نظام تقسیم کار عادلانه در اسلام* و شاخص هاى آن
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم ـ شماره 171 ـ اسفند 1390، 75ـ92
نظام تقسیم کار عادلانه در اسلام و شاخصهاى آن*
محمّدعلى نظرى**
چکیده
در این پژوهش، شاخصهاى تقسیم کار عادلانه بر اساس چارچوب معرفتى اسلامى استخراج شده است. جامعه مطلوب از دیدگاه اسلامى، داراى ساختار ویژهاى است که تفاوتهایى بنیادى با نظام اجتماعى غیردینى دارد. از جمله مختصات اصلى نظام اجتماعى مطلوب اسلام، ضرورت انطباق ساختارهاى اجتماعى با اصول عدالت اجتماعى است. از منظر اسلام، عدالت اجتماعى، هم به عنوان معیار قضاوت در باب تشخیص نظام اجتماعى مطلوب از نامطلوب اهمیت دارد و هم اساسا نظم پایدار در جامعه در صورتى شکل مىگیرد که مبتنى بر معیارهاى عدالت باشد. با توجه به این مطلب، در این پژوهش سعى شده است شاخصهاى نظام تقسیم کار عادلانه با توجه به متون و منابع اسلامى مورد تأمّل و استنباط قرار گیرد.
در این نوشتار برآنیم با استفاده از روش تحلیلى ـ توصیفى به استخراج شاخصهاى تقسیم کار عادلانه از متون دینى بپردازیم. یافتههاى اصلى این نوشتار این است که از منظر اسلام، نظام تقسیم کار اجتماعى در صورتى شالوده مستحکم براى استقرار نظم اجتماعى فراهم مىسازد که مبتنى بر اصول و معیارهاى عدالت باشد. شاخصهاى اصلى تقسیم کار عادلانه با توجه به متون اسلامى عبارتند از: شایستهسالارى، تناسب با تفاوتهاى طبیعى و برابرى فرصتها.
کلیدواژهها: اسلام، تقسیم کار، شاخص، شایستهسالارى، فرصت برابر.
مقدّمه
تقسیم کار و تفکیک نقشها یکى از ضرورتهاى اساسى هر جامعه است. تقسیم کار نقش بنیادى در ایجاد نظم و همبستگى اجتماعى دارد، به گونهاى که به اعتقاد بعضى از جامعهشناسان، تنها اساس نظم در سازمان اجتماعى تمایز یافته محسوب مىشود. اما مسئله این است که همبستگى و نظم اجتماعى تنها پیامد تقسیم کار اجتماعى نیست، بلکه تقسیم کار ارتباط وثیقى با نظام نابرابرى و شکلگیرى قشربندى اجتماعى دارد. تقریبا تمام جامعهشناسانى که به تبیین نظام نابرابرى اجتماعى پرداختهاند، تقسیم کار را از جمله علل اساسى آن ذکر کردهاند. نابرابرى یا قشربندى در یک صورتبندى ابتدایى عبارت است از: وضعیتى که در چارچوب آن، انسانها به طور مساوى به منابع با ارزش، مزایا و موقعیتهاى اجتماعى دسترسى ندارند.268
هرچند نابرابرى وجه گریزناپذیر حیات اجتماعى به شمار مىرود، اما پرسش از مشروعیت نظام نابرابر و اینکه چه میزان از نابرابرى در جامعه موجّه و عادلانه است، از جمله پرسشهاى بنیادینى است که یافتن پاسخ براى آن همواره دغدغه متفکران و مصلحان اجتماعى بوده است. با توجه به این واقعیت، که تقسیم کار نقشى بنیادى در ایجاد نابرابرى دارد، پرسش از مشروعیت و عادلانه بودن نظام نابرابرى، باب مباحث عدالت را در ارتباط با نظام تقسیم کار اجتماعى نیز مىگشاید. در حقیقت، پرسش از مشروعیت نظام نابرابرى به این معناست که چه میزان از نابرابرى عادلانه است؟
اسلام نابرابرىهاى برآمده از تفاوتهاى طبیعى در کلّیت آن و نیز نظام قشربندى اجتماعى را مىپذیرد،269 اما نابرابرى و تفاوتهاى اجتماعى تا آنجا مورد قبول اسلام است که با آرمان برقرارى جامعه عادلانه، که یکى از اهداف بعثت انبیا بیان شده، در تضاد نباشد.
تأمّل در متون دینى نشان مىدهد که از منظر اسلام، عدالت تنها به عنوان یک حکم ارزشى در باب تمیز ساختارهاى اجتماعى مطلوب از نامطلوب مطرح نیست، بلکه علاوه بر این، ارتباط علّى با نظم و انسجام اجتماعى دارد؛ بدین معنا که شواهد متعددى در متون دینى وجود دارد که بىعدالتى و نظام خشن نابرابرى را از جمله علل مهم ستیزهها و آشوبهاى اجتماعى،270 و برقرارى عدالت را عامل ثبات و انسجام اجتماعى271 بیان مىکند.
بنابراین، از منظر اسلام، طرح مباحث عدالت در ارتباط با تقسیم کار به عنوان سازوکار اصلى ایجاد ساختار اجتماعى، از دو جهت اهمیت دارد: اولاً، با معیار عدالت مىتوان در باب درستى و نادرستى ساختارهاى اجتماعى به قضاوت و نقّادى پرداخت. ثانیا، از منظر اسلامى، ایجاد نظم استوار وپایدارتنهابراساساصولعدالتممکنمىگردد.
با توجه به اهمیتى که نظام تقسیم کار عادلانه در ایجاد نظم اجتماعى دارد، هدف اصلى این مقاله یافتن پاسخ این پرسش است که تقسیم کار عادلانه از منظر اسلام به چه معنا و شاخصهاى آن کدام است؟
هرچند پژوهش مستقل درباره شاخصهاى نظام تقسیم کار عادلانه به ویژه از منظر منابع و متون اسلامى صورت نگرفته است، اما مىتوان به آثارى در این زمینه اشاره نمود که کم و بیش مرتبط با موضوع این پژوهش مىباشد. مهمترین اثرى که درباره تقسیم کار اجتماعى، شاخصها و ویژگىهاى آن به بحث پرداخته، اثر امیل دورکیم با عنوان درباره تقسیم کار اجتماعى272 است. نیکلاس آبرکرامبى نیز در کتاب درآمدى بر جامعهشناسى273 فرصتهاى برابر را به عنوان شاخص اصلى نظام تقسیم کار عادلانه بیان مىکند.
با توجه به خلأ پژوهشى که در موضوع مورد بحث وجود دارد، مىتوان موضوع پژوهش حاضر را گام نو در این خصوص تلقّى کرد. علاوه بر اینکه در این پژوهش سعى شده است تا نظریهاى جامع از عدالت براساس دیدگاه اسلامى تقریر و به عنوان مبنا براى استخراج شاخصهاى تقسیم کار به کار گرفته شود.
مفهوم «تقسیم کار»
مفهوم «تقسیم کار» به تمایز و تخصصى شدن نقشها و وظایف اشاره دارد که معلول فرایند افزایش حجم و پیچیدگى رو به تزاید ساختار اجتماعى و تراکم مادى و اخلاقى است. در یک تعریف ساده، «تقسیم کار عبارت است از: جدا کردن نقشهایى که تا آن لحظه مشترک بودهاند.»274 مفهوم «تقسیم کار» از منظر جامعهشناختى متفاوت از کاربرد این اصطلاح در علم اقتصاد است. در اقتصاد، این مفهوم صرفا به تمایز و تفکیک نقشهاى شغلى و حرفهاى اشاره دارد، در حالى که این مفهوم در جامعهشناسى کاربرد وسیعى دارد و تمایزپذیرى نقشهاى سیاسى، ادارى، قضائى، علمى، هنرى و مانند آن را نیز دربر مىگیرد. هرچند تقسیم کار اقتصادى از مهمترین مصادیق تقسیم کار اجتماعى محسوب مىشود، اما تقسیم کار خاص جهان اقتصادى نیست.275
نقش تقسیم کار
این پرسش که چه چیزى «نظم اجتماعى» را به وجود مىآورد و چه عاملى شرایط همبستگى و انسجام اجتماعى را فراهم مىسازد، از جمله پرسشهاى بنیادین و محورى است که از دیرباز، دغدغه اندیشمندان، به ویژه متفکران حوزه علمالاجتماع بوده است. در جامعهشناسىِ نظم، معمولاً دو سنخ سازمان یا ساخت اجتماعى با مفهومسازىهاى متفاوت از یکدیگر متمایز مىشوند که در نهایت، با دو نوع انسجام یا همبستگى تطابق دارند.
1. نوع اول ساخت یا سازمان اجتماعى است که ساختارهاى اجتماعىشان به نسبت کمتر تفکیک شدهاند و تقسیم کار در آنها یا وجود ندارد و یا بسیار اندک است. در این سنخ از جوامع، پیوستگى میان افراد و انسجام اجتماعى عمدتا ناشى از همانندى و تشابه در باورها، ارزش ها، و هنجارهاست که در ادبیات جامعهشناختى از آن با عنوان «وجدان جمعى» تعبیر مىکند.276
2. نوع دوم سازمان اجتماعى ساخت اجتماعى تمایز یافته است. در جوامع تمایز یافته، نظم، هماهنگى و انسجام اجتماعى اساسا ناشى از تقسیم کار و تفکیک فزاینده نقشها در جامعه است. در جوامع پیچیده و فراتر از واحدهاى محلى و عشیرهاى، به موازات تمایزات ساختارى، که در اثر افزایش حجم و تراکم اجتماعى به وجود مىآید، پیوستگى افراد از راه همانندى کاهش یافته، سست مىشود و انسجام یا همبستگى اجتماعى بیشتر از طریق تقسیم فزاینده کار و تفکیک نقشهاى اجتماعى، که مکمّل یکدیگرند، حاصل مىشود.277
در متون دینى تقسیم کار، تعیین حدودِ وظایف و جلوگیرى از تداخل نقشها از جمله امورى است که براى دستیابى به یک جامعه منظم و منضبط از اهمیت اساسى برخوردار بوده و مورد تأکید فراوان قرار گرفته است. در واقع، پیش از آنکه جامعهشناسانى همچون دورکیم اهمیت تقسیم کار را به عنوان اساس تنظیم اجتماعى کشف کنند، قرنها پیش در متون اسلامى تقسیم کار به عنوان بنیاد تشکیل حیات جمعى و تنظیم اجتماعى مطرح بوده است. امام على علیهالسلام در نامه خود به امام حسن علیهالسلامسفارش مىکنند که براى جلوگیرى از تداخل و یا انجام نشدن نقشها ضرورى است براى هریک از کارگزاران خود، نقش و وظیفهاى معین نمایى تا بتوانى او را در قبال آن مسئول بدانى؛ چراکه تقسیم کار سبب مىشود افراد کارها را به یکدیگر وانگذراند.278
عهدنامه معروف مالکاشتر عالىترین متن جامعهشناختى است که امام على علیهالسلام در آن مسائل بنیادین جامعهشناختى را با بیانى بلیغ بیان کردهاند. ایشان در این سند مهم، جامعه را متشکل از گروهها و طبقات گوناگونى مىدانند که زندگى برخى جز با کمک برخى دیگر سامان نمىیابد. حضرت ضمن تأکید بر نقش اساسى تقسیم کار در تنظیم اجتماعى، طبقات و گروههاى اجتماعى را بر اساس نوع کار و نیز ضرورت کارکردى که فعالیت هر گروه براى تداوم نظام اجتماعى دارد، دستهبندى مىکنند و به کارگزار خود یادآور مىشوند که اهمیت و منزلت هریک از این گروههاى اجتماعى را به منظور دستیابى به یک نظام با ثبات و منظم مورد توجه قرار دهد.279
ضرورت تقسیم کار عادلانه از نظر اسلام
پیش از پرداختن به شاخصهاى تقسیم کار عادلانه از منظر اسلام، ضرورى است به دلایل طرح مباحث عدالت در ارتباط با نظام تقسیم کار اجتماعى اشاره شود. در حقیقت، پیش از آنکه به این مطلب پرداخته شود که تقسیم کار عادلانه یعنى چه و شاخصهاى آن کدام است، لازم است به این سؤال پاسخ داده شود که چرا اصولاً تقسیم کار باید مقید به وصف «عدالت» باشد؟ و رابطه عدالت با نظم اجتماعى چگونه برقرار مىشود؟ پاسخ این دو پرسش در دو محور ذیل مورد بحث و بررسى قرار گیرد:
الف. عدالت؛ وصف عام ساختار اجتماعى در اسلام
عدالت اجتماعى از ارزشها و آرمانهاى عام انسانى است که همواره بشر در جستوجوى آن بوده و براى تحقق آن تلاش و مبارزه نموده است. از منظر اسلام نیز عدالت یکى از ارزشهاى بنیادى است که به وسیله آن مىتوان در باب درستى و نادرستى ساختارهاى اجتماعى قضاوت کرد. در حقیقت، وزن و منزلت عدالت در اسلام در ارتباط با سامان اجتماعى و روابط انسانها، همانند اهمیت و منزلت بحث حقیقت در زمینه معارف و دانشهاى بشرى است. همانگونه که صحّت و اعتبار هر نظریه و یا قضیه معرفتى با معیار حقیقت و مطابقت با آن سنجیده مىشود، اعتبار و درستى ساختارهاى اجتماعى نیز به معیار عدالت اجتماعى و مطابقت و سازگارى آن با اصول عدالت بستگى دارد.
خداوند در آیه 25 سوره «حدید»، استقرار نظام اجتماعى عادلانه را از جمله اهداف اساسى ارسال پیامبران الهى بیان مىکند، و در سوره «نحل» به همگان دستور مىدهد که در جهت استقرار عدالت اجتماعى تلاش نمایند.280
در کلام معصومان علیهمالسلام نیز اسقرار عدالت اجتماعى از جمله آرمانهاى اساسى جامعه اسلامى بیان شده است. امام باقر علیهالسلام در روایتى شیوه و هدف اصلى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از ایجاد نظم نوین اسلامى را نابود کردن ساختار اجتماعى ظالمانه دوران جاهلیت و تأسیس جامعه عادلانه مىدانند.281
همچنین امام على علیهالسلام، از عدالت به عنوان میزان و شاخصى یاد مىکنند که به وسیله آن مىتوان در باب درستى و حقانیت رفتارهاى فردى، روابط جمعى و ساختارهاى اجتماعى قضاوت کرد. حضرت در اینباره مىفرمایند: عدل میزان خداست که آن را براى برپاداشتن حق مقرّر داشته است.282 شهید مطهّرى معتقد است: اسلام به حکم اینکه دین خاتم است، بیش از هر مذهب آسمانىدیگرىبراىبرپاداشتنعدالتاجتماعىآمدهاست.283
نتیجهاى که از این بخش مىتوان گرفت این است که عدالت اجتماعى در اسلام، از اهمیت و جایگاه ویژهاى برخوردار است؛ به گونهاى یکى از اهداف اساسى انبیا در جامعهسازى بوده است. با توجه به چنین اهمیتى که عدالت اجتماعى در اسلام دارد، تقسیم کار به عنوان یک اصل ساختارساز، لزوما باید مطابق اصول عدالت باشد.
ب. عدالت؛ شالوده نظم اجتماعى در اسلام
از منظر اسلام، عدالت در عین حال که وصف عام ساختارهاى اجتماعى مطلوب محسوب مىشود، استوارترین شالوده براى ساختاربندى جامعه منظم و با ثبات نیز به شمار مىرود. به عبارت دیگر، اتصاف ساختارهاى اجتماعى به وصف عدالت، از منظر اسلام تنها به عنوان یک «باید» ارزشى صرف مطرح نیست، بلکه مدلولات علمى و جامعهشناسانه نیز دارد. از منظر جامعهشناسى اسلامى، نظم پایدار در صورتى محقق مىشود که ساختاربندى جامعه بر اساس اصول عدالت استوار باشد. ارتباط علّى و وجود شناختى عدالت با نظم و انسجام اجتماعى در کلام معصومان علیهمالسلام که در ذیل به چند نمونه آن اشاره مىشود ـ آشکارا بیان شده است:
در روایتى رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله مىفرمایند: جوامع و دولتها با وجود کفر امکان بقا دارند، اما با وجود ظلم اگرچه همراه با ایمان باشد، نابود شدنىاند.284 در کلام امیرمؤمنان علیهالسلام، از عدالت به عنوان «استوارترین شالوده جامعه»،285 «مایه قوام و سامان زندگى»،286 «سبب بقا و استمرار جوامع»،287 «عامل ثبات»288 و «عامل اطاعت و فرمانبرى مردم»289 یاد شده است. همه این تعبیرات حکایت از نقش اساسى عدالت در ایجاد، تقویت و استمرار نظم اجتماعى دارد. در روایت دیگرى، امام على علیهالسلام تصریح مىکنند که اگر ساختارهاى اجتماعى بر اصول عدالت استوار نباشد، فرجام آن فروپاشى و اضمحلال است. در این روایت، عدالت به عنوان «شیوه عام تدبیر حیات انسانى»، عامل استحکام و استمرار نظم در جامعه، و بىعدالتى از جمله علل اصلى اختلال نظم و ایجاد آشوبهاى اجتماعى توصیف شده است.290
بنابر آنچه بیان شد، از منظر اسلام علاوه بر اینکه ساخت اجتماعى، «باید» مبتنى بر اصول عدالت باشد، اساسا شرط «تحقق» جامعه بسامان و منظم در گرو تحقق عدالت اجتماعى است. بر اساس این نتیجهگیرى، ارتباط نظام تقسیم کار به عنوان سازوکار اصلى سازنده ساختار اجتماعى، با مباحث عدالت برقرار مى گردد. از منظر اسلام، شرط لازم و ضرورى براى اینکه تقسیم کار نقش انسجامدهنده و سامانبخش داشته باشد، این است که بر پایه «اصل عدالت» استوار گردیده باشد. در غیر این صورت، ممکن است تقسیم کار به عنوان بنیادىترین اصل نظم و انضباط اجتماعى، نتایج معکوس به بارآورده، منجر به تشدیدتضادهاودرنهایت،ازهمگسیختگى اجتماعى گردد.
ج. معیارهاى عدالت در اسلام
در این موضوع که از منظر اسلام ساختار اجتماعى و به تبع آن، نظام تقسیم کار به عنوان اصل اساسى ایجادکننده ساختار اجتماعى، باید مبتنى بر عدالت باشد، تردیدى وجود ندارد؛ اما مسئله اصلى در باب عدالت اجتماعى این است که معنا و معیار عدالت اجتماعى چیست و تقسیم کار عادلانه به چه معناست؟
کاوش در ادبیات نظرى عدالت نشان مىدهد که مکاتب گوناگون تعبیرهاى متفاوتى از «عدالت اجتماعى» ارائه دادهاند و هریک بر عنصر خاصى به عنوان پایه و اساس عدالت اجتماعى تکیه دارند.291 از اینرو، پرسش اساسى این است که بر اساس کدام معیارِ عدالت، ساختارهاى اجتماعى و یا مهمترین اصل ساختارساز جامعه، یعنى تقسیم کار اجتماعى را مىتوان عادلانه دانست. هرچند بررسى تفصیلى نظریههاى عدالت از حوصله این نوشتار خارج است، اما براى روشن شدن مختصات تقسیم کار عادلانه از منظر اسلام، ضرورى است نگاهى به معیارهاى عدالت داشته باشیم:
1. تناسب و موزونیت: آموزه «عدالت» به مثابه «تناسب» را مىتوان در اندیشه افلاطون یافت. افلاطون انسان را داراى سه قوّه خرد، اراده و شهوت مىداند. وى تعادل و هماهنگى بین این قواى نفسانى را «عدالت فردى» مىنامد. افلاطون معتقد است: هریک از قواى سهگانه وظایف و کارکردهاى طبیعى خاصى دارد. عدالت فردى در صورتى تحقق پیدا مىکند که «اجزاى نفس وى هریک به وظایف خود عمل کند»292 و در وظایف مربوط به قواى دیگر دخالت ننماید.293
عدالت اجتماعى از نظر افلاطون، داراى همان ویژگىهاى عدالت فردى بوده و به مفهوم تناسب و قرار گرفتن افراد جامعه در طبقات خاص خود است.294 وى جامعه یا شهر را متشکّل از سه طبقه فرمانروایان، نگهبانان و توده مردم یا افزارمندان مىداند که هر طبقه وظیفهاى خاص بر عهده دارد. از نظر وى، عدالت اجتماعى در صورتى محقق مىشود که هر فرد در طبقه اجتماعى خاص خود قرار گرفته، از امتیازات همان طبقه برخوردار باشد، به وظایف خود عمل کند و از دخالت در وظایف دیگران خوددارى نماید.295
آموزه «عدالت» به مثابه «تناسب و موزونیت» در تفکر اسلامى نیز مطرح است،296 اما دیدگاه اسلام در این باب، تفاوتهاى اساسى با اندیشه افلاطونى وجود دارد. قرائت افلاطون از عدالت اجتماعى به مثابه «تناسب» در نهایت، به توجیه و مشروعسازى نظام طبقاتى و قربانى کردن فرد در پاى مصالح جمع منجر مىشود.297 از اینرو، چنین دیدگاهى با روح تعالیم اسلامى سازگارى ندارد؛ چراکه اسلام، هم براى فرد ارزش قایل است و هم امتیازات طبقاتى را به شدت رد مىکند. آموزه «عدالت» به مثابه «تناسب» را مىتوان به معناى تناسب ساختارهاى اجتماعى با تفاوتهاى طبیعى در نظر گرفت. به عبارت دیگر، اگر تفاوتها و نابرابرى اجتماعى بازتابدهنده تفاوتهایى باشد که ریشه در طبیعت و آفرینش انسانها دارد این نابرابرى عادلانه است. بر اساس این برداشت از عدالت، معناى تقسیم کار عادلانه آن است که با تفاوتهاى ذاتى انسانها انطباق داشه باشد. قرآن کریم در سوره «زخرف»298 و نیز امام على علیهالسلام در روایتى299 وجود تفاوت طبیعى میان انسانها را به این دلیل که زمینه تقسیم کار و در نتیجه، شالوده نظم اجتماعى را فراهم مىسازد، از آثار صنع حکیمانه، موزون و متعادل الهى معرفى مىکنند.
2. شایستگى و لیاقت: عدالت در این تلقّى، به معناى توزیع امکانات، مناصب و نقشها بر اساس شایستگى و لیاقتهاست. چنین دیدگاهى را در آراء ارسطو مىتوان مشاهده کرد. وى هم در توزیع امکانات مادى شایستگى افراد را مورد توجه قرار مىدهد و هم در نوع و شکل حکومت، قایل به شایستهسالارى است. تعریف300 «عدالت» به «اعطاء کل ذى حقّ حقّه»، که در ادبیات اسلامى مشهور است، ناظر به این معنا از عدالت است.
علّامه طباطبائى در تعریف «عدالت اجتماعى» مىنویسد: «عدالت اجتماعى عبارت است از اینکه حق هر صاحب حقى را به او بدهند، و هر کس به حق خودش، که شایسته آن است، برسد.»301 این معنا از «عدالت» برگرفته از فرمایش امام على علیهالسلام است که در تعریف «عدالت» مىفرماید: «عدالت هر چیزى را در جاى خود آن مىنهد.»302 اندیشمندان اسلامى «قرار دادن هر چیز را در جایگاه خودش»، به معناى اعطاى حق هر کس به اندازه صلاحیت و شایستگى او تفسیر کردهاند.303 بر اساس این معنا از «عدالت»، تقسیم کار عادلانه به این معناست که توزیع مناصب و موقعیتهاى اجتماعى باید منطبق با معیارهاى شایستهسالارى و لیاقت افراد باشد.
3. برابرى فرصتها: سومین معیار عدالت برابرى در فرصتهاست. «عدالت به مثابه برابرى فرصتها» به این معناست که افرادِ داراى تواناىهاى مشابه، علىرغم طبقه یا خاستگاهشان، فرصت مشابهى براى به دست آوردن شغل، درآمد یا دیگر مزایاى اجتماعى داشته باشند. در اندیشه لیبرالیستى، «عدالت به مثابه برابرى فرصتها، به معناى بىطرفى دولت و وجود شرایط رقابت آزاد براى همگان است. این دیدگاه معتقد است: منطق بازار آزاد و یا سازوکار عرضه و تقاضا در غیاب دخالتهاى خارجى همچون مداخله دولت، موجب مىشود افراد در عرصههاى گوناگون حیات اجتماعى به آنچه مستحق و شایسته آن است، برسند.304
«عدالت به مثابه برابرى فرصتها» در اسلام نیز یک اصل پذیرفته شده است، هرچند شیوه دسترسى به این اصل از نظر اسلام با دیدگاههاى لیبرالیستى تفاوت دارد. در تفکر لیبرالى، فراهم بودن شرایط براى رقابت آزاد به معناى برابرى در فرصتها تلقّى مىشود؛ اما در اندیشه اسلامى، براى تحقق عدالت، تنها این کافى نیست که شرایط رقابت آزاد در جامعه حاکم باشد، بلکه از منظر اسلامى، براى تحقق عدالت نظارت و دخالت دولت در جهت تعدیل نابرابرىها، امرى لازم و اجتنابناپذیر است. اجتنابناپذیرى دخالت دولت به این معناست که از منظر اسلام، منطق بازار آزاد در نهایت، به شکلگیرى نظام خشن طبقاتى منجر مىشود. به همین دلیل، در نظام اسلامى، دولت موظف است که در جهت تعدیل نابرابرى و ایجاد فرصتهاى برابر دخالت نماید.305
بنابر آنچه ذکر شد، مىتوان معیارهاى عدالت اجتماعى در اسلام را در اصول سهگانه خلاصه کرد. این اصول یا معیارها عبارتند از عدالت به مثابه «تناسب و موزونیت»، عدالت به مثابه «شایستگى و لیاقت» و عدالت به مثابه «برابرى فرصتها». با توجه به معیارهاى سهگانه عدالت اجتماعى، نظام تقسیم کار را در صورتى مىتوان عادلانه توصیف کرد که اولاً، بیانگر تفاوتهاى طبیعى افراد باشد. ثانیا، نقش و موقعیتهاى اجتماعى بر اساس لیاقت و شایستگى در جامعه توزیع شده باشد. ثالثا، همگان براى دسترسى به مزایاى اجتماعى از فرصتهاى مساوى برخوردار باشند.
شاخصهاى تقسیم کار عادلانه
بر اساس معیارهاى سهگانه عدالت، نظام تقسیم کار عادلانه داراى سه بعد است که این ابعاد سهگانه و شاخصها در محورهاى بعد بررسى مىشود:
الف. شایستهسالارى
مهمترین معیار نظام تقسیم کار عادلانه در اسلام تقسیم وظایف و نقشها بر اساس شایستگى و لیاقت افراد است. منظور از «نظام تقسیم کار مبتنى بر شایستگى»، دسترسى افراد به مشاغل، منزلتها و امتیازات اجتماعى براساس صلاحیتها و شایستگىهایى است که تلاش، انتخاب و اراده افراد در تحصیل آنها نقش دارد. این مجموعه شاخصها را مىتوان ذیل عنوان کلى «شایستهسالارى» دستهبندى کرد.
در کلام معصومان علیهمالسلام، احادیث و روایات فراوانى در باب اهمیت شایستهسالارى و رعایت لیاقتها در تصدّى نقشهاى اجتماعى وارد شده است که به دلیل رعایت اختصار، به ذکر چند نمونه بسنده مىشود. در حدیثى از رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله آمده است که به کار گماردن کسى که شایستهتر از او در انجام مسئولیت در جامعه وجود داشته باشد، خیانت به خدا، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و جامعه اسلامى محسوب مىشود.306 وقتى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مکّه را در سال هشتم هجرت فتح کرد، پس از ترک این شهر، جوانى به نام عتاببن اسید را به عنوان نماینده خود براى مدیریت این شهر انتخاب کرد. برخى از بزرگان قبایل به این تصمیم پیامبر اعتراض کردند که چرا جوانى کم سن و سال را براى اداره شهر بزرگى همچون مکّه برگزیده است. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در پاسخ به این احتجاج فرمودند: آنچه در گزینش افراد براى تصدّى نقشها در جامعه اسلامى باید ملاک قرار گیرد، شایستگى و لیاقت افراد است، نه معیارهاى انتسابى، همچون سن. حضرت خطاب به سران و مردم مکّه فرمودند: نباید به دلیل کم سن و سال بودن عتاببن اسید، با مدیریت وى مخالفت کنید؛ زیرا هر کس سن بیشترى دارد لزوما برتر نیست، بلکه هرکس داراى صلاحیتهاى برتر باشد بزرگتر است.307
1. تخصص:
علم و آگاهى: لازمه داشتن تخصص برخوردارى از علم و آگاهى نسبت به نحوه انجام نقشها و وظایف اجتماعى است. بدینروى علم و آگاهى یکى از شاخصهاى اصلى تقسیم کار مبتنى بر شایستهسالارى و در نهایت، تقسیم کار عادلانه محسوب مىشود. قرآن مجید در سوره «بقره»، داستان انتخاب شدن یکى از پیامبران بنىاسرائیل به نام طالوت را براى مدیریت جامعه آن زمان شرح مىدهد. در این سوره، یکى از معیارهاى انتخاب طالوت برترى وى در علم و دانش بیان شده است.308
در سوره «یوسف» نیز قرآن کریم علم و آگاهى را به عنوان ملاک شایستگى در تصدى وظایف اجتماعى بیان مىکند. هنگامى که حضرت یوسف علیهالسلام از زندان بیرون آمد، عزیز مصر از وى براى اداره کشور مصر درخواست کمک نمود. حضرت یوسف علیهالسلام از میان مناصب گوناگون، مسئولیت خزانهدارى را به عهده گرفت. قرآن کریم معیار پذیرش این مسئولیت را از زبان حضرت یوسف علیهالسلام، علم و تخصص وى بیان مىکند.309 با توجه با این دو آیه شریفه، مىتوان گفت: شایستهسالارى در فرهنگ قرآن از اهمیت اساسى برخوردار است و در جامعه مطلوب از منظر قرآن، افراد باید متصدّى وظایف و نقشهایى شوند که در آن از علم، آگاهى و تخصص لازم برخوردارند.
در روایات معصومان علیهمالسلام نیز برترى در علم و تخصص به عنوان ملاک و معیار اصلى تصدّى نقشهاى اجتماعى بیان شده است. براى نمونه، رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله و همچنین امیرمؤمنان علیهالسلام در گفتارى مشابه، ارزش افراد را به قدر دانش و معرفت آنها مىدانند.310 مجموعه دیگرى از اخبار در متون دینى وارد شده که در آنها پیامدها و آثار منفى نظام تقسیم کار غیرشایستهسالار تشریح شده است. در خبرى که امام صادق علیهالسلام از پیامبر نقل کردهاند، تصریح شده است فقدان علم و آگاهى در انجام وظایف، موجب فساد و ناهماهنگى اجتماعى مىشود.311 منظور از اینکه سپردن نقشها به افراد غیرمتخصص موجب فساد مىشود، این است که مشارکت اجتماعى اینگونه افراد به دلیل آنکه دانش لازم را ندارند، نه تنها به نظم و انتظام امور در جامعه کمک نمىکند، بلکه جامعه را به سمت مسیرهاى انحرافى سوق مىدهد و موجب دورى جامعه از دسترسى به اهدافش مىگردد.
در حدیثى دیگر، رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله، علاوه بر اینکه بر اهمیت دانش و آگاهى به عنوان معیار تصدّى نقشها تأکید مىکنند، اقدام به انجام کارى را بدون داشتن دانش و تخصص لازم به کارى احمقانه و بیهوده تشبیه مىکنند که نه تنها نفعى به حال اجتماع ندارد، بلکه موجب دوباره کارى و هدر رفتن وقت، منابع و توان جامعه مىگردد.312
مهارت و توانایى کافى: از نظر اسلام، علم و آگاهى شرط لازم براى عهدهدار شدن وظایف اجتماعى محسوب شود، اما شرط کافى نیست. علاوه بر آگاهى، مهارت و توانایى بر انجام درست نقشها نیز از اهمیت اساسى برخوردار است. مهارت علاوه بر داشتن دانش نظرى مستلزم توانایى عملى در انجام کارها نیز هست.
قرآن کریم در سوره «قصص» داستان استخدام حضرت موسى علیهالسلام را در دستگاه حضرت شعیب علیهالسلام نقل مىکند. در آیه 26 این سوره، دو شاخص مهم براى تأیید صلاحیت و شایستگى استخدام حضرت موسى علیهالسلام بیان شده که عبارتند از: «توانایى» و «امانتداراى».313
در روایتى از امام صادق علیهالسلام نیز «توانمندى و مهارت» از جمله معیارهاى عام انجام نقشهاى اجتماعى ذکر شده است. ایشان در این زمینه مىفرمایند: صاحب هر صنعت و حرفهاى براى آنکه کارش رونق بگیرد، باید در کارش توانا و با مهارت باشد.314
تجربه کافى: دیگر شاخص تخصص را مىتوان داشتن «تجربه کافى» دانست. به هر نسبتى که تجارب افراد در سطح بالاترى باشد، آمادگى بیشترى براى انجام درست کارها خواهند داشت. در نتیجه، چنین افرادى از استحقاق و شایستگى بیشترى نسبت به افراد غیر مجرّب و تازهکار برخوردارند. امام على علیهالسلام ارزش هر کس را به اندازه تجاربى مىدانند که اندوخته است.315 به دلیل همین اهمیت تجربه در انجام درست نقشهاست که حضرت درباره انتخاب کارگزاران دولتى به مالکاشتر توصیه مىکنند افراد باتجربه را انتخاب نماید.316 امام صادق علیهالسلامنیز مىفرمایند: افراد کمتجربه نباید نقشهاى مهمى همچون نقشهاى سیاسى را، که نیاز به آزمودگى و تجربه دارد، به عهده بگیرند.317
کفایت و حسن تدبیر: چهارمین شاخص تخصص را مىتوان کفایت یا حسن تدبیر دانست. توانایى در استفاده بهینه از سرمایههاى مادى و معنوى در جهت انجام درست و متقن کارها را مىتوان «حسن تدبیر یا کفایت» نامید. این شاخص برایندى است از استعدادهاى ذاتى و مهارتهاى اکتسابى. افرادى که از این توانایى در انجام نقشهاى شغلى و مدیریتى برخوردارند شایستگى بیشترى براى تصدّى نقشهاى مذکور دارند و در نتیجه، حسن تدبیر یا کفایت یکى از شاخصهاى نظام تقسیم کار عادلانه محسوب مىشود. امام على علیهالسلام یکى از شرایط اصلى تصدّى نقشهاى سیاسى را توانمندى و کفایت زمامداران مىدانند.318 بر همین اساس، حضرت ضمن سفارشى که در امر کشوردارى به مالکاشتر مىکنند، به وى توصیه مىنمایند غیر از معیار «امانت» و «کفایت»، هیچ معیار دیگرى رامبناىگزینشکارگزاران خود قرار ندهد.319
در متون دینى، غالبا از شاخص «کفایت» به «حسن تدبیر» تعبیر شده است. «تدبیر» در لغت، به معناى عاقبتاندیشى در کار است،320 اما در اینجا با توجه به مفهوم لغوى و مضمون برخى روایات،321 به معناى توانایى محاسبهگرى و استخدام مناسبترین وسایل براى دسترسى به اهداف موردنظر به کار رفته است. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله درباره معناى «تدبیر» مىفرمایند: تدبیر آن است که وقتى کسى اراده و تصمیم انجام کارى را دارد، از این توانایى و تشخیص برخوردار است که منافع و ضررهاى آن را به دقت محاسبه نماید؛ در صورتى که عمل مفید باشد به سرعت کار را به انجام رساند و اگر زیانبار باشد از انجام آن و تحمّل هزینهها خودارى نماید.322
امام على علیهالسلام قوام و نظام زندگى را به خوب اندازه گرفتن زندگى، و ملاک خوب اندازه گرفتن را تدبیر نیکو مىدانند.323 همچنین ایشان آفت زندگى را سوءمدیریت و درست اداره نکردن امور مىدانند.324 در روایت دیگرى، ایشان حسن تدبیر را موجب افزایش بهرهورى، و سوءمدیریت را عامل کاهشراندمانکاربیان مىشمرند.325
2. ایمان: ایمان بنیادىترین معیار شایستگى در جامعه اسلامى محسوب مىشود. در نظام اسلامى، کسانى که ایمان دارند با افراد بىایمان برابر نیستند. نقش ایمان در ایجاد استحقاق و اولویت نسبت به تصدّى نقشهاى ارزشمند اجتماعى را مىتوان از آیات متعدد استنباط کرد. خداوند در قرآن کریم، مکرر بیان داشته که افراد باایمان با کافران، فسّاق و افراد فاجر برابر نیستند.326 هرچند ظاهر این آیات ناظر به عدم تساوى گروه مؤمنان و غیرمؤمنان در پاداشهاى اخروى است، ولى علما از این آیات شرط بودن ایمان را، به ویژه درباره تصدّى نقشهاى مدیریتى و سیاسى، استفاده کردهاند.327
دلیل مهمترى که داشتن ایمان را به عنوان شرط اساسى احراز شغل و تصدّى نقشهاى اجتماعى بیان مىکند، آیه مشهور «نفى سبیل» است.328 قرآن کریم در سوره «نساء»، مىفرماید: مؤمنان حقِ پذیرفتن سلطه کافران را ندارند. به دلیل آنکه سپردن وظایف و نقشهاى اجتماعى به افراد غیر مؤن، به ویژه در نقشهاى کلیدى همچون نقشهاى حکومتى و اقتصادى، موجب سیطره غیرمؤمنان بر مؤمنان مىگردد، مىتوان چنین استنباط کرد که در جامعه اسلامى، ایمان شرط اساسى عهدهدار شدن نقشهاى اجتماعى است.
تعهد: مهمترین تجلّى یا شاخص ایمان، تعهد است. منظور از تعهد روحیه مسئولیتپذیرى در قبال وظایف و نقشهایى است که به افراد محوّل مىشود. در نظام اجتماعى اسلام، همگان وطیفه دارند که با تشریک مساعى و مشارکت متعهدانه در جهت رسیدن به هدفهاى مشترک جامعه اسلامى، تلاش نمایند.
در اندیشه اسلامى، انجام نقشها و وظایف اجتماعى به عنوان یک مسئولیت و تکلیف مطرح است. به همین دلیل، افرادى که در قبال وظایفشان احساس تعهد مىکنند، شایستگى بیشترى براى تصدّى نقشهاى اجتماعى، به ویژه نقشهاى مهم و ممتاز، دارند. در روایات متعدد، به مسئولیت عمومى اعضاى جامعه اسلامى اشاره شده است که از آن جمله، مىتوان به حدیثى از رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهاشاره کرد. در این حدیث، جامعه به مثابه واحد همبستهاى به تصویر کشیده شده است که در آن همه اعضا به صورت متقابل، تحت تکفّل یکدیگر قرار دارند و نسبت به سرنوشت هم مسئول بوده، مورد مؤاخذه قرار مىگیرند.329 منظور از مسئولیت، که در حدیث نبوى و احادیث مشابه مطرح گردیده، احساس تعهد افراد در قبال وظایف محوّل شده و حسن انجام آن است.
تقوا: افزون بر تعهد، «تقوا» ملاک دیگرى است که در نظام اسلامى، شایستگى و صلاحیتهاى افراد با آن سنجیده مىشود. تقوا در حقیقت، تجلّى ایمان در رفتار است. «تقوا» در یک تعریف ساده، عبارت است از: التزام عملى به هنجارها و احکام شرعى. تقوا ملکهاى نفسانى است که در اثر تمرین و ممارست عملى حاصل شده، موجب مىشود انسانها از نقض احکام و هنجارهاى شرعى خوددارى نمایند.
در جامعه اسلامى، کسانى که از تقواى بیشترى برخوردارند، شایستگىشان براى تصدّى نقشهاى اجتماعى بیشتر است. در متون دینى، آیات و روایات متعدى بر این مطلب تأکید مىورزد که انسانها هیچکدام بر دیگرى برترى ندارند، مگر به تقوا و پرهیزگارى.330
امام على علیهالسلام در عهدنامه خود، تقوا و پاکدامنى را از جمله معیارهاى اصلى انتخاب کارگزاران حکومتى بیان داشته، به مالک اشتر سفارش کردهاند عمّال خود را از «پاکترین افراد»331 و از میان «خاندانهاى پارسا»332 انتخاب نماید. همچنین در روایتى از امام صادق علیهالسلام، تقوا را در کنار توانایى و حسن مدیریت، از جمله معیارهاى تصدّى نقشهاى سیاسى بیان شده است. در این روایت، حضرت مىفرمایند: صلاحیت مدیریت و حکومت اسلامى را ندارد، مگر کسى که داراى ویژگىهایى از جمله تقوا، باشد.333
3. امانتدارى: در آیات و روایات متعدد، «امانتدارى» در کنار تخصص به عنوان ملاک شایستگى بیان شده است. در نتیجه، مىتوان آن را یکى دیگر از ویژگىهاى تقسیم کار مبتنى بر عدالت ذکر کرد. قرآن کریم امانتدارى را از جمله ملاکهاى صلاحیت حضرت یوسف علیهالسلام براى تصدّى مقام خزانهدارى مصر بیان نموده است.334 همچنین درباره استخدام حضرت موسى علیهالسلام در دستگاه حضرت شعیب علیهالسلام، در کنار شرط توانایى، از امانتدارى به عنوان معیار شایستگى و لیاقت یاد شده است.335
در عهدنامه مالک اشتر نیز حضرت على علیهالسلامامانتدارى را یکى از معیارهاى شایستگى کارگزاران دانسته، به او دستور مىدهند در واگذارى نقشهاى سیاسى به کسانى اعتماد کند که در میان مردم، به امانتدارى معروفند.336 همچنین حضرت در جاى دیگرى خطاب به وى تأکید مىورزند که در به کارگیرى کارمندان خود، هیچ معیارى جز «کفایت» و «امانت» را مبناى عمل قرار ندهد.337
4. حسن سابقه: در متون اسلامى، «حسن سابقه» معیار شایستگى و از جمله شاخصهاى تقسیم کار مبتنى بر عدالت دانسته شده است. امام على علیهالسلام در نامه 53، با تأکید فراوان، به مالک اشتر دستور مىدهند نقشهاى سیاسى و حکومتى را به افرادى تفویض نماید که داراى سابقه خوب و درخشان هستند. امام در این نامه، به وى یادآور مىشوند که براى تشخیص حسن سابقه و شناخت دقیق افراد، نباید بر تیزهوشى، اطمینان شخصى و خوشباورى اتکا نماید، بلکه باید سابقه آنها را در نظامهاى پیشین مورد مداقه قرار دهد و تنها از این طریق است که مىتوان افراد شایسته را از افراد متقلّب و فریبکار تشخیص داد.338 همچنین در فراز دیگرى از این عهدنامه، از تفویض نقشهاى سیاسى و به کارگماردن افرادى که داراى کارنامه سیاه هستند، به شدت منع و به مالک اشتر سفارش شده افرادى را در دستگاه خود به خدمت گمارد که با ستمکاران همکارى نداشته، بار گناهان آنها را بر دوش ندارند.339
ب. تناسب با تفاوتهاى طبیعى
دومین نوع تقسیم کار عادلانه از منظر اسلام، تناسب نظام تقسیم کار با تفاوتهاى ذاتى و فطرى انسان است. براى آنکه نظام تقسیم کار به ایجاد همبستگى منجر شود، کافى نیست که هر فرد وظیفهاى داشته باشد، بلکه لازم است وظایف و نقشها متناسب حال افراد نیز باشد. از منظر اسلام، تقسیم کار به عنوان یک اصل بنیادین ساختارساز، در شرایطى به انسجام اجتماعى کمک مىکند که با ویژگىها و علایق متفاوت وجودى انسانها هماهنگ باشد. اگر مبانى تقسیم و توزیع اجتماعى با مبانى و موازین توزیع استعدادهاى طبیعى و فطرى افراد تناسب نداشته باشد، نه تنها انسجام و یکپارچگى در جامعه ایجاد نمىشود، بلکه به دلیل آنکه چنین نظام تقسیم کارى با اقتضائات و ظرفیتهاى تکوینى وجود انسان در تضاد است، نمىتواند مبناى درستى براى یک جامعه متعادل و منظم قرار گیرد.
منظور از تفاوتهاى طبیعى یا ذاتى، تفاوتهاى فیزیکى، زیستى و روانى است که اراده و اختیار افراد هیچ تأثیرى در تقویت و یا تضعیف آنها ندارد. انسانها همانگونه که به لحاظ ویژگىهاى ظاهرى، توانمندىهاى فیزیکى و جسمانى باهم تفاوت دارند، به لحاط ویژگىهاى روانى همچون ادراکات ذهنى، یادگیرى، ضریب هوشى، تمایلات و عواطف نیز به طور قابل ملاحظهاى با هم متفاوتند. تفاوتهاى طبیعى و جبرى که اراده انسانها در ایجاد یا رفعشان تأثیرى ندارد مورد قبول اسلام است.340
از منظر اسلام، این نوع تفاوتها علاوه بر آنکه به عنوان واقعیتى اجتنابناپذیر مطرح است، مقتضاى حکمت الهى و لازمه نظام احسن و زمینهساز سعادت و کمال انسان نیز هست. به همین دلیل، نظام تقسیم کار مبتنى بر تفاوتهاى طبیعى افراد از آن نظر که موافق با خلقت موزون و حکیمانه انسان است، از نظر اسلام، عادلانه محسوب مىشود؛ زیرا اگر تفاوتهاى طبیعى وجود نداشت و انسانها از همه لحاظ یکسان بودند، تقسیم کار به عنوان شالوده حیات جمعى، یا اساسا میسر نمىشد، یا مىبایست با اجبار و تحمیل صورت مىگرفت و عواقب نامطلوبى در زندگى اجتماعى به بار مىآورد.341
قرآن کریم در آیه 32 سوره «زخرف»، به این واقعیت اشاره نموده که وجود تفاوتهاى طبیعى میان انسانها استخدام متقابل یا تقسیم کار را امکانپذیر مىسازد و آن را نشانه رحمت الهى بیان کرده است. در این آیه شریفه، هم به وجود تفاوتهاى طبیعى اشاره گردیده و هم اینگونه تفاوتها به دلیل آنکه شالوده حیات اجتماعى را ممکن مىسازد، موجّه و حکیمانه دانسته شده است.342
همچنین حضرت على علیهالسلام در روایتى خیر و سعادت مردم را در حفظ اختلافات فطرى و طبیعى آنان دانسته و عامل هلاکت بشر را در یکنواخت کردن مردم و بر هم زدن اساس اختلافات طبیعى آنها برشمرده است.
امام علیهالسلام مىفرمایند: «مردم همواره در خیر و خوبى به سر مىبرند تا هنگامى که با یکدیگر متفاوتند، و اگر یکسان گشتند هلاک خواهند شد.»343 مراد از «تفاوت» در این روایت، تفاوتهاى طبیعى است؛ یعنى اگر مردم نظم زندگىشان را بر خلاف اقتضائات آفرینش خود قرار دهند، موجبات نابودى خود را فراهم ساختهاند.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نیز در حدیثى به اهمیت و نقش تفاوتهاى طبیعى در حیات جمعى، اشاره نموده، فرمودهاند: نقشهاى اجتماعى در صورتى درست و به سهولت انجام مىشود که بر اساس علایق و استعدادهاى نهفته در خلقت آدمیان استوار باشد.344
با توجه به دلایل بیان شده، مىتوان چنین نتیجه گرفت که از دیدگاه اسلام، تفاوتهاى طبیعى، که اراده و اختیار انسانها در آن نقش ندارد، همچنین تفاوتهاى اجتماعى ناشى از آنها به این دلیل مهم که تقسیم کار را میسر مىسازد، موجّه و مقتضاى آفرینش حکیمانه است.
1. جنسیت: از دیرباز، جنسیت یکى از مبانى مهم تقسیم کار و تخصیص نقشها در جوامع بشرى بوده است. در همه جوامع، انسانها یکدیگر را در قالب مذکر و مؤنث دستهبندى مىکنند و بر اساس این تمایز، در تمام جوامع، باورها و هنجارهایى شکل گرفته است که تعیین مىکند مردان و زنان چه موقعیتهایى را باید اشغال کنند و چگونه نقشهاى متناسب با این موقعیتها را ایفا کنند.
در نظام اجتماعى مطلوب از نظر اسلام نیز برخى از تمایزهاى جنسیتى و تفاوت در نقشهاى مردان و زنان به عنوان اولویت یا مستحب و گاهى به عنوان الزام یا واجب پذیرفته و مقرّر شده است. براى مثال، بر اساس برخى روایات، زنان نمىتوانند عهدهدار مقام قضاوت، امامت براى مردان یا عهدهدار نقشجنگجودرمیدانهاىرزم شوند.
نیز در احادیث و روایات، نقش همسرى345 و مادرى346 براى زنان به عنوان نقشهاى مرجّح مورد تأکید قرار گرفته است. در روایتى از امام حسن عسکرى علیهالسلامانجام برخى تکالیف و وظایف از عهده زنان برداشته شده است. از میان امورى که در این حدیث، زنان از انجام معاف شدهاند، فقط سه نقش رهبرى، قضاوت و مشاوره است که جزو نقشهاى اجتماعى محسوب مىشود. سایر تکالیف برداشته شده از عهده زنان نه تنها ربطى به تقسیم کار یا وظایف اجتماعى زنان ندارد، بلکه نوعى تخفیف در انجام تکالیف شرعى زنان نسبت به مردان محسوب مىشود.347
از منظر اسلام، تقسیم کار جنسیتى تا آنجا مقبول است که مبتنى بر تفاوت در استعدادها و علایق ذاتى میان دو جنس استوار باشد. اما در سایر موارد، هیچ تفاوتى میان زن و مرد وجود ندارد.348 به دلیل آنکه این نظام تقسیم کار مطابق با نظم موزون و حکیمانه عالم خلقت است، هم عادلانه است و هم بهتر تواند نظم و انسجام اجتماعى را استحکام بخشد.349
تناسب نقش با توانایى ذهنى: آیات و روایات متعددى در متون دینى وجود دارد که از ظواهرشان استفاده مىشود زنان و مردان به لحاظ توان ذهنى و عقلى با یکدیگر تفاوت دارند. بر اساس این مستندات، علما در تصدّى برخى نقشهاى مهم و حساس همانند رهبرى و قضاوت، که مبتى بر مهارت و توانمندىهاى عقلى بیشتر است، مرد بودن را شرط دانستهاند. یکى از دلایل مهمى که در این زمینه به آن استناد شده آیه شریفه 34 سوره «نساء» است که در آن اصل «قیمومت» و سرپرستى مردان بر زنان مطرح شده است. در این آیه، خداوند مىفرماید: مردان بر زنان فضیلت دارند و به همین دلیل، بر آنها قیمومت دارند. علما معتقدند: مراد از فضیلت و برترى که در این آیه براى مردان بیان گردیده، فضیلت تشریعى و ارزشى نیست، بلکه مراد فضیلت تکوینى، یعنى همان قدرت تعقّل و تدبیر، است که در مردان بیش از زنان است.350 بدینروى، فقها بر اساس مفاد این آیه شریفه و نیز برخى روایات، در مواردى، همچون قضاوت و رهبرى، که به تعقّل بیشترى نیاز دارد، تفکیک جنسیتى نقشها را تجویز کردهاند.351
هرچند بیشتر فقهاى متقدّم با توجه به دلایل یادشده، نظریه تفاوت عقلانى زن و مرد را پذیرفته و بر اساس این تفاوت، به تمایز جنسیتى نقشها در برخى موارد قایل شدهاند،352 اما برخى محققان متأخّر با خدشه وارد کردن در سند، دلالت و یا ناظر دانستن ادلّه موجود در این باب به موارد خاص، معتقدند: به لحاظ توانایى عقلى و ذهنى، تفاوت ذاتى معنادارى میان دو جنس وجود ندارد؛353 حداکثر چیزى که در این باب مىتوان گفت: این است که زن و مرد نه در اصل عقل، بلکه در تعقّل و به کارگیرى عقل با یکدیگر تفاوت دارند. زنان به دلیل تسلط عواطف و احساسات، کمتر مسائل و پیشامدها را با عقل تحلیل کنند.354 به هرحال، بر اساس نظریهاى که قایل به تفاوتهاى عقلانى میان زن و مرد است، مىتوان یکى از شاخصهاى تقسیم کار عادلانه را تناسب با توانایى ذهنى دو جنس بیان کرد.
تناسب نقش با توانایى عاطفى: دومین شاخص تقسیم کار جنسیتى در اسلام، تطابق نظام کار با توانایى عاطفى مردان و زنان است. با توجه به نیرومندى عاطفه و احساسات زنان است که برخى از نقشها همانند خانهدارى و تربیت فرزندان، که عواطف و احساسات در آن اهمیت کانونى دارد، به عنوان نقشهاى مرجّح براى زنان ذکر شده است. خداوند در آیه 18 سوره «زخرف»، دو صفت براى زنان بیان مىکند که مفسّران آنها را دال بر نیرومندى عواطف و احساسات زنان دانستهاند. در این آیه، خداوند از زنان به عنوان موجوداتى یاد مىکند که اولاً، به زیور و زینت علاقه دارند. ثانیا، در مخاصمه و نزاع، از توان کمترى برخوردارند.355
علّامه طباطبائى در تفسیر این آیه مىنویسند: این دو صفت براى زن بدان دلیل ذکر گردیده که زن درست به عکس مرد، در طبیعت خویش، عاطفهاش قوى، و در تعقّل ضعیف است و از روشنترین نمودهاى قوّت عاطفه زن و ضعف تعقّل وى، علاقه شدید وى به زیور و زینت و ضعف او در تقریر برهان بوده که بیانگر قدرت تعقّل است.356 در احادیث نیز به نیرومندى عواطف در زنان اشاره شده است.357 با توجه به نیرومندى عواطف در زنان، مىتوان گفت: از جمله شاخصهاى تقسیم کار عادلانه، تناسب نقشها با تفاوتهاى عاطفى در دو جنس مرد و زن است.
تناسب نقش با توانایى جسمى: دیگر شاخص تقسیم کار جنسیتى در اسلام، تناسب نقشها و وظایف با توانمندىهاى جسمى دو جنس است. در اسلام، بیشتر نقشهایى که به توان و نیروى جسمى بیشترى نیاز دارد، انجامشان براى مردان مرجّح دانسته شده و وظایف متناسب با ظرافت زنانگى، براى زنان توصیه شدهاند. حضرت على علیهالسلام در اینبارهمىفرمایند: «به زن کارى را که از حد توان او فراتراستمسپار؛زیرازنگلاست،نهخدمتکار.»358
ج. فرصتهاى برابر
سومین بعد تقسیم کار عادلانه از دیدگاه اسلامى، تقسیم کار مبتنى بر توزیع برابر فرصتهاست. این بعد از تقسیم کار به برابرى در شرایط خارجى رقابت براى دسترسى به منابع با ارزش اجتماعى اشاره دارد. از دیدگاه اسلام، نظام تقسیم کار در شرایط عادلانه آن است که همگان از فرصت و امکان مساوى براى پرورش استعدادها و رقابت براى تصدّى موقعیتهاى ارزشمند اجتماعى برخوردار باشند.
برابرى فرصتها به عنوان شاخص تقسیم کار عادلانه در اسلام، از اندیشه برابرى انسان در کرامت ذاتى و حق برابر همگان در استفاده از مواهب طبیعى و امکانات اجتماعى نتیجه مىشود. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در خصوص برابرى انسانها در گوهر و کرامت انسانى مىفرمایند: همه مردم از زمان حضرت آدم علیهالسلام تا امروز، همچون دانههاى شانه برابرند؛ نه عرب را بر عجم برترى است، و نه سرخ را بر سیاه، مگر به پرهیزگارى.359 روایات و شواهدى که بر تساوى انسانها در کرامت ذاتى دلالت دارند در متون دینى فراوان است که فقط به چند نمونه از آنها اشاره شد. از مجموع این مستندات، مىتوان به این نتیجه رسید که عدالت اجتماعى در صورتى تحقق پیدا مىکند که زمینه و فرصتهاى برابر براى خودشکوفایى و ارتقاى همگان فراهم باشد. اگر همه انسانها داراى کرامت هستند پس همگان این حق را دارند که از فرصتهاى مساوى براى رشد و ترقّى برخوردار باشند.
علاوه بر دلایلى که به ضرورت برابرى فرصتها اشاره دارد، به این مطلب نیز مىتوان اشاره کرد که در جامعه اسلامى، دولت و نظام سیاسى موظف است تعدیل ساختارهاى ایجادکننده نابرابرى را در رأس سیاستهاى خود قرار دهد. اصل «ضمان اجتماعى» و اصل «توازن اجتماعى»، که از جمله وظایف اصلى دولت اسلامى به شمار مىروند، اصولى هستند که به منظور ایجاد شرایط برابر براى خودشکوفایى همگان تشریع شدهاند.360
1. کاهش فاصله طبقاتى: از جمله شاخصهاى اساسى نظام تقسیم کار عادلانه بر اساس برابرى فرصتها، میزان فاصله طبقاتى در جامعه است. هرقدر فاصله طبقاتى در جامعه کمتر باشد، نشانه آن است که افراد بیشترى امکان بهرهمندى از فرصتهاى اجتماعى را دارند. بعکس، وجود اختلافات فاحش طبقاتى در جامعه حاکى از آن است که شرایط خارجى مبارزه یا رقابت براى تحصیل منابع ارزشمند اجتماعى براى همگان فراهم نیست. منطق جامعه طبقاتى مبتنى بر بهرهکشى و استثمار نامشروع طبقه مسلّط و برخوردار از اقشار محروم و مستضعف جامعه است. از دیدگاه اسلامى، جامعهاى که بر اساس استعمار و بهرهکشىِ اقلیت از اکثریت استوار باشد، جامعهاى ناعادلانه است.
قرآن کریم مىفرماید: اسباب معیشت و آسایش همگان در زمین قرار داده شده است.361 با توجه به مضمون این آیه شریفه، اگر در جامعه عدهاى در اوج رفاه و آسایش به سر مىبرند و عدهدیگر براى نان شب خود محتاجند، نشانه آن است که بهرهبردارى از فرصتها و منابع طبیعى و اجتماعى ناعادلانه است.
امام سجّاد علیهالسلام در راویتى منطق جامعه طبقاتى و مبتنى بر روابط ظالمانه را با بیان زیبا و نمادین تشریح نموده، مىفرمایند: در چنین جامعهاى فقط افراد و طبقه خاص مىتوانند شکمهایشان را به ضرر دیگران پر کنند و طبقات محروم و ستمکش چارهاى جز تسلیم شدن در برابر مطامع و فزونخواهىهاى این طبقه ندارند. در این حدیث، افراد جامعه تکاثرى به دو طبقه حاکم و محکوم تقسیم شدهاند. گروه نخست داراى پنج شاخه است که امام علیهالسلام شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک را نمادهاى این طبقه مىداند. گروه دوم بیش از یک شاخه ندارد و آن به تعبیر نمادین امام علیهالسلام، گوسفندان بىدفاعى هستند که چارهاى جز قربانى شدن در برابر زیادهخواهىهاى طبقه مسلّط و گرگصفت ندارند. بر اساس مفهوم این حدیث، نماد و مظهر اصلى اجتماع طبقاتى گرگ و گوسفند است که در آن اکثریت جامعه مورد بهرهکشىهاى ظالمانه معدودى از افراد قرار دارند.362
امام صادق علیهالسلام نیز در کلامى بىعدالتىهاى اجتماعى را تا حدّ زیادى نشأت گرفته از بهرهکشىهاى ظالمانه توانگران مىدانند.363 از مفهوم این فرمایش امام سجّاد علیهالسلامو امام صادق علیهالسلام، این مطلب به خوبى استفاده مى شود که در جامعه طبقاتى، فرصتهاى برابر براى همه وجود ندارد؛ زیرا توانمندان یا طبقه مسلّط از این توانایى برخوردارند که ساختار نابرابرى را همواره به نفع خود دستکارى و حفظ کنند.
میزان برابرى در فرصتهاى آموزشى: آموزش، به ویژه در جوامع معاصر، که نقشها هر روز تخصصىتر مىشود، از اهمیت اساسى و انکارناپذیرى در دسترسى افراد به مزایا و منابع ارزشمند اجتماعى برخوردار است. به عبارت دیگر، مىتوان گفت: فرصتهاى آموزشى بنیادىترین فرصتها به شمار مىآید. در جوامع پیچیده، که حرکت پرشتاب به سمت تخصص گرایش دارد، تنها آموزش است که مىتواند زمینه را براى به دست آوردن شغل و درآمد مناسب مهیا سازد. به همین دلیل، یکى از شاخصهاى نظام تقسیم کار عادلانه در زمینه فرصتها این است که همگان بدون تبعیض، از امکان آموزش و پرورش استعدادها و علایق خود برخوردار باشند.
امام على علیهالسلام از «علم» به عنوان مهمترین فرصت زندگى یاد مىکنند و مىفرمایند: هر کس از نعمت آموزش محروم گردد، نمىتواند در زندگى مراحل رشد و ترقّى را طى نماید. کودکان اگر در خردى تحصیل علم نکنند در بزرگى تقدّم و پیشرفت اجتماعى نخواهند داشت.364 همچنین ایشان مىفرمایند: در خردسالى علم بیاموزید تا در بزرگسالى به برترى و سیادت نایل آیید.365 از این دو فرمایش امام علیهالسلام، به روشنى مىتوان این مطلب را دریافت که آموزش نقشى بنیادین در پیشرفت و خودشکوفایى افراد دارد و به تعبیر دیگر، فرصت بىبدیلى است که هیچ چیز نمىتواند محرومیت از آن را جبران کند.
میزان برابرى در فرصتهاى شغلى: دومین شاخص مهم تقسیم کار مبتنى بر برابرى فرصتها، برابرى افراد در دسترسى به شغل است. شغل از این نظر، اهمیت اساسى دارد که منبع درآمد است و درآمد در ایجاد دیگر فرصتهاى زندگى نقش بنیادى دارد. به تعبیر برخى از جامعهشناسان، بیشتر فرصتهاى زندگى خریدنى است. به همین دلیل، اشتغال فرصتى است که زمینه را براى دسترسى به سایر فرصتهاى زندگى مهیا مىکند.366 بنابراین، یکى از شاخصهاى نظام تقسیم کار عادلانه، دسترسى برابر به فرصتهاى شغلى مشابه براى افرادى است، که داراى توانایىهاى مشابهاند، به عبارت دیگر، اگر افرادى که از توانایىهاى همسان برخوردارند، بدون توجه به خاستگاه طبقاتىشان، فرصتهاى مساوى براى تصدّى نقشهاى شغلى داشته باشند، این نظام تقسیم کار مطابق با اصول عدالت است.
در متون دینى، کار و اشتغال از جمله فرصتهاى اساسى زندگى به شمار آمده است. به همین دلیل، روایات متعددى در منابع اسلامى در تشویق کار و تلاش وارد شده است. در برخى از روایات، بیکارى، حتى در شرایطى که انسان نیاز به کار ندارد، موجب نابودى فرد دانسته شده است.
یکى از اصحاب امام صادق علیهالسلام با ثروتمند شدن، کار خود را رها کرد و به امام علیهالسلام گفت: آنقدر به دست آوردهام که بتوانم باقى عمر خود را با آن سپرى نمایم. اما امام علیهالسلامایشان را از این کار بازداشتند و فرمودند: رها کردن کسب و کار موجب نابودى عقل و خرد و هویّت انسانى مىشود.367 همچنین ایشان در جایى دیگر، کسى به که کار خود را رها کرده بود، سه بار فرمودند: «این کار شیطان است.»368
روایاتى که در باب اهمیت کار و تشویق مردم به کار وارد گردیده، فراوان است. آنچه از این دسته روایات مىتوان درباره محل بحث استفاده کرد، این مطلب مهم است که کار نقش بنیادى در حفظ هویت و شخصیت افراد و فراهم ساختن یک زندگى همراه با عزت و آبرو براى آنها دارد. همانگونه که در سخنان امام صادق علیهالسلامآمده است، حتى در شرایطى که انسان نیازى به کار ندارد، بیکارى آثار و پیامدهاى مخرّبى بر روح و روان آدمیان بر جاى مىگذارد. با توجه به اهمیت بنیادى کار و شغل در حیات انسانها مىتوان گفت: جامعهاى را مىتوان عادلانه توصیف کرد که در آن افراد بدون تبعیض به شغلهاى متناسب با توانایىهاى خود دسترسى داشته باشند.
نتیجهگیرى
از منظر اسلام، نظام تقسیم کار در صورتى که داراى سه ویژگى کلى شایستهسالارى، هماهنگى با تفاوتهاى طبیعى، و برابرى در فرصتها یا شرایط رقابت باشد، عادلانه به شمار مىآید. مهمتر اینکه از منظر اسلامى، نظام تقسیم کار فقط با داشتن ویژگىهاى یاد شده است که مىتواند شالودهاى براى نظم با ثبات در جامعه فراهم سازد.
نتایج اساسى این پژوهش را مىتوان در چند گزاره اصلى خلاصه کرد:
1. تقسیم کار بنیاد اساسى نظم اجتماعى در جامعه تمایز یافته به شمار مىرود.
2. تقسیم کار از جمله علل مهم ایجاد نابرابرى در جامعه نیز محسوب مىشود.
3. شکلگیرى نظام نابرابر خشن موجب بىنظمى و آشوبهاى اجتماعى مىگردد.
در نتیجه:
4. تقسیم کار در شرایطى مىتواند به نظم پایدار منجر شود که مبتنى بر اصول عدالت باشد.
5. اصول اساسى عدالت اجتماعى از منظر اسلام عبارتاند از: «تناسب» با تفاوتهاى طبیعى، «شایستهسالارى» و «برابرى در فرصتها».
6. بنابراین، تقسیم کار عادلانه عبارت است از: نظام توزیع نقشها و مزایاى اجتماعى که اولاً، بیانگر تفاوتهاى طبیعى افراد باشد. ثانیا، بر اصول شایستهسالارى استوار باشند. ثالثا، برابرى فرصتها در آن رعایت شده باشد.
7. از دیدگاه اسلامى، نظام تقسیم کار فقط با ویژگىهاى یادشده به نظم و انسجاماجتماعى کمک مىکند.
منابع
ـ نهجالفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، دانش، 1382.
ـ نهجالبلاغه، قم، هجرت، 1414ق.
ـ آرون، ریمون، مراحل اساسى سیر اندیشه در جامعهشناسى، ترجمه باقر پرهام، چ ششم، تهران، علمى و فرهنگى، 1382.
ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، تصحیح محمدابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیتاللّه العظمى مرعشى نجفى، بىتا.
ـ ابنشعبه حرّانى، حسن، تحف العقول، ترجمه بهزاد جعفرى، تهران، اسلامیه، 1380.
ـ افلاطون، جمهور، ترجمه فؤاد روحانى، چ دهم، تهران، علمى و فرهنگى، 1384.
ـ بستان، حسین، اسلام و تفاوتهاى جنسیتى، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388.
ـ پوپر، کارل، جامعه باز و دشمنان آن، ترجمه عزتاللّه فولادوند، چ سوم، تهران، خوارزمى، 1380.
ـ تامین، ملوین، جامعهشناسى قشربندى و نابرابرى اجتماعى، ترجمه عبدالحسین نیکگهر، چ چهارم، تهران، توتیا، 1385.
ـ تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، شرح جمالالدین محمّد خوانسارى، تهران، دانشگاه تهران، 1341.
ـ جوادى آملى، عبداللّه، زن در آیینه جلال و جمال، چ نهم، قم، اسراء، 1383.
ـ حکیمى، محمدرضا و دیگران، الحیاة، ترجمه احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1380.
ـ دورکیم، امیل، درباره تقسیم کار اجتماعى، ترجمه باقر پرهام، چ دوم، تهران، نشر مرکز، 1381.
ـ راغب اصفهانى، مفردات، بیروت، دارالعلم، 1412ق.
ـ زیبایىنژاد، محمدرضا و محمدتقى سبحانى، درآمدى بر نظام شخصیت زن در اسلام، چ نهم، قم، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، 1388.
ـ شارون، جوئل، ده پرسش از دیدگاه جامعهشناختى، ترجمه منوچهر صبورى، چ چهارم، تهران، نى، 1384.
ـ شعیرى، تاجالدین، جامعالاخبار، قم، رضى، 1405ق.
ـ صدر، سید محمدباقر، اقتصادنا، قم، بىنا، 1417ق.
ـ صدوق، محمدبن على، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1362.
ـ ـــــ ، من لا یحضرهالفقیه، چ دوم، قم، جامعه مدرسین، 1404ق.
ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1374.
ـ طبرسى، احمدبن على، احتجاج، ترجمه بهرداد جعفرى، تهران، اسلامیه، 1381.
ـ طبرسى، فضلبن حسن، مکارم الاخلاق، چ چهارم، قم، شریف رضى، 1370.
ـ فلسفى، محمّدتقى، الحدیت؛ روایات تربیتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368.
ـ کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، تهران، اسلامیه، 1362.
ـ لنساف، مایکل ایچ، فیلسوفان سیاسى قرن بیستم، ترجمه خشایار دیهمى، تهران، ماهى، 1385.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، بىتا.
ـ محدّث نورى، میرزاحسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیروت، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام، 1408ق.
ـ مصباح، محمدتقى، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1380.
ـ مطهّرى، مرتضى، عدل الهى، قم، جامعه مدرسین، 1361.
ـ ـــــ ، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1373.
ـ منتظرى، حسینعلى، مبانى فقه حکومت اسلامى، ترجمه محمود صلواتى، چ دوم، قم، تفکر، 1409ق.
ـ مولانا، سیدحمید، «امام على علیهالسلام و ابعاد عدالت اجتماعى»، کتاب نقد، سال پنجم، ش 18.
* این مقاله برگرفته از «پروژه شاخصهاى اجتماعى ـ فرهنگى» به سفارش مرکز بررسىهاى استراتژیک نهاد ریاست جمهورى مىباشد.
** کارشناسى ارشد جامعهشناسى، دانشگاه باقرالعلوم علیهالسلام. دریافت: 10/6/90 ـ پذیرش: 12/11/90.
268ـ جوئل شارون، ده پرسش از دیدگاه جامعهشناختى، ترجمه منوچهر صبورى، ص 104.
269ـ محمدتقى مصباح، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 265.
270ـ نهجالبلاغه، ص 559.
271ـ محمدرضا حکیمى و دیگران، الحیاة، ج 6، ص 543.
272ـ امیل دورکیم، درباره تقسیم کار اجتماعى، ترجمه باقر پرهام، چ دوم، تهران، نشر مرکز، 1381.
273ـ نیکلاس آبرکرامبى، درآمدى بر جامعهشناسى، ترجمه هادى جلیلى، چ دوم، تهران، نى، 1389.
274ـ امیل دورکیم، درباره تقسیم کار اجتماعى، ترجمه باقر پرهام، ص 244.
275ـ همان، ص42.
276ـ ریمون آرون، مراحل اساسى سیر اندیشه در جامعهشناسى، ترجمه باقر پرهام، ص 261.
277ـ همان، ص 262.
278ـ نهجالبلاغه، ص 405.
279ـ همان، ص 431.
280ـ نحل: 9.
281ـ محمدرضا حکیمى و دیگران، همان، ج 6، ص 543.
282ـ همان، ص 604.
283ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 61.
284ـ تاجالدین شعیرى، جامعالاخبار، ص 119.
285ـ محمدرضا حکیمى و دیگران، همان، ج 6، ص 500.
286ـ همان، ج 5، ص 297.
287ـ همان، ج 6، ص 497.
288ـ همان، ص 497ـ498.
289ـ همان، ص 609.
290ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 72، ص 350.
291ـ سیدحمید مولانا، «امام على علیهالسلام و ابعاد عدالت اجتماعى»، کتاب نقد، سال پنجم، ش 18، ص 214.
292ـ افلاطون، جمهور، ص 254.
293ـ همان، ص 257.
294ـ همان، ص 241.
295ـ همان، 236.
296ـ مرتضى مطهّرى، عدل الهى، ص 46.
297ـ کارل پوپر، جامعه باز و دشمنان آن، ترجمه عزتاللّه فولادوند، ص 255ـ274.
298ـ زخرف: 32.
299ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 90، ص 47.
300ـ ارسطو، سیاست، ترجمه حمید عنایت، ص 157.
301ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج 1، ص 570.
302ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 72، ص 350.
303ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 25، ص 225.
304ـ مایکل ایچ لنساف، فیلسوفان سیاسى قرن بیستم، ترجمه خشایار دیهمى، ص 217.
305ـ سید محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 661.
306ـ حسینعلى منتظرى، مبانى فقهى حکومت اسلامى، ترجمه محمود صلواتى، ج 3، ص 309.
307ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 21، ص 121.
308ـ بقره: 247.
309ـ یوسف: 55.
310ـ محمدبن على صدوق، من لا یحضرهالفقیه، ج 4، ص 394؛ عبدالواحدبن محمّد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، شرح جمالالدین محمد خوانسارى، ج 2، ص 341.
311ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 43.
312ـ فضلبن حسن طبرسى، مکارمالاخلاق، ص 457.
313ـ قصص: 26.
314ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 75، ص 235.
315ـ محمدتقى فلسفى، الحدیت؛ روایات تربیتى، ج 1، ص 317.
316ـ نهجالبلاغه، ص 436.
317ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 72، ص 98.
318ـ نهجالبلاغه، ص 247.
319ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 20، ص 276.
320ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ص 307.
321ـ محمدرضا حکیمى و دیگران، همان، ج 1، ص 545.
322ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 68، ص 342.
323ـ عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، همان، ج 2، ص 234.
32457و58ـ همان، ج 1، ص 355.
326ـ سجده: 18؛ قلم: 35ـ36.
327ـ حسینعلى منتظرى، همان، ج 3، ص 197.
328ـ نساء: 141.
329ـ محمدتقى فلسفى، الحدیت؛ روایات تربیتى، ج2، ص348.
330ـ احمدبن على طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 217؛ محمدباقر مجلسى، همان، ج 65، ص 292.
331ـ نهجالبلاغه، ص 432.
332ـ همان، ص 435.
333ـ محمدبنیعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 407.
334ـ یوسف: 55.
335ـ قصص: 26.
336ـ نهجالبلاغه، ص 438.
337ـ ابن ابىالحدید، همان، ج 20، ص 276.
338ـ نهجالبلاغه، ص 437.
339ـ همان، ص 430.
340ـ محمدتقى مصباح، همان، ص 256.
341ـ همان، ص 258.
342ـ زخرف: 32.
343ـ محمّدتقى فلسفى، الحدیت؛ روایات تربیتى، ج 3، ص 190.
344ـ همان، ج 1، ص 212.
345ـ ابنشعبه حرّانى، تحفالعقول، ص 111.
346ـ نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 434.
347ـ محمدبن على صدوق، الخصال، ج 2، ص 585ـ588.
348ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 250.
349ـ همان، ج 19، ص 139.
350ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 4، ص 543ـ549.
35184و85ـ عبداللّه جوادى آملى، زن درآیینه جلالوجمال، ص 299.
353ـ حسین بستان، اسلام و تفاوتهاى جنسیتى، ص 130.
354ـ محمدرضا زیبایىنژاد و محمدتقى سبحانى، درآمدى بر نظام شخصیت زن در اسلام، ص 76.
355ـ زخرف: 18.
356ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 18، ص 134.
357ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 73، ص 340؛ ج 74، ص 412.
358ـ همان، ص 470.
359ـ محمدرضا حکیمى و دیگران، همان، ج 5، ص 178.
360ـ سید محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 661ـ685.
361ـ اعراف: 10.
362ـ محمدرضا حکیمى و دیگران، همان، ج 5، ص 342.
363ـ همان، ج 4، ص 532.
364ـ محمدتقى فلسفى، همان، ج 2، ص 14.
365ـ همان، ج 3، ص 91.
366ـ ملوین تامین، جامعهشناسى قشربندى و نابرابرى اجتماعى، ترجمه عبدالحسین نیکگهر، ص 94.
367ـ محمدبن على صدوق، من لا یحضرهالفقیه، ج 3، ص 119.
368ـ محمدبنیعقوب کلینى، همان، ج 5، ص 75.