انقلاب مشروطه و نقش رشد جمعیت جوان در آن
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم ـ شماره 171 ـ اسفند 1390، 125ـ134
انقلاب مشروطه و نقش رشد جمعیت جوان در آن
رضا رمضان نرگسى*
چکیده
در انقلاب مشروطه، عوامل زیادى نقش داشت که یکى از آنها عوامل جمعیت جوان بود. جمعیت جوان در انقلاب مشروطه عبارت بود از: 1. طلّاب جوان؛ 2. جوانان لوطىمنش؛ 3. نیروىهاى اجرایى داوطلب براى علما؛ 4. جوانان منوّرالفکر غربگرا. سه دسته اول براى تشکیل مشروطه بومى تلاش مىکرد، ولى قسم اخیر در خدمت مشروطه سکولار و غربگرا قرار داشت.
کلیدواژهها: جوانان، رشد جمعیت، انقلاب مشروطه، علما، دارالفنون، منورالفکران.
مقدّمه
امروزه در فضاى تقلید از غرب، رشد جمعیت به عنوان یک عامل مذموم در نظر گرفته مىشود و دولتها تلاش مىکنند تا با استفاده از برخى اهرمها رشد جمعیت را پایین نگه دارند، در حالى که با نگاهى به تاریخ این مرز و بوم، متوجه خواهیم شد که رشد جمعیت در هیچ جایى موجب عقبماندگى نبوده، بلکه بعکس اگر رشد جمعیت نبود بسیارى از اتفاقات ضرورى در جامعه اتفاق نمىافتاد. بدینروى، لازم است تا اولاً، رشد جمعیت جوان در عصر مشروطه نشان داده شود و ثانیا، به چگونگى تأثیر جمعیت جوان در مشروطه اشاره گردد.
در خصوص پیشینه این بحث، باید گفت: هیچ منبعى یافت نشد که به طور اختصاصى این موضوع پرداخته باشد، بلکه مسئله جوانان در مشروطه از موضوعات بکرى است که کمتر دربارهاش قلم زده شده است. حتى براى به دست آوردن جمعیت آن روز، در نوشتههاى تاریخى آن زمان در مقاطع گوناگون تحقیق شد تا با تعیین جمعیت هر مقطع، رشد یا عدم رشد جمعیت دوره مشروطه معلوم گردد. از جمله کتابهایى که به طور جزئى به جوانان پرداخته است، مىتوان از کتاب اعتمادالسلطنه نام برد. از لابهلاى خاطرات اعتمادالسلطنه مىتوان مطالبى به دست آورد. همچنین کتابهایى که درباره تاریخ و حوادث مشروطه نوشته شده ـ همچون کتاب ناظمالاسلام کرمانى و کتاب کسروى ـ اشارهاى گذرا به نقش جوانان دارند؛ مانند اعتراضهاى مردمى یا تحصّن در سفارت انگلیس و موارد مشابه. این نوشتار سعى کرده است با استفاده از مطالب ذکرشده به اثبات فرضیه تحقیق بپردازد.
روش این تحقیق، تحلیلى توصیفى با تکیه بر منابع کتابخانهاى و اسناد زمان مشروطه است. سؤال اصلى این تحقیق آن است که جمعیت جوان چهقدر در انقلاب مشروطه نقش داشت؟ در کنار این، دو سؤال جنبى هم مطرح مىشود:
1. جمعیت کشور ایران همزمان با انقلاب مشروطه چه رشدى داشت؟
2. جوانان در عصر مشروطه به چند دسته تقسیم مىشدند و چگونه مىتوانستند در مشروطه نقش داشته باشند؟
براى پاسخ به سؤالات مزبور، ابتدا با استفاده از نظریه دورکیم و با اصلاح آن، فرضیهاى مطرح شد و در اثبات آن، میزان رشد جمعیت عصر مشروطه به دست آمد، سپس با استفاده از منابع موجود درباره جوانان آن دوره اظهارنظر شد.
بحث نظرى و بیان فرضیه تحقیق
به نظر دورکیم، گسترش تقسیم کار موجب تحولى عظیم در جوامع مىشود و بدینروى، جامعه سنّتىِ مبتنى بر انسجام مکانیکى، به جامعه صنعتىِ مبتنى بر همبستگى انداموار تبدیل مىگردد.480 بدینسان، انسانها با نزدیکتر شدن به یکدیگر، روابطشان افزایش و تنوّع مىیابد و در نتیجه، تحرّکى عمومى به وجود مىآید که خود، منجر به خلّاقیت و در نهایت، پیشرفت سطح تمدن جامعه خواهد شد. همچنین وقتى جمعیت زیاد شود بر سر منابع مادى با هم درگیر مىشوند و افکار فرهنگى به طور فزایندهاى ایندنیایى شده، اقتصاد و دولت مرکزى دیوانسالار سلطه مىیابد، نظامهاى خویشاوندى و مذهب کمنفوذ مىگردد، آموزش رسمى نقش اساسى ایفا مىکند، زندگى شهرى گسترش مىیابد، و دموکراسى، شکل غالب سیاسى و اجتماعى مىشود.481 دورکیم این نوع تغییرات در فرهنگ و کنش اجتماعى انسانها را «تراکم اخلاقى» مىنامد.
به دیگر سخن، جامعه به صورت خودکار به سوى اصلاحاتى اجتماعى حرکت مىکند و بدون درگیرى و شورش، نظام جامعه تغییر مىکند؛ اتفاقى که در بسیارى از کشورهاى اروپاى غربى افتاده است.
اکنون سؤال این است: آیا رشد جمعیت در سالهاى قبل از مشروطه، چنین تغییراتى در جامعه ایجاد کرد یا خیر؟
شاید بتوان براى نظریه دورکیم در برخى از مقاطع تاریخ اروپا شواهدى یافت، اما شواهد قطعى تاریخ شرق، بخصوص تاریخ کشورهاى اسلامى و بالاخص تاریخ معاصر ایران و نهضت مشروطه و انقلاب اسلامى، این نظریه را تأیید نمىکند؛ زیرا در تاریخ معاصر ایران، هر قدر جمعیت افزایش یافته ـ برخلاف نظریه دورکیم ـ نه فقط انگیزههاى مادى افزایش نیافته، بلکه در مواقع فراوان، جاى خود را به انگیزههاى معنوى و الهى داده و این امر، هم در انقلاب مشروطه و هم در انقلاب اسلامى قابل رهگیرى است.
آنچه در ایران اتفاق افتاد، غیر جریانهاى اجتماعى اروپا بود؛ یعنى در کشورهاى اروپایىها ابتدا تغییرات اجتماعى ـ همانند صنعتى شدن ـ به وجود آمد؛ اما در ایران، پیش از آنکه مدرنیزاسیون در سطح جامعه به اجرا درآید، انقلاب مشروطه اتفاق افتاد که نتیجه آن نو شدن حکومت و تغییرات اساسى در بخش بالاى جامعه بود. از اینرو، نظریه «تقسیم کار» دورکیم نیازمند اصلاح است و نمىتواند در کلّیت خود، تبیینکننده انقلاب مشروطه ایران باشد.
اصلاح نظریه دورکیم
افزایش جمعیت موجب افزایش نیازهاى اجتماعى مىشود. در جوامعى که از پیچیدگى اندکى برخوردارند، مهمترین نیاز انباشت آگاهى است؛ زیرا نیاز به آگاهى معلول یک سلسله نیازهاست که ریشه در انباشت جمعیت دارد؛ همچون نیاز به قانون، نیاز به منابع تأمین نیازهاى مادى ، نیاز به بهسازى روابط اجتماعى و نیاز به غرور ملّى. در یک جمله، باید گفت: نیاز به توسعه مادى و معنوى (باهم) در جامعه به وجود مىآید و در پاسخ به این نیاز، نه تنها قشر جوان، بلکه همه اقشار جامعه ایفاى نقش مىکنند، اما نقش جوان بیش از همه است؛ زیرا جوان پرانرژى و با احساس است. البته در شرایط طبیعى، باید این قشر از سوى اقشار با تجربه حمایت و تقویت شود تا نتایج خوبى به دست آید. در ایران پس از جنگ با روس، عقبماندگى از غرب در بخش صنعتى احساس شد و به تبع آن، نیاز به رشد مادى و معنوى احساس گردید و این نیاز عمدتا از سوى علما و جوانانى که درگیر کارهاى سیاسى و اجتماعى بودند ـ مثل عبّاس میرزا ـ احساس گردید. اما اوج هیجان براى پاسخگویى به این نیاز یکصد سال بعد، یعنى در دوره مشروطه، خود را نشان داد. به عبارت دیگر، ارتباط مستقیمى بین رشد جمعیت و رشد هیجانات اجتماعى مشاهده مىشود. بدینروى، مىتوان گفت: در ایران، تقسیم کار اجتماعى نبود که توسعه مادى و معنوى ایجاد کرد، بلکه رشد نیاز به آگاهىهاى اجتماعى بود که توانست توسعه مادى و معنوى ایجاد کند.
شرح مطلب چنین است: اولین جرقههاى احساس نیاز به توسعه را عبّاس میرزا در دوره جنگهاى ایران و روس، و پس از او امیرکبیر زد. ویژگى عمده این دوران آن است که عوامل تغییر با هدف توسعه مادى و اصلاحات اقتصادى تلاش کردند تا بخش فنى و مهندسى تمدن غرب را وارد ایران کنند؛ اما به دلیل آنکه اولاً بیشتر افراد جامعه چنین ضرورتى (ضروت اقتباس از صنعت غرب) را درک نکرده بودند، تقلید از بخش مادى تمدن غرب بدون توجه به بافت فرهنگى جامعه بسیار سطحى انجام گرفت، و این پیامدهاى فرهنگى ناخواستهاى به دنبال داشت که موجب شد به جاى رشد فنى و مهندسى، یک طبقه متوسط متمایل به فرهنگ غرب در ایران ایجاد شود. اما پس از مدتها، در سالهاى نزدیک به مشروطه، جامعه با اقبالى گسترده به سوى علمآموزى و فراگیرى دانش مواجه شد و همزمان با این نیاز همگانى، سیل تبلیغاتِ ضرورت اقتباس از فرهنگ اروپایى، که مروّجان آن شامل طیفى از سکولارترین افراد ـ همچون میرزا ملکمخان ارمنى و آخوندزاده تا بعضى از روحانىنماهاى (وعاظ) وابسته به استعمار بودند ـ شکل گرفت. اینان در فضایى، که تشنه مطالب جدید بود، در منابر به تمجید و تعریف از تمدن غرب مىپرداختند.482 تلاش مىکردند با غذاى روحى مسموم، ذهن جوانان این مرز و بوم را از توسعه بومى به سمت توسعه وارداتى سوق دهند. براى مثال، بخشهایى از سخنان یکى از وعاظ غربگراى عصر مشروطه،کهباوجودمحدودیتهاىچاپ،همهسخنرانىهایش در روزنامه ویژهاى منتشر مىشد، ذکر مىشود:
بعد از حکماى هند، اهل اروپا و فرنگستان از آنجایى که همه چیز را به درجه کمال رسانیدهاند، در این قسم کتب هم تألیفات زیادى دارند که آنها را «رومان» مىگویند و خیلى مفید است. بگیرید، بخوانید هرکدام سواد دارید. حالا من دیگر نمىدانم این اروپایىها کارهایشان از این بالاتر هم هست یا خیر؟ مثلاً، ما خیال مىکردیم که تلگراف فوق علوم است که انسان اینجا دست بزند، پاریس صداى او شنیده شود. بعد دیدیم بلى، بالاتر هم هست؛ تلیفون که اینجا حرف مىزنى، عین حرف تو در قزوین ـ مثلاً شنیده مىشود. بعد دیدیم خیر، بالاتر از این هم هست؛ تلگراف بىسیم که از اینجا تو حرف مىزنى، لندن معلوم مىشود و نه سیمى در کار است، نه ستونى، نه مرغى مىپرد و نه بادى مىآید. ایّها الناس، اینها از کجا پیدا شد؟ ببینیم از چه مىشود؟ من مىدانم؛ از علم علم علم علم؛ و او در مملکت ما نیست، نیست. اما یک علم در مملکت ما خیلى ترقى دارد؛ مىدانى او چیست؟ علم حرامزادگى؛ یعنى تو که امشب در خانهات خوابیدهاى، فردا صبح که از خواب برمىخیزى، مىبینى که خانه تو را قباله کردهاند، دادهاند به یکى دیگر. فعلاً از اینها چند نفر در طهران هست. خیلى اینها در حرامزادگى کار کردهاند، و آنها در تحصیل علم. اهل اروپا همه چیز را کامل کردهاند. همه اینها از علم است. والله، نه سحر است، نه جادو، نه معجزه؛ از تحصیل علم به ما رسیدهاند. همین قسم در امر حکومت و سلطنت و وزارت، کار را به جایى رسانیدهاند... ترتیب مأموریت و دستورالعمل وزارت و گرفتن مالیات و دادن مالیات را آنها طورى درست کردهاند که دیگر به کسى ظلم نمىشود... .483
جملات مذکور نمونهاى بود از سخنان غربگرایانى که تلاش مىکردند با اهمیت دادن به غرب و تحقیر فرهنگ بومى، نوعى مدرنیسم غربى در ایران ایجاد کنند. با وجود این، این دسته از منوّرالفکران در بین مردم و جوانان، جایگاه اجتماعى مطلوبى نداشتند و تنها زمانى توانستند مقاصد خود را پیش ببرند که خود را افرادى متدیّن و سنّتگرا جلوه دهند و از نمادهاى دینى همانند لباس روحانیت و سیادت و ابزارهاى دینى همچون منبر و وعظ استفاده کنند و مفاهیم دینى را در سخنان خود به کار گیرند که نمونهاش در سخنرانى قبل ذکر شد. از سوى دیگر، انبوه جوانان در فضاى احساس نیاز به تغییر، با عنایت به فتواهاى علماى دین در جهت گسترش عدالت و توسعه مادى و معنوى به میدان آمدند؛ اما در فضاى مسموم فرهنگى، بسیارى از آنها شکار روشنفکران ظاهرالصلاح گردیدند. از اینرو، به محض آنکه چهره واقعى این روشنفکران مشخص گردید، جوانان و مردم از آنها جدا شدند و نتیجهاش این شد که وقتى مشروطه از علما جدا شد به استبداد رضاخانى تبدیل گشت.
بنابراین، با توجه به شکل اصلاح شده نظریه دورکیم، فرضیه خود را چنین بیان مىکنیم: رشد جمعیت در ایران زمینه مناسبى براى رشد آگاهىهاى اجتماعى، سیاسى و دینى فراهم کرد و این آگاهىها به نوبه خود، زمینه مناسبى براى هیجان عمومى و انقلاب مشروطه به رهبرى علما فراهم کرد.
رشد جمعیت در ایران عصر مشروطه
رشد جمعیت کشور ایران همزمان با انقلاب مشروطه در چه وضعى قرار داشت؟ در پاسخ به این سؤال، به نمودار ذیل توجه کنید. در نمودار ذیل، وضعیت رشد جمعیت دوره مشروطه نشان داده شده است.
در نمودار فوق، رشد جمعیت در دهههاى پایانى قرن نوزدهم، یعنى سالهاى نزدیک به مشروطه، محسوس است. این رشد جمعیت، مىتواند ـ دستکم ـ زمینهاى مناسب براى تحولات بعدى فراهم کند؛ زیرا ـ چنانکه گفته شد ـ رشد جمعیت در دو دهه قبل از انقلاب مىتوانست نیروى جوان پرتحرّک و با ظرفیت فراوان بیافریند تا زمینهساز حوادث بزرگ در کشور باشد. بنابراین، نباید رشد جمعیت را در سالهاى نزدیک به مشروطه، از شش میلیون نفر در سال 1268م/ 1888ش (یعنى هفده سال قبل از مشروطه)، به نه میلیون نفر در سال 1901 (چهار سال قبل از مشروطه) و ده میلیون نفر در سال 1909 (چهار سال پس از مشروطه) را از نظر دور داشت. این مقدار رشد جمعیت مىتواند این ادعا را تقویت کند که چنین افزایش جمعیتى موجب شد دستکم یک سوم جمعیت در زمان مشروطه را جمعیت جوان تشکیل دهد؛ زیرا طى هفده سال، یک سوم به جمعیت کشور اضافه شد. این حجم از جمعیت جوان به راحتى مىتوانست شکار گروههایى شود که نغمههایى جدید سر مىداد. به عبارت دیگر، هرچند رشد جمعیت را به تنهایى نمىتوان عامل تغییرات اجتماعى عصر مشروطه به شمار آورد، اما این عامل موجب شد ترکیب جمعیت به نفع جوانان تغییر یابد.
نقش جمعیت جوان در انقلاب مشروطه
جمعیت جوان از دو جهت مىتوانست بستر مناسبى براى انقلاب مشروطه فراهم کند:
1. رواج اندیشههاى غربى
با تأسیس مدارس جدید و استفاده از استادان اروپایى در آن، آشکارا زمینه بسط و نفوذ فرهنگ غرب در بین جوانان تحصیلکرده گسترش یافت. یکى از این مدارس «دارالفنون» بود که در سال 1269 تأسیس شد و سالیانه 370 محصّل از فرزندان نخبگان سیاسى و اجتماعى در آن پذیرش مىشدند، تا آنجا که در اواخر قرن نوزدهم، که به صورت دبیرستان درآمد، 1100 نفر از آن فارغالتحصیل شدند.484 همچنین سایر مدارسى که به سبک جدید در تهران و شهرستانها تأسیس شده بود، همانند تأسیس دو مدرسه نظامى در سال 1301 و 1304، مدرسه «زبانها» در سال 1290، مدرسه «کشاورزى» در سال 1318، و مدرسه «علوم سیاسى» در سال 1319 موجب شده بود زمینهاى مناسب براى شیوع افکار جدید در بین نسل جوان فراهم شود.
هرچند تعداد جوانان تحصیلکرده در مقایسه با کل جمعیت جوان بسیار اندک بود، اما به دلیل آنکه بیشتر جمعیت کشور بىسواد یا کمسواد بودند، این نسل جدید تحصیلکرده مىتوانست از اقتدار علمى خود استفاده کرده، بر دیگران تأثیرگذار باشد.
توضیح آنکه این دسته از جوانان یا در «دارالفنون» تحصیل کرده بودند یا به نحوى با تحصیلکردگان دارالفنون ارتباط داشتند. این جوانان فرنگىمآب، که عمدتا از خانوادههاى اشراف و وابستگان به سلطنت بودند، لباسهاى فرنگى مىپوشیدند و آداب غربى را رعایت مىکردند. برخى از این جوانان چون به غرب مسافرت کرده و مابقى نیز در داخل از تحصیلات جدید به سبک غربى برخوردار بودند، خود را به حکومت سزاوارتر از دیگران مىدیدند و چون پستها اشغال شده بود، خواهان تغییر اوضاع بودند تا شاید در این تغییر اوضاع بتوانند بر کرسى سیاست تکیه زنند. بسیارى از این نیروهاى جوان و جدید عضو محافل ماسونى و براى جایگزینى، ناگزیر از رقابت بودند. از اینرو، منتظر فرصتى بودند تا بتوانند از آب گلآلود ماهى بگیرند. اینان وقتى هیجانهاى مردمى و مخالفتهاى علما با حکومت مرکزى را دیدند، فرصت را غنیمت شمردند و در ابتدا خود را متدین و پیرو علما معرفى کردند و پس از مدتى، چهره واقعى خود را آشکار ساختند. از آنجا که اهرمهاى قدرت، از قبل در اختیار دوستان و خویشان اینان بود، در وضعیت جدید مشروطه، این دسته بر اوضاع مسلط شدند و با استفاده از ابزارهایى مانند ترور، تهدید، مطبوعات و شبنامهها تلاش کردند علما را از صحنه خارج کنند.
در این نظام اجتماعى نوین که با روى کار آمدن منوّرالفکران پدید آمد، تلاش کردند ساختار سیاسى، اقتصادى، نظامى جامعه و نیز در فاصلهاى نه چندان طولانى، ابعاد فکرى و فرهنگى جامعه را در سطح گسترده تغییر دهند. این تغییرات به دلیل اینکه از راه قدرت سیاسى جامعه و با حمایت دولتهاى مسلّط غربى به انجام مىرسید، فاقد پایگاه مردمى بود و همین مسئله جامعه را براى تنشهاى اجتماعى جدید آماده کرد.485
بدینروى، در مواجهه با تنشهاى اجتماعىِ پس از مشروطه، اینان به دامن استبداد پناه بردند و عجیب آنکه جوانان فرنگىمآبى که در مطبوعات دوره مشروطه دم از آزادى و آزادگى مىزدند و مبارزه با استبداد اصلىترین شعارشان بودند، خود عامل استبداد و کارگزار آن شدند، به گونهاى که بعضى از اینان همانند یحیى دولتآبادى، حتى مأموریت ایجاد شعبه «کمیته آهنین» به ریاست سیدضیاءالدین طباطبائى را، که نقش اول کودتاى رضاخانى ایفا کرد، به عهده گرفتند.486 اسامى برخى از جوانان مشروطهخواه دوآتشه در دوره مشروطه و استبدادطلب بىرحم در دوره رضا شاه عبارت است از: محمّدعلى و ابوالحسن فروغى، جعفرقلىخان بهادر، تقىزاده، اردشیر جى، ارباب کیخسرو، ابراهیم حکیمى، حسینقلىخان نوّاب، محمود جم، میرزا کریم رشتى، میرزا قاسمخان صوراسرافیل، مخبرالسلطنه وثوقالدوله، سید محمّدصادق طباطبائى، و ولىاللّه خان نصر. این عده همگى ابتدا از طرفداران پروپاقرص آزادى و حکومت مردم (مشروطه) بودند و سپس از خدمتگزاران ویژه رضا شاه مستبد شدند.487
تأسیس مدارس جدید و تحصیل جوانان در این مدارس، اگرچه بستر خوبى براى ترویج افکار جدید در بین جوانان شاغل در آن مدارس به وجود آورد، اما این امر ربطى به رشد و ازدیاد جمعیت جوان نداشت، بلکه بیشتر به تصیمیم نخبگان سیاسى و اجتماعى در رواج علوم جدید وابسته بود؛ به این معنا که اگر رشد جمعیت جوان وجود نداشت باز هم جامعه دوره مشروطه با این طبقه از جوانان مواجه بود. اما آنچه به واقع در رشد جمعیت جوان در سالهاى نزدیک به نهضت مشروطه، مؤثر بود، ایجاد ظرفیتى مناسب از جمعیت بىشمار جوان براى ابراز هیجانهاى اجتماعى است.
2. توسعه بومى
وجود حجم زیادى از نیروهاى جوان مىتوانست ظرفیت فراوانى براى گرم نگهداشتن تنور انقلاب مشروطه فراهم کند که مهمترین آنها عبارت بود از:
الف. نیروى اجرایى داوطلب براى اجراى فتاواى علما و مراجع: بیشتر خانوادههاى ایرانى به شدت مذهبى بودند. مشخصه اصلى جوانان این خانوادهها داشتن عرق دینى بود. این دسته از جوانان افتخار مىکردند که بتوانند منویات علماى دینى را اجرا کنند. چنانکه تاریخ نقل مىکند، در ماجراى تحریم تنباکو، عدهاى از جوانان به راه افتاده بودند و در سطح خیابانها و کوچهها مىگشتند تا مبادا کسى دخانیات مصرف کند488 و وقتى به آنها اعتراض مىشد که شما خود مرتکب هر فسقى مىشوید مىگفتند: «من عرق (مشروب) را علانیةً و برملا مىخورم و از هیچکس هم باکى ندارم؛ ولى چپق را تا آقاى میرزا حلال نکند، لب نخواهم زد.»489
یا وقتى حکم تبعید میرزاى آشتیانى صادر شد، جوانان تهران اعم از زن و مرد، اجتماع عظیمى برپا کردند. به گزارشى در این خصوص که توسط کربلایى نقل شده است، توجه کنید:
یکمرتبه از میان جمعیت مردمى که در اطراف ارک مجتمع بودند، یک نفر سید با شمشیر برهنه و جمع کثیرى نیز از دنبال او، رو به جناب حضرت والا حمله مىآوردند. نایبالسلطنه همین که از فاصله دور، این وضع دهشتانگیز را مشاهده فرمودند، فورا به ارک برگشتند. شورشیان نیز تعاقب نموده، در میان ارک خودشان را تا نزدیکى نایبالسلطنه رسانیدند که ناگاه سید شمشیر را به قصد او پرتاب نمود... نایب محمود، از نوکران وفادار او، چوبى که در دست داشت، جلو شمشیر انداخت. نایبالسلطنه در آن گیرودار از دهشت ـ قضا را زمین هم قدرى گلآلود بود ـ پایش لغزش کرد، از یک پهلو به گل در افتاد... فورا چاکران او را دربر گرفته، دست به دست قدرى بردند تا اینکه در آن نزدیکى، اسب بىزین و برگى فقط با جل نمدین حاضر بود، به تعجیل اسب را رانده، نایبالسلطنه را به همان وضع، با لباس گلآلود به داخل عمارت رسانیده، درهاى عمارت را بستند. نایبالسلطنه، که به اندرون رسید، غش کرد و بىهوش افتاد. جماعت شورشیان از دنبال مىآمدند. جمعى از بیرون عمارت، مشغول سنگ انداختن شده، تمامى چراغهاى دولتى و شیشههاى عمارتى را، که مشرف به خیابان است، همگى را شکستند. جمعى دیگر نیز به متابعت سید، مومىالیه جرئت جسارت نموده و با غریو و غلغله روى به اندرون خانه حضرت والا یورش آوردند.490
یا وقتى که پس از استبداد صغیر، آخوند خراسانى فتواى جهاد با محمّدعلى شاه و لزوم برپایى مجدّد مشروطه را صادر کرد، ستارخان و باقرخان فقط به نیت اجراى فرمان مرجع تقلید خود قیام کردند و مشروطه را از شکست قطعى نجات دادند.491 کسروى درباره مجاهدان مىگوید: «مجاهدین نیز بیشتر از دین پیروى مىکردند و انگیزه آنها در حمایت از جنبش عدالتخواهى، به پیروى از علماى نجف بود.»492
ب. نیروهاى فعّال در آیینهاى دینى و مذهبى: یکى از مشخصههاى عزادارىها در دوره قاجاریه، حضور پررنگ جوانان لوطىمنش در آنها بود. این گروه در بر پا کردن دستهها، تکیهها و تعزیهها نقش محورى داشتند.عبداللّه مستوفى در وصف عزادارىهاى دوره قاجاریه مىنویسد:
شک نیست که مصارف این تعزیهدارىها، بالاخره از کیسه اعیان و مردمان توانا بیرون مىآمد؛ ولى انصاف را اگر سعى و همّت و فداکارى بىریاى طبقه داشمشدىهاى تهران با آن توأم نمىشد، هیچوقت منظره خارجى و عمومى این عزادارى، به این طول و تفصیل، و شکوه نمىرسید. گذشته از سینهزنى و دستهگردانى، که عزادارى مخصوص این آقایان بود، تزیین طاقنماى تکیههاى محلات، تماما به سعى و همت این مردمان ساده و باایمان صورت مىگرفت، و بعضى از آنها که کسب و کار و توانایى داشتند، مصارف طاقنماى تکیه را هم از کیسه فتوّت خود مىپرداختند.493
عبداللّه مستوفى سپس در وصف این قشر مىنویسد:
این مردمان ساده بىآلایش نه جمعیت خاصى در جامعه تشکیل مىدادند و نه آییننامه کتبى و تشریفاتى براى پذیرفته شدن افراد در جمعیت داشتند، بلکه هرکس عملاً لوطىگرى خود را ظاهر مىکرد، جزو جمعیت آنها محسوب مىشد. نان خوردن از دسترنج خود، احترام نسبت به بزرگتر، محبت و مهربانى با کوچکتر، دستگیرى از ضعیف، کمک به مردمان درمانده و عفیف و پاکدامن، تعصّبکشى از... اهل کوچه و محله، و بالاخره شهر و ولایت و کشور، فداکارى و رکى و بىپروایى، حقگویى، و... بىاعتنایى به جنس ماده، عدم تحمّل تعدّى... اخلاق خاصه داشى بود... .494
در میان امامزادههاى اطراف تهران، «امامزاده داود» خیلى طرف توجه این طبقه بوده. کمتر لوطى پیدا مىشد که سالى یک بار به زیارت آنجا نرفته باشد؛ اصلاً «امامزاده داود» به «مکه مشدىها» معروف شده بود. از میان شهداى کربلا، به حضرت عبّاس و حرّ بسیار معتقد بودند. بزرگترین قسم آنها «به حضرت عبّاس» و «به کمربند حر» بود و این ارادت خاص از این راه بود که حضرت عبّاس، اماننامه ابنزیاد را، که به وسیله شمر براى آن بزرگوار فرستاده شده بود، رد کرد و حر از مقام ریاست قبیله و سرکردگى و وجاهت نزد ابنزیاد صرفنظر کرد، نزد امام حسین علیهالسلام آمده و جان خود را فدا نمود. فداکارى این دو بزرگوار با طبع این مردمان ساده بىآلایش متناسب و ارادت خاص آنها به این دو جوانمرد، براى فداکارى یا ـ به اصطلاحِ خودشان ـ لوطىگرى آنهاست... .495
ج. طلّاب جوان؛ حامیان و مبلغان فرامین علما: دسته دیگرى از این جوانان در مدارس علمیه مشغول تحصیل بودند. معمولاً طلّاب هر مدرسه، مرید رئیس آن مدرسه بودند و در هیجانهاى اجتماعى، به ویژه در اجراى فرامین آن عالم، نیرویى آماده به شمار مىآمدند. همچنین وقتى عالم مزبور از مدرسه بیرون مىآمد، با احاطه کردن او، هیبتى برایش فراهم مىکردند و این امر در اطاعت حکومتىها و مردم از آن عالم بسیار مؤثر بود؛ چنانکه در ماجراى سخنرانى سیدمحمّد واعظ چنین اتفاقى افتاد و نیروهاى دولتى بدون توجه به طلّابى که مرید او بودند، خواستند او را تحتالحفظ ببرند که با رسیدن به جلوى مدرسه علمیه «کاظمیه» طلّاب آن مدرسه به حمایت از سیدمحمّد واعظ با سربازان درگیر شدند و او را به زور از دست سربازان آزاد کردند و در جریان آزادى او، طلبهاى با نام سید عبدالحمید کشته شد که این امر به تحصّنى در مسجد جامع منجر گردید.496 و دو روز بعد بهمهاجرتعلمابهقم انجامید.497
همچنین طلّاب جوان با رفتن به مساجد و سایر مجامع عمومى، مثل حسینیهها و ایراد سخنرانى، نقش مهمى در ابلاغ پیام علما به مردم و تحریک هیجانات عمومى داشتند. این امر در مشروطه و حتى پیش از آن در هیجان تنباکو به خوبى خود را نشان داد. در دوره قاجاریه، مجالس وعظ به صورت یک سازمان مستقل اجتماعى درآمد که عزادارى، جزو کوچکى از آن را تشکیل مىداد.
مجالس روضهخوانى و وعظ از مهمترین عوامل بیدارى ملت ایران و انقلاب مشروطه به شمار مىرود. در این مجالس، به مردم آگاهى داده مىشد و وعاظ آنها را با مشکلات سیاسى موجود آشنا مىکردند. در این مجالس، احساسات مردم با عبارات مسجّع و داراى آهنگ حماسى، تحریک مىشد و نیروى لازم براى حرکت مردم به سوى تحصّنها و یا درگیرىها، فراهم مىآمد.
افزون بر آن، طبق اسناد تاریخى، مجالس وعظ تأثیرى مستقیم در تهییج احساسات و ایجاد شورشهاى عمومى داشت. براى نمونه، کسروى مىنویسد: «از روزى که رفته بودند، هر روز حاجى شیخمحمّد یا واعظ دیگرى به منبر رفته و به شیوه واعظان آیهاى یا حدیثى عنوان کردى و در این میان، از ستمگرىهاى حکمرانان و از خودکامگى عینالدوله و از گرفتارىهاى مردم سخن راندى498 و مردم را به اتحاد و یگانگى دعوت مىنمود.»499
روضهخوانى مىتوانست مردم را تحریک کند و حادثه مهمى بیافریند؛ چنانکه در جریان مدرسه «مخروبه» و قبرستان «کهنه» در نزدیکى مدرسه «خازنالملک»، متصل به امامزاده سید ولى، که از طرف بانک استقراضى روسیه خریدارى شد تا بناى معظمى براى بانک در آنجا احداث شود،500 شیخمحمّد واعظ در منبر، کیفیت خلاف شرع بودن آن را براى مردم تشریح کرد و تلویحا مردم را به تصرف آنجا و تخریب عمارت بانک تحریک نمود. چندین هزار نفر از مردم در محل حاضر شدند و ساختمان را به یک ساعت از بین بردند و غوغایى برخاست.501
نتیجهگیرى
در این نوشتار مشخص شد که:
1. در عصر مشروطه، به خاطر جبران عقبماندگى فنى ایران از غرب، اشتیاق فراوانى به سوى علمآموزى و فراگیرى دانش در جوانان ایران پیدا شد.
2. همزمان با این نیاز همگانى، سیل تبلیغات مبنى بر ضرورت اقتباس از فرهنگ اروپایى، از جمله شکل سیاسى غربى (مشروطه) شدت پیدا کرد.
3. به دلیل آنکه علما رسالت دفاع از مردم را به عهده داشتند، به منظور مبارزه با استبداد و رفع تبعیض و گسترش رشد مادى و معنوى، در پى تأسیس عدالتخانه و بعدها مشروطه برآمدند.
4. جوانان دوره مشروطه را در چهار دسته مىتوان جاى داد که تنها یک دسته تحت تأثیر تبلیغات غربگرایان و مدارس جدید تلاش مىکرد تا عینا نوع نظام سیاسى غرب در ایران اجرا شود. (سید حسن تقىزاده را مىتوان به عنوان نمونهاى از این دسته از جوانان عصر مشروطه نام برد).
5. بیشتر جوانان ایرانى به دلیل حمایت از علما، تلاش کردند تا نوع حکومتى که علما پیشنهاد مىکنند در ایران تأسیس گردد و بدینروى، به یارى علما شتافتند.
6. جوانانى که به حمایت از علما قیام کرده بودند در یک رده قرار نداشتند؛ برخى از آنها طلّاب جوانى بودند همانند سیدعبدالمجید که با شهادت خود، آتش زنه شعله انقلاب شدند.
7. دسته دیگر از جوانان افرادى عادى مثل ستارخان و باقرخان بودند که تنها به فتواى علماى نجف، عَلَم مبارزه را برافراشتند و درک درستى از مشروطه نداشتند.
منابع
ـ ابوالحسنى (منذر)، على، آخرین آواز قو، تهران، عبرت، 1380.
ـ انصارى، مهدى، شیخفضلالله نورى و مشروطیت، تهران، امیرکبیر، 1369.
ـ پارسانیا، حمید، حدیث پیمانه؛ پژوهشى در انقلاب اسلامى، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامى، 1376.
ـ ترنر، جاناتان، اچ.، پیدایش نظریه جامعهشناسى، ترجمه عبدالعلى لهسایىزاده، شیراز، شیراز، 1370.
ـ دورکیم، امیل، درباره تقسیم کار اجتماعى، ترجمه باقر پرهام، بابل، کتابسراى بابل، 1369.
ـ دولتآبادى، یحیى، حیات یحیى، تهران، عطار، 1362.
ـ صفایى، ابراهیم، سلطان عبدالمجید میرزا عینالدوله، در: مشاهیر رجال، به کوشش باقر عاقلى، تهران، گفتار، 1370.
ـ عاقلى، باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامى، تهران، نامک، 1384.
ـ کربلایى، حسن، تاریخ دخانیه، به کوشش رسول جعفریان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1382.
ـ کسروى، احمد، تاریخ مشروطه ایران، چ چهاردهم، تهران، امیرکبیر، 1357.
ـ مستوفى، عبداللّه، شرح زندگانى من یا تاریخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاریه، تهران، چاپخانه علمى، 1324.
ـ ملکزاده، مهدى، تاریخ مشروطیت ایران، تهران، کتابفروشى ابنسینا، 1331.
ـ نجفى، موسى و موسى فقیهحقانى، تاریخ تحوّلات سیاسى ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381.
ـنقوى،علىمحمد،جامعهشناسىغربگرایى،تهران،امیرکبیر،1377.
* عضو هیأت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. دریافت: 12/3/90 ـ پذیرش: 23/10/90.
480ـ امیل دورکیم، درباره تقسیم کار اجتماعى، ترجمه باقر پرهام، ص 162ـ163.
481ـ جاناتان اچ. ترنر، پیدایش نظریه جامعهشناسى، ترجمه عبدالعلى لهسایىزاده، ص 379ـ423.
4823و4ـ روزنامه الجمال، دوشنبه 26 محرمالحرام 1325ق، ص 3.
483ـ همان.
484ـ علىمحمّد نقوى، جامعهشناسى غربگرایى، ص 41ـ42.
485ـ حمید پارسانیا، حدیث پیمانه؛ پژوهشى در انقلاب اسلامى، ص 219.
486ـ ر.ک. یحیى دولتآبادى، حیات یحیى، ج 4، ص 114 و 167.
487ـ براى کسب اطلاعات بیشتر، ر.ک. على ابوالحسنى، آخرین آواز قو، ص 30 و 31.
488ـ حسنکربلایى، تاریخدخانیه،بهکوششرسولجعفریان،ص119.
489ـ همان، ص 119.
490ـ همان، ص 174.
491ـ ر.ک. مهدى انصارى، شیخفضلالله نورى و مشروطیت، ص 88، به نقل از: احمد کسروى، تاریخ مشروطه ایران، ج 2، ص 197.
492ـ احمد کسروى، همان، ج 2، ص 197.
493ـ عبداللّه مستوفى، شرح زندگانى من یا تاریخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاریه، ج 1، ص 408ـ409.
494ـ همان.
495ـ همان، ص 409ـ411.
496ـ ابراهیم صفایى، سلطان عبدالمجیدمیرزا عینالدوله، در: مشاهیر رجال، به کوشش باقر عاقلى، ص 55ـ56.
497ـ احمد کسروى، تاریخ مشروطه ایران، ص 106
498ـ همان، ص 68.
499ـ مهدى ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص 247.
500ـ برخى بر اصل فروش این زمین به سبب احتمال موقوفه بودن و وجود یک مسجد در مدرسه مزبور انتقادهایى دارند، و بعضى از مورّخان سعى کردهاند که این معامله را یک معامله نامشروع جلوه دهند و شهید شیخفضلاللّه نورى را عامل تجویزکننده این معامله نامشروع معرفى کنند؛ ولى برخى از اسناد متقن برجاىمانده، دخالت شیخ شهید را در این معامله بهکلى نفى مىکند. (براى اطلاع از این سند، ر.ک. گزارش محمّدحسین یزدى به یکى از مراجع نجف درباره قبرستان چال و تکذیب تهمتهایى که به شیخفضلالله نورى زده شده است، در: موسى نجفى و موسى فقیهحقانى، تاریخ تحولات سیاسى ایران، ص 245.)
501ـ باقر عاقلى، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامى، ج 1، ص 24.