معرفت، سال بیستم، شماره نهم، پیاپی 168، آذر 1390، صفحات 77-

    مبانى نظرى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    فخرالسادات پورهاشمی / *کارشناس ارشد - علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم (ع) / fakhri_hashemi@yahoo.com
    چکیده: 
    این مقاله در پى یافتن مبانى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى مى‏باشد. در بسیارى از جنبش‏ها، انقلاب‏ها و اصلاحات صورت‏گرفته در سطح جهان، عدالت همواره به عنوان یکى از شعارهاى اصلى مطرح بوده است، اما اکثر آنها به لحاظ عملى نتوانسته‏اند آن را محقق کنند. براى تحقق عدالت ابتدا باید به دنبال یافتن مبانى عدالت باشیم. با آشکار شدن مبانى، نوع نگرش و زاویه دید ما نسبت به ارزش عدالت مشخص، و حدود و ثغور آن بر اساس اندیشه‏هاى اسلام معین مى‏شود. آن‏گاه مى‏توانیم بر اساس همین مبانى، راه‏کارهاى عملى براى پیاده شدن این ارزش اساسى را ارائه دهیم. مشخص کردن مبانى عدالت براى ما، که عدالت‏محورى از شعارهاى اساسى و مهم برنامه‏هاى ماست، بسیار مهم و اساسى مى‏باشد. روش پژوهش حاضر، عمدتا از طریق جست‏وجو و بررسى سخنان رهبرى با استفاده از نرم‏افزارهاى موجود و سایت پایگاه مقام معظم رهبرى است و به دنبال تبیین مبانى نظرى عدالت در اندیشه رهبرى است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیستم ـ شماره 168 ـ آذر 1390، 77ـ94

    فخرالسادات پورهاشمى*

    چکیده

    این مقاله در پى یافتن مبانى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى مى‏باشد. در بسیارى از جنبش‏ها، انقلاب‏ها و اصلاحات صورت‏گرفته در سطح جهان، عدالت همواره به عنوان یکى از شعارهاى اصلى مطرح بوده است، اما اکثر آنها به لحاظ عملى نتوانسته‏اند آن را محقق کنند. براى تحقق عدالت ابتدا باید به دنبال یافتن مبانى عدالت باشیم. با آشکار شدن مبانى، نوع نگرش و زاویه دید ما نسبت به ارزش عدالت مشخص، و حدود و ثغور آن بر اساس اندیشه‏هاى اسلام معین مى‏شود. آن‏گاه مى‏توانیم بر اساس همین مبانى، راه‏کارهاى عملى براى پیاده شدن این ارزش اساسى را ارائه دهیم. مشخص کردن مبانى عدالت براى ما، که عدالت‏محورى از شعارهاى اساسى و مهم برنامه‏هاى ماست، بسیار مهم و اساسى مى‏باشد.

    روش پژوهش حاضر، عمدتا از طریق جست‏وجو و بررسى سخنان رهبرى با استفاده از نرم‏افزارهاى موجود و سایت پایگاه مقام معظم رهبرى است و به دنبال تبیین مبانى نظرى عدالت در اندیشه رهبرى است.

    کلیدواژه‏ها: عدالت، مبانى هستى‏شناختى، مبانى انسان‏شناختى، مبانى معرفت‏شناختى، مبانى ارزش‏شناختى، مبانى غایت‏شناختى، مبانى جامعه‏شناختى.

    مقدّمه

    اندیشه‏هاى هر مکتبى تحت تأثیر نوع نگاه آن مکتب نسبت به جهان و انسان است. نوع نگرش‏هاى متفاوت به جهان و انسان باعث به وجود آمدن اندیشه‏هاى مختلف مى‏شود. بین اندیشمندى که معتقد به خداوند است و همه عالم را مخلوق و جلوه‏اى از او مى‏داند، با اندیشمند ماده‏گرا و ماتریالیست و ملحدى که معتقد به هیچ مبدأ و معادى در وراى این جهان نیست، در تلقّى سیاست و اندیشه سیاسى تفاوت اساسى وجود دارد. فردى که تحت تأثیر نگرش‏هاى مادى، انسان را شرور و گرگ‏صفت مى‏بیند، برداشتش از سیاست، قدرت و عدالت متفاوت از کسى است که انسان را نیک‏سرشت مى‏پندارد. از این‏رو، اندیشه این دو با هم فرق دارد. پس برداشت‏هاى فکرى انسان، نقش تعیین‏کننده دارد و جهت‏گیرى انسان را در زندگى فردى و اجتماعى مشخص مى‏کند. این بخش از افکار و ایده‏ها را در اصطلاح، مبانى و زیربناى فکرى مى‏نامند. این مقاله به بررسى مبانى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى و نیز مبانى هستى‏شناختى، انسان‏شناختى، معرفت‏شناختى، ارزش‏شناختى، غایت‏شناختى و جامعه‏شناختى از دیدگاه ایشان مى‏پردازد.

    در رابطه با مبانى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى بنابر جست‏وجوهایى که انجام شد، با این عنوان کتابى یافت نشد. یکى از کتاب‏هایى که به صورت منسجم و دقیق سخنان رهبرى را جمع‏آورى نموده، کتاب قاموس عدالت، نوشته مجتبى جاویدى مى‏باشد. در این کتاب مجموعه سخنرانى‏هاى رهبرى با موضوع‏بندى‏هاى مختلف ارائه شده است. کتاب طرح کلى اندیشه اسلامى در قرآن، مجموعه فرمایشات رهبرى در اوایل انقلاب است که در این زمینه طرح منسجمى از اندیشه اسلامى را ارائه مى‏دهد.

    در مقاله حاضر بیشتر از نرم‏افزارهایى که مجموعه سخنان رهبرى را جمع‏آورى کرده، مثل نرم‏افزار به سوى نور و حدیث ولایت استفاده شده و تلاش شده است که علاوه بر مستند بودن سخنان رهبرى و ارجاع دقیق به سخنان ایشان، در کنار هر عنوانى تحلیلى صورت بگیرد تا بتوان به صورت منسجم به مجموعه اندیشه ایشان در رابطه با مبانى عدالت رسید.

    سؤال اصلى این پژوهش عبارت است از: مبانى نظرى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى چیست؟

    سؤال‏هاى فرعى پژوهش حاضر عبارتند از: 1. مبانى هستى‏شناختى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى چیست؟ 2. مبانى انسان‏شناختى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى چیست؟ 3. مبانى معرفت‏شناختى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى چیست؟
    4. مبانى ارزش‏شناختى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى چیست؟ 5. مبانى غایت‏شناختى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى چیست؟ 6. مبانى جامعه‏شناختى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى چیست؟

    الف. مبانى هستى‏شناختى

    نوع نگرش و نگاه به هستى، نگاه به انسان را نیز تحت تأثیر خود قرار مى‏دهد. هستى‏شناسى مادى، منجر به شکل‏گیرى انسان مادى مى‏شود.

    فرد مادى هستى و جهان آفرینش را محدود به حسّیات و آنچه که قابل دیدن چشم است، مى‏کند. از این‏رو، انسان را نیز محدود به همین عالم ماده مى‏بیند. نگرش فرد مادى، نگرش محدود است که وراى ماده را نمى‏بیند. اما یک فرد موحد این نگاه محدود را ندارد. نگرش توحیدى و اعتقاد به خدا، انسان را از این تنگ‏نظرى خارج مى‏کند. در جهان‏بینى اسلامى، نظام هستى جلوه‏اى از عدل خداوند است. در این جهان از وضعیت کهکشان‏ها گرفته تا هسته‏هاى ریز اشیا، همگى بر پایه عدالت است. هر موجودى در جایگاه مناسب و شایسته خود قرار دارد و خداوند، هر موجودى را به اندازه استحقاق و قابلیتش از وجود بهره‏مند ساخته است و هیچ‏گونه امساک فیضى در هیچ نقطه‏اى از زمان و مکان جهان دیده نمى‏شود؛ یعنى در نظام جهان و خلقت آن، عدالت تکوینى رعایت شده است. عدالت تشریعى هم، متأثر از عدالت تکوینى است؛ یعنى اهدافى که خدا هنگام خلقت جهان براى اشیا و انسان‏ها مقرّر کرده است، در چارچوب عمل به احکام شرعى و پیروى از دستورات و مقرّرات الهى محقق مى‏شود. این احکام و مقرّرات عادلانه هستند: زیرا وظایف و مقرّرات براى بندگان متناسب با قدرت و توانایى آنهاست و خدا امرى که خارج از توان افراد باشد، دستور نداده است.1

    علاوه بر عدالت تکوینى و تشریعى، خداوند در جزا دادن به انسان‏ها نیز، طبق عدالت عمل مى‏کند. سنگ ترازوى عدل الهى در آن‏روز، حق است و همه چیز با همین شاخص ارزیابى مى‏شود و هر کس به فراخور اعمال خود پاداش مى‏بیند. نیز از تبعیض و بى‏عدالتى و تجاوز به حقوق دیگران خبرى نیست و پاداش و عقوبت در چارچوب عدالت و مقتضاى اعمال انسان‏هاست.

    آیت‏اللّه العظمى خامنه‏اى، نسبت به جهان نگرش توحیدى دارند و همه‏چیز را در سایه توحید معنا مى‏کنند. در این جهان‏بینى، همه پدیده‏هاى جهان وابسته به یک قدرت هستند و آن، قدرت برتر خداست که از همه خصلت‏هاى اساسى مثل علم، قدرت، اراده و حیات برخوردار است. از اعماق ذره‏اى ناچیز تا اوج افلاک و کهکشان‏ها، پرداخته و ساخته یک قدرت برتر است و همه موجودات در عبودیت او شریک هستند.2 بندگان همه چیز خود را از او دارند و او سررشته‏دار پیدایش و ادامه حیات آنهاست. این نگرش، زیربنا و قاعده تمام طرح‏هاى عملى در اسلام است و شناختى متعهد و بینشى فعال و سازنده است که داراى نقش اساسى در بناى جامعه و اداره آن و ترسیم خط سیر و تعیین هدف آن است.3

    این دیدگاه برخلاف دیدگاهى است که در آن، انسان فقط معتقد به این است که خدایى وجود دارد و توحید را منفک و جدا از عرصه سیاسى ـ اجتماعى درک مى‏کند. به نظر مقام معظم رهبرى، توحید داراى بُعد سیاسى و اجتماعى است که در سراسر زندگى انسان‏ها حاکم است:

    اسلام دین توحید است و توحید یعنى رهایى انسان از عبودیت و اطاعت و تسلیم در برابر هر چیز و هر کس بجز خدا؛ یعنى گسستن بندهاى سلطه نظام‏هاى بشرى، یعنى شکستن طلسم ترس از قدرت‏هاى شیطانى و مادى، یعنى تکیه به اقتدارات بى‏نهایتى که خداوند در نهاد انسان قرار داد.4

    به عبارت دیگر، توحید ابعادى دارد. یک بعد آن، اعتقاد به خدا و قدرت غیبى و ایمان به اراده و قدرت و عزت و جلال خداست. بعد دیگر آن، یگانه‏پرستى است در مقابل شرک، و نظام سیاسى ما هم از این بعد ناشى مى‏شود؛ یعنى غیر خدا را نباید عبادت کرد. هرجا اطاعت غیر خداست، طاغوت است. پس این نگاه، طاغوت‏شکنى و مبارزه با فردپرستى است.5

    این نگرش توحیدى چهار رکن اصلى دارد:

    1. وابستگى جهان و انسان به قدرت برتر: آفریدگار مطلق جهان، با قدرت برتر خود، جهان را با قصد و هدفى آفریده است و همه موجودات وابسته به قدرت و اراده او هستند و هیچ‏کس خارج از اراده و قدرت او قادر به انجام فعالیت و عمل نیست. از این‏رو، انسان‏ها با استفاده از قوّه عقل و خردى که خدا در اختیارشان قرار داده است، باید راه درست و صحیحى را که اراده خداوند بر آن تعلق گرفته است، بشناسند و در مسیر آن حرکت کنند.

    2. آفریدگار بودن خدا: این رکن منجر به این مى‏شود که زمام قانون‏گذارى نیز در اختیار خداوند باشد و همه موجودات ملزم به تبعیت از قانون خدا باشند.

    3. دانش بى‏پایان خدا: بنا بر این رکن، صلاحیت تنظیم مقرّرات بشرى، فقط در انحصار خداوند است.

    4. عبودیت یکسان همه در مقابل خدا: همه بندگان در مقابل او مطیع هستند و هیچ‏کس حق فرمان‏روایى بر دیگرى را ندارد. بنابراین، زمامدار فقط کسى است که خداوند او را به حکومت برگزیده باشد؛ مثل امامان معصوم علیهم‏السلام و یا افراد داراى ملاک؛ مثل حاکم اسلامى در زمان غیبت امام معصوم.

    تنها کسانى قادر هستند بر انسان‏ها حکومت کنند که از طرف خدا مأذون باشند. این اذن و اجازه را خدا به پیامبران و امامان و در نبودن آنها، به ولىّ فقیه داده است. ولى و یا امام، جانشین خدا و مظهر سلطه و قدرت عادلانه الهى در زمین هستند و از همه امکاناتى که براى تکامل و تعالى در وجود انسان قرار داده شده است، به سود انسان بهره‏بردارى مى‏کنند. عدل و امن را که براى رویش و بالندگى نهال انسان، مثل زمینى مستعد و آبى گوارا و هوایى مساعد است، در محیط زیست آنان تأمین مى‏کنند و ضمن جلوگیرى از بروز جلوه‏هاى گوناگون ظلم (شرک، تعدى به غیر، تعدى به خود)، همه را به سوى بندگى خدا سوق مى‏دهند. خرد و بینش انسانى را به بارورى مى‏رسانند. آنان را به کار و ابتکار سوق مى‏دهند. یاد خدا و تقسیم عادلانه ثروت و اشاعه نیکى‏ها و ریشه‏کنى بدى‏ها و نابسامانى‏ها را برنامه اساسى خود قرار مى‏دهند و خلاصه، انسان و پدیده انسان را به هدف و غایت از آفرینش نزدیک و نزدیک‏تر مى‏کنند.6

    آیت‏اللّه‏العظمى خامنه‏اى معتقدند: در زمان سلطه استکبار آنچه باعث قدرت گرفتن زور و فراگیر شدن ظلم و ستم در سراسر کشور شد، غفلت از توحید ناب اسلامى بود. دشمنان، با طرح شعار جدایى دین از سیاست، توانستند دین را از صحنه زندگى کشورهاى اسلامى جدا کنند و همین منجر به شکل‏گیرى آن وضع اسفناک شد که براى مدت‏هاى طولانى و جبران‏ناپذیر، سرنوشت سیاسى و اقتصادى کشور به دست غارتگران غربى بیفتد. اما این وضع طولانى و جبران‏ناپذیر زایل‏شدنى است؛ چون باطل است. اصلاً بناى عالم بر اساس بینش قرآنى بر حق است و باطل اصلى است که زایل‏شدنى است.7

    امروز حکومت‏هاى جائرانه و ظالمانه قدیم که سالیان هم حکومت کردند، چیزى جز ویرانه‏هاى کاخ‏هاى آنها نمانده است. در مقابل، پیامبران و پیروان توحید که جبهه حق بود، آن زمان ستم‏ها کشیدند، تهدید شدند، اما پیروان همان‏ها امروز دنیا را پر کردند. این همان معناى ماندگارى حق و زایل شدن باطل است.

    یک طرف حق است که همه آفرینش بر اساس حق است. خلقت پروردگار بر اساس حق است. خود خداوند متعال حق مبین است. راه خدا، راه حق است. یک راه باطل است، راه جهنم است، راه شیطان است. بین این دو درگیرى است. این درگیرى در طول تاریخ بشر بوده است.8

    پس انسانى کامیاب و موفق است که خود را با قوانین و سنت‏هاى الهى که تغییرناپذیرند، تطبیق دهد. لشکر حق بشر را به سمت جهانى پر از عدل و داد مى‏برد و تلاش زورگویان و مستکبران عالم نمى‏تواند مانع حرکت عالم به سمت صلاح و کمال شود.9

    در این حرکت انسان به سمت صلاح و سعادت، بشر باید راه خود را بشناسد و رفتارى را انتخاب کند که متناسب با این حرکت باشد. انسان براى حرکت به سمت هدف‏هاى ارزنده احتیاج به راهنما دارد. در غیر این صورت، گرفتار ظلم و ستم قدرتمندان مى‏شود. راهنمایان این راه، پیامبران هستند. در واقع، بعثت پیامبران در قلمرو زندگى فردى و اجتماعى به دنبال هدفى است. در قلمرو حیات فردى به دنبال شکل‏گیرى تحول در زندگى است. این تحول همان تزکیه و آموختن کتاب و حکمت است. انسان باید از آسودگى‏ها و پستى‏ها دور شود تا نجات پیدا کند. در قلمرو اجتماعى، آنچه هدف است، عدالت اجتماعى است.

    بعثت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در درجه اول دعوت به توحید است. توحید یک روش زندگى براى بشر است؛ یعنى خدا را در زندگى حاکم کردن و دست قدرت‏هاى گوناگون را از زندگى بشر کوتاه کردن.

    «لااللّه الااللّه» که پیام اصلى پیغمبر ما و همه پیغمبران است، به معناى این است که در زندگى و در مسیر زندگى انسان و در انتخاب روش‏هاى زندگى، قدرت‏هاى طاغوتى و شیطانى نباید دخالت کنند و زندگى انسان‏ها را دستخوش هوس‏ها و تمایلات خود قرار دهند.10

    بنابراین، مقام معظم رهبرى در هستى‏شناختى داراى نگرش توحیدى هستند. ویژگى‏هاى این نگرش به طور اجمال به قرار ذیل است:

    1. خالق و معبود همه خداست.

    2. همه از اصل واحدى آفریده شده‏اند.

    3. هیچ کس در آفرینش از مزیتى که منشأ برخوردارى‏هاى حقوقى باشد، بهره‏مند نیست.

    4. همه مزیت‏ها در اختیار همگان و وابسته به تلاش آنهاست.

    5. همه‏جهان‏ازآنِ‏خداست‏وهمه‏در مقابل او فقیرند.11

    ب. مبانى انسان شناختى

    در بحث هستى‏شناختى، بیان کردیم که نوع نگاه به هستى، انسان‏شناختى را تحت تأثیر قرار مى‏دهد و نوع شناخت و بینش نسبت به انسان منجر به شکل‏گیرى اندیشه‏هاى مختلف مى‏شود. اگر هستى فقط از نظر مادى نگاه شود و به بعد معنوى توجه نشود، منجر به شکل‏گیرى جامعه‏اى مى‏شود که در آن، انسان‏ها از هم بیگانه و متمایز هستند و از معنویت و اخلاق فاصله گرفته‏اند. اگر در کنار مادیات به معنویت هم توجه شود، جامعه به گونه‏اى متفاوت از جامعه‏اى مى‏شود که مردم در نظام‏هاى مادى زندگى مى‏کنند. در این جامعه، اخلاقیات فاضله ناشى از ایمان به خداست و اعتقاد به خدا و توحید مبناى ساخت اجتماعى جامعه اسلامى مى‏شود.

    مقام معظم رهبرى از تعبیر «جامعه جاهلى» و «جامعه توحیدى» براى بیان این دو جامعه استفاده مى‏کنند. به نظر ایشان، جامعه جاهلى، داراى چنین ویژگى‏هایى است:

    بر مبناى شرک بنا شده است، طبقات انسان از هم جدا و بیگانه از یکدیگر است. وقتى که در یک جامعه شرک‏آلود، ربط انسان‏ها به مبدأ هستى و نیروهاى قاهر و مسلط عالم مطرح مى‏شود. به طور طبیعى و قهرى در این جامعه انسان‏ها از هم جدا مى‏افتند. یکى به یک خدا، دیگر به خدایى دیگر و سومى هم به خدایى دیگر. جامعه‏اى که بر مبناى شرک باشد، میان آحاد و طوایف انسان، یک دیوار غیرقابل نفوذ و یک دره جدایى غیرقابل وصل وجود دارد.12

    در این جامعه، انسان‏ها از معنویت و فضیلت فاصله مى‏گیرند و شکاف طبقاتى زیاد مى‏شود و مناسبات اجتماعى در دست طاغوت قرار مى‏گیرد و افراد دچار خود فراموشى مى‏شوند و اندیشه انسانى، تعقل و اراده و انتخاب از یاد مى‏رود.

    ایشان عدم اطاعت از خدا را عامل اصلى مشکلات در جامعه مى‏دانند و مى‏فرمایند:

    درد بزرگ بشریت از زمان حضرت آدم و ماجراى پسران آدم تا همیشه دنیا، خودخواهى و خودپرستى و سر تاختن از اطاعت خدا و ظلم و تبعیض و جهل است که بر اثر جهالت و ناآگاهى راه را خطا مى‏کند و پیامبران و راه هدایت را نمى‏شناسد.13

    در نگرش توحیدى، انسان براى رسیدن به کمال خلق شده است. انسان دایم در حال حرکت و تلاش و تکاپو است. این حرکت، حرکتى بى‏نهایت است که قادر است انسان را به کمال برساند. آفرینش انسان براى این است که در عرصه آزمایش‏ها بتواند به کمال برسد. هدف واقعى، خداست.

    مقام معظم رهبرى معتقدند: هدف انسان، تنها هدف مادى نیست. هدف مادى انسان را به زندگى و حیات حیوانى سوق مى‏دهد. در حالى که انسان باید به سمت حیات طیبه و پاکیزه در حرکت باشد. حیات پاکیزه، حیاتى است که در راه خدا و براى رسیدن به هدف‏هاى عالى باشد. هدف عالى هم، رسیدن به حق و تخلق به اخلاق الهى است. که نتیجه آن، شکل‏گیرى عدالت فردى در سه حوزه عقیده، اخلاق و رفتار مى‏شود.

    عدالت عقیدتى به این معناست که انسان باورهاى قلب خود را بر پایه عدل و داد انتخاب کند و عقاید و پندارهاى بیهوده را کنار بگذارد؛ زیرا پذیرش آنها، ستم‏کارى بر انسان است. علاوه بر این، گرایش‏هاى قلبى را به گونه‏اى اصلاح کند که زمینه دوستى و همراهى عاطفى با ستمکاران در عمق وجودش فراهم نشود.

    عدالت اخلاقى، اعتدال قواى سه‏گانه، یعنى قوه شهویه بهیمیه و غضبیه سبعیه و وهمیه شیطانیه، است و عدالت حد وسط بین افراط و تفریط است؛ یعنى تعدیل قوه عملیه و تهذیب آن. عدالت رفتارى به معناى دورى از گناهان کبیره و اصرار نکردن بر گناهان صغیره است و در نتیجه، به نحوى که اعمال و رفتار انسان عارى از هرگونه ظلم و ستم باشد.14

    انسان براى رسیدن به قرب الهى، هم به ابزار مادى و هم به ابزار معنوى احتیاج دارد.

    پس حیات طیبه معنایش این نیست که کسانى فقط نماز بخوانند، عبادت کنند و اصلاً به فکر زندگى و مادیات نباشند. نه، حیات طیبه، یعنى دنیا و آخرت را با هم داشتن. حیات طیبه، یعنى ماده و معنا را با هم داشتن. حیات طیبه، یعنى آن ملتى که تلاش مى‏کند، سازندگى مى‏کند، صنعت و بازرگانى و کشاورزى را به اوج مى‏رساند ... اما در همه این حالات، دل او هم با خداست و روز به روز با خدا آشناتر مى‏شود.15

    بنابراین، زمانى انسان مى‏تواند این حرکت تکاملى را با سرعت طى کند، که با ایمان همراه باشد. ایمان مى‏تواند به انسان نگرشى بدهد که رژیم‏هاى ظالمانه نظام طاغوتى در نظر او کوچک به شمار بیایند و نیروى انسان و غیرقابل زوال به انسان بدهد که بتواند در مقابل همه عظمت‏ها و قدرت‏ها قیام کند.

    یکى از نشانه‏هاى جامعه اسلامى این است که تبعیض و ظلم و نابرابرى در آن نباشد و ایمان مى‏تواند ما را به این خصوصیت برساند. از دیدگاه آیت‏اللّه العظمى خامنه‏اى ظلم و فساد موجود در دنیا، ناشى از مدیران و دولت‏هاى فاسد جامعه و فضاى خشونت و ظلم و زورگویى است که همه ناشى از انزواى اخلاق است.

    امروز اگر در دنیا ظلم وجود دارد، اگر سلطه وجود دارد، امروز اگر تمدن خشن غربى، دنیا را پر کرده است، از فضاى خشونت و ظلم و زورگویى و ناحق‏گویى، تسلط قدرت‏ها بر ملت‏ها، غارت اموال ملت‏ها به وسیله مراکز جهانى، اینها به خاطر انزواى اخلاق انسانى است؛ چون معنویت منزوى است؛ چون اخلاق منزوى است.16

    ایشان ایمان و معرفت را رکنى مى‏دانند که همراه هم و در کنار هم مى‏توانند باعث رشد انسان و منجر به شکست‏ناپذیرى انسان شود. ایمان و معرفت به تنهایى بى‏اثر هستند. ایمان بدون معرفت، مصداق کسانى مثل خوارج زمان امام على علیه‏السلام هستند که ایمان داشتند، اما معرفت و بصیرت نداشتند. معرفت بدون ایمان نیز مَثَل کسانى است که در صدر اسلام از على علیه‏السلام فاصله گرفتند. اینها معرفت داشتند و امام را خوب مى‏شناختند، اما ایمان نداشتند. ایمان آنها ضعیف بود.

    علاوه بر همراهى ایمان در راه رسیدن به کمال، انسان در محیط عادلانه قادر است به تکامل برسد. وقتى نظام اجتماعى، نظام غلط و ظالمانه‏اى باشد، انسان نمى‏تواند در آن، به کمال برسد. در این محیط، انسان فرصت رسیدن به کمال و پرورش خود را ندارد.

    وقتى نظام اجتماعى غلط و ظالمانه است و براساس صحیحى استوار نیست، وقتى انسان‏ها از حکومت سالم، قانون درست و رجال مؤمن و دلسوز برخوردارنباشند، در چنان شرایطى انسان نمى‏تواند به تکامل برسد، اگر این موانع وجود نداشت، چهره عالم و تاریخ به گونه‏اى دیگر بود.17

    به نظر ایشان، عدالت‏خواهى انسان‏ها، امرى فطرى است و چون فطرى است، عدالت‏خواهى براى همیشه براى بشر به عنوان یک آرمان مطرح است.

    از دیرباز تا امروز بشریت، آرمان عدالت، انصاف و برابرى بین انسان‏ها و برچیده شدن بساط زورگویى از سطوح مختلف زندگى مردم را در دل پرورانده است. اما این آرمان‏ها در کمتر برهه‏اى از زمان محقق شده است... البته این آرمان‏ها چون فطرى است، از بین رفتنى نیست و تا امروز نرفته و نخواهد رفت، بلکه روز به روز آگاهى و ظرفیت بشر براى پذیرش و عمل به آنها بیشتر شده است.18

    به نظر مقام معظم رهبرى، ماهیت زندگى اجتماعى تلاش مشترک براى رسیدن به سعادت مى‏باشد. مقرّرات جامعه باید مطابق با طبیعت انسان و فطرت انسان و طبیعت آفرینش باشد؛ در غیر این صورت، نمى‏تواند موجب رشد و تکامل و شکوفایى انسان شود. طبیعت اسلام نور است و به دنبال برطرف کردن موانع است. رسالتى که اسلام براى خود قایل است، ساختن انسان و به وجود آوردن جامعه فاضله و مدینه فاضله است. در این جامعه توحیدى، سلطه جائرانه و ظلم و ستم معنایى ندارد. جامعه اسلامى آن جامعه‏اى است که بر طبق تعالیم و توصیه‏هاى پیغمبران خدا، مردم داراى اندیشه و فکر شده‏اند و قدرت تصمیم‏گیرى پیدا کرده‏اند، خودشان انتخاب مى‏کند، خودشان دشمن را مى‏شناسند و دشمن را دفع مى‏کنند.19

    مهم‏ترین مسئله‏اى که در تعالیم اسلامى، به آن پرداخته شده است، معنویت و عدالت است. معنویت و عدالت دو عنصر از عناصر اصلى تعالیم اسلامى است و همه چیز و همه قوانین و مقرّرات باید حول این دو عنصر بچرخد. به نظر ایشان، جامعه اسلامى، جامعه معنوى است که متکى بر اصول و معارف دینى و اهداف الهى است و از طرف دیگر، به عدالت که نیاز اساسى انسان است، توجه ویژه و اساسى دارد. «در یک جامعه، فردى که از زر و زور دستش تهى است، بتواند حق خود را بدون هیچ‏گونه مشکل از قوى که زر و زور هم دارد، بگیرد. این پیام اسلام است.»20

    بنابراین، نگرش توحیدى منجر به شکل‏گیرى انسانى مى‏شود که تلاش مى‏کند به کمال برسد. این کمال و هدف، همان رسیدن به خدا و تخلق به اخلاق الهى است و زمانى انسان مى‏تواند این حرکت تکاملى را با سرعت طى کند که همراه با ایمان باشد تا بتواند در مقابل ظلمت‏ها و قدرت‏ها قیام کند.

    ج. مبانى معرفت‏شناختى

    رویارویى عقل و ایمان و یا استدلال و روح، از مباحثى است که همواره مطرح بوده است. برخى به برترى عقل بر ایمان، قایلند و برخى دیگر، ایمان را بر عقل ترجیح داده‏اند. هر دو گروه به افراط و تفریط، یکى را بر دیگرى برترى داده‏اند. اما در تعالیم اسلامى، عقل و وحى باهم مطرح شده‏اند و هر دو مانند دو بال یک پرنده هستند که مى‏توانند انسان را در مسیر کمال هدایت کنند. معرفت کامل در سایه عقل و وحى به دست مى‏آید. نه عقل و نه دل هیچ‏یک به تنهایى نمى‏توانند معرفت کامل را به انسان بدهند. ایمان و معرفت همراه و مستلزم هم هستند. این دو با هم منجر به شکست‏ناپذیرى انسان مى‏شوند. هر کدام به تنهایى، بى‏اثر و خنثا هستند. خوارج زمان امام على علیه‏السلامرا مى‏توان جزء کسانى دانست که ایمان داشتند، اما فاقد معرفت و بصیرت بودند، معرفت بدون ایمان، مَثَل کسانى مى‏شود که در صدر اسلام از على علیه‏السلام فاصله گرفتند. ایشان کسانى بودند که معرفت داشتند، امام را خوب مى‏شناختند، اما ایمانشان ضعیف بود.

    استدلال و عقل مانند ستون و دیوارى است که انسان مى‏تواند به آن تکیه کند و خیالش آسوده است که جاى وسوسه و دغدغه نیست؛ یعنى کسى نمى‏تواند در او تردید ایجاد کند و در سایه آن، مى‏تواند به حرکت خود ادامه دهد. در واقع، خداوند عقل و خرد را به انسان داده است تا در پرتو آن، به قدرت تشخیص دست یابد و در نتیجه، عمل بهترى را انجام دهد. اساس جامعه اسلامى این است که به مردم فرصت فکر کردن داده بشود؛ یعنى آنچه گفتنى است به مردم گفته شود تا مردم بتوانند در سایه معرفتى که پیدا مى‏کنند، حق را از باطل تشخیص بدهند. از این‏رو، اساس حکومت‏هاى ظالمانه در طول تاریخ بشر و همچنین امروز در دنیا بنا بر این بوده که وسیله تشخیص حق و باطل، یعنى فکر کردن و اندیشیدن، را از مردم بگیرند.

    به عبارت دیگر، یکى از اصول جامعه اسلامى و نظام اسلامى اصل تعقل و تکامل عقلانى افراد جامعه است. اگر یک ملت مى‏خواهد مستقل زندگى کند و کسانى که مصالح او را نمى‏خواهند در کار او دخالت نکنند، باید قدرت اندیشه داشته باشد، باید بیندیشد تا بتواند تصمیم بگیرد. به علاوه، یک انسان و یک جامعه انسانى، چنانچه بخواهد به کمال نایل شود، باید بتواند نیروى اندیشه‏اى را که خدا در نهاد انسان نهاده است، استخراج کند و از آن بهره‏بردارى نماید. از این‏رو، اسلام به اطاعت کورکورانه مردم در ملت و نظام اسلامى قانع نیست؛ از مردم مى‏خواهد تا بیندیشند و مطالب و مسائل را خودشان بفهمند و حرکتى آگاهانه داشته باشند.

    بسیارى از اختلاف‏هاى بشر ناشى از نشناختن حقیقت و تشخیص ندادن راه خداوند است که این هم، از درست نیندیشیدن و به کار نینداختن قوه عقل و خرد نشئت مى‏گیرد. از این‏رو، خداوند، انبیا را مبعوث کرد تا مردم نیروى عقل و خرد را در راستاى اوامر و نواهى خدا به کار بیندازند. پس هر کسى که بهتر بیندیشد و عقل و خرد را بهتر به کار بگیرد، به عرفان و شناخت بهترى نسبت به پروردگار دست مى‏یابد و به مقام بالاترى از دنیا و آخرت مى‏رسد.

    زمانى جامعه اسلامى مى‏تواند به کمال عقلانى برسد که موانع معرفت و فهمیدن و اندیشیدن را در جامعه از بین ببرد. یکى از این موانع، ایجاد اختناق در جامعه است. جامعه باید آزاد باشد تا مردم بتوانند قدرت اندیشیدن را در خود رشد بدهند. در جامعه‏اى که اختناق در آن حاکم است، انسان‏ها نمى‏توانند به معرفت صحیحى دست یابند.

    ایمان و محبت هم انسان را وادار به حرکت مى‏کند و او را در بحران‏هاى زندگى کمک مى‏کند. گاهى مطالعه یک حدیث تأثیرى را در دل مى‏گذارد که یک استدلال منطقى و عقلى قادر نیست آن تأثیر را بگذارد. ایمان مى‏تواند به انسان قدرت شجاعت و استدلال بدهد، منتها ممکن است در ایمان خدشه و وسوسه رخ دهد که این خدشه با استدلال عقلانى از بین مى‏رود.

    بنابراین، ایمان و معرفت اسلامى هر دو با هم لازم هستند و هر دو مکمل یکدیگرند. در آموزه‏هاى اسلامى، معرفت‏آموختگان بى‏ایمان مثل عالمان بى‏عمل هستند. اینها همان دانشمندان دنیاى مادى امروز هستند که علم دارند، اما ایمان ندارند و همین هم باعث مى‏شود که محصول اندیشه آنان به ضرر انسان‏ها تمام شود؛ مثلاً، فکر کنند و بمب درست کنند. ایمان بدون معرفت و عقل هم همین‏گونه است. مؤمنان بى‏معرفت، همان حمار طاحونه هستند که از صبح تا شب راه مى‏روند، اما دور خود مى‏چرخند. هرقدر تلاش مى‏کنند، از مقصد دورتر مى‏شوند.

    بنابراین، در وادى توحید از مسلمانان و موحدان خواسته شده است که با تکیه به تفکر و تدبر و تعقل پیش بروند، و در کنار عقل، به نور وحى و نور معرفت و آموزش‏هاى الهى تجهیز شوند.

    از دیدگاه مقام معظم رهبرى، در اندیشه اسلامى، عدالت نیز در کنار معنویت و عقل مطرح شده است؛ یعنى عدالت از یک طرف، با عقل و از طرف دیگر، با معنویت مرتبط است و با هم تکمیل مى‏شوند. جامعه از لحاظ اخلاقى باید کاملاً ساخته شده باشد و پذیراى عدالت باشد تا بتوان عدالت را در آن اجرا کرد. به عبارت دیگر، براى اجراى عدالت احتیاج به جامعه‏اى داریم که تحول اخلاقى عمیق و گسترده‏اى در آن رخ داده باشد؛ زیرا اجراى کامل عدالت، باعث نارضایتى عده‏اى که دنبال سوءاستفاده هستند، مى‏شود. از این‏رو، جامعه باید ظرفیت اجراى عدالت را داشته باشد.

    جامعه‏اى مى‏تواند تصویر آرمانى یک ملت زنده، بیدار و باهوش قرار بگیرد که در آن معنویت، عدالت، عزت، قدرت، ثروت و رفاه باشد. اگر بخواهیم این مجموعه با هم باشد، بدون معنویت و آرمان معنوى و اخلاق و در نظر گرفتن خدا و بدون مجاهدت فى سبیل‏اللّه ممکن نیست.21

    به نظر ایشان، اگر عدالت همراه با معنویت نباشد، عدالت نیست، بلکه دروغ، ریاکارى، انحراف و ظاهرسازى است؛22 مثل نظام‏هاى کمونیستى و سوسیالیستى که عدالت، محور شعارهاى آنها بود، اما واقعیت زندگى آنها، نشان‏دهنده عدالت نبود. طبقه اشراف جدیدى در این نظام‏ها به وجود مى‏آمد که با معیارهاى حزبى و سیاسى خاص خودشان روى کار آمده بودند و از همه امکانات برخوردار بودند و مردم هم در فقر و بدبختى زندگى مى‏کردند. بنابراین، عدالت باید با معنویت همراه باشد؛ یعنى باید شما براى خدا و اجر الهى دنبال عدالت باشید. در این صورت، مى‏توانید با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله کنید.23

    از سوى دیگر، عدالت در کنار عقلانیت مطرح مى‏شود. براى تشخیص مصادیق عدالت، باید عقل و خرد را به کار برد. اگر بدون استفاده از عقل و خرد به سمت عدالت برویم، ممکن است چیزهایى را که عدالت است نبینیم و چیزى که عدالت نیست فکر کنیم، عدالت است.24 این عقلانیت غیر از عقلانیت محافظه‏کارى است. محافظه‏کار طرفدار وضع موجود است و از هر تحولى بیمناک است، اما محاسبه عقلانى، خودش گاهى منشأ تحولات عظیم اخلاقى مى‏شود. مثل شکل‏گیرى انقلاب ما که ناشى از عقلانیت بود و مردم بى‏حساب و کتاب وارد خیابان‏ها نمى‏شدند. پس عقلانیت با محافظه‏کارى تفاوت دارد.25

    بنابراین، اگر بخواهید عدالت را به درستى اجرا کنید، احتیاج دارید به محاسبه عقلانى و به کار گرفتن خرد و علم در بخش‏هاى مختلف تا بفهمید چه چیزى مى‏تواند عدالت را برقرار کند و اعتدالى را که ما بناى زمین و زمان را براساس آن اعتدال خدادادى مى‏دانیم و مظهرش در زندگى ما عدالت اجتماعى است، تأمین کند.26

    بنابراین، به نظر رهبرى، عدالت در کنار معنویت و عقل مطرح میشود و با هر دوى آنها تکمیل میشود. جامعه باید از لحاظ اخلاقى کاملاً ساخته‏شده و خواهان پذیراى عدالت باشد تا بتوان در آن عدالت را اجرا کرد. از طرف دیگر، براى تشخیص مصادیق عدالت، باید عقل و خرد را به کار برد. اگر بدون استفاده از عقل و خرد به سمت عدالت برویم، در تشخیص مصادیق عدالت به بیراهه مى‏رویم و نمى‏توانیم موضع درستى را اتخاذ کنیم.

    د. مبانى ارزش‏شناختى

    ملاک و معیار براى جامعه اسلامى، حاکمیت ارزش‏ها و هنجارهاى اسلامى است. برخى از این ارزش‏ها، ارزش عدالت، استقلال، آزادى مى‏باشند. در انقلاب اسلامى، شاهد تجدیدنظر در مفاهیم سیاسى جامعه، از جمله عدالت بر پایه ارزش‏هاى اسلامى، بودیم. به نظر مقام معظم رهبرى، «در محیط قسط و عدل است که انسان‏ها مى‏توانند رشد کنند، به مقامات عالى برسند و کمال انسانى خودشان را به دست بیاورند. قسط و عدل یک مقدمه واجب براى کمال نهایى انسان است.»27

    در جمهورى اسلامى، عدل یک پیام شخصى نیست، بلکه یک نظام اجتماعى است. این‏گونه نیست که هر فردى فقط در محیط خود عادلانه رفتار کند. معناى عدل این است که باید جامعه قائم به قسط باشد. این براى جمهورى اسلامى ارزش محسوب مى‏شود.28

    پس اولین ارزش در نظام جمهورى اسلامى ایران به لحاظ عملى، تأمین عدالت اجتماعى است که این ارزش باید سرلوحه تمام برنامه‏ریزى‏ها و سیاست‏گذارى‏ها قرار بگیرد. زندگانى پیامبر نیز که براى ما الگوى کاملى است، حاکى از عدل‏پرورى و عدالت‏جویى است.29 مقام معظم رهبرى معتقدند:

    در محیط سیاست داخلى یکى از چیزهایى که لازم است، عدالت اجتماعى است. بدون تأمین عدالت اجتماعى، جامعه ما اسلامى نخواهد بود. اگر کسى تصور کند که ممکن است دین الهى و واقعى ـ نه فقط دین اسلام ـ تحقق پیدا کند، ولى در آن، عدل اجتماعى به معناى صحیح و وسیع آن تحقق پیدا نکرده باشد، باید بدانند که اشتباه مى‏کنند. هدف پیامبران اقامه قسط است. «لیقوم الناس بالقسط». اصلاً پیامبران آمدند تا اقامه قسط کنند. البته اقامه قسط یک منزل در راه است و هدف غایى نهایى نیست، لیکن آنها که آمدند، کار اولشان این است که اقامه قسط کنند و مردم را از شرّ ظلم و جور و جور طاغیان و ظالمان نجات دهند. هدف حکومت ولىّ عصر در آخرالزمان هم، باز همین عدل است.30

    ایشان تلاش و همت اصلى دولت را رفع محرومیت به نفع ایجاد عدالت مى‏دانند و در این رابطه مى‏فرمایند:

    اهتمام اصلى دولت در همه سیاست‏هاى اجرایى و بخشى، باید رفع محرومیت به نفع ایجاد عدالت باشد. این باید اولین چیزى باشد که موردنظر قرار مى‏گیرد. با این کار، چقدر ما رفع محرومیت مى‏کنیم و چقدر کشور را به عدالت نزدیک مى‏کنیم. البته اینکه چه چیزهایى در رفع محرومیت بیشتر مؤثرند، شما آنها را خیلى خوب مى‏دانید. اشتغال، مسکن، درمان، بیمه و موارد گوناگون دیگر، در کاهش و رفع محرومیت مؤثرند. مثلاً، اگر مى‏خواهیم یک پروژه صنعتى یا معدنى یا ارتباطاتى را اجرا کنیم، در درجه اول باید ببینیم تأثیر آن در ایجاد عدالت اجتماعى چقدر است؛ بر این اساس کار کنیم.31

    اگر در جامعه‏اى عدالت حاکم باشد، یعنى قانون، قضاوت و اجرا عادلانه باشد و با آحاد ملت، به صورت عادلانه برخورد شود، تلاش اجتماعى و فعالیت اقتصادى هم در آن جامعه بهتر خواهد شد و ثروت هم بیشتر به آن جامعه رو خواهد آورد و همه از امکانات اقتصادى برخوردار مى‏شوند. نکته اصلى، عدالت و اجراى آن است. «من این را صریحا عرض مى‏کنم که در جمهورى اسلامى، سیاست‏ها براساس عدالت تنظیم مى‏شود. از ابتداى انقلاب همین بوده است و تا همیشه نیز همین خواهد بود. هدف جمهورى اسلامى، تأمین عدالت در جامعه است.»32

    به نظر ایشان، الگویى که نظام اسلامى در زمینه مردم‏سالارى دینى ارائه مى‏نماید و آن را در سطح جهان مطرح مى‏کند، الگوى موفقى است. این الگو منجر به شکل‏گیرى نظام عادلانه اسلامى مى‏شود؛ زیرا در این الگو، رأى و خواست و اراده مردم در آینده‏سازى جامعه نقش و تأثیر بسزایى دارد و علاوه بر آن، چارچوب این الگو ارزشهاى معنوى و الهى است.33 یکى از این ارزش‏هاى الهى و معنوى، اجراى عدالت در سطوح مختلف جامعه است. پس شکل‏گیرى نظام مردم‏سالارى دینى منجر به تحقق ارزش عدالت در جامعه مى‏شود. «مردم‏سالارى دینى، یعنى: هدف، تحقق ارزش‏هاى اسلامى و پیاده شدن و عینى‏شدن مقرّرات و احکام اسلامى است. اگر این مقرّرات پیاده شد، قسط اسلامى و عدالت به معناى حقیقى را در جامعه مستقر خواهد کرد.»34

    دشمن هم مى‏داند که اگر مردم به کمک مسئولان و مدیران کشور بیایند و جامعه‏اى مرفه و برخوردار از عدالت و سایر ارزش‏هاى اسلامى بسازند، در آن صورت، انقلاب به خودى خود به همه کشورهاى اسلامى صادر خواهد شد و الگوى دیگران قرار خواهد گرفت.35 از این‏رو، آنها دایم با ارزش‏هاى اسلامى مقابله مى‏کنند و خواهان کمتر جلوه دادن و کم‏رنگ کردن آن هستند.

    توجه به ارزش‏هاى اسلامى، از جمله عدالت، همان چیزى است که بشریت به آن نیاز دارد و از نبود آن رنج مى‏برد. این همه جنگ‏هاى نابرابر، ظلم‏ها و استکبارها و غارت ثروت ملت‏ها و فقر حاکم بر دنیا، بر اثر عدم توجه به ارزش‏ها و فقر معنویت است. على‏رغم وجود ثروت هنگفت و عظیمى که بسیارى از کشورهاى پیشرفته دارند، باز بشر احساس خوشبختى و عدالت نمى‏کند؛ زیرا دچار کمبود معنویت و نادیده گرفتن ارزش‏هاست.36

    امروز در کشورهاى سرمایه‏دارى و در میان طبقات گوناگون، آنچه رسمیت و اعتبار دارد، مبارزه و جنگ اشخاص براى حفظ منافع خودشان است. چیزى به نام «عدالت اجتماعى» به عنوان یک وظیفه، به عنوان یک ارزش، به عنوان یک تکلیف بر دوش برنامه‏ریزان کشور وجود ندارد. اسلام که قانون اساسى ما را تشکیل مى‏دهد و قوانین ما را هدایت مى‏کند، عدالت اجتماعى جزء بزرگ‏ترین توصیه‏هاى آن است. اگر مسئولانى در کشور براى عدالت اجتماعى، براى نفى فقر در جامعه، براى کم کردن شکاف میان طبقات فقیر و غنى کار نکنند، از چشم مردم خواهند افتاد، مردم آنها را به عنوان مسئولانى که مورد علاقه و قبول آنها باشند، طبعا نمى‏پذیرند.37

    بنابراین، به نظر مقام معظم رهبرى، رفاه، سعادت، خوشبختى و امنیت در سایه ایمان به خدا و ارزش‏هاى اسلامى، از جمله عدالت، تأمین مى‏شود و تا به این ارزش مهم توجه نشود، افراد جامعه به هر ثروت عظیمى دست یابند، به خوشبختى کامل نمى‏رسند.

    و. مبناى غایت‏شناختى

    اندیشه اسلامى بر خلاف اندیشه غربى، غایتمدار است. غایت در اندیشه اسلامى، فراتر از اهداف مادى است. در اندیشه غرب، هدف و کمال، رسیدن به رفاه مادى و امکانات مادى است. نگاه بشر غربى، از ماده فراتر نمى‏رود. هر چه دسترسى فرد به مال و امکانات رفاهى بیشتر باشد، گویى به کمال و سعادت بیشترى رسیده است، حتى اگر آن ثروت را از راه‏هاى نامشروع و با غلبه هواهاى نفسانى به دست آورده باشد. مقام معظم رهبرى درباره حقیر بودن چنین فردى در اندیشه اسلامى مى‏فرمایند:

    انسان مادى که اسیر شهوت و غضب و هواهاى نفسانى و خواسته‏ها و احساسات خود است انسان حقیرى است، هرچند هم به ظاهر بزرگ باشد و مقام داشته باشد. رئیس‏جمهور بزرگ‏ترین کشورهاى دنیا و دارنده بزرگترین ثروت‏هاى جهان که نمى‏تواند با خواهش‏هاى نفسانى خود مقابله و مبارزه کند و اسیر خواهش‏هاى نفسانى خود است، انسان کوچکى است. اما انسان کوچکى که مى‏تواند به خواسته‏هاى خود فائق بیاید و راه درست را ـ که راه کمال انسان و راه خداست ـ بپیماید، انسان بزرگى است.38

    پس در نگاه اسلامى، هدف و غایت فراتر از اهداف مادى است؛ زیرا ما معتقدیم: زندگى انسان محدود به همین زندگى مادى چند روزه نیست. انسان بعد از مرگ نیز زندگى جاودان دارد که آن را در این دنیا مى‏سازد. در این نگاه، غایت کمال انسان، رسیدن به قرب الهى است.

    هدف از ارسال انبیا و فرستادن آنها براى مردم و مبارزات فراوان و دو جبهه شدن حق و باطل، این بوده است که انسان به کمال حقیقى و واقعى خود، یعنى قرب و نزدیک شدن به او برسد. پس، غایت اعلاى بشر، کسب رضایت اوست.39 و این مهم در هدف انبیا نهفته است.

    پس معناى اینکه غایت و هدف بعثت، نجات انسان است، چیز دیگرى است. معنایش این است که آنچه پیامبر و اسلام به مردم دادند، یک نسخه شفابخش براى همه ادوار است، نسخه‏اى است در مقابل همه دردهایى که از آغاز خلقت، بشر از آن دردها نالیده است.40

    رسیدن به این هدف و کمال، مستلزم حضور در یک جامعه اسلامى است؛ جامعه‏اى که مبتنى بر قسط و عدل است تا در آن بتوان رشد کرد. هدف براى جامعه اسلامى، تشکیل جامعه عادلانه اسلامى است. رهبر معظم انقلاب در این رابطه مى‏فرمایند: «در محیط قسط و عدل است که انسان‏ها مى‏توانند رشد کنند، به مقامات عالى بشرى برسند و کمال انسانى خودشان را به دست بیاورند. قسط و عدل یک مقدمه واجب براى کمال نهایى انسان است.»41

    وقتى انسان خود را در مقابل خداوند کوچک و حقیر و محتاج ببیند، با تکیه بر قدرت لایزال او مى‏تواند صعود کند و به درجات بالا برسد. پس، صرف حضور در جامعه عادلانه اسلامى، منجر به کمال فرد نمى‏شود، بلکه به عمل، نیاز است.

    قدم اول در این راه، شکستن خویشتن و خود را فقیر و تهى‏دست مطلق دیدن است؛ یعنى انسان در عین قدرت و ثروت و علم و برخوردارى از مزایا و محاسن و خصوصیات مثبت و در اوج دارایى و توانایى، واقعا نه به صورت تعارف، خود را در مقابل خدا نیازمند و تهى‏دست و محتاج و کوچک و حقیر ببیند. این، آن روحیه کمال انسانى است که البته باید با تمرین به این جاها رسید.42

    هر انسانى باید ایمان خود را تصحیح کند. در این صورت، عمل و رفتار او تصحیح مى‏شود. لازمه این کار نیز توجه به گناه و کناره‏گیرى از آن و استغفار است.43 پس در سایه ذکر و یاد خدا، از گناه و ظلم و تبعیض مى‏توانیم دورى کنیم و به اعلى درجه و هدف غایى که همان قرب خداست، برسیم.

    ز. مبانى جامعه‏شناختى

    جامعه آرمانى مهدوى، تحقق بخشیدن کامل تمدن اسلامى است. در این جامعه است که انسان به غایت کمال خود مى‏رسد. محور اصلى این جامعه، عدالت و قسط و اقامه حدود الهى است. این عدالت براى این است که انسان بتواند به سعادت و عبودیت برسد. این دولت مبتنى بر حضور فعال و گسترده مردم در صحنه سیاسى ـ اجتماعى است. براى رسیدن به این جامعه باید فضیلت و تقوا را رعایت کرد: «اگر بتوانید درون خود جامعه‏تان همان جامعه انقلابى، تقوا و فضیلت و اخلاق و دین‏دارى و زهد و نزدیکى معنوى به خدا را در خود و دیگران تأمین کنید، پایه و قاعده ظهور ولىّ عصر را مستحکم‏تر کرده‏اید.»44

    پس نباید انتظار منجى داشت و هیچ کارى نکرد، بلکه باید انتظارمان فعال و پویا باشد.

    البته وعده الهى حق است و استقرار عدل جهانى فقط در دوران ظهور حضرت بقیه‏اللّه انجام خواهد گرفت. اما یک مؤمن و مبارز مى‏تواند زمینه را براى تشکیل حکومت فراهم کند، همچنان‏که ملت ایران تاکنون توانسته و بر خیلى از مشکلات فایق آمده است.45

    آنچه مى‏تواند قدرت‏هاى زور را مهار نماید و با ظلم و فساد مبارزه کند و ریشه آن را متزلزل سازد، قدرت الهى و سیاسى است که در اختیار حکام اسلامى است. امام زمان با اقتدار قدرت و تکیه بر توانایى که ایمان او را مجهز به قدرت کرده است، گریبان ستمگران عالم را مى‏گیرد و کاخ‏هاى ستم را از بین مى‏برد. بزرگ‏ترین خصوصیت امام زمان که در دعاها و روایات آمده است، استقرار عدالت در جهان است. در زیارت «آل یاسین» مى‏خوانیم: «و انت الذى فیملأ الارض قسطا و عدلاً کما ملئت ظلما و جورا.»

    مشکل دنیا، نبود قسط و عدل است. با ظهور امام زمان (عج)، دنیا پر از قسط و عدل خواهد شد:

    همه بشریت متدین منتظر مصلح است و همه مسلمین، منتظر مهدى موعودند و خصوصیت مهدى موعود در نظر مسلمانان این است که «فیملأ اللّه به الارض قسطا و عدلاً کما ملئت ظلما و جورا.» عدل و داد و استقرار عدالت در جامعه، از بین‏برنده ظلم از سطح زمین، خصوصیت مهدى موعود است.46

    رسالت انبیا در قرآن این‏گونه بیان شده است: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.»(حدید: 25) ارسال کتب الهى و ارسال رسل براى این بود که قسط و عدل در جامعه محقق شود. به عبارت دیگر، هدف ادیان اقامه قسط و عدل و رفع ظلم و ایجاد زندگى صحیح است. پس ما هم باید به سمت حاکمیت اسلام حرکت کنیم. «قیام پیامبران خدا و نزول کتاب و میزان الهى براى همین بود که مردم از فشار ظلم و تبعیض و تحمیل نجات یافته، در سایه قسط و عدل زندگى کنند و در پرتو آن نظام عادلانه به کمالات انسانى نایل آیند.»47

    عدل، باعث به وجود آمدن محیط سالم و صحیح براى رشد انسان‏ها و زندگى انسانى مى‏شود و یکى از اهداف پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلههم قطعا به وجود آوردن جامعه‏اى بود که در آن، ظلم و ستم و ناکامى مطلق براى ضعفا و قانون جنگ نباشد.48 اصلاً حکومت پیامبر، مبتنى بر عدل بود و اساس کار، بر عدالت و قسط و رساندن هر حقى بدون هیچ ملاحظه‏اى به حق‏دار بوده است. پیامبر، توانست جامعه‏اى متذکر و آگاه و برخوردار از حد اعلاى عدالت اجتماعى را به وجود بیاورد. البته در این جامعه، احتمال اینکه کسى به کسى ظلم نماید و حق دیگرى را ضایع کند، وجود داشت، اما این مسئله، ملاک فقدان عدالت اجتماعى نیست. به نظر آیت‏اللّه‏العظمى خامنه‏اى، «ملاک وجود و عدم عدالت اجتماعى، استقرار حاکمانه عدالت اجتماعى است. در جامعه‏اى که قانون و حکم‏روایى عادلانه است، حکمران عادل است و نیت، نیت عادل است؛ حرکت عمومى به سمت عدالت اجتماعى است.»49

    پیامبر چنین جامعه‏اى را به وجود آورد. جامعه پیامبر، قانونش عادل بود، خود حکمران که شخص پیامبر بود، عادل بود. نیت او عادل بود. از این‏رو، پیامبر نمى‏تواند کمترین بى‏عدالتى را تحمل کند و با هرگونه بى‏عدالتى مبارزه مى‏کرد. از همان ابتداى رسالت، حرکت به سمت اقامه قسط و عدل شروع شد.

    از همان وقتى که پیغمبر اکرم دعوت خود را در پاسخ «و انذر عشیرتک الاقربین» در یک سطح گسترش دادند تا زمانى که در سطح عموم مردم آن را منتشر و علنى کردند تا وقتى که در جهت نظام اجتماعى ـ که همان نظام عدل بود ـ حرکت کردند و آن را اقامه کردند.50

    در حکومت امام على علیه‏السلام هم، مجموعه دستگاه مدیریت کشور، باید علوى باشد؛ یعنى تمام شاخصه‏هاى مدیریت در جامعه، باید به طرف صلاح حرکت کند؛ به صورتى که اگر یک قسمت از این مجموعه، ناسالم و ناپاک و غیرمنطبق با معیارها باشد، امام على علیه‏السلامبراى قطع و قلع و قمع آنها، جنگ چندین ماهه را بر خود هموار مى‏کردند.51

    جهاد امام على علیه‏السلام، براى برپا داشتن قسط و عدل بود. از همان ابتداى بعثت در کنار پیامبر بود و تا آخرین ساعات عمر پیامبر، در راه برپا داشتن نظام اسلامى و حفظ آن تلاش کرد.

    افراد این جامعه آرمانى در مسیر سعادت و کمال حقیقى خود، قدم مى‏زنند و تلاش و کوشش مى‏کنند. براى بررسى مبانى جامعه‏شناختى عدالت در چنین جامعه آرمانى، ارتباط انسان را در سه محور خدا، خود و دیگران مورد بررسى قرار مى‏دهیم.

    ارتباط با خدا

    در بحث هستى‏شناسى ذکر شد که انسان مسلمان داراى نگرش توحیدى است و همین نگرش توحیدى منجر به این میشود که هدف واقعى چنین انسانى، خدا شود. در این جهان‏بینى، همه پدیده‏هاى جهان وابسته به یک قدرت برتر هستند. بندگان، همه چیز خود را از او دارند و اوست که سررشته‏دار پیدایش و ادامه زندگى انسان است. او تنها معبودى است که شایستگى اطاعت و عبادت دارد و اطاعت و تسلیم در مقابل هر چیزى شرک و ظلم عظیمى است. مقام معظم رهبرى در این زمینه مى‏فرمایند:

    اسلام دین توحید است و توحید، یعنى رهایى انسان از عبودیت و اطاعت و تسلیم در برابر هر چیز و هر کس بجز خدا؛ یعنى گسستن بندهاى سلطه نظام‏هاى بشرى؛ یعنى شکستن طلسم ترس از قدرت‏هاى شیطانى و مادى؛ یعنى تکیه به اقتدارات بى‏نهایتى که خداوند در نهاد انسان قرار داد.52

    مهم‏ترین ویژگى جامعه آرمانى، یکتاپرستى و نفى کفر و شرک است و هدف آفرینش انسان هم ارتباط هر چه بیشتر و نزدیک‏تر با خداى متعال است.53

    در این جامعه آرمانى، کسانى قادرند بر انسان‏هاى دیگر حکومت کنند که ضمن برخوردارى از رابطه عمیق و دقیق با خدا، از طرف او مأذون باشند. این اذن را خدا به پیامبران و امامان و در نبود آنها به ولىّ فقیه داده است. ولى و امام، جانشین خدا و مظهر قدرت عادلانه خدا در روى زمین هستند و از همه امکاناتى که براى تعالى روح انسان قرار داده شده است، به سود انسان بهره‏بردارى مى‏کنند و ضمن جلوگیرى از بروز ظلم، شرک، و تعدى به غیر و خود، همه را به سوى بندگى خدا سوق مى‏دهند. یاد خدا و تقسیم عادلانه ثروت و اشاعه نیکى‏ها و ریشه‏کن کردن بدى‏ها را برنامه اساسى خود قرار مى‏دهند و انسان را به هدف و غایت خود نزدیک مى‏کنند.54

    ارتباط با خود

    در جامعه آرمانى، هر فرد مى‏داند که هرچه از آنِ او و در اختیار اوست، امانت الهى است و او فقط مى‏تواند کارهایى را که خدا مجاز شمرده، انجام دهد و راهى را که نمایان کرده، بپیماید.

    یک طرف حق است که همه آفرینش بر اساس حق است. خلقت پروردگار بر اساس حق است. خود خداوند متعال حق مبین است. راه خدا، راه حق است. یک راه، باطل است، راه جهنم است، راه شیطان است. بین این دو درگیرى است. این درگیرى در طول تاریخ بشر بوده است.55

    پس انسان باید راه رسیدن به سعادت را بشناسد و رفتار متناسب با این راه را انجام دهد. راه حق، جهان را به سمت جهانى پر از عدل و داد مى‏برد و تلاش مستکبران عالم نمى‏تواند مانع حرکت فرد به سمت صلاح و کمال شود.

    ارتباط با دیگران

    در جامعه آرمانى ارتباط هر فرد با سایر افراد بر اساس قسط و عدل است و همین امر منجر به این مى‏شود که هر فرد، حقوق و اختیارات و تکالیف خود را به خوبى انجام دهد و رعایت کند. عدالت‏محورى پیامبر، در نحوه زندگى و رفتار و معاشرت ایشان با مردم تأثیر گذاشت. پیامبر رابطه بى‏تکلف و حَسَن با مردم داشت. با اینکه ایشان هیبت الهى و طبیعى و ملکوتى داشتند، اما خود را برتر از دیگران نمى‏دیدند و با آنان رفتار ملوکانه و جابرانه نداشتند، بلکه با آنها با ملاطفت و خوش‏رفتارى برخورد مى‏کردند و بین خود آنها بودند و با آنها نشست و برخاست داشتند، به کار آنها اهتمام داشتند و منظم و مرتب بودند. در آن جامعه بدوى، مدیریت و دفتر و حساب و محاسبه و تشویق را در میان مردم باب کرد.56 «خود پیامبر جزء فامیل‏هاى اشراف‏زاده بود، اما رفتار او با مردم خود، رفتار متواضعانه‏اى بود، به آنها احترام مى‏کرد، به آنها فخر و تعند نمى‏فروخت.»57

    پیامبر هیچ حق اختصاصى براى خود قایل نشدند و وقتى مى‏خواستند در مدینه مسجد بسازند، خود پیامبر جزء اولین کسان یا اولین کسى بود که بیل به دست گرفت و شروع به کندن مسجد کرد و عرق ریخت.58

    ملاک اجراى عدالت در جامعه آرمانى قانون است. اگر امرى طبق قانون محقق شود، عدالت است و اگر بر خلاف قانون انجام شود، ظلم است.59 در چنین جامعه‏اى، همه افراد در مقابل قانون مساوى هستند. قانون در همه جا و در مورد همه کس اجرا مى‏شود. اجراى دقیق قانون در یک جامعه، نشانه قانون‏گرایى در جامعه است. وقتى قانون براى همه یکسان باشد و در اجراى آن، فرقى بین فقیر و غنى و سفید و سیاه نباشد، در اجراى عدالت، مى‏توان یک گام به جلو رفت. مقام معظم رهبرى در این‏باره مى‏فرمایند:

    عمل به قانون اساسى، علاج اساسى دردهاى کشور است و عمل هم، متوقف بر این است که عناصر عمل‏کننده، چه آنهایى که مجارى اجراى قانون اساسى را معین مى‏کنند ـ مثل دستگاه‏هاى قانون‏گذارى ـ چه آن کسانى که آن را اجرا مى‏کنند ـ مثل قوّه مجریه ـ چه آن کسانى که عدالت و تخلف را مورد ملاحظه قرار مى‏دهند ـ مثل قوّه قضائیه ـ و همه دست‏اندرکاران این کشور، در مقابل، عمل، اخلاص و صفا و مسئولیت و انجام وظیفه را ملاک خودشان قرار بدهند. این اساس قضیه است.60

    رسیدن به تکامل، در جامعه آرمانى، در سایه ایجاد شرایط مناسب و دفع موانع رشد امکان‏پذیر است. برپایى نظام اقتصادى عادلانه در جامعه، از موارد و عنصر مهم و اساسى رسیدن جامعه به تکامل است. فرصت بهره‏مندى از امکانات عمومى باید در اختیار همه افراد قرار بگیرد و همه به طور متعادل و یکسان از امکانات برخوردار شوند و امتیازات به صورت خاصى به عده خاصى داده نشود. حضرت آیت‏اللّه‏العظمى خامنه‏اى در سخنانشان به این نکته اذعان دارند و مى‏فرمایند: «ما معتقدیم در کشور باید عدالت باشدوثروت‏ملى‏بایدمیان‏همه‏مردم‏تقسیم شود.»61

    به نظر ایشان، محرومان کسانى هستند که على‏رغم حق برابرشان با دیگر اعضاى این خانواده به آنها در طول سالیان سال ظلم شده است.62

    بنابراین، همه ثروت‏ها براى همه مردم آفریده شده است تا در جهت زندگى همراه با رفاه از آن استفاده کنند و زندگى خود را استوار سازند. پس باید نعمت‏ها به گونه‏اى توزیع شود که همه از مواهب‏آن‏بهره‏مندشوندواستفاده کنند.

    در جامعه آرمانى جاى هر فرد در سلسله مراتب مسئولان، به دقت تعیین مى‏شود. این مسئولان باید به صورت مناسب و صحیح گزینش شوند. در دستگاه حکومت على علیه‏السلام، اگر حاکمى ضعفى دارد و مناسب سمت و مسئولتى نیست، حضرت او را عزل مى‏کند، هرچند مورد علاقه حضرت هم باشد. محمدبن ابى‏بکر، مثل فرزند حضرت است. او شاگرد مخلص على علیه‏السلام بود. وقتى حضرت او را به مصر فرستادند، بعد از مدتى به او نامه نوشتند که من احساس مى‏کنم تو براى مصر کافى نیستى و به جاى تو، مالک اشتر را مى‏گذارم. با اینکه او هم ناراحت شد، و مقام او نزد على علیه‏السلام بالاست، اما حضرت به خاطر ورع و تقوایى که دارد، به ناراحتى او توجهى نمى‏کند. مقام معظم رهبرى نیز، بر این امر مهم تأکید فراوان دارند و شایسته‏سالارى و همچنین سلامت دینى و اخلاقى مسئولان را، ملاک گزینش آنها مى‏دانند و تأکید دارند که پارتى‏بازى و دوستى‏هاى شخصى، نباید مجوز گزینش مدیران فاقد ملاک باشد: «باید امانت، دیانت، کفایت اشخاص براى انتخاب آنان ملاک باشد. رفاقت‏هاى شخصى و حزبى و ملاحظات سیاسى نباید مجوز گزینش صحیح مدیران فاقد ملاک اصلى شود.»63 پس، ملاک گزینش صحیح مسئولان، شایسته‏سالارى و نیز داشتن تقوا، اخلاق، دانش و کارآمدى و کفایت سیاسى است.

    نتیجه‏گیرى

    در مبانى نظرى عدالت در اندیشه رهبرى شاخصه‏هاى مختلف و متعددى مدنظر مى‏باشد؛ از جمله: محورهاى هستى‏شناختى، انسان‏شناختى، معرفت‏شناختى، ارزش‏شناختى، غایت‏شناختى و جامعه‏شناختى.

    مقام معظم رهبرى به حاکمیت الهى، عدم تبعیض و نبود ظلم و نابرابرى در جامعه معتقدند. در این اندیشه، اعتقاد به حاکمیت ایمان نقش بسزایى را ایفا مى‏کند. اجراى عدالت در جامعه اسلامى، نشئت گرفته از فطرت انسان مى‏باشد که به عنوان آرمان بزرگ و مهم و اساسى انسان‏ها در تمامى ادوار زندگى بشر مورد توجه قرار مى‏گیرد.

    در جامعه عادلانه اسلامى عقل و دل در کنار هم و همراه همدیگر و مکمل هم هستند و شناخت کامل، با همراهى هر دو حاصل مى‏شود. در چنین جامعه‏اى، عدالت هم در کنار معنویت و عقل مطرح مى‏شود. جامعه اسلامى باید از لحاظ اخلاقى، پذیراى اجراى عدالت باشد و از طرف دیگر، براى تشخیص مصادیق عدالت، باید عقل و خرد را به کار برد.

    عدالت در الگوى مردم‏سالارى دینى تحقق مى‏یابد و تا به این ارزش مهم، یعنى عدالت، توجه نشود، افراد جامعه هرقدر هم به ثروت عظیمى دست یابند، به خوشبختى کامل نمى‏رسند. در نگاه اسلامى، هدف و غایت فراتر از اهداف مادى است؛ زیرا ما معتقدیم زندگى انسان محدود به همین زندگى مادى چند روزه نیست. انسان بعد از مرگ نیز زندگى جاودان دارد که آن را در این دنیا مى‏سازد. در این نگاه، غایت کمال انسان، رسیدن به قرب الهى است. رسیدن به این هدف و کمال، مستلزم حضور در یک جامعه اسلامى است؛ جامعه‏اى که مبتنى بر قسط و عدل است تا در آن بتوان رشد کرد.

    مهم‏ترین ویژگى جامعه آرمانى، یکتاپرستى و نفى کفر و شرک است و هدف آفرینش انسان هم، ارتباط هر چه بیشتر و نزدیک‏تر با خداى متعال است. در جامعه آرمانى ارتباط هر فرد با سایر افراد، بر اساس قسط و عدل است و همین امر منجر به این مى‏شود که هر فرد، حقوق و اختیارات و تکالیف خود را به خوبى انجام دهد و رعایت کند. همچنین در جامعه آرمانى جاى هر فرد در سلسله مراتب مسئولان، به دقت تعیین مى‏شود. این مسئولان به صورت مناسب و صحیح و به دور از رفیق‏بازى‏گزینش‏مى‏شوند.

    ··· منابع

    ـ جاویدى، مجتبى، قاموس عدالت، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1385.

    ـ خامنه‏اى، سیدعلى، طرح کلى اندیشه اسلامى در قرآن، چ سیزدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368.

    ـ مصباح، محمدتقى، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1378.

    ـ نرم‏افزار به سوى نور، مجموعه بیانات امام خمینى و مقام معظم رهبرى (از سال 1368ـ1383)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى.

    ـ نرم‏افزار حدیث ولایت، مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى (1368ـ1383)، بنیاد قرآن و عترت سپاه پاسداران انقلاب اسلامى.

    ـ پایگاه اطلاع‏رسانى دفتر مقام معظم رهبرى، www.leader.ir


    * کارشناس ارشد علوم سیاسى، دانشگاه باقرالعلوم علیه‏السلام. دریافت: 17/1/90 ـ پذیرش: 29/6/90.

    fakhri_hashemi@yahoo.com


    1ـ سیدعلى خامنه‏اى، طرح کلى اندیشه اسلامى در قرآن، ص 38.

    2ـ نرم‏افزار به سوى نور، مجموعه بیانات امام خمینى و مقام معظم رهبرى 1368ـ1383، نسخه دوم، 10 خرداد 1369.

    3ـ همان، 12 آذر 1377.

    4ـ سیدعلى خامنه‏اى، همان، ص 38.

    5ـ همان، ص 104.

    6ـ همان، ص 50.

    7ـ نرم ‏افزار به سوى نور، 21 آبان 1380.

    8ـ همان، 7 تیر 1380.

    9ـ همان.

    10ـ همان.

    11ـ همان، 20 مهر 1382.

    12ـ سیدعلى خامنه‏اى، همان، ص 50.

    13ـ نرم‏افزار به سوى نور، 29 آذر 1368.

    14ـ همان، 24 بهمن 1369.

    15ـ همان، 29 فروردین 1370.

    16ـ همان، 21 آبان 1380.

    17ـ همان، 15 بهمن 1371.

    18ـ همان، 3 آذر 1380.

    19ـ پایگاه اطلاع‏رسانى مقام معظم رهبرى، 14 خراد 1383، www.leader.ir

    20ـ نرم‏افزار به سوى نور، 18 مهر 1381.

    21ـ همان، 17 آبان 1381.

    22ـ نرم‏افزار حدیث ولایت مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى، 1368ـ1383، نسخه دوم، 8 شهریور 1384.

    23ـ همان.

    24ـ همان.

    25ـ همان.

    26ـ همان.

    27ـ نرم‏افزار به سوى نور، 25 تیر 1376.

    28ـ همان، 17 دى 1371.

    29ـ نرم‏افزار حدیث ولایت، 10 دى 1373.

    30ـ نرم‏افزار به سوى نور، 9 بهمن 1368.

    31ـ نرم‏افزار حدیث ولایت، 5 شهریور 1380.

    32ـ همان، 17 دى 1371.

    33ـ نرم‏افزار به سوى نور، 27 خرداد 1383.

    34ـ همان، 20 آبان 1381.

    35ـ همان، 18 تیر 1368.

    36ـ همان، 27 خرداد 1383.

    37ـ همان، 1 اردیبهشت 1379.

    38ـ همان، 2 بهمن 1375.

    39ـ همان، ص 6 شهریور 1369.

    40ـ همان، 13 بهمن 1370.

    41ـ همان، 25 تیر 1376.

    42ـ همان، 30 فروردین 1369.

    43ـ همان، 20 شهریور 1373.

    44ـ همان، 30 مهر 1381.

    45ـ همان، 8 تیر 1368.

    46ـ همان، 10 اسفند 1368.

    47ـ نرم‏افزار به سوى نور، 10 خرداد 1369.

    48ـ نرم‏افزار حدیث ولایت، 29 آذر 1374.

    49ـ همان.

    50ـ همان.

    51ـ نرم‏افزار به سوى نور، 20 تیر 1379.

    52ـ سیدعلى خامنه‏اى، همان، ص 38.

    53ـ محمدتقى مصباح، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 417.

    54ـ سیدعلى خامنه‏اى، همان، ص 50.

    55ـ نرم‏افزار به سوى نور، 7 تیر 1380.

    56ـ همان، 5 مهر 1370.

    57ـ همان، 26 فروردین 1379.

    58ـ همان، 28 اردیبهشت 1380.

    59ـ مجتبى جاویدى، قاموس عدالت، ص 448.

    60ـ همان، ص 287.

    61ـ همان، ص 390.

    62ـ همان، ص 292.

    63ـ همان، ص 271.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پورهاشمی، فخرالسادات.(1390) مبانى نظرى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى. ماهنامه معرفت، 20(9)، 77-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فخرالسادات پورهاشمی."مبانى نظرى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى". ماهنامه معرفت، 20، 9، 1390، 77-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پورهاشمی، فخرالسادات.(1390) 'مبانى نظرى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى'، ماهنامه معرفت، 20(9), pp. 77-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پورهاشمی، فخرالسادات. مبانى نظرى عدالت در اندیشه مقام معظم رهبرى. معرفت، 20, 1390؛ 20(9): 77-