معرفت، سال نوزدهم، شماره دهم، پیاپی 157، دی 1389، صفحات 47-

    بررسى مبانى و مفهوم توسعه از دیدگاه امام خمینى (قدس‏سره)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمد اسماعیل زاده / *کارشناس ارشد - نشرو تنظیم آثار حضرت امام رشته فقه و اصول
    چکیده: 
    جایگاه توسعه در اندیشه امام خمینى قدس‏سره فراتر از تعاریف نظرى توسعه است که غالبا معطوف به مفاهیم اقتصادى و گاه سیاسى‏اند. در اندیشه امام راحل، توسعه در ابعاد مختلف خود، باید اهدافى بلند و متعالى را برآورد که از درون اندیشه دینى ناشى مى‏شوند. نگرش امام به توسعه، متأثر از دیدگاه مذهبى ایشان و نشأت یافته از جهان‏بینى دینى است. در باور ایشان، با آنکه توسعه متوازن در همه ابعاد جامعه پذیرفته شده، اما این فرایند باید در مجموع به استحکام پایه‏هاى دین و تقویت مبانى اسلام و در یک کلام سیر الى‏اللّه بینجامد.      هدف این مقاله بررسى توسعه، ارکان و ابعاد آن از دیدگاه امام خمینى قدس‏سره است که به شیوه مطالعه اسنادى صورت گرفته و ابعاد آن در قالب توسعه سیاسى، توسعه فرهنگى و توسعه اقتصادى با بهره‏گیرى از سخنان ایشان تبیین شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    به منظور تبیین الگوى اسلامى ـ ایرانى پیشرفت

    محمّد اسماعیل‏ زاده*

    چکیده

    جایگاه توسعه در اندیشه امام خمینى قدس‏سره فراتر از تعاریف نظرى توسعه است که غالبا معطوف به مفاهیم اقتصادى و گاه سیاسى‏اند. در اندیشه امام راحل، توسعه در ابعاد مختلف خود، باید اهدافى بلند و متعالى را برآورد که از درون اندیشه دینى ناشى مى‏شوند. نگرش امام به توسعه، متأثر از دیدگاه مذهبى ایشان و نشأت یافته از جهان‏بینى دینى است. در باور ایشان، با آنکه توسعه متوازن در همه ابعاد جامعه پذیرفته شده، اما این فرایند باید در مجموع به استحکام پایه‏هاى دین و تقویت مبانى اسلام و در یک کلام سیر الى‏اللّه بینجامد.

         هدف این مقاله بررسى توسعه، ارکان و ابعاد آن از دیدگاه امام خمینى قدس‏سره است که به شیوه مطالعه اسنادى صورت گرفته و ابعاد آن در قالب توسعه سیاسى، توسعه فرهنگى و توسعه اقتصادى با بهره‏گیرى از سخنان ایشان تبیین شده است.

    کلیدواژه‏ها: توسعه، غرب، اسلام، امام خمینى قدس‏سره، الگوى اسلامى ـ ایرانى پیشرفت.

     

    مقدّمه

    مباحث مربوط به توسعه سال‏هاست که توجه اندیشوران را به خود مشغول داشته است. امروزه یافتن شیوه‏اى مناسب براى دست‏یابى به توسعه همه‏جانبه، از مسائل مطرح و در عین حال پیچیده است. تحولات اخیر نشان مى‏دهد با اینکه مفهوم توسعه پس از جنگ جهانى دوم رایج گردید، به زودى جایگاهى خاص بین متفکران مباحث اقتصادى، اجتماعى و سیاسى یافت و از آن تاریخ تاکنون همواره یکى از مسائل مهم و سرنوشت‏ساز کشورهاى جهان، به ویژه ممالک جهان سوم، شناخته مى‏شود.1 البته در همان زمان نیز توسعه به مثابه کوششى براى تقلید از الگوى توسعه غربى تلقّى مى‏شد؛2 تا جایى که از آن در پاره‏اى از منابع با نام «نوسازى» یا «غربى‏شدن» نیز یاد مى‏شود. اندیشوران و نظریه‏پردازان توسعه در کل با هدف حل مشکلات و مسائل کشورهاى جهان سوم یا توسعه‏نیافته به ارائه دیدگاه‏هایى پرداختند که از عمده‏ترین آنها مى‏توان به نظریه رشد، نظریه مارکسیستى، نظریه وابستگى، نظریه روان‏شناختى توسعه، دیدگاه نوسازى، و نظریه‏هاى الهام‏گرفته از عوامل سیاسى و فرهنگى اشاره کرد. البته در عمل پاسخگو نبودن الگوى نوسازى غربى توسعه به بروز مشکلاتى براى این کشورها منجر شده است.

         این موضوع تا آنجا پیش رفته است که امروزه شکست نظرى و عملى نظریه توسعه را بسیارى از صاحب‏نظران توسعه پذیرفته‏اند.3 مى‏توان گفت این شکست‏هاى پى‏درپى نظریات توسعه‏اى در کشورهاى جهان سوم، حاصل یک الگوى نامناسب است؛ الگویى که در آن، توسعه به منزله نهادن یک نظام مدرن غربى به جاى نظام سنتى تلقّى مى‏شد و از این حیث بهایى گزاف از حیث فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى براى آن کشورها دربر داشت.4 در کشور ما نیز به دلیل منطبق نبودن وضعیت درونى جامعه با الگوهاى توسعه غربى و نبودن شناخت صحیح از ویژگى‏ها و شرایط داخلى جامعه، به بروز زیان‏هاى بسیارى در عرصه‏هاى مختلف انجامیده است. در کشور ما برخى از صاحب‏نظران، که عمدتا گرایش‏هاى غربى دارند، دست‏یابى به توسعه را مستلزم پیمودن راهى مى‏دانند که غرب در جریان توسعه خود پیموده است و زمینه‏هاى لازم براى رسیدن به توسعه را همان عواملى مى‏دانند که در فرایند و پیدایش توسعه در غرب وجود داشته و آن را شکل داده است. شمارى نیز اصولاً در ضرورت پیمودن راه توسعه‏اى که غرب به آن دست یافته است، تشکیک کرده‏اند و مسئولان و صاحب‏نظران را به اندیشیدن و برنامه‏ریزى براى رسیدن به طریقى نو منطبق با شرایط بومى فرا مى‏خوانند.5

        در چنین اوضاعى که دیدگاه‏هاى مختلف و متفاوتى وجود دارد، آگاهى از نظریات امام خمینى قدس‏سره سبب مى‏شود تا به اهمیت تلاش براى تحقق الگوى بومى توسعه بیشتر نائل شویم. اهمیت آگاهى از نظریات امام راحل از آنجا ناشى مى‏شود که ایشان با احاطه بى‏نظیر بر مبانى و مقاصد عرفان اسلامى و همچنین تبحر در فلسفه صدرایى در کنار زبدگى اصولى و فقهى، یکى از نادر اندیشوران اسلامى در روزگار معاصر و از وارثان علوم اسلامى محسوب مى‏شوند.6

    الف. بررسى مبانى و مفهوم توسعه

         مفهوم توسعه

    تعاریف مربوط به توسعه متنوع و گوناگون است و مبانى آن دربرگیرنده چارچوب‏هاى اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و انسانى ارائه‏دهندگان آن است. در واقع توسعه، مجراى واقعى تحقق آرمان‏ها، و خواست‏هاى جوامع بشرى است. در این میان بى‏تردید توسعه مطلوب جوامع در گرو تحقق همزمان توسعه اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و اجتماعى است. توسعه را مى‏توان بهینه‏سازى در استفاده از نیروهاى بالقوّه مادى و انسانى یک اجتماع بیان کرد. نیز مى‏توان آن را فراگردى تعبیر کرد که در چارچوب آن، جامعه از وضعیتى نامطلوب به سوى وضعى مطلوب متحول مى‏شود. این فراگرد به نحوى است که تمام نهادهاى جامعه را دربر مى‏گیرد و ماهیت آن، بدین‏ترتیب است که توان و ظرفیت بالقوّه جامعه به صورت بالفعل درمى‏آید. به عبارت دیگر، در فرایند توسعه، استعدادهاى سازماندهى جامعه از هر جهت بارور و شکوفا مى‏شود؛ اعم از اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و سیاسى.7 توسعه را مى‏توان در تعبیر دیگر، سیرى براى استوارسازى روابط اجتماعى و پرورانیدن استعدادها، استفاده بهینه از مواهب طبیعى و امکان رشد همه قشرهاى جامعه بیان کرد که به زمان و مکان خاصى تعلق ندارد، و میدان آزمایشى است براى هر جامعه که خواهان این پدیده است. در یک قالب کلى‏تر مى‏توان آن را نیل به خودبسى8 و به دست آوردن مشارکت خلّاقانه مردم، در بهره‏بردارى کامل از نیروهاى مولدملى و ظرفیت‏هاى انسانى یک جامعه شمرد. در کل مى‏توان گفت توسعه مجموعه‏اى از فعالیت‏ها براى هدایت در جهت ایجاد شرایط مطلوب زندگى براساس نظام ارزشى مورد پذیرش جامعه است. برخى نیز توسعه را در مفهوم عام، گذر از سنت به تجدد بیان کرده‏اند. این امر ناظر بر کشورهایى است که هم‏اکنون توسعه یافته‏اند.9 در این دیدگاه، توسعه واقعیتى مادى و ذهنى است که در ابعاد مختلف زندگى، اعم از اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و سیاسى، آثار مشخصى بر جاى مى‏گذارد.10 به طور کلى، توسعه جریانى است که در خود، تجدید سازمان و سمت‏گیرى متفاوت کل نظام اقتصادى اجتماعى را به همراه دارد.

         بى‏تردید تعاریف مرتبط با توسعه تحت تأثیر نظام فکرى و ارزشى حاکم بر ذهنیت افراد نظریه‏پرداز است که هریک بر مبناى چارجوب فکرى خود توسعه را تعریف کرده است. به رغم تعاریف متعدد از توسعه، همه آنها در این محور مشترک‏اند که جوامع براى رسیدن به مطلوبیت زندگى اجتماعى به ایجاد شرایط و امکانات مناسب در ابعاد اقتصادى، سیاسى و فرهنگى نیاز دارند. بر این اساس توسعه افزون بر بهبود در میزان تولید و درآمد، شامل دگرگونى اساسى در ساخت‏هاى نهادى، اجتماعى، ادارى و همچنین نگرش‏هاى عمومى مردم است. این امر تا آنجا پیش مى‏رود که حتى توسعه در بسیارى موارد عادات و رسوم و عقاید مردم را نیز دربر مى‏گیرد.11

        هابرماس، بُعد فرهنگى توسعه را بسیار پراهمیت توصیف مى‏کند. وى با بیان عقلانیت فرهنگى در برابر عقلانیت ابزارى، معتقد است کشورهاى غربى، توسعه کامل نیافته‏اند یا تنها در بعد اقتصادى توسعه یافته‏اند؛ یعنى تنها توانایى تکنولوژیکى آنان دگرگون شده است. بر اساس این دیدگاه، گفته مى‏شود تاکنون در هیچ جامعه‏اى عقلانیت فرهنگى به معناى کامل و واقعى اتفاق نیفتاده است. این دیدگاه بعد معنوى توسعه را تشکیل مى‏دهد.12 بنابراین، در امر توسعه، تحول فرهنگى امرى ضرورى است؛ یعنى فرهنگ جامعه باید متحول گردد. این یک قانون کلى است. از سویى دیگر، توسعه عوامل مختلفى دارد که باید نیروهاى خاص سیاسى و اجتماعى آن را حمایت کنند و نیز باید با طرح چارچوبى ایدئولوژیکى و عقیدتى به توسعه مادى و معنوى جامعه، عینیت بخشیده شود.

    تعریف توسعه از دیدگاه امام خمینى (ره)

    امام خمینى قدس‏سره توسعه را به معناى کاملاً متفاوت از مفهوم رایج توسعه غربى تلقّى کرد و آن را در گرو تحقق احکام حیات‏بخش اسلام دانسته و مى‏فرماید:

    اسلام و حکومت اسلامى پدیده الهى است... برخلاف مکتب‏هاى غیرتوحیدى، در تمام شئون فردى، اجتماعى، مادى، معنوى، فرهنگى، سیاسى، نظامى و اقتصادى دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته، ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادى‏ومعنوى نقش دارد فروگذار ننموده است؛ و موانع‏ومشکلات سر راه تکامل‏رادراجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است.13

    ایشان شرط تحقق توسعه را در توأم بودن تعهد با تخصص مى‏داند:

    یک عالم، عالم نور مى‏شود. و اگر تخصص‏ها و علم‏ها منفصل باشد از اخلاق، منفصل باشد از تهذیب، منفصل باشد از انسان آگاه، انسان متعهد، این همه مصیبت‏هایى که در دنیا پیدا شده است، از همان متفکرین و متخصصین دانشگاه‏ها بوده. این دو مرکز ـ که مرکز علم است ـ هم مى‏تواند مرکز تمام گرفتارى‏هاى بشر باشد و هم مى‏تواند مرکز تمام ترقیات معنوى و مادى باشد. علم و عمل، علم و تعهد به منزله دو بال هستند که با هم مى‏توانند به مراتب ترقى و تعالى برسند.

    امام قدس‏سره راه رسیدن آن را در توکل و ایمان به خدا مى‏داند:

    امید است با تأیید خداوند متعال و اعتماد به قدرت ایمان و عنایت حضرت بقیه‏اللّه ـ روحى لمقدمه الفداء ـ طرق غیبى به روى همه باز و راه سعادت و ترقى روحى و جسمى بر همگان گشاده گردد.14

    در نسخه الهى امام قدس‏سره تحقق کامل توسعه، نه تنها براى یک کشور بلکه در صورت وحدت و یگانگى براى کل عالم اسلام قابلیت اجرا دارد:

    درست در این صورت است که همه ملت‏هاى اسلامى با یکدیگر دست برادرى داده، و به زندگى شرافتمندانه‏اى که لذتش صدبار از این زندگانى پرتشویش و متزلزل بالاتر و بالاتر است، به سوى تعالى و ترقى در دین و دنیا، پیشرفت مى‏نمایند. و آن دسته از مردمى که فریب تبلیغات شرق و یا غرب را خورده و شرق و یا غربزده شده‏اند از فرهنگ اسلام آگاهى کامل ندارد؛ والا همه با روى گشاده به آغوش اسلام مى‏آیند.15

    لوازم و ارکان توسعه از دیدگاه امام خمینى (ره)

    با بررسى دیدگاه حضرت امام قدس‏سره مى‏توان دریافت که عامل اصلى و حیاتى براى تحقق توسعه مطلوب، بیان تحقق اصل خودباورى و استقلال است. ایشان در این‏باره معتقد است:

    روح استقلال و خودکفایى را در آنان زنده نگه دارید، مبادا اساتید و معلمینى که به وسیله معاشرت‏ها و مسافرت به جهان به اصطلاح متمدن، جوانان ما را که تازه از اسارت و استعمار رهیده‏اند، تحقیر و سرزنش نمایند و خداى ناکرده از پیشرفت و استعداد خارجى‏ها بت بتراشند و روحیه پیروى و تقلید و گداصفتى را در ضمیر جوانان تزریق نمایند. به جاى اینکه گفته شود که دیگران کجا رفتند و ما کجا هستیم، به هویت انسانى خود توجه کنند و روح توانایى و راه و رسم استقلال را زنده نگه دارند. ما در شرایط جنگ و محاصره توانسته‏ایم آن‏همه هنرآفرینى و اختراعات و پیشرفت‏ها داشته باشیم. ان شاءاللّه در شرایط بهتر زمینه کافى براى رشد استعداد و تحقیقات را در همه امور فراهم مى‏سازیم.16

    حضرت امام در جاى دیگر مى‏فرمایند:

    بدانید مادام که در احتیاجات صنایع پیشرفته، دست خود را پیش دیگران دراز کنید و به دریوزگى عمر را بگذرانید، قدرت ابتکار و پیشرفت در اختراعات در شما شکوفا نخواهد شد و به خوبى و عینیت دیدید که در این مدت کوتاه، پس از تحریم اقتصادى همان‏ها که از ساختن هر چیز خود را عاجز مى‏دیدند و از راه انداختن کارخانه‏ها آنان را مأیوس مى‏نمودند، افکار خود را به کار بستند و بسیارى از احتیاجات ارتش و کارخانه‏ها را خود رفع نمودند و این جنگ و تحریم اقتصادى و اخراج کارشناسان خارجى، تحفه‏اى الهى بود که ما از آن غافل بودیم.17

    امام راحل با قاطعیت معتقد بود که براى رسیدن به توسعه، باید خودباور بود و به غیر از خدا اتکایى نداشت:

    بدانید که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروى کم ندارد و اگر خودى خود را بیابد و یأس را از خود دور کند و چشمداشت به غیر خود نداشته باشد، در درازمدت قدرت همه کار و ساختن همه چیز را دارد. و آنچه انسان‏هاى شبیه به اینان به آن رسیده‏اند شما هم خواهید رسید، به شرط اتکال به خداوند تعالى و اتکا به نفس، و قطع وابستگى به دیگران و تحمیل سختى‏ها براى رسیدن به زندگى شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطه اجانب. و بر دولت‏ها و دست‏اندرکاران است چه در نسل حاضر و چه در نسل‏هاى آینده که از متخصصین خود قدردانى کنند و آنان را با کمک‏هاى مادى و معنوى تشویق به کار نمایند و از ورود کالاهاى مصرف‏ساز و خانه‏برانداز جلوگیرى نمایند و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چیز بسازند.18

    پاسخ به یک سؤال بنیانى

    سؤالى که در اینجا مطرح است این است که آیا حضرت امام، توسعه را به معناى مفهوم رایج آن پذیرفته  است و یا اینکه در پى تعریف دیگرى براى توسعه بوده‏اند. در پاسخ مى‏توان گفت که با بررسى سیره ایشان، مى‏توان دریافت که ایشان در عین حالى که پیشرفت‏هاى فناورانه غرب را انکار و رد نمى‏کنند، ولى شرط تحقق توسعه مطلوب اسلامى را نیز صرف اینها نمى‏دانند:

    ما با همه علوم و با همه ترقیات موافقیم، الا آنهایى که با اسم ترقى آوردند اینجا، به اسم آزادى آوردند اینجا، براى‏تباه‏کردن‏ما،ماآتش‏رامخالف‏هستیم.19

    امام قدس‏سره معتقد بود که توسعه مطلوب مى‏بایست بر پایه آبادانى دنیا و آخرت افراد باشد و در اصطلاح برآورده‏کننده نیازهاى مادى و معنوى افراد باشد. ایشان توسعه مادى‏محور در عصر حاضر را توسعه‏اى شیطانى مى‏دانند:

    امروز که به اصطلاح عصر تمدن و ترقى و عصر پیشرفت است، عصر شیطان‏هاست. شما در سرتاسر دنیا اگر چنانچه ملاحظه کنید، دنیا در دست شیاطین است، استثنایش بسیار کم است. اینها با آن حیله‏هاى شیطانى و با آن ابزار شیطانى که دارند، همه جا را قبضه کرده‏اند و در مقام پیشرفت هم هستند و هر روز یک توطئه‏هایى انجام مى‏دهند. در مقابل یک همچه توطئه عظیم و یک همچه شیطان‏هاى تعلیم‏دیده و شیطان‏هاى عصر تمدن، باید انسان‏ها قیام کنند. باید انسان‏ها همان‏گونه که انبیاى عظام و اولیاى خدا قیام کردند و جانفشانى کردند، باید در این عصر هم همه شما، همه ما، همه روحانیون، همه ملت‏ها، همه ستمدیده‏هاى تاریخ باید قد علم کنند و جلوى این شیاطین بایستند. اگر سستى بشود، شیاطین همه عالم را مى‏بلعد.20

    ایشان معتقد است، توسعه از نوع فقط غربى و مادى آن وسیله‏اى براى استثمار هرچه بیشتر است:

    شما گمان نکنید که از غرب براى ما یک تحفه‏اى مى‏آورند. شما گمان نکنید که از غرب براى ما چیزى مى‏آورند که ما را مترقى کنند، ترقى به ما بدهند. غرب تا ما را در سطح پایین نگه ندارد، نمى‏تواند از ما استفاده کند. کوشش آنها این است که ماها، این ممالک اسلامى، این ممالک مستضعف در یک سطح پایینى از همه امور باشیم. هر امرى را که آنها براى ما بیاورند؛ یک امر استعمارى است؛ یعنى اگر طب را براى ما بیاورند طب استعمارى است. اگر دارو براى ما صادر کنند آن هم استعمارى است. اگر دانشگاه براى ما بخواهند درست کنند آن هم دانشگاه استعمارى است. همه چیز را آنها مى‏خواهند به طورى درست کنند که براى خودشان نافع باشد. و ما چشم و گوش بسته تسلیم آنها باشیم.21

    از این‏رو، توسعه در دیدگاه حضرت امام تفاوتى بنیادى با توسعه غربى دارد؛ چراکه توسعه غربى قائل به ایجاد رفاه و آسایش مادى انسان به هر قیمتى است، در حالى که امام قدس‏سره به عنوان مروّج اسلام ناب، توسعه را هم در قالب مادى و هم در شکل معنوى با در نظر گرفتن جهات اسلامى و دینى آن در نظر داشته‏اند.

    جمع‏بندى تعاریف توسعه

    توسعه در طول دوران متمادى تاکنون مفاهیم متعددى داشته است، تا جایى که تعریف و مفهوم توسعه از جنگ جهانى دوم تا امروز کاملاً تغییر کرده است. این برداشت‏ها و مفاهیم اولیه از توسعه، در ابتدا مبتنى بر مفاهیم اقتصادى بود و شاخص‏هاى اقتصادى، مانند میزان تولید ناخالص ملى، درآمد سرانه، مصرف انرژى و فولاد و... معرف سطح توسعه‏یافتگى یا عقب‏ماندگى معرفى مى‏گردید، ولى در نهایت، شاخص‏هاى اجتماعى از قبیل رشد جمعیت، رشد شهرنشینى، دموکراسى، عدالت اجتماعى یا توزیع عادلانه ثروت، دسترسى به وسایل ارتباط جمعى، ثبات سیاسى و بودجه آموزش و تحقیقات و... نیز به شاخص‏هاى توسعه افزوده شد.

         این مقاله به بررسى مفهوم توسعه و پیشرفت در دیگاه امام خمینى قدس‏سره مى‏پردازد. در سیره و مکتب سیاسى امام، که برگرفته از آرا و نظریات اسلام است، این مفهوم داراى شاخص‏هاى برجسته‏اى است؛ زیرا اولاً، ماهیت و طبیعت حکومت و دولت اسلامى بر اساس خودخواهى نیست، بلکه بر پایه خیرخواهى و حتى عشق به مردم است. ثانیا، برخلاف دولت‏هاى غربى که هدفشان حداکثر کردن رفاه مادى مسئولان و کارمندان حکومت است، و برخلاف حکومت‏هاى لیبرال کلاسیک یا سوسیالیستى که هدفشان حداکثر کردن رفاه مادى جامعه است، هدف حکومت اسلامى همان هدف نهایى انبیاى الهى و ادیان آسمانى، یعنى توسعه معرفت‏اللّه است. در نظر ایشان، نظام اجتماعى ـ فرهنگى اسلام با محوریت ولایت فقیه تبلور مى‏یابد که همان ادامه ولایت رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهم‏السلام است. بر این اساس، توسعه مدّنظر امام خمینى مبتنى بر تهذیب نفس، برنامه‏ریزى، سرمایه‏گذارى در امور زیربنایى، مبناى مشارکت مردم و مبناى عدالت اجتماعى است و راه‏کارهاى رسیدن به آن شامل توکل و اطمینان به خدا، تعلیم و تربیت، فرهنگ، فرهنگ کار و خودباورى است. در کل دیدگاه‏هاى امام را مى‏توان در یک قالب کلى به صورت الگوى ایرانى ـ اسلامى پیشرفت و توسعه نشان داد. در این فرایند هدف و غایت کلى این است که الگوى توسعه منطبق بر آموزه‏هاى دینى و در چارچوب فضاى کشور و متناسب با نیازهاى جامعه باشد. این الگو باید داراى چنان جامعیتى باشد که علاوه بر کشور هدف (ایران اسلامى) براى سایر کشورهایى نیز که تجانس فرهنگى و ریشه‏اى با جامعه ما دارند مفید و مؤثر باشد. در یک جمله مى‏توان گفت الگوى ایرانى ـ اسلامى پیشرفت و توسعه باید مطابق با کرامت آدمى و شأن ایرانى و مبیّن سیماى جامعه نمونه ایرانى آباد و آزاد در سراسر جهان باشد.

    نقش دولت در تحقق توسعه از دیدگاه امام خمینى قدس‏سره

    در ادبیات علوم سیاسى دولت، قدرت عمومى کاملى است که به حکومت شأنیت و حیثیت مى‏بخشد. البته در عین حال  حکومت هم مجرى و هم حامل اقتدار دولت است و این اقتدار مستمر به نحوى است که فراتر از حکام و اتباع است و به کشور و سازمان سیاسى آن، تداوم و همبستگى مى‏بخشد. دولت در این مفهوم عام داراى چهار عنصر اساسى است. نکته درخور توجه اینجاست که ممکن است قلمرو، مردم، حاکمیت و حکومت، شمار جمعیت یا وسعت قلمرو تغییر یابد، اقتدار و حاکمیت سیاسى داخلى و خارجى دستخوش تحول شود، یا شکل و نوع حکومت‏ها عوض شود، ولى دولت و نظام سیاسى ـ اجتماعى ثابت باشد.22 در بررسى فرایند دولت باید به این امر توجه داشت که تا زمانى که مردم در صحنه و نظام اجتماعى آنها تداوم و مشروعیت داشته باشد، برکنارى حکومت‏ها موجب زوال دولت‏ها نمى‏شود. به بیان دیگر، هر تغییرى در حکومت به معناى بروز بحران در دولت نیست؛ از این‏رو، مى‏توان گفت بودن یا نبودن دولت در یک قلب کلى به تداوم مشروعیت در نظام اجتماعى بستگى دارد و تا وقتى در نظام اجتماعى مشروعیت تداوم دارد،

    دولت هم خواهد بود؛ زیرا هر نظام اجتماعى به هر شکلى که باشد به استقرار نظم، عدالت و امنیت نیاز خواهد داشت و هیچ جامعه‏اى فارغ از احتیاج به این سه رکن زندگى اجتماعى نخواهد بود.23

        گرچه در اصطلاح سیاسى، دیدگاه‏هاى مختلفى درباره دولت و مفهوم آن وجود دارد، و برخى بین دولت و هیئت حاکم تفاوتى قائل نیستند و مفهوم حکومت یعنى فرمان راندن را به صورت هم‏معنا و مترادف با مفهوم دولت به کار مى‏برند؛ اما بیشتر صاحب‏نظران دولت را کیفیتى از خود ملت دانسته‏اند. در منظر اینان دولت در واقع نیرویى است که از اجتماع مردم واحد و متشکل در سرزمین معین و محدود آزاد مى‏شود. بر این اساس گفته مى‏شود آنچه بنیان و پایه اساسى دولت را تشکیل مى‏دهد، نه شمار جمعیت است، نه وسعت قلمرو، نه اقتدار سیاسى داخلى و خارجى، و نه شکل و نوع حکومت‏ها، بلکه وحدت سیاسى فکرى یا قدرت سیاسى واحد ناشى از وجود جمعى مردم اساس هر دولتى است. البته این وحدت و قدرت در چارچوب قلمرو، جمعیت، حاکمیت و حکومت خاصى قرار مى‏گیرد.

         امام خمینى قدس‏سره وابستگى دولت به ملت را در ایران بر این مبنا مى‏داند که اساس دولت بر مبناى بافت تشکیل‏دهنده جامعه قرار گرفته است: «خاصیت یک حکومت محرومین و مستضعفین و حکومت مردمى این است که مجلسش مى‏فهمد مستضعفین و محرومین یعنى چه، هم حکومت و وزرا مى‏فهمند که یعنى چه، هم رئیس‏جمهور و رئیس مجلسش مى‏دانند که این محرومیت یعنى چه. براى اینکه خودشان لمس کرده‏اند.»24 ایشان نیز بر این باورند که اساس دولت باید بر مبناى همبستگى و وحدت در یک جامعه باشد:

    افراد جامعه به طورى شوند که نوع بنى‏آدم تشکیل شخص واحد دهند، و جمعیت به منزله یک شخص باشد، و افراد به منزله اعضا و اجزاى آن باشد، و تمام کوشش‏ها و سعى‏ها، حول یک مقصد بزرگ الهى و یک مهم عظیم عقلى که صلاح جمعیت و فرد است، چرخ زند؛ و اگر چنین مودت و اخوتى در بین یک نوع یا یک طایفه پیدا شد، غلبه کنند بر تمام طوایف و مللى که بر این طریقه نباشند.25

    از بیان پیش‏گفته روشن مى‏شود که میان ملت، حکومت، وحدت و قدرت رابطه اساسى وجود دارد؛ از این‏رو، همه تلاش‏ها و خدمت‏ها باید براى عظمت و کرامت ملت صرف شود و حکومت و کارگزاران حکومتى خدمت‏گزاران آنان باشند.26 در سیره و مکتب سیاسى امام که برگرفته از نظریات اسلام است، اولاً، ماهیت و طبیعت حکومت و دولت اسلامى بر اساس خودخواهى نیست، بلکه بر پایه خیرخواهى و حتى عشق به مردم است. ثانیا، برخلاف دولت‏هاى غربى که هدفشان حداکثر کردن رفاه مادى مسئولان و کارمندان حکومت است، و برخلاف حکومت‏هاى لیبرال کلاسیک یا سوسیالیستى که هدفشان حداکثر کردن رفاه مادى جامعه است، هدف حکومت اسلامى همان هدف نهایى انبیاى الهى و ادیان آسمانى یعنى توسعه معرفت‏اللّه است.27 در مکتب ایشان  نظام اجتماعى ـ فرهنگى اسلام با محوریت ولایت فقیه تبلور مى‏یابد که همان ادامه ولایت رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهم‏السلام است. بر این اساس ایشان هنگام ابلاغ حکم انتصاب اولین نخست‏وزیر نظام جمهورى اسلامى در 5/11/1357، یعنى قبل از پیروزى نهایى انقلاب اسلامى در 22 بهمن، به حق شرعى و قانونى خود تصریح مى‏کنند و مى‏فرمایند:

    برحسب حق شرعى و حق قانونى ناشى از آراى اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طى اجتماعات عظیم‏وتظاهرات‏وسیع‏ومتعدد در سراسر ایران نسبت به رهبرى جنبش ابراز شده است... جنابعالى‏را...مأمورتشکیل‏دولت‏موقت‏مى‏نمایم.28

    همچنین دو روز بعد در گردهمایى مطبوعاتى‏تأکید مى‏کنند:

    و من باید یک تنبه دیگرى هم بدهم و آن اینکه من که ایشان [نخست‏وزیر موقت] را حاکم کرده‏ام، یک نفر آدمى هستم که به واسطه ولایتى که از طرف شارع مقدس دارم، ایشان را قرار داده‏ام. ایشان واجب‏الاتباع است. ملت باید از او اتباع کند.29

    از دیدگاه حضرت امام، ولىّ‏فقیه عادل و عالم به عنوان رهبر دولت اسلامى در عصر غیبت مسئول تحقق نظام اجتماعى اسلام در همه ابعاد آن است، و همان اختیارات و ولایتى را دارد که معصومان علیهم‏السلام داشته‏اند. به نظر ایشان ولىّ‏فقیه مى‏تواند در صورتى که مصالح اسلام و مسلمانان اقتضا نماید احکام فرعى را به صورت موقت تا وقتى که آن مصلحت وجود دارد، تعطیل کند؛30 چنان‏که حکومت مى‏تواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد خلاف مصالح کشور و اسلام باشد، یک‏جانبه لغو نماید و از هر امرى، چه عبادى و چه غیرعبادى که جریان آن خلاف مصالح اسلام است، مادام که چنین است، جلوگیرى کند.31 از دیدگاه امام قدس‏سره، دولت در جامعه اسلامى، باید براى رسیدن به توسعه‏اى پایدار، عادلانه، حکیمانه و انسانى عمل کند؛ یعنى محوریت تمام برنامه‏ها و اقدامات دولت رسیدن به توسعه باشد. اکنون با استفاده از سخنان حضرت امام به تبیین وظایف دولت در تحقق توسعه مى‏پردازیم.

         1. توسعه بر مبناى تهذیب نفس

    هدف توسعه موردنظر حضرت امام رسیدن انسان به قرب الهى است؛ همان اصلى که بین امام و تمام صاحب‏نظران توسعه جدایى مى‏اندازد. از دیدگاه ایشان اسلام مادیات را به خدمت معنویات درمى‏آورد و با تنظیم فعالیت‏هاى مادى راه را براى اعتلاى معنوى انسان مى‏گشاید و مادیات را چنان تعدیل مى‏کند که به الهیات منجر شود.32

        بر این اساس ایشان اعتقاد داشتند اقتصاد زیربنا نیست؛ زیرا غایت انسان اقتصاد نیست.33 ایشان حتى اقتصاد را هدف نمى‏دانستند، بلکه آن را وسیله‏اى براى نیل به هدفى والاتر و بالاتر یعنى فرهنگ اسلامى به شمار مى‏آوردند.34 در منظر امام یکى از مقدمات ضرورى براى تحقق توسعه و رفاه جامعه، تربیت و تهذیب انسان است و این موضوع چندان اهمیت مى‏یابد که هدف اسلام و قرآن کریم قرار مى‏گیرد که انسان با همه ابعاد مادى و معنوى‏اش ساخته شود.35

         2. توسعه بر مبناى برنامه‏ریزى

    برنامه‏ریزى براى توسعه مطلوب بر اساس اصول و شاخص‏هاى ثابت اسلامى، از دیگر مواردى است که امام انتظار دارد دولت به آن اهتمام جدى داشته باشد. بدون تردید برنامه‏ریزى به عنوان تفکر نظام‏مند در امور و ترسیم راه براى آینده، با تکیه بر مطلوب‏ترین راه استفاده از دانش و فناورى، یکى از وظایف مهم دولت براى توسعه‏یافتگى و پیشرفت است. حضرت امام در این‏باره مى‏فرمایند: «مسئله برنامه از مهمات یک کشور است. اگر چنانچه بدون برنامه، یک کشورى بخواهد اداره بشود، نمى‏شود اداره بشود، باید برنامه باشد.»36 ولى امام قدس‏سره هر برنامه‏اى را قبول ندارند. ایشان معتقدند برنامه‏ریزى در دولت اسلامى باید مطابق با ارزش‏هاى اسلامى باشد:

    اگر برنامه‏ریزى را بدون نظارت روحانیان (آشنایان با اهداف و احکام اسلامى) بکنند، این موجب این مى‏شود که برنامه را که ریختید ببرید مجلس، مجلس رد کند. آنها قبول کردند، ببرید در کمیسیون که تخصص در این امر دارند، آنها رد کنند. از اینجا بگذرد ببرید در شوراى نگهبان، آنجا رد کنند. این اسباب این مى‏شود که کارها معطل بماند... اگر [برنامه] برخلاف اسلام واقع بشود، جز اینکه شما زحمت‏تان هدر رفته است، کارى نکرده‏اید... .37

         3. توسعه بر مبناى سرمایه‏گذارى در امور زیربنایى

    از دیگر مواردى که حضرت امام براى تحقق توسعه لازم مى‏دانند و دولت را بر اجراى آن مکلف مى‏دانند، سرمایه‏گذارى در امور زیربنایى، فرهنگى و اجتماعى به منظور تحقق رشد پایدار و مطلوب است. ایشان زمینه‏سازى براى گسترش فرهنگ عمومى، آموزش و تعلیم و تربیت و پرورش کیفى، تکامل دانش فنى، و سرمایه‏گذارى در کالاهاى سرمایه‏اى و زیربنایى را از عناصر رشد اقتصادى و از مسئولیت‏هاى مهم دولت به شمار مى‏آورند؛ زیرا مردم به زیربناهاى فیزیکى، اجتماعى، فکرى، آموزشى، و تشکیلاتى، و... براى کاهش هزینه‏هاى اجتماعى خود و تحقق توسعه نیاز دارند. بر این اساس است که ایشان بر روى این امر تکیه و تأکید ویژه‏اى دارند:

    مهم‏ترین عامل در کسب خودکفایى و بازسازى، توسعه مراکز علمى و تحقیقات و تمرکز و هدایت امکانات و تشویق کامل و همه‏جانبه مخترعین و مکتشفین و نیروهاى متعهد و متخصصى است که شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاک نگرش انحصارى علم به غرب و شرق به درآمده و نشان دادند که مى‏توانند کشور را روى پاى خود نگه دارند.38

         4. توسعه بر مبناى مشارکت مردم

    بى‏تردید یکى از آسیب‏هاى مهم کشورهاى استبدادزده، دولت‏سالارى و حضور بى‏رمق مردم در صحنه‏هاى مختلف اجتماع است. حضرت امام بر این باور بود که تحقق توسعه در گرو مشارکت و بسیج مردم است:

    دولت ـ چنانچه کرارا تذکر داده‏ام ـ بى‏شرکت ملت و توسعه بخش‏هاى خصوصىِ جوشیده از طبقات محروم مردم و همکارى با طبقات مختلف مردم با شکست مواجه خواهد شد. کشاندن امور به سوى مالکیت دولت و کنارگذاشتن ملت بیمارى مهلکى است که باید از آن احتراز شود.39

    البته ایشان براى تحقق مشارکت گسترده مردم و اجتناب از مفاسد سرمایه‏دارى و حاکمیت سرمایه بر دو نکته تأکید مى‏کردند یکى اینکه «آزادى بخش خصوصى به صورتى باشد تا هر چه بهتر بشود به نفع مردم محروم و مستضعف کارکرد نه چون گذشته تعدادى از خدا بى‏خبر بر تمام امور تجارى و مالى مردم سلطه پیدا کنند»40 و دیگرى:

    استفاده از نیروهاى عظیم مردمى در بازسازى و سازندگى و بهادادن به مؤمنین انقلاب، خصوصا جبهه‏رفته‏ها، و توسعه حضور مردم در کشاورزى و صنعت و تجارت و شکستن طلسم انحصار در تجارت داخل و خارج به افراد خاص تمکن و مرفه و بسط دادن آن به توده‏هاى مردم در جامعه.41

         5. توسعه بر مبناى عدالت اجتماعى

    از دیگر راه‏هاى رسیدن به توسعه مطلوب و همه‏جانبه، در نگاه حضرت امام، عدالت اجتماعى است که رکن مهم دیگرى براى تأمین عدالت اقتصادى و از وظایف و سیاست‏هاى اقتصادى دولت اسلامى به شمار مى‏آید. البته مقصود از تعادل، تساوى در مقدار و برابرى در سطوح زندگى نیست، بلکه مقصود نزدیکى طبیعى قشرهاى مختلف مردم به یکدیگر و جلوگیرى از تمرکز ثروت و دو قطبى شدن جامعه اسلامى است.

    اسلام تعدیل مى‏خواهد نه جلوى سرمایه را مى‏گیرد و نه مى‏گذارد سرمایه آن‏طور بشود که یکى صدها میلیون دلار داشته باشد و براى سگش هم اتومبیل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلک، و این یکى شب که برود پیش بچه‏هایش نان نداشته باشد نمى‏شود. این عملى نیست، نه اسلام با این موافق است نه هیچ‏انسانى‏بااین‏موافق‏است.42

    حضرت امام راه رسیدن به عدالت اجتماعى را در عمل به مجموعه قواعد اسلامى درباره مسائل اقتصادى مى‏دانند و معتقدند: «مجموعه قواعد اسلامى در مسائل اقتصادى هنگامى که در کل پیکره اسلام به صورت یک مکتب منسجم ملاحظه شود و همه‏جانبه پیاده شود، بهترین شکل ممکن خواهد بود؛ هم مشکل فقر را از بین مى‏برد و هم از فاسد شدن یک عده به وسیله تصاحب ثروت جلوگیرى مى‏کند.»43

        اصل دیگرى که در همین زمینه در اندیشه حضرت امام جارى و سارى است، تأمین اجتماعى است. تأمین نیازهاى اساسى مردم یکى از اجزاى عدالت اجتماعى در اقتصاد اسلامى است که برنامه‏ریزى، نظارت، هدایت، و دخالت دولت براى تأمین این نیازها مى‏تواند در رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت مؤثر باشد. طبق قانون اساسى، مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش، امکان کار، تعمیم بیمه،44 و امکانات لازم براى تشکیل خانواده براى همه، نیازهاى اساسى‏اند. امام قدس‏سره اعتقاد داشت که دولت، به معناى عام، وظیفه دارد از دو طریق نیازهاى اساسى افراد جامعه را تأمین کند: یکى از طریق مردمى بدین صورت که مسئولیت متقابل افراد جامعه اسلامى بر اساس اصل برادرى ایجاب مى‏کند که همه در جهت تأمین نیازهاى حیاتى یکدیگر اقدام کنند: «به همه در کوشش براى رفاه طبقات محروم وصیت مى‏کنم... چه نیکوست که طبقات متمکن به طور داوطلب براى زاغه و چپرنشینان مسکن و رفاه تهیه کنند و مطمئن باشند که خیر دنیا و آخرت در آن است و از انصاف به دور است که یکى بى‏خانمان و یکى داراى آپارتمان‏ها باشد»،45 دیگرى طریق حکومتى. بر این اساس حضرت امام در مقام بیان مصارف بودجه دولت اسلامى، علاوه بر اینکه اعتقاد داشت باید بخشى از بودجه کشور در امور زیربنایى مصرف شود، بر این نکته نیز تأکید مى‏کرد که تأمین زندگى فقرا و مساکین و از کارافتادگان و اداى قرض افراد آبرومند ورشکسته و حتى تأمین سرمایه براى ایجاد شغل براى آنها را از مصادیق مصارف بودجه دولت اسلامى است:

    شما کارى را متکفل شدید و انجام کارى را بر عهده گرفتید که مورد عنایت خاص خداى ـ تبارک و تعالى ـ است و البته باید این توجه را به آقایان عرض کنم، گرچه خودشان توجه دارند، که باید این عمل با یک ظرافتى انجام بگیرد که مستمندان، محرومان خیال نکنند که آنها از باب اینکه در صف پایین جامعه واقع شده‏اند مورد امداد واقع شده‏اند؛ آنها در صف مقدم جامعه‏اند.46

    بازشناسى ابعاد و اهداف توسعه از دیدگاه امام خمینى قدس‏سره

    چنان‏که اشاره شد، مباحث مربوط به توسعه سال‏ها توجه اقتصاددانان و جامعه‏شناسان را به خود مشغول داشته است. مفهوم توسعه در علوم اجتماعى و اقتصادى دربردارنده معانى و مفاهیم گوناگونى است که وجود دیدگاه‏هاى گوناگون در این تنوع تعاریف مؤثر بوده است؛ زیرا اولاً هریک از این دیدگاه‏ها و تعاریف، با ارائه تعبیرى خاص و با نگاه از منظرى ویژه، بیانگر بخشى از واقعیت‏اند و نه همه آن. ثانیا، اغلب دیدگاه‏هاى توسعه، مستقیم یا غیرمستقیم، از مقایسه جوامع جدید یا همان توسعه‏یافته و جوامع توسعه‏نیافته یا در حال توسعه شکل گرفته‏اند. در نظریاتى که براى توسعه اقتصادى ارائه گردید، توسعه مستلزم تغییرات اساسى در ساخت اجتماعى، طرز تلقّى عامه مردم و نهادهاى ملى و نیز تسریع رشد اقتصادى، کاهش نابرابرى و ریشه‏کن کردن فقر دانسته شد، ولى با گسترش مفهوم توسعه به همه شئون اجتماعى، توسعه را در مجموعه نظام اجتماعى به حساب آوردند، که هماهنگ با نیازهاى متنوع اساسى و خواست‏هاى افراد و گروه‏هاى اجتماعى در داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگى گذشته خارج مى‏شود و به سوى وضع یا حالتى از زندگى که از نظر مادى و معنوى بهتر است، سوق مى‏یابد.47

        اصولاً صاحب‏نظران اقتصادى ـ اجتماعى با هدف حل مشکلات و مسائل کشورهاى جهان سوم یا توسعه‏نیافته به ارائه دیدگاه‏ها و نظریاتى پرداختند که از عمده‏ترین آنها مى‏توان به نظریه رشد، نظریه مارکسیستى، نظریه وابستگى، نظریه روان‏شناختى توسعه، دیدگاه نوسازى، و نظریه‏هاى الهام گرفته از عوامل سیاسى و فرهنگى و غیره یاد کرد. در نظریه رشد اقتصادى، سعى بر این است که با توجه به چگونگى و عوامل رشد اقتصادى در جوامع توسعه‏یافته، به ارائه طریق براى رشد اقتصادى کشورهاى توسعه‏نیافته یا در حال توسعه پرداخته شود. نظریه مارکسیستى چگونگى تحول جوامع توسعه‏یافته سرمایه‏دارى از مراحل پیشین به مرحله سرمایه‏دارى و سپس از آن مرحله به مرحله سوسیالیسم و کمونیسم را مدنظر قرار داده است. در نظریه نوسازى توسعه به مرحله انتقال از جامعه سنتى به جامعه مدرن یا همان صنعتى اطلاق مى‏شود. بر اساس این نظریه جامعه‏اى که این انتقال را به خوبى به انجام برساند، توسعه‏یافته است و جامعه‏اى که در جهت این روند انتقال باشد، جامعه در حال توسعه تلقّى مى‏شود. دیدگاه وابستگى، که برداشت جدیدى از توسعه را در دهه‏هاى هشتاد و نود بر اساس همان دیدگاه نوسازى ارائه داد، در واقع در انتقاد به دیدگاه‏هاى مذکور، پدید آمده است. صاحب‏نظرانى مانند سیرس48 توسعه را به معناى دست‏یابى به ظرفیت‏هاى شخصیت انسانى مى‏دانند کهدر سه هدف تأمین نیازهاى اساسى (رفاه فردى)، ایجاد اشتغال کامل و کاهش نابرابرى متجلى مى‏شود.49 در جاى دیگرى  توسعه را در سه رهیافت اصلى دنبال کرده‏اند که عبارت‏اند از: تأمین معاش زندگى، داشتن اعتماد به نفس، و آزادى حق انتخاب.50 امروزه در نظریه‏هاى جدید بر مبناى ویژگى‏هاى خاص اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و اقتصادى هر کشور در استفاده از راهبردهاى توسعه خاصى مبتنى بر آن کشور تأکید شده است و توسعه متناسب که همان توسعه بر مبناى الگوى بومى و منطبق بر ویژگى‏هاى هر کشور و جامعه است، مورد توجه و تأکید صاحب‏نظران واقع شده است.51

        امام خمینى قدس‏سره، در مقام یک اسلام‏شناس و متفکر بزرگ اسلامى در عصر معاصر، درکى عمیق و جامع‏الاطراف از اسلام دارند و اسلام را در ابعاد فردى و جمعى، عبادى و اعتقادى، سیاسى و اجتماعى و به عنوان یک مکتب جامع مى‏شناسند. نگاه ایشان به توسعه نیز از این قاعده مستثنى نیست؛ یعنى فرایند توسعه را در تمامى شئون جامعه مؤثر و مفید مى‏دانند. در دیدگاه ایشان توسعه متوازن و متناسب در همه ابعاد جامعه پذیرفته شده، لیکن فرایند توسعه باید در مجموع به استحکام پایه‏هاى دین و تقویت مبانى اسلام و تربیت و هدایت انسان منتهى گردد.

         در اندیشه حضرت امام توسعه، اعم از سیاسى، اقتصادى، علمى و فرهنگى و غیره، علاوه بر آنکه اصول، مبانى و ملزومات خاص خود را دارد، باید برآورنده اهدافى بلند و متعالى باشد که از بطن اندیشه دینى ناشى مى‏شوند. توسعه در هدف غایى خود از منظر ایشان باید رضایت خداوند را برآورد وگرنه اثر آن در همین حیات مادى مختصر مى‏شود. به باور ایشان اگر توسعه مادى به توسعه معنویت پیوند یابد، جامعه‏اى انسانى با مقاصد عالى ظهور خواهد یافت. در این صورت است که مى‏توان این توسعه را، توسعه‏اى پایدار و مبتنى بر هدف دینى دانست. در دیدگاه امام اهداف توسعه معطوف به دو بُعد دین و انسان است. در بعد دین توسعه باید سبب حاکمیت مکتب در جامعه و تقویت بنیان‏هاى دینى باشد. ایشان معتقدند توسعه همه‏جانبه علاوه بر ترقى سطح زندگى عامه (بعد مادى جامعه)، باید به تجلى دیندارى در جامعه، تقویت ایمان، گسترش معنویت و اخلاق اسلامى بینجامد. همچنین توسعه باید زمینه مناسب را براى حفظ اسلام و ترویج مکتب در جامعه، نشر معارف اسلامى، تحقق علمى احکام اسلام و رعایت حدود الهى فراهم آورد. بر این اساس است که مى‏فرماید:

    آمال ما این است که احکام اسلام در همه جا، در همه قشرها، در همه وزارتخانه‏ها، در همه مملکت هرجا که هست، در بازارها، در کشاورزى‏ها، در دور و نزدیک یک مملکت، همه جا احکام اسلام جارى باشد... نباید در وزارتخانه‏ها یک چیزى که برخلاف اسلام است، برخلاف مصالح این مملکت است، خداى نخواسته عمل بشود.52

    و در جاى دیگرى مى‏فرماید: «من امیدوارم که این راه را همه با هم طى بکنیم و آن حکومتى را که اسلام مى‏خواهد، متحقق باشد.»53

        بُعد دیگر محور توسعه از دیدگاه امام، انسان است. نگاه ایشان به توسعه دیدگاهى انسان‏شناسانه و در قلمرو معرفت دینى است که هدف غایى توسعه را تربیت انسان کامل در جامعه مى‏داند؛ انسانى که در همه ابعاد وجودى‏اش کمال یافته است و توانایى ایجاد تحول در جامعه به سوى خیر و صلاح عمومى را دارد. در منظر ایشان توسعه هم باید ناظر به بعد مادى انسان باشد هم بعد معنوى و به برآورده ساختن نیازهاى دنیایى و حیات آخرتى هر دو منجر شود. بر این اساس است که مى‏فرماید: «مکتب‏هاى توحیدى که در رأس آنها مکتب اسلام است، در عین حال که به مادیات و با مادیات سروکار دارند، لکن مقصد این است که مردم را طورى تربیت کنند که مادیات حجاب آنها براى معنویات نباشد، مادیات را در خدمت معنویات مى‏کشند.»54 امام بر این امر تکیه و تأکید مى‏کند که:

    دانشگاه‏هاى علمى شما کوشش کند انسان درست کنند. همه دنبال این باشید، انسان. اگر انسانیت را استثنا بکنید یک فردى درست بکنید دانشمند، یک طبیبى که بهتر از همه اطباى دنیاست، اگر این وجهه انسانى نداشته باشد همین طبیب مضر است، همین طبیب وقتى که مى‏خواهد یک کسى را معالجه کند دنبال منافع است، نه دنبال معالجه.55

    باید از حوزه‏هاى علمیه یک عالمى به تمام معنا متعهد بیرون بیاید و مرکز ساخت انسان باشد و دانشگاه هم مرکز ساخت انسان ... ما انسان دانشگاهى مى‏خواهیم، نه معلم و دانشجو. دانشگاه باید انسان ایجاد کند و انسان بیرون بدهد از خودش. اگر انسان بیرون داد از خودش، انسان حاضر نمى‏شود که کشور خودش را تسلیم کند به غیر، انسان حاضر نمى‏شود که تحت ذلت برود و اسارت، آنها هم از انسان مى‏ترسند.56

    کوشش انبیا و ایده بعثت در تمام قرن‏ها تربیت این موجود [انسان] است، این موجودى که عصاره همه مخلوقات است و با اصلاح او اصلاح مى‏شود عالم و با فساد او به فساد کشیده مى‏شود. کوشش انبیا از اول تا آخر این بوده است که این موجود را به صراط مستقیم دعوت کنند و راه ببرند، نه همان هدایت و گفتن تنها، بلکه راهنمایى و الگو بودن خودشان در اعمال و در افعال و در اقوال. براى اینکه این موجود را به آن کمالى که لایق است، برسانند.57

    مکتب اسلام یک مکتب مادى نیست، یک مکتب مادى، معنوى است. مادیت را در پناه معنویت اسلام قبول دارد. معنویات، اخلاق، تهذیب نفس، اسلام براى تهذیب انسان آمده است، براى انسان‏سازى آمده است. همه مکتب‏هاى توحیدى براى انسان‏سازى آمده‏اند. ما مکلفیم انسان بسازیم.58 اسلام هم آمده است، این انسان را درستش کند و بسازد و همه بعدهایش را نه یک بعد فقط، نه همان بعد روحانى تنها، که غفلت کند از این جهات طبیعت و نه فقط بعد طبیعت که اکتفا به این کند از او، این وسیله است براى این مقصد.59

    در دیدگاه امام در وجه ظاهر، دنیا و آخرت مکمل هم‏اند. نه دنیاگرایى کامل و نه زهد و آخرت‏گرایى هیچ‏یک در نزد ایشان ممدوح نیستند. هدف کلى در توسعه از دیدگاه امام رسیدن انسان به کمالات لازم و شایسته اوست.

    مبانى و راه‏کارهاى رسیدن به توسعه از دیدگاه امام خمینى قدس‏سره

    حال که به اجمال با برخى از اندیشه‏هاى امام خمینى قدس‏سره درباره توسعه آشنا شدیم لازم است که یک ارزیابى کلى از اندیشه‏هاى ناب امام درباره توسعه ارائه دهیم، تا بتواند ما را در تبین هرچه بهتر و بشتر الگوى اسلامى ـ ایرانى پیشرفت یارى برساند.

         1. توکل و اطمینان به خدا

    نخستین عنصر اصلى و حیاتى در چارچوب اندیشه‏اى امام درباره هر موضوعى و از جمله توسعه، ایمان و توکل به خداست. اعتقاد واقعى به خدا، اصلى‏ترین و اساسى‏ترین بنیان دینى است و مذهب بدون اعتقاد به وجود هستى‏بخشِ هدایت‏گر، معنى نمى‏دهد. با نگاهى به جوامع انسانى مى‏توان دریافت که این اصل اساسى، بیشترین تأثیر را بر زندگى و رفتار افراد جامعه دارد؛ زیرا اساسى‏ترین عنصر اثرگذار بر رفتار و عملکرد اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و سیاسى افراد جامعه، اعتقادات آنان است و بى‏شک اصلى‏ترین باورها، اعتقاد به وجود مبدأ هستى و ایمان به این مبدأ، یعنى خداست. همین ایمان دینى چاره همه مشکلات جوامع بشرى است. اگر مجموعه باورهاى افراد را درون فرهنگ ببینیم، باید پایه اصلى فرهنگ جامعه و رفتار انسان‏ها را، همین اعتقاد و ایمان به خدا دانست؛ چنان‏که پایه‏هاى رشد جامعه بر همین فرهنگ استوار است.

         حضرت امام نیز به همین اصل معتقد بود و رشد و توسعه جامعه و به طور کلى حیات جامعه را منوط به اعتقاد به خدا مى‏دانست. به تعبیر آن حضرت تنها، ایمان و اعتقاد به خدا مى‏تواند مملکت را احیا کند و لذا براى احیاى مملکت و پیشرفت آن باید روح ایمان و اعتقاد به خدا را در جوانان ملت رشد داد. پیشرفت و توسعه مملکت وابسته به عوامل متعددى است، ولى از دیدگاه امام مهم‏ترین عامل اعتقاد و اعتماد واقعى به خداست. بر اساس اندیشه‏هاى امام، ایمان و اعتقاد به خدا موجب ساخته شدن انسان و در نتیجه بروز ویژگى‏هاى مختلفى در انسان مى‏شود که همگى موجب تسریع حرکت انسان‏ها براى دست‏یابى به اهداف جامعه یا همان توسعه به معناى کامل مى‏شوند. حضرت امام بى‏اعتقادى به خدا را موجب بى‏توجهى به مصالح کشور و توجه صرف به مصلحت خود و در نتیجه نرفتن به دنبال امور لازم مملکت و تمام گرفتارى‏هاى کشور و ملت را از نبودن ایمان به خدا مى‏دانند.

         2. تعلیم و تربیت

    حضرت امام عامل دیگر توسعه و پیشرفت را در وجود انسان‏ها مى‏داند. انسان محرک توسعه است و هرچه از توانایى‏هاى فکرى بیشترى برخوردار باشد و آموزش و پرورش بیشتر و بهترى یافته باشد، در حرکت دادن این چرخ، بهتر عمل خواهد کرد. بر این اساس چنانچه تعلیم و تربیت به طور صحیح صورت گیرد، حرکت جامعه به سمت پیشرفت و تعالى مطلوب خواهد بود. حضرت امام بر پایه تعالیم قرآنى، ضمن آنکه هدف از توسعه و غایت توسعه فرهنگى را، تهذیب و تزکیه انسان شناخته‏اند و در برهه‏هاى مختلف به نقش تعلیم و تربیت و برنامه‏ریزى براى نیروى انسانى و تربیت و پرورش و هدایت استعدادها واندیشه‏ها اشاره کرده‏اند، بر کار و تولید، نظم و انضباط، پشتکار و تحقیق جهاد و اجتهاد و ارتباط مدرسه و دانشگاه با محیط کار، صنعت، کارخانه و مزرعه، نیز به عنوان یک سیاست و راهبرد فرهنگى تأکید نموده‏اند:

    نقیصه‏ها را باید همه با هم رفع بکنیم که در رأس آنها فرهنگ است. فرهنگ اساس ملت است، اساس ملیت یک ملت است. اساس استقلال یک ملت است و لهذا آنها کوشش کرده‏اند که فرهنگ ما را استعمارى کنند، کوشش کردند که نگذارند انسان پیدا بشود، آنها از انسان مى‏ترسند، از آدم مى‏ترسند.60 اول چیزى که بر ملت لازم است و بر دانشگاه‏ها لازم است آن است که این نفرى که حالا شده است یک نفر اروپایى یا یک نفر شرقى، این مغز را بردارند یک نفر انسان خودمانى، انسانى ایرانى ـ اسلامى... یک مغز اسلامى ـ انسانى جایش بنشانیم.61

    از دیدگاه ایشان، دانشگاه‏ها و مراکز علمى مى‏توانند یک کشور را به سوى ترقى و تعالى یا به سمت انحطاط و سقوط سوق دهند:

    این دو مرکز [دانشگاه و حوزه ]که مرکز علم است، هم مى‏تواند مرکز تمام گرفتارى‏هاى بشر باشد و هم مى‏تواند مرکز تمام ترقیات معنوى‏ومادى‏بشرباشد. علم و عمل، علم و تعهد به منزله دو بال هستند که با هم مى‏توانند به مراتب ترقى و تعالى برسند.62

    حضرت امام اعتقاد راسخ داشت که تعلیم و تربیت استعمارى، کشور را به دامن استعمار مى‏کشاند، و تعلیم و تربیت اسلامى مى‏تواند کشور را به تعالى و پیشرفت برساند. ایشان قاطعانه معتقد بودند همان‏طور که مراکز علمى و دانشگاه‏ها اگر در دست استعمار باشند، کشور را به زیر سلطه بیگانگان مى‏کشانند، چنانچه در خدمت جامعه باشند، حافظ استقلال کشور خواهند بود. از دیدگاه ایشان مراکز آموزشى تکیه‏گاه یک کشور براى اداره امور آینده خود است و اداره جوامع به دست تربیت‏یافتگان این مراکز است. اگر این تربیت‏یافتگان در جهت استقلال کشور تربیت یابند، استقلال کشور حفظ خواهد شد و در غیر این صورت استقلال کشور از دست مى‏رود.

    باید چه طبقه جوان روحانى و چه دانشگاهى، با کمال جدیت به تحصیل علم، هریک در محیط خود ادامه دهند و اگر دانشگاه‏ها خالى از مردانى دانشمند و متخصص شوند، اجانب منفعت‏طلب چون سرطان در تمام کشور ریشه دوانده و زمام امور اقتصادى و علمى ما را به دست مى‏گیرند... و بهترین و مؤثرترین راه مبارزه با اجنبى، مجهز شدن به سلاح علم دین و دنیاست و خالى کردن این سنگر و دعوت به خلع این سلاح، خیانت به اسلام و مملکت اسلامى است.63

    اخذ علم و دانش، تخصص و فناورى حتى با فراگیرى از فناورى غرب مورد تشویق و تأکید امام بوده است. اما این علم و دانش نیز مشروط به آن بود که جهت‏دار و هدف‏دار باشد و منجر به حاکمیت فرهنگ فاسد غربى نگردد.

         از دیدگاه حضرت امام، علمى سبب پیشرفت و توسعه کشور مى‏شود که تعهد و اخلاق و سلامت انسان را تضمین کند، نه آنکه مایه انحطاط و موجب تباهى او گردد و در این زمینه دانشگاه و حوزه‏هاى علمیه و روحانیان هم مى‏توانند دو مرکز براى تمام ترقیات و تمام پیشرفت‏هاى کشور و هم مى‏توانند دو مرکز براى تمام انحرافات و تمام انحطاطات باشند.64

        3. فرهنگ

    عنصر دیگرى که حضرت امام براى تحقق توسعه بر آن توجه و تأکید داشتند، فرهنگ است. امروزه صاحب‏نظران در عرصه توسعه، بیش از هر زمان دیگرى به این باور رسیده‏اند که تا فرهنگ یک جامعه موافق با توسعه نباشد، پیشرفت و توسعه آن جامعه میسر نخواهد بود؛ زیرا انسان‏ها به عنوان عاملان محورى توسعه باید براى عمل خود تمایل داشته باشند. این تمایل که با قدرت انتخاب همراه است و در عمل پس از انتخاب به منصه ظهور مى‏رسد، باید شرایط ایجاد تمایل در انسان را داشته باشد. ناگفته پیداست که تمایل‏هاى افراد نیز از طریق ارزش‏ها و باورهایشان ایجاد مى‏شود. با این حال ممکن است این تمایل‏ها در انتخاب با محدودیت‏هایى که براى فرد وجود دارد مواجه شود و در نهایت تمایلات، ارزش‏ها و امکانات مختلف فرد و جامعه، فرد را به انتخاب در عمل وادارد و این انتخاب عملى فرد است که مى‏تواند در جهت توسعه جامعه یا برخلاف آن باشد. در اینجاست که ضرورت تحول فرهنگى رخ مى‏نماید؛ چراکه براى پیشرفت و تعالى جامعه، باید زمینه‏هاى آن در مجریان این پیشرفت و حرکت ایجاد شود و این زمینه‏ها نیز چیزى جز فرهنگ جامعه نیست. بنابراین، ضرورت تحول فرهنگى براى دست‏یابى به توسعه نمایان مى‏شود و پیشرفت فرهنگ بخشى از توسعه است. از این‏رو، مى‏توان گفت تحول فرهنگى موافق توسعه، زمینه‏ساز توسعه است.

         یکى از موانع اصلى موفقیت نظریه‏هاى توسعه، بى‏توجهى یا کم‏توجهى این نظریه‏ها به شرایط اعتقادى، فکرى و فرهنگى حاکم بر جوامع مختلف است. در کشورهاى اسلامى به رغم وجود انگیزه و میل مضاعف به روند توسعه و نوسازى، فقدان درک جامع از مفاهیم و ملزومات توسعه و نشناختن قانونمندى‏هاى حاکم بر آن در جهان اسلام به یک دور باطل در فرایند توسعه‏یافتگى انجامیده است. امام خمینى قدس‏سره ضمن آنکه شرط اصلى توسعه و زیربناى آن را توسعه فرهنگى مى‏شناسند، محتواى این فرهنگ را فرهنگ اسلامى مى‏دانند و نادیده گرفتن و تضعیف فرهنگ اسلامى را علت اصلى توسعه‏نیافتگى، و ترویج و اشاعه فرهنگ اسلامى را یگانه راه توسعه عنوان مى‏کنند: «نظر ما به اقتصاد نیست مگر به طور آلى، نظر ما به فرهنگ اسلامى است.»65 «نظر ما به فرهنگ اسلامى است که این فرهنگ اسلامى را از جامعه جدا کردند، باید فرهنگ، فرهنگ اسلامى باشد.»66 «این جوامع [کشورهاى استعمارگر] مطالعه کردند که اگر فرهنگ اینها [کشورهاى مسلمان] یک فرهنگ مستقل صحیحى باشد، از توى اینها یک جمعیت سیاسى مستقل و امینى پیدا مى‏شود و این هم براى آنها مضر است. بناء علیه در جانب اسلام و روحانیت دوچیز را سد مى‏دیدند: یکى اصل اسلام و یکى هم روحانیت را.»67

         4. فرهنگ کار

    از دیگر عوامل فرهنگى مؤثر بر توسعه از دیدگاه امام قدس‏سره، فرهنگ کار است. فرهنگ کار از مهم‏ترین عوامل توسعه اقتصادى در دنیاى غرب تلقّى شده است، تا جایى که رنسانس که در غرب با ظهور مذهب پروتستان آغاز شد، در ایجاد فرهنگ کار نقش اساسى داشت. در نتیجه موجب تحولات بزرگ صنعتى در دنیاى غرب شد؛ زیرا مذهب پروتستان که زاییده رنسانس است و کامیابى دنیایى را نشانه رستگارى در آخرت و رسیدن به این هدف را از طریق سخت کار کردن، صرفه‏جویى و میانه‏روى ممکن مى‏دانست، برخلاف عقیده‏اى که دنیا و در نتیجه کار را تشویق نمى‏کرد، موتور حرکت تحولات اجتماعى و اقتصادى شناخته شده است. از این‏رو، عده‏اى از اندیشوران توسعه معتقدند اقتصاد سرمایه‏دارى فعلى از تعالیم پروتستان سرچشمه گرفته است. در اسلام، کار کردن عبادت محسوب مى‏شود و کارگر مجاهد و عابد. این بینش اگر در فرهنگ مردم رسوخ کند، مى‏تواند موجب استقلال و خودکفایى یک مملکت باشد. این همان معنایى است که در اندیشه امام قدس‏سره درباره توسعه آشکار است:

    پیغمبر اسلام که اولین فرد انسان‏هاست و بزرگ‏ترین انسان کامل است، نسبت به کارگر این طور تواضع بکند و کف دست او را که علامت کار است ببوسد، این نکته دارد که کف دست را بوسیده نه پشت دست را، کف دست آثار کار درش هست، مى‏خواهد ارزش کار را به عالمیان اعلام کند، به مسلمین اعلام کند که ارزش کار این است که آن جایى که کارگر که کار کرده است، در اثر کار یک نشانه‏اى پیدا کرده، من آنجا را مى‏بوسم که ملت‏هاى اسلامى و بشر ارزش این کارگر را بداند.68

         5. خودباورى

    از دیگر شاخصه‏هایى که حضرت امام براى رسیدن به توسعه مطلوب مدنظر داشتند، خودباورى است. اصولاً یکى از خصلت‏هاى شخصیتى افراد که ریشه فرهنگى ـ روانى دارد، همین خودباورى است. خودباورى را مى‏توان به معناى قبول داشتن خود به عنوان شخصیتى مستقل دانست. خودباورى اثر درخور توجهى بر چگونگى رفتار انسان‏ها در راه دست‏یابى به توسعه دارد. آثار خودباورى را مى‏توان از جوانب مختلف بررسى کرد. آنچه در اینجا، با توجه به موضوع بحث اهمیت بیشترى دارد، اثر خودباورى بر توسعه است. در کلام امام خمینى قدس‏سره در زمینه اهمیت خودباورى و اثر آن بر توسعه، مى‏توان عبارات ناب و بدیعى یافت، از جمله:

    هیچ ملتى نمى‏تواند استقلال پیدا بکند الا اینکه خودش، خودش را بفهمد و تا زمانى که ملت‏ها خودشان را گم کرده‏اند و دیگران را به جاى خودشان نشانده‏اند، نمى‏توانند استقلال پیدا کنند. ... شرق، فرهنگ اصیل خود را گم کرده است و شما که مى‏خواهید مستقل و آزاد باشید باید مقاومت کنید و باید همه قشرها بناى این را بگذارند که خودشان باشند.69

    بر این اساس مى‏توان گفت که خودباورى و خودیابى زمینه لازم براى کسب استقلال و هر حرکتى به سمت پیشرفت محسوب مى‏شود. هنگامى که افراد جامعه‏اى خود را باور کردند، مى‏توانند کار کنند و اگر بخواهند کار انجام دهند، باید قبل از آن خود را بیابند و باور کنند. این خودباورى به همراه تکیه بر دین و معنویت مهم‏ترین موضوعاتى‏اند که حضرت امام براى رسیدن به توسعه مطلوب مدنظر و بیان داشته‏اند.

    ضرورت تدوین الگوى اسلامى ـ ایرانى پیشرفت

    امروزه توسعه از مفاهیم کلیدى است و در مطالعات سیاسى و اقتصادى و جامعه‏شناسى مؤثر و عامل تفکیک کشورها و مناطق شمرده مى‏شود. علاوه بر این به نظر کارشناسان برنامه‏ریزى مفهوم توسعه داراى بار ارزشى مثبت است و مترادف با کلمه بهبود به کار مى‏رود. از جمله اهداف توسعه در غرب، اشتیاق براى غلبه بر سوء تغذیه، فقر و بیمارى و کاهش بیکارى و نابرابرى بود. از دیگر اهداف آن، دگرگونى اساسى در ساختار نهادى، اجتماعى و ادارى جوامع و ارتقاى سطح زندگى و کیفیت زندگى مردم است. ولى در اسلام اهداف توسعه صرفا به بالا بردن میزان رشد تولید و درآمد سرانه ختم نمى‏شود، بلکه توسعه به معناى ارتقاى مستمر کل جامعه و نظام اجتماعى به سوى زندگى بهتر و انسانى‏تر است.

         توسعه در هر کشور باید متناسب با اوضاع فرهنگى، تاریخى و اجتماعى آن کشور باشد. اصل اساسى و شایان توجه در تحقق فرایند توسعه این است که نباید با بافت فرهنگى، ارزش‏ها و آداب و رسوم یک قوم مخالف باشد. از این‏رو، توسعه‏اى قابل تحقق و کاراست که با نظام ارزشى و هنجارى یک ملت مطابق باشد. توسعه در حالت کلى باید درونى باشد، یعنى با هویت فرهنگى و نظام ارزشى یک جامعه سازگار باشد و اولویت‏هاى ملى و نیازهاى محلى را در نظر بگیرد. در مقابل این فرایند توسعه درونى نوع دیگر آن، توسعه بیرونى و تقلیدى است که توسعه‏اى کاذب است، و صاحب‏نظران اعتقاد دارند که چون  باعث رشد و پیشرفت نیست، بلکه بر عکس، سبب وابستگى هرچه بیشتر و عقب افتادن از قافله تکامل است، اصلاً نمى‏توان نام توسعه بر آن نهاد.70 در توسعه تقلیدى، الگوى کشورهاى غربى‏اى که ظاهرا از جهت اقتصادى پیشرفته‏ترند، ملاک قرار مى‏گیرد و لازمه تحقق آن در هر کشورى، تغییر در نظام ارزشى و بافت فرهنگى آن است؛ چون پایه‏هایى که توسعه غربى بر آن بنا شده عبارت‏اند از: تجارى شدن، فردگرایى، دورى از زهد و توجه به آخرت، عقلانیت و حسابگرى محض، تغییر نگرش انسان به خدا و طبیعت و... .71

        در فرایند الگوى اسلامى ـ ایرانى پیشرفت، هدف و غایت کلى این است که الگویى منطبق بر آموزه‏هاى دینى و در چارچوب فضاى کشور و متناسب با نیازهاى جامعه و نظام اسلامى ارائه دهیم. این الگو باید چنان جامع باشد که علاوه بر کشور هدف (ایران)، براى سایرکشورهایى که داراى تجانس فرهنگى و ریشه‏اى با جامعه ایرانى‏اند نیز مفید و مؤثر باشد. الگوى اسلامى ـ ایرانى پیشرفت باید مطابق با کرامت آدمى و مبیّن سیماى جامعه نمونه ایرانى در سراسر جهان باشد.

    بررسى الگوى اسلامى ـ ایرانى پیشرفت از منظر امام ‏خمینى قدس ‏سره

    امام خمینى قدس‏سره در مقام رهبرى دینى، عارفى فیلسوف، فقیهى اهل سیاست و عمل، در رهنمودهاى خود درباره توسعه، جامعیت مفهوم توسعه در قالب را در الگوى اسلامى ـ ایرانى پیشرفت  در نظر داشته‏اند. از دید ایشان، توسعه حقیقتى  را که همان الگوى اسلامى ـ ایرانى پیشرفت است، در قالب مدنظر داشتن معنویت در تمام شئون حاصل مى‏آید. حضرت امام در مورد توسعه فراگیر مى‏فرماید:

    این مسلّم است که از نظر اسلامى حل تمامى مشکلات و پیچیدگى‏ها در زندگى انسان‏ها، تنها با تنظیم روابط اقتصادى به شکل خاصى حل نمى‏شود و نخواهد شد، بلکه مشکلات را در کل نظام اسلامى باید حل کرد و از معنویات نباید غافل بود [که ]کلید دردهاست. ما معتقدیم تنها مکتبى که مى‏تواند جامعه را هدایت کند و پیش ببرد، اسلام است و دنیا اگر بخواهد از زیر بار هزاران مشکلى که امروز با آن دست به گریبان است نجات پیدا کند و انسانى زندگى کند، انسان‏گونه، باید به اسلام روى بیاورد.72

    از دیدگاه امام قدس‏سره، مشکل اصلى توسعه غرب و شرق به سبب غفلت از معنویات‏واعتقادواقعى نداشتن به خداست:

    جناب آقاى گورباچف! باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلى کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادى نیست؛ مشکل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست، همان مشکلى که غرب را هم به ابتذال و بن‏بست کشیده و یا خواهد کشید.73

    حضرت امام بعد از پذیرش قطعنامه 598 و پدید آمدن اوضاع و احوال جدید و ضرورت عزم جدى براى بازسازى و شروع فعالیت‏هاى اقتصادى، طى پیامى در یازدهم مهرماه 1367 محورهاى عمده و حیاتى، در دهه بازسازى کشور را اعلام فرمودند. در این پیام، بر محورهاى زیر به عنوان کلى‏ترین پایه‏هاى برنامه‏ریزى آینده کشور، تأکید شده است که مى‏توان از آن با عنوان دکترین الگوى اسلامى ـ ایرانى پیشرفت از منظر امام خمینى قدس‏سره نام برد. این اصول عبارت‏اند از:

         ـ کلیدى بودن سیاست نه شرقى، نه غربى به عنوان رمز عزت و اعتبار کشور؛

         ـ تأکید بر حفظ ارزش‏ها و شئون اخلاقى در جامعه؛

         ـ تأکید بر اینکه بازسازى منجر به وابستگى نشود؛

         ـ اصالت و اولویت داشتن خودکفایى کشاورزى، در مقابل بازسازى مراکز صنعتى؛

         ـ توجه به رفاه مردم با رعایت شعایر و ارزش‏هاى اسلامى و انقلابى؛

         ـ بها دادن به حضور قشرهاى مختلف مردم در صحنه‏هاى بازسازى کشاورزى، صنعت و تجارت؛

         ـ تأکید بر پیچیده بودن شرایط سیاسى و اقتصادى نظام و لزوم رعایت این شرایط در برنامه‏ریزى و موضع‏گیرى؛

         ـ توسعه مراکز علمى و تحقیقاتى و تشویق نیروهاى خلّاق و سازنده؛

         ـ همکارى همه‏جانبه کارشناسان و صاحب‏نظران با مسئولان اجرایى در بازسازى کشور؛

         ـ قدرشناسى از ایثارگران؛

         ـ توجه ویژه به تقویت بنیه دفاعى و نظامى کشور.74

        این منشور بازسازى نشان مى‏دهد که ایشان در شکل فعالیت‏ها و برنامه‏ریزى‏هاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، تأمین رفاه و امکانات زندگى، براى آحاد مردم را به عنوان یک ضرورت، توأمان درنظر داشته‏اند. این بینش مفهوم جدیدى از توسعه ارائه مى‏کند که بیانگر روح و کلیت الگوى اسلامى ـ ایرانى پیشرفت است و مقام معظم رهبرى حضرت آیت‏اللّه خامنه‏اى (دام‏ظله) بیان کرده‏اند.

    نتیجه ‏گیرى

    رشد و توسعه از دیدگاه حضرت امام مفهومى وسیع و فراگیر دارد، به گونه‏اى که همه ابعاد وجود انسان را دربر مى‏گیرد و او را از تک‏بعدى و تک‏ساختى بودن در گرایش‏هاى مادى رها ساخته، معنویت، اخلاق، تهذیب نفس و قرب الى‏اللّه را در مسیر اهداف و زندگى او قرار مى‏دهد. در اندیشه امام، توسعه در چارچوب اصول، مبانى و ملزومات خاص خود تحقق و فعلیت مى‏یابد. ایشان بیش از آنکه به مفهوم رایج توسعه نظر داشته باشند، به هدف‏هاى عمده‏اى که باید برآورده سازد، توجه دارند. امام خمینى قدس‏سره توسعه متوازن را، که همان مفهوم الگوى اسلامى ـ ایرانى پیشرفت است، در تمام شئون سیاسى، اقتصادى، علمى و فرهنگى جامعه تأکید مى‏کند و آن را مایه تعالى جامعه و بستر سعادت و رشد مردم مى‏داند. در منظر ایشان هدف اصلى و غایى توسعه باید خداباورى و حاکمیت اللّه در جامعه باشد. حضرت امام معتقد است توسعه باید در مجموع به استحکام پایه‏هاى دین، تقویت مبانى اسلام، استقرار حکومت اسلامى، تربیت و هدایت و رشد معنوى انسان، حاکمیت قانون، استقلال و خودکفایى و سربلندى کشور، قطع وابستگى و رهایى از سلطه استعمارگران، ارزش و عزت و کرامت مردم، علم و خلاقیت و فناورى، مشارکت مردمى و ارتباط هرچه بیشتر دولت و ملت، کار و تولید، عدالت اجتماعى، فقرزدایى و رفاه عمومى بینجامد، که اینها در هدف غایى خود، تحقق الگوى اسلامى ـ ایرانى پیشرفت را به دنبال دارد.

     


    • منابع
      • ـ ارسنجانى، حسن، حاکمیت دولت‏ها، تهران، سازمان کتاب‏هاى جیبى، 1342.
      • ـ ازکیا، مصطفى، جامعه‏شناسى توسعه و توسعه‏یافتگى روستایى ایران، تهران، اطلاعات، 1369.
      • ـ اسدى، على، «توسعه بر جاده تکنولوژى مى‏تازد»، تدیبر، ش 2، مرداد 1369، ص 3ـ8.
      • ـ اسدى‏مقدم، کبرى، دیدگاه‏هاى فرهنگى امام خمینى قدس‏سره، تهران، ذکر، 1374.
      • ـ افروغ، عماد، «روش‏شناسى مردم، پایه نظرى دیدگاه نوین توسعه»، فرهنگ توسعه، ش 10، بهمن و اسفند 1372، ص 70ـ78.
      • ـ امام خمینى، صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371.
      • ـ امام خمینى، کشف‏الاسرار، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى قدس‏سره، 1375.
      • ـ بئک، لوئیس، «دگرگونى در مفاهیم و هدف‏هاى توسعه»، ترجمه حسین قاضیان، نامه فرهنگ، سال دوم، ش 1و2، مهر 1370، ص 72ـ81.
      • ـ برمن، ادوارد، کنترل فرهنگ: نقش بنیادهاى کارنگى، فورد و راکفلر در سیاست خارجى آمریکا، ترجمه حمید الیاسى، تهران، نى، 1366.
      • 17- تودارو، مایکل، توسعه اقتصادى در جهان سوم، ترجمه غلامعلى فرجادى، تهران، وزارت برنامه و بودجه، 1366.
      • ـ جرالد، ام. مایر و دادلى سیرز، پیشگامان توسعه، ترجمه على‏اصغر هدایتى و على یاسرى، تهران، سمت، 1369.
      • ـ جهانیان، ناصر، «تحول مفهوم توسعه و ارتباط آن با دین»، قبسات، ش 7، بهار 1377، ص 109ـ119.
      • ـ رفیع‏پور، فرامرز، توسعه و تضاد، چ چهارم، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1379.
      • ـ صدیق اورعى، غلامرضا، تغییر اجتماعى از دیدگاه امام خمینى قدس‏سره، تهران، پدیده، 1373.
      • ـ قاضیان حسین، «درباره تعریف توسعه»، اطلاعات سیاسى اقتصادى، ش 63ـ64، آذر و دى 1371.
      • ـ گولت، دنیس، «توسعه آفریننده و مخرب ارزش‏ها»، برنامه و توسعه، ش 10، بهار 1374.
      • ـ منصورى، جواد، فرهنگ، استقلال و توسعه، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1374.
      • ـ مولانا، حمید، گذر از نوگرایى، ترجمه یونس شکرخواه، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‏ها، 1371.
      • ـ وافگانگ، زاکس، نگاهى نو به مفاهیم توسعه، ترجمه فریده فرهى، تهران، مرکز، 1377.
      • ـ وینسنت، آندرو، نظریه‏هاى دولت، ترجمه حسین بشریه تهران، تهران، نى، 1371.

    • پى نوشت ها

      * کارشناس ارشد فقه و اصول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى قدس‏سره. دریافت: 19/6/89 ـ پذیرش: 11/9/89.

      1ـ ادوارد برمن، کنترل فرهنگ: نقش بنیادهاى کارنگى، فورد و راکفلر در سیاست خارجى آمریکا، ترجمه حمید الیاسى، ص 166.

      2ـ لوئیس بئک، «دگرگونى در مفاهیم و هدف‏هاى توسعه»، ترجمه حسین قاضیان، نامه فرهنگ، سال دوم، ش 1و2، ص 71.

      3ـ همان، ص 78.

      4ـ همان، ص 81.

      5ـ فرامرز رفیع‏پور، توسعه و تضاد، ص 21.

      6ـ غلامرضا صدیق اورعى، تغییر اجتماعى از دیدگاه امام خمینى قدس‏سره، ص 53.

      7ـ على اسدى، «توسعه بر جاده تکنولوژى مى‏تازد»، تدبیر، ش 2، ص 25.

      8 Self- fulfilment.

      9ـ حسین قاضیان، «درباره تعریف توسعه»، اطلاعات سیاسى ـ اقتصادى، ش 63و64، ص 121.

      10ـ همان.

      11ـ جواد منصورى، فرهنگ، استقلال و توسعه، ص 151ـ152.

      12ـ زاکس وافگانگ، نگاهى نو به مفاهیم توسعه، ترجمه فریده فرهى، ص 51.

      13ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 21، ص 409.

      14ـ همان، ج 17، ص 5.

      15ـ همان، ج 18، ص 343.

      16ـ همان، ج 21، ص 96.

      17ـ همان، ج 21، ص 194.

      18ـ همان، ج 21، ص 417.

      19ـ همان، ج 10، ص 46.

      20ـ همان، ج 19، ص 235.

      21ـ همان، ج 13، ص 371ـ372.

      22ـ دنیس گولت، «توسعه آفریننده و مخرب ارزش‏ها»، برنامه و توسعه، ش 10، ص 70 و 71.

      23ـ آندرو وینسنت، نظریه‏هاى دولت، ترجمه حسین بشیریه، ص 56.

      24ـ حسن ارسنجانى، حاکمیت دولت‏ها، ص 66ـ67.

      25ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 18، ص 52ـ53.

      26ـ همان، ص 268ـ269.

      27ـ همان، ج 19، ص 296ـ297.

      28ـ همان، ج 7، ص 63.

      29ـ همان، ص 64.

      30ـ همان، ج 21، ص 34.

      31ـ همان، ج 20، ص 170.

      32ـ همان، ج 3، ص 53ـ54.

      33ـ همان، ج 9، ص 76.

      34ـ همان، ج 7، ص 72.

      35ـ همان، ج 2، ص 225.

      36ـ همان، ج 1، ص 68.

      37ـ همان، ج 17، ص 96.

      38ـ همان.

      39ـ همان، ج 21، ص 38.

      40ـ همان، ج 19، ص 108.

      41ـ همان، ص 109.

      42ـ امام خمینى، کشف‏الاسرار، ص 258ـ260.

      43ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 17، ص 245.

      44ـ همان، ج 6، ص 99.

      45ـ همان، ج 10، ص 165.

      46ـ همان، ج 21، ص 201.

      47ـ جرالد ام. مایر و دادلى سیرز، پیشگامان توسعه، ترجمه على‏اصغر هدایتى و على یاسرى، ص 17.

      48 Seers.

      49ـ عماد افروغ، «روش‏شناسى مردم، پایه نظرى دیدگاه نوین توسعه»، فرهنگ توسعه، ش 10، ص 37.

      50ـ مایکل تودارو، توسعه اقتصادى در جهان سوم، ترجمه غلامعلى فرجادى، ص 39.

      51ـ حمید مولانا، گذر از نوگرایى، ترجمه یونس شکرخواه، ص 21.

      52ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 6، ص 24.

      53ـ همان، ج 5، ص 104ـ110.

      54ـ همان، ج 8، ص 237.

      55ـ همان، ص 63ـ64.

      56ـ همان، ج 8، ص 83.

      57ـ همان، ص 174.

      58ـ همان، ج 7، ص 15ـ16.

      59ـ همان، ص 94.

      60ـ همان.

      61ـ کبرى اسدى‏مقدم، دیدگاه‏هاى فرهنگى امام خمینى قدس‏سره، ص 44.

      62ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 8، ص 81.

      63ـ همان، ج 2، ص 20ـ21.

      64ـ همان، ج 8، ص 80.

      65ـ همان، ج 7، ص 72.

      66ـ کبرى اسدى‏مقدم، همان، ص 27.

      67ـ همان، ص 20.

      68ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 16، ص 140.

      69ـ همان، ج 11، ص 186.

      70ـ فرامرز رفیع‏پور، همان، ص 530.

      71ـ همان.

      72ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 20، ص 129.

      73ـ همان، ج 21، ص 66.

      74ـ همان، ص 155ـ159.

       

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسماعیل زاده، محمد.(1389) بررسى مبانى و مفهوم توسعه از دیدگاه امام خمینى (قدس‏سره). ماهنامه معرفت، 19(10)، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد اسماعیل زاده."بررسى مبانى و مفهوم توسعه از دیدگاه امام خمینى (قدس‏سره)". ماهنامه معرفت، 19، 10، 1389، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسماعیل زاده، محمد.(1389) 'بررسى مبانى و مفهوم توسعه از دیدگاه امام خمینى (قدس‏سره)'، ماهنامه معرفت، 19(10), pp. 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسماعیل زاده، محمد. بررسى مبانى و مفهوم توسعه از دیدگاه امام خمینى (قدس‏سره). معرفت، 19, 1389؛ 19(10): 47-