سخن آغازین
Article data in English (انگلیسی)
سخن آغازین
«تفکر و تأمّل در مفاهیم و پدیدارها، آدمى را به سرچشمههاى حقیقت رهنمون مىسازد.» این سخن اگرچه در بدو امر، سخنى درست محسوب مىشود، اما واکاوى اندیشهها ما را بر آن مىدارد تا قدرى در این سخن تأمّل نماییم تا شاید حقیقت امر بر ما نیز مکشوف گردد. ذهن جستوجوگر و پرسشگر خود از یکسو، فاعل شناخت است و از سوى دیگر، موضوع تحقیق. فاعل شناخت اغلب با پیشداشتهها و مفروضاتى در عرصه پژوهش و تحقیق گام مىگذارد و موضوعِ شناسایى نیز گاه بر آن تأثیر مىنهد.
پس در هر تفکرى از یکسو، با تجارب فاعل شناخت مواجهیم و از دیگر سوى، با زمینههایى که وى در درون آن باید مورد بررسى قرار گیرد. اما آیا این دو امر آنچنان بر تفکر سایه افکندهاند که جستوجوى حقیقت را به سرابى بدل سازند و غایت تأمّل را پوچ و بىمعنا جلوه دهند؟
بدیهى است که تجارب و زمینهها در حد اقتضا بر فاعل شناخت اثر مىگذارند، نه در حد ضرورت و وجوب؛ چراکه در فرض ضرورت فاعلیت فاعل شناخت و اصل تفکر طرد مىگردد. حال آنکه هر شناختى مرهون تأمّل و تفکر است. از همینرو است که بخشهایى از تأمّلات متفکران بزرگ با نظر به دلایل و براهین، براى دیگر پژوهشگران و متفکران نیز ارزشمند و سترگ محسوب مىشوند و به صدق آن تأمّلات اذعان مىکنند. با اینهمه، تحقیقات محققان معاصر اغلب پیرامون تجارب و بسترهاى اندیشه و نه در صدق گزارهها و تأمّل در اصل اندیشه تمرکز یافته است و اندیشههاى سیاسى نیز از این قاعده مستثنا نیستند.
«اندیشه سیاسى» نیز همواره در درون یک سنت فکرى ظهور و بروز مىیابد و آن سنت فکرى است که اغلب مبانى و ارزشهاى خود را بر پرسشها، مسائل، راهحلها و نتایج تزریق مىنماید. در این صورت، سهم متفکر چه خواهد بود؟ آیا از متفکر جز تطبیق پرسشها و راهحلها با مبانى و ارزشها و سپس ارائه راهحلى نو بر پایه مبانى و ارزشهاى سنت فکرى خاص، کارى ساخته است؟ پاسخ به این پرسش نیز بر پاسخ گذشته مبتنى خواهد بود؛ چراکه هیچگونه ضرورتى و الزامى بر متفکر در حوزه اندیشه روا نیست. هرچند متفکر به ابزارهاى ضرورى تفکر و تأمّل همچون شناختهاى پیشینى و زمینهها و بسترهاى اندیشه نیازمند است. بنابراین، اندیشه در سنت اسلامى و غربى موجب سلب اراده اندیشهورز در این دو ساحت تمدنى نمىگردد. اما بىتردید مبادى، مبانى، غایات و ارزشهاى حاکم بر فاعل شناخت در هریک از سنتها متمایز بوده و اندیشهورز باید نسبت خود را با آنها مشخص سازد. در چنین وضعیتى مىتوان دریافت که چگونه در درون یک سنت دینى، اندیشه سکولار بروز و ظهور مىیابد و یا در یک سنت سکولار، اندیشهاى دینى احیا مىگردد.
پس نتایج تحقیق و پژوهش از یکسو، در نسبتى که محقق با پیرامون خود و دیگر پدیدارها و یا سنتها برقرار مىسازد، قابل ارزیابى است و از سوى دیگر، بر براهین و دلائلى مبتنى است که محقق در جهت تبیین موضوع تحقیق خود اقامه نموده است. با توجه به این دو منظر است که مىتوان اندیشههاى بشرى را از دو جنبه تاریخى و فراتاریخى مورد پژوهش قرار داد.
دبیر گروه علوم سیاسى