ابعادى نظرى در باب اسلام و ارتباطات
ضمیمه | اندازه |
---|---|
7.pdf | 247.68 کیلو بایت |
پروفسور سيدحميد مولانا
مترجم: محمّدحسين برجيان1
چكيده
در اين مقاله با تكيه بر مفاهيم حكومت و ارتباطات در اسلام، فرايند تبليغ به مثابه شاخص ارتباطات اجتماعى در اسلام محور بحث قرار گرفته است. اصول تعيينكننده مرزهاى اخلاقى تبليغ در اسلام پنج چيز است: 1. توحيد؛ 2. امر به معروف و نهى از منكر؛ 3. تقوا؛ 4. امت يا جامعه؛ 5. امانت.
ارتباط بين فرهنگى و بينالمللى (در اينجا تأكيد بر مليت است نه دولت ـ ملت) عناصر ضرورى امت اسلامىاند. بدينترتيب تبليغ نظريه ارتباطات و اخلاق در اسلام است و براى شناخت آن بايد به پنج اصل مهم و پايه در اسلام اشاره كرد: «توحيد» در مقام يك نظريه وحدتگراى اطلاعاتى و ارتباطاتى، «امر به معروف و نهى از منكر» به مثابه نظريه مسئوليت راهنمايى و عمل، «امت» به مثابه مفهوم جامعه جهانى، «تقوا» بيانگر نظام اخلاقى تبليغ در اسلام، و «امانت» بيانگر شايستگى مشروط انسان براى خلافت الهى.
كليدواژهها: تبليغ، توحيد، امر به معروف و نهى از منكر، تقوا، امت، امانت.
مقدّمه
در طول چندين دهه گذشته، تعدادى از مطالعات در مورد ارتباط بينالمللى دو ويژگى اساسى را آشكار ساختند. يكى ازآنها جهتگيرى قوممحورانه نظامهاى ارتباط جمعى كشورهاى صنعتى و بسيار پيشرفته، و دومى گردش «نامتقارن»اطلاعات در دنياست. اين دو ويژگى بر نظام رسانههاى جمعى دنيا حكمفرما و در واقع مسئول رفتارى نابرابر با وقايع،نامتوازن در اخبار و اطلاعات و همچنين پخش نامساوى قدرت در نظام جهاناند.
دقيقا از همينجاست كه نياز به قانون اخلاق حرفهاى بين روزنامهنگاران مسلمان در همه جاى دنيا الزامى و ايجادشبكهاى از انجمنهاى حرفهاى جهانى توسط آنان هم بىموقع و هم اجتنابناپذير به نظر مىرسد. اينكه تاكنون تقريباچنين انجمنهايى در سطح بينالمللى وجود نداشته، نشاندهنده اين است كه به اطلاعات و اخبار در ميان و بينكشورهاى اسلامى اولويت اندكى داده شده است. اين امر همچنين بيانگر بىتوجهى به فقدان رشد سازمانهاى رسانهاىبه درازاى يك قرن است كه تا اندازهاى نتيجه و پيامد سالهاى توأم با ظلم، استعمار و كنترل دولت مىباشد.
از انقلاب اسلامى در ايران تا اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهير شوروى سابق، از جنگ خليج فارس تا تجاوزآمريكا به عراق، دو دهه اخير، جهان شاهد جنبشهاى انقلابى عميق و فراگير با ماهيت اسلامى و در گيرىهاى مداوم ونظاممندى بوده كه سرزمينهاى اسلامى را فراگرفته است. تحولات جهان اسلام در طول اين دوره را رسانههاىغيرمسلمان نه تنها با مقدار زيادى تعصب، تحريف و قوممحورى گزارش كردهاند، بلكه بخش زيادى از آن گزارشها راعمدتا رسانهها و روزنامهنگاران غربى فراهم ساختهاند.
تحقيقات نشان مىدهد كه 99 درصد از وقايع جهان در معرض توجه خوانندگان قرار نمىگيرد؛ صرفا بدين علت كهرسانهها آنها را حذف مىكنند و بدون اهميت يا نامناسب در نظر مىگيرند. جهان اسلام، به ويژه، هدف بخش عمدهاى ازچنين شگردى بوده است. براى مثال، شش سطح به اصطلاح انتخاب متداول اخبار در ارتباطات جمعى را در نظربگيريد: 1. منابع توليد اطلاعات و اخبار؛ 2. روزنامهنگاران و خبرنگاران؛ 3. دفاتر مركزى خبرگزارىها؛ 4. روزنامههاىمحلى و دفاتر سردبيران؛ 5. سردبيران رسانههاى جمعى و دستآخر؛ 6. دريافتكنندگان، يعنى خوانندگان و تماشاگران.به طور تجربى گزارش شده است كه 98 درصد از اخبار و اطلاعات در سطوح 2 تا 6 و 92 درصد آن در سطوح 2تا 5حذف مىشود؛ بگذريم از آن مقدار حذفى كه از فرآيند گزينش از طرف خوانندگان و تماشاگران ناشى مىشود. وقتى اينقانون انتخاب (اصلح) داروينى در مورد وقايع و تحولات جهان اسلام ـ كه يك چهارم جمعيت دنيا را تشكيل مىدهد ـترجمه و به كار برده شود، در واقع مىتواند تأثير فراوانى روى برداشتهاى فردى و جمعى در مورد اسلام و پيروان آنداشته باشد. سؤال اساسى اين نيست كه اين كنترل و نظارت با چه شدت و حدتى اعمال مىشود، بلكه اين است كه اينكنترل را چه كسى، تحت چه شرايطى و براى چه هدفى اعمال مىكند.
فراخوانى براى تشكيل سازمان جهانى روزنامهنگاران مسلمان
نگاهى گذرا به فهرست انجمنهاى روزنامهنگاران و رسانههاى موجود در سراسر جهان به سرعت نشان مىدهد كهچگونه رسانهها بر شالوده مليت، منطقهگرايى، قوممحورى و حتى قضاياى مذهبى سازماندهى و بسيج مىشوند و ازجمله فعالترين سازمانهاى غيردولتى در سراسر جهان به شمار مىآيند. با وجود اين، شايان توجه است كه امروزه هيچانجمن حرفهاى روزنامهنگاران مسلمانى وجود ندارد كه بتواند معيارهاى اخلاقى و حرفهاى براى گزارش اخبار وضعكند، از حقوق آحاد روزنامهنگاران مسلمان دفاع كند، و تعليم و تربيت مردان و زنان جوانى را كه نماينده منبع اصلىمنابع انسانى فرهنگ و تمدن اسلامىاند، بر عهده گيرد.
چرا براى روزنامهنگاران مسلمان اهميت دارد كه شبكهاى از انجمنهايى داشته باشند تا رسالت حرفهاى آنها را به همپيوند دهد؟ جواب در حاقّ هسته فرهنگ سياسى اسلام نهفته است؛ زيرا اسلام تنها دين نيست، بلكه روش زندگى تام وتمامى براى ميليونها نفر در سراسر دنياست. بر خلاف ديگر نظامهاى عمده فرهنگى، اسلام از مرزهاى جغرافيايى وقومى و نژادى فراتر مىرود و براى كليت بشر جدوجهد مىكند. جان كلام اينكه، عناصر و اركان اجتماعى ـ فرهنگىِذاتى موجود در درون امت اسلامى و بين افراد آن، زمينهاى مشترك فراهم مىآورد و خطوط كلى ضرورتگونهاى ازگزارش خبرى را ترسيم مىكند كه براى فهم وقايع در جامعه جهانى حياتى است. چنين شبكهاى از انجمنهاى رسانهها وروزنامهنگاران مسلمان و سازمانهاى حرفهاى همچنين مىتواند در جايگاه پيشتازان و رواجدهندگان اهداف حرفهاى درداخل نظامهاى موجود سازمانهاى بينالمللى نقشى مهم ايفا كنند. بنابراين شبكهاى از انجمنهاى حرفهاى نه تنهامىتواند مبادله اطلاعات در ميان و بين مناطق مختلف جغرافيايى مشهور به جهان اسلام را افزايش دهد، بلكه مىتواندبسيج فعلىِ روزنامهنگاران و منافع مشترك آنان را تحريك كند.
شالوده تشكيل و بسيج چنين شبكههايى از انجمنها چه اصولى بايد باشند؟ بايد به ياد آوريم كه ارزشهاى خبرىدر جهان اسلام از ارزشهاى عام خبرى در جهان غيرمسلمان، و به ويژه در غرب، به طور قابل ملاحظهاى متفاوت است.براى نمونه مفهوم مصطلح «اخبار جدى» كه در رسانههاى غربى متداول است، با پنج علامتِ مشخصهاش، كلمههاىپرسشىِ «چه، كى، كجا، چرا، و چه كسى» و به مثابه مفهومى جامع ترويج مىشود. مشكل اصلى اين است كه به گيرندهچنين اخبارى با پنج كلمه پرسشى هرگز اجازه داده نمىشود كه اخبار را در كليت آن دريافت كند، بلكه آن را فقط بخشبخش دريافت مىكند؛ زيرا ساختار كل با آنچه «واقعيات ثابت و مسلم» در نظر گرفته مىشود، متفاوت است.اولويتهايى كه به ارزشهاى خبرى در غرب داده شده ـ نظير منافع بشرى، نزديكى، تازگى، نتيجه، و اهميت ـ با آنچه درمحيطها و بسترهاىاسلامى ارزش تلقّىمىشود،كاملاًمتفاوت است.
براى مثال، مفهوم «نزديكى» در رسانههاى غربى اصولاً يك مفهوم جغرافيايى و سه بعدى است. اطلاق اين مفهوم،به معناى مرسوم آن، بر جهان اسلام، اخبار اماكن دورى مانند: اندونزى، چين، آفريقا يا آمريكاى لاتين را حذف مىكند؛هنگامى كه رسانهها و مخاطبان آنها در جايى مانند ايالات متحده يا خاورميانه باشند. نزديكى در بافت اسلامى نهجغرافيايى است و نه سه بعدى، بلكه فرهنگى است؛ بدين معنا كه وقايع جامعه اسلامى (امت) بايد به كل جهان اسلامبدون در نظر گرفتن مليتها و كشورها مرتبط باشد و هست. عوامل منافع بشرى يا اهميت به خودى خود، توجيه كافىبراى گزارش اخبار در محيط و بستر اسلامى نيست. اخبار و اطلاعات براى امت كالاى اجتماعى است و نه صنايعفرهنگى.
يكى از اين ضررهاى ناشى از گزارشهاى غربى در مورد جهان اسلام معاصر اين است كه طى دهها سال در اروپا وآمريكا با اخبارى، هم داراى ماهيت همكارى و هم آكنده از تعارض در بستر فرهنگ عام روزنامهنگارى برخورد شدهاست و نه در بستر اسلامى. بنابراين، نتيجه عمده عرضه ناقص است؛ اگر نگوييم عرضه غيرواقعى بالفعل و ديرينهوقايع جهان اسلام آنطور كه اتفاق مىافتد. اين پالايش فروكاهنده مفهوم اطلاعات و اخبار روندى تدريجى بوده و طىدهها سال گسترش داشته است و در واقع، مسبب سوءبرداشتها و حتى تعصبات بسيارى بوده است. اين امر، فىنفسه،نوعى «بنيادگرايى» روزنامهنگارانه فراهم آورده است كه ادعاى كلىگرايى دارد و تحت پوشش آن، مسائلى مانند«بنيادگرايى اسلامى» به طور ناعادلانهاى بزرگ شده است.
در جهان در حال تغيير و سريعا رو به زوال ـ جايى كه ارزشها و عقايد پيوسته در حال تحوّلاند، و جايى كه وقايعداخلى و خارجى ملتها روز به روز پيشبينىناپذيرتر مىشوند و به دگرگونىهاى عميق سياسى، اقتصادى و فرهنگىمنجر مىشوند ـ روزنامهنگاران مسلمان در سراسر كره زمين بايد قلمرو فرهنگى و اطلاعاتى و نيز معيارهاى اخلاقى وحرفهاى خاص خود را تعريف كنند. يكى از ضعفهاى رسانههاى جهان اسلام اين واقعيت است كه سطح مشاركت افراديا انجمنها در اجتماعات و همايشهاى منطقهاى و بينالمللى پايين است. متقابلاً، قدرت غرب ـ يعنى، روزنامهنگارانو رسانههاى غربى و آمريكايى ـ در اين واقعيت نهفته است كه آنها نظاممند و شركتكنندگان دائم در كنفرانسها،همايشها، سمينارها، و سازمانهاى منطقهاى و بيناللملى مختلفاند. از طريق اين روند مشاركت و فرهنگپذيرىحرفهاى است كه افراد مىتوانند اميد داشته باشند كه به فرايند مرحله تصميمسازى كمك كنند و بياموزند كه چگونهبرنامه كار سازمانهاى بينالمللى را تحت تأثير قرار دهند.
با ارائه مثالى از جنگ خليج فارس در سال 1990ـ1991، اين موضوع به خوبى نشان داده مىشود. در طول اينبحران سياسى بينالمللى، به روزنامهنگاران و خبرنگاران متعلق به كشورهاى بزرگ اسلامى كه با مداخله ايالات متحدهو نيروهاى ائتلافى مخالف بودند، نه تنها اجازه ندادند كه بخشى از گروه خبرى باشند يا كشورهاى درگير در جنگ راپوشش دهند، بلكه جريان اطلاعات به دست آمده از جبهه جنگ را دولتهاى درگير يا منابع خبرى غرب كنترل ودستكارى كردند. وجود يك انجمن حرفهاى نيرومند از روزنامهنگاران مسلمان تفاوت قابل ملاحظهاى را به وجودمىآوَرْد؛ از اين جهت كه مىتوانست براى دستيابى به دستكم قسمتى از امتيازات اعطا شده به ديگر گروهها به طورجمعى اعمال فشار كند و شكايت خود را در سطوح حرفهاى و نهادى اظهار كند تا همه مردم جهان بشنوند. به علاوه، در«جبهه داخلى»وجود چنين انجمنهاى روزنامهنگارى حرفهاى اسلامى مىتواند پوشش وقايعى چون حج ساليانه را بهعنوان يك واقعه سياسى ـ مذهبى و اجتماعى ـ فرهنگىِ بزرگ به خوبى بشناساند تا كوچكشمارى آن در رسانههاىغيرمسلمان را خنثى كند.
يك قضيه اساسى ناظر به چنين شبكهاى از انجمنهاى حرفهاى، جهانبينى اسلام است كه اخبار و اطلاعات را بهعنوان روند توزيع دانش در نظر مىگيرد. خلاصه كلام، از منظر اسلام سازمانهاى رسانه جمعى و كارمندان آنها درگيرصحنهاى ظريفاند كه هم بر گِردِ توليد و هم بر گرد توزيع دانش تمركز يافته است. دليل آن اين است كه در اسلامواقعيات به خودى خود معنايى ندارند، اما همين كه در ساختار اجتماعى ـ اسلامىِ صحيح قرار گيرند، اطلاعاتى هستندكه به معرفت منتهى مىشوند.
شمارى از مفاهيمى كه جهانبينى اسلام را تشكيل مىدهند، مىتوانند اطلاعات و اساس اجتماعى چنين شبكهاى ازروزنامهنگاران باشند. اين مفاهيم، در ميان موارد ديگر، مفهوم توحيد (يگانگى خدا)، مفهوم علم (دانش)، معناى تقوا(ترس از خدا)، فرآيند عدل (عدالت)، مفهوم اجماع و شورا (مشورت)، آموزه امانت (منافع عمومى) و آخرين و نه كماهميتترين، امت (جامعه بزرگتر اسلامى) را دربر مىگيرد.
تعريف اصطلاحات
نظام اجتماعى فرآيندى از تعامل افراد، درون واحدى بزرگتر است كه جامعه ناميده مىشود، و خصيصهاى را نمايشمىدهد كه ابنخلدون، از متفكران مسلمان، آن را همبستگى (عصبيت) ناميد؛ اصطلاحى كه دوركيم هم بعدا در آثارش بهكار برد. نظام اجتماعى خودِ ارزش نيست، بلكه نظامى است از ارزشها و اعمال افراد كه برحسب معناى نمادين با هممرتبط شدهاند. از طرف ديگر، ارزشها وسيله حفظ تماميت فرهنگى و انسجام اجتماعىاند، و براى مشروعيتبخشيدن به شيوههاى اعمال عينىتر به كار مىآيند.1 در اينجا با موضوع نظامهاى فرهنگى سر و كار داريم و اينكه آنهاچگونه با مشكلات مفهومىسازى، نظريهپردازى و روشهاى اطلاعاتى و ارتباطاتى همكنشى دارند. زمينههاى فرهنگىچه تأثيرى روى مطالعات ارتباطات دارند؟ چه نظريهها و اعمال ارتباطى را پرورش مىدهند؟
جهان اسلام منطقه ژئوپلتيكى وسيع و متنوعى را دربر مىگيرد كه از اندونزى و اقيانوس آرام در شرق تا مراكش وساحل آتلانتيك در غرب، و از آسياى مركزى و هيماليا در شمال تا كشورهايى در آفريقاى جنوبى و اقيانوس هند امتداددارد. اسلام، يكى از مذاهب بزرگ جهان است كه يك چهارم جمعيت جهان، يعنى بيش از يك ميليارد نفر پيرو دارد. ازرحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله(572ـ632 م) و دوران چهار خليفه اول (632ـ661م) تا پايان جنگ جهانى اول و زوال امپراتورىعثمانى، جامعه اسلامى يك قدرت بزرگ جهانى بوده است. در بستر استعمارزدايى و افزايش تعداد دولت ـ كشورهاىداراى حق حاكميت، جهان اسلام از نظر سياسى و اقتصادى و غالبا فرهنگى رفته رفته جزئى از قلمرو موجود نظامجهانى جديد تحت سلطه غرب شد. روابط و مناسبات بين جهان اسلام و غرب در قرنهاى 19 و 20 جذب بسيارى ازكشورهاى اسلامى را به درون واحدهاى سياسى شبه سكولار از پادشاهىهاى موروثى تا جمهورىهاى غربى جديد ياجمهورىهاى به سبك نظامى افزايش داد. اين امر باعث تعارضاتى عميق بين سكولاريسم جديد و شريعت در سنتاسلامى شد.
به منظور فهم رسم و روالهاى جارى روزنامهنگارى در جهان اسلام و ارزيابى جهتگيرىهاى آينده آن، بررسىتعدادى از اصول اساسى كه چارچوب ارتباطات اسلامى براساس آنها استوار شدهاند و [نيز بررسى]اينكه چگونهجوامع اسلامى در نتيجه تحولات سياسى، اقتصادى و فرهنگى جهانى طى قرن گذشته به محدوديتهايى دچارشدهاند، ضرورى است. كانون توجه اصلى تجزيه و تحليل «ما» اصول اساسى روشهاى اخلاق اسلامى در ارتباطات واهداف و مقاصد ارتباطات اجتماعى خواهد بود. من در اينجا از اصطلاح ارتباطات اجتماعى به معناى گستردهترىاستفاده مىكنم تا همه انواع ارتباطات، از جمله روزنامهنگارى و ارتباط جمعى در زمينه اسلامى را دربر گيرد. اين فهمبايد به روشن ساختن عملكرد بعضى از مؤسسات جديد ارتباطى در جوامع اسلامى معاصر كمك كند.
لازم است بين اصطلاح اسلامىِ ارتباطاتِ اجتماعى يا تبليغ و مفهومهاى كلى ارتباطات، روزنامهنگارى، تبليغات وتهييج ـ كه معمولاً در نوشتههاى معاصر استفاده مىشود ـ تفاوت قائل شويم. كلمه communication (ارتباطات) ازواژه لاتين comunicoبه معناى «سهم» [= مشاركت] گرفته شده و اساسا يك فرآيند اجتماعى است كه به عمل افشا،رساند، يا مبادله آرا و نظريات، دانش، يا اطلاعات اشاره دارد. ارتباطات فرآيند دستيابى يا وسيله دستيابى بين دو ياچند نفر يا چند مكان است. همچنين در اين تعريف به تصريح يا به تلويح، مفهوم درجهاى از اعتماد وجود دارد كه بدونآن ارتباطات نمىتواند روى دهد. در رويكرد فروكاهشى آن، (تجزيه و تحليل رياضى، فنى، و علمى)، ارتباطات بامفهوم اطلاعات همراه است كه اين فرآيند را با رويدادهاى اتفاقى و نتايج و پيامدهاى مختلف احتمالى مرتبط مىسازد.اين ديدگاه ذرهباورانه بر جنبههاى كمى و خطى اين فرآيند، و نه معانى فرهنگى و شناختى آن تأكيد دارد.2روزنامهنگارى، آنچنانكه در غرب تعريف شده است، جمعآورى، نگارش، ويرايش و انتشار اخبار يا مقالات خبرى،افكار عمومى، و تفسيرهاى خبرى از طريق روزنامهها، مجلات، پخش و ديگر رسانههاى جديد است.
اصطلاح تبليغات (propaganda) يك مفهوم غربى است و نخستين بار كميته كاردينالها (تأسيس شده در 1622 بهدست پاپ گرهگورى) وابسته به كليساى كاتوليك رم كه وظيفه مراقبت و نظارت بر مأموريتهاى خارجى را بر عهدهداشت، آن را به كار برد. كلمه «propaganda»از واژه لاتين propagareگرفته شده و در اصل به معناى تبليغ انجيل وتأسيس كليسا در كشورهاى غيرمسيحى است. اما استعمال امروزى اصطلاح تبليغات در متون سياسى، جامعهشناختى،و تجارى به اوايل قرن بيستم بازمىگردد. از زمان جنگ جهانى اول تعريف اين اصطلاح تغيير يافته و بر وسيله اقناع ودستكارى افراد و رفتار جمعى در صحنههاى ملى و بينالمللى اشاره ضمنى دارد.3
بنابراين، به گفته جامعهشناس فرانسوى، ژاك الول «تبليغات مجموعهاى از روشهاى به كار گرفته شده به دستگروهى سازماندهى شده است كه درصدد است جمعى از افراد را كه از طريق دستكارىهاى روانشناختى از حيثروانشناختى متحد شده و در يك سازمان به هم پيوستهاند، به مشاركت فعال يا منفعلانه در عمل خود وادارد»4هارولد دى لاسول به شيوهاى تا حدودى مشابه، تبليغات را چنين تعريف كرده است: «دخل و تصرف در نمادها به عنوانيك وسيله اثرگذارى بر ايستارهاى مرتبط با موضوعات بحثبرانگيز».5 اين تعريف از تعريف رايج تبليغات به عنوانوسيلهاى براى ترويج و تبليغ ايدئولوژى، آموزه، يا آرا و نظرها، و تهييج در حكم وسيلهاى براى تحريك و ترغيب مردمبه انجام عمل خود به خودى پيروى مىكند. موضع كمونيستى راجع به تبليغات و تهييج، از نظر شيوهشناسى با موضعلاسول متفاوت است. بنابر تعريف ولاديمير اى لنين «يك تبليغاتچى افكار و نظرهاى بسيارى را به يك يا معدودى ازافراد ارائه مىدهد؛ تهييجگر فقط يك يا معدودى از افكار و نظرها را ارائه مىدهد، اما او اين افكار و نظرها را به تودهاى ازمردم ارائه مىدهد.»6
بنابراين توجه داشته باشيد كه لازم نيست تبليغاتچىهاى معاصر به يك ايدئولوژى يا آموزه باور داشته باشند. در اينخصوص تبليغاتچىها افرادى در خدمت دولت، حزب، مبارزات تبليغاتى سياسى يا تجارى، يا هر سازمان ديگرىهستند كه هريك براى استفاده از مهارت اين افراد آماده است. تبليغاتچىها كارشناسان فنى، ديوانسالاران، ومتخصصانى هستند كه ممكن است سرانجام از خودِ ايدئولوژى متنفر باشند.
از طرف ديگر تبليغ، انتشار و پخش نوعى اصل، عقيده، يا عمل و روش است. واژه اسلامى تبليغ، به معناى افزايشيا گسترش يك عقيده از طريق بازتوليد طبيعى است؛ تبليغ يك امتداد مكانى و زمانى و عمل شاخه شاخه شدن است.ارتباطات اجتماعى، روزنامهنگارى، و تبليغ در بافت اسلامى حد و مرزى اخلاقى و مجموعهاى از اصول راهنما دارد.تبليغ، در مفهومى وسيعتر، نظريهاى در ارتباطات و اخلاق است. اين نظريه ارتباطات و يكپارچگى جامعه جهانى راابنخلدون (1967) در مقدمه (مقدمهاى بر تاريخ) به خوبى بيان كرده است. در اين خصوص وى: «تبليغ صادقانه»(تبليغ) و همبستگى گروهى (عصبيّه) را به دو عامل اساسى در پيدايش قدرتهاى جهان در حكم دولتها و جوامعبزرگ ذكر مىكند.7 بنابراين، روزنامهنگارى به عنوان توليد، جمعآورى و پخش اطلاعات، اخبار و افكار عمومىمصداق تبليغ در عامترين مفهوم آن است.
ارتباطات و علم اخلاق: حدود و ثغور آنها
مطالعه ارتباطات اجتماعى در جامعه اسلامى در نخستين دوران و يقينا قبل از پيدايش نظام دولت ـ كشور مدرن ركنمنحصر به فردى در آن محسوب مىشود. اين بدان علت بود كه اين مطالعه، در سنتهاى اجتماعى و شفاهى و مفهومامت يا جامعه اسلامىِ بزرگتر ريشه داشت. به علاوه واحدهاى جغرافيايى كه اكنون كشورهاى اسلامى ناميده مىشوند،تحت تأثير شديد شيوهها، رفتارها، و رژيمهاى غربى متعارض با احكام اسلام نبودند. به استثناى جمهورى اسلامىايران، كه براساس مفهوم اسلامىِ دولت بنا شده است، بقيه كشورهاى اسلامى داراى نظامهاى حكومتىاى هستند كهآميزهاى از نظامهاى سنتى و جديد جمهورى يا پادشاهىاند. بدين ترتيب، قوانين اخلاقى و حقوقى آنها به شدت تحتتأثير ملاكهاى قضاوت غيراسلامى است. در بسيارى از تحليلهاى كنونى، بر اثر ناتوانى در تمايز بين يك دولت ـ كشورو يك دولت اسلامى خلط و التباس بزرگى پديد آمده است. بايد تأكيد كنيم در حالىكه دولت ـ كشور يك دولت سياسىاست. دولت اسلامى دولت يا جامعه [تقواپيشه] يا مذهبى ـ سياسى و «خداترس» است. زمينه بومشناختى ارتباطاتاجتماعى در جامعه اسلامى بر ارتباطات درون / ميان شخصى در مقابلِ گونههاى غيرشخصى، ارتباطات اجتماعى درمقابل ارتباطات ذرهاى، و ارتباطات بين فرهنگى در برابر ملىگرايى تأكيد مىكند.
با تغيير موضع از فرآيند ارتباطات اجتماعى به سوى تعريف اخلاق، بايد تأكيد كرد كه حد و مرزهاى مطالعهاى كه«اخلاق» ناميده مىشود، از فرهنگى به فرهنگى ديگر تفاوت مىكند. به منظور مطالعه حاضر، شيوهاى از اخلاق تعريفشده تا به معناى هر طرز عمل معقولى باشد كه به مدد آن تعيين مىكنيم كه يك فرد انسانى به عنوان يك شخص ياعضوى از جامعه بايد چه عملى را از روى اختيار به مثابه عملى «درست» انجام دهد. با استفاده از كلمه «فرد» به عنوانعضوى از جامعه، اين تعريف تمايزى بين اخلاق و سياست قائل نيست. از منظر اسلامى، مطالعه و اجراى سياست رانمىتوان از شيوههاى اخلاق جدا كرد؛ نياز است تعيين كنيم چه بايد باشد و نه اينكه آنچه را صرفا هست، تجزيه و تحليلكنيم. در نتيجه، مفهوم اخلاق در اينجا اساسا با برداشتهاى اسلام از رفتار (سلوك) به عنوان تحقيقى درباره ماهيتوحدانيت خداوند، بشر و طبيعت و شيوه دستيابى به آن سر و كار دارد.8
از عصر روشنفكرى، غرب به تدريج مذهب را از زندگى دنيايى جدا كرد. اداره اخلاقىِ زندگىِ روزمره، تا زمانى كهرفتارها با اخلاق عمومى ادراك شده در تعارض نباشند، به وجدان فردى واگذارده شد. در اسلام اين جدايى ساحت دينىاز ساحت دنيايى به وقوع نپيوست، و اگر نوگراهاى متأخر تلاشهايى در اين زمينه انجام دادند، اين فرآيند هرگز كاملنشد. بدين ترتيب در سراسر جوامع اسلامى نه تنها مذهب فرد را كاملاً احاطه كرده، بلكه از طريق كاربست اخلاقاجتماعى ـ مذهبى اسلامى، رفتار افراد را به طور عام شكل بخشيد. جان كلام، در حالى كه اخلاق مدرن در غرب درماهيت خود عمدتاً اجتماعى شده، در جوامع اسلامى اين قدرت، اجتماعى و مذهبى باقى مانده. چنانكه قرآنمىفرمايد: «گرامىترين شما نزد خداوند بهترين شما در رفتار است.»9 در سنت اسلامى، واژه ادب به معناى انضباطفكر يا هر رفتار ستودنى است كه به وسيله آن، فرد تعالى مىيابد.
تا قرن 19 شريعت اسلامى، بنيانهاى حقوقىِ عمده ـ اگر نگوييم تمام بنيانهاى حقوقى ناظر به رفتار اقتصادى وسياسى در جوامع اسلامى ـ را فراهم ساخت. تماس نزديك بين اسلام و كشورهاى صنعتى و پيشرفته غرب، همراه بافرآيند به استعمار درآوردن بخشهاى عمدهاى از آسيا و آفريقا، تعدادى از ارزشها و معيارهاى غربى را به اين جوامعوارد كرد. بدين ترتيب در آغاز قرن بيستم و با ورود وسايل ارتباطى، حمل و نقل، و فناورىها، حوزههاى مبادلاتتجارى و مدنى در جهت تغيير و دستيابى به شيوههاى جديد رفتار به طور ويژه درخور توجه از آب درآمد.
نخستين موقعيت محكم قانون اروپايى، قانون جزا و تجارت، در كشورهاى اسلامى (به ويژه در امپراتورى عثمانى)در نتيجه نظامهاى كاپيتولاسيون شكل گرفت كه تضمين كرد شهروندان اروپايى ساكن خاورميانه و قسمتهاى وسيعىاز آفريقا نه تحت حاكميت قوانين و رفتار اخلاقى اسلام، بلكه تحت حاكميت قوانين و سنتهاى خاص خودشان باشند.از اين گذشته، جنبشهاى اصلاحى نظير تنظيمات در عثمانى (1839ـ1876) و جنبش مشروطيت در ايران(1906ـ1911) در واقع ترجمه مستقيم قوانين فرانسه و ديگر كشورهاى اروپايى و بر آن بودند كه سكولاريسم را مستقرسازند و انواعى از قواعد سلوك را تزريق كردند كه به نحو خاصى اروپايى بودند. در مصر، اين فرآيند از 1875 به بعد، دراقتباس از قوانين اروپايى در حوزههايى چون تجارت و بازرگانى دريايى از اين هم فراتر رفت و شامل اجراى قوانينمدنىاى شد كه عمدتا بر اساس قوانين فرانسوى شكل گرفته بودند و تنها تعداد اندكى از مقرّرات از شريعت اخذ شدهبود. براى مثال، در حوزه روزنامهنگارى و راه و رسمهاى رسانهاى، بسيارى از كشورهاى اسلامى مفاهيم، هنجارها، وقواعد حقوقى غرب را، بدون ملاحظه مفهوم عامتر قوانين و اخلاق در اسلام، اقتباس كردند. بايد به ياد داشته باشيم كهمجموعه قوانين و اخلاق اسلامى بر اساس نردبان ارزشها: واجب، مستحب، مباح، مكروه و حرام دستهبندى مىشود.در ميان مذاهب فقهى گوناگون اسلام در زمينه امورى مانند مقولههاى واجب و حرام اجماع وجود دارد و اختلافاتمعمولاً ناظر به مقولات مكروه يا نامطلوب و مستحب است. تفاوت در درجه است كه اختلاف ناميده مىشود نهتفاوت در مقولات يا حداكثر اختلاف كه افتراق ناميده مىشود. وجود يك معيار اجماعى مختص فقه اسلامى است.قانونپژوهى و اخلاقپژوهى غربى حائز چنين شرايطى نيست.
ارتباطات و اعمال و تفكر اخلاقى در جوامع اسلامى
اعمال و تفكر اخلاقى كنونى در جوامع اسلامى ـ به ويژه از اين نظر كه ممكن است با جامعه، ارتباطات، و تعاملاتاجتماعى مرتبط باشند ـ معمولاً بر دو بعد مختلف و در عين حال مهم مبتنىاند:
1. اخلاق دينى هنجارى به گونهاى كه در منابع اوليه اسلامى، يعنى قرآن و سنت پيامبر و امامان توضيح داده شدهاست.
2. اخلاق سكولار هنجارى از سنت متداولِ افلاطونىِ يونان گرفته، تا سنت ايرانىِ مشاوره دادن به سلاطين و وزرادرباره امور حكومتى و سياسى، تا چارچوبهاى اخلاقى امروزىتر كه غرب آنها را از طريق «مدرنسازى»، «توسعه»،«صنعتىسازى» و «اومانيسم سكولار» معرفى كرده است.
در نخستين مقوله، مطالعه اصول اخلاقى در سنت دينى به سدههاى هشتم و نهم برمىگردد كه در اثناى اين دو سدهدو نظر پديد آمد: «عقلگراها» (آن دسته از افرادى كه موافق نظر عقلانى و رأى بودند) استدلال مىكردند كه هرجاراهنمايى واضحى از طريق قرآن يا سنت در كار نباشد، قضات و وكلاى اسلامى مىتوانند بر اساس مسائل اخلاقى ومعنوى قضاوت عقلانى كنند. «اهل حديث» بر اين تأكيد كردند كه قضاوتهاى اخلاقى و معنوى مىتوانند تنها بر قرآن وسنت مبتنى باشند. اين [مسئله]به مشاجرات عمدهاى در ميان گروههاى مختلف انجاميد كه در مطالعه به معتزلىها،اشعرىها، شافعىها، و حنبلىها معروفاند؛ گروههايى كه مواضع متفاوتى را در مسائل اخلاقى در اسلامِ سنتىگرفتهاند.
علاوه بر اين مكاتب فكرى مختلف، سنت نيرومندى در جريان غالب فلسفه اسلامى وجود دارد. اين امر عمدتا بهمثابه سهم فيلسوفان مسلمان در باب اخلاق در آثار فيلسوفانى چون فارابى (870ـ950)، ابنسينا يا ابوعلى سينا(980ـ1037) و ابنرشد (1126ـ1198) تلقّى مىشود. همه اين فيلسوفان سهم فراوانى در دانش ما راجع به منابعسنتهاى عرفانى، صوفيانه و يونانى در نظام اسلامى سنتى علم اخلاق داشتهاند.
اما ابنخلدون، پدر جامعهشناسى بود كه درباره ارتباطات به مثابه نهادى اجتماعى كه براساس نياز جامعه رشدمىيافت، نظريهپردازى كرد. ارتباطات اجتماعى بر اساس تبليغ براى شمار كثيرى از افراد متعلق به نژادها، زبانها وتاريخهاى متفاوت محل اجتماع مشتركى براى مشاركت در فرهنگى مشترك كه همانا اسلام بود فراهم آورد. به نظرابنخلدون، دولتها، حكومتها و نظامهاى سياسى داراى قدرت وسيع و اقتدار گسترده در اصول مذهبىاى ريشه دارندكه يا بر نبوت و تبليغ استوارند يا بر تبليغ صادقانه كه خطبا انجام مىدهند.10 ابنخلدون از نخستين متفكرانى بود كهخاطرنشان كرد ارتباطات مبتنى بر اخلاق شبكهاى از جامعه انسانى است و جريان چنين ارتباطاتى جهت و سرعتتحولات اجتماعى پويا را مشخص مىكند. از نظر وى، رويكرد تركيب ارتباطات اجتماعى و احساسات عصبيت ـ درمقايسه با آنچه كه مىتوان به سادگى از مفاهيم متداولتر دولتها، موقعيت سلسله مراتبى و نقش كه معمولاً در بحث ازسياست، دولت و سازمانهاى اجتماعى عمده به كار برده مىشد، اخذ كرد ـ راجع به رفتار سازمانى ديدگاهى پوياتر ارائهمىكند. بدين ترتيب وى نتيجه گرفت كه بدون احساس جمعى نمىتوان تبليغ را محقق كرد. بنابراين، رابطه ارتباطاتاجتماعى و اسلام از همين سرشت اين دو نهاد ناشى مىشود؛ يكى منبع ارزشهاى اجتماع است و ديگرى نظام ارزشىاجتماع، جامعه يا امت، را تبليغ، اشاعه و حفظ مىكند.
در سنت اسلامى معرفتشناسى، و بحث پايدار راجع به اخلاق در اسلام، در نوشتهها و بحث و گفتوگوىالهىدانان درباره خاستگاههاى حق، در كانون توجه قرار گرفته است. آنچه در پى مىآيد طرح كلى شمارى از مفاهيماساسى اسلامى است كه شالوده اخلاق ارتباطات اسلامى، و احساس يگانگى است و بايد در حاق، اخلاقروزنامهنگارى و وظايف روزنامهنگاران مسلمان باشد. اين مفاهيم منبع اكثر مشاجرات اجتماعى، سياسى، و اقتصادىمعاصر در جهان اسلام، به ويژه در رابطه با اخلاق سكولار هنجارى و تأثيرات و ارزشهاى برگرفته از غرب و سنتهاىغيراسلامى است.
نظريه توحيد
نخستين و اساسىترين ديدگاه درباره بشر و جهان در اسلام، نظريه توحيد است. توحيد به طور ضمنى به معناىوحدت، همبستگى و هماهنگى بين همه اجزاى جهان است. بدين ترتيب يكى از اساسىترين ستونهاى اخلاقى دنياىاسلام متولد مىشود: وجود هدف در خلقت و آزادسازى و آزادى نوع بشر از قيد و بندگى انواع چندگانه غيرخدايان. ايناصل بيانگر ضرورت بندگى انحصارى در برابر خداوند است و هرگونه ارتباط و پيام را، اعم از عقلانى، فرهنگى،اقتصادى و سياسى، كه بشر را برده مخلوقات قرار دهد، نفى مىكند. اصل توحيد همچنين هرگونه حق سلطه و قيموميتهر كس جز خدا را بر جامعه انسانى نفى مىكند. تنها وقتى مىتوان انتظار داشت جامعه از همه انحرافات و افراطها برىباشد كه امور جامعه را نيرويى متعالى به يك فرد يا شورايى از حكام داراى قدرتى متناسب با مسئوليتها در چارچوبحقوق اسلامى واگذارده باشد.
بنابراين همه قواعد رفتارى و قوانين مصنوع دست بشر كه قضاوت را به خودشان يا به هر مقام و مرجع يا نهادى جزدر راستاى اطاعت از «حكم خود خدا» يا اجراى آن اختصاص دهند، بىاعتبارند. از اينرو، همه قوانين مصنوع بشر،محتواى ارتباطات، رسانههاى جمعى، و تجمعات عمومى كه مىكوشند حاكميت اللّه را محدود كنند، بىاعتبارند. اصلتوحيد، اگر به اجرا درآيد، اصل راهنمايى براى ترسيم حد و مرزهاى مشروعيت سياسى، اجتماعى، و فرهنگىِ نظامِارتباطى فرضى خواهد بود. محتواى تبليغ نبايد در مسير ايجاد يا زنده نگاه داشتن بتهاى سياسى، اجتماعى، اقتصادىو فرهنگى باشد؛ و همينطور براساس اين اصل مجاز نيستند كه كيش شخصيت را ترويج كنند.
بر اساس اصل توحيد ملاحظه اخلاقى بنيادين ديگرى در تبليغ روشن مىشود: تخريب ساختارهاى فكرى مبتنى بردوگانهپرستى، نژادپرستى، قبيلهگرايى، و تفوق فاميلى. نقش نظام ارتباطى در جامعه اسلامى، براساس اين اصل، درهمشكستن بتها، قطع وابستگى به بيگانگان، و به حركت درآوردن امت يا جامعه به سوى آينده است. بدين ترتيب، يكىاز كاركردهاى مهم تبليغ، از بين بردن اسطورههاست. در جهان معاصر ما، اين اسطورهها چه بسا شامل «قدرت»،«پيشرفت» و «مدرنسازى» باشند. شخصيتهاى نماينده اين اسطورهها را نبايد فوق بشر تلقّى كرد. براساس اين اصليكى از اين دوگانهپرستىها، مفهوم سكولار جدايى دين از سياست است.
اصل توحيد همچنين مستلزم فقدان هر مركز اقتصادى، سياسى، فكرى و مراكز ديگر، از جمله رسانه است؛ مراكزىكه ممكن است در آنها تجميع قدرت صورت پذيرد. هنگامى كه از ناحيه افراد و نهادها مسئوليت اجتماعى در كار نباشد،آزادى بيان و اجتماع و آزادى ارتباطات رسانهاى بىمعناست. مبارزه با كيش شخصيت و هر نهاد اجتماعى مرتبط با آن،مبارزه با آن نظام ارتباطىاى است كه مىكوشد آن را تبليغ كند.
ملاحظه ديگر براساس چارچوب اخلاقى توحيد نبرد با بنيادهاى مادى دوگانهپرستى است. چون در ميانويژگىهاى دوگانهپرستى آرزوى برترى از طريق ثروت وجود دارد، محتواى روزنامهنگارى و ارتباطات اجتماعى نبايدبرارزش ثروت در مقابل رشد معنوى و حذف اشكال و خطوط جداكننده تأكيد كند.
آموزه مسئوليت، هدايت و عمل
دومين اصل راهنماى حدود و ثغور اخلاقى تبليغ در اسلام آموزه امر به معروف و نهى از منكر است. معناى ضمنى وصريح اين اصل، مفهوم مسئوليت فردى و جمعى در قبال آمادهسازى نسل بعدى براى پذيرش دستورهاى اسلام و منتفعشدن از آنهاست. مسلمانها مسئوليت هدايت يكديگر را بر عهده دارند، و هر نسل موظف است نسل بعدى را هدايتكند. قرآن اين مطلب را چنين بيان مىكند: «ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّرَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ.»(نحل: 125) اين آيه مسئوليتهاى مسلمانان را در هدايتيكديگر، به ويژه آن دسته از افراد و نهادهايى كه مسئوليت رهبرى و تبليغ آرمانهاى اسلام را بر عهده دارند، خاطرنشانمىكند. اين امر همه نهادهاى مربوط به ارتباطات اجتماعى مانند مطبوعات، راديو، تلويزيون و سينما و همچنين آحادشهروند هر جامعهاى را دربر مىگيرد.
بنابراين، مفهوم ويژه نظريه مسئوليت اجتماعى در مورد آموزه اخلاقى (امر به معروف و نهى از منكر) طراحى شدهاست. در طول تاريخ، در جوامع و اجتماعات اسلامى اين مفهوم بُعد ديگرى به خود گرفته است؛ چون اسلام به عنوانيك دين نظاممند و جامع مجموعهاى از نظرها و واقعيتهاى به هم مرتبط است كه كل حوزه عمل و عقيده انسانى،اعتقادات و آداب و رسوم، تفكر، گفتار و كردار را پوشش مىدهد. اين امر به ويژه در پرتو اين واقعيت اهميت دارد كهاسلام نه تنها، مانند بسيارى از اديان ديگر، مجموعهاى از مسائل كلامى، بلكه مجموعهاى از چارچوبهاى جامعحقوقى است كه بر هر عمل فرد در جامعه، و در دنيا به طور كلى حاكم است.
براى مثال، در سطح جمعى و اجتماعى، به اين آموزه به طور نظاممند در مساجد جوامع اسلامى عمل شده است. اززمان پيامبر، مسجد مجراى عمده ارتباطات عمومى و اجتماعى و هميشه تكيهگاه جنبشهاى فرهنگى و معنوى بودهاست. مسجد نه تنها نقش تهذيب نفس، بلكه نقش اكتساب دانش و اطلاعات امور عمومى را ايفا كرده است. سالهاىمتمادى مساجد و دانشگاههاى عمده در مصر، ايران، اسپانيا و بسيارى از بخشهاى آسياى مركزى و ديگر مناطقاسلامى در كنار يكديگر يا در درون هم وجود داشتهاند. در واقع، در سنت اسلامى بسيارى از مساجد مراكز آموزش عالىبودهاند. امروز در تعدادى از جوامع اسلامى نظامهاى «ارتباطات جمعى»به خوبى در درون نظامهاى سنتى و كلاسيكارتباطات اجتماعى مساجد، به ويژه نمازهاى جمعه ادغام شدهاند. 11 نتيجه آن، سطح بالايى از سازماندهى و بسيجبوده است كه روند مشاركت سياسى، فرهنگى، اقتصادى، و نظامى را كاملاً كارآمد ساخته است.
اينجاست كه مفهوم شهادت در اسلام و مفهوم جهاد، تنها در صورتى به فهم درمىآيد كه آموزه امر به معروف و نهىاز منكر ـ كه به اختصار آورديم ـ به درستى درك شود. واژه اسلام از ريشه عربى سلم مشتق شده و به معناى تسليم وصلح يا تبعيت صلحآميز از اراده الهى است. بنابراين، مفهوم شهادت مانند همه ديگر مفاهيم اسلامى، كاملاً با مفهومتوحيد، يا يگانگى مطلق خدا، نوع بشر و جهان مرتبط است. در اين معنا، بر اساس نظريه مسئوليت اجتماعى (امر بهمعروف و نهى از منكر)، مفهوم جهاد استثنا نيست. بنابراين، در چارچوب اخلاقى و ديدگاه اسلامى، شهادت و جهاد رانمىتوانيم صرفا بر حسب شفاعت و وساطت توضيح دهيم؛ اين مفاهيم را بايد در چارچوب اصل عليت، و نه فقط بهعنوان واسطه معنوى به طور فهم درآورد. كوتاه سخن آنكه، از نظر اسلام، بدون جهاد و تبليغ در راه خدا شهادتى در كارنيست.
مفهوم جامعه
سومين مفهوم بنيادين در تعيين ماهيت تبليغ و اخلاق اجتماعى و حدود و ثغور آنها، به ويژه تا آنجا كه به زندگى سياسىفرد و جامعه اسلامى مربوط مىشود، امت است. مفهوم امت از حد و مرزهاى ملى و سياسى فراتر مىرود. امتاسلامى از مفهوم نظامهاى دولت ـ كشور جديد فراتر مىرود: امت اسلامى مفهومى دينى ـ اقتصادى است و تنها درصورتى كه اسلام آن را تغذيه و بر آن حكومت كند، تحقق مىيابد. مفهوم امت در اسلام تمايز قاطعى بين خصوصى وعمومى نمىگذارد؛ بنابراين، آنچه به طور عام از امت مطالبه مىشود، از تكتك اعضاى آن نيز مطالبه مىشود. درنتيجه، امت بايد الگو باشد و بالاترين معيارهاى كارآيى و معيار و ملاك براى ديگران را تعيين مىكند. بايد از افراط واسراف و تبذير اجتناب كند، استوار و ثابتقدم باشد و بداند چه چيزى را بپذيرد و چه چيز را رد كند، براى خود اصولىداشته باشد و در عين حال در برابر جنبههاى متغير زندگى بشرى انعطافپذير باقى بماند.
بر اساس مفهوم امت، نژاد به عنوان بنيان كشور پذيرفته نيست. ارزشها تابع تقوا هستند و نظام اجتماعى اسلام بربرابرى، عدالت و مالكيت مردم مبتنى است. هيچ فرد يا طبقهاى از افراد نبايد بر كشور حاكم شود، آن را استثمار كند يافاسد سازد. ارتباطات بين فرهنگى و بينالمللى ـ در اينجا تأكيد بر مليت است و نه دولت ـ كشور ـ از مؤلفههاى ضرورىامت اسلامى هستند. قرآن مىفرمايد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّأَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ.» (حجرات: 13)
در امت اسلامى حاكميت «كشور» به خدا تعلق دارد، و نه به حاكم و نه حتى به خود مردم. حاكم يا رهبران، فقط مجريانكارگزار منتخب مردماند تا بر اساس قانون اسلام و مفهوم توحيد به مردم خدمت كنند. هر شهروند در «كشور» اسلامىبايد بهترين مشاورههاى خود را در امور عمومى ارائه كند و حق دارد چنين كند. بدين ترتيب، شيوههاى مشورتى درسياست نه تنها به رسميت شناخته مىشود، بلكه وظيفه اخلاقى و معنوى مردم و حاكم است. علاوه بر اين، از نظراسلام بشر از آزادى و اختيار برخوردار است، به طورى كه با مداخله در عملكرد هنجارهاى جامعه و دستكارى خلاقانهآنها بر اساس قرآن و سنت، مىتواند شالوده آينده بهترى را هم براى فرد و هم براى اجتماع طراحى و ايجاد كند.
بر اساس امت، اسلام مفهوم جديدى از جامعه ارائه مىكند. يكى از مهمترين ابعاد امت اين است كه اسلام بين افرادبه عنوان اعضاى جامعه خود تمايزى قائل نمىشود. نژاد، قوميت، قبيلهگرايى و ملىگرايى جايگاهى ندارند كه بين يكعضو جامعه و بقيه اعضا فرقى بگذارند. مليتها، تفاوتهاى فرهنگى و عوامل جغرافيايى پذيرفته شدهاند، ولى سلطهمبتنى بر مليت، رد شده است. فرد و روابط و مناسبات وى با جامعه است كه با ارزش تلقّى مىشود؛ اما اين رابطه بهتنهايى يگانه هدف فىنفسه نيست، فرد و جامعه هر دو بايد رابطه خود را با خدا روشن كنند: آيا افراد در اجتماع بر ضدخدا هستند يا تحت [فرمان]او؟ امت به عنوان يك سازمان اجتماعى بر جامعهگرايى و اجتماع (جمع) مبتنى برمعتقدات اسلامى تأكيد مىكند و نه بر ميان فردگرايى. قرارداد اجتماعىاى كه شالوده امت را تشكيل مىدهد، بر اراده آزادمعطوف به انتخاب تعريف نشده مبتنى نيست، بلكه تابع هنجارهاى متعالىتر يعنى اراده خداست. انسجام اجتماعى برحقوق الهى مبتنى است و نه بر حقوق طبيعى. از اينرو، اصطلاح حكومت روحانيون را ـ كه اغلب در غرب از آن نام بردهمىشود ـ نمىتوان بر جامعه اسلامى اطلاق كرد؛ چون مفهوم كليسا به عنوان يك نهاد دينى براى اسلام، كه به منزله يكدين هر دو قدرت دنيايى و معنوى را تركيب مىكند، بيگانه است. اسلام ايدئولوژيى است كه هيچ شاكله متمركزى ندارد؛با اين همه، يكتاپرستى آن به طور ضمنى بر نظم جهانى واحد طرفدار جهانشمولى اصول اخلاقى دلالت دارد. امتفراتر از دولت ـ كشور است؛ از اين حيث كه در اسلام مفهوم جامعه را نمىتوان با مجموعهاى از مراحل توسعه اجتماعىكه در تاريخ جوامع غربى ـ عمدتا مراحل «جامعه سياسى» يا «جامعه نظامى» مستقل و متحد ـ يافت مىشود، مقايسهكرد.
جنبشهاى مدرنسازى در جوامع اسلامى طى صد سال گذشته تا حدودى به سبب اينكه قادر نبودند آموزهاىمنسجم و مبتنى بر وحدت نيروهاى دنيايى و معنوى را، يعنى ارتباط متقابل بين دولت و آنچه به عنوان جامعه مدنىشناخته مىشود، با دقت شرح دهند، شكست خوردهاند. «اصلاحگرايى» اسلامى به رغم وحدت آرمانى خود، نتوانستوجوه چند بعدى جامعه را كه همانا امت بود، مورد ملاحظه قرار دهد. در عوض، فرهنگ سياسى آن، شيوه بسيج آن، وچارچوب ادارىاش در مفهوم نظام دولت ـ كشور مدرن و ديوانسالارى آن تثبيت شد. تلاشهايى صورت گرفت تاالگوها، و نه سرمشق مسلطى كه در مقابل معناى امت قد برافراشته بود، تغيير دهد.12
در اين چارچوب سياسى، معنوى و اخلاقى است كه روزنامهنگارى بايد نقش فراگيرى را در حفظ و نگهدارىوحدت جامعه اسلامى ايفا كند. بدين ترتيب، ارتباطات در هر دو سطح ميان فردى و اجتماعى براى كاركرد امت هماساسى و هم حياتى است؛ چون ارتباط هماهنگ و يكپارچه بين خداوند، فرد و جامعه را پشتيبانى و بدان تشويقمىكند.
اصل تقوا
چهارمين اصلى كه در اينجا كوتاه شرح داده مىشود تا چارچوب اخلاقى روزنامهنگارى را در جوامع اسلامى توصيفكند، مفهوم تقواست. در جوامع اسلامى معمولاً تقوا در رابطه با «خداترسىِ» فرد و توانايى حفظ خود در مقابل نيروهاىغيراخلاقى كه چه بسا محيط را تسليم خود كند، به كار برده مىشود؛ اما مفهوم تقوا از اين معناى متداول فراتر مىرود.تقوا ظرفيت فردى، معنوى، اخلاقى، روحانى، و روانشناختى است كه خود را تا آن سطح عالى بالا مىكشد و مىبرد كهفرد را تقريبا از خاصيتهاى مادى مفرط در دنيا مصونيت مىبخشد و فرد را تا سطح عالىِ خودآگاهىِ پيامبرگونه رفعتمىبخشد.
فرض بر اين است كه آدميان در فطرت خويش واجد مجموعهاى از عناصر الهىاند كه با اجزاى مادى كه در حيوانات،گياهان و اشياى بىجان وجود دارند، متفاوتاند. آدميان به موهبت بزرگى و وقار ذاتى آراستهاند. با پذيرش اين امر كهآزادى انتخاب شرط ايفاى وظايف است، فرد مسئول است كه وظايف و تكاليف خود را در چارچوب اخلاق اسلامىانجام دهد. كوتاه سخن آنكه، پذيرفته شده است كه آدميان برخى از اعمال خود را تنها تحت تأثير مجموعهاى ازاحساسات اخلاقى انجام مىدهند و نه به قصد اينكه سودى ببرند يا دفع ضررى كنند. بنابراين، تقوا به عنوان فضيلت وعنصرى مهم در چارچوب اخلاقى ارتباطات اسلامى، هم در سطح فرد و هم در سطح جامعه، بايد جزء بنيادين تقريبا هرعمل يك مسلمان باشد.
براى مثال، روزه نهادى است كه افراد مختلف در زمانها و مكانهاى مختلف انجام مىدهند. در دوران جديد، روزهگرفتن دو شكل افراطىِ رعايت تشريفات عبادى و اعتصاب غذا يا رژيم غذايى به خود گرفته است. ليكن روزه اسلامى ازاين جهت متفاوت است كه اگر از تقوا سرچشمه نگيرد و بدان نينجامد، روزه محسوب نمىشود. قرآن مىگويد: «يَا أَيُّهَاالَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ.»(بقره: 183) در سطح رهبرى امت وجامعه، سطح بالاى تقواست كه بايد مهمترين عمل محسوب و ارزشگذارى شود. دانش فنى، توانايى مديريت، دانشعملى و علمى، و مهارتهاى ارتباطى و غيره اگر با تقوا همراه نباشد، نمىتواند و نبايد يگانه معيار ارتقا در يك بستراسلامى باشد. در سنت اسلامى، هدايت سياست و روزنامهنگارى با تقوا همراه است و آن دسته از كسانى كه درجهاى ازتقوا را دارا نباشند، با بحران مشروعيت مواجه مىشوند.
معناى امانت
پنجمين و آخرين اصلى كه در اين مقاله به اجمال آورديم، مفهوم امانت است. واژه امانت يعنى مسئوليت بزرگ وخطيرى كه خداوند متعال با لحاظ اعمال بشر در اين دنيا بر دوش او نهاده است. مناسبترين نظر در مورد اين مفهوم كهچه بسا در هدايت مطبوعات و رسانهها كاربرد دارد، اين است كه امانت به خلافت الهى اشاره دارد كه تنها انسان براى آنلياقت دارد و هيچ موجود ديگرى در اين افتخار با وى سهيم نيست. قرآن كريم مىفرمايد: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَىالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوما جَهُولاً.» (احزاب: 72)
بدين ترتيب، شايستگى انسان براى خلافت الهى كم و مشروط است به اينكه او بايد به قواعد گرانبهاى اخلاقى كهوى را به عالىترين موجود تبديل مىكند، عمل كند. از ميان همه مخلوقات، آدميان بهترين و شريفترين مخلوقاتاند.اينجا بايد متذكر شد كه حقوق و وظايف متقابلاند. بنابراين، خدمت به منافع عمومى يكى از وظايف اخلاقى اصلىرسانههاست.
امانت به معناى فرائض است. يك بعد امانت اين است كه آن را تنها به فردى مىتوان داد كه توانايى و قدرت تحملمسئوليتها و اجراى دستورهاى خداوند را داشته باشد. بدين ترتيب، در اسلام پيشرفت واقعى پيشرفت اخلاقى است ونه پيشرفت صرفا مادى؛ چراكه قسم اخير به امور گذراى زندگى اشاره دارد. معناى آزادى در اسلام با آنچه در غرب از آنمىفهمند، كاملاً تفاوت دارد. آزادى نه امتياز است و نه حق مطلق فرد.
نتيجهگيرى
در اين مقاله تلاش شده است تا لوازم اسلامى دانش ما درباره پويايىشناسى ناظر به بومشناسى ارزيابى شود. شمارى ازمفاهيم ارائه و بررسى شد تا پديده ارتباطات و اخلاق در بسترى اسلامى به فهم درآيد. نشان داده شد كه فيلسوفان ومتفكران مسلمان در طول تاريخ نه تنها اهميت ارتباطات و اخلاق را در تعيين طرح كلى فرهنگى تمدن اسلامىپذيرفتهاند، بلكه موازنه مناسب بين تمايلات دنيايى و آسمانى را يك حقيقت مسلّم گرفتهاند. ولى طى قرن گذشته و بهويژه در چهار دهه گذشته، در نتيجه ورود چارچوب ملى و سكولار و مفاهيم و شيوههاى ارتباطى و اخلاقى همراه با آندر درون كشورهاى اسلامى دوگانگى و تضاد پديد آمده است. در نتيجه تعارض بين «فرهنگ رسمىِ» نخبگان حاكم، كهدر بسيارى از موارد اكنون نماينده و رواجدهنده نفوذ غرب هستند و «فرهنگ اسلامى سنتى» تودهها كه در قرنها تجربهمذهبى ـ سياسى، و اجتماعى ـ اخلاقى ريشه دارد، بحران مشروعيت پديد آمده است.
اين تعارض اخلاقى و ارتباطى در ساختار و كاربرد وسايل ارتباطى در اختيار اين دو فرهنگ بهتر از هر جاى ديگرىبه تصوير كشيده شده است. شواهد قاطع بيانگر آن است كه جوامع اسلامى در مجموع به اخلاق ارتباطىِ مدرن كه ازبيرون فرهنگ خودشان نشئت گرفته است جواب مثبتى ندادهاند و در جهان اسلام پسا استعمارى نظام سياسى وارتباطى اخذ شده از غرب، پايگاه مردمى وسيعى به دست نياورده است. برعكس، چنين نظامهاى سياسى و ارتباطى بهطور روزافزون اقتدارگرا، ديكتاتورى و نظامى شدهاند. بنابراين، چنانكه بيان شد، امروزه در جوامع مسلمان دوچارچوب و شيوه رقيب اخلاقى مانعتالجمع وجود دارد: فرهنگ سياسى وارداتىِ طبقات حاكم و فرهنگ سياسى وبومىِ تودههاى مسلمان.
نگاهى به جنبشهاى اصلاحى پيشامدرن سدههاى 18 و 19 كه بخش زيادى از جهان اسلام را درنورديد، درسهايىارائه مىكند. اين جنبشها در خود بطن جهان اسلام به وجود آمدند و در جهت اصلاح شرور اجتماعى و ارتقاىمعيارهاى اخلاقى جامعه حركت كردند. چنين جنبشهايى از مسلمانان خواستند تا بيدار شوند و خود را از سلطهاقتصادى، سياسى، نظامى و فرهنگى غرب برهانند و پيرايشهاى درونى لازم را كه موجب توانمندى در حفظ اصول وتهذيب اخلاقى و معنوى مىشود، انجام دهند. اين جنبشها را عمدتا نتيجه نفوذ غرب بر دنياى اسلام دانستن، خطاخواهد بود. همه اين جنبشها، بدون استثنا، بر بازگشت به سنت و اخلاق اسلام تأكيد كردهاند.13جنبشهاى كنونى درجهان اسلام صرفا تداوم جنبشهاى پيشامدرن هستند كه كوشيدند تضادهايى را كه نيروهاى خارجى پديد آوردند،برطرف كنند.
اينجا موضوع اصلى مربوط به اقتصاد نيست، بلكه مربوط به فرهنگ، اخلاق و تبليغ است. در اين بستر است كهجنبشهاى معاصر در سرزمينهاى اسلامى را بايد مطالعه كرد و به طور فهم درآورد. بنابراين، پرسشى كه مسلمانان بايدبدان پاسخ دهند اين است: «بهترين شيوه تدبير تغييرات ساختارى و ترتيبات نهادى چيست؟»؛ تدبيرى كه به حفظ تعادلگرانبهاى اخلاقى و ارتباطى ـ كه از ديرباز بخشى از تمدن اسلامى بوده است ـ كمك مىكند.
چنانكه در جاى ديگر به اجمال مطرح كردم، سؤال حياتى براى جوامع اسلامى اين است كه آيا جامعه اطلاعاتى ـارتباطىِ جهانىِ نوظهور، جامعهاى اخلاقى و معنوى است يا تنها مرحله ديگرى از تصاوير روشنگر از دگرگونىهايىاست كه در آن غرب، مركز و جهان اسلام پيرامون است؟ در سراسر تاريخ اسلام، به ويژه در سدههاى اوليه، اطلاعات كالانبود، بلكه امر اخلاقى و معنوى ضرورى بود. بدين ترتيب، از رهگذر ديدگاه اسلامى به نظر مىرسد كه واژگان و مفاهيمسياسى و زبانشناختى، كه اكنون در مركز سياست جهانىاند، هم ورود يك عصر جديد ارتباطى را مىستايند و هم كليدضبط و مهار نهايى اطلاعات را در دست دارند.
-
منابع
- ـ ابنخلدون، مقدمه، ترجمه محمّدپروين گنابادى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، بىتا.
- ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه گفتارها، تهران، صدرا، 1361.
- ـ امام خمينى، صحيفه نور (مجموعه رهنمودهاى امام خمينى)، 18 جلدى (1361ـ1365)، تهران، وزارت ارشاد اسلامى.
- ـ مولانا، سيدحميد، اطلاعات جهانى و ارتباطات عالمگير، ترجمه محمّدحسين برجيان، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره،1387.
- - Chay, J. (ed.), Culture and international relations, New York, Praeger, 1990.
- - Cherry, C., On human communication, Cambridge, MA: MIT Press, 1961.
- - Christians, C., Ferre, J., & Fackler, M., Good news: Social ethics and the press, New York, Oxford University Press, 1993.
- - Cooper, T. W., Christians, C. G., Plude, F. F., & White, R. A. (eds.)., Communication Ethics and Global Change. White Plains, New York, Longman, 1989.
- - Ellul, J., Propaganda: The formation of mens attitudes, New York, Vingage, 1965.
- - Ibn Khaldun, The Introduction to History: The Mugaddimah (F. Rosenthal, Trans from Arabic, N.J. Dowood, Abridgedand eds), London, Routledge and Kegan, Paul, 1967.
- - Kirschenmann, P. P., Information and Reflection: on Some Problems of Cybernetics and How Contemporary Dialectical Materialism Copes with Them, Dordrecht, Holland: D. Reidel, 1970.
- - Kroeber, A. L., & Parsons, T., "The Concepts of Culture and of Social Systems", American Sociological Review, N. 23, (1958).
- - Lasswell, H. D., Communication research and Politics, In D. Waples (ed), Print, radio, and film in a democracy, Chicago, IL: University of Chicago Press, 1942.
- - Lasswell, H. D., Lerner, D. & Speier, H. (eds), Propaganda and Communication in World History, Honolulu, HI: University of Hawaii Press, 1980.
- - Lenin, V. I., Selected works II, New York, Macmillan, 1935-1939.
- - Mattelart, A., Communication and Class Struggle, v. 3 New Historical Subjects, New York, International General, 1990.
- - Merrill, J. C., Philosophical Foundations for News Media, New York, St. Martin, 1997.
- - Mowlana, H., "Communication for Political Change: The Iranian revolution. In G. Gerbner & M. Siefert (eds.), World communication: A handbook, New York, Longman, 1985.
- - ----- , "Technology Versus Tradition: Communication in the Iranian revolution", Journal of Communication, N. 29 (3), (1979), pp. 107-112.
- - ----- , & Wilson, L. J., The Passing of Modernity: Communication and the Transformation of Society, White Plains, NY: Longman, 1990.
- - ----- , Civil Society, Information Society, and Islamic Society, in S. Splichal, A. Calabrese, C. Sparks, W. Lafayette (eds.), Information society and civil society: Contemporary Perspectives on the Changing World Order (pp. 208-232), West Lafayette, IN: Purdue University Press.
- - ----- , Global Communication in Transition: The end of Diversity, Thousand Oaks, CA: Sage, 1996.
- - Mutahhari, M., Fundamentals of Islamic Thought: God, Man, and Universe, Berkeley, CA: Mizan, 1985.
- - Said, E. W., Orientalism, New York, Vintage, 1978.
- - Schiler, H. I., Culture, Inc, New York, Oxford University Press, 1190.
- - Schlesinger, P., & Mowlana, H. (eds.)., Islam and Communication [Special Issue]. Media Culture and Society, 15 (1), 1993.
- - Shannon, C. E., & Weaver, W., The mathematical theory of communication, Urbana, IL: University of Illinois Press, 1961.
- - Shari-ati, A., Marxism and other Western fallacies (R. Campbell, Trans from Persian), Berkeley, CA: Mizan, 1980.
- - Smythe, D. W., Dependency Road: Communications, Capitalism, Consciousness, and Canada, NJ: Ablex, 1981.
- - Tran, V. D., Independence, Liberation, Revolution: An Approach to the Understanding of the Third World, Norwood, NJ: Ablex, 1987.
- - Walker, R. B. J., (ed), Culture, ideology, and world order, Boulder, CO: Westview, 1984.
- - Wiener, N., Cybernetics, or Control and Communication in Animaland the Machine, Cambridge, MA: MIT Press, 1961.
- - ----- , The human use of human beings: Cybernetics and society, New York, Avon, 1967.
-
پى نوشت ها
- 1 كارشناس ارشد علوم سياسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره. دريافت: 19/2/88 ـ پذيرش: 11/7/88.
- 1. A. L. Kroeber & T. Parsons, "The Concepts of Culture and of Social System", American Sociological Review, N. 23, p. 582-583.
- 2. c.f. C. Cherry, On Human Communication P.P. Kirschenmann, Information and Reflection: On some Problems of Cybernetics and how contemporary dialectical materialism copes with them C. E. Shannon & W. Weaver, The Mathematical theory of Communication N. Wiener, Cybernetics, or control and communication in animal and the machine N. Wiener, The human use of human beings: Cybernetics and society.
- 3ـ بنگريد به:
- 2. c.f. H. D. Lerner Lasswell & J. Speier, Propaganda and communication in world history,
- [اين] سه جلد را انتشارات دانشگاه هاوايى چاپ كرده است. جلد اول با "The symbolic instrument in Early Times" سروكار دارد، در حالى كه جلد دوم درباره "Emergence of public opinion in the West" است و جلد سوم با وضعيت معاصر جهان سروكار دارد.
- 4. J. Ellul, Propaganda: The formation of mens attitudes, p. 106.
- 5. H. D. Lasswell, Communication research and Politics, In D. Waples (ed), Print, radio, and film in a democracy, p. 106.
- 6. V. I. Lenin, Selected works II, 58.
- 7ـ ابنخلدون، مقدّمه، ترجمه محمّدپروين گنابادى، ص 301ـ316 /
- Ibn Khaldun, The Introduction to History: The Mugaddimah, p. 123-127.
- 8. c.f. M. Mutahhari, Fundamentals of Islamic thought: God, man, and universe.
- 9ـ رعد: 49.
- 10ـ ابنخلدون، مقدّمه، 310ـ316 /
- Ibn Khaldun, The Introduction to History: The Mugaddimah, p. 125-127.
- 11ـ براى مطالعه اطلاعات جهانى و ارتباطات عالمگير، ر.ك: سيدحميد مولانا، اطلاعات جهانى و ارتباطات عالمگير، ترجمه محمّدحسين برجيان،
- H. Mowlana, "Technology versus tradition: Communication in the Iranian revolution", Journal of Communication, N. 39, p. 107-112 H. Mowlana, Communication for political change: The Iranian revolution, in G. Gerbner & M. Siefert, World Communication: A handbook.
- 121. c.f. J. Chay, Culture and international relations / A. Mattelart, Communication and class struggle: v. 3 New historical subjects / H. Mowlana & L. J. Wilson, The Passing of Modernity: Communication and the transformation of society / E. W. Saie, Orientalism / H. I. Schiler, Cultur, Inc / A. Shari-ati, Marxism and other Western fallacies / D. W. Smythe, Dependency road: Communications, capitalism, consciousness, and Canada / V. D. Tran, Independence, liberation, revolution: An approach to the understanding of the Third World / R. B. J. Walker, Cybernetics, or control and communication in animal and the machine.
- 13ـ ر.ك: امام خمينى، صحيفه نور، 18 جلدى. براى مطالعه مقايسهاى درباره روزنامهنگارى و اخلاق رسانهاى ر.ك:
- T. W. Cooper, R. A. With & C.G. Christians, F. F. Plude,
- Communication ethics and global change; P. Schlesinger & H. Mowlana, Islam and communication [Special Issue]. Media Cultur and Society, 15; H. Mowlana, Global Communication in transition: The end of diversity; C. Ferre, J. Christians, & M. Fackler, Good news: Social ethics and the press.