مبانى نقد مدرنیته در اندیشه سیدحسین نصر
Article data in English (انگلیسی)
سال نوزدهم ـ شماره 159 ـ اسفند 1389، 123ـ130
عبداللّه محمّدى*
چکیده
سیدحسین نصر همچون سایر سنتگرایان، از منتقدان جدى مدرنیسم است. نصر نقد مدرنیسم را امرى الهى و وظیفه تمام متفکران الهى و اسلامى مىخواند. وى تنها به نقد نتایج و عوارض منفى مدرنیسم بسنده نکرده و پایههاى نظرى آن را متزلزل مىداند. به نظر وى، فراموشى واقعیت الهى، غیرقدسى شدن معرفت بشرى، جایگزینى خدامحورى با اومانیسم و فقدان معنویت از نقدهاى مبنایى به تمدن غرب است. تضعیف دین، ترویج بنیادگرایى، تخریب محیط زیست، علمگرایى، فردگرایى، بحران اخلاق، از دست رفتن هویت خانواده و دگرگون شدن مفاهیم آزادى، حقوق بشر و... از دیگر نقدهاى دکتر نصر است. نصر در معرفى جایگزین مناسب براى مدرنیسم ناتوان است. وى خیر مدرنیسم را عرضى و شرّ آن را ذاتى مىداند. پیشنهاد جایگزین دکتر نصر در مقابل مدرنیسم سنّتگرایى است که خود مولود غرب بوده و به مشکلاتى دچار است.
این مقاله با رویکرد تحلیلى و اسنادى به بررسى مدرنیته از منظر نصر مىپردازد.
کلیدواژهها: مدرنیته، سنتگرایى، سیدحسین نصر.
مقدّمه
سیدحسین نصر از چهرههاى ایرانى و یکى از مهمترین نظریهپردازان سنتگرایى است. جریان و گفتمان سنّتگرایى توسط رنهگنون (عبدالواحد یحیى) فیلسوف فرانسوى (1886ـ1951م) تأسیس گردید و توسط آننده کنتیش کوماراسوامى دانشمند سیلانى (1877ـ1947م) هویت نظاموارى یافت و با فریتیوف شووان، تیتوس بورکهارت، مارکوپولیس و مارتین لینگز، توسعه یافت و به گفتمان و جریان فکرى خاصى بدل شد. سنّت در ماجراى سنّتگرایى به معناى رسم و عادت و اسلوب نیست، بلکه مقصود سنّت الهى و ازلى و ابدى است که در تمامى وجود سارى و جارى است. سنّت به معناى اصول و حقایقى است که منشأ قدسى دارد و تبلور، کاربرد و تجلّیات خاص خود را در چارچوب هر تمدّن داراست. هر تمدّنى که با این اصول پیوند دارد، تمدّن سنّتى نامیده مىشود.1 سنّتگرایى اسلامى همانند سایر جنبشهاى دینى همچون سنّتگرایى یهودیت، کاتولیک، پروتستان و دیگر واکنشهاى اروپایى به مدرنیسم است. این جنبشهاى مذهبى در حمایت از سنّتهاى خاص خود و مرجعیت رهبرانى همچون پاپ به مخالفت آشکار با مدرنیسم پرداختند.2 مطلب قابل توجه اینکه سنّتگرایى به سراغ معیار عام براى نقد مدرنیسم نمىرود و از درون سنّت، آن را نقد مىکند و به جاى حذف سنّت و دین، به احیاى سنّت مىپردازد و ضمن بیان آسیبهاى مدرنیته، داروى سنّتگرایى را پیشنهاد مىدهد. این جریان با تأکید بر عرفان اسلامى و آیینهاى شرقى، درصدد حل معضل دنیاى جدید غرب است. ایشان به حکمت خالده و خرد جاویدان معتقدند و ادیان بزرگ جهان مانند اسلام، مسیحیت و یهود و نیز آیینهاى شرق آسیا همچون بودا، جین، شینتو و تائو را از حقیقت
مشترکى برخوردار مىدانند.
این نوشتار درصدد پاسخ به سؤالهاى ذیل است:
1. رویکرد نصر در مواجهه و نقد مدرنیته چیست؟
2. مهمترین اشکالهاى زیربنایى و روبنایى نصر به مدرنیته چیست؟
3. دیدگاه نصر در نقد مدرنیته چگونه ارزیابى مىشود؟
مدرنیته
پیش از آشنایى با انتقادهاى دکتر نصر به مدرنیته، لازم است توضیحى بسیار کوتاه درباره مدرنیته ارائه شود. با وجود تعاریف و تفاسیر مختلف از مدرنیته در غرب و شرق، مىتوان گفت: مدرنیته عبارت است از جریان یا روند حاکم بر تمدن جدید غرب در زمینههاى فکرى، فرهنگى، علمى، اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و... که جدا از آموزههاى دینى و با محور قراردادن انسان و تکیه بر آزادى همهجانبه او و نیز اعتماد به عقل بشرى و اصالت دادن به فرد، درصدد تحلیل همه امور اعم از طبیعت، ماوراء طبیعت، ارزشها و... برآمده است و با اندیشه تغییر و نوکردن دایمى و همهجانبه حیات انسانى، هر آنچه در مقابل آن واقع مىشود (مانند دین، آداب و رسوم، و سایر سنتها) را نفى مىنماید. عناصر غالب در مکتب و تمدن جدید غرب را مىتوان چنین برشمرد: ناواقعگرایى معرفتشناختى، تجربهگرایى، عقلگرایى (عقل خودبنیاد بشر)، مادىگرایى،انسانمدارى،واحساسگرایىاخلاقى.3
این جریان پس از عصر نوزایى (رنسانس) در غرب پدیدار شده است؛ وضعیتى نوآور و متجدد با الگوهاى گوناگون که گاهى از آن به تجدّد لیبرالى، سازمانیافته، خودآگاه، ناخودآگاه، خوشبین و بدبین، تعبیر مىشود. مدرنیتهاى که امروزه مطرح مىشود، مطلق نو شدن نیست، بلکه وضعیت نویى است که در غرب تحقق یافته است. همچنین باید توجه داشت مدرنیته با هیچیک از دو مفهوم «علم» و «پیشرفت» یکسان نیست. از اینرو، نه فعالیت در عرصه علم و فناورى و نه تلاش براى رشد و توسعه ملازمهاى با پذیرش مدرنیته ندارند.
جریانهاى فکرى مختلف درباره چگونگى تعامل مسلمانان با مدرنیته اظهارنظرهاى متعددى داشتهاند. برخى دستیابى به مدرنیته را مستلزم تضعیف دین و راندن آن به حاشیه مىدانند و عدهاى مدرنیته و دین را سازگار دیده، و علت ناسازگارى ظاهرى را، وجود عقاید خرافى و ناقص در بین متدینان مىدانند؛ و از آن حیث که دین موافق با علم و پیشرفت است آن را تشویق مىکنند. گروه اخیر بدون توجه به مبانى مدرنیته در غرب، آن را مساوى با علم گرفتهاند. برخى نیز معتقد به تفکیک دستاوردهاى مطلوب از نتایج نامطلوب دوران تجدّدند.
نصر و مدرنیته
دکتر نصر نیز همچون سایر سنتگرایان در زمره مخالفان جدى و سرسخت مدرنیته است. به نظر او، دوران کنونى، دوران جاهلیت نوین است که بتهاى مکاتب باطل در آن باید از بین بروند.4 او انگیزه سنتگرایان را از مخالفت جدى با تجدّد، احساس تعهد ایشان به حقیقت سنتى و ترحم و خیرخواهى براى انسان دانسته5 و نقد مدرنیته بر اساس اصول مابعدالطبیعى و دینى را عملى متناسب با اساسىترین فضایل اسلامى مىبیند.6 بر همین اساس، معتقد است نخستین وظیفه تمام متفکران سنتهاى معنوى و دینى مانند اسلام نقد مدرنیسم است.7 اینکه بسیارى از کشورهاى شرقى و به طور خاص اسلامى، از سرنوشت شوم غرب عبرت نگرفته و اشتباه آن را تکرار مىکنند، نصر را بسیار نگران کرده است. به نظر او، فاجعه عالم شرق به ویژه اسلام این است که همان خطاهاى دنیاى غرب را تکرار مىکند.8 از اینرو، وى از عدم نقد اساسى غرب توسط مسلمانان و سعى در سازگار نشان دادن اسلام و غرب توسط برخى روشنفکران دینى سخت دلگیر است.9 او روشنفکران نیمهمتجدد مسلمان را فاقد اصالت فکر، و تسلیم تفکر دینزدایى غرب جدید مىداند.10 نصر با تغییر و تحول در شیوه زندگى فردى و اجتماعى مخالفتى ندارد، اما تأکید دارد که این تغییرات باید بر اساس اصول سنتى انجام شود.
سؤال مهم این است که اگر قرار است ما با زمانه عوض شویم زمانه باید با چه چیزى عوض شود... تغییرات اجتماعى مستقل از ما نیست که ما بخواهیم با آن عوض شویم، بلکه انسان آزاد است و سرنوشت خود را عوض مىکند. باید زمانه را با سنتهاى خود سازگار کنیم، نه برعکس... تغییرات امرى طبیعى در جامعه است، ولى نباید مانند اسبى بىاراده دنبالاینتغییرات و بر محور آن بدویم.11
دنیاى مدرن گرفتار این تناقض آشکار است که متفکران آن از سویى، همواره دم از آزادى و مردمسالارى مىزنند و از سویى، مىگویند ما مجبوریم هر چیزى را بر اساس زمانه تغییر دهیم.12
نقد مدرنیته از ابداعات سنتگرایان نیست. بسیارى اندیشمندان و شاعران نیز از عواقب هولناک مدرنیته نگران بودهاند. اما در اینجا دو پرسش مهم مطرح مىشود: 1. آیا نقد نصر و سنتگرایان بر مدرنیته با سایر انتقادهاى رایج بر تجدّد تفاوت خاصى دارد؟ 2. آیا نصر و همفکرانش در تجدّد هیچ ویژگى مثبتى نمىبینند؟ نصر در پاسخ به این دو سؤال مىگوید: امروزه نقّادى علیه جهان متجدد و تجدّدگرایى از آثار شاعران گرفته تا تحلیل جامعهشناسان، به امرى پیشپاافتاده مبدل شده است، ولى مخالفت سنت با تجدّدگرایى برگرفته از مشاهده واقعیات و پدیدهها یا تشخیص عوامل این بیمارى نیست. این مخالفت براساس مطالعه عوامل این بیمارى است. سنتگرایان با مقدماتى که تجدّد بر آنها بنا شده مخالفند. کل جهانبینى، مقدمات و مبانى و اصول تجدّدگرایى از سنت کاذب و مورد انتقاد است. اگر در جهان متجدد احیانا خیرى دیده مىشود خیرى عرضى است و نه ذاتى. خیر عالم سنتى ذاتى و شرّ آن عرضى است، در حالى که شرّ عالم متجدد ذاتى و خیر آن عرضى است. بر همین اساس، قصد سنت، از میان برداشتن تجدّد و نجات انسان معاصر است.13
انتقادهاى مبنایى بر مدرنیته
رنه گنون از نخستین سنتگرایانى است که به تحلیل دنیاى متجدد پرداخته است. وى در کتاب خویش سه نقد اساسى بر مدرنیته را در سه فصل بیان کرده است:14 نقد نخست به دگرگونى ماهیت علم و معرفت مربوط مىشود که چهره آسمانى و ملکوتى خویش را از دست داده است. نقد دوم به فردیتپرستى یا محور قرار گرفتن انسان یا اومانیسم ناظر است و نقد سوم به هرج و مرج اجتماعى به معناى خاص مربوط است؛ در مدرنیته هیچکس خود را در مقامى که زیبنده اوست نمىبیند.
انتقادهاى نصر بر تجدّد و مدرنیته را نیز به دو دسته زیربنایى (بر مبانى مدرنیته) و روبنایى (بر دستاوردهاى مدرنیته) مىتوان تقسیم نمود. مهمترین انتقادهاى زیربنایى بر مدرنیته عبارتند از:
1. فراموشى واقعیت الهى: زمانى که از دکتر نصر خواسته شد فهرستى از مهمترین انتقادهاى خود بر مدرنیته ارائه کند در پاسخ چنین گفت: «فراموشى علم به واقعیت الهى و انسانى که نتیجه آن پشت کردن به عالم معنا و اعلام استقلال انسان از خداوند است. نقدهاى سنتگرایان مانند ردّ اومانیسم، فردگرایى، خردگرایى به معناى راسیونالیسم و قداستزدایى همه از آنچه گفتم سرچشمه مىگیرد.»15 در نگاه وى، اشتباه محورى تجدّد آن است که مبناى نظام فکرى خویش را واقعیت جهان حسى خارج دانسته است. از اینرو، معناى واقعیت تنها محدود به امورى حسى شده و واقعیت خدا بىمعناست. واقعى ندانستن غیرمادیات، پوچگرایى و نسبیتگرایى که ویژگىهاى جهان متجددند، نتایج این اشتباه محورى است. در حالى که در تمام سنتها محور اصلى، واقعیت خداوند است و بر این اساس، هرچه غیر از اوست تنها واقعیتى نسبى دارد. این اشتباه اساسى ناشى از عدم استفاده از دو منبع عقل و وحى است.16
2. اومانیسم جانشین انسانشناسى الهى: مابعدالطبیعه سنتى یعنى: خودشناسى. شناخت حقیقت الهى انسان یکى از مهمترین اهداف سنتگرایان است. البته این معرفت دانشى صرفا ذهنى نیست، بلکه به نوعى تبدل نفسانى نیز نیاز دارد که در نهایت انسان را به خداوند مىرساند.17 بر همین اساس، یکى از اشکالات نصر بر مدرنیته آن است که انسان را دچار خودفراموشى ساخته است. «انسان متجدّد زمانى که به خودفراموشى تن داد در واقع، دستش را در آتشى که خود افروخته بود سوخت.»18 نصر بر آن است که سکولاریسم، اومانیسم، تجربهگرایى و راسیونالیسم سبب شده انسان متجدد تصویرى از خود ترسیم کند که مادر تمام مشکلاتش است. توقف در بشر صرف بودن، او را مادون انسانیت ساخته و به همین دلیل، همواره با خود و دیگران در نزاع است.19 انسان در اسلام هم عبداللّه است و هم خلیفهاللّه. بشرى که دیگر خود را عبداللّه نمىشمارد خطرناکترین موجود است.20 در جهان انسان غربى تعداد انگشتشمارى موجودند که در مراتب بالاتر از آگاهى یا در لایههاى ژرفتر وجود خویش زندگى کنند.21 مدرنیسم بر اشتباهى در فهم کیستى انسان و چیستى واقعیت، چه فراکیهانى و چه کیهانى، استوار است. مدرنیسم ریشه در فریب بزرگى دارد که ما را به سوى تباهى و نابودى جهان مىکشاند.22
3. غیرقدسى شدن معرفت بشرى: یکى از اشکالات مهم دکتر نصر به دنیاى متجدّد، رویکرد آن به معرفت است. وى معتقد است: علوم جدید، معرفتى دایم تغییرپذیر و نامقدس است. علم جدید فقط به ظواهر مىپردازد، در حالى که علوم سنتى به دلیل ارتباط با مابعدالطبیعه تغییرناپذیر بوده و نظام هستى را آیه و مظهر خدا مىداند؛ از اینرو، بیشتر بر ابعاد باطنى مىپردازد.23 به گفته او «در جهان متجدد با علمى سر و کار داریم که قطب عینىاش از ترکیب روانى ـ جسمى جهان طبیعى محیط بر انسان، و قطب ذهنىاش از تعقل بشرى که به نحوى صرفا انسانگونه تصور مىشود و از نور عقل کاملاً جدا شده است، فراتر نمىرود.»24 نصر با علوم جدید مخالفت کلى نمىکند و معتقد است که علم جدید را مىتوان به عنوان راه و روش بایستهاى براى شناخت جنبههاى معینى از جهان طبیعى پذیرفت؛ یعنى به عنوان راه و روشى که برخى از ویژگىهاى جهان طبیعى یا مادى، نه همه جهات و جنبههاى آن را، کشف مىکند.25
4. فقدان معنویت: تمرکز بر بعد دنیوى و غفلت از جنبه ملکوتى انسان و جهان یکى دیگر از اشکالات نصر بر دوران مدرن است. وى این روىگردانى از حقایق معنوى را شورش علیه عالم بالا مىنامد که در نتیجه آن انسان مدرن «زمین را خانه و کاشانه خود مىداند. زندگى را همانند تجارتخانه بزرگى مىبیند که آزاد است در آن پرسه بزند و اشیایى را به خواست خود برگزیند. او که درک و فهم قدسى را از کف داده است در ناپایدارى و بىقرارى مستغرق گشته و طوق بندگى طبیعت نازله خود را... برگردن انداخته است.»26 وى ریشه بحران محیط زیست را، که از دستاوردهاى شوم مدرنیته است، بحران معنوى مىداند؛ چراکه بحران محیط زیست و همچنین تشویش روانى این همه مردان و زنان در جهان غرب و بىقوارگى محیط زیست شهرى و مانند آن، نتیجه تلاشهاى انسانى است که مىخواهد در زندگى فقط غم نان داشته باشد، «خون همه خدایان را بریزد» و استقلال خویش از عالم بالا را اعلام دارد.27 دنیاى مدرن ابتدا تمام مقدسات و خدایان انسان را کشته و اکنون با توجه به احساس نیاز شدید خود به مقدسات دروغین روى آورده است.28
انتقادهاى روبنایى
نصر غیر از انتقادهاى مبنایى، به برخى انتقادهاى روبنایى که دستاورد مدرنیته محسوب مىشود نیز اشاره دارد:
الف. تضعیف دین: نصر معتقد است: تجدّد باعث تضعیف دین و حتى دینزدایى شد و این امر در زمینههاى گوناگون مانند اخلاق و منش اجتماعى، اقتصاد و سیاست از یکسو و فلسفه و علم و حتى تفکر جدید دینى از سوى دیگر مشهود است.29
ب. ترویج بنیادگرایى: به نظر دکتر نصر، تجدّدگرایى، بنیادگرایى سکولار است. تجدّدگرایى یکى از تعصبآمیزترین، جزمىترین و افراطىترین ایدئولوژىهایى است که تاکنون تاریخ به خود دیده است. تجدّدگرایى خواهان هر دیدگاهى جز خود است و هیچ جهانبینى مخالفى را برنمىتابد.30 بنیادگرایى آن روى سکه مدرنیسم است و بدون مدرنیسم نمىتواند وجود داشته باشد.31 تجدّدگرایى هرچند به شکوفا ساختن نیروى انتقاد مىبالد، ولى انتقادناپذیرترین تمدنى است که بشر تاکنون دیده است؛ زیرا درباره خود معیارى براى انتقاد درباره خود ندارد.32
ج. تخریب محیط زیست: دکتر نصر یکى از کسانى است که با بىاعتنایى مدرنیته به محیط زیست سرسختانه مخالفت مىکند. چنانکه گذشت، وى بحران محیط زیست را زاییده فقدان معنویت در غرب و طرز تلقّى اشتباه انسان مدرن نسبت به طبیعت مىداند که مبتنى بر اقتدار و غلبه بر طبیعت است و بدون هیچ حرمتى براى طبیعت حریصانه آن را مىبلعد. وى راه برونرفت از این بحران را بازگشت به رویکرد اسلامى نسبت به طبیعت مىداند که انسان طبق آن، هم عبداللّه (نسبت به خداوند منفعل) و هم خلیفهاللّه (نسبت به این عالم همچون قیّم) است؛ از اینرو، مسخّر دانستن طبیعت در دست انسان محدود به قوانین الهى است.33
د. دگرگون شدن مفاهیم آزادى، حقوق بشر و...: نصر مىکوشد نشان دهد فرهنگ تجدّد مفاهیمى همچون آزادى را از ماهیت الهى و معنوى آن تهى کرده و لباسى صرفا طبیعى بر آن پوشانده و به گونهاى آن را به ضد آزادى تبدیل کرده است. «تعبیر ما سنّتگرایان از آزادى، متفاوت از تجدّدخواهان است. سنّت به هیچ وجه مخالف آزادى به معناى سنّتى، عرفانى و فلسفى آن نیست، بلکه با آزادى کاذب مخالفت مىکند؛ چراکه این نوع آزادى، انسان را به تدریج زندانى امیالى مىکند که بر آن سلطه ندارد. بنابراین، انسان متجدّد خیال مىکند که آزاد است، در حالى که بیشتر محبوس و محکوم است.»34 تجدّد به معناى امروزى آن، مىخواهد نفس را با تمامى خواستههایش آزاد کند؛ تجدّد امروز به فلسفه مصرف تبدیل شده است که سعى مىکند اشتهاى پایانناپذیر انسان را در مورد همه چیز تأمین کند.35 وى همچنین معتقد است: حقوق بشر رایج بر مبناى اصول سکولار تبیین شده و زمینه را براى استفاده ابزارى از آن فراهم کرده و به دلیل ماهیت غیردینى خود نمىتواند فراگیر باشد. در حالى که در نظام اسلامى حقوق بشر در پرتو مسئولیت وى در قبال خداوند تعریف مىشود. در پرتو مسئولیت انسان در برابر خالق خود در خصوص خود، جامعه بشرى و نظام آفرینش الهى، خداوند نیز حقوقى اجتماعى و برخى حقوق دیگر به بشر اعطا کرده است.36
علمگرایى، فردگرایى، بحران اخلاق، از دست رفتن هویت خانواده و... از دیگر نقدهاى دکتر نصر است.
نقد و بررسى دیدگاه دکتر نصر
در شرایطى که آواى نجاتبخشى مدرنیته نه تنها در جهان غرب، بلکه در بسیارى از کشورهاى شرقى و اسلامى طنین دارد. مخالفت با این جریان نیازمند شجاعتى ستودنى است. اکتفا نکردن دکتر نصر به پیامدهاى اجتماعى منفى تجدّد و پرداختن به مبانى نظرى آن از دیگر نقاط مثبت اوست. لکن این به معناى صحت تمام سخنان وى و به طور خاص انطباق آن با دیدگاه اسلامى نیست. نفى مدرنیته تنها در قالب سنتگرایى نصر محقق نمىشود. مىتوان بدون التزام به سنتگرایى نیز انتقادات مهم بر مدرنیته و حتى راهحلى براى این بحران ارائه نمود. برخى از اشکالاتى که در مواجهه نصر با تجدّد به نظر مىرسند عبارتند از:
اول. دکتر نصر همچون سایر سنتگرایان مفروض گرفته است که تمام بدبختىهاى بشر مدرن به سبب عدول از اصول سنت است. در حالىکه این ادعایى اثبات نشده است.37
دوم. دکتر نصر جامعه سنتى را جامعه آرمانى بشر معرفى مىکند، در حالى که نمىتوان از مفاسد فئودالیسم که زاییده اصول سنتى است چشمپوشى کرد.38
سوم. سنتگرایان پیشفرض اثباتنشدهاى دارند که تمام جوامع پیش از دوران مدرن بر پایه اصول مشترکى بنا شدهاند. این پیشفرض باعث شده تفاوتهاى اساسى این جوامعنادیدهگرفتهشدهودربارههمهآنهایکسانحکمشود.39
چهارم. سنتگرایان به جاى پرداختن واقعى به جوامع سنتى و بررسى معیارهاى آنها، از سنت (بما هو سنت) دفاع مىکنند. به عبارت دیگر، سنت را به گونهاى تعالى بخشیده و مىستایند که مورد تأیید تعالیم اسلامى نیست.40
پنجم. سنتگرایان مکاتب غربى و «ایسم»هاى موجود را بتهایى در دوران جاهلیت مدرن معرفى مىکنند، در حالى که سنتگرایى نیز خود زاییده دوران مدرن و رویارویى با آن است که از تجربه مدرنیته در اروپا ظهور یافته است. ایشان ایدئولوژى را به عنوان پدیدهاى مدرن محکوم مىکنند، در حالى که آنچه خود ارائه مىنمایند یک ایدئولوژى است.41
ششم. سنتگرایان با تکرار مداوم اصول سنت، هیچ بحث یا پیشنهاد مفیدى براى چگونگى ارتقاى جامعه، اصلاح نهادهاى آن یا مواجهه با تغییرات در حال وقوع ارائه نکردهاند.42
هفتم. دیدگاه نصر و همفکرانش صرفا سلبى بوده و از نبود پیشنهاد قابل اجرا رنج مىبرند. ایشان هیچ جایگزین مناسبى براى دوران جدید که تغییرات به سرعت در حال رشد است معرفى نمىکنند. پافشارى بر اصول بنیادى بدون بیان راه پیاده ساختن آنها کافى نیست.
هشتم. تحلیل نصر از مواجهه با جهان غرب گرفتار ابهام و تناقضات درونى است. وى از سویى کل جهانبینى و اصول مدرنیته را کاذب دانسته و رسالت خود و همراهانش را نه اصلاح، بلکه ریشهکن کردن آن مىداند و از سویى معتقد است تمام دستاوردهاى مدرنیته باطل نیست.43
نهم. نصر گرچه از اصول اسلامى و الهى سخن مىگوید، لکن تبیین وى از سنت، انطباق تامّى با آموزههاى اسلام ندارد. وى در معرفى جلوههاى سنت در ایران اعمال خرافى زنان ایرانى اعم از شگون، فال، سحر و جادو و دیگر فنون خفیه را بخشى از حیات دینى مىداند.44 او به جاى بهرهگیرى از متون وحیانى تحریف نشده، به سنت و شهود عقلانى روى مىآورد که از فراز وحى قرآنى تا فرود کشف و شهود منکرین معاد را شامل مىشود.
نتیجهگیرى
از آنچه گفته شد به دست مىآید که:
1. نصر به جاى پرداختن به برخى عوارض و آثار منفى مدرنیته به درستى تکیهگاه حملات خود را بر مبانى تمدن غرب نهاده و همین امر سبب استحکام نقدهاى وى شده است.
2. فراموشى واقعیتهاى الهى، جانشینى اومانیسم به جاى انسانشناسى الهى، غیرمقدس شدن معرفت بشرى، فقدان معنویت، مهمترین نقدهاى زیربنایى و تضعیف دین، ترویج بنیادگرایى، تخریب محیط زیست و دگرگون شدن مفاهیم آزادى، حقوق بشر و... از نقدهاى روبنایى
نصر است.
3. نصر هرچند در نقد مدرنیته دیدگاه سلبى مناسبى اتخاذ نموده، اما دیدگاه ایجابى وى در جایگزینى سنتگرایى با اشکالهاى متعدد مواجه است.
-
···منابع
- ـ گنون، رنه، بحران دنیاى متجدد، ترجمه ضیاءالدین گلشیرى، تهران، امیرکبیر، 1372.
- ـ لگنهاوزن، محمّد، چرا سنتگرا نیستم، ترجمه منصور نصیرى،
- ـ مشکى، مهدى، دین در نگاهى نوین، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1387.
- ـ نصر، سیدحسین، اسلام و تنگناهاى انسان متجدد، تهران، دفتر نشر و پژوهش سهروردى، 1383.
- ـ ـــــ ، «تجدّد دین را تضعیف کرده است»، روزنامه شرق، 25 مرداد 1385.
- ـ ـــــ ، جوان مسلمان و دنیاى متجدّد، ترجمه مرتضى اسعدى، تهران، طرح نو، 1373.
- ـ ـــــ ، در جستوجوى امر قدسى گفتوگوى رامین جهانبگلو، ترجمه مصطفى شهرآیینى، تهران، نى، 1385.
- ـ ـــــ ، دین و نظام طبیعت، ترجمه محمدحسن فغفورى، تهران، حکمت، 1386.
- ـ ـــــ ، قلب اسلام، ترجمه مصطفى شهرآیینى، تهران، حقیقت، 1383.
- ـ ـــــ ، معرفت و معنویت، ترجمه انشاءاللّه رحمتى، تهران، دفتر نشر و پژوهش سهروردى، 1383.
- ـ ـــــ ، نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میاندارى، قم، طه، 1382.
-
··· پی نوشت
- * دانشجوى دکترى فلسفه، دانشگاه باقرالعلوم علیهالسلام. دریافت: 19/11/88 ـ پذیرش: 12/10/89.
- bootimar_379@yahoo.com
- 1ـ ر.ک: سیدحسین نصر، دین و نظام طبیعت، ترجمه محمدحسن فغفورى، یادداشتهاى فصل اول؛ همو، معرفت و معنویت، ترجمه انشاءاللّه رحمتى، فصل دوم.
- 2ـ محمّد لگنهاوزن، چرا سنّتگرا نیستم، ترجمه منصور نصیرى، در: خرد جاویدان مجموعه مقالات همایش نقد تجدّد از دیدگاه سنتگرایان معاصر، ص 233ـ234.
- 3ـ مهدى مشکى، دین در نگاهى نوین، ص 185ـ189.
- 4ـ سیدحسین نصر، اسلام و تنگناهاى انسان متجدد، ص 284.
- 5ـ همو، معرفت و معنویت، ص 181.
- 6ـ همو، اسلام و تنگناهاى انسان متجدد، ص 285.
- 7ـ همو، در جستوجوى امر قدسى گفتوگوى رامین جهانبگلو، ترجمه مصطفى شهرآیینى، ص 300.
- 8ـ همو، اسلام و تنگناهاى انسان متجدد، ص 43.
- 9ـ همان، ص 286.
- 10ـ سیدحسین نصر، «تجدّد دین را تضعیف کرده است»، روزنامه شرق، 25 مرداد 1385.
- 11ـ سیدحسین نصر، در جستوجوى امر قدسى، ص 301ـ302.
- 12ـ همان، ص 303.
- 13ـ سیدحسین نصر، معرفت و معنویت، ص 182ـ183.
- 14ـ ر.ک: رنه گنون، بحران دنیاى متجدد، ترجمه ضیاءالدین گلشیرى، فصلهاى 4،5و6.
- 15ـ ر.ک: سیدحسین نصر، «تجدد دین را تضعیف کرده است».
- 16ـ همو، نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میاندارى، ص 11.
- 17ـ همان، ص 13.
- 18ـ همو، اسلام و تنگناهاى انسان متجدد، ص 24.
- 19ـ همو، نیاز به علم مقدس، ص 14.
- 20ـ همان، ص 20.
- 21ـ همو، اسلام و تنگناهاى انسان متجدّد، ص 31.
- 22ـ همو، در جستوجوى امر قدسى، ص 299.
- 23ـ همان، ص 17.
- 24ـ همو، نیاز به علم مقدس، ص 130.
- 25ـ ر.ک: سیدحسین نصر، جوان مسلمان و دنیاى متجدد، ترجمه مرتضى اسعدى، فصل علم و تکنولوژى جدید.
- 26ـ همو، معرفت و معنویت، ص 327.
- 27ـ همو، اسلام و تنگناهاى انسان متجدد، ص 43.
- 28ـ همو، در جستوجوى امر قدسى، ص 360ـ361.
- 29ـ همو، «تجدّد دین را تضعیف کرده است».
- 30ـ همو، قلب اسلام، ترجمه مصطفى شهرآیینى، ص 141.
- 31ـ همان، ص 133.
- 32ـ همو، اسلام و تنگناهاى انسان متجدّد، ص 283.
- 33ـ ر.ک: همو، نیاز به علم مقدس، فصل نهم علم مقدس و بحران محیطزیست: منظرى اسلامى.
- 34ـ همو، اسلام و تنگناهاى انسان متجدّد، ص 110.
- 35ـ همان.
- 36ـ همان، ص 351ـ352.
- 37ـ محمّد لگنهاوزن، همان، ص 248.
- 38ـ همان، ص 249.
- 39ـ همان، ص 293.
- 40ـ همان.
- 41ـ همان.
- 42ـ همان، ص 254.
- 43ـ سیدحسین نصر، معرفت و معنویت، ص 182ـ183.
- 44ـ همو، اسلام و تنگناهاى انسان متجدّد، ص 253.