تقسیم بندى علوم در اندیشه غزالى
Article data in English (انگلیسی)
محمّدعلى میرعلى*
چکیده
یکى از مباحث محورى هویّتساز هر تمدنى «طبقهبندى» علوم است. هر تمدنى که بتواند به خوبى از عهده این مهم برآید و تقسیمبندى مستقل و منسجمى از علوم ارائه نماید، در واقع توانسته است هویّت فرهنگى و معرفتى خود را از هجوم و نفوذ دیگران حفظ نماید. بىشک، این مهم بر عهده اندیشمندان هر جامعه است. غزالى، از متفکران بنام و صاحبنظر مسلمان، علاوه بر تسلط کامل به مبانى اسلامى، به این مقوله در کتب متعدد خود پرداخته است.
نوشتار حاضر به روش مطالعه اسنادى، درصدد تبیین دیدگاه غزالى درباره طبقهبندى علوم است. ایشان با در نظر داشتن دو مطلب سلسله مراتبى بودن علوم و تفاوت در میزان کاشفیت علوم، به تقسیمبندى علوم پرداخته است. وى علوم را به دو دسته کلى «دینى» و «غیردینى» تقسیم کرده است و علوم دینى را به دو دسته «مکاشفه» و «معامله» تفکیکپذیر مىداند. وى معتقد است علوم مکاشفه در صدر علوم است و روش آن شهودى است و نه حسى که هرکس قادر به کسب این علم نیست.
بهترین علم از میان علوم معامله از جمله سیاست از دیدگاه غزالى، علم فقه است و این علم کانون همه علوم معامله است.
کلیدواژهها: علوم مکاشفه، علوم معامله، علم فقه، علم سیاست، علوم فلسفى.
مقدّمه
تقسیمبندى علوم یکى از مباحث عمده و کلیدى هر فرهنگ و تمدن به شمار مىرود، به گونهاى که گفته شده است اگر فرهنگى بتواند روش تقسیمبندى علوم خود را وارد فرهنگ دیگرى کند، تمام آن فرهنگ را تسخیر کرده است. علوم از جهات گوناگون تقسیمپذیرند. اندیشمندان الگوهاى متفاوتى براى تقسیمبندى علوم ارائه کردهاند. بسیارى از آنان علوم را به لحاظ روش تقسیم کرده و علم را شامل شهودى، عقلى، تجربى، نقلى ـ تاریخى، و نقلى ـ تعبّدى دانستهاند. تقسیمبندىهاى دیگرى نیز از حیث موضوع، هدف، جامعیت در قیاس با شریعت، تاریخى، روایى، و مانند آن مطرح است.
در هریک از تقسیمبندىهاى یادشده، اهمیت و جایگاه علوم متحوّل مىگردد. چه بسا در برخى از روشهاى تقسیمبندى، برخى علوم حتى از ماهیت علم بودن خارج شوند و بنابراین، نه تنها مفید به حال انسان نباشند، بلکه مضرّ و حرام هم باشند. براى مثال، در روایات اسلامى، نوعى تقسیمبندى از علوم وارد شده است که بر اساس آن، تعریف و ماهیت علم دگرگون مىشود و علاوه بر اینکه علوم داراى مراتب مىشوند، بسیارى از علوم از دایره علم بودن خارج و فراگیرى و یاد دادن آن نیز نه تنها غیرممدوح، بلکه بعضا مذموم و حرام است. در روایات اسلامى، علوم ابتدا به دو دسته نافع و غیرنافع تقسیم شدهاند. در این نگاه، علمى که در قلب راه یابد «العلم فى القلب» و به عمل منتهى شود علم نافع و علمى که محدود به زبان باشد و عمل و اطاعت را در پى نداشته باشد علم غیرنافع به شمار آمده است.1 در این تقسیمبندى روایى، شالودهشکنى شده است. البته ناگفته نماند که علم نوین با توحید چنین برخوردى دارد و توحید را اساسا علم نمىداند، بلکه آن را یک گزاره مهمل فرض مىنماید! با تقسیمبندى دنیاى نوین از علم، علوم اسلامى به حاشیه رانده شدند. آنها علوم را به اسطوره و غیراسطوره، یا دانش و ارزش تقسیم کردند. در این نگاه، دین و ایدئولوژى در زمره ارزشها و بینشها قرار مىگیرند که حسابشان از علم جداست. متأسفانه این تصور به حوزه کشورهاى اسلامى نیز کشیده شده و تقسیمبندى مسلمانان از علوم را تحت تأثیر خود قرار داده است؛ مثلاً، امروزه وقتى به نامگذارى کتب دوره متوسطه در کشورمان توجه مىکنیم، تأثیرات این تقسیمبندى به وضوح قابل ملاحظه است. براى مثال، واژه «علوم» در همه بخشهاى علمى به کار مىرود؛ علوم تجربى، علوم انسانى و مانند آن. اما همین که نوبت به علوم اسلامى مىرسد، بدان گفته مىشود: «بینش اسلامى». در این طبقهبندىها، ردّپاى تقسیمبندى نوین به خوبى نمایان است.
با توجه به مطالب یاد شده، اهمیت تقسیمبندى علوم آشکار مىشود. اگر تمدنى بخواهد هویّت فرهنگى و علمى خود را از دستبرد هجوم فرهنگى بیگانگان دور نگه دارد و آن را زنده و پویا در عرصه بینالملل ببیند، باید تقسیمبندى مستقلى از علوم تمدنى خود را در سطح قابل قبولى ارائه کند و آن را به محافل آکادمیک رسمى معرفى نماید. یکى از راههاى دستیابى به این مهم، مطالعه، بررسى و ارائه تقسیمبندىهاى پیشینیان آن تمدن است. از اینرو، در این مقاله، شیوه تقسیمبندى غزالى، یکى از اندیشمندان بنام مسلمان، مورد بررسى قرار مىگیرد تا از نظرات این متفکر مسلمان در اینباره بهرهمند شویم. بررسى تقسیمبندى علوم از دیدگاه غزالى بدین لحاظ داراى اهمیت است که ایشان از یکسو، به هیچ وجه متأثر از علوم غربى نبوده و همواره نگاهى نقّادانه به علوم و فلسفههاى رایج آن زمان داشته است؛ و از سوى دیگر، وى فقیهى بوده که تسلطى کامل به مبانى اسلامى داشته، به گونهاى که خود او اظهار مىدارد:
وقتى بنابر علتهاى مذکور، تا این اندازه گروه مردمان را سست ایمان دیدم، خود را براى پاسخها و مشکلها و ردّ شبهه ها ملزم کرده و آماده کار شدم؛ چه [آنکه] به علت تسلّط و ژرفنگرى که در شناخت تصوّف و فلسفه و باطنیگرى و عالمنماها و دانشهاى مربوط به آنها داشتم، رسواکردنشان براى من از نوشیدن آب آسانتر بود!2
پس تقسیمبندى غزالى به دلیل تسلّط بر مبانى اسلامى و تحت تأثیر قرار نگرفتن او از علوم غربى و تأکید بیش از حدّ بر سنّت اسلامى داراى اهمیتى ویژه است. این مقاله درصدد دستیابى به تقسیمبندىعلوم ازدیدگاهغزالىاست.
زندگى و آثار غزالى
ابوحامد محمّد غزالى، معروف به «حجهالاسلام»، متفکر برجسته ایرانى، در سال 450 ق در روستاى «طابران» طوس دیده به جهان گشود و در سن 55 سالگى در سال 505 ق در همین شهر از دنیا رفت. غزالى در فقه شافعى و کلام اشعرى متبحّر و از بهترینهاى روزگار خود بود. مذهب فقهى او شافعى بود، اما عنادى با سایر مذاهب اسلامى نداشت. او در سال 484 ق رهسپار بغداد شد و در «نظامیه» بغداد، که مهمترین مکان علمى ـ فقهى زمانه بود، به کار تدریس و تحقیق مشغول شد و در آنجا شهره آفاق گردید. اما دیرى نپایید که از بغداد به مکّه رحل اقامت گزید و در برخى کشورهاى اسلامى اقامت نمود، سپس راهى طوس شد و در کنار منزل خود، خانقاهى براى صوفیان و مدرسهاى براى طالبان علوم دینى تأسیس کرد و تا زمان وفات، به تدریس و عبادت مشغول بود.
بىشک، غزالى یکى از تأثیرگذاران بر اندیشه اسلامى به شمار مىرود. در میزان این تأثیرگذارى، افراط و تفریطهایى از سوى برخى از صاحبنظران انجام گرفته است. غزالى متفکرى صاحب سبک و علاقهمند به تنظیم و تبویب علوم بود. وفادارى او به اصول اسلامى و پرهیز از ایرانىگرى و یونانىگرى از بارزترین ویژگىهاى اندیشه غزالى است. اصولاً یکى از وجوه اشتهار غزالى ضدیت با فلاسفه، به ویژه حکماى یونان، است. او یکى از رهبران ضدیونانىگرى بوده و این موضعگیرى تا مدتها بعد، در آثار او نمایان بود. او کتاب تهافت الفلاسفه را با همین نگاه به رشته تحریر درآورد.
از غزالى آثار زیادى به جاى مانده است. بیش از دویست کتاب به او نسبت داده شده است. وى از جمله کسانى است که پس از وفاتش، همچون ارسطو آثار زیادى به او نسبت داده شده که البته این امر پژوهش در افکارش را دشوار نموده است. فهرست کامل آثار وى به همراه ترتیب تاریخى آنها ثبت شده است.3 او میان شریعت، عرفان و حکمت، به ویژه حکمت عملى، به گونهاى ابداعى جمع کرد. این کار اولین بار، از سوى او انجام گرفت و الگویى براى علماى پس از او شد.4 تألیفات غزالى به حسب ادوار زندگانى و تحوّلات روحى او به چند موضوع تقسیم مىشوند: جدل و مناظره و فنّ خلاف، فقه، اصول فقه، حدیث، فلسفه، کلام، اخلاق و تصوّف. به طور کلى، غزالى در سه حوزه مسائل دین، اخلاقى و الهیّات قلمفرسایى کرده است. فضائح الباطنیه یا المستظهرى، مقاصدالفلاسفة، تهافتالفلاسفة، المنقذ من الضلال، و احیاء علومالدین از مهمترین آثار او به شمار مىآیند. احیاء العلومالدین معروف به احیاء العلوم مهمترین کتاب عربى غزالى است که در سفر شام یا بیتالمقدّس، درباره اخلاق و مسائل دینى و تصوّف نگاشته است. برخى از کتابهاى دیگر او مثل المرشدالامین خلاصهاى از همین کتاب است. بعضى به گونهاى افراطآمیز، در توصیف این کتاب، گفتهاند: باوجود آن، به هیچیک از کتب اسلام نیازى نیست!5
کتاب احیاء العلوم به چهار بخش تقسیم مىشود: عبادات، عادات، مهلکات و منجیات، که هر بخش مشتمل بر ده فصل و در مجموع، چهل فصل است. دیدگاه غزالى درباره تقسیمبندى علوم، بیشتر در این کتاب مطرح شده است.
تاریخچه تقسیمبندى علوم
قرن سوم هجرى شروع تلاش مسلمانان براى تقسیمبندى علوم بود. این امر نخست در جهان اسلام با کندى آغاز شد. در ابتدا، مبناى طبقهبندى علوم، ارسطویى بود. از اینرو، علوم به «نظرى»، «عملى» و «صناعى» تقسیم مىشدند. این طبقهبندى بعدها به تدریج، کاملتر شد. علوم اسلامى به علوم قدیمى اضافه شد، و معرفت دینى و مابعدالطبیعى به معناى عرفان، بالاترین سطح را پیدا کرد.
در اسلام، یکى از قدیمىترین و مؤثرترین طبقهبندىها از فارابى است که در کتاب احصاءالعلوم آورده. تقسیمبندى فارابى در غرب، با ترجمه لاتینى «De Scientis» توسط جرارد وى. کرمونائى شناخته شد. ترجمه دیگر آن به زبان عبرى است. تقسیمبندى فارابى در بسیارى از متفکران پس از او تأثیرى شایان داشت. این طبقهبندى با اندکى تغییر، مورد قبول غزالى و ابن رشد نیز واقع شد.6
پس از نخستین تلاشهایى که به منظور طبقهبندى علوم انجام گرفت، این کار با اندکى تغییر و تکامل، در قرن بعد توسط ابنسینا در کتاب شفا و نیز در رساله دیگر او به نام فى اقسامالعلوم و همچنین توسط اخوانالصفا در مجموعه رسائل آنان دنبال شد. از این زمان به بعد، به تدریج که شاخههاى علمْ کمال بیشترى پیدا مىکردند، طبقهبندى علوم نیز رواج و اهمیت بیشترى مىیافت. این امر در کتاب جامعالعلوم یا ستینى فخر رازى، متکلّم قرن ششم، مشهود است. اما کاملترین و مفصّلترین بحث درباره علوم و طبقهبندى آنها در آثار نویسندگان قرنهاى هشتم تا یازدهم، همچون کتاب مفتاحالسعاده یا موضوعاتالعلوم نوشته طاشکبرىزاده، نفائسالفنون نوشته شمسالدین آملى، کشفالظنون حاجى خلیفه، و در مقدّمه ابنخلدون آمده است. مقدّمه ابنخلدون یکى از بهترین توصیفها و طبقهبندىهاى علوم اسلامى به شمار مىرود. این کتاب، که در پایان فعّالترین دوره تاریخ اسلامى تألیف شده، حاوى تحلیلى از علوم است که نشانگر تفکر و تجربه دانشمند و مورّخ موشکافى است که سراسر یک دوره تاریخ را مورد مطالعه قرار داده است. ابنخلدون در تقسیمبندى خود، به فنون گوناگون اسلامى، که در گذشته میان مسلمانان مورد بررسى و مطالعه قرار مىگرفته ـ از جمله هنر ـ توجه نموده است.7
معیارهاى تقسیمبندى علوم
معمولاً علوم با سه ملاک «موضوع، غایت و روش» تعریف و تقسیمبندى مىشوند. اما برخى از اندیشمندان مسلمان دو معیار براى تقسیمبندى علوم در نظر گرفتهاند؛ یعنى علوم را گاهى از حیث «منبع معرفتى» و احیانا به لحاظ «غایت» تقسیم کردهاند. برخى دیگر از متفکران مسلمان «ابزارى» و «غیرابزارى» بودن را ملاک تقسیمبندى خود قرار دادهاند. بر این اساس، آنان تمامى علوم را در تألیفات خود، گردآورى کردهاند. شاید نخستین کسى که به این نوع تقسیمبندى دست یافته، فارابى باشد. او در کتاب احصاءالعلوم، در مقام شمارش مجموعه علوم معروف زمان خود برآمد و از اینرو، به «معلّم ثانى» شهرت یافت.8 فارابى انواع علوم را به دو بخش تقسیم مىکند. دسته اول علوم نظرى است که درباره موجوداتى سخن مىگویند که عمل انسان در ایجاد آنها دخالتى ندارد. این دسته از علوم شامل علم تعالیم (ریاضیات)، علم طبیعى، و علم الهى (= علم مابعدالطبیعه) است. بخش دوم علوم عملىو فلسفهمدنىاست که خودبهدودستهتقسیم مىشوند:
الف. علومى که به تعریف افعال نیک مىپردازند و از خوىهایى سخن مىگویند که افعال نیک از آنها مایه مىگیرند و «صناعت خلقیه» یا «علم اخلاق» نام دارند.
ب. علومى که از شناخت امورى سخن مىگویند که به وسیله آنها، زمینه انجام اعمال نیک براى مردم شهرها فراهم مىشود و راه آموختن و حفظ این اعمال را نشان مىدهند. این بخش از علوم به «فلسفه سیاسى» یا «علم سیاست» نامگذارى مىشوند.
فارابى در کتاب احصاءالعلوم، پنج دسته علوم را مورد بررسى قرار مىدهد:
1. علم زبان و فروع آن؛ یعنى علم لغت و نحو و صرف و شعر و خواندن و نوشتن؛
2. علم منطق؛
3. علم تعالیم (ریاضیات) که خود شامل هفت بخش است: علم حساب، علم هندسه، علم مناظر، علم نجوم تعلیمى، علم موسیقى، علم اثقال، علم حیل (مکانیک تطبیقى).
4. علم الهى (متافیزیک) و علم طبیعى (فیزیک) که خود به هشت بخش تقسیم مىشود؛
5. علم مدنى (اخلاقوسیاست)وعلمفقهوعلمکلام.9
گروهى از متفکران مسلمان علوم را بر مبناى «غایت» تقسیمبندى کردهاند. این روش در آراء دانشمندان سلف و معاصر دیده مىشود. به نظر مىرسد اخوانالصفا10 در قرن چهارم و غزالى در قرن پنجم، این شیوه تقسیمبندى را در پیش گرفته بودند.
برخى دیگر از اندیشمندان اسلامى همچون ابنخلدون، «روش» را ملاک تقسیمبندى خود قرار دادند. وى علومى که در جهان اسلام تحصیل و تدریس مىشوند ابتدا به دو دسته تقسیم کرده است:
الف. علوم فلسفى و عقلى که انسان قادر است با استمداد از اندیشه و مشاعر بشرى خود، به موضوعات و مسائل و اقسام براهین آنها رهنمون شود. این دسته از علوم داراى این اقسام است: 1. منطق؛ 2. علوم طبیعى (طب و فلاحت)؛ 3. علوم مابعدطبیعى یا الهیّات که شامل علوم ساحرى و طلسمات، علم اسرار حروف و علم کیمیا مىشود. 4. علم مقادیر یا تعالیم شامل (علم هندسه، علم حساب، علم موسیقى، علم نجوم و احکام نجوم).
ب. علوم نقلى و وضعى که مستند به واضع شرع است و عقل را در آن رخصت ورود نیست. این دسته از علوم به شش دسته تقسیم مىشوند: 1. علم قرآن و تفسیر و قرائات؛ 2. علم حدیث و رجال؛ 3. علم کلام؛ 4. علم فقه؛ 5. علم تصوّف؛ 6. علم زبان عربى (لغت، نحو، بیان و ادب).11
همانگونه که بیان شد؛ غزالى در قرن پنجم هجرى، «غایت» را ملاک تقسیمبندى علوم قرار داده بود که در اینجا به چگونگى تقسیمبندى او اشاره خواهد شد:
غزالى و تقسیمبندى علوم
آنگونه که مشهور است، غزالى از جمله متفکرانى است که حیات فکرىاش با تحوّلات و تطوّرات بسیارى همراه بوده، به گونهاى که برخى منحنى تحوّل فکرى او را ترسیم کردهاند.12 این چرخش فکرى تأثیر نسبتا زیادى بر تقسیمبندى او از علوم گذاشته است. از اینرو، غزالى در کتب گوناگون، به این مسئله پرداخته و تقسیمبندىهاى متفاوتى ارائه داده است. ناگفته نماند که یکى دیگر از دلایل عمده اختلاف در تقسیمبندىهاى غزالى، استطرادى بودن این بحث و رعایت کردن تناسب موضوع در کتابهاى یاد شده است. غزالى در چند کتاب خود، اقسام علم را بیان کرده و علوم را به اعتبارات رایج در زمان خود، طبقهبندى نموده است.
او در کتاب المنخول درباره علوم شرعى بحث کرده است13 و در کتاب مقاصدالفلاسفة، علوم نظرى و عملى را مورد بررسى قرار داده است، در حالى که در کتاب تهافتالفلاسفة اصول و فروع علم طبیعى را که از شاخه علم نظرىاند، مورد مداقه قرار داده است. مباحث علم عملى و نظرى مجرّد و همچنین علوم مربوط به لفظ و معنا، حرفهها و صنایع در کتاب میزانالعمل مورد بررسى قرار گرفتهاند. در جواهرالقرآن علومى که از قرآن کریم منشعب مىشوند به بحث گذاشته مىشوند. علم شرعى و عقلى در رسالهالدینیه؛ علوم ریاضى، منطقى، طبیعى، الهى، سیاسى و اخلاقى در المنقذ من الضلال و معراجالسالکین؛ علوم عقلى محض، نقلى، عقلى ـ نقلى، علوم دینى و علوم عقلى در کتاب المستصفى؛ و علوم مکاشفه و معامله، علوم شرعى و غیر شرعى، علوم عقلى و شرعى، و حرفهها و صنایع در کتاب احیاء علومالدین مورد بحث و بررسى قرار گرفتهاند.14
جامعترین و مهمترین تقسیمبندى غزالى درباره علوم، در ربع اول کتاب احیاء علومالدین است. او در این کتاب، دستهبندى و ترتیبى جدید از علوم ارائه کرده است؛ همانگونه که به اجمال اشاره شد، تقسیمبندى غزالى در کتابهاى دیگرش، بجز کتاب احیاءالعلوم بدیع و جامع نبود؛ معمولاً این قبیل تقسیمبندىها، در گذشته توسط دیگر اندیشمندان مسلمان ارائه شده است. اما نوع تقسیمبندى کتاب احیاءالعلوم از جهات گوناگون متفاوت است. شاید در بدو نظر، پرداختن به تقسیمبندى علوم در کتابى که رسالت آن احیاى علوم است، تعجبآور باشد، اما با توجه به هدف اصلى غزالى، که به دنبال احیاى جوهر دین است، این امر چندان هم دور از انتظار نیست. او نظام دینى را منوط به نظام دنیا معر فى کرده و یادآور شده است: کار دنیا جز به اعمال آدمیان قوام نمىگیرد. باید توجه داشت که غزالى در این کتاب، نگاهى موشکافانه به هسته معنوى دین یا به تعبیر بهتر «جوهر دین» دارد.
همانگونه که اشاره شد، غزالى فقیهى مقصدنگر و غایتگرا بود. افکار او بعدها منشأ پیدایش مکتب «اجتهاد غایتگرا» در میان اهلسنّت شد. در قرن هشتم هجرى، شاطبى به نظریه غزالى با عنوان «مقاصد الشریعه» در کتاب الموافقات، انسجامى خاص بخشید. گرچه غزالى نخستین کسى نبود که این نظریه را ارائه کرد و در قرن دوم کوششهاى آغازین آن صورت گرفته بود، اما باید اذعان کرد که غزالى مباحث استاد خود امامالحرمین جوینى را مورد بازخوانى، تنقیح و تحلیل قرار داد و نظم و نسق خاصى بخشید.15
غزالى با توجه به مقاصد انسان، ابتدا علوم را به دو دسته کلى تقسیم مىنماید: علومى که مربوط به امور دینى مردم است و از انبیاء علیهمالسلام براى بشریت به ارمغان رسیده و عقل، تجربه و سماع در آنها نقشى ندارد؛ مثل علوم حساب و طب و لغت. این نوع علوم، «علوم دینى» نام دارند که داراى اصول، فروع، مقدّمات و متمّمات هستند.
16 «علوم غیردینى» ارتباطى مستقیم و بىواسطه با امور دینى ندارند و به مصالح دنیوى انسان تعلّق دارند. علومى همچون پزشکى، نجوم، صنایع کشاورزى و بافندگى به دلیل عدم اختصاص داشتن آنها به جامعه اسلامى و عدم ارتباط آنها به حوزه دین، در زمره علوم غیراسلامى به شمار مىآیند. غزالى علوم غیرشرعى را به سه دسته محمود، مذموم و مباح تقسیم کرده است.
«علوم محمود» علومى هستند که مصالح دنیوى را در پى دارند که خود دو قسم است: قسم اول «فرض کفایت»17 است؛ مثل علم طب و علم حساب؛ و قسم دوم که «فضیلت» است و فرض نیست؛ مثل «تعمّق و توسّع در دقایق حساب و حقایق طب و غیر آن». اما علوم «مذموم» علم سحر و طلسمات و شعبده و تلبیسات است. و علم «مباح» علم به اشعار و تاریخ و امثال آن است.18
به دلیل آنکه علوم دنیوى محسوس است و ابعاد و زوایاى آن پوشیده نیست، غزالى خواننده را از شرح و بسط آنها بىنیاز مىداند. اما به دلیل مجهول بودن علوم آخرت، بیشتر توان خود را براى تبیین آن مصروف مىدارد. او تمامى علوم شرعى را محمود مىداند و معتقد است: گاهى برخى افراد به دلیل خلط و التباس، بعضى علوم را شرعى مىپندارند، در حالى که مذموم هستند.
او علوم شرعى محمود را به چهار دسته اصول، فروع، مقدّمات و متمّمات تقسیم مىکند. غزالى علم فقه و اخلاق را داخل در فروع مىداند و علم لغت و نحو را، که ابزار رسیدن به علم کتاب و سنّت هستند، داخل در مقدّمات مىشمارد. آنچه درباره لفظ است، مثل علم قرائت و مخارج حروف، و آنچه درباره معناست، مثل علم تفسیر، و آنچه درباره احکام است همچون شناخت ناسخ و منسوخ، عام و خاص، نص و ظاهر و چگونگى کاربرد آنها، همه را مربوط به علم «اصول فقه» و داخل در متمّمات لحاظ مىکند. همه این علوم ستوده و از فروض کفایت هستند.19
غزالى به یک اعتبار، علوم دینى یا علومى که سعادت اخروى انسان را تأمین مىکنند یا به عبارت دیگر، علومى را که مربوط به آخرت هستند، به دو دسته تقسیم مىکند:
قسم اول: علم «مکاشفه»، که باطن و هسته علم را تشکیل مىدهد و غایت علوم به شمار مىرود، تنها کشف و معرفت به همراه دارد و اقتضاى هیچگونه عملى ندارد.20 علم مکاشفه «ذوق» صوفیانه است که موصل به معرفت بارى است و از نظر غزالى، «الهام» نام دارد. غزالى معتقد است: گرچه پس از حضرت محمّد خاتم پیامبران صلىاللهعلیهوآله، باب وحى مسدود شده است، اما براى تعلیم ربّانى راه دیگرى وجود دارد که الهام است. از نظر او، الهام عبارت است از:
آگاه کردن نفس کلى، نفس جزئى انسانى را به قدر صفا و قبول و قدرت استعدادش... علمى که از طریق وحى حاصل شده باشد «علم نبوى» خوانده شود، و علمى که از طریق الهام به دست آید «علم لدنى». علم لدنى علمى است که در دستیابى به آن، میان نفس و خدا هیچ واسطهاى نباشد، و آن چون نورى است که از چراغ غیب بر قلب صاف و آزاد و لطیف بتابد. ...از افاضه عقل کلى وحى زاییده شود، و از اشراق نفس کلى، الهام. وحى زینت انبیا است و الهام زیور اولیا.21
غزالى معتقد است: همه کس از این نوع علم بهره ندارد. نور این علم تنها در دل صدّیقان و مقرّبان، که مبرّا از صفات ناپسند هستند و صفاى باطن دارند، مىتابد. آیینه دل باید از پلیدىها جلا یابد و از زنگارها زدوده شود تا نور این نوع معرفت در آن تابانیده گردد. هر قدر پرده حجاب از دل برداشته شود، حقایق بیشتر روشن مىشوند. از نظر غزالى، این نوع معرفت، از دو راه ریاضت و تعلّم قابل دستیابى است.
22 البته غزالى در جاى دیگر تصریح مىکند که علم مکاشفت به تعلّم و مطالعه حاصل نمىشود. حصول آن به اعمال صالح و صفاى آیینه دل به زهد و گرسنگى و بیدارى و خاموشى و اعتزال از مردم است؛ مثلاً، بیدارى در شب، دل را روشن کند و صافى مىسازد و نور مىبخشد. و چون این صفا به صفایى که از گرسنگى حاصل شده، افزوده شود، دل چونان ستارهاى فروزان مىشود و همچون آینهاى درخشان، و آنگاه جمال حق در آن نمودار مىگردد.23 هرچند «معاملت»، یعنى اعمالى که این آینه را صیقل مىدهد، از صنع آدمى است و انسان با اراده و اختیار خود آنها را انجام مىدهند، اما «مکاشفه»، یعنى جلوه جمال حق، جز به انعام خداوند متعال حاصل نمىشود و انسان در حصول آن اختیارى ندارد. او مىنویسد:
«طریق» عبارت است از: مجاهدت و محو صفات مذموم و قطع همه علایق، و با همه همّت خود روى آوردن به خداى تعالى. و چون همه اینها حاصل شد، خدا خود متولّى قلب بنده خواهد بود و متکفّل است تا آن را به انوار علم روشن سازد. ... او را اختیار است که تا این حد که رسید بایستد، یا آنکه ادامه دهد و وسواس از خود دور کند. ولى او را در رسیدن به فیض خداوندى اختیارى نیست، بلکه به سبب اعمالى که انجام داده، متعرّض نفحات رحمت خداوند شده و درصدد قبول فیض و علم رحمانى بر آمده است. اکنون باید در انتظار بنشیند تا خداوند همچنانکه براى انبیا و اولیا فتح باب کرد، براى او نیز فتح باب کند.24
و این بالاترین درجات معرفت است که جز به ذوق حاصل نشود و به بیان درنیاید و به هیچ زبانى از آن تعبیر نتوان کرد؛ چراکه هر تعبیرگرى دچار خطایى صریح و غیرقابل اجتناب است.25
غزالى با ذکر مثالى حسّى، به تبیین این نوع معرفت و تفاوت آن با معرفت حسّى مىپردازد: حوضى را در نظر بگیرید که در درون زمین حفر شده باشد. این حوض از دو راه مىتواند پر از آب شود. یک راه این است که جوىهاى متعددى به طرف آن سرازیر شوند. راه دیگر آن است که ته همین حوض حفّارى شود و آب فوران کند که این آبْ صافتر، بادوامتر و گاه بیشتر خواهد بود. قلب انسان نیز به مثابه این حوض است، که از دو راه مىتواند از علم سرشار شود: یکى از راه حواس پنجگانه همچون جوىها که علم از طریق حواس و مشاهدات به درون قلب راه یابند. و گاه مىتوان از طریق انسداد این جوىها به وسیله خلوت و عزلت و دیده فرو بستن از امور جسمانى، به اعماق قلب و تطهیر و رفع حجابهاى آن پرداخت تا چشمههاى دانش از درون آن بجوشد.
غزالى در توضیح چگونگى جوشش علم از سرچشمه قلب مىنویسد:
بدان که این خود اسرار و عجایب دل است، و در علم معامله به ذکر آن مسامحه نباشد... حقیقت علم و صورت او گاهى از حسّها حاصل آید و گاه از لوح محفوظ. چنانکه متصور است که در چشم، صورت خورشید گاهى از نگریستن خورشید حاصل آید و گاهى از نگریستن آبى که مقابل خورشید باشد و صورتِ او را حکایت کند. پس هرگاه که میان دل و میان لوح محفوظ حجاب برخیزد، چیزها را ببیند در او، و علم از لوح سوى دل روان شود. پس دل مستغنى گردد از آنچه اقتباس کند از مداخل حسها. پس آن چون روان شدن آب باشد از قعر زمین. و هرگاه دل روى بر خیالهایى آرد که از محسوسات حاصل آید، از آن مطالعه لوح محفوظ او را حجاب گردد؛ چنانکه آب از جوىها در حوض فراهم آید، نگذارد که آب از زمین برآید؛ و چنانکه کسى که در آبى نگرد که صورت خورشید را حکایتکند،درنفسخورشیدننگریستهباشد.26
بدینسان، غزالى در اینجا، به نظریات افلاطون درباره عالم و معرفت نزدیک شده است.
غزالى تفاوت علوم انبیا و اولیاى الهى با علوم علما و حکما را در روش فراگیرى و ماهیت این علوم مىداند و در اینباره مىنویسد:
پس فرق میان علمهاى انبیا و اولیا و میان علمهاى حکما و علما آن است که علم انبیا و اولیا از درون دل آید، از درى که سوى عالم ملکوت گشاده است، و علم حکما و علما از در حسها که سوى عالم ملک باز شده است. و عجایب دل و تردّد او میان عالم غیب و عالم شهادت امکان ندارد که در عالم معاملت به استقصا بتوان گفت.27
حس و عقل به علم مکاشفه دسترسى ندارند. متعلّق این علم ذات، صفات و افعال خداوند، نبوّت، ملائکه، شیاطین، روح و خلاصه تمامى موضوعات غیبى است.28 خود غزالى چندان به علم مکاشفه نپرداخته و زوایاى آن را آشکار نساخته است، اما برخى از نویسندگان همچون ملّامحسن فیض کاشانى به توضیح و تبیین علم «مکاشفه» پرداختهاند.29
قسم دوم: علوم «معامله» یعنى: علومى که به رفتار عملى انسان منتهى مىشوند و احوال دل هستند. بنا به تعریف غزالى، «صفا دادن به آیینه دل است» به وسیله زهد و تقوا و عبادت و همین موضوع کتاب احیاءالعلوم وى است. غزالى بیشتر همّت خود را مصروف تبیین این علم داشته است. بخشى از علم معامله ستوده است؛ مثل صبر و شکر، خوف و رجا، رضا و زهد، و قناعت و سخاوت، و بخشى نکوهیده است؛ مثل بیم درویشى، غل و غش، حقد و حسد، و کبر و ریا. پس صفات یاد شده منشأ فواحش و خیرات و قربات است که دانستن حدود، نتایج و علاج آنها در زمره علم آخرت است.30
غزالى تنها علم مکاشفه را واجب مىداند.31 او علم معامله را، که متضمّن معرفت و عمل است، به دو دسته تقسیم مىکند: دستهاى به جوارح و اعضا و به طور کلى، ظواهر بازمىگردد، و دستهاى دیگر به حالات دل که بذل عنایت دارد. در بخش مربوط به جوارح نیز امور به دو بخش تقسیم مىشوند: یکى مباحث مربوط به عبادات، و دوم مطالب مرتبط به عادات. بخش مربوط به بواطن و احوال دل هم به نوبه خود، شامل دو قسمت است: یک بخش پرهیز از محرّمات و اجتناب از مهلکات، و بخش دوم به ویژگىهاى ستوده و ضروت کسب آنها مىپردازد. غزالى این ویژگىهاى ستوده را در احوال دل «منجیات» نامگذارى مىکند.32
علم فقه
از نظر غزالى، علوم به دو دسته کلى «معامله» و «مکاشفه» تقسیم شد. علوم معامله دنیوى محسوب مىشد و علوم مکاشفه اخروى. اما علم «فقه» در تقسیمبندى غزالى، در زمره علوم معامله و در نتیجه، دنیوى است. ناگفته نماند که علم فقه به دلیل تعاملى که با آخرت دارد، از علوم شرعى و اخروى نیز به شمار مىآید. گرچه غزالى در این دستهبندى، فقه را مربوط به علوم دنیوى و فقها را به علماى دنیا ملحق مىنماید، اما اذعان دارد که فقه با واسطه، به آخرت هم تعلّق دارد؛ زیرا با توجه به روایت «الدنیا مزرعة الآخرة»33 که بارها مورد اشاره غزالى قرار گرفته، دنیا مزرعه آخرت است و دین تنها با دنیا به تمام و کمال مىرسد.34
از نظر غزالى، فقیه به اصلاح ظواهر و جوارح مشغول است؛ زیرا فقیه در جعل و تنظیم قوانین مربوط روابط فردى و اجتماعى افراد به کمک سلطان مىآید؛ سلطانى که بر ظواهر و جوارح افراد حکومت مىکند.
فقیه آن است که عالم بود به قانون سیاست و طریق توسط میان خلق؛ چون به حکم شهوات منازعت کنند. پس فقیه معلم سلطان و راه نماینده او شد به طریق سیاست خلق و ضبط ایشان تا به سبب استقامت، در کارهاى ایشان انتظام پذیرد... و طریق ضبط در قطع خصومتها به فقه است.35
غزالى براى اثبات این مطلب، که فقه از علوم دنیوى به شمار مىرود، به قلمرو کارى فقیه اشاره مىکند که همه آنها دنیوى است. در اینکه قضاوت و اجراى حدود الهى و رفع خصومتها و مانند آن، که از وظایف فقیه است و از امور دنیوى به شمار مىرود، هیچ شکى نیست. غزالى حتى مواردى را که کار فقیه به وضوح مربوط به امور اخروى است، فراتر از امر دنیوى نمىداند. بدینسان، در امور دیگر، مسئله روشن است.
پس بدان که نزدیکترین چیزى که فقیه در آن سخن گوید، از کارهایى که آن کارهاى آخرت است، سه است: اسلام، نماز و زکات، و حلال و حرام. و چون غایت نظر فقیه را در آن سه باب تأمّل کنى، بدانى که از حدّ دنیا درنمىگذرد و به آخرت نمىرسد. و چون این معنا در این سه باب بدانستى، در غیر آن ظاهرتر بود.36
سپس غزالى به تبیین هر یک از موارد یاد شده مىپردازد و توضیح مىدهد که چرا شأن فقیه دنیوى است. براى مثال، وى درباره نماز معتقد است که فقیه تنها به ظواهر توجه دارد، نه بواطن. کار فقیه مربوط به شروط صحّت و بطلان اعمال است. از اینرو، جز به ظاهر توجهى ندارد:
اما خشوع و حضور دل، که کارآخرت است، و عمل ظاهر بدان منفعت کند، فقیه متعرّض آن نباشد، و اگر تعرّض آن کند از فن خود بیرون آمده بود.37
غزالى این توضیح و تبیین را درباره زکات، حلال و حرام نیز تسرّى مىدهد. از نظر وى در کتاب المنخول، علم فقه بالاترین و مهمترین علوم به شمار مىرود؛ زیرا با علم فقه مىتوان احکام الهى را شناخت و امور حلال را از حرام تشخیص داد.38
علم سیاست
در آثار غزالى و شارحان اندیشه او، مباحث مستقل و مستقیم مربوط به جایگاه علم سیاست در طبقهبندى علوم، کمتر به چشم مىخورد، و بیشتر تلاش غزالى در اینباره معطوف به علم فقه و فلسفه است. اما با این حال، درباره مجریان سیاست، مطالبى در کتابهاى ایشان آمده است که به اختصار بدانها اشاره مىشود. اساسا غزالى علم سیاست را در زمره علوم معامله قرار مىدهد. قلمرو کارى حکام و فقها و نیز علما و وعّاظ، که عاملان سیاست به شمار مىروند، مربوط به علوم معامله است. وى هدف سیاست را اصلاح و تأمین سعادت و کمال انسان مىداند و از آن به «استصلاح» تعبیر مىکند که با جهان پس از مرگ رابطه پیدا مىکند. نیل به سعادت اخروى بدون سعادت دنیوى امکانپذیر نیست و باید اسباب آن را در این دنیا فراهم نمود. اگرچه غزالى متفکرى غایتگراست، اما میان هدف و لوازم و ابزارهاى تحقق آن ارتباطى وثیق قایل است. خداوند متعال در این دنیا، به انسان جویاى سعادت، استعدادهاى بالقوّه و بالفعل عطا کرده است. شکوفایى این توانایىها در پرتو اصل «نبوّت» امکانپذیر است. در غیاب نبوّت، این رسالت به طور عملى و نظرى، به سه دسته دیگر کارگزاران سیاسى، یعنى ملوک، علما و وعّاظ واگذار مىشود.
اصلاح موردنظر غزالى در دو بعد ظواهر و جوارح و نیز بواطن و نفوس محقق مىشود. براى انجام اصلاح دایم در هر دو بعد مزبور، به مجریانى توانمند نیاز است. پیامبران و به ویژه حضرت محمّد ختمى مرتبت صلىاللهعلیهوآله به کار اصلاح در هر دو زمینه و نیز در مورد عموم مردم اشتغال داشتند و از اینرو، سیاست را در کاملترین و والاترین شکل، بر عهده داشتند. پس از پیامبر، جمع امر اصلاح در ظاهر و باطن در یک نفر ممکن نبود. بنابراین، به نظر غزالى، حکّام و فقها در چهارچوب شرع و تکالیف شرعى، بر ظواهر و جوارح، اعمال سیاست مىکنند. در بواطن خاصه، کلام علماى آخرت، و در بواطن عامّه، واعظان و خطیبان نفوذ کلام دارند.
در مجموع، از نظر او عاملان سیاست چهار دستهاند:
1. حکّام و سلاطین: این دسته بر ظواهر و جوارح نفوذ دارند و بر آن حکمرانى مىکنند و حکم آنان طبیعتا ظاهرى است.
2. فقها: استنباط حکم بر اساس متون شرعى را بر عهده دارند.
3. علماى آخرت: غزالى براى این دسته ویژگىهاى خاصى را بیان مىدارد.
4. واعظان و خطیبان.
از نظر غزالى، دو دسته اول و دوم، وظیفه اصلاح ظواهر را بر عهده دارند و دو دسته سوم و چهارم ـ به ترتیب ـ متکفّل اصلاح بواطن خواص و عوام هستند. البته باید توجه داشت که از دیدگاه غزالى، هیچ منافاتى ندارد که یکى از عاملان سیاست ویژگىهاى دیگرى داشته باشد، بلکه ممکن است یکى صفات دیگرى را داشته باشد. اما ظاهرا در زمان او، امرى بس نادر به شمار مىرفته است. این تقسیمبندى از عاملان سیاست مربوط به دوره دوم حیات سیاسى غزالى در کتاب کیمیاى سعادت است.39
علوم فلسفى
وى فلاسفه را به سه دسته دهریان، طبیعیان و الهیان تقسیم مىکند و معتقد است: تمامى آنان کافرند. «دهریان» همان زنادقهاند که منکر وجود آفریدگار تواناى این عالم هستند و وجود همه چیز را صدفه و ناگهانى مىدانند. «طبیعیان» گرچه به دلیل سر و کار داشتن با عالم شگفتىهاى خلقت، وجود خداوند را انکار نمىکنند، اما به آخرت معتقد نیستند. «الهیان» مثل سقراط و افلاطون و ارسطو و همه فیلسوفان مسلمان مثل ابنسینا و فارابى. مجموعه تعالیمى که ابنسینا و فارابى از ارسطو براى ما نقل کردهاند، در سه دسته خلاصه مىشود: دسته اول که کفر به شمار مىآید، دسته دوم که بدعت شمرده مىشود، و دسته سوم که انکار آن واجب نیست.
غزالى علم کلام و فلسفه را در زمره اقسام علوم به شمار نمىآورد و در بیان دلیل آن، چنین مىنویسد: آنچه شامل علم کلام است، در قرآن و روایات نیز آمده است. و آنچه از قرآن و اخبار خارج است، مجادله مذمومى بیش نیست که بدعت است. و اما فلسفه، که چهار شاخه هندسه و حساب، منطق، الهیّات، و طبیعیات دارد، علم جداگانهاى نیست؛ زیرا هندسه و حساب، که یکى از رشتههاى فلسفه است، هر دو مباح است. و منطق، که بحث از دلیل و حد و شرطهاى هر دو است، و الهیّات، که بحث از ذات و صفات خداوند متعال است، همه داخل در علم کلام است. اما طبیعیات، بخشى از آن مخالف شرع است، علم نیست، بلکه جهل است، و بخشى از آن از صفات اجسام و خواص آن مثل علم طب بحث مىکند که بجز طب، به سایر طبیعیات نیازى نیست.40
غزالى زمانى که مدرّس «نظامیه» بغداد بود، به مطالعه آثار ارسطو، فارابى و ابن سینا مشغول شد. سپس درصدد نقد اصول فلسفه، که تا آن زمان یکّهتاز میدان علم بود، برآمد. براى این کار، ابتدا مقاصدالفلاسفه را به عنوان مقدّمه نگاشت و آراء فلاسفه را به خوبى تبیین نمود. پس از آن تهافتالفلاسفة را در رد و بیان تناقضات فلاسفه نوشت. غزالى مىنویسد: در علوم منطق و حساب و هندسه، به دلیل برهانى بودن آنها، جاى هیچگونه تردیدى نیست و فلاسفه در این بخش از علوم فلسفى، با یکدیگر اختلافى ندارند. اگر مسائل الهى آنها نیز برهانى حقیقى مىبود اینهمه اختلاف میان آنها وجود نداشت؛ زیرا در برهان یقینى اساسا اختلاف راه ندارد، در حالى که در مسائل الهى، اختلافات و تناقضات زیادى وجود دارد و این امر نشانگر برهانى نبودن آنهاست. غزالى عقاید فلاسفه را در بیست مسئله باطلودرسهمسئلهکفرآمیزمىپندارد.41
وى علوم فلسفى فلاسفه اسلامى را، که از فلسفه یونان به عاریت گرفتهاند، بر مبناى «هدف» به شش دسته تقسیم مىکند: ریاضى، منطق، طبیعى، الهى، سیاسى و اخلاقى. از نظر غزالى، بخش ریاضیات این علوم، مسائلى برهانى است که نفیا و اثباتا به امور دینى تعلّق ندارد و پس از فهم و معرفت آنها راهى براى انکار وجود ندارد. علوم ریاضى دو زیان براى صاحبانش دارد:
نخست آنکه استدلال دانشمندان ریاضى برهانى و داراى وضوح و استحکام خاصى است و افرادى که این براهین را مطالعه مىکنند گمان مىکنند که به همین دلیل، باید در هر بابى که آنان استدلال و اظهارنظر کردند از جمله الهیّات نظرشان را پذیرفت، و حال آنکه آنان در آن موضوع خاص تخصصى ندارند و چه بسا نظرات الحادآمیز بدهند و این امر سبب شرک و کفر بسیارى از افراد گردد.
دوم آنکه طرفداران جاهل اسلام گمان مىکنند که باید از راه هر علمى، که به ایشان منسوب است، به یارى دین برخیزند و به همین دلیل، منکر همه علوم ایشان مىشوند و آنان را نادان مىخوانند؛ حتى گفته ایشان را درباره خسوف و کسوف انکار مىکنند و مىپندارند که آنچه در اینباره گفتهاند، خلاف شرع است. اگر چنین سخنانى به گوش کسى برسد که اینگونه مطالب را از طریق برهان قاطع مىداند، در برهان خود شک نمىنماید، بلکه اعتقاد پیدا مىکند که اسلام بر جهل و انکار برهان قاطع بنا شده است و به همین دلیل، مهرش به فلسفه و کینهاش به اسلام افزونتر مىشود.
اما منطقیات؛ اساسا منطق عبارت از: نگریستن و تحقیق در راههاى استدلال و قیاسات و شروط مقدّماتى برهان و کیفیت ترکیب آن و شروط حدّ درست و کیفیت ساختن آن. و این نفیا و اثباتا به دین بستگى ندارد. البته منطق هم آفتهایى دارد.
علم طبیعیات بحث از اجسام زمین و آسمانهاست، چه اجسام مفرد مثل آب و هوا و خاک و آتش؛ و چه اجسام مرکّب مثل جانور و گیاه و معادن و اسباب تغییر و استحاله و آمیختن آنها مثل علم طب. همانگونه که از شروط دین انکار علم طب نیست، علم طبیعیات را نیز باید مورد انکار قرار داد، مگر آن مقدار که در تهافتالفلاسفه آمده است.42
خلاصه و جمعبندى
غزالى به سلسله مراتبى بودن علوم و معرفت در اسلام قایل است. از نظر او، همه علوم به لحاظ روش، غایت (متعلّق) و میزان کاشفیت در یک سطح و ردیف نیستند، برخى از حیث محتوا کاشفیت بیشترى نسبت به دیگر علوم دارند. علاوه بر این، به لحاظ روش کسب معرفت نیز علوم متفاوتند و نوع روشها در میزان کاشفیت علوم تأثیر دارد. از نظر وى، علوم به دو دسته کلى علوم دینى و غیردینى تقسیم مىشود. علوم دینى، که شامل اصول، مقدّمات، متمّمات و فروع است، تحصیلشان فرض کفایت است.
باید توجه داشت که از علوم غیردینى، برخى محمود و برخى دیگر مذموم و بعضى مباح است. اما در عین حال، باز هم علوم دینى از حیث اعتبار و رتبه و درجه، در یک سطح نیستند. این دسته از علوم به دو بخش علوم مکاشفه و معامله تقسیم مىگردند. علوم «مکاشفه» (الهام) همان ذوق صوفیانه و طریقت و وسیله رسیدن به معرفت بارى تعالى است. این علم به لحاظ متعلَّق و روش در صدر علوم قرار دارد. اما چون هر کسى توان دستیابى به آن ندارد، غزالى به تبیین این علم نپرداخته است. روش کسب این علم صفا دادن و صیقل دادن دل و باطن است و حسّ و عقل به این علم راه ندارد. اما دسته دیگرى از علوم دینى، که پس از طریقت مورد توجه قرار مىگیرد و قابل دستیابى است، علوم «معامله» است که مقتضاى عمل است و به رفتار عملى انسان ختم مىشود. شریعت (علم فقه) در این دسته قرار دارد که شامل عادات، عبادات، مهلکات و منجیات مىشود.
علم فقه معیار و محور همه علوم معامله، حتى سیاست است که متعلَّق آن ظواهر و جوارح انسان است، نه بواطن انسان. ظاهرا از نظر غزالى، علومى مثل فلسفه و کلام، علومى مستقل از علوم اسلامى به شمار نمىروند، بلکه این علوم نیز در زمره علوم اسلامى هستند. بنابراین، جداى از علوم اسلامى به شمار نمىروند.
در یک جمعبندى کلى، شاید بتوان گفت: حقیقتى در میان است که همان اسما و صفات الهى است و غایت انسان رسیدن به آن است تا انسان به کمال برسد. البته ناگفته نماند که راههاى رسیدن به آن غایت، متفاوت است. بهترین راه وصول به آن، طریقت و الهام از راه صیقل دادن درون است. این روش بالاترین روش وصول به کمال است. اما این براى هر کسى هموار و مقدور نیست. راه دوم وصول به حقیقت شریعت است که همان فقه است. فقه معیار و مدار تمام علوم است. از نظر غزالى، مهمترین علم از میان دستههاى گوناگون علوم، علم فقه است. این علم مبناى همه امور از جمله سیاست است؛ زیرا از یکسو، کلام و فلسفه اساسا علمى مستقل به شمار نمىروند؛ زیرا محتواى این دو علم در آیات و روایات وارد شده است. بنابراین، جداى از منابع شرع، مباحث مهم و مفیدى در این علوم ارائه نمىشود. از سوى دیگر، هر کسى قادر به دستیابى به علوم مکاشفه نیست. بنابراین، تنها علمى که از میان اقسام علوم باقى مىماند علم «فقه» است که محوریت دارد. علم فقه اگرچه دنیوى است، اما به دلیل آنکه دنیا پل ارتباطى و مقدّمه آخرت است، علم فقه از این نظر، مربوط به آخرت نیز هست.
-
منابع
- ـ اخوان الصفا، مقدّمه رسائل اخوانالصفا و خلّانالوفاء، بیروت، دار صادر، بىتا.
- ـ الفاخورى، حنا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران، کتاب زمان، 1358.
- ـ دمیاطى، السیدالکبرى، اعانهالطالبین، بیروت، دارالفکر، 1418ق.
- ـ رحیم الکبیسى، محمّدمحمود، نظریهالعلم عندالغزالى، بغداد، بیتالحکمه، 2002م.
- ـ ریسونى، احمد، اهداف دین از دیدگاه شاطبى، ترجمه سیدحسن اسلامى و سید محمّدعلى ابهرى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1376.
- ـ شربینى، محمّد، مغنىالمحتاج، بیروت، دار احیاءالتراثالعربى، 1377ق.
- ـ طباطبائى، سیدجواد، «منحنى تحوّل اندیشه غزالى»، معارف، ش 3، آذر ـ اسفند 1365.
- ـ غزالى، محمّد، احیاء علومالدین، ترجمه مؤیدالدین محمّد خوارزمى، به کوشش حسین خدیو، چ دوم، تهران، علمى و فرهنگى، 1364.
- ـ ـــــ ، الرسالة اللدینیّة، تحقیق احمد شوحان، دمشق، مکتبة التراث، 1994م.
- ـ ـــــ ، فاتحهالعلوم، تحقیق و تعلیق عدنان ابوشامة، دمشق، دارالفجر، بىتا.
- ـ ـــــ ، لمنخول من تعلیقات الاصول، تحقیق محمّدحسن هیتو، ط. الثالثة، دمشق، دارالفکر، 1419ق.
- ـ فارابى، محمّدبن محمّد، احصاءالعلوم، ترجمه و مقدّمه حسین خدیو جم، تهران، علمى و فرهنگى، 1364.
- ـ فیض کاشانى، ملّامحسن، المحجهالبیضاء، تهران، المکتبهالاسلامیة، بىتا.
- ـ ـــــ ، کتاب العلم؛ ارزش دانش و دانشمند در اسلام، ترجمه اسداللّه ناصح، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361.
- ـ قادرى، حاتم، اندیشه سیاسى غزالى، تهران، وزارت امور خارجه، 1370.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ط. الثانیة، بیروت، مؤسسهالوفاء، 1403ق.
- ـ نصر، سیدحسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، چ دوم، تهران، خوارزمى، 1359.
- ـ همائى، جلالالدین، غزالىنامه، چ دوم، بىجا، کتابفروشى فروغى، بىتا.
-
پى نوشت ها
* دانشجوى دکترى انقلاب اسلامى، جامعةالمصطفى العالمیة. دریافت: 12/2/89 ـ پذیرش: 19/9/89. miralibidakhovidi@anjomedu.ir
1ـ السیدالکبرى الدمیاطى، اعانهالطالبین، ج 2، ح 17؛ محمد الشربینى، مغنى المحتاج، ج 1، ص 379.
2ـ حاتم قادرى، اندیشه سیاسى غزالى، ص 82، به نقل از: محمّد غزالى، المنقذ من الضلال، ص 57.
3ـ ر.ک: محمّد غزالى، احیاء علومالدین، ترجمه مؤیّدالدین محمّد خوارزمى، به کوشش حسین خدیو، ج 1، ربع اول عبادات، سخن مصحّح، صفحه بیست و دو تا بیست و شش.
4ـ ملّامحسن فیض کاشانى، المحجّة البیضاء، ص 7.
5ـ ر.ک. جلالالدین همایى، غزالىنامه، ص 240ـ274.
6ـ سیدحسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، ص 53ـ54.
7ـ همان، ص 56ـ57.
8ـ محمّدبن محمّد فارابى، احصاءالعلوم، ترجمه و مقدّمه حسین خدیوجم، ص 25.
9ـ همان، ص 5ـ11.
10ـ اخوان الصفا عدهاى از اندیشمندان شیعى مذهب بودند که در قرن چهارم هجرى از طریق آموزش جامعه، دست به اصلاح اجتماعى زده و معتقد بودند: چون شریعت اسلامى با جهلها و خرافات آمیخته شده است، طهارت و پاکسازى آن بجز با آموزش عقلانى و ترفیع ذهنیت انسانى از طریق آموزش حکمت یونانى میسور نخواهد بود. وقتى جامعه اسلامى شریعت را با عقلانیت همراه ساخت، قطعا به کمال معنوى نایل مىشود و فوز رضوان الهى راه خواهد یافت. براى مطالعه بیشتر ر.ک. اخوان الصفا، مقدّمه رسائل اخوانالصفا و خلّانالوفاء، ج 1، ص 45ـ47.
11ـ سیدحسین نصر، پیشین، ص 57.
12ـ ر.ک: سیدجواد طباطبائى، «منحنى تحوّل اندیشه غزالى»، معارف، ش 3.
13ـ او در این کتاب، علوم شرعى را سه علم کلام، اصول و فقه معرفى مىکند. محمّد غزالى، المنخول من تعلیقاتالاصول، تحقیق محمّدحسن هیتو، ص 59.
14ـ محمّد محمود رحیمالکبیسى، نظریهالعلم عندالغزالى، ص 100ـ101.
15ـ احمد ریسونى، اهداف دین از دیدگاه شاطبى، ترجمه سیدحسن اسلامى و سید محمّدعلى ابهرى، ص 15ـ32.
16ـ ر.ک. محمّد غزالى، فاتحة العلوم، تحقیق و تعلیق عدنان ابوشامة، ص 81.
17ـ منظور از «فرض کفایت» در عبارات غزالى این است: «هر آن علمى است که در قوام کارهاى دنیا، از آن بىنیاز نتوان بود؛ چون طب که او به سبب حاجت بقاى تنها ضرورى است... و اگر یک کس بدان قیام نماید کافى باشد، و فرض از دیگران ساقط شود.» محمّد غزالى، احیاء علومالدین، ص 51ـ52.
18ـ همان، ج 1، ص 51ـ52.
19ـ همان، ص 52ـ54.
20ـ همو، فاتحهالعلوم، ص 91.
21ـ محمّد غزالى، الرسالة اللدینیّة، تحقیق احمد شوحان، ص 50ـ51.
22ـ همو، احیاء علومالدین، ج 1، ص 59ـ61.
23ـ همان، ج 3، ص 65 85، به نقل از: حنا الفاخورى و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمّد آیتى، ص 584.
24ـ همان، ص 585، به نقل از: محمّد غزالى، المنقذ من الضلال، ص 46.
25ـ همان.
26ـ محمّد غزالى، احیاء علومالدین، ج 3، ربع مهلکات، ص 43ـ45.
27ـ همان، ج 3، ص 45.
28ـ محمّدمحمود رحیم الکبیسى، پیشین، ص 106.
29ـ ر.ک. ملّامحسن فیض کاشانى، کتابالعلم؛ ارزش دانش و دانشمند در اسلام، ترجمه اسداللّه ناصح، ص 52.
30ـ محمّد غزالى، احیاء علومالدین، ج 1، ربع اول، ص 61ـ62.
31ـ همان، ص 47.
32ـ حاتم قادرى، همان، ص 105.
33ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 107، ص 109.
34ـ محمّد غزالى، احیاء علومالدین، ج 1، ربع اول، ص 54.
35ـ همان، ص 54ـ55.
36ـ همان، ص 55.
37ـ همان، ص 56.
38ـ محمّد غزالى، المنخول من تعلیقات الاصول، ص 95.
39ـ حاتم قادرى، همان، ص 105ـ108 و 150ـ153.
40ـ محمّد غزالى، احیاء علومالدین، ص 64ـ65.
41ـ جلالالدین همایى، غزالىنامه، ص 405ـ408.
42ـ سیدحسین نصر، همان، ص 298ـ300.