معرفت، سال نوزدهم، شماره دهم، پیاپی 157، دی 1389، صفحات 139-

    تقسیم ‏بندى علوم در اندیشه غزالى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمدعلی میرعلی بیداخویدی / *استاد - گروه علوم سیاسی، جامعه المصطفی العالمیه / alimir124@gmail.com
    چکیده: 
    یکى از مباحث محورى هویّت‏ساز هر تمدنى «طبقه‏بندى» علوم است. هر تمدنى که بتواند به خوبى از عهده این مهم برآید و تقسیم‏بندى مستقل و منسجمى از علوم ارائه نماید، در واقع توانسته است هویّت فرهنگى و معرفتى خود را از هجوم و نفوذ دیگران حفظ نماید. بى‏شک، این مهم بر عهده اندیشمندان هر جامعه است. غزالى، از متفکران بنام و صاحب‏نظر مسلمان، علاوه بر تسلط کامل به مبانى اسلامى، به این مقوله در کتب متعدد خود پرداخته است.      نوشتار حاضر به روش مطالعه اسنادى، درصدد تبیین دیدگاه غزالى درباره طبقه‏بندى علوم است. ایشان با در نظر داشتن دو مطلب سلسله مراتبى بودن علوم و تفاوت در میزان کاشفیت علوم، به تقسیم‏بندى علوم پرداخته است. وى علوم را به دو دسته کلى «دینى» و «غیردینى» تقسیم کرده است و علوم دینى را به دو دسته «مکاشفه» و «معامله» تفکیک‏پذیر مى‏داند. وى معتقد است علوم مکاشفه در صدر علوم است و روش آن شهودى است و نه حسى که هرکس قادر به کسب این علم نیست.      بهترین علم از میان علوم معامله از جمله سیاست از دیدگاه غزالى، علم فقه است و این علم کانون همه علوم معامله است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    محمّدعلى میرعلى*

    چکیده

    یکى از مباحث محورى هویّت‏ساز هر تمدنى «طبقه‏بندى» علوم است. هر تمدنى که بتواند به خوبى از عهده این مهم برآید و تقسیم‏بندى مستقل و منسجمى از علوم ارائه نماید، در واقع توانسته است هویّت فرهنگى و معرفتى خود را از هجوم و نفوذ دیگران حفظ نماید. بى‏شک، این مهم بر عهده اندیشمندان هر جامعه است. غزالى، از متفکران بنام و صاحب‏نظر مسلمان، علاوه بر تسلط کامل به مبانى اسلامى، به این مقوله در کتب متعدد خود پرداخته است.

         نوشتار حاضر به روش مطالعه اسنادى، درصدد تبیین دیدگاه غزالى درباره طبقه‏بندى علوم است. ایشان با در نظر داشتن دو مطلب سلسله مراتبى بودن علوم و تفاوت در میزان کاشفیت علوم، به تقسیم‏بندى علوم پرداخته است. وى علوم را به دو دسته کلى «دینى» و «غیردینى» تقسیم کرده است و علوم دینى را به دو دسته «مکاشفه» و «معامله» تفکیک‏پذیر مى‏داند. وى معتقد است علوم مکاشفه در صدر علوم است و روش آن شهودى است و نه حسى که هرکس قادر به کسب این علم نیست.

         بهترین علم از میان علوم معامله از جمله سیاست از دیدگاه غزالى، علم فقه است و این علم کانون همه علوم معامله است.

    کلیدواژه‏ها: علوم مکاشفه، علوم معامله، علم فقه، علم سیاست، علوم فلسفى.

     

    مقدّمه

    تقسیم‏بندى علوم یکى از مباحث عمده و کلیدى هر فرهنگ و تمدن به شمار مى‏رود، به گونه‏اى که گفته شده است اگر فرهنگى بتواند روش تقسیم‏بندى علوم خود را وارد فرهنگ دیگرى کند، تمام آن فرهنگ را تسخیر کرده است. علوم از جهات گوناگون تقسیم‏پذیرند. اندیشمندان الگوهاى متفاوتى براى تقسیم‏بندى علوم ارائه کرده‏اند. بسیارى از آنان علوم را به لحاظ روش تقسیم کرده و علم را شامل شهودى، عقلى، تجربى، نقلى ـ تاریخى، و نقلى ـ تعبّدى دانسته‏اند. تقسیم‏بندى‏هاى دیگرى نیز از حیث موضوع، هدف، جامعیت در قیاس با شریعت، تاریخى، روایى، و مانند آن مطرح است.

         در هریک از تقسیم‏بندى‏هاى یادشده، اهمیت و جایگاه علوم متحوّل مى‏گردد. چه بسا در برخى از روش‏هاى تقسیم‏بندى، برخى علوم حتى از ماهیت علم بودن خارج شوند و بنابراین، نه تنها مفید به حال انسان نباشند، بلکه مضرّ و حرام هم باشند. براى مثال، در روایات اسلامى، نوعى تقسیم‏بندى از علوم وارد شده است که بر اساس آن، تعریف و ماهیت علم دگرگون مى‏شود و علاوه بر اینکه علوم داراى مراتب مى‏شوند، بسیارى از علوم از دایره علم بودن خارج و فراگیرى و یاد دادن آن نیز نه تنها غیرممدوح، بلکه بعضا مذموم و حرام است. در روایات اسلامى، علوم ابتدا به دو دسته نافع و غیرنافع تقسیم شده‏اند. در این نگاه، علمى که در قلب راه یابد «العلم فى القلب» و به عمل منتهى شود علم نافع و علمى که محدود به زبان باشد و عمل و اطاعت را در پى نداشته باشد علم غیرنافع به شمار آمده است.1 در این تقسیم‏بندى روایى، شالوده‏شکنى شده است. البته ناگفته نماند که علم نوین با توحید چنین برخوردى دارد و توحید را اساسا علم نمى‏داند، بلکه آن را یک گزاره مهمل فرض مى‏نماید! با تقسیم‏بندى دنیاى نوین از علم، علوم اسلامى به حاشیه رانده شدند. آنها علوم را به اسطوره و غیراسطوره، یا دانش و ارزش تقسیم کردند. در این نگاه، دین و ایدئولوژى در زمره ارزش‏ها و بینش‏ها قرار مى‏گیرند که حسابشان از علم جداست. متأسفانه این تصور به حوزه کشورهاى اسلامى نیز کشیده شده و تقسیم‏بندى مسلمانان از علوم را تحت تأثیر خود قرار داده است؛ مثلاً، امروزه وقتى به نام‏گذارى کتب دوره متوسطه در کشورمان توجه مى‏کنیم، تأثیرات این تقسیم‏بندى به وضوح قابل ملاحظه است. براى مثال، واژه «علوم» در همه بخش‏هاى علمى به کار مى‏رود؛ علوم تجربى، علوم انسانى و مانند آن. اما همین که نوبت به علوم اسلامى مى‏رسد، بدان گفته مى‏شود: «بینش اسلامى». در این طبقه‏بندى‏ها، ردّپاى تقسیم‏بندى نوین به خوبى نمایان است.

         با توجه به مطالب یاد شده، اهمیت تقسیم‏بندى علوم آشکار مى‏شود. اگر تمدنى بخواهد هویّت فرهنگى و علمى خود را از دستبرد هجوم فرهنگى بیگانگان دور نگه دارد و آن را زنده و پویا در عرصه بین‏الملل ببیند، باید تقسیم‏بندى مستقلى از علوم تمدنى خود را در سطح قابل قبولى ارائه کند و آن را به محافل آکادمیک رسمى معرفى نماید. یکى از راه‏هاى دست‏یابى به این مهم، مطالعه، بررسى و ارائه تقسیم‏بندى‏هاى پیشینیان آن تمدن است. از این‏رو، در این مقاله، شیوه تقسیم‏بندى غزالى، یکى از اندیشمندان بنام مسلمان، مورد بررسى قرار مى‏گیرد تا از نظرات این متفکر مسلمان در این‏باره بهره‏مند شویم. بررسى تقسیم‏بندى علوم از دیدگاه غزالى بدین لحاظ داراى اهمیت است که ایشان از یک‏سو، به هیچ وجه متأثر از علوم غربى نبوده و همواره نگاهى نقّادانه به علوم و فلسفه‏هاى رایج آن زمان داشته است؛ و از سوى دیگر، وى فقیهى بوده که تسلطى کامل به مبانى اسلامى داشته، به گونه‏اى که خود او اظهار مى‏دارد:

    وقتى بنابر علت‏هاى مذکور، تا این اندازه گروه مردمان را سست ایمان دیدم، خود را براى پاسخ‏ها و مشکل‏ها و ردّ شبهه‏ ها ملزم کرده و آماده کار شدم؛ چه [آنکه] به علت تسلّط و ژرف‏نگرى که در شناخت تصوّف و فلسفه و باطنیگرى و عالم‏نماها و دانش‏هاى مربوط به آنها داشتم، رسواکردنشان براى من از نوشیدن آب آسان‏تر بود!2

    پس تقسیم‏بندى غزالى به دلیل تسلّط بر مبانى اسلامى و تحت تأثیر قرار نگرفتن او از علوم غربى و تأکید بیش از حدّ بر سنّت اسلامى داراى اهمیتى ویژه است. این مقاله درصدد دست‏یابى به تقسیم‏بندى‏علوم ازدیدگاه‏غزالى‏است.

    زندگى و آثار غزالى

    ابوحامد محمّد غزالى، معروف به «حجه‏الاسلام»، متفکر برجسته ایرانى، در سال 450 ق در روستاى «طابران» طوس دیده به جهان گشود و در سن 55 سالگى در سال 505 ق در همین شهر از دنیا رفت. غزالى در فقه شافعى و کلام اشعرى متبحّر و از بهترین‏هاى روزگار خود بود. مذهب فقهى او شافعى بود، اما عنادى با سایر مذاهب اسلامى نداشت. او در سال 484 ق رهسپار بغداد شد و در «نظامیه» بغداد، که مهم‏ترین مکان علمى ـ فقهى زمانه بود، به کار تدریس و تحقیق مشغول شد و در آنجا شهره آفاق گردید. اما دیرى نپایید که از بغداد به مکّه رحل اقامت گزید و در برخى کشورهاى اسلامى اقامت نمود، سپس راهى طوس شد و در کنار منزل خود، خانقاهى براى صوفیان و مدرسه‏اى براى طالبان علوم دینى تأسیس کرد و تا زمان وفات، به تدریس و عبادت مشغول بود.

         بى‏شک، غزالى یکى از تأثیرگذاران بر اندیشه اسلامى به شمار مى‏رود. در میزان این تأثیرگذارى، افراط و تفریط‏هایى از سوى برخى از صاحب‏نظران انجام گرفته است. غزالى متفکرى صاحب سبک و علاقه‏مند به تنظیم و تبویب علوم بود. وفادارى او به اصول اسلامى و پرهیز از ایرانى‏گرى و یونانى‏گرى از بارزترین ویژگى‏هاى اندیشه غزالى است. اصولاً یکى از وجوه اشتهار غزالى ضدیت با فلاسفه، به ویژه حکماى یونان، است. او یکى از رهبران ضدیونانى‏گرى بوده و این موضع‏گیرى تا مدت‏ها بعد، در آثار او نمایان بود. او کتاب تهافت الفلاسفه را با همین نگاه به رشته تحریر درآورد.

         از غزالى آثار زیادى به جاى مانده است. بیش از دویست کتاب به او نسبت داده شده است. وى از جمله کسانى است که پس از وفاتش، همچون ارسطو آثار زیادى به او نسبت داده شده که البته این امر پژوهش در افکارش را دشوار نموده است. فهرست کامل آثار وى به همراه ترتیب تاریخى آنها ثبت شده است.3 او میان شریعت، عرفان و حکمت، به ویژه حکمت عملى، به گونه‏اى ابداعى جمع کرد. این کار اولین بار، از سوى او انجام گرفت و الگویى براى علماى پس از او شد.4 تألیفات غزالى به حسب ادوار زندگانى و تحوّلات روحى او به چند موضوع تقسیم مى‏شوند: جدل و مناظره و فنّ خلاف، فقه، اصول فقه، حدیث، فلسفه، کلام، اخلاق و تصوّف. به طور کلى، غزالى در سه حوزه مسائل دین، اخلاقى و الهیّات قلم‏فرسایى کرده است. فضائح الباطنیه یا المستظهرى، مقاصدالفلاسفة، تهافت‏الفلاسفة، المنقذ من الضلال، و احیاء علوم‏الدین از مهم‏ترین آثار او به شمار مى‏آیند. احیاء العلوم‏الدین معروف به احیاء العلوم مهم‏ترین کتاب عربى غزالى است که در سفر شام یا بیت‏المقدّس، درباره اخلاق و مسائل دینى و تصوّف نگاشته است. برخى از کتاب‏هاى دیگر او مثل المرشدالامین خلاصه‏اى از همین کتاب است. بعضى به گونه‏اى افراط‏آمیز، در توصیف این کتاب، گفته‏اند: باوجود آن، به هیچ‏یک از کتب اسلام نیازى نیست!5

        کتاب احیاء العلوم به چهار بخش تقسیم مى‏شود: عبادات، عادات، مهلکات و منجیات، که هر بخش مشتمل بر ده فصل و در مجموع، چهل فصل است. دیدگاه غزالى درباره تقسیم‏بندى علوم، بیشتر در این کتاب مطرح شده است.

    تاریخچه تقسیم‏بندى علوم

    قرن سوم هجرى شروع تلاش مسلمانان براى تقسیم‏بندى علوم بود. این امر نخست در جهان اسلام با کندى آغاز شد. در ابتدا، مبناى طبقه‏بندى علوم، ارسطویى بود. از این‏رو، علوم به «نظرى»، «عملى» و «صناعى» تقسیم مى‏شدند. این طبقه‏بندى بعدها به تدریج، کامل‏تر شد. علوم اسلامى به علوم قدیمى اضافه شد، و معرفت دینى و مابعدالطبیعى به معناى عرفان، بالاترین سطح را پیدا کرد.

         در اسلام، یکى از قدیمى‏ترین و مؤثرترین طبقه‏بندى‏ها از فارابى است که در کتاب احصاءالعلوم آورده. تقسیم‏بندى فارابى در غرب، با ترجمه لاتینى «De Scientis» توسط جرارد وى. کرمونائى شناخته شد. ترجمه دیگر آن به زبان عبرى است. تقسیم‏بندى فارابى در بسیارى از متفکران پس از او تأثیرى شایان داشت. این طبقه‏بندى با اندکى تغییر، مورد قبول غزالى و ابن رشد نیز واقع شد.6

        پس از نخستین تلاش‏هایى که به منظور طبقه‏بندى علوم انجام گرفت، این کار با اندکى تغییر و تکامل، در قرن بعد توسط ابن‏سینا در کتاب شفا و نیز در رساله دیگر او به نام فى اقسام‏العلوم و همچنین توسط اخوان‏الصفا در مجموعه رسائل آنان دنبال شد. از این زمان به بعد، به تدریج که شاخه‏هاى علمْ کمال بیشترى پیدا مى‏کردند، طبقه‏بندى علوم نیز رواج و اهمیت بیشترى مى‏یافت. این امر در کتاب جامع‏العلوم یا ستینى فخر رازى، متکلّم قرن ششم، مشهود است. اما کامل‏ترین و مفصّل‏ترین بحث درباره علوم و طبقه‏بندى آنها در آثار نویسندگان قرن‏هاى هشتم تا یازدهم، همچون کتاب مفتاح‏السعاده یا موضوعات‏العلوم نوشته طاشکبرى‏زاده، نفائس‏الفنون نوشته شمس‏الدین آملى، کشف‏الظنون حاجى خلیفه، و در مقدّمه ابن‏خلدون آمده است. مقدّمه ابن‏خلدون یکى از بهترین توصیف‏ها و طبقه‏بندى‏هاى علوم اسلامى به شمار مى‏رود. این کتاب، که در پایان فعّال‏ترین دوره تاریخ اسلامى تألیف شده، حاوى تحلیلى از علوم است که نشانگر تفکر و تجربه دانشمند و مورّخ موشکافى است که سراسر یک دوره تاریخ را مورد مطالعه قرار داده است. ابن‏خلدون در تقسیم‏بندى خود، به فنون گوناگون اسلامى، که در گذشته میان مسلمانان مورد بررسى و مطالعه قرار مى‏گرفته ـ از جمله هنر ـ توجه نموده است.7

    معیارهاى تقسیم‏بندى علوم

    معمولاً علوم با سه ملاک «موضوع، غایت و روش» تعریف و تقسیم‏بندى مى‏شوند. اما برخى از اندیشمندان مسلمان دو معیار براى تقسیم‏بندى علوم در نظر گرفته‏اند؛ یعنى علوم را گاهى از حیث «منبع معرفتى» و احیانا به لحاظ «غایت» تقسیم کرده‏اند. برخى دیگر از متفکران مسلمان «ابزارى» و «غیرابزارى» بودن را ملاک تقسیم‏بندى خود قرار داده‏اند. بر این اساس، آنان تمامى علوم را در تألیفات خود، گردآورى کرده‏اند. شاید نخستین کسى که به این نوع تقسیم‏بندى دست یافته، فارابى باشد. او در کتاب احصاءالعلوم، در مقام شمارش مجموعه علوم معروف زمان خود برآمد و از این‏رو، به «معلّم ثانى» شهرت یافت.8 فارابى انواع علوم را به دو بخش تقسیم مى‏کند. دسته اول علوم نظرى است که درباره موجوداتى سخن مى‏گویند که عمل انسان در ایجاد آنها دخالتى ندارد. این دسته از علوم شامل علم تعالیم (ریاضیات)، علم طبیعى، و علم الهى (= علم مابعدالطبیعه) است. بخش دوم علوم عملى‏و فلسفه‏مدنى‏است که خودبه‏دودسته‏تقسیم مى‏شوند:

         الف. علومى که به تعریف افعال نیک مى‏پردازند و از خوى‏هایى سخن مى‏گویند که افعال نیک از آنها مایه مى‏گیرند و «صناعت خلقیه» یا «علم اخلاق» نام دارند.

         ب. علومى که از شناخت امورى سخن مى‏گویند که به وسیله آنها، زمینه انجام اعمال نیک براى مردم شهرها فراهم مى‏شود و راه آموختن و حفظ این اعمال را نشان مى‏دهند. این بخش از علوم به «فلسفه سیاسى» یا «علم سیاست» نام‏گذارى مى‏شوند.

         فارابى در کتاب احصاءالعلوم، پنج دسته علوم را مورد بررسى قرار مى‏دهد:

         1. علم زبان و فروع آن؛ یعنى علم لغت و نحو و صرف و شعر و خواندن و نوشتن؛

         2. علم منطق؛

         3. علم تعالیم (ریاضیات) که خود شامل هفت بخش است: علم حساب، علم هندسه، علم مناظر، علم نجوم تعلیمى، علم موسیقى، علم اثقال، علم حیل (مکانیک تطبیقى).

         4. علم الهى (متافیزیک) و علم طبیعى (فیزیک) که خود به هشت بخش تقسیم مى‏شود؛

         5. علم مدنى (اخلاق‏وسیاست)وعلم‏فقه‏وعلم‏کلام.9

        گروهى از متفکران مسلمان علوم را بر مبناى «غایت» تقسیم‏بندى کرده‏اند. این روش در آراء دانشمندان سلف و معاصر دیده مى‏شود. به نظر مى‏رسد اخوان‏الصفا10 در قرن چهارم و غزالى در قرن پنجم، این شیوه تقسیم‏بندى را در پیش گرفته بودند.

         برخى دیگر از اندیشمندان اسلامى همچون ابن‏خلدون، «روش» را ملاک تقسیم‏بندى خود قرار دادند. وى علومى که در جهان اسلام تحصیل و تدریس مى‏شوند ابتدا به دو دسته تقسیم کرده است:

         الف. علوم فلسفى و عقلى که انسان قادر است با استمداد از اندیشه و مشاعر بشرى خود، به موضوعات و مسائل و اقسام براهین آنها رهنمون شود. این دسته از علوم داراى این اقسام است: 1. منطق؛ 2. علوم طبیعى (طب و فلاحت)؛ 3. علوم مابعدطبیعى یا الهیّات که شامل علوم ساحرى و طلسمات، علم اسرار حروف و علم کیمیا مى‏شود. 4. علم مقادیر یا تعالیم شامل (علم هندسه، علم حساب، علم موسیقى، علم نجوم و احکام نجوم).

         ب. علوم نقلى و وضعى که مستند به واضع شرع است و عقل را در آن رخصت ورود نیست. این دسته از علوم به شش دسته تقسیم مى‏شوند: 1. علم قرآن و تفسیر و قرائات؛ 2. علم حدیث و رجال؛ 3. علم کلام؛ 4. علم فقه؛ 5. علم تصوّف؛ 6. علم زبان عربى (لغت، نحو، بیان و ادب).11

        همان‏گونه که بیان شد؛ غزالى در قرن پنجم هجرى، «غایت» را ملاک تقسیم‏بندى علوم قرار داده بود که در اینجا به چگونگى تقسیم‏بندى او اشاره خواهد شد:

    غزالى و تقسیم‏بندى علوم

    آن‏گونه که مشهور است، غزالى از جمله متفکرانى است که حیات فکرى‏اش با تحوّلات و تطوّرات بسیارى همراه بوده، به گونه‏اى که برخى منحنى تحوّل فکرى او را ترسیم کرده‏اند.12 این چرخش فکرى تأثیر نسبتا زیادى بر تقسیم‏بندى او از علوم گذاشته است. از این‏رو، غزالى در کتب گوناگون، به این مسئله پرداخته و تقسیم‏بندى‏هاى متفاوتى ارائه داده است. ناگفته نماند که یکى دیگر از دلایل عمده اختلاف در تقسیم‏بندى‏هاى غزالى، استطرادى بودن این بحث و رعایت کردن تناسب موضوع در کتاب‏هاى یاد شده است. غزالى در چند کتاب خود، اقسام علم را بیان کرده و علوم را به اعتبارات رایج در زمان خود، طبقه‏بندى نموده است.

         او در کتاب المنخول درباره علوم شرعى بحث کرده است13 و در کتاب مقاصدالفلاسفة، علوم نظرى و عملى را مورد بررسى قرار داده است، در حالى که در کتاب تهافت‏الفلاسفة اصول و فروع علم طبیعى را که از شاخه علم نظرى‏اند، مورد مداقه قرار داده است. مباحث علم عملى و نظرى مجرّد و همچنین علوم مربوط به لفظ و معنا، حرفه‏ها و صنایع در کتاب میزان‏العمل مورد بررسى قرار گرفته‏اند. در جواهرالقرآن علومى که از قرآن کریم منشعب مى‏شوند به بحث گذاشته مى‏شوند. علم شرعى و عقلى در رساله‏الدینیه؛ علوم ریاضى، منطقى، طبیعى، الهى، سیاسى و اخلاقى در المنقذ من الضلال و معراج‏السالکین؛ علوم عقلى محض، نقلى، عقلى ـ نقلى، علوم دینى و علوم عقلى در کتاب المستصفى؛ و علوم مکاشفه و معامله، علوم شرعى و غیر شرعى، علوم عقلى و شرعى، و حرفه‏ها و صنایع در کتاب احیاء علوم‏الدین مورد بحث و بررسى قرار گرفته‏اند.14

        جامع‏ترین و مهم‏ترین تقسیم‏بندى غزالى درباره علوم، در ربع اول کتاب احیاء علوم‏الدین است. او در این کتاب، دسته‏بندى و ترتیبى جدید از علوم ارائه کرده است؛ همان‏گونه که به اجمال اشاره شد، تقسیم‏بندى غزالى در کتاب‏هاى دیگرش، بجز کتاب احیاءالعلوم بدیع و جامع نبود؛ معمولاً این قبیل تقسیم‏بندى‏ها، در گذشته توسط دیگر اندیشمندان مسلمان ارائه شده است. اما نوع تقسیم‏بندى کتاب احیاءالعلوم از جهات گوناگون متفاوت است. شاید در بدو نظر، پرداختن به تقسیم‏بندى علوم در کتابى که رسالت آن احیاى علوم است، تعجب‏آور باشد، اما با توجه به هدف اصلى غزالى، که به دنبال احیاى جوهر دین است، این امر چندان هم دور از انتظار نیست. او نظام دینى را منوط به نظام دنیا معر فى کرده و یادآور شده است: کار دنیا جز به اعمال آدمیان قوام نمى‏گیرد. باید توجه داشت که غزالى در این کتاب، نگاهى موشکافانه به هسته معنوى دین یا به تعبیر بهتر «جوهر دین» دارد.

         همان‏گونه که اشاره شد، غزالى فقیهى مقصدنگر و غایتگرا بود. افکار او بعدها منشأ پیدایش مکتب «اجتهاد غایتگرا» در میان اهل‏سنّت شد. در قرن هشتم هجرى، شاطبى به نظریه غزالى با عنوان «مقاصد الشریعه» در کتاب الموافقات، انسجامى خاص بخشید. گرچه غزالى نخستین کسى نبود که این نظریه را ارائه کرد و در قرن دوم کوشش‏هاى آغازین آن صورت گرفته بود، اما باید اذعان کرد که غزالى مباحث استاد خود امام‏الحرمین جوینى را مورد بازخوانى، تنقیح و تحلیل قرار داد و نظم و نسق خاصى بخشید.15

        غزالى با توجه به مقاصد انسان، ابتدا علوم را به دو دسته کلى تقسیم مى‏نماید: علومى که مربوط به امور دینى مردم است و از انبیاء علیهم‏السلام براى بشریت به ارمغان رسیده و عقل، تجربه و سماع در آنها نقشى ندارد؛ مثل علوم حساب و طب و لغت. این نوع علوم، «علوم دینى» نام دارند که داراى اصول، فروع، مقدّمات و متمّمات هستند.

     

    16 «علوم غیردینى» ارتباطى مستقیم و بى‏واسطه با امور دینى ندارند و به مصالح دنیوى انسان تعلّق دارند. علومى همچون پزشکى، نجوم، صنایع کشاورزى و بافندگى به دلیل عدم اختصاص داشتن آنها به جامعه اسلامى و عدم ارتباط آنها به حوزه دین، در زمره علوم غیراسلامى به شمار مى‏آیند. غزالى علوم غیرشرعى را به سه دسته محمود، مذموم و مباح تقسیم کرده است.

         «علوم محمود» علومى هستند که مصالح دنیوى را در پى دارند که خود دو قسم است: قسم اول «فرض کفایت»17 است؛ مثل علم طب و علم حساب؛ و قسم دوم که «فضیلت» است و فرض نیست؛ مثل «تعمّق و توسّع در دقایق حساب و حقایق طب و غیر آن». اما علوم «مذموم» علم سحر و طلسمات و شعبده و تلبیسات است. و علم «مباح» علم به اشعار و تاریخ و امثال آن است.18

        به دلیل آنکه علوم دنیوى محسوس است و ابعاد و زوایاى آن پوشیده نیست، غزالى خواننده را از شرح و بسط آنها بى‏نیاز مى‏داند. اما به دلیل مجهول بودن علوم آخرت، بیشتر توان خود را براى تبیین آن مصروف مى‏دارد. او تمامى علوم شرعى را محمود مى‏داند و معتقد است: گاهى برخى افراد به دلیل خلط و التباس، بعضى علوم را شرعى مى‏پندارند، در حالى که مذموم هستند.

         او علوم شرعى محمود را به چهار دسته اصول، فروع، مقدّمات و متمّمات تقسیم مى‏کند. غزالى علم فقه و اخلاق را داخل در فروع مى‏داند و علم لغت و نحو را، که ابزار رسیدن به علم کتاب و سنّت هستند، داخل در مقدّمات مى‏شمارد. آنچه درباره لفظ است، مثل علم قرائت و مخارج حروف، و آنچه درباره معناست، مثل علم تفسیر، و آنچه درباره احکام است همچون شناخت ناسخ و منسوخ، عام و خاص، نص و ظاهر و چگونگى کاربرد آنها، همه را مربوط به علم «اصول فقه» و داخل در متمّمات لحاظ مى‏کند. همه این علوم ستوده و از فروض کفایت هستند.19

        غزالى به یک اعتبار، علوم دینى یا علومى که سعادت اخروى انسان را تأمین مى‏کنند یا به عبارت دیگر، علومى را که مربوط به آخرت هستند، به دو دسته تقسیم مى‏کند:

         قسم اول: علم «مکاشفه»، که باطن و هسته علم را تشکیل مى‏دهد و غایت علوم به شمار مى‏رود، تنها کشف و معرفت به همراه دارد و اقتضاى هیچ‏گونه عملى ندارد.20 علم مکاشفه «ذوق» صوفیانه است که موصل به معرفت بارى است و از نظر غزالى، «الهام» نام دارد. غزالى معتقد است: گرچه پس از حضرت محمّد خاتم پیامبران صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، باب وحى مسدود شده است، اما براى تعلیم ربّانى راه دیگرى وجود دارد که الهام است. از نظر او، الهام عبارت است از:

    آگاه کردن نفس کلى، نفس جزئى انسانى را به قدر صفا و قبول و قدرت استعدادش... علمى که از طریق وحى حاصل شده باشد «علم نبوى» خوانده شود، و علمى که از طریق الهام به دست آید «علم لدنى». علم لدنى علمى است که در دست‏یابى به آن، میان نفس و خدا هیچ واسطه‏اى نباشد، و آن چون نورى است که از چراغ غیب بر قلب صاف و آزاد و لطیف بتابد. ...از افاضه عقل کلى وحى زاییده شود، و از اشراق نفس کلى، الهام. وحى زینت انبیا است و الهام زیور اولیا.21

    غزالى معتقد است: همه کس از این نوع علم بهره ندارد. نور این علم تنها در دل صدّیقان و مقرّبان، که مبرّا از صفات ناپسند هستند و صفاى باطن دارند، مى‏تابد. آیینه دل باید از پلیدى‏ها جلا یابد و از زنگارها زدوده شود تا نور این نوع معرفت در آن تابانیده گردد. هر قدر پرده حجاب از دل برداشته شود، حقایق بیشتر روشن مى‏شوند. از نظر غزالى، این نوع معرفت، از دو راه ریاضت و تعلّم قابل دست‏یابى است.

     

    22 البته غزالى در جاى دیگر تصریح مى‏کند که علم مکاشفت به تعلّم و مطالعه حاصل نمى‏شود. حصول آن به اعمال صالح و صفاى آیینه دل به زهد و گرسنگى و بیدارى و خاموشى و اعتزال از مردم است؛ مثلاً، بیدارى در شب، دل را روشن کند و صافى مى‏سازد و نور مى‏بخشد. و چون این صفا به صفایى که از گرسنگى حاصل شده، افزوده شود، دل چونان ستاره‏اى فروزان مى‏شود و همچون آینه‏اى درخشان، و آن‏گاه جمال حق در آن نمودار مى‏گردد.23 هرچند «معاملت»، یعنى اعمالى که این آینه را صیقل مى‏دهد، از صنع آدمى است و انسان با اراده و اختیار خود آنها را انجام مى‏دهند، اما «مکاشفه»، یعنى جلوه جمال حق، جز به انعام خداوند متعال حاصل نمى‏شود و انسان در حصول آن اختیارى ندارد. او مى‏نویسد:

    «طریق» عبارت است از: مجاهدت و محو صفات مذموم و قطع همه علایق، و با همه همّت خود روى آوردن به خداى تعالى. و چون همه اینها حاصل شد، خدا خود متولّى قلب بنده خواهد بود و متکفّل است تا آن را به انوار علم روشن سازد. ... او را اختیار است که تا این حد که رسید بایستد، یا آنکه ادامه دهد و وسواس از خود دور کند. ولى او را در رسیدن به فیض خداوندى اختیارى نیست، بلکه به سبب اعمالى که انجام داده، متعرّض نفحات رحمت خداوند شده و درصدد قبول فیض و علم رحمانى بر آمده است. اکنون باید در انتظار بنشیند تا خداوند همچنان‏که براى انبیا و اولیا فتح باب کرد، براى او نیز فتح باب کند.24

    و این بالاترین درجات معرفت است که جز به ذوق حاصل نشود و به بیان درنیاید و به هیچ زبانى از آن تعبیر نتوان کرد؛ چراکه هر تعبیرگرى دچار خطایى صریح و غیرقابل اجتناب است.25

        غزالى با ذکر مثالى حسّى، به تبیین این نوع معرفت و تفاوت آن با معرفت حسّى مى‏پردازد: حوضى را در نظر بگیرید که در درون زمین حفر شده باشد. این حوض از دو راه مى‏تواند پر از آب شود. یک راه این است که جوى‏هاى متعددى به طرف آن سرازیر شوند. راه دیگر آن است که ته همین حوض حفّارى شود و آب فوران کند که این آبْ صاف‏تر، بادوام‏تر و گاه بیشتر خواهد بود. قلب انسان نیز به مثابه این حوض است، که از دو راه مى‏تواند از علم سرشار شود: یکى از راه حواس پنج‏گانه همچون جوى‏ها که علم از طریق حواس و مشاهدات به درون قلب راه یابند. و گاه مى‏توان از طریق انسداد این جوى‏ها به وسیله خلوت و عزلت و دیده فرو بستن از امور جسمانى، به اعماق قلب و تطهیر و رفع حجاب‏هاى آن پرداخت تا چشمه‏هاى دانش از درون آن بجوشد.

         غزالى در توضیح چگونگى جوشش علم از سرچشمه قلب مى‏نویسد:

    بدان که این خود اسرار و عجایب دل است، و در علم معامله به ذکر آن مسامحه نباشد... حقیقت علم و صورت او گاهى از حسّ‏ها حاصل آید و گاه از لوح محفوظ. چنان‏که متصور است که در چشم، صورت خورشید گاهى از نگریستن خورشید حاصل آید و گاهى از نگریستن آبى که مقابل خورشید باشد و صورتِ او را حکایت کند. پس هرگاه که میان دل و میان لوح محفوظ حجاب برخیزد، چیزها را ببیند در او، و علم از لوح سوى دل روان شود. پس دل مستغنى گردد از آنچه اقتباس کند از مداخل حس‏ها. پس آن چون روان شدن آب باشد از قعر زمین. و هرگاه دل روى بر خیال‏هایى آرد که از محسوسات حاصل آید، از آن مطالعه لوح محفوظ او را حجاب گردد؛ چنان‏که آب از جوى‏ها در حوض فراهم آید، نگذارد که آب از زمین برآید؛ و چنان‏که کسى که در آبى نگرد که صورت خورشید را حکایت‏کند،درنفس‏خورشیدننگریسته‏باشد.26

    بدین‏سان، غزالى در اینجا، به نظریات افلاطون درباره عالم و معرفت نزدیک شده است.

         غزالى تفاوت علوم انبیا و اولیاى الهى با علوم علما و حکما را در روش فراگیرى و ماهیت این علوم مى‏داند و در این‏باره مى‏نویسد:

    پس فرق میان علم‏هاى انبیا و اولیا و میان علم‏هاى حکما و علما آن است که علم انبیا و اولیا از درون دل آید، از درى که سوى عالم ملکوت گشاده است، و علم حکما و علما از در حس‏ها که سوى عالم ملک باز شده است. و عجایب دل و تردّد او میان عالم غیب و عالم شهادت امکان ندارد که در عالم معاملت به استقصا بتوان گفت.27

    حس و عقل به علم مکاشفه دست‏رسى ندارند. متعلّق این علم ذات، صفات و افعال خداوند، نبوّت، ملائکه، شیاطین، روح و خلاصه تمامى موضوعات غیبى است.28 خود غزالى چندان به علم مکاشفه نپرداخته و زوایاى آن را آشکار نساخته است، اما برخى از نویسندگان همچون ملّامحسن فیض کاشانى به توضیح و تبیین علم «مکاشفه» پرداخته‏اند.29

        قسم دوم: علوم «معامله» یعنى: علومى که به رفتار عملى انسان منتهى مى‏شوند و احوال دل هستند. بنا به تعریف غزالى، «صفا دادن به آیینه دل است» به وسیله زهد و تقوا و عبادت و همین موضوع کتاب احیاءالعلوم وى است. غزالى بیشتر همّت خود را مصروف تبیین این علم داشته است. بخشى از علم معامله ستوده است؛ مثل صبر و شکر، خوف و رجا، رضا و زهد، و قناعت و سخاوت، و بخشى نکوهیده است؛ مثل بیم درویشى، غل و غش، حقد و حسد، و کبر و ریا. پس صفات یاد شده منشأ فواحش و خیرات و قربات است که دانستن حدود، نتایج و علاج آنها در زمره علم آخرت است.30

        غزالى تنها علم مکاشفه را واجب مى‏داند.31 او علم معامله را، که متضمّن معرفت و عمل است، به دو دسته تقسیم مى‏کند: دسته‏اى به جوارح و اعضا و به طور کلى، ظواهر بازمى‏گردد، و دسته‏اى دیگر به حالات دل که بذل عنایت دارد. در بخش مربوط به جوارح نیز امور به دو بخش تقسیم مى‏شوند: یکى مباحث مربوط به عبادات، و دوم مطالب مرتبط به عادات. بخش مربوط به بواطن و احوال دل هم به نوبه خود، شامل دو قسمت است: یک بخش پرهیز از محرّمات و اجتناب از مهلکات، و بخش دوم به ویژگى‏هاى ستوده و ضروت کسب آنها مى‏پردازد. غزالى این ویژگى‏هاى ستوده را در احوال دل «منجیات» نام‏گذارى مى‏کند.32

         علم فقه

    از نظر غزالى، علوم به دو دسته کلى «معامله» و «مکاشفه» تقسیم شد. علوم معامله دنیوى محسوب مى‏شد و علوم مکاشفه اخروى. اما علم «فقه» در تقسیم‏بندى غزالى، در زمره علوم معامله و در نتیجه، دنیوى است. ناگفته نماند که علم فقه به دلیل تعاملى که با آخرت دارد، از علوم شرعى و اخروى نیز به شمار مى‏آید. گرچه غزالى در این دسته‏بندى، فقه را مربوط به علوم دنیوى و فقها را به علماى دنیا ملحق مى‏نماید، اما اذعان دارد که فقه با واسطه، به آخرت هم تعلّق دارد؛ زیرا با توجه به روایت «الدنیا مزرعة الآخرة»33 که بارها مورد اشاره غزالى قرار گرفته، دنیا مزرعه آخرت است و دین تنها با دنیا به تمام و کمال مى‏رسد.34

        از نظر غزالى، فقیه به اصلاح ظواهر و جوارح مشغول است؛ زیرا فقیه در جعل و تنظیم قوانین مربوط روابط فردى و اجتماعى افراد به کمک سلطان مى‏آید؛ سلطانى که بر ظواهر و جوارح افراد حکومت مى‏کند.

    فقیه آن است که عالم بود به قانون سیاست و طریق توسط میان خلق؛ چون به حکم شهوات منازعت کنند. پس فقیه معلم سلطان و راه نماینده او شد به طریق سیاست خلق و ضبط ایشان تا به سبب استقامت، در کارهاى ایشان انتظام پذیرد... و طریق ضبط در قطع خصومت‏ها به فقه است.35

    غزالى براى اثبات این مطلب، که فقه از علوم دنیوى به شمار مى‏رود، به قلمرو کارى فقیه اشاره مى‏کند که همه آنها دنیوى است. در اینکه قضاوت و اجراى حدود الهى و رفع خصومت‏ها و مانند آن، که از وظایف فقیه است و از امور دنیوى به شمار مى‏رود، هیچ شکى نیست. غزالى حتى مواردى را که کار فقیه به وضوح مربوط به امور اخروى است، فراتر از امر دنیوى نمى‏داند. بدین‏سان، در امور دیگر، مسئله روشن است.

    پس بدان که نزدیک‏ترین چیزى که فقیه در آن سخن گوید، از کارهایى که آن کارهاى آخرت است، سه است: اسلام، نماز و زکات، و حلال و حرام. و چون غایت نظر فقیه را در آن سه باب تأمّل کنى، بدانى که از حدّ دنیا درنمى‏گذرد و به آخرت نمى‏رسد. و چون این معنا در این سه باب بدانستى، در غیر آن ظاهرتر بود.36

    سپس غزالى به تبیین هر یک از موارد یاد شده مى‏پردازد و توضیح مى‏دهد که چرا شأن فقیه دنیوى است. براى مثال، وى درباره نماز معتقد است که فقیه تنها به ظواهر توجه دارد، نه بواطن. کار فقیه مربوط به شروط صحّت و بطلان اعمال است. از این‏رو، جز به ظاهر توجهى ندارد:

    اما خشوع و حضور دل، که کارآخرت است، و عمل ظاهر بدان منفعت کند، فقیه متعرّض آن نباشد، و اگر تعرّض آن کند از فن خود بیرون آمده بود.37

    غزالى این توضیح و تبیین را درباره زکات، حلال و حرام نیز تسرّى مى‏دهد. از نظر وى در کتاب المنخول، علم فقه بالاترین و مهم‏ترین علوم به شمار مى‏رود؛ زیرا با علم فقه مى‏توان احکام الهى را شناخت و امور حلال را از حرام تشخیص داد.38

         علم سیاست

    در آثار غزالى و شارحان اندیشه او، مباحث مستقل و مستقیم مربوط به جایگاه علم سیاست در طبقه‏بندى علوم، کمتر به چشم مى‏خورد، و بیشتر تلاش غزالى در این‏باره معطوف به علم فقه و فلسفه است. اما با این حال، درباره مجریان سیاست، مطالبى در کتاب‏هاى ایشان آمده است که به اختصار بدان‏ها اشاره مى‏شود. اساسا غزالى علم سیاست را در زمره علوم معامله قرار مى‏دهد. قلمرو کارى حکام و فقها و نیز علما و وعّاظ، که عاملان سیاست به شمار مى‏روند، مربوط به علوم معامله است. وى هدف سیاست را اصلاح و تأمین سعادت و کمال انسان مى‏داند و از آن به «استصلاح» تعبیر مى‏کند که با جهان پس از مرگ رابطه پیدا مى‏کند. نیل به سعادت اخروى بدون سعادت دنیوى امکان‏پذیر نیست و باید اسباب آن را در این دنیا فراهم نمود. اگرچه غزالى متفکرى غایتگراست، اما میان هدف و لوازم و ابزارهاى تحقق آن ارتباطى وثیق قایل است. خداوند متعال در این دنیا، به انسان جویاى سعادت، استعدادهاى بالقوّه و بالفعل عطا کرده است. شکوفایى این توانایى‏ها در پرتو اصل «نبوّت» امکان‏پذیر است. در غیاب نبوّت، این رسالت به طور عملى و نظرى، به سه دسته دیگر کارگزاران سیاسى، یعنى ملوک، علما و وعّاظ واگذار مى‏شود.

         اصلاح موردنظر غزالى در دو بعد ظواهر و جوارح و نیز بواطن و نفوس محقق مى‏شود. براى انجام اصلاح دایم در هر دو بعد مزبور، به مجریانى توانمند نیاز است. پیامبران و به ویژه حضرت محمّد ختمى مرتبت صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به کار اصلاح در هر دو زمینه و نیز در مورد عموم مردم اشتغال داشتند و از این‏رو، سیاست را در کامل‏ترین و والاترین شکل، بر عهده داشتند. پس از پیامبر، جمع امر اصلاح در ظاهر و باطن در یک نفر ممکن نبود. بنابراین، به نظر غزالى، حکّام و فقها در چهارچوب شرع و تکالیف شرعى، بر ظواهر و جوارح، اعمال سیاست مى‏کنند. در بواطن خاصه، کلام علماى آخرت، و در بواطن عامّه، واعظان و خطیبان نفوذ کلام دارند.

         در مجموع، از نظر او عاملان سیاست چهار دسته‏اند:

         1. حکّام و سلاطین: این دسته بر ظواهر و جوارح نفوذ دارند و بر آن حکم‏رانى مى‏کنند و حکم آنان طبیعتا ظاهرى است.

         2. فقها: استنباط حکم بر اساس متون شرعى را بر عهده دارند.

         3. علماى آخرت: غزالى براى این دسته ویژگى‏هاى خاصى را بیان مى‏دارد.

         4. واعظان و خطیبان.

         از نظر غزالى، دو دسته اول و دوم، وظیفه اصلاح ظواهر را بر عهده دارند و دو دسته سوم و چهارم ـ به ترتیب ـ متکفّل اصلاح بواطن خواص و عوام هستند. البته باید توجه داشت که از دیدگاه غزالى، هیچ منافاتى ندارد که یکى از عاملان سیاست ویژگى‏هاى دیگرى داشته باشد، بلکه ممکن است یکى صفات دیگرى را داشته باشد. اما ظاهرا در زمان او، امرى بس نادر به شمار مى‏رفته است. این تقسیم‏بندى از عاملان سیاست مربوط به دوره دوم حیات سیاسى غزالى در کتاب کیمیاى سعادت است.39

         علوم فلسفى

    وى فلاسفه را به سه دسته دهریان، طبیعیان و الهیان تقسیم مى‏کند و معتقد است: تمامى آنان کافرند. «دهریان» همان زنادقه‏اند که منکر وجود آفریدگار تواناى این عالم هستند و وجود همه چیز را صدفه و ناگهانى مى‏دانند. «طبیعیان» گرچه به دلیل سر و کار داشتن با عالم شگفتى‏هاى خلقت، وجود خداوند را انکار نمى‏کنند، اما به آخرت معتقد نیستند. «الهیان» مثل سقراط و افلاطون و ارسطو و همه فیلسوفان مسلمان مثل ابن‏سینا و فارابى. مجموعه تعالیمى که ابن‏سینا و فارابى از ارسطو براى ما نقل کرده‏اند، در سه دسته خلاصه مى‏شود: دسته اول که کفر به شمار مى‏آید، دسته دوم که بدعت شمرده مى‏شود، و دسته سوم که انکار آن واجب نیست.

         غزالى علم کلام و فلسفه را در زمره اقسام علوم به شمار نمى‏آورد و در بیان دلیل آن، چنین مى‏نویسد: آنچه شامل علم کلام است، در قرآن و روایات نیز آمده است. و آنچه از قرآن و اخبار خارج است، مجادله مذمومى بیش نیست که بدعت است. و اما فلسفه، که چهار شاخه هندسه و حساب، منطق، الهیّات، و طبیعیات دارد، علم جداگانه‏اى نیست؛ زیرا هندسه و حساب، که یکى از رشته‏هاى فلسفه است، هر دو مباح است. و منطق، که بحث از دلیل و حد و شرط‏هاى هر دو است، و الهیّات، که بحث از ذات و صفات خداوند متعال است، همه داخل در علم کلام است. اما طبیعیات، بخشى از آن مخالف شرع است، علم نیست، بلکه جهل است، و بخشى از آن از صفات اجسام و خواص آن مثل علم طب بحث مى‏کند که بجز طب، به سایر طبیعیات نیازى نیست.40

        غزالى زمانى که مدرّس «نظامیه» بغداد بود، به مطالعه آثار ارسطو، فارابى و ابن سینا مشغول شد. سپس درصدد نقد اصول فلسفه، که تا آن زمان یکّه‏تاز میدان علم بود، برآمد. براى این کار، ابتدا مقاصدالفلاسفه را به عنوان مقدّمه نگاشت و آراء فلاسفه را به خوبى تبیین نمود. پس از آن تهافت‏الفلاسفة را در رد و بیان تناقضات فلاسفه نوشت. غزالى مى‏نویسد: در علوم منطق و حساب و هندسه، به دلیل برهانى بودن آنها، جاى هیچ‏گونه تردیدى نیست و فلاسفه در این بخش از علوم فلسفى، با یکدیگر اختلافى ندارند. اگر مسائل الهى آنها نیز برهانى حقیقى مى‏بود این‏همه اختلاف میان آنها وجود نداشت؛ زیرا در برهان یقینى اساسا اختلاف راه ندارد، در حالى که در مسائل الهى، اختلافات و تناقضات زیادى وجود دارد و این امر نشانگر برهانى نبودن آنهاست. غزالى عقاید فلاسفه را در بیست مسئله باطل‏ودرسه‏مسئله‏کفرآمیزمى‏پندارد.41

        وى علوم فلسفى فلاسفه اسلامى را، که از فلسفه یونان به عاریت گرفته‏اند، بر مبناى «هدف» به شش دسته تقسیم مى‏کند: ریاضى، منطق، طبیعى، الهى، سیاسى و اخلاقى. از نظر غزالى، بخش ریاضیات این علوم، مسائلى برهانى است که نفیا و اثباتا به امور دینى تعلّق ندارد و پس از فهم و معرفت آنها راهى براى انکار وجود ندارد. علوم ریاضى دو زیان براى صاحبانش دارد:

         نخست آنکه استدلال دانشمندان ریاضى برهانى و داراى وضوح و استحکام خاصى است و افرادى که این براهین را مطالعه مى‏کنند گمان مى‏کنند که به همین دلیل، باید در هر بابى که آنان استدلال و اظهارنظر کردند از جمله الهیّات نظرشان را پذیرفت، و حال آنکه آنان در آن موضوع خاص تخصصى ندارند و چه بسا نظرات الحادآمیز بدهند و این امر سبب شرک و کفر بسیارى از افراد گردد.

         دوم آنکه طرف‏داران جاهل اسلام گمان مى‏کنند که باید از راه هر علمى، که به ایشان منسوب است، به یارى دین برخیزند و به همین دلیل، منکر همه علوم ایشان مى‏شوند و آنان را نادان مى‏خوانند؛ حتى گفته ایشان را درباره خسوف و کسوف انکار مى‏کنند و مى‏پندارند که آنچه در این‏باره گفته‏اند، خلاف شرع است. اگر چنین سخنانى به گوش کسى برسد که این‏گونه مطالب را از طریق برهان قاطع مى‏داند، در برهان خود شک نمى‏نماید، بلکه اعتقاد پیدا مى‏کند که اسلام بر جهل و انکار برهان قاطع بنا شده است و به همین دلیل، مهرش به فلسفه و کینه‏اش به اسلام افزون‏تر مى‏شود.

         اما منطقیات؛ اساسا منطق عبارت از: نگریستن و تحقیق در راه‏هاى استدلال و قیاسات و شروط مقدّماتى برهان و کیفیت ترکیب آن و شروط حدّ درست و کیفیت ساختن آن. و این نفیا و اثباتا به دین بستگى ندارد. البته منطق هم آفت‏هایى دارد.

         علم طبیعیات بحث از اجسام زمین و آسمان‏هاست، چه اجسام مفرد مثل آب و هوا و خاک و آتش؛ و چه اجسام مرکّب مثل جانور و گیاه و معادن و اسباب تغییر و استحاله و آمیختن آنها مثل علم طب. همان‏گونه که از شروط دین انکار علم طب نیست، علم طبیعیات را نیز باید مورد انکار قرار داد، مگر آن مقدار که در تهافت‏الفلاسفه آمده است.42

    خلاصه و جمع‏بندى

    غزالى به سلسله مراتبى بودن علوم و معرفت در اسلام قایل است. از نظر او، همه علوم به لحاظ روش، غایت (متعلّق) و میزان کاشفیت در یک سطح و ردیف نیستند، برخى از حیث محتوا کاشفیت بیشترى نسبت به دیگر علوم دارند. علاوه بر این، به لحاظ روش کسب معرفت نیز علوم متفاوتند و نوع روش‏ها در میزان کاشفیت علوم تأثیر دارد. از نظر وى، علوم به دو دسته کلى علوم دینى و غیردینى تقسیم مى‏شود. علوم دینى، که شامل اصول، مقدّمات، متمّمات و فروع است، تحصیلشان فرض کفایت است.

         باید توجه داشت که از علوم غیردینى، برخى محمود و برخى دیگر مذموم و بعضى مباح است. اما در عین حال، باز هم علوم دینى از حیث اعتبار و رتبه و درجه، در یک سطح نیستند. این دسته از علوم به دو بخش علوم مکاشفه و معامله تقسیم مى‏گردند. علوم «مکاشفه» (الهام) همان ذوق صوفیانه و طریقت و وسیله رسیدن به معرفت بارى تعالى است. این علم به لحاظ متعلَّق و روش در صدر علوم قرار دارد. اما چون هر کسى توان دست‏یابى به آن ندارد، غزالى به تبیین این علم نپرداخته است. روش کسب این علم صفا دادن و صیقل دادن دل و باطن است و حسّ و عقل به این علم راه ندارد. اما دسته دیگرى از علوم دینى، که پس از طریقت مورد توجه قرار مى‏گیرد و قابل دست‏یابى است، علوم «معامله» است که مقتضاى عمل است و به رفتار عملى انسان ختم مى‏شود. شریعت (علم فقه) در این دسته قرار دارد که شامل عادات، عبادات، مهلکات و منجیات مى‏شود.

         علم فقه معیار و محور همه علوم معامله، حتى سیاست است که متعلَّق آن ظواهر و جوارح انسان است، نه بواطن انسان. ظاهرا از نظر غزالى، علومى مثل فلسفه و کلام، علومى مستقل از علوم اسلامى به شمار نمى‏روند، بلکه این علوم نیز در زمره علوم اسلامى هستند. بنابراین، جداى از علوم اسلامى به شمار نمى‏روند.

         در یک جمع‏بندى کلى، شاید بتوان گفت: حقیقتى در میان است که همان اسما و صفات الهى است و غایت انسان رسیدن به آن است تا انسان به کمال برسد. البته ناگفته نماند که راه‏هاى رسیدن به آن غایت، متفاوت است. بهترین راه وصول به آن، طریقت و الهام از راه صیقل دادن درون است. این روش بالاترین روش وصول به کمال است. اما این براى هر کسى هموار و مقدور نیست. راه دوم وصول به حقیقت شریعت است که همان فقه است. فقه معیار و مدار تمام علوم است. از نظر غزالى، مهم‏ترین علم از میان دسته‏هاى گوناگون علوم، علم فقه است. این علم مبناى همه امور از جمله سیاست است؛ زیرا از یک‏سو، کلام و فلسفه اساسا علمى مستقل به شمار نمى‏روند؛ زیرا محتواى این دو علم در آیات و روایات وارد شده است. بنابراین، جداى از منابع شرع، مباحث مهم و مفیدى در این علوم ارائه نمى‏شود. از سوى دیگر، هر کسى قادر به دست‏یابى به علوم مکاشفه نیست. بنابراین، تنها علمى که از میان اقسام علوم باقى مى‏ماند علم «فقه» است که محوریت دارد. علم فقه اگرچه دنیوى است، اما به دلیل آنکه دنیا پل ارتباطى و مقدّمه آخرت است، علم فقه از این نظر، مربوط به آخرت نیز هست.

     


    • منابع

       

      • ـ اخوان الصفا، مقدّمه رسائل اخوان‏الصفا و خلّان‏الوفاء، بیروت، دار صادر، بى‏تا.
      • ـ الفاخورى، حنا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران، کتاب زمان، 1358.
      • ـ دمیاطى، السیدالکبرى، اعانه‏الطالبین، بیروت، دارالفکر، 1418ق.
      • ـ رحیم الکبیسى، محمّدمحمود، نظریه‏العلم عندالغزالى، بغداد، بیت‏الحکمه، 2002م.
      • ـ ریسونى، احمد، اهداف دین از دیدگاه شاطبى، ترجمه سیدحسن اسلامى و سید محمّدعلى ابهرى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1376.
      • ـ شربینى، محمّد، مغنى‏المحتاج، بیروت، دار احیاءالتراث‏العربى، 1377ق.
      • ـ طباطبائى، سیدجواد، «منحنى تحوّل اندیشه غزالى»، معارف، ش 3، آذر ـ اسفند 1365.
      • ـ غزالى، محمّد، احیاء علوم‏الدین، ترجمه مؤیدالدین محمّد خوارزمى، به کوشش حسین خدیو، چ دوم، تهران، علمى و فرهنگى، 1364.
      • ـ ـــــ ، الرسالة اللدینیّة، تحقیق احمد شوحان، دمشق، مکتبة التراث، 1994م.
      • ـ ـــــ ، فاتحه‏العلوم، تحقیق و تعلیق عدنان ابوشامة، دمشق، دارالفجر، بى‏تا.
      • ـ ـــــ ، لمنخول من تعلیقات الاصول، تحقیق محمّدحسن هیتو، ط. الثالثة، دمشق، دارالفکر، 1419ق.
      • ـ فارابى، محمّدبن محمّد، احصاءالعلوم، ترجمه و مقدّمه حسین خدیو جم، تهران، علمى و فرهنگى، 1364.
      • ـ فیض کاشانى، ملّامحسن، المحجه‏البیضاء، تهران، المکتبه‏الاسلامیة، بى‏تا.
      • ـ ـــــ ، کتاب العلم؛ ارزش دانش و دانشمند در اسلام، ترجمه اسداللّه ناصح، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361.
      • ـ قادرى، حاتم، اندیشه سیاسى غزالى، تهران، وزارت امور خارجه، 1370.
      • ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ط. الثانیة، بیروت، مؤسسه‏الوفاء، 1403ق.
      • ـ نصر، سیدحسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، چ دوم، تهران، خوارزمى، 1359.
      • ـ همائى، جلال‏الدین، غزالى‏نامه، چ دوم، بى‏جا، کتابفروشى فروغى، بى‏تا.



    • پى نوشت ها

      * دانشجوى دکترى انقلاب اسلامى، جامعة‏المصطفى العالمیة. دریافت: 12/2/89 ـ پذیرش: 19/9/89.       miralibidakhovidi@anjomedu.ir

      1ـ السیدالکبرى الدمیاطى، اعانه‏الطالبین، ج 2، ح 17؛ محمد الشربینى، مغنى المحتاج، ج 1، ص 379.

      2ـ حاتم قادرى، اندیشه سیاسى غزالى، ص 82، به نقل از: محمّد غزالى، المنقذ من الضلال، ص 57.

      3ـ ر.ک: محمّد غزالى، احیاء علوم‏الدین، ترجمه مؤیّدالدین محمّد خوارزمى، به کوشش حسین خدیو، ج 1، ربع اول عبادات، سخن مصحّح، صفحه بیست و دو تا بیست و شش.

      4ـ ملّامحسن فیض کاشانى، المحجّة البیضاء، ص 7.

      5ـ ر.ک. جلال‏الدین همایى، غزالى‏نامه، ص 240ـ274.

      6ـ سیدحسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، ص 53ـ54.

      7ـ همان، ص 56ـ57.

      8ـ محمّدبن محمّد فارابى، احصاءالعلوم، ترجمه و مقدّمه حسین خدیوجم، ص 25.

      9ـ همان، ص 5ـ11.

      10ـ اخوان الصفا عده‏اى از اندیشمندان شیعى مذهب بودند که در قرن چهارم هجرى از طریق آموزش جامعه، دست به اصلاح اجتماعى زده و معتقد بودند: چون شریعت اسلامى با جهل‏ها و خرافات آمیخته شده است، طهارت و پاک‏سازى آن بجز با آموزش عقلانى و ترفیع ذهنیت انسانى از طریق آموزش حکمت یونانى میسور نخواهد بود. وقتى جامعه اسلامى شریعت را با عقلانیت همراه ساخت، قطعا به کمال معنوى نایل مى‏شود و فوز رضوان الهى راه خواهد یافت. براى مطالعه بیشتر ر.ک. اخوان الصفا، مقدّمه رسائل اخوان‏الصفا و خلّان‏الوفاء، ج 1، ص 45ـ47.

      11ـ سیدحسین نصر، پیشین، ص 57.

      12ـ ر.ک: سیدجواد طباطبائى، «منحنى تحوّل اندیشه غزالى»، معارف، ش 3.

      13ـ او در این کتاب، علوم شرعى را سه علم کلام، اصول و فقه معرفى مى‏کند. محمّد غزالى، المنخول من تعلیقات‏الاصول، تحقیق محمّدحسن هیتو، ص 59.

      14ـ محمّد محمود رحیم‏الکبیسى، نظریه‏العلم عندالغزالى، ص 100ـ101.

      15ـ احمد ریسونى، اهداف دین از دیدگاه شاطبى، ترجمه سیدحسن اسلامى و سید محمّدعلى ابهرى، ص 15ـ32.

      16ـ ر.ک. محمّد غزالى، فاتحة العلوم، تحقیق و تعلیق عدنان ابوشامة، ص 81.

      17ـ منظور از «فرض کفایت» در عبارات غزالى این است: «هر آن علمى است که در قوام کارهاى دنیا، از آن بى‏نیاز نتوان بود؛ چون طب که او به سبب حاجت بقاى تنها ضرورى است... و اگر یک کس بدان قیام نماید کافى باشد، و فرض از دیگران ساقط شود.» محمّد غزالى، احیاء علوم‏الدین، ص 51ـ52.

      18ـ همان، ج 1، ص 51ـ52.

      19ـ همان، ص 52ـ54.

      20ـ همو، فاتحه‏العلوم، ص 91.

      21ـ محمّد غزالى، الرسالة اللدینیّة، تحقیق احمد شوحان، ص 50ـ51.

      22ـ همو، احیاء علوم‏الدین، ج 1، ص 59ـ61.

      23ـ همان، ج 3، ص 65 85، به نقل از: حنا الفاخورى و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمّد آیتى، ص 584.

      24ـ همان، ص 585، به نقل از: محمّد غزالى، المنقذ من الضلال، ص 46.

      25ـ همان.

      26ـ محمّد غزالى، احیاء علوم‏الدین، ج 3، ربع مهلکات، ص 43ـ45.

      27ـ همان، ج 3، ص 45.

      28ـ محمّدمحمود رحیم الکبیسى، پیشین، ص 106.

      29ـ ر.ک. ملّامحسن فیض کاشانى، کتاب‏العلم؛ ارزش دانش و دانشمند در اسلام، ترجمه اسداللّه ناصح، ص 52.

      30ـ محمّد غزالى، احیاء علوم‏الدین، ج 1، ربع اول، ص 61ـ62.

      31ـ همان، ص 47.

      32ـ حاتم قادرى، همان، ص 105.

      33ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 107، ص 109.

      34ـ محمّد غزالى، احیاء علوم‏الدین، ج 1، ربع اول، ص 54.

      35ـ همان، ص 54ـ55.

      36ـ همان، ص 55.

      37ـ همان، ص 56.

      38ـ محمّد غزالى، المنخول من تعلیقات الاصول، ص 95.

      39ـ حاتم قادرى، همان، ص 105ـ108 و 150ـ153.

      40ـ محمّد غزالى، احیاء علوم‏الدین، ص 64ـ65.

      41ـ جلال‏الدین همایى، غزالى‏نامه، ص 405ـ408.

      42ـ سیدحسین نصر، همان، ص 298ـ300.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    میرعلی بیداخویدی، محمدعلی.(1389) تقسیم ‏بندى علوم در اندیشه غزالى. فصلنامه معرفت، 19(10)، 139-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدعلی میرعلی بیداخویدی."تقسیم ‏بندى علوم در اندیشه غزالى". فصلنامه معرفت، 19، 10، 1389، 139-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    میرعلی بیداخویدی، محمدعلی.(1389) 'تقسیم ‏بندى علوم در اندیشه غزالى'، فصلنامه معرفت، 19(10), pp. 139-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    میرعلی بیداخویدی، محمدعلی. تقسیم ‏بندى علوم در اندیشه غزالى. معرفت، 19, 1389؛ 19(10): 139-