معرفت، سال بیستم، شماره دهم، پیاپی 169، دی 1390، صفحات 29-

    مبادى فهم حکمت سیاسى ملّاصدرا

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    مهدی راسخی / *کارشناس ارشد - علوم سیاسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / rasekhoon@yahoo.com
    مهدی امیدی نقلبری / *موسسه امام خمینی / omidimah@gmail.com
    چکیده: 
    همان‏گونه که ملّاصدرا یک فیلسوف متبحر است، یک اندیشمند سیاسى نیز هست؛ گرچه پذیرفتن حکمت سیاسى وى، مبتنى بر اصول موضوعه‏اى است که نگارنده از آن به «مبادى» تعبیر مى‏کند. این مقاله با روش تحلیلى، و با هدف تبیین مبادى روشى و محتوایى که ملّاصدرا براى بیان حکمت سیاسى خود بدان تمسک جسته است، درصدد است تا با بررسى این مبادى، منشأ خطاى بسیارى از منکران حکمت سیاسى وى را به صورت روشن بیان کند. حاصل اینکه، در زمان ملّاصدرا، به خاطر شرایط خاص حاکم برآن زمان، شاهد رکود اندیشه سیاسى هستیم نه زوال آن، و ملّاصدرا یک اندیشمند سیاسى با ویژگى‏هاى متفاوتى است که در مبانى و نوع اندیشه سیاسى خود و روش بیان نظریات سیاسى، به اندیشمندان سیاسى دیگر مشابهتى ندارد. همین تفاوت باعث شده است که براى دست یافتن به اندیشه سیاسى وى راهى بجز فهم، و پذیرش مبادى روشى و محتوایى ملّاصدرا نداشته باشیم.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیستم ـ شماره 169 ـ دى 1390، 29ـ45

    مهدى راسخى*

    مهدى امیدى**

    چکیده

    همان‏گونه که ملّاصدرا یک فیلسوف متبحر است، یک اندیشمند سیاسى نیز هست؛ گرچه پذیرفتن حکمت سیاسى وى، مبتنى بر اصول موضوعه‏اى است که نگارنده از آن به «مبادى» تعبیر مى‏کند. این مقاله با روش تحلیلى، و با هدف تبیین مبادى روشى و محتوایى که ملّاصدرا براى بیان حکمت سیاسى خود بدان تمسک جسته است، درصدد است تا با بررسى این مبادى، منشأ خطاى بسیارى از منکران حکمت سیاسى وى را به صورت روشن بیان کند. حاصل اینکه، در زمان ملّاصدرا، به خاطر شرایط خاص حاکم برآن زمان، شاهد رکود اندیشه سیاسى هستیم نه زوال آن، و ملّاصدرا یک اندیشمند سیاسى با ویژگى‏هاى متفاوتى است که در مبانى و نوع اندیشه سیاسى خود و روش بیان نظریات سیاسى، به اندیشمندان سیاسى دیگر مشابهتى ندارد. همین تفاوت باعث شده است که براى دست یافتن به اندیشه سیاسى وى راهى بجز فهم، و پذیرش مبادى روشى و محتوایى ملّاصدرا نداشته باشیم.

    کلیدواژه‏ها: اندیشه سیاسى، مبادى فهم، سیاست و شریعت، ملّاصدرا.

    مقدّمه

    حکمت سیاسى به دانشى اطلاق مى‏شود که به بررسى و تبیین مسائل بنیادین علم سیاست مى‏پردازد. اندیشمندان سیاسى غرب سعى کرده‏اند محور مباحث خود را در بحث‏هاى سیاسى به بحث «قدرت» اختصاص دهند. از این‏رو، با اطلاق «اندیشمند سیاسى» به فردى که در مباحث سیاسى خود بحث قدرت را از محوریت خارج کرده است اساسا مخالفند.

    یکى از شخصیت‏هاى جنجالى که در امکان اندیشه سیاسى او مقالات بسیارى به رشته تحریر درآمده است ملّاصدرا است. نداشتن کتابى مجزا در این زمینه از سویى و نپرداختن به بحث قدرت به صورت مستقیم از سوى دیگر، از جمله عوامل مؤثر در این باب به شمار مى‏روند. از این‏رو، برخى ترجیح داده‏اند مفهوم اندیشه سیاسى را کمى گسترده‏تر سازند تا بتوانند وى را قایل به اندیشه سیاسى بدانند. برخى دیگر، راه انکار را در پیش گرفته‏اند؛ یعنى نه تنها وى را وارث اندیشه‏اى مهم تلقّى نمى‏کنند، بلکه اساسا منکر اندیشه سیاسى براى وى شده‏اند. همین مباحث زمینه شکل‏گیرى معرکه‏آرایى پیرامون امکان اندیشه سیاسى او در برخى کتب و مقالات مختلف شده است.

    پیشینه پژوهشى این بحث به برخى مقالات چاپ شده در فصلنامه «علوم سیاسى» برمى‏گردد که از آن جمله مى‏توان به مقالاتى همچون «اندیشه سیاسى صدرالمتألّهین» نوشته نجف لک‏زایى و «کدام اندیشه سیاسى»، نوشته سیدصادق حقیقت اشاره کرد. اما نقطه عطف اندیشه سیاسى ملّاصدرا را مى‏توان معرفى او به عنوان واپسین نماینده اندیشه عقلى و اوج انحطاط اندیشه سیاسى در کتاب زوال اندیشه سیاسى در ایران دانست که واکنش علمى بسیارى را به همراه داشت و منجر به تألیف کتاب اندیشه سیاسى صدرالمتألّهین

    توسط نجف لک‏زایى شد. سپس شریف لک‏زایى با همکارى گروه مؤلفان کتاب چهار جلدى سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه را تألیف کردند و به بررسى اندیشه سیاسى ملّاصدرا در کتاب‏هاى مختلف وى پرداختند. البته در زمینه پیشینه این بحث، در بحث مفاهیم ذیل مفهوم «حکمت سیاسى متعالیه» توضیح بیشترى خواهیم داد.

    به رغم همه این تلاش‏ها، خلأ نگاهى نو به حکمت سیاسى ملّاصدرا هنوز احساس مى‏شود. پرسش اصلى مقاله حاضر، پرسش پیرامون چیستى مبادى فهم حکمت سیاسى ملّاصدرا است؛ چراکه با پذیرفتن این مبادى که در پژوهش‏هاى بسیارى از پژوهشگران مورد غفلت واقع شده است، پرسش‏هاى اصلى مخالفان در این زمینه پاسخ داده خواهد شد.

    فرضیه مقاله این است: «ملّاصدرا از جمله اندیشمندانى است که براى فهم حکمت سیاسى او باید با پذیرفتن اصول موضوعه و مبادى خاصى پیش رفت.» سؤالات فرعى نیز که چارچوب این مقاله را تشکیل مى‏دهند عبارتند از:

    1. چرا فهم اندیشه سیاسى ملّاصدرا مبتنى بر مبادى خاصى است و چه زمینه‏هایى باعث تفاوت اندیشه سیاسى ملّاصدرا از دیگر اندیشمندان شده است؟

    2. مبادى روشى که ملّاصدرا از آن براى بیان نظریات سیاسى خود بهره برده است چیست؟

    3. مبادى محتوایى که چارچوب اندیشه سیاسى وى را تشکیل مى‏دهند کدامند؟

    مطالعه مبانى معرفتى حکمت متعالیه و مباحث سیاسى پراکنده ملّاصدرا در کتب مختلف ایشان مثل الشواهدالربوبیه، رساله سه اصل، کسر اصنام‏الجاهلیه و بخش‏هایى از المبدأ و المعاد نشان مى‏دهد که اندیشه سیاسى ملّاصدرا داراى ویژگى‏هاى کاملاً متفاوت از اندیشمندان سیاسى دیگر است. وى در زمانه‏اى زندگى مى‏کرد که در بیان عقاید سیاسى خود کاملاً آزاد نبود. از این‏رو، براى پاسخ به سؤال اول، به بررسى زمانه ملّاصدرا مى‏پردازیم و از آن‏رو که زمانه ملّاصدرا زمانه خاصى است، وى به استفاده از روش شعرى، پراکنده‏گویى، و غیرمستقیم روى آورده است (پاسخ سؤال دوم)، و در نهایت در پاسخ به سؤال سوم، به بعد نظرى اندیشه سیاسى ملّاصدرا، یعنى کاوش پیرامون «نقش محورى فقه در سیاست»، و «فقها»، که صاحبان اصلى حکومت به شمار مى‏روند، به عنوان بعد عملى اندیشه سیاسى وى خواهیم پرداخت.

    دوره‏هاى زندگى علمى ملّاصدرا

    زندگى‏نامه صدرالدین شیرازى را مى‏توان به سه دوره تقسیم نمود: اول، دوره طلبگى و تلمّذ و بحث و مطالعه کتب آراء قدما و آراء حکماى سلف در شیراز و اصفهان. دوم، مرحله تهذیب نفس و ریاضت و مکاشفه در کهک که سرانجام به کشف حقایق ربانى و علوم الهى منجر گردید. و سوم، مرحله تألیف و تدریس در شیراز که در آن، اکثر رساله‏هایى که در دوره دوم نگاشته بود، تصنیف نمود. بنابراین، تألیفات ملّاصدرا ثمره علم حصولى و علم حضورى و یا استدلالى و ذوقى است و نتیجه دو دوره اول عمر اوست.

    در مرحله سوم عمر خود، گذشته از تألیف آثار گران‏بها و پرارج، شاگردان عالى‏قدرى نیز تربیت نمود. مشهورترین آنان ملّامحسن فیض کاشانى و مولانا عبدالرزّاق لاهیجى بودند که هر دو علاوه بر شاگردى، سمت دامادى وى را داشتند. به وسیله این مریدان مکتبىتأسیس گردید که پرتو نور آن بر جمیع محافل علمى عالم تشیع تابیده و قاطبه بزرگان چند قرن گذشته را تحت نفوذ معنوى خود قرار داده است.1

    تألیفات سیاسى ملّاصدرا

    تألیفات ملّاصدرا را افزون بر پنجاه کتاب و رساله کوچک و بزرگ دانسته‏اند که انتساب حدود چهل نوشته به او ثابت گردیده است. در این بخش، به توضیح برخى از آنها که جزء مهم‏ترین کتب مرجع استخراج حکمت سیاسى صدرا به شمار مى‏روند اشاره مى‏کنیم:

    1. الحکمه‏المتعالیة فى الاسفارالعقلیة الاربعة: در این کتاب، که مهم‏ترین کتاب ملّاصدرا تلقّى مى‏شود، چارچوب‏هاى اساسى حکمت متعالیه به زبان فلسفى بیان شده است. هرچند این کتاب فلسفى است، ولى براى کشف مبانى تفکر سیاسى ملّاصدرا اهمیت دارد. در این کتاب مبانى و مفاهیمى که کارکرد سیاسى دارند به تفصیل شرح داده شده‏اند؛ مفاهیمى نظیر: حرکت ارادى، حکمت، خوف و رجاء، دنیا، روح، شجاعت و ترس، شریعت، شقاوت و اهل آن، شیطان، صراط، عدالت، عقل، علت و معلول، فطرت، فقه، قدرت، قضا و قدر، کمال، لذت و الم، موسیقى، میل، نظام احسن، نبوت، اراده، سعادت، و قواى نفس انسان.2

    2. المبدأ و المعاد: مقاله چهارم از کتاب مبدأ و معاد که مشتمل بر دوازده فصل مى‏باشد، حاوى مباحث سیاسى است (که مهم‏ترین آنها، مباحث سیاسى از فصل ششم تا دوازدهم است.) فصل ششم، در اثبات ضرورت وجود پیغمبر است. فصل هفتم، در بیان سیاسات و ریاسات مدینه و آنچه به آن ملحق مى‏گردد از اسرار شریعت به وجه تمثیلى است. فصل هشتم، در ذکر صفاتى است که باید براى رئیس اول باشد به حسب کمال اولى او. فصل نهم، در ذکر کمالات ثانویه رئیس مطلق است. فصل دهم، در ذکر اشاره اجمالى به اسرار شریعت و حکمت تکالیف است. فصل یازدهم، در اشاره تفصیلیه به منافع بعضى اعمال مقرب به حق‏تعالى است و فصل دوازدهم، در بیان مقصود همه شرایع است.3

    3. الشواهدالربوبیه: این کتاب، یکى از کتب اصلى مورد استناد موافقان و مخالفان اندیشه سیاسى ملّاصدرا است. مشهد پنجم از کتاب الشواهدالربوبیه، به بحث نبوت و ولایات اختصاص دارد. در این کتاب، به رابطه شریعت و سیاست و تفاوت‏هاى آن دو اشاره شده است، البته با کمى تفصیل بیشتر نسبت به کتاب‏هاى مورد استناد در بحث اندیشه سیاسى ملّاصدرا.

    4. رساله سه اصل و مثنوى: کتاب رساله سه اصل و مثنوى، جزء تنها آثار مکتوب ملّاصدرا به زبان فارسى به شمار مى‏روند. وى در کتاب رساله سه اصل به نقد اوضاع سیاسى ـ اجتماعى عصر خود و بخصوص نقد وضعیت گروه‏هایى از علما و چگونگى رابطه آنها با دربار صفوى مى‏پردازد.4 به نظر مى‏رسد او در این کتاب، در قالب نقد علما، حکومت زمان خود را نقد مى‏کند. در مثنوى، این مشى را با گلایه از زمانه خود به اتمام رسانده است.

    5. کسر اصنام‏الجاهلیه: این رساله در واقع، مکمل رساله سه اصل است. همان‏گونه که از اسم این رساله پیداست، هدف ملّاصدرا از نوشتن این کتاب، تهذیب جامعه اسلامى از خرافات و شکستن بت‏هاى جاهلیت و رفع نابسامانى‏هاى مادى و معنوى است.5 وى در این رساله، به تبیین واجدان صلاحیت‏و شایستگى رهبرى، چگونگى و شرایط اصلاح جامعه، چگونگى برطرف ساختن موانع و انحرافات جامعه دینى، بیان آسیب‏ها و مشکلات جامعه دینى و راهکار برطرف ساختن آن و... پرداخته است.6

    6. المظاهر الالهیه: در این کتاب، علم سیاست در بخش طبقه‏بندى علوم ذکر شده است و در بحثى کوتاه ،اما پرمعنا، به حکومت با عنوان «خلافت و خلیفه‏اللهى انسان»، رابطه دین و سیاست و فرق نبوت و شریعت و سیاست پرداخته است.7

    7. شرح الهدایه‏الاثیریه: این کتاب، شرح کتاب هدایه اثیرالدین مفضل ابهرى است. با توجه به تقسیم و طبقه‏بندى که وى در این کتاب انجام مى‏دهد و حکمت منزلى و حکمت عملى را یکى از دو تقسیم اصلى حکمت عملى مى‏داند، مى‏توان چنین برداشت کرد که اولاً، ملّاصدرا به علم سیاست توجه دارد و براى آن جایگاه مستقلى در طبقه‏بندى، تقسیم، تفکیک و تمایز علوم قایل است. ثانیا، در تقسیم‏بندى وى، به جنبه دینى و انسانى سیاست توجه، و از یکدیگر تفکیک شده‏اند؛ بنابراین، دستورات الهى و از جمله فقه سیاسى، ما را از علم سیاست بى‏نیاز نمى‏کند.8

    8. اکسیرالعارفین: ملّاصدرا در این کتاب، همانند کتاب شرح هدایه خود به تقسیم‏بندى علوم مى‏پردازد. وى علوم را به دو قسم دنیوى و اخروى تقسیم مى‏کند، سپس علوم دنیوى را به سه قسم اقوال و اعمال و افکار تفکیک مى‏کند و علم سیاست و شریعت را در زمره علم اعمال قرار مى‏دهد. او در این کتاب، همانند شرح هدایه، ضمن قایل شدن جایگاه مستقل براى علم سیاست، علم سیاست و شریعت را در کنار هم در نظر مى‏گیرد.9

    9. تفسیر القرآن‏الکریم: در این کتاب، با توجه به آیاتى که مفهوم اجتماعى دارند، برخى مباحث سیاسى مطرح شده‏اند. ملّاصدرا در قالب برخى مباحث، از جمله: وجوب نماز جمعه، شرایط امامت، اهمیت و موارد زکات، سعادت و اقسام آن، عوامل سعادت و شقاوت، اختیار انسان در گزینش سعادت و شقاوت، مفهوم طاغوت، مفهوم قدرت و حقیقت آن، شرایط امر به معروف و نهى از منکر، خلافت انسان و...، به طرح مباحث سیاسى به صورت غیرمستقیم پرداخته است.10

    10. شرح اصول کافى: این شرح هرچند شرح کاملى نیست، ولى با توجه به مباحثى که در ذیل «کتاب الحجة» آمده (مثل فرق میان رسول و پیغمبر و محدث و وجوب اطاعت ائمه در شناختن امام و مراجعه به او و...) مى‏توان استنباط سیاسى از آنها داشت.11

    سایر کتاب‏هاى ملّاصدرا که غالبا مباحث فلسفى هستند و استنباط مباحث سیاسى از آنها بسیار مشکل است، به قرار ذیل است: حدوث‏العالم، الحشر، المشاعر، الواردات القلبیه، ایقاظ‏النائمین، المسائل‏القدسیه، الحکمه‏العرشیه، تعلیقات بر شفاء، حاشیه بر شرح حکمه‏الاشراق، اتحاد عاقل و معقول، اجوبه‏المسائل، اتصاف الماهیة بالوجود، التشخص، سریان نورالوجود، لمیة اختصاص المنطقة، خلق‏الاعمال، قضا و قدر، زادالمسافر، رد شبهات ابلیس، الالفاظ‏المفرده و... .12

    مفاهیم

    مبادى

    شهید مطهّرى مبادى را این‏گونه تعریف کرده است: آنچه در مقام معرفى موضوعات و محمولات آورده مى‏شود همان «تعریفات» است که در همه علوم مورد استفاده قرار مى‏گیرد و آنچه سند قضاوت ذهن واقع مى‏شود یک سلسله «اصول متعارفه» یا «اصول موضوعه» و یا یک رشته مسائل متکى به اصول متعارفه و اصول موضوعه است. تعریفات، اصول متعارفه و اصول موضوعه هر علمى به عنوان «مبادى» آن علم شناخته مى‏شود. تعریفات را «مبادى تصوریه» و اصول متعارفه‏وموضوعه را«مبادى تصدیقیه» مى‏خوانند.

    اصول موضوعه عبارت است از یک یا چند اصلى که برخى از دلایل آن علم متکى به آنهاست و خود آن اصول بدیهى و جزمى اذهان نیست و دلیلى هم عجالتا بر صحت آن اصول نیست، ولى آن اصول را مفروض‏الصحه گرفته‏ایم. مراد ما از مبادى، اصول موضوعه و مفروضاتى است که در کالبد اندیشه سیاسى ملّاصدرا وجود دارد و بدون در نظر گرفتن آنها نمى‏توان اساسا براى او قایل به حکمت سیاسى شد.13

    حکمت متعالیه

    ملّاصدرا به فلسفه خود نام «حکمت متعالیه» داده است. درباره این نام دو احتمال مى‏توان در نظر گرفت:

    اول. مرادف «حکمت علیا» باشد، که در مقابل ریاضیات و طبیعیات است. بنابراین، مفهوم حکمت متعالیه همان فلسفه اولى به طور مطلق است.

    دوم. قرائن مورد استعمال این کلمه در کلمات ملّاصدرا از آن حکایت دارد که منظور وى از «حکمت متعالیه» مکتب خاص خودش در فلسفه اولى است.14

    حکمت سیاسى متعالیه

    در مورد اینکه آیا مى‏توان قایل به اندیشه سیاسى و اساسا امرى به نام حکمت‏سیاسى‏متعالیه شد، دو نظریه‏وجود دارد:

    1. مخالفان اندیشه سیاسى ملّاصدرا: ایشان کسانى هستند که قایلند نمى‏توان براى ملّاصدرا اندیشه نوینى ارائه کرد، بلکه مطالب کم سیاسى که از جانب وى عنوان شده فاقد هرگونه نوآورى و کاملاً تقلیدى است که مى‏توان آنها را به چند دسته تقسیم کرد:

    دسته‏اى علاوه بر اینکه اندیشه سیاسى وى را تقلیدى مى‏دانند، این اندیشه را کاملاً اقتدارگرایانه ارزیابى مى‏کنند.15

    اما برخى دیگر، در عین اینکه اندیشه سیاسى وى را در ذیل اندیشه سیاسى فارابى، و بدون نوآورى مى‏دانند در عین حال، قایل به اندیشه سیاسى منسجم براى ملّاصدرا مى‏باشند؛ چون در اینجا دو بحث اساسى وجود دارد: جایگاه فلسفه در زندگى سیاسى و رابطه آن با فقه سیاسى. به گفته ایشان، اگر قول قایلان به اندیشه سیاسى درست باشد، بنابراین، ملّاصدرا هم مثل فارابى است؛ یعنى کلیات را به فلسفه ارجاع مى‏دهد و جزئیات را به فقه. اگر این درست باشد، هیچ نوآورى در آن نیست؛ همان کار فارابى و تعاضد عقل و شرع است.16

    برخى دیگر از محققان معاصر معتقدند که ملّاصدرا دغدغه سیاسى اجتماعى نداشت و درصدد ساختن نظام سیاسى اقتصادى و اخلاقى نبود. براى اولین بار فیلسوفان معاصر همچون امام خمینى قدس‏سره، علّامه طباطبائى، شهید مطهّرى، آیت‏اللّه مصباح، و آیت‏اللّه جوادى آملى از فلسفه ملّاصدرا در ساختن نظام اجتماعى بهره گرفتند. از این‏رو، از آنها به جریان نوصدرایى تعبیر مى‏کنند. پس خود فلسفه صدرایى نظام اجتماعى سیاسى نداشت، ولى فیلسوفان نوصدرایى درنظام‏سازى‏از آن استفاده کردند.17

    برخى در جاى دیگر مدعى هستند که ملّاصدرا در راستاى الهیات مباحثى را در سیاست انجام داده است که نظام منسجمى از آن بیرون نمى‏آید. از شاخه‏هاى علوم سیاسى، علم سیاست است. این دانش بیشتر تجربى است. از آثار ملّاصدرا علم سیاست قابل استخراج نیست. دانش دیگر، جامعه‏شناسى سیاسى است. این دانش هم از آثار ملّاصدرا قابل استخراج نیست. برخى معتقدند که ملّاصدرا داراى اندیشه سیاسى است. طبق تعریف ارائه‏شده از اندیشه سیاسى، ملّاصدرا اندیشه سیاسى هم ندارد. استخراج آراى سیاسى و عنوان اندیشه سیاسى بر آن، مغالطه‏اى‏بیش‏نیست.ملّاصدراکلام‏سیاسى‏هم‏نداشته‏است.18

    اما یکى از نویسندگان مدعى است: صدرالدین شیرازى، تنها یک بار در بخش پایانى کتاب مبدأ و معاد، خلاصه‏اى درباره سیاست آورده است و در این امر، راهنماى او، بخش پایانى کتاب الهیات شفا است. در این کتاب ابن‏سینا، سیاست و نبوت با نظرى به تفسیر نوافلاطونى جمهور افلاطون آورده شده، اما جالب توجه است که به رغم همسانى بحث صدرالدین شیرازى با سخن ابن‏سینا و جایگاه واحدى که دو بحث در منظومه فلسفى آن دو فیلسوف دارد، صدرالدین شیرازى در بحث مربوط به ماهیت و اقسام مدینه و در بحث مربوط به ریاست آن، مباحث فارابى را در آراء اهل مدینه فاضله و به ویژه الفصول المدنى به اجمال مى‏آورد، بى‏آنکه سخنى نو در این‏باره گفته باشد. آنچه صدرالدین شیرازى به اختصار درباره سیاست آورده، فاقد کمترین اهمیت است. صدرالدین شیرازى، واپسین نماینده اندیشه عقلى و اوج انحطاط اندیشه سیاسى در ایران بود و در میان پیروان مکتب او هیچ دانشمند بااهمیتى، نه در اندیشه فلسفى و نه در تأمّل در سیاست، به وجود نیامد.19

    2. موافقان اندیشه سیاسى ملّاصدرا: در برابر مخالفان اندیشه سیاسى ملّاصدرا، محققانى که مدعى اندیشه سیاسى براى وى هستند، هریک با تبیین بخشى از اندیشه سیاسى وى، درصدد رد کلام مخالفان برآمده‏اند. برخى با بررسى نظریه خلافت از دیدگاه ملّاصدرا، بر این نکته تأکید مى‏ورزند که اگرچه ملّاصدرا کتاب یا رساله مستقلى در زمینه فلسفه سیاسى ندارد، ولى این نشانه ناتوانى او در موضوعات سیاسى یا بى‏توجهى وى به این موضوعات نیست. شیوه بحث‏هاى ملّاصدرا حتى از نظر سیستمى، شیوه‏اى ترکیبى است؛ زیرا فلسفه ملّاصدرا محل به هم پیوستن و ترکیب کلامى و عرفانى و فلسفه مشّایى و اشراقى است.20

    برخى از محققان معاصر ضمن ردّ نظریات مخالفان، معتقدند که ملّاصدرا توجه جدى به سیاست داشت. ایشان ملّاصدرا را در زمره فیلسوفانى قلمداد مى‏کنند که در عین گوشه‏گیرى و اعراض از پیوستن به ارباب قدرت، جدا به سیاست مى‏اندیشیده و در آثار خود هم به سیاست مثالى، و هم به رسوم آیین کشوردارى نظر داشته است.21

    آیت‏اللّه سیدمحمد خامنه‏اى با ردّ ادعاى عدم وجود بحث سیاست در بیشتر کتاب‏هاى این حکیم مى‏گوید: «متأسفانه بعضى از روى ناآگاهى و در حالى که از دور دستى بر آتش دارند و یا حتى دستى بر آن ندارند و صرفا اسمى شنیده‏اند، ادعا مى‏کنند که ملّاصدرا چون کتابى به نام "سیاست" ندارد، بنابراین به سیاست نپرداخته است. در حالى که بحث سیاست در بیشتر کتاب‏هاى این حکیم وجود دارد.»22

    برخى از محققان در جاى دیگر به این مطلب اشاره مى‏کنند که اندیشه سیاسى ملّاصدرا مهم است و در آن دوران، رکود اندیشه سیاسى وجود داشته، نه زوال اندیشه سیاسى.23

    برخى هم ملّاصدرا را مؤسس یک حکمت سیاسى به معناى الهى مطابق با حکمت متعالیه مى‏دانند و مى‏گویند: آنچه درباره ملّاصدرا گفته شده این است که چون کتابى درباره سیاست ندارد، بنابراین، فلسفه سیاست و حکومت ندارد و بنابراین، او را متهم کرده‏اند که از این مبحث غفلت ورزیده و او را حتى مورد ملامت هم قرار داده‏اند. حال باید دید این مطلب درست است یا نه؟... ملّاصدرا یک فلسفه سیاسى بر مبناى حکمت نبوى و حکمت متعالیه تأسیس کرده که بخش مهمى از آثار او را تشکیل مى‏دهد.24

    یکى دیگر از محققان هم معتقد است: با همه تحولات و نوآورى شگرفى که در مسائل هستى‏شناختى و معرفت‏شناختى حکمت متعالیه صورت گرفته است، بهنظر مى‏رسد در مباحث حکمت عملى که فارابى آنها را مطرح کرده بود صدرالدین فرصتى براى گسترش آنها نیافته است. از این‏رو، به رغم ظرفیت‏هاى بسیار زیادى که نظریه حرکت جوهرى وى در عرصه اجتماعى و سیاسى دارد، در مواردى که به مباحث سیاسى پرداخته است، دیدگاه‏هاى کاملاً مشابه و یکسانى با آراى فارابى، ابن‏سینا و دیگر فیلسوفان دارد.25

    یکى دیگر از محققان با نگارش کتاب اندیشه سیاسى صدرالمتألّهین، گام بلندى را براى اثبات امکان اندیشه سیاسى ملّاصدرا برداشت. وى با نگارش مقالات متعدد به نقد دیدگاه‏هاى مخالفان پرداخت. او علاوه بر اثبات اندیشه سیاسى براى ملّاصدرا معتقد شد: اولاً، ملّاصدرا داراى اندیشه سیاسى مهم و منسجمى است؛ ثانیا، این اندیشه، اقتدارگرایانه تلقّى نمى‏شود؛ ثالثا، اثبات‏کننده ولایت سیاسى مجتهدان مى‏باشد؛ رابعا، به طور کلى مى‏توان از «حکمت سیاسى متعالیه» سخن گفت. وى مى‏گوید: صدرالمتألّهین، فیلسوفى است که به سیاست هم پرداخته؛ هم به عنوان یک دانش سیاسى و هم به عنوان یک فعل سیاسى، و توصیه‏هایى به علما، مردم و حاکمان مى‏کند. همچنین دانش سیاسى را به عنوان دانش مستقل در مجموعه طبقه‏بندى‏هایى که از علوم دارد، مطرح کرده است. و دیگر اینکه صدرالمتألّهین، همان‏گونه که مؤسس حکمت متعالیه‏است، مؤسس حکمت‏سیاسى متعالیه نیز هست.26

    آیت‏اللّه جوادى آملى یکى از شاخص‏ترین افراد موافق اندیشه سیاسى براى صدرالمتألّهین، قایل به این است که حکمت متعالیه، سیاست متعالیه را به همراه خود دارد و سیاست متعالیه، سیاستى جامع است.

    ایشان اعتلاى سیاست متعالیه را به استناد حکمت متعالیه مى‏داند و تأکید مى‏کند: تعالى این حکمت رهین طرح حدود و اوساطى است که نیازهاى دنیوى و اخروى را تأمین مى‏کند؛ پس یکى از دو ویژگى اصلى حکمت سیاسى متعالیه استوارى آن بر مبانى حکمت متعالیه است. ثانیا، این اندیشه سیاسى جامع بین نیازهاى دنیوى و اخروى است.27

    1. زمینه‏هاى شکل‏گیرى حکمت سیاسى ملّاصدرا

    1ـ1. شرایط سیاسى خاص زمان ملّاصدرا

    به نظر مى‏رسد یکى از نقاط محورى که براى فهم اندیشه سیاسى ملّاصدرا باید بدان تکیه کرد توجه دقیق به زمانه‏اى است که ملّاصدرا در آن مى‏زیسته است؛ زمانه‏اى که علما وى را تکفیرمى‏کردندو بارها مورد انتقاد خود قرار مى‏دادند. آیا در این زمان‏بجز با زبان‏ایماواشاره مى‏توان سخن گفت؟!

    وى معاصر پنج تن از شاهان سلسله صفویه بوده است.28 طبیعى است ملّاصدرا نمى‏تواند حریف علمایى که در دربار صفویه صاحب نفوذ هستند باشد، منتها هرکس مطالعه کاملى در آثار ملّاصدرا داشته باشد متوجه مى‏شود که وى در بسیارى از آثار خویش، مثل رساله سه اصل و کسر اصنام‏الجاهلیه، درباره اوضاع زمانه خود گفت‏وگو کرده است. اصلاً انتخاب اسم بامسماى «کسراصنام الجاهلیه» را نمى‏توان بى‏ارتباط با این مطلب دانست. در واقع، بیشتر مطالب این کتاب‏ها گلایه‏ها و شکایت‏هایى است که وى از عصر خویش و کسانى که با آنها محشور است، دارد.

    مثلاً، در کتاب رساله سه اصل صریحا مى‏گوید: «اینچنین است حال آنها که خود را از علما مى‏شمارند و روى از جانب قدس و طلب یقین گردانیده، متوجه محراب ابواب سلاطین شده‏اند و ترک اخلاص و توکل کرده، طلب روزى و توقع آن از دیگران مى‏نمایند.» ملّاصدرا در این عبارت مختصر خود اولاً، به گلایه از علماى عالم‏نما مى‏پردازد؛ ثانیا، سلاطین را سلاطینىغیرالهى مى‏داند و دانشمندانى را که در خدمت سلاطین هستند بى‏اخلاص و بدون توکل مى‏انگارد.29

    برخى از صدراشناسان ضمن تأیید این مطلب مى‏گویند: چنان‏که از مقدّمه اسفار ملّاصدرا استنباط مى‏شود، ملّاصدرا از بعضى علماى ظاهربین و قشرى زمان خود رنج‏هاى فراوان برد و حتى در معرض حمله و خصومت علمى آنان قرار گرفت و اگر نفوذ خانوادگى او نمى‏بود، ممکن بود به عاقبت شیخ اشراق دچار گردیده و جان را در راه اشاعه حکمت و عرفان از دست بدهد.30

    ملّاصدرا در جاى دیگر هم تأکید مى‏کند که تاکنون نمى‏توانسته لب به سخن گشاید و مواضع خود را به صورت شفاف بیان کند. از این‏رو، مى‏گوید:

    اکنون آماده باش اى دانشمند خردپسند که رخصت خطاب آمد، و مهر سکوت از درج دهان و حقه جواهر جان برخاست و عقد (عقده) صمت (سکوت) از در خزینه اسرار نهان انحلال پذیرفت و زمان «وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللّهِ»منتفى شد و بشارت «إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» وارد گشت و نوید «وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» در رسید و «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» مقروع سمع روان گردید.31

    وى ابتدا اشاره مى‏کند که رخصت خطاب پیدا کرده و اکنون براى بیان مواضع خود در امنیت است. سپس با استفاده از آیه «وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللّهِ» به این نکته اشاره مى‏کند که تاکنون بنا به دلایلى مجبور به سکوت و صبر بوده و دلخوشى از زمانه خود ندارد. پس از آن، با آوردن آیه «إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» و «وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» بر این نکته پاى مى‏فشارد که مى‏دانم با گفتن این نکته، برخى به هجمه و استهزا روى خواهند آورد، ولى همان‏گونه که وجود مقدس پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمأمور به ابلاغ خلافت و امامت امیرالمؤمنین علیه‏السلامبا وجود خطرات موجود بود، من هم به خاطر رسالتى که خداوند متعال بر عهده عالمان دین گذاشته است وظیفه خود مى‏دانم به افشاگرى بپردازم و خداوند مرا از شرّ بدخواهان نجات خواهد داد. و در نهایت مى‏گوید: من با سلاح حکمت و موعظه حسنه به جنگ آنها خواهم رفت.

    1ـ2. شرایط خاص علم سیاست در عصر ملّاصدرا

    زمانه ملّاصدرا عصرى نیست که بحث‏هاى اندیشه‏اى سیاسى دوران اوج خود را تجربه کند. به همین دلیل، طرح بیش از حد مباحث سیاسى مشکلات فراوانى دارد. از این‏رو، آیت‏اللّه جوادى آملى تأکید مى‏کند که ما نباید از فقها، حکما و عالمانى که در چهار قرن قبل زندگى مى‏کردند، همان توقعى را داشته باشیم که از علماى معاصر داریم؛ چه اینکه نباید توقع ما از عالمان چهار قرن قبل، مانند عالمان چهارده قرن پیش باشد. بعضى یک سطر، برخى یک صفحه، عده‏اى یک رساله و برخى نیز یک کتاب نوشته‏اند؛ مثلاً، شیخ مفید درباره فقه، یک جلد کتاب نوشته است، در حالى که در دوره‏هاى بعد، صاحب جواهر درباره آن چهل جلد کتاب به رشته تحریر درآورده است. بنابراین، توقعى که ما در تبیین سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه داریم باید با شرایط و اوضاع عالمان آن عصر، متناسب باشد.32

    2. مبادى فهم حکمت سیاسى

    اکنون که مشخص شد ملّاصدرا به خاطر شرایط خاص زمان خود یک اندیشمند سیاسى متفاوتى است، در پیگیرى حکمت سیاسى او باید با مفروضات خاصى پیش رفت. بدین‏روى، در بخش اول به مبادى روشى مى‏پردازیم و مبادى محتوایى ملّاصدرا را به بخش دوم واگذار مى‏کنیم:

    الف. مبادى روشى

    پس از روشن شدن این مطلب که ملّاصدرا در زمانه‏اى مى‏زیسته که نمى‏توانسته نظرات علمى خود را واضح و شفاف بیان کند و مجبور به استفاده از روش پنهان‏نگارى بوده است، زمان آن رسیده که به کاوش پیرامون روش‏هایى که براى بیان مقاصد خود از آن بهره جسته است بپردازیم:

    1. استفاده از روش شعرى: یکى از روش‏هایى که ملّاصدرا در بیان مواضع علمى از آن بهره برده، استفاده از روش شعرى است. وى در کتاب مثنوى خود بارها از زبان شعرى براى تبیین انتقادهاى آتشین خود بهره برده است. وى در این کتاب ضمن گلایه بسیار، اظهار دلتنگى مى‏کند. یکى از این اشعار ملّاصدرا که در آن از عالمان بى‏عمل انتقاد مى‏کند این شعر است:

    بس مکاره از زمانه دیده‏ام بس سخن‏ها کز بدان بشنیده‏ام

    جملگى چون قالب افسرده‏اند بى‏حیات علم و ایمان مرده‏اند

    بر دل ایشان زحق آثار نیست اندرین خانه کسى دیار نیست

    از برون دارند گفتار فصیح وز درون دارند کردار قبیح

    در بخش دیگرى از کتاب مثنوى خویش مى‏آورد:

    آتش اندر سینه پنهان تا به کى؟ گریه اندر زیر مژگان تا به کى؟

    یک به یک یاران ز من بگریختند رشته پیوندها بگسیختند

    غم‏گساران من از من مى‏رمند همدمان من به من نامحرمند

    بس که دیدم از فلک درد و محن سیر گشتم از وجود خویشتن33

    2. روش پراکنده‏گویى: یکى دیگر از روش‏هایى که ملّاصدرا در تشریح مقاصد خود از آن بهره فراوان برده است استفاده از روش پراکنده‏گویى در آثار است. در این روش، نویسنده به پراکنده کردن نظریات علمى خویش در کتاب‏هاى متعدد و در فصل‏هاى مختلف یک کتاب مى‏پردازد تا با این روش، هم به بیان نظریات خود براى افرادى که طالب آن هستند بپردازد (تنها کسانى بتوانند به آن دست پیدا کنند که مسلط به آثار و نظریات وى باشند) و هم دستاویزى براى توطئه مخالفان اندیشه‏اى و بدخواهان نگردد.

    وى در مقدّمه کتاب الشواهدالربوبیه که مهم‏ترین منبع براى استخراج اندیشه سیاسى او قلمداد مى‏گردد مى‏گوید:

    قسم به جان خود که مطالبى که در این کتاب تحریر یافته، انوارى است ملکوتى که در آسمان قدس و ولایت و دست‏هایى گشوده از علم و معرفت مى‏درخشید؛ دست‏هایى که نزدیک است باب نبوت را بکوبند و از آن دریچه حکمت و ایقان و معرفت الهى حکایت کنند. من پاره‏اى از آنها را در مواضع پراکنده‏اى از کتب و رسایل خود آوردم و به ودیعت به اهل سرّ و حقیقت سپرده‏ام و بسیارى از آنها مسائلى هستند که براى من ممکن نبود که آنها را در کتب و رسائل به تفصیبل بیان کنم و به صحت و حقانیت آنها تصریح کنم؛ زیرا از انتشار و اشتهار آنها در اقطار عالم (و آگاهى افراد ناشایسته و نالایق از آنها) ترسان بودم.34

    با توجه به اینکه جمله «مطالبى که در این کتاب تحریر یافته» اطلاق دارد و اطلاق آن تمامى مطالب کتاب الشواهدالربوبیه، اعم از فلسفى، سیاسى، عرفانى و اخلاقى، را شامل مى‏شود، مى‏توان گفت که نظریات سیاسى وى هم از این قاعده مستثنا نیست.

    از سوى دیگر، با توجه به فشارى که از هم‏عصران ملّاصدرا بر وى وارد مى‏آمد و او در بیان نظریات سیاسىخویش آزاد نبود، مدعاى ما با علتى که وى بیان مى‏دارد (ترس از اشتهار آن در عالم) کاملاً تناسب دارد.

    مؤید این نکته، مطلبى است که برجسته‏ترین فرد موافق اندیشه سیاسى ملّاصدرا خاطرنشان مى‏کند. وى مى‏گوید: غالب مباحث صدرالمتألّهین را در خصوص سیاست متعالیه مى‏توان در کتاب‏هاى مبدأ و معاد و الشواهدالربوبیه مشاهده کرد؛ یعنى در مبدأ و معاد در حدود سى صفحه و در الشواهدالربوبیه در حدود پنجاه صفحه و جمعا در حدود هشتاد صفحه که حجم بسیار اندکى است. آیت‏اللّه جوادى آملى در ادامه به ذکر یک نمونه از مباحث ملّاصدرا که در آن، صدرالدین از روش پراکنده‏گویى استفاده کرده است اکتفا مى‏کند و مى‏فرماید: صدرا در مبدأ و معاد قایل به این است که علما، وسایط بین انبیا و مردم هستند و در شواهدالربوبیه مى‏گوید: مجتهدان، این سمت را بر عهده دارند. از تلفیق این دو فرمایش برمى‏آید که حتى در عصر حضور هم علما واسطه هستند.35

    این مطلب نمونه‏اى از تلاش ملّاصدرا را در این زمینه آشکار مى‏سازد که با بررسى نظریات او در بخشى از کتاب مبدأ و معاد، الشواهدالربوبیه، کسر اصنام‏الجاهلیه، رساله سه اصل و مثنوى مى‏توان به نمونه‏هاى دیگرى از این بحث دست پیدا کرد.

    3. استفاده از روش غیرمستقیم: یکى از دقیق‏ترین شیوه‏هایى که در هنگام استخراج اندیشه سیاسى ملّاصدرا باید لحاظ نمود، ظاهر فلسفى و باطن سیاسى کلام اوست، چراکه ملّاصدرا در باب سیاست به صورت غیرمستقیم، و در رنگ و لعاب غیرسیاسى سخن گفته و استنباطات سیاسى از آن نیازمند کمک گرفتن از مبانى معرفت‏شناختى است و مباحث و مطالب فلسفى ملّاصدرا هرچند گاه ظاهرى غیرسیاسى دارند، اما وقتى که به ژرفاى مسائل مى‏نگریم، او را تبیین‏کننده مبانى اصیل و تأثیرگذارى مى‏بینیم که راه‏گشاى دشوارى‏هاى گوناگون دیگر براى حل امور اجتماعى و سیاسى بوده است.36

    برخى بر این باورند که در تفکیک بین اندیشه ملّاصدرا و فارابى باید این نکته را متذکر شد که ملّاصدرا به فلسفه سیاسى فارابى توجه داشته است، آثار او را خوانده و نقل کرده است. حتى آنجا که صفات رئیس اول را مى‏خواهد بیان کند عین آن صفاتى را که فارابى گفته بیان مى‏کند و معلوم است که به آثار فارابى و افلاطون در این زمینه بسیار توجه داشته است. از افلاطون و ارسطو و دیگران نقل قول مى‏کند، اما اینها همه در برابر بحث حکمت نبوى و سیاست الهى وى بسیار ناچیز است. دیدگاه ملّاصدرا در فلسفه سیاسى با دیدگاه فارابى تفاوت دارد. سیاست فارابى برگرفته از سیاست مدن یونانیان است. نظام فلسفه او و نیز مباحثى که در خصوص وجودشناسى، مسئله جوهر و مقولات بیان مى‏کند برگرفته از ارسطو، و فلسفه سیاست او بیشتر متأثر از افلاطون است. اما در ملّاصدرا این‏گونه نیست. تفکر ملّاصدرا در سیاست مدن، علوى و نبوى است. اولاً، همان مباحث وجودشناسى فارابى که بسیار مختصر است، ملّاصدرا به صورت بسیار کامل‏تر بیان مى‏کند و وجودشناسى او از یک دید الهى تقریبا در میان تمام فلاسفه دنیا مثال‏زدنى است.37

    اگر ما این مطلب را بپذیریم که مبانى فلسفى ملّاصدرا هرچند ظاهرى فلسفى دارند ولى بیانگر مطالبى کاملاً سیاسى هستند، تمام مبانى سیاسى متفاوت مى‏شود. مثلاً، در سیاست بحث از این است که انسان مدنى بالطبع است یا مدنى بالضروره؛ در حالى که آیت‏اللّه جوادى آملى بر این نکته پاى مى‏فشارد که مبناى انسان‏شناسى در فلسفه سیاسى ملّاصدرا این است که در میان اقسام چهارگانه، انسان موجودى ناقص مى‏باشد و به مکتفى نرسیده است،چه رسد به بالاتر؛ بنابراین، اگر او ناقص است، هم در بحث اخلاق به مربى نیاز دارد و هم در جریان تدبیر منزل و هم در اداره جامعه، به مدبّر نیازمند است. همچنین وى تأکید مى‏کند که سیاست متعالیه سیاستى جامع است جامع بین دنیا و آخرت.38 با این نگاه، دیگر محور موضوعه در سیاست دیگر قدرت نیست؛ قدرتى که فقط به این دنیا نظر دارد.

    به همین ترتیب، اگر مبانى دیگر صدرایى مثل شناخت، اصالت وجود، تشکیکى بودن آن و پویایى هماره هستى مادى، زیربناى مباحث سیاسى متعالیه را تشکیل دهد قطعا اندیشه سیاسى متفاوت از دیگران خواهیم بود.

    برخى از محققان در اثبات بهره‏گیرى ملّاصدرا از این روش زحمت فراوانى کشیده‏اند و طى دو مقاله مفصل با استفاده از دستگاه و نظام فلسفه متعالیه به استخراج مبانى انسان‏شناختى سیاسى ملّاصدرا پرداخته‏اند.39

    ب. مبادى محتوایى

    یکى از مبادى اصلى که باید در اندیشه سیاسى ملّاصدرا مورد توجه قرار بگیرد این نکته است که اساسا ملّاصدرا یکى از منتقدان سرسخت نظام سکولاریستى و از مدافعان حضور کامل دین در عرصه سیاست است. وى بین اندیشه دینى و سیاسى تفکیکى قایل نیست، بلکه این دو اندیشه را در امتداد هم مى‏داند. از این‏رو، ملّاصدرا در حکمت سیاسى متعالیه خودش نمى‏خواهد تمام پرسش‏هاى سیاسى را پاسخ بدهد، بلکه براى دانش‏هاى مختلف سهمى قایل مى‏شود؛ یعنى وى معتقد است پرسش‏هاى متنوعى وجود دارد که بخشى از آنها را مى‏تواند در فلسفه خودش پاسخ بدهد، اما در مورد پرسش‏هاى سیاسى مى‏گوید: این مسائل مربوط به فقه مى‏شود.

    برخى در اینجا به نکته‏اى اشاره مى‏کنند و مى‏گویند: گفته مى‏شود فیلسوفان ما از سیاست دست کشیده‏اند و تکلیف را بر عهده فقها گذاشتند؛ ملّاصدرا این کار را نمى‏کند و معتقد است: کار فلسفه در حوزه سیاست پرداختن به کلیات است و کار فقه پرداختن به امور جزئى است که باید مصادیق را پاسخ بدهد و فیلسوف در فلسفه خودش امور کلى و گزاره‏هاى کلى را مشخص مى‏کند؛ از این‏رو، اگر همان فیلسوف فقیه مى‏باشد باید به عنوان فقیه و به روش فقهى بحث را پیش ببرد.40

    ایشان ضمن اینکه به این مسئله اذعان مى‏کنند که ملّاصدرا در افکار سیاسى اندیشمندان قبل از خود، تأمّل و گاه نوآورى داشته، و به شکل خاص به واقعیت سیاست متداول، شرایط پادشاهى و حدود قدرت پادشاه پرداخته است، این مطلب را هم متذکر مى‏شوند که فیلسوفان پس از فارابى به مباحث سیاسى کمتر علاقه نشان مى‏دادند، و اصولاً با وجود شریعت، چندان نیازى هم به ورود به این‏گونه مباحث نداشتند.41

    این نکته را به وضوح مى‏توان در بسیارى از مطالبى که از ملّاصدرا پیرامون سیاست نقل شده یافت. وى در کتاب المظاهرالالهیه مواضع خود را پیرامون علم سیاست مشخص مى‏کند. ایشان در این زمینه مى‏گوید: نسبت نبوت و شریعت، مانند نسبت روح به جسدى است که روح دارد. و سیاست مجرد از شرع، چونان جسد بى‏روح است: «و السیاسة المجرده عن الشرع کجسد لاروح فیها.»42

    از آن‏رو که ملّاصدرا در اینجا اساس سیاست را شریعت مى‏داند، درجه اهمیت به سیاست را کاملاً مشخص ساخته است. وى به دنبال سیاستى است که در آن محوریت با شریعت است. او بسیار منتقدانه با کسانى برخورد مى‏کند که دین را ابزار مطامع دنیوى خود قرار داده‏اند؛ از این‏رو، تیغ تیز انتقاد خود را به سمت کسانىمى‏گیرد که ابزار علم را با خود یدک مى‏کشند و نگاهى ابزارى بدان دارند. وى در رساله سه اصل خود مى‏گوید: همچنین است حال آنها که خود را از علما مى‏شمارند؛ لما ترکواالا خلاص و التوکل على الله الجاهم الله الى ابواب السلاطین و حول وجوههم عن طلب الحق والیقین الى خدمة الهوى و طاعه المجرمین و صحبه الفاسقین.43

    صاحب اسفار در این عبارت کوتاه خود چندین نکته بیان مى‏کند. ابتدا آنها را عالم‏نماهایى مى‏انگارد که ترک اخلاص کرده‏اند و با «توکل به خداوند متعال» میانه‏اى ندارند. ثانیا، در بیان عدم توکل و عدم اخلاصشان، پناه بردن آنها را به ابواب سلاطین یادآور مى‏شود.

    اکنون براى روشن شدن نظریات ملّاصدرا در باب تعامل سیاست و دین، مبادى محتوایى ملّاصدرا را در دو بخش بررسى کنیم:

    1. نقش محورى فقه در سیاست: وى در تعامل شریعت (فقه) و سیاست، نقش محورى را به شریعت مى‏دهد و معتقد است: حتما سیاست باید در اطاعت شریعت باشد. وى در بیان فرق بین آن دو مى‏گوید: «برخى از فیلسوف‏نماها گمان برده‏اند که بین شریعت و سیاست فرق نیست، در حالى که افلاطون در کتاب قوانین، فساد قول آنان را آشکار کرده و تفاوت آن دو را از چهار جهت مبدأ، غایت، فعل و تأثیر (انفعال) توضیح داده است: الف. مبدأ: سیاست، حرکتى است که از نفس جزئى انسان آغاز مى‏شود و تابع حسن اختیار افراد بشر است تا در نظامى که به صلاح جماعت آنان است اجتماع کنند. در حالى که مبدأ حرکت شریعت، از نقطه‏اى است که نهایت سیاست است و با تذکر نفوس... مبدأ و معاد در عالم الهى، انسان‏ها را از انحطاط در شهوت و غضب بازمى‏دارد. ب. غایت نهایت سیاست، اطاعت از شریعت است. نسبت سیاست به شریعت از نظر غایت، همانند نسبت عبد به مولى است که گاهى اطاعت مى‏کند و زمانى عصیان. د. از جهت فعل: افعال سیاست، جزئى و ناقص است که در بقا و کمال خود نیازمند شریعت است؛ لیکن افعال شریعت کلى و تام بوده و محتاج به سیاست نمى‏باشد. د. از جهت تأثیر و انفعال: امر شریعت [امرى وجدانى است] که ضمانت اجراى آن در خود و در درون انسان‏هاست؛ ولى ضمانت اجراى اوامر سیاست، جدا و مفارق از انسان است.»44

    فقره فوق، که به طور عمده تفسیرى اسلامى از قوانین افلاطون است، به وضوح استقلال شریعت از سیاست و بعکس، نیازمندى سیاست بر شریعت، بسان نیاز جسد به روح، را نشان مى‏دهد. چنین مى‏نماید که در بیان ملّاصدرا نکات ظریف و مهمى نهفته است؛ اولاً، وقتى افراد بشر در نظامى اجتماع مى‏کنند که به صلاح جماعت آنان است، اگر سیاست بخواهد مستقلاً عمل کند و زیرمجموعه دین نباشد، آن سیاست انسان‏ها را غرق در شهوت و غضب مى‏کند و به انحطاط مى‏کشاند.

    ثانیا، سیاست باید عبد مولاى خود ـ که شریعت و فقه است ـ باشد. صاحب شواهد با این تشبیه سلیس و روان مى‏خواهد بفهماند هرگز نمى‏توان تصور کرد که بین دین و سیاست انفکاک و جدایى باشد و سیاست در ملکیت دین است.

    ثالثا، وى در بیان تفاوت سوم بین شریعت و سیاست، که تفاوت از جهت فعل است، با بیان دیگرى لزوم تلازم بین این دو امر را یادآور مى‏شود و افعال سیاست را جزئى و ناقص و افعال شریعت را کلى و تام مى‏انگارد و از دو جهت سیاست را محتاج مى‏انگارد: یکى از جهت بقا؛ یعنى سیاستى پایدار است که در قید شریعت باشد و از جهت دیگر، هنگامى سیاست به تکامل مى‏رسد که همراه و همگام با سیاست به پیش رود.

    رابعا، ملّاصدرا در بیان فرق چهارم، به واکاوى تأثیراجتماعى آن دو بر روى یکدیگر مى‏پردازد و با توجه به اینکه بین شریعت و سیاست پیوند عمیقى قایل است، به دنبال ارائه جامعه آرمانى است که هم ضمانت اجراى درونى دارد و هم بیرونى. ضمانت بیرونى آن از ضمانت اجرایى قوانین، که مجازات‏هاى مصوب در یک جامعه است، نشئت مى‏گیرد وضمانت‏اجرایى‏آن‏از سرشت پاک دین‏مدارانه افراد که با الهام و اعتقاد به وجود به جهان دیگر برمى‏خیزد.

    برخى تصور کرده‏اند چون در سیاست، اصالت با دنیا و در عرفان، اصالت با آخرت است، نمى‏توان اندیشه سیاسى مبتنى بر اندیشه عرفانى ارائه داد.45

    چگونه برخى این تصور را کرده‏اند که اگر اندیشه سیاسى متضمن قوانینى باشد که داراى ضمانت اجرایى دنیوى و اخروى است، نمى‏توان آن را اندیشه سیاسى نامید؟ در حالى که جامعیت یک اندیشه سیاسى بین دنیا و آخرت نه تنها نقص نیست، بلکه دلالت بر تام بودن آن اندیشه، و لحاظ تمام نیازهاى انسانى و اجتماعى آن دارد.

    2. فقها، صاحبان اصلى حکومت: اصولاً سیاست را مى‏توان به دو بخش عمده «نظرى» و «عملى» تقسیم کرد. همان‏گونه که گذشت، این متفکر برجسته متعرض بسیارى از امور سیاسى نظرى نشده؛ چراکه از دیدگاه وى، تبیین این نکته‏ها بر عهده فقه است. پرسش دیگر این است که دیدگاه ملّاصدرا پیرامون سیاست عملى چیست؟ چه کسانى را لایق حکومت بر مردم مى‏شمرد و چه خصوصیاتى براى حاکم قایل است؟

    در پاسخ به پرسش مزبور، باید گفت: ملّاصدرا در واپسین «اشراق» از کتاب شواهدالربوبیه، با اشاره به نتایج ختم نبوت و رسالت مى‏نویسد: «بدان که نبوت و رسالت (چنان‏که بعضى عارفان گفته‏اند) از یک وجه منقطع شده؛ ولى به وجه دیگر باقى است. از این حیث که مسماى نبى و رسول و نزول فرشته وحى به پایان رسیده است، [پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله] فرمود: «لا نبى بعدى.» لیکن حکم بشارت‏ها و حکم ائمّه معصوم علیه‏السلام از خطا، و حکم مجتهدین را باقى گذاشته. و از آنان فقط اسم زایل شده، ولى حکم باقى است. و خداوند به آنان که به حکم الهى آشنا نیستند، دستور داده به اهل ذکر مراجعه کنند: «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ.»

    پس مجتهدان به آنچه که اجتهادشان اقتضا مى‏کند، فتوا مى‏دهند، هرچند که آرائشان متفاوت و مختلف باشد؛ همچنان‏که شرایع با یکدیگر اختلاف داشتند؛ «لکل جعلنا منکم شرعه» و همین‏طور هر مجتهدى، رأى و نظرى برخاسته از دلیل خود دارد و مسیرى که دلیلش براى او در اثبات حکمش تعیین نموده، و عدول از آن را بر او حرام کرده است و همان را شریعت الهى قرار داده است.

    پس نبوت و رسالت از حیث ماهیت و حکمشان، قطع و منسوخ نشده، بلکه فقط وحى خاص به رسول و نبى از طریق نزول فرشته به پایان رسیده است؛ بنابراین، به مجتهد و امام، عنوان پیامبر و رسول اطلاق نمى‏شود.»46

    در گفتار فوق، پرواضح است که از دیدگاه او، مجتهد قائم‏مقام پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در تمامى امور است؛ یعنى تمامى امورى را که از شئون پیامبر است داراست بجز وحى. از جمله این شئون، بلکه اصلى‏ترین آنها، اداره امور جامعه و حکومت بر مردم است که فقیه هم در این زمینه بر مردم ولایت دارد. گرچه صاحب شواهد تا به اینجا به گونه شفاف بدین مطلب اشاره نکرده است، ولى در ادامه، از کلمه «ولى» استفاده مى‏کند که ظهور در این کلام دارد. وى در ادامه یادآور مى‏شود: مجتهد و امام، در نبوت، مشرب عظیم دارند. آنان ولى و وارث الهى هستند که «اهل‏بیت علیهم‏السلام» این وراثت را مستقیما از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اخذ مى‏کنند و سپس عالمان دین، آن را اخذ کرده و تا روزقیامت به آیندگان منتقل مى‏کنند: «ثم علماء الرسوم یأخذونها خلفا عن سلف الى یوم القیامه.»47

    حاج ملّاهادى سبزوارى در تعلیقه بر گفتار ملّاصدرا اشاره مى‏کند که ولى و وارث (یعنى امام و مجتهد) نشانه‏هاى الهى هستند که انقطاعشان عقلاً ممکن نیست؛ چراکه ناگزیر باید اسم الهى مظهرى در این عالم داشته باشد. وى با تکیه بر همین مبنا مى‏نویسد: مجتهدان، همان مظاهر نبوت [در زمانه ما ]هستند. «والمجتهدون مظاهرالنبوه بما هى هى.»48

    ملّاصدرا در جاى دیگر اذعان مى‏کند: «ما در عین حال که از شناخت همه آنچه در شرایع حقه آمده، عاجز هستیم، اما یقین داریم هر آنچه واضع قوانین تشریع نموده، در راستاى اصلاح جزء شریف انسانى و تهذیب گوهر فناناپذیر [جان و روح] ماست.»49

    بنابراین، نه تنها لازم است سیاست مدن را به عهده فقیهان سپرد، بلکه باید به زندگى در سایه تفسیرى صرفا فقیهانه مطمئن بود.

    به هر حال، با ملّاصدرا و حکمت متعالیه او، کوششى که ابن‏سینا در جمع میان فلسفه و شریعت آغاز کرده بود، به نهایت خود رسید و به زایش نتایج مکنون در اندیشه و عمل انجامید. همت ملّاصدرا در ادغام مشرب‏هاى مختلف فکرى و تطبیق معارف فلسفى با شریعت و دین، شاید مهم‏ترین حادثه در تاریخ فلسفه سیاسى در ایران اسلامى است که براى آخرین بار به آرایش مجدد چنان سنت فکرى مى‏پردازد که به طور تاریخى در دوره میانه ظاهر شده بود. هرچند توضیح نتایج این تلاش‏ها همیشه آسان نیست، اما مى‏توان به قریحه دریافت که فلسفه صدرایى تأثیر قاطعى در سه قرن اخیر اندیشه و سیاست بر جاى گذاشته است.

    نتیجه‏گیرى

    از آنچه طى این مقاله به رشته تحریر درآمد مى‏توان نتایج ذیل را استخراج کرد:

    1. ملّاصدرا کاملاً با اندیشه‏ورزان دیگر سیاسى در چند نکته متفاوت است:

    الف. در روش بیان مقاصد سیاسى: ملّاصدرا در تبیین مقاصد سیاسى خود، از شیوه‏هاى دیگرى که تا زمان وى کمتر مرسوم بود، بهره برده است؛ روش‏هایى همچون استفاده از زبان شعرى، پراکنده‏گویى در مطالب سیاسى، وجود ظاهرى فلسفى و باطنى سیاسى در مباحث سیاسى که تقریبا روشى نوین تلقّى مى‏گردد.

    ب. در نوع اندیشه سیاسى خود: وى قایل است که حکومت از آن فقهاست و رهبر جامعه اسلامى باید جامع بین فقهین، یعنى فلسفه و فقه، باشد. از این‏رو، ملّاصدرا کلیات را در فلسفه بحث مى‏کند و جزئیات را به فقه مى‏سپارد، و هنگامى که رهبرى جامع بین فقهین باشد در حقیقت، جامع کلیات و جزئیات در جامعه است.

    ج. در مبانى اندیشه سیاسى: مبانى اندیشه‏اى وى مبتنى بر اصولى همانند اصالت وجود، اصل ناقص بودن انسان و نیاز به موجود کامل (نه ابتناء بر مدنى بالطبع یا بالضروره بودن انسان)، اصالت فضیلت در برابر اصالت قدرت، دنیاگرایى در برابر جامع بین دنیا و آخرت بودن است.

    2. اگر اندیشه سیاسى را به دو قسمت نظرى و عملى تقسیم کنیم، ملّاصدرا هم در قسمت نظرى سخنى براى گفتن دارد؛ چراکه در کتاب الشواهدالربوبیه و مبدأ و معاد خود اندیشه سیاسى دیانت در عین سیاست، و سیاست در عین دیانت را تبیین نموده، و هم در قسمت عملى آن، در رساله سه اصل و کسر اصنام‏الجاهلیه به صورت صریح نسبت به علماى دربارى و به صورت کنایى نسبت به سلاطین زمان خود موضع‏گیرى مى‏کند. این نکته خودگویاى این مطلب است که ملّاصدرا در عین اعراض از سیاست، از مسائل سیاسى زمان خود غافل نبوده، بلکه به نقاط آسیب کاملاً اشراف داشته و درصدد برطرف کردن این اشکالات بوده است.

    3. در دوران وى به علت حضور برخى علماى فحول، مثل شیخ بهائى و میرداماد و همراهى مصلحت‏آمیز آنان با حکومت به نوعى شاهد دوران رکود اندیشه سیاسى هستیم نه دوران زوال آن، و شاید یکى دیگر از دلایل عدم تألیف کتاب مستقل از جانب ملّاصدرا همین باشد.

    ··· منابع

    ـ اعوانى، غلامرضا، «معناى سیاست مدن در ملّاصدرا»، همایش جهانى سیاست و حکمت متعالیه، www.mullasadra.org.

    ـ امه‏طلب، فرخ، «جایگاه سیاست و نظریه خلافت الهى در طبقه‏بندى علمى و اندیشه صدرالمتألّهین»، فرهنگ، اندیشه سیاسى، ش 27ـ28، پاییز و زمستان 1377، ص 45ـ66.

    ـ امیدى، مهدى، «مبانى انسان‏شناختى فلسفه سیاسى متعالیه صدرایى»، حکومت اسلامى، ش 55، بهار 1389، ص 161ـ200.

    ـ پزشکى، محمد، «گزارش نقد کتاب اندیشه سیاسى صدرالمتألّهین توسط سیدصادق حقیقت، نجف لک‏زایى و منصور میراحمدى»، علوم سیاسى، ش 28، زمستان 1383، ص 293ـ314.

    ـ جوادى آملى، عبداللّه، «سیاست متعالیه سیاستى جامع»، علوم سیاسى، ش 43، پاییز 1387، ص 227ـ250.

    ـ حقیقت، سیدصادق، «اندیشه سیاسى ملّاصدرا»، علوم سیاسى، ش 30، تابستان 1384، ص 203ـ216.

    ـ خامنه‏اى، سیدمحمّد، حکمت متعالیه و ملّاصدرا، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1383.

    ـ ـــــ ، «سیاست و حکمت متعالیه»، همایش جهانى سیاست و حکمت متعالیه، www.mullasadra.org.

    ـ خسروپناه، عبدالحسین، «پازل جریان‏ها»، زمانه، سال چهارم، ش 37، مهر 1384، ص 3ـ13.

    ـ ـــــ ، «مجموعه نشست‏هاى حکمت سیاسى متعالیه»، پگاه حوزه، ش 217، مهر 1386، ص 5ـ65.

    ـ داورى اردکانى، رضا، «رئیس اوّل مدینه در نظر ملّاصدرا»، نامه فرهنگ، ش 31، پاییز 1378، ص 66ـ71.

    ـ ـــــ ، «نظر فارابى و ملّاصدرا درباره رئیس اول مدینه فاضله»، همایش جهانى سیاست و حکمت متعالیه، www.mullasadra.org.

    ـ سیدباقرى، سید کاظم، «انسان‏شناسى در فلسفه سیاسى متعالیه»، علوم سیاسى، ش 43، زمستان 1383، ص 105ـ138.

    ـ سیورى، راجر، ایران عصر صفوى، ترجمه کامبیز عزیزى، تهران، مرکز، 1372.

    ـ طباطبایى، سیدجواد، زوال اندیشه سیاسى در ایران، تهران، کویر، 1373.

    ـ طباطبایى، سید محمدجواد، درآمدى فلسفى بر تاریخ اندیشه سیاسى در ایران، تهران، دفتر مطالعات سیاسى و بین‏المللى، 1376.

    ـ لک، بهروز، «فلسفه سیاست اسلامى»، قبسات، سال یازدهم، ش 39و40، بهار و تابستان 1385، ص 269ـ298.

    ـ لک‏زایى نجف، «اندیشه سیاسى صدرالمتألّهین»، قم، بوستان کتاب، 1381.

    ـ ـــــ ، مسئله صدرالمتألّهین در کسر اصنام‏الجاهلیه، در: مجموعه مقالات سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه، تهران، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1387.

    ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1389.

    ـ ملّاصدرا صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازى، رساله سه اصل، تصحیح سیدحسین نصر، تهران، دانشگاه تهران، 1340.

    ـ ـــــ ، الشواهد الربوییه، ترجمه جواد مصلح، تهران، سروش، 1375.

    ـ ـــــ ، الشواهدالربوییه، حواشى ملّاهادى سبزوارى، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى. 1360.

    ـ ـــــ ، المظاهر الالهیه، تصحیح، تحقیق و مقدمه سیدمحمد خامنه‏اى، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1378.

    ـ ـــــ ، مثنوى، به کوشش مصطفى فیض، قم، کتابخانه آیت‏اللّه العظمى مرعشى نجفى، 1376.


    * دانش‏پژوه کارشناسى علوم سیاسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. rasekhoon@yahoo.com دریافت: 11/4/90 ـ پذیرش: 19/8/90.

    ** استادیار گروه علوم سیاسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. omidimah@gmail.com


    1ـ ملّاصدرا، رساله سه اصل، تصحیح سیدحسین نصر، ص هفت.

    2ـ نجف لک‏زایى، اندیشه سیاسى صدرالمتألّهین، ص 68.

    3ـ همان، ص 63.

    4ـ همان، ص 64.

    5ـ همان، ص 67.

    6ـ شریف لک‏زایى، مسئله صدرالمتألهین در کسر اصنام‏الجاهلیه، مجموعه مقالات سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه، ج 4، ص 269.

    7ـ همان، ص 68.

    8ـ همان، ص 50.

    9ـ همان، ص 52.

    10ـ همان، ص 213.

    11ـ همان، ص 70.

    12ـ سیدمحمد خامنه‏اى، حکمت متعالیه و ملّاصدرا، ص 33ـ38.

    13ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 6، ص 475.

    14ـ همان، ج 13، ص 253.

    15ـ سیدصادق حقیقت، «اندیشه سیاسى ملّاصدرا»، علوم سیاسى، ش 30، ص 203.

    16ـ محمد پزشکى، «گزارش نقد کتاب اندیشه سیاسى صدرالمتألّهین توسط سیدصادق حقیقت، نجف لک‏زایى و منصور میراحمدى»، علوم سیاسى، ش 28، ص 303.

    17ـ عبدالحسین خسروپناه، «پازل جریان‏ها: اندیشه و تاریخ سیاسى ایران معاصر»، زمانه، سال چهارم، ش 37، ص 13.

    18ـ عبدالحسین خسروپناه، «مجموعه نشست‏هاى وجوه سیاسى حکمت متعالیه»، پگاه حوزه، ش 217، ص 5.

    19ـ سیدجواد طباطبایى، زوال اندیشه سیاسى در ایران، ص 260ـ273.

    20ـ فرخ امه‏طلب، «جایگاه سیاست و نظریه خلافت الهى در طبقه‏بندى علمى و اندیشه صدرالمتألّهین»، فرهنگ اندیشه سیاسى، ش 27ـ28، ص 23.

    21ـ رضا داورى اردکانى، «نظر فارابى و ملّاصدرا درباره رئیس اول مدینه فاضله»، همایش جهانى سیاست و حکمت متعالیه، ص 18.

    22ـ سیدمحمد خامنه‏اى، «سیاست و حکمت متعالیه»، همایش جهانى سیاست و حکمت متعالیه، ص 19.

    23ـ سیدصادق حقیقت، «اندیشه سیاسى ملّاصدرا»، علوم سیاسى، ش 30، ص 208.

    24ـ غلامرضا اعوانى، «معناى سیاست مُدن در ملّاصدرا»، همایش جهانى سیاست و حکمت متعالیه، ص 21.

    25ـ بهروز لک، «فلسفه سیاست اسلامى،» قبسات، سال یازدهم، ش 39و40، ص 270ـ298.

    26ـ نجف لک‏زایى، «اندیشه سیاسى صدرالمتألّهین»، ص 138ـ150؛ سیدصادق حقیقت، «اندیشه سیاسى ملّاصدرا»، علوم سیاسى، ش 30، ص 205.

    27ـ عبداللّه جوادى آملى، «سیاست متعالیه سیاستى جامع»، علوم سیاسى، ش 43، ص 232.

    28ـ راجر سیورى، ایران عصر صفوى، ترجمه کامبیز عزیزى، ص 163.

    29ـ ملّاصدرا، رساله سه اصل، تصحیح سیدحسین نصر، ص 18.

    30ـ همان، ص بیست و هفت.

    31ـ همان، ص 9.

    32ـ عبداللّه جوادى آملى، همان، ص 228.

    33ـ ملّاصدرا، مثنوى، به کوشش مصطفى فیض، ص 159.

    34ـ ملّاصدرا، الشواهدالربوبیه، ترجمه جواد مصلح، ص 5.

    35ـ عبداللّه جوادى آملى، همان، ص 328.

    36ـ سیدکاظم سیدباقرى، «انسان‏شناسى در فلسفه سیاسى متعالیه»، علوم سیاسى، ش 43، ص 23.

    37ـ غلامرضا اعوانى، همان، ص 21.

    38ـ عبداللّه جوادى آملى، همان، ص 233.

    39ـ مهدى امیدى، «مبانى انسان‏شناختى فلسفه سیاسى متعالیه صدرایى»، حکومت اسلامى، ش 55ـ57، ص 161.

    40ـ محمد پزشکى، همان، ص 299.

    41ـ سیدصادق حقیقت، «اندیشه سیاسى ملّاصدرا»، علوم سیاسى، ش 30، ص 205؛ رضا داورى اردکانى، «رئیس اول مدینه در نظر ملّاصدرا،» نامه فرهنگ، ش 31، ص 70.

    42ـ ملّاصدرا، المظاهر الالهیه، تصحیح، تحقیق و مقدمه سیدمحمد خامنه‏اى، ص 148.

    43ـ ملّاصدرا، رساله سه اصل، ص 18.

    44ـ ملّاصدرا، الشواهدالربوبیه، ص 498.

    45ـ سیدجواد طباطبایى، درآمدى فلسفى بر اندیشه سیاسى در ایران، فصل ششم، ص 138.

    46ـ ملّاصدرا، الشواهدالربوبیه، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، ص 376ـ377.

    47ـ همان، ص 378.

    48ـ ملّاصدرا، الشواهدالربوبیة، حواشى ملّاهادى سبزوارى، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، ص 823.

    49ـ همان، ص 370ـ371.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    راسخی، مهدی، امیدی نقلبری، مهدی.(1390) مبادى فهم حکمت سیاسى ملّاصدرا. ماهنامه معرفت، 20(10)، 29-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدی راسخی؛ مهدی امیدی نقلبری."مبادى فهم حکمت سیاسى ملّاصدرا". ماهنامه معرفت، 20، 10، 1390، 29-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    راسخی، مهدی، امیدی نقلبری، مهدی.(1390) 'مبادى فهم حکمت سیاسى ملّاصدرا'، ماهنامه معرفت، 20(10), pp. 29-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    راسخی، مهدی، امیدی نقلبری، مهدی. مبادى فهم حکمت سیاسى ملّاصدرا. معرفت، 20, 1390؛ 20(10): 29-