معرفت، سال بیستم، شماره هفتم، پیاپی 166، مهر 1390، صفحات 5-

    خاستگاه و بایسته‏ هاى شکرگزارى از معبود (2)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه
    چکیده: 
    یکى از صفات خداى متعال، شاکر است، همچنان‏که باید شکرگذار نعمت‏هاى الاهى باشیم. کیفیت شکرگزارى انسان با خدا متفاوت است. کاربرد شکرگزارى بر خدا، از روى مجاز و براى ایجاد انگیزه در انسان است. خداى متعال نعمت‏هاى بیکرانى را براى ما ارزانى داشته که باید ما در برابر آن شاکر باشیم. بزرگ‏ترین نعمت الاهى، فرجام نیک و حسن عاقبت و برخوردارى از رضوان الاهى در سراى آخرت است. انسان‏ها به تناسب معرفتشان نسبت به خدا، مرتبه شکرگزارى‏شان متفاوت است. اگر خداوند خیر و نعمتى را در اختیار موجودات قرار مى‏دهد، نه از آن جهت است که سودى براى خود در نظر دارد، بلکه چون خداوند داراى رحمت بیکران است، با افاضه رحمت، موجودات را به کمال مى‏رساند.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیستم ـ شماره 166 ـ مهر 1390، 5ـ12

    علّامه محمدتقى مصباح

    چکیده

    یکى از صفات خداى متعال، شاکر است، همچنان‏که باید شکرگذار نعمت‏هاى الاهى باشیم. کیفیت شکرگزارى انسان با خدا متفاوت است. کاربرد شکرگزارى بر خدا، از روى مجاز و براى ایجاد انگیزه در انسان است. خداى متعال نعمت‏هاى بیکرانى را براى ما ارزانى داشته که باید ما در برابر آن شاکر باشیم. بزرگ‏ترین نعمت الاهى، فرجام نیک و حسن عاقبت و برخوردارى از رضوان الاهى در سراى آخرت است. انسان‏ها به تناسب معرفتشان نسبت به خدا، مرتبه شکرگزارى‏شان متفاوت است.

    اگر خداوند خیر و نعمتى را در اختیار موجودات قرار مى‏دهد، نه از آن جهت است که سودى براى خود در نظر دارد، بلکه چون خداوند داراى رحمت بیکران است، با افاضه رحمت، موجودات را به کمال مى‏رساند.

    کلیدواژه‏ها: شکرگزارى، عبادت، رحمت الاهى، نعمت‏هاى الاهى، باور به خدا.

    سپاسگزارى خداوند از بندگان خویش

    زمانى که موجود شعورمندى خدمتى به موجود شعورمند دیگر مى‏کند، در دریافت‏کننده خدمتْ احساس رضامندى و قدردانى پدید مى‏آید و در پى این احساس، با رفتار خود مراتب قدردانى و تشکر خود را به جا مى‏آورد. از جمله، در برابر نعمت‏هایى که خداوند به ما ارزانى داشته است، فطرتا حالت قدردانى و تشکر از خدا در ما پدید مى‏آید و متناسب با آن حالت، با زبان و یا رفتار خود به شکرگزارى خدا مى‏پردازیم. شکرگزارى از دیگران، نه فقط خصلت فطرى انسانى ماست، بلکه خصلت فطرى حیوانات پیشرفته نیز هست.

    در قرآن خداوند خود را شاکر و شکرگزار معرفى کرده است، همچنان‏که ما شکر خداوند را به جا مى‏آوریم. در برخى از آیات قرآن آمده است که خداوند نیز از بندگانش شکرگزارى مى‏کند: در چهار آیه قرآن، خداوند «شکور» معرفى شده است1 و در دو آیه «شاکر» معرفى کرده است.2 همچنین در دو آیه قرآن نیز آمده است که سعى و تلاش بندگان مورد ستایش و سپاس خداوند قرار مى‏گیرد. در آیه اول خداوند مى‏فرماید: «وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَشْکُورا» (اسراء: 19)؛ و هرکس خواهان آخرت است و براى آن کوششى درخور آن کند و مؤمن باشد، پس کوشش آنان سپاس داشته خواهد شد.

    در آیه دوم خداوند مى‏فرماید: «إِنَّ هَذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاء وَکَانَ سَعْیُکُم مَشْکُورا» (انسان: 22)؛ این براى شما پاداشى است و کوشش شما [پذیرفته و] سپاس داشته شده است.

    روشن شد که خداوند نیز از بندگان خود شکر و سپاس مى‏کند، اما مسلما کیفیت شکرگزارى خداوند با شکرگزارى انسان متفاوت است. خداوند برخى حقایق را در قالب الفاظ و اصطلاحات رایج بین ما انسان‏ها بیان مى‏کند تا براى ما قابل فهم گردد. در این نوع استعمال و انتقال مرادات و معانى، به نوعى مجاز راه یافته است. صرف‏نظر از اینکه الفاظ و مفاهیمى که دلالت بر ذات، صفات و افعال خداوند کنند، از آنجا که آن حقایق را به ما نمى‏نمایانند، خالى از مجاز نیستند، در مواردى کاربرد مجاز در ارائه حقایق بسیار روشن است و از عمد برخى از حقایق و معانى تنزل داده مى‏شوند تا انگیزه کافى براى عمل به مقتضاى آنها در انسان‏ها پدید آید. براى نمونه، در مواردى انفاق مال واجب است، نظیر پرداخت زکات و خمس، و در مواردى نیز انفاق مال مستحب است. همچنین قرض دادن مال به کسى که براى تأمین نیازمندى‏هاى زندگى خویش درخواست قرض کرده است، مستحب مى‏باشد. حتى در برخى از روایات، ارزش و فضیلت قرض دادن فراتر از بخشش و صدقه معرفى شده است: امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند: «لَأَنْ أُقْرِضَ قَرْضا أَحَبُّ إِلَى مِنْ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِمِثْلِهِ»؛3 اینکه مالى را قرض دهم، در نزد من بهتر است از آنکه آن را ببخشم.

    در مورد قرض، کسى بخشى از مالش را قرض مى‏دهد و دیگرى آن قرض را دریافت مى‏کند تا بدان نیازش را تأمین کند. پس چه در مورد قرض و چه زکات و خمس، دریافت‏کننده انسان نیازمند است. اما خداوند براى ترغیب و تشویق مردم به قرض دادن به همدیگر، مجازا خودش را دریافت‏کننده قرض معرفى مى‏کند و مى‏فرماید: «مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضا حَسَنا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافا کَثِیرَةً وَاللّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (بقره: 245)؛ کیست که به خدا وام نیکویى دهد تا خدا آن را براى او چند برابر بیفزاید؟ و خدا [روزى را ]تنگ و فراخ مى‏کند، و بازگشت شما به سوى اوست.

    مالک حقیقى همه هستى خداوند است. آنچه در اختیار ماست از خداوند است و مالکیت ما بر سرمایه و دارایى‏مان اعتبارى است. حال وقتى ما مال خود را انفاق مى‏کنیم و یا آن را قرض مى‏دهیم، دریافت‏کننده شخصى است که نیازمند انفاق و یا قرض است. اما خداوند به جهت لطفى که به ما دارد، مجازا خود را در حدّ انسانى نیازمند تنزل مى‏دهد و مى‏فرماید که در برابر قرضى که مى‏دهید، چندین برابر در آخرت به شما مى‏بخشم، تا بدین‏وسیله اهمیت کمک به دیگران و قرض دادن را براى ما روشن سازد و انگیزه انجام چنین کار خیرى را در ما برانگیزاند.

    رابطه تکوینى عمل با جزا

    بیشتر بیانات قرآنى و روایى درباره جزا، پاداش و کیفر رفتار به گونه‏اى است که رابطه جعلى و قراردادى بین عمل صالح و پاداش نیکو و عمل بد و کیفر را به ذهن تداعى مى‏کند. نظیر قراردادى که بین موجر و مستأجر بسته مى‏شود و مستأجر در قبال منفعتى که از مال موجر مى‏برد، به او اجاره پرداخت مى‏کند، خداوند نیز در قبال کارهاى نیک بندگان به آنان پاداش عنایت مى‏کند. با این تفاوت که پاداش و اجر اخروى بسیار فراتر از پاداش دنیوى رفتار است. این تعابیر، که براى سهولت تفاهم و رعایت حال اکثریت مردمى است که ذهنشان با این‏گونه مفاهیم آشناتر مى‏باشد، اعتبارى است و در آنها فرض شده که بندگان براى خداوند کارى انجام مى‏دهند و خداوند دریافت‏کننده منافع رفتار آنان است و در قبال آن، به آنان مزد و پاداش مى‏دهد و یا در قبال اعمال نیک آنان، بخشى از گناهانشان را مى‏بخشد. ولى چنان‏که از برخى از آیات و روایات استفاده مى‏شود، رابطه بین اعمال انسان و ثواب و عقاب اخروى فراتر از یک رابطه قراردادى و جعلى است، بلکه بین اعمال انسان و ثواب و عقاب رابطه تکوینى و تولیدى برقرار است. بر اساس این رابطه تکوینى، اعمال اختیارى انسان داراى صورت‏هاى ملکوتى گوناگونى است که به عنوان نتیجه و بازتاب اعمال در عالم برزخ و قیامت ظاهر مى‏شوند.

    اینک نمونه‏اى از آیات را که دلالت بر وجود رابطه حقیقى بین اعمال انسان و نتایج اخروى آنها و به عبارت دیگر، دلالت بر تجسم اعمال دارند، ملاحظه مى‏کنیم:

    ـ «وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِکُم مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَاللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (بقره: 110)؛ و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و هر نیکى که براى خود پیش فرستید، آن را نزد خدا باز یابید که خدا بدان چه مى‏کنید بیناست.

    ـ «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدا بَعِیدا وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفُ بِالْعِبَادِ» (آل‏عمران: 30)؛ روزى که هرکسى هر کار نیکى که کرده حاضر یابد و نیز هر کار بدى که کرده، دوست دارد که کاش میان او و کارهاى بدش فاصله‏اى دور بود. خدا شما را از [نافرمانى ]خویش بیم مى‏دهد و خدا با بندگان مهربان است.

    ـ «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْما إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرا» (نساء: 10)؛ همانا کسانى که مال‏هاى یتیمان را به ستم مى‏خورند جز این نیست که در شکم‏هاى خود آتشى مى‏خورند و به زودى به آتش افروخته دوزخ درآیند.

    از آیه اخیر استفاده مى‏شود که صورت باطنى خوردن مال یتیم، خوردن آتش است. هنگامى که در جهان دیگر حقایق ظاهر مى‏شود، خورنده مال یتیم خواهد دید که باطن آن غذا آتش بوده و سوزش درونش را خواهد یافت و به او گفته خواهد شد: آیا این آتش جز همان مال حرامى است که خورده‏اى؟

    بنابراین، چنان‏که بسیارى از آیات و روایات دلالت دارند و از دلایل عقلى نیز استفاده مى‏شود، بین اعمال ما و ثواب و عقاب رابطه تکوینى برقرار است. آنچه ما انجام مى‏دهیم، در جهان دیگر به صورتى متناسب با آن جهان نمودار گردیده و تجسم مى‏یابد. به عبارت دیگر، پاداش‏ها و کیفرها بازنمود و حقیقت اعمال دنیوى انسان‏هاست که در حیات اخروى خود را نشان مى‏دهند. هر کردارى که انسان انجام مى‏دهد، یک صورت دنیوى دارد که ما آن را مشاهده مى‏کنیم و یک صورت اخروى دارد که هم‏اکنون در دل و نهادِ عملْ نهفته است و عمل در روز رستاخیز و پس از تحولاتى که در آن رخ مى‏دهد، شکل کنونى و دنیوى خود را از دست داده و با واقعیت اخروى خود جلوه مى‏کند و موجب لذت و فرح و یا آزار و اندوه انسان مى‏گردد. بر این اساس، پاداش‏ها و حتى بخشش گناهان نتیجه تکوینى اعمال و بلکه تجسم آنها در عالم آخرت است. برخى از کارهاى نیک، از چنان نورانیتى برخوردارند که ظلمت و تاریکى برخى از گناهان را از بین مى‏برند. البته چون نوع مردم از درک این حقایق عاجزند و ذهن آنها با مفاهیم و تعابیر اعتبارى خو گرفته است، در آیات و روایات از تعابیرى نیز استفاده شده که ظهور در رابطه قراردادى بین اعمال انسان و ثواب و عقاب دارند و این تعابیر مجازى و اعتبارى براى سهولت فهم نوع مردم به کار رفته است. در راستاى این تعابیر مجازى، در برخى آیات، از جهاد با مال و جان در راه خدا به تجارت و معامله با خدا تعبیر شده و خداوند خریدار جان و مال معرفى گردیده که در قبال آن بهشت را به فروشنده آن ارزانى مى‏کند: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ...» (توبه: 111)؛ خداوند از مؤمنان جان‏ها و مال‏هایشان را بخرید به بهاى آنکه بهشت براى آنان باشد.

    در آیه دیگر ایمان به خدا و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و جهاد در راه خدا، تجارت و دادوستد با خداوند اطلاق گردیده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ»(صف: 10ـ11)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، آیا شما را بر تجارتى راه نمایم که شما را از عذابى دردناک برهاند؟ به خدا و پیامبر او ایمان آورید [بر ایمان به خدا و پیامبر او استوار باشید ]و در راه خدا با مال‏ها و جان‏هاى خویش جهاد کنید، این براى شما بهتر است اگر مى‏دانستید.

    تعبیر تجارت و دادوستد جان و مال با خدا، تنزلى در بیان حقیقت به منظور تشویق ما به انجام کار خیر و دریافت ثواب و پاداش است. چنان نیست که ما مالک جان و مالمان باشیم و در قبال فروش آنها به خداوند، چیزى دریافت کنیم و یا چیزى را که خداوند فاقد آن هست، در اختیار او بگذاریم و در عوض از او پاداش دریافت کنیم، بلکه مالک حقیقى جان و مال ما خداست و خداوند آنها را به امانت در اختیار ما قرار داده و هرگاه اراده کند از ما باز مى‏ستاند.

    عبادت بستر بهره‏مندى از رحمت الاهى و دست‏یابى به کمال

    با توجه به نمونه‏هایى که بیان کردیم، «عبادت» ما اعتبارا خدمت به پیشگاه خداوند محسوب مى‏گردد و گذشته از بذل مال و جان در راه خدا و رفتار محسوسى که به عنوان عبادت خدا انجام مى‏گیرند، توجه و ذکر قلبى نیز خدمت به پیشگاه خداوند و مطلوب وى محسوب مى‏گردد. مطلوبیت عبادت و اعمال خیر براى خداوند، نه از آن جهت که خداوند نیازمند آنهاست و به وسیله آنها نقص خود را برطرف مى‏کند، بلکه از آن‏روست که در پرتو آنها ما به کمال لایق خویش و مقام قرب الاهى نایل مى‏گردیم. ما در پرتو عبادت و تضرع به درگاه او، لایق دریافت رحمت بى‏کران او مى‏گردیم. خداوند چون دوست مى‏دارد که رحمتش را بر بندگان خویش بگستراند، آن بخش از رفتار بندگان، که زمینه نزول رحمت و برکات الاهى را فراهم مى‏آورد، مطلوب و محبوب اوست. تمام تعابیر مجازى که در روایات و آیات دربارة معامله با خدا و جزا و پاداش وارد شده براى این است که ما به ارتباط با خداوند واقف گردیم و سعى کنیم کارهایى که محبوب و مطلوب خداست، انجام دهیم تا به کمال حقیقى نایل گردیم. کارهایى که در راستاى تعالى، کمال و نیل به رضوان الاهى انجام مى‏گیرد، مجازا خدمت به خداوند محسوب مى‏گردد. از این‏رو، امیرمؤمنان على علیه‏السلام در «دعاى کمیل» مى‏فرمایند: «خدایا، از تو درخواست مى‏کنم به حق و ذات مقدّست و صفات و اسماء بس بزرگ و مبارکت که اوقات مرا در شب و روز به یاد خود آباد گردانى و پیوسته به خدمت بندگى‏ات بگذرانى و اعمالم را مقبول درگاهت گردانى تا کردار و گفتارم یکپارچه و خالص براى تو باشد و حالم تا ابد به خدمت تو مصروف گردد.»4

    در مقابل خدمت ما به پیشگاه خداوند و انجام عباداتى که مطلوب و مقبول پیشگاه پروردگار است، ذات پروردگار از ما تشکر و قدردانى مى‏کند و قدردانى و تشکر او در افزایش نعمت و بار دادن به رضوان خود تمثل مى‏یابد. خداوند فرمود: «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ...» (ابراهیم: 7)؛ و هنگامى که پروردگارتان به شما آگاهى داد که اگر سپاس گزارید، [نعمت ]شما را افزون خواهم کرد.

    شکر نعمت‏هاى خداوند عبادت و مطلوب خداوند است. خداوند در قبال آن و به عنوان تشکر و قدردانى از بنده خویش، هم نعمت‏هاى موجود را باقى مى‏دارد و هم بر آنها مى‏افزاید و نیز بر کمالات و مراتب قرب بندگان شاکر به درگاه خویش مى‏افزاید.

    تفاوت مراتب شکرگزارى بندگان از خداوند

    آن‏گاه انسان به شکرگزارى از خداوند مى‏پردازد که بداند آنچه در اختیارش قرار گرفته براى او سودمند و نافع است، همین بداند که خداوند آن را در اختیارش نهاده است. کسانى که به حقایق عالم و آنچه در آن مى‏گذرد و نعمت‏ها و امکانات ارزنده‏اى که در اختیارشان هست توجهى ندارند، از معرفت خالق و مدبّر هستى بى‏نصیب هستند. در نتیجه به شکرگزارى خداوند نمى‏پردازند. گذشته از این گروه، برخى به خداوند اعتقاد دارند، اما چون نظرشان معطوف به لذت‏ها و نعمت‏هاى مادى نظیر خانه، همسر، غذا و لباس است، از خداوند به پاس ارزانى کردن آن نعمت‏ها شکرگزارى مى‏کنند و از آن فراتر نمى‏روند. اما کسانى که به نعمت‏هاى معنوى واقف‏اند و ارزش و اهمیت عقل، ایمان، ولایت، معرفت و محبت خداوند را درک مى‏کنند، بیش از هرچیز در قبال آن نعمت‏هاى بزرگْ خداوند را سپاس مى‏گزارند. بزرگ‏ترین و عظیم‏ترین نعمت‏هاى الاهى، فرجام نیک و حسن عاقبت و برخوردارى از رحمت و رضوان الاهى در سراى آخرت است. ما باید خود را در معرض این نعمت‏هاى بزرگ قرار دهیم و زمینه برخوردارى از آنها را در خود فراهم کنیم و به پاس آن نعمت‏هاى بزرگ از خداوند تشکر کنیم.

    فهم انسان‏ها از نعمت‏هاى الاهى متفاوت است. آنان هم که به فهم و معرفت فزون‏ترى از نعمت‏هاى الاهى دست یافته‏اند، شناختشان از گستره نعمت‏ها و عظمت آنها ناچیز است. بسیارى از افراد نمى‏دانند که خداوند چه نعمت‏هایى در بدن آنها قرار داده و در پرتو آشنایى به دانش‏هاى آناتومى و فیزیولوژى شناخت انسان، به نعمت‏ها و اجزا و عناصر تشکیل‏دهنده بدن و کارکرد و پیچیدگى‏هاى آنها افزایش مى‏یابد. در طب و علم تشریح قدیم مطرح مى‏شد که بدن انسان داراى سیصدوشصت رگ است. اما با پیشرفت‏هاى جدید در علم پزشکى، ثابت شده که تنها در چشم انسان، که اندام کوچکى از بدن به شمار مى‏آید میلیاردها سلول از طیف‏هاى گوناگون وجود دارد که با فعالیت آنها و ارتباطى که بین آنها برقرار است، چشم مى‏تواند ببیند. حال آیا انسان قادر است که تنها شکر نعمت چشم را به جا آورد؟ به راستى آیا به سلسله عواملى که دست به دست هم دادند تا ما به وجود آییم و از بدن و اندام سالمى برخوردار گردیم، اندیشیده‏ایم؟ گاهى بر اثر ناکارآمد گشتن برخى از وسایط، نظیر عقیم بودن پدر و یا مادر، امکان انعقاد نطفه و در نتیجه تولد انسان فراهم نمى‏گردد. یا انسان با اندام و یا عضوى ناقص و یا فاقد عقل به دنیا مى‏آید. پس هر قدر شناخت انسان به گستره نعمت‏هاى خدا افزایش یابد، مرتبه شکرگزارى‏اش از خدا فراتر مى‏رود.

    از سوى دیگر، معرفت افراد درباره استناد امور به خداوند متفاوت است. برخى خداوند را عله‏العلل و سرسلسله عوامل مى‏دانند و تأثیر خداوند را در پیدایش و تحوّل پدیده‏ها در همین حد مى‏شناسند. دسته دوم کسانى هستند که فراتر از دسته اول، در کنار عوامل و اسباب، براى خداوند نیز نقش قائل هستند. به عبارت دیگر، خداوند را به نوعى شریک با آن عوامل و دخیل در پیدایش امور و پدیده‏ها مى‏دانند. مثلاً، وقتى غذا مى‏خورند و سیر مى‏گردند، سیر شدن خود را به غذا نسبت مى‏دهند و مى‏گویند غذا ما را سیر کرد و یا بهبودى از بیمارى را ناشى از دارو مى‏دانند. نقش خداوند را در تأثیر بخشیدن به غذا و دارو در سیر گشتن و سلامتى انسان و جلوگیرى از موانع تأثیر آنها مى‏دانند. دسته سوم به حدى از معرفت دست یافته‏اند که تأثیر اصلى و استقلالى را براى خداوند قائل هستند و عوامل و اسباب را صرفا به عنوان ابزارى مى‏شناسند که خداوند به وسیله آنها اراده و خواست خود را تحقق مى‏بخشد. نظیر خطاطى که عامل اصلى در پیدایش خط است و قلم و کاغذ، ابزار کار او به حساب مى‏آیند و هیچ‏گاه خط به آن قلم و کاغذ نسبت داده نمى‏شود. فراتر از همه معرفت‏ها، معرفت اولیاى خداست که به مرتبه‏اى از توحید افعالى دست یافته‏اند که خداوند را تنها مؤثر حقیقى در وجود مى‏دانند و توجهشان تنها معطوف به خداوند است و هیچ توجهى به اسباب و ابزار ندارند و نقشى مستقل براى آنها قائل نمى‏باشند. با توجه به این معرفت ناب توحیدى، حضرت ابراهیم علیه‏السلام، فرمود: «وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ» (شعراء: 79ـ80)؛ و آن‏کس که طعام مى‏دهد و سیرابم مى‏سازد، و چون بیمار شوم بهبودم بخشد.

    طبیعى است به تناسب معرفت افراد به خداوند و نقشى که آنان براى خداوند در پیدایش امور و پدیده‏ها قائل هستند، مرتبه شکرگزارى آنان نیز متفاوت مى‏گردد. کسى که بر آن است که با تلاش و پیگیرى و زحمت خود پولى به دست آورده و البته معتقد است که خداوند نیز به او کمک کرده، مرتبه شکرگزارى‏اش فروتر از شکرگزارى کسى است که نقش و تأثیر اصلى را از آن خدا مى‏داند و براى خود نقشى مستقل قائل نیست. برخى نیز که در حضیض انحطاط قرار گرفته‏اند و منکر تأثیر و نقش‏آفرینى خداوند هستند و آنچه را به دست آورده‏اند صرفا ناشى از تلاش، هوش و تدبیر خود مى‏دانند؛ چنان‏که خداوند درباره قارون نقل مى‏کند که گفت: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عجَلَى عِلْمٍ عِندِی أَوَلَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعا وَلَا یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ» (قصص: 78)؛ گفت: همانا آنچه به من داده شده بنابر دانشى است که نزد من است. آیا ندانست که خدا پیش از او نسل‏هایى را نابود کرد که نیرویشان از او فزون‏تر و فراهم آوردنشان [از مال دنیا ]از او بیشتر بود؟ و مجرمان را از گناهانشان نپرسند [یعنى آنان را بى‏حساب به دوزخ برند].

    گذشته از کسانى که خداوند را مؤثر در امور نمى‏دانند، کسانى که خداوند را مؤثر مى‏دانند، از نظر اندازه و حدى که براى تأثیر اراده و مشیت الاهى قائل‏اند متفاوت مى‏باشند. این اختلاف ناشى از مراتب معرفت بندگان به خداوند و توحید است که حتى یک درجه تفاوت در مراتب معرفت، دو فرد را از حیث رفتار و باورهاى قلبى کاملاً متمایز مى‏سازد. تا آنجا که امام سجاد علیه‏السلامدرباره سلمان و ابوذر ـ رضوان‏اللّه علیهما ـ که هر دو از بهترین اصحاب رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امیرمؤمنان علیه‏السلام بودند، فرمودند: «به خدا سوگند، اگر ابوذر به آنچه در دل سلمان بود اطلاع داشت او را مى‏کشت، با اینکه رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بین آن دو پیمان برادرى برقرار کرد.»5

    نقش باور راستین به خدا در شکرگزارى از او

    مسلما اختلاف مراتب معرفت افراد به خداوند و توحید، مراتب شکرگزارى آنان را متفاوت مى‏گرداند. مرتبه شکرگزارى کسى که ده درصد تأثیر براى خداوند قائل است، بسیار فروتر از مرتبه شکرگزارى کسى است که صددرصد تأثیر براى خداوند قائل است و همه امور را به خداوند نسبت مى‏دهد. علاوه بر این، وقتى انسان به انتساب امور به اراده الاهى باور داشت و بر آن بود که باران را خداوند نازل مى‏کند و گیاهان را خداوند مى‏رویاند و همچنین سایر پدیده‏ها و امور با اراده الاهى تحقق مى‏یابند، براى اینکه انگیزه قوى براى شکرگزارى پیدا کند، باید باور کند که خداوند اراده کرده که او از خیرها و نعمت‏هایى که فرو مى‏فرستد، برخوردار گردد. خداوند باران را براى او نازل کرد و نسیم و باد را فرستاد تا او از خنکاى آن بهره‏مند گردد. به دیگر سخن، براى شکرگزارى از خداوند دو باور در انسان باید پدید آید، باور اول اینکه همه امور و از جمله نعمت‏ها، نزول باران و باد با اراده و مشیت الاهى تحقق مى‏یابند و حتى حرکت برگ درختان با اراده خداوند انجام مى‏پذیرد. و خداوند به همه امور و حقایق عالم غیب و عالم شهود آگاه است. خداوند در این‏باره مى‏فرماید: «و کلیدهاى غیب نزد اوست، جز او کسى آنها را نمى‏داند، و آنچه را در خشکى و دریاست مى‏داند، و هیچ برگى [از درخت] نیفتد، مگر آنکه آن را مى‏داند، و هیچ دانه‏اى در تاریکى‏هاى [درون ]زمین و هیچ تر و خشکى نیست، مگر آنکه در کتابى روشن [ثبت ]است.» (انعام: 59)

    در آیه دیگر مى‏فرماید: «و در هیچ حالى و کارى نباشى و از قرآن هیچ [آیه‏اى ]نخوانى و [شما مردم ]هیچ کارى نمى‏کنید مگر اینکه آن‏گاه که به آن مى‏پردازید ما بر شما گواهیم، و از پروردگارت هم‏سنگ ذره‏اى در زمین و در آسمان پوشیده نیست و نه کوچک‏تر از آن و نه بزرگ‏تر، مگر آنکه در کتابى روشن [لوح محفوظ ثبت ]است.» (یونس: 61)

    پس از باور به اینکه تدبیر عالم به دست خداست و اوست که نعمت‏ها را نازل مى‏کند، باید باور داشت که خداوند مى‏داند که چه موجوداتى از خیرات و نعمت‏هاى او بهره‏مند مى‏گردند و نیز هرکس باید باور داشته باشد که خداوند مى‏داند که او نیز از آن نعمت‏ها بهره‏مند مى‏گردد. در غیر این صورت، علم خداوند ناقص و محدود خواهد بود. محدودیت و نقص و جهل به ساحت خداوند راه ندارد. وقتى خداوند خیر و نعمتى را فرو مى‏فرستد، ممکن نیست نخواهد که ما از آن خیر و نعمت برخوردار شویم و بى‏تردید خداوند آنچه به خیر و صلاح ماست در اختیارمان نهاده و مى‏نهد. وقتى ما چیزى را نمى‏خواهیم، یا از آن‏روست که به ارزش آن و نفعى که براى ما دارد واقف نیستیم و چون درک کافى نداریم و جاهلیم، آن را درخواست نمى‏کنیم. یا از آن‏روست که احتیاجى به آن نداریم و اگر احساس نیاز به چیزى در ما پدید آید انگیزه حرکت و تلاش براى به دست آوردن آن در ما نیز پدید مى‏آید. ساحت خداوند از جهل منزّه است و داراى علم نامحدود مى‏باشد و هیچ چیز از علم خداوند پنهان نمى‏ماند. همچنین خداوند کمال مطلق است و ممکن نیست که نیاز و احتیاجى به چیزى داشته باشد، چون نیاز و احتیاج ناشى از نقص و محدودیت وجودى است و خداوند غنى مطلق و عارى از نقص و محدودیت است. پس اگر خداوند خیر و نعمتى را در اختیار موجودات قرار مى‏دهد، نه از جهت است که نفعى و سودى براى خود در نظر گرفته و در پى آن است که در عوض استفاده‏اى از آن موجودات عاید خود سازد، بلکه از آن جهت است که او داراى رحمت بى‏نهایت است و در پى آن است که با افاضه رحمت خود، موجودات به کمال برسند و از برکات و رحمت الاهى بهره‏مند گردند. او چون مى‏داند که موجودات از باران و نور آفتاب بهره‏مند مى‏گردند و این دو نعمت بزرگ از شمار نعمت‏هاى بى‏نهایت الاهى، به نفع موجودات و از جمله انسان‏هاست و او هرچه را خیر و صلاح بر مخلوقات است از آنان دریغ نمى‏کند، آن دو نعمت را به وفور در اختیارشان مى‏نهد.

    وقتى انسان باور کرد که همه عالم خیر است و همه آنچه در گذشته بوده و اکنون هست و در آینده به وجود خواهد آمد در وجود ما مؤثر است و به نفع ما مى‏باشد. به تعبیر دیگر، وقتى باور کرد که خداوند همه چیز را براى او آفریده، لحظه‏اى از شکرگزارى نعمت‏هاى بى‏کران الاهى غافل نمى‏گردد. البته چنان باورى در هرکس منافات با آن ندارد که خداوند عالم را براى دیگران نیز خلق کرده باشد، چون تدبیر و اراده الاهى چنان است که هم‏زمان هریک از مخلوقات از زنجیره امکانات و نعمت‏هاى عالم برخوردار مى‏گردند و استفاده انبوه مخلوقات، خلل و رخنه‏اى در قابلیت‏ها و ظرفیت‏هاى نامحدود نعمت‏هاى الاهى وارد نمى‏سازد. با توجه به تأثیر متقابل مخلوقاتْ در یکدیگر و ارتباط سیستمى عناصر عالم با یکدیگر، برخى از بزرگان گفته‏اند که انسان اگر نیک بیندیشد به این واقعیت و حقیقت پى مى‏برد که خداوند همه عالم را براى شخص او آفریده است و در عین‏حال آن عالم و آن شخص را براى شخص دیگر آفریده است!


    * این متن حاصل قلمى ‏شده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مى‏باشد.


    1ـ فاطر: 30و 34؛ شورى: 23؛ تغابن: 17.

    2ـ بقره: 158؛ نساء: 147.

    3ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائل‏الشیعه، ج 18، ص 329ـ330، ح 23783.

    4ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح‏الجنان، دعاى کمیل.

    5ـ محمدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 401، ح 2.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1390) خاستگاه و بایسته‏ هاى شکرگزارى از معبود (2). ماهنامه معرفت، 20(7)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."خاستگاه و بایسته‏ هاى شکرگزارى از معبود (2)". ماهنامه معرفت، 20، 7، 1390، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1390) 'خاستگاه و بایسته‏ هاى شکرگزارى از معبود (2)'، ماهنامه معرفت، 20(7), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. خاستگاه و بایسته‏ هاى شکرگزارى از معبود (2). معرفت، 20, 1390؛ 20(7): 5-