معرفت، سال نوزدهم، شماره نهم، پیاپی 156، آذر 1389، صفحات 45-

    آرمان ‏شناسى قیام‏ هاى شیعى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    علی واحدی / *کارشناس ارشد - تاریخ تشیع- موسسه امام خمینی ره / Aliva1356@gmail.com
    چکیده: 
    جنبش‏ها و قیام‏هاى شیعى، در تاریخ تشیّع برجستگى خاصى دارند و در هر برهه‏اى از زمان، به شکل ویژه‏اى نمود پیدا کرده‏اند. لازم است با نگاه مستقلى آرمان‏ها و اهداف این قیام‏ها شناسایى و معرفى گردد. نکته حایز اهمیت اینکه اهداف مشترکى در تمام این قیام‏ها به چشم مى‏خورد؛ یعنى با اینکه بین بعضى از این قیام‏ها فاصله زمانى زیادى وجود دارد، ولى آرمان‏هاى اصلى این قیام‏ها، مسائل مشترکى است. این آرمان‏ها از سویى، آرمان‏هاى مقدسى است؛ یعنى برخاسته از متن دین است و از سوى دیگر، منعکس‏کننده نیازهاى جامعه است.      این نوشتار با رویکرد تحلیلى و توصیفى بر آن است تا این آرمان‏ها و اهداف را مورد تبیین و تحلیل قرار داده و نشان دهد که شیعیان با این جنبش‏ها در پى به دست آوردن و پیاده کردن چه آرمان‏هاى مقدسى بوده‏اند.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال نوزدهم ـ شماره 156 ـ آذر 1389، 45ـ58

    على واحدى -1

    چکیده

    جنبش‏ها و قیام‏هاى شیعى، در تاریخ تشیّع برجستگى خاصى دارند و در هر برهه‏اى از زمان، به شکل ویژه‏اى نمود پیدا کرده‏اند. لازم است با نگاه مستقلى آرمان‏ها و اهداف این قیام‏ها شناسایى و معرفى گردد. نکته حایز اهمیت اینکه اهداف مشترکى در تمام این قیام‏ها به چشم مى‏خورد؛ یعنى با اینکه بین بعضى از این قیام‏ها فاصله زمانى زیادى وجود دارد، ولى آرمان‏هاى اصلى این قیام‏ها، مسائل مشترکى است. این آرمان‏ها از سویى، آرمان‏هاى مقدسى است؛ یعنى برخاسته از متن دین است و از سوى دیگر، منعکس‏کننده نیازهاى جامعه است.

         این نوشتار با رویکرد تحلیلى و توصیفى بر آن است تا این آرمان‏ها و اهداف را مورد تبیین و تحلیل قرار داده و نشان دهد که شیعیان با این جنبش‏ها در پى به دست آوردن و پیاده کردن چه آرمان‏هاى مقدسى بوده‏اند.

    کلیدواژه‏ها: قیام‏هاى شیعى، عمل به کتاب و سنت، جهاد با ظالمان، برقرارى عدالت، یارى خاندان پیامبر، امر به معروف و نهى از منکر.

    مقدّمه

    قیام‏هاى شیعى معمولاً به صورت مجزا مورد مطالعه قرار گرفته‏اند و اهداف آنها نیز تا حدودى ذکر شده است، ولى لازم است با نگاه مستقلى به آن قیام‏ها، روشن شود که آیا داراى ویژگى‏هاى مشترکى هستند یا نه و اگر ویژگى‏هاى مشترک دارند آنها چه بوده است. اتفاقا مطلبى که با مطالعه این قیام‏ها و دقت در شعارها و بیعت‏هاى موجود در آنها، به چشم مى‏خورد این است که این قیام‏ها داراى ویژگى‏هاى مشترکى هستند؛ یعنى با کنکاش در جزئیات این قیام‏ها به مسائل و موضوعات مشترکى مى‏رسیم. یکى از ویژگى‏هاى مشترک، اهداف و آرمان‏هاى آنهاست. قیام‏هاى شیعى دربردارنده اهداف مقدسى است که تقریبا در تمام آنها با قوت و ضعف دنبال مى‏شده است. این امر، نشان‏دهنده یک نگاه مشترک در این قیام‏هاست. در واقع، شیعیان در اثر پرورش در فضاى آموزه‏هاى شیعى و به دست آوردن نگاه مشترک به جریانات و تحرکات جامعه خود، اهداف ‏خاصى ‏را در حرکت‏هاى ‏اجتماعى ‏دنبال ‏مى‏کردند.

         لازم است با مطالعه این قیام‏ها، آن اهداف و آرمان‏هاى مشترک شناسایى شود و علت عمده آن تحرکات و عدم آرامش شیعیان مورد بررسى و معرفى قرار گیرد. بر هر محقق و متفکر امور اجتماعى شیعیان لازم است پاسخ این سؤال را بداند که چرا حرکت‏ها و قیام‏هاى شیعى کم‏وبیش در طول تاریخ امویان و عباسیان وجود دارد و شیعیان هر زمان که فرصتى و یاورى پیدا کرده‏اند در برابر حاکمان اموى و عباسى دست به قیام زده‏اند و مخالفت‏هاى خود را به شکلى نشان داده‏اند. با شناخت اهداف آنها، به دغدغه‏هاى اصلى شیعیان پى مى‏بریم و روشن مى‏شود که شیعیان در اثر تعالیم و آموزه‏هاى شیعى، چنین درخواست‏هایى از جامعه دارند و جامعه آرمانى آنها، جامعه‏اى دینى و عدالت‏محور و ضد ظلم‏وستمگرى است.

         در این نوشتار سعى شده است این اهداف مشترک شناسایى و تبیین شود، و بیان گردد که تمام این اهداف برگرفته از معارف اصیل و دینى است و وجود اهداف مشترک در این قیام‏ها اتفاقى نیست، بلکه از سویى با تکیه به معارف دینى و از سوى دیگر نیازهاى جامعه، موجب پیدا شدن و پیگیرى این اهداف و آرمان‏ها در تحرکات اجتماعى شیعیان است. همچنان‏که بیان شد، در مورد قیام‏هاى شیعى تحقیقات خوبى انجام شده است، ولى عموما در مورد قیام خاصى بحث کرده‏اند، از این‏رو، لازم است با یک نگاه جامع و کلى آرمان‏هاى مشترک آن قیام‏ها کشف و تبیین گردد. براى نمونه به بعضى از تحقیقات در این زمینه اشاره مى‏شود. در مورد قیام‏هاى شیعى: قیام‏هاى شیعه در تاریخ اسلام، نوشته صادق آینه‏وند، قیام‏هاى شیعه در عصر عباسى، نوشته محمد کاظمى پوران. در مورد قیام‏هاى عاشورا: انگیزه‏هاى قیام عاشورا (بررسى تطبیقى انگیزه‏هاى دیروز و امروز)، نوشته محمّد دشتى. در مورد قیام مختار: المختارالثقفى دراسه و تحلیل، نوشته باقر شریف قریشى، مختار ثقفى و نهضت توابین، نوشته احمد وجیلى، ترجمه محمدعلى لسانى، نهضت مختار ثقفى، نوشته محمدرضا افتخارزاده و... . اینک با اشاره به اهداف مشترک قیام‏هاى شیعى، به شرح جزئى آنهامى‏پردازیم‏وشواهدتاریخى‏آنها را نیزبیان مى‏کنیم.

    1. عمل به کتاب خدا و سنّت رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله (احیاى دین و سنت و از بین بردن بدعت‏ها)

    این موضوع در جامعه اسلامى، از اهمیت بسزایى برخوردار است. پایبندى به این مسئله، در واقع ضامن اسلامى بودن جامعه است. از این‏رو، این هدف در قیام‏هاى شیعى، جایگاه خاصى دارد. شیعیان با توجه به فرامین ائمّه اطهار علیهم‏السلام در این زمینه و عِرق دینى خود، به این مسئله توجه ویژه‏اى مى‏کردند. براى تبیین اهمیت این مسئله در معارف شیعى به بعضى از سخنان امیرالمؤمنین على علیه‏السلام در این زمینه اشاره مى‏کنیم:

         حضرت در کلامى مى‏فرماید: «بر شما باد عمل کردن به قرآن، که ریسمان محکم الهى و نور آشکار و درمانى سودمند است، که تشنگى را فرو نشاند، نگهدارنده کسى است که به آن تمسک جوید و نجات‏دهنده آن کس است که به آن چنگ آویزد.» 1

        و نیز در جایى دیگر مى‏فرماید: «خداوند متعال براى مردمى که علاقه داشته هدایتشان کند فرموده است: اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا و رسول و امامانى که از شما هستند اطاعت کنید، و اگر در چیزى نزاع دارید، آن را به خدا و رسولش بازگردانید.  پس بازگرداندن چیزى به خدا، یعنى عمل کردن و بازگرداندن به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله؛ یعنى عمل کردن به سنت اوکه‏وحدت‏بخش‏است‏نه‏عامل‏پراکندگى.» 2

        حضرت على علیه‏السلام در مورد وظیفه حاکمان اسلامى در عمل کردن به قرآن و سنت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمى‏فرماید: «حقى که شما به گردن ما دارید، عمل کردن به کتاب خدا و سنت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و قیام به حق و برپاداشتن سنت اوست.» 3

        و همچنین در مورد پیروى از سنّت رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: «از راه و رسم پیامبرتان پیروى کنید که بهترین راهنماى هدایت است، رفتارتان را با روش پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تطبیق دهید که هدایت‏کننده‏ترین روش‏هاست.» 4

        حضرت در مورد پایبندى به قرآن مى‏فرماید: «به ریسمان قرآن چنگ زن، و از آن نصیحت پذیر، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمار.» 5

        همان‏گونه که ملاحظه مى‏شود، عمل به قرآن و سنت رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در سخنان امیرالمؤمنین على علیه‏السلامجایگاه خاصى دارد و همچنین عمل به این موارد یکى از ویژگى‏هاى ممیّزه و مشخصه حضرت مى‏باشد که جان خود را در راه این آرمان فدا کرد. شیعیان و محبّان حضرت، در اقتدا به ایشان، بدین مضامین اهمیت بسزایى مى‏دادند و این مسئله در قیام‏هاى شیعى جلوه خاصى دارد و یکى از اهداف همیشگى این قیام‏هاست که شواهد تاریخى آن بازگو مى‏گردد:

         در قیام امام حسین علیه‏السلام ـ به عنوان سرچشمه و الهام‏بخش قیام‏هاى شیعى ـ این هدف بارها و بارها بیان شده است و آن حضرت در بیان آن اصرار مى‏ورزیدند و در واقع، مهم‏ترین علت قیام حضرت برپایى این هدف است. در ذیل، به مواردى از آنها اشاره مى‏شود:

         1. حسین‏بن على علیه‏السلام به سران بصره نامه نوشت و آنان را به کتاب خدا فراخواند و فرمود: «سنّت مرده است و بدعت زنده و برافراشته گشته است.» 6

        2. حسین علیه‏السلام به عمر بن‏سعد و یارانش فرمود: عجله نکنید تا خبرم را برایتان بگویم. به خدا سوگند، نزد شما نیامدم تا آنکه نامه‏هاى بزرگان شما به من رسید که: سنت مرده است و نفاق سر برآورده و احکام خداوند تعطیل شده است. پیش بیا، شاید که خداى ـ تبارک و تعالى ـ امت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را با تو سامان دهد. از این‏رو، نزد شما آمدم... .» 7

        3. امام حسین علیه‏السلام به فرزدق فرمود: اى فرزدق! این قوم، به اطاعت از شیطان چسبیده‏اند و اطاعت خداى رحمان را وانهاده و فساد را در زمین، آشکار کردند و احکام خداوند را باطل نمودند و شراب نوشیدند و اموال فقیران و بینوایان را از آنِ خود کردند. من سزاوارترین کس به قیام براى یارى دین خدا و عزت بخشیدن به آیین او و جهاد در راه او هستم (تا فرمان خدا، والاترین باشد. 8 ) 9

        این مواضع حضرت و دعوت مکرر ایشان به کتاب الهى و سنّت نبوى، گویاى شرایط وخیم دینى آن زمان و بى‏موالاتى و ظلم و ستم حاکمان اموى است. ابى‏عبداللّه علیه‏السلام براى اصلاح امور و برپایى دین حق و زنده کردن قرآن و سنّت، دست به قیام زده است. خود حضرت در تشریح اوضاع زمان خود براى اصحابشان مى‏فرماید: «پیشامد ما همین است که مى‏بینید. جدا اوضاع زمان دگرگون شده، زشتى‏ها آشکار و نیکى‏ها و فضیلت‏ها از محیط ما رخت بربسته است، و از فضیلت‏ها جز اندکى مانند قطرات ته‏مانده ظرف آب باقى نمانده است. مردم در زندگى پست و ذلّت‏بارى به سر مى‏برند و صحنه زندگى همچون چراگاهى سنگلاخ و کم‏علف، به جایگاه سخت و دشوارى تبدیل شده است. آیا نمى‏بینید که دیگر به حق عمل نمى‏شود، و از باطل خوددارى نمى‏شود؟ در چنین وضعى جا دارد که شخص باایمان، مشتاق دیدار پروردگار باشد. در چنین محیط ذلت‏بار و آلوده‏اى مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز رنج و آزردگى و ملال نمى‏دانم.» 10

        پس مى‏توان گفت: مهم‏ترین علت امام حسین علیه‏السلام در عدم بیعت با یزید، همین ترس از نابودى دین است، از این‏رو، زمانى که مروان حکم از حضرت مى‏خواهد که با یزید بیعت کند، حضرت مى‏فرماید: «انا للّه و انا الیه راجعون و على الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»؛ 11 دیگر باید فاتحه اسلام و مسلمانان را خواند و با آن وداع گفت، آن‏گاه که جامعه و مردم دچار زمامدار و رهبرى همانند یزید گردند.

         تمام این مواضع، روشنگر انحراف جامعه اسلامى از مسیر اصلى خود است. در آن زمان حکومت اسلامى و مقدّرات مردم مسلمان به دست حزب ضداسلامى و جاهلى بنى‏امیه افتاده بود. این حزب پس از سال‏ها نبرد با پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در فتح مکه به ظاهر اسلام آورد، اما کفر و نفاق خود را مخفى کرد و پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با چهره ظاهرا اسلامى به فعالیت زیرزمینى پرداخت و به تدریج در دستگاه حکومت اسلامى نفوذ کرده، کارهاى کلیدى را در دست گرفت، تا آنکه پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه‏السلام با قبضه حکومت توسط معاویه به اوج قدرت رسید.

         گرچه سران و صحنه‏گردانان اصلى این حزب، مقاصد پلید خود را در جهت ضربه زدن به اسلام از داخل، و زنده کردن نظام جاهلیت، پنهان مى‏ساختند، اما اقدامات و عملکرد آنان و نیز درز کردن بعضى از سخنان خصوصى آنان، پرده از روى مقاصد شومشان برمى‏داشت. چنان‏که ابوسفیان که در رأس این حزب قرار داشت، روزى که عثمان (نخستین خلیفه از حزب بنى‏امیه) به حکومت رسید و بنى‏امیه در خانه او اجتماع کردند، در ابتدا گفت: غیر از شما کسى اینجا هست؟ (آن روز ابوسفیان نابینا بوده است) گفتند: نه. گفت: اکنون که قدرت و حکومت به دست شما افتاده است آن را همچون گویى به یکدیگر پاس دهید و کوشش کنید که از دودمان بنى‏امیه بیرون نرود. من سوگند یاد مى‏کنم به آنچه به آن عقیده دارم که نه عذابى در کار است و نه حسابى، نه بهشتى هست، نه جهنمى و نه قیامتى! 12

        معاویه‏بن ابى‏سفیان نیز در زمان حکومت خود در یک شب‏نشینى با مغیره‏بن شعبه (یکى از استانداران خود) آرزوى خود را مبنى بر نابودى اسلام، با وى در میان گذاشت، و این معنا توسط مطرّف پسر مغیره فاش شد. مطرّف مى‏گوید: با پدرم مغیره در دمشق مهمان معاویه بودم. پدرم به کاخ معاویه زیاد تردّد مى‏کرد و با او به گفت‏وگو مى‏پرداخت و در بازگشت به اقامتگاهمان از عقل و درایت او یاد مى‏کرد و وى را مى‏ستود، اما یک شب که از کاخ معاویه برگشت دیدم بسیار اندوهگین و ناراحت است. فهمیدم حادثه‏اى پیش آمده که موجب ناراحتى او شده است. وقتى علت را پرسیدم، گفت: پسرم! من اکنون از نزد پلیدترین مردم روزگار مى‏آیم! گفتم مگر چه شده است؟ گفت: امشب با معاویه خلوت کرده بودم، به او گفتم: اکنون که به مراد خود رسیده‏اى و حکومت را قبضه کرده‏اى، چه مى‏شد که در این آخر عمر با مردم با عدالت رفتار مى‏کردى و با بنى‏هاشم این قدر بدرفتارى نمى‏نمودى؛ چون آنها بالاخره خویشان تو بوده و علاوه بر آن، اکنون در وضعى نیستند که خطرى از ناحیه آنها متوجه حکومت تو گردد. معاویه گفت: هیهات! هیهات! ابوبکر خلافت کرد و عدالت‏گسترى نمود و پس از مرگش فقط نامى از او باقى ماند. عمر نیز به مدت ده سال خلافت کرد و زحمت‏ها کشید، پس از مرگش جز نامى از او باقى نماند. سپس برادر ما عثمان که کسى در شرافتِ نسب به پاى او نمى‏رسید، به حکومت رسید، اما به محض آنکه مُرد، نامش نیز دفن شد. ولى هر روز در جهان اسلام پنج بار به نام این مرد هاشمى (پیامبر اسلام) فریاد مى‏کنند و مى‏گویند: اشهد انّ محمّدا رسول‏اللّه. اکنون با این وضع (که نام آن سه تن مرده و نام محمد باقى است) چه راهى باقى مانده است، جز انکه نام او نیز بمیرد و دفن شود؟! این گفتار معاویه که به روشنى از کفر وى پرده برمى‏دارد، زمانى که از طریق راویان حدیث به گوش مأمون خلیفه عباسى رسید، او طى بخشنامه‏اى در سراسر کشور اسلامى دستور داد مردم معاویه را لعن کنند. 13

        یزید نیز ادامه‏دهنده همین برنامه است. با این فرق که او دیگر ظواهر اسلام را رعایت نمى‏کند و علنا به کفرگویى و فسق و فجور مى‏پردازد. در چنین شرایطى است که امام حسین علیه‏السلام با دعوت به کتاب و سنّت، دست به قیام مى‏زند.

         این هدف در قیام توابین نیز دنبال مى‏شد. هرچند مهم‏ترین هدف توابین، خون‏خواهى امام حسین علیه‏السلام است، ولى آنها نیز در شرایط نزدیک به زمان حضرت، مى‏دیدند که همه مشکلات به خاطر دورى از کتاب و سنّت است؛ از این‏رو، در دعوت خود به این مسئله اهتمام نشان مى‏دادند. طبرى نقل مى‏کند: عبیداللّه‏بن عبداللّه از داعیان توابین در مقام دعوت مردم به شورش، چنین مى‏گفت: «انّا ندعوکم الى کتاب اللّه و سنة نبیّه»؛ 14 ما شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش دعوت مى‏کنیم.

         این آرمان در قیام مختار نیز منعکس شده و یکى از امورى است که مختار در قیام خود آن را دنبال مى‏کرده است. او در نامه‏اى که به گروه باقى‏مانده توابین مى‏نویسد، آنان را به همین مسئله دعوت مى‏کند: «فانّى أدعوکم الى کتاب‏اللّه و سنة نبیّه.» 15

        نیز نقل شده است که اشراف کوفه در بیعت خود با مختار، عمل به کتاب خداوسنّت پیامبر را شرط کردند. 16

        در قیام زید هم این مطلب وجود دارد، چنان‏که بلاذرى نقل مى‏کند: «و کان اذا بویع (زید) قال: ادعوکم الى کتاب اللّه و سنّة نبیّه...»؛ 17 زمانى که با یزید بعیت شد، او گفت: من شمارابه‏کتاب‏خداوسنّت‏پیامبرش دعوت مى‏کنم.

         و نیز زید مى‏گفت: «و انّما ندعوکم الى کتاب‏اللّه و سنّة نبیّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و الى السنن ان تحیا و الى البدع ان تطفا»؛ 18 من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش دعوت مى‏کنم و اینکه سنّت‏ها را زنده و بدعت‏ها را از بین ببریم.

         زید به چشمان خود مى‏دید که خلفاى بنى‏امیه در مسیر قرآن و سنت نیستند و این امر را نمى‏توانست تحمل کند، چنان‏که گفته شده است: در ملاقاتى که زید با هشام داشت، در حضور هشام، شخصى مسیحى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را دشنام داد و او هیچ واکنشى از خود نشان نداد. 19 همین مسئله موجب خشم زید از هشام شده بود.

        زید براى حمله به دشمن خود شعار «یا منصور اَمِت اَمِت» (اى کسانى که یارى کرده شده‏اى، بمیران بمیران) را انتخاب کرد. این شعارى بود که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در جنگ بدر آن را فریاد مى‏کرد. زید خود راوى این حدیث بود که در بدر شعار پیامبر «یا منصور امت» بوده است. 20 از این‏رو، خود او نیز همین جمله را به عنوان شعار خود انتخاب کرد. 21 در واقع، مى‏خواست با این شعار پیامبر، زنده کردن سنّت پیامبر را که هدف اوست، بیان کند.

         در قیام شهید فخ 22 نیز یکى از مضامینى که مطرح است، همین موضوع مى‏باشد، چنان‏که نقل شده است: «فلّما صلّى‏الحسین شهید فخ الصبح أتاه الناس فبایعوه على کتاب‏اللّه و سنّة نبیّه...»؛ 23 بعد از اینکه شهید فخ نماز صبح را خواند، مردم به نزد او آمدند و براساس کتاب خدا و سنت پیامبر با او بیعت کردند.

         شهید فخ در هنگام بیعت مى‏گفت: «من با شما بیعت مى‏کنم براساس کتاب خدا و سنّت پیامبر و اینکه اطاعت خدا را کنیم و معصیتش را ترک کنیم و... و اینکه در بین شما به کتاب خدا و سنّت پیامبرش عمل کنیم.» 24

        تأکید شهید فخ بر کتاب و سنّت در واقع، موضع‏گیرى ایشان در برابر عملکرد خلفاى عباسى است. چنان‏که درباره هادى عباسى، خلیفه زمان او، گفته شده است: «کان یتناول المسکر و یلعب...»؛ 25 شراب‏خوار و قمارباز بود.

         او حتى پس از رسیدن به خلافت، اعمال سابق خود را ترک ننمود و شئون ظاهرى خلافت را حفظ نمى‏کرد. 26

        مجالس رقص و آواز و شب‏نشینى‏هاى این خلیفه مسلمانان و بذل و بخشش‏هاى بیکران او از اموال عمومى مسلمانان به رقاصه‏ها و خواننده‏ها و نوازنده‏ها، در کتب تاریخ مسطور است. به گفته مورخان، او ابراهیم موصلى خواننده مشهور آن زمان را به دربار خلافت دعوت مى‏کرد و ساعت‏ها به آواز او گوش مى‏داد و به حدى به او دل‏بسته بود که اموال و ثروت زیادى به او مى‏بخشید. پسر ابراهیم مى‏گفت: اگر هادى بیش از این عمر مى‏کرد، ما حتى دیوارهاى خانه‏مان را از طلا و نقره مى‏ساختیم. 27

        تکیه بر سنت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و احیاى قرآن، توانست در برابر خلفا ـ که عملکردشان محو کتاب و سنت بود ـ افراد مؤمن را جذب‏کندوموجب‏قیام‏هاى پى‏درپى علیه‏خلفاگردد.

    2. جهاد با ظالمان

    این هدف نیز در قیام‏هاى شیعى کاملاً دنبال مى‏شده است. شیعیان با توجه به  پشتوانه معرفتى خود در این زمینه، مبارزه با ظلم را همواره مدنظر خود قرار مى‏دادند؛ به گونه‏اى که یکى از عوامل جذب توده‏هاى مردم و گسترش تشیّع، موضع ضد ظلم شیعیان، دانسته شده است. 28 این موضعى بود که با شدت و ضعف در تمامى مدت حکومت امویان و عباسیان وجود داشته و همیشه فضاى مبارزه را بر ضدّ ستم، مشروعیت مى‏بخشیده است.

         گفته شده است: رأى شیعه و اکثر معتزله این است که اگر از طریق مسالمت نتوان ستمگر را وادار کرد که از ظلم و جور دست بردارد، باید با استفاده از همه وسایل با او به ستیز پرداخت و در برابر وى ایستادگى کرد. و از نظر شیعه، خاموشى و چشم‏پوشى نسبت به جور و ستم او روا نیست. 29

        مرحوم صاحب جواهر در مورد اقسام جهاد مى‏فرماید: «قتال الباغین ابتداء فضلا عن دفاعهم على الرجوع الى الحق»؛ 30 یکى از اقسام جهاد، جنگ با یاغیان و ستمگران است تا به حق بازگردند ـ این در صورتى است که یاغیان علیه امت اسلامى تحرّک نکرده باشند ـ و در صورت هجوم و تحرک یاغیان، به طریق اولى جنگ با آنها واجب است. از این‏رو، ایشان مبادرت به جنگ با یاغیان و ستمگران را براى اینکه به حق بازگردند، از اقسام جهاد دانسته‏اند. واژه «باغى» همه ستمگران و تمامى کسانى را که از راه حق بیرون روند و از اطاعت امام علیه‏السلام سرپیچى کنند فرا مى‏گیرد.

         همچنین مرحوم صاحب جواهر از حضرت على علیه‏السلام نقل مى‏کنند که پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: «خداوند بر مؤمنان واجب کرده که در فتنه‏ها جهاد کنند، همان‏گونه که بر آنها واجب کرده به همراه من با مشرکان بجنگند. من پرسیدم: یا رسول‏اللّه! فتنه‏هایى که جهاد در آنها، بر ما واجب شده است کدامند؟ فرمود: فتنه گروهى که بر یگانگى خداوند و پیامبرى من گواهى مى‏دهند، در حالى که با سنّت من مخالفت مى‏ورزند و از دین من منحرف مى‏شوند. پرسیدم: یا رسول‏اللّه! به چه دلیلى با آنها بجنگیم در حالى که آنها به یگانگى خداوند و پیامبرى تو گواهى مى‏دهند؟ فرمود: به دلیل بدعت‏هاى آنها در دین من و دورى کردن آنها از دستور من و حلال شمردن آنها ریختن خون فرزندان مرا.» 31

        بدین ترتیب، این مسئله یکى از اهداف قیام‏هاى شیعى است. در قیام امام حسین علیه‏السلام این موضوع مطرح است. حضرت بر روى این مسئله تأکید داشتند و حتى در زمان معاویه، ظلم‏ها و جنایات او را متذکر مى‏شدند. در مورد حضرت نقل شده است: «امام حسین علیه‏السلام در منزل و منطقه بیضه براى اصحابشان و اصحاب حر سخنرانى کرد. پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم! پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: هرکس پادشاه ستمگرى را بنگرد که حرام خدا را حلال کرده، دین خدا را فروافکنده، با سنّت پیامبر خدا مخالفت مى‏کند، و در میان مردمان با گناهکارى و ستم حکم مى‏راند، سپس با سخنرانى و اقدام بر او نشورد، سزاوار است که خداوند آن کس را نیز به سرانجام (خوارى و عذاب) آن پادشاه دچار سازد.» 32

        در قیام مختار نیز این آرمان مطرح است و یکى از امورى که مختار مردم را بر آن دعوت مى‏کرد عبارت بود از: «والدّفع عن الضعفة»؛ 33 یعنى دفاع از مظلومان و ضعیفان. و همین امر یکى از شروط اشراف کوفه در بیعت با او بود. 34

        یکى از امورى که زید در بیعت با مردم آن را بیان مى‏کرد همین موضوع بوده است. او مى‏گفت: «اى مردم! ما شما را به کتاب خدا و سنّت رسولش دعوت مى‏کنیم. همچنین شما را به جهاد با ظالمان، حمایت از مستضعفان و... دعوت مى‏کنیم.» 35 مقدسى مى‏نویسد: «چهارده هزار نفر با زیدبن على، به جهاد با ظالمان و دفاع از مستضعفان بیعت کردند.» 36

        این موارد همه دال بر وجود ظلم و ستم در میان مردم است. در واقع، این مواضع منعکس‏کننده نیازهاى جامعه است. کارنامه خلفاى بنى‏امیه و بنى‏عباس، مملو از جور و ستم است.

         معاویه به مأموران خود دستور داده بود در شهرها بگردند، و هرکس از شیعیان على را یافتند بکشند. 37 او همچنین به عمّال خود نوشت: در میان شما هر که را از شیعیان علىو متهم به دوستى اوست، از بین ببرید، حتى اگر شده دلیل و بیّنه‏اى براى این کار، هرچند با حدس و گمان از زیر سنگ بیرون بکشید. قتل حجربن عدى و عمروبن حمق، یکى از جنایات بى‏شمار معاویه است. مأموریت مهم زیاد ـ یکى از عمّال جنایتکار معاویه ـ سرکوبى شیعیان در کوفه و در سراسر عراق بود. ابن ابى‏الحدید مى‏گوید: او به طور دایم در پى شیعیان بود و هر کجا آنها را مى‏یافت به قتل مى‏رساند، به گونه‏اى که شمار زیادى را کشت. او دست و پاى مردم را قطع و چشمانشان را کور مى‏کرد. 38

        عبدالملک‏بن مروان در سال 75 حجّاج را حاکم عراق کرد. حجّاج در همان لحظه ورود خود به بصره گفت: خلیفه به من دو شمشیر داده است؛ یکى رحمت و دیگرى عقوبت. 39 اما شمشیر رحمت در میان راه افتاده و تنها شمشیر عقوبت باقى مانده است. 40 ابن‏خلکان در مورد رفتارهاى او مى‏نویسد: در خون‏ریزى و قتل و شکنجه داستان‏هایى درباره حجّاج نقل شده که مانند آن شنیده نشده است. 41

        سیوطى درباره حجّاج مى‏گوید: تعداد غیرقابل شمارش از صحابه و تابعین را کشت؛ چه رسد به دیگران. علایمى نیز در گردن انس‏بن مالک و دیگر صحابه نهاد. 42 همچنین نتیجه اقدامات سختگیرانه او در عراق، کشتن بیش از یکصد و بیست هزار نفر بود. 43 بیش از پنجاه هزار مرد و سى هزار زن، که نیمى از آنها عریان بودند، در زندان‏هاى مختلط حجّاج به سر مى‏بردند. 44

        عمربن عبدالعزیز وقتى به خلافت رسید به جنایات و ظلم و ستم حاکمان پیش از خود اعتراف کرد و درصدد جبران برآمد. او طى بخشنامه‏اى به استانداران و نمایندگان حکومت مرکزى در ایالات مختلف، چنین نوشت: مردم دچار فشار و سختى و دستخوش ظلم و ستم گشته‏اند و آیین الهى در میان آنها وارونه اجرا شده است. زمامداران و فرمانروایان ستمگر گذشته، با مقرّرات و بدعت‏هایى که اجرا نموده‏اند، کمتر درصدد اجراى حق و رفتار ملایم و عمل نیک بوده و جان مردم را به لب رسانده‏اند. اینک باید گذشته‏ها جبران گردد و این‏گونه اعمال متوقف شود. 45

        طبرى نامه‏اى را نقل کرده است که عمربن عبدالعزیز درباره اهل کوفه به والى آن نوشته است: آنها در معرض بلا و فشار و ستم حکام سوء بوده‏اند، در حالى که قوام دین به عدل و احسان است. سپس به حاکم کوفه دستور داد تا از مردم بینوا به اندازه طاقتشان مالیات گرفته و حتى از ثروتمندان جز خراج چیزى نگیرد. از مردم مزد مالیات‏بگیران را نگیرند، هدایاى نوروز و مهرگان و پول‏هایى را که تحت عنوان دراهم‏النکاح یا ثمن‏الصُحف و یا اجورالبیوت گرفته مى‏شد، مطالبه نکنند. همچنین از کسانى که مسلمان شده‏اند خراج نگیرند. 46

        نامه فوق نشان مى‏دهد که حکام بنى‏امیه تحت عناوین مختلفى به غارت مردم مى‏پرداختند و حتى از آیین‏هاى محلى زرتشتیان، که جشن نوروز و مهرگان بود، سوءاستفاده مى‏کردند و از آنها هدایایى در این روزها طلب مى‏کردند. مسئله دیگرى که این نامه به آن اشاره مى‏کند، گرفتن خراج و جزیه از کسانى بود که اسلام آورده بودند. این کار را حجّاج معمول کرده بود تا جبران کمبودهاى بیت‏المال را بکند؛ زیرا با مسلمان شدن تعداد زیادى از مردم و کاهش خراج، او دچار مشکلات مالى شده بود.

         در دوران حکومت بنى‏عباس نیز، اوضاع بر همین منوال بود. ظلم و ستم و خون‏ریزى نه تنها کم نشد، بلکه بیشتر هم شد. منصور عباسى در یکى از جلسات خصوصى خود به همنشینانش این‏گونه گفت: تاللّه ما رأیت رجلاً أنصح منَ الحجاج لبنى‏مروان (یعنى: اى کاش ما هم مثل او داشتیم.) یکى از همنشین‏ها به نام مسیّب‏بن زهیر گفت: حجّاج کارى نکرده که ما آن را براى شما بنى‏العباس انجام نداده باشیم. عزیزتر از پیامبر را خدا خلق نکرده و تو به ما امر کردى فرزندانش را بکشیم و ما این کار را کردیم. 47 منصور سادات حسنى را در شترها و استرهاى بدون سایبان کوچ داد و ایشان را در زندانى حبس کرد که شب و روز را تشخیص نمى‏دادند. از این‏رو، قرآن را پنج جزء مى‏کردند تا یک وقت تقریبى براى اوقات نماز پنج‏گانه باشد. آنها در زندان به خاطر عفونت در پاها، و سپس در قلب، جان مى‏دادند. 48

        هادى عباسى، خلیفه معاصر شهید فخ، از دشمنان معروف اهل‏بیت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود، به گونه‏اى که این فردِ جانى در مدت کوتاه حکومت خود، دستورهاى سختى براى زیر فشار گذاردن علویان صادر کرد. او ابتدا دستور داد تا تمام حقوق و مزایایى که در زمان پدرش ـ مهدى عباسى ـ به بعضى علویان داده مى‏شد، قطع کنند و به تمام مناطق و شهرها بخشنامه کرد: هرکس یکى از خاندان على را بیابد و اطلاع دهد و به پایتخت (بغداد) بفرستد، جایزه دارد. او با روش‏هاى گوناگون درصدد دستگیرى و ارعاب و از بین بردن علویان برآمد. این فشارها و جنایات او نسبت به خاندان پیامبر یکى از علل قیام شهید فخ بود.

    3. برقرارى عدالت و تقسیم بالسویه بیت‏المال

    یکى از اهداف بلند و آرمان‏هاى الهى شیعیان، برقرارى عدالت در جامعه بود. آنها که خود قربانى بى‏عدالتى حاکمان جور بودند و برخورد ناعادلانه حاکمان با مردم را مشاهده مى‏کردند، نمى‏توانستند سکوت کنند. وقتى مى‏دیدند حاکمان اموى و عباسى، بیت‏المال را هرطور که مى‏خواهند مصرف مى‏کنند و حتى در بزم‏هاى رقص و آواز و شراب‏خوارى حیف و میل مى‏کنند، چطور مى‏توانستند سکوت کنند؟ بخصوص که آنها رفتار عادلانه امیرالمؤمنین على علیه‏السلام را دیده و شنیده بودند و آن را یکى از ویژگى‏هاى مشهور حضرت مى‏دانستند: «قَسّم بالسَّویة و عدَل فى الرعیّة»؛ 49 بیت‏المال را به طور مساوى تقسیم مى‏کرد و در میان مردم به عدل و داد رفتار مى‏کرد.

         امام على علیه‏السلام خطاب به مهاجران و انصار مى‏گفت که بى‏جهت مالى را به کسى نخواهد داد: «لاُسّوینَّ بین الاسود والاحمر»؛ 50 میان سیاه و سفید به تساوى رفتار خواهم کرد.

         امام در همان سخنرانى نخست خود ـ پس از رسیدن به خلافت ظاهرى ـ با اشاره به این نکته که او تنها به سیره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله عمل خواهد کرد، به سیاست‏هاى خود اشاره کرد و فضل مهاجر و انصار را بر دیگران به برترى معنوى خواند که نزد خداوند محفوظ بوده و پاداش آن نزد خداست. اما در این دنیا، هرکس که دعوت خدا و رسول را بپذیرد و مسلمان شده، به قبله مسلمانان نماز بگذارد، از تمامى حقوق بهره‏مند و حدود اسلام بر وى اجرا خواهد شد. امام افزود: شما بندگان خدا هستید و مال نیز مال خداوند است که به تساوى میان شما تقسیم خواهد شد و کسى بر کسى برترى نخواهد داشت. پرهیزگاران نزد خدا بهترین پاداش را دارند. امام با تأکید بر سیاست خود فرمود: «مبادا فردا کسى بگوید: على‏بن ابى‏طالب ما را از حقوقمان محروم کرد!» 51

        در برابر عمر که گفته بود بردگان عرب را از بیت‏المال آزاد کنند 52 و بدین ترتیب تفاوتى میان نژادهاى مختلف گذاشته بود، امام حاضر به قبول کمترین فرقى میان آنان نبود. مغیره ضبّى گوید: على علیه‏السلام به موالى علاقه مى‏ورزید و با آنان مهربان بود، ولى عمر از آنان بیزار بود و دورى مى‏کرد. 53

        این ویژگى امام موجب جلب بى‏پناهان و از سوى دیگر، پرورش روحیه عدالت‏خواهانه میان شیعیان بود؛ از این‏رو، در قیام‏هاى شیعى یکى از اهداف ذکرشده همین مسئله بوده است.

         زید به مردم گفت: ما شما را به حمایت از محرومان و تقسیم موجودى بیت‏المال میان کسانى که سزاوار آن هستند، دعوت مى‏کنیم. 54

        در قیام شهید فخ نیز به این امر توجه مى‏شده است. او یکى از امورى را که در بیعت خود با مردم بیان مى‏کرد، همین مسئله بود. او مى‏گفت: ما با شما بیعت مى‏کنیم که با رعیت بر اساس عدل و انصاف رفتار کنیم و عطایا را بالسویه بپردازیم. 55

    4. یارى خاندان پیامبر و انتقام خون آنها

    خداوند متعال دوستى اهل‏بیت علیهم‏السلام را اجر رسالت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهقرار داده است و مى‏فرماید: «بگو من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏کنم جز دوست داشتن نزدیکانم اهل‏بیتم 56

        خود پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرمود: «خداى ـ عزوجل ـ مزد من بر شما را دوستى اهل‏بیتم قرار داده است و من در روز قیامت در مورد آنها از شما بازخواست خواهم کرد و در این مورد اصرار خواهم کرد.» 57

        با توجه به این تأکیدات و نیز مقام و منزلت رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، اهل‏بیت ایشان بین مردم محبوب بودند. البته تقوا، پاکى و زهد علویان و در کنار آن مظلومیت آنان، مزید بر علت بود و آنها را بیشتر و بیشتر مورد توجه مردم قرار مى‏داد. از این‏رو، در طول تاریخ هوادارى از خاندان و ذریّه رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پررنگ است و این نکته جالب است که محبوبیت علویان در طول تاریخ اسلام، حتى ذرّه‏اى کاهش نیافت و هر زمان که یک علوى در نقطه‏اى قیام مى‏کرد و زمینه مساعد بود، مردم گرد او فراهم مى‏آمدند. دوستى اهل‏بیت در واقع سنگ‏بناى تشیّع است که در تمامى فرق شیعه خود را نشان مى‏داد.

         در کل اینکه با توجه به محبوبیت خاندان پیامبر بین مردم و از سوى دیگر مظلومیت آنان، دفاع از آنان و انتقام از دشمنانشان به عنوان یکى از اهداف و آرمان‏هاى قیام‏هاى شیعى مطرح مى‏باشد. این مسئله در قیام‏ها برجستگى خاصى داشت و بخصوص با شعار «الرضا من آل‏محمّد علیهم‏السلام» یا با شعار «یا لثارات الحسین علیه‏السلام» نمود پیدا مى‏کرد.

         یکى از قیام‏هایى که شعار «یالثارات الحسین» در جاى جاى آن به گوش مى‏رسد، قیام توّابین است. در واقع، اولین بار شعار «یالثارات الحسین» را آنها سر دادند 58 و با این شعار مردم را به خون‏خواهى آن حضرت فراخواندند. حرکت آنها براى جبران کوتاهى در یارى امام حسین علیه‏السلام بود. از این‏رو، آنها در کوفه در منزل سلیمان‏بن صرد جمع شدند و بر خون‏خواهى شهداى کربلا و یا شهادت در این راه تأکید نمودند. سلیمان‏بن صرد به شیعیان مناطق دیگر نامه‏مى‏نوشت‏وآنهارابه‏خون‏خواهى‏حضرت‏دعوت‏مى‏کرد. 59

        توّابین خواستار برگرداندن خلافت به اهل‏بیت علیهم‏السلام بودند. آنها در ابتداى جنگ از شامیان مى‏خواستند: «... و اینکه عبدالملک‏بن مروان را از حکومت خلع کنید... سپس حکومت را به اهل‏بیت پیامبران برگردانیم. اهل‏بیتى که خداوند به خاطرآنها به‏مانعمت‏وکرامت‏عطاکرده‏است.» 60

        سلیمان‏بن صرد نیز در ابتداى جنگ یاران خود را این‏گونه ندا مى‏داد: «اى شیعیان آل‏محمّد، اى کسانى که خونخواه حسین‏بن على هستید.» 61

        قیام بعدى که هدف اصلى آن دفاع از مظلومیت اهل‏بیت و بخصوص خون‏خواهى ابى‏عبداللّه علیه‏السلامبود، قیام مختار است. دینورى نقل مى‏کند: مختار در کوفه با شیعیان بنى‏هاشم آمدوشد داشت و ایشان هم پیش او رفت‏وآمد مى‏کردند. مختار آنان را دعوت مى‏کرد که با او براى انتقام گرفتن از خون حسین علیه‏السلام قیام کنند. 62 مختار در نامه‏اى به رفاعه و اصحابش چنین نگاشت: من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر و خون‏خواهى اهل‏بیت دعوت مى‏کنم. 63

        ابن اثیر نیز مى‏گوید: اشراف کوفه نزد مختار رفتند و بر کتاب خدا و سنّت رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و خون‏خواهى اهل‏بیت و... بیعت کردند. 64

        زید نیز در قیام خود بر این مسئله تأکید داشت. یکى از مواردى که او در بیعت خود بیان مى‏کرد همین موضوع بود: «و تصرنا اهل‏البیت على من نصب لنا الحرب»؛ 65 ما اهل‏بیت رایارى‏کنیدتاباکسانى‏که‏باماجنگ‏مى‏کنند،بجنگیم.

         شیخ مفید در ارشاد یکى از علل نهضت زید را خون‏خواهى جدش حسین علیه‏السلام مى‏داند و مى‏فرماید: «یطلب بثارات الحسین علیه‏السلام.» 66 و علّامه مجلسى نیز مى‏گوید: «و انّما خرج لطلب ثارالحسین.» 67 امام رضا علیه‏السلام در دفاع از عمویش زید در برابر مأمون، فرمود: پدرم از پدرش امام صادق علیه‏السلام نقل مى‏کند: «رحم‏اللّه عمّى زیدا أنه دعا الى الرضا من آل‏محمّد ولو ظفر لوفى بما دعا الیه»؛ 68 خداوند عمویم زید را رحمت کند؛ زیرا او مردم را به رضا (شخص پسندیده) از آل‏محمّد دعوت مى‏کرد و اگر پیروز مى‏شد، به آنچه مردم را بدان دعوت مى‏کرد، وفا مى‏کرد (یعنى مردم را به امامى از آل‏محمّد که مرضى و پسندیده‏باشد فرا مى‏خواند و مردم ‏را به ‏سوى ‏خود نمى‏خواند).

         یکى از اهداف و آرمان‏هاى قیام شهید فخ، همین مسئله یارى خاندان پیامبر و دفاع از علویان بود. همان‏گونه که قبلاً بیان شد، هادى عباسى ـ خلیفه معاصر شهید فخ ـ بر علویان سخت مى‏گرفت و آنها را مورد تعقیب قرار مى‏داد. یعقوبى مى‏گوید: همین امر، شیعیان را مصمم کرد تا اطراف حسین‏بن على علیه‏السلام(شهید فخ) گرد آمدند. 69 در قیام شهید فخ دوباره شعار «الرضا من آل‏محمّد» مطرح شد. او خود در زمان بیعتش مى‏گفت: «أدعوکم الى الرضا من آل‏محمّد»؛ 70 من شما را به امامى پسندیده از آل‏محمّد فرا مى‏خوانم.

    5. امر به معروف و نهى از منکر

    بى‏شک، یکى از فرایض مهم دین اسلام، امر به معروف و نهى از منکر است. این فریضه مهم ضامن سلامت و پاکى افراد جامعه است. از این‏رو، خداوند متعال مى‏فرماید: «باید از میان شما جمعى دعوت به نیکى و امر به معروف و نهى از منکر کنند و آنها همه رستگارانند.» 71

        پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: «کسى که امر به معروف و نهى از منکر کند جانشین خداوند در روى زمین و جانشین پیامبر و جانشین کتاب اوست.» 72

        امیرالمؤمنین علیه‏السلام نیز مى‏فرماید: «و تمام کارهاى نیکو، و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهى از منکر، چونان قطره‏اى بر دریاى موّاج و پهناور است و همانا امر به معروف و نهى از منکر، نه اجلى را نزدیک مى‏کنند و نه از مقدار روزى مى‏کاهند، و از همه اینها برتر، سخن حق در پیش روى حاکمى ستمکار است. 73

        از این‏رو، اولیاى الهى و پیروان آنان، همیشه در برابر مفاسد خلفا موضع‏گیرى مى‏کردند و با بیان‏هاى مختلف مفاسد آنها را گوشزد مى‏نمودند. و این امر نیز یکى از اهداف قیام‏هاى شیعى بود. شیعیان در برابر انحرافات حاکمان موضع‏گیرى مى‏کردند و سکوت را جایز نمى‏دانستند. آنها در پى اصلاح جامعه بودند و مى‏خواستند بى‏عدالتى و مفاسد از بین برداشته شود و این امر بدون امر به معروف و نهى از منکر امکان نداشت. آنها که در دامان قرآن و اهل‏بیت پرورش یافته بودند و جزء انسان‏هاى مصلح جامعه بودند، نمى‏توانستند نسبت به این فریضه مهم دینى بى‏توجه باشند. از این‏رو، در هر فرصتى به هریک از مراحل امر به معروف ونهى از منکر که قدرت داشتند اقدام مى‏کردند. مهم‏ترین قیامى که این هدف، جزء اهداف اصلى آن قیام است، قیام امام حسین علیه‏السلام است. حضرت به صراحت اعلام مى‏کرد: «ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر.» 74

        شیخ مفید در مورد قیام زید مى‏گوید: «به خاطر امر به معروف و نهى از منکر با شمشیر قیام کرد.» 75

        علّامه مجلسى نیز یکى از علل نهضت زیدبن على را همین موضوع مى‏داند: «زید به خاطر خونخواهى حسین علیه‏السلام و امر به معروف و نهى از منکر قیام کرد.» 76

    نتیجه‏گیرى

    از آنچه گفته آمد، نتایج ذیل به دست مى‏آید:

         1. اهدافى که شیعیان در تحرکات و قیام‏هاى خود آنها را پیگیرى مى‏کردند و آنها را جزء آرمان‏هاى اصلى خود قرار مى‏دادند، اهداف مقدسى بودند برگرفته از متن دین و نیز منعکس‏کننده نیازها، مشکلات و نارسایى‏هاى جامعه.

         2. شیعیان در اثر پرورش در فضاى معارف اصیل دینى و تقوا و پاکى خود، در این قیام‏ها اهداف اصلاحى را دنبال مى‏کردند و مى‏خواستند مسیر جامعه اسلامى به مسیر اصلى خود یعنى قرآن و سنّت برگردد.

         3. شیعیان مى‏خواستند ظلم و ستم و بى‏عدالتى از جامعه ریشه‏کن شود و خاندان پیامبر نیز در جایگاه واقعى خود قرار بگیرند.


    • منابع
      • ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، مشهور، 1379.
      • ـ ابن ابى‏الحدید، ابواحمد، شرح نهج‏البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیت‏اللّه مرعشى نجفى، 1337ق.
      • ـ ابن‏اثیر، على‏بن ابى‏الکرم، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1385ق.
      • ـ ابن‏جوزى، سبط، تذکره‏الخواص، قم، شریف رضى، 1376.
      • ـ ابن‏جوزى، عبدالرحمان‏بن على، المنتظم فى تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمّد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق.
      • ـ ابن‏سعد، محمّد، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق.
      • ـ ابن‏کثیر، اسماعیل‏بن عمبر، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر، 1407ق.
      • ـ ابوالفرج اصفهانى، على‏بن حسین، اغانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بى‏تا.
      • ـ ـــــ ، مقاتل‏الطالبیین، تحقیق سیداحمد صقر، بیروت، دارالمعرفة، بى‏تا.
      • ـ اسکافى، ابوجعفر، المعیار و الموازنة، تحقیق محمّدباقر محمودى، بیروت، مؤسسة فواید بعینواللتجلید، 1402ق.
      • ـ بلاذرى، احمدبن یحیى، انساب‏الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
      • ـ ثقفى کوفى، ابراهیم‏بن محمّد، الغارات، تحقیق جلال‏الدین حسینى ارموى، تهران، انجمن آثار ملى، 1353.
      • ـ جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، قم، انصاریان، 1385.
      • ـ حموى، یاقوت‏بن عبداللّه، معجم‏البلدان، ط. الثانیة، بیروت، دارصادر، 1995م.
      • ـ خرگوشى، ابوسعید، شرف‏النبى، تحقیق محمّد روشن، تهران، بابک، 1361.
      • ـ خوارزمى، موفق‏بن احمد، مقتل‏الحسین، قم، مکتبه‏المفید، بى‏تا.
      • ـ دینورى، ابن‏قتیبه، الامامة و السیاسة، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضوا، 1410ق.
      • ـ دینورى، احمدبن داود، اخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات رضى، 1368.
      • ـ سیوطى، جلال‏الدین، تاریخ‏الخلفاء، تحقیق شیخ قاسم سماعى رفاعى، بیروت، دارالقلم، 1406ق.
      • ـ صدوق، محمّدبن على، عیون اخبارالرضا علیه‏السلام، تهران، جهان، 1378ق.
      • ـ طبرسى، فضل‏بن حسن، مجمع‏البیان، تهران، ناصر خسرو، 1372.
      • ـ طبرى، محمّدبن جریر، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ط. الثانیه، بیروت، دارالتراث، 1387ق.
      • ـ طوسى، محمّدبن حسن، الامالى، بى‏جا، دارالثقافة، 1414ق.
      • ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، چ دوم، تهران، اسلامیه، 1362.
      • ـ کوفى، ابن‏اعثم، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضواء، 1411ق.
      • ـ مجلسى، محمّدباقر، مرآه‏العقول، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، چ دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1404ق.
      • ـ محمودى، محمّدباقر، نهج‏السعادة فى مستدرک نهج‏البلاغه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1376.
      • ـ مسعودى، على‏بن حسین، مروج‏الذهب و معادن‏الجوهر، تحقیق اسعد داغر، چ دوم، قم، دارالهجره، 1409ق.
      • ـ مسکویه، ابوعلى، تجارب‏الامم، تحقیق ابوالقاسم امامى، ط. الثانیه، تهران، سروش، 1379.
      • ـ معروف‏الحسنى، هاشم، جنبش‏هاى شیعى در تاریخ اسلام، ترجمه محمدصادق عارف، مشهد، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى، 1371.
      • ـ مفید، محمّدبن محمّد نعمان، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.
      • ـ مقدسى، مطهّربن طاهر، البدء و التاریخ، بى‏جا، مکتبة الثقافة الدینیه، بى‏تا.
      • ـ نجفى، محمّدحسن، جواهرالکلام، چ هفتم، بیروت، داراحیاء التراث‏العربى، بى‏تا.
      • ـ یعقوبى، احمدبن ابى‏یعقوب، تاریخ یعقوبى، بیروت، دارصادر، بى‏تا.

    • پى نوشت ها

      -1 دانش‏پژوه کارشناسى ارشد تاریخ تشیع، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. دریافت: 12/2/89 ـ پذیرش: 11/7/89.

      1 ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، خ 156.

      2 ـ همان، نامه 53.

      3 ـ همان، خ 169.

      4 ـ همان خ 110.

      5 ـ همان، نامه 69.

      6 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، انساب‏الاشراف، ج 2، ص 78.

      7 ـ ابن‏سعد، طبقات الکبرى، ج 1، ص 468.

      8 ـ توبه: 40.

      9 ـ سبط ابن‏جوزى، تذکره‏الخواص، ص 217.

      10 ـ محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الامم والملوک، ج 5، ص 403ـ404.

      11 ـ ابن‏اعثم کوفى، الفتوح، ج 5، ص 17.

      12 ـ ابن ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 9، ص 53؛ ر.ک: محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 10، ص 58.

      13 ـ على‏بن حسین مسعودى، مروج‏الذهب، ج 3، ص 455.

      14 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 5، ص 560.

      15 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 6، ص 374.

      16 ـ على‏بن ابى‏الکرم ابن‏اثیر، الکامل فى‏التاریخ، ج 4، ص 226؛ عبدالرحمن‏بن ابن‏خلدون، تاریخ ابن‏خلدون، ج 3، ص 31.

      17 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 3، ص 237؛ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 7، ص 172؛ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 8، ص 287.

      18 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 7، ص 181؛ عبدالرحمان‏بن على ابن‏جورى، المنتظم فى تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمّد عبدالقادر عطا، ج 7، ص 211؛ على‏بن ابى‏الکرم ابن‏اثیر، همان، ج 5، ص 243.

      19 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 3، ص 236، پاورقى.

      20 ـ ابن ابى‏الحدید، همان، ج 14، ص 132.

      21 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 3، ص 244؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل‏الطالبیین، ص 133.

      22 ـ حسین‏بن على از رهبران علویون بود که در زمان هادى عباسى ـ از خلفاى بنى‏عباس ـ در مدینه قیام کرد و در محله‏اى در مدینه به نام فخ شهید شد، از این‏رو، به شهید فخ معروف است.

      23 ـ ابن‏اثیر، همان، ج 6، ص 91؛ ر.ک: محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 8، ص 194.

      24 ـ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل‏الطالبیین، ص 378.

      25 ـ جلال‏الدین سیوطى، تاریخ الخلفا، تحقیق شیخ قاسم سماعى رفاعى و شیخ‏محمّد عثمانى، ص 321.

      26 ـ على‏بن حسین مسعودى، همان، ج 3، ص 325.

      27 ـ ابوالفرج اصفهانى، اغانى، ج 5، ص 163.

      28 ـ ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ تشیّع در ایران، ص 99.

      29 ـ هاشم معروف‏الحسنى، جنبش‏هاى شیعى در تاریخ اسلام، ترجمه محمدصادق عارف، ص 135ـ136.

      30 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 21، ص 4.

      31 ـ همان، ج 21، ص 326.

      32 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 5، ص 403.

      33 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 6، ص 374؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 255.

      34 ـ ابن کثیر، همان، ج 4، ص 226.

      35 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 3، ص 237؛ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 7، ص 172؛ ابوعلى مسکویه، تجارب‏الامم، ج 3، ص 137؛ ابن اثیر، همان، ج 5، ص 233.

      36 ـ مطهّربن طاهر مقدسى، البدء و التاریخ، ج 6، ص 50.

      37 ـ جلال‏الدین سیوطى، همان، ص 423.

      38 ـ ابى ابى‏الحدید، همان، ج 11، ص 44.

      39 ـ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 7، ص 6.

      40 ـ ابن‏قتیبه دینورى، الامامة و السیاسة، تحقیق على شیرى، ج 2، ص 40.

      41 ـ ابن‏خلکان، وفیات‏الاعیان، ج 2، ص 31.

      42 ـ جلال‏الدین سیوطى، همان، ص 221.

      43 ـ یاقوت‏بن عبداللّه حموى، معجم‏البلدان، ج 5، ص 349.

      44 ـ على‏بن حسین مسعودى، همان، ج 3، ص 166ـ167.

      45 ـ احمدبن ابى‏یعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 305.

      46 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 6، ص 569.

      47 ـ على‏بن حسین مسعودى، همان، ج 3، ص 298.

      48 ـ همان، ص 298و299.

      49 ـ ابوجعفر اسکافى، المعیار و الموازنه، ص 226.

      50 ـ محمّدباقر محمودى، نهج‏السعادة فى مستدرک نهج‏البلاغه، ج 1، ص 238.

      51 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، ج 8، ص 361؛ محمّدبن حسن طوسى، الامالى، ص 729.

      52 ـ ابن‏سعد، همان، ج 3، ص 261.

      53 ـ ابراهیم‏بن محمّد ثقفى کوفى، الغارات، ج 2، ص 500.

      54 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 3، ص 237؛ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 7، ص 172؛ ابوعلى مسکویه، همان، ج 3، ص 137؛ ابن اثیر، همان، ج 5، ص 233.

      55 ـ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل‏الطالبیین، ص 378.

      56 ـ شورى: 23.

      57 ـ ابوسعید خرگوشى، شرف‏النبى، ص 252.

      58 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 5، ص 583.

      59 ـ ر.ک: احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 6، ص 366.

      60 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ص 598؛ ر.ک: ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 6، ص 222.

      61 ـ ابن‏اعثم کوفى، همان.

      62 ـ احمدبن داود دینورى، اخبارالطوال، ص 288.

      63 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 6، ص 374.

      64 ـ ابن اثیر، همان، ج 4، ص 226.

      65 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 3، ص 237ـ238.

      66 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفید، الارشاد، ج 2، ص 172.

      67 ـ محمّدباقر مجلسى، مرآه‏العقول، ج 4، ص 118.

      68 ـ محمّدبن على صدوق، عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 248.

      69 ـ احمدبن ابى‏یعقوب یعقوبى، همان، ج 2، ص 404.

      70 ـ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل‏الطالبیین، ص 378.

      71 ـ آل‏عمران: 104.

      72 ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، ذیل آیه 104 آل‏عمران.

      73 ـ نهج‏البلاغه، حکمت 374.

      74 ـ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 5، ص 21؛ موفق‏بن احمد خوارزمى، مقتل‏الحسین، ج 1، ص 188.

      75 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفید، همان، ج 2، ص 170.

      76 ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 4، ص 118.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    واحدی، علی.(1389) آرمان ‏شناسى قیام‏ هاى شیعى. ماهنامه معرفت، 19(9)، 45-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی واحدی."آرمان ‏شناسى قیام‏ هاى شیعى". ماهنامه معرفت، 19، 9، 1389، 45-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    واحدی، علی.(1389) 'آرمان ‏شناسى قیام‏ هاى شیعى'، ماهنامه معرفت، 19(9), pp. 45-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    واحدی، علی. آرمان ‏شناسى قیام‏ هاى شیعى. معرفت، 19, 1389؛ 19(9): 45-