گستره و نقش سازنده خوف و رجاء در زندگى
Article data in English (انگلیسی)
چکیده
«خوف» و «رجاء» دو عامل سرنوشتساز و نقشآفرین در زندگى انسان است. در آموزههاى دینى اسلام، «ترس» از عقوبت و گرفتار آمدن به غضب الهى و «رجاء» و امید به رحمت بیکران او، هر دو، مورد توجه قرار گرفتهاند و بر ضرورت حفظ تعادل میان آنها تأکید شده است. مؤلف محترم در این مبحث با استفاده از آیات الهى و روایات اهلبیت علیهمالسلام به ذکر مصادیق عدم تعادل در این زمینه مىپردازد و در این زمینه به «استدراج» اشاره مىفرماید. بر این اساس، افراط در امید به خداوند موجب احساس ایمنى از عذاب خدا مىشود و شخص با غرق شدن در لذتهاى دنیوى از بندگى و یاد آخرت باز مىماند. از سوى دیگر، افراط در ترس و خوف موجب یأس از رحمت الهى خواهد شد. مراتب خوف و رجا به تناسب مراتب وجودى بندگان متفاوت است، ولى آنچه مسلّم است این حقیقت است که امید به رحمت الهى بدون انجام عمل مناسب نوعى خودفریبى است.
کلیدواژهها: خوف، رجاء، ترس، امید، اولیاء الهى، استدراج، مراتب خوف و رجاء، رحمت الهى، عمل
.
سنت استدراج پیامد استکبار و سرپیچى از خدا
عامل خوف و رجا در همه کارهاى اختیارى دنیوى و اخروى نقشآفرین و تأثیرگذار است و انسان هر کار اختیارى عقلایى و حسابشده را به امید رسیدن به خیر و نفع و یا از ترس ضرر و خطر انجام مىدهد. مؤمنان به اندازه معرفتشان به توحید و بخصوص توحید افعالى مىکوشند که امید و ترسشان جهت الهى پیدا کند. آنان به امید کسب ثواب و پاداش الهى و آمرزش گناهان و... بهرهمندى از توفیقات الهى، به کارهاى دنیوى و اخروى مىپردازند. همچنین از ترس آنکه دچار غضب و خشم الهى گردند و خداوند در دنیا نعمتهایى را از آنها بازستاند و در آخرت به عذاب گرفتارشان گرداند، کارهایى را انجام مىدهند. البته برخى که به مراتب عالى ایمان و تقرب به خدا رهیافتهاند، بیش از هر چیز، از اینکه از لقا و جوار الهى محروم گردند، بیمناک هستند.
یکى از امورى که انسان سخت باید از آن بیمناک باشد، گرفتار شدن به سنت استدراج الهى است. براساس این سنت، خداوند به کافران و گنهکارانى که از طغیان و گناه دست برنمىدارند و هدایت و موعظه در آنان اثرى نمىبخشد، مهلت مىدهد تا بر گناه خود بیفزایند تا به عذاب ابدى خداوند گرفتار شوند. بر اساس این سنت الهى، گاهى نعمتهاى ظاهرى و مال فراوانى در اختیار گنهکاران قرار مىگیرد و پیوسته بر آنها افزوده مىشود و چه بسا این پندار در آنها پدید مىآید که آن امکانات، وسایل رفاه، آسایش و لذتجویى به پاس شایستگى آنان فزونى یافته است. در حالى که خداوند بدینوسیله آنان را غرق گناه و غفلت مىگرداند تا بار گناه خود را سنگین گردانند و در نهایت با عذابى سخت و خوارکننده مواجه شوند. توضیح آنکه وقتى بندگان قدر نعمتهاى الهى را نمىدانند و ناسپاسى مىکنند، براى اینکه متنبه و بیدار شوند خدا در همین دنیا آنان را کیفر مىدهد و با بلا و گرفتارى مواجه مىگرداند. از اینرو، خداوند در دو آیه قرآن مىفرماید که ما
وقتى بر قومى پیامبرى مىفرستیم، آنها را به سختىها و بلاها گرفتار مىسازیم تا راه توبه و تضرع به درگاه الهى را پیش گیرند. در آیه اول خداوند مىفرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِن قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» (انعام: 42)؛ و بهراستى [پیامبرانى] به سوى امتهاى پیش از تو فرستادیم و آنان را به تنگى و سختى و رنج و گزند بگرفتیم تا مگر زارى کنند.
در آیه دوم خداوند مىفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَّبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ» (اعراف: 94)؛ و ما هیچ پیامبرى را در هیچ آبادى و شهرى نفرستادیم، مگر آنکه مردم آن را به سختى و تنگى و رنج گرفتار کردیم تا شاید زارى کنند.
اما برخى از مردم حکمت سختىها و گرفتارىها را درنیافتند و به جهت قساوت قلب، راه انحراف و گمراهى پیش گرفتند و متنبه و بیدار نگشتند. در نتیجه، به تضرع و زارى به درگاه خدا و پیروى از فرستادگان او نپرداختند. وقتى گوشمالى و کیفر الهى در آنها اثر نبخشید و آنان کماکان در غفلت و سرپیچى از حق باقى ماندند، خداوند سنت مهلت و استدراج را براى آنان رقم زد. در پى این سنت الهى، کمکم بر نعمتها و اموال آنان افزوده شد؛ چنان غرق نعمتهاى ظاهرى دنیا و وسایل رفاه و خوشگذرانى گشتند که پنداشتند از عذاب الهى مصون هستند و پیش خود گفتند اگر وعده انبیا راست بود ما باید عذاب مىشدیم، نه اینکه اینهمه نعمت در اختیارمان قرار گیرد. خداوند درباره قساوت و سرپیچى از حق و پىآمدن سنت استدراج مىفرماید: «فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُبْلِسُونَ» (انعام: 43ـ44)؛ پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنها رسید زارى نکردند؟ ولى دلهایشان سخت شد و شیطان کارهاشان را در نظرشان بیاراست. پس چون آنچه را بدان پند داده شدند فراموش کردند؛ درهاى همهچیز را بر آنان بگشودیم تا چون بدانچه داده شدند شادمان گشتند ناگهان بگرفتیمشان، پس همان دم[از نجات و رحمت] نومید شدند.
در آیه دیگر خداوند در اینباره که مهلت و فرصتى که در اختیار کافران قرار گرفته به سود آنان نیست، بلکه براى آن است که به گناه خود بیفزایند تا سرانجام با عذابى سخت مواجه گردند مىفرماید: «وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْما وَلَهْمُ عَذَابٌ مُهِینٌ» (آلعمران: 178)؛وکسانىکهکافرشدندمپندارند مهلتىکهبهآنانمىدهیمخیرآنهاست،همانامهلتشانمىدهیمتا بر گناهِ [خود] بیفزایند و آنان را عذابى است خوارکننده.
همچنین در آیات دیگر خداوند مىفرماید:«لاَ یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُواْ فِی الْبِلاَدِ مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ. لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نُزُلاً مِنْ عِندِاللّهِ وَمَا عِندَاللّهِ خَیْرٌ لِّلأَبْرَارِ»(آلعمران: 196ـ198)؛ رفتوآمدِ [سودجویى و کامیابى] کافران در شهرها تو را نفریبد، [این ]برخوردارى اندک است، پس جایگاهشان دوزخ است و بد آرامگاهى است. اما کسانى که از پروردگارشان پروا مىکنند ایشان را بهشتهایى است که از زیر [درختانِ] آنها جوىها روان است. در آنجا جاودانه باشند، پذیرایىاى است از نزد خدا و آنچه نزد خداست براى نیکوکاران بهتر است.
ضرورت وجود خوف و رجا و تعادل بین آنها در مؤمن
انسان صرفنظر از خوشىها و نعمتهاى دنیایى و امکاناتى که برایش فراهم است، باید نگران آخرت خود باشد و از آن بیم داشته باشد که مبادا گناهان او بخشوده نشود و گرفتار عذاب آخرت گردد. اگر مشاهده کرد که به موازات ارتکاب گناه نه فقط از نعمتهاى در اختیار او کاسته نشد، بلکه آنها افزایش نیز یافتند، باید به خود آید و بترسد از اینکه مشمول سنت استدراج الهى گردیده باشد. از سوى دیگر، باید به فضل و رحمت الهى امیدوار باشد و امید داشته باشد که با عمل به وظایف دینى خود مشمول عنایات الهى گردد و از ثواب و پاداش الهى بهرهمند شود.
با توجه به ضرورت وجود همزمان خوف و رجا در مؤن، در برخى از روایات حالت خوف و رجا از شرایط ایمان به شمار آمده است؛ در اینباره امام صادق علیهالسلام مىفرمایند: «مؤمن، مؤمن نمىگردد تا آنکه ترسان و امیدوار باشد و ترسان و امیدوار نمىگردد، مگر آنکه درصدد عمل به مقتضاى آنچه از آن مىترسد و آنچه بدان امیدوار است برآید.»1
در روایت دیگر، امام باقر علیهالسلام مىفرمایند: «هیچ بنده مؤمنى نیست، مگر آنکه در دلش دو نور است: نور ترس و نور امید، اگر این وزن شود، از آن افزون نباشد و اگر آن وزن شود از این افزون نباشد.»2
ضرورت تعادل و همسانى بین خوف و رجا از آنروست که اگر ترس انسان از حد بگذرد و فراتر از امید گردد، موجب یأس از رحمت الهى مىشود. بعکس، اگر امید انسان از حد بگذرد، موجب امن از مکر الهى مىگردد. نباید از نظر دور داشت که کسب حالت خوف و رجا و رعایت تعادل بین آن دو، کارى اختیارى و مورد رضاى خداوند است و عبادت به حساب مىآید؛ زیرا عبادت داراى دو اطلاق است، یکى عبادت به معناى خاص، که تنها شامل عبادات توقیفى نظیر نماز، روزه و خمس مىشود و دیگرى، عبادت به معناى عام که هر عمل اختیارى که براى رضاى الهى انجام پذیرد مصداق آن به شمار مىآید. بر این اساس، همانگونه که مطالعه قرآن و روایات عبادت به حساب مىآید، ترس از خدا و امید به او و حفظ تعادل بین این دو حالت که مرضى خداست نیز عبادت مىباشد و مراتب و درجات عبادت در این مورد نیز تطبیق پیدا مىکند.
در روایات براى عبادت اقسام و مراتبى ذکر شده، از جمله در روایتى امام صادق علیهالسلام براى عبادت و عبادتگزاران سه مرتبه برمىشمارند و مىفرمایند: «عبادت سهگونه است: گروهى از ترس خداوند را عبادت مىکنند، این عبادت بردگان است. گروهى براى ثواب و پاداش خدا را عبادت مىکنند، این عبادت مزدگیران است و گروهى به جهت محبت به خدا وى را عبادت مىکنند، این عبادت آزادگان و برترین عبادت است.»3
بر اساس این روایات، عالىترین مرتبه عبادت مربوط به کسانى است که به عالىترین مراتب انسانى و عالىترین مرتبه معرفت به خدا نایل آمدهاند و دلشان مالامال از محبت و عشق به خدا گردیده و محرک و انگیزه آنان در همه کارها، از جمله انجام عبادت خدا، محبت و عشق به خداست. بىشک سرآمد این گروه، پیشوایان معصوم علیهمالسلامهستند که داراى عالىترین مراتب معرفت و کمال انسانى هستند. با توجه به معرفت حقیقى به خداوند، آنان از روى ترس و یا طمع در پاداش خداى را عبادت نمىکنند، بلکه چون خداوند را مجلاى محبت و عشق کامل و شایسته عبادت یافتهاند به عبادتش مىپردازند. بر این اساس، امیرمؤمنان على علیهالسلام مىفرمایند: «خدایا! من از ترس عقاب و به طمع پاداشت تو را عبادت نکردم، بلکه تو را شایسته پرستش و عبادت یافتم، و آنگاه به عبادتت پرداختم.»4
گستره خوف و رجا در اولیاى الهى
مسلما اولیاى خاص خدا که عبادت و رفتارشان ناشى از محبت و عشق به خداست و ترس از عذاب و امید و طمع در پاداش محرک آنان نیست، به حسب مرتبهاى که دارند، داراى خوف و رجا مىباشند. آنان در مقام بندگى از آن مىترسند که حق محبت و شکرگزارى خدا را به جا نیاورند و در انجام وظیفه بندگى کوتاهى کنند. در عین حال، با توجه به سعه وجودى و ظرفیتهایى که در خویش مىیابند، امیدوار به رعایت حق بندگى خدا و شکرگزارى او هستند. البته چنانکه از برخى روایات استفاده مىشود، برخى از اولیاى خاص خدا که مصداق بارز آنها رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و اهلبیت آن حضرت هستند، سراسر زندگىشان تجسم عبادت و بندگى خداست. از اینرو، داراى عالىترین مرتبه خوف و رجا هستند و آن خوف و رجا به تبع اراده خداوند تحقق مىیابد. هرجا خداوند اراده کند صفت خوف در آنان برانگیخته مىشود. همچنین با اراده و خواست خدا حالت امید در آنان پدید مىآید و بىتردید متعلق خوف و امید آنان نیز تابع اراده الهى است. این از آنروست که آنان اختیار و تدبیر خویش را یکسر به خدا سپردهاند و در قلمرو وجودى آنان، خداوند به جاى آنان اراده و تدبیر مىکند و خود با اختیار خویش از خداوند خواستهاند که به جاى آنان تدبیر کند و برگزیند و آنان را بىنیاز از تدبیر، اراده و اختیار خودشان سازد.
«الهى اغننى بتدبیرک عن تدبیرى و باختیارک عن اختیارى»؛5 خدایا، با تدبیر و اختیار و گزینش خود مرا از تدبیر و اختیار خویش بىنیاز گردان.
در اینباره در حدیث قدسى چنین آمده است: «لایزال عبدى یتقرب الى بالنوافل مخلصا لى حتى أحبه فإذا احببته کنت سمعه الذى یسمع به وبصره الذى یبصر به ویده التى یبطش بها إن سألنى أعطیته و إن استعاذنى أعذته»؛6 پیوسته بنده به انجام مخلصانه نوافل و مستحبات به من تقرب مىجوید تا آنکه او را دوست مىدارم و چون او را دوست داشتم، گوش او مىگردم که بدان مىشنود و چشم او مىگردم که بدان مىنگرد و دست او مىگردم که بدان برمىگیرد، اواگر چیزى از من درخواست کند بدو مىبخشم و اگر به من پناه آورد به او پناه مىدهم.
وقتى بنده به مرتبهاى از قرب الىاللّه رسید که خداوند تدبیر و اداره جوارح و اعضا و دل او را در اختیار گرفت و او نشنود، مگر آنچه را خدا بخواهد و ننگرد، مگر به آنچه خداوند مىخواهد و تمام حرکات و سکنات او در مسیر رضایت الهى باشد، خوف و امید او نیز جهت الهى دارد و خداوند این دو صفت را در دلش پدید مىآورد. پس دل آن بنده تربیت شده دربست در اختیار خداست و خطورات و اندیشهها از مسیر اراده و مشیت الهى بدان راه مىیابد و نه فقط چنان دلى چراگاه شیطان و جولانگاه اندیشههاى باطل و هواهاى نفسانى نمىگردد، بلکه نگرش و گرایش حلال به ماسوى اللّه نیز بدان راه ندارد. تنها آنچه خواست خدا و مورد رضایت و صلاحدید اوست، بدان راه مىیابد و از جمله، با ولایت و تدبیر الهى خوف و امید در آن پدید مىآید و متعلق این دو حالت نفسانى را نیز خداوند مشخص و تعیین مىکند. در زیارت پنجم جامعه درباره اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام آمده است: «ولکم القلوب التى تولى اللّه ریاضتها بالخوف و الرجاء وجعلها اوعیة للشکر والثناء»؛7 شما را قلبهایى است که خداوند عهدهدار و متصدى تمرین دادن آنها به خوف و رجا گردیده و آنها را ظرفهاى شکر و ثناى خویش قرار داده است.
در روایت دیگر از امام رضا علیهالسلام در اینباره که ائمّه اطهار علیهمالسلام تسلیم خواست و مشیت الهى هستند و آنچه را خداوند اراده کند و مورد مشیت او قرار مىگیرد، مىخواهند و مىطلبند، آمده است: «قلوبنا أوعیة لمشیة اللّه فاذا شاء شئنا»؛8 دلهاى ما ظرفهاى مشیت و خواست خداست، پس آنچه را او بخواهد و اراده کند ما اراده مىکنیم و مىخواهیم.
آرى، آن رهیافتگان به عالىترین مراتب قرب الهى و مقام بندگى خدا چنان محو جمال و جلال الهى شدند که اراده و مشیت خدا جایگزین اراده و مشیت آنها گردید. خداوند خوف و امید در دلشان قرار داد و هرگاه خداوند صلاح دانست، به صفاتى که موجب خوف مىگردد توجه مىیافتند. پس هرگاه خداوند مىخواست توجهشان به عقوبتهاى الهى جلب مىگردید و از آن جهت که خداوند چنان عقوبتهایى دارد به فریاد مىآمدند، نه از آن جهت که خود مستحق چنان عقوبتهایى بودند. چون آنان در پى آن بودند که هرچه را خداوند در وجودشان قرار داده در راه بندگى خدا صرف کنند و حقیقت بندگى چنین اقتضایى داشت. در جایى که خدا مىخواست شاد شوند، شاد مىشدند و هرگاه که خدا مىخواست، غمگین مىشدند و مىگریستند. هرجا که خداوند مىخواست که ترسان شوند ترسان مىشدند و چون خداوند مىخواست که به آتش و عذاب الهى توجه یابند، بدان توجه مىیافتند و از لهیب و شرارههاى نابودگرش ضجه مىزدند و فریاد مىکشیدند و ترسان و هراسان مىگشتند. رفتار آنان نمود این واقعیت است که بهترین مورد ظهور و بروز امکانات و حالات و نعمتهایى که خداوند در اختیار انسان نهاده، آن جایى است که خداوند دوست دارد.
خوف و رجاى بایسته در روایات
اگر ما درصدد باشیم که خوف و رجا را در خودمان ایجاد و یا تقویت کنیم تا بدین وسیله به انجام واجبات و ترک گناهان موفق گردیم، براى این منظور باید به مطالعه آیات و روایات و مباحث اخلاقى و بهره بردن از دریافتهاى عقلى روى آوریم. باید بکوشیم تا تعادل بین دو حالت خوف و رجا حفظ گردد. خوف از عذاب الهى بر امید به ثواب و آمرزش الهى غلبه نیابد و بعکس، امید به ثواب و پاداش الهى، بر خوف از عذاب غلبه نیابد. گرچه ما مدعى هستیم که از خداوند و عذاب او مىترسیم و به بهشت و رضوان الهى امیدواریم، اما آیا این ادعا با واقعیت تطبیق دارد و ما واقعا از عذاب جهنم مىترسیم و به پاداش و ثواب الهى امید داریم؟ بجاست که در اینباره چند روایت ذکر کنیم تا حقیقت امر بر ما روشن گردد.
در طلیعه یکى از حکمتهاى نهجالبلاغه که در پاسخ به شخصى که از حضرت على علیهالسلام درخواست موعظه کرد، ایراد شده و دربردارنده نصایح و موعظههایى ارزشمند و تأثیرگذار است، تا آنجا که در پایان آن حکمت مرحوم رضى مىنگارد: «اگر در نهجالبلاغه جز این حکمت وجود نداشت، همین حکمت براى اندرز دادن کافى بود، این سخن حکمتى رسا و عامل بینایى انسان آگاه و عبرتآموز صاحب اندیشه است.» امیرمؤمنان على علیهالسلام مىفرمایند: «همچون کسى مباش که بدون عمل صالح آرزوى آخرت کند و با آرزوى دراز توبه را به تأخیر اندازد. در دنیا چون پارسایان سخن گوید، ولى بسان دنیاپرستان عمل کند.»9
مؤمنان راستین به رضوان الهى و بهشت امید دارند. براى دستیابى به این امید و آرمان، عمل صالح انجام مىدهند و از کارهاى ناشایست، که مانع دستیابى به رضوان الهى و گرفتار شدن به خشم و غضب الهى است، باز مىایستند. اما افراد سستعنصر که ایمان در جانشان ننشسته است، آرزوى رسیدن به سعادت و بهشت را دارند، اما به عمل صالح که آن آرزو را محقق مىسازد دست نمىیازند و خود را به گناه مىآلایند و در عین حال آرزوى بخشش دارند؛ پیوسته با پیش کشیدن آرزوهاى پىدرپى و دراز توبه را به تأخیر مىاندازند و بدینوسیله خود را از آلودگىها پاک نمىسازند و از رضوانالهىمحروم مىگردند.
همچنین امام صادق علیهالسلام در پاسخ به کسى که از آن حضرت درباره گروهى از مدعیان دروغین دوستى آن حضرت که به گناهان دست مىیازند و مىگویند که به بخشش خداوند امیدواریم، فرمود: «دروغ گفتهاند، آنان دوستان ما نیستند، آنان مردمى هستند که آرزوها بر آنان چیره گشته و آنان را به این سو و آن سو مىبرد. هر کس به چیزى امیدوار باشد، براى رسیدن به آن تلاش مىکند و هر کس از چیزى بترسد از آن مىگریزد.»10
در جاى دیگر، امیرمؤمنان علیهالسلام در بیانى هشداردهنده درباره کسى که در پى بندگى خدا نیست و ادعا مىکند که به خدا امید دارد، مىفرماید: «به گمان خود ادعا کند امیدش به خداست. سوگند به خداى عظیم که دروغ گوید. چه مىشود او را که [اگر راست گوید چرا] امیدش در کردارش نمایان نیست؟ پس هر کس به خدا امید داشته باشد، امیدش در کردارش آشکار گردد. هر امیدى جز امید به خدا ناخالص است. هر ترسى جز ترس از خدا نادرست است. در کارهاى بزرگ به خدا امید دارد و در کارهاى کوچک به بندگان، اما حق بندگان را ادا کند و حق خدا را بر زمین گذارد. پس چگونه است شأن خدا که بزرگ و ستودنى است و در حق او کوتاهى مىشود و حق او کمتر از حق بندگان رعایت مىشود؟ آیا مىترسى امیدت به خدا دروغ باشد، یا او را سزاوار امید بستن نمىدانى؟ امیدوار دروغین،اگرازبنده خدا ترسناک باشد، حق او را چنان رعایت کند که حق پروردگار خود را آنگونه رعایت نمىکند. بدینگونه ترس از بندگان را نقد و آماده و ترس از خداوند را وعده و نسیه پندارد.»11
چگونه است که افراد غافل و بىبهره از معرفت ناب توحیدى امید به خداوند و نعمتهاى لایزال بهشتى و سعادت ابدى دارند. براى تحقق این امید و خواسته تلاش نمىکنند، اما براى رسیدن به خواستههاى ناچیز دنیوى سر از پا نمىشناسند و آرام نمىگیرند. به عنوان نمونه، براى دریافت وام ناچیزى چقدر رفتوآمد مىکنند و وقت صرف مىکنند و دنبال ضامن مىروند و با خواهش و تمنا و صرف آبروى خویش و زحمت فراوان بدان دست مىیابند. اما براى دستیابى به خواستههاى عظیمى چون نعمتهاى ابدى آخرت و رهایى از عذابهاى سهمگین آخرت اقدامى نمىکنند و همت و عمل آنان براى این خواسته اندکْ و قابل مقایسه با همت و تلاشى که صرف رسیدن به خواستههاى ناچیز دنیوى مىکنند نیست. آنان براى گرفتن وام آن همه تلاش و رفتوآمد مىکنند و تازه ممکن است بدان دست نیابند، اما براى دریافت نعمتهاى ابدى آخرت اقدامى نمىکنند و بىتفاوتاند و شاید به زحمت نماز واجبشان را بخوانند. در این صورت، ادعاى امیدوارى به خدا دروغ و عارى از حقیقت است؛ چون اگر به راستى به خدا امید مىداشتند، متناسب با آن امید تلاش مىکردند و با دعا، تضرع، عبادت، عمل صالح و پالایش درون از پلشتىها و آلودگىها مىکوشیدند تا بدان امید دست یابند.
-
پى نوشت ها
* این مقاله، قلمىشده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مىباشد.
1ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 2، ص 71، ح 11.
2ـ همان، ح 13.
3ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 1، ب 9، ص 62، ح 134.
4ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 41، ب 101، ص 14، ح 4.
5ـ شیخ عباس قمى، مفاتیحالجنان، دعاى «عرفه».
6ـ محمّدحسن دیلمى، ارشادالقلوب، ج 1، ص 83.
7ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 102، ب 57، ص 164، ح 6.
8ـ همان، ج 25، ب 9، ص 336، ح 16.
9ـ نهجالبلاغه، حکمت 150.
10ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان،ج 2، ص 68، ح 6.
11ـ نهجالبلاغه،