معرفت، سال نوزدهم، شماره هشتم، پیاپی 155، آبان 1389، صفحات 93-

    اقسام و ویژگى‏هاى تصورات

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    غلامرضا ابراهیمی مقدم / *استادیار - معارف دانشگاه پیام‌نور خراسان شمالی / ebrahimir138@gmail.com
    چکیده: 
    در فلسفه اسلامى مراتب تصورات را بر اساس میزان تجرید از ماده و عوارض آن و یا به میزان برخوردارى از سعه وجودى، به چهار مرحله تقسیم کرده‏اند: حسى، خیالى، وهمى و عقلى. ویژگى مشترک سه مرحله اول، جزئى بودن و ویژگى مرحله چهارم کلى بودن است.      آن‏گاه از «معرفت» سخن مى‏گوییم، تصدیق و رکن اصلى آن (حکم)، به ذهن متبادر مى‏شود. اما با اندکى تأمّل خواهیم یافت که خود تصدیق، متوقف بر تصورات یا همان مفاهیم است. بخشى از بار ایجاد معرفت را مفاهیم به عهده دارند، ولى هیچ مفهومى متضمن حکم به ثبوت یا نفى نمى‏باشد. مفاهیم فقط از محکى خود حکایت مى‏کنند و راجع به وجود و عدم مصادیق خود هیچ حکمى ندارند.      این مقاله با رویکرد تحلیلى و نظرى و با هدف شناسایى اقسام مفاهیم و ارائه تصویرى روشن و متمایز براى هریک از آنهاست.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    اقسام و ویژگى‏هاى تصورات

    غلامرضا ابراهیمى‏مقدّم1

    چکیده

    در فلسفه اسلامى مراتب تصورات را بر اساس میزان تجرید از ماده و عوارض آن و یا به میزان برخوردارى از سعه وجودى، به چهار مرحله تقسیم کرده‏اند: حسى، خیالى، وهمى و عقلى. ویژگى مشترک سه مرحله اول، جزئى بودن و ویژگى مرحله چهارم کلى بودن است.

         آن‏گاه از «معرفت» سخن مى‏گوییم، تصدیق و رکن اصلى آن (حکم)، به ذهن متبادر مى‏شود. اما با اندکى تأمّل خواهیم یافت که خود تصدیق، متوقف بر تصورات یا همان مفاهیم است. بخشى از بار ایجاد معرفت را مفاهیم به عهده دارند، ولى هیچ مفهومى متضمن حکم به ثبوت یا نفى نمى‏باشد. مفاهیم فقط از محکى خود حکایت مى‏کنند و راجع به وجود و عدم مصادیق خود هیچ حکمى ندارند.

         این مقاله با رویکرد تحلیلى و نظرى و با هدف شناسایى اقسام مفاهیم و ارائه تصویرى روشن و متمایز براى هریک از آنهاست.

    کلیدواژه‏ها: مفهوم، تصور، ادراک، تصور جزئى، تصور کلى، تصور عقلى، تصور حسى، تصور وهمى، تصور خیالى.

     

    مقدّمه

    ابن‏سینا ادراک را بر حسب کمال و نقص قواى ادراکى در مجرد ساختن معلوم از عوارض غریب، بر چهار قسم تقسیم نموده است که عبارتند از: احساس،تخیّل،توهّم و تعقّل.1

        وى در کتاب الاشارات والتنبیهات انواع ادراک را نسبت به معلومى خاص مانند زید ملاحظه مى‏کند که در یک مرحله محسوس و در مرحله بعد متخیل و سرانجام در مرحله نهایى معقول است. به این جهت، توهّم را که ادرک معانى جزئى نامحسوس است و در مثالى همچون زید محقق نمى‏شود، ذکر نکرده است.2

        نظریه ابن‏سینا در مورد مراتب ادراک که در اکثر آثار وى بیان شده این است که مراتب ادراک بر اساس مراتب تجرید معلوم بر چهار قسم مى‏باشد.

         ملّاصدرا در کتاب اسفار در فصلى تحت عنوان «انواع ادراکات» تقریبا عین عبارت‏هاى اشارات ابن‏سینا را نقل کرده است، و بر آنچه که در اشارات آمده، ادراک وهمى را هم اضافه نموده و طبق مبناى خود آن را تعریف کرده است. وى در پایان بحث، ادراک وهمى را نوع مستقلى از ادراک، در عرض سایر ادراکات ندانسته، بلکه آن را شکل تنزل‏یافته از ادراک عقلى معرفى کرده است. از نظر وى، تمایز ذاتى بین ادراک عقلى و وهمى وجود ندارد، بلکه تفاوت آنها از ناحیه امر عرضى و خارج از ذات است و آن عبارت از اضافه شدن ادراک وهمى به امور جزئى و اضافه نشدن ادراک عقلى به آن امور است.3

        در واقع، ادراک وهمى یک ادراک کلى است که به

    اشخاص اضافه مى‏شود و اضافه هم دخالتى در ادراک ندارد؛ مثل اضافه محبت به مادر. ادراک وهمى از این جهت که به جزئیات اضافه مى‏شود از ادراک عقلى فاصله مى‏گیرد، و از این جهت که کلى است باید تعقّل شود و نمى‏تواند حس و خیال باشد. بنابراین، وهم امر بین‏الامرین است؛ زیرا نه عقل است و نه حس و خیال. از یک طرف، حد آن به تعقل مى‏خورد و از طرف دیگر، اضافه به جزئیات دارد؛ اگر جزئیات درک نشود، اضافه به آن معنا پیدا نخواهد کرد. در ادراک وهمى، مضافٌ‏الیه آن که ادراک جزئى است دخالتى ندارد؛ از این‏رو، وهم چیزى جز عقل نیست؛ یعنى اگر در ادراک وهمى اضافه آن را حذف کنید چیزى جز عقل باقى نمى‏ماند.

         صدرالمتألّهین در جاى دیگرى پس از طرح دیدگاه رایج حکما در باب قوّه واهمه، به تشریح آراء اختصاصى و مبانى ویژه خود مى‏پردازد. به اعتقاد وى، قوّه واهمه قوّه‏اى مستقل و در عرض عاقله نیست، بلکه وجودا با قوّه عاقله متحد است. ادراکاتى که به واهمه نسبت داده مى‏شود در واقع همان ادراکات عقلى‏اند که به واسطه اضافه شدن به یک مصداق جزئى، کلّیت خود را از دست داده‏اند. مثلاً، ما مفهوم کلى «عداوت» و «محبت» را توسط عاقله درک مى‏کنیم و سپس قیدى را به آن افزوده، مفاهیمى نظیر «عداوت زید» و «محبت بکر» را که مفاهیمى خاص و مقیّدند، به دست مى‏آوریم. پس قوّه واهمه همان قوّه عاقله است که مدرکات کلى خود را به صورت مقید درک مى‏کند. بنابراین، وهم چیزى جز قوّه عاقله نیست که ادراک آن به مدرکات خیالى مقید شده است و مدرَکات آن نیز همان مفاهیم کلى است، در حالى که به صورت جزئى خیالى تعلق پذیرفته‏اند.4

        علّامه طباطبائى از جمله فلاسفه‏اى است که ادراک وهمى را از اساس مردود دانسته و درک معانى جزئى را به حس مشترک نسبت داده است. در عین حال، وى تفاوت عرضى ادراک عقلى و وهمى را به گونه‏اى که ملّاصدرا بیان کرده است، قبول ندارد؛ زیرا واهمه صورت عقلى را که به امور جزئى اضافه شده باشد، درک نمى‏کند، بلکه معانى جزئى را درک مى‏کند. اما صرف تفاوت مدرَک به این صورت که متعلق ادراک واهمه، معانى است و متعلق ادراک عقلى صور است، دلیل بر تمایز و تعدد نوعى آن دو نیست. از این‏رو، نیازى به اثبات قوّه مستقل براى ادراک معانى وجود ندارد؛ چون ادراک این معانى توسط حس مشترک انجام مى‏شود.5

        یکى از نظریات بدیعى که علّامه طباطبائى در معرفت‏شناسى فلسفه اسلامى مطرح نموده این است که ادراک جزئى را منحصر در ادراک خیالى کرده است؛ به این دلیل که حضور ماده محسوس در ادراک حسى و عدم آن در ادراک خیالى موجب تفاوت ادراک در حال حضور ماده و غیبت آن نمى‏شود. حضور ماده حداکثر موجب روشنى و وضوح معلوم نزد نفس مى‏گردد. در حالى که این میزان روشنى و وضوحى که در ادراک حسى در حال حضور ماده وجود دارد در ادراک خیالى با التفات نفس به آن بیشتر است.6

        على‏رغم وجود تردیدهایى درباره ادراک وهمى، قریب به اتفاق فلاسفه اسلامى در بحث مراتب ادراک، ادراک وهمى را هم ذیل عنوان اقسام ادراک آورده‏اند و به تعریف و تبیین احکام آن پرداخته‏اند. مثلاً، ملّاصدرا با اینکه ادراک وهمى را نوع مستقلى از ادراک نمى‏داند، ولى ادراک وهمى را در شمار انواع ادراکات ذکر مى‏نماید.7

        بنابراین، از دیدگاه فلاسفه اسلامى مراتب تصورات یا به تعبیر دیگر مراتب ادراک، بر چهار قسم است که عبارتند از: ادراک حسى، ادراک خیالى، ادراک وهمى و ادراک عقلى. سه قسم اول از ادراکات جزئى هستند و قسم چهارم از ادراکات کلى مى‏باشد.8

        ما بر اساس تقدّم پیدایش هریک از آنها و اینکه هر کدام نسبت به مابعد خود زمینه‏ساز وجود آن به شمار مى‏آید، به تعریف و بیان ویژگى‏هاى هریک از آنها مى‏پردازیم. نتیجه این شیوه ارائه مطلب، شناخت حقیقت هریک از مفاهیم براساس ویژگى‏هاى هریک از آنهاست.

    تعریف تصور حسى

    صورت حسى عبارت است از: ادراک چیزى که با هیأت مخصوص و عوارض محسوس شامل مکان، زمان، وضع، کیف، کم و امثال اینها در ماده معین نزد ادراک‏کننده حاضر باشد. بنابراین، صورت حسى داراى سه شرط است:

         1. حضور ماده در برابر اندام حسى؛

         2. دربرداشتن عوارض غریب (مقارنت ماده خارجى به عوارض و لواحق مشخصه)؛

         3. جزئى بودن معلوم.9

        با توجه به ویژگى‏هایى که براى صورت حسى بیان خواهیم کرد، مى‏توان آن را این‏گونه تعریف نمود: صورى از اشیا که در حال مواجهه و مقابله و ارتباط مستقیم ذهن با خارج با به کار افتادن یکى از حواس پنج‏گانه (یا بیشتر) در ذهن منعکس مى‏شود. بقاى این‏گونه تصورات منوط به بقاى ارتباط با خارج است و پس از قطع تماس با خارج بلافاصله از بین مى‏رود. مثلاً، هنگامى که انسان چشم‏هاى خود را باز مى‏کند و منظره‏اى را که در برابرش موجود است، تماشا مى‏کند تصویرى از آن منظره در ذهن پیدا مى‏شود و تا هنگامى که این ارتباط وجود دارد، تصویر آن منظره هم در ذهن برقرار است و به محض اینکه چشم‏ها را ببندد ادراک حسى منظره هم از بین خواهد رفت.10

         ویژگى‏هاى تصور حسى

    تصور حسى داراى ویژگى‏هاى ذیل است:

         1. تحقق تصور حسى منوط به وجود شى‏ء خارجى و ارتباط اندام‏هاى حسى با آن و توجه نفس به این ارتباط است، و با قطع ارتباط عضو حسى مربوط با خارج در فاصله کوتاهى از بین مى‏رود.11 روشن است که این ارتباط هم نسبت به عضو ادراکى فرق مى‏کند و هم نسبت به مدرِک‏ها. مثلاً، ارتباط عضو حسى لامسه به این است که واقعیت خارجى به آن عضو بچسبد، اما عضو بینایى از فاصله دور هم با واقعیت خارجى ارتباط برقرار مى‏کند و در مدرِک‏ها ـ مثلاً ـ بعضى از حیوانات نسبت به بعضى دیگر و یا بعضى از انسان‏ها نسبت به بعضى دیگر از قوّه بویایى یا بینایى و یا ... قوى‏ترى برخوردارند. بر اساس این ویژگى، همه مفاهیمى که از طریق ارتباط مستقیم عضو حسى با خارج و در حین ارتباط به وجود مى‏آید و شى‏ء خارجى را به ما معرفى مى‏کند از مفاهیم حسى است.

         2. واقعیت‏هاى مادى هیچ‏گاه به طور همه‏جانبه به تصور حسى درنمى‏آیند. هریک از حواس ما در شرایط خاصى تنها مى‏تواند چهره ویژه‏اى از آنها را بشناسد. در واقع، یکى از محدودیت‏هاى مفاهیم حسى این است که در معرفى اشیا به ما نمى‏توانند بیش از یک ویژگى و یک بعد از شى‏ء را به ما منتقل کنند. مثلاً، ما فقط رنگ آن سوى اشیا را که به طرف ماست، مى‏بینیم.12

        3. مرتبه تصورات حسى ظرف کثرت مفاهیم است؛ زیرا از هریک از اشیاى خارجى یک صورتى در ذهن به وجود مى‏آید غیر از صورت شى‏ء دیگر و بین این دو صورت هیچ وجه مشترکى در مرتبه صورت حسى وجود ندارد. مثلاً، وقتى وارد اتاقى مى‏شویم که پر از تکه‏هاى کاغذ است به محض دیدن آنها از هر یک صورت حسى در ذهن ما شکل مى‏گیرد، به گونه‏اى که هیچ‏کدام بر دیگرى قابل تطبیق نیست. از طرف دیگر، یک مفهوم جامع و یک وجه مشترک بین این صورت‏هاى مختلفى که از کاغذهاى مختلف داریم، در مرتبه تصور حسى وجود ندارد؛ چون مفهوم مشترک یا ـ به اصطلاح ـ مفهوم کلى در مرحله ادراک عقلى صورت مى‏گیرد. بنابراین، هر شیئى که در خارج وجود دارد و قابل ادراک حسى است صورت حسى آن با شى‏ء دیگر از نوع خود کاملاً متفاوت است.

         4. صورت حسى مجرّد از ماده است، لکن داراى تجرید تام نیست؛ چون همراه با ماده و علایق مادى شى‏ء خارجى تحقق پیدا مى‏کند.13 در اولین مرحله‏اى که  ذهن صورت شى‏ء خارجى را از ماده تجرید مى‏کند، صورت حسى به وجود مى‏آید. در واقع، صورت حسى محل تلاقى ذهن و عین است. از این‏رو، بعضى از خواص ماده را به جهت ارتباط با ماده دارا مى‏باشد، و بعضى از خصوصیات صورت ذهنى را به جهت قرار گرفتن در ذهن واجد است. ابن‏سینا بر این باور است که ادراک حسى مادى است و براى مادى بودن ادراک حسى براهینى اقامه کرده است.14

        استدلال ابن‏سینا نیاز تصور حسى به قواى جسمانى و حضور ماده خارجى و ارتباط اندام‏هاى حسى با ماده خارجى را اثبات مى‏کند، اما مادى بودن تصور حسى را اثبات نمى‏کند؛ چون صورت ذهنى در همه مراحل و مراتب توسط نفس انجام مى‏شود و حواس ظاهر ابزارى بیش نیستند. ابن‏سینا براهین متعددى براى مجرّد بودن محل صور معقول آورده است که همه آنها عینا مى‏توانند براهینى براى اثبات تجرد صور حسى و خیالى باشند.15

        نظریه صحیح در مورد تجرّد ادراک همان نظریه ملّاصدرا است‏که‏ادراک‏رادرهمه‏مراحل‏آن‏مجرّدازماده‏مى‏داند.

         5. هنگام تحقق تصور حسى اثرى از محسوس که همان صورت شى‏ء مادى خارجى است در قواى حسى به وجود مى‏آید و بین اثرى که از محسوس در قواى حسى بر جاى مى‏ماند و خود محسوس رابطه ماهوى وجود دارد.

    لانه ما لم یحدث فى الحاسّ اثر من المحسوسات فالحاسّ عند کونه حاسّا بالفعل و کونه حاسا بالقوة على مرتبة واحدة و یجب اذا حدث فیه اثر من المحسوس ان یکون مناسبا للمحسوس، لانّه ان کان غیر مناسب لماهیته لم یکن حصوله احساسا به.16

    یعنى اگر در هنگام ادراک حسى اثرى از محسوس در عضو حسى ایجاد نشود، عضو حسى در حاس بالقوّه و بالفعل بودن یکسان خواهد بود. (بنابراین، براى اینکه تفاوتى در بالفعل بودن و بالقوّه بودن احساس آن وجود داشته باشد باید اثرى از محسوس در آن به وجود بیاید.) و لازم است که وقتى اثرى از محسوس در عضو حسى ایجاد شد این اثر مناسب با محسوس باشد؛ زیرا اگر در ماهیت مناسب با شى‏ء محسوس خارجى نباشد اثر حاصل، احساس آن شى‏ء خارجى نخواهد بود.

         6. صورت حسى نمى‏تواند وجود اشیا را در خارج اثبات کند و اثبات وجود اشیا در خارج به وسیله تجزیه و تحلیل و ادراک عقلى است.

    و لیس للحواس الا الاحساس فقط و هو حصول صورة المحسوس فیها فأما ان نعلم ان للمحسوس وجودا من خارج فهو للعقل او الوهم.17

    دلیل اینکه تصور حسى نمى‏تواند وجود شى‏ء محسوس را در خارج اثبات کند این است که در تصور حسى ما فقط صورت شى‏ء محسوس را درک مى‏کنیم. در واقع، این ادراک به صورت بسیط و ساده رخ مى‏دهد بدون اینکه همراه آن چیز دیگرى وارد ذهن شود. اما بعد از اینکه این ادراک تحقق پیدا کرد، عقل با تحلیل آن مى‏تواند ادراکات فراوانى را به دست آورد. از جمله، اثبات وجود خارجى محسوس از احکام عقل مى‏باشد.

         7. صورت حسى به علت حضور ماده‏اى که متعلق ادراک است غالبا و در حال عادى روشن‏تر از صورت خیالى است؛18 زیرا ما به طور مستقیم با شى‏ء خارجى ارتباط داریم و صورتى که در ذهن ما شکل مى‏گیرد حاصل این ارتباط مستقیم است، ولى در ادراک خیالى صورتى که براى ما حاصل شده از مجراى ابزارهاى حسى گذشته و یک واسطه‏اى بین شى‏ء خارجى و صورت خیالى آن پیدا شده است.

         8. تصورحسى‏همیشه‏ازمقدارمعین‏حکایت مى‏کند.19

        9. صورت محسوسه همیشه مقید به وضع خاص است؛ یعنى نسبت مخصوص با اجزاى مجاور دارد که اگر آن نسبت تغییر کند ادراک حسى نیز تغییر خواهد کرد.20

        ولایناله محسوس الا بعلاقه وضعیه بین حسه و مادته و لذلک لایمتثل فى الحس الظاهر صورته اذا زال.21 یعنى ادراک حسى تحقق پیدا نمى‏کند، مگر پس از یک رابطه وضعى بین عضو حسى و ماده خارجى. هنگامى که شى‏ء محسوس از مقابل عضو حسى زایل مى‏شود صورت آن در عضو حسى مربوط متمثل نمى‏شود و عضو حسى آن را درک نمى‏کند.

    من شرائط الادراک الحسى حصول نسبه وضعیه بین آلة الادراک و الشى‏ء الذى یؤخذ منه تلک الصورة، و هذه النسبة غیر ثابته بین تلک الصورة و ما یطابقه و توخذ منه و ذلک الشرط غیر محتاج الیه فى غیر الادراک الحسّى من الادراکات الخیالیه والوهمیه والعقلیه.22

    یعنى از شرایط ادراک حسى وجود یک رابطه وضعى بین عضو حسى و ماده خارجى است که صورت حسى از آن گرفته شده است. و این رابطه وضعى که بین صورت حسى و ماده خارجى برقرار است یک امر ثابت و دایمى نیست. بلکه با تغییر وضع هریک از طرفین این رابطه هم تغییر مى‏کند اما به چنین شرطى در سایر ادراکات مانند ادراک خیالى، ادراک وهمى و ادراک عقلى نیازى نیست.

         10. تصور حسى مقیّد به منطقه و مکان خاصى است و در هر مکانى که هست تنها اشیاى همان مکان را احساس مى‏کند و خارج از آن محل از قلمرو احساس بیرون است.23

        11. تصور حسى مقیّد به جهت خاص است؛ مثلاً، در طرف راست یا چپ و یا ... به وجود مى‏آید.24

        12. تصور حسى محدود به زمان حال است و فقط اشیاى زمان حال را احساس مى‏کند و اشیایى که مربوط به گذشته یا آینده هستند از قلمرو شناخت حسى خارج‏اند؛ زیرا ارتباط عضو حسى با اشیایى که خارج از زمان حال باشد امکان‏پذیر نیست.25

        13. تصور حسى همیشه به صورت جزئى و موردى است؛ یعنى متعلق شناخت در شناخت حسى فرد فرد افراد مى‏باشند نه افراد به طور کلى و عمومى. مثلاً، رنگ خاصى یا صداى خاصى مورد ادراک حسى واقع مى‏شود نه مفهوم کلى رنگ و مقدار و صدا.26

        البته انسان مى‏تواند با مجموع حواس خود در یک لحظه چندین تصور حسى به دست آورد. مثلاً، در یک لحظه هم با حس بینایى چیزى را ببیند و با حس شنوایى صدایى را بشنود و با شامه خود بویى را استشمام نماید. یا اینکه با هریک از حواس خود در یک لحظه چندین صورت حسى به دست آورد. مثلاً، با یک نگاه به اتاقى پر از وسایل اشیاى مختلف را ببیند. اما سخن ما این است که هر صورت حسى که از یک شى‏ء در خارج حکایت مى‏کند فقط بر یک فرد قابل انطباق است.

         14. تصور حسى یک شناخت سطحى و ظاهرى و غیرعمقى است؛ یعنى فقط به ظواهر اشیا تعلق مى‏گیرد و ویژگى‏هاى بیرونى و اعراض و کیفیت‏هاى ظاهرى را درک مى‏کند و به درون و روابط درونى اشیا و عمق پدیده‏ها نفوذ نمى‏کند. مثلاً، چشم فقط رنگ جسم را مى‏بیند ولى خود جسم با چشم و هیچ حس دیگرى درک نمى‏شود.27

        15. صورت حسى به لحاظ خصوصیاتى که دارد مشترک بین انسان و سایر حیوانات است.28

        همه حیوانات در داشتن ادراک حسى مشترک‏اند؛ گرچه ممکن است از حیث شدت و ضعف و کیفیت آن با هم مختلف باشند.

         16. تصور حسى همیشه به وسیله قواى جسمانى و حواس باطن براى نفس حاصل مى‏شود و نفس بدون داشتن قواى حسى نمى‏تواند محسوسات را ادراک کند. از این‏رو، اگر یکى از حواس انسان دچار اختلال شود و از کار بیفتد، همه ادراکات مربوط به آن حس متوقف خواهند شد و نفس از دریافت آنها محروم مى‏گردد.29

    النفس انما تدرحک بوساطة الالة الاشیاء المحسوسة والمتخیله‏والاشیاءالمجرده‏لاتدرکهابآله‏بل‏بذاتها.30

    یعنى نفس اشیاى محسوس و متخیل را به واسطه آلت درک مى‏کند، ولى اشیاى مجرّد را با ذات خود و بدون استفاده از آلت درک مى‏نماید.

         17.تصورحسى‏همیشه‏ازکیف‏معین‏حکایت‏مى‏کند.31

        18. بقاى صورت حسى منوط به بقاى ارتباط حواس با خارج و توجه ذهن به این ارتباط است و پس از قطع تماس با خارج و نیز با قطع شدن توجه ذهن به ارتباط عضو حسى با خارج، بلافاصله از بین مى‏رود. بنابراین، ادراک حسى امرى ثابت و باقى نیست، بر خلاف ادراک عقلى که چون داراى تجرّد تام است هیچ‏گونه تغیر و تبدیلى در آن راه ندارد.32

        19. اشتغال نفس به صورت حسى او را از شعور خود و نیز از تعقل کلیات بازمى‏دارد.33

        20. در تصور حسى باید ذهن به آنچه که عضو حسى با آن تماس برقرار نموده توجه کند. اگر چیزى در خارج وجود داشته باشد (مثلاً، یک تابلوى بسیار زیبا روى دیوار) و عضو حسى مربوط (در مثال ما چشم) با آن در تماس باشد (یعنى آن تابلو را ببیند) ولى نفس به این ارتباط و تماس توجه نداشته باشد، ادراک حسى محقق نمى‏شود. همان‏طور که افراد بیهوش و یا خوابیده بر فرض ارتباط عضو حسى‏شان با واقعیت خارجى آن را ادراک نمى‏کنند؛ چون نفس آنها به این ارتباط التفات ندارد. خواجه نصیرالدین طوسى در عبارتى به این ویژگى تصور حسى اشاره مى‏کند: «الحضور غیر کاف فان الحاضر عند الحس الذى لا تلتفت النفس الیه لا یکون مدرکا»؛34 صرف حضور ماده خارجى در مقابل اندام حسى براى تحقق ادراک حسى کافى نیست، بلکه باید نفس هم به این حضور توجه داشته باشد.

         21. تصور حسى به صورت مستقیم از خارج حکایت مى‏کند و هیچ‏گاه خطایى در حکایت صورت‏هاى حسى از خارج رخ نمى‏دهد و اگر احیانا گفته مى‏شود که حس خطا کرده و چیزى را از آنچه که بوده کوچک‏تر مشاهده کرده و یا از آنچه که بوده بزرگ‏تر دیده است و مواردى از این قبیل ـ که به خطاهاى حواس معروفند ـ در واقع، خطاى حواس نیستند، بلکه این خطاها مال ذهن و ناشى از حکم مى‏باشد. حواس آنچه را که واقعیت دارد به ما منتقل مى‏کند. اگر خورشید یا ستاره و یا ماه را کوچک مى‏بیند براى این است که آنها براى حواس ما در فاصله‏اى که ما با آنها داریم همین مقدار هستند و نه بزرگ‏تر. درک بزرگى آنها حکم عقل است و از حیطه شناخت حواس خارج است. اگر ما تصدیق کردیم که آنچه حواس به ما نشان مى‏دهد، واقعیت خارجى دارد در حکم خود خطا کرده‏ایم، ولى صورت حسى خطا نکرده است.

         22. نمى‏توان از موجودات ماوراء طبیعى تصور حسى داشت.35

        23. تصور حسى بیرون از اختیار شخص ادراک‏کننده است. مثلاً، آدمى معمولاً نمى‏تواند چهره کسى را که حضور ندارد ببیند یا سخنش را بشنود و یا بوى گلى را که موجود نیست استشمام نماید. ولى در ادراک خیالى یا عقلى و همچنین وهمى، انسان هر وقت بخواهد مى‏تواند چیزى را تخیّل یا تعقّل و یا توهّم نماید. پس در ادراک حسى علاوه بر خواست و اراده انسان، موجود خارجى هم باید حضور داشته باشد و اگر موجود نباشد ادراک حسى محقق نمى‏شود.

    تعریف تصور خیالى

    تصور خیالى عبارت است از ادراک صور جزئى محسوس که همراه با عوارض غریب مى‏باشد، اعم از آنکه ماده‏اى نزد ادراک‏کننده حاضر باشد یا نه. بنابراین، در تصور خیالى، حضور ماده نزد ادراک‏کننده لازم نیست. ولى دو شرط دیگر آن یعنى مقترن بودن به عوارض غریب و جزئى بودن معلوم معتبر است.36 به بیان دیگر، ادراک خیالى عبارت است از پدیده‏هاى ذهنى که به دنبال تصورات حسى و ارتباط با خارج حاصل مى‏شود، ولى بقاى آنها منوط به بقاى ارتباط با خارج نیست. از این‏رو، پس از آنکه صورت حسى محو شد صورت خیالى باقى مى‏ماند و هر وقت انسان بخواهد، مى‏تواند آن صورت را احضار نماید و به این وسیله آن شى‏ء خارجى را تصور کند.37

         ویژگى‏هاى تصور خیالى

    تصور خیالى نیز داراى ویژگى‏هاى ذیل است:

         1. بقاى صورت خیالى نیازمند به وجود شى‏ء خارجى و ارتباط اندام‏هاى حسى با خارج نیست.38 از این‏رو، چه در حالت حضور ماده و چه در حالت غیبت آن، صورت خیالى تغییر نمى‏کند.

         2. صورت خیالى قابل یادآورى است؛ یعنى هر وقت انسان بخواهد مى‏تواند صورت خیالى را احضار نماید و به این وسیله، شى‏ء یا اشیاى خارجى را تصور کند و چون قابل یادآورى است اختیارى نیز مى‏باشد.39

        3. صورت خیالى غالبا و در حال عادى وضوح و روشنى صورت حسى را ندارد.40

        4. صورت خیالى به واسطه صورت حسى از خارج حکایت مى‏کند.

         «لان الصورة فى الخیال هى على حسب الصور المحسوسه»؛41 زیرا صورت خیالى بر اساس صورت حسى شکل مى‏گیرد.

         5. تصور خیالى همیشه به صورت جزئى است.42

        «ولیس یمکن فى الخیال البته ان یتخیل صورة هى بحال یمکن ان یشترک فیه جمیع اشخاص ذلک النوع»؛43 در قوّه خیال ممکن نیست صورت خیالى به گونه‏اى باشد که همه اشخاص نوع خود را شامل شود.

         6. نفس در ادراک صورت‏هاى خیالى نیازمند به قواى جسمانى است.44

        7. تصور خیالى بین انسان و بعضى از حیوانات مشترک است.45

        8. بنابر نظر ابن‏سینا، صور خیالى اگرچه مجرّد از ماده است، ولى همراه با عوارض و لواحق شى‏ء مادى مى‏باشد. از این‏رو، صورت‏هاى خیالى داراى وضع خاص، جهت خاص، مکان خاص، زمان خاص، کیف خاص و مقدار خواص مى‏باشند.46

        9. صورت خیالى همیشه مشروط و مسبوق به صورت حسى است؛ یعنى تصور خیالى یک شى‏ء، بعد از تحقق صورت حسى آن شى‏ء به وجود مى‏آید.

    «لان الصورة فى الخیال هى على حسب الصور المحسوسه.»47 «فان الخیال لا یتخیل الا ما احسّ.»48

        10. تجریدصورت‏خیالى‏از صورت حسى بیشتر است، ولى‏تجریدآن‏تام‏نیست‏وبه‏درجه‏تجریدعقلى‏نمى‏رسد؛ چون صورت خیالى مجرّد ازعوارض‏لاحقه‏ماده نیست.49

    تعریف تصور وهمى

    تصور وهمى عبارت است از ادراک معانى جزئى نامحسوس که به یک شى‏ء جزئى محسوس اضافه شده و در نسبت با آن مورد توجه واقع شده است. مانند دشمنى‏اى که گوسفند نسبت به گرگ احساس مى‏کند یا محبتى که هریک از ما انسان‏ها نسبت به فرد خاص داریم.

         بنابراین، تصور وهمى نیز از سنخ ادراکات جزئى است با این تفاوت که در تصور وهمى حضور ماده در برابر اندام‏هاى حسى و مقترن بودن آن به عوارض غریب شرط نیست.50

        خواجه نصیرالدین طوسى راز جزئى بودن تصورات وهمى را مشارکت وهم با خیال در ادراک معانى جزئى مى‏داند. چون مدرکات خیال جزئى هستند، از این‏رو، وقتى وهم با آن مشارکت مى‏کند ادراک واهمه نیز جزئى مى‏گردد.51

        اما ملّاصدرا سرّ جزئى بودن تصور وهمى را اضافه شدن آن به شى‏ء محسوس جزئى مى‏داند.52

         ویژگى‏هاى تصور وهمى

    در خصوص ویژگى‏هاى تصور وهمى مى‏توان به موارد ذیل اشاره کرد:

         1. تصورات وهمى از طریق ادراکات حسى حاصل نمى‏شود و مسبوق به صورت حسى نیستند.

         2. تصورات وهمى از حالات و عواطف درونى که با علم حضورى درک شده‏اند حکایت مى‏کنند. به تعبیر دیگر، منشأ انتزاع چنین مفاهیمى حالات نفسانى است.53

        3. تصورات وهمى نمایانگر یک حالت جزئى مى‏باشند؛ یعنى محکى این مفاهیم یک پدیده شخصى و جزئى است و نسبت به یک شى‏ء جزئى محسوس به وجود مى‏آیند.54

        4. تصور وهمى تجرّدش از تجرّد مفاهیم خیالى بیشتر است، ولى به تجرّد عقلى نمى‏رسد. در این مرحله از ادراک، انتزاع کامل‏تر مى‏شود؛ چون از شرایط ادراک حسى و خیالى فقط جزئى بودن آن باقى مى‏ماند.55

        5. بین انسان و حیوان مشترک است.56

        6. ادراک وهمى زمانى است؛ یعنى در زمان مشخص اتفاق مى‏افتد.57

        7. ادراک وهمى قابل یادآورى است؛ یعنى بعد از زوال آن حالت مى‏توان آن را به یاد آورد.58

        8.ادراک‏وهمى‏باهمراهى‏ودخالت‏خیال‏صورت‏مى‏گیرد.59

        9. ادراک وهمى مجرّد از مکان، جهت، وضع، مقدار، کیف و کم مى‏باشد.

         با تعریف و ویژگى‏هایى که براى هریک از اقسام مفاهیم جزئى بیان کردیم، به دست مى‏آید که این نوع مفاهیم ارتباط گسترده‏اى با محکى خود دارند، به گونه‏اى که نمى‏توان کارى کرد آنها از مابه‏ازایشان جدا شوند و در عین حال، همان را حکایت کنند. مقصود از جدایى، کلى نمودن آنهاست؛ یعنى نمى‏توان مفاهیم حسى و خیالى و وهمى را به گونه‏اى لحاظ کرد که ارتباط آنها با محکى مشخص قطع بشود، و عوارض و لواحق آن را نداشته باشد، ولى در عین حال همان را حکایت کند. ویژگى مشترک همه مفاهیم جزئى در شخص نمایى و عدم قابلیت حکایت بیش از یک فرد است و چون همیشه شخص‏نما هستند معرفت مفهومى حاصل از آنها محدود به آن چیزى است که نشان مى‏دهند.

    تعریف تصور عقلى

    مفهوم کلى به مفهومى گفته مى‏شود که فرض صدق آن بر کثیرین ممتنع نباشد و بتواند نمایشگر اشیا یا اشخاص متعدد باشد، هر چند بالفعل هیچ فردى در خارج نداشته باشد و یا فقط داراى یک فرد باشد؛ مانند مفهوم انسان که بر افراد بى‏نهایت صدق مى‏کند.60

         ویژگى‏هاى تصور عقلى

    ویژگى‏هاى تصور عقلى را مى‏توان این‏گونه برشمرد:

         1. ادراک مفاهیم عقلى اختصاص به انسان دارد و سایر حیوانات از ادراک آنها محروم هستند.61

        2. نفس مفاهیم کلى را بدون واسطه قوّه و آلت جسمانى ادراک مى‏کند.62

        3. ادراک مفاهیم کلى علامت رشد و تکامل انسان در میان جانداران است.63

        4. مفاهیم عقلى همیشه کلى هستند و کلّیت از صفات لاینفکّ و ممیز ادراک عقلى مى‏باشد. از این‏رو، مفهوم جزئى نمى‏تواند مورد شناخت عقل واقع شود.64

        5. تنها مفاهیم عقلى هستند که به دو قسم اولیه و ثانویه تقسیم مى‏شوند. مفاهیم حسى و خیالى را نمى‏توان به اولى و ثانوى تقسیم کرد.65

        6. مفهوم کلى مشترک معنوى میان افراد و مصادیق خود مى‏باشد.66

        7. مفهوم کلى از آن جهت که یک مفهوم جامع و صادق بر کثیرین است تنها در ظرف ذهن محقق مى‏شود و هرگز در خارج داراى یک وجود مشخص و معین نیست.67

        8. مفهوم کلى چون مجرّد از ماده و عوارض و صفات شى‏ء مادى است، مى‏تواند نمایانگر تعداد بى‏نهایت افراد باشد. هیچ‏یک از ابزارهاى شناخت بشر نمى‏تواند از افراد بى‏نهایت حکایت کند.68

        9. یکى از ویژگى‏هاى ادراک عقلى این است که عقل مى‏تواند از ظواهر اشیا به باطن آنها و از حد محسوسات به آنچه که به حس درنمى‏آید، نفوذ کند و از این طریق به مفاهیمى دست یابد که با حس قابل دریافت نمى‏باشد. مثلاً، ادراک مفهوم جوهر از موارد نفوذ ذهن از محسوسات به امر نامحسوس است؛ زیرا آنچه را که ما با حواس خود مى‏یابیم فقط عوارض شى‏ء است.

         10. از ویژگى‏هاى ادراک عقلى این است که عقل مى‏تواند ادراکات خود را تجزیه و ترکیب کند. به واسطه این عمل معلومات و صورت‏هاى ذهنى انسان تکثیر پیدا مى‏کند و معرفت انسان نسبت به اشیا انسجام منطقى مى‏یابد. ذهن از طریق تجزیه و ترکیب مفاهیم به تصورات کلى جدیدى دست مى‏یابد که از طریق حس قابل دست‏یابى نیست.

         توضیح اینکه: صورت‏هاى ذهنى یا بسیط هستند و یا مرکب. ذهن گاهى از طریق ادراک صورت‏هاى مرکب و تجزیه آنها به درک صورت‏هاى اولیه و بسیط نایل مى‏گردد. مثلاً، انسان از طریق حس بینایى شیئى را که داراى حجم و شکل و رنگ معین است مى‏بیند؛ یعنى تصور حجم، شکل و رنگ با هم و غیر مجزا برایش حاصل مى‏شود. آن‏گاه ذهن در اثر قدرت تجزیه کمّیت را از کیفیت و هر یک از کیفیات را جدا از یکدیگر تصور مى‏کند و گاهى هم ابتدا به درک صورت‏هاى بسیط نایل مى‏شود، سپس آنها را با هم ترکیب مى‏کند و تصور جدیدى مى‏سازد. مثلاً، ابتدا اسب را تصور مى‏کند، سپس سفیدى را هم تصور مى‏کند، آن‏گاه آنها را با هم ترکیب مى‏کند و تصور سومى به نام اسب سفید مى‏سازد. یا مثلاً وجود را تصور مى‏کند و از طرف دیگر، وجوب را هم تصور مى‏کند، سپس آن دو تصور را با هم ترکیب مى‏نماید و تصور جدیدى به نام «واجب‏الوجود» مى‏سازد.69

        پیدایش مفاهیم‏جدیدازطریق‏تجزیه‏وترکیب،اختصاص به مفاهیم عقلى ندارد، بلکه مفاهیم خیالى هم از طریق تحلیل‏وترکیب‏سایرصورت‏هاى‏ذهنى‏به وجود مى‏آیند.70

        11. از ویژگى‏هاى ادراک عقلى این است که به تصورات مختلفى که از طریق حواس وارد ذهن مى‏شود به وسیله تجرید وحدت مى‏بخشد. در واقع، ظرف عقل براى مفاهیم ظرف وحدت است.71

        12. از ویژگى‏هاى مفاهیم عقلى این است که بر خلاف مفاهیم جزئى، ثابت و جاودانه‏اند؛ یعنى با تغییر معلوم بالعرض تغییر نمى‏کند.

         13. مفاهیم عقلى داراى تجرّد تام هستند. اصولاً تجرید و انتزاع از ویژگى‏هاى عقل است. عقل مى‏تواند پس از ادراک چند صورت جزئى، آن صور را از صفات اختصاصى‏شان تجرید نموده، و به برخى از صفات مشترک آنها نایل گردد و یک معناى کلى را از جهت مشترکشان انتزاع کند و براى آنها حمل نماید.72

        14. از ویژگى‏هاى عقل این است که به شناخت‏هاى حسى تعمیم و کلّیت مى‏دهد؛ یعنى با مشاهده یک یا چند مورد از یک شى‏ء به مفهوم کلى آن دست مى‏یابد، به گونه‏اى که بین افراد مختلف مشترک باشد، طورى که هر فرد از افراد کلى را مورد توجه قرار دهیم مفهوم کلى را بر آن منطبق خواهیم یافت.

         15. کلى بودن یک مفهوم منوط به داشتن افراد بالفعل در خارج نیست و حتى اگر یک مفهوم کلى فقط یک فرد در خارج داشته باشد خللى به کلى بودن آن نمى‏زند؛ زیرا انحصار در فرد مفهوم را از کلّیت و قابلیت صدق بر کثیرین خارج نمى‏کند؛ چون معیار در کلّیت صلاحیت صدق بر کثیرین است، گرچه اصلاً فرد نداشته باشد.73

    نتیجه‏گیرى

    از آنچه گذشت، نکات ذیل به دست مى‏آید:

         1. تعریف و ویژگى‏هاى هریک از مفاهیم جزئى و کلى به دست مى‏آید.

         2. تلاش عقلانى و تحلیل موشکافانه فلاسفه اسلامى در باب معرفت‏شناسى و شناسایى انواع مفاهیم و ساختار ذهنى شکل‏گیرى مفهوم، از ابتداى تکوّن مبانى فلسفه اسلامى آگاهانه مورد توجه بوده است.

         3. مفاهیم ذهنى یک سیر منطقى را در پیدایش تا رسیدن به مرحله تجرید و کلیت مى‏پیمایند.

         4. ارتباط تصورات جزئى با خارج به خاطر داشتن لواحق و عوارض شى‏ء خارجى به صورت مستقیم و بدون واسطه است، اما مفاهیم عقلى چه معقولات ثانیه و چه اولى بر پایه ارتباط‏تصورات‏جزئى‏باخارج صورت مى‏گیرد.

         5. شکل‏گیرى تصورات جزئى زمینه ترکیب، تحلیل و سنجش عقلانى را فراهم مى‏کند.

         6. سیر تصورات از مرحله حس تا رسیدن به مفاهیم کلى سیر از کثرت به وحدت و از تغییر و دگرگونى به ثبات و جاودانگى و از جزئیت به کلیت است.

         7. سیر تصورات از مرحله حس تا رسیدن به مرحله عقل بیانگر سیر تکاملى معرفت انسان و عبور از اشتراکات با سایر حیوانات به خصایص ویژه معرفت انسانى با گذر از سطح ظواهر به عمق پدیده‏هاست.

    ···  پى‏نوشت‏ها


    • ··· منابع
      • ـ ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، 1375.
      • ـ ـــــ ، التعلیقات، تصحیح عبدالرحمن بدوى، قم، مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلامى، 1404ق.
      • ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، به اهتمام عبداللّه نورانى، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى‏دانشگاه‏مک‏گیل با همکارى دانشگاه‏تهران، 1363.
      • ـ ـــــ ، النجاة من الغرق فى بحر الضلالات، مصحح محمدتقى دانش‏پژوه، تهران، دانشگاه تهران، 1379.
      • ـ ـــــ ، النفس من کتاب الشفاء، تحقیق حسن حسن‏زاده آملى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1375.
      • ـ جوادى آملى، عبداللّه، رحیق مختوم، شرح حکمه متعالیه، به کوشش حمید پارسانیا، قم، اسراء، 1375.
      • ـ حائرى یزدى، مهدى، نظریه شناخت در فلسفه اسلامى، به کوشش عبداللّه نصرى، تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1379.
      • ـ سهروردى، شهاب‏الدین، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تصحیح هنرى کربن، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1363.
      • ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، تعلیقات اسفار به ضمیمه الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، چ چهارم، 1981.
      • ـ ـــــ ، نهایة الحکمه، تصحیح و تعلیق عباسعلى زارعى سبزوارى، قم، انتشارات اسلامى، چ ششم، 1422ق.
      • ـ طوسى، نصیرالدین، شرح‏الاشارات والتنبیهات، قم، بلاغت، 1375.
      • ـ ـــــ ، کشف‏المراد فى شرح تجریدالاعتقاد، تصحیح حسن حسن‏زاده آملى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1415ق.
      • ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، چ ششم، 1373.
      • ـ ـــــ ، ایدئولوژى تطبیقى، قم، مؤسسه در راه حق، 1361.
      • ـ مطهّرى، مرتضى، پاورقى اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، صدرا، چ ششم، 1368.
      • ـ ـــــ ، شرح مبسوط منظومه، تهران، حکمت، چ دوم، 1366.
      • ـ ـــــ ، مجموعه آثار، تهران، صدرا، چ دوم، 1372، ج 5.
      • ـ مظفر، محمدرضا، المنطق، قم، اسماعیلیان، بى‏تا.
      • ـ ملّاصدرا صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چ چهارم، 1981م.
      • ـ ـــــ ، الشواهدالربوبیة، تصحیح و مقدّمه سید جلال‏الدین آشتیانى، مشهد، دانشگاه مشهد، 1360.
      • ـ ـــــ ، شرح الهدایة الاثیریه، بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا.


    • ··· پی نوشت
      • 1 عضو هیئت علمى دانشگاه پیام نور. دریافت: 12/5/88 ـ پذیرش: 11/3/89. moghadam21387@yahoo.com
      • 1ـ ابن‏سینا، المبدأ و المعاد، ص 102 / همو، النفس من کتاب الشفاء، ص 81 / همو، النجاة، ص 344.
      • 2ـ ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 322.
      • 3ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 3، ص 361.
      • 4ـ همان، ج 8، ص 215.
      • 5ـ سید محمّدحسین طباطبائى، تعلیقات اسفار به ضمیمه الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج 3، ص 362.
      • 6ـ همان.
      • 7ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 3، ص 360.
      • 8ـ ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 323 / همو، النفس من کتاب الشفاء، ص 83 / همو، النجاة، ص 345 / همو، المبدأ و المعاد، ص 101 / ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 1، ص 360.
      • 9ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 1، ص 360 / ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 323 / همو، النجاة، ص 345.
      • 10ـ مرتضى مطهّرى، پاورقى اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 1، ص 88 / محمدتقى مصباح، آموزش فلسفه، ج 1، ص 186.
      • 11ـ ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 324 / همو، المبدأ و المعاد، ص 103 / همو، النجاة، ص 346 / همو، النفس من کتاب الشفاء، ص 82.
      • 12ـ محمدتقى مصباح، ایدئولوژى تطبیقى، ص 148.
      • 13ـ ابن‏سینا، المبدأ و المعاد، ص 102 / ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 3، ص 362.
      • 14ـ ابن‏سینا، النجاة، ص 350.
      • 15ـ همان، ص 365.
      • 16ـ ابن‏سینا، المبدأ و المعاد، ص 102 / مهدى حائرى یزدى، نظریه شناخت در فلسفه اسلامى، به کوشش عبداللّه نصرى، ص 224.
      • 17ـ ابن‏سینا، التعلیقات، تصحیح عبدالرحمن بدوى، ص 68 / ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 3، ص 498.
      • 18ـ سید محمّدحسین طباطبائى، تعلیقات اسفار، ج 3، ص 362 / مرتضى مطهّرى، پاورقى اصول فلسفه، ج 1، ص 89.
      • 19ـ ابن‏سینا، النجاة، ص 356 / همو، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 323؛ ج 3، ص 3.
      • 20ـ ابن‏سینا، النجاة، ص 345 / همو، النفس من کتاب الشفاء، ص 82 / مرتضى مطهّرى، پاورقى اصول فلسفه، ج 1، ص 89.
      • 21ـ ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 322.
      • 22ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 3، ص 299.
      • 23ـ ابن‏سینا، النجاة، ص 345 / مرتضى مطهّرى، پاورقى اصول فلسفه، ج 1، ص 89.
      • 24ـ ابن‏سینا، النجاة، ص 345 / مرتضى مطهّرى، پاورقى اصول فلسفه، ج 1، ص 89 / مهدى حائرى یزدى، نظریه شناخت در فلسفه اسلامى، ص 228.
      • 25ـ ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 323.
      • 26ـ همان، ج 2، ص 324 / مهدى حائرى یزدى، نظریه شناخت در فلسفه اسلامى، ص 228.
      • 27ـ ابن‏سینا، التعلیقات، ص 77 / ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 3، ص 367.
      • 28ـ خواجه نصیرالدین طوسى، کشف المراد فى شرح تجریدالاعتقاد، تصحیح حسن حسن‏زاده آملى، ص 193 / مرتضى مطهّرى، شرح مبسوط منظومه، ج 3، ص 291 / همو، مجموعه آثار، ج 5، ص 270.
      • 29ـ خواجه نصیرالدین طوسى، کشف المراد فى شرح تجریدالاعتقاد، ص 192.
      • 30ـ ابن‏سینا، التعلیقات، ص 80.
      • 31ـ ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 323؛ ج 3، ص 3 / همو، النجاة، ص 345 / مهدى حائرى یزدى، نظریه شناخت در فلسفه اسلامى، ص 228.
      • 32ـ محمدتقى مصباح، آموزش فلسفه، ج 1، ص 186 / ابن‏سینا، المبدأ و المعاد، ص 103.
      • 33ـ ابن‏سینا، النجاة، ص 370.
      • 34ـ ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 311.
      • 35ـ مهدى حائرى یزدى، نظریه شناخت در فلسفه اسلامى، ص 228.
      • 36ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 3، ص 603 / ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 323 / همو، النجاة، ص 346.
      • 37ـ مرتضى مطهّرى، پاورقى اصول فلسفه، ج 1، ص 89 / محمدتقى مصباح، آموزش فلسفه، ج 1، ص 186 / مهدى حائرى یزدى، نظریه شناخت در فلسفه اسلامى، ص 228.
      • 38ـ ابن‏سینا، المبدأ و المعاد، ص 103 / همو، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 324 / مرتضى مطهّرى، پاورقى اصول فلسفه، ج 1، ص 89.
      • 39ـ مرتضى مطهّرى، پاورقى اصول فلسفه، ج 1، ص 89.
      • 40ـ همان.
      • 41ـ ابن‏سینا، النجاة، ص 346.
      • 42ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 5، ص 270.
      • 43ـ ابن‏سینا، النجاة، ص 347 / همو، النفس من کتاب الشفاء، ص 83.
      • 44ـ خواجه نصیرالدین طوسى، کشف المراد فى شرح تجریدالاعتقاد، ص 192 / ابن‏سینا، النجاة، ص 350.
      • 45ـ محمدرضا مظفر، المنطق، ص 13 / مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 5، ص 270.
      • 46ـ ابن‏سینا، المبدأ و المعاد، ص 103.
      • 47ـ همو، النجاة، ص 346.
      • 48ـ همو، المبدأ و المعاد، ص 102.
      • 49ـ همو، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 323 / همو، المبدأ والمعاد، ص 103.
      • 50ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 3، ص 360 / ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 323 / همو، النجاة، ص 346.
      • 51ـ ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 324.
      • 52ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 3، ص 360.
      • 53ـ ابن‏سینا، النجاة، ص 347 / خواجه نصیرالدین طوسى، کشف‏المراد فى شرح تجریدالاعتقاد، ص 200.
      • 54ـ ابن‏سینا، المبدأ و المعاد، ص 103 / همو، النجاة، ص 348 / ملّاصدرا، الحکمه‏المتعالیة، ج 3، ص 360.
      • 55ـ ابن‏سینا، المبدأ و المعاد، ص 103 / همو، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 323.
      • 56ـ محمدرضا مظفر، المنطق، ص 13.
      • 57ـ محمدتقى مصباح، آموزش فلسفه، ج 1، ص 187.
      • 58ـ همان.
      • 59ـ ابن‏سینا، النجاة، ص 348.
      • 60ـ ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 414 / همو، النفس من کتاب الشفاء، ص 84 / سید محمدحسین طباطبائى، نهایة الحکمة، تصحیح و تعلیق عباسعلى زارعى سبزوارى، ص 94ـ301 / ملّاصدرا، الشواهدالربوبیة، ص 112ـ208 / همو، شرح الهدایة الاثیریة، ص 222 / همو، الحکمة المتعالیة، ج 9، ص 94 / شهاب‏الدین سهروردى، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هنرى کربن، ج 2، ص 15.
      • 61ـ خواجه نصیرالدین طوسى، کشف‏المراد فى شرح تجریدالاعتقاد، ص 193 / مهدى حائرى یزدى، نظریه شناخت در فلسفه اسلامى، ص 232.
      • 62ـ خواجه نصیرالدین طوسى، کشف‏المراد فى شرح تجریدالاعتقاد، ص 192 / ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 3، ص 493 / ابن‏سینا، النجاة، ص 364.
      • 63ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 5، ص 65.
      • 64ـ ابن‏سینا، النجاة، ص 349 / همو، التعلیقات، ص 126 / مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 5، ص 270.
      • 65ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 5، ص 271 / همو، شرح مبسوط منظومه، ج 2، ص 59.
      • 66ـ محمدتقى مصباح، آموزش فلسفه، ج 1، ص 191 / عبداللّه جوادى آملى، رحیق مختوم، ج 1، بخش چهارم، ص 105.
      • 67ـ عبداللّه جوادى آملى، رحیق مختوم، ج 1، بخش چهارم، ص 105 / ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 1، ص 273.
      • 68ـ محمدتقى مصباح، آموزش فلسفه، ج 1، ص 191 / ابن‏سینا، النفس من کتاب الشفاء، ص 84.
      • 69ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 3، ص 367.
      • 70ـ محمدرضا مظفر، المنطق، ص 13.
      • 71ـ ابن‏سینا، المبدأ و المعاد، ص 102.
      • 72ـ ابن‏سینا، النجاة، ص 349 / همو، المبدأ و المعاد، ص 103.
      • 73ـ سید محمّدحسین طباطبائى، نهایه‏الحکمة، ص 94.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابراهیمی مقدم، غلامرضا.(1389) اقسام و ویژگى‏هاى تصورات. فصلنامه معرفت، 19(8)، 93-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    غلامرضا ابراهیمی مقدم."اقسام و ویژگى‏هاى تصورات". فصلنامه معرفت، 19، 8، 1389، 93-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابراهیمی مقدم، غلامرضا.(1389) 'اقسام و ویژگى‏هاى تصورات'، فصلنامه معرفت، 19(8), pp. 93-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابراهیمی مقدم، غلامرضا. اقسام و ویژگى‏هاى تصورات. معرفت، 19, 1389؛ 19(8): 93-