ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگى (2)
Article data in English (انگلیسی)
سال نوزدهم ـ شماره 154 ـ مهر 1389، 5ـ14
استاد محمّدتقى مصباح
چکیده
گرچه از جمله وظایف مهم پیامبران الهى انذار و تبشیر بوده، اما همواره «انذار» بسیار مؤثرتر و کارآمدتر از «تبشیر» است. «ترس» در همه عرصههاى زندگى نسبت به «شوق» نیرویى بسیار کارآمدتر مىباشد. در خصوص امور معنوى نیز چنین است؛ «ترس» از عقوبت و جهنم بسیار تأثیرگذارتر است از شوق به پاداشهاى بهشتى.
برخلاف برخى یافتههاى علم روانشناسى و توصیههاى بعضى متخصصان علوم تربیتى غربى، که به طور مطلق ترس را نکوهش کرده، آن را گناهى بزرگ مىدانند، در آموزههاى قرآنى ترس نقشى سازنده در زندگى انسان ایفا مىکند. در آیات بسیارى بر انگیزه ترس از خدا از طریق یادآورى بلاها و عذابها تأکید شده و مردم از طریق ایجاد بیم و ترس به سوى عمل صالح رهنمون مىشوند.
این نوشتار به تفصیل به موضوع ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگى پرداخته است.
کلیدواژهها: ترس، ترس از خدا، تبشیر، انذار، خشیت.
نقش تربیتى ترس از خدا در رفتار انسان
گرچه دعوت پیامبران الهى هم شامل بشارت به رضوان و بهشت الهى بود و هم بیم دادن از کیفر گناهان و عصیان خداوند، اما عمومىترین، مؤثرترین و کارسازترین شیوه تربیتى پیامبران الهى، بیم دادن از عذاب الهى بوده است و ترس از عذاب الهى بهترین و مؤثرترین محرک براى اطاعت از فرامین الهى و رهایى از غفلت و وسوسههاى شیطانى و غلبه بر هواى نفس است. با تحقیقات و روشهاى علمى روانشناختى و نیز با تجربههاى عادى ما ثابت شده است که عامل محرک انسان در بیشتر کارها ترس است. مىتوان گفت در نود درصد موارد، ترس موجب تحریک و تلاش انسان مىشود و ده درصد رفتار ما از وعده پاداش یا جلب منفعت ناشى مىگردد. آنچه موجب تلاش بیشتر دانشآموزان در تحصیلاتشان مىشود، ترس از شکست و مردود شدن است. آنان اگر از مردود شدن و تنبیه و سرزنش پدر و مادر و دیگران نمىترسیدند، درس نمىخواندند. بسیار اندکاند دانشآموزانى که تلاش آنان ناشى از ترس نیست و عشق به علم باعث تلاش و کوشش آنان براى فراگیرى علم مىگردد. بر این اساس، پدر و مادر براى اینکه فرزندشان را به درسخواندن تشویق کنند، آنان را از عواقب مردود گشتن و شکست در تحصیل علم مىترسانند.
در امور معنوى نیز ما معتقدیم که خداوند افزون بر جهنم، بهشت نیز دارد و رحمت خداوند بس گسترده و مقدم بر غضب اوست [یا من سبقت رحمته غضبه]،2 همچنین اندکى از بندگان رهیافته به عالىترین مراتب معرفت و کمال، در سوداى نیل به قرب الهى و رضوان الهى هستند و از اینرو، بشارت به رضوان الهى و جوار او محرک اصلى آنان براى گزینش طریق درستى و سعادت است، اما در بیشتر مردم ترس از عقوبت الهى موجب انجام وظایف و عبادات مىگردد. اگر ترس از عقوبت نبود، اندکى از مردم به امید ثواب و پاداش الهى، که به مؤمنان راستین وعده داده شده است، به عبادات و تکالیف خود مىپرداختند. آنجا که وعده فرمود: «وَعَدَاللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (توبه: 72)؛ خداوند به مردان و زنان مؤمن بوستانهایى وعده داده است که از زیر [درختان] آنها جوىها روان است، در آنها جاویدانند و نیز مسکنهاى خوش و پاکیزه در بهشتهاى پاینده، و خشنودى خدا از همه برتر و بزرگتر است. این است رستگارى و کامیابى بزرگ.
البته در برخى از رفتارها، تنها امید به پاداش محرک است؛ زیرا عقوبتى براى ترک آنها در نظر گرفته نشده است. در این رفتار، امید به پاداش، که مطلوب انسان است تأثیر مستقیمى در انجام آنها دارد و در این میان، ترس از محرومیت از آن پاداش نیز به صورت غیرمستقیم محرک انسان مىگردد. براى خداباوران و معتقدان به جهان آخرت، ترس از سختىهاى شب اول قبر و عذاب جهنم محرک اصلى انجام تکالیف و وظایف است. اما کسانى که به عالىترین مدارج معرفت دست یافتهاند، بزرگترین نگرانىشان حرمان از توجه و عنایت خداوند است. این حرمان عذاب بزرگى است که اغلب انسانها از آن غافلند و تنها راهیافتگان به معرفت ناب توحیدى که قدر و ارزش جوار معبود را مىشناسند، بهآنواقفند و باور دارند که حرمان از گفتوگوى معبود، چنان سنگین و گران است که عذابگرفتارشدن به آتشجهنم دربرابر آن ناچیز مىنماید.
خداوند درباره تأثیر مشاهده نظام حکیمانه حاکم بر عالم و ارتباط آن با نظام تشریع و نقش آن در برانگیختن ترس از عقوبت مخالفت با تکالیف الهى و مخالفت با مقررات تشریعى خود چنین مىفرماید:«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاما وَقُعُودا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (آلعمران: 190ـ191)؛ همانا در آفرینش آسمانها و زمین و در پى یکدیگر آمدن شب و روز خردمندان را نشانههاست، همان کسان که ایستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خداى را یاد مىکنند و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند [و گویند:] پروردگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدى، تو پاکى [از اینکه کارى به گزاف و بیهوده کنى] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاهدار.
وقتى انسان به آفریدههاى خداوند مىنگرد، و بخصوص در شب، که آرامش و سکون همهجا گسترده شده، به آسمان و ستارگانى که به زیبایى به جلوهگرى مىپردازند خیره مىشود، مسحور و مبهوت جلال و شکوه خداوندى مىگردد. او پیش خود مىاندیشد که این نظام شکوهمند و حکیمانه نمىتواند بىهدف و به گزاف آفریده شده باشد. بىتردید این نظام داراى حساب، کتاب، قانون و هدف است. آنگاه در پى تأمّل در عظمت آفرینش پدیدههاى پیرامون خویش، به خود مىنگرد و به این حقیقت اعتراف مىکند که نظام حاکم بر وجود و رفتار او به عنوان جزئى از نظام آفرینش، حکیمانه و از روى حساب و کتاب و داراى هدف است. بنابراین، او در حوزه رفتار اختیارى خود و در قبال نظام تشریع الهى مسئول است و باید پاسخگوى رفتار خود باشد. اگر وى با نظام و مقررات تشریعى خداوند مخالفت کند و در چارچوب مسیرى که خداوند براى زندگى او ترسیم کرده گام برندارد و به اخلال در قوانین الهى بپردازد، کیفر و مجازات مىشود.
اهمیت ترس از خدا و عذابهاى اخروى
چنانکه گفتیم، برخلاف برخى از تحقیقات روانشناختى که به طور مطلق ترس را مورد نکوهش قرار مىدهد و آن را گناه بزرگى معرفى مىکند، ترس در جاى خود مهم، سازنده و داراى نقش اساسى در زندگى انسان است. البته انسان نباید در حالت ترس افراط داشته باشد و از هرچیزى و هرکسى بترسد. از منظر تعالیم دینى ما ترس از غیر خدا نکوهیده است. از اینرو، اگر دشمنان ملتى را تهدید به برخورد نظامى و حتى حمله اتمى کردند، آن ملت نباید بترسد و صحنه را خالى کند، بلکه باید با توکل بر خدا در برابر دشمنان بایستد و به یارى و امدادهاى الهى ایمان داشته باشد. اما ترس از خداوند فضیلت بزرگى است و انسان باید از خداوند متعال که حاکم هستى است و همه مقدرات عالم به اذن و اراده او رقم مىخورند بترسد. او باید از اینکه براساس نظام حکیمانه خداوند بر عالم، در صورت سرپیچى از دستورات خداوند، سرنوشت او به انحطاط و گرفتار آمدن در آتش جهنم منتهى گردد بترسد. زیانهاى دنیوى موقتى هستند و بالاخره به پایان مىرسند و آن زیانها حداکثر در طول زندگى دنیوى انسان را گرفتار خویش مىسازند، اما عذابهاى اخروى ابدى و جاودانهاند و انسان معصیتکار را گریزى از آنها نیست. اینجاست که عقل به انسان حکم مىکند که فکر خود را صرفا معطوف به خطرات و زیانهاى موقتى دنیا نکند، و بیش از هرچیز به خطرات و زیانهاى ابدى آخرت بیندیشد و درصدد نجات از آنها برآید. انسان باید همیشه ترس از گرفتار شدن به عذابهاى اخروى را در دل خود زنده بدارد. البته انسان باید در حالت ترس از خدا و عذابهاى الهى، جانب اعتدال را رعایت کند و ترس او چندان تشدید نگردد که به ناامیدى از رحمت الهى بینجامد و در نتیجه، شدت آن ترس، راه توبه را به روى خویش مسدود ببیند و امیدى به مغفرت و آمرزش الهى نداشته باشد.
عامل ترس از خدا و بلاها نقش محورى و اساسى در پذیرش دعوت انبیا و ایمان مردم به خدا داشته است. هیچگاه بدون عامل خوف و خشیت از خدا، زمینهاى براى پذیرش سخنان انبیاى الهى فراهم نبوده است. از اینرو، خداوند مىفرماید: «إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالغَیْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ...» (فاطر: 18)؛ [تو] تنها کسانى را که از پروردگارشان در نهان مىترسند و نماز برپا مىدارند هشدار و بیم مىدهى.
اگر خوف و خشیت در اقوام پیامبران الهى نمىبود، نه فقط سخنان پیامبران، بلکه معجزات آنان نیز در آنها اثر نمىگذاشت. تا آنجا که در واکنش به سخنان پیامبران، آنها را مسخره مىکردند و معجزه آنها را سحر و جادو تلقّى کرده، با این اتهام، شانه از زیر بار پذیرش دعوت فرستادگان خدا خالى مىکردند. قرآن در اینباره مىفرماید: «وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابا مِنَ السَّمَاء فَظَلُّواْ فِیهِ یَعْرُجُونَ لَقَالُواْ إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ» (حجر: 14ـ15)؛ و اگر درى از آسمان بر آنان بگشاییم تا پیوسته در آن بالا روند [و قدرت و معجزات ما را بنگرند]؛ هر آینه گویند: چشمان ما را پوششى برنهادهاند [ما را چشمبندى کردهاند] بلکه ما گروهى جادو زدهایم.
حقیقت خشیت از خداوند
چنانکه گفته شد، خوف و ترس عبارت است از: نگرانى و بیم از خسارت و زیانى که متوجه انسان مىگردد. «خشیت» یکى از گونههاى خوف و به معناى ترس از جلال و عظمت دیگرى همراه با احساس حقارت و کوچکى است. برخى برآنند که خشیت از خوف شدیدتر است و این کلمه از «شجرة خاشیة» به معناى درختى که به کلى خشکیده است گرفته شده و «خوف» به معناى نقصان و از «ناقة خوفاء» گرفته شده که به معناى شتر مریضى است که هنوز از بین نرفته است. خشیت در صورتى به کار مىرود که آنچه انسان از آن مىترسد، داراى عظمت و شکوه باشد.3 در مورد خداوند، خشیتْ ترس بنده از عظمت و جلال کبریاى خداوندى است.
برخى برآنند که کاربرد «خشیت» با «خوف» متفاوت است و «خوف» در جایى استعمال مىشود که ترس از خطر و ضرر باشد و «خشیت» به حالت از خودباختگى، حقارت و کوچکى همراه با بیم در برابر عظمت و جلال دیگرى که ممکن است با ترس از خطر و ضرر نیز همراه نباشد، اطلاق مىگردد. اما در قرآن و روایات گاهى واژه «خوف» به معناى خشیت به کار رفته و بالعکس، گاهى واژه «خشیت» به معناى «خوف» به کار رفته است. براى نمونه، خداوند مىفرماید: «وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ...» (رعد: 13)؛ و رعد با ستایش او و فرشتگان از بیمش او را به پاکى یاد مىکنند.
روشن است که در آیه فوق، «خیفته» که از مشتقات «خوف» است به معناى خشیت به کار رفته است؛ چه اینکه عذاب الهى متوجه فرشتگان نمىگردد تا آنان از آن ترس داشته باشند. به آنان، چون انسان و جن، تکلیف اختیارى متوجه نگردیده تا در صورت مخالفت کیفر شوند و طبیعت و فطرت وجودى آنها بر عبادت و ستایش خداست و ممکن نیست لحظهاى از آن تخلف و تخطى داشته باشند. پس، ترس آنان ناشى از درک ابهت و عظمت و جلال خداوند است. البته در برخى از آیات، خشیت و خوف در همان معناى اصطلاحى و رایج در ادبیات دینى به کار رفتهاند. براى نمونه، خداوند مىفرماید: «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (حشر: 21)؛ اگر این قرآن را بر کوهى فرو مىفرستادیم هر آینه آن را از بیم خدا ترسان و شکافته مىدیدى.
در این آیه، «خشیت» به معناى رایج خودش به کار رفته است؛ چه اینکه ترس از عذاب الهى در مورد کوه صدق نمىکند. وقتى انسان در برابر شخصیت بزرگى قرار مىگیرد و تحت تأثیر ابهت و عظمت او واقع مىشود، حالت خشیت، انفعال، خودباختگى و کوچکى در او پدید مىآید. هرقدر عظمت و شکوه کسى که انسان با او روبهرو مىگردد فزونتر باشد، حالت خشیت در انسان تشدید مىگردد. براى نمونه، کسى که به محضر مراجع تقلید و مقام معظم رهبرى بار مىیابد، بدون آنکه خطرى را احساس کند و ترسى از آنها داشته باشد، متناسب با معرفتى که از آنان دارد، احساس خردى و کوچکى مىکند و تحت تأثیر شخصیت بزرگ آنان زانوان تواضع بر زمین مىنهد و توان ابراز وجود و حتى سخن گفتن از او گرفته مىشود. با توجه به عظمت و شأن والاى امام معصوم علیهالسلام که قابل مقایسه با مقام و منزلت مراجع تقلید نیست، تا آنجا که آن بزرگواران خود را خاک پاى پیشوایان معصوم علیهالسلام به حساب مىآورند، اگر کسى توفیق باریابى به محضر امام معصوم علیهالسلام را پیدا کند، تحت تأثیر عظمت و شکوه وى چه حالتى خواهد داشت؟ تازه امامان معصوم علیهمالسلاممخلوق و بنده خدا هستند و هیچگاه عظمت و شکوه آنان به مرتبه عظمت و شکوه خداوند نمىرسد. حال تصور کنید کسانى را که معرفت کامل به مقام و عظمت خداوند دارند، وقتى با آن موجود نامحدود و نامتناهى و داراى قدرت مطلق مواجه مىگردند و در برابر عظمت بىنهایت او قرار مىگیرند، چنان احساس خشیت و ذلتى به آنها دست مىدهد که نزدیک است قالب تهى کنند. خداوند درباره تجلى عظمت خویش بر حضرت موسى علیهالسلام و واکنش آن حضرت مىفرماید: «وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی وَلَـکِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّا وَخَرَّ موسَى صَعِقا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» (اعراف: 143)؛ و چون موسى به وعدهگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: پروردگارا [خود را] به من بنماى تا به تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهى دید، ولیکن به این کوه بنگر، پس اگر در جاى خود قرار و آرام داشت مرا خواهى دید. و چون پروردگارش بر آن کوه تجلّى کرد، آن را خرد و پراکنده ساخت و موسى مدهوش بیفتاد و چون به خود آمد، گفت: [بار خدایا]، تو پاک و منزهى [از اینکه با چشم دیده شوى] به تو بازگشتم و من نخستین باوردارندهام.
ما وقتى به سیره و حالات رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و ائمّه اطهار علیهمالسلاممىنگریم، درمىیابیم که آنان در مقام مناجات و راز و نیاز و مواجهه با عظمت و جلال الهى، حد اعلاى خشیت را به ظهور مىرساندند تا آنجا که گاهى از خشیت خدا بیهوش مىگردیدند. در اینباره روایات فراوانى وارد شده است. از جمله درباره امام سجاد علیهالسلام، وارد شده: «کان علىبنالحسین علیهالسلام إذا حضرت الصلاة إقشعرّ جلده و أصفرّ لونه وارتعدّ کالسفعة»؛4 امام سجاد علیهالسلام همواره چنان بود که به هنگام رسیدن وقت نماز پوست بدنش به لرزه مىافتاد و رنگش زرد مىگشت و چون شاخه نخل به خود مىلرزید.
همچنین در روایتى درباره امام حسن مجتبى علیهالسلام آمده است: «همانا امام حسن مجتبى علیهالسلام چنان بود که وقتى وضو مىگرفت بندبند وجودش به لرزه مىافتاد و رنگش زرد مىگشت. در اینباره از حضرت سؤال شد آن حضرت فرمود: هرکس که در پیشگاه پروردگار عرش قرار گیرد، شایسته است که رنگش زرد گردد و بندبند وجودش به لرزه افتد.»5
بىتردید آن حالت خشیت ناشى از ترس از گناه و عذاب الهى نبود، بلکه ناشى از درک عظمت الهى و تجلى جلال معبود در آن حضرات بود که به عالىترین مراتب معرفت الهى نایل آمده بودند و کسانى با آن معرفت متعالى وقتى با عظمت و جلال الهى روبهرو مىگردند، از شدت خشوع و خشیت به خود مىلرزند و دهشت آنان را فرا مىگیرد.
نقش باورداشت تدبیر و حاکمیت مطلق خداوند در خوف و خشیت از او
بىشک تدبیر و اختیار عالم در اختیار خالق هستى است و سود و زیان هر موجودى به دست خداست. آنچه در عالم دنیا و آخرت رخ مىدهد، به اراده و مشیت الهى بستگى دارد. این اعتقاد و حقیقت در بسیارى از آیات قرآن مورد تأکید قرار گرفته است. براى نمونه، به سه آیه اشاره مىکنیم:
1. «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله کِتَابا مُؤَجَّلاً...»(آلعمران: 145)؛ و هیچ کس جز به فرمان خدا نمیرد؛ سرنوشتى است تعیین شده... .
2. خداوند حتى ایمان آوردن بنده خویش را به خود نسبت مىدهد و مىفرماید که کسى بدون اذن و اراده من نمىتواند ایمان آورد: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَیَعْقِلُونَ»(یونس: 100)؛ و هیچ کس جز به اجازه خدا ایمان نمىآورد، و [خداوند] پلیدى را بر کسانى مىنهد که نمىاندیشند.
3. «وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئا وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّا وَلَا نَفْعا وَلَا یَمْلِکُونَ مَوْتا وَلَا حَیَاةً وَلَانُشُورا»(فرقان: 3)؛ و [مشرکان] به جاى او [خداى یکتا] خدایانى گرفتند که هیچچیز نمىآفرینند و خود آفریده شدهاند، و زیان و سودى براى خویشتن در توان و اختیار ندارند و نه مرگى را در اختیار دارند و نه حیاتى و نه رستاخیزى را.
البته معرفت انسانها نسبت به تدبیر و حاکمیت الهى بر جهان هستى و جهان آخرت متفاوت است. در این بین کسانى باورى به قیامت ندارند تا اعتقادى به عذابهاى آن و تدبیر الهى در صحنه قیامت داشته باشند. از اینرو، پیامبران الهى در آغاز دعوتشان با این دشوارى روبهرو بودند که مردم نوعا اعتقادى به معاد و قیامت نداشتند و سخنان آنان درباره حیات مجدد انسان و قیامت مورد انکار آنان قرار مىگرفت. گاهى آنان را متهم به دیوانگى مىکردند. آنان از روى تعجب به همدیگر مىگفتند:
«وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبا أَم بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِیدِ» (سبأ: 7ـ8)؛ و کسانى که کافر شدند گویند: آیا شما را به مردى راه نماییم که خبر مىدهد که چون [در خاک ]پارهپاره و ریزریز شدید هر آینه در آفرینش نو درخواهید آمد؟! آیا بر خدا دروغى بربافته یا او را دیوانگى است؟ [نه، ]بلکه کسانى که به جهان واپسین ایمان ندارند در عذاب و گمراهى دور [از حق]اند.
نقش توجه به حوادث و بلاهاى طبیعى در هدایت ابتدایى انسانها
طبیعى است وقتى مخاطبان پیامبران در آغاز دعوتشان اعتقادى به معاد و قیامت نداشتند، ترساندن آنان از عذابهاى الهى در آخرت اثرى نداشت و بدین وسیله، به دین حق رهنمود نمىشدند. پس با توجه به آنکه آنان به خداوند به عنوان خالق هستى اعتقاد داشتهاند و چه بسا بر این باور نیز بودند که خداوند کارگردان و مدبر این جهان است، بایسته بود آنان را از بلاها و گرفتارىهاى دنیا، که هر از چند گاهى انسانها بدانها مبتلا مىگردند، بترسانند و به آنان هشدار دهند که اگر به خداوند ایمان نیاورید و مسیر هدایت را نجویید، خداوند بر شما عذاب و بلا فرو مىفرستد، چنانکه بر اقوام گذشته نیز عذاب فرستاد و حرث و نسل آنان را نابود گرداند. بدین طریق خوف از خدا در دل آنان پدید مىآمد و دلشان نرم مىشد، رفتهرفته به انذارها و هشدارهاى رسولان الهى گوش مىدادند و عقاید توحیدى را مىپذیرفتند، و در نهایت به این باور مىرسیدند که این عالم سرسرى و از روى گزاف آفریده نشده است و انسانها در برابر رفتار خود مسئول هستند و روزى به حساب اعمال آنها رسیدگى خواهد شد.
در پیرامون ما پیوسته حوادث و اتفاقات ناگوارى رخ مىدهد و بیمارىها، بلاهاى طبیعى و مرگ همه را تهدید مىکنند. فراوان شاهد بودهایم که کسانى در سلامتى کامل به سر مىبردند، اما ناگهان بیمار گردیدند و براى همیشه در بستر بیمارى افتادند و یا مرگ آنان فرارسید. پس با توجه به اینکه این خطرات و بلاها پیوسته ما را تهدید مىکنند و در پس آنها اراده و مشیت الهى قرار دارد، جا دارد که انسان هرچند اعتقادى به قیامت نداشته باشد و ترس از عذابهاى الهى تأثیرى در او نبخشد، به جهت این بلاها و رخدادهاى طبیعى از خداوند بترسد و بلاها و خطرهاى دنیوى او را به تأمّل و تصحیح رفتار خویش وادارند و موجب گردند که از طغیان و سرپیچى خدا دست بردارد و به اطاعت و پیروى خالصانه از فرامین الهى بپردازد.
نمونهاى از عذابهاى الهى کفر پیشهگان و جفاکاران
در آیات قرآن فراوان به انگیزههاى دنیایى ترس از خدا اشاره شده و از طریق یادآورى بلاها و عذابهاى نازل گشته بر اقوام پیشین و ایجاد بیم و ترس در مردم، تلاش شده آنان به راه خداوند هدایت گردند.
خداوند در آیه 17ـ29 سوره «قلم»، تکذیبکنندگان رسالت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و کسانى که او را با تهمت جنون مىآزردند تهدید مىکند و به آنها وعده عذاب مىدهد و مىفرماید: «ما آنها [اهل مکه] را بیازمودیم [به آنها نعمت دادیم ولى کفر ورزیدند] چنانکه صاحبان آن بوستان را آزمودیم؛ آنگاه که سوگند خوردند که هر آینه بامداد و پگاه [پنهان از مستمندان] میوه آن را خواهیم چید، و استثنا نکردند [نگفتند انشاءاللّه]. پس شبانگاه که خفته بودند، آفتى از سوى پروردگارت بر گرد آن [بوستان] بگردید. پس مانند باغى شد که میوه آن چیده و بریده باشند [یا همچون شبِ سیاه شد]. پس بامدادان یکدیگر را ندا دادند: اگر میوهچین هستید، پگاه به کشتزار خود درآیید. پس به راه افتادند و با هم آهسته مىگفتند: امروز مبادا بینوایى در آن [بوستان] بر شما درآید، و پگاه برفتند بدین آهنگ که بر [چیدن و] منع درویشان توانایند. پس چون آن را [خشک و سوخته] دیدند گفتند: هر آینه ما گمراهیم [ما راه را گم کردهایم، نه] بلکه ما ناکام شدهایم. بهترینشان [به خرد و میانهروى ]گفت: آیا شما را نگفتم: چرا خدا را به پاکى یاد نمىکنید؟ گفتند: پاک است پروردگار ما، همانا ما ستمکار بودهایم.
در تفسیر قمى از امام کاظم علیهالسلام در ذیل آیه «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ» روایت شده که حضرت فرمود: «اهل مکه به گرسنگى مبتلا شدند، همانگونه که صاحبان آن باغ مبتلا شدند و آن باغ در ناحیه یمن و نُه میلى صنعا قرار داشت و به آن رضوان مىگفتند.»6
جریان آن باغ، بنابر نقل ابنعباس از این قرار است که پیرمردى باغى داشت و هیچ میوهاى از آن باغ را به خانهاش نمىآورد، مگر آنکه از آن حق هر صاحب حقى را مىداد. پس از آنکه از دنیا رفت، فرزندانش که پنج پسر بودند، آن باغ را به ارث بردند. آن باغ در همان سال که پدرشان از دنیا رفت، بیش از سالهاى قبل محصول آورد. جوانان پس از نماز عصر به سوى باغ روانه شدند، میوه و رزقى فراوان دیدند که تا آن روز و در حیات پدرشان چنان محصولى در آن باغ ندیده بودند. وقتى آن محصول فراوان را دیدند طاغى و یاغى شدند و به یکدیگر گفتند: پدر ما پیر و خرفت شده بود و عقلش را از دست داده بود. بیایید با یکدیگر قرار بگذاریم که امسال به هیچیک از فقرا چیزى از این میوهها ندهیم، تا اموالمان زیاد شود. آنگاه سالهاى بعد روش پدر را دنبال کنیم. چهار نفر از برادران قبول کردند و پنجمین آنها خشمگین شد و او همان بود که بعد از سوخته شدن باغ گفت: «أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ»؛آیا شما را نگفتم، چرا خدا را به پاکى یاد نمىکنید؟... او که اتفاقا از جهت سن و سال از همه کوچکتر ولى عاقلتر بود به بقیه گفت: از خدا بترسید و راه پدر را پیش بگیرید تا سالم بمانید و سود ببرید. برادران خشمگین شدند و او را سخت کتک زدند. وقتى آن برادر یقین کرد که برادران قصد کشتن او را دارند، تسلیم آنان شد و به اکراه و بدون رضایت درونى رأى آنان را تصویب کرد. از آنجا به خانههاى خود برگشته، همسوگند شدند که صبح زود میوه بچینند و در این سوگند خود، انشاءاللّه نگفتند. خداوند متعال به جهت این جرمشان مبتلایشان ساخت و بین آنان و آن رزق حایل شد؛ رزقى که ایام برداشتش بسیار نزدیک بود و حتى یک دانه نیز عاید آنان نگردید... .
برادران وقتى صبح برخاستند، یکدیگر را صدا زدند که زودتر به باغ برویم و تا کسى خبر نشده میوهها را بچینیم. آنان به طرف باغ روانه شدند... همه فکر آنان به اجراى این نقشه معطوف بود که چگونه میوهها را بچینند و هیچیک از فقرا خبردار نشود. خاطرجمع بودند که میوهها را خواهند چید و اصلاً احتمال نمىدادند که میوهاى و باغى در کار نباشد، و عذاب خدا و خشم او ایشان را گرفته باشد. وقتى دیدند که چه بلایى بر آنان نازل شده، گفتند: «هر آینه ما گمراهیم، بلکه ما ناکام شدهایم.» آرى، خداوند متعال از آن رزق محرومشان کرد و این به جهت جرمى بود که مرتکب شدند و خدا به آنان ظلم نکرد.7
شاید تا پیش از این، باور اینکه باغى به یکباره و خودبهخود آتش بگیرد و نابود شود براى ما مشکل بود، اما شواهدى که از گوشه و کنار جهان به ما مىرسد مبنى بر اینکه رعد و برق و خشکسالى موجب گردید هزاران هکتار جنگل و یا باغها و مزرعههاى مردم در آتش بسوزد و خاکستر شود، این باور را براى ما آسان کرده است. کشورهایى که در رفاه قرار دارند و بهرهمند از جنگلها و زمینهاى حاصلخیز و آباد هستند، اگر به خود مشغول شوند و خداوند را فراموش کنند و به فساد و طغیان در زمین بپردازند، ممکن است خداوند بلا و آتشى بفرستد و سرزمینهاى آنان را بسوزاند.
مؤمن و بیم از لغزش و انحطاط و گرفتار شدن به عذاب الهى
روشن شد که حتى کسانى که قیامت را باور ندارند، نگران آن هستند که امکانات و نعمتهاى مادى را از دست بدهند و به جهت خطرهاى دنیوى و بلاهایى چون زلزله، جنگ، خشکسالى و سایر حوادث و بلایاى طبیعى از خداوند مىترسند. همچنین از آن مىترسند که در چشم مردم ذلیل و خوار گردند و آبروى آنان بریزد؛ چه اینکه براى انسانهاى محترم و باشخصیت عزت، آبرو و محترم بودن در چشم دیگران چهبسا از ثروتهاى مادى ارزشمندتر باشد و با توجه به اعتقاد به تدبیر الهى بر امور دنیا، از آن ترس دارند که خداوند آنان را ذلیل و خوار گرداند و آبرویشان را بریزد. اما کسانى که آخرت و قیامت را باور دارند، انگیزه آنان براى ترس از خدا قوىتر است. آنان از آن بیم دارند که خداوند آنان را به عذابهاى ابدى آخرت گرفتار گرداند. بىتردید این ترس بسیار شدیدتر و قوىتر از ترس از حرمان از نعمتهاى محدود دنیوى است. حتى کسانى که در سلامت نفس به سر مىبرند و رفتارشان تاکنون سالم و پسندیده بوده و درصدد اطاعت خداوند برآمدهاند، نگران آنند که نکند در آینده دچار لغزش شوند و به فرجام بد گرفتار گردند؛ زیرا چون انسان هرچند مؤمن و صالح باشد، نمىتواند به اعمال آینده خویش امیدوار باشد و بر این باور باشد که شیطان با وسوسههاى خود او را نمىفریبد. فراوان بودند کسانى که از مراتب عالى کمال و علم برخوردار گشتند، اما در نهایت بر اثر انحطاط و انحراف از مسیر خداوند با فرجامى زشت و بد از دنیا رفتند. نمونه آن افراد، که قرآن از او سخن مىگوید بلعم باعوراست. وى داراى کمالات و علم فراوان بود و حتى بنابر برخى از روایات8 اسم اعظم نیز مىدانست. اما چون پیرو هوا و هوس گشت و به لذتهاى مادى دل بست و به دشمنى و مخالفت با حضرت موسى علیهالسلام پرداخت، خداوند فضائل معنوى را از او گرفت و او را به ضلالت و گمراهى ابدى و دوزخ خویش گرفتار ساخت. خداوند درباره او مىفرماید: «و بر آنان خبر آنکس [بلعم باعورا] را برخوان که آیتهاى خویش را به وى دادیم و او از آنها بیرون رفت. پس شیطان در پى او افتاد تا از گمراهان گشت. و اگر مىخواستیم هر آینه او را بدانها [با آن آیتها به جایگاهى بلند] برمىداشتیم، ولیکن او به زمین [دنیا و مال و جاه آن] چسبید و کام و خواهشِ دل خود را پیروى کرد. پس داستان او چون داستان سگ است، اگر بر او بتازى زبان از دهان بیرون آرد [از نفسنفس زدن به علت عطش یا رنج] یا واگذاریش باز زبان از دهان آویخته دارد. این است داستان گروهى که آیات ما را دروغ انگاشتند. پس این داستان را [بر آنان ]بازگو، شاید بیندیشند.9
وقتى انسان بر این باور باشد که هیچکس نمىتواند از وسوسههاى شیطان ایمن باشد و حتى برخى از امامزادگان و پیغمبرزادگان در دام شیطان افتادند و شیطان آنان را فریب داد و فاسد ساخت، نگران عاقبت خویش خواهد بود و از احتمال لغزش از مسیر حق و گرفتار شدن به عذاب الهى و حرمان از نعمتهاى اخروى مىترسد. انسان مؤمن و وارسته حتى اگر مطمئن گردد که به عذاب الهى گرفتار نمىشود، از اینکه از نعمتهاى بهشتى محروم گردد و بالاتر از آن، از حرمان از توجه و مهر خداوند به او و بىآبرو گشتن در نزد خداوند سخت بیمناک است. اولیاى خدا که به تدبیر و مالکیت خدا بر سراسر هستى ایمان داشتند و اراده و مشیت الهى را جارى در همه شئون عالم مىدانستند، پیوسته از قهر الهى بیم داشتند و پیوسته از ترس عذاب و حرمان از توجه خداوند مىگریستند. وقتى آن برگزیدگان و پاکان از بندگان خدا، که جز در مسیر بندگى خدا گام ننهادند و لحظه لحظه عمرشان در راه تعالى و ترویج آیین الهى و گسترش ایمان به خدا در بین بندگان خداوند سپرى گشت، چنان از عذابهاى الهى مى ترسیدند و گریه و زارى و ناله سر مىدادند، حال ما که خود را به گناهانى آلودهایم که براى آنها وعده عذاب داده شده چگونه باید باشد؟ آیا اگر نیک بنگریم، معناى رفتار کسى که در پیشگاه خداوندى که همه هستىاش از اوست، عصیان مىکند و به مخالفت با فرامین او مىپردازد، سرکشى و گردنکشى نیست؟ البته انسان معتقد به بندگى خدا، در هنگام گناه از این مسئله غافل است و توجه ندارد که چه مىکند. اما اگر او با توجه در آستانه ارتکاب گناه قرار گیرد و انجام کارى را که خداوند آن را حرام و ممنوع دانسته است، به مثابه بىاعتنایى به فرمان خدا و تخلف از بندگى خدا به حساب آورد، زشتى آن عمل کاملاً در نظرش نمایان مىگردد و در صورتى که کاملاً دل و جان خویش را به گناهان و فساد نیالوده باشد، متذکر مى شود و از گناه باز مى ایستد.
اگر انسان از خودش قدرتى مىداشت و مالک چشم، زبان و سایر اندام خویش مىبود، باز مخالفت با خداوند بسیار زشت و ناپسند بود. حال، وقتى بر این باور است که همه هستى او از خداست و او با چشمى که خدا داده و با گوش و زبانى که خداوند در اختیار او قرار داده گناه مىکند و به تمرّد و تخلف از فرمان مالک خود مىپردازد، جا دارد که براى همیشه از شرم و خجالت در پیشگاه خداوند سرافکنده گردد. اما افسوس که پرداختن به امور دنیا و گرفتارىها انسان را غافل مىسازد.
سحرگاهان، که انسان فارغ از گرفتارى ها و اشتغالات روزانه و در فضایى آرام و خلوت مىتواند به راز و نیاز و عبادت خدا بپردازد، فرصت ارزشمندى براى توجه به خویشتن و رفتارهاى ناپسندى است که از انسان سرزده است. فرصت مناسبى براى اندیشیدن در عاقبت گناهانى است که گرچه انسان توجه ندارد، اما ارتکاب آنها اعلان جنگ با خداست. تمرکز بر آثار گناه و زشتى آن و توجه به اینکه گناه اعلان جنگ با خداست، چنان احساس شرم و خجالتى را در انسان برمىانگیزد که در آن حال انسان آرزو مىکند که در زمین فرو رود و همچنین باعث ترس از عذاب الهى مىشود. البته انسان باید مواظب باشد که این ترس باعث یأس از رحمت الهى نگردد؛ چه اینکه یأس از رحمت الهى خود گناه بزرگى است. انسان در هر حال باید به خداوند امید داشته باشد و بر این باور باشد که مىتواند عنایت و توجه خداوند را به سوى خود جلب کند و با توفیق الهى به اصلاح نفس و جبران رفتارهاى زشت خود بپردازد.
- پی نوشت
- * این مجموعه بازنویسى درس اخلاق استاد در دفتر مقام معظّم رهبرى، قم، سال 1388 مى باشد.
- 2ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 94، ب 40، ص 239، ح 9.
- 3ـ سعید الخورى الشرتوى، اقربالموارد، ج 1، ص 277.
- 4ـ محدث نورى، مستدرکالوسائل، ج 1، ب 47، ص 355، ح 4213.
- 5ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 43، ب 16، ص 339، ح 13.
- 6ـ علىبن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ج 2، ص 382.
- 7ـ همان، ج 2، ص 381ـ382.
- 8ـ همان، ج 1، ص 248.
- 9ـ اعراف: 175ـ176.