معرفت، سال نوزدهم، شماره نهم، پیاپی 156، آذر 1389، صفحات 83-

    گذر و نظرى بر زندگى و شخصیت فیض کاشانى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    خادم حسین فاضلی / *کارشناس ارشد - الهیات و معارف اسلامی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
    چکیده: 
    فیض، در خانواده‏اى اهل علم به دنیا آمد. در محضر بزرگان دانش آموخت و در علوم گوناگون صاحب‏نظر شد. سرانجام در کاشان به تدریس و تألیف پرداخت. علاوه بر تربیت شمارى از بزرگان، دویست اثر از خود به یادگار گذاشت. از نظر پارسایى و وارستگى زبانزد عام بود. در تفسیر، اخلاق، فقه، عرفان، بیان‏هاى ناب دارد و در آراى خود از قرآن و احادیث بهره گرفته است. در آغاز به دنبال فقه بود، سپس به عرفان روى آورد و در آخر خود را مقلّد قرآن و پیرو حدیث نامید. وى در نشر فرهنگ اهل‏بیت علیهم‏السلام کوشید. در جوانى به دنبال وحدت بین صوفى‏ها و مخالفان بود، که همین موضوع سبب نسبت‏هاى ناروا به فیض گردید. او سرانجام رفتار و روش صوفیه را برخلاف شریعت خواند.      این مقاله با رویکرد تحلیلى و اسنادى و با هدف به تصویر کشیدن شخصیت فیض و ارزیابى نسبت‏هاى داده شده چون صوفیگرى، به اوست.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال نوزدهم ـ شماره 156 ـ آذر 1389، 83ـ100

    خادم‏حسین فاضلى -1

    چکیده

    فیض، در خانواده‏اى اهل علم به دنیا آمد. در محضر بزرگان دانش آموخت و در علوم گوناگون صاحب‏نظر شد. سرانجام در کاشان به تدریس و تألیف پرداخت. علاوه بر تربیت شمارى از بزرگان، دویست اثر از خود به یادگار گذاشت. از نظر پارسایى و وارستگى زبانزد عام بود. در تفسیر، اخلاق، فقه، عرفان، بیان‏هاى ناب دارد و در آراى خود از قرآن و احادیث بهره گرفته است. در آغاز به دنبال فقه بود، سپس به عرفان روى آورد و در آخر خود را مقلّد قرآن و پیرو حدیث نامید. وى در نشر فرهنگ اهل‏بیت علیهم‏السلام کوشید. در جوانى به دنبال وحدت بین صوفى‏ها و مخالفان بود، که همین موضوع سبب نسبت‏هاى ناروا به فیض گردید. او سرانجام رفتار و روش صوفیه را برخلاف شریعت خواند.

         این مقاله با رویکرد تحلیلى و اسنادى و با هدف به تصویر کشیدن شخصیت فیض و ارزیابى نسبت‏هاى داده شده چون صوفیگرى، به اوست.

    کلیدواژه‏ها: فیض کاشانى، شخصیت، مقام علمى و خدمات ملامحسن، صوفیه، حدیث‏گرایى و شاعرى.

    مقدّمه

    فیض کاشانى شخصیت فرهیخته و عالم صاحب‏نامى است که براى گسترش فرهنگ اهل‏بیت علیهم‏السلام زحمت‏هاى فراوانى کشید. او در رشته‏هاى مختلف چون تفسیر، حدیث، فقه، اصول، کلام، فلسفه، اخلاق، ادبیات و... صاحب اثر است. خود فیض دوبار زندگى‏نامه خویش را نوشته است. پس از آن، و از گذشته‏هاى دور، دانشمندان رجال، چون سیدمحسن امین در اعیان‏الشیعه، تنکابنى در زندگى دانشمندان، خوانسارى در روضات‏الجنات، دوانى در مفاخر اسلام، رسول جعفریان در مقدّمه ده رساله فیض و دیگران درباره ابعاد شخصیت علمى فیض کاشانى، کمابیش، به پژوهش پرداخته و آن عالم بزرگ را به اوصاف برجسته و کمالات کم‏نظیر و فرهیختگى شناخته و شناسانده‏اند. با این‏همه، به دلیل جایگاه علمى برجسته و خدمات ارزنده فیض به جهان اسلام، و نیز به لحاظ بعضى نسبت‏هاى نابجا که به وى روا داشته‏اند ضرورى مى‏نماید تا زوایاى زندگى علمى آن عالم فرهیخته واکاوى شود. در پژوهش حاضر ناروایى بعضى نسبت‏ها به فیض آشکار شده است و شاید بتوان همین مطلب را رهاورد این پژوهش به حساب آورد. همچنین پژوهش حاضر به پرسش‏هاى ذیل پاسخ داده است:

         ابعاد گوناگون شخصیت علمى فیض کاشانى چگونه بوده است؟ آیا وى را باید فقیه یا فیلسوف نامید؟ آیا فیض را مى‏توان در شمار صوفى‏ها به حساب آورد؟ فیض را باید شخصیت اخبارى صرف تلقّى نمود یا اینکه مى‏توان او را فرد اصولى نیز نامید؟

         این نوشتار ضمن به تصویر کشیدن ابعاد علمى و ارزنده شخصیت فیض، در پاسخ پرسش‏هاى مذکور، اثبات مى‏کند که وى از مسلک صوفى‏گرى بیزار بوده و رفتار آنان را برخلاف شریعت و دستور قرآن مى‏دانسته است.

    دوران کودکى، تحصیلات و استادان فیض

    محمّدمحسن فرزند مرتضى، مشهور به ملّامحسن و ملقب به فیض (1007ـ1091) است، که به او ملّامحسن کاشانى نیز مى‏گویند. 1 وى در چهاردهم ماه صفر 1007 قمرى در خاندان علم و عرفان که سابقه درخشان آنان به حدود چهار قرن مى‏رسد در کاشان به دنیا آمد. 2

        فیض در دو سالگى پدر را از دست داد و مقدمات علوم دینى را در کاشان آموخت. در بیست سالگى راهى اصفهان گردید و در محضر جمعى از بزرگان دانش آموخت و علوم گوناگون از جمله ریاضى را فراگرفت. 3 وى سپس براى شناختن رجال و حدیث رهسپار شیراز گردید و از محضر عالم بزرگ سیدماجد بحرانى بهره‏ها گرفت و در فقه به مقام اجتهاد نایل آمد. 4 ملّامحسن شاگرد صدرالمتألّهین شیرازى نیز بوده است. پس از تحصیل در شیراز همراه استادش به قم مى‏آید و در آنجا اقامت گزیده، نزد استاد به تحصیلات خود ادامه مى‏دهد. در آخر از قم به موطن خود، کاشان، مى‏رود و در این شهر ماندگار مى‏شود. 5

        سید نعمت‏اللّه جزائرى مى‏گوید: هنگامى که فیض قصد سفر به محضر سیدماجد بحرانى نمود، بنا را بر استخاره گذاشت، این آیه آمد: 6 «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ...» (توبه: 122)؛ چرا از هر گروهى، طایفه‏اى کوچ نمى‏کنند، تا در دین آگاهى یابند.

         فیض پس از بازگشت به اصفهان، از محضر شیخ بهاءالدین عاملى نیز اجازه روایت حدیث گرفت؛ چنان‏که در سفر حج از شیخ‏محمد عاملى اجازه نقل حدیث اخذ کرد. وى به شهرهاى ایران مسافرت کرد و از دانشمندان بهره‏ها برد، زمانى که ملّاصدرا در کهک قم، دوره ریاضت باطنى را آغاز کرد، ملّامحسن کاشانى و ملّاعبدالرزاق (صاحب شوارق)، هشت سال مونس تنهایى او بودند و از محضرش کمال بهره معنوى و علمى را بردند. استاد آنها را جوانانى لایق یافت و هر دو شاگرد خویش را به دامادى برگزید. 7 و لقب فیض و فیاض را براى آنان انتخاب کرد، 8 نام همسر فیض، صدریه و نام همسر فیاض، بدریه بوده است. 9

        فیض ضمن روایت از ملّاخلیل قزوینى، شیخ‏محمّد عاملى فرزند صاحب معالم و ملّاصالح مازندرانى شارح کافى، ملّامحمّدطاهر قمى و مرحوم سیدهاشم بحرانى، از محضر آنها نیز کسب فیض نموده است. آنان از دانشمندان شیعه بودند که افتخار دریافت اجازات علمى از ایشان نصیب فیض شد. 10

        فیض به پشتوانه استعداد خدادادى در علوم و فنون عقلى، نقلى، اصول و فروع مبانى شرعى به مقام‏هاى عالى رسید و در همه آنها مهارت کامل یافت؛ چنان‏که همواره در کاشان به تدریس، تألیف و تصنیف در علوم مختلف یعنى فلسفه، کلام، حدیث، تفسیر و شعر و ادب اشتغال ورزید. فیلسوف الهى فیض کاشانى در شمار فقیهان بزرگ، حکیمان، مفسّران، مصنّفان و صاحب‏نظران اسلامى است. در دوران وى همگان او را فقیهى نامدار، حکیمى برجسته، محدثى پرکار و مفسّر صاحب‏نظر مى‏دانسته‏اند. او از لحاظ ملکات نفسانى، خصال معنوى و دورى از تعلقات مادى، از مردان کم‏نظیر و از مفاخر جهان اسلام و تشیع شمرده شده است.

         فیض در دوران شخصیت‏هاى علمى چون علّامه محمّدباقر مجلسى، ملّاعبدالرزاق لاهیجى، محقّق سبزوارى، شیخ حرّ عاملى، ملّاصالح مازندرانى و... مى‏ز یست که همه از فقیهان و محدثان یا از فیلسوفان پرآوازه بودند. با این‏همه، مقام خویش را در فضل و دانش و تألیفات فراوان حفظ کرد و غیر از علّامه مجلسى، شاگردش، شهرت وى از همگان بیشتر بوده و تا امروز آوازه او ماندگار گردیده است.

         به گفته سید محمّدباقر خوانسارى، فیض کاشانى در مراتب معرفت و اخلاق و تطبیق ظواهر بر بواطن، با ذوق و سلیقه خود، مانند غزالى بوده و بسیارى از تصنیفات خود را به روش او نوشته است. 11

    شاگردان فیض

    فیض دانشمندان بزرگى را تقدیم جامعه نمود، از جمله: 1. محمّدباقر مجلسى مؤلف بحارالانوار، وى از محضر فیض زمانى که در اصفهان ماندگار شد، بهره‏هاى فراوان برد؛ 12 2. سید نعمت‏اللّه جزایرى؛ 3. محمّدمحسن عرفان شیرازى؛ 4. قاضى سعید قمى؛ 5. ملّا محمّدصادق خضرى؛ 6. شمس‏الدین قمى؛ 13 7. محمّد، مشهور به علم‏الهدى فرزند فیض که داراى آثار علمى فراوانى است؛ 8. معین‏الدین، فرزند دیگر وى که او نیز در فقه و حدیث متبحر و دارایى تألیفاتى است؛ 9. محمّد مؤمن برادر فیض از فقیهان و مدرسان دوران خود؛ 10. شاه مرتضى پسر برادر فیض و دو فرزند او که هر سه از بزرگان عصر خود بوده‏اند 14 و شاگردان فراوان دیگرى که فرصت ذکرشان نیست.

    فیض از منظر بزرگان

    بزرگان شیعه، مقام علمى، معنوى و برازندگى فیض را ستوده‏اند. شیخ حرّ عاملى مى‏گوید: «مولا محمّدبن مرتضى معروف به محسن کاشانى، دانشمندى فاضل، عالم، ماهر، حکیم، متکلّم، محدّث، فقیه، محقق، شاعر و ادیب بود. وى از نویسندگان برجسته عصر ماست که داراى کتاب‏هاى فراوانى مانند الوافى و تفاسیر سه‏گانه و... مى‏باشد.» 15

        سید نعمت‏اللّه جزائرى، شاگرد فیض مى‏گوید: «استاد محقّق ما، ملّا محمّدمحسن فیض کاشانى صاحب کتاب الوافى و دویست کتاب و رساله دیگر مى‏باشد.» 16

        محدث نورى، صاحب مستدرک‏الوسائل مى‏گوید: «از استادان علّامه مجلسى، عالم بافضل، متبحر، محدث، عارف و حکیم ملّامحسن فرزند شاه مرتضى، مشهور به فیض کاشانى است.» 17

        محدث قمى درباره فضل و مقام او مى‏نویسد: «... وى در علم، ادب و فراوانى دانستنى‏ها و به کارگیرى تعبیرات و عبارت‏هاى زیبا و رسا در نوشته‏هاى خویش و تسلط همه‏جانبه به علوم عقلى و نقلى زبانزد و مشهور است.» 18

        علّامه امینى درباره وى مى‏گوید: «ملّامحسن فیض، پرچمدار فقاهت و حدیث و گلدسته رفیع فلسفه، مخزن معارف دین، اسوه اخلاق و منبع جوشان دانش‏هاست... . بعید مى‏نماید که روزگار دیگر همانند او فرزندى را بیاورد.» 19

        آیت‏اللّه محمّدحسین حسینى تهرانى از زبان علّامه طباطبائى درباره جامعیت و مقام دانش فیض مى‏گوید:

    «... این مرد، جامع علوم است و به جامعیت او در عالم اسلام، کمتر کسى را سراغ داریم و ملاحظه مى‏شود که در علوم مستقلاً وارد شده و علوم را با هم خلط و مزج نکرده است. در تفسیرِ صافى و اصفى و مصفى وارد مسائل فلسفى، عرفانى و شهودى نمى‏گردد، در اخبار کسى که وافى او را مطالعه کند مى بینید یک اخبارىِ صرف است و گویى اصلاً فلسفه نخوانده است، در کتاب‏هاى عرفانى و ذوقى نیز از همان روش تجاوز نمى‏کند و از موضوعات خارج نمى‏شود، با اینکه در فلسفه استاد و از مبرّزان شاگردان صدرالمتألّهین بوده است.» 20

        شهید مطهّرى مى‏گوید: «... فیض کاشانى هم یک مرد محدث فقیهى است و گاهى در آن کار و محدثى و فقاهتش خیلى قشرى مى‏شود و هم ضمنا یک مرد حکیم و فیلسوفى است.» 21

        مؤلف روضات‏الجنات در ستایش فیض مى‏گوید: «مقام او در فضل، فهم و مهارت وى در فروع و اصول، تألیفات بسیار او که با عبارت‏هاى زیبا و استحکام معنا نگارش یافته‏اند، مشهورتر از آن است که بر احدى، تا پایان روزگار پوشیده باشد.» 22

    مقام معنوى فیض

    فیض کاشانى، بزرگ‏مرد دوران و در میدان عمل و پارسایى و وارستگى زبانزد بوده است. او که در خانواده معروف به دانش و تقوا رشد کرد و سالیانى در کنار ملّاصدراى شیرازى روزگار گذراند، از نظر معنوى سرآمد روزگار گردید. آیت‏اللّه تنکابنى در مقام پارسایى و معنویت وى مى‏نویسد: «در زمان شاه عباس پادشاه فرنگ شخصى را فرستاد و نامه‏اى از پادشاه آن کشور براى شاه عباس آورد که در آن نوشته بود: "دستور بدهید علماى مذهب شما با فرستاده من در امر دین و مذهب مناظره کنند؛ اگر مغلوب او شوند به مذهب ما بگروید و اگر ما مغلوب شدیم تابع شما مى‏شویم.

         فرستاده فرنگ هنرش این بود که هر کس، چیزى را در دست پنهان مى‏کرد، از آن خبر مى‏داد. شاه عباس علما را جمع کرد، و پس از مشورت بنا شد ملّامحسن فیض که سرآمد علما بود، با آن شخص مناظره کند. فیض گفت: "من حاضرم"."

         آن فرستاده گفت: اکنون چیزى در دست بگیر تا من بگویم در مشت تو چیست؟ فیض کاشانى تسبیحى از تربت سیدالشهداء را در دست گرفت.

         آن شخص در دریاى فکر فرو رفت. ملّامحسن گفت: چرا عاجز شدى؟ فرستاده گفت: عاجز نشدم، ولى طبق تخصص خود چنان مى‏بینم که در دست تو قطعه‏اى از خاک بهشت است و تفکر من از این خاطر است که خاک بهشت چگونه به دست تو رسیده است؟

         فیض فرمود: راست گفتى. در دست من قطعه‏اى از خاک بهشت است و آن تسبیحى از قبر مطهّر دخترزاده پیامبرمان امام حسین علیه‏السلاماست و از این قضیه، حقانیت دین ما و بطلان راه تو آشکار شد. فرستاده پادشاه فرنگ اسلام را اختیار نمود.» 23

        فیض در زهد و پارسایى مقامى ویژه داشته است. او همواره به فکر نشر فرهنگ اهل‏بیت علیهم‏السلام بوده و از مادیات فاصله گرفته و هرگز براى امور دنیا طمع نورزیده است. وى نمازجمعه و جماعت را گاهى در کاشان و زمانى هم در قمصر اقامه مى‏نموده. فیض تابستان‏ها به قمصر مى‏آمده، بلکه بعضى سال‏ها اغلب اوقات در آنجا بوده است. در یکى از سال‏ها شاه عباس دوم وارد قمصر مى‏شود، و چون از زندگى زاهدانه فیض آگاه مى‏گردد، از وى اجازه مى‏خواهد که خانه مجللّى در خور شأن او برایش بنا کند، ولى فیض نمى‏پذیرد. شاه عباس مى‏گوید: خانه‏اى براى خود بنا مى‏کنم و چون به اتمام مى‏رسد آن را به نام «علم‏الهدى» فرزند نوجوان فیض قباله کرد و به وى مى‏بخشد تا به وسیله او به پدر عالى‏قدرش برسد. فیض پس از با خبر شدن، پسرش را سخت توبیخ کرد و هرگز قدمى بر آن خانه که قسمتى از آن تاکنون باقى است نگذاشت. 24

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است به هوش باش تو اى شاهباز صدره‏نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است 25

    خدمات ارزنده

    فیض در نشر فرهنگ اهل‏بیت علیهم‏السلام به زبان فارسى اقدامات جدّى کرده است. وى افزون بر کوشش در راه تهذیب جامعه از راه تألیفات گران‏ارج کتاب‏هاى اخلاقى و تبلیغ دایم، سعى وافر در گسترش فرهنگ شیعه نموده است. بدون شک فیض کاشانى و نیز شاگرد او علّامه مجلسى از جمله نوادر روزگارند که در نشر معارف و فرهنگ اهل‏بیت و قرآن تلاش بى‏نظیر و خدمات ارزنده‏اى انجام داده‏اند.

         «در واقع فیض و علّامه مجلسى دو نمونه هستند که در فارسى کردن متون شیعى بیشترین تلاش را کرده‏اند. نثر ساده و روان آنان باعث شده تا توده‏هاى مردم بتوانند به طور طبیعى با ترجمه روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام آشنا شوند. در کنار رواج شیعه، از این طریق خدمت قابل توجهى نیز به زبان فارسى به ویژه ساده‏نویسى شده و این حرکت در برابر نثر مغلق ادارى آن دوره بسیار پراهمیت است... فیض مانند علّامه مجلسى با عناوین ترجمه‏الصلوة، ترجمه‏العقاید، ترجمه‏الشریعة و... اقدام شایسته‏اى در نشر فرهنگ شیعه در میان مردم فارسى زبان‏داشته است... .» 26

        ادوارد براون، شرق‏شناس غربى، درباره تأثیر نوشته‏هاى فارسى در رواج تشیع مى‏نویسد:

    علماى شیعه در اواخر عهد صفوى... کار بزرگى کرده‏اند که همان تعمیم و ترویج عقاید شیعه است که به زبان عوام نوشته و منتشر ساخته‏اند. علماى مزبور دریافتند که براى رسوخ در قلوب عامه لازم است به زبان قوم خود سخن برانند و به طرزى ساده چیز بنویسند و پاداش خود را نیز گرفتند؛ زیرا که در نتیجه این اقدام، عامه نسبت به مذهب شیعه عشقى مفرط و علاقه کامل پیدا کردند. 27

    پیوند زننده شریعت و طریقت در تفسیر

    فیض عالمى فرهیخته است که در تفسیر قرآن روش ویژه دارد. وى در تفسیر خویش طریقت و شریعت را با هم آمیخت. چنان‏که مرتضى مدرسى در طبقات‏المفسرین در ستایش او مى‏گوید: «وى از بزرگان علماى امامیه است؛ همان‏هایى که به قرآن و حدیث بى‏نهایت توجه داشتند. فیض در تفسیر داراى روش ویژه‏اى است و در این مورد طریقت و شریعت را با هم گرد آورده است. وى در زمینه حقایق قرآنى که بر اصول فطرت و حکمت عالى استوار و بر نوامیس طبیعت و عرفان صحیح منطبق است، و با فطرت و عقل آدمى دمساز دارد، تفسیر بنامِ صافى و اصفى را تألیف کرده است. او در کتاب المحجه‏البیضاء که آن را در تهذیب احیاءالعلوم غزالى تألیف کرده و اخبار بسیارى از اهل‏بیت علیهم‏السلام درباره علم اخلاق و شناخت نفس و تربیت آن، به گونه‏اى روشن و جالب نقل کرده است و به راستى مى‏توان آن را تفسیر بر قرآن و شرحى بر احادیث دانست. او در این کتاب به طور تحلیلى از آراى غزالى بحث و سپس با استناد به کتاب خدا و سنت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبه نقد و تهذیب آنها پرداخته، و در همه تألیفات خویش، براى آراى خود به قرآن و احادیث استشهاد کرده است. بى‏شک اگر ما او را در فهم آیات و درک احادیث صادر از منبع وحى با غزالى مقایسه کنیم، برترى آشکار او را بر غزالى با همه شهرت جهانى او، و منحصر بودن شهرت فیض به جامعه شیعه به خوبى احساس مى‏کنیم، و اگر تبلیغاتى که پیرامون غزالى در جهان به راه انداخته شده درباره فیض انجام مى‏شد، برجستگى و نبوغ او آشکار مى‏گردید و پژوهشگران غرب به عظمت مقام علمى او واقف مى‏شدند، و در زمینه اخلاق و شناخت و تربیت نفس به آراى ارزشمند و عقاید حقه او در علم حدیث و تفسیر روى مى‏آوردند.» 28

    آثار گران‏بهاى فیض

    یکى از امتیازات زندگى این دانشمند وارسته آن است که او مانند شاگردش علّامه مجلسى در تألیف، تصنیف و نشر آثار گران‏سنگ و قلمى کردن آنها، توفیق ویژه یافت. این مهم، نام او را در تاریخ ماندگار نمود. فیض در تمام رشته‏هاى علمى، کتاب‏هاى نفیس دارد. او در فلسفه، کلام، تفسیر، حدیث، فقه، اصول، عرفان، اخلاق، شعر و ادب، معقول و منقول و در فروع و اصول، چندین کتاب نوشته است. بعضى آثار ایشان در چندین جلد به رشته تحریر آمده، که همگى از آثار پر ارزش اسلامى است. فیض مانند مجلسى اول و دوم با هدف نشر آثار اهل‏بیت در میان فارسى‏زبان‏ها، تألیفات خود را به دو زبان عربى و فارسى نگاشته و البته قسمت عمده آثار وى عربى است؛ چراکه مربوط به اهل علم است. در مجموع فیض در نشر فرهنگ شیعه به زبان فارسى در کنار زبان عربى اقدامات جدى کرده است.

         فیض که عمر خود را براى تعلیم، تربیت و تألیف صرف کرد، نوشتن کتاب و رساله را از هیجده سالگى آغاز نمود. برابر فهرست ادیب و شاعر، مصطفى فیض، تعداد کتاب‏ها و رساله‏هاى فیض به یکصد و چهل مجلد مى‏رسد. 29 ولى محدث نامدار سید نعمت‏اللّه جزائرى در مقامات کتاب‏هاى فیض را بالغ بر دویست جلد دانسته است که در طى 65 سال در علوم و فنون گوناگون تألیف کرد 30 و حقیقت نیز همین است.

        فیض در اوایل زندگى ید طولایى در تألیف داشته و آثار مهم خویش را در چهل سال نخستین حیات، پدید آورده است. کار مهم وى تألیف کتاب صافى، معتصم‏الشیعه، مفاتیح‏الشرایع، علم‏الیقین و عین‏الیقین است که در چهل سال اول زندگى وى نگارش یافته است و آن‏گاه کتاب وافى را نگاشته و سپس رساله‏هاى گوناگونى را به یادگار گذاشته است، به همراه برخى آثار بزرگتر همانند الحقایق.

         عادت فیض بر این بوده است که آنچه را به تفصیل مى‏نوشته، پس از مدتى گزیده آن را تألیف مى‏کرده تا در سطحى دیگر به کار آید و خواننده زود به مقصد وى پى ببرد؛ کارى شایان تقدیر که اثر مفصل را به صورت خلاصه در اختیار پویندگان قرار داده است. فیض افزون بر تلخیص آثار خودش، در کار تهذیب و تلخیص کتاب‏هاى مفید دیگر نیز تلاش ورزیده است. او همان‏گونه که احیاءالعلوم غزالى را تهذیب نموده و به صورت اثر گران‏سنگ المحجه‏البیضاء درآورده و تلخیصى نیز از کشف‏المحجه ابن‏طاووس با نام تسهیل‏السبیل یا المحجة فى انتخاب کشف‏المحجه از خود به یادگار گذاشته است.

         فیض در بعضى آثار خود کوشیده تا فکر خود را به گونه صریح بشناساند، و بدون مجامله، اصولى را که بدان معتقد بوده بیان کند؛ یعنى او سیر تاریخى اندیشه خویش و تحولات آن را به خوبى ترسیم نموده به گونه‏اى که به خوبى مى‏توان شخصیت فکرى فیض را از میان آثارش کشف کرد. افزون بر آن، فیض اطلاعاتى را از اوضاع فکرى و دینى دوران خویش نیز رسانیده است و این قبیل گزارش‏ها از رساله‏هاى المحاکمه و شرح او به دست مى‏آید. چنان‏که فرزند دانشمندش علم‏الهدى نیز دو مجموعه غنى از اطلاعات تاریخى ـ دینى زمانه خویش به نام مجموعه کبیره و مجموعه صغیره را به یادگار نهاده است و این مجموعه به خط زیباى علم‏الهدى در کتابخانه آیت‏اللّه مرعشى نجفى نگهدارى مى‏شود.

         اکثر کتاب‏هاى نفیس فیض به زیور طبع آراسته شده است. در اینجا از باب نمونه به چند تألیف مهم فیض که در علوم گوناگون نگارش یافته، اشاره مى‏شود: تفسیر صافى (تفسیر روایى قرآن)؛ 2. تفسیر الاصفى؛ 3. الوافى در 15 جلد چاپ شده است؛ 4. الشافى؛ 5. النوادر، شامل احادیثى که در کتب اربعه نیامده است؛ 6. معتصم‏الشیعه فى احکام‏الشریعه؛ 7. مفاتیح‏الشریعه؛ 8. النخبه؛ 9. التطهیر؛ 10. علم‏الیقین فى اصول‏الدین؛ 11. المعارف؛ 12. عین‏الیقین؛ 13. اصول‏المعارف؛ 14. المحجه‏البیضاء فى تهذیب‏الحیاء (این اثر تهذیب احیاء علوم‏الدین غزالى است، مطالب سخیف آن را حذف و مطالب درست آن را با احادیث اهل‏بیت تأیید کرده است)؛ 15. الحقائق فى اخلاق‏الحسنه؛ 16. الکلمات‏المکنونه فى بیان‏التوحید؛ 17. الکلمات المخزونه؛ 18. اللئالى؛ 19. قره‏العیون فى اهم‏الفنون؛ 20. الکلمات‏المضنونه؛ 21. الکلمات‏السرّیه العلیه؛ 22. جلاءالقلوب؛ 23. انوارالحکمه؛ 24. تشریح‏العالم فى بیان هیأه‏العالم؛ 25. اللباب؛ 26. اللب؛ 27. میزان‏القیامه؛ 28. مراه‏الآخره؛ 29. تنویرالمذاهب؛ 30. ضیاءالقلب؛ 31. شرح الصحیفه‏السجادیه؛ 32. الکلمات‏الطریفه و... .

         افزون بر آنچه گفته شد فیض کاشانى با هدف نشر آثار اهل‏بیت علیهم‏السلام و معارف دینى در بین مردم، کتاب و رساله‏هایى به زبان فارسى نوشته است، از باب نمونه: 1. ترجمه‏الصلوه (اذکار، آداب و سنن نماز با زبان فارسى ذکر شده است)؛ 2. ترجمه‏الطهاره؛ 3. ترجمه‏الزکاه؛ 4. ترجمه‏الصیام؛ 5. ترجمه‏الحج؛ 6. ترجمه‏العقاید؛ 7. راه صواب؛ 8. ترجمه‏الشریعه؛ 9. آیینه شاهى؛ 10. الفت‏نامه؛ 11. و نیز کتاب‏هاى شعر در مناجات با خدا و معاتبه با نفس و جز اینها همچون مثنویاتى که سلسبیل نام دارد؛ 12. شراب طهور؛ 13. تسنیم؛ 14. ندبه‏العارف؛ 15. ندبه‏المستغیث؛ 16. آب زلال؛ 17. شوق‏المهدى؛ 18. گلزار قدس؛ 19. شوق‏العشق؛ 20. شوق‏الجمال؛ 21. ده رساله فارسى؛ 22. انموذج اشعار اهل عرفان؛ 23. دیوان اشعار؛ 24. شرح صدر (رساله‏اى است که در آن مؤلف شرح زندگانى خود را نوشته است نیز کتاب‏ها و رساله‏هاى دیگر که مجال ذکر آنان نیست. 31 بسیارى از آثار فیض به چاپ رسیده است و بخشى نیز متأسفانه هنوز چاپ نشده و آنهایى که چاپ شده بعضى با تصحیح به چاپ رسیده و برخى بدون آن. 32

    تأمّلى درباره دو اثر فیض

    از جمله آثار مهم فیض کتاب المحجه‏البیضاء فى تهذیب‏الاحیاء غزالى است. محجه‏البیضاء در حوزه تفکر اخلاقى شیعه دست‏کم از دو جهت تأثیر به سزایى بر جاى نهاده است:

         1. اصل نگارش چنین موسوعه‏اى در علم اخلاق، براى عالمان و اسلام‏شناسان متأخر، با حضور پررنگ‏تر و اهمیت و عنایت شایسته‏تر به مقوله اخلاق توأم بوده است و شاید بتوان ادعا کرد که راه را براى عالمان بعدى و اندیشیدن به تصنیفات مشروحى چون جامع‏السعادات گشوده است. حضور اندیشه اخلاقى در ابعاد کنونى آن در ذهن عالمان شیعى و محافل علمى شیعه، تا حدودى وامدار این واقعیت است که کتابخانه تراث شیعى در خود، اثر مبسوطى را در علم اخلاق به نام المحجه‏البیضاء جاى داده است.

         2. تألیف این اثر، راه انتقالى براى حضور کتاب احیاءالعلوم و اندیشه اخلاقى غزالى در محافل علمى ـ فرهنگى شیعى شد. بى‏تردید اگر فیض، اثر ابوحامد را احیا نمى‏کرد، درون‏مایه بسیارى از نقاط مثبت احیاءالعلوم به جهان شیعه منتقل نمى‏شد. میوه‏هاى نهال غرس شده و آفت زدوده اندیشه اخلاقى غزالى، با نگارش کتاب شریف المحجه‏البیضاء در درون جریان تفکر اخلاقى شیعى در سده‏هاى یازدهم به بعد آفت‏زدایى و جذب شد. البته فراتر از نقش المحجه‏البیضاء در خصوص اندیشه اخلاقى شیعه، باید خاطرنشان ساخت که اصولاً تعامل آزادمنشانه و حقیقت‏طلبانه با آثار علمى اصحاب سایر فرق و مذاهب و بهره‏گیرى 33 توأم با دغدغه نقد و تنقیح و تهذیب آنها ـ هرچند در کارنامه علمى سایر علماى پیشین شیعه نیز سابقه داشته است ـ درس بزرگى بود که نسل‏هاى بعدى دانشوران و دین‏پژوهان شیعى از مکتب علّامه کاشانى به نیکى آموختند.

         به طور کلى مى‏توان ویژگى‏هاى این کتاب را چنین گزارش کرد:

         1. کتاب المحجه از جهت گستره موضوعات و ترتیب ابواب و فصول کاملاً شبیه احیاءالعلوم است، چنان‏که از جهت الفاظ و عبارت‏ها نیز حتى‏الامکان با آن مطابقت دارد. تنها تغییر عمده‏اى که در اصل ترتیب با کتاب‏هاى احیاءالعلوم دیده مى‏شود حذف «کتاب آداب‏السماع و الوجد» و قرار دادن «کتاب اخلاق‏الائمه و آداب‏الشیعه» در آخر ربع عادات است.

         2. در برخى موارد ابواب طولانى به فصل کوچک‏ترى تقسیم شده تا دسترسى و استفاده از آنها آسان‏تر باشد.

         3. برخى از مباحث به نظم و نسق، آراسته و از حشو و زواید، پیراسته گردیده‏اند.

         4. برخى از ابواب با اضافه شدن اسرار و حکمى که به اهل‏بیت علیهم‏السلام و شیعیان ایشان اختصاص دارد کامل شده‏اند.

         5. سعى شده که مطالب صحیح کتاب احیاءالعلوم، با حذف آیات غیرمتناسب مورد استشهاد و روایات ضعیف  و اقوال و حکایات نامعقول و نامشروع، بر اصول صحیح و محکم مستفاد از قرآن و سنت و عقل سلیم استوار گردد. احیاءالعلوم ایرادهاى فراوان داشته که به تعدادى از آنها در جلد یازدهم الغدیر، و همچنین در مقدمه المحجه‏البیضاء اشاره شده است. فیض با زحمت فراوان مطالب نادرست را از آن حذف کرده و احادیثى فراوان اهل‏بیت افزوده است تا کتابى جامع در امور اخلاقى و تربیتى به دست آمده است. شیخ آقابزرگ تهرانى در الذریعه، یک صفحه را به توضیح المحجة اختصاص مى‏دهد و مى‏گوید: «فیض ده سال به تهذیب و اختصار المحجه اشتغال داشته است.» 34

        6. کوشش گردیده که متن احیاء از اشکالات عبارتى از جهت قواعد ادب عربى پیراسته گردد و متن طولانى آن حتى‏الامکان مختصر شود.

         7. مصنف در برخى موارد به نقد و بررسى کلام غزالى پرداخته و در مواردى که محمل صحیحى براى توجیه آن پیدا نکرده، با استدلال زیبا به رد آن پرداخته است.

         در یک چشم‏انداز کلى، در مورد تلاش فیض و دسترنج آن باید چنین گفت: وى با این هدف که احیاءالعلوم را در دسترس عموم شیعیان قرار دهد، بیش از آنکه به افزودن مطالب نظر داشته باشد به حذف مطالب نادرست و به تهذیب آن نظر داشته است و حجم مباحث افزوده شده در جلد اول المحجه، بخصوص در کتاب‏هاى العلم و قواعدالعقائد، بیشتر از جاهاى دیگر است.

         یکى دیگر از کتاب‏هاى مهم فیض در مورد علم اخلاق الحقایق است. مؤلف در مقدّمه اثر خود را چنین توصیف مى‏کند: «من مطالب این کتاب را از قرآن کریم و سنت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و روایات امامان معصوم علیهم‏السلام گرفتم و به آن، کلمات دانشمندان دین را ـ که به شایستگى بیان مبانى و تفسیر معانى قرآن کریم و روایات است ـ افزودم. خصوصا از کتاب احیاءالعلوم غزالى بسیار بهره بردم.»

         این توصیف به روشنى از روش کار فیض در این کتاب حکایت دارد.

         فیض کاشانى با وجود استفاده از آثار غزالى و حکما، نه مانند غزالى شیفته روش سلوکى و باطنى عارفان است و نه تحت تأثیر شدید نگاه فیلسوفانه قرار گرفته. محورهاى بررسى‏هاى علمى در این کتاب، آیات قرآن کریم و سخنان پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهم‏السلام است و هیچ‏یک از رویکردهاى فلسفى یا عرفانى بر کتاب غلبه ندارد.

         هدف ابتدایى مؤلف، تدوین یک دوره اخلاق اسلامى برگرفته از آیات و روایات است. اما در تبیین آیات و روایات آزادانه از تجربه و تحلیل مفاهیم اخلاقى و دسته‏بندى و طیف‏شناسى ملکات نفسانى و بررسى عقلانى مبادى و آثار آنان بهره مى‏گیرد و در این هدف از نقل مستقیم آراى اندیشوران بزرگ اخلاق، به ویژه غزالى امتناع نمى‏ورزد. فیض در مقام اصلاح مفاسد اخلاقى راهکارهاى تربیتى شناختى و رفتارى را کنار هم ـ با عنوان علاج علمى و عملى ـ ذکر مى‏کند.

         کتاب الحقائق مانند سایر آثار مؤلف، قلمى روان و بیان شیوا دارد و با اینکه فیض، با علوم معقول و منقول و اصطلاحات اختصاصى آنها آشنا بوده و از سوى دیگر بر لغات متداول زبان عربى نیز تسلط داشته است، اما هیچ‏یک از این عوامل نتوانسته در طریقه نگارش کتاب اثر نامطلوب بگذارد، به طورى که متن کتاب را تخصصى کند، بلکه بر عکس، مؤلف در کمال سلیقه و با احتراز از اطناب و ایجاز نابه‏جا، حجم وسیعى از معارف ناب اخلاق اسلامى را در قالب الفاظ و عبارت‏هاى کوتاه و گویا بیان کرده است.

         در مورد حجم منقولات کتاب باید گفت: مؤلف به دلیل احاطه فراوان بر آیات قرآن کریم و روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام بیش از هر چیز از این دو منبع نورانى در تبیین و القاى مطالب استفاده کرده است، به گونه‏اى که کتاب بیش از هر چیز صبغه قرآنى و روایى دارد و به نسبت بسیار کمترى از اشعار و حکایات در کل کتاب بهره گرفته است. گفتنى است که مؤلف در موارد زیادى، کلمات غزالى را از احیاءالعلوم عینا نقل کرده است. 35

    تحول فکرى فیض

    مرحوم فیض در سال‏هاى آغازین، بیشتر به دنبال آثار فقهى بوده و پس از آن به سمت عرفان کشیده شده است. آثار وى این سیر فکرى را نشان مى‏دهد. بعدها آثار فقهى او نیز رنگ و بوى عرفانى گرفت. وى سپس به سمت حدیث گرایش بیشترى یافت و تألیف وافى در پى این گرایش انجام یافته است. وى بر اثر همین گرایش هم از تصوف فاصله گرفت و هم بر ضد دانش اصول شورید، 36 با اینکه در آغاز به علم اصول گرایش داشت. بدین علت فیض را پیش از آنکه فیلسوف یا فقیه دانست باید عارفى پیرو اخبار اهل‏بیت علیهم‏السلام به حساب آورد «عارفى که کوشیده تا از هر آنچه در جهت تهذیب نفس و اصلاح اخلاق به کار مى‏آید بهره گیرد، وى حتى به فقه از زاویه اخلاق نگریسته است.» 37

    فیض و مسلک اخبارى‏گرى

    فیض در اوایل جوانى در سفر حج، با ملّامحمّدامین استرابادى مؤلف کتاب فوائد مدینه، در مکه معظمه ملاقات کرد و از آن پس به مسلک اخبارى دل بست. او از علماى بزرگ و فقهاى اخبارى بود. 38 فیض افزون بر این ملاقات، در شیراز از عالم بزرگوار سیدماجد بحرانى، علم حدیث فراگرفت. بدین لحاظ با اینکه دوره حکمت متعالیه را نزد ملّاصدرا و دیگر استادان فن آموخت، در علوم دینى یک اخبارى متصلب بود.

         با این‏همه شاید به لحاظ اینکه فیض در مواردى بر سلیقه خویش پافشارى مى‏نموده، و از سویى با فلسفه و عرفان نیز سروکار داشته است، شیخ یوسف بحرانى با اینکه از علماى اخبارى است از فیض خرده مى‏گیرد و چنین مى‏گوید: «محمّدبن مرتضى که محسن خوانده مى‏شود، فاضل، محدث اخبارى متصلب است. طعن بسیار بر مجتهدین زده، بخصوص در رساله‏اش «سفینه‏النجاة»... این کار او تفریط و غلوّ بحت است، ... او در حکمت و اصول عقاید، شاگرد صدرالدین شیرازى مشهور به ملّاصدرا و هم شوهر دختر اوست. به همین جهت کتب او در اصول عقاید همگى بر اساس قواعد صوفیه و فلاسفه است. به واسطه شهرت تصوّف در دیار عجم و میل مردم آنجا به آن، بلکه غلوّ در کار تصوف در زمان او سخت بالا گرفته بود، تا اینکه استاد ما مجلسى آمد و سعى بلیغ در مسدود ساختن این راه نفاق افکن و خاموش ساختن آتش آن بدعت مبذول داشت.» بحرانى سپس تألیفات فیض را مى‏شمارد. 39

        ولى فیض کاشانى، در رساله «انصاف» و «شرح صدر» به تفصیل، شرح حال خود و تألیفاتش را آورده است، و از بعضى کتب و عقایدى که قبلاً داشته و در بعضى از آثارش نگاشته، عذر خواسته است. او از یک طرف به سبب اخبارى‏گرى با علماى اصول نزاع داشته و بر آنها تاخته است، و از طرفى چون شاگرد ملّاصدراست، فیلسوفى است که به عرفان دل بسته و در آن راه کارش به افراط گرائیده است. بدین علت مورد انتقاد شدید بحرانى قرار گرفته است. با این وصف او فقیهى محدث و عالمى توانمند است و کتابش مفاتیح‏الشرایع او را فقیهى توانا و کم‏نظیر جلوه‏گر ساخته است.

         فیض درباره گرایش خود به اخبار اهل‏بیت علیهم‏السلام در «رساله‏الانصاف» مى‏گوید: ... الا فاشهدوا ایها الاخوان بشهادة اسألکم بها عندالحاجه انى ما اهتدیت الا بنور الثقلین و ما اقتدیت الا بائمه‏المصطفین و برئت الى‏اللّه مما سوى منهم هدى اللّه فان هدى اللّه هو الهدى»؛ هان! گواه باشید برادران، من جز با نور قرآن و اهل‏بیت علیهم‏السلام هدایت نیافتم و جز به ائمّه هدى علیهم‏السلام اقتدا نخواهم کرد و از غیر آنان به خدا پناه مى‏برم.

         نه متکلمم و نه متفلسف و نه متصوفم و نه متکلف، بلکه مقلّد قرآن و حدیث و تابع اهل‏بیت آن سرور. از سخنان حیرت‏افزاى طوایف اربع ملول و از ما سواى قرآن مجید و حدیث اهل‏بیت و آنچه بدین دو آشنا نباشد بیگانه.

    آنچه خوانده‏ام همه از یاد من برفت الاحدیث دوست که تکرار مى‏کنم چراکه در این مدت که در بحث و تفتیش و تعمق در فکرهاى دوراندیش بودم، طرق مختلفه قوم را آزمودم، و به کنه سخنان هریک رسیدم و به دیده بصیرت دیدم که چشم عقل از ادراک سبحات جلال صمدیت خاسر و نور فکر از رسیدن به سرادقات جلال احدیت قاصر بود، کلّما ادام‏العقل ان یبصر شیئا «یَنقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِا وَهُوَ حَسِیرٌ» (ملک: 4)

         فلما رایت الاکذلک نادیت من وراء حجاب العبودیه «سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» (انبیاء: 87) غفرانک انى لا احب الافلین «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (انعام: 79) «إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» (انعام: 162)

    هر جمیلى که بدیدیم بدو یار شدیم هر جمالى که شنیدیم گرفتار شدیم کبریاء حرم حسن تو چون روى نمود چار تکبیر زدیم از همه بیزار شدیم پرتو حسن تو چون تافت برفتیم از هوش چون که هوش از سرِ ما رفت خبردار شدیم 40 درست است که فیض در آغاز تحت تأثیر افکار فلسفى، عرفانى و علوم عقلى قرار داشت و اندیشه فلسفى و عرفانى در برخى آثار او به چشم مى‏خورد، سرانجام به فقه و حدیث بر مبناى مسلک اخبارى دل بست، و به گفته خودش وقت و فکر خود را در خدمت حدیث اهل‏بیت وقف کرد. خود در این‏باره مى‏گوید:

    فیض اگر آب حیات ابدى مى‏طلبى منبعش پیروى سنت اهل‏البیت است روضه خلد برین رتبت اهل‏البیت است مایه محتشمى خدمت اهل‏البیت است 41      فیض در جاى دیگر از دلیل دل‏بستگى خویش به گرایش در احادیث این‏گونه مى‏سراید:

    مشکل خود به احادیث نبى کردم عرض که به آن گفته خدا، هر گرهى وا مى‏کرد دیدم آنجا زعلوم نبوى شهرى بود بر درش بود امامى که سلونا مى‏کرد داخل شهر شدم زان در و بحرى دیدم که ملک غوص در آن بحر تمنا مى‏کرد از دُر و گوهر آن بحر گرفتم مشتى دل چو دید آن به فغان آمد و زِدنا مى‏کرد 42      جالب اینکه فیض عمرى را در راه کسب فلسفه یونان و تصوف و عرفان طى کرده، و دوره کامل علوم عقلى را دیده و خود در آن فن استاد گردیده است، ولى به گفته خودش سرانجام به سرچشمه دانش واقعى یعنى احادیث نبوى و سخنان ائمّه علیهم‏السلامرسیده و از آن منبع فیض الهى سیراب گشته است.

     به خاک درگه آل نبى پى برده‏ام چون فیض براى خود زجنت آستانى کرده‏ام پیدا از ایشان «وافى» و «صافى» فقیهان را بود کافى از این‏رو بهر عقبى نردبانى کرده‏ام پیدا

    علل گرایش فیض به احادیث

    شاید بتوان گفت گرایش فیض به احادیث ائمّه علیهم‏السلام به علل ذیل بوده است:

         در آن روزگار، رواج بازار فلسفه و تصوف و عرفان، احادیث دینى و علوم شرعى را در حوزه‏هاى علمیه از رونق انداخته بود، طلاب و اهل فضل به تحصیل فلسفه و عرفان فخرفروشى مى‏کردند، و در عین حال حدیث را تحقیر مى‏کردند و به آن رغبت چندانى نشان نمى‏دادند. 43

        علت دیگر ظهور دانشمند و محدث نامدار ایرانى، محمّدامین استرآبادى، است که در مکه و مدینه مى‏زیست و با تألیف کتاب فوائد مدینه پایه‏هاى حدیث و علوم دینى را از نو محکم ساخت. فیض در پایان کتاب الحق‏المبین مى‏گوید در مکه معظمه دانشمند نامبرده را دیده و طریقه او را پسندیده است.

         فیض در این‏باره در رساله «انصاف» که در پایان عمرش نگاشته، از بعضى موضوعات که در کتب او آمده و دستاویز معترضان قرار گرفته، پوزش خواسته و بر آن مطالب خط بطلان کشیده است، او در آغاز این رساله مى‏نگارد: «چنین گوید مهتدى به شاهراه مصطفى محسن بن مرتضى که در عنفوان شباب چون از تفقه در دین و تحصیل بصیرت در اعتقادات، کیفیت عبادات به تعلیم ائمّه معصومین علیهم‏السلامآسودم، چنان‏که در هیچ مسئله محتاج به تقلید غیرمعصوم نبودم، به خاطر رسید که در تحصیل معرفت اسرار دین و علوم راسخین نیز سعى نمایم؛ شاید نفس را کمال یابد، لیکن چون عقل را راهى به آن نبود، نفس را در آن پایه ایمان که بود، درى نمى‏گشود، و صبر بر جهالت هم نداشت، و على‏الدوام مرا رنجه مى‏داشت.

         بنابراین چندى در مطالعه مجادلات متکلمین خوض نمودم، و به آلت جهل در ازالت جهل ساعى بودم. طریق مکالمات متفلسفین مدعیان فلسفه دانى را نیز پیمودم، و یک چند بلندپروازى‏هاى متصوفه را در اقاویل ایشان دیدم، و یک چند در رعونت حماقت هاى «من عند یین» گردیدم، تا آنکه گاهى در تلخیص سخنان طوائف اربع، کتب و رسائل مى‏نوشتم بدون اینکه همه را تصدیق کرده باشم و یا تأیید کنم، بلکه مطالب آنها را نقل کردم، و بر سبیل تمرین مطالبى نوشتم.

         از مجموع گفتار آنها چیزى که عطش مرا فرونشاند، یا بیماریم را درمان کند نیافتم، تا جایى که بر خویشتن ترسیدم. پس به خدا پناه بردم تا مرا به حقیقت نائل گرداند، و به گفته امیرمؤمنان علیه‏السلام که مى‏فرماید: "خدایا، مرا از اینکه نظرم را در آنچه نهایت آن دیده نمى‏شود، و فکر به آن نمى‏رسد، نگاه دار" به درگاه خدا نالیدم و سر نوشت خود را به ذات مقدسش سپردم. خداى مهربان نیز به برکت دین پایدارش مرا رهنمون گردید تا در اسرار قرآن مجید و احادیث سرور انبیا درست بیندیشیم و به قدر حوصله و درجه ایمانم از قرآن و حدیث چیزها به من آموخت. دلم اطمینان یافت و وسوسه شیطان را از من دور کرد. خدا را شکر که به حقیقت نائل گردیدم... .» 44

        بدین لحاظ حرف‏هاى تند شیخ یوسف بحرانى، درباره فیض کاشانى، کمال بى‏انصافى به نظر مى‏رسد.

     بیزارى فیض از فرقه‏هاى صوفیه

    متأسفانه برخى فیض را صوفى مشرب قلمداد و از وى انتقاد کرده‏اند، ولى این نسبت ناروا و بى‏اساس است؛ زیرا فیض صوفى‏ها را در کانون حملات سنگین قرار داده و روش ایشان را برخلاف شریعت دانسته است. چنان‏که سید محمّدباقر خوانسارى مؤلف روضات‏الجنات در مورد فیض مى‏گوید: «فیض در کتاب کلمات طریفه فرقه‏هاى صوفیه را سخت نکوهش کرده و مردم را از مراسم ناشایست و ساختگى آنها برحذر داشته است. از جمله فیض در آن کتاب مى‏نویسد: "بعضى از مردم مى‏پندارند در تصوف به جایى رسیده‏اند که هر کارى خواستند مى‏توانند انجام دهند. دعاهاى آنها در ملکوت شنیده مى‏شوند و پاسخ آن را در جبروت مى‏دهند! اینان را شیخ" و "درویش" مى‏خوانند و از این راه مردم را در تشویش قرار مى‏دهند.

         اینان چندان در این خصوص راه افراط و تفریط مى‏پیمایند که خود را از مرز بشر بودن بالاتر مى‏برند و دعوى غیب‏دانى مى‏کنند. یکى مى‏گوید: دیشب قیصر روم را کشتم، و دیگرى مى‏سراید که سپاه عراق را یارى نمودم، و سومى نغمه سر مى‏دهد که پادشاه هند را شکست دادم، فلان شیخ صوفى مخالف خود را دیوانه کردم، و بهمان رقیب خویش را نابود ساختم!

         گاهى مى‏بینى فلان شیخ صوفى چهل روز در خانه تاریکى به سر مى‏برد، و مدعى است که در آن مدت روزه مى‏گیرد، و گوشت حیوانى نمى‏خورد و اصلاً نمى‏خوابد! و زمانى ادعا دارد که به تسخیر گروهى از جن نائل آمده و خود و دیگران را به وسیله آنها از خطرات حفظ مى‏کند! آیا اینها دروغ به خدا یا دیوانگى نیست؟!

         دسته دیگر از اینان خود را "اهل ذکر" و "تصوف" مى‏نامند و دعوى دارند که از تصنع و تکلّف بیزارند. خرقه مى‏پوشند و حلقه‏وار جلسه مى‏گیرند و اذکار اختراع مى‏کنند و با اشعار غنایى تغنى مى‏نمایند. عربده مى‏کشند و فریاد سر مى‏دهند و رقص و تصنیف به راه مى‏اندازند! در فتنه و فساد فرو مى‏روند، و برخلاف دستور شرع بدعت‏ها مى‏نهند.

         برخى دیگر مدعى "علم معرفت" و مشاهده معبود، و نزدیکى با مقام محمود و ملازمت عین مشهود هستند، ولى چیزى جز اسامى آنها نمى‏دانند! با این وصف ادعاها دارند، و براى خود کرامت‏ها برمى‏شمارند و از حلال و حرامى ملاحظه نکنند و آنها نیز براى پیشرفت کار خود و مریدان احمق به آنها این اجازه را مى‏دهند... .» 45

        بنابراین اگر فیض در رساله الفت‏نامه سخنانى گفته که از آنها برمى‏آید که به گونه‏اى تلاش ورزیده تا بین اندیشه و عمل صوفى‏ها و مخالفان ایشان صلح و آشتى برقرار کند، این کار در ایام جوانى فیض بوده است یا در آن آشفته بازار که به ویژه صوفیه در همه‏جا به ویژه در دستگاه حکومت راه داشتند، فیض از باب مصلحت امت اسلامى خواسته است که از نفاق و اختلاف که روز به روز بین فرقه‏هاى صوفى و دیگران شدت مى‏گرفت جلوگیرى کند. لذا در آن رساله کوشیده تا بین صوفى‏ها و مخالفان ایشان وحدت نسبى بر قرار نماید؛ ولى بعدها که به احادیث روى آورد، به طور کلى از روش صوفى‏ها بیزارى جست. از جمله شواهد این مطلب سؤالى است که فیض در پاسخ آن، کار صوفى‏ها را نکوهش کرده است. در آن دوران شخصى از مشهد مقدس براى آگاهى از حال صوفیه از فیض کاشانى چنین پرسیده است: «... بنده کمترین محمد مقیم مشهدى، به عرض مى‏رساند که صلاحیت آثار مولانا محمّدعلى صوفى مشهور به "مُقرى" از دارالسلطنه اصفهان به مشهد مقدس مراجعت نموده، مکرر در محافل و مجالس اظهار مى‏کند که در باب "ذکر جلى" و در اثناى تکلّم به کلمه طیبه، اشعار عاشقانه خواندن و وجد نمودن و رقصیدن و حیوانى نخوردن، و چله داشتن و غیر ذلک از امورى که متصوفه به رسم عبادت مى‏آورند. از عالیجناب معلى‏القاب دام‏ظله منظور فیض مى‏باشد مرخّص و مأذون شده، بلکه مسمّاى مذکور را در مجلس رفیع‏الشأن نیز گاهى امثال واقع نمود. استدعا چنانست از حقیقت ماجرا شیعیان اینجا را اطلاع بخشید که آیا آنچه صلاحیت آثار مذکور به خُدّام گرام ایشان اسناد مى‏کند، وقوع دارد یا نه تا اگر خلاف واقع، مذکور ساخته است، دست از این قسم حرکات بکشند؟»

         فیض در جواب سؤال فوق این‏گونه پاسخ مى‏دهد: «بسم‏اللّه الرحمن الرحیم "سبحانک هذا بهتان عظیم"! حاشا که بنده تجویز کنم تعبّدى را که در قرآن و حدیث اذنى در آن وارد نشده باشد، و تعبّد رسمى که از ائمّه معصومین ـ صلوات‏اللّه علیهم ـ خبرى در مشروعیت آن نرسیده باشد، بلکه نص قرآن به خلاف آن نازل شده باشد.

         قال‏اللّه تعالى "«ادْعُواْ رَبَّکُمْ تَضَرُّعا وَخُفْیَةً إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»؛ بخوانید پروردگار خود را از روى زارى و پنهانى، به درستى که خداى سبحانه و تعالى دوست نمى‏دارد آنانى را که از حد اعتدال بیرون مى‏روند" و در جاى دیگر مى‏فرماید: "ادْعُواْ رَبَّکُمْ تَضَرُّعا وَخُفْیَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ»؛ بخوانید پروردگار خود را از روى زارى و ترس و پست‏تر از بلند گفتن".

         و در حدیث نیز وارد است که حضرت پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اصحاب را منع فرمودند از فریاد به تکبیر و تحلیل، منع بلیغ، و فرمودند: ندا نکنید خداوند را همانند کسى که نشنود یا دور باشد. و سایر امور مذکوره مانع از آن بخصوص وارد است، یا اذن در آن وارد نیست "یعظکم‏اللّه ان تعودا لمثله ان کنتم مؤمنین" کتبه محمد مرتضى المدعو به محسن.» 46

        این‏گونه سخنان فیض بهترین شاهد است بر اینکه وى از مسلک صوفى‏ها بیزار بوده است هرچند که فرق صوفیه براى رسیدن به اهداف خویش مى‏کوشیدند با تبلیغات دروغین کسانى مانند محمّدتقى مجلسى و فیض کاشانى را به خودشان نسبت دهند که بررسى مطلب فرصت دیگرى مى‏طلبد.

    روحیات فیض

    مرحوم فیض، فرهیخته پرکار بوده و از رفت‏وآمد با مردم پرهیز داشته است. او همواره سرگرم عبادت یا مطالعه یا نوشتن بود تا توانست بیش از دویست جلد کتاب ارزشمند تقدیم جامعه کند. او عالى‏منش، بلندنظر و از القاب گریزان بود و از به دست آوردن شهرت خوددارى مى‏نمود. گوشه‏گیرى را براى کسب علم باطنى، دانش و تفکر مفید بر همه چیز ترجیح مى‏داد. 47 خود او درباره روحیاتش مى‏گوید:

    بجز کتاب انیسى دلم نمى‏خواهد زهى انیس و زهى خامشى، زهى صحت اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفیق من و خدا و کتابى و گوشه خلوت هزار شکر که کارى به خلق نیست مرا خداپسند بود فیض را زهى همت البته گوشه‏گیرى فیض هرگز مانع او از اعمال اجتماعى و اسلامى و برگزارى مراسم مذهبى از قبیل اقامه جمعه و جماعت و نمازهاى عید نگردید، بلکه فیض از کسانى که شعائر دینى و انجام مراسم اجتماعى ـ اسلامى را رها نموده و ترک جمعه و جماعت کرده و سبب شده بودند که مردم در مراسم دینى سستى نشان دهند و از راه و رسم مذهبى رمیده گردند، دلخورى دارد و مى‏گوید:

    گمرهان فضلا ترک جماعت کردند تا رمیدند زرسم و ره دین عامى چند! جمعه و عید و مصلا همه را در بستند رهزن عام فریبى بدِ خوش‏نامى چند 48      شور و شوق او که در اکثر غزلیاتش نمود دارد، وى را پایبند دنیا نکرده و از عالم رستاخیز منصرف ننموده، بلکه با همه شوریده حالى خویش، از دنیا و دنیاداران وحشت داشته است. بدین علت انزواطلبى و گوشه‏گیرى او از مردم و اشتغال دائم به عبادت و تألیف و تصنیف و اندیشه درباره عالم رستاخیز، براى او حالت ثانوى گردیده بود.

         فیض از رفتن به مهمانى‏ها و نشست و برخاست با افراد حکومت خوددارى ورزیده، براى تکاپوى علمى و جست‏وجوى اهل کمال مسافرت‏هاى بسیارى کرد و در راه گسترش عقاید شیعه‏هراسى به خود را نداد و مدام خود را مقلد قرآن و حدیث مى‏خواند.

         فیض در پایان عمر که ناتوان و خسته شده بود، تنها یک آرمان داشت و آن فیضِ دیدن و زیارت امام غایب بود. وى بارهادراشعارخود در فراق‏معشوقش‏مى‏سوزد و مى‏نالد:

    یاد مهدى چه کنم صبر به صحرا فکنم و اندرین کار دل خویش به دریا فکنم 49

    فیض و شاعرى

    فیض فیلسوف نامدار، مفسّرى چیره‏دست و فقیهى فرهیخته، مجتهد و رئیس دینى مسلمانان و مرجع خاص و عام بوده است و مردم نیز این‏گونه به وى مى‏نگریستند و نه شاعر و ادیب. بدین لحاظ او شعر و غزلیاتش را نیز با همین اندیشه سروده است:

    اشعار فیض حکمت محض است، شعر نیست کى لایق طریقه او شعر گفتن است؟!      فیض و دیگر فقهاى نامدار از باب تفنن و دلگرمى شعر مى‏گفته‏اند و نه به عنوان رشته تخصصى و هنر نمایشى. آنان تنها اوقات بیکارى و زمان استراحت را به سرایش شعر مى‏گذرانده‏اند.

         اگر از ملّااحمد نراقى، شیخ بهایى، حاج ملّاهادى سبزوارى، شیخ محمّدحسین اصفهانى و دیگران مجموعه‏هاى شعرى به یاد مانده از همین باب است. از این‏رو نباید شعر آنان را با اشعار دیگران که شعر گفتن را حرفه و کار خویش قرار داده‏اند به قیاس گرفت. با این حال فیض بیش از بسیارى شعراء شعر سروده و آثار متعدد شعرى دارد، از جمله: مثنوى سلسبیل، تسنیم، دیوان غزلیات، دیوان قصائد و مراثى و قطعات، شوق‏الجمال، شوق‏المهدى، شوق‏العشق، دهر پر آشوب و آب زلال. 50 دیوان غزلیات او بارها چاپ شده. شوق مهدى هم با تحقیق و تحشیه مرحوم حجت‏الاسلام على دوانى انتشار یافته است.

         از خواندن دیوان اشعار او پیداست که غزلیات خود را روان و با حال و بى‏تکلف سروده است. فیض در شعر بیشتر تحت تأثیر حافظ شیرازى و مولاناى بلخى قرار داشته است؛ چنان‏که این هر دو همانند خود او در سطح والاى علوم عقلى و شرعى قرار داشته‏اند. بدین لحاظ فیض قسمتى از اوقاتش را صرف مطالعه افکار علمى، فلسفى و عرفانى این دو تن نموده است. «به علاوه جذبه و شورى که در شعر این دو هست و در شعر دیگران نیست و فیض نیز اهل جذبه و حال بوده است.» 51

    فیض و دمسازى با حافظ

    فیض با اینکه در دیوان خود به اشعار پرشور جلال‏الدین بلخى و غزلیات نشاط‏انگیز وى در دیوان شمس نظر بسیار دارد، به گونه‏اى که قسمتى از غزلیاتش را به سبک بلخى سروده است، بیشتر شور و شوق حافظ را در سر دارد و به سوى غزلیات او کشیده شده است؛ چنان‏که مى‏گوید:

    در شعر بزرگ روم، اسرار بسى درج است شیرین نبود اى یار، الا غزل حافظ اى فیض تتبع کن طرز غزلش چون نیست شعرى که بود مختار، الا غزل حافظ 52      حافظ تحصیل‏کرده مدارس شیراز و از دانشمندان صاحب‏نام در معقول و منقول بوده و پیشگام‏تر از دیگر شعراى بزرگ پارسى‏گوى، حقایق علمى، دینى و عرفانى را سروده است، منتها غالبا با کنایه و با تعبیرات ویژه شعرى و معمول عصر خویش، و همین علل سبب شده است که فیض این دانشمند فرزانه و استاد عالیقدر حکمت، فقه، حدیث، تفسیر و طرفدار فلسفه و عرفان، از میان استادان فن، به دو تن از ایشان یعنى جلال‏الدین محمّد بلخى و خواجه شمس‏الدین محمّدحافظ شیرازى که مانند خود فیض پیش از اینکه شاعر باشند، عالم و دانشمندند، دلبستگى یابد.

         علاوه بر شوق مهدى که فیض آن را بر مبناى دیوان حافظ و سبک اوزان غزلیات او سروده است، در دیوان بزرگ شعرش نیز بیشتر به سبک و تعبیرات حافظ توجه داشته و روش او را به کار گرفته است.

         فیض حتى یک غزل با لفظ و قافیه «غزل حافظ» دارد بدین‏گونه:

    اى یار مخوان زاشعار، الا غزل حافظ اشعار بود بیکار، الا غزل حافظ در شعر بزرگان جمع، کم‏یابى تو این هر دو لطف سخن و اسرار، الا غزل حافظ استاد غزل سعدیست نزد همه کس لیکن دل را نکند بیدار، الاغزل حافظ غواض بحار شعر، نادر به کفش افتد نظمى که بود دُر بار، الا غزل حافظ شعرى که پسندیده است، آنست که او دارد آن نیست بهر گفتار، الا غزل حافظ

    فیض و فیاض

    همان‏گونه که اشاره شد، صدرالمتألّهین شیرازى داماد دانشمند خود ملّامحسن را به فیض و ملّاعبدالرزاق داماد دیگرش را به فیاض ملقب ساخت. «این کار سبب شد که دخترش، همسر فیض، به پدر شکایت نموده و یا از باب مطایبه گفت: لقب شوهر خواهرم صیغه مبالغه است و دلالت بر فضل وى بر همسر من دارد، در حالى که شوهر من بافضل‏تر است. ملّاصدرا در جواب وى گفت: این‏طور نیست، لقب شوهر تو بهتر است؛ زیرا لقب وى فیض محض است.» 53

        فیض و فیاض هر دو دوست صمیمى و همدرس در شهر قم و هر دو استاد معقول بودند، با این فرق که فیاض (عبدالرزاق لاهیجى) در همان معقول ایستاد و در آن رشته کتاب‏ها نوشت و تدریس نمود. ولى فیض کاشانى، پس از فراگیرى معقول و استادى در آن، به منقول یعنى حدیث و فقه و شیوه اخبارى پرداخت و بیشتر آثار خود را در فقه و حدیث و تفسیر و اخلاق اسلامى پدید آورد، و لطائف حکمى را با نکات قرآن جمع کرد.

         فیض و فیاض، همدرس و باجناق، هر دو شاعر نیز بوده‏اند. اشعار این دو دانشمند، روان، و دلپذیرند، با این فرق که ذوق شعرى فیض بیشتر به مولوى در دیوان شمس شباهت دارد، یا مانند سعدى در گلستان است و فیاض نسبت به او حکم حافظ را دارد. فیض در دیوان خود گاهى از فیاض نام برده است؛ چنان‏که فیاض نیز در دیوانش چند جا از فیض نام مى‏برد.

         در هر صورت فیض از قدرت شعرى سرشارى برخوردار بوده است. نمونه‏هاى عالى آن را که با حال و شور، سوز و گداز سروده است، مى‏توان در دیوان وى یافت و اینک نمونه اشعار او که بیانگر فزونى علاقه او به اهل‏بیت عصمت و حدیث آثار آنهاست:

    بیا بیا زسخن‏هاى فیض، فیض ببر که هرچه گفت و نوشت او زکردگار گرفت زپیش خویش نگوید، حدیث بنویسد که در طریق ادب راه هشت و چار گرفت

    درگذشت فیض

    فقیه نامدار و حکیم فرزانه، مولى محمّدمحسن فیض، پس از عمرى نسبتا طولانى و با برکت در راه نشر دین و فرهنگ قرآن و اهل‏بیت علیهم‏السلام و خدمات ارزنده دینى و علمى که حاصل آن تقدیم ده‏ها اثر ارزشمند و صدها شاگرد دانشمند به دنیاى اسلام بود، سرانجام در کاشان وطن خود در سال 1091 هجرى در 84 سالگى زندگى را بدرود گفت و روح بلندش به لقاءاللّه پیوست. پیکر پاک آن شخصیت عالیقدر بعد از تشییع باشکوه در گورستان بیرون شهر دفن شد. مرقدش از همان زمان تاکنون زیارتگاه عموم مردم است. فیض وصیت کرد که مرقد او را از صورت معمول خارج نسازند و بر روى آن قبه و بارگاه بنا نکنند و این نیز دلیل بر بزرگى روح و عظمت فکر آن آزاد مرد، فقیه نامدار، حکیم الهى و بزرگ مرد عالم اسلام و تشیع است.

    نتیجه‏گیرى

    داده‏هاى تاریخى حاکى از این است که مرحوم فیض کاشانى مردى پرکار، عالم، پارسا و فرزانه، سرگرم عبادت، مطالعه و نوشتن بوده و در علوم گوناگون مانند تفسیر، فلسفه، کلام، علم اخلاق، عرفان، رجال، اصول، فقه و حدیث ید طولایى داشته است. از لحاظ ملکات نفسانى و خصال معنوى جزو مردان کم‏نظیر است. فیض از دنیا و دنیاگرایى به جد پرهیز کرده و در ضمن تربیت شاگردان فراوان، بیشترین عمر خویش را براى گسترش معارف قرآن و اهل‏بیت علیهم‏السلام صرف نموده است. او در دانش تفسیر، کلام، علم اخلاق، حدیث، فقه، اصول، عرفان و... کتاب‏هاى فراوان نوشته و بر نشر معارف دینى به زبان فارسى در کنار آثار عربى خویش نقش به‏سزایى داشت. او افزون بر تألیف کتاب‏هاى گرانسنگ و مفید، آثار دیگران را نیز ارزیابى و اصلاح کرده است. فیض در آغاز به دنبال فقه و اصول، سپس به سمت فلسفه و عرفان رفت، به گونه‏اى که آثار فقهى او نیز رنگ‏وبوى عرفانى دارد. سرانجام برخلاف روزگار که بازار فلسفه، تصوف و عرفان رواج داشت، با گرایش به حدیث خود را مقلد قرآن و پیرو حدیث نامید. وى در ایام جوانى از باب مصلحت جامعه تلاش ورزید، بین صوفى‏ها و دیگران وحدت پدید آورد، و همین مطلب سبب اشتباه برخى و علت نسبت‏هاى ناروا به وى گردیده است. او سرانجام صوفى‏ها را به جد نکوهش کرده و رفتار آنان را مخالف شریعت شمرده و مردم را از مراسم و رفتار ناشایست آنان که برخلاف قرآن و سیره اهل‏بیت مى‏باشد، برحذر داشته است.


    • منابع
      • ـ احمدپور، مهدى و دیگران، کتابشناخت اخلاق اسلامى، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1385.
      • ـ امین، سیدمحسن، اعیان‏الشیعه، بیروت، دارالتعارف، 1403ق.
      • ـ امینى، عبدالحسین، الغدیر، تهران، دارالکتب، 1366.
      • ـ تنکابنى، میرزامحمّد، زندگى دانشمندان، قم، حضور، 1380.
      •  ـ تهرانى، شیخ آقابزرگ، الذریعه، ط. الثانیة، بیروت، دارالاضواء، بى‏تا.
      • ـ جزایرى، سید نعمت‏اللّه، زهرالربیع، بى‏جا، منشورات السوسن، 1414ق.
      • ـ جمعى از پژوهشگران، گلشن ابرار، قم، معروف، 1379.
      • ـ جوانشیر، کریم، نامداران راحل، تبریز، سالار، 1375.
      • ـ حسینى طهرانى، محمّدحسین، مهر تابان، بى‏جا، باقرالعلوم، بى‏تا.
      • ـ حسینى قمى، سیدعلى، داستان‏هاى علماى شیعه، قم، نصر، 1382.
      • ـ دوانى، على، مفاخر اسلام، تهران، مرکز فرهنگى قبله، 1372.
      • ـ علم‏الهدى، محمّد، معادن‏الحکمه فى مکاتیب‏الائمّة علیهم‏السلام، قم، جماعه‏المدرسین، 1409ق.
      • ـ غفارى، على‏اکبر، مقدمه المحجه‏البیضا، قم، اسلامى، بى‏تا.
      • ـ فیض کاشانى، ملّامحسن، ده رساله فارسى، اهتمام رسول جعفریان، اصفهان، مرکز تحقیقات امام امیرالمؤمنین، 1371.
      • ـ ـــــ ، دیوان، قم، اسوه، 1371.
      • ـ ـــــ ، شوق‏المهدى، با مقدّمه على دوانى، تهران، دارالکتب‏السلامیه، 1398ق.
      • ـ قمى، شیخ عبّاس، الکنى و الالقاب، تهران، مکتبه‏الصدر، 1368.
      • - مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1374.
      • ـ موسوى خوانسارى، سید محمّدباقر، روضات‏الجنات، قم، اسماعیلیان، بى‏تا.
      • ـ نورى، میرزاحسین، خاتمه مستدرک‏الوسائل، بیروت، مؤسسة آل‏البیت لاحیاءالتراث، 1408ق.

    • پى نوشت ها

      -1 کارشناس ارشد الهیات و معارف اسلامى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. دریافت: 15/10/88 ـ پذیرش: 15/6/89.

      1 ـ على‏اکبر غفارى، مقدّمه المحجه‏البیضاء، ج 1، ص 22.

      2 ـ جمعى از پژوهشگران، گلشن ابرار، ج 1، ص 225.

      3 ـ ملّامحسن فیض کاشانى، ده رساله فیض، به اهتمام رسول جعفریان، ص 59.

      4 ـ همان.

      5 ـ على دوانى، مفاخر اسلام، ج 7، ص 133.

      6 ـ میرزامحمّد تنکابنى، زندگى دانشمندان، ص 315.

      7 ـ همان، ص 310.

      8 ـ سیدمحسن امین، اعیان‏الشیعه، ج 7، ص 470.

      9 ـ على دوانى، همان، ج 7، ص 34.

      10 ـ همان.

      11 ـ سید محمّدباقر موسوى خوانسارى، روضات‏الجنات، ج 6، ص 80.

      12 ـ کریم جوانشیر، نامداران راحل، ص 90.

      13 ـ محمّد علم‏الهدى، معادن‏الحکمه، ج 1، ص 9ـ16.

      14 ـ همان، ص 26ـ30.

      15 ـ میرزامحمّد تنکابنى، همان، ص 309ـ310.

      16 ـ سید نعمت‏اللّه جزایرى، زهرالبیع، ص 311ـ312.

      17 ـ میرزا حسین نورى، خاتمه مستدرک‏الوسائل، ص 42.

      18 ـ شیخ عبّاس قمى، الکنى و الالقاب، ج 3، ص 39.

      19 ـ عبدالحسین امینى، الغدیر، ج 11، ص 362.

      20 ـ محمّدحسین حسینى طهرانى، مهر تابان، ص 26.

      21 ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 4، ص 661.

      22 ـ سید محمّدباقر موسوى خوانسارى، همان، ج 6، ص 79.

      23 ـ میرزامحمّد تنکابنى، همان، ص 309ـ310؛ سیدعلى حسینى قمى، داستان‏هاى علماى شیعه، ص 68.

      24 ـ ملّامحسن فیض کاشانى، شوق‏المهدى، مقدّمه على دوانى، بخش مقدمه، ص 30.

      25 ـ حافظ شیرازى، دیوان حافظ، به کوشش محمد مثبتى، ص 54.

      26 ـ ملّامحسن فیض کاشانى، ده رساله فیض، بخش مقدمه، ص 15.

      27 ـ تاریخ ادبیات ایران، از عهد صفویه تا زمان حاضر، ص 291، به نقل از: ملّامحسن فیض کاشانى، ده رساله فیض، ص 16.

      28 ـ على‏اکبر غفارى، همان، ج 1، ص 24.

      29 ـ ملّامحسن فیض کاشانى، دیوان فیض، ج 1، ص 75.

      30 ـ جمعى از پژوهشگران، همان، ص 227.

      31 ـ ملّامحسن فیض کاشانى، ده رساله فیض، بخش مقدمه، ص 14ـ15.

      32 ـ میرزا محمّدعلى مدرس در ریحانه‏الادب، تألیفات فیض را برشمرده و درباره هریک مطالب ارزنده و مفیدى را آورده است.

      33 ـ فیض در مقدّمه المحجة، انگیزه خود را از نگارش این اثر، بهره‏مند شدن فرقه ناجیه امامیه از نکات سودمند، غیرقابل چشم‏پوشى و ارزشمند کتاب احیاءالعلوم معرفى مى‏کند.

      34 ـ ر.ک: شیخ آقابزرگ تهرانى، الذریعه، ج 20، ص 145.

      35 ـ مهدى احمدپور و دیگران، کتاب‏شناخت اخلاق اسلامى، ص 392ـ393.

      36 ـ ملّامحسن فیض کاشانى، ده رساله فارسى، ص 14ـ15.

      37 ـ همان، ص 15.

      38 ـ على دوانى، همان، ج 8، ص 136.

      39 ـ لولوه‏البحرین، ص 121، به نقل از: على دوانى، همان، ج 8، ص 135ـ136.

      40 ـ ملّامحسین فیض کاشانى، ده رساله فیض رساله‏الانصاف، ص 196ـ197.

      41 ـ ملّامحسن فیض کاشانى، شوق‏المهدى، ص 88.

      42 ـ همان، ص 23.

      43 ـ ملّامحسن فیض کاشانى، شوق‏المهدى، ص 24.

      44 ـ همان، ص 25ـ26.

      45 ـ همان، ص 32ـ33.

      46 ـ همان، ص 34ـ35.

      47 ـ جمعى از پژوهشگران، همان، ص 228.

      48 ـ ملّامحسن فیض کاشانى، شوق مهدى، ص 97.

      49 ـ همان، ص 122ـ123.

      50 ـ على دوانى، همان، ج 7، ص 118.

      51 ـ ملّامحسن فیض کاشانى، شوق‏المهدى، ص 39.

      52 ـ همان، ص 131.

      53 ـ على دوانى، همان، ج 7، ص 29.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فاضلی، خادم حسین.(1389) گذر و نظرى بر زندگى و شخصیت فیض کاشانى. ماهنامه معرفت، 19(9)، 83-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خادم حسین فاضلی."گذر و نظرى بر زندگى و شخصیت فیض کاشانى". ماهنامه معرفت، 19، 9، 1389، 83-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فاضلی، خادم حسین.(1389) 'گذر و نظرى بر زندگى و شخصیت فیض کاشانى'، ماهنامه معرفت، 19(9), pp. 83-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فاضلی، خادم حسین. گذر و نظرى بر زندگى و شخصیت فیض کاشانى. معرفت، 19, 1389؛ 19(9): 83-