بررسى ضرورتهاى مطالعه تاریخ از دیدگاه امام خمینى قدس سره
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم ـ شماره 170 ـ بهمن 1390، 13ـ29
بررسى ضرورتهاى مطالعه تاریخ از دیدگاه امام خمینى قدس سره
محمود مطهرىنیا*
مجید مطهرىنیا**
چکیده
رشد و تعالى کشور براى همگان از جایگاه ویژهاى برخوردار است. توجه به دیدگاههاى رهبران استراتژیست در هر جامعهاى موجبات همافزایى و جهتدهى واحد تلاشها، براى رسیدن به اهداف موردنظر این رهبران استراتژیست و دستیابى به تمدن مطلوب در نظر ایشان را فراهم مىآورد.
به نظر مىرسد بررسى تاریخ به عنوان یکى از پرگسترهترین علوم مىتواند به رشد و تعالى هر تمدنى از جمله تمدن نوپاى برخاسته از انقلاب اسلامى بینجامد. از اینرو، ضرورى است که به مطالعه دیدگاهها و کارکردهاى آن از منظر امام خمینى به عنوان رهبر و طراح انقلاب اسلامى پرداخته شود. روش استفاده شده در این بررسى، کتابخانهاى و بر اساس مطالعه و تحقیق در صحیفه امام و همچنین کتابهاى تألیف ایشان مىباشد. این ضرورتها و کارکردها را از دیدگاه ایشان مىتوان در دو دسته کلى «اخلاقى و فردى» و «سیاسى و اجتماعى» تنظیم و ساماندهى نمود.
کلیدواژهها: تاریخ، امام خمینى، دیدگاهها، ضرورتها، کارکردها، رشد و تعالى.
مقدّمه
رشد و تعالى کشور براى همگان از جایگاه ویژهاى برخوردار است. توجه به دیدگاههاى رهبران استراتژیست در هر جامعهاى موجبات همافزایى و جهتدهى مناسب تلاشها، براى رسیدن به اهداف موردنظر این رهبران استراتژیست و دستیابى به تمدن مطلوب در نظر ایشان را فراهم مىآورد و عدم توجه به نظرات آنها موجب تشتت تلاشها و نیروها و اتلاف منابع مىباشد. بنابراین، ضرورى است که ابعاد مختلف نظراتشان مورد بررسى قرار گیرد و در اختیار متخصصان و بخصوص مسئولان قرار گیرد تا بتوانند هم در زندگى شخصى خویش از آن بهره ببرند و هم در هر جایگاهى از کشور اسلامى هستند براى رشد و تعالى کشور برنامهریزى و البته از آن استفاده بنمایند.
از اینرو، در این مقاله آراء و نظرات امام خمینى قدسسره به عنوان طراح انقلاب اسلامى مورد توجه قرار گرفته است، امام خمینى، به عنوان عالم و سیاستگذارى جامع، برخلاف بسیارى از اندیشمندان و صاحبنظران زمان خویش به تاریخ و عبرتاندوزى از تاریخ توجه ویژهاى داشتهاند که این مسئله با توجه به سخنرانىهاى ایشان در مقاطع مختلف زمانى به روشنى مشهود مىباشد. لکن این رویکرد تاریخى امام قدسسرهبه سبب توجه به نظرات سیاسى ایشان، از توجه پژوهشگران مخفى مانده است. از اینرو، برخلاف پژوهشهاى مختلفى که پژوهشگران در حوزههاى مختلف فقه و حقوق، علوم سیاسى، عرفان، تمدن اسلامى و حتى شعر و ادبیات در اندیشه ایشان صورت دادهاند، دایره پژوهشها در اندیشه ایشان در حوزه تاریخ بسیار محدود است؛ آنهم در حد گردآورى صرف آراء و نظرات ایشان در ارتباط با تاریخ معاصر5 و تاریخ انبیا و صدر اسلام.6 حال آنکه حقیقتا تاریخ در اندیشه امام قدسسره بسیار فراتر از آن بوده و ایشان کارکردها و ضرورتهاى فراوانى را از تاریخ در نظر داشتهاند و گرچه در بسیارى از موارد که ایشان به دعوت به مطالعه تاریخ مىنمایند، در ارتباط با وقایعِ در جریانِ در زمان ایشان مىباشد، لکن این کارکردها مىتواند قابل تعمیم به زمانهاى حال و آینده نیز باشد و مقدماتى را براى تعالى تمدن نوپاى برخاسته از انقلاب فراهم آورد. حتى بسیارى از آنها مىتواند در کشورهاى دیگر با توجه به رویکرد جهانى جمهورى اسلامى مورد استفاده قرار گیرد؛ نظیر توصیههاى فراوان امام قدسسره به مطالعه تاریخ تمدن اسلامى، که ایشان این مطالعه و آگاهى را زمینهساز بیدارى در کشورهاى اسلامى مىدانند.7
به طور خلاصه در این مقاله سعى شده است به این سؤالات پاسخ داده شود که امام خمینى قدسسره چه ضرورتها و کارکردهایى را براى تاریخ در نظر داشتهاند؟ و به تبع آن بدین سؤالات نیز پرداخته خواهد شد که نگرش امام قدسسره به مطالعه تاریخ چگونه است؟ و از نظر ایشان تاریخ را چگونه و با چه رویکردى مىبایست مطالعه کرد؟ همچنین ایشان براى تاریخ چه ضرورتهایى را در ابعاد مختلف سیاسى ـ اجتماعى و اخلاقى ـ فردى مدنظر داشتهاند؟
هرچند در این پژوهش اشارات مستقیم امام قدسسره به واژه تاریخ مورد بررسى قرار گرفته است و نمىتوان آن را به طور قطع کامل دانست، اما به نتایج قابل توجهى رسیده و مىتوان آن را نقطه آغازى براى پژوهشهاى دیگر پژوهشگران در این عرصه دانست. در این مختصر مقال، سعى در ساماندهى و مرتب کردن این ضرورتها و کارکردها در قالب دو بخش کلى «اخلاقى ـ فردى» و «سیاسى ـ اجتماعى» شده است که هریک از این بخشها با توجه به بازهها و مقاطع خاص تاریخى به بخشهاى مختلفى تقسیم شدهاند.
پیش از ورود به اصل سخن، ضرورى مىنماید که به کلیاتى از بحث بپردازیم:
مفهومشناسى تاریخ
معناى لغوى و اصطلاحى تاریخ
بنابر مشهور، تاریخ از ماده «ارخ» به معناى وقت و زمان است؛ بنابراین، تاریخ به معناى تعیین وقت و معرفى زمان است. از اینرو، وقتى عرب مىگوید: ارخت الکتاب لیوم کذا؛ یعنى تاریخ نوشته را مشخص کردم.8
اما تاریخ در معناى اصطلاحى آن معنایى متفاوت پیدا مىکند. در باب معناى اصطلاحى تاریخ، گسترهاى از دیدگاهها وجود دارد که هریک از این دیدگاهها نشاندهنده میزان عمق و بینش هریک از اندیشمندان این حوزه مىباشد.
هردوت9 که به پدر علم تاریخ مشهور است، تاریخ در معناى اصطلاحى آن را، مطالعه و بررسى روزگاران گذشتهمىدید.10 همچنین اینگونه برداشت مىشود که مقریزى، مورخ مشهور مصرى، تاریخ را خبر دادن از آنچه در گذشته در جهان رخ داده است، مىدانست.11 ابنخلدون نیز تاریخ را علمى مىداند که درباره کیفیات وقایع و موجبات و علل حقیقى آنها صحبت مىکند. به همین سبب، وى تاریخ را دانش سرچشمه از حکمت مىداند.12 در تعریفى که ابنخلدون ارائه مىکند به اندیشه و تحقیق درباره حوادث و مبادى آنها اشاره شده است. از اینرو، تعریف ابنخلدون از دو تعریف سابق کاملتر مىباشد، گرچه وى در عمل نمىتواند پایبندى به ادعاى خویش را نشان دهد و در تاریخ خود به تاریخ نقلى صرف مىپردازد. از همینرو، مىتوان رویکرد هر سه تاریخدان مزبور را رویکرد نقلى به تاریخ دانست. شهید مطهّرى در تعریف خود از تاریخ، میان تاریخ نقلى و علمى تفاوت قایل مىشود و تاریخ نقلى را «علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالى که در زمان حال وجود دارد»13 مىداند و در مقابل، تاریخ علمى را «علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگىهاى گذشته که از مطالعه و بررسى و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست مىآید»14 تعریف مىنماید. این رویکرد ایشان را مىتوان در آثارى نظیر سیرى در سیره نبوى و سیرى در سیره ائمّه اطهار علیهمالسلام مشاهده نمود.
اهمیت تاریخ
در اهمیت تاریخ سخن فراوان گفته شده است و هرکس از زاویهاى سعى کرده این اهمیت را نشان بدهد. براى نمونه، نویسندهاى تاریخ را براى جامعه به منزله حافظه براى افراد مىداند؛ یعنى همانطور که براى فرد، از دست دادن حافظه برابر است با از دست دادن هویت، براى جامعه نیز عدم رجوع به تاریخ برابر است با احراز نکردن هویت.15
در این نوشتار، مىکوشیم به نحو اجمال نظر قرآن ـ به عنوان کتاب هدایت بشر در همه اعصار ـ و نهجالبلاغه ـ به عنوان کتابى که مىتوان آن را بعد از قرآن بزرگترین دستور زندگى مادى و معنوى و بالاترین کتاب رهایىبخش بشر16 دانست ـ را بیان کنیم و در آخر هم به بررسى نظر امام خمینى قدسسره در این رابطه بپردازیم.
با دقت نظر در قرآن، مىتوان به راحتى اهمیت فراوانى را که این کتاب انسانساز آسمانى براى تاریخ قایل شده است مشاهده کرد. قرآن کریم در برخى موارد، خود به قصهسرایى مىپردازد؛ آنهم از بهترین نوع قصهپردازىها.17 به عبارت دیگر، قرآن با تاریخگویى در بهترین قالبها، به گردش در زمین و عبرتگیرى از عاقبت گذشتگان دعوت مىکند.18 خداوند متعال در آیه 176 سوره «اعراف» مىفرماید: «فَاقْصُص الْقَصَص لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ»؛ این داستانها را بازگو کن شاید بیندیشند. همچنین در آیه 111 سوره «یوسف» مىفرماید: «لَقَدْ کَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاولِى الْأَلْبَابِ»؛ در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان اندیشه بود. قرآن مجید دورانهاى گذشته را با زمان حاضر و زمان حاضر را با تاریخ گذشته پیوند مىدهد، و پیوند فکرى و فرهنگى نسل حاضر را با گذشتگان براى درک حقایق لازم و ضرورى مىداند؛ زیرا از ارتباط و گره خوردن این دو زمان (گذشته و حاضر) وظیفه و مسئولیت آیندگان روشن مىشود. در آیه 137 سوره «آلعمران» مىفرماید: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِى الْأَرْضِ.» خداوند سنتهایى در اقوام گذشته داشته که این سنن هرگز جنبه اختصاصى ندارد و به صورت یک سلسله قوانین حیاتى درباره همگان، گذشتگان و آیندگان، اجرا مىشود. در این سنن، هم پیشرفت و تعالى افرادِ باایمان و مجاهد و متحد و بیدار پیشبینى شده، و هم شکست و نابودى ملتهاى پراکنده و بىایمان و آلوده به گناه؛ مواردى که در تاریخ بشریت ثبت است.19 همچنین در قرآن کریم آیات بسیارى وجود دارد که ناظر بر شرح حال انبیا مىباشد. البته این داستانها براى عبرت مىباشد نه براى تاریخگویى صرف. امام خمینى قدسسره در اینباره مىفرمایند: «این آیات الهیه و تعالیم ربانیه براى بیدار کردن ما بیچارههاى خواب، و هشیار نمودن ما سرمستان غافل آمده. این قصص قرآنیه که حاصل معارف تمام انبیا، و خلاصه سیر و رشد همه اولیا، و بیان درد و درمان هر عیب و مرض نفسانى، و نور هدایت طریق الهى و انسانى است، براى قصه گفتن و تاریخ عالم نیامده. مقصود از آنها با آن همه تشریفات در تنزیل و نزول، بیان تاریخ گذشتگان نیست براى صرف اطلاع و تاریخدانى.»20 در اهمیت تاریخ مىتوان این نکته را نیز افزود که قرآن، تاریخ را در کنار «فطرت» (ضمیر انسان) و «طبیعت» به عنوان یکى از منابع تفکر (منابع شناخت) معرفى مىکند.21
نهجالبلاغه نیز با همان رویکرد قرآن به تاریخ مىنگرد، و با بیانى شیوا، ضمن تفسیر فرازها و فرودهاى تاریخ، نکتههاى عبرتآموز زندگى گذشتگان را به بشر گوشزد مىنماید. به بیان خود امام، ایشان به گونهاى تاریخ پیشینیان را مطالعه کرده بودند که گویى خود در سراسر تاریخ و با نسلهاى پیشین زیسته و از تمام تجربههاى مفید آنها بهره گرفتهاند.22 ایشان درباره این اهمیت مىفرمایند: «از حوادث گذشته تاریخ، براى آینده عبرت گیر، که حوادث روزگار همانند بوده، و پایان دنیا به آغازش مىپیوندد، و همه آن رفتنى است.»23 نیز مىفرمایند: «روزگار بر آیندگان چونان مىگذرد که بر گذشتگان گذشت؛ آنچه گذشت باز نمىگردد، و آنچه هست جاودان نخواهد ماند، پایان کارش با آغاز آن یکى است، ماجراها و رویدادهاى آن همانند یکدیگرند، و نشانههاى آن آشکار است.»24
اهمیت تاریخ از دیدگاه امام خمینى قدسسره
تاریخ در سخن امام خمینى نیز از اهمیت فراوانى برخوردار است. ایشان در این رابطه مىفرمایند: «در هر صورت، ماها که الآن اینجا هستیم باید خودمان را بسازیم. اگر یک ملتى بخواهد مقاومت کند براى یک حرف حقى، باید از تاریخ استفاده کند. از تاریخ اسلام استفاده کند ببیند که در تاریخ اسلام چه گذشته؛ و اینکه گذشته سرمشق هست از براى ما.»25 و یا در جاى دیگر، تاریخ را به عنوان معلم انسانها معرفى مىکنند که باید از آن عبرت گرفت.26
گرچه امام قدسسره مخاطبان خویش را از موضوعیت پیدا کردن تاریخ و تاریخنگارى صرف برحذر مىدارند و آن را تقبیح مىنمایند، لیکن با توجه به رویکرد خاص ایشان به تاریخ (عبرتآموز بودن تاریخ)، در منظر ایشان، حفظ تاریخ و ثبت دقیق وقایع، از اهمیت ویژهاى برخوردار است؛27 چراکه در غیر این صورت، زمینههاى عبرتگیرى براى آیندگان سلب، و در صورت تحریف تاریخ، زمینههاى انحراف و بلکه تباهى نسلهاى آینده پدید مىآید. از اینرو، تحریف تاریخ را نگرانکننده و رنجآور مىدانند.28 امام خمینى قدسسره در نامهاى خطاب به آقاى روحانى، که از جانب ایشان مأمور تدوین تاریخ اسلامى شده بود، این اهمیت را اینگونه نشان مىدهند: «شما به عنوان یک مورخ باید بدانید که عهدهدار چه کار عظیمى شدهاید.»29
روش مطالعه تاریخ از منظر امام خمینى
امام خمینى قدسسره در روش مطالعه تاریخ، به روش قرآن و اهلبیت علیهمالسلام تأسى دارند و تاریخ را براى عبرت از گذشتگان و درس گرفتن از آن توصیه مىکنند.30 در کتاب آدابالصلاة، که از کتب اخلاقى ـ عرفانى ایشان به شمار مىرود، به طور خاص در مطالعه شرححال ائمّه اطهار علیهمالسلام و اولیا و بزرگان دین، از اینکه فقط به قشر و صورت ـ صرفنظر از آنچه که غایت بعثت انبیا علیهمالسلام بوده است ـ و نیز به سال و روز وفات و تولد و مقدار عمر ایشان و امثال این امور اکتفا شود نهى مىکنند و تأکید مىفرمایند که باید عمده سیر خواننده در سیر و سلوک ایمانى و عرفانى آنها باشد؛ یعنى اینکه معاملات آنها در عبودیت چه بوده و در سیر الىاللّه چه مشیى داشتند و مقامات عرفانى آنها، که از کلمات معجز آیات آنها به دست مىآید، چه اندازه بوده است.31 همچنین ایشان مىفرمایند: «... علم تاریخ و امثال آن، در صورتى که با نظر عبرت به آنها مراجعه کنیم. پس، آنها داخل شوند در "آیه محکمه" که به واسطه آنها علم به اللّه یا علم به معاد حاصل یا تقویت شود. و گاه شود که تحصیل آنها داخل در "فریضه عادله" و گاه داخل در "سنّت قائمه" شود؛ و اما اگر تحصیل آنها براى خود آنها با استفادات دیگرى باشد، پس اگر ما را از علوم آخرت منصرف نمودند، به واسطه این انصراف بالعرض مذموم شوند، و الا ضرر و نفعى ندارند.»32
امام قدسسره در رابطه با تفسیر قرآن مىفرمایند: «مفسّر باید در هر قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهتدا به عالم غیب و حیث راهنمایى به طرق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیت را به متعلّم بفهماند.»33
آگاهى و پیروى از این نگرش که مىتوان آن را «نگرش عبرتمحور» در مطالعه تاریخ نامید، موجب جهتدهى درست به مطالعات، یعنى به سمت عبرتگیرى از تاریخ و عدم تاریخگویى صرف بدون هدف مىشود. از اینرو، لازم است که تاریخدانان و متولیان تاریخ در کشورمان بدین مهم توجه ویژه داشته باشند تا بتوان از تاریخ بهره لازم را برد.
ضرورتهاى مطالعه تاریخ از دیدگاه امام خمینى قدسسره
در این قسمت، به بررسى تطبیقى ضرورتها با زمینههاى موردنظر امام خمینى قدسسره در دو بعد مىپردازیم که بخش اول، شامل ضرورتهاى اخلاقى و فردى است و بخش دوم دربرگیرنده ضرورتهاى اجتماعى. البته باید توجه داشت که این ضرورتها قابل تفکیک به این دو بخش به طور کاملاً جدا از هم نمىباشند و هر دو بخش در بعضى از موارد با یکدیگر داراى اشتراکاتى هستند که سعى شده است هر ضرورت در بخشى که بدان بیشتر متمایل بوده است قرار گیرد:
1. فردى و اخلاقى
1ـ1. تاریخ انبیا و ائمّه اطهار علیهمالسلام: ایشان مطالعه تاریخ انبیا و ائمّه اطهار علیهمالسلام را براى افراد ضرورى مىدانند و دلایل آن را اینگونه برمىشمرند:
1. کسب معارف الهیه و تعلیمات و تربیتهاى ربوبیه؛34
2. آموختن روش تربیت و تعلیم و انذار و تبشیر؛35
3. بیدارى و هوشیارى اخلاقى. امام قدسسره در این رابطه، بیان داستانهاى انبیا در قرآن را به منظور بیدارى و هوشیارى اخلاقى مىدانند: «داستانهاى قرآن بیان درد و درمان هر عیب و مرض نفسانى، و نور هدایت طریق الهى و انسانى است.»36 همچنین در جاى دیگر مىفرمایند: «ذکر احوال رجالِ بزرگ و اولیا و انبیا که در قرآن کریم و احادیث شریفه وارد شده، براى تاریخگویى نیست، بلکه براى تکمیل بشر است که از حالات بزرگان عالَم عبرت گیرند و خود را به صفات کریمه آنان و اخلاق فاضله ایشان، متّصف کنند.»37
امام قدسسره در رابطه با زندگى امیرالمؤمنین، تأکید ویژهاى بر تبعیت از ایشان در همه امور (ورزش و نیروى بدنى، زهد و سادگى و...)38 به عنوان یکى از تربیتشدگان مکتب نبى مکرم صلىاللهعلیهوآله دارند.39
4. ضرورت دفاع از حق و طرفدارى از مظلومان. ایشان خاندان نبوت را به عنوان انسان کامل، بلکه بالاتر از آن، انسان الهى ـ روحانى، که تمام زندگىشان را وقف طرفدارى از مظلومان و احیاى سنتهاى الهى کردهاند مىدانند و به عموم مسلمانان توصیه مىکنند ایشان را سرمشق و الگوى خود قرار دهند؛40 تأسى به نبى اکرم در سعى و تلاش ایشان در طول زندگى41 و اینکه سیره انبیا و اصحابشان در طول تاریخ، فدا شدن در راه اسلام بوده است و در حالى که تنها بودند و حتى خانوادهشان هم با آنها مخالف بودند، قیام مىکردند.42 همچنین به این مطلب توجه مىدادند که راه الهى و راه شیطان دو راه مىباشد و تنها مىتوان یکى از این دو راه را انتخاب کرد.43 البته این مورد در رابطه با اجتماع مىباشد، لکن از آنرو که خطاب به صورت فردى مىباشد در بخش فردى آورده شده است.
5. همچنین ایشان زندگى پیامبر در قبل از بعثت و زمان بعثت را به عنوان «یکى از ادلّه مبنى بر نبوت رسول اکرم» بیان مىدارند. البته لازم به توجه است که نگرش امام قدسسره در این مورد با موارد قبلى داراى تفاوتى ویژه مىباشد. ایشان در این زمینه مىفرمایند: «و چون به بداهت عقل مىدانیم که از عقل یک نفر بشر، که تاریخ حیات او را همه مورخین ملل نوشتهاند و شخصى بوده که تحصیل نکرده و در محیط عارى از کمالات و معارف تربیت شده، این ترتیب کامل و نظام تام و تمام صادر نتواند شد، بالضروره مىفهمیم که از طریق غیب و ماوراءالطبیعه این شریعت تشریع شده و به طریق وحى و الهام به آن بزرگوار رسیده است.»44
2ـ1. احوال بزرگان دین و هادیان: حاضر نمودن قلب براى نماز: امام قدسسره توصیه مىکنند که به منظور حاضر نمودن قلب براى نماز و ملزم نمودن آن به خضوع و خشوع و طمأنینه و خشیت و خوف و رجا و ذلّ و مسکنت، در احوال بزرگان دین و هادیان و ائمّه هدى به تفکر بپردازیم.
3ـ1. تاریخ به طور کلى (از جهت فردى و اخلاقى):
1ـ3ـ1. حب نفس، منشأ تمام فسادها و ضرورت مصونیت از آن: امام قدسسره منشأ همه فسادها را در طول تاریخ حب نفس (به معناى اخلاقى نه فلسفى آن) یافتهاند و از آن برحذر مىدارند: «این یک واقعیتى است. و اساس حب دنیا هم، ریشه حب دنیا هم، حب نفس است که آن هم حب دنیاست. تمام فسادهایى که در بشریت پیدا شده است، از اولى که بشریت تحقق پیدا کرده است تاکنون و تا آخر، منشأش همین حب نفس است. از حب نفس است که حب به جاه، حب به مقام، حب به مال و حب به همه انگیزههاى شهوانى پیدا مىشود.»45
2ـ3ـ1. نقش زن و مادران در طول تاریخ: عبرت گرفتن مادران از تاریخ، در این زمینه که یک فرد مىتواند یک مملکت را سعادتمند کند و در صورت عدم تربیت درست، ممکن است یک مملکت را فاسد کند.46
2. سیاسى و اجتماعى
در این بخش، ابتدا اشارات و توصیههاى امام خمینى قدسسره به مطالعه تاریخ انبیا و تاریخ اسلام (شامل صدر اسلام و تاریخ خلفا) را مورد بررسى قرار مىدهیم. پس از این برهه از تاریخ، وارد تاریخ ملى ایران مىشویم و به بررسى تاریخ شاهان، مبارزات علما و تاریخ 100ساله معاصر حضرت امام قدسسره و در نهایت، انقلاب اسلامى مىپردازیم. بخش سوم را نیز به عبارات دیگر، اشارات و توصیههاى عام که اختصاص به زمان خاصى نداشته است اختصاص مىدهیم.
1ـ2. تاریخ انبیا و تاریخ اسلام:
1ـ1ـ2. تاریخ انبیا و صدر اسلام (تاریخ دوران خاتمالنبیین صلىاللهعلیهوآله و تاریخ ائمّه علیهمالسلام بخصوص تا زمان امام زینالعابدین علیهالسلام):
1. وجود حکومت و ولایت فقیه از منظر اسلام و پیوند دین و سیاست. از جمله توصیههاى امام قدسسره در این زمینه مىتوان به موارد ذیل اشاره کرد: مطالعه تاریخ به منظور تبیین وجود حکومت از نظر اسلام و وجود ولایت فقیه و رد جدایى دین از سیاست و اینکه این مسئله (جدایى از سیاست) از اسلام و ادیان توحیدى نمىباشد؛47 اسلام به عنوان یکتا مکتب و حکومتى که انسان را در همه ابعاد و در همه زمینهها در نظر دارد مىباشد (از جمله، انسان در معادلات اجتماعى)؛48 و مسجد و منبر به عنوان مرکز تصمیمگیرىهاى سیاسى بوده است؛49 در همه جا در صحنه بودن و حضور داشتن امیرمؤمنان و پیامبر و عدم کنارهگیرى و رفتن به مسجد و تنها ذکر گفتن؛50 تشکیل حکومت دادن نبى اکرم اسلام و حتى مشخص کردن جانشین براى بعد از خود به عنوان سنت و رویه پیامبر اکرم در مسئله حکومت؛51 منعزل نبودن علماى ما در تاریخ از سیاست؛ به عنوان مثال، قضیه مشروطیت که یک مسئله سیاسى بود، هرچند شرایط جامعه نیز اینطور نبوده است که بتوان حتى به اهل علم گفت که مسئله حکومت بوده است و سیاست بوده است.52 همچنین نگاه به تاریخ اسلام و اینکه اسلام مىتواند حاکم و ادارهکننده امور باشد که در نتیجه، منجر به شخصیت پیدا کردن خودمان و نجات از غربزدگى است.53
2. تشریح مختصات تشیع و سیاسى ـ اجتماعى بودن این مذهب. امام قدسسره مطالعه تاریخ را براى مشاهده سیاسى ـ اجتماعى بودن مذهب شیعه و مبارزه دایمى آن با ظالمان تاریخ توصیه مىکنند: مکتبى که در همه شئون کشور باید دخالت کند و مىخواهد دخالت کند و مىخواهد دست ظالمین را از سر مملکت اسلامى، بلکه مستضعفین کوتاه کند.54 مذهب شیعه، در عین اینکه مکتبى سیاسى ـ اجتماعى است، در هنگام رسیدن به قدرت ظلم نمىکند، در عین اینکه پیش از آن نیز ظلمپذیر نبوده است؛55 یعنى تاریخ به عنوان شاهدى بر اینکه شیعیان همواره براى احقاق حقوق خود فداکارى کردهاند و همیشه خون دادهاند.56
3. تبیین نظام حکومتى اسلام و متفاوت بودن اسلام از عملکرد حاکمان منتسب به اسلام. اثبات دموکراسى بودن حکومت صدر اسلام و عدم استبدادى بودن آن57 و نیز تغییر مسیر یافتن اسلام و عدم دستیابى به نتیجه مطلوب به عنوان مکتب انسانساز و انحراف به سمت عروبیت توسط بنىامیه و بعد هم بنىالعباس و ایرانیان و دیگران که موجب مسخ اسلام شد و در نتیجه، اسلام که مکتب انسانسازى بود و همه ابعاد مختلف انسانى را در نظر داشت، نتوانست آنگونه که باید عمل کند و طبعا اسلام براى مردم در تاریخ مجهول ماند.58 همچنین امام قدسسره در ردّ نظامهاى حکومتى و سیاسى دیگر، از تاریخ به منظور اثبات مخالف بودن ملىگرایى با سیره انبیا59 و نیز مخالف بودن اسلام با کمونیست60 استفاده مىنمایند.
4. بیان ویژگىهاى حاکم و سیره مورد تأیید اسلام. مطالعه و تورق تاریخ براى توجه به اخلاق حکومتى نبى اکرم و امیرالمؤمنین61 و حاکم مطلوب از نظر امام62 و شناخت اسلام63 و شیوه حکومت در صدر اسلام؛64 براى مثال، خدمتگزار دانستن نه حاکم دانستن خود،65 احترام به پیروان ادیان،66 ارزش گذاردن به کارگر و قشر پایین جامعه در عین حاکم بودن،67 همچنین دفاع اسلام از حقوق زنان و احیاى حقوق ضایعشده آنها در دوران جاهلیت و تشریح نظر اسلام در باب فعالیت زنان در جامع (مخالف فعالیت آنها نبودن با شرایط خاص اخلاقى).68
همچنین امام قدسسره به لزوم تسلیم نشدن در برابر خواستههاى سازشکاران اشاره دارند و در این رابطه اینگونه مىفرمایند: «ما باید از تاریخ این مسائل را یاد بگیریم که این مقدسین بودند که به حضرت على تحمیل کردند حکمیت را و بعد که حضرت على با فشار اینها نتوانست، مىخواستند بکشندش اگر نکند و همچنین است صلح امام حسن علیهالسلام، در مسئله سازشکارى بعضى از مقدسین در مسئله جنگ. البته اینها تأثیرگذار نیستند، ولى سخن مىگویند و خواستار این صلح هستند.»69
5. نفى مخدر بودن دین و اینکه ابزارى در دست شاهان بوده است. ایشان بررسى تاریخ را به منظور نفى اینکه اسلام به نفع شاهان و سرمایهداران و علیه مردم و مستضعفان بوده است و اعلان جنگ اسلام با شاهان و سرمایهداران70 و بهرهبردارى از سیره پیامبر و امام على و علما بعد از ایشان در مبارزه با طاغوت و مخدر نبودن اسلام71 و توطئه اجانب براى نشان دادن اینکه اسلام در خدمت طاغوت بوده است72 و جوسازىها بر ضد اسلام در این رابطه73 و تاریخ به عنوان شاهدى بر اینکه اسلام، لَه فقیران و مستضعفان قیام کرده است74 و اسلام حافظ استقلال و منافع دنیوى و منافع آخرتى و حافظ منابع ملى در طول تاریخ75 (در مقابل مستکبران داخلى و خارجى) بوده است و همچنین به منظور مشاهده معارضه دایمى مستکبران با مؤمنان در طول تاریخ76 توصیه مىنمایند.
همچنین امام قدسسره در این رابطه مىفرمایند: «قرآنى که نه یک حرف بر آن افزوده شده و نه یک حرف کاسته؛ کتاب کریمى که ما را از برخورد انبیاى معظم الهى با مستکبرین جهان و جهانخواران طول تاریخ آگاه نموده و از طریقه حضرت خاتمالرسل ـ صلىاللّه علیه و آله و سلم ـ با مشرکان و زورگویان و کفار و در رأس آنان منافقان، مطلع کرده و این برخورد، جاویدان و براى هر عصرى و هر مصرى است.»77
6. بیان وظیفه علما براى مبارزه و ایستادگى. امام خمینى قدسسره به تاریخ به منظور بیان وظیفه علما در مبارزه با دولتهاى جائر و ایستادگى در مقابل آنها78 و بیان تکلیف در حفظ انقلاب و آبروى مکتب اشاره مىنمایند و همچنین متذکر مىشوند: تاریخ شکستهاى ظاهرى پیامبر و ائمه، که هرچند به ظاهر شکست خوردند، لکن منجر به پیروزى مکتبشان و نابودى دشمنانشان شد و موجب افتخار براى آنها شد. از اینرو، مىافزایند: اگر ما هم شکست بخوریم، موجب افتخارمان خواهد بود و مکتبمان زنده خواهد ماند، ولیکن اگر این شکست به نام مکتب باشد این خطرناک استوگناهىنابخشودنى79خواهدبود.
7. بیدار کردن ملتهاى مسلمان و زمینهسازى بیدارى اسلامى. امام خمینى قدسسره این بخش از تاریخ را براى اسلامىکردن ملتها و بیدار کردن آنها مفید مىدانند و در این رابطه مىفرمایند: «بکوشید که ملتهاى خودتان را اسلامى کنید، ملتهاى خودتان را بیدار کنید و تاریخ صدر اسلام را براى آنها بخوانید و کوششهاى آنها را براى اسلام و مسائل ایران را در آنجا منعکس کنید.»80
8. شکست نیروهاى عظیم مادى در برابر نیروهاى معنوى و نیروى ایمان و تحمل سختىهاى مسیر. تاریخ به عنوان شاهدى مبنى بر شکست نیروهاى عظیم مادى در برابر نیروهاى معنوى و نیروى ایمان، و همچنین ایمان به عنوان عامل پیروزى مسلمانان در برابر دو امپراتورى بزرگ زمان81 و البته به طور کلى، پیروزىها.82
امام قدسسره در سخنانى که به منظور بیان ضرورت حفظ حوزههاى علمیه بیان مىفرمایند چنین مىگویند: «اگر تاریخ ظَلَمه و ستمدیدگان دنیا را مطالعه کنید مىبینید که غلبه همیشه با مظلوم است. معاویه با آن قدرت و عظمت و بساطى که داشت از بین رفت و امروز در شام، که مرکز سلطنت او بود، حتى از قبر او خبرى نیست.»83
همچنین رهبر کبیر انقلاب، ماه محرم را به عنوان ماهى که نحوه پیروزى کلمه حق را بر سر نیزهها آموخت84 معرفى مىنمایند و با اشاره به پیروى ملت ایران از امام حسین علیهالسلام براى برکنارى حکومت ظالم حاکم85 و فدا کردن همه چیز،86 «عدد» را مهم نمىدانند، بلکه آنچه در نظر ایشان مهم است، کیفیت جهاد در مقابل اعدا مىباشد.87 نیز اقتدا به جوانهاى صدر اسلام در فداکارىهایى که براى اسلام کردند88 و همچنین پیروى از اسلام و رهبران آن و انبیا در مبارزه با آزادى مطلوب غرب89 و اقتدا به ایشان به منظور شکستن بتها و طاغوتهاى زمان90 و قابل تحمل بودن همه ضربهها و سختىها و آسان شدن آنها با تأسى به تاریخ مبارزات انبیا که قبلاً مبارزه و اولیا و علما در طول تاریخ بر علیه ظلم بوده و آنها را مشکلات مادى، از اهدافشان باز نداشته است91 و طبیعتا هماکنون هم که ما قیام کردهایم مشکلاتى نظیر گرانى و... طبیعى است.92
2ـ1ـ2. حکومت مسلمانان (دوران خلفا) و علماى اسلام در 500 سال:
1. رد جدایى دین از سیاست. امام قدسسره به منظور رد مسئله جدایى دین از سیاست، دعوت به مطالعه تاریخ مىکنند و تاریخ را دلیلى بر مدعاى خویش مىدانند که جدایى دین از سیاست را بنىامیه به وجود آوردند: «مسئله جدایى دین از سیاست به عنوان یک مسئله قدیمى که در زمان بنىامیه مطرح شدن آن و در زمان بنىعباس قوت گرفتن آن و تلاش استعمار براى جدا کردن روحانیون از سیاست به بهانه آلوده شدن.»93
2. مخالف نبودن اسلام با پیشرفت. ایشان به منظور بیان موفقیت اسلام در راه ترقى، و روشن نمودن این تهمت مبنى بر اینکه اسلام با امور اقتصادى مخالف است، دعوت به رجوع به تاریخ و مشاهده حکومت علماى اسلام در مدت 500 سال و موفقیتهاى ایشان مىنمایند، در حالى که خلفا انسانهاى جائرى بودهاند.94
3. شناخت عوامل انحطاط مسلمانان. امام خمینى قدسسرهبه منظور کشف عامل انحطاط و ریشههاى گرفتارى مسلمانان، از تاریخ بهره مىجویند و از این علل برحذر مىدارند. ایشان مهمترین عامل انحطاط مسلمانان را دورى و بىخبرى از تعالیم واقعى و حیاتبخش اسلام مىدانند.95 البته امام قدسسره عوامل مختلف داخلى و خارجى دیگرى را نیز به عنوان عوامل انحطاط مسلمانان معرفى مىکنند.96 در کل، ایشان در رابطه با گرفتارىهاى مسلمانان مىفرمایند: «همه گرفتارىهایى که در طول تاریخ براى مسلمانان رخ داده است ناشى از این است که از تعلیمات اسلام دور بودند و نتوانستند هدایتى را که اسلام براى آنها آورده بود ادراک کنند.»97 ایشان همچنین در مورد ملتها مىفرمایند: «اساس استضعاف ملتها خودشان و قدرتمندان بین خودشان بوده است.»98
2ـ2. تاریخ ملى:
1ـ2ـ2. تاریخ شاهنشاهى و شاهان:
1. ظلمها و مفاسد رژیم شاهنشاهى در طول تاریخ. امام قدسسره با توصیه به مطالعه این بخش از تاریخ، بدین نکته تصریح مىنمایند که هرچه مَفْسَده بوده است، رژیم شاهنشاهى این مفاسد را ایجاد کرده، منتها هر وقت به اقتضاى خودش99 و نیز متوجه ساختن به ظلم رژیم شاهنشاهى در طول تاریخ،100 و بر دوش محرومان بودن پایههاى حکومتشان،101 همچنین معرفى شاهان به عنوان قاصبان حقوق مردم در طول تاریخ102 و جنایات رژیم منحوس شاهنشاهى در طول تاریخ103 و اثر تبلیغات در خوب معرفى کردن اعمالشان104 و مشخص بودن وضعیت شاهان در طول تاریخ105 و همچنین تحت فشار و ظلم سلاطین و پادشاهان و خانها و سرمایهداران بودن مردم در طول تاریخ.106
2. دلیلى حداقلى بر توانایى فقیه در اداره امور. امام قدسسرهدر رد روحانیانى که مىگویند ما از عهده حاکمیت برنمىآییم، عدم لیاقت عمده پادشاهان و اینکه مانند یک انسان معمولى بودند، ولى حکومت مىکردند، در حالى که حتى سواد هم نداشتند، این مطلب را دلیلى حداقلى در این مىدانند که فقیه باسواد به طریق اولى از عهده این کار برمىآید.107
2ـ2ـ2. تاریخ مبارزات علما و حرکتهاى سیاسىشان و خدماتشان: امام قدسسره به منظور آگاهى بخشیدن نسبت به خدمات علما در طول تاریخ در مقابل تهمتها و همچنین کوچکبینىها و روشنگرى توطئههایى که بدین منظور صورت مىگیرد، بدین بحث در جلسات مختلف و مناسبتهاى مختلف مىپردازند. این مباحث که هم قبل و هم بعد از انقلاب توسط ایشان مطرح شدهاند، عبارتند از: آگاهى بخشیدن نسبت به خدمات روحانیان و فقها به اسلام چه از جنبههاى فلسفه، احکام، اخلاق، و چه سیاست. ایشان علت قضاوت نادرست بعضى خیرخواهان در این زمینه را عدم اطلاع ایشان از تاریخ بیان مىدارند108 و (از جمله خدمات علما) اینکه علما همیشه حافظ استقلال و تمامیت ممالک اسلامى بودهاند و تنها چیزى که توانسته و مىتواند سد راه اجانب و دوَل استعمارگر باشد و نگذارد سلطه بر ذخایر ممالک اسلامى پیدا کنند اسلام و علماى جلیل اسلام هستند.109 ایشان به تاریخ اشاره مىکنند و به عبارت دیگر، دعوت به مطالعه تاریخ مىنمایند و دربارى نبودن روحانیت110 و نیز قیام آنان در طول تاریخ در مقابل سلاطین و خیانتهاى شاهان111 دفاع مىکنند. همچنین به منظور قدرشناسى از روحانیت و خدمات آنها و بیان مبارزاتشان براى انقلاب112 و مجاهدات روحانیون در برابر استعمار113 ـ به همراه ـ مجاهدات مردم،114 با اشاره به استمرار قیامهاى علما پیش از انقلاب مىفرمایند: «علماى ما از آن صدر اول تا حالا، در هر عصرى قیام کردند و در تاریخ نشان مىدهد که اینها پیوسته قیامهایى کردند و زمین خوردند.»115
3ـ2ـ2. تاریخ 100ساله معاصر امام (تاریخ استعمار):
1. برحذر داشتن از تکرار توطئهها و نفوذ استعمارگران. امام قدسسره به منظور برحذر داشتن از تکرار توطئهها و گوشزد نمود خطر نفوذ استعمارگران، بخصوص اسرائیل در ایران و توطئههاى استعمار در ممالک اسلامى،116 روشنگرىهاى بسیارى مىفرمایند؛ از جمله، فعالیتهاى آنان در غارت منابع مادى، شامل تلاشهایشان براى شناخت سرزمین ایران و منابع آن117 و چپاول منابع و ثروتهاى کشور توسط آنها118 و سعى آنها در شناخت گروههاى مختلف مردم119 و نقشه کشیدنهایشان در طى قرون120 و همچنین فعالیتها و تلاششان در بىهویت ساختن ملت شرق121 و به ویژه تلاشها براى غربزده کردن ملت ایران در طول تاریخ و به طرف غرب و شرق کشیدن بخصوص در دوران پهلوى122 و تلاش در بىهویت نمودن ارتش.123 براى مثال، ایشان در رابطه با تلاشها براى فاسدکردن ملت و سرگرم کردن آنها به مسائل جانبى اینچنین مىفرمایند: «وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان، خصوصا طبقه جوان، به اقسام اجناس وارداتى از قبیل ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و بازىهاى کودکانه و به مسابقه کشاندن خانوادهها و مصرفى بار آوردن هر چه بیشتر و... و سرگرم کردن و به تباهى کشاندن جوانها که عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراکز فحشا و عشرتکدهها، و دهها از این مصائب حساب شده، براى عقب نگه داشتن کشورهاست.»124
2. آگاهى از تلاش استعمارگران براى مخفى کردن و نابود کردن اسلام. امام خمینى قدسسره براى آگاهى از تلاش جنایتکاران تاریخ (استعمارگران) براى در حجاب قرار دادن اسلام و مکتب استقلالبخش اسلام (به عنوان مکتبى که با مستضعفان برادر، و با ستمگران در ستیز است)125 و بلکه تلاش استعمار در نابودى اسلام و سعى در شکاف انداختن بین حوزه و دانشگاه126 و همچنین به منظور فهم علت اینکه چرا گروههاى مختلفى در داخل و خارج از کشور بر ضد روحانیت قلم به دست مىگیرند و یا صحبت مىکنند،127 دعوت به مطالعه این بخش مهم از تاریخ مىنمایند.
3. مقایسه قبل و بعد از انقلاب و پیشرفتهاى صورتگرفته. ایشان پس از انقلاب اسلامى به منظور روشن نمودن وضعیت زمان حکومت رژیم منحوس پهلوى و حتى قبل از آن و همچنین تفاوتهاى نظام جمهورى اسلامى و به عبارتى، به منظور دفاع از نظام حاکم کنونى، از تاریخ بهره مىجویند و به مطالعه در آن دعوت مىنمایند.
ایشان به مقایسه انتخابات (دخالت در انتخابات مجلس موسسان پیش از انقلاب128) و همچنین مقایسه عملکرد نیروهاى مسلح (متجاوز بودن ارتش و ژاندارمرى در زمان طاغوت129) و البته مقایسه وضع کنونى با رژیم سابق در میزان نفوذ قدرتهاى خارجى نظیر انگلیس ـ که امام قدسسره آن را ناشى از تغییر اتکاى نظام به مردم مىدانند 130 مىپردازند. همچنین امام قدسسره با اشاره به خدمتهایى که به مردم شده است، مىافزایند: در زمان شاهنشاهى خدمات متوجه کاخنشینان بوده است نه چونان حال به کوخ نشینان.131 همچنین به حمایت دولتها از قلدرها در طول تاریخ و عدم حمایت از مستضعفان132 و محروم بودن ملت ایران در طول تاریخ133 و البته مورد ظلم قرار گرفتن ملت در طول تاریخ از جانب قدرتهاى داخلى و خارجى بخصوص در نیم قرن آخر134 اشاره دارند. ایشان در رابطه با خیانتهاى رژیم پهلوى در محروم کردن از پیشرفت مىفرمایند: «معلوم است ما را در طول تاریخِ نه چندان دور خصوصا، و در سدههاى اخیر از هر پیشرفتى محروم کردهاند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوى خصوصا، و مراکز تبلیغاتى علیه دستاوردهاى خودى و نیز خودْ کوچک دیدنها و یا ناچیز دیدنها، ما را از هر فعالیتى براى پیشرفت محروم کرد.»135
4. دفاع از حقوق ملت ایران. رهبر کبیر انقلاب به منظور دفاع از حقوق ملت مبنى بر عدم مالکیت رضا شاه در اموالى که از مملکت خارج کرده است و ضرورت بازگرداندن آن به ملت ایران136 و دلیل آوردن مبنى بر غیرقانونى بودن سلطنت شاه ـ که این مورد جزو مبارزات سیاسى امام در پیش از انقلاب مىباشد 137 به مطالعه این بخش از تاریخ دعوت مىنمایند.
5. نحوه حکومتدارى. امام قدسسره استفاده از تاریخ براى برداشت نحوه درست تعامل دولتها با مردم (نحوه حکومتدارى138) و عبرت گرفتن از وقایع تاریخى را بدین منظور و همچنین به منظور شناخت نظام سیاسى موردنظر اسلام ضرورى مىدانند.
براى نمونه، در رابطه با نحوه حکومتدارى رژیمهاى سلطنتى، به عدم محور بودن حکم خداوند در آن رژیمها و رژیمهاى غیرتوحیدى اشاره مىکنند که قوانین آنها بر اساس عقل انسان بوده، و براى تسلط بر انسانها مىباشد. حال آنکه در حاکمیت دولت اسلام در صدر اسلام، قوانین خداوند حاکم بود.139
ایشان در رابطه با نقطه اتکاى دولتها مىفرمایند: «وقتى حکومتى پایه قدرتش به دوش ملت نباشد و ملت با قلبش با آن موافق نباشند، هرچه قدرتمند باشد هم نمىتواند پایدارى کند.»140
همچنین در ردّ نظامهاى سیاسى دیگر نیز از این تاریخ 100 ساله استفاده مىنمایند و اشاره دارند به تغییر پیراهن دموکرات در طول تاریخ و تغیر آن و اینکه الان در غرب و شرق داراى دو معناى متفاوت است و معناى ثابتى ندارد. (سستى آن براى تبعیت141).
نیز در رابطه با نحوه حکومتدارى، به لزوم عبرت گرفتن ملت و مسئولان از تاریخ رژیم سابق براى فهم علت جدایى ملت از آنها و کارشکنى ملت در برابر آنها142 اشاره مىکنند؛ چراکه به عنوان نمونه، وقتى قشر مرفه مسئول امر باشند اینها مردم را به حساب نمىآورند (و این قشر مقابل قشر قدرتمندتر خاضع و در مقابل مردم خودشان ستمگر هستند).143
6. تبیین آزادى واقعى براى زنان (ارائه نمونه از آزادى همراه با پایبندى به اسلام). امام خمینى قدسسرههمچنین از این بخش تاریخ، براى متوجه ساختن به نقش فعال زنان و فعالیت زنان پابهپاى مردان در امور اجتماعى ـ سیاسى و مشکلات کشور در تاریخ 100ساله ایران و تبیین آزادى واقعى که همراه با پایبندى به اسلام است و بیان ظلمى که در دورانپهلوى به زنان شده است،144 استفاده مىنمایند.
4ـ2ـ2. تاریخ پس از انقلاب اسلامى:
ـ ویژگىهاى انقلاب اسلامى و ملت ایران و تجلیل از مردم. امام قدسسره مطالعه تاریخ را براى شناخت مردم ایران و انقلاب اسلامى و همچنین ویژگىهاى آنان ضرورى مىدانند. ایشان انقلاب اسلامى را اینگونه معرفى مىکنند: انقلاب اسلامى به عنوان انقلابى آرام نسبت به سایر انقلابها، داراى ضایعات کم و ثمرات زیاد و عمق زیاد145 مىباشد. همچنین ایشان به یکتایى تحولى که در ملت به وجود آمده است در طول تاریخ،146 بىنمونه بودن چنین حکومتى در طول تاریخ147 اشاره مىکنند و خطاب به نمایندگان مجلس براى نشان دادن وظایفشان مىفرمایند: «اعضاى محترم مجلس انقلابهاى تاریخ را در نظر بگیرند، با انقلاب اسلامى ایران مقایسه نمایند، تا عظمت اعجازآساى این انقلاب و حجم فعالیتهاى شایسته قواى سهگانه را بهتر توجه کنند.»148
امام قدسسره در رابطه با ویژگىهاى خاص ملت ایران بیانات قابل توجهى دارند و مردم ایران را به عنوان بهترین مردم در طول تاریخ و همچنین مسئولان کشور را به عنوان بهترینها149 معرفى مىکنند و یکتایى وضعیت ملت در دفاع از کشور در طول تاریخ150 و بهتر بودن این مردم در مقایسه با مردم حجاز و مردم زمان پیامبر و حضرت على علیهالسلام151 را گوشزد مىنمایند.
همچنین امام قدسسره بیان مشابهى راجع به اقشار مختلف نظیر جوانان،152 زنان،153 عشایر،154 گروههاى خاص مانند کمیته امداد و یا گروههاى امداد155 و بازاریان156 یا مردم بخشهایى از کشور نظیر آذربایجان157 دارند که نیازى به بیان مفصل آنها دیده نمىشود. البته لازم به تذکر است که خطابهاى امام قدسسرهنسبت به بازاریان و عشایر و مردم آذربایجان به دلیل خدمات این اقشار در طول تاریخ به اسلام مىباشد و به عبارت دیگر، عامتر از تاریخ پس از انقلاب مىباشد و به دلیل مشابهت، لازم بود که در این بخش آورده شود.
5ـ2ـ2. تاریخ به طور کلى (در خصوص موارد سیاسى و اجتماعى):
1. استفاده از تاریخ و سرمشق گرفتن از آن براى موفقیت. امام قدسسره در ضرورت سرمشق گرفتن ملتها براى پیروزى، اینچنین مىفرمایند: «در هر صورت، ماها که الآن اینجا هستیم باید خودمان را بسازیم. اگر یک ملتى بخواهد مقاومت کند براى یک حرف حقى، باید از تاریخ استفاده کند. از تاریخ اسلام استفاده کند، ببیند که در تاریخ اسلام چه گذشته؛ و اینکه گذشته سرمشق هست از براى ما.»158
همچنین امام قدسسره در پیام به مناسبت سالگرد 17 شهریور، به سرمشق بودن حوادث بزرگ تاریخ براى ساختن جامعهها و اشخاص و جامعه عصر ما، که عصر انقلاب است، اشاره مىکنند و چنین مىفرمایند که باید به ذکر و تذکر این ایام، که ایاماللّه است، بپردازیم؛ چراکه براى ملت درس انقلاب است؛ قضایایى که در ایاماللّه رخ داده است موجب بیدارى و آموزنده است.159
2. توصیه به حرکت مسلمانان بر پایه قوت ایمان. ایشان با توصیه به مسلمانان براى سرمشق قرار دادن تاریخ، مىفرمایند: هر وقت حرکت مردم و مسلمانان با قوت ایمان بوده، با نصر همراه بوده است و هر وقت که قیام براى آمال نفسانى بوده نصر از آنها فرارى بوده است.160 از اینرو، شاهد پیروزى و عدم آسیبپذیرى در مواردى هستیم که اسلام در کار بوده است و عدم پیروزى و آسیبپذیرى در مواردى که حرکتها فاقد آن بوده است؛ نظیر ماجراى نفت که تنها جنبه ملى داشته است.161
3. متنبه ساختن به ضرورت وحدت اعم از وحدت حکومتهاى اسلامى و وحدت گروههاى اسلامى داخل و خارج از کشور براى رسیدن به مطلوب. امام قدسسره عبرت گرفتن دولتهاى اسلامى از تاریخ و حل اختلافاتشان162 را الزامى مىدانند و بدین حقیقت متوجه مىسازند که دشمنان غدّار کشورهاى اسلامى با ایجاد تفرقه و اختلاف به وسیله عمّالشان و تبلیغات رسانههایشان همه ملتها و دولتهاى اسلامى را در اسارت کشیدهاند و دسترنج مظلومان این کشورها را به غارت برده و مىبرند.163
امام قدسسره درباره وحدت مىفرمایند: آنچه وسیله پیشرفت مقاصد بزرگ و دخیل تام در تشکیل مدینه فاضله مىباشد، توحید کلمه و توحید عقیده است، و اجتماع در مهامّ امور و جلوگیرى از تعدیات ظالمانه ارباب تعدى است، که مستلزم فساد بنىالانسان و خراب شدن مدینه فاضله است. و این مقصد بزرگ، که مصلح اجتماعى و فردى است، انجام نگیرد، مگر در سایه وحدت نفوس و اتحاد همم و الفت و اخوّت و صداقت قلبى و صفاى باطنى و ظاهرى، و افراد جامعه به طورى شوند که نوع بنىآدم تشکیل یک شخص دهند، و جمعیت به منزله یک شخص باشد و افراد به منزله یک شخص باشد، و تمام کوششها و سعىها حول یک مقصد بزرگ الهى و یک مهم عظیم عقلى، که صلاح جمعیت و فرد است، چرخ زند. و اگر چنین مودّت و اخوّتى در بین یک نوع یا یک طایفه پیدا شد، غلبه کنند بر تمام طوایف و مللى که بر این طریقه نباشند.»164
همچنین امام قدسسره در ارتباط با وحدت گروههاى داخلى اینچنین مىفرمایند: تاریخ یک درس عبرت است براى ما که با ایجاد اختلاف میان مشروطهخواهان مانع از اینکه مشروطه آنگونه که علمامىخواستنداجرابشود شدند.165
امام قدسسره در لزوم وحدت حوزه و دانشگاه و آگاهى دانشآموزان در این زمینه، توصیه به مطالعه تاریخ انقلاب مىفرمایند: «امروز دانشآموزان باید سعى کنند تاریخ انقلاب اسلامىمان را و نقش وحدت بین خودشان و دانشگاهیان را با روحانیون بیاموزند؛ زیرا اگر روحانیون، شما را و شما، روحانیون را بشناسید و با هم تفاهم کنید، مطمئن باشید که جناحهاى غربزده و شرقزده از منافقان و چپگرایان و دیگر خرابکاران و منحرفان بر شما و کشور اسلامىتان طمع نخواهند کرد؛ و اگر هم طمع کنند، با شکست قطعى مواجه خواهند شد.»166
البته لازم به تذکر است که گرچه این توصیه خاصِ تاریخ انقلاب مىباشد، لکن به دلیل مشابهت با سایر موارد در این بخش (یعنى وحدت)، لازم دیده شد که در این قسمت جاى داده شود.
4. ضرورت کار بر دو حوزه علم و تقوا. امام خمینى تأکید مىنمایند که دانشگاههاى ما باید روى دو بخش کار کنند: رکن علم و رکن تربیت معنوى.167 و ایشان به منظور بازدارى از تکرار آسیبهایى که در طول تاریخ از جاهلان دیدهایم، به استفاده و بهرهبردارى از جهالت مردم در طول تاریخ به عنوان گرفتارى بزرگ ما در طول تاریخ168 اشاره مىفرمایند و همچنین عدم رشد مکتبهاى توحیدى را به عنوان صدمهاى که اسلام و بلکه همه انبیا از عالمان غیرمهذّب دیده است بیان مىدارند و در این رابطه مىفرمایند: «معلوم نیست که آن قدرى که از طرف عالم غیرمهذّباسلامصدمهدیدهاست، از طرف جهّال غیرمهذّببااینکهعددشانزیاداست،صدمهدیدهاست.»169
5. ضرورت ایستادگى در برابر توطئهها با توجه به سابقهدار بودن آنها در طول تاریخ. امام خمینى دعوت مىکنند به مطالعه تاریخ به منظور مشاهده سابقهدار بودن مسائلى که براى مسلمانان پیش مىآید؛ چه از شهادتها و چه از خرابکارىهاى فجّار.170 و همچنین پربودن تاریخ از خیانت بزرگان اسلام به آن،171 که مىتوان گفت: امام قدسسره از این مسائل ضرورت استقامت در وقایع مختلف را استنتاج مىنمایند و بدین نکته اشاره دارند که حق در طول تاریخ بر باطل پیروز بوده است172 و این تنها مردان تاریخ بودهاند که در برابر قدرتها ایستادگى کردهاند.173
6. نیازمند وقت بودن اصلاحات و همچنین نیازمند مجاهدت و فداکارى بودن آن. امام قدسسره در این زمینه مىفرمایند: «در تمام طول تاریخ بشر هرگز چنین معجزهاى روى نداده است که یک شبه همه چیز درست بشود و بر طبق اسلام شود و اصلاح شود، بلکه نیازمند مجاهدتها و فداکارىهاست.»174
7. اهمیت مجالس عزادارى در طول تاریخ و اهمیت سیاسى این مجالس. امام قدسسره در این رابطه مىفرمایند: «در طول تاریخ، این مجالس عزا که یک سازماندهى سرتاسرى در کشورهاى اسلامى است و در ایران که مهد تشیع و اسلام و شیعه است، در مقابل حکومتهایى که پیش مىآمدند و بناى بر این داشتند که اساس اسلام را از بین ببرند، اساس روحانیت را از بین ببرند، آن چیزى که در مقابل آنها، آنها را مىترساند، این مجالس عزا و این دستجات بود.»175
نتیجهگیرى
در مجموع، مطالب بیانشده را اینگونه مىتوان جمعبندى نمود که امام خمینى قدسسره رویکردى خاص، که البته به تأسى از قرآن و ائمّه هدى علیهمالسلام مىباشد، به تاریخ دارند که آن را مىتوان رویکرد «عبرتمحور» نامید. همچنین ایشان ضرورتها و کارکردهاى مختلفى را از تاریخ در نظر داشتهاند که مىتوان آن را به دو بخش «اخلاقى و فردى» و «سیاسى و اجتماعى» تقسیم کرد. البته هریک از این دو بخش نیز بخشهاى متعددى را شامل مىشوند. این ضرورتهاى فردى و اخلاقى را مىتوان در سه بخش «تاریخ انبیا و ائمّه اطهار»، «احوال بزرگان دین و هادیان» و «تاریخ به طور کلى (از منظر فردى)» و از نظر سیاسى در بخشهاى «تاریخ انبیا و تاریخ اسلام» و «تاریخ ملى» و در نهایت «تاریخ به طور کلى (از منظر ضرورتهاى اجتماعى و سیاسى)» سازماندهى و تنظیم نمود. البته کارکردهاى مدنظر امام قدسسره محدود به زمانى خاص نبوده و قابل تعمیم، استفاده و الگوبردارى در زمان حاضر نیز مىباشد.
منابع
ـ قرآن حکیم و شرح آیات منتخب، ترجمه ناصر مکارم شیرازى، چ چهارم، تهران، تابان، 1387.
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، چ چهارم، قم، مشهور، 1380.
ـ ابن منظور، لسان العرب، قم، دارالاحیاء الثراثالعربى، 1405ق.
ـ طریحى، فخرالدین، مجمعالبحرین، تحقیق سیداحمد حسینى، بىجا، نشرالثقافه الاسلامیة، 1408ق.
ـ ابنخلدون، عبدالرحمنبن، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، 1408ق.
ـ مقریزى، تقىالدین، المواعظو الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، قاهره، مکتبة الثقافه الدینیه، بىتا.
ـ امام خمینى، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1370.
ـ ـــــ ، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1377.
ـ ـــــ ، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1379.
ـ ـــــ ، ولایت فقیه، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، بىتا.
ـ ـــــ ، شرح چهل حدیث، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1388.
ـ طباطبائى، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم، انتشارات اسلامى، 1387.
ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1372.
ـ ـــــ ، مقدمهاى بر جهانبینى اسلامى، تهران، صدرا، 1376.
ـ ـــــ ، مسئله شناخت، تهران، صدرا، 1378.
ـ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1374.
ـ تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینى قدسسره، تحقیق محمد هاشمى تروجنى و حمید بصیرتمنش، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378.
ـ سیماى معصومین علیهمالسلام در اندیشه امام خمینى قدسسره، تحقیق مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1375.
ـ لوکاس، هنرى، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، کیهان، 1369.
ـ ارجینى، حسین، «عوامل انحطاط و پویایى جوامع اسلامى از دیدگاه امام خمینى»، انقلاب اسلامى، ش 12، بهار 1387، ص 119-133.
ـ حداد عادل، غلامعلى، «مختصرى در باب اهمیت تاریخ»، گنجینه اسناد، ش 61، بهار 1385، ص 6ـ8.
* دانشجوى دکترى تاریخ و تمدن اسلامى دانشگاه معارف قم. دریافت: 25/3/90 ـ پذیرش: 23/9/90.
** دانشجوى کارشناسى معارف اسلامى و مدیریت دولتى دانشگاه امام صادق علیهالسلام. motahharynia@gmail.com
5ـ ر.ک: تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینى قدسسره، تحقیق محمد هاشمى تروجنى و حمید بصیرتمنش.
6ـ ر.ک: سیماى معصومین در اندیشه امام خمینى قدسسره، تحقیق مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى قدسسره.
7ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 17، ص 314.
8ـ ابن منظور، لسانالعرب، ج 3، ص 4؛ فخرالدین طریحى، مجمعالبحرین، ج 2، ص 429.
9. Herodotus.
10ـ هنرى لوکاس، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، ج 1، ص 6.
11ـ تقىالدین مقریزى، المواعذ و الاعتبار بذکرالخطط و الاثار، ج 1، ص 4.
12ـ ابنخلدون، دیوان المبتدأ، ج 1، ص 6.
13ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 367.
14ـ همان، ص 368.
15ـ غلامعلى حداد عادل، «مختصرى در باب اهمیت تاریخ»، گنجینه اسناد، ش 61، ص 6.
16ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 21، ص 396.
17ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج 11، ص 102، ذیل آیه 3 سوره یوسف.
18ـ قرآن حکیم و شرح آیات منتخب، ترجمه ناصر مکارم شیرازى، سوره انعام، آیه 11؛ یوسف: 111؛ اعراف: 176.
19ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ص 102، ذیل آیه 137 سوره آلعمران.
20ـ امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 288.
21ـ مرتضى مطهّرى، مقدّمهاى بر جهانبینى اسلامى، ص 73ـ74؛ همو، مسئله شناخت، ص 77.
22ـ ر.ک: نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، نامه 31.
23ـ همان، نامه 69، ص 611.
24ـ همان، خ 157، ص 157.
25ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 5، ص 162.
26ـ همان، ج 14، ص 491؛ ج 18، ص 95، 170ـ171 و 411.
27ـ همان، ج 4، ص 471.
28ـ همان، ج 21، ص 239.
29ـ همان.
30ـ همان، ج 14، ص 491.
31ـ امام خمینى، آدابالصلاة، ص 148.
32ـ همو، شرح چهل حدیث، ص 396.
33ـ امام خمینى، آدابالصلاة، ص 192ـ193.
34ـ همان، ص 187.
35ـ همان.
36ـ امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 288.
37ـ همان، ص 348.
38ـ همو، صحیفه امام، ج 7، ص 263.
39ـ همان، ج 11، ص 20.
40ـ همان، ج 6، ص 530؛ ج 20، ص 76.
41ـ همان، ج 5، ص 466.
42ـ همان، ج 17، ص 210.
43ـ همان.
44ـ امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 201ـ202.
45ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 16، ص 162.
46ـ همان، ج 7، ص 284.
47ـ همان، ج 3، ص 339؛ ج 20، ص 117ـ118.
48ـ همان، ج 12، ص 503.
49ـ همان، ج 8، ص 184.
50ـ همان، ج 17، ص 107.
51ـ امام خمینى، ولایت فقیه، ص 26.
52ـ همو، صحیفه امام، ج 20، ص 117ـ118.
53ـ همان، ج 8، ص 79ـ80.
54ـ همان، ج 11، ص 125.
55ـ همان، ج 5، ص 533.
56ـ همان، ج 5، ص 171؛ ج 19، ص 496، ج 15، ص 417.
57ـ همان، ج 4، ص 325؛ ج 10، ص 96.
58ـ همان، ج 11، ص 451ـ452.
59ـ همان، ج 20، ص 87.
60ـ همان، ج 5، ص 170.
61ـ همان، ج 4، ص 178 و 220.
62ـ همان، ج 5، ص 513؛ ج 6، ص 57؛ ج 7، ص 258؛ ج 8، ص 231؛ ج 11، ص 2؛ ج 20، ص 23.
63ـ همان، ج 6، ص 163.
64ـ همان، ج 9، ص 516.
65ـ همان، ج 13، ص 203؛ ج 16، ص 451.
66ـ همان، ج 17، ص 100.
67ـ همان، ج 16، ص 234.
68ـ همان، ج 4، ص 428.
69ـ همان، ج 20، ص 118.
70ـ همان، ج 4، ص 99.
71ـ همان، ج 4، ص 216ـ217 و 320؛ ج 6، ص 89.
72ـ همان، ج 6، ص 159 و 202ـ203.
73ـ همان، ج 6، ص 237؛ ج 7، ص 44، 327، 338 و 389؛ ج 8، ص 291ـ292 و 455ـ456؛ ج 9، ص 169ـ171.
74ـ همان، ج 6، ص 159 و 202ـ203.
75ـ همان، ج 10، ص 248ـ249.
76ـ همان، ج 9، ص 396.
77ـ همان، ج 20، ص 312.
78ـ همان، ج 2، ص 370ـ371.
79ـ همان، ج 11، ص 496؛ ج 20، ص 117ـ118؛ ج 17، ص 492ـ493.
80ـ همان، ج 17، ص 314.
81ـ همان، ج 8، ص 166ـ167، 225 و 454ـ455؛ ج 10، ص 12و 418؛ ج 12، ص 240؛ ج 13، ص 30 و 522.
82ـ همان، ج 16، ص 105؛ ج 13، ص 28.
83ـ همان، ج 2، ص 410.
84ـ همان، ج 5، ص 75.
85ـ همان، ج 5، ص 153.
86ـ همان، ج 15، ص 9 و 264؛ ج 17، ص 52.
87ـ همان، ج 17، ص 52.
88ـ همان، ج 9، ص 383؛ ج 14، ص 182ـ183.
89ـ همان، ج 14، ص 404.
90ـ همان، ج 18، ص 87.
91ـ همان، ج 15، ص 384؛ ج 18، ص 440.
92ـ همان، ج 17، ص 44 و 105.
93ـ همان، ج 16، ص 418.
94ـ همان، ج 1، ص 118.
95ـ همان، ج 2، ص 177.
96ـ ر.ک: حسین ارجینى، «عوامل انحطاط و پویایى جوامع اسلامى از دیدگاه امام خمینى»، انقلاب اسلامى، ش 12، ص 119ـ133.
97ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 9، ص 129.
98ـ همان، ج 16، ص 22.
99ـ همان، ج 3، ص 490.
100ـ همان، ج 4، ص 239؛ ج 14، ص 277؛ ج 17، ص 308.
101ـ همان، ج 17، ص 259؛ ج 5، ص 7.
102ـ همان، ج 5، ص 143؛ ج 6، ص 173؛ ج 9، ص 469؛ ج 10، ص 118.
103ـ همان، ج 6، ص 189.
104ـ همان، ج 19، ص 434.
105ـ همان، ج 10، ص 119.
106ـ همان، ج 17، ص 210 و 424.
107ـ امام خمینى، ولایت فقیه، ص 138.
108ـ همو، صحیفه امام، ج 3، ص 238؛ ج 21، ص 275.
109ـ همان، ج 2، ص 396.
110ـ همان، ج 7، ص 389.
111ـ همان، ج 7، ص 391؛ ج 8، ص 294؛ ج 9، ص 474؛ ج 14، ص 241.
112ـ همان، ج 14، ص 374.
113ـ همان، ج 15، ص 366.
114ـ همان، ج 16، ص 491؛ ج 21، ص 97.
115ـ همان، ج 4، ص 100.
116ـ همان، ج 1، ص 388.
117ـ همان، ج 8، ص 449 و 184؛ ج 9، ص 392.
118ـ همان، ج 11، ص 127.
119ـ همان، ج 8، ص 184.
120ـ همان، ج 4، ص 239.
121ـ همان، ج 9، ص 390.
122ـ همان، ص 514.
123ـ همان، ج 14، ص 434.
124ـ همان، ج 21، ص 416؛ ج 13، ص 201ـ202؛ ج 14، ص 132؛ ج 16، ص 312.
125ـ همان، ج 16، ص 74.
126ـ همان، ج 12، ص 24.
127ـ همان، ج 13، ص 357.
128ـ همان، ج 5، ص 508؛ ج 12، ص 335.
129ـ همان، ج 17، ص 24.
130ـ همان، ج 18، ص 297.
131ـ همان، ج 17، ص 446؛ ج 18، ص 27ـ28؛ ج 19، ص 257.
132ـ همان، ج 13، ص 196.
133ـ همان، ج 17، ص 428، 472 و 478؛ ج 18، ص 293.
134ـ همان، ج 14، ص 81 و 182ـ183.
135ـ همان، ج 21، ص 416.
136ـ همان، ج 11، ص 278ـ279.
137ـ همان، ج 4، ص 518.
138ـ همان، ج 5، ص 410.
139ـ همان، ج 11، ص 448ـ449.
140ـ همان، ج 7، ص 508ـ510؛ ج 8، ص 348؛ ج 16، ص 493ـ494.
141ـ همان، ج 11، ص 458.
142ـ همان، ج 13، ص 381.
143ـ همان، ج 16، ص 422.
144ـ همان، ج 18، ص 401ـ402؛ ج 10، ص 183.
145ـ همان، ج 15، ص 92.
146ـ همان، ج 17، ص 118؛ ج 19، ص 480.
147ـ همان، ج 16، ص 467.
148ـ همان، ج 19، ص 154.
149ـ همان، ج 16، ص 96، 138 و 134ـ137.
150ـ همان، ج 19، ص 287.
151ـ همان، ج 20، ص 495؛ ج 21، ص 410.
152ـ همان، ج 18، ص 315 و 147.
153ـ همان، ج 13، ص 294؛ ج 17، ص 151.
154ـ همان، ج 16، ص 296.
155ـ همان، ج 17، ص 424.
156ـ همان، ج 13، ص 525.
157ـ همان، ج 11، ص 526؛ ج 14، ص 335.
158ـ همان، ج 5، ص 162.
159ـ همان، ج 16، ص 485.
160ـ همان، ج 7، ص 67؛ ج 11، ص 348ـ349.
161ـ همان، ج 13، ص 40.
162ـ همان، ج 7، ص 67ـ68.
163ـ همان، ج 19، ص 341.
164ـ امام خمینى، شرح چهل حدیث، ص 309ـ310.
165ـ همو، صحیفه امام، ج 18، ص 170ـ171 و 411.
166ـ همان، ج 17، ص 3ـ4.
167ـ همان، ج 16، ص 498.
168ـ همان، ج 13، ص 452.
169ـ همان، ج 15، ص 504؛ ج 21، ص 280.
170ـ همان، ج 13، ص 265 و 410؛ ج 14، ص 519ـ521.
171ـ همان، ج 21، ص 332.
172ـ همان، ج 5، ص 177.
173ـ همان، ص 35.
174ـ همان، ج 21، ص 447.
175ـ همان، ج 16، ص 344.