معرفت، سال نوزدهم، شماره هفتم، پیاپی 154، مهر 1389، صفحات 5-

    ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگى (2)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه
    چکیده: 
    گرچه از جمله وظایف مهم پیامبران الهى انذار و تبشیر بوده، اما همواره «انذار» بسیار مؤثرتر و کارآمدتر از «تبشیر» است. «ترس» در همه عرصه‏هاى زندگى نسبت به «شوق» نیرویى بسیار کارآمدتر مى‏باشد. در خصوص امور معنوى نیز چنین است؛ «ترس» از عقوبت و جهنم بسیار تأثیرگذارتر است از شوق به پاداش‏هاى بهشتى. برخلاف برخى یافته‏هاى علم روان‏شناسى و توصیه‏هاى بعضى متخصصان علوم تربیتى غربى، که به طور مطلق ترس را نکوهش کرده، آن را گناهى بزرگ مى‏دانند، در آموزه‏هاى قرآنى ترس نقشى سازنده در زندگى انسان ایفا مى‏کند. در آیات بسیارى بر انگیزه ترس از خدا از طریق یادآورى بلاها و عذاب‏ها تأکید شده و مردم از طریق ایجاد بیم و ترس به سوى عمل صالح رهنمون مى‏شوند. این نوشتار به تفصیل به موضوع ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگى پرداخته است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال نوزدهم ـ شماره 154 ـ مهر 1389، 5ـ14

    استاد محمّدتقى مصباح

     

    چکیده

    گرچه از جمله وظایف مهم پیامبران الهى انذار و تبشیر بوده، اما همواره «انذار» بسیار مؤثرتر و کارآمدتر از «تبشیر» است. «ترس» در همه عرصه‏هاى زندگى نسبت به «شوق» نیرویى بسیار کارآمدتر مى‏باشد. در خصوص امور معنوى نیز چنین است؛ «ترس» از عقوبت و جهنم بسیار تأثیرگذارتر است از شوق به پاداش‏هاى بهشتى.

    برخلاف برخى یافته‏هاى علم روان‏شناسى و توصیه‏هاى بعضى متخصصان علوم تربیتى غربى، که به طور مطلق ترس را نکوهش کرده، آن را گناهى بزرگ مى‏دانند، در آموزه‏هاى قرآنى ترس نقشى سازنده در زندگى انسان ایفا مى‏کند. در آیات بسیارى بر انگیزه ترس از خدا از طریق یادآورى بلاها و عذاب‏ها تأکید شده و مردم از طریق ایجاد بیم و ترس به سوى عمل صالح رهنمون مى‏شوند.

    این نوشتار به تفصیل به موضوع ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگى پرداخته است.

    کلیدواژه‏ها: ترس، ترس از خدا، تبشیر، انذار، خشیت.

     

    نقش تربیتى ترس از خدا در رفتار انسان

    گرچه دعوت پیامبران الهى هم شامل بشارت به رضوان و بهشت الهى بود و هم بیم دادن از کیفر گناهان و عصیان خداوند، اما عمومى‏ترین، مؤثرترین و کارسازترین شیوه تربیتى پیامبران الهى، بیم دادن از عذاب الهى بوده است و ترس از عذاب الهى بهترین و مؤثرترین محرک براى اطاعت از فرامین الهى و رهایى از غفلت و وسوسه‏هاى شیطانى و غلبه بر هواى نفس است. با تحقیقات و روش‏هاى علمى روان‏شناختى و نیز با تجربه‏هاى عادى ما ثابت شده است که عامل محرک انسان در بیشتر کارها ترس است. مى‏توان گفت در نود درصد موارد، ترس موجب تحریک و تلاش انسان مى‏شود و ده درصد رفتار ما از وعده پاداش یا جلب منفعت ناشى مى‏گردد. آنچه موجب تلاش بیشتر دانش‏آموزان در تحصیلاتشان مى‏شود، ترس از شکست و مردود شدن است. آنان اگر از مردود شدن و تنبیه و سرزنش پدر و مادر و دیگران نمى‏ترسیدند، درس نمى‏خواندند. بسیار اندک‏اند دانش‏آموزانى که تلاش آنان ناشى از ترس نیست و عشق به علم باعث تلاش و کوشش آنان براى فراگیرى علم مى‏گردد. بر این اساس، پدر و مادر براى اینکه فرزندشان را به درس‏خواندن تشویق کنند، آنان را از عواقب مردود گشتن و شکست در تحصیل علم مى‏ترسانند.

    در امور معنوى نیز ما معتقدیم که خداوند افزون بر جهنم، بهشت نیز دارد و رحمت خداوند بس گسترده و مقدم بر غضب اوست [یا من سبقت رحمته غضبه]،2 همچنین اندکى از بندگان ره‏یافته به عالى‏ترین مراتب معرفت و کمال، در سوداى نیل به قرب الهى و رضوان الهى هستند و از این‏رو، بشارت به رضوان الهى و جوار او محرک اصلى آنان براى گزینش طریق درستى و سعادت است، اما در بیشتر مردم ترس از عقوبت الهى موجب انجام وظایف و عبادات مى‏گردد. اگر ترس از عقوبت نبود، اندکى از مردم به امید ثواب و پاداش الهى، که به مؤمنان راستین وعده داده شده است، به عبادات و تکالیف خود مى‏پرداختند. آنجا که وعده فرمود: «وَعَدَاللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (توبه: 72)؛ خداوند به مردان و زنان مؤمن بوستان‏هایى وعده داده است که از زیر [درختان] آنها جوى‏ها روان است، در آنها جاویدانند و نیز مسکن‏هاى خوش و پاکیزه در بهشت‏هاى پاینده، و خشنودى خدا از همه برتر و بزرگ‏تر است. این است رستگارى و کامیابى بزرگ.

    البته در برخى از رفتارها، تنها امید به پاداش محرک است؛ زیرا عقوبتى براى ترک آنها در نظر گرفته نشده است. در این رفتار، امید به پاداش، که مطلوب انسان است تأثیر مستقیمى در انجام آنها دارد و در این میان، ترس از محرومیت از آن پاداش نیز به صورت غیرمستقیم محرک انسان مى‏گردد. براى خداباوران و معتقدان به جهان آخرت، ترس از سختى‏هاى شب اول قبر و عذاب جهنم محرک اصلى انجام تکالیف و وظایف است. اما کسانى که به عالى‏ترین مدارج معرفت دست یافته‏اند، بزرگ‏ترین نگرانى‏شان حرمان از توجه و عنایت خداوند است. این حرمان عذاب بزرگى است که اغلب انسان‏ها از آن غافلند و تنها راه‏یافتگان به معرفت ناب توحیدى که قدر و ارزش جوار معبود را مى‏شناسند، به‏آن‏واقفند و باور دارند که حرمان از گفت‏وگوى معبود، چنان سنگین و گران است که عذاب‏گرفتارشدن به آتش‏جهنم دربرابر آن ناچیز مى‏نماید.

    خداوند درباره تأثیر مشاهده نظام حکیمانه حاکم بر عالم و ارتباط آن با نظام تشریع و نقش آن در برانگیختن ترس از عقوبت مخالفت با تکالیف الهى و مخالفت با مقررات تشریعى خود چنین مى‏فرماید:«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاما وَقُعُودا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (آل‏عمران: 190ـ191)؛ همانا در آفرینش آسمان‏ها و زمین و در پى یکدیگر آمدن شب و روز خردمندان را نشانه‏هاست، همان کسان که ایستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خداى را یاد مى‏کنند و در آفرینش آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند [و گویند:] پروردگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدى، تو پاکى [از اینکه کارى به گزاف و بیهوده کنى] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه‏دار.

    وقتى انسان به آفریده‏هاى خداوند مى‏نگرد، و بخصوص در شب، که آرامش و سکون همه‏جا گسترده شده، به آسمان و ستارگانى که به زیبایى به جلوه‏گرى مى‏پردازند خیره مى‏شود، مسحور و مبهوت جلال و شکوه خداوندى مى‏گردد. او پیش خود مى‏اندیشد که این نظام شکوهمند و حکیمانه نمى‏تواند بى‏هدف و به گزاف آفریده شده باشد. بى‏تردید این نظام داراى حساب، کتاب، قانون و هدف است. آن‏گاه در پى تأمّل در عظمت آفرینش پدیده‏هاى پیرامون خویش، به خود مى‏نگرد و به این حقیقت اعتراف مى‏کند که نظام حاکم بر وجود و رفتار او به عنوان جزئى از نظام آفرینش، حکیمانه و از روى حساب و کتاب و داراى هدف است. بنابراین، او در حوزه رفتار اختیارى خود و در قبال نظام تشریع الهى مسئول است و باید پاسخگوى رفتار خود باشد. اگر وى با نظام و مقررات تشریعى خداوند مخالفت کند و در چارچوب مسیرى که خداوند براى زندگى او ترسیم کرده گام برندارد و به اخلال در قوانین الهى بپردازد، کیفر و مجازات مى‏شود.

    اهمیت ترس از خدا و عذاب‏هاى اخروى

    چنان‏که گفتیم، برخلاف برخى از تحقیقات روان‏شناختى که به طور مطلق ترس را مورد نکوهش قرار مى‏دهد و آن را گناه بزرگى معرفى مى‏کند، ترس در جاى خود مهم، سازنده و داراى نقش اساسى در زندگى انسان است. البته انسان نباید در حالت ترس افراط داشته باشد و از هرچیزى و هرکسى بترسد. از منظر تعالیم دینى ما ترس از غیر خدا نکوهیده است. از این‏رو، اگر دشمنان ملتى را تهدید به برخورد نظامى و حتى حمله اتمى کردند، آن ملت نباید بترسد و صحنه را خالى کند، بلکه باید با توکل بر خدا در برابر دشمنان بایستد و به یارى و امدادهاى الهى ایمان داشته باشد. اما ترس از خداوند فضیلت بزرگى است و انسان باید از خداوند متعال که حاکم هستى است و همه مقدرات عالم به اذن و اراده او رقم مى‏خورند بترسد. او باید از اینکه براساس نظام حکیمانه خداوند بر عالم، در صورت سرپیچى از دستورات خداوند، سرنوشت او به انحطاط و گرفتار آمدن در آتش جهنم منتهى گردد بترسد. زیان‏هاى دنیوى موقتى هستند و بالاخره به پایان مى‏رسند و آن زیان‏ها حداکثر در طول زندگى دنیوى انسان را گرفتار خویش مى‏سازند، اما عذاب‏هاى اخروى ابدى و جاودانه‏اند و انسان معصیت‏کار را گریزى از آنها نیست. اینجاست که عقل به انسان حکم مى‏کند که فکر خود را صرفا معطوف به خطرات و زیان‏هاى موقتى دنیا نکند، و بیش از هرچیز به خطرات و زیان‏هاى ابدى آخرت بیندیشد و درصدد نجات از آنها برآید. انسان باید همیشه ترس از گرفتار شدن به عذاب‏هاى اخروى را در دل خود زنده بدارد. البته انسان باید در حالت ترس از خدا و عذاب‏هاى الهى، جانب اعتدال را رعایت کند و ترس او چندان تشدید نگردد که به ناامیدى از رحمت الهى بینجامد و در نتیجه، شدت آن ترس، راه توبه را به روى خویش مسدود ببیند و امیدى به مغفرت و آمرزش الهى نداشته باشد.

    عامل ترس از خدا و بلاها نقش محورى و اساسى در پذیرش دعوت انبیا و ایمان مردم به خدا داشته است. هیچ‏گاه بدون عامل خوف و خشیت از خدا، زمینه‏اى براى پذیرش سخنان انبیاى الهى فراهم نبوده است. از این‏رو، خداوند مى‏فرماید: «إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالغَیْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ...» (فاطر: 18)؛ [تو] تنها کسانى را که از پروردگارشان در نهان مى‏ترسند و نماز برپا مى‏دارند هشدار و بیم مى‏دهى.

    اگر خوف و خشیت در اقوام پیامبران الهى نمى‏بود، نه فقط سخنان پیامبران، بلکه معجزات آنان نیز در آنها اثر نمى‏گذاشت. تا آنجا که در واکنش به سخنان پیامبران، آنها را مسخره مى‏کردند و معجزه آنها را سحر و جادو تلقّى کرده، با این اتهام، شانه از زیر بار پذیرش دعوت فرستادگان خدا خالى مى‏کردند. قرآن در این‏باره مى‏فرماید: «وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابا مِنَ السَّمَاء فَظَلُّواْ فِیهِ یَعْرُجُونَ لَقَالُواْ إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ» (حجر: 14ـ15)؛ و اگر درى از آسمان بر آنان بگشاییم تا پیوسته در آن بالا روند [و قدرت و معجزات ما را بنگرند]؛ هر آینه گویند: چشمان ما را پوششى برنهاده‏اند [ما را چشم‏بندى کرده‏اند] بلکه ما گروهى جادو زده‏ایم.

     

    حقیقت خشیت از خداوند

    چنانکه گفته شد، خوف و ترس عبارت است از: نگرانى و بیم از خسارت و زیانى که متوجه انسان مى‏گردد. «خشیت» یکى از گونه‏هاى خوف و به معناى ترس از جلال و عظمت دیگرى همراه با احساس حقارت و کوچکى است. برخى برآنند که خشیت از خوف شدیدتر است و این کلمه از «شجرة خاشیة» به معناى درختى که به کلى خشکیده است گرفته شده و «خوف» به معناى نقصان و از «ناقة خوفاء» گرفته شده که به معناى شتر مریضى است که هنوز از بین نرفته است. خشیت در صورتى به کار مى‏رود که آنچه انسان از آن مى‏ترسد، داراى عظمت و شکوه باشد.3 در مورد خداوند، خشیتْ ترس بنده از عظمت و جلال کبریاى خداوندى است.

    برخى برآنند که کاربرد «خشیت» با «خوف» متفاوت است و «خوف» در جایى استعمال مى‏شود که ترس از خطر و ضرر باشد و «خشیت» به حالت از خودباختگى، حقارت و کوچکى همراه با بیم در برابر عظمت و جلال دیگرى که ممکن است با ترس از خطر و ضرر نیز همراه نباشد، اطلاق مى‏گردد. اما در قرآن و روایات گاهى واژه «خوف» به معناى خشیت به کار رفته و بالعکس، گاهى واژه «خشیت» به معناى «خوف» به کار رفته است. براى نمونه، خداوند مى‏فرماید: «وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ...» (رعد: 13)؛ و رعد با ستایش او و فرشتگان از بیمش او را به پاکى یاد مى‏کنند.

    روشن است که در آیه فوق، «خیفته» که از مشتقات «خوف» است به معناى خشیت به کار رفته است؛ چه اینکه عذاب الهى متوجه فرشتگان نمى‏گردد تا آنان از آن ترس داشته باشند. به آنان، چون انسان و جن، تکلیف اختیارى متوجه نگردیده تا در صورت مخالفت کیفر شوند و طبیعت و فطرت وجودى آنها بر عبادت و ستایش خداست و ممکن نیست لحظه‏اى از آن تخلف و تخطى داشته باشند. پس، ترس آنان ناشى از درک ابهت و عظمت و جلال خداوند است. البته در برخى از آیات، خشیت و خوف در همان معناى اصطلاحى و رایج در ادبیات دینى به کار رفته‏اند. براى نمونه، خداوند مى‏فرماید: «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (حشر: 21)؛ اگر این قرآن را بر کوهى فرو مى‏فرستادیم هر آینه آن را از بیم خدا ترسان و شکافته مى‏دیدى.

    در این آیه، «خشیت» به معناى رایج خودش به کار رفته است؛ چه اینکه ترس از عذاب الهى در مورد کوه صدق نمى‏کند. وقتى انسان در برابر شخصیت بزرگى قرار مى‏گیرد و تحت تأثیر ابهت و عظمت او واقع مى‏شود، حالت خشیت، انفعال، خودباختگى و کوچکى در او پدید مى‏آید. هرقدر عظمت و شکوه کسى که انسان با او روبه‏رو مى‏گردد فزون‏تر باشد، حالت خشیت در انسان تشدید مى‏گردد. براى نمونه، کسى که به محضر مراجع تقلید و مقام معظم رهبرى بار مى‏یابد، بدون آنکه خطرى را احساس کند و ترسى از آنها داشته باشد، متناسب با معرفتى که از آنان دارد، احساس خردى و کوچکى مى‏کند و تحت تأثیر شخصیت بزرگ آنان زانوان تواضع بر زمین مى‏نهد و توان ابراز وجود و حتى سخن گفتن از او گرفته مى‏شود. با توجه به عظمت و شأن والاى امام معصوم علیه‏السلام که قابل مقایسه با مقام و منزلت مراجع تقلید نیست، تا آنجا که آن بزرگواران خود را خاک پاى پیشوایان معصوم علیه‏السلام به حساب مى‏آورند، اگر کسى توفیق باریابى به محضر امام معصوم علیه‏السلام را پیدا کند، تحت تأثیر عظمت و شکوه وى چه حالتى خواهد داشت؟ تازه امامان معصوم علیهم‏السلاممخلوق و بنده خدا هستند و هیچ‏گاه عظمت و شکوه آنان به مرتبه عظمت و شکوه خداوند نمى‏رسد. حال تصور کنید کسانى را که معرفت کامل به مقام و عظمت خداوند دارند، وقتى با آن موجود نامحدود و نامتناهى و داراى قدرت مطلق مواجه مى‏گردند و در برابر عظمت بى‏نهایت او قرار مى‏گیرند، چنان احساس خشیت و ذلتى به آنها دست مى‏دهد که نزدیک است قالب تهى کنند. خداوند درباره تجلى عظمت خویش بر حضرت موسى علیه‏السلام و واکنش آن حضرت مى‏فرماید: «وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی وَلَـکِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّا وَخَرَّ موسَى صَعِقا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» (اعراف: 143)؛ و چون موسى به وعده‏گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: پروردگارا [خود را] به من بنماى تا به تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهى دید، ولیکن به این کوه بنگر، پس اگر در جاى خود قرار و آرام داشت مرا خواهى دید. و چون پروردگارش بر آن کوه تجلّى کرد، آن را خرد و پراکنده ساخت و موسى مدهوش بیفتاد و چون به خود آمد، گفت: [بار خدایا]، تو پاک و منزهى [از اینکه با چشم دیده شوى] به تو بازگشتم و من نخستین باوردارنده‏ام.

    ما وقتى به سیره و حالات رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمّه اطهار علیهم‏السلاممى‏نگریم، درمى‏یابیم که آنان در مقام مناجات و راز و نیاز و مواجهه با عظمت و جلال الهى، حد اعلاى خشیت را به ظهور مى‏رساندند تا آنجا که گاهى از خشیت خدا بیهوش مى‏گردیدند. در این‏باره روایات فراوانى وارد شده است. از جمله درباره امام سجاد علیه‏السلام، وارد شده: «کان على‏بن‏الحسین علیه‏السلام إذا حضرت الصلاة إقشعرّ جلده و أصفرّ لونه وارتعدّ کالسفعة»؛4 امام سجاد علیه‏السلام همواره چنان بود که به هنگام رسیدن وقت نماز پوست بدنش به لرزه مى‏افتاد و رنگش زرد مى‏گشت و چون شاخه نخل به خود مى‏لرزید.

    همچنین در روایتى درباره امام حسن مجتبى علیه‏السلام آمده است: «همانا امام حسن مجتبى علیه‏السلام چنان بود که وقتى وضو مى‏گرفت بندبند وجودش به لرزه مى‏افتاد و رنگش زرد مى‏گشت. در این‏باره از حضرت سؤال شد آن حضرت فرمود: هرکس که در پیشگاه پروردگار عرش قرار گیرد، شایسته است که رنگش زرد گردد و بندبند وجودش به لرزه افتد.»5

    بى‏تردید آن حالت خشیت ناشى از ترس از گناه و عذاب الهى نبود، بلکه ناشى از درک عظمت الهى و تجلى جلال معبود در آن حضرات بود که به عالى‏ترین مراتب معرفت الهى نایل آمده بودند و کسانى با آن معرفت متعالى وقتى با عظمت و جلال الهى روبه‏رو مى‏گردند، از شدت خشوع و خشیت به خود مى‏لرزند و دهشت آنان را فرا مى‏گیرد.

     

    نقش باورداشت تدبیر و حاکمیت مطلق خداوند در خوف و خشیت از او

    بى‏شک تدبیر و اختیار عالم در اختیار خالق هستى است و سود و زیان هر موجودى به دست خداست. آنچه در عالم دنیا و آخرت رخ مى‏دهد، به اراده و مشیت الهى بستگى دارد. این اعتقاد و حقیقت در بسیارى از آیات قرآن مورد تأکید قرار گرفته است. براى نمونه، به سه آیه اشاره مى‏کنیم:

    1. «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله کِتَابا مُؤَجَّلاً...»(آل‏عمران: 145)؛ و هیچ کس جز به فرمان خدا نمیرد؛ سرنوشتى است تعیین شده... .

    2. خداوند حتى ایمان آوردن بنده خویش را به خود نسبت مى‏دهد و مى‏فرماید که کسى بدون اذن و اراده من نمى‏تواند ایمان آورد: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَیَعْقِلُونَ»(یونس: 100)؛ و هیچ کس جز به اجازه خدا ایمان نمى‏آورد، و [خداوند] پلیدى را بر کسانى مى‏نهد که نمى‏اندیشند.

    3. «وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئا وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّا وَلَا نَفْعا وَلَا یَمْلِکُونَ مَوْتا وَلَا حَیَاةً وَلَانُشُورا»(فرقان: 3)؛ و [مشرکان] به جاى او [خداى یکتا] خدایانى گرفتند که هیچ‏چیز نمى‏آفرینند و خود آفریده شده‏اند، و زیان و سودى براى خویشتن در توان و اختیار ندارند و نه مرگى را در اختیار دارند و نه حیاتى و نه رستاخیزى را.

    البته معرفت انسان‏ها نسبت به تدبیر و حاکمیت الهى بر جهان هستى و جهان آخرت متفاوت است. در این بین کسانى باورى به قیامت ندارند تا اعتقادى به عذاب‏هاى آن و تدبیر الهى در صحنه قیامت داشته باشند. از این‏رو، پیامبران الهى در آغاز دعوتشان با این دشوارى روبه‏رو بودند که مردم نوعا اعتقادى به معاد و قیامت نداشتند و سخنان آنان درباره حیات مجدد انسان و قیامت مورد انکار آنان قرار مى‏گرفت. گاهى آنان را متهم به دیوانگى مى‏کردند. آنان از روى تعجب به همدیگر مى‏گفتند:

    «وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبا أَم بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِیدِ» (سبأ: 7ـ8)؛ و کسانى که کافر شدند گویند: آیا شما را به مردى راه نماییم که خبر مى‏دهد که چون [در خاک ]پاره‏پاره و ریزریز شدید هر آینه در آفرینش نو درخواهید آمد؟! آیا بر خدا دروغى بربافته یا او را دیوانگى است؟ [نه، ]بلکه کسانى که به جهان واپسین ایمان ندارند در عذاب و گمراهى دور [از حق]اند.

     

    نقش توجه به حوادث و بلاهاى طبیعى در هدایت ابتدایى انسان‏ها

    طبیعى است وقتى مخاطبان پیامبران در آغاز دعوتشان اعتقادى به معاد و قیامت نداشتند، ترساندن آنان از عذاب‏هاى الهى در آخرت اثرى نداشت و بدین وسیله، به دین حق رهنمود نمى‏شدند. پس با توجه به آنکه آنان به خداوند به عنوان خالق هستى اعتقاد داشته‏اند و چه بسا بر این باور نیز بودند که خداوند کارگردان و مدبر این جهان است، بایسته بود آنان را از بلاها و گرفتارى‏هاى دنیا، که هر از چند گاهى انسان‏ها بدان‏ها مبتلا مى‏گردند، بترسانند و به آنان هشدار دهند که اگر به خداوند ایمان نیاورید و مسیر هدایت را نجویید، خداوند بر شما عذاب و بلا فرو مى‏فرستد، چنان‏که بر اقوام گذشته نیز عذاب فرستاد و حرث و نسل آنان را نابود گرداند. بدین طریق خوف از خدا در دل آنان پدید مى‏آمد و دلشان نرم مى‏شد، رفته‏رفته به انذارها و هشدارهاى رسولان الهى گوش مى‏دادند و عقاید توحیدى را مى‏پذیرفتند، و در نهایت به این باور مى‏رسیدند که این عالم سرسرى و از روى گزاف آفریده نشده است و انسان‏ها در برابر رفتار خود مسئول هستند و روزى به حساب اعمال آنها رسیدگى خواهد شد.

    در پیرامون ما پیوسته حوادث و اتفاقات ناگوارى رخ مى‏دهد و بیمارى‏ها، بلاهاى طبیعى و مرگ همه را تهدید مى‏کنند. فراوان شاهد بوده‏ایم که کسانى در سلامتى کامل به سر مى‏بردند، اما ناگهان بیمار گردیدند و براى همیشه در بستر بیمارى افتادند و یا مرگ آنان فرارسید. پس با توجه به اینکه این خطرات و بلاها پیوسته ما را تهدید مى‏کنند و در پس آنها اراده و مشیت الهى قرار دارد، جا دارد که انسان هرچند اعتقادى به قیامت نداشته باشد و ترس از عذاب‏هاى الهى تأثیرى در او نبخشد، به جهت این بلاها و رخدادهاى طبیعى از خداوند بترسد و بلاها و خطرهاى دنیوى او را به تأمّل و تصحیح رفتار خویش وادارند و موجب گردند که از طغیان و سرپیچى خدا دست بردارد و به اطاعت و پیروى خالصانه از فرامین الهى بپردازد.

     

    نمونه‏اى از عذاب‏هاى الهى کفر پیشه‏گان و جفاکاران

    در آیات قرآن فراوان به انگیزه‏هاى دنیایى ترس از خدا اشاره شده و از طریق یادآورى بلاها و عذاب‏هاى نازل گشته بر اقوام پیشین و ایجاد بیم و ترس در مردم، تلاش شده آنان به راه خداوند هدایت گردند.

    خداوند در آیه 17ـ29 سوره «قلم»، تکذیب‏کنندگان رسالت رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و کسانى که او را با تهمت جنون مى‏آزردند تهدید مى‏کند و به آنها وعده عذاب مى‏دهد و مى‏فرماید: «ما آنها [اهل مکه] را بیازمودیم [به آنها نعمت دادیم ولى کفر ورزیدند] چنان‏که صاحبان آن بوستان را آزمودیم؛ آن‏گاه که سوگند خوردند که هر آینه بامداد و پگاه [پنهان از مستمندان] میوه آن را خواهیم چید، و استثنا نکردند [نگفتند ان‏شاءاللّه]. پس شبانگاه که خفته بودند، آفتى از سوى پروردگارت بر گرد آن [بوستان] بگردید. پس مانند باغى شد که میوه آن چیده و بریده باشند [یا همچون شبِ سیاه شد]. پس بامدادان یکدیگر را ندا دادند: اگر میوه‏چین هستید، پگاه به کشتزار خود درآیید. پس به راه افتادند و با هم آهسته مى‏گفتند: امروز مبادا بینوایى در آن [بوستان] بر شما درآید، و پگاه برفتند بدین آهنگ که بر [چیدن و] منع درویشان توانایند. پس چون آن را [خشک و سوخته] دیدند گفتند: هر آینه ما گمراهیم [ما راه را گم کرده‏ایم، نه] بلکه ما ناکام شده‏ایم. بهترینشان [به خرد و میانه‏روى ]گفت: آیا شما را نگفتم: چرا خدا را به پاکى یاد نمى‏کنید؟ گفتند: پاک است پروردگار ما، همانا ما ستمکار بوده‏ایم.

    در تفسیر قمى از امام کاظم علیه‏السلام در ذیل آیه «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ» روایت شده که حضرت فرمود: «اهل مکه به گرسنگى مبتلا شدند، همان‏گونه که صاحبان آن باغ مبتلا شدند و آن باغ در ناحیه یمن و نُه میلى صنعا قرار داشت و به آن رضوان مى‏گفتند.»6

    جریان آن باغ، بنابر نقل ابن‏عباس از این قرار است که پیرمردى باغى داشت و هیچ میوه‏اى از آن باغ را به خانه‏اش نمى‏آورد، مگر آنکه از آن حق هر صاحب حقى را مى‏داد. پس از آنکه از دنیا رفت، فرزندانش که پنج پسر بودند، آن باغ را به ارث بردند. آن باغ در همان سال که پدرشان از دنیا رفت، بیش از سال‏هاى قبل محصول آورد. جوانان پس از نماز عصر به سوى باغ روانه شدند، میوه و رزقى فراوان دیدند که تا آن روز و در حیات پدرشان چنان محصولى در آن باغ ندیده بودند. وقتى آن محصول فراوان را دیدند طاغى و یاغى شدند و به یکدیگر گفتند: پدر ما پیر و خرفت شده بود و عقلش را از دست داده بود. بیایید با یکدیگر قرار بگذاریم که امسال به هیچ‏یک از فقرا چیزى از این میوه‏ها ندهیم، تا اموالمان زیاد شود. آن‏گاه سال‏هاى بعد روش پدر را دنبال کنیم. چهار نفر از برادران قبول کردند و پنجمین آنها خشمگین شد و او همان بود که بعد از سوخته شدن باغ گفت: «أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ»؛آیا شما را نگفتم، چرا خدا را به پاکى یاد نمى‏کنید؟... او که اتفاقا از جهت سن و سال از همه کوچک‏تر ولى عاقل‏تر بود به بقیه گفت: از خدا بترسید و راه پدر را پیش بگیرید تا سالم بمانید و سود ببرید. برادران خشمگین شدند و او را سخت کتک زدند. وقتى آن برادر یقین کرد که برادران قصد کشتن او را دارند، تسلیم آنان شد و به اکراه و بدون رضایت درونى رأى آنان را تصویب کرد. از آنجا به خانه‏هاى خود برگشته، هم‏سوگند شدند که صبح زود میوه بچینند و در این سوگند خود، ان‏شاءاللّه نگفتند. خداوند متعال به جهت این جرمشان مبتلایشان ساخت و بین آنان و آن رزق حایل شد؛ رزقى که ایام برداشتش بسیار نزدیک بود و حتى یک دانه نیز عاید آنان نگردید... .

    برادران وقتى صبح برخاستند، یکدیگر را صدا زدند که زودتر به باغ برویم و تا کسى خبر نشده میوه‏ها را بچینیم. آنان به طرف باغ روانه شدند... همه فکر آنان به اجراى این نقشه معطوف بود که چگونه میوه‏ها را بچینند و هیچ‏یک از فقرا خبردار نشود. خاطرجمع بودند که میوه‏ها را خواهند چید و اصلاً احتمال نمى‏دادند که میوه‏اى و باغى در کار نباشد، و عذاب خدا و خشم او ایشان را گرفته باشد. وقتى دیدند که چه بلایى بر آنان نازل شده، گفتند: «هر آینه ما گمراهیم، بلکه ما ناکام شده‏ایم.» آرى، خداوند متعال از آن رزق محرومشان کرد و این به جهت جرمى بود که مرتکب شدند و خدا به آنان ظلم نکرد.7

    شاید تا پیش از این، باور اینکه باغى به یکباره و خودبه‏خود آتش بگیرد و نابود شود براى ما مشکل بود، اما شواهدى که از گوشه و کنار جهان به ما مى‏رسد مبنى بر اینکه رعد و برق و خشکسالى موجب گردید هزاران هکتار جنگل و یا باغ‏ها و مزرعه‏هاى مردم در آتش بسوزد و خاکستر شود، این باور را براى ما آسان کرده است. کشورهایى که در رفاه قرار دارند و بهره‏مند از جنگل‏ها و زمین‏هاى حاصلخیز و آباد هستند، اگر به خود مشغول شوند و خداوند را فراموش کنند و به فساد و طغیان در زمین بپردازند، ممکن است خداوند بلا و آتشى بفرستد و سرزمین‏هاى آنان را بسوزاند.

     

    مؤمن و بیم از لغزش و انحطاط و گرفتار شدن به عذاب الهى

    روشن شد که حتى کسانى که قیامت را باور ندارند، نگران آن هستند که امکانات و نعمت‏هاى مادى را از دست بدهند و به جهت خطرهاى دنیوى و بلاهایى چون زلزله، جنگ، خشکسالى و سایر حوادث و بلایاى طبیعى از خداوند مى‏ترسند. همچنین از آن مى‏ترسند که در چشم مردم ذلیل و خوار گردند و آبروى آنان بریزد؛ چه اینکه براى انسان‏هاى محترم و باشخصیت عزت، آبرو و محترم بودن در چشم دیگران چه‏بسا از ثروت‏هاى مادى ارزشمندتر باشد و با توجه به اعتقاد به تدبیر الهى بر امور دنیا، از آن ترس دارند که خداوند آنان را ذلیل و خوار گرداند و آبرویشان را بریزد. اما کسانى که آخرت و قیامت را باور دارند، انگیزه آنان براى ترس از خدا قوى‏تر است. آنان از آن بیم دارند که خداوند آنان را به عذاب‏هاى ابدى آخرت گرفتار گرداند. بى‏تردید این ترس بسیار شدیدتر و قوى‏تر از ترس از حرمان از نعمت‏هاى محدود دنیوى است. حتى کسانى که در سلامت نفس به سر مى‏برند و رفتارشان تاکنون سالم و پسندیده بوده و درصدد اطاعت خداوند برآمده‏اند، نگران آنند که نکند در آینده دچار لغزش شوند و به فرجام بد گرفتار گردند؛ زیرا چون انسان هرچند مؤمن و صالح باشد، نمى‏تواند به اعمال آینده خویش امیدوار باشد و بر این باور باشد که شیطان با وسوسه‏هاى خود او را نمى‏فریبد. فراوان بودند کسانى که از مراتب عالى کمال و علم برخوردار گشتند، اما در نهایت بر اثر انحطاط و انحراف از مسیر خداوند با فرجامى زشت و بد از دنیا رفتند. نمونه آن افراد، که قرآن از او سخن مى‏گوید بلعم باعوراست. وى داراى کمالات و علم فراوان بود و حتى بنابر برخى از روایات8 اسم اعظم نیز مى‏دانست. اما چون پیرو هوا و هوس گشت و به لذت‏هاى مادى دل بست و به دشمنى و مخالفت با حضرت موسى علیه‏السلام پرداخت، خداوند فضائل معنوى را از او گرفت و او را به ضلالت و گمراهى ابدى و دوزخ خویش گرفتار ساخت. خداوند درباره او مى‏فرماید: «و بر آنان خبر آن‏کس [بلعم باعورا] را برخوان که آیت‏هاى خویش را به وى دادیم و او از آنها بیرون رفت. پس شیطان در پى او افتاد تا از گمراهان گشت. و اگر مى‏خواستیم هر آینه او را بدان‏ها [با آن آیت‏ها به جایگاهى بلند] برمى‏داشتیم، ولیکن او به زمین [دنیا و مال و جاه آن] چسبید و کام و خواهشِ دل خود را پیروى کرد. پس داستان او چون داستان سگ است، اگر بر او بتازى زبان از دهان بیرون آرد [از نفس‏نفس زدن به علت عطش یا رنج] یا واگذاریش باز زبان از دهان آویخته دارد. این است داستان گروهى که آیات ما را دروغ انگاشتند. پس این داستان را [بر آنان ]بازگو، شاید بیندیشند.9

    وقتى انسان بر این باور باشد که هیچ‏کس نمى‏تواند از وسوسه‏هاى شیطان ایمن باشد و حتى برخى از امام‏زادگان و پیغمبرزادگان در دام شیطان افتادند و شیطان آنان را فریب داد و فاسد ساخت، نگران عاقبت خویش خواهد بود و از احتمال لغزش از مسیر حق و گرفتار شدن به عذاب الهى و حرمان از نعمت‏هاى اخروى مى‏ترسد. انسان مؤمن و وارسته حتى اگر مطمئن گردد که به عذاب الهى گرفتار نمى‏شود، از اینکه از نعمت‏هاى بهشتى محروم گردد و بالاتر از آن، از حرمان از توجه و مهر خداوند به او و بى‏آبرو گشتن در نزد خداوند سخت بیمناک است. اولیاى خدا که به تدبیر و مالکیت خدا بر سراسر هستى ایمان داشتند و اراده و مشیت الهى را جارى در همه شئون عالم مى‏دانستند، پیوسته از قهر الهى بیم داشتند و پیوسته از ترس عذاب و حرمان از توجه خداوند مى‏گریستند. وقتى آن برگزیدگان و پاکان از بندگان خدا، که جز در مسیر بندگى خدا گام ننهادند و لحظه‏ لحظه عمرشان در راه تعالى و ترویج آیین الهى و گسترش ایمان به خدا در بین بندگان خداوند سپرى گشت، چنان از عذاب‏هاى الهى مى ‏ترسیدند و گریه و زارى و ناله سر مى‏دادند، حال ما که خود را به گناهانى آلوده‏ایم که براى آنها وعده عذاب داده شده چگونه باید باشد؟ آیا اگر نیک بنگریم، معناى رفتار کسى که در پیشگاه خداوندى که همه هستى‏اش از اوست، عصیان مى‏کند و به مخالفت با فرامین او مى‏پردازد، سرکشى و گردن‏کشى نیست؟ البته انسان معتقد به بندگى خدا، در هنگام گناه از این مسئله غافل است و توجه ندارد که چه مى‏کند. اما اگر او با توجه در آستانه ارتکاب گناه قرار گیرد و انجام کارى را که خداوند آن را حرام و ممنوع دانسته است، به مثابه بى‏اعتنایى به فرمان خدا و تخلف از بندگى خدا به حساب آورد، زشتى آن عمل کاملاً در نظرش نمایان مى‏گردد و در صورتى که کاملاً دل و جان خویش را به گناهان و فساد نیالوده باشد، متذکر مى ‏شود و از گناه باز مى‏ ایستد.

    اگر انسان از خودش قدرتى مى‏داشت و مالک چشم، زبان و سایر اندام خویش مى‏بود، باز مخالفت با خداوند بسیار زشت و ناپسند بود. حال، وقتى بر این باور است که همه هستى او از خداست و او با چشمى که خدا داده و با گوش و زبانى که خداوند در اختیار او قرار داده گناه مى‏کند و به تمرّد و تخلف از فرمان مالک خود مى‏پردازد، جا دارد که براى همیشه از شرم و خجالت در پیشگاه خداوند سرافکنده گردد. اما افسوس که پرداختن به امور دنیا و گرفتارى‏ها انسان را غافل مى‏سازد.

    سحرگاهان، که انسان فارغ از گرفتارى‏ ها و اشتغالات روزانه و در فضایى آرام و خلوت مى‏تواند به راز و نیاز و عبادت خدا بپردازد، فرصت ارزشمندى براى توجه به خویشتن و رفتارهاى ناپسندى است که از انسان سرزده است. فرصت مناسبى براى اندیشیدن در عاقبت گناهانى است که گرچه انسان توجه ندارد، اما ارتکاب آنها اعلان جنگ با خداست. تمرکز بر آثار گناه و زشتى آن و توجه به اینکه گناه اعلان جنگ با خداست، چنان احساس شرم و خجالتى را در انسان برمى‏انگیزد که در آن حال انسان آرزو مى‏کند که در زمین فرو رود و همچنین باعث ترس از عذاب الهى مى‏شود. البته انسان باید مواظب باشد که این ترس باعث یأس از رحمت الهى نگردد؛ چه اینکه یأس از رحمت الهى خود گناه بزرگى است. انسان در هر حال باید به خداوند امید داشته باشد و بر این باور باشد که مى‏تواند عنایت و توجه خداوند را به سوى خود جلب کند و با توفیق الهى به اصلاح نفس و جبران رفتارهاى زشت خود بپردازد.


    • پی نوشت
    * این مجموعه بازنویسى درس اخلاق استاد در دفتر مقام معظّم رهبرى، قم، سال 1388 مى‏ باشد.
    2ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 94، ب 40، ص 239، ح 9.
    3ـ سعید الخورى الشرتوى، اقرب‏الموارد، ج 1، ص 277.
    4ـ محدث نورى، مستدرک‏الوسائل، ج 1، ب 47، ص 355، ح 4213.
    5ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 43، ب 16، ص 339، ح 13.
    6ـ على‏بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ج 2، ص 382.
    7ـ همان، ج 2، ص 381ـ382.
    8ـ همان، ج 1، ص 248.
    9ـ اعراف: 175ـ176.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1389) ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگى (2). ماهنامه معرفت، 19(7)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگى (2)". ماهنامه معرفت، 19، 7، 1389، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1389) 'ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگى (2)'، ماهنامه معرفت، 19(7), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگى (2). معرفت، 19, 1389؛ 19(7): 5-