معرفت، سال نوزدهم، شماره نهم، پیاپی 156، آذر 1389، صفحات 119-

    فرشته ‏پرستى عرب‏هاى جاهلى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمدطاهر رفیعی / *کارشناس ارشد - دین شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / Mt_Rafei2007@Yahoo.com
    چکیده: 
    مردم عصر جاهلى به انواع شرک مبتلا بودند و موجودات گوناگونى را به جاى خداوند مى‏پرستیدند. از جمله، فرشتگان الهى نزد آنان قداست فراوانى داشتند، تا جایى که آنها را پس از خداوند برترین موجودات مى‏دانستند و به مثابه فرزندان خداوند مى‏پرستیدند. این نوشتار با رویکرد نقلى ـ تحلیلى و بر پایه آیات قرآن کریم، درصدد بررسى جایگاه فرشته نزد عرب‏هاى جاهلى و بررسى عوامل و انگیزه‏هاى فرشته‏پرستى و تبیین نوع شرک آنان در پرستش فرشتگان است. آن‏گونه که از منابع موجود در این زمینه به دست مى‏آید، فرشته‏پرستى، از نظر اهمیت، در رأس تمام گونه‏هاى شرک عرب‏هاى جاهلى قرار داشته است، و فرشتگان از شریف‏ترین معبودهاى آنان به شمار مى‏رفته‏اند، تا جایى که آنها را در امور مهم خلق و تدبیر عالم نیز مؤثر مى‏دانستند؛ اعتقاد مشرکانه‏اى که قرآن کریم، بر بطلان و بى‏پایه بودن آن تأکید کرده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال نوزدهم ـ شماره 156 ـ آذر 1389، 119ـ133

    محمّدطاهر رفیعى -1

    چکیده

    مردم عصر جاهلى به انواع شرک مبتلا بودند و موجودات گوناگونى را به جاى خداوند مى‏پرستیدند. از جمله، فرشتگان الهى نزد آنان قداست فراوانى داشتند، تا جایى که آنها را پس از خداوند برترین موجودات مى‏دانستند و به مثابه فرزندان خداوند مى‏پرستیدند. این نوشتار با رویکرد نقلى ـ تحلیلى و بر پایه آیات قرآن کریم، درصدد بررسى جایگاه فرشته نزد عرب‏هاى جاهلى و بررسى عوامل و انگیزه‏هاى فرشته‏پرستى و تبیین نوع شرک آنان در پرستش فرشتگان است. آن‏گونه که از منابع موجود در این زمینه به دست مى‏آید، فرشته‏پرستى، از نظر اهمیت، در رأس تمام گونه‏هاى شرک عرب‏هاى جاهلى قرار داشته است، و فرشتگان از شریف‏ترین معبودهاى آنان به شمار مى‏رفته‏اند، تا جایى که آنها را در امور مهم خلق و تدبیر عالم نیز مؤثر مى‏دانستند؛ اعتقاد مشرکانه‏اى که قرآن کریم، بر بطلان و بى‏پایه بودن آن تأکید کرده است.

    کلیدواژه‏ها: اعراب، جاهلیت، فرشته، پرستش، شرک.

    مقدّمه

    بت‏پرستى و شرک عرب‏هاى جاهلى گونه‏هاى بسیارى داشته و از ظاهر آیات قرآن و منابع دیگر به دست مى‏آید که فرشته‏پرستى، از نظر اهمیت، در رأس تمام گونه‏هاى شرک آنان قرار داشته است، 1 و فرشتگان از شریف‏ترین معبودهاى مورد تقدیس آنان به شمار مى‏رفته‏اند 2 که به انگیزه‏هاى گوناگون آنها را تقدیس مى‏کردند و مى‏پرستیدند.

         با وجود آنکه فرشته‏پرستى عرب‏هاى جاهلى در آیات فراوانى از قرآن کریم طرح گردیده و از ابعاد گوناگون بر بى‏پایه بودن آن استدلال شده است، در متون روایى و تاریخى و حتى در اشعار عرب‏هاى جاهلى درباره فرشته‏پرستى، در مقایسه با سایر گونه‏هاى پرستش آنان، بسیار کم بحث شده است. بیشترین اطلاعات در این زمینه مربوط به تفاسیر قرآن کریم است که مفسران ذیل آیات مربوط، در بررسى این موضوع طرح کرده‏اند. اما در بیشتر تفاسیر نیز، به سبب فقدان اطلاعات تاریخى در این زمینه، تنها به توضیح اجمالى آیات بسنده شده است. از جمله مفسرانى که با تفصیل بیشتر به این بحث پرداخته‏اند، علّامه طباطبائى است. ایشان در تفسیر المیزان، 3 در ذیل آیات مربوط به «فرشته‏پرستى عرب‏هاى جاهلى»، از عناوین زیر بحث نموده‏اند: توجیهات مشرکان در پرستش فرشته، مصادیق فرشته‏پرستى، و مباحث اجمالى دیگر.

         در منابع تاریخى، نیز جواد على در المفصل فى تاریخ العرب قبل‏الاسلام بحث مبسوط‏ترى در این زمینه طرح کرده است. در عین حال او نیز از کمبود اطلاعات و نبود منابع مفید در این خصوص سخن گفته و عوامل آن را بررسى کرده است. وى در جلدهاى مختلف این کتاب 4 درباره دامنه فرشته‏پرستى عرب‏هاى جاهلى، انواع شرک آنان، و رابطه جن و ملک نزد عرب‏ها، بحث مفیدى ارائه داده است.

         عماد صباغ نیز در کتاب الأحناف 5 برخى از اشعار عرب‏هاى جاهلى را در مورد فرشته‏پرستى به اجمال توضیح داده است.

         غیر از کتاب‏هاى مذکور، منابع دیگر، به اجمال به این موضوع پرداخته و بیشتر به اشاره کوتاه اکتفا کرده‏اند. اما اینکه چرا با وجود اخبار و اطلاعاتى نسبتا زیادى که از آن دوران نقل شده است، موضوع مهم فرشته‏پرستى در پرده ابهام باقى مانده، دقیقا مشخص نیست. البته توجیهاتى در این‏باره مطرح است که به تأمّل نیاز دارد، از جمله:

         الف. عرب‏هاى جاهلى هیچ شناختى از فرشته نداشته‏اند و اعتقاد به فرشته، فقط نزد اهل کتاب مطرح بوده است و از مشرکان غیر از کسانى که با آنها ارتباط داشتند یا از «حنفا» بودند، هیچ کسى فرشته را نمى‏شناخت. البته در ادامه روشن خواهد شد که این فرضیه حداقل با ظاهر قرآن نمى‏سازد؛ چراکه آیات قرآن به روشنى گویاى آن است که آنان به پرستش فرشتگان توجه ویژه داشته‏اند، تا اندازه‏اى که این موضوع در زمان بعثت به مثابه یکى از انحرافات مهم فکرى عرب‏هاى جاهلى در محور مبارزه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و وحى الهى قرار گرفته است.

         ب. این امر برمى‏گردد به نبود آثار مکتوب‏کافى از دوران جاهلى، به همین علت به موازات پوشیده ماندن سایر ابعاد زندگى آنان، این امر نیز چندان براى ما روشن نیست.

         این پاسخ در صورتى درست است که سایر امور زندگى آنان نیز به همین‏سان پوشیده مانده باشد؛ و حال آنکه ابعاد گوناگون زندگى آنان و از جمله گونه‏هاى دیگر پرستش آنها، در مواردى حتى با جزئیات، بیان شده است.

         ج. در صدر اسلام اطلاعات مهمى در این زمینه وجود داشته است، اما به سبب انحرافى بودن افکار جاهلى در مورد فرشتگان، مسلمانان به عمد از بازگویى آن سر باز زدند تا اینکه، در نهایت، محفوظات مردم به کلى فراموش گردید و آثار موجود در این زمینه نیز از بین رفت. 6

        اگر واقعا چنین بوده است، پس باید سایر ابعاد بت‏پرستى آنان نیز به همان‏سان مغفول مى‏ماند، و حال آنکه قضیه چنین نیست.

         به هرحال، فرشته‏پرستى عصر جاهلى از جهات گوناگون ضرورت بررسى دارد؛ زیرا از سویى با توجه به نقش محورى آن در رفتار دینى انحرافى آن زمان، بررسى دقیق این موضوع، ابعاد دیگر اعتقادات مشرکانه آنها را روشن‏تر مى‏سازد؛ و از سوى دیگر، تبیین این موضوع، ضمن کمک به تحلیل دقیق‏تر از فرهنگ و دین آن زمان، تصویرى روشن‏تر از اندیشه توحیدى و فرهنگ کامل اسلام نیز نشان مى‏دهد.

         بنابراین، در این نوشتار از مسائل اصلى و فرعى زیر بحث مى‏گردد: جایگاه فرشته نزد عرب‏هاى جاهلى، چگونگى پرستش فرشتگان، عوامل و انگیزه‏هاى فرشته‏پرستى آنان و موضع اسلام در برابر این اعتقاد مشرکان.

         اطلاعات موجود بیانگر آن است که توجه و شناخت عرب‏هاى جاهلى از فرشتگان ـ هرچند شناخت انحرافى ـ اگر بیشتر از گونه‏هاى دیگر شرک آنان نبوده، به هیچ‏وجه کمتر نبوده است. آنها فرشتگان را ارواح نامرئى مى‏دانستند، 7 و فرشتگانى همانند کاتبان اعمال را نیز قبول داشتند. 8 حداقل برخى از فرشتگان را به عنوان فرزندان خداوند شایسته تقدیس و شریک خداوند در خلق و تدبیر عالم و وسیله براى شفاعت و قرب الهى مى‏دانستند و مى‏پنداشتند فرشتگان مى‏توانند وسیله رسیدن آنان به سعادت مادى و معنوى قرار گیرند. دامنه فرشته‏پرستى آنان نیز بسیار گسترده بوده است؛ صابئین و بنوملیح و قریش فرشته‏پرستى‏شان مشهور بوده است و گویا بت‏پرستى عرب‏هاى جاهلى نیز بیشتر به‏فرشته‏پرستى آنان برمى‏گردد؛ 9 چنان‏که در قرآن کریم نیز از جهات گوناگون بر بى‏پایه بودن این عقیده استدلال شده است.

    اعتقاد مشرکان به رابطه نَسَبى فرشتگان با خداوند

    عرب‏هاى جاهلى در توجیه فرشته‏پرستى خود، فرشتگان را فرزندان و دختران خداوند مى‏شمردند و به عنوان الهه‏هاى آسمان مى‏پرستیدند: «وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءا» (زخرف: 15)؛ از میان بندگان خداوند کسانى را جزء خداوند قرار داده‏اند. همان‏طور که هر فرزندى پاره تن پدر و مادر است، فرشته هرگاه فرزند خدا شمرده شود پاره تن و جزء خداوند به شمار خواهد رفت. 10 چه بسا آنان را امتیازى براى خود مى‏دانستند و با افتخار مى‏گفتند ما حتى از مسیحیان نیز هدایت‏یافته‏تریم؛ زیرا آنها انسان را مى‏پرستند ولى ما فرشته الهى را عبادت مى‏کنیم و همچنان‏که خدایان ما برتر از خداى آنان است، مسیر ما نیز به هدایت نزدیک‏تر از آنان است. 11 نیز چه بسا همین امر را توجیه اعتقادات مشرکانه خود قرار داده بودند و مى‏گفتند وقتى عبادت عزیر و عیسى که انسانى بیش نبوده‏اند براى یهودیان و مسیحیان جایز باشد، پرستش فرشتگان که از آنها برترند، به طریق اولى باید صحیح باشد. 12 چنان‏که پرستش فرشته، همانند تقدیس بزرگان، منشأ سایر گونه‏هاى بت‏پرستى آنان نیز بوده است؛ چراکه آنها با اعتقاد به شایسته پرستش بودن فرشتگان از باب دختران خدا، بت‏هایى بزرگ خود، همانند لات و منات و عزى، را نیز نماد و تمثال‏هاى ملائکه قرار داده بودند و مى‏پرستیدند. 13 چنان‏که نام آنها را از اسامى و اوصاف الهى نیز برگزیده بودند و مى‏گفتند: لات مشتق از اللّه است، عزى از عزیز؛ 14 با این ارتباط که آنان فرشتگان را نیز تجلى اوصاف الهى مى‏دانستند 15 تا اینکه در گذر زمان فلسفه اصلى پرستش مجسمه‏ها فراموش شد و خود آنها نیز موضوعیت یافتند. 16

        اما اینکه چرا آنها فرشتگان را به عنوان فرزندان خداوند مى‏پرستیدند؟ وجهش چندان روشن نیست و احتمالاتى در این زمینه مطرح است:

         الف. احتمال دارد منشأ این تفکر به شناخت ناقص آنان از خداوند برگردد. آنها مى‏پنداشتند خداوند نیز همانند بشر مى‏تواند داراى زاد و ولد باشد؛ از همین‏رو فقط فرشتگان را شایسته فرزندى خداوند مى‏دانستند. اما چون شباهتى میان دختران و فرشتگان تصور مى‏کردند، آنها را دختران خداوند مى‏شناختند نه پسران؛ و مى‏گفتند چنان‏که دختران غالبا خود را از دیدها پنهان و در پشت پرده و دیوارهاى حجاب پوشیده مى‏دارند و کمتر مشاهده مى‏شوند، فرشتگان نیز چون از دید عموم پنهان‏اند و دیدنى نیستند، آنها نیز حتما دختران خدا هستند. آنان حتى خورشید را نیز که به سبب تابندگى زیادش به درستى مشاهده نمى‏شود، مؤنث مى‏خواندند. البته آنها براى دختر نامیدن موجودات معیار خاصى داشتند و این‏گونه نبود که هرچه را نمى‏توانستند ببینند دختر خطاب کنند. 17

        ولى درستى این توجیه بر مؤنث بودن تمام فرشتگان نزد آنان استوار است؛ در حالى که آنها، فقط فرشتگان آلهه را دختران خداوند مى‏نامیدند. 18

        ب. احتمال دیگر، شایع بودن اندیشه تقدیس فرشتگان در آن زمان است. ممکن است این امر ناشى از قداست خاص فرشتگان نزد عرب‏ها بوده باشد، و به همین علت مى‏پنداشتند بهترین احترام براى آنان همین است که آنها را فرزندان خداوند بدانند. چنان‏که اندیشه تقدیس فرشتگان و اعتقاد به الوهیت آنان در ادیان و آیین‏هاى دیگرى در هند و مصر و بابل و یونان و روم نیز مطرح بوده است. 19 «وثنى‏ها (مجوسیان که به الهه‏هاى خیر و شر معتقد بودند)، براهمه، بودایى‏ها و صابئون به خدایان زیادى از فرشتگان و جنیان به صورت جنس زن و دختران خداوند معتقد بودند.» 20 از این‏رو، «عرب‏ها یا مسیحیان مبتکر این اعتقاد نبوده‏اند، بلکه این عقیده ریشه در گذشته داشته است.» 21

        عرب‏هاى جاهلى نیز در آغاز فرشتگان را از باب دختران خداوند شایسته تقدیس و ستایش مى‏دانستند، ولى در گذر زمان، تقدیس فرشتگان به پرستش آنان انجامید و فرشته‏پرستى‏شان نیز منشأ سایر گونه‏هاى بت‏پرستى قرار گرفت. 22

        ج. ممکن است مشرکان جزیره‏العرب در پرستش فرشتگان از دین مسیحیت، که روح‏القدس را در کنار خداى پدر و پسر تقدیس و پرستش مى‏کردند، اثر پذیرفته باشند؛ زیرا، قطع نظر از وجود مسیحیان در جزیره‏العرب آن روز، عرب‏هاى جاهلى از طریق سفرهاى تجارى و غیره نیز ارتباط وسیعى با مسیحیان روم و جاهاى دیگر داشتند.

         ولى این وجه در صورتى صحیح است که ثابت شود تثلیث به اعتقاد اصلى تمام مسیحیان در آن زمان تبدیل شده بود. چراکه لزوم اعتقاد به سه اقنومِ اب و ابن و روح‏القدس که ثالوث اقدس را شکل مى‏دادند، در شوراهاى نیقیه (سال 325م) قسطنطنیه (سال 381م) و کالسدون (سال 451م) تصویب شد 23 و پس از آن در مقام معتقدات اصلى مسیحیت به اجرا درآمد؛ و ظاهرا قبل از آن زمان، اندیشه تثلیث به صورت گسترده و به مثابه اعتقاد اصلى تمام مسیحیان رایج نبوده است و پس از آن نیز مدتى طول مى‏کشید تا مسیحیان آن را بپذیرند و به این شرک آلوده شوند. چنان‏که در قرآن کریم وقتى قضیه اصحاب اخدود (جمعى از مسیحیان ساکن جزیره‏العرب که به دست حاکمان وقت به سبب ایمانشان زنده زنده در کوره‏هاى آتش سوزانده شدند) مطرح مى‏شود، خداوند متعال ضمن تقبیح این عمل، کشته‏شدگان را مؤمنان راستینى مى‏داند که صرفا به پاس ایمان به خداوند یکتا کشته شدند. 24 از آنجا که این قضیه در جزیره‏العرب واقع شده بیانگر آن است که حداقل در میان مسیحیان جزیره‏العرب، تا آن زمان اندیشه شرک‏آلود تثلیث رایج نبوده است. در عین حال نمى‏توان به کلى این عامل را نادیده انگاشت؛ چراکه عرب‏هاى جزیره‏العرب با مسیحیان شامات و روم آن زمان نیز احیانا رفت‏وآمدهاى تجارى داشتند و چون خودشان از فرهنگ دینى و مذهبى ضعیفى برخوردار بودند، به سادگى تحت تأثیر افکار و اندیشه‏هاى فرهنگ‏هاى برتر، از جمله مسیحیت، قرار مى‏گرفتند.

         پرسش دیگر اینکه آنها فرضیه فرزند داشتن خداوند را چگونه توجیه مى‏کردند؟ آیا صرفا از باب تشبیه و تمثیل آن را بیان مى‏کردند یا به نسب واقعى میان خداوند و فرشتگان اعتقاد داشتند؟

         پاسخ این پرسش بر تبیین اعتقادى مبتنى است که آنان درباره رابطه جن و فرشته و خداوند داشتند.

    رابطه جن و فرشته از نظر مشرکان

    عرب‏هاى جاهلى رابطه نزدیکى میان فرشته و جن مى‏پنداشتند و حتى فرشتگان را محصول ازدواج واقعى خداوند با جنیان دانسته، 25 ـ به خیال خودشان ـ بین خداوند و جنیان رابطه نسبى قرار داده بودند: «وَجَعَلُوا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَبا» (صافات: 158) معتقد بودند فرشتگان از ازدواج خداوند با جنیان به وجود آمده‏اند و خداوند پدر فرشتگان و افرادى از جنیان مادر آنها هستند. 26 چنان‏که وقتى از آنها پرسیده شد اگر فرشتگان فرزندان خداوند هستند پس مادران آنها کیان‏اند؟ گفتند مادرانشان دختران زنان بزرگوارى از جنیان هستند. 27 آنان حتى به نسبت برادرى بین خداوند و شیطان نیز معتقد بودند 28 و شیطان هم که از نسل جن بوده است؛ پس رابطه نسبى نزدیکى بین خداوند و جنیان پدید مى‏آمد.

         حتى در موردى از قرآن آمده است که آنها به جاى فرشته جن را مى‏پرستیدند؛ چنان‏که وقتى خداوند، با استفهام انکارى یا تقریرى، از فرشتگان در قیامت مى‏پرسد: «آیا اینها مشرکان بودند که شما را مى‏پرستیدند؟ آنان در پاسخ مى‏گویند بار الها، تو از هر شرک و نقصى منزَّهى، تو خدا و ولى ما هستى نه آنان. آنها جن را مى‏پرستیدند و بیشترشان به آنها گرویده بودند.» 29

        اما اینکه مراد از این انکار و اثبات چیست، احتمالات متعددى مطرح است، از جمله:

         الف. خداوند در واقع از رضایت فرشتگان به این امر مى‏پرسد نه از اصل پرستش، چراکه معبود واقع شدن آنان از سوى مشرکان مسلّم و انکارناپذیر است. از همین‏رو، آنان در پاسخ عرض مى‏کنند که ما به این کار راضى نبودیم، بلکه جنیان مشرکان را به عبادت خود فراخواندند و از پرستیده شدن خود راضى بودند. 30

        ب. منظور فرشتگان این است که مشرکان، در پرستش ما، از فرمان جنیان و وسوسه‏هاى شیاطین پیروى مى‏کردند؛ چراکه شیاطین آنها را به پرستش ما وامى‏داشتند 31 و به آنها مى‏گفتند فرشتگان دختران  خداوند هستند و باید پرستیده شوند. 32

        یا اینکه چون شیاطین عبادت غیر خدا را براى مشرکان زینت دادند و آنها را گمراه کردند، آنها در حقیقت مطیع و پیرو شیاطین به شمار مى‏رفتند. 33

        البته در قرآن آمده است: «بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ»و نه فرموده است: «بل کانوا یطیعون الجن» و احتمالات پیش‏گفته در صورتى پذیرفته بود که تعبیر دوم به کار برده مى‏شد. 34

        ج. حقیقت عبادت این است که شخص واقعا منقاد و تابع معبود خود باشد، و مشرکان حقیقتا فرشتگان یا مسیحیان و یهودیان مسیح و عزیر را نمى‏پرستیدند، چراکه این موجودات شریف نه تنها آنها را به پرستش خود دعوت نکرده‏اند بلکه آنها را از پرستش هر معبودى جُز خداى واحد نهى مى‏کردند. ولى مشرکان برخلاف دستور و خواسته آنان از خداى واحد دورى گزیدند و براى او شریکانى قرار دادند و این چیزى جز پیروى از دستورهاى شیطان نیست. 35

        د. در مواردى شیاطین و جنیان خود را در شکلِ فرشته بر آنها ظاهر مى‏نمودند و از آنها مى‏خواستند تا آنها را که فرشتگان الهى هستند بپرستند؛ 36 یا وارد مجسمه‏ها مى‏شدند و صدایى تولید مى‏کردند تا مردم بپندارند آنها فرشته‏اند و از این راه به پرستش فرشتگان رو آورند. 37

        ه . در نهایت این احتمال مطرح است که آنها تصور مى‏کردند حقیقت فرشته، یا صنف خاصى از آنان، با جنیان یکى است. 38 از این‏رو، آنها هم فرشتگان و هم جنیان را مى‏پرستیدند؛ با این تفاوت که فرشتگان را بهترین افراد جن و منشأ خیر و برکت مى‏دانستند، ولى جنیانى غیر از ملائکه را مبادى شر ـ همانند مرگ، فنا، فقر، درد و غم ـ مى‏دانستند و براى در امان ماندن از ضرر و زیان آنها به پرستش آنها مى‏پرداختند. 39

        قرآن با اشاره بر بى‏اساس بودن اندیشه انحرافى مشرکان مى‏فرماید: «وَجَعَلُوا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَبا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ» (صافات: 158)؛ بین خداوند و جن نسبت و رابطه خویشاوندى برقرار کردند و حال آنکه جنیان یقین دارند براى کیفر حاضر خواهند شد. یعنى اگر جنیان با خداوند رابطه مى‏داشتند یا هم‏سنخ فرشتگان مى‏بودند نمى‏بایست محاکمه و به عذاب محکوم مى‏شدند و حال آنکه چنین نیست.

    نوع شرک مشرکان در پرستش فرشته

    اما اینکه مشرکان با چه انگیزه‏اى فرشتگان را مى‏پرستیدند؟ و نوع شرک آنها چه بوده است (شرک عبودى، خالقى، رازقى، ربوبى یا تمامى اینها)؟ از مباحث مهمى است که ضرورت دارد ضمن بررسى انواع شرک مشرکان عصر جاهلى، ارزیابى گردد.

    انواع شرک عصر جاهلى

    مردم عصر جاهلى به انواع شرک و کفر مبتلا بودند، در بالاترین مرتبه، منکران مطلق هر امر ماورایى قرار  داشتند، و در پایین‏ترین درجه، توجیه‏گرانى بودند که مى‏پنداشتند رسیدن به خیر و سعادت، تنها با پرستش موجودات دیگرى غیر از خداوند امکان‏پذیر است.

         الف. منکران مبدأ و معاد

    دسته‏اى از مردم جاهلى اساسا هیچ‏گونه اعتقادى به مبدأ و معاد نداشتند و حیات را منحصر به زندگى مادى دانسته، عامل نابودى را نیز به گذر ایام نسبت مى‏دادند: «وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ.» (جاثیه: 24) از این‏رو اساسا اطلاق «مشرک» بر آنان معنا ندارد و مناسبت‏ترین واژه همان «کفر» است که در آیاتى از قرآن کریم بر آنها اطلاق شده است.

         ب. شرک خالقى

    دسته‏اى ضمن اعتقاد به خداوند کسانى را به عنوان خالق ـ حداقل در برخى امور ـ شریک خداوند مى‏دانستند. قرآن در نفى این عقیده مى‏فرماید: «... أَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَکَاء خَلَقُواْ کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (رعد: 16)؛ آیا این مشرکان شریکانى را براى خدا یافتند که آنها نیز همانند خدا چیزى آفریده‏اند؟ بگو هرگز چنین نیست تنها خدا آفریننده هر چیزى است و او خداى یکتایى است که همه عالم مقهور اراده اوست. و در جایى دیگر مى‏فرماید: «أَیُشْرِکُونَ مَا لاَ یَخْلُقُ شَیْئا وَهُمْ یُخْلَقُونَ» (اعراف: 191)؛ آیا براى خداوند کسانى را شریک قرار مى‏دهند که قادر نیستند چیزى را بیافرینند بلکه خود آفریده شده و مخلوق خداى یکتا هستند؟

         البته برخى مشرکان، و حداقل فرشته‏پرستان، شرک در خالقیت نداشتند و بلکه بسیارى از آنها خداوند را خالق کل جهان مى‏شمردند؛ 40 چنان‏که وقتى از آنها پرسیده مى‏شد چه کسى خالق آسمان و زمین است، شمس و قمر مسخر چه کسى است و آب را چه کسى از آسمان فرو مى‏بارد و چه کسى زمین را پس از مردن و نابود شدن تمام آثار حیاتى آن دوباره زنده مى‏کند و طراوت مى‏بخشد؟ در پاسخ مى‏گفتند که همه این کارها در دست خداوند است. 41 اینها غیر خدا را تنها از باب مبادى خیر و نازل‏کننده روزى مى‏پرستیدند. با این باور که خداوند رب‏الارباب است، 42 و دیگران به دستور او نظام عالم را اداره مى‏کنند. و در حقیقت کارهاى عالم میان آنان تقسیم شده و تدبیر آن به خدایان دیگر واگذار شده است؛ نه اینکه آنها خالق عالم یا بخشى از جهان نیز باشند.

         ج. شرک ربوبى

    گروه دیگر ضمن اعتقاد به خداى واحد خالق، موجودات دیگر از جمله فرشتگان را نیز در تدبیر نظام هستى مؤثر مى‏دانستند، «هرچند نمى‏گفتند آنها در تدبیر عالم مستقل عمل مى‏کنند، بلکه معتقد بودند که خداوند یکتا رب‏الارباب و خداى خدایان است؛ اما وى بخشى از تدبیر عالم را به موجودات دیگرى، همانند فرشته و بت‏ها، واگذاشته است.» 43 قرآن کریم با استدلال بر نفى این نوع شرک، فرض وجود چند مدبر را مساوى با نابودى عالم مى‏داند: «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» (انبیا: 22)؛ اگر در زمین و آسمان جُز خداى یکتا خدایانى مى‏بود، قطعا زمین و آسمان فاسد و تباه مى‏شدند.

         همچنین از خود آنان مى‏خواهد اگر راست مى‏گویید که موجودات دیگر در تدبیر عالم نقش دارند و فرشتگان را مبادى خیر مى‏شمارید و جن‏ها را مى‏پرستید تا از شرشان در امان بمانید، پس، از آنها بخواهید شما را از مشکلاتى که گرفتار آن هستید نجات دهند: «قُلِ ادْعُواْ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً» (اسراء: 56)؛ به آنها بگو کسانى را که به جاى او معبود خود پنداشتید، بخوانید. اما بدانید آنها نه اختیارى دارند که از شما دفع زیان کنند و نه آنکه بلایى را از شما بگردانند. این آیه ظاهرا هنگامى نازل شده است که مشرکان هفت سال دچار قحطى شده بودند 44 و مخاطب آن نیز فرشته‏پرستان و همچنین یهودیان و مسیحیانى بودند که عزیر و حضرت عیسى را خدا مى‏دانستند. 45 در موارد دیگر همین درخواست به گونه‏هاى دیگر مطرح شده است:

         ـ «إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» (اعراف: 194)؛ کسانى را که به جاى خدا مى‏خوانید، بندگانى امثال شما هستند. پس آنها را در گرفتارى‏ها بخوانید، اگر راست مى‏گویید باید شما را اجابت کنند.

         ـ «وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلآ أَنفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ» (اعراف: 197)؛ کسانى را که به جاى او مى‏خوانید، نمى‏توانند شما را یارى کنند و نه خویشتن را یارى دهند.

         ـ «... وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ» (فاطر: 13)؛ کسانى را که بجز او مى‏خوانید، مالک پوست هسته خرمایى هم نیستند.

         در این آیات (تدعون) به معناى عبادت است و تعبیر «عباد أمثالکم» اگر به معناى ظاهرى باشد، منحصر به معبودهایى همانند فرشته و جن و احیانا پیامبران مى‏شود. چنان‏که ممکن است مخاطب آیه منحصرا فرشته‏پرستان باشد. 46 اگر مراد تمامى بت‏ها باشد باید «عباد» به معناى «مملوک» گرفته شود. 47 یا تأویل شود به اینکه تعبیر به عباد در مورد بت‏هاى سنگى و چوبى، براساس معتقدات خود آنها، به کار رفته است، که بت‏ها را داراى عقل و فهم مى‏دانستند. یا اینکه چنین تعبیرى از باب استهزا به کار رفته است؛ اشاره به اینکه اگر بر فرض بت‏هاى شما فهم داشته باشند در نهایت آنها نیز همانند شما بندگان خدا هستند نه اینکه برتر از شما باشند تا آنان را معبود و خداى خود قرار دهید، 48 حال آنکه نه تنها آنها نمى‏توانند به شما کمک کنند، بلکه در دفع مشکلات خودشان نیز عاجزند. پس دلیلى بر پرستش آنها وجود ندارد؛ 49 بخصوص آنکه آنهایى را که شما شریک خداوند قرار داده‏اید مالک هیچ چیزى حتى به اندازه پوسته نازک هسته خرما نیستند.

         د. شرک عبادى

    ظاهرا شرک در عبادت شایع‏ترین و عام‏ترین نوع شرک مشرکان بوده است که با وجود اعتقاد به خداوند یکتا به عنوان رب و خالق، در مقام عبادت به پرستش غیر خدا رو آورده بودند؛ به این تصور که از این راه به خداوند یکتا نزدیکتر مى‏شوند: «وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى» (زمر: 3)؛ آنانى که غیر خدا را اولیا و سرپرست خود گرفته‏اند مى‏گویند ما آنها را نمى‏پرستیم مگر براى اینکه ما را به درگاه خداوند نزدیک گردانند.

         این نوع شرک آنان در پرستش فرشته نیز صریحا در آیاتى از قرآن بیان شده است: «وَجَعَلُوا الْمَلَائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ وَقَالُوا لَوْ شَاء الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ» (زخرف: 19ـ20)؛ مشرکان فرشتگان را که خود، بندگان رحمان‏اند، دختران خدا مى‏خوانند. آیا در هنگام خلقت آنان حضور داشتند؟ گواهى آنان به زودى در نامه اعمالشان نوشته مى‏شود و بر آن مؤاخذه خواهند شد. و مشرکان مى‏گویند: «اگر خداى رحمان نمى‏خواست ما آنها را نمى‏پرستیدیم»، گفتار آنها از روى علم نیست، بلکه به پندار باطل خویش سخن مى‏گویند.

         سپس در ادامه آمده است: آیا به آنان پیش از آن قرآن کتابى داده‏ایم که بدان تمسک مى‏جویند؟ نه، بلکه گفتند: «ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و ما هم با بر طبق رفتار آنان، عمل مى‏کنیم.»

         آنها ضمن اقرار به پرستش فرشتگان، عملشان را نیز به اراده خداوند مستند مى‏کردند و مى‏گفتند اگر خداوند نمى‏خواست مى‏توانست ما را از پرستش فرشتگان و سایر معبودها باز دارد؛ «چراکه تخلف مراد خداوند از اراده‏اش محال است پس نبودن چنین اراده‏اى دلیل بر اذن خداوند به پرستش آنان است؛ بنابراین، خداوند از پرستش موجوداتى همانند فرشتگان ناراضى نیست.» 50 ولى خداوند با تعبیر «ما لهم بذلک من علم» ادعاى آنان را بى‏اساس مى‏داند؛ به این معنا که تخلف مراد از اراده، تنها در اراده تکوینى محال است نه تشریعى، و خداوند تکوینا چنین اراده‏اى نکرده است وگرنه اختیار انسان سلب مى‏شد. بلى تشریعا از آنها خواسته است که جز خداى یکتا کسى را نپرستند و شریک وى قرار ندهند، ولى اراده تشریعى امر اعتبارى غیر حقیقى است که براى بیان شرایع و تکالیف مولوى بیان مى‏شود و تخلف از آن محال نیست. 51

        آنها اعتقادات انحرافى خود را  با ادعاى پیروى از پدران و گذشتگان خود نیز توجیه مى‏کردند، چنان‏که عادت همیشگى مشرکان و مترفین است که هرکار ناپسندى را به پیروى کورکورانه از گذشتگان‏شان نسبت مى‏دهند. 52

        دست‏یابى به شفاعت و نزدیک شدن به خداوند از انگیزه‏هاى مهم شرک عبادى مشرکان بود 53 که منحصر به پرستش فرشتگان نبوده، بلکه در تمام گونه‏هاى شرک آنان وجود داشته است؛ 54 چنان‏که قریش مى‏گفتند چون ما قادر به عبادت خداوند نیستیم بت‏ها را مى‏پرستیم تا واسطه قرب ما به خداوند باشند. 55 نکته مهم اینکه شفاعت و قربى که مشرکان از معبودهاى خود آرزو داشتند، ظاهرا براى نجات از عذاب آخرت نبوده است، بلکه مى‏خواستند آنها نزد خدا واسطه بشوند تا به آسایش دنیایى دست یابند؛ چراکه آنها به معاد و حشر و نشر باور نداشتند تا به سبب ترس از عذاب آخرت به شفاعت فرشتگان و سایر معبودهاى خود متوسل شوند. 56 غافل از آنکه تمام امور در تحت اراده الهى است و خداوند باید به فرشتگان اجازه شفاعت و رضایت دهد که از چه کسانى شفاعت کند. 57 روشن است که به هیچ‏وجه اجازه داده نمى‏شود تا آنها کسانى را شفاعت نمایند که دستورهاى الهى را نادیده گرفته و مخلوقات خداوند را شریک وى قرار داده‏اند و حتى به خداوند یکتا کفر ورزیده و خدایان دیگرى برگزیده‏اند. 58

        البته این احتمال در صورتى صحیح است که تمام مشرکان را منکران مبدأ و معاد نیز بدانیم و حال آنکه فقط دسته‏اى از اعراب جاهلى منکر مبدأ و معاد بودند.

         ه . شرک در رازقیت

    برخى به خداوند واحد به عنوان خالق و رب و معبود اعتقاد داشتند، ولى در اعطاى رزق عوامل دیگرى را نیز در کنار خداوند مؤثر مى‏دانستند. از جمله «فرشتگان را صفات و تعیّنات ذات مقدس خداوند مى‏دانستند و جهات خیر و سعادت عالم را به آنها مستند مى‏کردند و هر صفتى را به فرشته‏اى نسبت داده، متناسب با همان صفت آنها را مى‏پرستیدند؛ براى مثال خداى علم، خداى قدرت، خداى آسمان، خداى زمین، خداى نیکى، خداى دوستى و محبت و غیره.» 59 آنها ضمن آنکه فرشتگان را به عنوان مبدأ خیرات و جنیان را نیز براى در امان ماندن از شر و بدى‏شان مى‏پرستیدند، 60 براى آنان سهم خاصى نیز در زراعت و چارپایان و فرزندان خود در نظر گرفته بودند و کاهش و افزایش آنها را از سوى آنان مى‏دانستند. 61 مصداق بارز خیرات در نزد آنها نیز رزق و روزى و همچنین سلامت و آسایش و امنیت بود که باید براى تأمین آنها از فرشتگان کمک مى‏گرفتند.

         بنابراین، با آنکه مشرکان در آغاز انگیزه‏هاى دیگرى ـ همانند شفاعت ـ از پرستش فرشتگان و موجودات دیگر داشتند، ولى در نهایت بسیارى از انگیزه‏هاى اصلى پوشیده ماند و تمثال فرشتگان، همانند تمثال بزرگانشان، براى پرستش موضوعیت یافتند.

    گستره فرشته‏پرستى

    بیشتر نویسندگان معتقدند دامنه فرشته‏پرستى محدود به قبایل خاصى از عرب‏هاى جزیره‏العرب بوده است. از جمله صابئین، که بیشتر یا تمام مفسران از عامه و خاصه به فرشته‏پرستى آنها اشاره کرده‏اند. 62 برخى نیز تنها، فرقه‏اى از صابئین را فرشته‏پرست دانسته‏اند. 63 همچنین، «بنو مُلَیح» از قبیله بنوخزاعه نیز چنین عقیده‏اى داشته‏اند. 64 همین‏ها بودند که در حقیقت جن را مى‏پرستیدند به گمان اینکه جنیان نزد آنها ظاهر مى‏شوند و مى‏پنداشتند آنها همان فرشتگان و دختران الهى‏اند 65 یا اینکه آنها در واقع جن و فرشته را از یک جنس مى‏دانستند و تصور مى‏کردند که فرشتگان نیز صنف برترى از جنیان‏اند 66 از برخى حنفا (یعنى پیروان دین حنیف ابراهیم) و همچنین از قبیله قریش نیز در زمره کسانى یاد شده‏اند که فرشتگان را به عنوان دختران خداوند مى‏پرستیدند. 67 چنان‏که در آیه «وَلاَ یَأْمُرَکُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِکَةَ وَالنِّبِیِّیْنَ أَرْبَابا...»(آل‏عمران: 80)، «لایأمرکم» به معناى نهى آمده است؛ به این معنا که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله قریش را از عبادت ملائکه نهى مى‏کرد. 68 همچنین هنگامى که این آیه نازل شد: «إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» (انبیا: 98)؛ شما با معبودهایتان اهل جهنم هستید. کفار مکه ناراحت شدند و به محاجه با پیامبر برخاستند و گفتند اگر حرف شما درست باشد پس باید فرشتگان نیز اهل جهنم باشند؛ چراکه ما آنها را نیز مى‏پرستیم، و در پاسخ آیات بعدى نازل شد: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ.» (انبیا: 101ـ102) 69 همچنین نقل شده است پس از فتح مکه وقتى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهوارد کعبه شد تا بت‏ها را از بین ببرد، تمثال‏هایى از فرشتگان را نیز در کنار سایر معبودها دید. 70 برخى نیز بدون نام بردن از قبیله خاص، عرب‏هاى آن زمان را به چند گروه تقسیم کرده‏اند که فقط فرقه‏اى از آنها فرشته را به عنوان دختران خداوند مى‏پرستیده‏اند. 71 در مواردى نیز از فرشته‏پرستان به اهل شرک تعبیر شده است. 72 اما کمتر کسى به گسترده بودن این نوع پرستش میان تمام عرب‏ها تصریح کرده است، و تنها در تفسیر آیه مذکور «وَلاَ یَأْمُرَکُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِکَةَ وَالنِّبِیِّیْنَ أَرْبَابا...» برخى گفته‏اند علت اینکه از میان معبودهاى آنان، تنها نام پیامبران و فرشتگان آمده، این است که بسیارى از مردم آنها را مى‏پرستیدند. 73 البته خطابات قرآنى نیز درباره فرشته‏پرستى عام و نوع برخورد قرآن با این تفکر نیز بسیار جدى و کوبنده است. از این‏رو محدود کردن این عقیده به قبیله خاصى مشکل است. ضمن آنکه مخاطب اصلى و مستقیم آیات قرآن در عصر نزول وحى، نوع شرک موجود در جزیره‏العرب و آن هم بیشتر در میان مردم مکه و مدینه و مناطق نزدیک به آن بوده است، پس نمى‏توان این نوع شرک را تنها به صابئین اختصاص داد؛ زیرا صابئین بیشتر در نقاط دوردست آن زمان همانند عراق و جاهاى دیگر ساکن بوده‏اند. 74 آنان عقاید خود را نیز تا حد امکان ابراز نمى‏کردند؛ از همین‏رو پى‏بردن به اعتقادات اصلى صابئین بسیار مشکل است. 75 ضمن آنکه درباره معتقدات صابئین احتمالات دیگرى، غیر از فرشته‏پرستى، نیز مطرح است، از جمله اینکه آنها ستاره‏پرست 76 یا فرقه‏اى از مسیحیان بوده‏اند. 77 در این صورت، ممکن است فرشته‏پرستى آنها در حقیقت به همان اعتقاد مسیحیان به تقدیس روح‏القدس اشاره داشته باشد. 78

        مهم‏تر آنکه در تفسیر تمام یا بیشتر آیات مربوط به مشرکان، فرشتگان از اولین و بارزترین مصداق شرک آنان شمرده شده است. همه اینها شاهد روشنى است بر اینکه فرشته‏پرستى در میان مشرکان جزیره‏العرب و حداقل در میان بسیارى از آنها به صورت گسترده مطرح بوده است وگرنه قرآن نیز این همه گسترده از آن نام نمى‏برد و به مبارزه با آن نمى‏پرداخت؛ زیرا در شیوه تبلیغى قرآن، انحرافاتى که مردم با آن زیاد درگیر نیستند یا از آن شناختى ندارند، کمتر مطرح مى‏گردد و بیشتر موضوعاتى طرح مى‏شود که فرهنگ درست جامعه را تهدید کند و از انحرافات فکرى و رفتارى جدى به شمار رود. براین اساس، بعید نیست که فرشته‏پرستى میان آنان امر شایعى بوده باشد.

     موضع قرآن کریم درباره فرشته‏پرستى عرب‏هاى جاهلى

    اندیشه تقدیس و پرستش فرشتگان به عنوان فرزندان خداوند در آیات متعددى از قرآن کریم نکوهش شده است. از جمله در آیه‏اى ضمن نکوهش اعتقاد نادرست مشرکان در مورد فرشتگان و پیامبران، مى‏فرماید: «وَلاَ یَأْمُرَکُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِکَةَ وَالنِّبِیِّیْنَ أَرْبَابا أَیَأْمُرُکُم بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُسْلِمُونَ» (آل‏عمران: 80) هرگز خدا یا پیامبر به شما دستور نمى‏دهد که فرشتگان و پیامبران را خدایان خود قرار دهید، چگونه ممکن است شما را پس از آنکه اسلام را پذیرفته‏اید، به کفر بخواند؟!

         پیامبرى که نهایت تلاشش در جهت سوق دادن اندیشه‏هاى مردم از خلق به حق است و مى‏خواهد رضایت خالق را کسب کند، چگونه ممکن است مردم را از طاعت حق به سوى خود و بندگان دیگر خداوند سوق دهد؟! 79

        در شأن نزول آیه مذکور نقل شده است وقتى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اهل کتاب را به اسلام فراخواند، بزرگانى از مسیحیان نجران از پیامبر پرسیدند آیا از ما مى‏خواهى با پذیرش اسلام تو را خداى‏مان قرار دهیم و بپرستیم، همان‏گونه که مسیح را مى‏پرستیم؟ پیامبر فرمود: معاذاللّه من براى چنین هدفى مبعوث نشده‏ام. 80 در نقل دیگر آمده است شخصى به آن بزرگوار عرض کرد: همان‏گونه که ما تسلیم همدیگر مى‏شویم، تسلیم شما نیز مى‏شویم و اسلام مى‏آوریم، آیا در این صورت اجازه نداریم براى شما سجده نماییم؟ حضرت فرمودند: سجده تنها از آن خداوند است، ولى پیامبرتان را اکرام کنید و حقش را بشناسید. 81 همچنان‏که حضرت به مردم فرمود، مرا بالاتر از جایگاهم قرار ندهید، خداوند پیش از آنکه مرا به پیامبرى برگزیند بنده مطیعش قرار داد. 82 همین‏طور مردم را نهى مى‏کرد از اینکه بردگان خود را عبد و امه خطاب کنند یا بردگانشان آنان را رب و ارباب خود بدانند، بلکه در عوض بگویند: «فتاى و فتاتى، و سیدى.» 83

        خداوند تعالى در این آیه مبارکه، ضمن نابجا دانستن پرسش اهل کتاب و تقاضاى نادرست برخى دیگر، هرگونه درخواست تقدیس و پرستش غیر خداوند را از سوى پیامبران خود رد مى‏کند و پرستش فرشتگان در نزد مشرکان و تقدیس در حد الوهیت پیامبران در نزد اهل کتاب را مساوى با کفر مى‏داند.

         در نتیجه همان‏گونه که پیامبر آنان را از پرستش خود نهى مى‏کرد و اجازه نمى‏داد یکدیگر را رب و عبد خطاب کنند، از پرستش مخلوقات دیگرى همانند فرشته نیز آنها را بازمى‏داشت و در ردّ توجیهات نادرست مشرکان میفرمود: «قُلْ إِن کَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ» (زخرف: 81)؛ به مشرکان بگو اگر خداوند رحمان فرزند مى‏داشت من پیش از دیگران به پرستش او مى‏پرداختم. چراکه پیامبران الهى مطیع‏ترین بندگان خداوند هستند و اگر واقعا فرشتگان باید به عنوان فرزندان خداوند پرستش شوند، پس سفیران الهى حتما زودتر از دیگران از قضیه باخبر مى‏شدند و به پرستش و احترام آنان مى‏پرداختند. در حالى که آنها علم قطعى دارند که این نسبت‏ها خلاف واقع است و این خود دلیل روشنى بر بى‏اساس بودن اعتقادات شماست. 84

         همچنین در خصوص بى‏پایه دانستن رابطه نسبى فرشتگان با خداوند، در آیاتى خطاب به پیامبر آمده است: «از مشرکان بپرس که آیا خداوند فرزندان دختر دارد و شما فرزندان پسر دارید؟ یا آن وقت که ما فرشتگان را آفریدیم آنها حاضر بودند و دیدند که ما آنها را به صورت زن آفریدیم؟ بدان که اینان از جهل خود بر خداوند دروغ مى‏بندند و مى‏گویند خداوند داراى فرزند است؛ در حالى که قطعا آنان دروغ مى‏گویند. آیا خداوند دختران را بر پسران برگزید؟ چرا این‏گونه جاهلانه حکم مى‏کنید. آیا باز متذکر نمى‏شوید؟! یا آنکه براى تأیید نظر خود دلیل روشنى دارید؟ اگر راست مى‏گویید آن دلیل و برهانتان را بیاورید.» 85

        در موارد دیگر خطاب به مشرکان مى‏فرماید:

         ـ «أَفَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلآئِکَةِ إِنَاثا إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِیما» (اسراء: 40)؛ آیا خداوند براى شما فرزندان پسر را برگزید و فرشتگان را دختران خویش قرار داد؟! حقیقتا این رأى و گفتار شما درباره خداوند افترا و گناه بزرگى است.

         ـ «أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَى تِلْکَ إِذا قِسْمَةٌ ضِیزَى» (نجم: 21ـ22)؛ آیا شما را پسر و خدا را دختر است؟ این تقسیم غیرعادلانه است.

         ـ «لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدا لَّاصْطَفَى مِمَّا یَخْلُقُ مَا یَشَاء سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (زمر: 4)؛ اگر خدا مى‏خواست فرزندى اختیار کند، یقینا هرکه را از مخلوقاتش مى‏خواست مى‏توانست برگزیند. و نیازى نبود که شما فرزند خدا را به دلخواه خود ـ آن‏هم به اعتقاد شما از میان موجودات ضعیف و حقیر ـ برگزینید. ولى «چگونه ممکن است خداوند فرزند داشته باشد و حال آنکه براى او جفتى نیست و همه چیز را او آفریده است... .» 86

        و در آیات دیگر مى‏فرماید: «مشرکان براى خداوند از میان بندگان همانند فرشتگان کسانى را جزء وجود او قرار دادند... . آیا خداوند از مخلوقات خود دختران را براى خود برگزید و امتیاز پسر داشتن را به شما داد و حال آنکه هرگاه به یکى از مشرکان، بشارت تولّد دخترى را که به خداوند نسبت داده‏اند بدهند، و به او خبر دهند که همسرش برایش دختر آورده است، صورتش از خشم سیاه مى‏شود در حالى که بسیار تلاش مى‏کند خشم خود را فرو ببرد. آیا کسى که به زیب و زیور پرورده مى‏شود زنان دختران و در خصومت از حفظ حقوق خود عاجز است چنین کسى شایسته فرزندى خداست ؟» 87

        این آیات و آیات دیگرى مشابه آن، به سنت جاهلانه حاکم بر آن عصر اشاره دارد که جنس زن را پست و بى‏ارزش مى‏دانستند و تولد دختر مایه ننگ خانواده بود تا اندازه‏اى که وقتى از به دنیا آمدن دخترى با خبر مى‏شدند آثار خشم بر صورت و عرق شرم بر پیشانى‏شان آشکار مى‏گردید و درصدد برمى‏آمدند به هر نحو ممکن این موجود نامیمون را با زنده به گور کردن از میان خود بردارند. 88 با وجود داشتنِ چنین طرز فکرى درباره جنس مؤنث، فرشتگان را که موجودات مقدس مى‏دانستند، دختران خدا قرار داده بودند و آنها را مى‏پرستیدند.

         قرآن کریم از راه جدال احسن، بى‏پایه بودن اعتقاد آنها را در همین نکته مى‏داند که اگر دختر داشتن عیب است، در قدم اول در حق خداوند باید منتفى باشد، و اگر عیب نیست پس چرا خودتان از آنها نفرت دارید؟! پس با اعتقاد به اینکه پسر برتر از دختر است و دختر هیچ ارزش ندارد، عادلانه نیست که شما پسران را به دلخواه براى خودتان برگزینید و دختران را از آن خداوند بدانید. 89 قطعا این سخنان شما از روى درک و فهم قطعى نیست، بلکه حتى گمان کافى نیز ندارید و صرفا از هوا و هوس خود پیروى و تصور مى‏کنید خداوند فرزند دختر دارد. 90

        با این بیان، ضمن آنکه از خداوند تعالى نفى ولد مى‏شود، نامیمون بودن دختر در نزد آنها نیز سنت جاهلانه و اعتقاد بى‏پایه و فاقد دلیل معتبر شناخته مى‏شود.

    نتیجه‏گیرى

    اعراب جاهلى نسبت به فرشتگان الهى اعتقادات مشرکانه‏اى داشتند، از جمله اینکه:

         1. مشرکان عصر جاهلیت فرشتگان را دختران خدا مى‏دانستند و معتقد بودند این دختران حاصل ازدواج واقعى خداوند تعالى با جنیان است؛ از همین‏رو آنان را شایسته تقدیس مى‏دانستند و به عنوان شریکان خداوند در خلق و تدبیر عالم و وسیله رسیدن به سعادت مادى و معنوى به پرستش آنها رو آورده بودند و با عبادت آنها شفاعت و قرب الهى را آرزو مى‏کردند.

         2. در آن زمان تنها مشرکان به قداست الوهى فرشتگان معتقد نبودند، بلکه پیروان برخى ادیان، از جمله مسیحیان نیز به وجود روح‏القدس به عنوان یکى از اقنوم‏هاى سه‏گانه مورد ستایش و پرستش اعتقاد داشتند.

         3. در قرآن نیز از جهات گوناگون بر بى‏پایه بودن این عقیده اشاره شده است و نه تنها التزام به پرستش فرشتگان، بلکه هرنوع تقدیس غلوآمیز و در حد پرستش مخلوقات برتر الهى همانند فرشتگان و پیامبران، مساوى با کفر دانسته شده است.


    • منابع
      • ـ آلوسى، سیدمحمود، تفسیر آلوسى، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ ـــــ ، روح‏المعانى، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ ابن‏تیمیه، مجموع فتاوى، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ ابن‏جوزى، ابوالفرج، زادالمسیر، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ ابن‏حزم، الاحکام فى اصول‏القرآن، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ ابن‏حیان، تفسیر بحرالمحیط، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ ابن عادل، تفسیر اللباب، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ ابن عاشور، التحریر و التنویر، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ ابن‏کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایة، بیروت، داراحیاء التراث‏العربى، 1408ق.
      • ـ ابن‏کثیر، ابوالفداء، تفسیر القرآن‏العظیم، ط. الثانیه، بى‏جا، دارالطیبه، 1420ق.
      • ـ ـــــ ، السیره‏النبویة، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ ابن‏هشام، سیره‏النبى، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ ابوحاتم، تفسیر القرآن العظیم، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ بارینگتون وارد، سیمون و دیگران، مقدمه‏اى بر شناخت مسیحیت، ترجمه همایون همتى، تهران، نقش جهان، 1379.
      • ـ بغوى، حسین‏بن مسعود، معالم‏التنزیل، ط. الرابعة، بى‏جا، دارالطیبه، 1417ق.
      • ـ بیضاوى، عبداللّه‏بن عمر، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ خازن، على، لباب‏التأویل فى معانى‏التنزیل، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ رازى، فخر، مفاتیح‏الغیب، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ رعینى، حطاب، مواهب الجلیل، تحقیق زکریا عمیرات، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1416ق.
      • ـ زمخشرى، محمودبن عمر، الکشّاف، تهران، آفتاب، 1373.
      • ـ زیبایى‏نژاد، محمد، مسیحیت‏شناسى مقایسه‏اى، تهران، سروش، 1382.
      • ـ شایگان، داریوش، ادیان و مکتب‏هاى فلسفى هند، چ سوم، تهران، مرکز ایرانى مطالعه فرهنگ‏ها، 1362.
      • ـ شوکانى، محمّدبن على، فتح‏القدیر، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ صنعانى، ابى‏بکر عبدالرزاق، المصنف، بى‏جا، المجلس العلمى، بى‏تا.
      • ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان، قم، جامعه مدرسین، بى‏تا.
      •  ـ طبرسى، فضل‏بن حسن، مجمع‏البیان، بیروت، اعلمى، 1415ق.
      • ـ طبرى، محمّدبن جریر، جامع‏البیان، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
      • ـ طنطاوى، سیدمحمد، الوسیط، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ طوسى، محمّدبن حسن، التبیان، تهران، مکتب الاعلام الاسلامى، 1409ق.
      • ـ علوى، میر سیداحمد، مصقل صفا در نقد کلام مسیحیت، قم، امیر، 1415ق.
      • ـ على، جواد، المفصل فى تاریخ‏الغرب قبل‏الاسلام، بیروت، دارالعلم، 1976م.
      • ـ قرطبى، احمدبن محمد، تفسیر قرطبى، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ قطب، سیدمحمّد، فى ظلال‏القرآن، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ قمى، على‏بن ابراهیم، تفسیر قمى، ط. الثالثه، قم، دارالکتب، 1404ق.
      • ـ فیض کاشانى، ملّامحسن، تفسیر اصفى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1378.
      • ـ ـــــ ، تفسیر صافى، چ دوم، تهران، مکتبة الصدر، 1416ق.
      • ـ ماجه، على‏بن، حاشیه‏السندى، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
      • ـ مشهدى، میرزامحمد، تفسیر کنزالدقائق، قم، جامعه مدرسین، 1407ق.
      • ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1387.
      • ـ واحدى نیشابورى، على‏بن احمد، اسباب نزول‏الایات، نرم‏افزار المکتبه‏الشاملة.
      • ـ یوسفى غروى، محمّدهادى، موسوعه‏التاریخ الاسلامى، قم، مجمع الفکرالاسلامى، 1417ق.

    • پى نوشت ها

      -1 کارشناس ارشد دین‏شناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. دریافت: 1/12/88 ـ پذیرش: 11/6/89.

       mt_rafei2007@yahoo.com

      1 ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، ج 3، ص 193؛ حسین‏بن مسعود بغوى، معالم‏التنزیل، ج 2، ص 288.

      2 ـ ر.ک: فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 4، ص 224؛ ر.ک: محمّدبن على شوکانى، فتح‏القدیر، ج 4، ص 331.

      3 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 274ـ277؛ ج 18، ص 89ـ93؛ ج 19، ص 38ـ40.

      4 ـ جواد على، المفصل فى تاریخ‏العرب قبل‏الاسلام، ج 6، ص 44، 709ـ710، 737ـ739؛ ج 9، ص 829ـ830.

      5 ـ ص 53 و 58.

      6 ـ ر.ک. جواد على، همان، ج 6، ص 71 و 739.

      7 ـ ر.ک: جواد على، همان، ج 6، ص 737.

      8 ـ همان، ج 9، ص 829ـ830.

      9 ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 19، ص 38.

      10 ـ ر.ک: محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 9، ص 142؛ عبداللّه‏بن عمر بیضاوى، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، ج 15، ص 160؛ سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 18، ص 90.

      11 ـ ر.ک: محمود آلوسى، تفسیر آلوسى، ج 18، ص 385؛ فخر رازى، مفاتیح‏الغیب، ج 13، ص 484؛ سید قطب، فى ظلال‏القرآن، ج 8، ص 116.

      12 ـ ر.ک: على‏بن ماجه، حاشیه‏السندى، ج 1، ص 40.

      13 ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 19، ص 36.

      14 ـ ر.ک: محمّدباقر مجلسى، همان، ج 9، ص 157.

      15 ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 11، ص 175.

      16 ـ ر.ک: مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 26، ص 597ـ598؛ ابن تیمیه، مجموع فتاوى، ج 4، ص 22.

      17 ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 275.

      18 ـ همان، ج 18، ص 90.

      19 ـ ر.ک: میر سیداحمد علوى، مصقل صفا در نقد کلام مسیحیت، ص 69؛ داریوش شایگان، ادیان و مکتب‏هاى فلسفى هند، ج 1، ص 248ـ249.

      20 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 274.

      21 ـ همان، ص 275.

      22 ـ ر.ک: مرتضى مطهّرى، همان، ج 26، ص 597ـ598.

      23 ـ ر.ک: سیمون بارینگتون وارد و دیگران، مقدمه‏اى بر شناخت مسیحیت، ترجمه همایون همتى، ص 129؛ محمدرضا زیبایى‏نژاد، مسیحیت‏شناسى مقایسه‏اى، ص 335.

      24 ـ ر.ک: بروج: 4ـ8؛ فضل‏بن حسن طبرسى، همان، ج 10، ص 310ـ318.

      25 ـ ر.ک: محمّدباقر مجلسى، همان، ج 9، ص 90 و 141ـ142.

      26 ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 275.

      27 ـ محمّدبن جریر طبرى، جامع‏البیان، ج 23، ص 129؛ جواد على، همان، ج 6، ص 709.

      28 ـ ر.ک: محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 23، ص 129؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 9، ص 142.

      29 ـ سبأ: 40ـ41.

      30 ـ ر.ک: محمّدبن حسن طوسى، التبیان، ج 8، ص 403؛ سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 16، ص 385ـ386.

      31 ـ ر.ک: فضل‏بن حسن طبرسى، همان، ج 3، ص 194؛ ج 8، ص 224؛ حسین‏بن مسعود بغوى، تفسیر البغوى، ج 6، ص 404.

      32 ـ ر.ک: ابوالفرج ابن‏جوزى، زادالمسیر، ج 6، ص 240.

      33 ـ ابوالفداء ابن‏کثیر، تفسیر القرآن‏العظیم، ج 3، ص 550.

      34 ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 16، ص 386.

      35 ـ ر.ک: ابن حزم، الاحکام فى اصول‏القرآن، ج 1، ص 83.

      36 ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 7، ص 156.

      37 ـ محمّدبن على شوکانى، همان، ج 4، ص 331.

      38 ـ ر.ک: جواد على، همان، ج 6، ص 709ـ710.

      39 ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 11، ص 175.

      40 ـ ر.ک: سید قطب، همان، ج 8، ص 116.

      41 ـ عنکبوت: 61ـ63.

      42 ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 13، ص 327.

      43 ـ همان، ج 13، ص 327.

      44 ـ ر.ک: ابوالفرج ابن‏جوزى، همان، ص 1153.

      45 ـ ر.ک: محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 17، ص 471.

      46 ـ ر.ک: ابن عادل، تفسیراللباب، ج 8، ص 92.

      47 ـ حسین‏بن مسعود بغوى، تفسیر بغوى، ج 3، ص 315؛ ابن عادل، تفسیر اللباب، ص 92.

      48 ـ ر.ک: ابن عادل، همان، ص 92.

      49 ـ ر.ک: على خازن، لباب التأویل فى معانى‏التنزیل، ج 3، ص 145.

      50 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 18، ص 91؛ ر.ک: ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 13، ص 190.

      51 ـ همان، ص 92.

      52 ـ زخرف: 21ـ23؛ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 18، ص 92.

      53 ـ زمر: 3.

      54 ـ ر.ک: محمّدهادى یوسفى غروى، موسوعة التاریخ‏الاسلامى، ج 1، ص 120.

      55 ـ ر.ک: على‏بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ج 1، ص 310.

      56 ـ محمّدهادى یوسفى، همان، ص 120.

      57 ـ ر.ک: نجم: 26.

      58 ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 19، ص 40.

      59 ـ همان، ج 11، ص 175.

      60 ـ ر.ک: همان، ج 13، ص 325؛ سید قطب، همان، ج 16، ص 386.

      61 ـ ر.ک: سید قطب، همان، ج 8، ص 116.

      62 ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 3، ص 277؛ ابى‏بکر عبدالرزاق صنعانى، المصنف، ج 6، ص 124.

      63 ـ ر.ک: محمود آلوسى، روح‏المعانى، ج 13، ص 25.

      64 ـ ر.ک: على‏بن احمد واحدى نیشابورى، اسباب نزول‏الایات، ص 206؛ ابن‏جوزى، همان، ج 5، ص 271؛ محمود آلوسى، روح‏المعانى، ج 18، ص 385.

      65 ـ ر.ک: محمّدبن احمد قرطبى، تفسیر قرطبى، ج 14، ص 309.

      66 ـ ر.ک: جواد على، همان، ج 6، ص 709ـ710؛ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 15، ص 72.

      67 ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 3، ص 277؛ ابن‏هشام، سیره‏النبى، ج 1، ص 197؛ على‏بن ابراهیم قمى، همان، ج 1، ص 310.

      68 ـ ر.ک: ابن حیان، تفسیر بحرالمحیط، ج 3، ص 298؛ فخر رازى، همان، ج 4، ص 274.

      69 ـ نیز، ر.ک: محمدبن جریر طبرى، همان، ج 17، ص 127ـ128؛ ابن هشام، همان، ج 1، ص 240؛ ابن کثیر، السیره‏النبویة، ج 2، ص 53.

      70 ـ ر.ک: ابن هشام، همان، ج 4، ص 870.

      71 ـ ر.ک: ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 238.

      72 ـ ر.ک: ابن ابى‏حاتم رازى، تفسیرالقرآن العظیم، ج 9، ص 167.

      73 ـ ر.ک: سیدمحمد طنطاوى، الوسیط، ج 1، ص 657.

      74 ـ ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن‏العظیم، ج 1، ص 286؛ ج 3، ص 156.

      75 ـ ر.ک: سیدمحمد طنطاوى، همان، ج 1، ص 1323.

      76 ـ ر.ک: حطاب رعینى، مواهب‏الجلیل، تحقیق زکریا عمیرات، ج 4، ص 313.

      77 ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 3، ص 277.

      78 ـ ر.ک: همان.

      79 ـ ر.ک: فخر رازى، همان، ج 4، ص 274.

      80 ـ ر.ک: فضل‏بن حسن طبرسى، همان، ج 1، ص 302ـ303؛ فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 1، ص 158؛ همو، تفسیر اصفى، ج 1، ص 350؛ میرزا محمد مشهدى، تفسیر کنزالدقائق، ج 2، ص 136.

      81 ـ ر.ک: محمودبن عمر زمخشرى، الکشّاف، ج 1، ص 290.

      82 ـ ر.ک: میرزامحمد مشهدى، همان، ص 137.

      83 ـ ر.ک: محمّدبن احمد قرطبى، همان، ج 4، ص 124.

      84 ـ ر.ک: سید قطب، همان، ج 6، ص 368.

      85 ـ صافات: 149ـ157.

      86 ـ انعام: 101.

      87 ـ زخرف: 15ـ18.

      88 ـ ر.ک: نحل: 58ـ59.

      89 ـ ر.ک: نجم: 21؛ سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 277.

      90 ـ نجم: 28؛ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 19، ص 40.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رفیعی، محمدطاهر.(1389) فرشته ‏پرستى عرب‏هاى جاهلى. ماهنامه معرفت، 19(9)، 119-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدطاهر رفیعی."فرشته ‏پرستى عرب‏هاى جاهلى". ماهنامه معرفت، 19، 9، 1389، 119-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رفیعی، محمدطاهر.(1389) 'فرشته ‏پرستى عرب‏هاى جاهلى'، ماهنامه معرفت، 19(9), pp. 119-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رفیعی، محمدطاهر. فرشته ‏پرستى عرب‏هاى جاهلى. معرفت، 19, 1389؛ 19(9): 119-