معرفت، سال نوزدهم، شماره یازدهم، پیاپی 158، بهمن 1389، صفحات 135-

    شریعت در مسیحیت

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیدعلی هاشمی / *دانشجوی دکتری - کلام اسلامی, جامعه المصطفی / hashemi31027@gmail.com
    چکیده: 
    شریعت به معناى اعمال و آداب عملى، جایگاه مهمى در ادیان دارد. از کتاب مقدس، دو نوع الهیات و به تبع آن، دو نوع دیدگاه در مورد شریعت حضرت عیسى علیه‏السلام مى‏توان استنباط کرد: بنابر دیدگاه اول، تأکید و توجه حضرت عیسى علیه‏السلام بر اصلاح شریعت موسوى است، نه نفى شریعت گذشته. شریعت عیسوى ـ اگر بتوان به آن شریعت جدید گفت ـ بر پایه شریعت موسوى قرار گرفته است، نه بر مبانى کاملاً مخالف و مغایر با آن. این دیدگاه با آموزه‏هاى اسلامى همخوانى بیشترى دارد.      برخلاف این نگاه، بنابر دیدگاه دوم تحولى اساسى در الهیات و شریعت موسوى رخ مى‏دهد؛ زیرا با آمدن عیسى و فدیه شدن او به خاطر گناه ذاتى انسان، شریعت جدیدى جایگزین شریعت پیشین مى‏گردد که شریعت ایمان خوانده مى‏شود و تفاوت‏هاى بنیادین با شریعت موسوى دارد.      این مقاله با رویکرد تحلیلى و نظرى و با هدف بررسى شریعت در مسیحیت نگاشته شده است و چنین به نظر مى‏رسد که هرچند از سخنان پولس درباره شریعت ایمان، مى‏توان نفى مطلق شریعت «اعمال» را برداشت کرد؛ اما به مرور، شریعتى با اعمال حداقلى جایگزین شریعت موسوى شد. به نظر مى‏رسد شریعت جدید با اشکالات جدى مواجه است.  
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

     سیدعلى هاشمى*

    چکیده

    شریعت به معناى اعمال و آداب عملى، جایگاه مهمى در ادیان دارد. از کتاب مقدس، دو نوع الهیات و به تبع آن، دو نوع دیدگاه در مورد شریعت حضرت عیسى علیه‏السلام مى‏توان استنباط کرد: بنابر دیدگاه اول، تأکید و توجه حضرت عیسى علیه‏السلام بر اصلاح شریعت موسوى است، نه نفى شریعت گذشته. شریعت عیسوى ـ اگر بتوان به آن شریعت جدید گفت ـ بر پایه شریعت موسوى قرار گرفته است، نه بر مبانى کاملاً مخالف و مغایر با آن. این دیدگاه با آموزه‏هاى اسلامى همخوانى بیشترى دارد.

         برخلاف این نگاه، بنابر دیدگاه دوم تحولى اساسى در الهیات و شریعت موسوى رخ مى‏دهد؛ زیرا با آمدن عیسى و فدیه شدن او به خاطر گناه ذاتى انسان، شریعت جدیدى جایگزین شریعت پیشین مى‏گردد که شریعت ایمان خوانده مى‏شود و تفاوت‏هاى بنیادین با شریعت موسوى دارد.

         این مقاله با رویکرد تحلیلى و نظرى و با هدف بررسى شریعت در مسیحیت نگاشته شده است و چنین به نظر مى‏رسد که هرچند از سخنان پولس درباره شریعت ایمان، مى‏توان نفى مطلق شریعت «اعمال» را برداشت کرد؛ اما به مرور، شریعتى با اعمال حداقلى جایگزین شریعت موسوى شد. به نظر مى‏رسد شریعت جدید با اشکالات جدى مواجه است.

     

    کلیدواژه‏ها: شریعت، مسیحیت، شریعت موسوى، شریعت ایمان، نفى شریعت.

     

    مقدّمه

    مسیحیت از ادیان ابراهیمى به شمار مى‏آید. مسلمانان به حضرت عیسى علیه‏السلام به عنوان یکى از پیامبران اولوالعزم و به دین او به عنوان یکى از ادیان الهى مى‏نگرند؛ در حالى که مسیحیان کنونى، براى آن حضرت الوهیت قایل بوده و به صلیب رفتن او را بر حسب عقیده خودشان، موجب نجات و رهایى مؤمنان به او از گناه ذاتى‏شان مى‏پندارند.1

        شریعت یکى از ارکان مهم هر دین به شمار مى‏آید. گوبا به جهت همین اهمیت است که در برخى تعاریف، معادل دین قرار گرفته است.2 این موضوع از مباحث اساسى و چالش‏برانگیز در آیین مسیحیت است که با مباحث متعددى همچون گناه، نجات، تجسد و الوهیت، ایمان و... مرتبط است و مى‏تواند زمینه آشنایى، بررسى و نقد دیگر مبانى این آیین تحریف‏شده را نیز فراهم سازد.

         شریعت در مسیحیت چه جایگاهى دارد؟ آیا مى‏توان گفت که مسیحیت کنونى، شریعت را کنار گذاشته است؟ رابطه ایمان و عمل در این دین چگونه به تصویر کشیده شده است؟ در این تحقیق با تکیه بر کتاب مقدّس به عنوان اصلى‏ترین و معتبرترین منبع این آیین، به پاسخ پرسش‏هایى مانند پرسش‏هاى فوق مى‏پردازیم.

         این بحث کمتر به صورت مستقل و با نگاه غیرمسیحى مورد توجه قرار گرفته است. در منابع مسیحى، این مباحث را مى‏توان در ضمن توضیح آداب و اعمال یا مباحث مربوط به نقش ایمان در این آیین جست‏وجو کرد.

    تعریف شریعت

    شریعت کلمه‏اى عربى است که در اصل به محل برداشتن آب گفته مى‏شود.3 این واژه از باب تشبیه معقول به محسوس، به امور دینى هم توسعه داده شده است. به این مناسبت، تشریع به معناى قانون‏گذارى آمده است4 و شریعت به قوانینى که از سوى شارع (قانونگذار) وضع شده است، اطلاق مى‏شود.5 البته این اطلاق گاهى دایره وسیع‏ترى دارد و معادل دین قرار مى‏گیرد و گاهى به تکالیف و دستورات دینى گفته مى‏شود که در برابر عقاید، بخشى از تعالیم دینى مى‏باشد.6

        به هر حال، در این نوشتار مقصود از شریعت، همین معناى محدودتر آن، یعنى احکام عملى دینى است، شامل تکالیف الزامى و غیرالزامى دینى که در فرهنگ اسلامى بر مجموعه‏احکام‏فقهى‏واخلاقى تطبیق مى‏شود.

    دو دیدگاه درباره شریعت در مسیحیت

    با بررسى گزاره‏هاى کتاب مقدس در عهد جدید در موضوع شریعت مى‏توان به یک اختلاف اساسى در این موضوع پى برد. نگاه غالب در اناجیل همنوا (متى، مرقس و لوقا)، معرفى حضرت عیسى علیه‏السلام به عنوان فردى است که درصدد اصلاح شریعت موسوى است. اگر هم بتوان شریعت عیسوى را شریعتى جدید دانست، اما تفاوت بنیادین با شریعت موسوى ندارد؛ تنها برخى از احکام آن اصلاح، یا تغییر یافته است، اما بر همان مبنا قرار گرفته است. در دیدگاه دیگر که در تعالیم پولس و انجیل یوحنا ترویج مى‏شود، شریعتى کاملاً جدید به حضرت عیسى نسبت داده مى‏شود؛ شریعتى مبتنى بر الهیات جدید که پولس آن را تبلیغ مى‏کند. در این نظام الهیاتى، شریعت موسوى به طور کلى نفى مى‏شود و شریعتى جدید به نام «شریعت ایمان» جاى آن را مى‏گیرد که بر ایمان به جاى احکام عملى شریعت گذشته تأکید دارد. براى اثبات این ادعا و آشنایى با جزئیات آن، به مرور عهد جدید و گزاره‏هاى آن مى‏پردازیم.

    دیدگاه اول: تأیید و اصلاح شریعت موسوى

    بنابر گزارش‏هاى اناجیل همنوا از سخنان و رفتار حضرت عیسى علیه‏السلام، آنچه بیش از همه در تعالیم ایشان مورد تأکید بوده است، امورى است که ما به آن «تعالیم اخلاقى» مى‏گوییم. فساد اخلاقى و عملى شایع در آن زمان بخصوص در میان علماى قوم بنى‏اسرائیل از دلایل این تذکرات اخلاقى بوده است.

    شنیده‏اید که به اوّلین گفته شده است زنا مکن؛ لیکن من به شما مى‏گویم هر کس به زنى نظر شهوت اندازد همان دم در دل خود با او زنا کرده است. پس اگر چشم راستت تو را بلغزاند قلعش کن و از خود دور انداز؛ زیرا تو را بهتر آن است که عضوى از اعضایت تباه گردد از آنکه تمام بدنت در جهنم افکنده شود و اگر دست راستت تو را بلغزاند قطعش کن و از خود دور انداز؛ زیرا تو را مفیدتر آن است که عضوى از اعضاى تو نابود شود از آنکه کل جسدت در دوزخ افکنده شود.7

    از این‏گونه نقل‏ها که کم نیستند، روشن مى‏شود که فساد در آن زمان، در میان مردم رواج یافته بود. ریشه اصلى این مسئله به فساد و انحراف علماى یهود بازمى‏گشت. به همین دلیل، در تعالیم آن حضرت از تباهى و انحرافات اخلاقى علماى یهود به شدت انتقاد شده است.

    واى بر شما اى کاتبان و فریسیان ریاکار؛ زیرا خانه‏هاى بیوه‏زنان را مى‏بلعید و از روى ریا نماز را طویل مى‏کنید؛ از آن‏رو، عذاب شدیدتر خواهید یافت. واى بر شما اى کاتبان و فریسیان ریاکار؛ زیرا که برّ و بحر را مى‏گردید تا مریدى پیدا کنید و چون پیدا شد او را دومرتبه پست‏تر از خود سپر جهنم مى‏سازید. واى بر شما اى راهنمایان کور که مى‏گویید هر که به هیکل قسم خورد باکى نیست، لیکن‏هرکه به طلاى‏هیکل‏قسم‏خوردبایدوفاکند... .8

    بنابراین، طبیعى است که در چنین شرایطى آن حضرت بر تعالیم اخلاقى بیشتر تأکید داشته باشند و با برخى مقدس‏نمایى‏ها و ظاهرفریبى‏هاى علماى یهود مخالفت کنند؛ اما این به معناى عدم التزام ایشان به شریعت نبود.

         التزام به شریعت موسوى

    شواهد متعددى نشان مى‏دهد که حضرت عیسى علیه‏السلام رعایت تعالیم شریعت موسوى را لازم دانسته و درصدد نفى آن نبودند. در صریح‏ترین موردى که ایشان در مورد شریعت حضرت‏موسى علیه‏السلام سخن‏گفته‏اند،حفاظت‏از شریعت موسوى‏وعمل به آن مورد تأکید قرار گرفته است.

    گمان مبرید که آمده‏ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم. نیامده‏ام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم؛ زیرا هر آینه به شما مى‏گویم تا آسمان و زمین زایل نشود همزه یا نقطه از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر که یکى از این احکام کوچک‏ترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.9

    در نقل مزبور، حضرت عیسى علیه‏السلام وظیفه خود را کامل کردن شریعت موسوى معرفى مى‏کند و از تغییر ماهیت آن به شدت پرهیز مى‏دهد. با توجه به صراحت این مورد، مى‏توان بسیارى از مواردى را که ظهور در مخالفت دارند، به تکمیل و تصحیح شریعت موسوى حمل کرد، نه تغییر ماهوى آن. برخى از این موارد مى‏تواند از سنخ نسخ باشد؛ اما بر فرض تحقق، در امور جزئى بوده است نه کل شریعت. در ادامه مصادیق این‏سخن‏بیشتر روشن مى‏شود.

         موارد متعدد دیگرى نیز مى‏توان یافت که نشان مى‏دهد ایشان احکام شریعت موسوى را تأیید مى‏کنند. در موردى، آن حضرت به صراحت به شاگردان خود و سایر مردم توصیه مى‏کند: به شریعت موسوى کاملاً پایبند باشید؛ اما از نفاق کاتبان و فریسیان بپرهیزید. از ادامه سخنان ایشان، که باز نقدى بر نحوه رفتار علماى یهود است، مى‏توان دریافت که حضرت عیسى علیه‏السلام با شریعت موسوى مخالف نبودند، بلکه با ریاکارى کاهنان و اینکه آنان عالمان بى‏عمل هستند، مخالفت مى‏کردند.

         آن‏گاه عیسى آن جماعت و شاگردان خود را خطاب کرده گفت:

    کاتبان و فریسیان بر کرسى موسى نشسته‏اند؛ پس آنچه به شما گویند نگاه دارید و بجا آورید، لیکن مثل اعمال ایشان مکنید؛ زیرا مى‏گویند و نمى‏کنند... .10

    در فرازى دیگر، ضمن انتقاد از رفتار ریاکارانه کاتبان و فریسیان، بر این نکته تأکید مى‏کنند که آنان در عمل به شریعت گرفتار نوعى ظاهرگرایى شده‏اند و از اصول و روح شریعت غافل شده‏اند. اما نکته مهم‏تر این است که آن حضرت در این عبارت به تصریح بیان مى‏کنند که باید به احکام ظاهرى شریعت عمل کرد و در عین حال، اصول تعالیم شریعت مورد غفلت قرار نگیرد که تأییدى بر شریعت موسوى است.

    واى بر شما اى کاتبان و فریسیان ریاکار که نعناع و ثبت و زیره را عشر مى‏دهید و اعظم احکام شریعت، یعنى عدالت و رحمت و ایمان را ترک کرده‏اید. مى‏بایست آنها را بجا آورده، اینها را نیز ترک نکرده باشید... .11

    در جاى دیگر، به علماى یهود خطاب کردند: شما خود کلیدهاى معرفت را در دست دارید، اما وارد آن نمى‏شوید. این تعبیر نیز مى‏تواند نشانه‏اى از تأیید شریعت موسوى و نفى انحرافات آن باشد.

    واى بر شما اى فقها؛ زیرا کلید معرفت را برداشته‏اید که خود داخل نمى‏شوید و داخل‏شوندگان را هم مانع مى‏شوید.12

    در ماجرایى دیگر، ایشان به فردى که گرفتار بیمارى برص بود، پس از شفا یافتن، دستور داد که به طریق شریعت موسى هدیه شفاى خود را بپردازد. این سخنان نیز تأییدى ضمنى بر شریعت موسوى به شمار مى‏آید.

         و چون او در شهرى از شهرها بود. ناگاه مردى پر از برص آمده، چون عیسى را بدید بر وى درافتاد و از او درخواست کرده، گفت:

    خداوندا اگر خواهى مى‏توانى مرا طاهر سازى! پس او دست آورده، وى را لمس نمود... و هدیه به جهت طهارت خود، به طورى که موسى فرموده است، بگذران تا به جهت ایشان شهادتى شود.13

    در مورد دیگر به شاگردان خود فرمود: «لهذا آنچه خواهید که مردم به شما کنند شما نیز بدیشان همچنان کنید؛ زیرا این است تورات و صحف انبیا.»14

        در این عبارت نیز رعایت این دستور، مستند به تورات و صحف انبیاى الهى شده است که شاهدى است بر آنکه آن حضرت قصد ترک تورات و صحف انبیا را نداشته و عمل به آن را به طور کلى نفى نمى‏کنند.

         در موردى دیگر، آن حضرت به یکى از فقهاى یهود که از ایشان دستورى براى رسیدن به حیات جاودانى مى‏طلبد، دستور مى‏دهند که مطابق آنچه از تورات آموخته است، عمل کند. این مطلب نیز تأیید شریعت تورات است. ناگاه یکى از فقها برخاسته، از روى امتحان به وى گفت:

    اى استاد! چه کنم تا وارث حیات جاودانى گردم؟ به وى گفت: در تورات چه نوشته شده است و چگونه مى‏خوانى؟ جواب داده، گفت: اینکه خداوند خداى خود را به تمام دل و تمام نفس و تمام تواناى و تمام فکر خود محبّت نما و همسایه خود را مثل نفس خود. گفت: نیکو جواب گفتى؛ چنین بکن که خواهى زیست.15

    در موردى، آن حضرت به فردى که طالب نصیحت است، همان نصایحى را بیان کرد که در تورات آمده بود، و آن فرد گفت که از کودکى این تعالیم را انجام مى‏داده است.

    ناگاه شخصى آمده، وى را گفت: اى استاد نیکو! چه عمل نیکو کنم تا حیات جاودانى یابم؟ وى را گفت: از چه سبب مرا نیکو گفتى و حال آنکه کسى نیکو نیست جز خدا، فقط لیکن اگر بخواهى داخل حیات شوى احکام را نگاه دار. بدو گفت: کدام احکام؟ عیسى گفت: قتل مکن، زنا مکن، دزدى مکن، شهادت دروغ مده و پدر و مادر خود را حرمت دار و همسایه‏خود را مثل‏نفس‏خود دوست دار... .16

    از دیگر نکات این است که سیره خود عیسى علیه‏السلام، حواریون و مسیحیان اولیه هم رعایت شریعت موسوى را نشان مى‏دهد. عیسى علیه‏السلام مطابق سنت یهودى، ختنه شدند17 و در دوران حیات بر حفظ شریعت یهود مواظبت مى‏کرد.18 برداشت حواریون و سایر مسیحیان اولیه نیز از دین عیسى علیه‏السلامکاملاً برداشتى موافق با التزام به شریعت موسوى بود. آنان در طول زندگى‏شان یهودى بودند؛ خود را یهودى مى‏دانستند و به مراسم و احکام سنت یهودى ملتزم بودند.19

        بنابراین، از سخنان و رفتار حضرت عیسى علیه‏السلام در نقل‏هاى متعدد اناجیل همنوا به دست مى‏آید که ایشان قصد انکار شریعت موسوى را نداشتند، بلکه بر اصلاحاتى عمدتا عملى و اخلاقى، تأکید داشتند. قرآن کریم نیز ضمن آنکه براى حضرت عیسى کتاب آسمانى جدیدى معرفى مى‏کند،20 بر تأیید تورات از سوى ایشان همراه با پدید آمدن اصلاحاتى در شریعت موسوى در جهت آسان‏ترساختن‏شریعت‏قبلى،تأکیدکرده‏است.21

         مخالفت با تعالیم موسوى

    در مقابل نقل‏هاى فوق، از ظاهر بعضى سخنان و رفتار حضرت عیسى علیه‏السلام در برخى موارد (مانند طلاق، نکاح، قسم، قصاص و احکام روز شنبه) چنین برمى‏آید که ایشان با تعالیم شریعت موسوى مخالفت کرده‏اند. اگر دلالت این‏گونه موارد تمام باشد، آیا مى‏توان مدعى شد که ایشان شریعت قبلى را کاملاً منسوخ دانسته و شریعت جدیدى آورده‏اند؟

    و گفته شده است هر که از زن خود مفارقت جوید، طلاق نامه بدو بدهد؛ لیکن من به شما مى‏گویم هر کس به غیر علّت زنا زن خود را از خود جدا کند باعث زنا کردن او مى‏باشد و هر که زن مطلّقه را نکاح کند زنا کرده باشد.22

    در این مورد مى‏توان به این قید توجه کرد که ایشان از طلاق «به غیر علت زنا» نهى مى‏کنند و این نشان مى‏دهد که ایشان طلاق را فقط در صورت زنا، جایز، و در غیر آن نادرست مى‏دانند؛ اما این سخن که «هر که زن مطلّقه را نکاح کند زنا کرده باشد» با جواز نکاح زن مطلّقه که در شریعت موسوى بود، قابل جمع نیست. البته این در صورتى است که استناد این سخنان را به آن حضرت درست بدانیم که در این فرض نیز مى‏توان این حکم را یک حکم جدید شمرد که آن حضرت به خاطر وجود مصالحى خاص در آن دوره، حکمى جدید وضع کرده‏اند.

         اما آنچه این جمع‏بندى را دشوار مى‏کند این است که در قسمتى دیگر، این مسئله با استدلال آن بیان شده است. این تعلیل نشان مى‏دهد که ایشان، طلاق را در تمام شرایط جایز نمى‏دانند و جواز آن را در دوره حضرت موسى علیه‏السلام ناشى از قابلیت نداشتن مردم آن دوره و مخالف حکم اولى و واقعى آن مى‏شمرند.

    پس فریسیان آمدند تا او را امتحان کنند و گفتند: آیا جایز است مرد زن خود را به هر علّتى طلاق دهد؟ او در جواب ایشان گفت: مگر نخوانده‏اید که خالق در ابتدا ایشان را مرد و زن آفرید و گفت از این جهت مرد پدر و مادر خود را رها کرده، به زن خویش بپیوندد و هر دو یک تن خواهند شد؛ بنابراین، بعد از آن دو نیستند، بلکه یک تن هستند؛ پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد. به وى گفتند: پس از بهر چه موسى امر فرمود که زن را طلاق‏نامه دهند و جدا کنند ایشان را؟ گفت: موسى به سبب سنگدلى شما، شما را اجازت داد که زنان خود را طلاق دهید، لیکن از ابتدا چنین نبود و به شما مى‏گویم هر که زن خود را به غیر علّت زنا طلاق دهد و دیگرى را نکاح کند زانى است و هر که زن مطلّقه را نکاح کند زنا کند.23

    شاگردانش بدو گفتند: اگر حکم شوهر با زن چنین باشد نکاح نکردن بهتر است ایشان را گفت: تمام خلق این کلام را نمى‏پذیرند، مگر به کسانى عطا شده است.24

    این حکم جدید با حکم شریعت موسوى تفاوت دارد و با آن قابل جمع نیست. اگر انتساب این حکم به حضرت عیسى علیه‏السلامدرست باشد، باید گفت که ایشان برخى از احکام شریعت موسوى را تغییر داده‏اند. البته باز این تغییر جزئى است و نشانه اصلاحاتى در شریعت قبلى مى‏باشد. علاوه بر آن، احتمال نادرست بودن انتساب این حکم به ایشان و مجعول بودن آن، ضعیف به نظر نمى‏رسد؛ بخصوص که در پایان این فقره، گویا اساس ازدواج نیز مذموم شمرده شده است.

         قسم خوردن و قصاص نیز از احکامى است که از سوى حضرت عیسى علیه‏السلام نهى شده است.

    باز شنیده‏اید که به اولین گفته شده است که قسم دروغ مخور، بلکه قسم‏هاى خود را به خداوند وفا کن. لیکن من به شما مى‏گویم: هرگز قسم مخورید نه به آسمان؛ زیرا که عرش خداست و نه به زمین؛ زیرا که پاى انداز اوست و نه به اورشلیم؛ زیرا که شهر پادشاه عظیم است و نه به سر خود قسم یاد کن؛ زیرا که مویى را سفید یا سیاه نمى‏توانى کرد، بلکه سخن شما بلى بلى و نى نى باشد؛ زیرا که زیاده بر این از شریر است. شنیده‏اید که گفته شده است: چشمى به چشمى و دندانى به دندانى؟ لیکن من به شما مى‏گویم با شریر مقاومت مکنید، بلکه هر که به رخساره راست تو تپانچه زند، دیگرى را نیز به سوى او بگردان.25

    به نظر مى‏رسد که نهى از این احکام، منافاتى با جواز آن در شریعت موسوى ندارد؛ این احکام را مى‏توان تکمیل احکام قبلى یا تأکید بر نکات اخلاقى آن دانست.

         یکى دیگر از مخالفت‏هاى حضرت عیسى علیه‏السلام با شریعت رایج در آن زمان، مخالفت با برخى از احکام روز شنبه بوده است. چیدن خوشه‏هاى گندم و شفا دادن از اعتراضاتى بود که علماى یهود به عنوان نقض احکام روز شنبه بر حضرت عیسى علیه‏السلامداشتند.

         و واقع شد در سبت دوّم اولین که او از میان کشتزارها مى‏گذشت و شاگردانش خوشه‏ها مى‏چیدند و به کف مالیده مى‏خوردند و بعضى از فریسیان بدیشان گفتند:

    چرا کارى مى‏کنید که کردن آن در سبت جایز نیست؟ عیسى در جواب ایشان گفت: آیا نخوانده‏اید آنچه داود و رفقایش کردند در وقتى که گرسنه بودند که چگونه به خانه خدا درآمده نان تقدّمه را گرفته بخورد و به رفقاى خود نیز داد که خوردن آن جز به کهنه روا نیست؛ پس بدیشان گفت پسر انسان مالک روز سبت نیز هست.26

    و از آنجا رفته به کنیسه ایشان درآمد که ناگاه شخص دست خشکى حاضر بود. پس از وى پرسیده گفتند:

    آیا در روز سبت شفا دادن جایز است یا نه تا ادعایى بر او وارد آورند؟ وى به ایشان گفت: کیست از شما که یک گوسفند داشته باشد و هرگاه آن در روز سبت به حفره افتد او را نخواهد گرفت و بیرون آورد؛ پس چقدر انسان از گوسفند افضل است؟ بنابراین، در سبت‏ها نیکویى کردن رواست.27

    پاسخ حضرت عیسى علیه‏السلام به آنان در مورد چیدن گندم و خوردن آن، این بود که چنین امورى جایز است؛ چنان‏که از حضرت داود علیه‏السلام مشابه آن رخ داده است. در مورد شفا دادن نیز، به آنان جواب داد که چنین کارى جایز است؛ زیرا نیکى کردن در روز شنبه حرام نیست و خود شما در مواردى چنین رفتار مى‏کنید. در موردى دیگر نیز شفا دادن به پیرزنى در روز شنبه با مخالفت کاهنى روبه‏رو شد و عیسى علیه‏السلامپاسخ او را مانند مورد گذشته داد.28

        این‏گونه موارد دلالت بر مخالفت کلى ایشان با شریعت موسوى ندارد، بلکه نشان مى‏دهد که ایشان برداشت‏هاى ناصحیحى را که از شریعت حضرت موسى علیه‏السلام شده بود، اصلاح مى‏کنند یا در برخى موارد، احکام جدیدى را بیان مى‏نمایند.

         از دیگر فرازهایى که مى‏تواند نشانه‏اى بر انکار شریعت موسوى از سوى حضرت عیسى تلقّى شود، فقره زیر است:

    پس به وى گفتند: از چه سبب شاگردان یحیى روزه بسیار مى‏دارند و نماز مى‏خوانند و همچنین شاگردان فریسیان نیز، لیکن شاگردان تو اکل و شرب مى‏کنند؟ بدیشان گفت: آیا مى‏توانید پسران خانه عروسى را مادامى که داماد با ایشان است روزه‏دار سازید، بلکه ایامى مى‏آید که داماد از ایشان گرفته شود، آن‏گاه در آن روزها روزه خواهند داشت.29

    این تعابیر نیز تفاوت اساسى بین دو شریعت را نمى‏رساند. این فقره در مقام بیان نفى دایمى حکم روزه نیست، بلکه مى‏گوید در شرایط فعلى، شاگردان ایشان، روزه نمى‏گیرند؛ اما بعد از رفتن داماد از میان آنان، که گویا کنایه از رفتن خود ایشان است، روزه خواهند گرفت. این تعابیر نشان مى‏دهد که حکم روزه بعد آن حضرت ادامه دارد.

         بنابراین، تاکنون با سخنانى که شریعت موسوى را به طور کامل نفى کند و شریعتى جدید که بر مبانى غیر از شریعت موسوى مبتنى باشد، روبه‏رو نشدیم؛ اما تعبیر دیگرى در سخنان منسوب به مسیح علیه‏السلام یافت مى‏شود که مى‏توان از آن این‏گونه فهمید که عمل به تورات تا زمان پیش از آمدن مسیح بوده است و بعد از آن باید به ملکوت خدا بشارت داده شود.

         «تورات و انبیا تا به یحیى بود و از آن وقت بشارت به ملکوت خدا داده مى‏شود و هر کس به جدّ و جهد داخل آن مى‏گردد.»30 این سخنان را مى‏توان شاهدى بر این شمرد که دوره شریعت موسوى با آمدن حضرت عیسى علیه‏السلام به پایان آمده است. اما عجیب این است که درست به دنبال این سخنان آمده است: «لیکن آسان‏تر است که آسمان و زمین زایل شود از آنکه یک نقطه از تورات ساقط گردد.»31 برخلاف فراز قبلى، این عبارت صریح در التزام به تورات و تأکید بر حفظ آن است. بنابراین، نمى‏تواند مقصود از عبارت اولى، پایان یافتن دوره عمل به تورات باشد. احتمالاً فراز اولى از تحریفاتى است که در این عبارت ایجاد شده است و یا مقصود از آن، شریعت جدید ایشان است که تفاوت‏هایى با شریعت موسوى دارد؛ اما ماهیت مغایر با آن ندارد.

         بنابراین، نمى‏توان از موارد مزبور نفى کامل شریعت موسوى را نتیجه گرفت. موارد فوق، یا تأکید بر امور اخلاقى است یا بر فرض صحت استناد آنها، نسخ برخى احکام و تشریع احکامى جدید است که البته با توجه به جزئى بودن این موارد، این کار به معناى جایگزینى یک شریعت با مبانى جدید نیست، بلکه اصلاحاتى را در شریعت قبلى نشان مى‏دهد که اگر بتوان آن را شریعت جدید دانست، پایه‏هاى آن، همان شریعت قبلى است.

    دیدگاه دوم: شریعت ایمان

    پولس اولین شخصى بود که در مسیحیت صراحتا به شریعت حمله‏ور شد و آن را منسوخ اعلام کرد. دیدگاه او با دیدگاه سایر حواریون متفاوت و متمایز بود.32 چنان‏که گفته شد، مسیحیان اولیه و حواریون، ایمان به عیسى علیه‏السلام را با التزام به شریعت موسوى مخالف نمى‏دانستند، تنها امتیاز آنان این بود که معتقد بودند عیسى علیه‏السلامهمان موعودى است که در کتب انبیاى بنى‏اسرائیل به ظهور او بشارت داده شده است.33 اما با این ادعاهاى جدید پولس، اختلاف میان او و سایر مسیحیان بخصوص حواریون شدت یافت.34 این اختلافات در آغاز در مورد برخى از احکام شریعت مانند لزوم ختنه بود که حواریون ـ مطابق تعالیم شریعت موسوى ـ بر رعایت آن تأکید داشتند؛ اما پولس آن را الزامى نمى‏دانست؛ ولى به مرور، این اختلافات منجر به پدید آمدن دیدگاه جدیدى در اندیشه پولس شد که الهیات و شریعتى کاملاً متمایز را به وجود آورد.

    اما چون پطرس‏به‏انطاکیه آمد، او را روبه‏رو مخالفت نمودم؛ زیرا که مستوجب ملامت بود... پیش روى همه پطرس را گفتم ... چون است که امت‏ها را مجبور مى‏سازى که به طریق یهود رفتار کنند.35

         شریعت از دیدگاه پولس

    ادعاى جدید پولس در مورد شریعت مبتنى بر الهیات خاص اوست و به مباحثى مانند ایمان، فداء و نجات گره خورده است. پولس شریعت را براى دوره قبل از آمدن مسیح مى‏دانست که با فدا شدن عیسى مسیح، دوره کارآمدى شریعت (اعمال) به پایان رسیده است. مؤمنان (یهودى و غیریهودى) مى‏توانند از طریق ایمان به مسیح به عدالت برسند و نجات یابند. ظاهرگرایى و ریاکارى کاهنان یهود از یک‏سو،36 و نگاه قومیتى در مسئله دین‏دارى و انحصارى دانستن استفاده از فیض هدایت مسیح توسط یهودیان37 و سخت‏گیرى آنان در عمل به احکام و ظواهر شریعت (از جمله ختنه) از سوى دیگر، باعث شد که پولس بتواند با طرح آیینى که در آن شریعت (اعمال) نفى مى‏شد، بسیارى از مردم بخصوص غیریهودیان را به سوى خود جذب کند. پولس مدعى بود که بشارت غیریهودیان به او سپرده شده است.

    بلکه به خلاف آن چون دیدند که بشارت نامختونان به من سپرده شد، چنان‏که بشارت مختونان به پطرس؛ زیرا او که براى رسالت مختونان در پطرس عمل کرد، در من هم براى امت‏ها عمل کرد.38

    یکى از عوامل گسترش و ماندگارى اندیشه پولس، همین گستردگى حوزه تبلیغى اوست. در این مرحله است که پولس نقش تاریخى خود را ایفا مى‏نماید و شریعت موسوى را منسوخ اعلام مى‏کند و مدعى مى‏شود که در عهد جدید، ایمان به مرگ فدیه‏وار عیسى مسیح علیه‏السلام به عنوان پسر خدا، انسان را از اسارت گناهان رها کرده و به نجات مى‏رساند.

         «مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد؛ چون که در راه ما لعنت شد. چنان‏که مکتوب است، ملعون است هر که بر دار آویخته شود.»39

        بنابر الهیات پولسى، عمل مسیح به حساب انسان گذاشته مى‏شود و او به فیض مجانى خدا از طریق کفاره مسیح عادل شمرده مى‏شود.

    و به فیض او مجّانا عادل شمرده مى‏شوند به وساطت آن فدیه که در عیسى مسیح است که خدا او را از قبل معین کرد تا کفّاره باشد به واسطه ایمان، به وسیله خون او تا آنکه عدالت خود را ظاهر سازد به سبب فرو گذاشتن خطایاى سابق در حین تحمّل خدا براى اظهار عدالت خود در زمان حاضر تا او عادل شود و عادل شمارد هر کسى را که به عیسى ایمان آورد.40

    توجیه او این بود که همچنان‏که به گناه آدم بسیارى مردند، و روح انسان‏ها اسیر گناه شد، با فدیه و مرگ مسیح، بسیارى زنده و از اسارت گناه آزاد شدند. به عبارت دیگر، همچنان که نافرمانى یک نفر به حساب همه گذاشته شد، اطاعت یک نفر به حساب همه گذاشته شد.

    زیرا اگر به خطاى یک شخص بسیارى مردند، چقدر زیاده فیض خدا و آن بخششى که به فیض یک انسان یعنى عیسى مسیح است براى بسیارى افزون گردید... پس همچنان‏که به یک خطا حکم شد بر جمیع مردمان براى قصاص، همچنین به یک عمل صالح بخشش شد بر جمیع مردمان براى عدالت حیات؛ زیرا به همین قسمى که از نافرمانى یک شخص بسیارى گناهکار شدند، همچنین نیز به اطاعت یک‏شخص‏بسیارى‏عادل‏خواهندگردید.41

    او مدعى شد که ابراهیم علیه‏السلام که پدر امت‏ها شمرده مى‏شود، بر اساس عمل عادل شمرده نشد، بلکه بر اساس ایمان عادل شمرده شد. بنابراین، نقل عدالت به ابراهیم در زمانى داده شده که هنوز نامختون بود.

    پس آیا این خوشحالى بر اهل ختنه گفته شد یا براى نامختونان نیز؛ زیرا مى‏گوییم ایمان ابراهیم به عدالت محسوب گشت، پس در چه حالت محسوب شد؛ وقتى که او در ختنه بود یا در نامختونى؟ در ختنه نى، بلکه در نامختونى و علامت ختنه را یافت تا مهر باشد بر آن عدالت ایمانى که در نامختونى داشت تا او همه نامختونان را که ایمان آورند پدر باشد تا عدالت براى ایشان هم محسوب شود و پدر اهل ختنه نیز یعنى آنانى را که نه فقط مختونند، بلکه سالک هم مى‏باشند بر آثار ایمانى که پدر ما ابراهیم در نامختونى داشت.42

    با این تبیین جدید، او مدعى شد که نه تنها ایمان به مسیح براى رسیدن به عدالت که شرط رسیدن به سعادت و نجات است، ضرورى است؛ بلکه نجات با شریعت حاصل نمى‏شود. به عبارت دیگر، او به تأکید بر نقش ایمان در سعادت اکتفا نکرد، بلکه نقش اعمال را در سعادت به صراحت نفى کرد.

    اما چون که یافتیم که هیچ‏کس از اعمال شریعت عادل شمرده نمى‏شود، بلکه به ایمان به عیسى مسیح ما هم به مسیح عیسى ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح و نه از اعمال شریعت عادل شمرده شویم؛ زیرا که از اعمال شریعت هیچ بشرى عادل شمرده نخواهد شد.43

    او معتقد بود که اگر عدالت به اعمال شریعت حاصل مى‏شود، مرگ مسیح عبث بود. «فیض خدا را باطل نمى‏سازم؛ زیرا اگر عدالت به شریعت مى‏بود هر آینه مسیح عبث مرد.»44

        او در واقع، با این اندیشه خود، شریعت جدیدى پدید آورد که آن را شریعت ایمان نام نهاد، در مقابلِ شریعت اعمال. شریعت موسوى بنابر این ادعا، شریعت اعمال بود و شریعت عیسوى شریعت ایمان است که نجات در آن به توسط اعمال حاصل نمى‏شود، بلکه به واسطه ایمان میسر مى‏گردد.

    به کدام شریعت؟ آیا به شریعت اعمال؟ نى بلکه به شریعت ایمان؛ زیرا یقین مى‏دانم که انسان بدون اعمال شریعت محض ایمان عادل شمرده مى‏شود. آیا او خداى یهود است فقط مگر خداى امت‏ها هم نیست؟ البته خداى امت‏ها نیز است؛ زیرا واحد است خدایى که اهل ختنه را از ایمان و نامختونان را به ایمان عادل خواهد شمرد. پس آیا شریعت را به ایمان باطل مى‏سازیم؟ حاشا، بلکه شریعت را استوار مى‏داریم.45

    این الهیات که سختى انجام اعمال را از دوش مردم برمى‏داشت و محدودیت خاصى نداشت، مورد اقبال بسیارى قرار گرفت. علماى مسیحى پس از پولس اندیشه‏هاى او را در مورد شریعت نظام‏مند کردند. در این نظام برگرفته از اندیشه‏هاى پولس، ایمان به مرگ فدیه‏وار مسیح آثار مهمى دارد که نجات از اسارت گناه، عادل شمردگى و مقدس شدن از آن جمله است.

    وضیعت حاصل از ایمان و رهایى از اسارت گناه

    علماى مسیحى پس از پولس، تلاش زیادى براى نظام‏مند کردن و تحلیل اندیشه‏هاى او انجام دادند؛ از جمله آنکه سعى کردند، تأثیر ایمان بر انسان را صورتى منطقى و قابل قبول بدهند. بر پایه این تحلیل‏ها، پس از مرگ فدیه‏وار مسیح به جاى انسان، و ایمان فرد به مسیح و فدیه او، تحولات بزرگى در زندگى او رخ مى‏دهد که مهم‏ترین آنها عبارتند از:

         1. آزادى از قید گناه و دورى از بى‏بندوبارى

    بنابر الهیات پولسى، انسان‏ها در نتیجه گناه ذاتى، در اسارت گناه بودند و توان مقابله با آن را نداشتند؛ اما بعد از مرگ فدیه‏اى حضرت عیسى، ایمان‏داران به او، از تسلط شیطان و گناه و قدرت آن آزاد مى‏شوند.

    زیرا این را مى‏دانیم که انسانیت کهنه ما با او مصلوب شد تا جسد گناه معدوم گشته دیگر گناه را بندگى نکنیم... پس هرگاه با مسیح مردیم یقین مى‏دانیم که با او زیست هم خواهیم کرد.46

    اما شکر خدا را که هرچند غلامان گناه مى‏بودید، لیکن الآن ... از گناه آزاد شده غلامان عدالت گشته‏اید... زیرا همچنان‏که اعضاى خود را به بندگى نجاست و گناه براى گناه سپردید همچنین الآن نیز اعضاى خود را به بندگى عدالت براى قدّوسیت بسپارید.47

        2. عادل‏شمردگى

    بنابراین، الهیات، با به ارث رسیدن گناه آدم به فرزندانش، انسان‏ها از خدا بیگانه شده و تحت سلطه قدرت‏هاى شیطانى قرار گرفتند. عادل شمردن، در این دیدگاه، حکمى است که از سوى خداوند به عنوان آشتى و پذیرش انسان صادر مى‏شود. این حکم، اثر فدیه شدن عیسى مسیح، به جاى گناه انسان است.

         به واسطه این کار مسیح، تمام گناهان انسان بخشیده مى‏شود و خداوند انسان‏ها را به عنوان افرادى عادل در برابر خود مى‏پذیرد. قصاص شریعت از او برداشته مى‏شود و خداوند از او راضى مى‏شود؛ به گونه‏اى که گویا او گناهى نکرده است. بنابراین، در نتیجه فدیه مسیح، حکم خداوند در مورد انسان گناهکار به سبب نسبت جدید او با مسیح، تغییر مى‏کند و او به جاى آنکه به او محکوم شود، عادل شمرده مى‏شود. بنابراین، عادل شمردن، تصریح خدا به تبرئه گناه کسى است که گناه کرده است، فقط به جهت ایمان او به مسیح.48

         3. مقدس شدن

    مراد از مقدس شدن اخلاقى «اثر نعمت مجانى الهى است که با آن تمام قواى ما به شکل الهى درمى‏آید و قدرت ما افزون مى‏گردد تا ما اندک اندک از گناه مى‏میریم و به نیکى زنده مى‏شویم.»49

        بنابراین، دیدگاه تفاوت عادل شمردن و مقدس شدن در این است که عادل شمردن عملى شرعى است که خدا به عنوان قاضى انجام مى‏دهد و حکم مى‏کند که حقش از سوى انسان گنهکار ادا شده است؛ اما مقدس شدن ثمره دیگرى از ایمان است که به موجب آن در روح انسان خطاکار تغییراتى ایجاد مى‏شود.50

        از دیدگاه پولس، که دیدگاه غالب در اندیشه مسیحیان معاصر نیز مى‏باشد، پس از آنکه انسان به واسطه فدیه مسیح، از اسارت و لعنت گناه، خارج شد و به واسطه حکم الهى، عادل شمرده شد، روح او به گونه‏اى تغییر مى‏کند که انجام کارهاى خوب براى او آسان است؛ زیرا دیگر در اسارت گناهان نیست. به راحتى مى‏تواند گناه را ترک گفته و به اطاعت خداوند روى آورد؛ زیرا او دیگر نه اسیر گناه، بلکه غلام خدا خواهد شد.

    پس گناه در جسم فانى شما حکمرانى نکند تا هوس‏هاى آن را اطاعت نمایید.51

    اما الحال چون که از گناه آزاد شده و غلامان خدا گشته‏اید ثمر خود را براى قدّوسیت مى‏آورید که عاقبت آن حیات جاودانى است.52

    بنابراین، دیدگاه، با ایمان آوردن، تحولات روحى در علایق فرد ایجاد مى‏شود که از آن به مقدس شدن یاد مى‏شود.

    شریعت جدید

    با آنکه سخنان پولس نفى هرگونه شریعت اعمال را مى‏رساند، اما خود او و مسیحیان پس از او متوجه شدند که یک دین بدون داشتن اعمال و تنها با تکیه بر برخى اعتقادات، نمى‏تواند هویت اجتماعى خود را حفظ کند. به همین دلیل، از همان دوره، سخن از جایگزین شدن اعمالى جدید به جاى شریعت‏هاى گذشته به میان آمد.

         البته اعمال شریعت جدید، حداقلى بود و اساس آن ایمان بود که اهمیت آن در سخنان پولس با تأکید تمام، بیان شده است. در این شریعت جدید که به مرور پدید آمد، از میان دستورات فقهى و اخلاقى، تنها بر دستورات اخلاقى مانند مهرورزى، انفاق و مانند آن تأکید شد. به همین دلیل، مى‏توان شریعت جدید را شریعتى صرفا اخلاقى دانست. البته باید توجه داشت که مراد از اخلاقى بودن این شریعت بدین معناست که ریشه احکام آن، اخلاقى است و حلال و حرام‏هاى غیراخلاقى در آن نیست. بنابراین، نباید اخلاقى بودن را به معناى استحباب و عدم الزام شمرد؛ زیرا دستورات اخلاقى شریعت جدید نیز داراى نوعى الزام براى مسیحیان است و به معناى امر استحبابى نمى‏باشد.

         علاوه بر احکام اخلاقى، به مرور، مراسم‏هایى نیز به عنوان مراسم‏هاى رسمى مسیحیت پذیرفته شد؛ مانند مراسم عشاى ربانى، تعمید، تدهین و... که اضافه شدن این‏گونه اعمال نیز در ایجاد دین متمایز مورد نیاز بود. به مرور، نیاز به مدیریت و رهبرى جامعه مسیحى، موجب ایجاد شوراهاى کلیسایى و مقام رهبرى در جامعه مسیحى شد و مقام‏هایى مانند پاپ، اسقف و ... پدید آمد. نیازمندى به پشتوانه اجرایى دینى باعث شد که دستورات آنان با شرایط خاص، از احکام دینى و الزام‏آور شمرده شود. به همین دلیل، اکنون پاپ (در کلیساى کاتولیک) در منصب پاپى خود، شوراهاى کلیساى و اسقف‏ها با شرایط خاص، حق قانون‏گذارى و جعل احکام شرعى دارند.53

    طبیعت مبناى شریعت ایمان

    در این شریعت حداقلى، این سؤال مطرح شد که افراد در مواردى در شناخت حکم اخلاقى نیز دچار تردید مى‏شوند. در این‏گونه موارد که حکم خاصى براى آن در منابع مقدس نیامده است، چه باید کرد. پولس مى‏گوید: در این‏گونه موارد هر کس باید به حکمى که مقتضاى طبیعت انسان است، مراجعه کند، بلکه مى‏توان گفت که تعالیم حضرت عیسى و شاگردان ایشان نیز ریشه در امور طبیعى و فطرى دارند.

    زیرا هرگاه امت‏هایى که شریعت ندارند کارهاى شریعت را به طبیعت بجا آرند، اینان هرچند شریعت ندارند براى خود شریعت هستند؛ چون که از ایشان ظاهر مى‏شود که عمل شریعت بر دل ایشان مکتوب است و ضمیر ایشان نیز گواهى مى‏دهد و افکار ایشان با یکدیگر یا مذمّت مى‏کنند یا عذر مى‏آورند در روزى که خدا رازهاى مردم را داورى خواهد نمود به وساطت عیسى مسیح بر حسب بشارت من.54

    رابطه شریعت جدید با عمل

    توجه داریم که مسیحیان شریعت قدیم را نفى مى‏کنند، اما رعایت شریعت جدید را ـ با اختلافاتى ـ مورد تأکید قرار داده و عمل صالح را ثمره ایمان مى‏دانند. البته نفى شریعت قدیم، در واقع، نفى بخشى از آن است؛ یعنى احکام مربوط به حلال و حرام‏ها و تکالیف غیر اخلاقى؛ اما احکام ده‏گانه عهد عتیق (به استثناى احترام و اعمال روز شنبه) مورد احترام آنان است؛ زیرا چنان‏که گفته شد، اساسا شریعت جدید، شریعت اخلاقى است که مبناى اخلاق در آن نیز مبادى فطرى و طبیعى است که در همه جوامع تقریبا مورد پذیرش است.

         امروزه هیچ کدام از سه فرقه مهم مسیحى به شریعت یهود عمل نمى‏کنند ـ بجز بخش‏هایى از آن، که در شریعت جدید نیز به رسمیت شناخته شده است ـ و معتقدند که مرگ مسیح به شریعت موسوى پایان داد. اما از نگاهى دیگر، میان فرقه پروتستان و کاتولیک اختلاف روى داده است. نزد کاتولیک‏ها سعادت ابدى با دو شرط، یکى فیض خدا و دیگرى اعمال صالح حاصل مى‏شود؛ برخى از گناهان بنابر دیدگاه کاتولیک‏ها، مرگ‏آورند و موجب از دست رفتن فیض نجات مى‏شوند؛ اما از نگاه پروتستان‏ها، نجات تنها باایمان‏حاصل‏مى‏شود و نقش‏عمل‏صالح ارتقاى درجه فرد مؤمن است. کاتولیک‏ها معتقدند که شخص گنهکار در صورتى که بدون توبه از دنیا برود، در برزخ عذاب خواهد شد؛ اما پروتستان‏ها بر این باوردند که فرد ایمان‏دار، در مورد گناهان خود دادرسى نخواهد شد؛ زیرا براى گناهان خود در شخص‏مسیح‏ودر صلیب او دادرسى شده است.55

        به هر حال، على‏رغم اختلافات میان فرق مسیحیت، رعایت شریعت جدید (و انجام عمل صالح) در عادل شمردگى یا مقدس شدن یا ارتقاى درجه مؤر است و همه این فرق از پیروان خود مى‏خواهند که از تعالیم اخلاقى کلیسا پیروى کنند. به نظر مى‏رسد پررنگ شدن دوباره نقش عمل در سعادت انسان‏ها در تاریخ مسیحیت، عقب‏نشینى از تأکید افراطى پولس بر نقش ایمان و نفى شریعت اعمال است.

    شریعت در دوره‏هاى بعد

    بعد از حضرت عیسى علیه‏السلام در میان جامعه مسیحى میان پیروان دو دیدگاه یادشده اختلاف به وجود آمد. از نقل‏هاى کتاب مقدس پیداست که در آن دوره اختلافات بسیارى در جامعه مسیحى وجود داشته است.

    تعجب مى‏کنم که بدین زودى از آن کس که شما را به فیض مسیح خوانده است برمى‏گردید به سوى انجیلى دیگر که انجیل دیگر نیست، لکن بعضى هستند که شما را مضطرب مى‏سازند و مى‏خواهند انجیل مسیح را تبدیل نمایند.56

    در دوره‏هاى بعد نیز اختلافاتى وجود داشت. گروهى از مسیحیان که به فرقه «ابیّون» شهرت داشتند و آنان را یهودى ـ مسیحیان اولیه مى‏خواندند، بر حفظ شریعت حضرت موسى علیه‏السلام تأکید داشتند. آنان عهد عتیق را تماما قبول داشته و عهد جدید را مردود مى‏دانستند. در عوض، به انجیلى به نام «انجیل عبرانیان» اعتقاد داشتند؛ بر عمل ختان مواظبت مى‏کردند؛ روز هفتم از ایام هفته را شنبه مى‏دانستند (نه یکشنبه) و در مراسم عشاى ربانى فقط از آب استفاده مى‏کردند نه شراب، و معتقد بودند که لازم است ایمان مسیحى با شریعت موسوى اقتران یابد.57 اما به تدریج‏وبه‏ویژه‏پس‏از تصویب الهیات پولسى در شوراى نیقیه،الهیات‏پولسى‏اندیشه‏رایج‏وغالب‏جامعه‏مسیحى شد.

    نقدهایى بر شریعت پولسى

    مى‏دانیم که دیدگاه اسلام با الهیات پولسى تعارض و تباین مبنایى دارد. در دیدگاه اسلام، حضرت عیسى علیه‏السلام، پسر خدا نیست و جایگاه الوهیتى ندارد، بلکه یکى از پیامبران برگزیده خداوند متعال است. ترک اولاى حضرت آدم علیه‏السلام موجب قطع رابطه انسان و خدا نشده و این امر به عنوان یک گناه در نسل و فرزندان او به ارث گذاشته نشده است. در نتیجه، بحث گناه ذاتى در اسلام مطرح نیست تا حضرت عیسى علیه‏السلام به عنوان فدیه آن شناخته شود.

         از دیدگاه اسلام، انسان با فطرت توحیدى به دنیا مى‏آید،58 هرچند بعد از بلوغ، گناهان اختیارى مى‏تواند او را از رحمت خدا دور سازد. پیامبران الهى راهبران اندیشه و مربیان عمل انسان‏ها به سوى سعادت هستند. محتواى پیام آنان دین الهى است. دین و شریعت برنامه‏اى است که اصلاح اندیشه و رفتار انسان را در دنیا و تأمین سعادت اخروى او را بر عهده دارد. در این دیدگاه، به خاطر پیچیده بودن نظام عالم و روابط آن، ناتوان بودن عقل و تجربه انسان در شناخت دقیق برنامه سعادت، و وجود موانعى مانند هواهاى نفسانى و دشمنى شیطان، انسان هیچ‏گاه از شریعت بى‏نیاز نیست.

         شریعت در این نگاه، مراتبى دارد. مراتبى از آن، مانند واجبات و محرمات، حافظ حداقل‏هاى اهداف شریعت است و برخى از مراتب آن، مانند رعایت مستحبات، ترک مکروهات، مراقبت‏ها و نجواهاى عارفانه، انسان را فانى در رضایت و خواست الهى مى‏سازد. در چنین مراتبى، رعایت شریعت از سرترس از جهنم و شوق نعمت‏هاى بهشت نیست، بلکه از سر عشق و معرفت است.59 اما نمى‏توان کسانى را به این درجات نرسیده‏اند، رها کرد تا در پرتگاه‏هاى گناه و اشتباه سقوط کنند. به همین دلیل، تشویق‏هایى مانند بیان نعمت‏هاى بهشتى و بیم‏دادن از عذاب جهنم و حتى تنبیه‏هایى براى کسانى که مرتکب برخى از گناهان مى‏شوند، لازم و منطقى است.

         جدا از نقدهاى مبنایى اسلام بر الهیات پولسى، مى‏توان برخى از مبانى یا تعالیم این الهیات را با کمک منابع خود مسیحیت یا با نگاه برون‏دینى و با استفاده از منطق بین‏الاذهانى مورد نقد قرار داد. ابعاد مختلف دیدگاه پولس مانند مبانى، اعتبار تاریخى، اصول و خودآموزه شریعت را مى‏توان با این دو شیوه مورد نقد قرار داد که در این مجال به چند مطلب اشاره مى‏کنیم.

         مخالفت دیدگاه پولس با دیدگاه حضرت عیسى علیه‏السلام و حواریون

    چنان‏که در تبیین دیدگاه اول گفته شد، سخنان و سیره حضرت عیسى علیه‏السلام و حواریون بر تأیید و اصلاح شریعت موسوى تأکید داشته و مخالف دیدگاه پولس است. اگر در مقام تعارض بخواهیم یکى از این دو دیدگاه را بپذیریم، قطعا سنت حضرت عیسى علیه‏السلام و حواریون شایسته پیروى است. ادعاى این مطلب که حضرت عیسى مأمور بوده است همانند یک انسان زندگى کند و از شریعت پیروى کند و وظیفه پولس روشن ساختن بعد الهى ایشان و ارائه شریعت جدید بوده است، علاوه بر مخالفت با دیدگاه حواریون، ادعایى است که تنها بر آموزه‏هاى پولسى مبتنى است و در مقام تعارض و نقد، صرف ادعا بوده و قابل استناد نیست.

         رابطه خدا با انسان

    الهیات پولسى، خداوند متعال را به گونه‏اى معرفى مى‏کند که به خاطر گناه یک فرد، رابطه خود را تمام انسان‏ها قطع مى‏کند و آنان را به خودشان واگذار مى‏کند. براى برطرف شدن این کدورت نیز به توبه و درخواست بندگان راضى نمى‏شود، بلکه رفع این اهانت (گناه اولیه) را در صورتى مى‏پذیرد که کسى در حد خود او، جبران آن باشد و به صلیب برود. چنین صفاتى با رحمت و محبت خداوند به بندگانش و دورى او از ظلم (گناه یک فرد را به حساب همه گذاشتن) سازگار نیست.

         ممکن است که گفته شود رابطه گناه انسان با طرد او از درگاه خداوند، رابطه تکوینى است نه اعتبارى که خداوند بتواند از آن بگذرد. اما عجیب آن است که رابطه‏اى که در الهیات پولسى بین گناه و انسان تصویر مى‏شود، رابطه‏اى قراردادى است نه تکوینى. مثلاً، در بحث عادل شمردگى ـ چنان‏که در متن ملاحظه کردید ـ این الهیات معتقد است که عادل شمردن، حکمى است که از سوى خداوند به عنوان آشتى و پذیرش انسان صادر مى‏شود. حکم خداوند در مورد انسان گناهکار به سبب فدیه مسیح، تغییر مى‏کند و انسان به جاى آنکه محکوم باشد، عادل شمرده مى‏شود. بنابراین، عادل شمردن، تصریح خدا به تبرئه گناه کسى است که گناه کرده است، فقط به سبب ایمان او به مسیح.60

        به همین دلیل، خود آنان تصریح کرده‏اند که عادل‏شمردگى بدین معنا نیست که خطاکار، از هر گناهى برى‏ء است؛ زیرا این خلاف واقع است، بلکه بدین معناست که شریعت بعد از آن بر او حکم نخواهد کرد؛ زیرا شریعت حق خود را از غیر او به کمال دریافت کرده است61 و صحیح نیست که حق خود را دوبار دریافت کند.62 اساس نجات خطاکار از حکم شریعت ـ بنابر آنچه گذشت ـ کارى به سبب نفس خطاکار یا عمل او نیست، بلکه عادل شمردن نتیجه کار مسیح است که داورى را به جاى مؤمن تحمل کرد.63

        از این عبارات به دست مى‏آید که این رابطه کاملاً اعتبارى است نه تکوینى؛ بنابراین، به نظر مى‏رسد خداوندى که در الهیات پولسى معرفى مى‏شود، خداوندى نیست که عادل، رحیم و رحمان باشد.

         ناتوانى ایمان در تحول کامل انسان

    اشکال دیگر بر این دیدگاه این ادعا است که با عادل شمردن، تغییرات اساسى در وجود انسان رخ مى‏دهد. تمام الهیات پولسى بر این محور دور مى‏زند که رابطه انسان و خدا قطع شده بود و با مرگ و به صلیب رفتن عیسى، این رابطه برقرار شد. این مهم‏ترین حادثه تاریخ مسیحیت است. بنابراین، باید براى آن اثرى مهم باشد. به همین دلیل، پولس مدعى است که با این کار تغییر اساسى در وجود انسان ایجاد مى‏شود، به حدى که انسان دیگر نیازمند شریعت نیست.

    پس گناه در جسم فانى شما حکمرانى نکند تا هوس‏هاى آن را اطاعت نمایید.64 زیرا گناه بر شما سلطنت نخواهد کرد؛ چون که زیر شریعت نیستید، بلکه زیر فیض.65

    به همین دلیل، او نه تنها عمل به شریعت را در تحقق رستگارى ضرورى نمى‏داند، بلکه عمل به شریعت را در عهد جدید، یعنى پس از فدا شدن مسیح مانع رستگارى مى‏داند.

    اینک من پولس به شما مى‏گویم که اگر مختون شوید، مسیح براى شما هیچ نفعى ندارد. بلى، باز به هر کس که مختون شود، شهادت مى‏دهم که مدیون است که تمام شریعت را بجا آورد. همه شما که از شریعت عادل شوید، از مسیح باطل و از فیض ساقط گشته‏اید؛ زیرا اگر اهل شریعت وارث باشند، ایمان عاطل است و وعده باطل؛ زیرا که شریعت باعث غضب است؛ زیرا جایى که شریعت نیست، تجاوز هم نیست.66

    اما متأسفانه در عمل چنین اتفاقى نیفتاد. فرد مسیحى همچنان گناه مى‏کرد و در عمل روشن شد که تأثیر محسوسى بعد از ایمان با قبل آن در فرد ایجاد نشده است. به همین دلیل، به این بحث پرداختند که آیا با ایمان آوردن، امیال و هواهاى نفسانى قدیم باقى مى‏ماند یا خیر؟ کاتولیک پاپى معتقد است: بعد از حیات جدید که با تعمید حاصل مى‏شود، چیزى از طبیعت خطا در وجود انسان باقى نمى‏ماند. مشکل این بیان این است که واقعیت خارجى خلاف آن است و مسیحیان همچنان مرتکب گناهان مى‏شوند. اما به نظر انجیلى‏ها امیال متضاده هنوز موجود است و با عمل تقدیس باید آنها را پاک کرد.67

        به همین دلیل، این مسئله مطرح شد که عادل‏شمردگى تنها با ایمان نیست، بلکه عمل هم باید همراه آن باشد (بنابر دیدگاه کاتولیک پاپى) و یا عادل‏شمردگى به ایمان است؛ اما تقدس به عمل است (کاتولیک انجیلى).68 حتى برخى از اندیشمندان مسیحى معتقد شدند که تقدس کامل هرگز در این دنیا ممکن نیست؛ زیرا انسان اختیار دارد و نمى‏تواند به طور کامل اعمال و روحیات خود را مقدس سازد. اعتقاد به تقدس کامل توانى بیش از طاقت را براى اراده بشرى تصور مى‏کند که با آن مى‏تواند همواره قداست را انتخاب کند و در مواجهه‏هاى مختلف، هیچ‏گاه از وضعیت اطراف خود متأثر نشود. حتى اگر به برجستگان در تقوا در تاریخ مسیحیت در تمام قرن‏ها نگاه کنیم، مى‏بینیم که در آنان علامات نقص و اعتراف به آن وجود داشته است.69

        به هر حال، تأکید بر نقش عمل، در واقع، عقب‏نشینى از آن ادعاى مهم و اساسى الهیات پولس است. چنان‏که گفته شد، نقش ایمان در تغییر روحیه و وجود انسان محور تمام الهیات پولسى است. در اثر این ایمان، گناه ذاتى انسان بخشیده مى‏شود و انسان از اسارت گناه خارج مى‏گردد و فرزندخوانده خداوند مى‏شود. اگر اعتراف کرده‏اند که ایمان عملاً چنین کارآیى ندارد و همچنان امیال و خواهش‏هاى نفسانى گذشته وجود دارد و باید بر عمل صالح تأکید شود، به دیدگاهى مخالف دیدگاه پولس رسیده‏اند. به نظر مى‏رسد الهى‏دانان مسیحیت پولسى عملاً به خلاف ادعاى پولس در نقش محورى ایمان در تحول درونى او رسیدند.

         بنابراین، به نظر مى‏رسد ضرورت شریعت امرى است که نمى‏توان از آن غافل شد و پذیرش آن با ادعاى تحول اساسى در انسان از طریق ایمان صرف سازگار نیست. حتى خود پولس هم نمى‏توانست به نفى کامل شریعت پایبند شود. به همین دلیل، به نظر مى‏رسد اگرچه لحن سخنان او در نفى شریعت، در بسیارى از موارد، نفى مطلق شریعت است، اما گویا در نهایت به این نیتجه مى‏رسد که چنین امرى ممکن نیست و بدین‏روى، به جاى شریعت گذشته، شریعت جدیدى را مطرح کرد که حداقلى بود و بر امور اخلاقى تکیه داشت.

         مشخص نبودن معیار قضایاى اخلاقى

    اشکال شریعت اخلاقى جدید این است که براى آن، قانون و معیار روشن بیان نشد و شناخت خوب و بد اخلاقى به طبیعت خود انسان واگذار گردید.70

        مطمئنا این معیار عملاً کارآمد نیست؛ زیرا اولاً، انسان‏ها توان تشخیص خوب و بد را در بسیارى از امور ندارند. ثانیا، انسان‏ها به خاطر داشتن هوا و هوس‏ها و تأثیرپذیرى از عوامل مختلف محیطى و غیرمحیطى در تشخیص مصادیق دچار خطا مى‏شوند. به همین دلیل، در بسیارى از موارد در خوب یا بد، عدالت یا ظلم بودن اختلافات جدى با هم دارند.

         خود مسیحیان نیز به مرور این نکته را دریافتند که واگذاردن همه این امور به خود افراد درست نیست و بدین‏روى، شوراهاى کلیسایى و شخص پاپ در این‏گونه موارد حق قانون‏گذارى یافتند و عملاً دیدگاه پولس را نقض کردند.

         مى‏توان نقدهاى دیگرى را نیز بر مدعیات پولس در نفى شریعت بیان کرد و یا نقص‏هاى شریعت حداقلى آن را برشمرد؛ چنان‏که مى‏توان از رویکردهاى دیگر نیز به نقد آن پرداخت، اما چنین کارى نیازمند تحقیق و بررسى دقیق‏تر و مجالى وسیع‏تر است.

    نتیجه‏گیرى

    از مباحث گذشته مى‏توان به این نتایج دست یافت:

         1. تفسیرهاى مختلفى از کتاب مقدس در مورد شریعت مى‏توان ارائه داد.

         2. تفسیرى که بیشتر با اناجیل همنوا سازگار است، شریعت عیسوى را تکمیل و اصلاح‏کننده شریعت موسوى معرفى مى‏کند نه از بین‏برنده آن. این تفسیر با توجه به سیره و گفتار حضرت عیسى علیه‏السلامو حواریان قابل تأیید است. آموزه‏هاى اسلامى نیز این تفسیر را تأیید مى‏کند.

         3. در تفسیر دیگرى که نتیجه الهیات پولسى است، شریعت موسوى به لحاظ مبانى مورد نقد قرار گرفته و شریعتى ایمان محور که اعمال در آن نقش چندانى ندارد، به عنوان شریعت جدید معرفى مى‏شود.

         4. توجه به آموزه‏هاى اخلاقى، تأکید بر آداب و رسوم خاص به عنوان شعائر مسیحیت، پررنگ‏تر شدن نقش اعمال و جایگاه کلیسا و قوانین آن، از ضعف‏هاى بنیادین شریعت ایمان حکایت مى‏کند که به سبب ناممکن بودن نفى کامل شریعت اعمال، به شریعت با اعمال حداقلى روى آورده‏اند.

     


    • پى نوشت ها
      • ـ ابن‏منظور، محمّدبن مکرم، لسان‏العرب، بیروت، دار صادر، 1414ق.
      • ـ برانتل، جورج، آیین کاتولیک، ترجمه حسن قنبرى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381.
      • ـ جمعى از نویسندگان، مقدمه‏اى بر شناخت مسیحیت، ترجمه و تدوین همایون همتى، تهران، نقش جهان، 1379.
      • ـ خاچیکى، سارو، اصول مسیحیت، بى‏جا، حیات ابدى، 1982م.
      • ـ راغب اصفهانى، حسین‏بن محمد، المفردات فى غریب‏القرآن، بیروت و دمشق، دارالعلم و دارالشامیة، 1412ق.
      • ـ فیومى، احمدبن محمّد، المصباح‏المنیر، قم، دارالرضى، بى‏تا.
      • ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
      • ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، 1404ق.
      • ـ ناردو، دان، پیدایش مسیحیت، ترجمه مهدى حقیقت‏خواه، تهران، ققنوس، 1385.
      • ـ ناس، جان بى.، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على‏اصغر حکمت، چ پانزدهم، تهران، علمى و فرهنگى، 1384.
      • ـ نظام‏التعلیم فى علم‏الاهوت، موافق با مسیحیت انجیلى، با اجازه رسمى از نظارت معارف عمومى، الامریکان، بیروت، 1890م.
      • ـ وورست، رابرت اى. وان، مسیحیت از لابه‏لاى متون، ترجمه جواد باغبانى و عباس رسول‏زاده، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1384.
      • ـ ویور، مرى جو، درآمدى بر مسیحیت، ترجمه حسن قنبرى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381.

      •  

    • پى نوشت ها
      * دانشجوى دکترى کلام اسلامى، جامعه‏المصطفى العالمیة. دریافت: 12/4/89 ـ پذیرش: 29/9/89.

       1sayyedali@gmail.com

      1ـ سارو خاچیکى، اصول مسیحیت، ص 47.
      2ـ احمدبن محمّد فیومى، المصباح‏المنیر، ج 2، ص 301؛ محمّدبن مکرم ابن‏منظور، لسان‏العرب، ج 8، ص 176.
      3ـ محمّدبن مکرم ابن‏منظور، همان، ج 8، ص 175.
      4ـ همان، ص 176.
      5ـ همان، ص 175.
      6ـ ر.ک: همان، ص 176؛ راغب اصفهانى، المفردات فى غریب‏القرآن، ص 450ـ451.
      7ـ متى، 5:27ـ30 و ر.ک: متى، 5:21ـ24.
      8ـ متى، 23:14ـ16، و ر.ک: متى، 7:5؛ 6: 5ـ6؛ 6: 16ـ18.
      9ـ متى، 5:17ـ19.
      10ـ متى، 23:1ـ7.
      11ـ متى، 23:23ـ33؛ ر.ک: لوقا، 11:42.
      12ـ لوقا، 11:52.
      13ـ لوقا، 5:12ـ14.
      14ـ متى، 7:12.
      15ـ لوقا، 10:25ـ28.
      16ـ متى، 19:16ـ22؛ لوقا، 18:18ـ25.
      17ـ لوقا، 2: 21و27.
      18ـ جان بى. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على‏اصغر حکمت، ص 583.
      19ـ مرى جو. ویور، درآمدى بر مسیحیت، ترجمه حسن قنبرى، ص 101؛ دان ناردو، پیدایش مسیحیت، ترجمه مهدى حقیقت‏خواه، ص 29.
      20ـ مائده: 46.
      21ـ آل‏عمران: 50.
      22ـ متى، 5:31ـ32.
      23ـ ر.ک: لوقا، 16:18.
      24ـ متى، 19:3ـ11.
      25ـ متى، 5:33ـ39.
      26ـ لوقا، 6:1ـ5.
      27ـ متى، 12:9ـ12.
      28ـ لوقا، 13:11ـ16.
      29ـ لوقا، 5:33ـ35.
      30ـ لوقا، 16:16.
      31ـ لوقا، 16:17.
      32ـ ر.ک: دان ناردو، همان، ص 44.
      33ـ جان بى. ناس، همان، ص 611.
      34ـ مرى جو. ویور، همان، ص 90.
      35ـ غلاطیان، 2:11ـ14.
      36ـ ر.ک: رومیان، 2:21ـ24.
      37ـ ر.ک: غلاطیان، 2:11ـ15.
      38ـ غلاطیان، 2:7ـ8.
      39ـ غلاطیان، 3:13؛ ر.ک: رومیان، 3:21ـ22.
      40ـ رومیان، 3:24ـ26.
      41ـ رومیان، 5:15ـ19.
      42ـ رومیان، 4:9ـ12.
      43ـ غلاطیان، 2:16.
      44ـ غلاطیان، 2:21.
      45ـ رومیان، 3:27ـ31.
      46ـ رومیان، 6:6ـ8.
      47ـ رومیان، 6:18ـ19؛ ر.ک: رومیان، 6:14.
      48ـ ر.ک: جورج برانتل، آیین کاتولیک، ترجمه حسن قنبرى، ص 179؛ نظام‏التعلیم فى علم‏الاهوت، ج 2، ص 354.
      49ـ نظام‏التعلیم فى علم‏الاهوت، ج 2، ص 366.
      50ـ همان.
      51ـ رومیان، 6:12.
      52ـ رومیان، 6:22.
      53ـ ر.ک: رابرت اى. وان وورست، مسیحیت از لابه‏لاى متون، ترجمه جواد باغبانى و عباس رسول‏زاده، ص 483.
      54ـ رومیان، 2:14ـ16.
      55ـ ر.ک: جمعى از نویسندگان، مقدّمه‏اى بر شناخت مسیحیت، ترجمه و تدوین همایون همتى، ص 91؛ جورج برانتل، همان، ص 269ـ270.
      56ـ غلاطیان، 1:6ـ7؛ ر.ک: قرنتیان، 1:11ـ12.
      57ـ جان بى. ناس، همان، ص 614.
      58ـ ر.ک: محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 12؛ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 3، ص 276.
      59ـ ر.ک: محمّدباقر مجلسى، همان، ج 67، ص 196.
      60ـ نظام‏التعلیم فى علم‏الاهوت، ج 2، ص 354.
      61ـ همان، ص 355.
      62ـ رومیان، 4:5ـ8.
      63ـ رومیان، 3:24.
      64ـ رومیان، 6:12.
      65ـ رومیان، 6:14؛ رومیان، 6:18ـ19.
      66ـ رومیان، 4:14ـ15؛ ر.ک: غلاطیان، 5:2ـ6.
      67ـ نظام‏التعلیم فى علم‏الاهوت، ج 2، ص 370.
      68ـ همان، ص 359.
      69ـ همان، ص 372ـ373.
      70ـ ر.ک: رومیان، 2:14ـ16.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هاشمی، سیدعلی.(1389) شریعت در مسیحیت. ماهنامه معرفت، 19(11)، 135-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدعلی هاشمی."شریعت در مسیحیت". ماهنامه معرفت، 19، 11، 1389، 135-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هاشمی، سیدعلی.(1389) 'شریعت در مسیحیت'، ماهنامه معرفت، 19(11), pp. 135-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هاشمی، سیدعلی. شریعت در مسیحیت. معرفت، 19, 1389؛ 19(11): 135-