شریعت در مسیحیت
Article data in English (انگلیسی)
سیدعلى هاشمى*
چکیده
شریعت به معناى اعمال و آداب عملى، جایگاه مهمى در ادیان دارد. از کتاب مقدس، دو نوع الهیات و به تبع آن، دو نوع دیدگاه در مورد شریعت حضرت عیسى علیهالسلام مىتوان استنباط کرد: بنابر دیدگاه اول، تأکید و توجه حضرت عیسى علیهالسلام بر اصلاح شریعت موسوى است، نه نفى شریعت گذشته. شریعت عیسوى ـ اگر بتوان به آن شریعت جدید گفت ـ بر پایه شریعت موسوى قرار گرفته است، نه بر مبانى کاملاً مخالف و مغایر با آن. این دیدگاه با آموزههاى اسلامى همخوانى بیشترى دارد.
برخلاف این نگاه، بنابر دیدگاه دوم تحولى اساسى در الهیات و شریعت موسوى رخ مىدهد؛ زیرا با آمدن عیسى و فدیه شدن او به خاطر گناه ذاتى انسان، شریعت جدیدى جایگزین شریعت پیشین مىگردد که شریعت ایمان خوانده مىشود و تفاوتهاى بنیادین با شریعت موسوى دارد.
این مقاله با رویکرد تحلیلى و نظرى و با هدف بررسى شریعت در مسیحیت نگاشته شده است و چنین به نظر مىرسد که هرچند از سخنان پولس درباره شریعت ایمان، مىتوان نفى مطلق شریعت «اعمال» را برداشت کرد؛ اما به مرور، شریعتى با اعمال حداقلى جایگزین شریعت موسوى شد. به نظر مىرسد شریعت جدید با اشکالات جدى مواجه است.
کلیدواژهها: شریعت، مسیحیت، شریعت موسوى، شریعت ایمان، نفى شریعت.
مقدّمه
مسیحیت از ادیان ابراهیمى به شمار مىآید. مسلمانان به حضرت عیسى علیهالسلام به عنوان یکى از پیامبران اولوالعزم و به دین او به عنوان یکى از ادیان الهى مىنگرند؛ در حالى که مسیحیان کنونى، براى آن حضرت الوهیت قایل بوده و به صلیب رفتن او را بر حسب عقیده خودشان، موجب نجات و رهایى مؤمنان به او از گناه ذاتىشان مىپندارند.1
شریعت یکى از ارکان مهم هر دین به شمار مىآید. گوبا به جهت همین اهمیت است که در برخى تعاریف، معادل دین قرار گرفته است.2 این موضوع از مباحث اساسى و چالشبرانگیز در آیین مسیحیت است که با مباحث متعددى همچون گناه، نجات، تجسد و الوهیت، ایمان و... مرتبط است و مىتواند زمینه آشنایى، بررسى و نقد دیگر مبانى این آیین تحریفشده را نیز فراهم سازد.
شریعت در مسیحیت چه جایگاهى دارد؟ آیا مىتوان گفت که مسیحیت کنونى، شریعت را کنار گذاشته است؟ رابطه ایمان و عمل در این دین چگونه به تصویر کشیده شده است؟ در این تحقیق با تکیه بر کتاب مقدّس به عنوان اصلىترین و معتبرترین منبع این آیین، به پاسخ پرسشهایى مانند پرسشهاى فوق مىپردازیم.
این بحث کمتر به صورت مستقل و با نگاه غیرمسیحى مورد توجه قرار گرفته است. در منابع مسیحى، این مباحث را مىتوان در ضمن توضیح آداب و اعمال یا مباحث مربوط به نقش ایمان در این آیین جستوجو کرد.
تعریف شریعت
شریعت کلمهاى عربى است که در اصل به محل برداشتن آب گفته مىشود.3 این واژه از باب تشبیه معقول به محسوس، به امور دینى هم توسعه داده شده است. به این مناسبت، تشریع به معناى قانونگذارى آمده است4 و شریعت به قوانینى که از سوى شارع (قانونگذار) وضع شده است، اطلاق مىشود.5 البته این اطلاق گاهى دایره وسیعترى دارد و معادل دین قرار مىگیرد و گاهى به تکالیف و دستورات دینى گفته مىشود که در برابر عقاید، بخشى از تعالیم دینى مىباشد.6
به هر حال، در این نوشتار مقصود از شریعت، همین معناى محدودتر آن، یعنى احکام عملى دینى است، شامل تکالیف الزامى و غیرالزامى دینى که در فرهنگ اسلامى بر مجموعهاحکامفقهىواخلاقى تطبیق مىشود.
دو دیدگاه درباره شریعت در مسیحیت
با بررسى گزارههاى کتاب مقدس در عهد جدید در موضوع شریعت مىتوان به یک اختلاف اساسى در این موضوع پى برد. نگاه غالب در اناجیل همنوا (متى، مرقس و لوقا)، معرفى حضرت عیسى علیهالسلام به عنوان فردى است که درصدد اصلاح شریعت موسوى است. اگر هم بتوان شریعت عیسوى را شریعتى جدید دانست، اما تفاوت بنیادین با شریعت موسوى ندارد؛ تنها برخى از احکام آن اصلاح، یا تغییر یافته است، اما بر همان مبنا قرار گرفته است. در دیدگاه دیگر که در تعالیم پولس و انجیل یوحنا ترویج مىشود، شریعتى کاملاً جدید به حضرت عیسى نسبت داده مىشود؛ شریعتى مبتنى بر الهیات جدید که پولس آن را تبلیغ مىکند. در این نظام الهیاتى، شریعت موسوى به طور کلى نفى مىشود و شریعتى جدید به نام «شریعت ایمان» جاى آن را مىگیرد که بر ایمان به جاى احکام عملى شریعت گذشته تأکید دارد. براى اثبات این ادعا و آشنایى با جزئیات آن، به مرور عهد جدید و گزارههاى آن مىپردازیم.
دیدگاه اول: تأیید و اصلاح شریعت موسوى
بنابر گزارشهاى اناجیل همنوا از سخنان و رفتار حضرت عیسى علیهالسلام، آنچه بیش از همه در تعالیم ایشان مورد تأکید بوده است، امورى است که ما به آن «تعالیم اخلاقى» مىگوییم. فساد اخلاقى و عملى شایع در آن زمان بخصوص در میان علماى قوم بنىاسرائیل از دلایل این تذکرات اخلاقى بوده است.
شنیدهاید که به اوّلین گفته شده است زنا مکن؛ لیکن من به شما مىگویم هر کس به زنى نظر شهوت اندازد همان دم در دل خود با او زنا کرده است. پس اگر چشم راستت تو را بلغزاند قلعش کن و از خود دور انداز؛ زیرا تو را بهتر آن است که عضوى از اعضایت تباه گردد از آنکه تمام بدنت در جهنم افکنده شود و اگر دست راستت تو را بلغزاند قطعش کن و از خود دور انداز؛ زیرا تو را مفیدتر آن است که عضوى از اعضاى تو نابود شود از آنکه کل جسدت در دوزخ افکنده شود.7
از اینگونه نقلها که کم نیستند، روشن مىشود که فساد در آن زمان، در میان مردم رواج یافته بود. ریشه اصلى این مسئله به فساد و انحراف علماى یهود بازمىگشت. به همین دلیل، در تعالیم آن حضرت از تباهى و انحرافات اخلاقى علماى یهود به شدت انتقاد شده است.
واى بر شما اى کاتبان و فریسیان ریاکار؛ زیرا خانههاى بیوهزنان را مىبلعید و از روى ریا نماز را طویل مىکنید؛ از آنرو، عذاب شدیدتر خواهید یافت. واى بر شما اى کاتبان و فریسیان ریاکار؛ زیرا که برّ و بحر را مىگردید تا مریدى پیدا کنید و چون پیدا شد او را دومرتبه پستتر از خود سپر جهنم مىسازید. واى بر شما اى راهنمایان کور که مىگویید هر که به هیکل قسم خورد باکى نیست، لیکنهرکه به طلاىهیکلقسمخوردبایدوفاکند... .8
بنابراین، طبیعى است که در چنین شرایطى آن حضرت بر تعالیم اخلاقى بیشتر تأکید داشته باشند و با برخى مقدسنمایىها و ظاهرفریبىهاى علماى یهود مخالفت کنند؛ اما این به معناى عدم التزام ایشان به شریعت نبود.
التزام به شریعت موسوى
شواهد متعددى نشان مىدهد که حضرت عیسى علیهالسلام رعایت تعالیم شریعت موسوى را لازم دانسته و درصدد نفى آن نبودند. در صریحترین موردى که ایشان در مورد شریعت حضرتموسى علیهالسلام سخنگفتهاند،حفاظتاز شریعت موسوىوعمل به آن مورد تأکید قرار گرفته است.
گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم. نیامدهام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم؛ زیرا هر آینه به شما مىگویم تا آسمان و زمین زایل نشود همزه یا نقطه از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر که یکى از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.9
در نقل مزبور، حضرت عیسى علیهالسلام وظیفه خود را کامل کردن شریعت موسوى معرفى مىکند و از تغییر ماهیت آن به شدت پرهیز مىدهد. با توجه به صراحت این مورد، مىتوان بسیارى از مواردى را که ظهور در مخالفت دارند، به تکمیل و تصحیح شریعت موسوى حمل کرد، نه تغییر ماهوى آن. برخى از این موارد مىتواند از سنخ نسخ باشد؛ اما بر فرض تحقق، در امور جزئى بوده است نه کل شریعت. در ادامه مصادیق اینسخنبیشتر روشن مىشود.
موارد متعدد دیگرى نیز مىتوان یافت که نشان مىدهد ایشان احکام شریعت موسوى را تأیید مىکنند. در موردى، آن حضرت به صراحت به شاگردان خود و سایر مردم توصیه مىکند: به شریعت موسوى کاملاً پایبند باشید؛ اما از نفاق کاتبان و فریسیان بپرهیزید. از ادامه سخنان ایشان، که باز نقدى بر نحوه رفتار علماى یهود است، مىتوان دریافت که حضرت عیسى علیهالسلام با شریعت موسوى مخالف نبودند، بلکه با ریاکارى کاهنان و اینکه آنان عالمان بىعمل هستند، مخالفت مىکردند.
آنگاه عیسى آن جماعت و شاگردان خود را خطاب کرده گفت:
کاتبان و فریسیان بر کرسى موسى نشستهاند؛ پس آنچه به شما گویند نگاه دارید و بجا آورید، لیکن مثل اعمال ایشان مکنید؛ زیرا مىگویند و نمىکنند... .10
در فرازى دیگر، ضمن انتقاد از رفتار ریاکارانه کاتبان و فریسیان، بر این نکته تأکید مىکنند که آنان در عمل به شریعت گرفتار نوعى ظاهرگرایى شدهاند و از اصول و روح شریعت غافل شدهاند. اما نکته مهمتر این است که آن حضرت در این عبارت به تصریح بیان مىکنند که باید به احکام ظاهرى شریعت عمل کرد و در عین حال، اصول تعالیم شریعت مورد غفلت قرار نگیرد که تأییدى بر شریعت موسوى است.
واى بر شما اى کاتبان و فریسیان ریاکار که نعناع و ثبت و زیره را عشر مىدهید و اعظم احکام شریعت، یعنى عدالت و رحمت و ایمان را ترک کردهاید. مىبایست آنها را بجا آورده، اینها را نیز ترک نکرده باشید... .11
در جاى دیگر، به علماى یهود خطاب کردند: شما خود کلیدهاى معرفت را در دست دارید، اما وارد آن نمىشوید. این تعبیر نیز مىتواند نشانهاى از تأیید شریعت موسوى و نفى انحرافات آن باشد.
واى بر شما اى فقها؛ زیرا کلید معرفت را برداشتهاید که خود داخل نمىشوید و داخلشوندگان را هم مانع مىشوید.12
در ماجرایى دیگر، ایشان به فردى که گرفتار بیمارى برص بود، پس از شفا یافتن، دستور داد که به طریق شریعت موسى هدیه شفاى خود را بپردازد. این سخنان نیز تأییدى ضمنى بر شریعت موسوى به شمار مىآید.
و چون او در شهرى از شهرها بود. ناگاه مردى پر از برص آمده، چون عیسى را بدید بر وى درافتاد و از او درخواست کرده، گفت:
خداوندا اگر خواهى مىتوانى مرا طاهر سازى! پس او دست آورده، وى را لمس نمود... و هدیه به جهت طهارت خود، به طورى که موسى فرموده است، بگذران تا به جهت ایشان شهادتى شود.13
در مورد دیگر به شاگردان خود فرمود: «لهذا آنچه خواهید که مردم به شما کنند شما نیز بدیشان همچنان کنید؛ زیرا این است تورات و صحف انبیا.»14
در این عبارت نیز رعایت این دستور، مستند به تورات و صحف انبیاى الهى شده است که شاهدى است بر آنکه آن حضرت قصد ترک تورات و صحف انبیا را نداشته و عمل به آن را به طور کلى نفى نمىکنند.
در موردى دیگر، آن حضرت به یکى از فقهاى یهود که از ایشان دستورى براى رسیدن به حیات جاودانى مىطلبد، دستور مىدهند که مطابق آنچه از تورات آموخته است، عمل کند. این مطلب نیز تأیید شریعت تورات است. ناگاه یکى از فقها برخاسته، از روى امتحان به وى گفت:
اى استاد! چه کنم تا وارث حیات جاودانى گردم؟ به وى گفت: در تورات چه نوشته شده است و چگونه مىخوانى؟ جواب داده، گفت: اینکه خداوند خداى خود را به تمام دل و تمام نفس و تمام تواناى و تمام فکر خود محبّت نما و همسایه خود را مثل نفس خود. گفت: نیکو جواب گفتى؛ چنین بکن که خواهى زیست.15
در موردى، آن حضرت به فردى که طالب نصیحت است، همان نصایحى را بیان کرد که در تورات آمده بود، و آن فرد گفت که از کودکى این تعالیم را انجام مىداده است.
ناگاه شخصى آمده، وى را گفت: اى استاد نیکو! چه عمل نیکو کنم تا حیات جاودانى یابم؟ وى را گفت: از چه سبب مرا نیکو گفتى و حال آنکه کسى نیکو نیست جز خدا، فقط لیکن اگر بخواهى داخل حیات شوى احکام را نگاه دار. بدو گفت: کدام احکام؟ عیسى گفت: قتل مکن، زنا مکن، دزدى مکن، شهادت دروغ مده و پدر و مادر خود را حرمت دار و همسایهخود را مثلنفسخود دوست دار... .16
از دیگر نکات این است که سیره خود عیسى علیهالسلام، حواریون و مسیحیان اولیه هم رعایت شریعت موسوى را نشان مىدهد. عیسى علیهالسلام مطابق سنت یهودى، ختنه شدند17 و در دوران حیات بر حفظ شریعت یهود مواظبت مىکرد.18 برداشت حواریون و سایر مسیحیان اولیه نیز از دین عیسى علیهالسلامکاملاً برداشتى موافق با التزام به شریعت موسوى بود. آنان در طول زندگىشان یهودى بودند؛ خود را یهودى مىدانستند و به مراسم و احکام سنت یهودى ملتزم بودند.19
بنابراین، از سخنان و رفتار حضرت عیسى علیهالسلام در نقلهاى متعدد اناجیل همنوا به دست مىآید که ایشان قصد انکار شریعت موسوى را نداشتند، بلکه بر اصلاحاتى عمدتا عملى و اخلاقى، تأکید داشتند. قرآن کریم نیز ضمن آنکه براى حضرت عیسى کتاب آسمانى جدیدى معرفى مىکند،20 بر تأیید تورات از سوى ایشان همراه با پدید آمدن اصلاحاتى در شریعت موسوى در جهت آسانترساختنشریعتقبلى،تأکیدکردهاست.21
مخالفت با تعالیم موسوى
در مقابل نقلهاى فوق، از ظاهر بعضى سخنان و رفتار حضرت عیسى علیهالسلام در برخى موارد (مانند طلاق، نکاح، قسم، قصاص و احکام روز شنبه) چنین برمىآید که ایشان با تعالیم شریعت موسوى مخالفت کردهاند. اگر دلالت اینگونه موارد تمام باشد، آیا مىتوان مدعى شد که ایشان شریعت قبلى را کاملاً منسوخ دانسته و شریعت جدیدى آوردهاند؟
و گفته شده است هر که از زن خود مفارقت جوید، طلاق نامه بدو بدهد؛ لیکن من به شما مىگویم هر کس به غیر علّت زنا زن خود را از خود جدا کند باعث زنا کردن او مىباشد و هر که زن مطلّقه را نکاح کند زنا کرده باشد.22
در این مورد مىتوان به این قید توجه کرد که ایشان از طلاق «به غیر علت زنا» نهى مىکنند و این نشان مىدهد که ایشان طلاق را فقط در صورت زنا، جایز، و در غیر آن نادرست مىدانند؛ اما این سخن که «هر که زن مطلّقه را نکاح کند زنا کرده باشد» با جواز نکاح زن مطلّقه که در شریعت موسوى بود، قابل جمع نیست. البته این در صورتى است که استناد این سخنان را به آن حضرت درست بدانیم که در این فرض نیز مىتوان این حکم را یک حکم جدید شمرد که آن حضرت به خاطر وجود مصالحى خاص در آن دوره، حکمى جدید وضع کردهاند.
اما آنچه این جمعبندى را دشوار مىکند این است که در قسمتى دیگر، این مسئله با استدلال آن بیان شده است. این تعلیل نشان مىدهد که ایشان، طلاق را در تمام شرایط جایز نمىدانند و جواز آن را در دوره حضرت موسى علیهالسلام ناشى از قابلیت نداشتن مردم آن دوره و مخالف حکم اولى و واقعى آن مىشمرند.
پس فریسیان آمدند تا او را امتحان کنند و گفتند: آیا جایز است مرد زن خود را به هر علّتى طلاق دهد؟ او در جواب ایشان گفت: مگر نخواندهاید که خالق در ابتدا ایشان را مرد و زن آفرید و گفت از این جهت مرد پدر و مادر خود را رها کرده، به زن خویش بپیوندد و هر دو یک تن خواهند شد؛ بنابراین، بعد از آن دو نیستند، بلکه یک تن هستند؛ پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد. به وى گفتند: پس از بهر چه موسى امر فرمود که زن را طلاقنامه دهند و جدا کنند ایشان را؟ گفت: موسى به سبب سنگدلى شما، شما را اجازت داد که زنان خود را طلاق دهید، لیکن از ابتدا چنین نبود و به شما مىگویم هر که زن خود را به غیر علّت زنا طلاق دهد و دیگرى را نکاح کند زانى است و هر که زن مطلّقه را نکاح کند زنا کند.23
شاگردانش بدو گفتند: اگر حکم شوهر با زن چنین باشد نکاح نکردن بهتر است ایشان را گفت: تمام خلق این کلام را نمىپذیرند، مگر به کسانى عطا شده است.24
این حکم جدید با حکم شریعت موسوى تفاوت دارد و با آن قابل جمع نیست. اگر انتساب این حکم به حضرت عیسى علیهالسلامدرست باشد، باید گفت که ایشان برخى از احکام شریعت موسوى را تغییر دادهاند. البته باز این تغییر جزئى است و نشانه اصلاحاتى در شریعت قبلى مىباشد. علاوه بر آن، احتمال نادرست بودن انتساب این حکم به ایشان و مجعول بودن آن، ضعیف به نظر نمىرسد؛ بخصوص که در پایان این فقره، گویا اساس ازدواج نیز مذموم شمرده شده است.
قسم خوردن و قصاص نیز از احکامى است که از سوى حضرت عیسى علیهالسلام نهى شده است.
باز شنیدهاید که به اولین گفته شده است که قسم دروغ مخور، بلکه قسمهاى خود را به خداوند وفا کن. لیکن من به شما مىگویم: هرگز قسم مخورید نه به آسمان؛ زیرا که عرش خداست و نه به زمین؛ زیرا که پاى انداز اوست و نه به اورشلیم؛ زیرا که شهر پادشاه عظیم است و نه به سر خود قسم یاد کن؛ زیرا که مویى را سفید یا سیاه نمىتوانى کرد، بلکه سخن شما بلى بلى و نى نى باشد؛ زیرا که زیاده بر این از شریر است. شنیدهاید که گفته شده است: چشمى به چشمى و دندانى به دندانى؟ لیکن من به شما مىگویم با شریر مقاومت مکنید، بلکه هر که به رخساره راست تو تپانچه زند، دیگرى را نیز به سوى او بگردان.25
به نظر مىرسد که نهى از این احکام، منافاتى با جواز آن در شریعت موسوى ندارد؛ این احکام را مىتوان تکمیل احکام قبلى یا تأکید بر نکات اخلاقى آن دانست.
یکى دیگر از مخالفتهاى حضرت عیسى علیهالسلام با شریعت رایج در آن زمان، مخالفت با برخى از احکام روز شنبه بوده است. چیدن خوشههاى گندم و شفا دادن از اعتراضاتى بود که علماى یهود به عنوان نقض احکام روز شنبه بر حضرت عیسى علیهالسلامداشتند.
و واقع شد در سبت دوّم اولین که او از میان کشتزارها مىگذشت و شاگردانش خوشهها مىچیدند و به کف مالیده مىخوردند و بعضى از فریسیان بدیشان گفتند:
چرا کارى مىکنید که کردن آن در سبت جایز نیست؟ عیسى در جواب ایشان گفت: آیا نخواندهاید آنچه داود و رفقایش کردند در وقتى که گرسنه بودند که چگونه به خانه خدا درآمده نان تقدّمه را گرفته بخورد و به رفقاى خود نیز داد که خوردن آن جز به کهنه روا نیست؛ پس بدیشان گفت پسر انسان مالک روز سبت نیز هست.26
و از آنجا رفته به کنیسه ایشان درآمد که ناگاه شخص دست خشکى حاضر بود. پس از وى پرسیده گفتند:
آیا در روز سبت شفا دادن جایز است یا نه تا ادعایى بر او وارد آورند؟ وى به ایشان گفت: کیست از شما که یک گوسفند داشته باشد و هرگاه آن در روز سبت به حفره افتد او را نخواهد گرفت و بیرون آورد؛ پس چقدر انسان از گوسفند افضل است؟ بنابراین، در سبتها نیکویى کردن رواست.27
پاسخ حضرت عیسى علیهالسلام به آنان در مورد چیدن گندم و خوردن آن، این بود که چنین امورى جایز است؛ چنانکه از حضرت داود علیهالسلام مشابه آن رخ داده است. در مورد شفا دادن نیز، به آنان جواب داد که چنین کارى جایز است؛ زیرا نیکى کردن در روز شنبه حرام نیست و خود شما در مواردى چنین رفتار مىکنید. در موردى دیگر نیز شفا دادن به پیرزنى در روز شنبه با مخالفت کاهنى روبهرو شد و عیسى علیهالسلامپاسخ او را مانند مورد گذشته داد.28
اینگونه موارد دلالت بر مخالفت کلى ایشان با شریعت موسوى ندارد، بلکه نشان مىدهد که ایشان برداشتهاى ناصحیحى را که از شریعت حضرت موسى علیهالسلام شده بود، اصلاح مىکنند یا در برخى موارد، احکام جدیدى را بیان مىنمایند.
از دیگر فرازهایى که مىتواند نشانهاى بر انکار شریعت موسوى از سوى حضرت عیسى تلقّى شود، فقره زیر است:
پس به وى گفتند: از چه سبب شاگردان یحیى روزه بسیار مىدارند و نماز مىخوانند و همچنین شاگردان فریسیان نیز، لیکن شاگردان تو اکل و شرب مىکنند؟ بدیشان گفت: آیا مىتوانید پسران خانه عروسى را مادامى که داماد با ایشان است روزهدار سازید، بلکه ایامى مىآید که داماد از ایشان گرفته شود، آنگاه در آن روزها روزه خواهند داشت.29
این تعابیر نیز تفاوت اساسى بین دو شریعت را نمىرساند. این فقره در مقام بیان نفى دایمى حکم روزه نیست، بلکه مىگوید در شرایط فعلى، شاگردان ایشان، روزه نمىگیرند؛ اما بعد از رفتن داماد از میان آنان، که گویا کنایه از رفتن خود ایشان است، روزه خواهند گرفت. این تعابیر نشان مىدهد که حکم روزه بعد آن حضرت ادامه دارد.
بنابراین، تاکنون با سخنانى که شریعت موسوى را به طور کامل نفى کند و شریعتى جدید که بر مبانى غیر از شریعت موسوى مبتنى باشد، روبهرو نشدیم؛ اما تعبیر دیگرى در سخنان منسوب به مسیح علیهالسلام یافت مىشود که مىتوان از آن اینگونه فهمید که عمل به تورات تا زمان پیش از آمدن مسیح بوده است و بعد از آن باید به ملکوت خدا بشارت داده شود.
«تورات و انبیا تا به یحیى بود و از آن وقت بشارت به ملکوت خدا داده مىشود و هر کس به جدّ و جهد داخل آن مىگردد.»30 این سخنان را مىتوان شاهدى بر این شمرد که دوره شریعت موسوى با آمدن حضرت عیسى علیهالسلام به پایان آمده است. اما عجیب این است که درست به دنبال این سخنان آمده است: «لیکن آسانتر است که آسمان و زمین زایل شود از آنکه یک نقطه از تورات ساقط گردد.»31 برخلاف فراز قبلى، این عبارت صریح در التزام به تورات و تأکید بر حفظ آن است. بنابراین، نمىتواند مقصود از عبارت اولى، پایان یافتن دوره عمل به تورات باشد. احتمالاً فراز اولى از تحریفاتى است که در این عبارت ایجاد شده است و یا مقصود از آن، شریعت جدید ایشان است که تفاوتهایى با شریعت موسوى دارد؛ اما ماهیت مغایر با آن ندارد.
بنابراین، نمىتوان از موارد مزبور نفى کامل شریعت موسوى را نتیجه گرفت. موارد فوق، یا تأکید بر امور اخلاقى است یا بر فرض صحت استناد آنها، نسخ برخى احکام و تشریع احکامى جدید است که البته با توجه به جزئى بودن این موارد، این کار به معناى جایگزینى یک شریعت با مبانى جدید نیست، بلکه اصلاحاتى را در شریعت قبلى نشان مىدهد که اگر بتوان آن را شریعت جدید دانست، پایههاى آن، همان شریعت قبلى است.
دیدگاه دوم: شریعت ایمان
پولس اولین شخصى بود که در مسیحیت صراحتا به شریعت حملهور شد و آن را منسوخ اعلام کرد. دیدگاه او با دیدگاه سایر حواریون متفاوت و متمایز بود.32 چنانکه گفته شد، مسیحیان اولیه و حواریون، ایمان به عیسى علیهالسلام را با التزام به شریعت موسوى مخالف نمىدانستند، تنها امتیاز آنان این بود که معتقد بودند عیسى علیهالسلامهمان موعودى است که در کتب انبیاى بنىاسرائیل به ظهور او بشارت داده شده است.33 اما با این ادعاهاى جدید پولس، اختلاف میان او و سایر مسیحیان بخصوص حواریون شدت یافت.34 این اختلافات در آغاز در مورد برخى از احکام شریعت مانند لزوم ختنه بود که حواریون ـ مطابق تعالیم شریعت موسوى ـ بر رعایت آن تأکید داشتند؛ اما پولس آن را الزامى نمىدانست؛ ولى به مرور، این اختلافات منجر به پدید آمدن دیدگاه جدیدى در اندیشه پولس شد که الهیات و شریعتى کاملاً متمایز را به وجود آورد.
اما چون پطرسبهانطاکیه آمد، او را روبهرو مخالفت نمودم؛ زیرا که مستوجب ملامت بود... پیش روى همه پطرس را گفتم ... چون است که امتها را مجبور مىسازى که به طریق یهود رفتار کنند.35
شریعت از دیدگاه پولس
ادعاى جدید پولس در مورد شریعت مبتنى بر الهیات خاص اوست و به مباحثى مانند ایمان، فداء و نجات گره خورده است. پولس شریعت را براى دوره قبل از آمدن مسیح مىدانست که با فدا شدن عیسى مسیح، دوره کارآمدى شریعت (اعمال) به پایان رسیده است. مؤمنان (یهودى و غیریهودى) مىتوانند از طریق ایمان به مسیح به عدالت برسند و نجات یابند. ظاهرگرایى و ریاکارى کاهنان یهود از یکسو،36 و نگاه قومیتى در مسئله دیندارى و انحصارى دانستن استفاده از فیض هدایت مسیح توسط یهودیان37 و سختگیرى آنان در عمل به احکام و ظواهر شریعت (از جمله ختنه) از سوى دیگر، باعث شد که پولس بتواند با طرح آیینى که در آن شریعت (اعمال) نفى مىشد، بسیارى از مردم بخصوص غیریهودیان را به سوى خود جذب کند. پولس مدعى بود که بشارت غیریهودیان به او سپرده شده است.
بلکه به خلاف آن چون دیدند که بشارت نامختونان به من سپرده شد، چنانکه بشارت مختونان به پطرس؛ زیرا او که براى رسالت مختونان در پطرس عمل کرد، در من هم براى امتها عمل کرد.38
یکى از عوامل گسترش و ماندگارى اندیشه پولس، همین گستردگى حوزه تبلیغى اوست. در این مرحله است که پولس نقش تاریخى خود را ایفا مىنماید و شریعت موسوى را منسوخ اعلام مىکند و مدعى مىشود که در عهد جدید، ایمان به مرگ فدیهوار عیسى مسیح علیهالسلام به عنوان پسر خدا، انسان را از اسارت گناهان رها کرده و به نجات مىرساند.
«مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد؛ چون که در راه ما لعنت شد. چنانکه مکتوب است، ملعون است هر که بر دار آویخته شود.»39
بنابر الهیات پولسى، عمل مسیح به حساب انسان گذاشته مىشود و او به فیض مجانى خدا از طریق کفاره مسیح عادل شمرده مىشود.
و به فیض او مجّانا عادل شمرده مىشوند به وساطت آن فدیه که در عیسى مسیح است که خدا او را از قبل معین کرد تا کفّاره باشد به واسطه ایمان، به وسیله خون او تا آنکه عدالت خود را ظاهر سازد به سبب فرو گذاشتن خطایاى سابق در حین تحمّل خدا براى اظهار عدالت خود در زمان حاضر تا او عادل شود و عادل شمارد هر کسى را که به عیسى ایمان آورد.40
توجیه او این بود که همچنانکه به گناه آدم بسیارى مردند، و روح انسانها اسیر گناه شد، با فدیه و مرگ مسیح، بسیارى زنده و از اسارت گناه آزاد شدند. به عبارت دیگر، همچنان که نافرمانى یک نفر به حساب همه گذاشته شد، اطاعت یک نفر به حساب همه گذاشته شد.
زیرا اگر به خطاى یک شخص بسیارى مردند، چقدر زیاده فیض خدا و آن بخششى که به فیض یک انسان یعنى عیسى مسیح است براى بسیارى افزون گردید... پس همچنانکه به یک خطا حکم شد بر جمیع مردمان براى قصاص، همچنین به یک عمل صالح بخشش شد بر جمیع مردمان براى عدالت حیات؛ زیرا به همین قسمى که از نافرمانى یک شخص بسیارى گناهکار شدند، همچنین نیز به اطاعت یکشخصبسیارىعادلخواهندگردید.41
او مدعى شد که ابراهیم علیهالسلام که پدر امتها شمرده مىشود، بر اساس عمل عادل شمرده نشد، بلکه بر اساس ایمان عادل شمرده شد. بنابراین، نقل عدالت به ابراهیم در زمانى داده شده که هنوز نامختون بود.
پس آیا این خوشحالى بر اهل ختنه گفته شد یا براى نامختونان نیز؛ زیرا مىگوییم ایمان ابراهیم به عدالت محسوب گشت، پس در چه حالت محسوب شد؛ وقتى که او در ختنه بود یا در نامختونى؟ در ختنه نى، بلکه در نامختونى و علامت ختنه را یافت تا مهر باشد بر آن عدالت ایمانى که در نامختونى داشت تا او همه نامختونان را که ایمان آورند پدر باشد تا عدالت براى ایشان هم محسوب شود و پدر اهل ختنه نیز یعنى آنانى را که نه فقط مختونند، بلکه سالک هم مىباشند بر آثار ایمانى که پدر ما ابراهیم در نامختونى داشت.42
با این تبیین جدید، او مدعى شد که نه تنها ایمان به مسیح براى رسیدن به عدالت که شرط رسیدن به سعادت و نجات است، ضرورى است؛ بلکه نجات با شریعت حاصل نمىشود. به عبارت دیگر، او به تأکید بر نقش ایمان در سعادت اکتفا نکرد، بلکه نقش اعمال را در سعادت به صراحت نفى کرد.
اما چون که یافتیم که هیچکس از اعمال شریعت عادل شمرده نمىشود، بلکه به ایمان به عیسى مسیح ما هم به مسیح عیسى ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح و نه از اعمال شریعت عادل شمرده شویم؛ زیرا که از اعمال شریعت هیچ بشرى عادل شمرده نخواهد شد.43
او معتقد بود که اگر عدالت به اعمال شریعت حاصل مىشود، مرگ مسیح عبث بود. «فیض خدا را باطل نمىسازم؛ زیرا اگر عدالت به شریعت مىبود هر آینه مسیح عبث مرد.»44
او در واقع، با این اندیشه خود، شریعت جدیدى پدید آورد که آن را شریعت ایمان نام نهاد، در مقابلِ شریعت اعمال. شریعت موسوى بنابر این ادعا، شریعت اعمال بود و شریعت عیسوى شریعت ایمان است که نجات در آن به توسط اعمال حاصل نمىشود، بلکه به واسطه ایمان میسر مىگردد.
به کدام شریعت؟ آیا به شریعت اعمال؟ نى بلکه به شریعت ایمان؛ زیرا یقین مىدانم که انسان بدون اعمال شریعت محض ایمان عادل شمرده مىشود. آیا او خداى یهود است فقط مگر خداى امتها هم نیست؟ البته خداى امتها نیز است؛ زیرا واحد است خدایى که اهل ختنه را از ایمان و نامختونان را به ایمان عادل خواهد شمرد. پس آیا شریعت را به ایمان باطل مىسازیم؟ حاشا، بلکه شریعت را استوار مىداریم.45
این الهیات که سختى انجام اعمال را از دوش مردم برمىداشت و محدودیت خاصى نداشت، مورد اقبال بسیارى قرار گرفت. علماى مسیحى پس از پولس اندیشههاى او را در مورد شریعت نظاممند کردند. در این نظام برگرفته از اندیشههاى پولس، ایمان به مرگ فدیهوار مسیح آثار مهمى دارد که نجات از اسارت گناه، عادل شمردگى و مقدس شدن از آن جمله است.
وضیعت حاصل از ایمان و رهایى از اسارت گناه
علماى مسیحى پس از پولس، تلاش زیادى براى نظاممند کردن و تحلیل اندیشههاى او انجام دادند؛ از جمله آنکه سعى کردند، تأثیر ایمان بر انسان را صورتى منطقى و قابل قبول بدهند. بر پایه این تحلیلها، پس از مرگ فدیهوار مسیح به جاى انسان، و ایمان فرد به مسیح و فدیه او، تحولات بزرگى در زندگى او رخ مىدهد که مهمترین آنها عبارتند از:
1. آزادى از قید گناه و دورى از بىبندوبارى
بنابر الهیات پولسى، انسانها در نتیجه گناه ذاتى، در اسارت گناه بودند و توان مقابله با آن را نداشتند؛ اما بعد از مرگ فدیهاى حضرت عیسى، ایمانداران به او، از تسلط شیطان و گناه و قدرت آن آزاد مىشوند.
زیرا این را مىدانیم که انسانیت کهنه ما با او مصلوب شد تا جسد گناه معدوم گشته دیگر گناه را بندگى نکنیم... پس هرگاه با مسیح مردیم یقین مىدانیم که با او زیست هم خواهیم کرد.46
اما شکر خدا را که هرچند غلامان گناه مىبودید، لیکن الآن ... از گناه آزاد شده غلامان عدالت گشتهاید... زیرا همچنانکه اعضاى خود را به بندگى نجاست و گناه براى گناه سپردید همچنین الآن نیز اعضاى خود را به بندگى عدالت براى قدّوسیت بسپارید.47
2. عادلشمردگى
بنابراین، الهیات، با به ارث رسیدن گناه آدم به فرزندانش، انسانها از خدا بیگانه شده و تحت سلطه قدرتهاى شیطانى قرار گرفتند. عادل شمردن، در این دیدگاه، حکمى است که از سوى خداوند به عنوان آشتى و پذیرش انسان صادر مىشود. این حکم، اثر فدیه شدن عیسى مسیح، به جاى گناه انسان است.
به واسطه این کار مسیح، تمام گناهان انسان بخشیده مىشود و خداوند انسانها را به عنوان افرادى عادل در برابر خود مىپذیرد. قصاص شریعت از او برداشته مىشود و خداوند از او راضى مىشود؛ به گونهاى که گویا او گناهى نکرده است. بنابراین، در نتیجه فدیه مسیح، حکم خداوند در مورد انسان گناهکار به سبب نسبت جدید او با مسیح، تغییر مىکند و او به جاى آنکه به او محکوم شود، عادل شمرده مىشود. بنابراین، عادل شمردن، تصریح خدا به تبرئه گناه کسى است که گناه کرده است، فقط به جهت ایمان او به مسیح.48
3. مقدس شدن
مراد از مقدس شدن اخلاقى «اثر نعمت مجانى الهى است که با آن تمام قواى ما به شکل الهى درمىآید و قدرت ما افزون مىگردد تا ما اندک اندک از گناه مىمیریم و به نیکى زنده مىشویم.»49
بنابراین، دیدگاه تفاوت عادل شمردن و مقدس شدن در این است که عادل شمردن عملى شرعى است که خدا به عنوان قاضى انجام مىدهد و حکم مىکند که حقش از سوى انسان گنهکار ادا شده است؛ اما مقدس شدن ثمره دیگرى از ایمان است که به موجب آن در روح انسان خطاکار تغییراتى ایجاد مىشود.50
از دیدگاه پولس، که دیدگاه غالب در اندیشه مسیحیان معاصر نیز مىباشد، پس از آنکه انسان به واسطه فدیه مسیح، از اسارت و لعنت گناه، خارج شد و به واسطه حکم الهى، عادل شمرده شد، روح او به گونهاى تغییر مىکند که انجام کارهاى خوب براى او آسان است؛ زیرا دیگر در اسارت گناهان نیست. به راحتى مىتواند گناه را ترک گفته و به اطاعت خداوند روى آورد؛ زیرا او دیگر نه اسیر گناه، بلکه غلام خدا خواهد شد.
پس گناه در جسم فانى شما حکمرانى نکند تا هوسهاى آن را اطاعت نمایید.51
اما الحال چون که از گناه آزاد شده و غلامان خدا گشتهاید ثمر خود را براى قدّوسیت مىآورید که عاقبت آن حیات جاودانى است.52
بنابراین، دیدگاه، با ایمان آوردن، تحولات روحى در علایق فرد ایجاد مىشود که از آن به مقدس شدن یاد مىشود.
شریعت جدید
با آنکه سخنان پولس نفى هرگونه شریعت اعمال را مىرساند، اما خود او و مسیحیان پس از او متوجه شدند که یک دین بدون داشتن اعمال و تنها با تکیه بر برخى اعتقادات، نمىتواند هویت اجتماعى خود را حفظ کند. به همین دلیل، از همان دوره، سخن از جایگزین شدن اعمالى جدید به جاى شریعتهاى گذشته به میان آمد.
البته اعمال شریعت جدید، حداقلى بود و اساس آن ایمان بود که اهمیت آن در سخنان پولس با تأکید تمام، بیان شده است. در این شریعت جدید که به مرور پدید آمد، از میان دستورات فقهى و اخلاقى، تنها بر دستورات اخلاقى مانند مهرورزى، انفاق و مانند آن تأکید شد. به همین دلیل، مىتوان شریعت جدید را شریعتى صرفا اخلاقى دانست. البته باید توجه داشت که مراد از اخلاقى بودن این شریعت بدین معناست که ریشه احکام آن، اخلاقى است و حلال و حرامهاى غیراخلاقى در آن نیست. بنابراین، نباید اخلاقى بودن را به معناى استحباب و عدم الزام شمرد؛ زیرا دستورات اخلاقى شریعت جدید نیز داراى نوعى الزام براى مسیحیان است و به معناى امر استحبابى نمىباشد.
علاوه بر احکام اخلاقى، به مرور، مراسمهایى نیز به عنوان مراسمهاى رسمى مسیحیت پذیرفته شد؛ مانند مراسم عشاى ربانى، تعمید، تدهین و... که اضافه شدن اینگونه اعمال نیز در ایجاد دین متمایز مورد نیاز بود. به مرور، نیاز به مدیریت و رهبرى جامعه مسیحى، موجب ایجاد شوراهاى کلیسایى و مقام رهبرى در جامعه مسیحى شد و مقامهایى مانند پاپ، اسقف و ... پدید آمد. نیازمندى به پشتوانه اجرایى دینى باعث شد که دستورات آنان با شرایط خاص، از احکام دینى و الزامآور شمرده شود. به همین دلیل، اکنون پاپ (در کلیساى کاتولیک) در منصب پاپى خود، شوراهاى کلیساى و اسقفها با شرایط خاص، حق قانونگذارى و جعل احکام شرعى دارند.53
طبیعت مبناى شریعت ایمان
در این شریعت حداقلى، این سؤال مطرح شد که افراد در مواردى در شناخت حکم اخلاقى نیز دچار تردید مىشوند. در اینگونه موارد که حکم خاصى براى آن در منابع مقدس نیامده است، چه باید کرد. پولس مىگوید: در اینگونه موارد هر کس باید به حکمى که مقتضاى طبیعت انسان است، مراجعه کند، بلکه مىتوان گفت که تعالیم حضرت عیسى و شاگردان ایشان نیز ریشه در امور طبیعى و فطرى دارند.
زیرا هرگاه امتهایى که شریعت ندارند کارهاى شریعت را به طبیعت بجا آرند، اینان هرچند شریعت ندارند براى خود شریعت هستند؛ چون که از ایشان ظاهر مىشود که عمل شریعت بر دل ایشان مکتوب است و ضمیر ایشان نیز گواهى مىدهد و افکار ایشان با یکدیگر یا مذمّت مىکنند یا عذر مىآورند در روزى که خدا رازهاى مردم را داورى خواهد نمود به وساطت عیسى مسیح بر حسب بشارت من.54
رابطه شریعت جدید با عمل
توجه داریم که مسیحیان شریعت قدیم را نفى مىکنند، اما رعایت شریعت جدید را ـ با اختلافاتى ـ مورد تأکید قرار داده و عمل صالح را ثمره ایمان مىدانند. البته نفى شریعت قدیم، در واقع، نفى بخشى از آن است؛ یعنى احکام مربوط به حلال و حرامها و تکالیف غیر اخلاقى؛ اما احکام دهگانه عهد عتیق (به استثناى احترام و اعمال روز شنبه) مورد احترام آنان است؛ زیرا چنانکه گفته شد، اساسا شریعت جدید، شریعت اخلاقى است که مبناى اخلاق در آن نیز مبادى فطرى و طبیعى است که در همه جوامع تقریبا مورد پذیرش است.
امروزه هیچ کدام از سه فرقه مهم مسیحى به شریعت یهود عمل نمىکنند ـ بجز بخشهایى از آن، که در شریعت جدید نیز به رسمیت شناخته شده است ـ و معتقدند که مرگ مسیح به شریعت موسوى پایان داد. اما از نگاهى دیگر، میان فرقه پروتستان و کاتولیک اختلاف روى داده است. نزد کاتولیکها سعادت ابدى با دو شرط، یکى فیض خدا و دیگرى اعمال صالح حاصل مىشود؛ برخى از گناهان بنابر دیدگاه کاتولیکها، مرگآورند و موجب از دست رفتن فیض نجات مىشوند؛ اما از نگاه پروتستانها، نجات تنها باایمانحاصلمىشود و نقشعملصالح ارتقاى درجه فرد مؤمن است. کاتولیکها معتقدند که شخص گنهکار در صورتى که بدون توبه از دنیا برود، در برزخ عذاب خواهد شد؛ اما پروتستانها بر این باوردند که فرد ایماندار، در مورد گناهان خود دادرسى نخواهد شد؛ زیرا براى گناهان خود در شخصمسیحودر صلیب او دادرسى شده است.55
به هر حال، علىرغم اختلافات میان فرق مسیحیت، رعایت شریعت جدید (و انجام عمل صالح) در عادل شمردگى یا مقدس شدن یا ارتقاى درجه مؤر است و همه این فرق از پیروان خود مىخواهند که از تعالیم اخلاقى کلیسا پیروى کنند. به نظر مىرسد پررنگ شدن دوباره نقش عمل در سعادت انسانها در تاریخ مسیحیت، عقبنشینى از تأکید افراطى پولس بر نقش ایمان و نفى شریعت اعمال است.
شریعت در دورههاى بعد
بعد از حضرت عیسى علیهالسلام در میان جامعه مسیحى میان پیروان دو دیدگاه یادشده اختلاف به وجود آمد. از نقلهاى کتاب مقدس پیداست که در آن دوره اختلافات بسیارى در جامعه مسیحى وجود داشته است.
تعجب مىکنم که بدین زودى از آن کس که شما را به فیض مسیح خوانده است برمىگردید به سوى انجیلى دیگر که انجیل دیگر نیست، لکن بعضى هستند که شما را مضطرب مىسازند و مىخواهند انجیل مسیح را تبدیل نمایند.56
در دورههاى بعد نیز اختلافاتى وجود داشت. گروهى از مسیحیان که به فرقه «ابیّون» شهرت داشتند و آنان را یهودى ـ مسیحیان اولیه مىخواندند، بر حفظ شریعت حضرت موسى علیهالسلام تأکید داشتند. آنان عهد عتیق را تماما قبول داشته و عهد جدید را مردود مىدانستند. در عوض، به انجیلى به نام «انجیل عبرانیان» اعتقاد داشتند؛ بر عمل ختان مواظبت مىکردند؛ روز هفتم از ایام هفته را شنبه مىدانستند (نه یکشنبه) و در مراسم عشاى ربانى فقط از آب استفاده مىکردند نه شراب، و معتقد بودند که لازم است ایمان مسیحى با شریعت موسوى اقتران یابد.57 اما به تدریجوبهویژهپساز تصویب الهیات پولسى در شوراى نیقیه،الهیاتپولسىاندیشهرایجوغالبجامعهمسیحى شد.
نقدهایى بر شریعت پولسى
مىدانیم که دیدگاه اسلام با الهیات پولسى تعارض و تباین مبنایى دارد. در دیدگاه اسلام، حضرت عیسى علیهالسلام، پسر خدا نیست و جایگاه الوهیتى ندارد، بلکه یکى از پیامبران برگزیده خداوند متعال است. ترک اولاى حضرت آدم علیهالسلام موجب قطع رابطه انسان و خدا نشده و این امر به عنوان یک گناه در نسل و فرزندان او به ارث گذاشته نشده است. در نتیجه، بحث گناه ذاتى در اسلام مطرح نیست تا حضرت عیسى علیهالسلام به عنوان فدیه آن شناخته شود.
از دیدگاه اسلام، انسان با فطرت توحیدى به دنیا مىآید،58 هرچند بعد از بلوغ، گناهان اختیارى مىتواند او را از رحمت خدا دور سازد. پیامبران الهى راهبران اندیشه و مربیان عمل انسانها به سوى سعادت هستند. محتواى پیام آنان دین الهى است. دین و شریعت برنامهاى است که اصلاح اندیشه و رفتار انسان را در دنیا و تأمین سعادت اخروى او را بر عهده دارد. در این دیدگاه، به خاطر پیچیده بودن نظام عالم و روابط آن، ناتوان بودن عقل و تجربه انسان در شناخت دقیق برنامه سعادت، و وجود موانعى مانند هواهاى نفسانى و دشمنى شیطان، انسان هیچگاه از شریعت بىنیاز نیست.
شریعت در این نگاه، مراتبى دارد. مراتبى از آن، مانند واجبات و محرمات، حافظ حداقلهاى اهداف شریعت است و برخى از مراتب آن، مانند رعایت مستحبات، ترک مکروهات، مراقبتها و نجواهاى عارفانه، انسان را فانى در رضایت و خواست الهى مىسازد. در چنین مراتبى، رعایت شریعت از سرترس از جهنم و شوق نعمتهاى بهشت نیست، بلکه از سر عشق و معرفت است.59 اما نمىتوان کسانى را به این درجات نرسیدهاند، رها کرد تا در پرتگاههاى گناه و اشتباه سقوط کنند. به همین دلیل، تشویقهایى مانند بیان نعمتهاى بهشتى و بیمدادن از عذاب جهنم و حتى تنبیههایى براى کسانى که مرتکب برخى از گناهان مىشوند، لازم و منطقى است.
جدا از نقدهاى مبنایى اسلام بر الهیات پولسى، مىتوان برخى از مبانى یا تعالیم این الهیات را با کمک منابع خود مسیحیت یا با نگاه بروندینى و با استفاده از منطق بینالاذهانى مورد نقد قرار داد. ابعاد مختلف دیدگاه پولس مانند مبانى، اعتبار تاریخى، اصول و خودآموزه شریعت را مىتوان با این دو شیوه مورد نقد قرار داد که در این مجال به چند مطلب اشاره مىکنیم.
مخالفت دیدگاه پولس با دیدگاه حضرت عیسى علیهالسلام و حواریون
چنانکه در تبیین دیدگاه اول گفته شد، سخنان و سیره حضرت عیسى علیهالسلام و حواریون بر تأیید و اصلاح شریعت موسوى تأکید داشته و مخالف دیدگاه پولس است. اگر در مقام تعارض بخواهیم یکى از این دو دیدگاه را بپذیریم، قطعا سنت حضرت عیسى علیهالسلام و حواریون شایسته پیروى است. ادعاى این مطلب که حضرت عیسى مأمور بوده است همانند یک انسان زندگى کند و از شریعت پیروى کند و وظیفه پولس روشن ساختن بعد الهى ایشان و ارائه شریعت جدید بوده است، علاوه بر مخالفت با دیدگاه حواریون، ادعایى است که تنها بر آموزههاى پولسى مبتنى است و در مقام تعارض و نقد، صرف ادعا بوده و قابل استناد نیست.
رابطه خدا با انسان
الهیات پولسى، خداوند متعال را به گونهاى معرفى مىکند که به خاطر گناه یک فرد، رابطه خود را تمام انسانها قطع مىکند و آنان را به خودشان واگذار مىکند. براى برطرف شدن این کدورت نیز به توبه و درخواست بندگان راضى نمىشود، بلکه رفع این اهانت (گناه اولیه) را در صورتى مىپذیرد که کسى در حد خود او، جبران آن باشد و به صلیب برود. چنین صفاتى با رحمت و محبت خداوند به بندگانش و دورى او از ظلم (گناه یک فرد را به حساب همه گذاشتن) سازگار نیست.
ممکن است که گفته شود رابطه گناه انسان با طرد او از درگاه خداوند، رابطه تکوینى است نه اعتبارى که خداوند بتواند از آن بگذرد. اما عجیب آن است که رابطهاى که در الهیات پولسى بین گناه و انسان تصویر مىشود، رابطهاى قراردادى است نه تکوینى. مثلاً، در بحث عادل شمردگى ـ چنانکه در متن ملاحظه کردید ـ این الهیات معتقد است که عادل شمردن، حکمى است که از سوى خداوند به عنوان آشتى و پذیرش انسان صادر مىشود. حکم خداوند در مورد انسان گناهکار به سبب فدیه مسیح، تغییر مىکند و انسان به جاى آنکه محکوم باشد، عادل شمرده مىشود. بنابراین، عادل شمردن، تصریح خدا به تبرئه گناه کسى است که گناه کرده است، فقط به سبب ایمان او به مسیح.60
به همین دلیل، خود آنان تصریح کردهاند که عادلشمردگى بدین معنا نیست که خطاکار، از هر گناهى برىء است؛ زیرا این خلاف واقع است، بلکه بدین معناست که شریعت بعد از آن بر او حکم نخواهد کرد؛ زیرا شریعت حق خود را از غیر او به کمال دریافت کرده است61 و صحیح نیست که حق خود را دوبار دریافت کند.62 اساس نجات خطاکار از حکم شریعت ـ بنابر آنچه گذشت ـ کارى به سبب نفس خطاکار یا عمل او نیست، بلکه عادل شمردن نتیجه کار مسیح است که داورى را به جاى مؤمن تحمل کرد.63
از این عبارات به دست مىآید که این رابطه کاملاً اعتبارى است نه تکوینى؛ بنابراین، به نظر مىرسد خداوندى که در الهیات پولسى معرفى مىشود، خداوندى نیست که عادل، رحیم و رحمان باشد.
ناتوانى ایمان در تحول کامل انسان
اشکال دیگر بر این دیدگاه این ادعا است که با عادل شمردن، تغییرات اساسى در وجود انسان رخ مىدهد. تمام الهیات پولسى بر این محور دور مىزند که رابطه انسان و خدا قطع شده بود و با مرگ و به صلیب رفتن عیسى، این رابطه برقرار شد. این مهمترین حادثه تاریخ مسیحیت است. بنابراین، باید براى آن اثرى مهم باشد. به همین دلیل، پولس مدعى است که با این کار تغییر اساسى در وجود انسان ایجاد مىشود، به حدى که انسان دیگر نیازمند شریعت نیست.
پس گناه در جسم فانى شما حکمرانى نکند تا هوسهاى آن را اطاعت نمایید.64 زیرا گناه بر شما سلطنت نخواهد کرد؛ چون که زیر شریعت نیستید، بلکه زیر فیض.65
به همین دلیل، او نه تنها عمل به شریعت را در تحقق رستگارى ضرورى نمىداند، بلکه عمل به شریعت را در عهد جدید، یعنى پس از فدا شدن مسیح مانع رستگارى مىداند.
اینک من پولس به شما مىگویم که اگر مختون شوید، مسیح براى شما هیچ نفعى ندارد. بلى، باز به هر کس که مختون شود، شهادت مىدهم که مدیون است که تمام شریعت را بجا آورد. همه شما که از شریعت عادل شوید، از مسیح باطل و از فیض ساقط گشتهاید؛ زیرا اگر اهل شریعت وارث باشند، ایمان عاطل است و وعده باطل؛ زیرا که شریعت باعث غضب است؛ زیرا جایى که شریعت نیست، تجاوز هم نیست.66
اما متأسفانه در عمل چنین اتفاقى نیفتاد. فرد مسیحى همچنان گناه مىکرد و در عمل روشن شد که تأثیر محسوسى بعد از ایمان با قبل آن در فرد ایجاد نشده است. به همین دلیل، به این بحث پرداختند که آیا با ایمان آوردن، امیال و هواهاى نفسانى قدیم باقى مىماند یا خیر؟ کاتولیک پاپى معتقد است: بعد از حیات جدید که با تعمید حاصل مىشود، چیزى از طبیعت خطا در وجود انسان باقى نمىماند. مشکل این بیان این است که واقعیت خارجى خلاف آن است و مسیحیان همچنان مرتکب گناهان مىشوند. اما به نظر انجیلىها امیال متضاده هنوز موجود است و با عمل تقدیس باید آنها را پاک کرد.67
به همین دلیل، این مسئله مطرح شد که عادلشمردگى تنها با ایمان نیست، بلکه عمل هم باید همراه آن باشد (بنابر دیدگاه کاتولیک پاپى) و یا عادلشمردگى به ایمان است؛ اما تقدس به عمل است (کاتولیک انجیلى).68 حتى برخى از اندیشمندان مسیحى معتقد شدند که تقدس کامل هرگز در این دنیا ممکن نیست؛ زیرا انسان اختیار دارد و نمىتواند به طور کامل اعمال و روحیات خود را مقدس سازد. اعتقاد به تقدس کامل توانى بیش از طاقت را براى اراده بشرى تصور مىکند که با آن مىتواند همواره قداست را انتخاب کند و در مواجهههاى مختلف، هیچگاه از وضعیت اطراف خود متأثر نشود. حتى اگر به برجستگان در تقوا در تاریخ مسیحیت در تمام قرنها نگاه کنیم، مىبینیم که در آنان علامات نقص و اعتراف به آن وجود داشته است.69
به هر حال، تأکید بر نقش عمل، در واقع، عقبنشینى از آن ادعاى مهم و اساسى الهیات پولس است. چنانکه گفته شد، نقش ایمان در تغییر روحیه و وجود انسان محور تمام الهیات پولسى است. در اثر این ایمان، گناه ذاتى انسان بخشیده مىشود و انسان از اسارت گناه خارج مىگردد و فرزندخوانده خداوند مىشود. اگر اعتراف کردهاند که ایمان عملاً چنین کارآیى ندارد و همچنان امیال و خواهشهاى نفسانى گذشته وجود دارد و باید بر عمل صالح تأکید شود، به دیدگاهى مخالف دیدگاه پولس رسیدهاند. به نظر مىرسد الهىدانان مسیحیت پولسى عملاً به خلاف ادعاى پولس در نقش محورى ایمان در تحول درونى او رسیدند.
بنابراین، به نظر مىرسد ضرورت شریعت امرى است که نمىتوان از آن غافل شد و پذیرش آن با ادعاى تحول اساسى در انسان از طریق ایمان صرف سازگار نیست. حتى خود پولس هم نمىتوانست به نفى کامل شریعت پایبند شود. به همین دلیل، به نظر مىرسد اگرچه لحن سخنان او در نفى شریعت، در بسیارى از موارد، نفى مطلق شریعت است، اما گویا در نهایت به این نیتجه مىرسد که چنین امرى ممکن نیست و بدینروى، به جاى شریعت گذشته، شریعت جدیدى را مطرح کرد که حداقلى بود و بر امور اخلاقى تکیه داشت.
مشخص نبودن معیار قضایاى اخلاقى
اشکال شریعت اخلاقى جدید این است که براى آن، قانون و معیار روشن بیان نشد و شناخت خوب و بد اخلاقى به طبیعت خود انسان واگذار گردید.70
مطمئنا این معیار عملاً کارآمد نیست؛ زیرا اولاً، انسانها توان تشخیص خوب و بد را در بسیارى از امور ندارند. ثانیا، انسانها به خاطر داشتن هوا و هوسها و تأثیرپذیرى از عوامل مختلف محیطى و غیرمحیطى در تشخیص مصادیق دچار خطا مىشوند. به همین دلیل، در بسیارى از موارد در خوب یا بد، عدالت یا ظلم بودن اختلافات جدى با هم دارند.
خود مسیحیان نیز به مرور این نکته را دریافتند که واگذاردن همه این امور به خود افراد درست نیست و بدینروى، شوراهاى کلیسایى و شخص پاپ در اینگونه موارد حق قانونگذارى یافتند و عملاً دیدگاه پولس را نقض کردند.
مىتوان نقدهاى دیگرى را نیز بر مدعیات پولس در نفى شریعت بیان کرد و یا نقصهاى شریعت حداقلى آن را برشمرد؛ چنانکه مىتوان از رویکردهاى دیگر نیز به نقد آن پرداخت، اما چنین کارى نیازمند تحقیق و بررسى دقیقتر و مجالى وسیعتر است.
نتیجهگیرى
از مباحث گذشته مىتوان به این نتایج دست یافت:
1. تفسیرهاى مختلفى از کتاب مقدس در مورد شریعت مىتوان ارائه داد.
2. تفسیرى که بیشتر با اناجیل همنوا سازگار است، شریعت عیسوى را تکمیل و اصلاحکننده شریعت موسوى معرفى مىکند نه از بینبرنده آن. این تفسیر با توجه به سیره و گفتار حضرت عیسى علیهالسلامو حواریان قابل تأیید است. آموزههاى اسلامى نیز این تفسیر را تأیید مىکند.
3. در تفسیر دیگرى که نتیجه الهیات پولسى است، شریعت موسوى به لحاظ مبانى مورد نقد قرار گرفته و شریعتى ایمان محور که اعمال در آن نقش چندانى ندارد، به عنوان شریعت جدید معرفى مىشود.
4. توجه به آموزههاى اخلاقى، تأکید بر آداب و رسوم خاص به عنوان شعائر مسیحیت، پررنگتر شدن نقش اعمال و جایگاه کلیسا و قوانین آن، از ضعفهاى بنیادین شریعت ایمان حکایت مىکند که به سبب ناممکن بودن نفى کامل شریعت اعمال، به شریعت با اعمال حداقلى روى آوردهاند.
-
پى نوشت ها
- ـ ابنمنظور، محمّدبن مکرم، لسانالعرب، بیروت، دار صادر، 1414ق.
- ـ برانتل، جورج، آیین کاتولیک، ترجمه حسن قنبرى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381.
- ـ جمعى از نویسندگان، مقدمهاى بر شناخت مسیحیت، ترجمه و تدوین همایون همتى، تهران، نقش جهان، 1379.
- ـ خاچیکى، سارو، اصول مسیحیت، بىجا، حیات ابدى، 1982م.
- ـ راغب اصفهانى، حسینبن محمد، المفردات فى غریبالقرآن، بیروت و دمشق، دارالعلم و دارالشامیة، 1412ق.
- ـ فیومى، احمدبن محمّد، المصباحالمنیر، قم، دارالرضى، بىتا.
- ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، 1404ق.
- ـ ناردو، دان، پیدایش مسیحیت، ترجمه مهدى حقیقتخواه، تهران، ققنوس، 1385.
- ـ ناس، جان بى.، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علىاصغر حکمت، چ پانزدهم، تهران، علمى و فرهنگى، 1384.
- ـ نظامالتعلیم فى علمالاهوت، موافق با مسیحیت انجیلى، با اجازه رسمى از نظارت معارف عمومى، الامریکان، بیروت، 1890م.
- ـ وورست، رابرت اى. وان، مسیحیت از لابهلاى متون، ترجمه جواد باغبانى و عباس رسولزاده، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1384.
-
ـ ویور، مرى جو، درآمدى بر مسیحیت، ترجمه حسن قنبرى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381.
-
پى نوشت ها
- * دانشجوى دکترى کلام اسلامى، جامعهالمصطفى العالمیة. دریافت: 12/4/89 ـ پذیرش: 29/9/89.
- 1ـ سارو خاچیکى، اصول مسیحیت، ص 47.
- 2ـ احمدبن محمّد فیومى، المصباحالمنیر، ج 2، ص 301؛ محمّدبن مکرم ابنمنظور، لسانالعرب، ج 8، ص 176.
- 3ـ محمّدبن مکرم ابنمنظور، همان، ج 8، ص 175.
- 4ـ همان، ص 176.
- 5ـ همان، ص 175.
- 6ـ ر.ک: همان، ص 176؛ راغب اصفهانى، المفردات فى غریبالقرآن، ص 450ـ451.
- 7ـ متى، 5:27ـ30 و ر.ک: متى، 5:21ـ24.
- 8ـ متى، 23:14ـ16، و ر.ک: متى، 7:5؛ 6: 5ـ6؛ 6: 16ـ18.
- 9ـ متى، 5:17ـ19.
- 10ـ متى، 23:1ـ7.
- 11ـ متى، 23:23ـ33؛ ر.ک: لوقا، 11:42.
- 12ـ لوقا، 11:52.
- 13ـ لوقا، 5:12ـ14.
- 14ـ متى، 7:12.
- 15ـ لوقا، 10:25ـ28.
- 16ـ متى، 19:16ـ22؛ لوقا، 18:18ـ25.
- 17ـ لوقا، 2: 21و27.
- 18ـ جان بى. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علىاصغر حکمت، ص 583.
- 19ـ مرى جو. ویور، درآمدى بر مسیحیت، ترجمه حسن قنبرى، ص 101؛ دان ناردو، پیدایش مسیحیت، ترجمه مهدى حقیقتخواه، ص 29.
- 20ـ مائده: 46.
- 21ـ آلعمران: 50.
- 22ـ متى، 5:31ـ32.
- 23ـ ر.ک: لوقا، 16:18.
- 24ـ متى، 19:3ـ11.
- 25ـ متى، 5:33ـ39.
- 26ـ لوقا، 6:1ـ5.
- 27ـ متى، 12:9ـ12.
- 28ـ لوقا، 13:11ـ16.
- 29ـ لوقا، 5:33ـ35.
- 30ـ لوقا، 16:16.
- 31ـ لوقا، 16:17.
- 32ـ ر.ک: دان ناردو، همان، ص 44.
- 33ـ جان بى. ناس، همان، ص 611.
- 34ـ مرى جو. ویور، همان، ص 90.
- 35ـ غلاطیان، 2:11ـ14.
- 36ـ ر.ک: رومیان، 2:21ـ24.
- 37ـ ر.ک: غلاطیان، 2:11ـ15.
- 38ـ غلاطیان، 2:7ـ8.
- 39ـ غلاطیان، 3:13؛ ر.ک: رومیان، 3:21ـ22.
- 40ـ رومیان، 3:24ـ26.
- 41ـ رومیان، 5:15ـ19.
- 42ـ رومیان، 4:9ـ12.
- 43ـ غلاطیان، 2:16.
- 44ـ غلاطیان، 2:21.
- 45ـ رومیان، 3:27ـ31.
- 46ـ رومیان، 6:6ـ8.
- 47ـ رومیان، 6:18ـ19؛ ر.ک: رومیان، 6:14.
- 48ـ ر.ک: جورج برانتل، آیین کاتولیک، ترجمه حسن قنبرى، ص 179؛ نظامالتعلیم فى علمالاهوت، ج 2، ص 354.
- 49ـ نظامالتعلیم فى علمالاهوت، ج 2، ص 366.
- 50ـ همان.
- 51ـ رومیان، 6:12.
- 52ـ رومیان، 6:22.
- 53ـ ر.ک: رابرت اى. وان وورست، مسیحیت از لابهلاى متون، ترجمه جواد باغبانى و عباس رسولزاده، ص 483.
- 54ـ رومیان، 2:14ـ16.
- 55ـ ر.ک: جمعى از نویسندگان، مقدّمهاى بر شناخت مسیحیت، ترجمه و تدوین همایون همتى، ص 91؛ جورج برانتل، همان، ص 269ـ270.
- 56ـ غلاطیان، 1:6ـ7؛ ر.ک: قرنتیان، 1:11ـ12.
- 57ـ جان بى. ناس، همان، ص 614.
- 58ـ ر.ک: محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 12؛ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 3، ص 276.
- 59ـ ر.ک: محمّدباقر مجلسى، همان، ج 67، ص 196.
- 60ـ نظامالتعلیم فى علمالاهوت، ج 2، ص 354.
- 61ـ همان، ص 355.
- 62ـ رومیان، 4:5ـ8.
- 63ـ رومیان، 3:24.
- 64ـ رومیان، 6:12.
- 65ـ رومیان، 6:14؛ رومیان، 6:18ـ19.
- 66ـ رومیان، 4:14ـ15؛ ر.ک: غلاطیان، 5:2ـ6.
- 67ـ نظامالتعلیم فى علمالاهوت، ج 2، ص 370.
- 68ـ همان، ص 359.
- 69ـ همان، ص 372ـ373.
- 70ـ ر.ک: رومیان، 2:14ـ16.