معرفت، سال بیستم، شماره یازدهم، پیاپی 170، بهمن 1390، صفحات 103-

    بررسى نقش عباس ‏بن عبدالمطلب در حوادث عصر نبوى صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    صدرالله اسماعیل زاده / *کارشناس ارشد - تاریخ اسلام دانشگاه باقرالعلوم (ع) / hoseynesmaeilzadeh@yahoo.com
    چکیده: 
    این نوشتار در پى آن است تا به بررسى یکى از شخصیت‏هاى مؤثر در تحولات تاریخ صدر اسلام یعنى عباس‏بن عبدالمطلب بپردازد. او از ثروتمندان قریش به شمار مى‏رفت و دو منصب مهم رفادت و سقایت خانه کعبه را عهده‏دار بود. وى در پیمان عقبه دوم، و محاصره سه ساله شعب ابى‏طالب همراه با سایر بنى‏هاشم بود و در برخى از جنگ‏هاى دوران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حضور داشت. عباس در جنگ حنین حضور چشمگیرى داشته و بعد از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در حالى که بیشتر صحابه در پى انتخاب جانشین پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بودند، در مراسم تکفین و تدفین ایشان، حضرت على علیه‏السلامرا یارى نمود. هرچند در برخى موارد ما شاهد اعتراض یا سکوت او نیز هستیم. در این نوشتار برآنیم با استفاده از روش تحلیل محتوا در منابع معتبر اولیه و بررسى منابع پژوهشى به نقش و جایگاه عباس در حوادث عصر نبوى بپردازیم.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

     معرفت سال بیستم ـ شماره 170 ـ بهمن 1390، 103ـ118

    بررسى نقش عباس‏بن عبدالمطلب در حوادث عصر نبوى صلى‏ الله ‏علیه ‏و‏آله

    صدراللّه اسماعیل‏زاده*

    چکیده

    این نوشتار در پى آن است تا به بررسى یکى از شخصیت‏هاى مؤثر در تحولات تاریخ صدر اسلام یعنى عباس‏بن عبدالمطلب بپردازد. او از ثروتمندان قریش به شمار مى‏رفت و دو منصب مهم رفادت و سقایت خانه کعبه را عهده‏دار بود. وى در پیمان عقبه دوم، و محاصره سه ساله شعب ابى‏طالب همراه با سایر بنى‏هاشم بود و در برخى از جنگ‏هاى دوران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حضور داشت. عباس در جنگ حنین حضور چشمگیرى داشته و بعد از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در حالى که بیشتر صحابه در پى انتخاب جانشین پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بودند، در مراسم تکفین و تدفین ایشان، حضرت على علیه‏السلامرا یارى نمود. هرچند در برخى موارد ما شاهد اعتراض یا سکوت او نیز هستیم. در این نوشتار برآنیم با استفاده از روش تحلیل محتوا در منابع معتبر اولیه و بررسى منابع پژوهشى به نقش و جایگاه عباس در حوادث عصر نبوى بپردازیم.

    کلیدواژه‏ها: عباس‏بن عبدالمطلب، پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، غزوات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، مکه، اسلام.

    مقدّمه

    از موضوعات مهم در فلسفه تاریخ، بحث عوامل تأثیرگذار در تاریخ است. اقوال مختلفى در این زمینه وجود دارد؛ برخى محیط جغرافیایى، بعضى نوابغ و برخى نیز نژاد را در تطورات تاریخى مؤثر مى‏دانند.

    هرچند به نظر مى‏رسد نظریه صحیح در این موضوع، تأثیر مجموعه این عوامل در عرصه تاریخ است، نمى‏توان تأثیر مهم شخصیت‏ها را در تاریخ نادیده انگاشت؛ چراکه بسیارى از تحولات تاریخى به دست آنان صورت گرفته است. در تاریخ صدر اسلام نیز شخصیت‏هاى بسیارى، هریک به تناسب جایگاه خویش، تأثیرگذار بودند که مهم‏ترین آنها، صحابه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏باشند. برخى به دلیل سوابق مبارزاتى و تحمل رنج و مشکلات، گروهى به لحاظ رشد در علم دین، برخى به سبب تقوا و زهد و بعضى هم به خاطر نسبت خویشاوندى با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهدر تقسیم‏بندى اصحاب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جاى گرفتند. گروهى در جامعه آن روز جزو خواص بودند و موقعیت اجتماعى بالایى داشتند؛ همچنان‏که برخى نزد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از جایگاه خوبى برخوردار بودند. یکى از این شخصیت‏هاى مهم که در حوادث صدر اسلام نقش بسزایى داشت، عباس‏بن عبدالمطلب بود. وى از جمله کسانى بود که در میان بنى‏هاشم و مسلمانان، موقعیت درخور توجهى داشت.

    موضوع شناخت‏اصحاب‏پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهچنان‏مهم‏است‏که‏در بعضى از فرقه‏ها ـ چه در مسائل فقهى و چه غیر آن ـ اگر به صحابه تکیه‏نکنندجزروایت‏پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهچیزى‏باقى‏نمى‏ماند.

    آنچه در این نوشتار بررسى شده، سوابق عباس‏بن عبدالمطلب قبل و بعد از اسلام است. شایان ذکر است در رابطه با شخصیت مورد بحث و نقش وى در حوادث صدر اسلام تاکنون کار خاصى صورت نگرفته است.

    سؤال اصلى پژوهش حاضر این است که نقش و جایگاه عباس‏بن عبدالمطلب در حوادث عصر نبوى تا چه اندازه است؟ در ادامه نیز به این سؤالات پاسخ داده مى‏شود:

    ـ دلیل حضور عباس در جنگ بدر در سپاه مشرکان چه بوده است؟

    چگونگى حضور عباس در جنگ‏هاى دوران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و زمان اسلام آوردن وى.

    معرفى اجمالى عباس

    عباس‏بن عبدالمطلب عموى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، مکنا به ابوالفضل،489 سه سال قبل از عام‏الفیل490 و پنجاه و شش سال پیش از هجرت، در مکه و در خانواده‏اى که ریاست قریش را بر عهده داشت، از مادرى به نام نتیله491 به دنیا آمد. او جزء کوچک‏ترین پسران عبدالمطلب و سه سال از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبزرگ‏تر بود.492 وى تقریبا هم سن و سال پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود و به دلیل اینکه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهدر خانه عبدالمطلب زندگى مى‏کرد، آن دو همبازى و دوست بودند، به طورى که هر دو در نوجوانى براى بناى کعبه بر دوش خود سنگ مى‏آوردند.493 عباس در کودکى، نوجوانى و بزرگ‏سالى پیوسته همراه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبود، چنان‏که هر کس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اطلاعى مى‏خواست نشانى عباس را به او مى‏دادند.494

    وى از اشراف مکه تلقّى مى‏شد و روحیه اشرافى داشت. در عین حال، پس از اینکه اسلام آورد به دلیل کمکى که در جمع بنى‏هاشم به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمى‏کرد و نیز به عنوان عموى آن حضرت، سخت مورد علاقه رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود. عباس در نزد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاز جایگاه خوبى برخوردار بود، چنان‏که آن حضرت مى‏فرمود: «بهترین برادرانم على است و بهترین عموهایم حمزه و عباس برادران پدرم مى‏باشند.»495

    فرزندان عباس

    عباس صاحب دوازده فرزند بود. مادر هفت تن از آنان (فضل، عبیداللّه، عبداللّه، قثم، معبد، عبدالرحمن، ام حبیبه) لبابه کبرى بود که بنا بر نقل ابن‏حبیب در المحبر، به او نجیبه نیز مى‏گفتند.496 طبق نقل ابن اثیر در اسدالغابه، عباس صاحب ده فرزند پسر بود.497

    در خصوص لبابه کبرى همسر عباس آمده است: او اولین زن عرب مسلمان بعد از خدیجه بود498 که در راه اسلام سختى‏ها و مشقت‏هاى زیادى را تحمل کرد. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى او احترام خاصى قایل بود و به منزل او زیاد رفت‏وآمد مى‏کرد.499 وى از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روایات گوناگونى را نقل کرده و از راویان قابل اعتماد به شمار مى‏آید.500

    برخى از فرزندان عباس همچون عبداللّه، عبیداللّه، قثم و فضل در عرصه‏هاى سیاسى و علمى فعال بودند و نقش‏هاى مختلفى را ایفا کردند که در میان آنان، عبداللّه از جایگاه بالاترى برخوردار بود.

    اخلاق و شغل عباس

    عباس مردى بخشنده، سفیدرو، بلندقامت، زیبا، درشت‏چشم، بلندآوا، راست قامت و داراى گونه‏هایى هموار بود.501 ذهبى گوید: «عباس از بلندترین، زیباترین، باابهت‏ترین، بلندآوازترین، بردبارترین و آقاترین مردان بود.»502

    شغل اصلى او تجارت بود، که در آن زمان از شغل‏هاى رایج در مکه به شمار مى‏رفت. وى در غرفه‏اى نزدیک کعبه به دادوستد پارچه و عطریات مى‏پرداخت.503 شایان ذکر است در زمان جاهلیت و حتى بعد از آن، مهم‏ترین شغل مردم تجارت بود، به گونه‏اى که اکثر ثروتمندان مکه تاجر بودند. او در زمان جاهلیت از بزرگان قریش بود و با این شغل، خیلى زود به یکى از ثروتمندان قریش تبدیل شد.504 گفتنى است مادر عباس ثروت بسیارى داشت505 و از ظاهر امر چنین برمى‏آید که ثروت وى به عباس رسیده بود؛ چراکه او هم ثروت زیادى داشت که به صورت نقد بود و این امر از ویژگى تجار است.506

    عباس با بخشى از سرمایه خود تجارت مى‏کرد و قسمت دیگر را قرض مى‏داد و ربا مى‏گرفت. بنابر برخى روایات، آیات 275، 278 و 282 سوره «بقره» در مورد رباخوارى او نازل شده است.507بعدها نیز هنگامى که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ربا خوردن را ممنوع اعلام کرد، اولین رباى باطل‏شده رباى عباس بود.508 وى لباس‏هاى گران‏بها مى‏پوشید، در ظرف سیمین و زراندود آب مى‏نوشید و در نقاط دیگر نیز صاحب ملک و باغ بود.509 در شهر طائف باغ انگورى داشت که کشمش آن را به مکه مى‏آورد و از آن شربت مى‏ساخت و به حاجیان مى‏داد.510

    وى در عین برخوردارى از ثروت زیاد، به فکر گرسنگان و برهنگان شهر نیز بود، به گونه‏اى که پیش از مرگش هفتاد تن از بردگان را آزاد کرد.511 عباس از زمانى که ابوطالب در قحط‏سالى مکه در فشار و مضیقه بود، براى سبک کردن بار زندگى‏اش، به پیشنهاد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهجعفر پسر او را به خانه برد و سرپرستى‏اش را به عهده گرفت.512

    ثروت عباس به حدى بود که فقط در جنگ بدر بیست اوقیه طلا از وى توسط مسلمانان به غنیمت گرفته شد و او فدیه آزادى خود، برادرزاده و هم‏پیمانش عتبه‏بن عمروبن جحدم را متقبل شده، پرداخت کرد.513

    عباس به سبب ثروت زیادى که داشت توانست دو منصب مهم مکه، یعنى رفادت (پذیرایى از حاجیان) و سقایت (آبرسانى) را از برادرش ابوطالب بگیرد. ماجراى به دست گرفتن دو منصب مذکور، از این قرار است که ابوطالب ـ که این دو منصب را بر عهده داشت ـ به سالى در موسم حج براى انجام وظیفه خود از عباس ده هزار درهم قرض گرفت و در سال بعد علاوه بر اینکه قرض قبلى خود را نداد، دوباره پانزده هزار درهم قرض طلب کرد. عباس بدان شرط به خواسته برادر پاسخ داد که اگر تا موسم حج سال آینده نتوانست بدهى‏اش را پرداخت کند، دو منصبِ رفادت و سقایت از آنِ وى‏باشدودرمقابل،تمام‏وام ابوطالب بخشیده گردد. از آن‏رو که در سال بعد ابوطالب نتوانست بدهى خود را بپردازد، این دو منصب به عباس رسید.514

    صاحب الاستیعاب مى‏گوید: «عباس در این دوره، عمارت مسجدالحرام را نیز بر عهده داشت.»515 واقدى نیز مى‏نویسد: «عباس در دوره جاهلى سرپرست بنى‏هاشم بود.»516 شاید این نقل به سرپرستى عباس در برهه‏اى از آن دوره اشاره داشته باشد؛ چراکه مى‏دانیم سرپرستى بنى‏هاشم در آن دوره را ابوطالب بر عهده داشت.

    نقش و حضور عباس در دوران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله

    عباس در دوران حضور پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقش بسزایى در حمایت از برادرزاده خویش داشت، به گونه‏اى که در چندین برهه از تاریخ حضور پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهدر جزیره‏العرب، کمک شایانى به آن حضرت کرد و در بعضى از غزوات نیز تا پاى جان در دفاع از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ایستادگى نمود. وى به دلیل حمایت از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله همراه با سایر بنى‏هاشم در محاصره شعب ابى‏طالب نیز حضور داشت و حتى با یکى از بزرگ‏ترین دشمنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یعنى ابوجهل به مشاجره پرداخت. هرچند در برخى موارد ما شاهد اعتراض و یا سکوت او نیز هستیم. حال به عرصه‏هاى حضور عباس در این دوران اشاره مى‏گردد.

    حضور عباس در پیمان عقبه دوم

    پس از پیمان عقبه اول که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با دوازده نفر از مردم یثرب منعقد کرد و موجب تأثیر شگرفى در آنها، از جمله ایمان آوردن آنان شد، این گروه رسول خدا را تصدیق کرده به مدینه بازگشتند.

    سال بعد، یعنى در سیزدهم ذى‏الحجه سال سیزده هجرى که یثربیان به سنت هر ساله روانه زیارت کعبه شدند، هفتاد و دو نفر از مرد و زن به مکه رفتند تا دومین بیعت را با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تحقق بخشند. از آن‏رو که امکان ملاقات علنى وجود نداشت، تصمیم گرفته شد این ملاقات به صورت پنهانى در عقبه‏اى دور از مکه برگزار شود. در این پیمان، عباس‏بن عبدالمطلب به عنوان رابط یثربیان و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در ملاقات حضور داشت.

    او نخستین کسى بود که سخن راند و گفت: «اى قوم خزرج، مى‏دانید که محمد در نزد ما چه عزیز و مکرم و محترم است و نمى‏خواهیم که یک لحظه از پیش او برویم و وى از ما دور شود، ولى خود او خواسته به مدینه هجرت نماید و به شما ملحق گردد. اگر به راستى استحقاق و آمادگى آن را دارید تا به آنچه مى‏گویید و پیمانى که مى‏بندید وفادارى کنید، او را از آزار دشمنان و مخالفانش محافظت کنید و با دوست وى دوست و با دشمن وى دشمن باشید. اکنون اگر شما اهل نیرو و چابکى و آشنا به امور جنگ هستید و دشمنى تمام عرب را با خود کوچک مى‏شمارید که همگى آنها به زودى از یک کمان بر شما تیر خواهند زد، درست بیندیشید و در کار خود رایزنى کنید و پراکنده نشوید و هماهنگ باشید و بدانید نیکوترین سخن راست‏ترین آن است. دیگر آنکه براى من توصیف کنید که با دشمن خود چگونه جنگ مى‏کنید؛517 اگر مى‏دانید او را تسلیم دشمن خواهید کرد پس هم اکنون او را بگذارید در عزت و امان باشد.»518

    بنابر گزارش منابع اولیه، وقتى سخنان عباس به پایان رسید تعدادى از یثربیان سخنانى گفتند که حاکى از تدبّر و عزم راسخ آنان در دعوت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبه یثرب بود. در این هنگام، براءبن معرور به عباس گفت: آنچه گفتى شنیدیم. به خدا سوگند، اگر در دل‏هاى ما چیز دیگرى غیر از آنچه گفتیم باشد، مى‏گفتیم، بلکه ما طالب راستى و وفا و جانبازى در راه رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هستیم. آن‏گاه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبراى ایشان قرآن تلاوت فرمود و آنان را به سوى خداوند فراخواند و به مسلمانى ترغیب و تشویق فرمود و یادآور شد که براى چه کارى جمع شده‏اند.519

    واقدى مى‏گوید: «دو قبیله اوس و خزرج درباره اینکه شب بیعت عقبه کدام‏یک نخست با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبیعت کرده است به یکدیگر تفاخر مى‏کردند. سرانجام گفتند: هیچ کس به این موضوع داناتر از عباس‏بن عبدالمطلب نیست و از او پرسیدند. او نیز جواب داد.»520

    البته شایان ذکر است که برخى از پژوهشگران معاصر معتقدند فردى که همراه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود و سخنان فوق را قرائت کرد، عباس‏بن عباده است؛ چراکه متن سخن کمى تأمّل‏برانگیز است و آیا اینکه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با عزت و سربلندى در میان قوم خود زندگى مى‏کند صحیح است؟!521

    ولى ابن‏هشام به این امر پاسخ داده و مى‏گوید: «عباس به خاطر اینکه عهد و پیمان جدى از انصار بگیرد، چنین سخن گفت.»522

    در هر صورت، به استناد اکثر مورخان اولیه، عباس‏بن عبدالمطلب در این جلسه حضور داشته و سخنرانى کرد، هرچند در محتواى سخن، اختلافاتى وجود دارد.

    عدم اعتراض عباس به تصمیمات جلسه دارالندوه523

    پس از آنکه اشراف قریش متوجه شدند پایگاه جدیدى براى گسترش اسلام در یثرب به وجود آمده است، در تکاپو افتادند تا مانع گسترش آن شوند؛ چراکه مردم این شهر با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پیمان جنگ بسته بودند و ممکن بود درصدد انتقام برآیند. بر فرض که قصد جنگ نداشتند، باز هم خطرى بزرگتر آنها را تهدید مى‏کرد؛ زیرا یثرب بزرگ‏ترین شهر نزدیک مکه بود و بازرگانان قریش به این شهر رفت و آمد داشتند. اگر این شهر را از دست مى‏دادند، زیان اقتصادى بزرگى به آنان مى‏رسید. از این‏رو، پس از درک چنین خطرى بزرگ و ضرورت مبارزه با آنان بود که به سرعت گردهم آمده مهم‏ترین نشست اصحاب دارالندوه را پدید آوردند تا در قتل پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به توافق برسند.524 چنین اتحادى میان تمام تیره‏هاى قریش بر ضد یک تیره، بى‏سابقه و یا کم‏سابقه بوده است.

    عباس سرشناس‏ترین شخصیت بنى‏هاشم بعد از ابولهب نیز در جریان این اتحاد، ناگزیر از سکوت بود. اما علت سکوت او مشخص نیست؛ اینکه چرا هیچ اعتراضى از او که حامى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود نمى‏بینیم؟!

    شاید سکوت عباس، سکوتى از موضع مشاهده قدرت دشمن و ضعف نظامى بنى‏هاشم بود و او چاره‏اى جز سکوت نداشت. ولى در هر صورت، هیچ سندى محکم از تلاش و مقاومت او در مقابل رأى دارالندوه سراغ نداریم.525

    اسلام عباس

    درباره مسلمان‏شدن عباس، روایات گوناگونى وجود دارد که هریک، مسلمان شدن عباس را مربوط به دوره‏اى خاص مى‏دانند؛ از جمله: اوایل ظهور اسلام،526 شب هجرت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله،527 پیش از جنگ بدر528 و بعد از اسارت در جنگ بدر.529

    ابن اثیر مى‏گوید: «اینکه پیامبر فرمان نکشتن عباس در جنگ بدر را داد، دلیل بر مسلمان بودن او در پیش از بدر است.»530 اما در مقابل این نظریه، ذهبى مى‏نویسد: «ظاهر امر این است که عباس بعد از بدر اسلام آورده است.» از این‏رو، وى روایاتى را که نشان‏دهنده مسلمان شدن عباس قبل از بدر باشد را ضعیف مى‏شمارد و مطالبه فدیه از عباس در بدر را دلیل بر مسلمان نبودن وى مى‏داند.531

    اما آنچه به نظر مى‏رسد این است که عباس پیش از بدر اسلام آورده بود و از روى مصلحت یا حفظ جان و اموال خویش، اسلام خود را کتمان مى‏کرد.

    در ذیل، به قرائنى که نشان‏دهنده اسلام وى در قبل از بدر است، اشاره مى‏شود:

    1. بسیارى از منابع، همسر عباس را قدیمه‏الاسلام مى‏دانند. منابع دیگر تأکید دارند که عباس و همسرش با هم اسلام آوردند؛532 چراکه بعضى از منابع مى‏گویند همسر وى دومین زن مسلمان بود.

    2. از امام سجاد علیه‏السلام درباره ایمان ابوطالب سؤال شد که ایشان فرمودند: «مؤمن بوده است.» گفتند: «گروهى معتقدند ابوطالب کافر مرده است.» امام فرمود: «بسیار شگفت‏انگیز است؛ به ابوطالب طعنه مى‏زنند یا به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله؟ خداوند در آیات بسیارى، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را از اینکه زن مؤمنى را به نکاح کافرى باقى بگذارد، نهى کرده است، و بدون شک، فاطمه بنت اسد از اولین مؤمنان بوده و تا زمان مرگ ابوطالب در همسرى او باقى بوده است.»533

    بنابراین، اگر عباس مشرک بود، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله باید میان او و همسرش نیز جدایى مى‏انداخت؛ چراکه همسر او نیز قدیمه‏الاسلام بود. چنین مواردى در آن عصر سابقه داشته است؛ چنان‏که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بعد از هجرت بین دخترش زینب که اسلام آورده بود و شوهرش ابوالعاص که مسلمان نشده بود، جدایى انداخت و تا سال ششم هجرى که ابوالعاص اسلام آورد، به مدت شش سال از هم جدا بودند.534

    3. از فرمان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مبنى بر نکشتن عباس و سخت‏گیرى آن حضرت در مورد فدیه دادن وى، برمى‏آید که عباس پیش از جنگ بدر مسلمان بوده و گرفتن فدیه، کوششى براى افشا نشدن راز او بوده است.535

    4. غلام عباس به مسلمان بودن خود، عباس و همسرش اعتراف کرده است. طبرى به نقل از ابورافع غلام پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏گوید: «من غلام عباس‏بن عبدالمطلب بودم و اسلام به خانه ما رسیده بود و ام‏فضل مسلمان شده بود و من نیز مسلمان شدم و عباس از قوم خویش بیم داشت و نمى‏خواست به خلاف آنها رفتار کند و اسلام خویش را پنهان مى‏داشت؛ از آن‏رو که مال بسیار داشت که میان افراد پراکنده بود.»536

    در هر صورت، با توجه به اینکه عباس در جریان بیعت گرفتن انصار در عقبه ثانى حضور داشت و در خیلى از موارد از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و سایر مسلمانان حمایت کرد، آیا مى‏توان گفت او در آن زمان غیرمؤمن بود؟!

    ماجراى سدالابواب

    هنگامى که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مسجد مدینه را ساخت، منزل‏هایى در کنار آن بنا نهاد تا زنان خویش را در آن مسکن دهد، براى على‏بن ابى‏طالب علیه‏السلام نیز منزلى در کنار منزل خود ساخت. یاران آن حضرت نیز هریک حجره‏اى ساخته و ساکن شدند. درهاى همه آن منازل به مسجد باز مى‏شد و آنها از مسجد به خانه‏هاى خویش رفت و آمد مى‏کردند.

    از جانب خدا وحى آمد که بجز درِ منزل رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهو على‏بن ابى‏طالب علیه‏السلام باید همه درها بسته شود. رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به منبر رفت و این خبر را به اطلاع همه اصحاب رساند. پس از ابلاغ این خبر بعضى از صحابه به این امر اعتراض کردند که نام برخى از آنان همچون عباس‏بن عبدالمطلب در منابع آمده است.537 اما نکته شایان توجه این است هرچند تاریخ دقیقى در منابع ذکر نشده است، اما با توجه به شواهد و قراینى که وجود دارد حضور عباس در این جریان منتفى است. اینکه این جریان در مدینه و پس از هجرت پیامبر به این شهر رخ داده و با توجه به حضور حمزه در این رخداد مى‏توان گفت جریان سدالابواب پیش از جنگ احد رخ داده است. در صورتى که با توجه به مطالبى که در آینده هم خواهیم گفت عباس در این برهه در مکه حضور داشت.

    نقش عباس در برخى از جنگ‏ها

    در ماجراى بدر، هنگامى که قریش تصمیم گرفت به مقابله با سپاه مسلمانان بپردازد، لشکرى متشکل از نهصد و پنجاه نفر را به سمت مدینه روانه کرد. یعقوبى مى‏نویسد: «لشکر قریش روزى 9 الى 10 شتر مى‏کشتند که یکى از این ذبح‏کننده‏ها عباس‏بن عبدالمطلب بود.»538

    ابن‏عباس مى‏گوید: «پدرم در حال اسیرى خوراک داده بود.» بنا به قولى، عباس در روز جنگ، شتر ذبح کرد و دیگ‏ها برگردانده شد.539

    اگرچه عباس در این جنگ در لشکر قریش بود، اما منابع تاریخى حضور عباس و تنى چند از بنى‏هاشم مانند نوفل و عقیل را به اجبار مى‏دانند.540 چنان‏که ابن سعد مى‏گوید: «هنگامى که قریش براى جنگ بدر حرکت کردند و به مر الظهران رسیدند، ابوجهل از خواب بیدار شد و فریاد زد: اى گروه قریش واى بر شما! چه کار بدى کردید که بنى‏هاشم را در مکه باقى گذاشتید؛ چون اگر محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر شما پیروز شود، آنان نیز درصدد پیروزى به مکه برمى‏آیند؛ آنان را در شهر مهم خود باقى مگذارید و آنان را با خود بیاورید، هرچند کارى از آنها در جنگ ساخته نباشد. قریش به مکه برگشتند و عباس‏بن عبدالمطلب، نوفل، طالب و عقیل را به زور و اجبار با خود آوردند.»541

    در نقل دیگرى نیز از ابن‏عباس روایت شده که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در روز جنگ بدر به یاران خود فرمود: «مى‏دانم برخى از مردان بنى‏هاشم و دیگران را به زور به جنگ آوردند، هریک از شما با هرکس از بنى‏هاشم رویارو شد او را نکشد و هر کس عباس‏بن عبدالمطلب را دید او را نکشد که به یقین او را به زور و اجبار با خود بیرون آوردند.»542

    البته عباس، بنا بر نقل بلاذرى، حرکت قریش و علت همراهى خود با آنان را به اطلاع پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهرساند.543 با این حال، به هنگام جنگ، سران قریش از ناحیه عباس و دیگر هاشمیان همراه سپاه احساس خطر مى‏کردند. از این‏رو، آنان را در خیمه‏اى جمع کرده و بیم دادند و کسانى را بر آنها گماشتند که به شدت از ایشان مواظبت کنند.544

    بنابراین، مى‏توان گفت که هاشمیان حاضر در سپاه قریش با مسلمانان نمى‏جنگیدند، چنان‏که راوى مى‏گوید: «در جنگ بدر به عباس نگاه کردم که مانند مجسمه‏اى مبهوت ایستاده بود و اشک مى‏ریخت.»

    پس از آنکه عباس به اسارت درآمد اولین چیزى که از اسیرکننده خود پرسید، سؤال درباره سلامتى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبود. ابن‏عباس مى‏گوید: «وقتى مسلمانان، اسیران را در شبانگاه به بند کشیده بودند، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهآن شب نتوانستند بخوابند. هنگامى که یاران آن حضرت، علت را جویا شدند، فرمودند: "ناله عباس را در بند شنیدم." برخاستند و بندهاى عباس را گشودند و رسول خدا خوابیدند.»545

    سؤالى که در اینجا وجود دارد این است که آیا علت اینکه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دستور عدم کشتن عباس‏بن عبدالمطلب را دادند حمل بر نسبت خویشاوندى نبوده است؟ چنان‏که شخصى‏به نام ابوحذیفه، تحت تأثیر احساسات و تعصبات قومى، زبان به اعتراض گشود که چرا ما فرزندان، برادران و پدران خود را بکشیم، ولى عباس را زنده نگه داریم؟!546

    قطعا چنین نیست. آنچه مسلم و یقینى است آن است که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هیچ کارى برخلاف اراده الهى نمى‏کردند و به اقتضاى عصمت هرگز تبعیض قایل نشده و عدالت را زیر پا نمى‏گذاشتند. از این‏رو، نقل‏هاى تاریخى نمى‏تواند در مقابل این امر قطعى قدعلم کند. از این‏رو، از این دست نقل‏هاى تاریخى مى‏بایست تخطئه شده و مورد تردید قرار گیرند. در همین جنگ نیز برخى از بستگان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حضور داشتند که به دست مسلمانان کشته شدند. اینکه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به یکى از اصحاب فرمودند: «آیا رواست که بر روى عموى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شمشیر کشیده شود؟»547 این جمله علاقه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به عباس را مى‏رساند. البته این رابطه دو طرفه بود و شاید ـ همان‏گونه که پیش‏تر بیان شد ـ دلیلى بر مسلمان بودن عباس در قبل از جنگ بدر باشد. لازم به ذکر است که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى آزادى اسرا از همه فدیه گرفتند، حتى نسبت به عباس سخت‏گیرى بیشترى به عمل آوردند و عباس فدیه خود و برادرزاده‏هایش عقیل و نوفل و هم‏پیمانش عتبه‏بن عمربن جحدم را پرداخت کرد.548

    بنابر نقل برخى از منابع آیه 70 سوره «انفال» در مورد مذاکره عباس با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره خون‏بهاى اسیران بدر نازل شده است.549

    او پس از آزادى به مکه برگشت و از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهخواست به مدینه مهاجرت کند، اما حضرت در پاسخ نوشت: «در جایت بمان؛ زیرا خداوند هجرت را بر تو پایان دهد؛ چنان‏که نبوت را به من پایان داد.»550 عباس بارها از پیامبر اجازه هجرت خواسته بود، ولى هر بار پاسخ پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلههمان بود.

    آنچه مى‏توان در رابطه با حضور عباس در جنگ بدر گفت، این است که داستان شرکت وى در بدر، شاید از مشکلات تاریخ باشد، ولى با قرائنى که ذکر گردید، مى‏توان نتیجه گرفت که او نسبت به اسلام دشمنى نداشت و حضورش در بدر اکراهى‏بوده و شایدبتوان‏گفت‏طبق مصالح روز، ایمانش را پنهان مى‏کرد تا از این طریق، به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهکمک کند و برادرزاده خویش را از تدارکات و نقشه‏هاى شوم قریش آگاه سازد. چنان‏که در جنگ احد و احزاب نیز نامه‏هایى به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نوشت و نخستین کسى بود که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را از نقشه و حرکت قریش در احد آگاه ساخت.

    در آستانه جنگ احد و پیش از حرکت قریش به سوى مدینه، عباس پنهانى نامه‏اى براى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهنوشت و مردى از بنى‏غفار را اجیر و با او شرط کرد که سه روزه خود را به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله برساند و به آن حضرت بگوید که قریش براى حرکت به سوى تو جمع شدند و هر کارى که براى آمدن آنها لازم است انجام بده؛ آنها آهنگ تو کرده‏اند و سه هزار نفرند که دویست اسب و سه هزار شتر همراه آنهاست و هفتصد نفرشان زره‏پوش هستند و اسلحه فراوان دارند. قاصد در قبا پیامبر را ملاقات کرد و نامه را تقدیم داشت.551

    البته ارادت عباس به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در جریان فتح خیبر نیز آشکارا نقل شده است. با اینکه عباس در هنگام فتح خیبر در مکه بود، ولى وقتى که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهخیبر را گشود، حجاج‏بن علاط مسلمى به مکه آمد و به قریش اخبارى دروغ گفت. وى اظهار داشت که یهودیان خیبر بر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پیروز شده و گروهى از یاران رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهرا کشته‏اند. عباس نیز که مى‏پنداشت این خبر صحیح است ناراحت شد، درِ خانه خود را گشود و پسرش قثم را در آغوش گرفت و گفت: «اى قثم، اى کسى که شبیه دارنده کرامتى.»552 تا اینکه حجاج‏بن علاط به خانه عباس آمد و به او از سلامتى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و فتح خیبر و اینکه خداوند اموال آن را به ایشان غنیمت داده است، خبر داد و عباس سخت خشنود گشت. مسلمانانى که در مکه بودند شاد شدند و به خانه عباس آمدند و سلامتى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را به او شادباش گفتند.553

    در جریان فتح مکه عباس‏بن عبدالمطلب که از مسلمانان مقیم مکه بود و به دستور پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مکه اقامت گزیده بود، به عنوان یکى از آخرین افراد مسلمان بنى‏هاشم، قصد ترک مکه را داشت تا به مدینه برود. این حرکت درست مطابق با حرکت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به مکه بود. ابن‏عباس مى‏گوید: «پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهکه قصد حرکت از مدینه به مکه را داشت، ابورهم کلثوم‏بن حصین غفارى را در مدینه جانشین کرد. ده هزار نفر همراه پیامبر بودند و تقریبا همه انصار و مهاجر همراه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آمده بودند. پیامبر در مرالظهران فرود آمد و هنوز قریشیان بى‏خبر بودند. در آن شب ابوسفیان، حکیم‏بن حزام و بدیل‏بن ورقا از مکه خارج شدند تا خبرى بیابند. عباس‏بن عبدالمطلب در راه به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله برخورد کرد.» وقتى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهوارد مر الظهران شد، عباس گفت: «به خدا اگر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ناگهان بر قریشیان درآید و به زور وارد مکه شود، براى همیشه نابود مى‏شوند.» بر استر سپید پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نشست تا کسى را گرد آورده، به او بگوید مکیان را خبر دهد تا قریشیان از ایشان امان گیرند. عباس، ابوسفیان را در راه یافته، نزد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهآورد و او را به تسلیم وا داشت. ابوسفیان به توصیه عباس، اسلام آورد و به خواهش وى، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهخانه ابوسفیان را امن قرار داد که هر کس به آنجا رود در امان باشد. عباس او را نگه داشت، تا لشکر خدا را دید. ابوسفیان به عباس گفت: اى ابوالفضل! هرگز چنین پادشاهى ندیده‏ام. او نیز گفت: این حساب پادشاهى نیست، بلکه پیامبرى است. ابوسفیان همراه عباس وارد مکه شد و تسلیم شدن قریش را اعلام کرد. او رو به مردم کرد و گفت: «واحدهایى از ارتش اسلام که هیچ کس را تاب مقاومت آنان نیست، شهر را محاصره کرده‏اند و چند لحظه دیگر وارد شهر مى‏شوند. پیشواى آنان محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به من قول داده که هر کس به مسجد و محیط کعبه پناه ببرد و یا اسلحه به زمین بگذارد، درِ خانه خود را به عنوان بى‏طرفى ببندد و یا وارد خانه من یا خانه حکیم‏بن حزام گردد، جان و مال او محترم و از خطر مصون است.»554

    بدین‏سان، وجود عباس در فتح مکه بسیار سودمند و به نفع طرفین گردید؛ چراکه سبب شد قریش، پس از سال‏ها درگیرى، بدون جنگ و خون‏ریزى تسلیم سپاه اسلام شود و فتح مکه بدون خون‏ریزى صورت بگیرد. از این نظر بعید نیست که حرکت او به دستور پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبوده تا در این بین نقش اصلاح‏طلبانه خود را ایفا کند. ابوسفیان با این پیام، آنچنان روحیه مردم مکه را تضعیف کرد که اگر فکر مقاومت در دسته‏اى نیز وجود داشت، بکلى از بین رفت و همه مقدماتى که از شب گذشته، با اقدامات عباس صورت گرفته بود به ثمر رسید و فتح مکه، آن هم بدون مقاومت قریش، امرى مسلم گردید.555 پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در روز فتح مکه منصب سقایت را به عباس‏بن عبدالمطلب داد. او در زمان جاهلیت نیز عهده‏دار این منصب بود و پس از وى نیز این کار به عهده فرزندانش بود. عباس در طائف باغى داشت که محصول آن را مى‏فروخت و در دوره جاهلیت و اسلام به مصرف هزینه‏هاى سقایت مى‏رساند. فرزندان عباس نیز این کار را ادامه دادند.556

    عباس در غزوه حنین حضور چشمگیرى داشت. در این جنگ، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با ده هزار لشکر از مسلمانان به سوى دشمن حرکت کردند.557 بیشتر مسلمانان چنین مى‏پنداشتند که شکست نخواهند خورد؛ زیرا چنین ارتشى در آن روز بسیار کم‏نظیر بود و همین امر موجب فریب خوردن سپاه اسلام شد و همین کثرت افراد عامل شکست ابتدایى آنها گردید. وقتى چشم ابوبکر به فزونى افراد افتاد، شگفت‏زده شد و گفت: «امروز با این لشکر ما شکست نخواهیم خورد.» ولى نتیجه اولیه پیکار مغایر پندار آنها شد و وقتى با مشرکان برخورد کردند، چندان درنگ نکرده، همگى گریختند و کسى نزد پیغمبر نماند جز ده نفر که نه نفر آنها از قبیله بنى‏هاشم بودند.

    عباس‏بن عبدالمطلب در سمت راست پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، فضل‏بن عباس در سمت چپ آن حضرت و امیرالمؤمنین علیه‏السلام پیش روى او با شمشیر مى‏جنگیدند. تا اینکه خداوند این آیه را نازل کرد: «ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ.»(توبه: 26)؛ آن‏گاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود بر مؤمنان فرود آورد.

    در این جنگ در حالى که عباس افسار مرکب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهرا در دست داشت، گروهى از دشمنان که از بنى‏لیث از کنانه بودند، قصد جان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را کردند که در این هنگام، عباس یکى از آنها را بغل کرد و به یکى از موالیان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله گفت: «بزن و نگران مباش که کدام‏یک از ما را مى‏زنى.» آن غلام، دشمن را کشت. برادر مقتول آمد، عباس با او نیز همان کار را کرد. بنا بر این روایت، عباس با شش نفر دیگر از دشمن نیز همین کار را انجام داد، سپس پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله او را خواست و صورتش را بوسیده و در حق او دعا کرد.558 در این نبرد، هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند و گروه اندکى نزد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهماندند، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از عباس که صداى بلند و رسایى داشت خواست تا فریاد زند و آنها را به جهاد دعوت کند.

    عباس مى‏گوید: «وقتى مسلمانان و مشرکان رویاروى یکدیگر قرار گرفتند، مسلمانان گریختند. من خود را به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رساندم و دو طرف لجام استر را در دست گرفتم. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله سوار بر استر سفیدرنگ خود بودند و من تلاش کردم که با کشیدن دهنه استر حیوان را رام کنم. من صداى بلندى داشتم، از این‏رو، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به من فرمود: اى عباس، فریاد بزن و بگو: «اى گروه انصار، اى اصحاب بیعت رضوان» و من چنان کردم و آنان چنان به سوى پیامبر بشتافتند که گویى ماده شترانى بودند که به سوى بچه خود برمى‏گردند و فریاد مى‏کشیدند: گوش به فرمانیم. و در این حال، مردم در گرداگرد آن حضرت جمع شدند.»559 با فرا خواندن عباس و حضور مجدد مسلمانان، آنها توانستند بر مشرکان غلبه پیدا کنند.

    در جنگ تبوک، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله برخلاف سایر جنگ‏ها که علنا اظهار نمى‏داشت، موضوع را آشکارا به اطلاع مسلمانان رساند تا تمام امکانات خویش را براى جنگ آماده سازند. همچنین به مسلمانان اطلاع داد که از کدام راه خواهد رفت و چه قصدى دارد.560 پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که از استعداد دشمن و ورزیدگى آنان، به طور اجمال آگاهى داشت، مطمئن بود که براى پیروزى در این جنگ، علاوه بر سرمایه معنوى، به نیروى عظیمى نیازمند است.

    پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى این امر، مردم را به جهاد و جنگ ترغیب فرموده، آنها را بر آن کار برانگیختند. افرادى را به مکه و اطراف مدینه اعزام داشتند تا مسلمانان را براى نبرد در راه خدا، فراخوانند.

    همچنین دستور دادند که از اموال خویش اعانه جمع کنند. عباس‏بن عبدالمطلب در پاسخ به این امر، مالى را به حضور رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهآورد561 و هنگامى که گروهى از مردم فقیر و مستمند نزد رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهآمدند و از ایشان خواستند تا وسیله حرکت برایشان فراهم فرماید، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله این آیه را تلاوت کرد: «وَلاَ عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنا أَلاَّ یَجِدُواْ مَا یُنفِقُونَ.» (توبه: 92) و فرمود من چیزى نمى‏یابم. عباس به دو نفر از این گروه وسیله حرکت داد و آنان را راهى جهاد کرد.562

    هزینه اساسى سپاه به روایت طبرسى و مقریزى بر عهده متمکنانى مانند عباس‏بن عبدالمطلب، سعدبن عباده، طلحه و زبیر و عده‏اى دیگر بود.563

    علاوه بر کمک‏هاى عباس در این نبرد، خود وى نیز در این جنگ شرکت داشت. چنان‏که ابن‏سعد در طبقات‏الکبرى نقل مى‏کند: در تبوک، اسقف غزه نزد پیامبر آمد و گفت: «اى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، هاشم و عبد شمس که هر دو بازرگان بودند، در خانه من درگذشتند و این اموال ایشان است. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله عباس را فراخواند و فرمود: «اموال هاشم را میان بزرگان خاندانش تقسیم کن.»564

    طبق این روایت، مى‏توان گفت که عباس در این نبرد نیز پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را همراهى کرده است.

    عباس در مراسم تکفین و تدفین پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله

    پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در دهه آخر صفر سال یازده هجرى بیمار، و بر اثرى این بیمارى، حال حضرت وخیم شد. شیخ مفید در امالى با سند خود از ابن‏عباس روایت مى‏کند: «مردان و زنان انصار در مسجد جمع شده بودند و براى حال رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏گریستند. در این هنگام، عباس و پسرش فضل و على علیه‏السلام داخل شدند و به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله عرض کردند: «اى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله! مردان و زنان انصار در مسجد جمع شده‏اند و به حال شما گریه مى‏کنند، آنها مى‏ترسند که شما از دنیا بروید.» پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «دست‏هاى مرا بگیرید. سپس در حالى که ملحفه‏اى به دور خود پیچیده بود و سرش را با پارچه بسته بود وارد مسجد شد و بر منبر نشست و سخنانى را براى مردم ایراد فرمود.»565 این مجلس آخرین مجلسى بود که برگزار شد، تا اینکه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به ملاقات پروردگارش شتافت و به زندگى شصت و سه ساله خویش در دنیا پایان داد. بیست و سه سال تلاش خستگى‏ناپذیر، تلاشى که درست در آستانه آغاز سنین کهولت، یعنى در چهل سالگى، شکل گرفت و تا شصت و سه سالگى ادامه یافت.

    نکته‏اى که در اینجا باید گفت، درخواست پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهدر دوران پایانى عمر شریفشان از عباس‏بن عبدالمطلب است. چنان‏که جابربن عبداللّه انصارى روایت مى‏کند که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله عباس‏بن عبدالمطلب را به حضور طلبید و فرمود: «پس از من قرض مرا ادا کن و به وعده‏هاى من وفا نما.» عرض کرد: «من توانایى انجام دادن آنها را ندارم.» عبداللّه‏بن عباس که از پاسخ پدرش اطلاع پیدا کرد، گفت: «از مثل تو بزرگى توقع نداشتم که به درخواست پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهتوجه نکنى!»

    عباس گفت: از خیالى که کرده‏اى دست بردار؛ زیرا برادرزاده‏ام مرا به کار مشکلى دعوت مى‏کند! آن‏گاه رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله على‏بن ابى‏طالب علیه‏السلام را به حضور طلبید و پیشنهاد کرد که او عهده‏دار اداى دیون و قراردادهایش بشود. على علیه‏السلام عرض کرد: «من پرداخت قروض شما و وفا کردن به قراردادهاى شما را به عهده مى‏گیرم.»566

    به هر حال، پس از اینکه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با دنیا وداع فرمود، یکى از حاضران در آن مجلس که به نظر اکثر قریب به اتفاق مورخان، عمربن خطاب بود، مدعى شد که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نمرده است،567 بلکه به سوى پروردگار خود شتافته، همان‏گونه که موسى به سوى پروردگارش رفت. او چهل روز از پیروان خود غایب بود و پس از اینکه گفته شد او مرده است به نزد ایشان بازگشت. به خدا سوگند، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبازمى‏گردد و دست و پاى کسانى را که گمان برده‏اند مرده است، قطع خواهد کرد.568

    در آن هنگام از خانواده حضرت، کسى در رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تردید نداشت. در این میان، عباس‏بن عبدالمطلب به طور صریح اعلام کرد که برادرزاده‏اش از دنیا رفته است و مردم را براى دفن بدن پاک پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهدعوت کرد. عباس گفت: جسد پیامبر نیز مانند جسد دیگران تغییر رنگ و بو خواهد داد و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبى‏هیچ گمانى مرده است، در فکر دفن سرورتان باشید. آیا خداوند هریک از شما را یک بار ولى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهرا دوبار مى‏میراند؟ و او نزد خداوند بزرگوارتر از آن است که دو بار بمیرد. بر فرض چنان باشد که شما مى‏گویید، بر خداوند دشوار نیست که اگر اراده فرماید از زیر خاک نیز او را زنده بیرون آورد. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نمرد تا اینکه همه راه‏ها را روشن ساخت، حلال را حلال فرمود و حرام را حرام کرد. زن گرفت و زن طلاق داد. جنگ کرد و صلح بست. هیچ چوپانى اگرچه چندان مهربان باشد که در قله کوهستان‏ها با عصاى خود براى گوسفندانش برگ بریزد و با دست خود از براى آنان حوض آب سازد، هرگز چنان‏که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمیان شما زحمت کشید و توانست شما را تربیت کند و آموزش دهد، زحمت نخواهد داشت.569

    مى‏توان گفت: این صراحت بیان عباس سبب شد تا هرگونه احتمال و بروز هرگونه تفسیر و تأویل از جانب مردم تحت تأثیر عمر از بین برود. هرچند عمر تا رسیدن ابوبکر به این گفتار خود ادامه داد. البته بعدها مشخص شد که هدف اصلى عمر از طرح این گفتار و انکار رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، ایجاد تشویش و عدم تمرکز حاضران تا رسیدن ابوبکر به مجلس بود. از آن‏رو که پرداختن به این ماجرا ما را از بحث اصلى دور مى‏سازد، از آن درمى‏گذریم.

    کسانى که پیکر پاک و مقدس رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را غسل دادند و در مراسم خاک‏سپارى آن حضرت نیز شرکت داشتند عبارت بودند از: على‏بن ابى‏طالب علیه‏السلام، عباس‏بن عبدالمطلب، فضل‏بن عباس، صالح آزادکرده رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و اسامه.570

    شیخ مفید چنین نقل مى‏کند: «پس از وفات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهامیرالمؤمنین خواست پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را غسل دهد. فضل‏بن عباس را طلبید و به او دستور داد براى غسل دادن، آب به دست آن حضرت بدهد. بعد خود، چشمان پیامبر را بست، سپس پیراهن رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را از گریبان تا ناف پاره و شروع به غسل و حنوط و کفن کرد. آن‏گاه بر بدنش نماز خواند. مردم در مسجد بودند و در این فکر که چه کسى بر او نماز بخواند که على علیه‏السلام وارد شد و فرمود: همانا رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در زندگى و پس از مرگ امام ماست، پس دسته دسته بروید و بدون امام بر او نماز بخوانید. عباس‏بن عبدالمطلب شخصى را نزد ابوعبیده جراح (قبرکن اهل مکه)، که گور را بدون لحد حفر مى‏کرد فرستاد و شخص دیگرى را نزد زیدبن سهل (قبرکن اهل مدینه) که با لحد، قبر حفر مى‏کرد فرستاد. عباس تردید داشت که کدام‏یک را انتخاب کند؛ از این‏رو، گفت: «پروردگارا خودت نوع قبر را براى پیامبرت انتخاب کن.» آن‏گاه ابوطلحه زیدبن سهل آمد. او قبر را آماده کرد، امیرالمؤمنین، عباس، فضل‏بن عباس و اسامه‏بن زید وارد قبر شدند تا کار دفن او را به عهده بگیرند.»571

    عباس بعد از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در کنار حضرت على علیه‏السلام قرار گرفت و از بیعت با ابوبکر خوددارى کرد. وى ارتباط خوبى با حضرت داشت و بنا بر برخى از روایات، در شب دفن حضرت فاطمه علیهاالسلامکه به صورت مخفیانه صورت گرفت حضور داشت و بر بدن ایشان نماز خواند.572 بررسى این برهه از حضور عباس‏بن عبدالمطلب مجال دیگرى مى‏طلبد که ان‏شاءاللّه در آینده انجام خواهد شد.

    وفات عباس

    عباس‏بن عبدالمطلب در روز جمعه، چهاردهم رجب سال 32 هجرى در دوران خلافت عثمان درگذشت.573 بدن او را على علیه‏السلام و فرزندان عباس غسل دادند. پس از وفات عباس، پیک‏هایى از جانب بنى‏هاشم و عثمان به طرف روستاها و قبایل مختلف رفته، مردم را به شرکت در تشییع جنازه او فراخواندند. جمعیت زیادى براى تشییع وى حاضر شدند که تا آن زمان چنین جمعیتى براى کسى مشاهده نشده بود. پیکر عباس را در مکانى که جنازه‏ها را در آنجا قرار مى‏دادند، گذاشتند، اما به واسطه ازدحام جمعیت و تنگى جا، جنازه را به بقیع بردند. نماز به امامت عثمان خوانده شد.

    هیچ‏یک از مردان، زنان و کودکان از شرکت در تشییع جنازه عباس خوددارى نکرده بودند. زنان انصار و مهاجر نیز حضور داشتند و از نخستین کسانى بودند که بر عباس گریستند. به واسطه ازدحام جمعیت، نزدیک شدن به تابوت مشکل بود و حتى بنى‏هاشم از آن، جا مانده بودند. چون کنار قبر بسیار ازدحام شد و مردم براى دیدن جنازه وى هجوم آوردند، عثمان مجبور شد براى دور کردن مردم شرطه‏هاى خود را بفرستد تا راه را براى بنى‏هاشم بگشایند. جنازه تسلیم بنى‏هاشم شد. براى دفن وى، على علیه‏السلام و دو فرزندش حسن و حسین علیهماالسلام، عبداللّه و دو برادرش، عبیداللّه و قثم وارد قبر شدند. ابن‏عباس مى‏گوید: «این تعدد نفرات به خاطر این بود که پدرم اندامى درشت و تناور داشت.» بدن عباس را در قبرستان بقیع و مقبره بنى‏هاشم دفن کردند.574 در کنار قبرستان بقیع خانه‏هاى زیادى وجود داشت که یکى از آنها متعلق به عقیل‏بن ابى‏طالب بود. این خانه به آرامگاه خصوصى و خانوادگى اقوام و فرزندان رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مبدل گردید و اولین کسى که در داخل آن دفن شد پیکر فاطمه بنت اسد بود. پس از آن، عباس‏بن عبدالمطلب در این خانه دفن گردید. ابن‏شبه، از قدیمى‏ترین مورخان و مدینه‏شناسان، مى‏گوید: «عباس‏بن عبدالمطلب در داخل خانه عقیل و در کنار قبر فاطمه بنت اسد دفن شده است.»575 حتى نقل شده است که عباس پیش از فوت، محل دفن خود را مشخص و اقدام به حفر قبر در این مکان کرد.576

    این خانه به همان شکل تا زمان امام حسن مجتبى علیه‏السلامباقى مانده بود و پیکر مطهر ایشان را در این خانه دفن کردند. پس از آن حضرت، پیکر مطهر امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم‏السلام در کنار جد بزرگوارشان امام مجتبى علیه‏السلامدفن شد.

    در پایان این بخش ذکر این نکته ضرورى مى‏نماید که شهید ثانى در کتاب دروس به استحباب زیارت عباس تصریح کرده است.577 در زیارت رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از راه دور نیز آمده است: «السلام على عمک سیدالشهدا. السلام على عمک العباس‏بن عبدالمطلب.»578

    نتیجه‏گیرى

    در یک جمع‏بندى کلى، نقش عباس در عصر نبوى را مى‏توان در موارد ذیل خلاصه کرد:

    1. شرکت در پیمان عقبه دوم و سخن گفتن و اعلام حمایت از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله؛

    2. اطلاع‏رسانى در جنگ‏هاى مختلف و گزارش آن به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله؛

    3. حضور فعال در بعضى از غزوات، همچون جنگ حنین، که با وجود فرار بسیارى از مسلمانان تا آخرین لحظه به اتفاق معدودى از صحابه، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را همراهى کرد؛

    4. کمک‏هاى مالى در غزوه تبوک و ایفاى نقش در مجهز کردن سپاه؛

    6. حضور و ایفاى نقش در مراسم تدفین پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله؛

    7. جانب‏دارى او از حضرت على علیه‏السلام پس از جریان سقیفه بنى‏ساعده. وى در اعتراض به انتخاب ابوبکر از افراد معدودى بود که در خانه فاطمه علیهاالسلاممتحصن شد.

    شواهد تاریخى حاکى از این است که عباس بعد از جناب ابوطالب از زمان بیعت عقبه حفاظت از جان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را آغاز کرد. از همین‏رو، گرایش به حقانیت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از دوران بعثت در مکه در او بوده و در باطن اسلام را پذیرفته بود. شاید از این‏روست که با اکراه در جنگ بدر شرکت کرده است. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از اسارت او ناراحت بود. او اطلاعات جنگ احد را به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمى‏رساند.

    نکته دیگر اینکه وى به ولایت حضرت على علیه‏السلاماعتقاد درخور و ریشه‏دارى داشت، به گونه‏اى که هرگز حاضر نشد دست از ولایت ایشان بکشد و خلافت خلفا را بر حقانیت على علیه‏السلام ترجیح دهد.

    گرچه نمى‏توان گفت عباس مانند سلمان، ابوذر و عمار تنها در سایه ایمان والاى خود از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهو امیرمؤمنان علیه‏السلام دفاع مى‏کرد؛ زیرا پیوند خویشاوندى و عصبیت قومى نیز در این موارد مؤثر بوده است؛ ولى بى‏تردید چنین نبوده که عباس از باورهاى مذهبى تهى بوده و تنها به خاطر وابستگى‏هاى قبیله‏اى و خویشاوندى از آنها دفاع مى‏کرده است.

    وى شخصیت محبوبى نزد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود. جملاتى از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در تأیید این مطلب موجود است. براى مثال، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: «عباس بخشنده‏ترین قریش و بیش از سایران اهل صله رحم بوده است..»579 یا اینکه ایشان فرمودند: «بهترین برادرانم على است و بهترین عموهایم حمزه و عباس، برادران پدرم هستند.»580

    البته این به معناى تنزیه کامل عباس نیست؛ زیرا در برخى از برهه‏ها ما شاهد نقاط تاریکى در زندگى وى هستیم؛ مواردى همچون: دریافت ربا در دوران قبل از اسلام؛ عدم اعتراض به رأى جلسه دارالندوه براى طرح نقشه قتل پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و قبول نکردن درخواست پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبراى اداى دیون و قراردادهاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبعد از رحلت ایشان، شاهد این مدعاست.

    در پایان ذکر این نکته ضرورى است که شخصیت مورد بحث پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در کارهاى سیاسى دخالتى نداشت، اما فرزندان وى در عرصه‏هاى مختلف حکومتى حضور فعالى داشتند، که در جریان‏هاى آن عصر تأثیرگذار بودند.

     

    منابع

    ـ ابن ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ط. الثانیه، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1386ق.

    ـ ابن‏اثیر، على‏بن ابى‏الکرم، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1385ق.

    ـ ـــــ ، أسدالغابة فى معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر، 1409ق.

    ـ ابن حبیب، المحبر، تحقیق ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دارالآفاق الجدیده، بى‏تا.

    ـ ابن‏سعد، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق.

    ـ ابن‏شبه نمیرى، تاریخ‏المدینة المنوره، قم، دارالفکر، 1410ق.

    ـ ابن‏هشام، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بى‏تا.

    ـ اللّه‏اکبرى، محمد، عباسیان از بعثت تا خلافت، تهران، منیر، 1382.

    ـ بلاذرى، احمدبن یحیى، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر، 1417ق.

    ـ دینورى، ابن‏قتیبه، الامامة والسیاسة، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضواء، 1410ق.

    ـ ـــــ ، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، ط. الثانیه، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، 1992م.

    ـ ذهبى، شمس‏الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ط. التاسعه، بیروت، مؤسسة الرساله، 1413ق.

    ـ زرگرى‏نژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام، چ چهارم، تهران، سمت، 1385.

    ـ سبحانى، جعفر، فروغ ابدیت، چ ششم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1370.

    ـ صدوق، محمدبن على، علل الشرائع، قم، داورى، بى‏تا.

    ـ ـــــ ، عیون أخبارالرضا، ترجمه على‏اکبر غفارى، تهران، صدوق، 1372.

    ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان، قم، جامعه مدرسین، بى‏تا.

    ـ طبرسى، فضل‏بن حسن، اعلام‏الورى باعلام‏الهدى، چ سوم، تهران، اسلامیه، 1390ق.

    ـ ـــــ ، مجمع‏البیان، چ سوم، تهران، ناصر خسرو، 1372.

    ـ طبرى، محمدبن جریر، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ط. الثانیه، بیروت، دارالتراث، 1387ق.

    ـ عسقلانى، ابن‏حجر، الاصابه فى تمییزالصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.

    ـ على، جواد، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، قم، شریف الرضى، بى‏تا.

    ـ فیروزآبادى، سیدمرتضى، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، چ دوم، تهران، اسلامیه، 1392ق.

    ـ قمى، شیخ عباس، مفاتیح‏الجنان، قم، مؤمنین، بى‏تا.

    ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، چاپ اسلامیه، بى‏تا.

    ـ مفید، محمدبن محمدنعمان، ارشاد فى معرفة حجج‏اللّه على العباد، قم، المؤتمر العالمى لالفیه الشیخ المفید، 1413ق.

    ـ ـــــ ، امالى، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.

    ـ میرشریفى، سیدعلى، پیام‏آور رحمت، تهران، سمت، 1385.

    ـ نجمى، محمدصادق، تاریخ حرم ائمّه بقیع، قم، مشعر، 1380ق.

    ـ واقدى، محمدبن عمر، المغازى، تحقیق مارسون جونس، ط. الثالثة، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1409ق.

    ـ یعقوبى، احمدبن ابى‏یعقوب، تاریخ یعقوبى، بیروت، دارصادر، بى‏تا.

    ـ یوسفى غروى، محمدهادى، تاریخ اسلام عصر پیامبر اعظم، ترجمه و تلخیص حسینعلى عربى، قم، مجمع‏الفکر الاسلامى، 1386.


    * کارشناسى ارشد تاریخ اسلام دانشگاه باقرالعلوم علیه‏السلام. دریافت: 10/4/90 ـ پذیرش: 10/10/90.

    hoseynesmaeilzadeh@yahoo.com

    489ـ ابن‏قتیبه دینورى، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، ص 121.

    490ـ ابن‏سعد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، ج 4، ص 21.

    491ـ ابن‏اثیر، اسدالغابة، ج 3، ص 60.

    492ـ ابن‏قتیبه دینورى، المعارف، ص 121.

    493ـ ابن‏هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفى السقار، ج 1، ص 195.

    494ـ ابن‏سعد، همان، ج 4، ص 7.

    495ـ محمدبن على صدوق، عیون اخبارالرضا علیه‏السلام،

    496ـ ابن حبیب، المحبر، تحقیق ایلزه لیختن شتیتر، ص 455.

    497ـ ابن اثیر، اسدالغابة، ج 3، ص 63.

    498ـ ابن‏سعد، همان، ج 8، ص 203؛ ابن‏حجر عسقلانى، الاصابه، تحقیق عادل احمد عبدالمحمود و على‏محمد معوض، ج 1، ص 84.

    499ـ ابن‏سعد، همان، ص 217.

    500ـ ابن عدالبر، الاستیعاب فى معرفه‏الاصحاب، ج 4، ص 1908.

    501ـ احمدبن یحیى بلاذرى، انساب‏الاشراف، ج 4، ص 21؛ ابن‏قتیبه دینورى، المعارف، ص 592.

    502ـ شمس‏الدین محمد ذهبى، سیر اعلام‏النبلاء، ج 2، ص 79ـ80.

    503ـ محمد اللّه‏اکبرى، عباسیان از بعثت تا خلافت، ص 22، به نقل از: ابن ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 13، ص 225ـ226.

    504ـ جواد على، المفصل فى تاریخ‏العرب قبل‏الاسلام، ج 7، ص 440.

    505ـ همان، ص 441.

    506ـ همان، ص 440.

    507ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 3، ص 426؛ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، ج 2، ص 210.

    508ـ احمدبن ابى‏یعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 110؛ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 302.

    509ـ جواد على، همان، ج 7، ص 442ـ447.

    510ـ همان، ص 447.

    511ـ ابن‏سعد، همان، ج 4، ص 22.

    512ـ ابن‏هشام، همان، ج 1، ص 246.

    513ـ ابن‏سعد، همان، ج 4، ص 10ـ11؛ ابن‏اثیر، الکامل، ج 2، ص 132ـ133.

    514ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 1، ص 57.

    515ـ ابن عبدالبر، همان، ج 2، ص 811.

    516ـ ابن‏سعد، همان، ج 4، ص 23.

    517ـ ابن‏هشام، همان، ج 1، ص 441؛ ابن اثیر، الکامل، ج 2، ص 98.

    518ـ ابن‏اثیر، الکامل.

    519ـ ابن‏سعد، همان، ج 1، ص 172.

    520ـ همان، ج 4، ص 6.

    521ـ محمدهادى یوسفى غروى، تاریخ اسلام، ترجمه و تلخیص حسینعلى عربى، ص 229ـ230.

    522ـ همان.

    523ـ ر.ک: ابن‏هشام، همان، ج 1، ص 480.

    524ـ همان.

    525ـ غلامحسین زرگرى‏نژاد، تاریخ صدر اسلام، ص 316.

    526ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 4، ص 2ـ3.

    527ـ ابن‏عساکر، تهذیب، ج 7، ص 232.

    528ـ شمس‏الدین محمد ذهبى، همان، ج 2، ص 98.

    529ـ احمدبن ابى‏یعقوب یعقوبى، همان، ج 2، ص 46.

    530ـ ابن اثیر، اسدالغابة، ج 3، ص 110؛ فضل‏بن حسن طبرى، اعلام‏الورى، ص 151.

    531ـ شمس‏الدین محمد ذهبى، همان، ص 99.

    532ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 4، ص 2ـ3.

    533ـ ابن ابى‏الحدید، همان، ج 14، ص 69؛ محمد اللّه‏اکبرى، همان، به نقل از: فخار، ایمان ابوطالب.

    534ـ ابن اثیر، اسدالغابة، ج 5، ص 185ـ186؛ ابن حبیب، همان، ص 53.

    535ـ محمد اللّه‏اکبرى، همان.

    536ـ ابن‏سعد، همان، ج 4، ص 7.

    537ـ محمدبن على صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 201؛ همو، الخصال، ج 2، ص 559.

    538ـ احمدبن ابى‏یعقوب یعقوبى، همان، ج 1، ص 45.

    539ـ همان.

    540ـ ابن‏سعد، همان، ج 4، ص 7؛ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 4، ص 2ـ3؛ محمدبن جریر طبرى، تاریخ‏الامم و الملوک، ج 2، ص 461؛ احمدبن ابى‏یعقوب یعقوبى، همان.

    541ـ ابن‏سعد، همان.

    542ـ همان؛ ابن‏هشام، همان، ج 1، ص 629.

    543ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 4، ص 3.

    544ـ ابن‏سعد، همان.

    545ـ شمس‏الدین محمد ذهبى، همان، ج 2، ص 83؛ محمدبن جریر طبرى، تاریخ‏الامم و الملوک، ج 2، ص 160.

    546ـ ابن‏هشام، همان، ج 1، ص 629.

    547ـ همان.

    548ـ احمدبن ابى‏یعقوب یعقوبى، همان، ج 2، ص 45ـ46؛ ابن‏سعد، همان، ج 4، ص 13ـ14.

    549ـ همان.

    550ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 1، ص 355؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج 3، ص 61.

    551ـ محمدبن عمر واقدى، المغازى، تحقیق مارسون جونس، ج 1، ص 204.

    552ـ

    553ـ ابن‏سعد، همان، ج 4، ص 12.

    554ـ ابن‏هشام، همان، ج 2، ص 400ـ405؛ محمدبن جریر طبرى، تاریخ‏الامم و الملوک، ج 3، ص 52ـ55؛ ابن اثیر، الکامل، ج 2، ص
    242ـ245.

    555ـ جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، ج 2، ص 321ـ330.

    556ـ محمدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 838.

    557ـ همان، ج 3، ص 894.

    558ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 4، ص 3.

    559ـ محمدبن عمر واقدى، همان، ج 3، ص 898؛ ابن‏هشام، همان، ج 4؛ محمدبن محمد نعمان مفید، ارشاد، ج 1، ص 142.

    560ـ همان.

    561ـ همان، ج 3، ص 991.

    562ـ محمدبن عمر واقدى، همان، ج 3، ص 993ـ994.

    563ـ سیدعلى میرشریفى، پیام‏آور رحمت، ص 219.

    564ـ ابن‏سعد، همان، ج 4، ص 14.

    565ـ محمدبن محمد نعمان مفید، الامالى، ص 45ـ47.

    566ـ سیدمرتضى فیروزآبادى، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 46.

    567ـ ر.ک: احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 1، ص 567.

    568ـ ابن‏سعد، همان،ج 2، ص 204؛ ابن‏هشام، همان، ج 4، ص 305.

    569ـ ابن‏سعد، همان، ج 2، ص 204ـ205.

    570ـ همان، ج 2، ص 213.

    571ـ محمدبن محمد نعمان مفید، ارشاد، ج 1، ص 187ـ189.

    572ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 1، ص 402؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 43، ص 189.

    573ـ همان، ج 4، ص 22.

    574ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان؛ ابن‏سعد، همان، ج 4، ص 23ـ24.

    575ـ ابن‏شبه، تاریخ المدینه‏المنوره، ج 1، ص 127.

    576ـ همان.

    577ـ محمدصادق نجمى، تاریخ حرم ائمّه بقیع، ص 66.

    578ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح‏الجنان، ص 632.

    579ـ شمس‏الدین محمد ذهبى، همان، ج 2، ص 91.

    580ـ محمدبن على صدوق، همان، ج 2، ص 106.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسماعیل زاده، صدرالله.(1390) بررسى نقش عباس ‏بن عبدالمطلب در حوادث عصر نبوى صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله. ماهنامه معرفت، 20(11)، 103-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صدرالله اسماعیل زاده."بررسى نقش عباس ‏بن عبدالمطلب در حوادث عصر نبوى صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله". ماهنامه معرفت، 20، 11، 1390، 103-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسماعیل زاده، صدرالله.(1390) 'بررسى نقش عباس ‏بن عبدالمطلب در حوادث عصر نبوى صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله'، ماهنامه معرفت، 20(11), pp. 103-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسماعیل زاده، صدرالله. بررسى نقش عباس ‏بن عبدالمطلب در حوادث عصر نبوى صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله. معرفت، 20, 1390؛ 20(11): 103-