتوانه عقلى و نقلى بهاعتدال فراخوانند.

    وقتى سخن از حق به میان مى‏آید در حقیقت، سخن از امرى فطرى و ثابت در میان است؛ یعنى اینکه امر به معروفو نهى از منکر از جمله حقوق شهروندى بوده و فطرى هستند. بنابراین، تنافى و تضادى با دیگر حقوق انسان‏ها، از جملهاختیار و آزادى و امثال آن، ندارند، بلکه چشم‏پوشى از آنها خلاف فطرت و اختیار و آزادى انسانى محسوب مى‏گردد.تبیین‏این‏مطلب در ادامه نوشتار خواهد آمد. خاطرنشان مى‏گردد که نوآورى این مقاله، در رویکرد آن به ارتباط امر بهمعروف و نهى از منکر و حقوق شهروندى و تأکید بر ابتناى آن دو بر فطرت بشرى است.

    تعاریف

     

    1. معروف و منکر

    در مفردات راغب آمده است: «معروف» نام هر کار نیکى را گویند که به وسیله عقل و شرع، حسن و نیکى آن روشن شدهباشد.1 این کلمه از ماده «عرف» است؛ یعنى آن کارى که نیکى‏اش براى مردم متدین مشخص شده و آن را پسندیده‏اند.«منکر» از کلمه «انکار» است و عبارت از فعلى مى‏باشد که عقول صحیح یا شرع به زشتى و قبح آن حکم مى‏کند.2بنابراین، «منکر»به هر فعلى گفته مى‏شود که عرف جامعه از آن ناراضى باشد و آن را قبول نکند.

     

    2. امر به معروف و نهى از منکر

    مردم را قولاً و عملاً به کار نیک واداشتن و از زشت‏کارى باز داشتن، از «واجبات کفائیه» و به فتواى شیخ طوسى، عینیه«دین مقدّس اسلام» است و به ادلّه عقلیه و نقلیه به اثبات رسیده و در قرآن و حدیث بسى بر آن تأکید شده است، و امر بهمستحب‏ونهى از مکروه مستحب است.3

    پس، امر به معروف عبارت از تشویق و واداشتن دیگران به انجام افعال و کسب صفاتى است که سعادت دنیا وآخرت فرد را تأمین و تضمین مى‏کند؛ نظیر: ایمان، تفکر، تقوا، احسان، خوش‏خلقى، نیکوکارى، عبادات، نظم درامور،کارکردن،دفاع‏از ناموس، خاک، جان، تحصیل علم و کمالات روحى و روانى و جسمى و نظایر آن.

    نهى از منکر نیز عبارت از بازداشتن و نهى دیگران از انجام افعال یا داشتن صفاتى است که از جانب خداوند و عقل وشرع زشتى آنها معلوم شده است؛ مانند: شرک، نفاق، دنیامدارى، غفلت، جهالت، فسق و فجور، ظلم به هر نحوى و به هرکسى، عهدشکنى، بى‏تقوایى، بى‏نظمى، بى‏کارى، بى‏حیایى، بى‏سوادى، و نظایر آنها.

     

    3. حقوق

    «حقوق» جمع حق است و حق یعنى: آنچه داراى ثبات و وجود است. نیز به معناى مطابقت‏و موافقت مى‏باشد.4بنابراین، حق در اینجا به معناى هستى پایدار است؛ یعنى هر چیزى که از ثبات و پایدارى بهره‏مند باشد.5

    با این وصف، مى‏توان حقوق را چنین تعریف نمود: مجموعه قوانین و مقرّرات اجتماعى که از سوى خداى انسان وجهان براى برقرارى نظم و قسط و عدل در جامعه بشرى تدوین مى‏شود تا سعادت جامعه را تأمین سازد.6

    با توجه به اینکه حقوق از جانب خداوند معلوم و تعیین مى‏گردند و از ثبات برخوردار هستند، مى‏توان دریافت که براساس حکیمانه بودن فعل خدا، که یکى دیگر از معانى حق است،7 منشأ پیدایش حقوق فطرتبوده‏وچون‏فطرت‏ازثبات‏برخوردارمى‏باشد،حقوق‏استنباط شده از آن نیز همواره ثابت است.این‏حقوق‏انواع و اقسامىدارند که مهم‏ترین آنها عبارتند از: حق حیات، آزادى، معنویت، رشد و تعالى، برخوردارى از عدالت و امنیت.

     

    4. حقوق شهروندى

    با ملاحظه تعریفى که از حقوق بیان شد مى‏توان دریافت که حقوق انسان‏ها داراى انواع و اقسامى است؛ چه اینکه برخىاز قوانین و مقرّرات در نسبت با خانواده رقم مى‏خورد، برخى دیگر در نسبت روابط خویشاوندى معلوم مى‏گردد و برخىدر ارتباط با حقوق همسایگى و مواردى دیگر؛ مانند حقوق ملى، حقوق بین‏المللى، حقوق بشر، حقوق کار و... .

    به همین نسبت، برخى از حقوق مربوط به حیثیت شهروندى است. به تعبیر دیگر، انسان‏ها از حیث شهروند بودن وقرار گرفتن در کنار دیگر افراد در یک حوزه جغرافیایى مثل کشور، منطقه، استان، شهر و روستا، صرف‏نظر از عقیده،مذهب، رنگ، نژاد، زبان، جنسیت، شغل، درآمد و مانند آن، از یک سرى حقوق برخوردار هستند که باید توسط دیگرآحاد جامعه به رسمیت شمرده شده و مورد احترام و تحفظ قرار گیرند؛ چراکه اساسا همان‏گونه که بیان گردید، این حقوقمبتنى بر فطرت بوده و توسط خداوند تعیین و تنزیل شده‏اند. بنابراین، هیچ کس مجاز نیست مانع تحقق حق کسى شودو یا خود را بر دیگرى ترجیح دهد و در استفاده از مواهب الهى انحصارطلب باشد، و همگان موظفند انسان گرفتارطبیعت و وامانده را نسبت به اصل کمال و نصاب لازم آن، کمک کنند، گرچه نسبت به مراحل بالاتر از آن الزامى در کارنیست. البته آیات و احادیثى چند شاهد بر این گفتار وجود دارد.

    با این حال، وجوه مشترک فراوانى در همه این تقسیمات و حیثیات گوناگون وجود دارد. به این معنا که ـ مثلاً ـحقوق بشر به‏تمامه از حقوق خانوادگى جدا نیست یا حقوق شهروندى به طور کامل از حقوق ملى یا شغلى و دیگرحقوق مجزا نمى‏باشد.

    از سوى دیگر، قوانین حاکم بر تمامى مصادیق حقوق و تمامى جوانب و ساحات آن، واحد و ثابت است.

    الف. یکى از مبانى حقوق در تفکر اسلامى، پیوند خاص انسان با جهان و وظیفه او نسبت به نعمت‏هاى پروردگار دراین جهان است. محور اصلى این تفکر آن است که کردار نیک یا زشت انسان در پیدایش یا کاهش نعمت‏هاى جهانسهمى بسزا دارد. انسان در هر اقلیم و قلمرو، با هر ویژگى جغرافیایى مى‏تواند با عمل خویش جهان را شکل‏دهدوگستره‏نعمت‏هاى‏هستى را رقم زند.8

    این حقیقت را شواهدى از قرآن همراهى مى‏کند:

    ـ «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» (روم: 41)؛ فساد در خشکى و دریا آشکار شد به واسطه آنچهانسانها انجام دادند.

    ـ «وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ»(شورى: 30)؛ آنچه از مصیبت‏ها به شما مى‏رسد عملکرد خودتاناست.

    به دیگر سخن، تقدیر و سرنوشت فردى و جمعى بشر متناسب با رفتار و نیات و افکار خودشان رقم مى‏خورد و دراین مورد هیچ تحمیلى بر انسان وجود ندارد. اگر هم امرى سواى اراده و اختیار و عملکرد انسان وجود دارد جز فضل ورحمت و لطف و غفران الهى نیست، که آن هم مثبت و به نفع انسان است؛ ولى بدون شک، هیچ امر منفى در زندگىانسان جداى از عملکرد عالمانه یا جاهلانه او پدید نمى‏آید. چیزى که هست، همه این نتایج تابع قوانین و نوامیس قطعىو عادلانه هستى است.

    ب. هر وصف و حقى در اطلاق و تقیید تابع موصوف و مُحق خود است. حقوق و صفات موجود ممکن، محدود ومقید نیز ممکن و محدود و مقید خواهد بود. پس هیچ حقى براى انسان نامحدود و بدون قید و شرط و حد و حدودنمى‏تواند باشد.

    ج. تمامى حقوق بماهو حقوق مبتنى بر فطرت و مأخوذ از آن هستند و در نتیجه، افزون بر ارزشمند بودن، داراىمابه‏ازاى خارجى بوده و در صورت رعایت شرایط و لوازم، قابل تحقق و عینیت هستند.

    د. سعادت واقعى و موعود تنها در سایه عینیت‏یابى حقوق حاصل مى‏شود. اولاً، بدون طى مسیر حقوق سعادتىنصیب نمى‏گردد و ثانیا، مقدار حصول سعادت اثر مستقیم با مقدار بهره‏گیرى از حقوق دارد.

    آنچه که حق است و پایدار، سودمند است و آنچه که حق نیست سودى هم ندارد. سود راستین از آنِ حق است و بس.و اگر کسى از سود حق استفاده نکند، به زیان باطل گرفتار خواهد شد. به گفته امام على علیه‏السلام «مَن لا ینفَعُه الحقُّ یضُرُّهالباطل»؛9 آنکه حق به او بهره ندهد، باطل به او زیان مى‏رساند.10

    ه. اگرچه انسان داراى حقوقى است، لیکن موظف است آن حقوق را حفظ نموده و از آنها استفاده کند؛ یعنى انسانموظف است از حقوقى که خداوند برایش معین فرموده، بهره ببرد. از این‏رو، خداوند براى آنکه بشر را به کمال برساند،احکامى را بر او واجب کرده است.11 یکى از این احکام، امر به معروف و نهى از منکر است که در آیات عدیده‏اى ازقرآن بر انسان کمال‏جو، که لزوما مؤمن است، واجب گردیده است.

    و. انسان، این گوهر مجرد جاودانه که به لقاى حق بار مى‏یابد، با همه اجزاى هستى پیوندى ناگسستنى و خواه ناخواهدارد. از این‏رو، هیچ کارى از انسان سر نمى‏زند، مگر آنکه در جان و روح وى تأثیر دارد. هر گفتار و نوشتار و رفتارى که ازانسان سر مى‏زند، در خلق و خوى او تأثیر مى‏گذارد؛ یا روشنى‏زاست و یا تیرگى‏آفرین. به همین دلیل، هیچ‏یک از مسائلو از جمله احکام حقوقى را نمى‏توان یافت که با روح و سرشت و اخلاق انسان بى‏پیوند باشد. با پذیرش این اصل، دیگرنمى‏توان پذیرفت که انسان در انجام هر کارى آزاد و خودسر باشد. خوردن هر خوراک، پوشیدن هر لباس، انتخاب هر راهو هر همراه، شنیدن هر سخن، دیدن هر منظره، اندیشیدن به هر ماهیت، خواندن هر نوشته و همراهى با هر واقعه، تأثیرىبر انسان مى‏گذارد.12

    اساسا پاداش و عقاب اخروى و حتى دنیوى، مترتب بر آثار تکوینى است که تجسم‏پذیر است و از این‏رو، غیرقابلتغییر و تبعیض، نه نتیجه امورى قراردادى که به بوته فراموش سپرده شود یا گرفتار تبعیض و کاست و افزایش گردد. اگرهم کاستى و افزایش و تغییر و تکفیرى وجود دارد، همان نیز از باب تکوین و تجسیم است نه خارج از آن.

    در این زمینه، مى‏توان اعمال گناه و آنچه را در اصطلاح دین «ذنب» و «سیئه» نامیده مى‏شود به دو دسته تقسیم کرد:

    الف. گناهانى که اثر فردى دارند و نتایج سوء آنها از حوزه فرد بیرون نمى‏رود، اگرچه هیچ گناهى را نمى‏توان یافت کههرچند به صورت غیرمستقیم تأثیرات سوء اجتماعى نداشته باشد. در اینجا، منظور وجود یا عدم وجود اثرات مستقیماست.

    ب. گناهانى که اثرات سوء اجتماعى دارند و این اثرات قابل توجه و ملاحظه‏اند.

    به تعبیر دیگر، مى‏توان گفت: برخى معروف‏ها یا منکرات تأثیر مثبت یا منفى بر خود فرد عامل داشته و اثرات آنها برجامعه غیرمستقیم است و برخى دیگر علاوه بر اثرات فردى، حوزه نفوذ و میدان تأثیراتشان به طور مستقیم بر جامعهنیز گسترده مى‏شود. توضیح فزون‏تر مطلب در پى خواهد آمد.

     

    نسبت امر به معروف و نهى از منکر با حقوق شهروندى

    الف. پیش از این بیان شد که حقوق انسان، اعم از فردى، خانوادگى، شهروندى و دیگر ساحات و زمینه‏ها، از سوىخداوند و مبتنى بر فطرت ثابت و غیرقابل تحویل و تبدیل انسان است. معناى رساتر و کامل‏تر این سخن آن خواهد بودکه اولاً، آنچه فطرى نیست حق هم نیست. هر آنچه در حوزه اختیار و اراده انسان حادث و حاصل و کشف و وضعمى‏شود یا موافق فطرت است یا نیست. البته ممکن است امرى مستقیم با فطرت مرتبط باشد؛ مانند نیاز به پرستش،زیبایى‏دوستى، کمال‏جویى و مانند آن، و برخى دیگر با واسطه و غیرمستقیم با فطرت مرتبط شوند؛ مانند دلبستگى بهقوانین و مقرّرات موضوعه. امور فطرى همگى در یک سطح قرار نمى‏گیرند و همسنگ و هم‏ارزش نیز نیستند. ولىهمگى به حکم فطرى بودن مفطورند. بنابراین، ممکن است یک امر فطرى در سطح اول قرار گیرد و یک امر فطرى دیگردر سطح دوم و سوم و همین طور پایین‏تر. در واقع، امور فطرى مشکک و ذومراتب هستند.

    به هر حال، آنچه موجب رشد و تعالى بشر در ساحات روح و عقل و حتى جسم مى‏شود، فطرى است و هر آنچه برخلاف و در جهت مخالف است غیرفطرى. پس هرگز امر فطرى تابع خواست و هوا و هوس و پسند ما نیست. افزون برآن، براى انسان‏ها صرف میل طبیعى و هوس نفسانى و نیز صرف توان تحصیل چیزى، دلیل بر حق بودن آن شى‏ء وصاحب حق بودن انسان هَوَسمند و زورمدار نخواهد بود، بلکه حتما باید هماهنگ با فطرت توحیدى وى و موافق باروح ملهم او باشد که کاملاً مرز فجور را از محدوده تقوا جدا مى‏سازد و مى‏کوشد اراده خود را مطابق با اراده آفریدگارخویش سازد.13

    از سوى دیگر، براى تبیین وظایف حقوقى و تعیین امور فطرى انسان باید رابطه انسان نسبت به جهان و تکلیف وىدر برابر نعمت‏هاى هستى را شناخت. نسبت حق و تکلیف را در جایى دیگر باید جست‏وجو کرد. اما آنچه بیان آن دراینجا فوریت دارد این است که انسان داراى دو حیثیت فردى و اجتماعى است. صرف‏نظر از مباحث بى‏حاصل مربوط بهاصالت فرد یا جامعه، از منظر دین مى‏توان گفت: سعادت و سلامت همه‏جانبه انسان در گرو درستى و سلامتى رفتارفردى و جمعى است. به تعبیرى دیگر، رفتارهاى فردى و جمعى علاوه بر تأثیر و تأثر متقابل، در مسیر کمال و فلاحانسان و جامعه همسو و هم‏قدمند. شاید از این‏روست که در قرآن کریم براى انسان‏ها از دو گونه کارنامه و کتاب اعمال نامبرده مى‏شود: نامه فردى و نامه جمعى.

    ـ «وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابا یَلْقَاهُ مَنشُورا اقْرَأْ کَتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَحَسِیبا» (اسراء: 13ـ14)؛ نتیجه اعمال هر انسانى را طوق گردن او ساختیم و در روز قیامت کتاب اعمال او را به اومى‏نمایانیم به گونه‏اى که تمام آن را گسترده مى‏بیند. آن‏گاه خطاب مى‏شود که کتاب عملت را بخوان؛ چراکه امروز خودتو براى رسیدگى به حسابت کافى هستى.

    ـ «وَتَرَى کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (جاثیه: 28)؛ در آن روز هر امتى رامى‏بینى که به زانو درآمده و هر امتى به سوى کتاب اعمال خود خوانده مى‏شود و امروز همه به نتیجه اعمال خودمى‏رسید.

    دوست داشتن زیبایى‏ها و اقدام در جهت کسب و حفظ آنها و نیز کراهت داشتن از بدى‏ها و زشتى‏ها و همچنین پرهیزو گریز از آنها، از امور فطرى است. در واقع، هم گرایش به عبادت، زیبایى، خیر اخلاقى، اجتماعى زیستن وحقیقت‏جویى امور فطرى هستند و هم تلاش در جهت تحقق‏بخشى به آن امور در زندگى فردى و جمعى و پاسداشت ونگهداشت آنها.

    با این توضیحات، معلوم مى‏گردد که امر به معروف و نهى از منکر از آن‏رو که همسو با کمال‏جویى و رشد و تعالىفردى و جمعى هر انسانى است، ابزار بهره‏مندى از فطریات و گاه داروى دفع آفات به شمار مى‏رود، و زمانى موجبپرورش خیرها و موقعى هم هشدارى براى رفع غفلت‏ها و... محسوب مى‏شود. از این‏رو، در حوزه فطریات بوده و ازمنظر امور فطرى باید به آنها نگریست، گرچه سطح آنها متفاوت از امورى است که معروف و مشهور و مورد موافقتعالمان مى‏باشد.

    ب. هرچند معلوم شد که هم گرایش به همه خیرها و خوبى‏ها و هم تلاش براى رفع موانع و دفع مکاره، فطرىهستند، اما این معنا را ندارد که همه انسان‏ها در هر دو جنبه به وظیفه و تکلیف و حقوق خود آشنا و عامل باشند؛ چراکهگاه غفلت و گاه هوا و هوس و زمانى خبط و خطا یا شبهه، مانع از آن مى‏گردد که جامعه در مسیر صحیح و صراط قویمراست بماند و امکان کمال را براى همگان فراهم آورد. در این میان، برخى انسان‏ها به دلایل گوناگون، از جمله عدم یاناراستى و نارسایى تعلیم و تربیت، غفلت، گرفتارى در شبهه، غلبه هوا و هوس، مرغوب شدن یا مرعوب شدن و هرعامل دیگر، نه تنها بر سر راه شکوفایى و ثمردهى فطرت خود مانع ایجاد مى‏نمایند و از حقوق حقه خود دستمى‏کشند و خود را محروم مى‏کنند، بلکه به حقوق دیگران نیز تعدّى کرده و سد راه پیشرفت و امنیت و تعالى‏جویىدیگران نیز مى‏گردند و به هر حال، حقوق دیگران را ضایع مى‏نمایند. به علاوه، همیشه انسان‏هاى خودمحورى هستند کهبر سر راه حق مى‏ایستند.

    در این‏گونه موارد چه باید کرد؟ امر به معروف و نهى از منکر در هر سه سطح آن، پاسخى است براى حل جنبه‏هایى ازایستادگى در برابر حق یا ایستایى جریان خیر و رواج شر؛ همان‏گونه که در احادیث شریف به آن اشاره شده است.

    قانون الهىِ امر به معروف و نهى از منکر در بُعد اجرا، داراى دو مرحله فردى و گروهى است. مرحله فردى آن،وظیفه‏اى عمومى و همگانى در شعاعى محدود است، اما مرحله گروهى آن از شئون حکومت اسلامى به شمار مى‏رودکه داراى شعاعى وسیع مى‏باشد. امر به نیکى‏ها و نهى از بدى‏ها و زشتى‏ها، ناشى از فطرت الهى و وجدان اخلاقى انساناست و علاوه بر آن، حکم عقل سلیم و شرع قویم نیز هست. اینجاست که هماهنگى کامل فطرت و وجدان و عقل وشرع به طور جامع قابل اثبات و اقرار است. از این منظر، امر به معروف و نهى از منکر یک حق اولیه و طبیعى و فطرى ووجدانى و عقلى و شرعى است که ناشى از پیوند سرنوشت‏ها و روح زندگى اجتماعى بشر مى‏باشد.

    امر به معروف و نهى از منکر، همان حکم دینى و واجب الهى است که به عنوان «نظارت همگانى» باید در جامعهاسلامى به اجرا درآید تا زمینه براى برپایى دیگر واجبات مهیا گردد؛ امنیت برقرار شود، کسب و کار مردم حلال گردد،حقوق افراد تأمین شود و در سایه آن از دشمنان انتقام گرفته شود.

     

    امام باقر علیه‏السلام مى‏فرماید:

    در آخرالزمان گروهى خواهند زیست که میانشان عده‏اى هستند ریاکار، تظاهر به خواندن قرآن و انجام عبادات کرده،بدعت‏گذار و نادانند، امر به معروف نکرده و نهى از منکر نمى‏نمایند، مگر آنکه ایمن از ضرر و زیان باشند. براىخود عذر و بهانه مى‏تراشند و دنباله‏رو لغزش و کجروى‏هاى عالمان و عمل فاسدشان هستند. نماز و روزه تا وقتى بهجاى مى‏آورند که براى جان و مالشان ضررى نداشته باشد، اما اگر نماز به امورى که با اموال و جسمشان انجاممى‏دهند ضرر رساند، نماز را نمى‏پذیرند؛ چنان‏که والاترین و بهترین واجبات را نپذیرفته بودند. امر به معروف و نهىاز منکر فریضه‏اى بزرگ بوده، دیگر واجبات به وسیله آن استوار مى‏گردد. غضب خداى ـ عزّوجل ـ بر مردمان درآنجا که فریضه ترک شود، صورت مى‏پذیرد و همگان را گرفتار عذابش مى‏کند. سپس نیکان در سراى فاجران هلاکمى‏شوند و خردسالان در سراى بزرگسالان. امر به معروف و نهى از منکر، راه پیامبران و شیوه صالحان است.فریضه‏اى بزرگ مى‏باشد که بدان واجبات برپا شده، راه‏ها ایمن گردیده، کسب و کار حلال گشته، مظالم برطرفمى‏شود. نیز زمین آباد شده، حق از دشمنان گرفته مى‏شود و کارها سامان مى‏یابد. پس با دل‏هایتان منکر را زشتشمرید و با زبان‏هایتان بگویید و از کار ناروا باز دارید و به وسیله امر به معروف و نهى از منکر با گناهکارانرویارویى کرده، در راه خدا از سرزنش ملامتگران نهراسید. اگر پذیرفتید و به راه حق باز گشتند، بر آنان مجازاتىنیست. کیفر براى کسانى است که به مردم ستم کرده، به ناحق روى زمین ظلم مى‏کنند. براى اینان عذاب دردناکاست.

    [14]

    ظهور و بروز ناهنجاریهاى فردى و اجتماعى، فساد و بحران‏هاى مختلف در زندگى انسان از یک‏سو، معلول گناهان ورفتارهاى ناصواب خلاف فطرت و سوءاستفاده از نعمت فطرى اختیار مى‏باشد و از سوى دیگر، محصول بى‏توجهىدیگران به حقوق فطرى خود در امر و نهى شرعى نسبت به گناه و خطاى دیگران؛ یعنى بخشى از تقصیر بر عهده و دوشافراد دیگر جامعه و حکومت به عنوان مسئول اجراى احکام دینى و فراهم‏کننده بستر مناسب براى رشد فضایل وکرامات و کمالات واقعى انسانى است.

    امر به معروف و نهى از منکر و نظام اجتماعى

    زندگى اجتماعى براى انسان ضرورت دارد و هدف از آفرینش انسان در صورتى تحقق مى‏یابد که انسان‏ها زندگىاجتماعى داشته باشند، همکارى کنند و از همدیگر بهره برگیرند. عقل با توجه به هدف خلقت و حیات آدمى، اقتضاىزندگى اجتماعى را دارد.

    هدف از زندگى اجتماعى، رسیدن انسان به کمال غایى است که در اثر افعال اختیارى تحقق مى‏یابد. بنابراین، افعالاختیارى اجتماعى انسان، با هدف مذکور ارتباطى واقعى و تکوینى دارد. همان‏گونه که در زندگى فردى، هر فعل اختیارىـ خواه ناخواه ـ با هدفى که از حیات انفرادى مطلوب است ارتباطى مثبت یا منفى دارد ـ و چنین نیست که هر فعلىموجب تأمین هدف مطلوب شود، بلکه بعضى از افعال انسان را به هدف نزدیک مى‏کنند و بعضى دیگر او را از آن دورمى‏سازند ـ در زندگى اجتماعى هم، هر فعل اختیارى یا هماهنگ و همسو با هدف مطلوب از حیات جمعى است یاچنین نیست. اگر هست، رفتارى مطلوب و مجاز خواهد بود و در غیر این صورت، نامطلوب و ممنوع است. در واقع،هریک از راه‏ها و کارهاى انسان در حوزه زیست اجتماعى او اگر در جهت موافق هدف زندگى باشد، خوب و شایستهاست و اگر در جهت مخالف آن باشد، بد و ناشایست خواهد بود؛ چون افعال اجتماعى انسان هم، بخشى از افعالاختیارى اوست و میزان خوبى هر فعل اختیارى، متناسب با میزان نزدیک‏کنندگى آن به کمال غایى است و مقدار بدى هرفعل اختیارى نیز با مقدار دورکنندگى آن از کمال نهایى تناسب دارد.

    به دیگر سخن، انسان دو زندگى مستقل و داراى هدفهاى جداگانه ندارد، بلکه زندگى اجتماعى جزئى از حیات انساناست. بنابراین، همان هدف کل حیات باید هدف زندگى اجتماعى هم باشد.15

    پس میزان و نحوه استفاده از حقوق شهروندى مانند حقوق فردى و جنبه‏هاى دیگر حقوق، هم متصف به خوب وشایسته و بد و ناشایست است و هم نیازمند حراست و آسیب‏شناسى و آفت‏زدایى.

    براى رسیدن به سعادت، نیازمند توجه به جنبه‏هاى فردى و اجتماعى هستیم. زندگى بشر نیاز به نظم و قانون دارد.انسانى که در یک جامعه فاسد زندگى کند دچار بدبختى و هلاکت مى‏شود؛ یعنى سعادت فرد و جامعه از هم جدا نیست.دین اسلام براى سعادت بشر و جامعه برنامه و دستور و احکام دارد؛ از جمله امر به معروف و نهى از منکر که سرنوشتهر مسلمانى با مسلمان دیگر در ارتباط است و هیچ کس چشم خود را بر اعمال دیگران نمى‏بندد؛ چراکه مى‏داند زندگىجمعى همچون سفر با کشتى واحد است که هرگونه آسیبى که منجر به غرق شدن یا انحراف یا توقف کشتى گردد، همهدر آن سهیم و شریکند؛ چه مایل به آن نتیجه باشند و چه نباشند، چه بدانند و چه ندانند.

    آنچه که جامعه امروز ما را تحت تأثیر ناهنجارى‏هاى اجتماعى و بحران‏هاى گوناگون اخلاقى، سیاسى، اقتصادى وفرهنگى قرار داده است، نتیجه نهادینه نشدن حقوق فردى و شهروندى، از جمله امر به معروف و نهى از منکر و عدمتبیین حدود و ثغور عقلى و نقلى اختیار و آزادى آحاد جامعه از یک‏سو و عدم پایبندى درست و کامل دولت‏هاى دینىدر انجام وظایف خود در این حوزه از سوى دیگر است که با مراجعه به اصل هشتم قانون اساسى مى‏توان از آن آگاه شد.از این‏رو، اولین میوه تلخ این عدم تبیین و عدم پایبندى تعرض به حقوق شهروندى است که مشاهده عیان هر روزه آن مارا از بیان دلیل عقلى بى‏نیاز مى‏کند.

    در جامعه دینى، نظارت عمومى و همگانى ضامن دوام و بقاى جامعه و نیروى عظیمى براى مبارزه با مفاسد است واگر همه مسلمانان با انجام آن جامعه را سالم سازند مى‏توانند بزرگ‏ترین مشکلات را حل نمایند و موانع کمال را بردارند.

    رمز بقاى تمدن‏ها و حکومت‏ها اداى این وظیفه مهم است و ملت‏هایى که این امر را تعطیل کردند نابود شدند. شایدسرنوشت اقوام گذشته مثل عاد و ثمود و لوط در همین راستا بود. قرآن کریم در این زمینه مى‏فرماید: «وَلْتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌیَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (آل‏عمران: 104)؛ و باید دسته‏اى از شماباشند که مردم را به سوى کارهاى نیک فراخوانند و از بدى‏ها باز دارند و این دسته جزو رستگارانند.

    در هر جامعه‏اى، عده‏اى ساکت‏اند و کارى به دیگران ندارند و مسئولیت نمى‏پذیرند. آنان هم در بین عوام و هم درمیان خواص هستند و از این‏رو، ضربه‏هاى ناگوارى از سوى ایشان به جامعه وارد مى‏شود. اینان به دلیل منافع شخصىخود، تماشاگر اضمحلال جامعه در اثر رواج فساد بوده‏اند. در مورد اینان، قرآن ماجراى عبرت‏آموزى دارد: «پس بههنگامى که تذکراتى به آنها داده شد فراموش کردند. نهى‏کنندگان را از بدى رهایى بخشیدیم و آنها را که ستم کردند بهعذاب شدیدى به خاطر نافرمانى‏شان گرفتار ساختیم. هنگامى که در برابر فرمانى که به آنها داده شده بود سرکشى نمودندبه آنها گفتیم به شکل میمون در آیید و طرد شوید.» (اعراف: 165ـ166).

    کمال‏جو بودن انسان به حکم فطرتش یک معناى دیگر هم دارد: اینکه انسان زیاده‏طلب و زیاده‏خواه است؛ زیادتى درلذت، زیبایى، حیات، قدرت، تفوق، آزادى و اختیار و هر امر دیگرى که از شئون انسانى است. لکن این زیاده‏خواهىهمچون دیگر موارد، اگر کنترل‏ناشده و بدون اندازه‏گیرى باشد، به ضد خود تبدیل مى‏گردد. در نظام آفرینش الهى هم،چنین است که هر قضایى مبتنى بر قدرى است، چه رسد به شئونات و امورات انسانى که بى‏توزین و تقدیر به عدالت وکمال نمى‏انجامند. زیادى در نور، چشم را مى‏زند و زیادى در تیرگى، سوى آن را مى‏برد. چون همه طالب قدرتند، اگرمرزى نباشد تداخل و تعارض قدرت به ویرانى جامعه مى‏انجامد. آزادى نیز همین‏گونه است؛ هر کس طالب آزادىبى‏اندازه باشد، یعنى نفى آزادى دیگرى و در نتیجه، نفى آزادى خود را رقم مى‏زند.

     

    امر به معروف و نهى از منکر و آزادى انسان

    بدون شک، پدیده‏هاى جهان پیرامون ما با انسان تناسب و هماهنگى خاصى دارند که ما انسان‏ها تاکنون توانسته‏ایم بهبقاى خود ادامه دهیم. از طرفى، تردیدى نیست که انسان در جهت حفظ و بقاى خود تلاش مى‏کند؛ زیرا گاه میان برخى ازپدیده‏هاى طبیعت و خواست‏هاى انسان تعارض ایجاد مى‏شود. هرچند این تعارض، تعارض ذاتى نیست، لیکن طبعطبیعت مایل به حفظ وضع موجود خود است و خواست انسان در جهت تغییر و دگرگونى آن، براى بهره‏ورى و استفادهبهینه از آن در راستاى منافع خود. این کشمکش میان انسان و طبیعت که گاه براى آدمیان سنگین تمام شده و مى‏شودنشان مى‏دهد که انسان، آزادى مطلق در مواجهه با طبیعت پیرامون خود را ندارد.

    افزون بر این، خودِ قواى طبیعى و غریزى انسان نیز، حرکات انسان را تحت تأثیر خود قرار داده و گاه قدرت اراده وانتخاب آزاد را از او مى‏گیرند. در واقع، خواسته‏هاى معقول انسان همیشه با تمایلات غریزى او همسو و همراه نیستند. ازاین‏رو، ناگزیز میان آنها درگیرى و کشمکش ایجاد مى‏شود. بنابراین، انسان براى حفظ آزادى خود در دو جبهه مى‏جنگد.

    پس، آزادى انسان از ناحیه طبیعت و نیز خواسته‏ها و توانایى‏هاى درونى تحدید مى‏شود، لیکن باز جاى این سؤالهست که آیا خارج از این دو مقوله آنچه به عنوان آزادى براى انسان باقى مى‏ماند مى‏تواند بدون حدّ و حصر باشد یااینکه عوامل دیگرى هم هستند که به نحوى در مقابل آزادى انسان قرار مى‏گیرند؟

    آزادى یعنى اینکه عامل و مانعى جلوى رشد آن را نگیرد؛ چه بسا انسان امنیت و عوامل رشد و تربیت را داشته باشدولى موانعى جلوى رشد او را بگیرند. بنابراین، آزادى یعنى نبودن مانع.

    از این حیث، انسان‏هاى آزاده کسانى هستند که با موانع رشد و کمال خود مبارزه مى‏کنند، چه آن موانع از امور طبیعىباشند یا مصنوعى؛ یعنى خواه چیزى مانند سرما و گرما و سختى‏هاى زندگى که ناگزیر در زندگى هرکسى پیدا مى‏شود،باشند یا موانعى که از جانب افراد دیگر به دلایل مختلف ایجاد مى‏شوند.

    آزادى اجتماعى یعنى اینکه در اجتماع از طرف سایر افراد و اجتماع، آزادى داشته باشد و دیگران مانع و رادعى در راهرشد و تکامل او نباشند و جلوى فعالیت سازنده او را نگیرند. این حقیقت در آیات بسیارى از قرآن مجید به صراحتمورد تأکید قرار گرفته است. از آن جمله اینکه خداوند متعال ارزش انسان‏ها را در قدرت و ثروت و نژاد و پست و مقام وموقعیت آنها نمى‏داند، بلکه آنچه موجب ارزش بیشتر انسان‏ها مى‏شود و کرامت آنان را تضمین مى‏نماید، تقواىآنهاست.16 همچنین یکى از اهداف انبیا را اعطاى آزادى اجتماعى به بشر برشمرده است؛ یعنى افراد را از اسارتیکدیگر و از بندگى و بردگى همدیگر نجات دهند، از قید اوهام و خرافات و جاهلیت و تعصّبات بى‏جا و خرافه‏پرستى‏هابرهانند و راه زندگى انسانى و الهى را پیش پاى آنان بگسترانند. این مطلب آن‏قدر مهم است که بردگى دیگران و اطاعتبى‏چون و چراى از دیگران ـ البته بجز در مورد کسانى که خداوند اطاعت از آنها را لازم و بلکه واجب شمرده است ـ شرکبه حساب مى‏آید.

    در دین نکات بسیارى وجود دارد که ضامن و حافظ آزادى اجتماعى و فردى انسان است. حضرت على علیه‏السلاممى‏فرماید: «برده و بنده دیگرى مباش که خدا تو را آزاد آفریده است.»17 آن حضرت در بیانى دیگر مى‏فرماید: «تماممردم آزاد آفریده شده‏اند، مگر کسانى که از روى اختیار، بردگى را براى خود پذیرفته‏اند.»18

    بنابراین، آزادى اجتماعى انسان یک اصل مسلّم و بلکه امرى مقدّس است؛ و یک شهروند مى‏تواند به حکم شهروندبودن در یک جامعه از تمامى حقوق خدادادى خویش، از جمله آزادى، بهره‏مند گردد ولى به هر حال، انسان موجودىاجتماعى است و طبیعت فطرى‏اش، او را به زندگى در اجتماع سوق مى‏دهد و البته آن‏گاه که همه انسان‏ها مى‏خواهندآزادى بى‏قید و شرطى داشته باشند، آمال و اعمال آنها با یکدیگر تداخل پیدا مى‏کند. اینجاست که آدمى مى‏پذیرد دربرابر قانونى که حدودى براى اراده و افعال مردم معین کرده و اراده‏ها و افعال او را تعدیل نموده است، خضوع کند. پسهمان طبیعتى که به یک فرد انسان، آزادى مطلق در اراده و فعل مى‏دهد، اراده و فعل او را محدود و مقید مى‏سازد.

    وضع قانون براى تحدید آزادى و لزوم پیروى کردن از آن، امرى است که مورد اتفاق جمیع اندیشمندان شرقى وغربى است.19

    اگر در گذشته تلاش‏هاى زیادى براى توجیه غیرمنطقى استبداد و بردگى مى‏شد، امروزه تلاش‏هاى گسترده‏اى حتى درقالب قوانین براى توجیه غیرمنطقى آزادیهاى طبیعى صورت مى‏گیرد. هرچند در پنهان قلدران کار خود را مى‏کنند:انباشت سرمایه‏ها از یک‏سو و انباشت انواع سلاح‏هاى نابودکننده و ویرانگر از سوى دیگر. در حالى که اکثر مردم درچارچوب اندیشه‏ها و قوانین ضدبشرى تخدیر و مسخ شده‏اند و در کشمکش اینکه آیا آزادى مطلق خود را طلب کنند وبه دنبال رهایى مطلق باشند یا سر بر آستان قانون بگذارند، هزاران جرم و جنایت و بى‏عدالتى و ظلم و تجاوز و تعدّى هرروزه در گوشه و کنار جهان اتفاق مى‏افتد. همه اینها گویاى آن است که قوانین بشرى قدرت و توان برپایى عدالت وامنیت را که لازمه آزادى است، ندارند و نمى‏توانند تضمینى براى پاس‏دارى از آزادى انسان‏ها داشته باشند. حتى برخىقوانین سرپوش زیاده‏طلبى، شیطان‏منشى و هواپرستى برخى زورمداران است.

    به طور کلى، پس از گرایش‏هاى مادّى محض درباره تفسیر حیات و شئون حیاتى در علوم انسانى در دوران اخیر،آزادى فقط به معناى خواستن به طور کلى، بدون کمترین قید و شرطى به عنوان مطلوب‏ترین آرمان بشرى واردصحنه تفسیر حیات انسان‏ها گشت. آزادى به این معنى که بکلى فارغ از منطقه ارزش‏ها مطرح شده و به هر انسانىاجازه عمل به هر چه مورد میل و رغبت او بود مى‏داد، بجز تزاحم و پایمال کردن حقوق زندگى طبیعى انسان‏ها،آگاهانه یا ناآگاهانه، آن آزادى انسانى را که همه ادیان و علوم عالى انسانى و حکمت و اخلاق فاضله براى تکاملمطرح کرده بودند، از افق ارواح ناپدید کرد. اگر نتیجه نارواى طرح آزادى به معناى بى‏بند و بارى نبود، نمى‏شدآزادى روحى را که با عظمت‏ترین امتیاز روحى انسان‏هاست از دست آنان گرفت و آنان را به تاریخ حیوانى که درپشت سرگذاشته بودند، برگرداند. و همین براى شکست بشرى در مسیر تکامل کافى بود و همه ما مى‏دانیم که ترویجبى‏بند و بارى به نام آزادى مردم را از نعمت عظماى استقلال شخصیت و اختیارى که فقط آدمى در حال احساس آنخود را موجودى پابر جاى در عالم هستى مى‏بیند کاملاً محروم نمود.

    [20]

    بدون شک، تقریبا تمام جوامع انسانى داراى قانون هستند و البته قوانین جوامع نیز در ظاهر مخالف با خواسته‏هاىبى‏شمار مردم نیستند؛ لیکن در این مورد چند نکته را باید مورد توجه قرار داد.

    اسلام، دامنه حیات انسانى را منحصر به همین زندگى دنیا ندانسته و حیات واقعى را حیات آخرت مى‏داند و معتقداست که مؤثر و مفید به حال این حیات، یک سلسله معارف الهیه‏اى است که همه آنها مألاً، منحل به توحید مى‏شوند. ونیز عقیده دارد که این معارف جز در پرتو یک زندگى اجتماعى شایسته میسر نیست؛ زندگى‏اى که مبتنى بر عبادت خدا وخضوع در مقابل او و مبتنى بر عدالت اجتماعى باشد. به این دلیل است که اسلام عامل تکوّن اجتماعات بشر و ملاکوحدت آنها را دین توحید و یکتاپرستى قرار داده و وضع قانون را نیز بر همین اساس توحید گزارده است و در مرحلهقانون‏گذارى، تنها به تعدیل اراده‏ها، در اعمال و افعال مردم اکتفا ننموده، بلکه آن را با یک سلسله وظایف عبادى ومعارف حقه و اخلاق فاضله تتمیم و تکمیل فرموده است و ضمانت اجراى آن را نیز از یک طرف به عهده حکومتاسلامى و از طرف دیگر به عهده خود افراد و اجتماع گذارده که با یک ترتیب صحیح و علمى و عملى و همچنین به نامامر به معروف و نهى از منکر، در اجرا و زنده نگه داشتن احکام الهى کوشا باشند.

    از مهم‏ترین امورى که در این دین به چشم مى‏خورد، ارتباط و به هم پیوستگى کاملى است که بین اجزاى آن برقرارمى‏باشد و همین پیوستگى و ارتباط است که موجب وحدت کاملى بین اجزاى این دین شده است.21

    قانون به تنهایى نمى‏تواند مانع خلاف و جرم شود، هرچند که این قانون مترقّى و حتى مأخوذ از شرع باشد؛ چراکهحقیقت قوانین عمومى، چه الهى و چه غیرالهى، جز یک سلسله صورت‏هاى ذهنى نیست و این اراده انسان‏هاست کهمى‏تواند به آنها وجود خارجى داده، در جریان عمل واردشان کند. این همه کژرفتارى‏هاى حاصله در جوامع غربى، بهویژه بعد از جنگ جهانى اول و دوم، به واسطه این است که نظام قانون‏گذارى جهان متمدّن توجه لازم را به عاملى کهمى‏تواند اراده ملت‏ها و قوّت و سیطره آن را حفظ کنند، ننموده است و این عامل چیزى نیست جز اخلاق عالیه.

    لیکن اسلام، روش اجتماعى و قوانین خود را بر اساس اخلاق بنا کرده است و در تربیت مردم بر اساس موازیناخلاقى اهتمام زیادى نموده و ضمانت اجرایى قوانین را بر عهده تربیت اخلاقى نهاده است. این ضمانت اجرایى همانندپلیسى درونى همواره و در همه جا در نهان و آشکار و خلوت و جلوت همراه انسان بوده و مانع خلاف و خطامى‏شود.22

    بیان شد که انسان نمى‏تواند آزادى مطلق کسب کند؛ چراکه آزادى مطلق از آنِ خداست و انسان نمى‏تواند آزادى کاملبه دست آورد. هیچ چیز موجود محدود، نمى‏تواند نامحدود باشد. بنابراین، همان‏گونه که در مطالب پیش‏گفته اشاره شد،ناگزیر است مطیع یک‏سرى قوانین باشد. اما این اطاعت از چه قوانین و چه کسانى مجاز است و عقل و شرع آن رامى‏پسندد؟

    اگر مرحله اطاعت به طور منطقى و خودآگاهانه سپرى نشود، مسلما مرحله آزادى یا غیرقابل وصول خواهد بود و یااینکه طعم واقعى آزادى چشیده نخواهد شد. روى همین اصل است که ما در این دوران با بدترین وضع بشرى که تاریخبه یاد دارد، روبه‏رو شده‏ایم.

    البته وظیفه و مسئولیت بزرگان و سردمداران جامعه در هدایت مردم به بهره‏بردارى صحیح از آزادى، نافى مسئولیتمردم در قبال آزادى نیست. همه انسان‏ها در قبال حفظ سلامت جامعه و در جهت تلاش براى تعالى و تکامل فضایلمعنوى در جامعه و افراد مسئول هستند. یکى از مهم‏ترین دلایل تشریع احکامى مانند روزه، خمس، زکات، حج،نمازهاى جماعت و غیره همین نقشِ تربیتى ـ اجتماعى آنها و یادآورى مسئولیت همه انسان‏ها در قبال اجتماع است.23

    محرز شد که استفاده نامشروع یا تفسیر نامعقول یا برداشت نامربوط از آزادى و عدم رعایت حدّ و حدود آن، عاملاصلى سقوط جوامع انسانى است و این سرنوشت دیر یا زود در انتظار هر فرد و گروه و جامعه دیگرى است که مرتکبزیان‏کارى و بى‏عدالتى و بیدادگرى و فسق و فجور شوند. این وعده‏الهى‏است‏ووعده‏خداوندحق است.

    تشکیل اجتماع تجلّى یکى از فطریات انسان است و هدف از آن تعالى و رشد و کمال‏جویى و رسیدن به فضایلانسانى. بهره‏ها و نعمت‏ها و فرآورده‏هاى طبیعت و لذایذ و خوشى‏ها و زیبایى‏هاى آن شمشیر دو دمى هستند که درصورت درست استفاده کردن و دچار افراط و تفریط نشدن، انسان را به هدف مى‏رسانند و در غیر این صورت، جزخسران و نکبت و شقاوت در آخرت و سرگردانى و بى‏هویتى و بحران‏هاى روحى ـ روانى و دردهاى جانکاه وپلشتى‏هاى خردستیزِ میراننده روح، چیز دیگرى نیست. بنابراین، با عقل و خرد و وجدان و احساس مى‏توان پذیرفت وباور کرد که آزادى انسان مشروط و محدود است.

    به همین دلیل، در همه جوامع اعمال محدودیت بر سر راه آزادى‏جویى انسان‏ها صورت مى‏پذیرد. البته محدودهآزادى در غرب و جوامع غیردینى، تا جایى است که به منافع مادى، جسمى و حیاتى افراد آسیبى نرسد، حال آنکه دین وآخرت و سعادت انسان معنایى ندارد. ولى در اسلام، محدوده آزادى تا جایى است که منافع مادّى، جسمى، حیاتى ومعنوى افراد به خطر افتد. حکم وجوب امر به معروف و نهى از منکر و اعطاى حق آن به تمام افراد، اعم از زن و مرد، وآگاه ساختن مردم به حقوق خود، که نوعى از تعاون بر برّ و تقوا و احتراز از گناه و عدوان است، دلیل روشنى است برعنایت اسلام در ضرورت وجود آزادى براى امت اسلام. این امر به معروف و نهى از منکر مى‏تواند در همه زمینه‏ها ازجمله آزادى بیان، قلم، اجتماع و... متجلّى گردد.

    بنابراین، استفاده از مواهب و نعمت‏هاى وجودى و برخوردارى از حقوق خدادادى داراى فرهنگ مخصوص وتعیین‏شده‏اى است که باید شناخته و تبیین شود که آن نیز مبتنى بر فطرت است.

     

    ابزارهاى توزین حقوق

    پیش‏تر اشاره شد که همه شئون بشرى نیازمند توزین و تقدیر مى‏باشند. از جمله این شئون، حقوق به معناى کلى، ازجمله حقوق شهروندى هستند. در نظام کامل و تمام اسلام ابزارهاى توزین متنوعند که هر کدام بخشى از وظیفهسالم‏سازى و اندازه‏گیرى را بر عهده دارند. علاوه بر اینکه ترازوهاى شریعت نهاد و خداآفرین بر خلاف ترازوهاى بشرىکه تنها یک وظیفه و کارکرد دارند و آن‏هم توزین بى‏احساس و درمان است، علاوه بر توزین، ابزار کنترل و جبران نیزهستند. به تعبیر دیگر، ترازوهایى که توسط شریعت معرفى مى‏گردند هم کاستى و افزونى را مى‏نمایانند و هم علتکاهش و افزایش را و هم عامل و دارو و راهکار جبران و رفع نقیصه و مشکل را معرفى مى‏کنند. به طور خلاصه، درفرهنگ دینى، عوامل و ابزار کنترل و توزین حقوق چند امر است:

    الف. تقواى درونى، تا هم در مرحله شناخت و هم در مرتبه استفاده مانع دخالت هوا و هوس و وساوس نفسانىشود.

    ب. امر به معروف و نهى از منکر، تا ضمن نشان دادن وجود میکروب و مشکل بیمارى‏زا در جامعه، موجب برپایىنظام نظارت همگانى و جنبه مسئولیت‏پذیرى در قبال اجتماع و همنوعان گردد و مانع سقوط تدریجى جامعه و افولارزشها شود.

    ج. قانون، تا اولاً، سهم هر فرد از محصول زندگى اجتماعى معلوم شود و ثانیا، مانع دست‏درازى دیگران به سهم وحقوق دیگران گردد و ثالثا، در صورت تمرّد برخى از نظام عادلانه و تضییع حقوق دیگران، مجازات مناسب به منظورجبران حقوق ضایع شده یا عبرت‏آموزى دیگران، تجویز و اعمال گردد.

     

    نظارت اجتماعى

    این بحث در جامعه‏شناسى با این سؤال آغاز مى‏شود که اصولاً آیا نظارت اجتماعى بر رفتار افراد لازم است و چرا؟ درپاسخ باید گفت: آرى؛ زیرا خواست‏هاى انسان نامحدود، و امکانات جامعه محدود بوده و انسان اگر حد و مرزى نداشتهباشد ممکن است به حقوق دیگران تجاوز نماید. امروزه شاهدیم که با وجود نیروهاى بازدارنده در همه جوامع، چگونهجنگ و ستیز در سطح کشورها و گروه‏ها و حتى بین دو نفر در یک خانواده وجود دارد. وقتى زن و شوهر داراى حقوق ووظایف‏اند و ممکن است به اختلاف آنها بینجامد، پس چگونه جامعه نیاز به نظارت ندارد؟ فریضه امر به معروف و نهىاز منکر مصداق دقیق و اساسى نظارت اجتماعى است و بهترین راه و ضامن اجرایى قوانین الهى، عرفى و مصوبه است.سازوکارهاى نظارت اجتماعى به دو شکل رسمى و غیررسمى تقسیم مى‏شود. در شکل رسمى، نهادها و افرادى بهصورت مستقیم رفتار دیگران را کنترل مى‏کنند که تا حدى جنبه اجبار دارد؛ مثل قوانین انضباطى در مدرسه و یا قوانینراهنمایى و رانندگى در جامعه. اما سازوکار غیررسمى به عوامل تأثیرگذار به صورت غیرمستقیم گفته مى‏شود. نحوهپخش برنامه‏هاى رسانه‏ها و یا اصلاح زمینه‏هاى فساد در جامعه، مثل حجاب و یا در دسترس نبودن مواد مخدر،مى‏تواند غیرمستقیم از کشیده شدن به فساد و اعتیاد جلوگیرى کند. امر به معروف و نهى از منکر توسط همه افراد واجدشرایط و مسلمان، بهترین راه پیش‏گیرى و درمان آسیب‏ها و انحرافات اجتماعى است.

     

    قوانین اجتماعى

    هر جامعه‏اى باید قوانینى براى اداره امور مردم وضع کند. این قوانین ممکن است عرفى یا رسمى باشد. قانون، تعبیردیگر هنجار است که مطابق ارزش‏ها وضع مى‏گردد. به قوانینى که صرفا جنبه فردى و شخصى ندارند و براى اجراىاهداف نظام حاکم در جامعه تدوین شده‏اند، قوانین اجتماعى گفته مى‏شود. این قوانین، عامل ایجاد نظم و انضباط درجامعه هستند.

    قانون اجتماعى یک رابطه عینى منظم و نظام‏دارى است که بین یک رفتار جمعى با یک پدیده دیگر، اعم از اجتماعىو غیراجتماعى، مشاهده مى‏شود و سنت اجتماعى هم به همین معنا گرفته مى‏شود و «سنة اللّه» یعنى مجموعهروابطى عینى و خارجى که از ناحیه خداوند و در منظومه‏هاى طبیعى، انسانى، اجتماعى و تاریخى ترسیم و طراحىشده است و توسط دانشمندان و محققان عرصه‏هاى فوق کشف و شناخته مى‏شود.

    [24]

    قوانین اجتماعى نیز منشأ الهى، عرفى، قانونى و مصوبه دارند و اگر افراد جامعه قوانین الهى و دستورات دینى را انجامدهند، سعادت فرد و جامعه در آن لحاظ شده و به سبب در نظر گرفتن منافع جمعى و دوراندیش بودن این قوانین، صلاحو رستگارى بشر در آن وجود دارد. جالب اینکه تقوا و امر به معروف و نهى از منکر نیز افراد را دعوت به اطاعت از قوانینالهى مى‏کنند که هم تکلیف انسان مسلمان و هم مهم‏ترین راه سلامت جامعه و افراد آن است.

     

    حق و تکلیف

    هر انسانى داراى یک سرى حقوق است که هم از طرف شرع و هم از طرف قانون براى او جعل گردیده و انسان‏هاى دیگرو نیز حکومت‏ها موظف به رعایت آنها هستند؛ از قبیل آزادى، امنیت، هدایت، ازدواج، سلامتى تحصیل علم، دوستى،احترام، تأمین معاش از راه مشروع، برخوردارى از مواهب دنیایى و فرصت‏ها در جهت کمال و سعادت دنیایى و اخروى.

    در مقابل هر حقى، تکلیفى نیز براى انسان وضع گردیده است. در واقع، مردم هم تکلیف دارند و هم حقوق، وتکالیف آنان از حقوقشان سرچشمه مى‏گیرد.

    حق و تکلیف دو مفهوم متقابل و دو روى یک سکه‏اند؛ وقتى کسى حق دارد در ملک خودش هرگونه تصرفى بکند،پس دیگران تکلیف دارند که در ملک او هیچ تصرفى نکنند. در نتیجه، حق و تکلیف متقابلاً جعل مى‏شوند؛ یعنى هر جاحقى جعل مى‏شود حتما تکلیفى نیز جعل شده است و بعکس.

    باید توجه داشت که حق اختیارى است و تکلیف الزامى؛ کسى که در موردى حقى دارد مى‏تواند از آن استفاده بکند یانکند، ولى دیگران تکلیف دارند که حق وى‏رامحترم‏بشمارندوازاین‏تکلیف‏گریزوگزیرى‏ندارند.25

     

     

    نتیجه‏گیرى

    از مجموع مطالبى که گذشت مى‏توان به نتایجى چند اشاره نمود:

    1. امر به معروف و نهى از منکر ضمن اینکه خود یکى از حقوق شهروندى است، براى اصلاح جامعه و فایق آمدن برمشکلات قرار داده شده و بهترین راه براى سعادت جامعه و فرد26 و عالى‏ترین امکان براى حفظ و پاس‏دارى از حقوقشهروندى است.

    2. حقوق، از جمله حقوق شهروندى و مصادیق آن (مانند امر به معروف و نهى از منکر)، از جمله امور فطرى بوده واز ثبات برخوردارند. بنابراین، عدم اجراى آنها، مخالف فطرت بوده و نتیجه نامطلوب و ناخوشایندى را بر جامعهخواهد داشت. برخوردارى از امور فطرى مشروط به توزین است که یکى از این موازین، قانون الهى است که حکومتاسلامى وظیفه اجراى آن را دارد و اگر در این مسیر کوتاهى کند عواقب آن حتى بدتر و شدیدتر از بى‏توجهى آحاد جامعهخواهد بود.

    3. امر به معروف و نهى از منکر از یک طرف حق است و از طرف دیگر تکلیف.

    4. سخن آخر، پیامى از انسان کامل امام على علیه‏السلام است که فرمود: «خداوند تبه‏کاران گذشته را لعنت نکرد، مگر بهسبب ترک امر به معروف و نهى از منکر.»27

    5. لعنت به معناى دور شدن است. بنابراین، منظور حضرت آن است که برخى از مردمان گذشته از رحمت خداونددور نشدند، مگر به این دلیل که امر به معروف و نهى از منکر در میانشان ترک شد و به تدریج انواع زشتى‏ها و ناامنى‏ها وآفت‏هاى مختلف به سراغشان آمد و زندگى‏شان را تیره و تار و متعفن و غیرقابل تحمل نمود.


    • منابع
      ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، مؤسسه فرهنگى تحقیقاتى امیرالمؤمنین، 1379.
      ـ بسیج، احمدرضا و دیگران، نظارت نخبگان (در شناخت امر به معروف و نهى از منکر)، نجف‏آباد، دانشگاه آزاد اسلامى نجف‏آباد، 1386.
      ـ بنیاد نهج‏البلاغه، مسائل جامعه‏شناختى از دیدگاه على علیه‏السلام ، بى‏جا، امیدوار، 1373.
      ـ جعفرى، محمّدتقى، نظام حقوق جهانى بشر از دیدگاه اسلام و غرب، تهران، دفتر خدمات حقوقى بین‏المللى جمهورى اسلامى ایران،1370.
      ـ جواى آملى، عبداللّه، فلسفه حقوق بشر، قم، اسراء، چ دوم، 1377.
      ـ جونز، و، ت، خداوندان اندیشه سیاسى، ترجمه على رامین، تهران، امیرکبیر، چ دوم، 1361.
      ـ حرّ عاملى، محمّدبن حسن، وسائل الشیعه، بیروت، مؤسسه آل‏بیت، 1414 ق.
      ـ حسینى دشتى، سیدمصطفى، معارف و معاریف، بى‏جا، آرایه، 1379.
      ـ راغب اصفهانى، حسین، المفردات فى غریب القرآن، بى‏جا، آرایه، 1387.
      ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدرضا صالحى، بى‏جا، بنیاد علمى و فکرى علّامه طباطبائى، چ سوم، 1366.
      ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، اصول کافى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل‏البیت (ع)، 1348.
      ـ مصباح، محمّدتقى، حقوق و سیاست در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، چ دوم، 1379.

    • پى نوشت ها
      1 دکترى قرآن و منابع اسلامى، دانشگاه پیام نور قم. دریافت: 10/3/89 ـ پذیرش: 29/3/89.
      1ـ راغب اصفهانى، مفردات، ص 334، واژه «عرف».
      2ـ همان، ص 507، واژه «نکر».
      3ـ سیدمصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، ج 2، ص 504.
      4ـ راغب اصفهانى، مفردات، ص 132، واژه «حق».
      5ـ عبداللّه جوادى آملى، فلسفه حقوق بشر، ص 74.
      6ـ همان، ص 75.
      7ـ راغب اصفهانى، مفردات، ص 132، واژه «حق».
      8ـ عبداللّه جوادى آملى، فلسفه حقوق بشر، ص 139.
      9ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خ 28.
      10ـ عبداللّه جوادى آملى، فلسفه حقوق بشر، ص 76.
      11ـ همان، ص 77.
      12ـ همان، ص 166.
      13ـ همان، ص 20.
      14ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 4، ص 55ـ56.
      15ـ محمّدتقى مصباح، حقوق و سیاست در قرآن، ص 147ـ148.
      16ـ ر.ک: حجرات: 13.
      17ـ نهج‏البلاغه، ن 31.
      18ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 3، ص 243.
      19ـ ر.ک: و. ت. جونز، خداوندان اندیشه سیاسى، ترجمه على رامین، ج 2، قسمت دوم.
      20ـ محمّدتقى جعفرى، نظام حقوق جهانى بشر از دیدگاه اسلام و غرب، ص 109.
      21ـ سید محمّدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ترجمه محمدرضا صالحى، ج 4، ص 185.
      22ـ براى آگاهى بیشتر، ر.ک: همان، ص 157ـ224.
      23ـ ر.ک: نهج‏البلاغه، خ 83.
      24ـ بنیاد نهج‏البلاغه، مسائل جامعه‏شناختى از دیدگاه امام على علیه‏السلام، ص 249.
      25ـ محمّدتقى مصباح، حقوق و سیاست در قرآن، ص 30.
      26ـ احمدرضا بسیج و دیگران، نظارت نخبگان، ص 288.
      27ـ نهج‏البلاغه، خ 193.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بسیج، احمدرضا.(1389) امر به معروف و نهى از منکر و حقوق شهروندى. ماهنامه معرفت، 19(4)، 15-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    احمدرضا بسیج."امر به معروف و نهى از منکر و حقوق شهروندى". ماهنامه معرفت، 19، 4، 1389، 15-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بسیج، احمدرضا.(1389) 'امر به معروف و نهى از منکر و حقوق شهروندى'، ماهنامه معرفت، 19(4), pp. 15-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بسیج، احمدرضا. امر به معروف و نهى از منکر و حقوق شهروندى. معرفت، 19, 1389؛ 19(4): 15-