معرفت، سال بیستم، شماره دوازدهم، پیاپی 171، اسفند 1390، صفحات 25-

    نظام حقوق و تکالیف در روابط اجتماعى از دیدگاه اسلام بر اساس رساله ‏الحقوق و نامه امام سجّاد علیه‏السلام*

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    اسماعیل صابر کیوج / *پژوهشگر دانشگاه جامع امام حسین علیه السلام؛ دکتری فرهنگ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم (ع) / mahqom@gmail.com
    چکیده: 
    انسان موجودى اجتماعى است. زندگى در اجتماع و روابط اجتماعى به تزاحم منافع و اراده‏هاى افراد منجر مى‏شود. براى حل این مسئله، به یک نظام جامعى نیاز است که حقوق و تکالیف افراد را در رفتار و ارتباط با دیگران مشخص کند. اسلام نیز در باب مسئله حقوق و تکالیف اجتماعى، نظرى خاص دارد. یکى از شیواترین و جامع ترین عبارات در این باب، مربوط به کلام امام سجّاد علیه‏السلام در رسالة الحقوق و نامه ایشان به برخى شیعیان است. پژوهش حاضر با توجه به کلام آن امام، سعى دارد نظامى از حقوق و تکالیف در روابط اجتماعى معرفى کند که راهگشاى ما در کشف دیدگاه اسلام باشد. در این پژوهش از روش اسنادى و تحلیل متن دو روایت استفاده شده است. براساس یافته‏هاى این تحقیق باید گفت که بین حق و تکلیف رابطه همبستگى وجود ندارد، همچنین امامت و تدبیر، سپس رعیت بودن و بعد خون و خویشاوندى به ترتیب مهم‏ترین حق‏ها هستند و سایر حقوق در مراتب پایین‏تر قرار دارند.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیستم ـ شماره 171 ـ اسفند 1390، 25ـ42

    نظام حقوق و تکالیف در روابط اجتماعى از دیدگاه اسلام بر اساس رساله‏الحقوق و نامه امام سجّاد علیه‏السلام*

    اسماعیل صابرکیوج**

    چکیده

    انسان موجودى اجتماعى است. زندگى در اجتماع و روابط اجتماعى به تزاحم منافع و اراده‏هاى افراد منجر مى‏شود. براى حل این مسئله، به یک نظام جامعى نیاز است که حقوق و تکالیف افراد را در رفتار و ارتباط با دیگران مشخص کند. اسلام نیز در باب مسئله حقوق و تکالیف اجتماعى، نظرى خاص دارد. یکى از شیواترین و جامع ترین عبارات در این باب، مربوط به کلام امام سجّاد علیه‏السلام در رسالة الحقوق و نامه ایشان به برخى شیعیان است. پژوهش حاضر با توجه به کلام آن امام، سعى دارد نظامى از حقوق و تکالیف در روابط اجتماعى معرفى کند که راهگشاى ما در کشف دیدگاه اسلام باشد.

    در این پژوهش از روش اسنادى و تحلیل متن دو روایت استفاده شده است. براساس یافته‏هاى این تحقیق باید گفت که بین حق و تکلیف رابطه همبستگى وجود ندارد، همچنین امامت و تدبیر، سپس رعیت بودن و بعد خون و خویشاوندى به ترتیب مهم‏ترین حق‏ها هستند و سایر حقوق در مراتب پایین‏تر قرار دارند.

    کلیدواژه‏ها: حق، تکلیف، رساله‏الحقوق، نامه حقوقى امام سجّاد علیه‏السلام.

    مقدّمه

    انسان موجودى اجتماعى است. زندگى در اجتماع و روابط اجتماعى به تزاحم منافع و اراده‏هاى افراد منجر مى‏شود. براى حل این مسئله، به نظام جامعى نیاز است که حقوق و تکالیف افراد را در رفتار و ارتباط با دیگران مشخص کند. «نظام حقوقى» در کنار «نظام اخلاقى» مهم‏ترین ارکان زندگى اجتماعى محسوب مى‏شود. با تدوین نظام حقوقى، نظام روابط اجتماعى سامان مى‏یابد و هرکس محدوده رفتار خویش را در جامعه مى‏شناسد. بدون نظام حقوقى، حد و مرز هیچ‏کس در اجتماع و کم و کیف روابط او با دیگران مشخص نیست. در نتیجه، زمینه بروز اختلاف، کشمکش و هرج و مرج به وجود مى‏آید. یک نظام حقوقى، سهم هرکس را از حقوق و برخوردارى‏هاى اجتماعى مشخص مى‏سازد و تکالیف او را در قبال دیگران مشخص مى‏نماید.

    با توجه به تأکیدى که پس از انقلاب اسلامى بر اجراى بیش از پیش احکام و دستورات اسلامى و بازسازى جامعه بر اساس دین مبین اسلام وجود داشته است، همچنین رویکرد اسلامى‏سازى علوم، ضرورت دارد نظام حقوق و تکالیف در جامعه بر پایه فرامین پیشوایان دینى علیهم‏السلامتبیین شود تا روابط اجتماعى مسلمانان و کمّ و کیف آن بر همین اساس در جامعه برقرار شود و هدف زندگى اجتماعى، که تأمین هرچه بیشتر و بهتر مصالح، منافع و سعادت انسان‏هاست، تحقق یابد.

    با توجه به این نکات، سؤال مهم و کلیدى این است که از دیدگاه اسلام، در روابط اجتماعى چه نظامى از حقوق و تکالیف برقرار است؟ در پى این سؤال، باید پاسخ چند سؤال دیگر نیز مشخص شود: حقوق و تکالیف افراد در ارتباط با دیگران از دیدگاه اسلامى، کدام است؟ در این دیدگاه، چه امورى بستر ایجاد حق در جامعه و روابط اجتماعى محسوب مى‏شود؟ و آیا بین حق

    و تکلیف رابطه همبستگى (یا هم‏تغییرى) وجود دارد؟

    یکى از شیواترین و جامع‏ترین عبارات در این باب، مربوط به کلام امام سجّاد علیه‏السلام در رساله‏الحقوق و نامه ایشان به برخى از شیعیان است. پژوهش حاضر با توجه به کلام امام سجّاد علیه‏السلام، سعى در معرفى نظامى از حقوق و تکالیف در روابط اجتماعى دارد که بتواند راهگشاى ما در کشف دیدگاه اسلام باشد.

    این نوشتار با توجه به موضوع خود، پیشینه تحقیقاتى کاملاً مرتبطى ندارد، اما سایر تحقیقاتى که مى‏توانند اندکى ارتباط‏باموضوع‏داشته‏باشند،به‏دوگروه‏عمده‏تقسیم مى‏شوند:

    1. تألیفاتى که در باب شرح رساله‏الحقوق امام سجاد علیه‏السلامنگاشته شده که اگر هم نکاتى را جسته و گریخته ذکر کرده باشند، هیچ‏گاه نگاه جامع و رویکرد ارائه نظامى جامع در باب حقوق و تکالیف در روابط اجتماعى از دیدگاه اسلام نداشته‏اند، مانند کتاب الحقوق الثلاثة «حق‏اللّه و حق‏النفس و حق‏الناس» (شرح رساله‏الحقوق للامام زین‏العابدین علیه‏السلام، تألیف نعیم قاسم73 و کتاب سیرى در رساله حقوق امام سجاد علیه‏السلام.74

    2. تحقیقاتى که مربوط به حوزه مطالعات حقوق از دیدگاه اسلامى مى‏شود. این کتاب‏ها نیز بیشتر به تبیین مفهوم حق، حقوق، تکلیف و... پرداخته‏اند. همچنین از رابطه حق و تکلیف، منشأ حق و... مباحثى از این قبیل بحث کرده‏اند. کتاب‏هاى حقوق و سیاست در قرآن، تألیف آیت‏اللّه مصباح75 و حق و تکلیف در اسلام، تألیف آیت‏اللّه جوادى آملى.76

    این مقاله پس از تعریف مفهوم «حق»، «تکلیف» و «حق اخلاقى»، رابطه میان «حق» و «تکلیف» را تبیین نموده، پس از آن به مقایسه رساله‏الحقوق و نامه امام سجّاد علیه‏السلامپرداخته و در ادامه، حقوق و تکالیف افراد را در ارتباط با دیگران از دیدگاه امام سجّاد علیه‏السلامبررسى کرده و در پایان، نکاتى به عنوان نتیجه‏گیرى در باب نظام حقوق و تکالیف در نگاه اسلامى، براساس سخنان امام سجّاد علیه‏السلام ارائه داده است.

    تبیین مفاهیم

    الف. حق

    واژه «حق» در لغت، به معانى گوناگونى به کار رفته است. وجه اشتراک تمام این کاربردها وجود نوعى ثبات و پایدارى است. در اصطلاح فقها، از آن به «سلطه ضعیف بر مال یا منفعت و یا نوعى سلطنت بر چیزى (خواه عین باشد ـ مانند حق تحجیر، حق رهن و حق غرماء در ترکه میت ـ یا غیر عین ـ مانند حق فسخ متعلّق به عقد ـ) یا شخصى» مانند: حق حضانت و حق قصاص، تعبیر شده است.77 پس اینکه معناى فقهى حق را نوع یا مرتبه‏اى از ملکیت به حساب آوریم ناصواب است.78

    حق در اصطلاح حقوقى، به شکل‏هاى گوناگون تعریف شده است. طبق نظر آیت‏اللّه مصباح، «حق امرى است اعتبارى که براى کسى (له) بر دیگرى (علیه) وضع مى‏شود.» در مفهوم حق به عنوان یک مفهوم اعتبارى و حقوقى، وجود یا عدم وجود ریشه واقعى معتبر نیست، هرچند ممکن است حق ریشه واقعى داشته یا نداشته باشد. البته ما معتقدیم که همه احکام شرعى دارى مصالح و مفاسد واقعى هستند.79 این تعریف مختار این مقاله است.

    ویژگى‏هاى مفهوم «حق»: ویژگى‏هاى مشترک «حق» در کاربردهاى متعدد آن عبارت است از:

    الف. حق امرى اعتبارى است؛ بدین معنا که مابازاء و مطابق خارجى نداشته و ساخته ذهن است.

    ب. حق مفهومى اضافى است و نسبتى میان دارنده آن و متعلّق حق برقرار مى‏کند، خواه‏متعلق‏آن انسان باشد؛ مانند حق حضانت، و خواه اشیا باشد؛ مانند حق تولیت در وقف.

    ج. حق نوعى سلطه و فایده براى دارنده آن ایجاد مى‏کند، گرچه آن امتیاز لزوما مادى نیست؛ اما بر اساس همین سلطه و امتیاز قانونى، تصرفات صاحب حق در مورد آن، مشروع و نافذ مى‏گردد.80

    ارکان حق:

    الف. من له الحق: کسى که حق براى او و تأمین‏کننده منافع اوست.

    ب. من علیه الحق: کسى که حق علیه اوست؛ یعنى او مکلّف است به نفع دیگرى امورى را رعایت کند.

    ج. موضوع حق: آنچه متعلّق حق است؛ یعنى آنچه انسان نسبت به آن داراى حق و امتیاز مى‏شود.

    ب. حقوق

    واژه «حقوق» کاربردهاى متفاوتى دارد:

    1. به معناى دستمزد و حق‏الزحمه؛

    2. به معناى مجموعه بایدها و نبایدهایى که اعضاى جامعه ملزم به رعایت آنها هستند و دولت ضمانت اجراى آنها را به عهده دارد؛ مانند حقوق ایران و حقوق مصر. در این کاربرد، «حقوق» کلمه‏اى مفرد است، نه جمع و تقریبا مترادف «قانون» است.

    3. به عنوان جمع «حق» و به معناى امتیازات و قدرت‏هاى مشروع افراد یا گروه‏هاى یک جامعه است که در هر نظام حقوقى، براى تنظیم روابط مردم، حفظ نظام و تأمین سعادت اجتماعى انسان مشخص مى‏گردد. گاه از آن به «حقوق فردى» تعبیر مى‏شود؛ مانند حق مالکیت، حق حیات، حق زوجیت.

    4. به معناى «دانش حقوق» که در مقابل سایر رشته‏هاى علمى به کار مى‏رود.81

    در اینجا، منظور از کلمه «حقوق»، بیشتر معناى سوم آن و به عنوان جمع «حق» است. گاهى نیز منظور معناى دوم است که بیشتر در جایى به کار مى‏رود که تفاوت حقوق و اخلاق بررسى مى‏شود.

    ج. تکلیف

    «تکلیف» در لغت، به معناى «الالزام الشّاق» یعنى دشوارى است؛ چراکه طبع آدمى‏ازانجام‏دادن‏وظیفه‏گریزان است.82

    مراد از «تکلیف» در مباحث حقوقى، حکم و فرمانى است که از سوى مقام صلاحیتدار صادر مى‏شود.83

    رابطه حق و تکلیف: «حق» و «تکلیف» گرچه دو مفهوم متقابل هستند، اما نسبت تلازم بین آن دو برقرار است؛ طبق نظر آیت‏اللّه مصباح، این تلازم به دو گونه است:

    1. تلازم حقوق هرکس با تکالیف دیگران و برعکس؛ اثبات حق براى یک طرف مستلزم اثبات تکلیف براى طرف مقابل است. البته ممکن است جعل صریح به یکى از این دو تعلّق بگیرد، اما به هر حال، لازمه‏اش جعل آن دیگرى هم هست.

    2. تلازم حقوق هرکس با تکالیف خود وى و برعکس؛ در واقع، توازن اختیارات و مسئولیت‏هاست؛ یعنى در قبال اثبات هر حقى براى فرد در امور اجتماعى، تکالیفى هم براى همان فرد اثبات شود؛ یعنى شخص در مقابل انتفاعى که از جامعه مى‏برد، باید وظیفه‏اى را هم بپذیرد.84

    «حق» و «تکلیف» در اینجا، حق و تکلیف حقوقى است که در رفتارهاى اجتماعى انسان‏ها و در روابط متقابلشان نمود پیدا مى‏کنند، وگرنه «تکلیف» در اصطلاح فقهى، گسترده‏تر است و شامل وظایف آدمى در برابر خدا مى‏شود و پیداست که تکلیف بنده در مقابل خدا مستلزم هیچ حقى براى خدا نیست؛ همچنان‏که حقى که خدا بر بندگان دارد مفهومى اخلاقى است، نه حقوقى.85

    یک تفاوت اساسى میان «حق» و «تکلیف» آن است که در غالب موارد، اعمال حق اختیارى است، ولى تکلیف همیشه الزامى است. کسى که در جایى حق دارد مى‏تواند از آن استفاده کند یا نکند، ولى دیگران تکلیف دارند که حق وى را محترم شمارند و از این تکلیف گریزى نیست. با وجود این، در برخى موارد استیفاى حق اختیارى نیست؛ مثل اینکه هیچ‏کس نمى‏تواند از استیفاى حق حیات خود صرف‏نظر کند.

    د. حق اخلاقى

    در ادبیات و فرهنگ اسلامى ما یکى از مواردى که واژه «حق» کاربرد فراوانى در آن دارد مسائل اخلاقى است؛ یعنى در برخى موارد، واژه «حق» به کار برده مى‏شود، اما این‏گونه نیست که اگر کسى آن را رعایت نکند قابل پى‏گیرى و مجازات به وسیله دولت باشد. این‏گونه حقوق را «حقوق اخلاقى» مى‏گوییم؛ مانند حق همسایه، حق صله رحم، حق استاد، حق مسجد و حق حیوانات. بسیارى از این حقوق از نظر فقهى حکم وجوب دارند و رعایت آنها لازم است؛ اما عدم رعایت آنها حداکثر موجب گناه و استحقاق عذاب اخروى بوده و قابل پیگرد و جریمه دنیوى نیست.

    «حق حقوقى» در روابط بین انسان‏ها مطرح مى‏شود، اما «حق اخلاقى» در خصوص رابطه انسان با حیوانات و حتى موجودات بى‏شعور و جمادات نیز مطرح است، گرچه برخى از این حقوق در سایر فرهنگ‏ها نیز وجود دارد. اما نکته مهم این است که از نظر اسلام، رعایت از آنها در زمره حقوق واجب قرار دارد.86

    به نظر آیت‏اللّه جوادى آملى، «حق اخلاقى» در مقابل «حق قانونى» قرار دارد و تفاوت آنها در این است که حق اخلاقى به راحتى قابل وصول و به سهولت قابل اسقاط است و در صورت ترک آن در جامعه، واکنش و عکس‏العملى به وجود نمى‏آید و در نهایت، موجب جریحه‏دار شدن وجدان درونى مى‏شود؛ مثل احسان، ایثار، تواضع و کمک کردن.87 در ادامه، حق اخلاقى و حق حقوقى تبیین خواهد شد.

    مقایسه رساله‏الحقوق و نامه امام سجّاد علیه‏السلام

    در کتب روایى شیعه، دو متن روایى از امام زین‏العابدین علیه‏السلام نقل شده که یکى نامه ایشان خطاب به برخى شیعیان است. این متن را شیخ صدوق در الخصال88 و الامالى89 با تفاوت اندکى نقل کرده است. دیگرى به رساله‏الحقوق معروف است و از تحف‏العقول90 ابن‏شعبه حرّانى نقل شده است. علّامه مجلسىمتن نامه و رساله مزبور را در بحارالانوار91 نقل کرده و نوشته است: نامه سند قویترى دارد، ولى نکات رساله‏الحقوق بیشتر است.92

    تفاوت نامه و رساله در این است که در رساله شرح بیشتر برخى جزئیات و نکات مربوط به هر حق آمده است؛ اما در تعداد حقوق و ترتیب با یکدیگر فرقى ندارند، بجز یک مورد که در نامه، در باب حقوق افعال، «حق حج» نیز ذکر شده، اما در رساله نیامده است که آن هم مى‏تواند از باب ذکر مصادیق بیشتر باشد. نکته دیگر اینکه حضرت سجّاد علیه‏السلامدر هر دو متن، فهرستى از حقوق را معرفى کرده، سپس به تفصیلِ هر کدام پرداخته است. اما با وجود آنکه در فهرست ابتدایى هر دو متن، از «حق بدهکار» نام برده مى‏شود. اما در هیچ کدام از دو متن، تفصیل مربوط به آن نیامده که شاید علت آن مربوط به تعمّد امام علیه‏السلام(به دلیل خاصى که در نظر داشته‏اند)، سهو روات، اشتباه در استنساخ، مرور زمان یا مانند آن باشد.

    نظام حقوق و تکالیف در کلام امام سجّاد علیه‏السلام

    امام علیه‏السلام کلام خویش را این‏گونه آغاز مى‏کنند: «بدان که خداوند بر تو حقوقى دارد که همه چیزِ تو را فراگرفته است؛ در هر جنبشى که کنى، یا سکون و آرامشى که گیرى، یا جایى که فرود آیى، یا هر عضوى که تکان دهى، یا ابزارى که به کارگیرى، خداوند را در تمام آنها حقى است که برخى بزرگ‏تر و برخى کوچک‏ترند، و بزرگ‏تر از همه رعایت حقّ خود او- تبارک و تعالى- است، که بر تو واجب ساخته که آن ریشه همه حق‏هاست و باقى حقوق تماما از آن منشعب مى‏شود.»

    پس از ذکر حق خداوند متعال، به فهرست سایر حقوق مى‏پردازند. در این مقاله آنچه مدنظر است حقوق افراد در روابط اجتماعى است. از این‏رو، به تفصیل تکالیف افراد در قبال ارتباط با دیگران از دیدگاه امام سجّاد علیه‏السلام، به همان ترتیب منقول در کلام ایشان مى‏پردازیم و از ذکر حقوقى که امام علیه‏السلام در غیر روابط اجتماعى بیان فرموده‏اند صرف‏نظر مى‏شود (این موارد شامل: حق‏اللّه، حق چشم، گوش، زبان، دست، پا، شکم، فرج، نماز، حج، روزه، صدقه و قربانى مى‏باشد.)

    لازم به ذکر است تکالیفى که در ذیل هر حق آورده شده بر اساس ترکیب کلام امام علیه‏السلام در دو متن مذکور، با حذف موارد تکرارى است.

    پیش از ارائه این بحث، تذکر نکته‏اى در باب شیوه تقسم‏بندى که در ارائه تکالیف مربوط به هر حق رعایت شده بجاست:

    در روان‏شناسى، نگرش را متشکل از سه مؤلفه شناختى، احساسى و رفتارى مى‏دانند.

    مؤلفه شناختى بر اطلاعات، واقعیت‏ها و دانستنى‏هاى مربوط به نگرش دلالت دارد و ما را از کنش‏ها، ملازمه‏ها و پیامدهاى نگرش آگاه مى‏سازد.

    مؤلفه احساسى هیجانى است که در رابطه با نگرش به ما دست مى‏دهد. اگر هنگام اندیشیدن درباره اشیاى خاصى احساس خوشایند یا ناخوشایندى به شخص دست دهد، مى‏گوییم وى نسبت به آن اشیا احساس مثبت یا منفى دارد.

    مؤلفه رفتارى گرایش و آمادگى براى عمل در رابطه با نگرش است. این سه مؤلفه در تعامل با هم نظام نگرش را تشکیل مى‏دهند. معمولاً مؤلفه‏هاى سه‏گانه نگرش رابطه نزدیکى با هم دارند.93 وزن هریک از این عناصر در نگرش ‏ایجاد شده ‏ممکن ‏است‏ کمتر یا بیشتر از دیگرى ‏باشد.94

    در ادامه، با الهام از توضیحى که در باب عناصر نگرش وجود دارد، تکالیف ذکرشده در کلام امام زین‏العابدین علیه‏السلامذکر مى‏شود. از این میان، برخى جنبه شناخت، برخى جنبه عاطفى و برخى دیگر جنبه رفتارى‏شان قوى‏تر است. بر همین اساس و با استفاده از تعریف عناصر سه‏گانه نگرش، ولى بدون داشتن رویکرد نگرشى، تقسیم‏بندى تکالیف ذکر شده در قالب «شناخت ـ عاطفه ـ رفتار» ذکر مى‏شود:

    1. حق سلطان

    · شناخت

    1. بدانى که تو براى سلطان وسیله آزمایشى، و خداوند به وسیله سلطنت دادن به وى، او را به تو گرفتار ساخته است.

    · رفتار

    2. خود را در معرض خشم او قرار ندهى تا خود را به دست خویش به هلاکت نیندازى و در بدى‏هایى که از جانب او به تو مى‏رسد، شریک وى نشوى.

    3. در خیرخواهى به او اخلاص بورز.

    4. به سبب نفوذى که بر تو دارد با او در نیفت و دشمنى مکن، و موجب نابودى خود و او مگرد.

    5. براى عطایش از سر رضا و خشنودى، فروتنى و نرمش در پیش گیر تا دست از تو بردارد و زیانى به دین و آیین تو نرساند. بر این مهم از خداوند کمک گیر.

    6. با او مبارزه و سماجت مکن که در غیر این صورت، او و خود را نافرمانى کرده و با این کار، خود را در معرض رفتار ناپسند او قرار داده‏اى و او را نیز به هلاکت مى‏رسانى، در حالى که تو نباید بر ضدّ خود، یار او باشى و شریک او در آنچه با تو ظلم یا عقوبت مى‏کند.

    2. حق استاد

    · عاطفه

    1. او را تعظیم نمایى.

    2. به جایگاه او ارج نهى.

    · رفتار

    3. خوب به سخنان او گوش فرادهى.

    4. به او توجه و روکنى.

    5. صدایت را بر او بلند نگردانى.

    6. پاسخ کسى را که از او پرسش کرده، ندهى تا خودش پاسخ دهد.

    7. در جلسه او با کسى صحبت نکنى.

    8. نزد او از کسى غیبت نکنى.

    9. آن‏گاه که از او نزد تو بدى گویند از او دفاع نمایى.

    10. عیب‏هاى او را بپوشانى.

    11. فضایلش را آشکار سازى.

    12. با دشمنان او ننشینى.

    13. با دوستان او دشمنى نورزى.

    14. براى رفع حاجات علمى‏ات به او کمک کنى، بدین‏سان که عقل و خردت را برایش فارغ سازى (آنچه هرگز ازآن بى‏نیاز نخواهى بود.)

    15. فهم و هوشت را براى او حاضر کنى.

    16. قلبت را پاک گردانى.

    17. با ترک خوشى‏ها و کاهش شهوات، بینش و دیده‏ات را برایش جلا دهى.

    18. باید همچون فرستاده‏اى میان او و افراد نادان عمل نمایى و پیام استاد را به وجهى نیکو به ایشان برسانى.

    19. چون از جانب او عهده‏دار ابلاغ پیام و مأمور قیام بدان گشتى در ادایش خیانت نکنى.

    هرگاه چنین کنى فرشتگان خدا بر تو گواهى دهند که تو او را خواسته‏اى و دانش او را به خاطر خداى متعال ـ نه به خاطر مردم ـ آموخته‏اى.

    3. حق مالک (مولا)

    (همچون حق زمامدار و پیشواى حکومتت است، با این تفاوت که اختیارات مولا بیش از زمامدار است.)

    · رفتار

    1. در اجراى دستوراتش در هر کوچک و بزرگى او را اطاعت کنى.

    2. از فرمانش ـ جز در مواردى که موجب خشم خداست ـ سرپیچى نکنى. (چون حق خدا را بجا آوردى به اداى حق او بازگرد، و بدان مشغول باش.)

    4. حق رعایا و زیردستان

    · شناخت

    1. بدان آنان را به برکت قدرت و توانت رعیّت خود ساخته‏اى و ایشان نیز به دلیل ضعف و زبونى، زیردست و رعیّت تو شده‏اند. پس چه چیزى بهتر از اینکه کسى ناتوانى و خوارى‏اش تو را از هر شرّى کفایت کرده (و خاطرت را آسوده ساخته است) تا آنجا که او را زیردست تو نموده و دستورت را آنچنان در آنان نافذ ساخته است که با هیچ توان و قدرتى قادر به سرپیچى از تو نیستند، و هر جا که از تو به ستوه آیند فریادرسى جز رحمت و حمایت خداوند، و صبر و پایدارى ندارند.

    2. در میان آنان با عدالت رفتار کنى.

    3. در کیفر آنان شتاب نکنى.

    · عاطفه

    4. براى آنان همچون پدرى مهربان باشى.

    5.کارهایى‏راکه‏ازروى‏نادانى‏انجام‏مى‏دهندبرآنان‏ببخشى.

    6. از توانمندى که خداوند درباره آنان به تو ارزانى داشته است، از حضرت حق سپاسگزار باشى.

    5. حق شاگرد

    · شناخت

    1. بدانى خداوند در علمى که به تو بخشیده و گنجینه حکمتى که به تو ارزانى داشته، تو را قیم و سرپرست ایشان (شاگردان) ساخته است. پس چنانچه در مأموریتى که خداوند به تو داده به خوبى عمل نمایى و در برپا داشتن آن وظیفه همانند خزانه‏دارى مهربان و خیر خواه ـ مانند مولا به بنده‏هایش ـ و بسان مأمورى که چون فرد نیازمندى را بیند از اموال تحت اختیارش به او مى‏دهد صابر و شکیبا باشى، در این صورت، تو سرپرستى بیدار و هوشیار بوده و براى این کار خادمى با ایمان هستى، وگرنه رفتار تو با خداوند خائنانه بوده و با خلق او ستم‏کارانه است، و با این رفتار خواهان سلب آن نعمت الهى و خواستار رفتار قاهرانه او شده‏اى. (اگر دانشت را از مردم دریغ کنى و آن‏گاه که از دانش تو بخواهند به آنان بد خلقى کنى، بر خداوند است که دانش و آبرویت را ازتوبگیردوجایگاهت‏را از دل‏ها بردارد.)

    · عاطفه

    2. به مردم با خوش‏رفتارى، آموزش بدهى.

    3. از آنان دل‏تنگ نشوى.

    · رفتار

    4. بر آنان خشونت نکنى.

    6. حق همسر

    · شناخت

    1. بدانى خداوند او را براى تو مایه آرامش و انس قرار داده و او نعمتى از جانب خدا بر توست.

    · عاطفه

    2. او را گرامى داشته، احترام کنى.

    3. با نرمى با او رفتار کنى.

    4. بر او ترحّم کنى؛ (زیرا او اسیر توست.)

    5. اگر نادانى کرد از او درگذرى.

    6. باید هریک شما به شکرانه وجود همسرش، خدا را شکر گوید.

    · رفتار

    7. خوراک و پوشاک او را بدهى.

    7. حق برده

    · شناخت

    1. اینکه بدانى او آفریده پروردگار تو و فرزند پدر و مادر توست. گوشت و خونت با او یکى است. تو از این نظر مالک او نشده‏اى که تو او را آفریده‏اى، و تو چیزى از اعضاى او را نیافریده‏اى و روزى او را تو نمى‏دهى، بلکه خداوند متکفّل آن شده، سپس او را مسخّر تو گردانیده و تو را امین او قرار داده و به ودیعت سپرده است تا هر خیرى که از جانب تو به او مى‏رسد براى تو نگه دارد.

    · رفتار

    2. به او نیکى کنى؛ آنچنان‏که‏خدا به تو نیکى کرده است.

    3. اگر او را دوست ندارى عوضش کنى.

    4. آفریده خدا را شکنجه مکنى.

    5. از آنچه خود مى‏خورى به او بدهى.

    6. از لباسى که مى‏پوشى به او بپوشانى.

    7. او را به کارهاى سخت نگمارى.

    8. حق مادر

    · شناخت

    1. حق مادرت این است که بدانى او تو را در جایى حمل کرده است که هیچ‏کس دیگرى را در آنجا حمل نمى‏کند، و از میوه دل خود چیزى به تو خورانده است که هیچ‏کس به دیگرى نمى‏خوراند، و با گوش و چشم و دست و پا و مو و پوست و خلاصه تمام جوارحش تو را حفاظت نموده و از تو نگه‏دارى کرده است، و از این کارش هم خرّم و شاد بوده و در عین حال، مراقب بوده و در ایام باردارى هر ناگوارى و درد و سنگینى و غم و اندوهى را به جان خریده و تحمّل نموده است، تا هنگامى که دست قدرت الهى تو را از او فارغ ساخته و بر پهنه زمین آورده است. از آن به بعد، خوش داشته که تو سیر باشى و او گرسنه، تو پوشیده باشى و او برهنه، تو سیراب باشى و او تشنه، بر تو سایه بگستراند و خود در برابر آفتاب باشد، و با سختى خود تو را به رفاه اندازد، و با بى‏خوابى خود خواب را بر تو شیرین کند. مادر اندرونش ظرف تو، و دامنش محلّ آرامش تو، و پستانش ظرف آب تو، و جانش پناه تو بوده و فقط به خاطر تو متحمّل گرم و سرد دنیا شده است.

    · رفتار

    2. به همان اندازه زحمات او (که ذکر شد) از او تشکر کنى، و آن را جز به یارى و توفیق خداوند نتوانى!

    9. حق پدر

    · شناخت

    1. اینکه بدانى او ریشه و اساس توست که اگر او نبود تو نیز نبودى. پس هرگاه در وجود خود شگفتى‏هایى دیدى بدان که پدرت اصل نعمت بر توست.

    · عاطفه

    2. خدا را به همان اندازه ستایش کنى و سپاس‏گزارى.

    10. حق فرزند

    · شناخت

    1. بدانى او از توست و در آینده دنیا، نیکى و بدى او به تو نسبت داده مى‏شود.

    2. تو مسئول تربیت نیکوى او هستى.

    3. تو مسئول راهنمایى او به سوى پروردگارش هستى.

    4. تویى که باید او را در اطاعت پروردگارش یارى کنى.

    · رفتار

    5. پس درباره او همچون کسى رفتار کنى که مى‏دانى با احسان کردن به او پاداش خواهى داشت و با بدى به او کیفر خواهى دید.

    11. حق برادر

    · شناخت

    1. بدان که او همچون دستت یاور توست که آن را مى‏گشایى، و مانند پشت و تکیه‏گاهى که بدان تکیه مى‏کنى، و چونان عزّت توست که بر آن اعتماد مى‏کنى، و نیروى توست که با آن حمله مى‏کنى. او را سلاحى براى معصیت خدا قرار ندهى.

    · عاطفه

    2. او را نصیحت کنى و خیرخواه او باشى.

    · رفتار

    3. او را وسیله‏اى براى ستم‏بر آفریدگان خدا قرار ندهى.

    4. در برابر دشمنش او را وامگذارى.

    5. او را علیه نفسش یارى کنى.

    6. میان او و شیطان‏هایش حایل شوى.

    7. توجه به او را در راه خدا هرگز وامگذارى و از آن کوتاهى مکنى، و این در صورتى است که مطیع فرمان پروردگارش باشد و اوامر او را به خوبى پاسخ گوید، وگرنه باید خدا نزدت مقدّم و گرامى‏تر از او باشد.

    12. حق مولایى که آزادت کرده است

    · شناخت

    1. بدانى که او مال خود را درباره‏ات خرج کرده، و تو را از ذلّت و وحشت بندگى به افتخار آزادى و آرامش خارج ساخته و بیرون برده، و از گرفتارى مملوک بودن آزادت نموده، و حلقه‏هاى بردگى را از دوشت جدا کرده، و عطر دل‏انگیز عزّت آزادى را برایت آفریده، و تو را از زندان غم و اندوه خارج ساخته، و سختى را از تو دور نموده، و زبان عدل و داد را برایت گشوده، و مال دنیا را برایت مباح کرده، و تو را صاحب خودت نموده و از اسارت رهایت ساخته، و براى عبادت پروردگارت آسوده‏خاطر نموده، و بدین‏روى، تن به کسرى مالش داده است. پس بدان که او در زمان حیات و مرگت، پس از خویشاوندانت از نزدیک‏ترین مردمان به توست.

    2. از تمام خلق در یارى و مساعدت تو ـ در راه خدا ـ شایسته‏تر است.

    · رفتار

    3. در امورى که به تو نیاز دارد خود را بر او مقدّم مدارى.

    13. حق برده‏اى که آزادش کرده‏اى

    · شناخت

    1. بدانى که بى‏شک خداوند تو را حامى، نگهبان، یاور و پناهگاه او ساخته، و او را برایت همچون واسطه‏اى بین خود و تو قرار داده، و از این‏رو، درخور آن است که تو را از آتش بازدارد. پس این پاداش براى تو در آخرت است و پاداش دنیایى او این است که اگر در دنیا خویشاوندى نداشته باشد به تلافى مخارجى که براى آزادى او متحمّل شده‏اى و وظایفى که به دنبال آن انجام داده‏اى تو را از ارث خود بهره‏مند ساخته است. پس چنانچه حقوق او را رعایت نکنى بیم آن مى‏رود که میراث او برایت حلال‏وگوارا نباشد.

    14. حق کسى که به تو نیکى کرده است

    · عاطفه

    1. نیکویى او را یادآور شوى.

    2. با خالص‏ترین دعایى که میان تو و خداوند متعال است او را دعا کنى. (اگر چنین کنى در آشکار و نهان او را سپاس گفته‏اى.)

    · رفتار

    3. از او سپاسگزارى کنى.

    4. با گفتار نیک به او پاسخ دهى. (نشر گفتار نیکو درباره او)

    5. اگر روزى توانایى یافتى نیکى او را جبران کنى، وگرنه باید منتظر فرصت باشى، و خود را براى جبرانش آماده سازى.

    15. حق مؤذّن

    · شناخت

    1. بدان کسى که بانگ نماز سر مى‏دهد پروردگار را به یاد تو مى‏آورد و تو را به بهره و نصیبت فرامى‏خواند، و بهترین یاران تو بر انجام فریضه‏اى است که خداوند بر تو تکلیف کرده.

    · رفتار

    2. از او همچون کسى که به تو احسان نموده است تشکّر و قدردانى کنى.

    · عاطفه

    3. چنانچه خود در خانه‏ات بدین امر اهتمام دارى یا از وى غم و ناراحتى دارى، نباید به او در کارى که براى خداست شک کنى، و یقینا بدانى که او را بر تو نعمتى است الهى. پس شکرانه این نعمت الهى را در هر حال بجاى آرى.

    16. حق امام جماعت

    · شناخت

    1. بدانى او سفارت میان تو و خدا، و نمایندگى تو را به درگاه پروردگارت به عهده گرفته است. او از جانب تو سخن مى‏گوید، نه تو از طرف او. او برایت دعا مى‏کند، نه تو براى او. او درباره‏ات درخواست مى‏کند، نه تو درباره او، و نگرانى و اندوه ایستادن در پیشگاه خداوند و درخواست نمودن از او را همو از تو کفایت مى‏نماید. پس چنانچه در قسمتى از این امور کوتاهى یا تقصیرى صورت گیرد بر عهده اوست، نه بر تو. اگر خطا کار باشد تو شریک او نیستى و او بر تو فضیلتى ندارد. پس جانش را سپر جان تو کرده و نمازش را سپر نمازت قرار داده است.

    · رفتار

    2. باید در مقابل آنچه بجاى آورده است از او تشکّر و سپاس‏گزارى کنى.

    17. حق همنشین تو

    · عاطفه

    1. لغزش‏هاى او را فراموش کنى.

    2. نیکى‏هایش را به یاد بسپارى.

    3. هرگاه با او سخن مى‏گویى قصدت فهماندن وى باشد.

    · رفتار

    4. در سخن گفتن با او انصاف به خرج دهى. (یعنى در سخن گفتن با او، همان شیوه را پیش گیرى که مى‏خواهى با تو داشته باشد.)

    5. دیده‏ات را یکباره از او برنگیرى.

    6. با او نرمخو و خوش برخورد باشى.

    7. چنانچه تو همنشین او بودى هرچند در برخاستن از نزد او، آزادى و او نیز چنانچه همنشین تو بود هرچند در برخاستن از مجلست، مختار است؛ ولى تو جز با اجازه او برنخیزى.

    8. جز سخن خیر با او نگویى.

    18. حق همسایه

    · عاطفه

    1. در هیچ نعمتى بر او حسد نورزى.

    2. از لغزش او در گذرى و گناهش را ببخشى.

    · رفتار

    3. او را در غیاب حفظ کنى.

    4. او را در حضورش گرامى دارى.

    5. آن‏گاه که مورد ستم قرار گیرد یارى‏اش کنى.

    6. عیبش را جست‏وجو نکنى.

    7. اگر از او بدى دیدى آن را بپوشانى (همچون دژى محکم و پرده‏اى ضخیم باشى که چنانچه نیزه‏ها سینه‏اى را بشکافد ـ به خاطر دست یافتن بر آن ـ بدان راز پى نبرند.)

    8. حیله ناصح ظاهرى را در او بى‏اثر کنى.

    9. اگربدانى‏که‏او پندپذیراست درخلوت او را پند گویى.

    10. در حضور و غیاب، در همه حال یارى و کمکت را از او دریغ مدارى.

    11. او را در سختى تنها نگذارى.

    12. رفتارت با او پیوسته مسالمت‏آمیز باشد تا زبان دشنام و ناسزا را از او دور سازى.

    13. با او بزرگوارانه معاشرت کنى.

    19. حق دوست

    · رفتار

    1. تا آنجا که مى‏توانى به آیین فضل و احسان با او دوستى کنى.

    2. و اگر نشددرمصاحبت‏بااو ازحدّانصاف‏خارج‏نشوى.

    3. همان‏گونه که تو را گرامى مى‏دارد او را گرامى دارى.

    4. چون از تو پشتیبانى کرد از او پشتیبانى کنى.

    5. مبادا در کار نیکى بر تو پیشى گیرد.

    6. اگر در کار خیر پیش‏دستى کرد آن را تلافى کنى.

    7. در امورى که سزاوار دوستى است در حقش کوتاهى مکنى.

    8. خود را موظف دار که خیرخواه و نگهدار او باشى.

    9. بر طاعت پروردگارش کمک نمایى.

    10. در ترک گناه یار و مددکار او باشى.

    11. براى‏اومایه‏رحمت‏باشى،نه‏موجب‏شکنجه‏و عذاب.

    20. حق شریک

    · رفتار

    1. در غیاب او کارش را بر عهده‏گیرى.

    2. در حضور مراعاتش کنى. (در حضورش نیز همتاى او انجام وظیفه کنى.)

    3. بدون حکم او حکم صادر نکنى. (به رأى و نظر خود پیش از مشورت با او تصمیم مگیرى.)

    4. بدون نظر او به رأى خود عمل نکنى.

    5. دارایى او را برایش نگه‏دارى.

    6. در کاستى و فزونى کارش، به او خیانت نورزى (چراکه مادام که دو شریک به یکدیگر خیانت نکنند دست خداوند بر سر آنهاست.)

    21. حق مال

    · رفتار

    1. آن را جز از راه حلال به دست نیاورى.

    2. جز در راه مشروع خرج نکنى.

    3. آن را بیجا و در غیر موارد مربوط خرج نکنى.

    4. از موارد بجا و مربوطه‏اش دریغ ندارى.

    5. مال چون از آنِ خداست آن را جز به راه او و غیر سبب و وسیله قرب به او قرار مدهى.

    6. کسى را که محتمل است سپاست نگوید در بردن ثلث بر خود ترجیح مده (که در غیر این صورت، درخور آن است که جانشین خوبى در اموالت نباشد، و در آن رعایت طاعت پروردگارت را نکند. و تو با این کار به بهره‏مندى او از مالت، وى را کمک کرده‏اى، و چنانچه در مالت آن ارث به جاى مانده، به شیوه‏اى بسیار نیکو رفتار کند که در این صورت، به طاعت پروردگارش عمل نموده است و در نتیجه غنیمت را او ببرد و بار گناه و افسوس و پشیمانى همراه با مجازات بر گرده تو بماند. (یعنى مالت را خودت توشه آخرتت بساز.)

    7. در آن بخل نورز که با وجود گشایش در زندگى، حسرت و پشیمانى خواهى دید.

    22. حقّ طلب‏کار

    · عاطفه

    1. اگر مالى دارى طلبش را بپردازى و آسوده‏خاطر و بى‏نیازش سازى، او را ندوانى؛ امروز و فردا نکنى و در پرداخت حقش سهل‏انگارى نکنى.

    2. اگر تنگ‏دست بودى او را با گفتارى نیکو خشنود سازى، و محترمانه از او تقاضاى مهلت نمایى، و به شیوه‏اى که همراه با لطف و مدارا باشد او را از خود بازدارى، و نابودى مالش را با بد بودن این معامله جمع نکنى. (یعنى با این کار، او را از نسیه دادن و خیر رساندن دل سرد مسازى) که بى‏شک، این پستى و فرومایگى است.

    23. حق بدهکار

    با اینکه در فهرست ابتدایى هر دو متن، از «حق بدهکار» نام برده شده، اما در هیچ‏یک از دو متن، تفصیل مربوط به آن نیامده است.

    24. حق معاشر (خلیط)

    خلیط: کسى که انسان به نحوى با آن معاشرت دارد؛ دایره این عنوان وسیع‏تر از همنشین، همسایه، دوست و شریک در کسب است و شامل تمام کسانى مى‏شود که انسان به نوعى با آن‏ها رابطه قهرى دارد. در انطباق عنوان‏هاى سابق، مثل همنشین، همسایه و دوست، شاید بتوان قدرت انتخاب را شرط دانست که انسان خود، همنشین، دوست، همسایه و شریک خویش را انتخاب مى‏کند؛ اما در معاشر چنین نیست و انسان قدرت انتخاب ندارد؛ مثلاً، کسى که در وسیله نقلیه عمومى براى مدت کوتاهى با انسان همراه مى‏شود، یا در کلاس درس با وى هم درس مى‏شود، معمولاً از محدوده انتخاب و اختیار انسان خارج است. با این حال، صِرف رابطه با معاشر، براى او حقوقى به وجود مى‏آورد که انسان باید این حقوق را رعایت کند.95

    · رفتار

    1. فریبش ندهى.

    2. با او غش نکنى.

    3. به او خیانت نورزى.

    4. نیرنگش‏نزنى. ازخداوندمتعال‏درکاراوبیم‏داشته‏باشى.

    5. تکذیب ننمایى.

    6. غفلت‏زده‏اش نسازى.

    7. گولش نزنى.

    8. او را همچون دشمنى بى‏رحم و بى‏ملاحظه نکوبى.

    9. چنانچه به تو اعتماد نمود تا آنجا که مى‏توانى، برایش بکوشى.

    بدان که بى‏شک فریفتن و اغفال کسى که به تو اعتماد نموده، حرمتش همچون حرمت رباست.

    25. حق مدّعى (شاکى)

    · رفتار

    1. اگر ادّعایش حق و درست بود دلیلش را بر هم نزنى و ادعایش را باطل نسازى.

    2. بر او ستم نکنى و حق او را به صورت کامل بپردازى.

    3. بدون حضور هیچ گواهى، گواه او باشى (که بى‏شکّ، این نوع رفتار حقّ خدا بر توست.)

    4. چنانچه ادعایش ناحق و باطل بود با او ملایمت کنى و او را از آن عمل به وحشت اندازى، و به آیینش سوگند دهى، و با یاد و ذکر خدا شدت و تندیش را بشکنى.

    5. از یاوه‏سرایى و جنجال ـ که نه تنها بدخواهى دشمنت را از تو دفع نمى‏کند، بلکه تو را گرفتار گناهش نیز سازد ـ پرهیز کنى (که بدین دلیل، تیغ دشمنى‏اش را بر تو تیز مى‏کند و بى‏شک سخن ناپسند و زشت شرانگیز است و سخن پسندیده و خوب شر برانداز؛ یعنى سخن زشت آتش فتنه را شعله‏ور مى‏سازد و سخن خوب آتش فتنه را خاموش.)

    26. حق متّهم (متشاکى)

    · رفتار

    1. اگر ادعایت حق بود در گفت‏وگوى با طرف (مقابل)، به نیکى سخن بگویى (چراکه ادعا در گوش مدّعى علیه یعنى آنکه علیه او ادعا مى‏شود بسیار سخت و ناراحت‏کننده و گوش‏خراش است.)

    2. براى گریز از دعوا به طور خلاصه و به نرمى و آرامش و روشن‏ترین گفتار و لطف کامل، با او بحث کنى و با این طرز رفتار، دلیل و برهان خود را بر او عرضه بدارى.

    3. با کشمکش و قیل و قال با او، از دلیلت بازنمانى تا دلیلت بر باد رود و نتوانى آن را جبران کنى.

    4. حق او را انکار نکنى.

    5. اگر در ادعاى خود بر باطل هستى از خداى متعال بیم داشته باشى و به سوى او توبه کنى و ادعایت را رها سازى.

    27. حق مشورت‏خواه

    · رفتار

    1. اگر فکر خوبى برایش دارى در خیرخواهى و نصیحت او بکوشى، و بر آن راهنمایى کنى؛ آنچنان‏که اگر تو به جاى او بودى همان کار را مى‏کردى.

    2. این طرز رفتار باید همراه مهربانى و ملایمت باشد (زیرا ملایمت دل‏تنگى را مى‏زداید، ولى تندى و خشونت آرامش را به غم مى‏کشاند.)

    3. اگر برایش هیچ فکرى به ذهنت نرسید، ولى دیگرى را مى‏شناسى که به فکرش اعتماد دارى و براى خود مى‏پسندى باید او را به وى راهنمایى و ارشاد کنى. (در نتیجه، تو با این طرز رفتار نه درباره‏اش کوتاهى کرده‏اى و نه هیچ راهنمایى را از او دریغ داشته‏اى.)

    28. حق مشاور

    · رفتار

    1. در مواردى که رأى اومخالف‏رأى‏توست متهمش نسازى.

    2. پیوسته به پاس این رفتار ـ که به تو نظر داده و به خوبى خیرخواهى و نصیحت کرده ـ از او تشکر کنى.

    3. اگر رأیش با رأى تو موافق شد خداى را سپاس گویى و آن را از برادرت با تشکر بپذیرى.

    · عاطفه

    4. در جبران آن ـ چنانچه زمانى به تو پناه آورد و توسّل جست ـ منتظر فرصت باشى تا جبران اخلاصى را که با تو ورزیده در روزى که از تو راهنمایى خواسته است، بنمایى.

    29. حق نصیحت‏خواه

    · رفتار

    1. شرط نصیحت به راه صواب را تا آنجا برایش بجاى آورى که مى‏دانى قبول مى‏کند.

    2. بکوش تا به گونه‏اى گوش‏نواز و در حدود عقلش با او سخن گویى (که بى‏شک، هر عقلى داراى سطح اندیشه‏اى است که آن سخن را مى‏شناسد و مى‏پذیرد.)

    3. باید راه و روش تو با او همراه مهر و محبت باشد.

    30. حق نصیحت‏کننده

    · عاطفه

    1. به او دل بدهى.

    · رفتار

    2. به او فروتنى کنى و در برابرش نرمش و ملایمت نشان دهى.

    3. به سخن او گوش فرادهى تا نصیحت او را دریابى و بفهمى.

    4. اگر سخن درستى گفت خداى را سپاس گویى و از او بپذیرى و قدرشناسى کنى.

    5. اگر موافق نگوید، ضمن اینکه با او مهربان هستى، متهمش نسازى، و این را بدانى که در نصیحتت فروگذارى ننموده، جز اینکه اشتباه فهمیده و به خطا افتاده است.

    6. اگر دانستى که به خطا رفته است به خاطر آن، او را مؤاخذه نکنى، مگر اینکه سزاوار اتهام باشد.

    31. حق بزرگ‏تر (از لحاظ سن و سال)

    · رفتار

    1. به خاطر سنّ او، احترامش کنى.

    2. به سبب پیشى گرفتنش در پذیرش اسلام، بزرگش بدارى.

    3. به هنگام ستیزه‏جویى، با او برابرى نکنى؛ با او دعوا و کشمکش نکنى.

    4. پیشاپیش او راه نروى.

    5. در راه از او پیشى نگیرى.

    6. با او نادانى نکنى.

    7. اگر او نادانى کرد تحمل کنى و به دلیل حق اسلام و حرمتش، او را گرامى بدارى.

    32. حق کوچک‏تر (از لحاظ سن و سال)

    · رفتار

    1. در آموزش او دل‏سوزى کنى.

    2. با او مهربان باشى.

    3. او را پرورش دهى.

    4. از او بگذرى و او را ببشخى.

    5. بر او پرده‏پوشى کنى.

    6. با او ملایم باشى.

    7. او را یارى کنى.

    8. خطاهاى کودکانه او را بپوشانى (زیرا این طرز رفتار موجب توبه و بازگشت است.)

    9. با او مدارا کنى.

    10. با عیب‏جویى و خرده‏گیرى تحریکش نکنى (که بى‏شک، این برخورد به هدایت و رشد او نزدیک‏تر است.)

    33. حق سائل

    · عاطفه

    1. برایش در آن گرفتارى دعا کنى.

    · رفتار

    2. وقتى صدق گفتارش را باور کردى و توانستى نیازش را برآورى به اندازه نیازش به او عطا کنى.

    3. به خواسته‏اش جامه عمل بپوشانى.

    4. اگر در صدق گفتارش مشکوک بودى و او را متهم کردى و قصد عطاى به او را نداشتى از اینکه آن از دام‏هاى شیطان باشد خاطر آسوده مباش. چه بسا بخواهد تو را از بهره‏ات محروم سازد و میان تو و قرب به پروردگارت جدایى افکند. پس با پرده‏پوشى او را واگذار و با رفتارى خوش رد کن. (چنانچه در وضعى که از او میدانى بر نفس خود چیره و غالب آمدى و به او چیزى دادى، این روش از استوارترین کارهاست.)

    34. حق کسى که از او چیزى خواسته‏اى

    · رفتار

    1. اگر چیزى داد، با سپاس و شناخت از فضلش آن را بپذیرى.

    · عاطفه

    2. اگر چیزى نداد، عذرش را بپذیرى.

    3. اگر چیزى نداد، گمانت را بدو نیکو دارى خوشبین باشى.

    · شناخت

    4. اگر چیزى نداد، بدانى که مال خودش را نداده و هیچ ملامتى نسبت به مال خود ندارد، هر چند بخود ستم‏کار باشد.

    35. حق کسى که تو را شاد کرده است

    · عاطفه

    1. اگر قصد او با این کار، شاد نمودن تو بوده آگاهانه و عامدانه، ابتدا خدا را حمد گویى، سپس در مقام پاداش به همان اندازه از او تشکر کنى.

    2. چنانچه تو مقصود او نبودى ناآگاهانه و غیرعامدانه به تو شادى رسانده، حمد الهى را بجاى آر و خدا را سپاس گوى و این را بدان که آن شادى از جانب اوست، و او مایه خرسندى تو شده، و آنکه را که واسطه نعمت الهى بر تو شده دوست بدارى.

    · عاطفه

    3. (اگر قصد او با این کار، شاد نمودن تو بوده آگاهانه و عامدانه) بنا بر فضیلت پیش‏دستى، در جبران و تلافى نمودنش منتظر فرصت باشى.

    4. (چنانچه تو مقصود او نبودى ناآگاهانه و غیرعامدانه به تو شادى را رسانده پس از این براى او آرزوى خیر کنى ـ چراکه وسایل و واسطه‏هاى نعمت هر جا که باشد برکت است ـ هرچند قصدى نداشته باشد.

    36. حق کسى که به تو بدى کرده است

    · رفتار

    1. اگر از روى عمد بوده، بخشش و گذشت از همه چیز بهتر و برتر است؛ چراکه هم کدورت را برایش ریشه کن مى‏کند، و هم رفتار نیکى است همراه دیگر مزایاى اخلاقى که در پى دارد.

    2. اگر بدانى که عفو از او زیان دارد، داد خود را از او بستانى.

    3. چنانچه از روى سهو بود و قصدى در کار نبود با قصد انتقام به او ستم نرسانى که در این صورت، بر کار خطا و سهو او را مجازات نموده‏اى.

    4. با او ملایمت کنى.

    5. تا آنجا که مى‏توانى با او خوشرفتارى نمایى.

    37. حق اهل ملّت و هم‏کیش

    · عاطفه

    1. در دل، تن‏درستى آنان را بخواهى.

    2. تمام ایشان را مشمول دعاى خود کنى.

    · رفتار

    3. به همگان مهربان باشى.

    4. با بدهاى آنان با مهربانى رفتار کنى و با آنان مدارا نمایى و به خیر و صلاح بیاورى.

    5. از اهل احسانشان سپاس‏گزارى کنى - چه در حق خود و چه درباره تو ـ که بى‏شک، نیکوکارى به خود ـ چنانچه آزارشان را از تو بازدارند ـ در اصل، احسان به توست؛ زحمتشان را از تو باز مى‏دارند و خود را از آزار تو حفظ مى‏کنند.

    6. آزارشان نرسانى.

    7. به همه یارى رسانى.

    8. آنچه براى خود دوست دارى براى آنان نیز دوست داشته باشى.

    9. آنچه براى خود ناخوش دارى براى آنان نیز خوش نداشته باشى.

    10. مقام هریک را در نظر دارى و رعایت کنى؛ چراکه پیران آنان به منزله پدر تو و جوانان آنان به منزله برادر تو و پیرزنانشان به منزله مادر تو و کوچک زنانشان به منزله فرزندان تو هستند. پس چنانچه هر کدامشان بر تو وارد شد با لطف و مهربانى از ایشان دل‏جویى و تفقّد نمایى، و حقوق برادرى را در باره‏شان رعایت کنى.

    38. حق اهل ذمّه

    · رفتار

    1. آنچه را خدا از ایشان پذیرفته است قبول کنى، و به ذمّه و عهدى که خدابراى‏ایشان مقرّر داشته است وفا نمایى.

    2. در آنچه از ایشان خواسته شده و خود را بر آن مجبور نموده‏اند به همان قوانین اسلام با اهل ذمّه حکم کنى.

    3. در رفتار با ایشان همان‏گونه که خداوند بر تو تکلیف نموده است عمل کنى.

    4. به احترام ذمّه خدا و وفاى بدان عهد از ستم به آنان پرهیز کنى.

    39. سایر حقوق

    در نهایت، امام علیه‏السلام مى‏فرمایند: سپس حقوقى است که به مقتضاى احوال در زندگى پدیدار مى‏آید.

    در پایان رسالة الحقوق، امام زین‏العابدین علیه‏السلام مى‏فرمایند: اینها پنجاه حقّى بود که تو را احاطه نموده و بر تو واجب شده است و در هیچ حالى از آنها حقوق خارج نمى‏شوى، جز آنکه مشمول رعایت و اداى یکى از آنها خواهى شد، و بر این مهم تنها یارى و مدد از خداى جلّ ثناؤه باید خواست، و لا قوّة إلّا باللَّه و الحمدللَّه ربّ العالمین.

    نتیجه‏گیرى

    در باب نظام حقوق و تکالیف، نکات ذیل را مى‏توان به عنوان نتیجه‏گیرى، از سخنان امام سجّاد علیه‏السلاماستنباط کرد:

    1. ترتیب حقوق و صاحبان حقى که امام علیه‏السلام معرفى نموده‏اند با تصور عمومى ما از جایگاه افراد در روابط اجتماعى متفاوت است و سایر روایت مربوط به حقوق افراد و جایگاهشان باید بر اساس این روایت فهمیده شود و این روایت ناظر بر سایر روایات این باب است.

    2. بیشتر حقوقى که در کلام امام علیه‏السلام ذکر شده، «حق اخلاقى» است.

    3. امام علیه‏السلام براى رعایت حق، سه نکته را مورد توجه قرار داده‏اند:

    الف. معرفت و شناخت؛

    ب. عاطفه و احساسات؛

    ج. رفتار و عمل؛

    در برخى موارد، هر سه و در برخى، یکى از این سه را در ذیل آن حق ارائه و توضیح داده‏اند که نشان مى‏دهد که صرف داشتن شناخت صحیح و کامل از آن حقوق خاص، مى‏تواند به رعایت آن حق و جایگاه صاحب حق منجر شود؛ اما در موارد دیگر، باید تکالیف مربوط به آن حق بیان شود؛ چراکه مردم خود به آن پى نمى‏برند.

    4. جملات و حقوق به وسیله کلمه «ثُمَّ» به یکدیگر عطف شده است و این معناى تراخى و ترتیب را مى‏رساند. در نتیجه، مى‏توان این‏گونه برداشت کرد که در بیان حقوق، ترتیب و اولویت رعایت شده و در مقام تزاحم و تعارض، مى‏توان بر اساس همین ترتیب مذکور، اهم و مهم را تشخیص داد.

    5. ترتیب حقوق و اولویت آنها بدین معنا نیست که حقوق بالاتر، متضمّن حقوق پایین‏تر و تکالیف مربوط به آنهاست و باید آن تکالیف را در اینجا نیز رعایت کرد، بلکه این ترتیب فقط نشان اهمیت و اولویت آنهاست.

    6. در نظام حق و تکلیفِ معرفى شده در کلام امام سجّاد علیه‏السلام، بین حق و تکلیف رابطه همبستگى (یا هم تغییرى) وجود ندارد؛ یعنى حق بیشتر و مهم‏تر لزوما به تکالیف بیشتر منجر نمى‏شود. براى نمونه، تعداد تکالیف در قبال حق معلم و استاد چندین برابر تکالیف مربوط به حق حاکم و سلطان است، در حالى که حق حاکم اولى از حق استاد است.

    7. نتیجه دیگرى که از نکته قبل به دست مى‏آید این است که تشخیص اهمیت و اولویت در باب حقوق، از راه مطالعه کم و کیف تکالیف مربوط به آن‏ها غلط است، و این نکته‏اى است که در مطالعه و سنجش اهمیت حقوق از نظر اسلامى باید رعایت شود.

    8. قاعده دیگرى که در اینجا از ترتیب حقوق مى‏توان استنباط کرد این است که همیشه در مواردى که علت و بستر تحقق حق را دیگران به وجود بیاورند نسبت به زمانى که همان علت یا بستر را ما به وجود بیاوریم، حقى که از ناحیه دیگران به وجود آمده، اهمیت و اولویت بیشترى دارد؛ مثلاً، در باب بدهى، اول حق طلبکار تو و بعد حق بدهکار تو؛ یا اول حق مولایى که تو را آزاد کرده و بعد حق عبدى که تو او را آزاد کرده‏اى.

    9. امام علیه‏السلامتصریح مى‏فرمایند: «این‏ها پنجاه حقى بود که تو را احاطه نموده و بر تو واجب شده است و در هیچ حالى از آن حقوق خارج نمى‏شوى، جز آنکه مشمول رعایت یکى از آن‏ها خواهى شد.» این علاوه برآنکه نشان از جامعیت این حقوق دارد، جایگاه آنها و تکلیف وجوبى (دست‏کم به عنوان حق اخلاقى واجب) در قبال آنها را نیز گوشزد مى‏نماید. در ادامه نیز با توصیه بر استمداد و یارى از پروردگار، تأکید بیشترى بر اهمیت این حقوق مى‏نمایند.

    10. شاید بتوان از سلسه مراتبى که امام سجّاد علیه‏السلاممعرفى مى‏کنند، آنچه را به ترتیب اهمیت و رتبه، علت و موجب حق مى‏شود استنتاج کرد. به عبارت دیگر، باید گفت: بر اساس کلام امام علیه‏السلامآنچه بستر ایجاد حق در جامعه و روابط اجتماعى است به ترتیب اولویت و اهمیت، عبارت است از:

    الف. پیشوا و امام (پرورش دهنده و کسى که تدبیر امور ما از یک یا چند جهت در اختیار اوست: کُلُّ سَائِسٍ إِمَامٌ): 1. تدبیر به وسیله سلطنت و حکومت؛ 2. تدبیر به وسیله علم و دانش؛ 3. تدبیر به وسیله مالکیت.

    ب. رعیت و زیردست (تدبیر امور دیگران از یک یا چند جهت در اختیار ماست و ما پرورش دهنده آن‏ها محسوب مى‏شویم): 1. رعیّت به وسیله سلطنت و حکومت؛ 2. رعیّت به وسیله علم و دانش؛ 3. رعیّت به وسیله مالکیت.

    ج. خون و خویشاوندى: 1. رابطه مادرى؛ 2. رابطه پدرى؛ 3. رابطه فرزندى؛ 4. رابطه برادرى؛ 5. سایر سلسه مراتب فامیلى.

    د. نیکوکارى و حق نعمت: 1. نعمت آزاد شدن و خروج از رِقّیت (1.1. از دیگران نسبت به شخص «مولاى سابق»؛ 1.2. از شخص نسبت به دیگران «عبد سابق»)؛ 2. سایر نعمت‏ها و نیکوکارى‏ها؛ 3. نیکوکارى معنوى «3.1. اذان گو؛ 3.2. امام جماعت)

    ه . قرابت مکانى و مجالست: 1. مجالست در یک مجلس؛ 2. همسایگى.

    و. رابطه دوستى و رفاقت.

    ر. رابطه مالى: 1. شراکت؛ 2. خود مال؛ 3. طلب‏کار؛ 4. بدهکار.

    ح. معاشرتى که در نتیجه امور گوناگون حاصل شود (خلیط)، گرچه این نوع معاشرت یا طرف مورد معاشرت نتیجه انتخاب شخص نباشد.

    ط. خصومت: 1. از دیگران نسبت به شخص (شاکى)؛ 2. از شخص نسبت به دیگران (مشتکى عنه).

    ى. خیرخواهى: 1. مشورت (1.1. از دیگران نسبت به شخص «مشورت دهنده»؛ 1.2. از شخص نسبت به دیگران «مشورت خواه»)؛ 2. نصیحت (2.1. از دیگران نسبت به شخص «نصیحت خواه»؛ 2.2. از شخص نسبت به دیگران «نصیحت دهنده»).

    ک. سنّ: 1. بزرگ‏ترها؛ 2. کوچک‏ترها.

    ل. درخواست کمک: 1. از دیگران نسبت به شخص (سائل)؛ 2. از شخص نسبت به دیگران (کسى که ما از او درخواست کمک مى‏کنیم).

    م. موجب خوش‏حالى یا ناراحتى شدن عمدا یا سهوا: 1. موجب خوش‏حالى شدن عمدا یا سهوا؛ 2. موجب ناراحتى شدن عمدا یا سهوا.

    ن. هم‏شهرى و هم وطن بودن: 1. اهل ملت خود (که مسلمانند)؛ 2. اهل ذمّه (غیر مسلمان).

    س. سایر موارد (سایرحقوقى که به مقتضاى احوال در زندگى پدید مى‏آید).

    11. از ترتیب حقوق ارائه شده توسط امام زین‏العابدین علیه‏السلام و برداشتى ارائه شده از آن در باب اینکه چه علل و مقولاتى به ترتیب اهمیت موجب ثبوت حق در روابط اجتماعى مى‏شود، براى تنظیم روابط اجتماعى، سیاست‏گذارى، طبقه‏بندى و نظام‏سازى ارتباطات اجتماعى و سایر مفاهیم مشابه در حوزه روابط مردم با یکدیگر مى‏توان بهره جست.

     

    منابع

    ـ ابن‏اثیر جزرى، النهایة فى غریب الحدیث و الأثر، قم، اسماعیلیان، 1367.

    ـ ابن‏شعبه حرّانى، تحف‏العقول، قم، انتشارات اسلامى، 1404ق.

    ـ ابوالقاسمى، عباس و همکاران، روان‏شناسى در اجتماع؛ چگونه با یکدیگر تعامل کنیم، اردبیل، رهرو دانش، 1384.

    ـ جمعى از نویسندگان، درسنامه فلسفه حقوق، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1387.

    ـ جوادى آملى، عبداللّه، حق و تکلیف در اسلام، قم، اسراء، 1384.

    ـ حکیم‏آرا، محمدعلى، ارتباطات متقاعدگرانه و تبلیغ، تهران، سمت، 1384.

    ـ خسروشاهى، قدرت‏اللّه و مصطفى دانش‏پژوه، فلسفه حقوق، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1381.

    ـ راغب اصفهانى، حسین‏بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت، دارالقلم، 1412ق.

    ـ صدوق، محمدبن على، الامالى، بیروت، اعلمى، 1400ق.

    ـ ـــــ ، الخصال، قم، انتشارات اسلامى، 1362.

    ـ طریحى، فخرالدین، مجمع‏البحرین، تهران، مرتضوى، 1400ق.

    ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، 1360.

    ـ مصباح، محمدتقى، حقوق و سیاست در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1383.

    ـ ـــــ ، نظریه حقوقى اسلام، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1386.


    * این مقاله برگرفته از «پروژه شاخص‏هاى اجتماعى ـ فرهنگى» به سفارش مرکز بررسى‏هاى استراتژیک نهاد ریاست جمهورى مى‏باشد.

    ** دانشجوى دکترى فرهنگ و ارتباطات، دانشگاه باقرالعلوم علیه‏السلام. دریافت: 14/6/90 ـ پذیرش: 15/11/90.

    mahqom@gmail.com

    73ـ نعیم قاسم، الحقوق الثلاثة «حق‏اللّه و حق‏النفس و حق‏الناس» (شرح رساله‏الحقوق للامام زین‏العابدین علیه‏السلام، بیروت، دارالهادى، بى‏تا.

    74ـ سیرى در رساله حقوق امام سجّاد علیه‏السلامسلسله گفتارهاى آیت‏اللّه یثربى، کاشان، فرهنگ آفتاب، 1382.

    75ـ محمدتقى مصباح، حقوق و سیاست در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1383.

    76ـ عبداللّه جوادى آملى، حق و تکلیف در اسلام، قم، اسراء، 1384.

    77ـ جمعى از نویسندگان، درسنامه فلسفه حقوق، ص 28.

    78ـ عبداللّه جوادى آملى، حق و تکلیف در اسلام، ص 25.

    79ـ محمدتقى مصباح، نظریه حقوقى اسلام، ص 26ـ27.

    80ـ جمعى از نویسندگان، همان، ص 29ـ30.

    81ـ قدرت‏اللّه خسروشاهى و مصطفى دانش‏پژوه، فلسفه حقوق، ص 16 و 17؛ جمعى از نویسندگان، همان، ص 23و24.

    82ـ ر.ک: فخرالدین طریحى، مجمع‏البحرین؛ ابن‏اثیر جزرى، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر؛ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن.

    83ـ جمعى از نویسندگان، همان، ص 33ـ34؛ محمدتقى مصباح، نظریه حقوقى اسلام، ج 1، ص 81 و 82.

    84ـ جمعى از نویسندگان، همان، ص 33ـ 34؛ محمدتقى مصباح، نظریه حقوقى اسلام، ج 1، ص 81 و 82.

    85ـ محمدتقى مصباح، نظریه حقوقى اسلام، ج 1، ص 114.

    86ـ محمدتقى مصباح، حقوق و سیاست در قرآن، ص 100ـ101.

    87ـ عبداللّه جوادى آملى، همان، ص 240ـ241.

    88ـ محمدبن على صدوق، الخصال، ص 564ـ571.

    89ـ همو، الامالى، ص 368ـ375.

    90ـ ابن‏شعبه حرّانى، تحف‏العقول، ص 255ـ272.

    91ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ص 2ـ9 و ص 10ـ21.

    92ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 71، ص 21.

    93ـ ر.ک: عباس ابوالقاسمى و دیگران، روان‏شناسى در اجتماع؛ چگونه با یکدیگر تعامل کنیم.

    94ـ ر.ک: محمدعلى حکیم‏آراء، ارتباطات متقاعدگرانه و تبلیغ.

    95ـ یثربى، سیرى در رساله حقوق امام سجّاد علیه‏السلام، ج 3، ص 257ـ258.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صابر کیوج، اسماعیل.(1390) نظام حقوق و تکالیف در روابط اجتماعى از دیدگاه اسلام بر اساس رساله ‏الحقوق و نامه امام سجّاد علیه‏السلام*. ماهنامه معرفت، 20(12)، 25-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسماعیل صابر کیوج."نظام حقوق و تکالیف در روابط اجتماعى از دیدگاه اسلام بر اساس رساله ‏الحقوق و نامه امام سجّاد علیه‏السلام*". ماهنامه معرفت، 20، 12، 1390، 25-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صابر کیوج، اسماعیل.(1390) 'نظام حقوق و تکالیف در روابط اجتماعى از دیدگاه اسلام بر اساس رساله ‏الحقوق و نامه امام سجّاد علیه‏السلام*'، ماهنامه معرفت، 20(12), pp. 25-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صابر کیوج، اسماعیل. نظام حقوق و تکالیف در روابط اجتماعى از دیدگاه اسلام بر اساس رساله ‏الحقوق و نامه امام سجّاد علیه‏السلام*. معرفت، 20, 1390؛ 20(12): 25-