معرفت، سال نوزدهم، شماره دوازدهم، پیاپی 159، اسفند 1389، صفحات 25-

    سفر معنوى از فلوطین تا ملّاصدرا

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    چکیده: 
    اسفار اربعه از جمله مسائلى است که هم در عرفان و هم در فلسفه متعالیه مطرح است. عرفا معتقدند که سالک با به کار بستن روش عارفانه، چهار سفر انجام مى‏دهد. فلاسفه الهى نیز مباحث فلسفى را از نوع سفر فکرى و عقلى مى‏دانند. از این‏رو، ملّاصدرا مسائل فلسفه را با اعتبار اینکه فکر نوعى سلوک است، ولى ذهنى، در قالب اسفار اربعه طراحى مى‏نماید. عرفان با فلسفه الهى وجه مشترکى دارد و وجوه اختلافى، وجه مشترک این است که هدف هر دو معرفه‏اللّه است.      هدف مقاله حاضر تبیین و تحلیل سفر معنوى از منظر عرفانى و فلسفى است. این مقاله با تکیه بر دیدگاه‏هاى اندیشمندانى همچون فلوطین، غزالى، ابن‏عربى، و ملّاصدرا، به بیان وجوه اشتراک و اختلاف در مسئله مزبور پرداخته است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال نوزدهم ـ شماره 159 ـ اسفند 1389، 25ـ34

    غلامرضا رحمانى*

    چکیده

    اسفار اربعه از جمله مسائلى است که هم در عرفان و هم در فلسفه متعالیه مطرح است. عرفا معتقدند که سالک با به کار بستن روش عارفانه، چهار سفر انجام مى‏دهد. فلاسفه الهى نیز مباحث فلسفى را از نوع سفر فکرى و عقلى مى‏دانند. از این‏رو، ملّاصدرا مسائل فلسفه را با اعتبار اینکه فکر نوعى سلوک است، ولى ذهنى، در قالب اسفار اربعه طراحى مى‏نماید. عرفان با فلسفه الهى وجه مشترکى دارد و وجوه اختلافى، وجه مشترک این است که هدف هر دو معرفه‏اللّه است.

         هدف مقاله حاضر تبیین و تحلیل سفر معنوى از منظر عرفانى و فلسفى است. این مقاله با تکیه بر دیدگاه‏هاى اندیشمندانى همچون فلوطین، غزالى، ابن‏عربى، و ملّاصدرا، به بیان وجوه اشتراک و اختلاف در مسئله مزبور پرداخته است.

    کلیدواژه‏ها: سفر عقلى، سفر معنوى، اسفاراربعه، فلوطین، ملّاصدرا.

     

     

      مقدّمه

    اَسفار جمع دو اسم «سِفر» و «سَفَر» است. سِفر به معناى کتاب،1 کتاب بزرگ،2 جزئى از اجزاى تورات3 و یا فصلى از فصول تورات4 است. اَسفار به معناى کتاب‏ها، بیشتر بر کتاب‏هاى پنج‏گانه تورات یعنى سِفر تکوین، سِفر خروج، سِفر لاویان، سِفر اعداد و سِفر تثنیه اطلاق مى‏گردد.5 سَفَر به معناى حرکت جسمانى یا عقلانى و قلبى است. سَفَر عقلى سیر نظرى، علمى، مفهومى و برهانى از کثرات به سوى وحدت است و سیر نظرى از حق به سوى اسماء و صفات با مصاحبت حق است و سیر برهانى از سفر از حق به سوى خلق با دید حق، یعنى سفر از وحدت اسماء و صفات الهى به سوى کثرت مخلوقات الهى و سیر مفهومى و برهانى در کثرات و مخلوقات الهى با صحابت حق. سالک به سلوک برهانى و نظرى تمام سفرها، مراحل و مواقف را با عقل خود و در محدوده علم حصولى مى‏پیماید؛ یعنى سالک برهانى در حد توان مشهودات عرفانى خود و دیگران را در قالب براهین عقلى ارائه مى‏دهد.

    دیدگاه فلوطین

    از دیدگاه فلوطین، روح آدمى مسافرى است که باید به مقصد اصلى و موطن واقعى خویش، یعنى موطنى که از آنجا به این عالم مادّى آمده است (عالم معقول) بازگشت نماید. از این‏رو، باید گفت: انسان مسافر است و جهان مادّى مسافرخانه، و نیک یا نخستین مقصد اعلى، موطن اقصاى سیر و سفر معنوى روح آدمى است. فلوطین بر آن است که روح فردى آدمى پیش از جدایى کامل از بدن مادّى و کالبد جسدانى مى‏تواند به عالم معقول و جهان برین عروج و صعود نماید؛ از این‏رو، مى‏گوید: «چون ... روح چیزى ارجمند و خدایى است، پس یقین بدان که به

     

    یارى چنین چیزى به خدا مى‏توانى رسید و بى‏واهمه و تردید پاى در راه صعود بنه، و بدان که راهى دراز در پیش ندارى؛ زیرا مراحل میان تو و او بسیار نیستند.»6

        از دیدگاه فلوطین، هر روحى استعداد صعود به سوى عالم معقول را دارد، اما این امر به این معنا نیست که هر روحى بتواند به عالم بالا صعود نماید. از این‏رو، فلوطین بر آن است که روح هر انسانى نمى‏تواند به عالم بالا صعود نماید؛ زیرا سیر معنوى و روحانى از این جهان مادّى به سوى عالم معقول داراى شرایطى است که تنها برخى از ارواح آدمیان داراى آن مى‏باشند؛ ارواحى که همه و یا بیشتر حقایق عالم معقول را نظاره کرده باشند و در هبوط و سقوط خود به این عالم در کالبد انسان‏هایى قرار گرفته باشند که بعدهافیلسوف،موسیقى‏دان‏ویاعاشق‏خواهند شد.

         بنابراین، از میان انسان‏ها صرفا افرادى موفق به صعود خواهند شد که فیلسوف، موسیقى‏دان و یا عاشق باشند؛ زیرا فیلسوف بالطبع راه صعود خویش را پیش خواهد گرفت و موسیقیدان و عاشق را رهبرى و آنها را در صعودشان یارى خواهد کرد. به عبارت دیگر، روش‏هاى نیل به مقصد منحصر در فلسفه، موسیقى و عشق است و اگر روحى غیر از این طرق را انتخاب نماید هرگز موفق به صعود نخواهد شد.

         فلوطین سیر و سفر و صعود روح آدمى به سوى جهان معقول را در دو مرحله مى‏داند؛ روح آدمى در مرحله اول از این جهان مادّى به سوى جهان معقول صعود مى‏نماید و در مرحله دوم به بلندترین نقطه جهان معقول؛ یعنى جایى که سفر روح سالک به پایان مى‏رسد. اما چنین نیست که هر انسانى بتواند سیر و صعود خود را به پایان برساند و به قله رفیع سفر روحانى نایل گردد، بلکه ارواحى موفق به صعود به مقصد اقصى خواهند شد که پس از نیل به عالم معقول جاى پا را محکم کرده باشند، وگرنه سفر آنها در ابتداى جهان معقول متوقف خواهد شد.

         فلوطین بر آن است که فیلسوف، که پیوند و ارتباطش را با عالم مادّه و جهان محسوس قطع نموده و توجه روح خویش را به عالم عقل معطوف داشته است، بالطبع قادر به سیر و سفر از جهان محسوس و صعود به جهان معقول خواهد بود. به عبارت دیگر، فیلسوف به حسب طبیعت خویش داراى دو بال معنوى و روحانى‏اى است که به وسیله آن مى‏تواند به عالم عقل صعود نماید. از این‏رو، وى براى سفر معنوى خویش نیازى به حرکت مکانى و جدا شدن از این عالم مادّى را ندارد؛ زیرا سیر او روحانى و صعودش معنوى و عقلانى است.

         حال که معلوم شد که فیلسوف بالطبع استعداد صعود به سوى عالم بالا را دارد، چگونه و با چه شرایطى مى‏تواند سفرش را آغاز نماید تا به جهان معقول راه یابد؟ فلوطین بر آن است که تنها کار این است که راه صعود را به وى نشان دهیم؛ از این‏رو، به هادى و مرشدى که راه صعود را مى‏داند نیاز دارد تا راه عالم معقول را به او نشان دهد، وگرنه موفق به صعود نخواهد شد.

         هادى و راهنماى فیلسوف در مرحله اول باید او را با علوم ریاضى که در باب موجودات غیرمادّى بحث مى‏کند آشنا سازد تا ذهن او به وجود اشیا و موجودات غیرمادّى اعتماد نماید و به تفکّر پیرامون موجودات غیرجسمانى عادت کند. در مرحله دوم، یعنى پس از تعلیم ریاضیات به فیلسوف، باید علم دیالکتیک را به او تعلیم دهند تا وى با این علم نیز آشنا گردد. او با تعلّم دیالکتیک و آشنایى با این وسیله مى‏تواند از جهان محسوس به جهان معقولات قدم گذارد و آنجا را مسکن و مأواى خویش قرار دهد. وى پس از پیمودن دایره عالم معقول و نیل به وحدت، به مبدأ سفر خود یعنى جهان محسوس برمى‏گردد تا در همین جهان مادّى به نظاره عالم معقول بپردازد.7

    دیدگاه غزالى

    غزالى در تعریف سَفَر مى‏گوید: «فإن السفر وسیلة إلى الخلاص عن مهروب عنه أو الوصول إلى مطلوب و مرغوب فیه»؛8 یعنى: سَفَر عبارت است از وسیله‏اى براى رهایى از امرى که انسان قصد فرار از آن را دارد و یا وسیله‏اى براى رسیدن به چیزى که انسان بدان راغب است و مى‏خواهد به آن نایل گردد. اما ابن‏عربى برخلاف غزالى سَفَر را وسیله نمى‏داند، بلکه بر آن است که سَفَرْ حال مسافر و راهى است که او در آن طى طریق مى‏کند و آن را با معاملات، مقامات، احوال و معارف مى‏پیماید.

         غزالى پس از ارائه تعریفى از سَفَر، به تقسیم آن پرداخته و مى‏گوید: «والسفر سفران: سفر بظاهر البدن... و سفر بسیر القلب»؛9 یعنى سفر آدمى دو قسم است؛ یکى سیر و سفر بدنى یا با ظاهر بدن و دیگرى سیر و سفر قلبى. وى از سیر و سَفَر عقلى براى نیل به حقیقت نامى نمى‏برد؛ زیرا اولاً، وى مخالف فلسفه و سیر و سَفَر عقلى است؛10 ثانیا، این امر یعنى وضع اصطلاح سیر و سَفَر  عقلى از ابتکارات ملّاصدراى شیرازى است؛ زیرا وى هم قایل به اسفار اربعه قلبى است و هم معتقد، بل مبتکر اسفار اربعه عقلى.

         غزالى در تعریف سَفَر قلبى و درونى مى‏گوید: «و سفر بسیر القلب عن اسفل‏السافلین إلى ملکوت السماوات»؛11 یعنى: سَفَر قلبى عبارت است از سیر قلب از اسفل‏السافلین به سوى ملکوت آسمان‏ها. سالک در سیر و سَفَر باطنى و معنوى خود ظاهرا در بدن مادى خویش ساکن است، اما باطنا و در حقیقت در وطن اصلى خود، یعنى ملکوت اعلى، مستقر و متوطّن مى‏باشد.12

        غزالى پس از بیان حقیقت سیر باطنى و سَفَر روحانى، به کسانى که از این سفر عاجز و ناتوانند توصیه مى‏کند با بدن مادى به سیر و سیاحت در زمین بپردازند تا از آن بهره و سودى برند،13 اما این سَفَر هرگز به مرتبه سیر باطنى نمى‏رسد؛ زیرا سیر و سلوک قلبى و معنوى اشرف از سیر ظاهرى و مادى است. از این‏رو، وى اظهار مى‏دارد: «و أشرف السفرین السفر الباطن»؛14 یعنى: از میان سَفَرهاى بدنى و قلبى سَفَر قلبى اشرف و برتر از سَفَر بدنى است.

    دیدگاه ابن‏عربى

    محیى‏الدین ابن‏عربى سَفَر قلبى و روحانى را به توجه قلب به سوى خدا همرا با اذکار و مراسم شرعى تعریف کرده و مى‏گوید: «فى معرفة السفر و الطریق و هو توجه القلب اللّه بالذکر عن مراسم الشرع بالعزائم لا بالرخص مادام مسافرا.»15 با این حال، اظهار مى‏دارد که سَفَر مزبور منحصر در توجه قلبى به خدا نیست، بلکه شامل تمام حقایق ذاتى، اسمایى و فعلى مانند سَفَر ربّانى از عماء به سوى عرش و سَفَر ملائکه و یا سَفَر افلاک و عناصر مى‏گردد.16 ابن‏عربى سفر قلبى را به سفر بخلق و  سفر بحق، و سفر بالحق را به سفر ذات و سفر صفت تقسیم مى‏کند: «فثم سفر بحق و سفر بخلق فالسفر بالحق نوعین سفر ذات و سفر صفة.»17 آن‏گاه اظهار مى‏دارد: «و الانسان الکامل یسافر هذه الاسفار کلها.»18 یعنى انسان کامل در تمام این امور سفر مى‏کند.

    دیدگاه تلمسانى

    عفیف‏الدین تِلمسانى در شرح خود بر منازل‏السائرین خواجه عبداللّه انصارى بارها از اسفار اربعه قلبى نام مى‏برد. از این‏رو، مى‏توان گفت: از دیدگاه وى، سفرهاى قلبى و معنوى آدمى به سوى حق منحصر در چهار سفر است. از دیدگاه وى، سفر اول سفر الى‏اللّه است. در این سفر، شهود ذات الهى از سوى سالک تفرقه افعال، صفات و اسماء را محو مى‏گرداند.19 غایتى که در سفر اول معتبر مى‏باشد مطالعه جمع است و این امر جز با فناى تمام رسوم ممکن نیست20 و سرانجام اینکه مرتبه سوم توحید یعنى توحیدى که نه مى‏توان در قالب عبارت بیان کرد و نه مى‏توان بدان اشاره نمود و نه حکمى از احکام خلق مى‏تواند به او برسد، پایان سفر اول سالک است.21

        تلمسانى سفر دوم سالک را «سفر فى اللّه» مى‏نامد. سالک در اوایل سفر فى اللّه براى خدا صفاتى نمى‏بیند و در مراتب ظهورات افعال، صفات و اسماى او سیر مى‏نماید.22 وى سفر سوم سالک را «سفر باللّه الى خلقه» مى‏نامد. به اعتقاد ایشان، بدایت این سفرْ سفر انبیاى مرسل به سوى آدمیان است. پس از آن، سفر چهارم یعنى «سفر بالموجود الى الوجود» است. سالک اسفار اربعه قلبى سفر چهارم را هنگام مرگ انجام مى‏دهد. از دیدگاه وى، اسفار اربعه قلبى بالاصاله براى انبیاى الهى ثابت است و اما اتباع آنها به وراثت و تبعیت صاحب اَسفار مزبور مى‏باشد.23

        بنابراین، از دیدگاه تلمسانى، سالکان و عرفا براى نیل به حقیقت چهار سفر قلبى را انجام مى‏دهند: سفر الى‏اللّه، سفر فى‏اللّه، سفرباللّه‏الى‏الخلق،وسفربالموجودالى‏الوجود.

    دیدگاه کاشانى

    عارفى که اسفار اربعه معنوى و حالى را شفاف‏تر و واضح‏تر از اسلاف خود بیان نموده و به نظر مى‏رسد اخلاف وى از او تبعیت نموده باشند ملّاعبدالرزاق کاشانى است.24 وى به پیروى از ابن‏عربى بر آن است که سیر و سَفَر قلبى و معنوى همان توّجه قلب به سوى حق است: «السفر هو توجه القلب الحق.»25 او چهار سفر براى عرفا و سالکان کوى حقیقت تشخیص مى‏دهد؛ سفر اول: سیر الى‏اللّه، سفر دوم: سیر فى‏اللّه، سفر سوم: بدون نام، سفر چهارم: سیر باللّه عن اللّه. سفر اول سیر از منازل نفس به سوى افق مبین است و سالک در این سفر از منازل نفس مى‏گذرد و به افق مبین نایل مى‏گردد. پس این سفر نهایت مقام قلب سالک و مبدأ تجلّیات اسمائیه است.

         سفر دوم، سیر در اسماء الهى و اتصاف به آنها و تحقق به اسماء خدا تا افق اعلى است و به همین دلیل، این سفر نهایت حضرت واحدیت است. سفر سوم از اسفار اربعه قلبى عبارت است از: ترقّى به سوى عین جمع و حضرت احدیت. در این سفر مادامى که اثنینیت باقى بماند مقام قاب قوسین نامیده مى‏شود و هرگاه اثنینیت مرتفع شود مقام او ادنى مسمّى مى‏گردد. و سرانجام اینکه سفر چهارم، که براى تکمیل است، عبارت است از: مقام بقاء بعد از فناء و مقام فرق بعد از جمع.26

    دیدگاه ملّاصدرا

    از جمله کسانى که قایل به اسفار اربعه قلبى براى عرفا هستند ملّاصدراست. وى مى‏گوید: «واعلم أنّ للسلاک من العرفاء و الأولیاء أسفارا أربعة: أحدها السفر من الخلق إلى الحقّ. و ثانیها السفر بالحق فى الحقّ. والسفر الثالث یقابل الأوّل لأنه من الحقّ الى الخلق بالحقّ. والرابع یقابل الثانى من وجه لأنه بالحق فى الخلق»؛27 یعنى: براى عرفا، اولیا و سلاک الى‏اللّه چهار سفر وجود دارد؛ سفر اول: سفر من الخلق الى الحق، سفر دوم: سفر بالحق فى الحق، سفر سوم: سفر من الحق الى الخلق بالحق، سفر چهارم: سفر بالحق فى الخلق.

         ملّاصدرا در عالم حکمت و فلسفه براى نخستین بار مسائل عقلى و فلسفى را مطابق با سفرهاى قلبى و عرفانى فانى ارائه داد و مطالب و مسائل کتاب بزرگ و ماندگار فلسفى خود را برابر با حرکات عرفاى کُمَّل در انوار و آثار الهى و سالکان الى‏اللّه و اولیاى کامل واصل در چهار سفر عقلى و برهانى مرتّب نمود و آن را الحکمه‏المتعالیة فى الاسفارالعقلیة الاربعة نامید.28 ملّاصدرا در کتاب مزبور امور عامّه را سفر اول، جوهر و عرض را سفر دوم،29 الهیات بالمعنى‏الأخص را سفر سوم و نفس و معاد را سفر چهارم عقلى تلقّى نموده است.

    دیدگاه قمشه‏اى

    حکیم آقامحمدرضا قمشه‏اى سَفَر را به حرکت از وطن و توجه به مقصد با طىّ منازل تعریف کرده و آن را به دو قسم صورى و معنوى تقسیم مى‏کند و بر آن است که سَفَر صورى مستغنى از توضیح است: «ان السفر هو الحرکة من الموطن متوجها الى المقصد بطى المنازل و هو صورى مستغن عن البیان»؛30 زیرا مراد از سَفَر صورى سَفَر با بدن ظاهرى و مادى است و این امرى است بسیار واضح و آشکار و اما مراد وى مراد از سَفَر معنوى سَفَر قلبى و سیر عرفانى است و چون سَفَر قلبى و سیر روحانى چندان واضح و روشن نیست، به تعریف و تبیین هریک از آنها مى‏پردازد.

         وى پس از بیان اسفار اربعه قلبى، به تطبیق آنها بر مطالب کتاب حکمت متعالیه ملّاصدرا مى‏پردازد. این امر نشان مى‏دهد که او علاوه بر سفر معنوى و سیر قلبى، به سفر عقلى و سیر نظرى نیز معتقد بوده است. از این‏رو، مى‏توان گفت: از دیدگاه حکیم الهى محمّدرضا قمشه‏اى سفر به سه قسم بدنى، قلبى و عقلى تقسیم مى‏گردد.

         حکیم متألّه آقا محمّدرضا قمشه‏اى در رساله‏اى31 که در باب سفرهاى قلبى ـ عرفانى و تطبیق آنها با سفرهاى عقلى ـ فلسفى نگاشته است به پیروى از اسلاف خود سفرهاى قلبى و معنوى را منحصر در چهار سفر دانسته و پس از تعریف و شرح آنها، بر مطالب کتاب الحکمه‏المتعالیة فى الاسفار العقلیه‏الاربعة ملّاصدرا تطبیق مى‏دهد. از دیدگاه وى، عرفا براى وصول به حقیقت چهار سفر را به پایان مى‏رسانند. سفر اول، سفر من الخلق الى الحق است. در این سفر، حجاب‏هاى ظلمانى و نورانى‏اى که بین سالک و حقیقت او قرار گرفته است مرتفع مى‏گردد و با ارتفاع آنها، سالک عارف و عبد صالح جمال حق را مشاهده مى‏نماید و از ذات خود فانى مى‏گردد. پس از فناى ذات سالک واصل، سفر اول به پایان مى‏رسد.

         سفر دوم، سفر من الحق الى الحق بالحق است. سالک واصل در این سفر روحانى از مقام ذات به سوى کمالات سفر مى‏کند تا به همه اسماى الهى بجز اسم مستأثر آگاه گردد. وى پس از علم به اسماى الهى، به ولایت تامّه مى‏رسد و ذات، و صفات و افعال او در ذات، صفات و افعال‏حق‏فانى‏مى‏گرددوحالت‏فنااز فنابراى او دست مى‏دهد.

         سفر سوم، سفر من الحق الى الخلق است. سالک در این سفر باطنى در مراتب افعال الهى، یعنى در عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت سیر مى‏نماید و به صحو و هوشیارى تام دست مى‏یابد و بدون اینکه به مقام نبوّت و تشریع برسد حظّ و بهره‏اى از نبوت براى او حاصل مى‏گردد.

         سفر چهارم، سفر من الخلق الى الخلق است. سالک در این سفر معنوى و عرفانى مخلوقات و آثار و لوازمشان را مشاهده مى‏نماید و به سود و زیانشان و نحوه بازگشت و رجوعشان به سوى حق و نیز به آنچه مى‏تواند آنها را به سوى حق سوق دهد آگاه مى‏گردد. وى پس از آگاهى به همه این امور، دیگران را نیز از آنها آگاه مى‏گرداند و با انجام چنین کارى است که به مقام نبوّت تشریعى نایل مى‏شود.32

        حکیم متألّه آقا محمّدرضا اصفهانى قمشه‏اى پس از بیان اسفار اربعه قلبى عرفا، به تبیین سیر و سفرهاى عقلى حکما مى‏پردازد و هر سفر عقلى را به ازاى سفرى از اسفار اربعه قلبى تلقّى نموده و اظهار مى‏دارد: سفر عقلى در آفاق و انفس و استدلال به واسطه آثار قدرت او بر وجوب وجود او و سفر عقلى و تأمّل در نفس حقیقت وجود و استدلال به واسطه وجوب ذاتى بر بساطت، وحدانیت، علم و سایر صفات کمالى او و سفر عقلى و نظاره در وجود و عنایت او و استدلال بر وحدانیت فعل او و کیفیت صدور کثرت از ذات واحد او و سفر عقلى و نظاره در خلقت آسمان‏ها و زمین و استدلال بر رجوعشان بسوى خدا اسفار اربعه فلاسفه و حکماى راسخ در علم است و هریک از تأمّلاتى را که حکیم الهى در مراتب هستى مى‏کند به ازاى یکى از اسفار اربعه قلبى اولیاى الهى است.33

        آقا محمّدرضا قمشه‏اى پس از بیان اسفار اربعه عقلى و برهانى، به تطبیق آنها بر مطالب کتاب الحکمه‏المتعالیة فى الاسفار العقلیه‏الاربعة پرداخته و در کیفیت و نحوه انطباق اسفار اربعه مى‏گوید: «والکتاب بما فیه من الامور العامة و الجواهر و الاعراض کفیل السفر الاول، و بما فیه من اثبات ذاته تعالى بذاته و اثبات صفاته، و بما فیه من اثبات الجواهر القدسیة و النفوس المجردة کفیل السفر الثالث، و بما فیه من احوال النفس و ما لها فى یوم‏القیامة، کفیل السفر الرابع»؛34 یعنى: امور عامه و جواهر و اعراض کفیل سفر اول، اثبات ذات و صفات الهى کفیل سفر دوم، اثبات جواهر قدسى و نفوس مجرده کفیل سفر سوم و احوال نفس و درجات و یا درکات آن در روز قیامت کفیل سفر چهارم است.

     دیدگاه محمّدحسن نورى

    میرزا محمّدحسن نورى فرزند آخوند ملّاعلى نورى در رسالة فى الاسفارالاربعة35 پس از تعریف و تبیین سفرهاى چهارگانه عرفا، به انطباق آنها با مطالب کتاب حکمت متعالیه ملّاصدرا مى‏پردازد. این امر دالّ بر آن است که از دیدگاه این حکیم الهى سفر معنوى بر دو گونه است: یکى سفر قلبى و دیگرى سفر عقلى، و چون سفر صورى بدنى امرى آشکار و واضح است از ذکر آن صرف‏نظر نموده است.

         بدین ترتیب، سَفَر در سه معنا به کار مى‏رود: 1. بدنى؛ 2. قلبى؛ 3. عقلى. سَفَر بدنى عبارت است از قطع مسافت36 و پیمودن فاصله بین ابتدا و انتها؛ زیرا آدمى بر اساس بطلان طفرهْ مسافت بین مبدأ و منتها را با جسم و بدن مادى خویش طى مى‏نماید. این معنا از سَفَر بر سَفَرنامه‏هایى که برخى از اندیشمدان و مورّخان در طى سَفَرهاى خود به شهرها و یا کشورهاى دیگر مى‏نوشتند نیز اطلاق مى‏گردد.

         معناى دیگر سَفَر سیر و سلوک قلبى، عرفانى، عملى، باطنى، معنوى و یا روحانى است. از این‏رو، سیر و سلوک معنوى سالک الى‏اللّه اصطلاحا سَفَر نامیده مى‏شود37 که با سَفَر بدنى و جسمانى تفاوت اساسى دارد. تفاوت سَفَر باطنى و قلبى با سَفَر بدنى و زمینى این است که مسافر در سَفَر بدنى و جسمانى با بدن و جسم خود به سیر در زمین مى‏پردازد؛ اما در سیر و سلوک عرفانى تن سالک در خانه سکنا گزیده، ولى قلبش در ملکوت آسمان‏ها و زمین سیر و سَفَر مى‏نماید.38

        میرزا محمّدحسن نورى در باب اسفار اربعه عقلیه بر آن است که انسان پیش از شروع در سیر و سلوک نظرى و برهانى، پیرامون هستى و مراتب آن دائما و صرفا کثرت موجودات را مشاهده مى‏کند و از شهود وحدت صرفه حقّه حقیقیه غافل است. به عبارت دیگر، انسان مادامى که سلوک علمى و سفر عقلى خود را براى دریافت و فهم برهانى و نظرى هستى آغاز نکرده، چنانچه به چیزى بنگرد، آن را با صفت کثرت مشاهده خواهد کرد و مشاهده کثرت موجودات مانع شهود وحدت صرفه حقّه حقیقیه خواهد شد؛ از این‏رو، وحدت صرفه حقّه حقیقیه براى چنین شخصى که فقط کثرات را مى‏نگرد به واسطه کثرت موجودات محتجب خواهد بود.39

        میرزا محمّدحسن نورى پس از بیان حال انسان و نگرش او به هستى پیش از شروع در سیر و سلوک علمى و نظرى، به بیان حال انسانى مى‏پردازد که سفر عقلى و برهانى خویش را آغاز نموده است. از دیدگاه وى، سالکى که سفر خود را از آثار به سوى مؤثِّر و موجودات و مصنوعات به سوى صانع آغاز مى‏کند نزد او کثرت موجودات یکى پس از دیگرى مضمحل مى‏گردند. این امر ادامه پیدا مى‏کند تا اینکه سالک در سفر عقلى خود به وحدت صرفه حقّه حقیقیه نایل گردد. سالک پس از وصول به وحدت صرفه از مشاهده کثرات و اعیان موجودات کلاً و یک‏مرتبه غافل مى‏شود؛ زیرا کثرات به واسطه وحدت محتجب گشته و سالک جز وحدت چیزى را مشاهده نخواهد کرد. بنابراین، سالک در این سفر از کثرت غافل مى‏گردد و با غفلت از مشاهده کثرت، غرق در مشاهده وحدت محضه مى‏گردد.40

        سفر اول عقلى و برهانى سالک، یعنى سفر از خلق به سوى حق،41 یعنى از کثرت به سوى وحدت، پس از رسیدن به وحدت صرفه حقّه حقیقیه به پایان مى‏رسد و سفر دوم عقلى و سیر نظرى او، یعنى سفر در حق با دید و مصاحبت حق،42 یعنى در وحدت با همراهى و مصاحبت واحد ـ برخلاف سفر اول که در آن سالک با نگاه انسانى و با دید و نظر طبیعى و مادى از کثرات به سوى حق سیر و سفر مى‏کند تا وجود او را با براهین عقلى اثبات نماید43 ـ آغاز مى‏گردد.

        سالک هنگامى که با براهین عقلى و سلوک علمى به عالم وحدت واصل شد و ذات خدا را با عقل خویش دریافت و از مشاهده کثرت موجودات محتجب و غافل گردید، از ذات و وحدت حق و با مصاحبت و با دید الهى و نظر ربّانى بر اوصاف، اسماء و افعال او مرتبه به مرتبه استدلال مى‏کند و سفر دوم عقلى و فلسفى خود، یعنى سفر در حق با دید حقّانى و الهى را به پایان مى‏رساند.44

        در سفر دوم، سینه سالک گشاده مى‏گردد و از تنگى سینه رها گشته و سعه وجودى و علمى نصیب او مى‏گردد و گره‏هاى عجز و ناتوانى از زبانش باز مى‏شود و کثرت را در وحدت و وحدت را در کثرت مشاهده مى‏کند، به گونه‏اى که نه مشاهده وحدت او را از مشاهده کثرت محجوب مى‏سازد و نه مشاهده کثرت او را از مشاهده وحدت مشغول مى‏دارد.45 سالک وقتى که وحدت را در کثرت و کثرت را در وحدت مشاهده کرد و جامع هر دو نشئه وحدت و کثرت و برزخ بین آن دو مقام شد، سفر سوم علمى و نظرى خود، یعنى سفر از حق به سوى خلق با مصاحبت حق46 را آغاز مى‏کند. سالک در سفر سوم به دلیل اینکه جامع هر دو نشئه وحدت و کثرت است و به خاطر اینکه دایره وجودى وسیع و سینه او از تمام عقده‏ها باز است، معلّم ناقصان و مرشد عقول و نفوس ضعفا مى‏گردد تا آنها را دستگیرى نموده و به سوى حق هدایت نماید. سالک با انجام رسالت خود، یعنى هدایت خلق، سفر سوم عقلى خود را به پایان مى‏رساند؛ زیرا این سفر همان مرتبه نبوّت و رسالت است.47

        میرزا محمّدحسن نورى پس از بیان سفر سوم، طریقه صدّیقین را به منزله سفر چهارم عقلى معرفى مى‏نماید. سالک در این مرتبه از مراتب سیر و سلوک خود از وجود حق به وجود او و وجود اوصاف و افعال او استدلال مى‏نماید، به گونه‏اى که حدّ وسط برهان او را چیزى جز وجود ذات خود او تشکیل نمى‏دهد و به تعبیر وى، در برهان بر وجود حق و استدلال بر صفات و افعال او حدّ وسطى وجود ندارد.48

        میرزا محمّدحسن نورى پس از بیان دیدگاه خاص خود در باب اسفار اربعه عقلى، به کیفیت انطباق آنها بر مطالب کتاب الحکمه‏المتعالیة فى الاسفارالعقلیة الاربعة مى‏پردازد. وى بر آن است که مباحث و مسائل امور عامه و جواهر و اعراضْ سفر اول است، و اثبات خدا و صفات و افعال او، سفر دوم. به علاوه اینکه این سفر متضمّن سفر چهارم نیز مى‏باشد و سرانجام اینکه علم به احوال نفس از مبدأ تکوّن و علت فاعلى تا علّت غایى و رجوعش به سوى حق، سفر سوم است.49

     

    نتیجه‏گیرى

    اسفار اربعه قلبى و معنوى که در عرفان مطرح است، بدین معناست که عارف براى رسیدن به مقام عرفان حقیقى، مى‏بایست سیر و سلوک را انجام داده و با طىّ منازل و مقامات به جایگاه شایسته و بایسته نایل گردد. حکیم الهى نیر براى نیل به درجات و مراتب عالى فلسفى، مى‏بایست اسفار اربعه را طى نماید. سلوک و معرفت مطلوب حکیم سلوک فکرى و ذهنى است؛ ولى معرفت و سلوک مطلوب عارفْ معرفت حضورى و شهودى است. ابزار فیلسوف الهى عقل و استدلال و برهان است، اما وسیله عارف قلب، تصفیه و تهذیب و مجاهده نفسانى است. بسیارى از رهاوردهاى عرفان را حکمت متعالیه تأیید مى‏کند. چنان‏که عصاره هر دو (عرفان و فلسفه الهى) که هماهنگ با برهان و عقل است شرع رواحى دارد. از جمله اهداف عارف و حکیم الهى در اسفار اربعه، معرفت و شهود و بصیرت نسبت به ذات حضرت حق، و آراسته شدن به فضایل و مکارم اخلاقى، مبارزه با هواى نفسانى و شکستن بت انانیت و غرق شدن در صفات کمال و جمال حضرت حق، و توجه به حقیقت توحید که رهاورد سفر معنوى از منظر عارف و حکیم خواهد بود.

     


    • ···منابع
      ـ آملى، محمّدتقى، دررالفرائد، تعلیقة على شرح المنظومة للسبزوارى، قم، اسماعیلیان، بى‏تا.
      ـ ابن‏عربى، محیى‏الدین، الفتوحات المکیة، بیروت، مکتبة الثقافة الدینیة، بى‏تا.
      ـ امام خمینى، مصباح‏الهدایة الى‏الخلافة و الولایة، ترجمه سیداحمد فهرى، تهران، پیام آزادى، 1360.
      ـ تلمسانى، عفیف‏الدین سلیمان، شرح المنازل‏السائرین، قم، بیدار، 1371.
      ـ جر، خلیل، فرهنگ لاروس، ترجمه سیدحمید، طبیبیان، تهران، امیرکبیر، 1365.
      ـ خامنه‏اى، سیدمحمّد، سیر حکمت در ایران و جهان، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1380.
      ـ دهخدا، على‏اکبر، لغت‏نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1372.
      ـ شیروانى، على، شرح منازل‏السائرین بر اساس شرح عبدالرّزاق کاشانى، تهران، الزهراء، 1373.
      ـ غزالى، ابوحامد، احیاء علوم‏الدین، بیروت، دار احیاء التراث‏العربى، بى‏تا.
      ـ ـــــ ، شک و شناخت المنقذ من الضلال، ترجمه صادق آئینه‏وند، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1362.
      ـ ـــــ ، کیمیاى سعادت، تهران، طلوع و زرین، 1361.
      ـ فلوطین، دوره آثار فلوطین، ترجمه محمّدحسن لطفى، تهران، خوارزمى، 1366.
      ـ قاشانى، کمال‏الدین عبدالرزاق، شرح منازل‏السائرین، قم، بیدار، 1372.
      ـ کاشانى، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیة، بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا.
      ـ کتاب مقدّس، انجمن کتاب مقدّس ایران.
      ـ مصباح، محمّدتقى، شرح الاسفارالاربعه، تحقیق و نگارش عبدالرسول عبودیت، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380.
      ـ معلوف، لوئیس، المنجد فى اللغة، چ دوم، تهران، اسماعلیان، 1365.
      ـ معین، محمّد، فرهنگ فارسى، چ دوازدهم، تهران، امیرکبیر، 1377.
      ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه‏المتعالیة فى الاسفار العقلیه‏الاربعة، ط. الثالثة، بیروت، داراحیاءالتراث العربى، 1981م.
      ـ ـــــ ، شرح الهدایه‏الاثیریة، بیروت، مؤسسه‏التاریخ العربى، 1422ق.

       



    • ··· پی نوشت
      * دانشجوى دکترى فلسفه، دانشگاه ملى ـ دولتى تاجیکستان.               دریافت: 10/4/89 ـ پذیرش: 15/11/89.
       sadegh_rahmani2001@yahoo.com
      1ـ ر.ک: على‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه، ج 8، ص 12050.
      2ـ لوئیس معلوف، المنجد فى‏اللغة، ص 337؛ خلیل الجر، فرهنگ لاروس، ترجمه سیدحمید طبیبیان، ج 2، ص 1888؛ على‏اکبر دهخدا، همان، ج 8، ص 12050.
      3ـ لوئیس معلوف، همان، ص 337؛ محمّد معین، فرهنگ معین، ج 2، ص 1888.
      4ـ خلیل الجر، همان، ج 2، ص 1193.
      5ـ ر.ک: کتاب مقدس، ص 221.
      6ـ ر.ک: فلوطین، دوره آثار فلوطین، ترجمه محمدحسن لطفى، ج 2، فصل سوم، ص 664.
      7ـ ر.ک: فلوطین، همان، ج 1، فصل سوم و چهارم، ص 73ـ74.
      8ـ ابوحامد غزالى، احیاء علوم‏الدین، ج 2، ص 244.
      9ـ ابوحامد غزالى، کیمیاى سعادت، ص 346.
      10ـ ر.ک: ابوحامد غزالى، شک و شناخت المنقذ من الضلال، ترجمه صادق آئینه‏وند، ص 30ـ36.
      11ـ ابوحامد غزالى، احیاء علوم‏الدین، ج 2، ص 244.
      12ـ همان، ص 245.
      13ـ ر.ک: همو، کیمیاى سعادت، ص 346.
      14ـ همو، احیاء علوم‏الدین، ص 244.
      15ـ محیى‏الدین ابن‏عربى، الفتوحات المکّیة، ج 2، 383.
      16ـ همان، ج 2، ص 384.
      17ـ همان.
      18ـ همان.
      19ـ عفیف‏الدین سلیمان تلمسانى، شرح المنازل‏السائرین، ص 380.
      20ـ همان، ص 567.
      21ـ همان، ص 608؛ على شیروانى، شرح منازل‏السائرین بر اساس شرح عبدالرزاق کاشانى، ص 325.
      22ـ عفیف‏الدین سلیمان تلمسانى، همان، ص 381.
      23ـ ر.ک: عفیف‏الدین سلیمان تلمسانى، همان، ص 381ـ382.
      24ـ ر.ک: محمّدتقى مصباح، شرح اسفارالاربعه، تحقیق و نگارش عبدالرسول عبودیت، ج 1، جزء اول، ص 64.
      25ـ عبدالرزاق کاشانى، اصطلاحات الصوفیة، ص 103.
      26ـ همان؛ کمال‏الدین عبدالرزاق القاشانى، شرح منازل‏السائرین، ص 376، 431، 508، 542، 597 و 602.
      27ـ ملّاصدرا، الحکمه‏المتعالیة فى الاسفار العقلیه‏الاربعة، ج 1، ص 13.
      28ـ همان.
      29ـ ر.ک: محمّدتقى مصباح، همان، ص 72.
      30ـ امام خمینى، مصباح‏الهدایة الى الخلافة و الولایة، ترجمه سیداحمد فهرى، ص 204ـ205؛ ملّاصدرا، الحکمه‏المتعالیة، ج 1، ص 13.
      31ـ رسالة فى تحقیق الاسفارالاربعة اللتى للسلّاک.
      32ـ ر.ک: امام خمینى، همان، ص 204ـ207؛ ملّاصدرا، الحکمه‏المتعالیة، ج 1، ص 13ـ15؛ هم، شرح‏الهدایة الاثیریة، ص 394ـ396؛ ر.ک: محمّدتقى آملى، دررالفرائد، تعلیقه على شرح المنظومة للسبزوارى، ج 2، ص 414ـ416.
      33ـ ر.ک: ملّاصدرا، الحکمه‏المتعالیة، ج 1، ص 15ـ16؛ همو، شرح‏الهدایه‏الاثیریة، ص 395ـ396.
      34ـ ر.ک: ملّاصدرا، الحکمه‏المتعالیة، ج 1، ص 16؛ همو، شرح الهدایه‏الاثیریة، الهامش، ص 396.
      35ـ ملّاصدرا، الحکمه‏المتعالیة، ج 1، تعلیقه ص 12ـ13.
      36ـ لوئیس معلوف، همان، ص 337.
      37ـ ر.ک: محمّدتقى مصباح، همان، ص 66.
      38ـ ر.ک: ابوحامد غزالى، کیمیاى سعادت، ص 346.
      39ـ ملّاصدرا، الحکمه‏المتعالیة، ج 1، تعلیقه ص 16.
      40ـ همان.
      41ـ السفر من الخلق الى الحق.
      42ـ السفر بالحق فى الحق.
      43ـ ر.ک: سیدمحمّد خامنه‏اى، سیر حکمت در ایران و جهان، ص 296.
      44ـ ملّاصدرا، الحکمه‏المتعالیة، ج 1، تعلیقه ص 17.
      45ـ همان.
      46ـ السفر من الحق الى الخلق بالحق.
      47ـ همان.
      48ـ همان.
      49ـ همان.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رحمانی، غلامرضا.(1389) سفر معنوى از فلوطین تا ملّاصدرا. فصلنامه معرفت، 19(12)، 25-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    غلامرضا رحمانی."سفر معنوى از فلوطین تا ملّاصدرا". فصلنامه معرفت، 19، 12، 1389، 25-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رحمانی، غلامرضا.(1389) 'سفر معنوى از فلوطین تا ملّاصدرا'، فصلنامه معرفت، 19(12), pp. 25-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رحمانی، غلامرضا. سفر معنوى از فلوطین تا ملّاصدرا. معرفت، 19, 1389؛ 19(12): 25-