معرفت، سال نوزدهم، شماره نهم، پیاپی 156، آذر 1389، صفحات 13-

    یاد خدا در سیره نظامى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    علی امین رستمی / *استادیار - گروه تاریخ، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / ali.amini1353@yahoo.com
    چکیده: 
    پژوهش در سیره معصومان علیهم‏السلام براى معرفى آن اسوه‏هاى حقیقى به جامعه، ضرورى است. سیره آن بزرگواران را مى‏توان در ابعاد فردى، اجتماعى، سیاسى و فرهنگى بررسى کرد. یکى از محورهاى سیره معصومان علیهم‏السلام، سیره نظامى آن بزرگواران است که ابعاد مختلفى دارد. یک بعد آن توجه به خدا و استمداد از او در تمام شرایط نظامى است.      در این نوشتار ابعاد سیره معصومان علیهم‏السلام در این موضوع بررسى شده است. بدین منظور پس از جمع‏آورى نمونه‏هاى فراوانى از سیره آن بزرگواران به دسته‏بندى و تجزیه و تحلیل آن پرداخته شد. در روش آن بزرگواران توجه به خداوند، استمداد از او و توجه دادن دیگران به این امر، در تمام شرایط نظامى اعم از آماده‏سازى سپاه، سختى‏هاى میدان جنگ، شکست‏ها، پیروزى‏ها و مقابله با توطئه‏ها و فتنه‏ها، بسیار پررنگ و برجسته است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    یاد خدا در سیره نظامى
    رسول خدا صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله، امیرمؤمنان على علیه‏ السلام و امام حسین علیه‏ السلام

    على امین‏ رستمى-1

    چکیده

    پژوهش در سیره معصومان علیهم‏السلام براى معرفى آن اسوه‏هاى حقیقى به جامعه، ضرورى است. سیره آن بزرگواران را مى‏توان در ابعاد فردى، اجتماعى، سیاسى و فرهنگى بررسى کرد. یکى از محورهاى سیره معصومان علیهم‏السلام، سیره نظامى آن بزرگواران است که ابعاد مختلفى دارد. یک بعد آن توجه به خدا و استمداد از او در تمام شرایط نظامى است.

         در این نوشتار ابعاد سیره معصومان علیهم‏السلام در این موضوع بررسى شده است. بدین منظور پس از جمع‏آورى نمونه‏هاى فراوانى از سیره آن بزرگواران به دسته‏بندى و تجزیه و تحلیل آن پرداخته شد. در روش آن بزرگواران توجه به خداوند، استمداد از او و توجه دادن دیگران به این امر، در تمام شرایط نظامى اعم از آماده‏سازى سپاه، سختى‏هاى میدان جنگ، شکست‏ها، پیروزى‏ها و مقابله با توطئه‏ها و فتنه‏ها، بسیار پررنگ و برجسته است.

    کلیدواژه‏ها: خدامحورى، سیره نبوى، سیره علوى، سیره امام حسین علیه‏السلام، سیره نظامى، شرایط سخت نظامى، پیروزى و اقتدار.



     

    مقدّمه

    از والاترین حالات آدمى، یاد خدا و عشق به کمال مطلق است که سرآغاز هر خیر و برکتى است. خدامحورى در تمامى حالات، در تنهایى‏ها، شداید و مصیبت‏ها، برخوردارى‏ها و نعمت‏ها بهترین توفیق خداوندى است که بر مقاومت انسان در سختى‏ها و گرفتارى‏ها مى‏افزاید، از سرمستى و غرور انسان جلوگیرى مى‏کند. همچنین زمینه‏ساز ارتقاى روحى و تصفیه اخلاق از رذایل مى‏شود. در سایه یاد خدا و براساس فطرت کمال‏دوستى، عشق به کمال مطلق و شوق به فناى در معشوق حقیقى ایجاد مى‏شود و انسان را آماده مى‏کند که در راه او از همه چیز بگذرد و جز به رضاى او نیندیشد. در ستایش چنین انسان‏هاى بلندمرتبه‏اى، خداوند مى‏فرماید: «از میان مردم کسانى هستند که جانشان را در قبال رضاى الهى مى‏فروشند.» 1

        خدامحورى و یا او، در تمام مراحل زندگى، به ویژه در میدان جهاد فى سبیل‏اللّه مورد تأکید قرآن کریم است. در سوره انفال آمده است: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، چون با گروهى برخورد مى‏کنید پایدارى ورزید و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید.» 2 در این آیه، یاد خدا و مقاومت، عامل پیروزى و فلاح معرفى شده است. زیرا عشق به خداست که علاقه به زن و فرزند و مال و مقام را ـ که سبب سستى در امر مبارزه و جهاد مى‏شود ـ از دل بیرون مى‏راند. امام سجاد علیه‏السلام در دعاى مرزداران مى‏فرماید: «پروردگارا در پرتو یاد خدا ، دنیاى فریبنده را از دل این پاسداران مبارز بیرون کن و توجه به رزق و برق اموال را از قلب آنها دور ساز و بهشت را در برابر دیدگانشان قرار ده... .» 3

        به دنبال یاد خدا، توکل به او مطرح مى‏شود. زیرا انسان در مسیر زندگى به ویژه در مسائل مهمى چون صحنه‏هاى جهاد، با مشکلات فراوانى روبه‏رو مى‏شود و با توجه به محدودیت‏هایى که دارد، به تنهایى بر انجام آنها توانا نیست. بنابراین، براى جبران حقارت و ضعف خود، در عین استفاده از اسباب مادى باید به نیروى غیبى و قدرت بى‏پایان خدا تکیه کرده، از خداوند استمداد جوید تا به پیروزى نائل گردد.

         از آنجا که جهاد در اسلام با هدف گسترش حاکمیت دین خداوند انجام مى‏پذیرد، عقیده و بینش خدامحورى در آن جایگاه ویژه‏اى دارد. رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در روایتى فرمودند: هیچ کارى نزد خدا در دنیا و آخرت رهایى‏بخش‏تر از یاد خدا نیست! اصحاب از این سخن شگفت‏زده شدند و یکى از آنان پرسید: حتى جنگیدن در راه خدا هم ارزش یاد خدا را ندارد؟! حضرت فرمود: اگر یاد خدا نبود اصلاً به جنگ امر نمى‏شدیم. 4

        رهبران معصوم اسلام در تمامى عمر شریفشان و در هر شرایطى، به ویژه در امور نظامى جز بر محور خداخواهى و جلب رضایت او اقدامى نمى‏کردند. همواره به زنده نگه‏داشتن یاد خدا که لازمه خدامحورى در امور است، توصیه مى‏فرمودند. امیرمؤمنان على علیه‏السلام در خطبه‏اى که براى جنگ‏آوران سپاهش در صفین بیان مى‏فرماید، ضمن دعوت آنان به خدامحورى، با تمسک به آیه پیش‏گفته، 5 کثیرالذکر بودن را لازمه رستگارى بیان مى‏کند. 6

        با توجه به بررسى‏هاى انجام گرفته، جاى پژوهشى مستقل در موضوع یاد خدا در سیره نظامى رهبران معصوم اسلام خالى است. بنابراین، نگاشته حاضر به طور اجمال به بررسى این موضوع در سیره نظامى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، امیرمؤمنان على علیه‏السلام و امام حسین علیه‏السلامپرداخته است و مى‏تواند درآمدى بر پژوهشى گسترده‏تر در این موضوع باشد.

         با توجه به مطالب یادشده، نوشته حاضر درصدد پاسخ‏گویى به این سؤال‏هاست:

         1. خدامحورى در سیره نظامى رهبران معصوم اسلام از چه جایگاهى برخوردار است؟

         2. خدامحورى معصومان در شرایط متضاد؛ سخت نظامى و اقتدار سپاه اسلام، چگونه است؟

         3. رهبران معصوم اسلام بعد از پیروزى یا شکست، چگونه از اصل خدامحورى استفاده کرده و به هدایت جامعه مى‏پردازند؟

    توجه به خدا در اوضاع سخت نظامى و سیاسى

    در زندگى انسان عوامل متعددى مى‏تواند سبب نگرانى و اضطراب گردد. نداشتن پشتوانه و تکیه‏گاه مطمئن در مشکلات از مهم‏ترین آن عوامل است. در امور جزئى، ممکن است وجود پشتوانه‏اى‏کوچک براى حصول اطمینان نفس و آرامش روان کافى باشد، اما در امور پیچیده و مهم، تنها،تکیه‏گاهى‏بزرگ مى‏توانداندوه و پریشانى را رفع نماید.

         خداوند به عنوان یگانه قدرت مطلق عالم، مطمئن‏ترین و قوى‏ترین پشتوانه انسان براى رفع نگرانى‏ها و اضطراب است. در امور نظامى نیز عامل اصلى براى رسیدن به پیروزى، یارى خداوند تبارک و تعالى است. قرآن مجید ما را با این حقیقت آشنا مى‏کند و در ضمن بیان یارى ویژه خداوند به مؤمنان مى‏فرماید: «... خدا هر که را بخواهد به یارى خود تأیید مى‏کند...» 7  «... پیروزى جز از نزد خدا نیست، که خدا شکست‏ناپذیرِ حکیم است.» 8 «اگر خدا شما را یارى کند، هیچ کس بر شما غالب نخواهد شد؛ و اگر دست از یارى شما بردارد، چه کسى بعد از او شما را یارى خواهد کرد؟ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.» 9

    رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و خدامحورى در اوضاع سخت نظامى و سیاسى

    اولیاى الهى که تنها به خداوند توکل مى‏کنند و یاد او را در دل دارند، همواره از آرامش و اطمینان وصف‏ناپذیرى برخوردارند و در بحرانى‏ترین مراحل زندگى و در مواجهه با سهمگین‏ترین رخدادها، خم به ابرو نمى‏آورند. سیره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و اهل‏بیت مکرمش شاهد این مدعاست.

         در جنگ احد سستى و دنیاطلبى مسلمانان، شکست سختى را بر آنان تحمیل کرد و رنج‏ها و مصیبت‏هاى ناگوارى را بر رسول گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وارد ساخت؛ اما همواره ذکر خدا و نجوا با حضرت دوست، مرهم زخم‏هاى حضرت و باعث تسلى‏خاطر شریفشان بوده است. اینک به نمونه‏هایى از خدامحورى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در نبرد احد اشاره مى‏کنیم.

         واقدى نقل مى‏کند: در جنگ احد رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، حباب‏بن منذربن جموح را براى کسب خبر و ارزیابى دشمن، مخفیانه میان ایشان فرستاد. حباب برگشت و در خلوت به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله گزارش داد که نفرات آنان حدود سه هزار نفر است و دویست اسب همراه دارند و حدود هفت‏صد نفر زره‏پوش‏اند و زن‏هایى با طبل و دایره آنان را همراهى مى‏کنند. رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره همراهى زنان فرمود: مى‏خواهند مردم را تحریک کنند و کشته‏شدگان بدر را به یادشان بیاورند. 10

        ظاهر گزارش امر مطلوبى را نشان نمى‏داد و با توجه به کمى سپاه اسلام، گزارش نگران‏کننده‏اى بود و اگر کسى غیر از رهبر الهى مسئولیت کار را به عهده داشت، جاى آن بود که نگران شود و در حد توان از رویارویى با آنان بپرهیزد. اما رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با آرامش کامل و توکل به خدا، فرمودند: «به من هم همین اخبار رسیده است، از ایشان چیزى بازگو نکن، خداى ما را بسنده و بهترین وکیل است. خدایا به تو پناه مى‏برم و کار را به تو وامى‏گذارم.» 11

        بعد از شکست سپاه اسلام در احد و فرار مسلمانان، نبى گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به همراه عده‏اى اندک از یاران که از او دفاع مى‏کردند، به بالاى کوه رفتند و در آنجا پناه گرفتند. ابوسفیان به پاى کوه آمد و سخنانى بین او و همراهان پیامبر ردوبدل شد. ابوسفیان به بت عزى افتخار کرد و گفت: «ما عزى داریم و شما عزى ندارید.» نبى اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: بگویید: «خدا برتر و شکوه‏مندتر است.» 12

        عیاشى از امام صادق علیه‏السلام روایت کرده است که فرمود: وقتى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بعد از جنگ احد، حمزه سیدالشهداء را با بدنى مثله‏شده مشاهده کرد، به درگاه خدا شکوه کرد و فرمود: «پروردگارا، تو را سپاس مى‏گویم و به درگاه تو شکایت مى‏کنم از این جسارتى که به حمزه شده است و تو یار و یاور من در مشکلاتى.» آن‏گاه فرمود: «اگر بر ایشان چیره شوم آنان را مثله مى‏کنم.» در این هنگام آیه شریفه نازل شد: «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرینَ»(نحل: 126)؛ و اگر عقوبت کردید، همان‏گونه که مورد عقوبت قرار گرفته‏اید، متجاوز را به عقوبت رسانید، و اگر صبر کنید البته آن براى شکیبایان بهتر است. پس از نزول آیه پیامبر دو بار فرمود: «پروردگارا، شکیبایى مى‏ورزم.» 13

        بعد از جنگ احد، مشرکان در مسیر برگشت به سوى مکه، با سوارانى از قبیله عبدالقیس که قصد مدینه را داشتند، برخوردند. ابوسفیان به وسیله آنان پیغام تهدیدآمیزى مبنى بر تصمیم به بازگشت و ریشه‏کن نمودن مسلمانان مدینه، براى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرستاد. حضرت وقتى پیام را دریافت کرد، با این جمله توحیدى پاسخ فرمود: «حسبنا اللّه و نعم الوکیل.» 14 خداوند نیز در سوره آل‏عمران این روحیه خدامحورانه را ستود: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»(آل‏عمران: 173)؛ کسانى که برخى از مردم به ایشان گفتند: «مردمان براى جنگ با شما گرد آمده‏اند؛ پس، از آن بترسید.» ولى این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نیکو حمایت‏گرى است.» 15

        در تنگناهاى خطرناک که به لحاظ طبیعى راهى براى موفقیت دیده نمى‏شود، اگر بنده به خداوند ـ تبارک و تعالى ـ توجه و به او توکل کند، خداوند که علت‏العلل حقیقى است، مى‏تواند چشم‏به‏هم‏زدنى شرایط را تغییر دهد و بندگان مخلصش را یارى رساند. ماجراى رویارویى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با دشمنى به نام دعثوربن حارث نمونه‏اى از این موضوع است.

         در سال سوم هجرى به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خبر رسید که دعثوربن حارث، جمعى از دو قبیله بنى‏محارب و بنى‏ثعلبه را جمع کرده و مى‏خواهند به مسلمانان حمله کنند. حضرت به همراه 450 نفر از یارانش به تعقیب آنها پرداختند. آنان متوارى شدند و حضرت به آنها دست نیافتند. وقتى یاران پیامبر در منطقه‏اى مستقر شدند، حضرت که براى رفع حاجتى از آنان فاصله گرفته بودند، زیر باران قرار گرفتند و لباسشان خیس شد. لباسشان را درآوردند و بر درختچه‏اى آویزان کردند و خود نیز به دور از یارانشان در زیر آن دراز کشیدند. اعراب که از دور ایشان را مى‏دیدند، رئیس خود دعثور را از وضعیت حضرت مطلع و او را تشویق کردند که از موقعیت فراهم‏آمده استفاده کند و حضرت را بکشد. دعثور نیز مسلح، به همین قصد حرکت کرد و ناگهان بالاى سر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ظاهر شد و در حالى که شمشیر عریان خود را در دست داشت، گفت: چه کسى امروز تو را از دست من نجات مى‏دهد؟! رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: اللّه. ناگهان دعثور بر زمین افتاد و شمشیرش به گوشه‏اى پرت شد. رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبا جهشى شمشیر دعثور را برداشت و بالاى سرش ایستاد و فرمود: حال چه کسى تو را از دست من نجات مى‏دهد؟ گفت: هیچ کس. شهادت مى‏دهم که خدایى جز خداى یگانه نیست و محمّد فرستاده اوست. به خدا قسم که بعد از این افراد را بر ضد شما جمع نمى‏کنم. رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شمشیر را به او تحویل داد و او به سوى همراهان خود رفت. یاران او به سرزنش او پرداختند که چرا کار را یکسره نکرده است؟ دعثور گفت: به خدا قسم اقدام کردم، ولى مرد سفید و بلند قامتى ظاهر شد و دست بر سینه‏ام زد و مرا به گوشه‏اى پرت کرد و من فهمیدم که او از ملائک است. لذا شهادت دادم که خدایى جز خداى یگانه نیست و محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرستاده اوست. 16

        همیشه همت‏هاى بلند و تلاش‏هاى مضاعف است که بر مشکلات بزرگ فائق مى‏آید و گره‏ها را مى‏گشاید. توفیق کسب این همت و تلاش را باید از خدا خواست و همواره با یاد او به برنامه‏ریزى و کار و کوشش پرداخت. در روند کار نیز نباید هیچ‏گاه، یاد خدا و استمداد از او را از یاد برد. سیره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهو اصحاب بزرگش در نبرد احزاب و حفر خندق به دور مدینه که مشحون از ذکر خدا و توجه به او بود، شاهد این مدعاست.

         هنگامى که به پیشنهاد سلمان فارسى و تأیید رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله قرار شد براى مقابله با سپاه احزاب دور مدینه را خندق بکنند، همه دست به کار شدند. رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز در کنار دیگران به حفر خندق پرداخت و همواره ذکر خدا و توجه به حق تعالى قدرت‏بخش آن حضرت و مجاهدان راه خدا بود. رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در حین کار این‏گونه شعر مى‏خواند: «اى خدا، اگر تو اراده نمى‏کردى هدایت نمى‏شدیم، صدقه نمى‏دادیم و نماز نمى‏خواندیم.» انصار هم رجز مى‏خواندند: «ما کسانى هستیم که با محمّد بر جهاد بیعت کردیم و تا زنده باشیم بر این بیعت خواهیم بود.» 17 رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در جوابشان مى‏فرمود: «هیچ خیرى بهتر از خیر آخرت نیست. اى خدا، انصار و مهاجر را بیامرز.» 18 واقدى یک بیت دیگر در همین زمینه از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل کرده است که حضرت مى‏فرمود: «این مایه برکت است نه بارهاى خیبر، آرى پروردگار ما نیکوکارتر و پاکیزه‏تر است.» 19

        با هدایت الهى و همت و تلاش مسلمانان خندق حفر شد و سپاه دشمن بعد از روزها زمین‏گیرى در پشت آن، کارى از پیش نبردند و از مقابله با مسلمانان درمانده شدند. به دنبال این شکست، ابوسفیان نامه‏اى این‏چنین به رسول خدا نوشت: «... من به لات و عزّى سوگند مى‏خورم که با جمع خود به سوى تو آمدم و تصمیم داشتیم که به هیچ وجه برنگردیم تا تو را درمانده سازیم. ولى دیدم که برخورد با ما را خوش نداشتى، خندق‏ها و تنگناهایى فراهم ساخته‏اى، اى کاش مى‏دانستم چه کسى این کار را به تو آموخته است؟ اکنون هم اگر برمى‏گردیم، براى شما از طرف ما روز دیگرى همچون احد خواهد بود، که در آن زن‏ها گریبان خواهند درید.»

         چون نامه به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رسید، ابىّ‏بن کعب نامه را براى حضرت خواند، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دستور فرمودند چنین پاسخ بنویسند: «از محمّد رسول خدا، به ابوسفیان‏بن حرب ... غرور تو از دیرباز تو را نسبت به خدا مغرور ساخته است، اما اینکه نوشته‏اى که با جمع خود به سوى ما آمده‏اى و قصد داشته‏اى برنگردى تا ما را درمانده سازى، این چیزى است که خداوند میان تو و آن مانع خواهد بود و عاقبتِ پسندیده را براى ما قرار خواهد داد تا دیگر نتوانى از لات و عزّى نام ببرى، و اینکه گفته‏اى چه کسى به من کندن خندق را آموخته است، خداوند متعال براى خشمگین ساختن تو و یارانت، این را به من الهام فرمود. و روزى خواهد رسید که فقط شب‏ها جرئت مدافعه از خود داشته باشى، و روزى بر تو خواهد رسید که من در آن، لات و عزّى و اساف و نائله و هبل را خواهم شکست تا امروز را به یادت آورم.» 20

        در تمام جملات نامه مقتدرانه حضرت، سخن از خدا و توحید است. حضرت از تدبیر شخصى و یاران خویش سخنى به میان نمى‏آورند و حتى فکر حفر خندق را به الهام الهى نسبت مى‏دهند، چراکه تفکر توحیدى به ما مى‏آموزد هراندیشه‏جدیدى‏مانندهمه‏موجودات‏دیگر عالم علت‏العلل حقیقى دارد و او همان خالق اندیشه و صاحب آن است.

         نه تنها در اوضاع سخت نظامى، بلکه در تمام شئون زندگى حضرت، این صفت خدابینى و خود ندیدن، سارى و جارى است. واقدى مى‏نویسد: وقتى حضرت از حج یا عمره یا جنگى برمى‏گشت، چون بر تپه یا زمین مرتفعى مى‏رسید، بعد از سه مرتبه تکبیر گفتن، مى‏فرمود:

    پروردگارى جز خداى یگانه نیست. او را شریکى نیست، پادشاهى از آن اوست. سپاس مخصوص اوست. زنده مى‏کند و مى‏میراند و خود زنده‏اى است نامیرا. همه نیکى به دست اوست، و بر هر کارى تواناست. ما به سوى خدا برمى‏گردیم، توبه‏کنندگان، سجده‏کنندگان و پرستش‏کنندگانیم و خداى خود را سپاس مى‏گزاریم. خدا وعده خود را راست فرمود، بنده خویش را نصرت داد، و احزاب را به تنهایى منهزم فرمود. پروردگارا، از سختى سفر و نافرجامى و گرفتارى در زن و فرزند و مال به تو پناه مى‏بریم. خدایا، ما را به بهترین وجه به مغفرت و رضوان خود برسان. 21

    بهره‏گیرى از مدد الهى و توکل به او در مقابل طعنه‏هاى منافقان، برگ زرین دیگرى از سیره معنوى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است. در ماجراى جنگ تبوک، عبداللّه‏بن اُبى و شمارى از منافقان، از همراهى با حضرت خوددارى کردند. عبداللّه‏بن ابى گفت: «محمّد در این گرماى شدید و با این کمبود امکانات و این راه دور به جنگ رومى‏ها مى‏رود که از جهت شمار و امکانات مثل و مانند ندارند. محمّد گمان کرده جنگ با رومى‏ها بازى است.» کسانى که هم‏عقیده وى بودند نیز نفاق خود را آشکار کردند. 22 وقتى سخن آنان به اطلاع رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهرسید، حضرت در پاسخ به این سخنان مادى‏گرایانه، خدامحورى و توکل به او در امور را متذکر شد و فرمود: «خدا ما را کفایت مى‏کند. اوست که مرا و مؤمنان را با کمک‏هایش تأیید کرد و قلب‏هاى آنها را به هم نزدیک گردانید.» 23

    على علیه‏السلام و خدامحورى در اوضاع سخت نظامى و سیاسى

    توجه به خدا در اوضاع سخت نظامى و سیاسى در سیره امیرمؤمنان على علیه‏السلام نیز همچون سیره رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نمونه‏هاى فراوانى دارد که به مواردى از آن اشاره مى‏کنیم.

         شروع جنگ جمل با کلمه «استرجاع» (انا للّه و انا الیه راجعون) توسط امیرمؤمنان از آن جمله است. استرجاع یکى از نمونه‏هاى شاخص ذکر خداست، یعنى در برخورد با حوادث تلخ و مصائب، انسان خود را از خدا و براى خدا و به سوى خدا بداند و با گفتن «انا للّه و انا الیه راجعون» این امر را اعلام کند. به تعبیر قرآن این از اوصاف صابران است که در مواجهه با مصیبت و حادثه ناگوار چنین مى‏گویند. 24

        در واقعه جمل امیرمؤمنان على علیه‏السلام تمام توان خود را به کار گرفت تا ناکثین دست از شرارت بردارند و خون مسلمانان حفظ شود. اما رایزنى‏هاى حضرت به نتیجه نرسید و در حالى که آن بزرگوار مشغول تنظیم سپاه و دادن دستورهاى جنگى بود، دشمن، جنگ را با رگبار تیر به سوى لشکر امیرمؤمنان آغاز کرد. بر اثر این تیراندازى‏ها جمعى از یاران حضرت به شهادت رسیدند که جنازه‏ها را یکى پس از دیگرى به محضر امام علیه‏السلاممى‏آوردند و حضرت مى‏فرمود: «خدایا تو شاهد باش.» تا آنکه عبداللّه‏بن بدیل از طایفه خزاعه و از اصحاب رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جنازه برادرش را که به تیر سپاه عایشه شهید شده بود، به نزد امام آورد و در برابر حضرت گذاشت، عرض کرد: این جنازه برادر من است. آیا باز هم صبر مى‏کنید؟! در اینجا بود که امام علیه‏السلام کلمه استرجاع بر زبان جارى کرد. سپس زره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را که «ذات‏الفضول» نام داشت به تن کرد و شمشیر ذوالفقار را به کمر بست و پرچم سیاه رنگى را به دست فرزندش محمّدبن حنفیه داد و به حسن و حسین علیهماالسلام فرمود: «اینکه پرچم را به محمّد حنفیه دادم نه به شما، به سبب نزدیکى شما به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است» و جنگ با آنان را آغاز کرد. 25

        در بحبوحه جنگ جمل یکى از عرب‏هاى بادیه‏نشین برخاست و با صداى بلند درباره توحید سؤال کرد. یاران حضرت ناراحت شدند و از هر سو به او اعتراض کردند که در این اوضاع چه وقت این پرسش است. امام علیه‏السلام فرمود: بگذارید سؤالش را طرح کند. زیرا آنچه این مرد بادیه‏نشین از ما مى‏خواهد درست همان چیزى است که ما از این مردم که با آنها مى‏جنگیم، مى‏خواهیم. سپس امام با کمال متانت و دقت به طور مشروح به سؤال او پاسخ دادند. 26

        بعد از پایان جنگ جمل و کشته شدن سران فتنه، گرچه حضرت پیروز میدان نبرد است، از آنجا که هیچ‏گاه از کشته شدن انسانى خوشحال نمى‏شود و تنها به هدایت افراد مى‏اندیشد، از پیمان‏شکنى آنان به درگاه خدا شکوه مى‏کند و مى‏فرماید: پروردگارا، طلحه و زبیر پیوند خود را با من بریدند و بر من ستم کردند و بیعت خود را شکستند و مردم را بر من شوراندند. خدایا، آنچه را بسته‏اند بگشا و آنچه را تابیده‏اند، استوار مگردان و کیفر آنچه را آرزو داشتند و انجام دادند به آنها بنما. من پیش از شروع جنگ به آنان مهلت دادم که به بیعتى که کرده بودند بازگردند، ولى کفران نعمت کردند و سلامت دو جهان را از دست دادند. 27

        بهره‏گیرى از شعار «اللّه اکبر» در شکست دادن دشمن و نجات مجاهدان در محاصره، از نکات زیباى سیره امیرمؤمنان على علیه‏السلام در پیکار صفین است. در روزهاى اولیه ماه صفر، درگیرى شدیدى میان سواره‏نظام امام علیه‏السلام و سواره‏نظام معاویه رخ داد، حدود یک هزار نفر از سپاه امام علیه‏السلام به محاصره شامیان درآمدند و رابطه آنان با محور اصلى سپاه امام علیه‏السلام قطع شد. حضرت با صداى بلند به یارانى که اطرافش بودند، فرمود: آیا کسى نیست که رضاى خدا را بخرد و دنیاى خود را در برابر آخرتش بفروشد؟ عبداللّه‏بن حارث از قبیله جُعْف، کاملاً مسلح، نزد امیرمؤمنان علیه‏السلام آمد و اعلام آمادگى کرد تا حضرت هر دستورى بدهند اجرا کند. حضرت براى او دعا کرد و فرمود: بر سپاه شام حمله کن و خود را به یاران محاصره شده برسان و سلام مرا به آنان ابلاغ کن و بگو که امیرمؤمنان مى‏گوید شما از آن سو تکبیر بگویید و ما از این سو تکبیر مى‏گوییم، شما از آن سو حمله کنید و ما از این سو، تا حلقه محاصره را بشکنیم و شما را آزاد سازیم. عبداللّه‏بن حارث طبق فرمان امام علیه‏السلام عمل کرد. تکبیر و تهلیل و نبرد از دو سو آغاز شد و حلقه محاصره درهم شکست و محاصره‏شدگان به سپاه حضرت پیوستند. شامیان با دادن بیش از هفت‏صد کشته عقب نشستند. 28

    امام حسین علیه‏السلام و خدامحورى در اوضاع سخت نظامى و سیاسى

    عاشورا نمونه بارزى از فرهنگ خدامحورى اولیاى خداست که در گفتار و رفتار امام حسین علیه‏السلام و یاران او دیده مى‏شود. سیدالشهداء در بحرانى‏ترین حالات و پیشامدها، با یاد خدا آرامش مى‏یابد و این اطمینان قلبى را به یاران و خانواده‏اش نیز منتقل مى‏کند. بر اساس سخنان حضرت، هدف اصلى ایشان از حرکت به سوى عراق، تحصیل رضاى الهى بوده است و لذا در آغاز سفر، کنار قبر جدّ گرامى خویش، از خدا مى‏خواهد که او را به این کار موفق بدارد. مى‏فرماید: «اى خداى با جلالت و کرامت‏بخش، به حق این قبر و به حق کسى که در میان آن آرمیده است، از تو مى‏خواهم که راهى در پیش روى من بگذارى که رضاى تو و رضاى رسول تو در آن است.» 29

        در منطق امام حسین علیه‏السلام غفلت از یاد خداوند عامل مهمى در سقوط انسان در وادى گناهان و مفاسد است. امام حسین علیه‏السلامدرباره سپاه کوفه که به کشتن او کمر بسته بودند، بر این نکته تأکید فرموده که شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است. 30 این کلام شریف برگرفته از قرآن کریم است که خداوند از ویژگى‏هاى حزب شیطان، خدافراموشى را برمى‏شمارد که زمینه سپردن زمام طاعت به دست شیطان را فراهم مى‏کند. 31 حضرت مشکل کوفیان و دلیل بى‏وفایى آنان را دورى از خدا دانسته، روحیه آنان را چنین ترسیم مى‏کند که آنان خواسته‏هاى دل خویش را که همان رضایت مخلوق است، بر رضاى الهى ترجیح داده‏اند. 32 امام سجاد علیه‏السلام نیز در انتقاد از خطیبى که در مجلس یزید و در حضور اسراى اهل‏بیت علیهم‏السلام، از یزید ستایش کرد و از دودمان على علیه‏السلام به زشتى یاد کرد، فرمود: «اى واى بر تو، رضاى مردم را به قیمت خشم خدا خریده‏اى.» 33

        براى درک بهتر از جایگاه اصل خدامحورى در اوضاع سخت نظامى و سیاسى، در سیره نظامى امام حسین علیه‏السلام به نمونه‏هایى از تاریخ کربلا در این زمینه اشاره مى‏کنیم.

         وقتى امام حسین احساس کرد مکه مکان مناسبى براى ماندن او و گسترش نهضتش نیست و باید به سمت عراق حرکت کند، در سخنانى به صراحت حرکت خویش را در جهت اداى تکلیف الهى و خشنودى خداوند بیان کرد و فرمود:

    ستایش مخصوص خداست. آنچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نیرویى جز از خداى متعال نیست ... خشنودى خداوند خشنودى ما خاندان است. بر بلاى او شکیبایى مى‏کنیم و او هم پاداش کامل صابران را به ما مى‏دهد ... هرکس خون خویش را در راه ما مى‏بخشد و خود را براى دیدار خدا آماده کرده است با ما کوچ کند، که من به خواست خدا فردا صبح رهسپار مى‏شوم. 34

    طبرى با سند خود از امام سجاد علیه‏السلام نقل مى‏کند که وقتى کاروان امام حسین علیه‏السلام از مکه خارج شد، با وساطت عبداللّه جعفر، عمروبن سعید والى مکه امان‏نامه‏اى براى امام علیه‏السلام نوشت و از حضرت خواست که از این سفر منصرف شود و به مکه برگردد. امام علیه‏السلام در جواب نامه، با توجه دادن او به خداوند ـ تبارک و تعالى ـ و امان الهى، که در سایه تقوا به دست مى‏آید، بى‏ارزشى امان او در مقابل امان الهى را متذکر مى‏شود و مى‏نویسد: «... تو مرا به امان و نیکى خوانده‏اى، بهترین امان، امان خداست. خدا کسى را که در دنیا از او نترسد، در آخرت امان نمى‏دهد. از خدا مى‏خواهم که خدا ترسى در دنیا به ما عطا کند تا موجب امان آخرتمان شود.» 35

        امام حسین علیه‏السلام در دیدارى که با فرزدق شاعر در مسیر راه به کربلا در منطقه صِفاح 36 صورت گرفت، وقتى خبر پیمان‏شکنى کوفیان را شنید، بر چرخش امور عالم به ید قدرت الهى تأکید کرد و یادآور شد که قیام او بر مبناى حق و تقواست و تسلیم مقدرات الهى است و آنچه مقدر الهى است، اگر موافق خواسته وى باشد، خدا را شاکر خواهد بود و اگر تقدیر الهى امر دیگرى باشد تسلیم امر خداوند است. 37 نظیر همین گفت‏وگو در منطقه ذات عرق بین امام حسین علیه‏السلام و بشربن غالب اسدى صورت گرفت. باز امام علیه‏السلام بر خدامحورى در امور تأکید کرد و فرمود: «خداوند متعال آنچه را بخواهد انجام مى‏دهد و آنچه را اراده کند حکم مى‏نماید.» 38

        بهره‏گیرى از ذکر استرجاع در مصائب و شداید براى تقویت روحیه خدامحورى، در سیره معصومان علیهم‏السلام امرى متداول بوده است. سیدالشهداء علیه‏السلام در مسیر کربلا، در موارد متعددى از جمله وقتى خبر شهادت مسلم‏بن عقیل و هانى‏بن عروه را در کوفه شنید، کلمه استرجاع بر زبان جارى کرد. 39

        توحید در نصرت‏خواهى و تنها توکل به او در اداى تکلیف دینى، از جلوه‏هاى دیگر خدامحورى در سیره امام حسین علیه‏السلام است. وقتى سپاه حر راه را بر کاروان امام حسین علیه‏السلام بست، حضرت ضمن خطابه‏اى با بیان فلسفه حرکت خویش و امتناع از بیعت با یزید و نامه‏هاى کوفیان و عهدشکنى آنان، فرمود: «خدا مرا از شما بى‏نیاز مى‏کند.» 40 در ادامه راه نیز وقتى با عبداللّه مشرقى ملاقات کرد، او و همراهش اوضاع کوفه و گردآمدن مردم براى جنگ با آن حضرت را بیان کردند، امام علیه‏السلام در پاسخ فرمودند:«خدامراکفایت‏مى‏کند و اوبهترین‏وکیل است.» 41

        امام زین‏العابدین علیه‏السلام مى‏فرماید: وقت غروب روز نهم محرم بود، دیدم امام علیه‏السلام اصحاب و یاران خود را جمع کرد. من در حال بیمارى خودم را به آنها نزدیک کردم تا سخن حضرت را بشنوم. شنیدم مى‏فرماید: «خدایا، تو را به نیکوترین وجه ستایش مى‏کنم. در ناراحتى‏ها و مشکلات حمد تو مى‏گویم. بار خدایا، من تو را مى‏ستایم و حمد مى‏گویم که ما را به پیامبر و قرآن گرامى داشتى و فهم آن را به ما آموختى و ما را در دین دانا ساختى و براى ما گوش‏ها و چشم‏ها و دل‏ها قرار دادى. پس ما را سپاسگزار این نعمت‏ها قرار ده.» 42

        روز عاشورا نیز حضرت براى تسلى دادن به خواهرش زینب کبرى، وى را به ذکر خداوند توصیه کرده، به این نکته تأکید مى‏فرماید که جز وجود بارى‏تعالى همه موجودات، اعم از زمینیان و آسمانیان و هر چه غیر خدا، از بین خواهند رفت. 43

        امام حسین علیه‏السلام هنگام شروع نبرد در روز عاشورا در سخنانى عاقبت جنایت کوفیان را به آنان گوشزد و بر خدامحورى نهضتش تأکید کرده است. خداوند را یگانه تکیه‏گاه خود و سایر موجودات برشمرده که اختیار هر جنبنده‏اى به دست اوست. 44 در نقل دیگرى آمده است که حضرت در روز عاشورا در قالب دعا و مناجات فرمود:

    «خدایا، در هر مصیبتى تکیه‏گاه من تو هستى و در هر سختى امید منى و در هر مشکلى مورد اعتماد منى و چه بسا اندوهى که دل‏ها در آن سست شود و تدبیر در آن اندک گردد و دوست در آن خوار و دشمن در آن شاد گردد که من آن را به درگاه تو آوردم و شکوه آن پیش تو کردم و به خاطر آن از غیر تو دیده بستم و تو آن اندوه را از من برطرف کردى و گشایش دادى. پس تو صاحب اختیار هر نعمتى و صاحب هر نیکى و پایان هر امید و آرزو هستى.» 45

        امام حسین علیه‏السلام در تحمل‏پذیرکردن سخت‏ترین مصیبت‏ها نیز، از ذکر خدا بهره مى‏گرفت. وقتى کودک شیرخوارش را روى دستانش تیر زدند و شهید کردند، یک مشت از خون او را به آسمان پاشید و فرمود: «آنچه تحمل این مصیبت و درد را آسان و هموار مى‏سازد، این است که جلوى چشم خداوند است و او مى‏بیند و شاهد است.» 46

        بعد از اینکه حملات به حضرت زیاد شد و تشنگى بر وى غالب گشت، به همراه برادرش ابالفضل العباس علیه‏السلام به سوى فرات حرکت کرد. در این هنگام سواران لشکر دشمن سر راه او را گرفتند. مردى از بَنى‏دارِم با فریاد از لشکریان خواست که بین حضرت و فرات فاصله اندازند تا به آب دست نیابند. امام حسین علیه‏السلام در حق وى نفرین کرد. آن مرد دارمى خشمگین شد و تیرى به طرف حضرت پرتاب کرد، تیر در زیر چانه حضرت فرو رفت. حضرت تیر را بیرون کشید و دست زیر چانه‏اش برد و دو مشت حضرت پر از خون شد. خون‏ها را به هوا ریخت و در آن شرایط سخت به خدا شکوه کرده، فرمود: «بار خدایا، من به تو شکایت مى‏کنم از آنچه این مردم با پسر دختر پیغمبرت رفتار مى‏کنند.» 47

        تأثیر خدامحورى و غرق خدا بودن سیدالشهداء علیه‏السلام در ساعات آخر عمر شریفشان چنان مشهود است که راوى سرزمین کربلا، حمیدبن مسلم به خداوند قسم یاد مى‏کند که هرگز هیچ مغلوبى را که فرزندان، خاندان و یارانش کشته شده باشند، قوى‏دل‏تر از او ندیده است. هرگاه دشمنان به او حمله‏ور مى‏شدند، او با شمشیرش بر آنان حمله مى‏کرد و آنان از برابر او مى‏گریختند. سپس به جاى خود برمى‏گشت و با صداى بلند مى‏فرمود: «لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظیم.» 48

        بعد از نبرد سنگین و طاقت‏فرسا، در حالى که توان جسمانى حضرت کم شده بود، لحظه‏اى ایستاد تا استراحتى کند، ناگاه سنگ‏دلان سپاه کوفه، سنگى به پیشانى حضرت زدند و خون از پیشانى مبارکش جارى گشت. پیراهنش را بالا زد تا خون از پیشانى‏اش پاک کند، تیر سه شعبه زهرآگینى بر قلب مبارک حضرت نشست. در این هنگام نیز ذکر خدا بر لب دارد؛ «بسم‏اللّه و باللّه و على ملة رسول‏اللّه». و خداوند را بر جنایت امتش گواه مى‏گیرد و مى‏فرماید: «خداوندا، تو مى‏دانى که اینان کسى را مى‏کشند که در روى زمین، جزاو پسر پیغمبرى نیست.» 49

        مناجات‏هاى عاشقانه امام حسین علیه‏السلام با معبودش در آخرین لحظات حیات نیز، استمرار همین حالات روحانى و عرفانى است. به تعبیرهاى مختلف، نجواهاى گوناگونى از آن حضرت در واپسین دم نقل کرده‏اند، ولى قدر مشترک آنها این است که وقتى از زنده ماندن مأیوس شد و یارانش همه به شهادت رسیدند و خود در قتلگاه بر زمین افتاد، خدا را مى‏ستود و مراتب تسلیم و رضاى خویش را ابراز و خدا را به عظمت یاد مى‏کرد. 50

        یاران و تربیت‏یافتگان امام حسین علیه‏السلام نیز چنین بودند. مسلم‏بن عقیل وقتى دستگیر شد و او را براى کشتن به بالاى دارالاماره مى‏بردند، زبانش به ذکر خدا گویا بود و اذکارى چون «الحمدللّه على کل حال» بر لب داشت و مدام «اللّه اکبر» مى‏گفت و از خدا مغفرت مى‏طلبید و بر فرشتگان و فرستادگان الهى، صلوات و درود مى‏فرستاد. 51 پیش از او نیز وقتى هانى‏بن عروه را به جرم پناه دادن به مسلم و همکارى با او بر ضد خلیفه دستگیر کردند، پیش از شهادت، یاد خدا در زبان و دلش بود و مى‏گفت: بازگشت به سوى خداست. پروردگارا، به سوى رحمت و رضوان تو پرمى‏گشایم. 52

        امام حسین علیه‏السلام در پایان وصیت‏نامه خود، افزون بر اقرار به توحید، نبوت و معاد در جملات آغازین آن، سفارش‏نامه جاویدان خویش را با این جمله حسن ختام مى‏بخشد: «وما توفیقى الا باللّه علیه توکلت و الیه انیب» 53 و به همه جهانیان یادآورى مى‏نماید که توفیق و آماده‏سازى اسباب کامیابى انسان به دست خداست و بازگشت نهایى هر کس نیز به سوى اوست. با جمله نخست نقش تعیین‏کننده توفیق الهى را در پیشرفت نهضت و اداى این تکلیف شرعى باز مى‏گوید که توفیق همه به عنایت اوست. یعنى هر حرکت و سکونى که در عالم رخ مى‏نماید به حول و قوه خداست، هرچند در محاسبات ظاهرى مستند به علل و اسباب طبیعى باشد. در جمله دوم «علیه توکلت» تأکید مى‏فرماید که همه کارهاى ما با اتکا به پشتیبانى اوست. و با جمله سوم «و الیه انیب» حضرت به انابه و رویکرد خود به خدا اشاره دارد که از خصایص اولیاى خداست، چه در واقع انابه به معناى بازگشت و روى آوردن به خدا در همه امور و همه کارهاست. 54

    خدامحورى در زمان اقتدار سپاه اسلام

    خدامحورى و توحید مبناى اصلى و محور تفکر دینى و اعتقادى یک مسلمان واقعى است. اما باید توجه داشت که هرگونه توجه به علل و عوامل ظاهرى و مادى پدیده‏ها، در صورت غفلت از علت واقعى و اصلى آنها، مى‏تواند به این اعتقاد توحیدى لطمه وارد آورد. نام خدا و یاد عظمت و قدرت لایزال او توأم با تسبیح و تقدیس حق تعالى از هر نوع شرک و دوگانه‏پرستى، توصیه‏اى است که اسلام براى مصونیت در برابر آفات اعتقادى پیروزى‏ها براى جهادگران موحد، بر آن تأکید کرده است.

         خدامحورى در حال اقتدار از مشخصه‏هاى اولیاى الهى است، چراکه توجه به خدا در شرایط ضعف و سستى از هر کسى انتظار مى‏رود؛ اما بسیارى از شجاعان تاریخ در وقت پیروزى و اقتدار، فقط خود را مى‏بینند و آن را متعلق به خود مى‏دانند. در حالى که معصومان علیهم‏السلام همه امور را با یاد و نام خدا شروع مى‏کنند و به پایان مى‏رسانند. پیروزى‏ها را از او مى‏بینند و همواره شاکر درگاه اویند. اینک سیره آن بزرگواران:

         خدامحورى در زمان اقتدار در سیره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله

    رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بعد از پیروزى در جنگ بدر، زمانى که از کنار کشته‏هاى دشمن عبور مى‏کرد به شکرگزارى از خداوند پرداخت و خدا را بر این پیروزى که ابوجهل را خوار و زبون ساخت و با کشته شدن او خاطر مسلمانان را از شر وجودش آسوده نمود، سپاس گفت و به پاس برآورده شدن وعده الهى همواره حمد و ستایش خدا مى‏کرد. سپس کنار چاهى که اجساد مشرکان در آن ریخته شده بود، ایستاد و صاحبان اجساد را یکى یکى مورد خطاب قرار داد و فرمود: «اى عتبه‏بن ربیعه، اى شیبه‏بن ربیعه، اى امیه‏بن خلف، اى ابوجهل‏بن هشام، آیا آنچه را خدایتان وعده داده بود، حق و درست یافتید؟ من که آنچه را خدایم وعده داده بود، حق و درست یافتم. چه بد خویشاوندى براى پیامبر خود بودید. شما مرا تکذیب کردید، در حالى که مردم مرا تصدیق کردند، شما مرا بیرون راندید، در حالى که مردم پناهم دادند، و شما با من جنگیدید، در حالى که مردم یاریم دادند!.» اصحاب پرسیدند: اى رسول خدا، آیا با گروهى سخن مى‏گویى که مرده‏اند؟ فرمود: «همانا به تحقیق دانستند که آنچه خدایشان وعده داده، حق است.» 55

        دستور رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به رویارویى مسلمانان با یهودیان بنى‏قریظه بعد از نبرد خندق، که على علیه‏السلام آن را اجرا کرد، مشحون از یاد خدا و توجه به اوست. پس از شکست سپاه احزاب و ترک محاصره مدینه، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله على علیه‏السلام را به همراه سى نفر از خزرجى‏ها براى اطلاع از وضعیت بنى‏قریظه به سوى آنان فرستاد. امیرمؤمنان علیه‏السلام بعد از اجراى مأموریت به نزد رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبرگشت و او را از قضیه مطلع کرد. حضرت دستور داد فعلاً کارى با آنان نداشته باشند؛ چراکه به زودى خداوند وى را بر آنها مسلط مى‏کند، سپس فرمود: «همان خدایى که تو را بر عمروبن عبدود مسلط کرد، تنهایت نمى‏گذارد. پس حرکت کن تا مردم به گرد تو جمع شوند و آنان را به نصرت و پیروزى از جانب خدا بشارت بده. همان خدایى که پس از یک ماه 56 با ایجاد رعب و وحشت در دل دشمن، مرا از دست آنها نجات داد.» على علیه‏السلام مى‏فرماید: وقتى آماده حرکت شدیم رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهفرمود: با عنایت به برکت خداوند متعال حرکت کن؛ زیرا خداوند فتح سرزمین آنها را به شما وعده داده است. لذا با اطمینان به نصرت الهى حرکت کردم و پرچم را در کنار قلعه بر زمین کوبیدم. 57

        وقتى به نزدیکى قلعه‏هاى بنى‏قریظه رسیدم، هنگامى که مرا از لبه‏هاى دیوار قلعه دیدند، یکى از آن‏ها فریاد زد: قاتل عمروبن عبدود به سوى شما آمده است. دیگرى نیز همین را تکرار کرد. همین‏طور همدیگر را صدا مى‏زدند و این خبر را به هم مى‏گفتند. پیش خود گفتم: شکر خداى را که اسلام را ظاهر کرد و شرک را نابود ساخت. با اطمینان به یارى پروردگار حرکت کردم و پرچم را پاى قلعه بر زمین کوبیدم. 58

        در تمام مراحل این حرکت نظامى توجه و اتکا به قدرت لایزال الهى در سخنان و سیره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امیرمؤمنان علیه‏السلام به چشم مى‏خورد.

         پیش از این درباره استفاده از ذکر «اللّه اکبر» در اوضاع سخت نبرد صفین و آزادسازى محاصره‏شدگان سپاه امیرمؤمنان على علیه‏السلام به مدد این ذکر سخن گفتیم. نمونه دیگر استفاده از این شعار توحیدى، در شرایط اقتدار سپاه اسلام در فتح خیبر است. مسلمانان براى فتح خیبر به کنار قلعه‏هاى یهودیان آمدند. رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در آنجا توقف کرد و ساعتى از شب را به عبادت پرداختند. سپس دستور داد تا شبانه به اطراف قلعه‏هاى یهودیان بروند و تا آنها متوجه نشده‏اند، هیچ واکنشى از خودشان نشان ندهند. وقتى خورشید طلوع کرد یهودیان درهاى قلعه را باز کردند و براى انجام دادن کارهاى خویش خارج شدند که ناگهان مسلمانان را دیدند که در اطراف قلعه‏ها مستقر شده‏اند، لذا به سرعت فرار کردند و به درون قلعه‏ها بازگشتند. رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با دیدن این وضع فریاد زد: «اللّه اکبر! خراب باد خیبر.» 59 واقدى نقل مى‏کند: در جنگ خیبر مسلمانان بعد از پیروزى بر یهود بر دیوارهاى آن حصار بالا رفتند و تا مدت زیادى تکبیر مى‏گفتند، و پایه‏هاى یهودى‏گرى را با تکبیر به لرزه درآوردند. 60

        ذکر خدا گفتن حضرت رسول و تعلیم آن به یارانش، در هنگام ترک مقتدرانه محاصره طائف بیانگر این نکته است که خدامحورى در همه اوضاع، چه در زمان پیروزى و چه هنگام ترک مخاصمه و عقب‏نشینى، امرى لازم است. وقتى مسلمانان خواستند از محاصره طائف دست بردارند و کوچ کنند، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به اصحابش فرمود: بگویید: «پروردگارى جز خداى یگانه نیست، وعده خود را به راستى برآورد و بنده خود را یارى کرد و احزاب را به تنهایى شکست داد»، و چون به راه افتادند، فرمود بگویید: «به خواست خدا برمى‏گردیم، خداى را پرستش و ستایش مى‏کنیم.» چون رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از طائف کوچید، گفتند: یا رسول‏اللّه، بر ثقیف نفرین فرما. حضرت در حق آنان دعا کرد و هدایت آنان را از خدا خواست و عرضه داشت: خدایا، ثقیف را هدایت فرما و آنها را در زمره ما درآر! 61

        مقابله با تفکرات خرافى و شرک‏آلود، و نگاه توحیدى به پدیده‏هاى عالم که در دست قدرت خداوند است، جلوه‏اى دیگر از خدامحورى در سیره رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است. هنگامى که عبداللّه‏بن ابى، علت پر آبى چاه حدیبیه و آمدن باران را به سبب جایگاه ستاره شِعْرى بیان کرد، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بعد از اقامه نماز صبح رو به اصحاب کرد و فرمود: خداوند مى‏فرماید: بندگان من به صورت کافر و مؤمن شب را به صبح آوردند. آن که گفت: به فضل و رحمت الهى باران بر ما بارید، مؤمن به خداوند و کافر به نجوم‏است و آن‏کسى که گفت: به فال‏خوب فلان‏ستاره باران بر ما بارید،به‏خداوندکافراست و به ستارگان‏ایمان دارد. 62

        توصیه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، به سپاهیان مقتدر اسلام درباره خدامحورى در هنگام حرکت به سوى دشمن، در تمام غزوه‏ها و سریه‏ها انجام مى‏گرفت. سفارش‏هاى حضرت به سپاه اسامه از جمله آن موارد است. رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روزهاى آخر صفر سال یازدهم فرمان آماده شدن مردم را براى جنگ با روم صادر فرمود. اسامه‏بن زید را فرمانده آنان قرار داد و به وى دستور داد تا در پناه نام خدا و برکت یاد او حرکت کند. با نام خدا و در راه خدا به جهاد بپردازد و با هر کس که به خدا کافر است بجنگد. به اسامه و یارانش تعلیم فرمود تا این‏گونه با خداوند نجوا کنند: «خدایا، تو خود، ایشان و شرشان را از ما کفایت فرما! ... پروردگارا ما بندگان توایم، و آنها هم بندگان تواند، پیشانى ما و پیشانى آنان در دست توست قدرت ما و ایشان در دست توست تو ایشان را مغلوب فرما.» 63

         خدامحورى در زمان اقتدار در سیره‏امیرمؤمنان علیه‏السلام

    خدامحورى در اوج اقتدار و اخلاصى که ضرب‏المثل تاریخ شد، اقدام امیرمؤمنان علیه‏السلام در رویارویى با عمروبن عبدود در نبرد خندق است. آن‏گاه که دیدند على علیه‏السلام بر سینه عمرو نشست، اما سر او را جدا نکرد. گروهى از منافقان به انتقاد از على علیه‏السلامپرداختند، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آنان را به صبر فراخواند، تا ماجرا را از خود على بپرسند. وقتى پیروزمندانه از میدان برگشت، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از علت درنگ وى سؤال کرد. امیرمؤمنان علیه‏السلام فرمود: «او به مادرم فحش داد و آب دهان به صورتم انداخت و من ترسیدم که اگر در همان لحظه او را بکشم به سبب هواى نفسم باشد، لذا از کشتن وى در آن لحظه منصرف شدم تا خشمم فرونشیند و آن‏گاه او را به قصد قربت کشتم.» 64

        آن بزرگوار در دوران سکوت بیست و پنج ساله نیز هرگاه در امور سیاسى و نظامى طرف مشورت دیگران واقع مى‏شد، به امر خدامحورى و توجه به او در امور تأکید مى‏فرمود. در زمان خلیفه دوم، وقتى وى با حضرت درباره حمله به ایران مشورت کرد، امام علیه‏السلامقبل از بیان شگردهاى فرماندهى، در سخنانى وى را به توجه نمودن به عنایات خداوندى در امور فراخواند و فرمود: «خداوند براى مسلمانان عهده‏دار شده است که حوزه مسلمانى را نیرومند سازد و حرمت‏شان مصون ماند. خدایى که آنان را یارى داد حال آنکه اندک بودند و کسى نبود یارى‏شان کند و دشمنان را از آنان بازداشت در حالى که شمارشان کم بود و کسى نبود که بازشان دارد، زنده است و نمى‏میرد ... .» 65

        درباره جنگ‏هاى زمان خلافت امیرمؤمنان نیز مى‏توان نمونه‏هاى جالبى از خدامحورى در سیره نظامى حضرت برشمرد که به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم.

         سپاه امیرمؤمنان على علیه‏السلام، متشکل از نود هزار نفر 66 به سوى صفین حرکت کرد. در میان آنها ستارگان درخشانى از صحابى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به چشم مى‏خوردند که شمار آنان را نهصد نفر از انصار و هشت‏صد نفر از مهاجران نوشته‏اند که از این عده هفتاد یا صد و سى نفر از جنگجویان بدر بودند و معاویه در حالى که صد و بیست هزار نفر سپاهیانش را تشکیل مى‏دادند، تنها دو نفر یکى نعمان‏بن بشیر و دیگرى مسلمه‏بن مخلد از اصحاب رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در میانشان دیده مى‏شد. 67

        کثرت لشکر و اعلام وفادارى و جان برکفى سپاهیان، سوابق و اعتبار سیاسى و دینى یاران، هرگز امام علیه‏السلام را از یاد خدا غافل نکرد. هنگامى که حضرت پا در رکاب اسب کرد، فرمود: «بسم‏اللّه» و وقتى که بر روى زین قرار گرفت، فرمود: «منزه است خدایى که مرکب را مسخر ما ساخته و ما توان آن را نداشتیم و همگى به سوى او بازمى‏گردیم.» در ادامه فرمود: «پروردگارا، من از مشقت سفر و از اندوه بازگشت و از سرگردانى پس از یقین و از چشم‏انداز بد در اهل و مال به تو پناه مى‏برم. پروردگارا، تو همراه و مصاحب در سفر و جانشین در خانواده‏اى و این جز در تو جمع نمى‏شود؛ زیرا آن‏کس که جانشین است همراه نمى‏شود و آن‏کس که همراه گشت جانشین نمى‏گردد.» 68

        در منطقه صفین و در آستانه شروع جنگ، در جمع یاران خود در سخنانى توجه به خدا را متذکر شد و یادآورى فرمود که همگى در مشهد و مسمع خداوند هستیم، هر چیزى به دست اوست. اگر بخواهد در نزول عذاب تعجیل مى‏کند تا ستمگر را تکذیب نماید و حق را آشکار سازد، او دنیا را خانه کردار و سراى آخرت را سراى پاداش قرار داده است تا بدکاران را به سبب کردار بدشان کیفر و نیکوکاران را به سبب کردار نیکشان پاداش دهد. 69 آن‏گاه به یارانش توصیه کرد آن شب را که فردایش با دشمن روبه‏رو مى‏شوند، بیشتر نماز بخوانند، به تلاوت قرآن بپردازند و از خداوند پایدارى و غلبه بر دشمن را مسألت کنند. 70

    توجه دادن مردم به خدا بعد از پیروزى

    معمولاً فاتحان پس از پیروزى در جبهه‏هاى نبرد، دچار یک سلسله آفاتى مى‏شوند که مى‏تواند بیشتر از دشمن زخم‏خورده براى آنان خطرناک باشد. از جمله آن عبارت است از خودبینى و عجبى که ممکن است دامن‏گیر جنگ‏آوران به ویژه فرماندهان گردد و موفقیت به دست آمده را نتیجه زحمات، تدابیر و مدیریت خود ببینند و از توفیقات الهى و عوامل معنوى غافل گردند. در حالى که علاوه بر علل ظاهرى، مادى و فعالیت نظامى رزمندگان، باید عوامل معنوى را نیز در پیروزى رزمندگان مورد توجه قرار داد. از دیدگاه اسلام نصرت الهى است که در صحنه‏هاى جنگ تعیین‏کننده مى‏باشد و پیروزى جز با مدد الهى و کمک خداوند ممکن نیست.

         بنابراین، خداوند به پیامبرش و مؤمنان هشدار مى‏دهد که مبادا پیروزى در جنگ، موجب غرور و عجب شما گردد و خدا را فراموش کنید. بدانید که هرچه هست از خداوند و قدرت لایزال اوست و شما وسیله‏اى بیش نیستید: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَـکِنَّ اللّهَ رَمَى...» (انفال: 17)؛ و شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. و چون ریگ به سوى آنان افکندى، تو نیفکندى، بلکه خدا افکند. بر این اساس شکرگزارى اقتضا دارد که پس از پیروزى، حمد و تسبیح او را به جاى آورید. هنگامى که با نصرت خدا مواجه شدید و پیروزى نصیبتان گردید و در نتیجه مردم گروه گروه به آیین اسلام پیوستند در دل و زبان نام خدا را جارى کنید و از خداوند براى لغزش‏ها و گناهان‏تان آمرزش طلبید. 71

        امیرمؤمنان على علیه‏السلام در سخنانى علل پیروزى‏هاى اسلام در عصر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را اعتماد سپاهیان اسلام به نصرت الهى و کمک‏هاى غیبى ذکر مى‏کند نه زیادى سپاه و قدرت مادى. 72 در سخنى دیگر علت پیروزى اسلام را تنها خواست خداوند ـ تبارک و تعالى ـ در یارى دینش بیان مى‏فرماید: «پیروزى‏هاى اسلام و شکست‏هاى آن به سبب فراوانى و کمبود نیروها نبوده است. اسلام دین الهى است که خداوند خود خواسته آن را پیروز گرداند.» 73

        بر مبناى دیدگاه خدامحورانه، معصومان علیهم‏السلام بعد از پیروزى بر دشمن مى‏کوشیدند در فرصت‏هاى مختلف، علاوه بر اینکه دل‏هاى معاندان مغلوب را متوجه خدا نمایند، مسلمانان پیروز را نیز بیش از پیش با فرهنگ توحیدى‏آشناکنند و ازهرگونه‏غروروتکبر احتمالى بازدارند.

    خدامحورى بعد از پیروزى در سیره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله

    رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پس از پیروزى در جنگ بدر نشسته بود که ناگهان سر بریده ابوجهل دشمن درجه یک اسلام در پیش روى آن حضرت بر زمین گذاشته شد. پیامبر با دیدن سر بریده بزرگ‏ترین دشمن خویش، سه مرتبه حمد خدا را بر زبان راند و فرمود: «الحمدللّه الذى لا اله الا هو» (سپاس خداى که جز او خدایى نیست). در روایت دیگر آمده است که حضرت فرمود: «سپاس خداى را که بنده خویش را پیروز کرد و دین خود را عزت بخشید.» 74 واقدى نقل مى‏کند: وقتى خبر کشته شدن ابوجهل به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رسید، حضرت دست به دعا برداشت و عرض کرد: «پروردگارا، وعده خود را وفا کردى. خداوندا، نعمت خود را بر من تمام کن.» 75

        بعد از فتح مکه نیز از مهم‏ترین نکاتى که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به دوست و دشمن متذکر شد، موضوع توجه به خدا بود. حضرت وارد خانه کعبه شد، دو رکعت نماز خواند، آن‏گاه دو دست مبارک را بر چارچوب در کعبه گذاشته، با صداى بلند فریاد زد: «لا اله الا اللّه وحده لا شریک له، صدق‏وعده‏ونصرعبده‏وهزم‏الاحزاب‏وحده.» 76

    خدامحورى پس از پیروزى در سیره على علیه‏السلام

    نمونه زیبا در موضوع توجه به خدا بعد از پیروزى، در سیره نظامى امیرمؤمنان على علیه‏السلام، اشعار آن حضرت بعد از کشتن عمروبن عبدود است. بعد از اینکه حضرت قهرمان عرب، عمروبن عبدود را کشت، در حالى که به سوى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمى‏آمد، این اشعار را مى‏خواند: «به خاطر سفاهت و جهالت به حمایت از سنگ‏ها پرداخت و من به درستى به حمایت از خداى محمد پرداختم و آن‏گاه که او را مانند تنه درخت خرمایى در میان تخته سنگ‏ها و تپه‏ها رهایش کردم. از لباس‏هاى زیور و زره او روى گرداندم و چشم پوشیدم. در حالى که اگر من کشته مى‏شدم، لباس‏هایم را پاره مى‏کرد و از تنم درمى‏آورد. اى جماعت احزاب هیچ‏گاه گمان نکنید که خداوند دین و پیامبرش را خوار و ذلیل رها مى‏کند.» 77

        بعد از جنگ جمل نیز حضرت با توجه دادن مردم به خداوند ـ تبارک و تعالى ـ بى‏اساس بودن تبلیغات سران فتنه را بر همگان ثابت فرمود. طلحه و زبیر هنگام جنگ به مردم بصره اعلام کرده بودند اگر على علیه‏السلام پیروز شود همه را خواهد کشت و تمام حرمت‏ها را هتک خواهد نمود. بچه‏ها را مى‏کشد و زن‏ها را اسیر مى‏نماید. پس براى حمایت از حریم خود بجنگید و مرگ را بر رسوایى ترجیح دهید. ولى امام علیه‏السلام پس از پیروزى بر خلاف شایعات مسموم طلحه و زبیر، همه را بخشید و براى آنها خطبه‏اى خواند و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: «خداوند متعال داراى رحمت واسعه است و همواره گناهان را مى‏آمرزد و بسیارى از سرکشان را عفو مى‏کند و اوست که معصیت‏کاران را عقوبت مى‏کند و از حکومت خود بیم مى‏دهد و از بلاى خود مى‏چشاند و باید بدانید پس از آنکه درِ هدایت به روى مردم گشوده و پرده از چهره حقیقت برداشته شد، دیگر ضلالت و گمراهى معنا ندارد.» 78

    نتیجه‏گیرى

    از آنچه گفته شد به دست مى‏آید که:

         1. خدامحورى در سیره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و اهل‏بیت پاکش یک اصل اساسى و همیشگى بود. از دیدگاه رهبران معصوم اسلام علیهم‏السلامغفلت از یاد خدا و اتکا به عوامل مادى و ترجیح دادن رضایت غیر خدا بر رضایت او عامل مهمى در سقوط انسان در وادى گمراهى است.

         2. رهبران معصوم اسلام علیهم‏السلام در شرایط سخت نظامى و سیاسى و همچنین در زمان پیروزى و اقتدار سپاه اسلام، تنها یاد خدا را در دل داشتند و به او توکل مى‏کردند. در عین حال که از تمام امکانات و اسباب و وسایل مادى و شگردهاى نظامى استفاده مى‏کردند، هیچ‏گاه از بعد معنوى، به ویژه توجه به خدا، در امور نظامى غافل نبودند و از او مدد گرفته، از امدادهاى الهى نیز بهره‏مند مى‏شدند.

         3. معصومان علیهم‏السلام در شداید و مصائب، از اصل قرآنى استرجاع (انا للّه و انا الیه راجعون) مدد مى‏جستند و آن را بر زبان مى‏راندند. از شعار «اللّه اکبر» براى تضعیف روحیه دشمن و شکست آنان و در پیشبرد شگردهاى نظامى سود مى‏جستند. از یاد و مدد الهى و توکل به او در مقابل طعنه‏هاى منافقان بهره مى‏بردند. تحمل سخت‏ترین مصیبت‏ها را با یاد خدا و اینکه در محضر او و در مقابل دیدگانش اتفاق افتاده، براى خود آسان مى‏شمردند.

         4. بررسى سیره معصومان علیهم‏السلام نشان مى‏دهد که آنان در سخت‏ترین شرایط سیاسى، حتى در میدان جنگ به تقویت تفکر توحیدى و پاسخ‏گویى به شبهات در این زمینه اهتمام داشتند. با تفکرات خرافى و شرک‏آلود مقابله و اعتقادات توحیدى مردم را تقویت مى‏کردند.

         5. گذشته از سختى‏ها و شداید، در حال پیروزى و اقتدار سیاسى و نظامى نیز خدامحورى از مشخصه‏هاى سیره معصومان علیهم‏السلام است. آنان تمام توفیق‏ها و پیروزى‏ها را از خدا مى‏دانستند و به حساب او مى‏گذاشتند. بعد از پیروزى بر دشمن، مى‏کوشیدند از راه‏هاى مختلف، علاوه بر اینکه دل‏هاى معاندانِ مغلوب را متوجه خدا نمایند، مسلمانان پیروز را نیز بیشتر از پیش با فرهنگ توحیدى آشنا کنند و از هرگونه غرور و تکبر احتمالى بازدارند.


    • منابع
      • ـ نهج‏البلاغه، ترجمه فیض‏الاسلام، قم، دارالهجره، بى‏تا.
      • ـ صحیفه سجادیه، قم، الهادى، 1376.
      • ـ ابن‏سعد، محمّدبن سعد، الطبقات الکبرى، تحقیق محمّد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق.
      • ـ ابن‏طاووس، على‏بن موسى‏بن جعفر، الاقبال بالاعمال حسنه، تحقیق جواد قیومى اصفهانى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1415ق.
      • ـ ـــــ ، اللهوف على قتلى الطفوف، تحقیق شیخ فارس تبریزیان، بى‏جا، دارالاسوه للطباعه و النشر، 1414ق.
      • ـ ابن کثیر دمشقى، اسماعیل‏بن، البدایة و النهایة، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، بى‏تا.
      • ـ ابن‏هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفى السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفة، بى‏تا.
      • ـ ابى‏الحدید، عبدالحمیدبن، شرح نهج‏البلاغه، چ دوم، بى‏جا، دارالاحیاء کتب العربیه، 1385ق.
      • ـ بیهقى، احمدبن حسین، دلائل النبوة فى معرفه احوال صاحب‏الشریعه، تحقیق عبدالمعطى قلعجى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405ق.
      • ـ تمیمى مغربى، نعمان‏بن محمد، شرح‏الاخبار فى فضائل الائمّه‏الاطهار علیهم‏السلام، تحقیق سید محمدرضا حسینى جلالى، قم، جامعه مدرسین، 1409ق.
      • ـ حلّى، جعفربن محمّد، مثیرالاحزان، تحقیق مؤسسه امام المهدى، چ سوم، قم، مؤسسه امام المهدى، 1406ق.
      • ـ خوارزمى، موفق‏بن احمد، مقتل الحسین علیه‏السلام، تحقیق محمد سماوى، قم، مکتبه‏المفید، بى‏نا.
      • ـ صدوق، محمّدبن على‏بن بابویه، التوحید، قم، جامعه مدرسین، 1398ق.
      • ـ طبرسى، فضل‏بن حسن، اعلام‏الورى باعلام الهدى، تحقیق مؤسسه آل‏البیت، قم، مؤسسه آل‏البیت، 1417ق.
      • ـ ـــــ ، مجمع‏البیان، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى و سید فضل‏اللّه یزدى طباطبایى، چ دوم، بیروت، دارالمعرفه، 1408ق.
      • ـ طبرى، محمّدبن جریر، تاریخ‏الامم و الملوک، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، چ دوم، بیروت، دارالتراث، 1387ق.
      • ـ طوسى، محمّدبن حسن، مصباح‏المتهجد، بیروت، موسسه فقه‏الشیعه، 1411ق.
      • ـ عاملى کفعمى، ابراهیم‏بن على، المصباح، قم، رضى، 1405ق.
      • ـ عروسى حویزى، جمعه‏بن، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق.
      • ـ عیاشى، محمّدبن مسعود، تفسیر عیاشى، تصحیح سیدهاشم رسولى محلاتى، بیروت، موسسه اعلمى، 1411ق.
      • ـ فیض کاشانى، مولى محسن، تفسیر الصافى، تهران، صدر، 1415ق.
      • ـ کوفى، ابن‏اعثم، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضواء، 1411ق.
      • ـ مازندرانى، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى‏طالب، بیروت، دارالاضواء، 1365.
      • ـ متقى هندى، علاءالدین، کنزالعمال فى سنن‏الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسه‏الرساله، 1409ق.
      • ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، 1403ق.
      • ـ مسعودى، على‏بن حسین، مروج‏الذهب و معادن‏الجوهر، تحقیق اسعد داغر، چ دوم، قم، دارالهجره، 1409ق.
      • ـ مفید، محمّدبن محمّدبن نعمان، الارشاد، تحقیق مؤسسسه آل‏البیت، قم، کنگره جهانى شیخ مفید، 1413ق.
      • ـ ـــــ ، الجمل، تحقیق سیدعلى میرشریفى، چ دوم، قم، مکتب الاعلام‏الاسلامى، 1374.
      • ـ مقریزى، احمدبن على، امتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق.
      • ـ منقرى، نصربن مزاحم، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام هارون، چ دوم، قاهره، مؤسسه‏العربیه الحدیثه، 1382ق.
      • ـ موسوى، سیدرضا، آشنایى با نهضت حسینى، مشهد، دانش شرقى، 1381.
      • ـ واقدى، محمّدبن عمر، المغازى، تحقیق مارسون جونس، چ سوم، بیروت، موسسه‏الاعلمى للمطبوعات، 1401ق.

    • پى نوشت ها

       -1 دانشجوى دکترى تاریخ، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. دریافت: 19/3/89 ـ پذیرش: 21/6/89.

       ali.amini1353@qabas.net

      1 ـ بقره: 207.

      2 ـ انفال: 45.

      3 ـ صحیفه سجادیه، دعاى 27.

      4 ـ حسام‏الدین متقى هندى، کنزالعمال، ج 2، ص 243، ح 3931.

      5 ـ انفال: 45.

      6 ـ نصربن مزاحم منقرى، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام هارون، ص 203ـ204؛ محمّدبن جریر طبرى، تاریخ‏الامم والملوک، ج 5، ص 11.

      7 ـ آل‏عمران: 13.

      8 ـ انفال: 10.

      9 ـ آل‏عمران: 160.

      10 ـ محمّدبن عمر واقدى، المغازى، تحقیق مارسون جونس، ج 1، ص 280.

      11 ـ همان، ج 1، ص 208.

      12 ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، ج 3، ص 160.

      13 ـ محمّدبن مسعود عیاشى، تفسیر عیاشى، تصحیح سیدهاشم رسولى محلاتى، ج 2، ص 274ـ275؛ مولى محسن فیض کاشانى، تفسیر الصافى، ج 3، ص 165؛ جمعه عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 96.

      14 ـ فضل‏بن حسن طبرسى، اعلام‏الورى باعلام الهدى، ج 1، ص 184.

      15 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 1، ص 340.

      16 ـ همان، ج 1، ص 194ـ196؛ فضل‏بن حسن طبرسى، اعلام‏الورى، ج 1، ص 173ـ174.

      17 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 449.

      18 ـ همان.

      19 ـ همان، ج 2، ص 446؛ احمدبن على مقریزى، امتاع‏الاسماع، تحقیق عبدالحمید النمیسى، ج 1، ص 225.

      20 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 492ـ493؛ احمدبن على مقریزى، همان، ج 1، ص 243.

      21 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 3، ص 1114.

      22 ـ همان، ج 3، ص 995؛ احمدبن على مقریزى، همان، ج 2، ص 51.

      23 ـ فضل‏بن حسن طبرسى، اعلام‏الورى، ج 1، ص 244.

      24 ـ بقره: 155و156.

      25 ـ عبدالحمیدبن ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 9، ص 111.

      26 ـ محمّدبن على بابویه قمى شیخ صدوق، التوحید، ص 83.

      27 ـ نهج‏البلاغه، ترجمه فیض‏الاسلام، خ 137.

      28 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 308.

      29 ـ ابن‏اعثم کوفى، الفتوح، تحقیق على شیرى، ج 5، ص 20؛ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 328.

      30 ـ ابن شهرآشوب مازندرانى، مناقب آل ابى‏طالب، ج 4، ص 100؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 45، ص 6.

      31 ـ مجادله: 19.

      32 ـ موفق‏بن احمد خوارزمى، مقتل‏الحسین علیه‏السلام، تحقیق محمد سماوى، ج 1، ص 239؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 44، ص 382.

      33 ـ جعفربن محمّد حلى، مثیرالاحزان، تحقیق مؤسسه امام المهدى، ص 102؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 45، ص 137.

      34 ـ سیدبن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص 126.

      35 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 3، ص 297.

      36 ـ صِفاح موضعى است، میان حنین و مرز حرم و این منزل در سمت چپ کسانى که به مکه وارد مى‏شوند، واقع مى‏شود یاقوت حموى، معجم‏البلدان، ج 3، ص 467.

      37 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 5، ص 386؛ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 5، ص 71.

      38 ـ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 5، ص 77.

      39 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفید، الارشادج 2، ص 72؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 44، ص 372.

      40 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 5، ص 403؛ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 5، ص 82.

      41 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 5، ص 418.

      42 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفید، الارشاد، ج 2، ص 91.

      43 ـ همان، ج 2، ص 94؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 45، ص 2.

      44 ـ موفق‏بن احمد خوارزمى، همان، ج 2، ص 5ـ8.

      45 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفید، الارشاد، ج 2، ص 96.

      46 ـ سیدبن طاووس، اللهوف، ص 169؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 45، ص 46.

      47 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفید، الارشاد، ج 2، ص 109.

      48 ـ سیدبن طاووس، اللهوف، ص 171؛ محمّدبن محمّد نعمان مفید، الارشاد، ج 2، ص 111.

      49 ـ موفق‏بن احمد خوارزمى، همان، ج 2، ص 34.

      50 ـ جعفربن محمّد طوسى، مصباح‏المتهجد، ص 827؛ سیدبن طاووس، الاقبال بالاعمال حسنه، ج 3، ص 304؛ ابراهیم‏بن على عاملى کفعمى، المصباح، ص 544.

      51 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 5، ص 377؛ اسماعیل‏بن کثیر دمشقى، البدایة و النهایة، ج 8، ص 156.

      52 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 5، ص 379؛ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 5، ص 61.

      53 ـ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 5، ص 21.

      54 ـ سیدرضا موسوى، آشنایى با نهضت حسینى، ص 132ـ133.

      55 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 1، ص 112.

      56 ـ سخن حضرت به مدت محاصره شهر مدینه توسط سپاه احزاب اشاره دارد که حدود یک ماه به طول انجامید.

      57 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفید، الارشاد، ج 1، ص 109 و 110.

      58 ـ همان.

      59 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ص 642ـ643؛ محمّدبن سعد ابن‏سعد، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، ج 2، ص 81؛ عبدالملک‏بن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفى السقا و دیگران، ج 2، ص 330.

      60 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 664.

      61 ـ همان، ج 3، ص 937؛ ابن‏سعد، همان، ج 2، ص 121.

      62 ـ همان، ج 2، ص 589ـ590؛ احمدبن حسین بیهقى، دلائل‏النبوه فى معرفة احوال صاحب‏الشریعه، تحقیق عبدالمعطى قلعجى، ج 4، ص 131.

      63 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 3، ص 1117؛ احمدبن على مقریزى، همان، ج 14، ص 519.

      64 ـ ابن شهرآشوب مازندرانى، همان، ج 2، ص 115.

      65 ـ نهج‏البلاغه، خ 134.

      66 ـ در تعداد سپاهیان عراق و شام اختلاف است، ولى مشهور آن است که سپاهیان امام نود هزار نفر و سپاهیان معاویه هشتاد و پنج هزار نفر بودند على‏بن حسین مسعودى، مروج‏الذهب، ج 2، ص 384.

      67 ـ ابن شهرآشوب مازندرانى، همان، ج 3، ص 167.

      68 ـ نهج‏البلاغه، خ 46؛ ابن ابى‏الحدید، همان، ج 3، ص 166.

      69 ـ ابن ابى‏الحدید، همان، ج 5، ص 182.

      70 ـ همان.

      71 ـ اشاره به سوره مبارکه «نصر»: «اِءذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجا فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابا».

      72 ـ نهج‏البلاغه، خ 146.

      73 ـ همان.

      74 ـ اسماعیل‏بن کثیر دمشقى، همان، ج 3، ص 289.

      75 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 1، ص 91؛ احمدبن على مقریزى، همان، ج 1، ص 110.

      76 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 835؛ فضل‏بن حسن طبرسى، اعلام‏الورى، ج 1، ص 225ـ226.

      77 ـ قاضى نعمان تمیمى مغربى، شرح‏الاخبار فى فضائل الائمّه‏الاطهار علیهم‏السلام، ج 1، ص 296؛ محمّدبن محمّد نعمان مفید، الارشاد، ج 1، ص 99.

      78 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفید، الارشاد، ص 257؛ همو، الجمل، تحقیق سیدعلى میرشریفى، ص 407ـ408.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امین رستمی، علی.(1389) یاد خدا در سیره نظامى. ماهنامه معرفت، 19(9)، 13-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی امین رستمی."یاد خدا در سیره نظامى". ماهنامه معرفت، 19، 9، 1389، 13-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امین رستمی، علی.(1389) 'یاد خدا در سیره نظامى'، ماهنامه معرفت، 19(9), pp. 13-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امین رستمی، علی. یاد خدا در سیره نظامى. معرفت، 19, 1389؛ 19(9): 13-