مبانى تفسیر موضوعى با تأکید بر «تفسیر المیزان»
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیست و یکم ـ شماره 173 ـ اردیبهشت 1391، 41ـ60
مبانى تفسیر موضوعى با تأکید بر «تفسیر المیزان»
مصطفى کریمى*
چکیده
تفسیر موضوعى در پى کشف نظریه قرآن کریم درباره یک موضوع یا مسئله است. این روش تفسیرى در صورتى مىتواند به این مقصود برسد که بر مبانى صحیحى استوار باشد. مقصود از مبانى تفسیر موضوعى آن دسته از اصول هستىشناختى مطرح در باب قرآن است که در نحوه استخراج نظریه از آیات مؤثر مىباشد.
این مقاله با رویکرد تحلیلى و نظرى و روش توصیفى و تحلیلى درصدد تبیین مبانى تفسیر موضوعى است. به جهت جایگاه بلند تفسیر المیزان میان تفاسیر و اهتمام آن به استخراج نظریه قرآن کریم، در این تبیین بر دیدگاه المیزان تأکید شده است. هدف مقاله نشان دادن ابتناى تفسیر موضوعى بر مبانى صحیح است تا زمینه تلاش هرچه بیشتر براى استخراج دیدگاه قرآن در مسائل مختلف فراهم شود. ادلّه و شواهد دلالت دارد که تفسیر موضوعى بر مبانى صحیحى استوار است. برخى از مبانى تفسیر امکان نظریهپردازى را و بعضى دیگر اعتبار، و پارهاى جواز شرعى آن را اثبات مىکند.
کلیدواژهها: تفسیر موضوعى، مبانى، امکان تفسیر موضوعى، اعتبار تفسیر موضوعى، جواز تفسیر موضوعى، تفسیر المیزان.
مقدّمه
روش تفسیر قرآن کریم در یک نگاه کلى، به دو گونه «ترتیبى» و «موضوعى» تقسیم مىشود. مفسّر در تفسیر ترتیبى تلاش مىکند مفاد و مراد الهى را از تکتک آیات کشف نماید. علّامه طباطبائى معتقد است: تفسیر ترتیبى یعنى: بیان معانى آیات قرآنى و مقاصد و مدالیل آن.[116] تفسیر موضوعى برخلاف تفسیر ترتیبى، در پى به دست آوردن نظریه قرآن کریم در یک مسئله است.[117] تفسیر موضوعى در کلام اندیشوران به شکلهاى تعریف شده است.[118] در سخنى دیگر، تفسیر موضوعى عبارت است از: تلاش براى استنباط نظریه قرآن کریم در باب موضوع یا مسئلهاى خاص از طریق جمعآورى و دستهبندى تمام آیات مربوط و استنطاق روشمند آنها. موضوع و مسئله مىتواند بینشى و یا ارزشى، از بیرون قرآن و مربوط به زندگى و دستاوردهاى بشرى یا برخاسته از مراجعه مستقیم به خود قرآن باشد.[119] تفسیر موضوعى از چند جهت با تفسیر «قرآن به قرآن» متفاوت است:
1. هدف تفسیر قرآن به قرآن تنها آشکار ساختن مفهوم فردى آیات است؛[120] ولى تفسیر موضوعى افزون بر مشخص کردن مفاهیم فردى آیات و ارتباط بین آنها، تلاش مىکند دیدگاهى قرآنى به دست آید که تمام آن مفاهیم را زیر چتر خود قرار مىدهد.[121]
2. در تفسیر موضوعى، برخلاف تفسیر قرآن به قرآن، تمامآیاتمربوطبهیک مسئله جمعآورىواستنطاق مىشود.
«مبانى» جمع «مبنا» بوده و «مبنى» از «بنى» به معناى ساختن چیزى با ضمیمه کردن اجزاى آن به هم، مشتق شده است.[122] «مبنا» در معانى محل بنا، شالوده، بنیاد، بنیان و اساس آمده است.[123] «مبانى» در اصطلاحات گوناگون به کار مىرود که در هریک از کاربردها، معناى خاص خود را دارد. فهم قرآن کریم نیز بر اصول و اساسى استوار است.[124] مقصود از «مبانى تفسیر موضوعى» آن دسته از اصول هستىشناختى مطرح در باب قرآن بوده که در نحوه استخراج نظریه از آیات مؤثر است.
بررسى مبانى تفسیر از اهمیت بالایى برخوردار است؛ زیرا با تفسیر موضوعى مبتنى بر مبانى درست، مىتوان دیدگاه قرآن را در مسائل گوناگون به دست آورد و زمینه رسیدن به سعادت فردى و اجتماعى و دنیوى و اخروى را فراهم ساخت؛ چراکه قرآن آخرین هدایتِ خداوندِ آگاه به نیازها و توانمندىهاى انسان و وحى پایانى الهى و جامع معارف و احکام در مسائل گوناگون انسانى است.[125]
پیشینه تفسیر موضوعى در میان اندیشمندان مسلمان، به قرن دوم برمىگردد. در این قرن، نگرشها و مکتبهاى گوناگون اعتقادى و فقهى شکل گرفت و صاحبان این مکاتب تلاش کردند با استخراج نظرگاههاى قرآن، تأییدى براى دیدگاه خود ارائه دهند.[126] رویکرد فقهى و اعتقادى به قرآن، به ویژه در باب امامت، پررنگتر و پررونقتر بوده است. در قرن اخیر، تفاسیر موضوعى تلاش کردهاند با استخراج نظریه قرآن کریم در موضوعات گوناگون، دردهاى فردى و اجتماعى انسانها را با دواى قرآنى درمان کنند. بدینروى، تفاسیر موضوعى،[127] دائرهالمعارفها، دانشنامههاى قرآنى[128] و تکنگارىهاى متعدد در مسائل قرآنى نگارش شده است.[129] حتى برخى از مفسّران نیز تلاش کردهاند در ضمن تفاسیر ترتیبى آیات، در مواردى به صورت موضوعى آیات را تفسیر کنند.[130] پژوهشهاى ارزندهاى نیز در مسائل نظرى تفسیر موضوعى انجام گرفته است.[131] به رغم این استقبال شایسته از تفسیر موضوعى، مبانى این شیوه تفسیر منقّح نشده است.
در این نبشتار، براى تبیین موضوع، بر تفسیر المیزان تأکید شده است؛ زیرا افزون بر جایگاه ویژهاش در تفسیر، اهتمام خاصى به تفسیر موضوعى دارد. تفسیر المیزان به گونه ترتیبى، براى فهم هر آیه، آیات دیگر را که قرینه فهم آن به شمار مىآید، جمع کرده و کار تفسیر موضوعى را هموار نموده است. علاوه بر این، در موارد متعدد، با استفاده از قواعد صحیح، نظریهپردازى کرده است.[132] مبانى تفسیر موضوعى از تفسیر المیزان قابل استخراج است، ولى منبعى که این مسئله را از نگاه صاحب المیزان بررسى کند، یافت نشد.
در این بررسى، در بیان معانى مفاهیم و اصطلاحات، از روش توصیفى و در دیگر مباحث، از روش تحلیلى استفاده شده و از منابع معرفتى گوناگون مانند ادلّه عقلى و نقلى نیز بهره گرفت است.
مبانى تفسیر موضوعى
مبانى تفسیرموضوعى را مىتوان در سه محور کلى ذکر کرد:
الف. مبانى مربوط به امکان تفسیر موضوعى
برخى از مبانى تفسیر موضوعى مربوط به امکان این شیوه تفسیرى است و با بررسى این مبانى، سؤال اساسى درباره امکان تفسیر موضوعى و نظریهپردازى بر اساس آموزههاى قرآن پاسخ خود را مىیابد. این مبانى عبارت است از:
اول. جامعیت و شمول قرآن در ارائه نظریه
ادلّه و شواهد متعددى بر گستردگى قلمرو معارف قرآن و شمول آن نسبت به موضوعات گوناگون دلالت دارد.[133] براى نمونه، مىتوان از ادلّه عقلى نیازمندى انسان به وحى و قرآن، آیات مربوط به قلمرو موضوعى قرآن، روایاتِ مربوط به قلمرو قرآن، و آیات و روایات بیانگر اهداف قرآن یاد کرد. علّامه طباطبائى به مناسبتهاى گوناگون، از جامعیت قرآن سخن گفته است.[134] ایشان خاتمیت اسلام را شاهدى مىداند بر اینکه این دین باید پاسخگوى تمام نیازهاى انسانها باشد.[135] بیشتر بحث مرحوم علّامه در این باب، ذیل آیات مربوط به جامعیت و قلمرو موضوعى قرآن آمده است. این آیات عبارت است از:[136]
آیه تبیان: «وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدا عَلَیْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدا عَلَى هَـؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانا لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ» (نحل: 89)؛ و به یاد آور روزى را که در هر امّتى گواهى از خودشان برایشان برانگیختیم و تو را هم بر اینان گواه آوردیم و این کتاب را که روشنگر هر چیزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است، بر تو نازل کردیم.
به باور علّامه طباطبائى به دلیل آنکه قرآن هدایت براى تمام مردم است، مراد از «کل شىء» امور مربوط به هدایت بوده و مسائل مربوط به هدایت انسان در مدلول لفظى آیات آمده است.[137]
آیه تفصیل: «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثا یُفْتَرَى وَلَـکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (یوسف: 111)؛ حقیقتا در قصّه آنان براى صاحبان خرد عبرتى است. [قرآن ]سخنى نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آن چیزى [از کتابهایى ]است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیزى است و رهنمود و رحمت است براى مردمى که ایمان مىآورند.
مراد از «حدیثا» در آیه شریفه قرآن است؛[138] زیرا آیه از کتابى سخن مىگوید که دروغ نبوده و تصدیق دیگر کتابهاى الهى است. قرآن کریم در آیات دیگرى نیز اینگونه وصف شده است.[139] واژه «تفصیل» باب تفعیل از ریشه «فصل» (تشخیص دادن و جدا کردن چیزى از چیز دیگر)[140] به معناى «بیان» بوده[141] و براى نشان دادن مبالغه استفاده مىشود؛[142] یعنى بیان دقیقى است که حق و باطل را نیز از هم جدا مىکند. با عنایت به نبود قرینهاى براى تقیید اطلاق دو واژه «کل» و «شىء»، طبق این آیه، قرآن مبیّن تمام امور مربوط به سعادت دنیا و آخرت مردم است.[143]
آیه عدم تفریط: «مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ» (انعام: 38)؛ ما هیچ چیزى را در کتاب فرو گذار نکردهایم.
تفسیر المیزان قرآن را مصداق «الْکِتابِ» مىداند؛ زیرا آمدن «ال» بر سر «کتاب»، آن را به معهودِ سابق مسلمانان ـ یعنى قرآن ـ منصرف مىسازد[144] و آیه پیشین نیز، که درخواست نزول معجزه را مطرح مىکند، شاهد بر این مطلب است.
واژه «تفریط» درباره فروگذاشتن امور لازم استعمال مىشود.[145] «من» در عبارت «مِن شىء» براى تبعیض بوده و چون به صورت نفى آمده است، نقیض سالبه جزئیه، یعنى موجبه کلیه مىشود و بر نهایت مبالغه دلالت دارد. پس ظاهر آیه شریفه این است که همه امور لازم براى سعادت دنیا و آخرت انسان در قرآن کریم آمده است.[146]
آیات مربوط به اعجاز قرآن: قرآن کریم معجزه الهى است[147] و مکرّر از همگان مىخواهد در صورت شک نسبت به الهى بودن آن، با همکارى فکرى و معنوى خود، همانند قرآن،[148] ده سوره[149] و یا دستکم یک سوره[150] مانند سورههاى آن بیاورند و در نهایت، از عجز دایمى انسانها و جنّیان از هماوردى با آن خبر مىدهد: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرا»(اسراء: 88)؛ بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند مانند آن را نخواهند آورد، هرچند برخى از آنها پشتیبان برخى [دیگر] باشند.
طبق بیان صاحب المیزان، عمومیت آیات تحدّى نسبت به تمام انسانها و جنّیان، در صورتى معنا دارد که دایرهاش تمام زمینههاى سبقتجویى در معرفت انسانها و جنّیان را دربر گیرد. بر این اساس، قرآن براى سخنور در بلاغتش، براى حکیم در حکمتش، براى عالم علوم اجتماعى در تخصص خود، و براى قانونگذار در قانونگذارى و براى اهل سیاست در سیاست، ... معجزه است. بنابراین، قرآن مشتمل بر شاخههاى گوناگون دانش است.[151] از سوى دیگر، چون تحدّى قرآن شامل انسانهاى غیرمعصوم و متخصصان نیز مىشود، باید آنها بتوانند با بهرهمندى از شرایط لازم، نظریه قرآن در زمینههاى مورد تخصص خود را بفهمند و از این طریق، به اعجاز قرآن و ناتوانى خود نسبت به همانندآورى آن پى ببرند.
نتیجه اینکه قرآن کریم در مدلول لفظى، مسائل مربوط به هدایت و سعادت دنیا و آخرت را بیان نموده است و متخصصان مىتوانند با روش صحیح، نظر قرآن را از آیات استخراج کنند.
دوم. قابلیت زبانى قرآن براى نظریهپردازى
درباره زبان دین و زبان قرآن، نظریههاى متعددى مطرح است. کسانى مانند شاطبى زبان قرآن را زبان عرف عام و تکساحتى مىدانند.[152] با وجود این، زبان قرآن را نمىتوان عرفى محض دانست؛[153] زیرا سهلانگارى، ناهمخوانى و پیش پاافتاده بودن مفاهیم از لوازم زبان عرفى است که در قرآن یافت نمىشود و برخلاف زبان عرفى، صرف اصول لفظى و قواعد ادبى براى فهم قرآن کافى نیست. در قرآن، تشبیه و استعاره و کنایه نیز آمده است. قرآن مانند هر کلام حکیمى، افزون بر معانى ظاهرى، که مفهوم و مطرح در عصر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بود، از معانى التزامى نیز برخوردار است و چون برخى از این معانى براى آن مردم قابل درک نبوده و ویژه نسلهاى بعدى است، امام سجاد علیهالسلاممىفرماید: خداى تعالى چون دانست که در آخرالزمان مردمانى متعمّق مىآیند، [سوره ]«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»و آیات [نخست ]سوره حدید تا «هُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» را نازل کرد.[154]
برخى نیز زبان قرآن را رمزى و اشارهاى دانستهاند. براى نمونه گفتهاند: «زبان دین زبان اشارت است... و کار گوهرى و اجتنابناپذیر دین حیرتافکنى است.»[155] نیز گفته شده است: «در دینشناسى جدید، زبان دین رمزى است. شناخت دین عبارت است از: شناخت مجموعهاى از رمزهاى زبانى. اسلام به عنوان یک قرائت در درجه اول، از مباحث هرمنوتیک سود مىجوید... بر اساس این دانش، متون دینى به عنوان نمادهاى رمزى مانند هر متن دیگرى فهم و تفسیر مىشود.»[156]
اگر مراد این باشد که دلالتهاى ظاهرى آیات الهى مقصود نیست ظاهر قرآن رمز براى حقایقى است که آنها را جز به زبان غیرمستقیم نمىتوان بیان کرد. رمزى دانستن زبان تمامى آیات قرآن ادعایى بدون پشتوانه نظرى است[157] و با آیات قرآن نیز ناسازگار است. قرآن زبان خود را به زبان عربى روشن (یا روشنگر) مىداند:
«هَـذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ» (نحل: 103)؛ این [قرآن ]به زبان عربى روشن است.
نیز حیرتزا بودن قرآن کریم با هدف هدایتگرى خداوند و این کتاب الهى مخالف است. آیاتى در اینباره مىفرماید: «ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ»(بقره: 2)؛ این است کتابى که در [حقّانیت ]آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است.
قرآن کتاب هدایت است و با تمام شئون آدمى کار دارد و در ساحتهاى گوناگون حیات فردى و اجتماعى، عقلانى و عاطفى، و مادى و معنوى انسان سخن گفته است. اقتضاى رسیدن به این مقصود، متناسب با افق فهم مخاطبان و نوع آموزههاست و براى بیان اهداف خود و در راستاى جهانبینى الهى، از سبکهاى گوناگون بیانى به نحو عالى و شگفتانگیزى استفاده کرده است. قرآن گاه با ذکر معارف ناب، عقل انسانى را خطاب مىکند و گاه با آیات خود فطرت انسان را بیدار مىسازد، گاه از تکالیف و احکام و حقوق سخن مىگوید و گاه با تمثیل و قصه و معرفى الگوهاى ممتاز، انگیزه و تعهد مىآفریند.[158]
به نظر علّامه طباطبائى زبان قرآن تمام مزایاى زبان عرف عقلا را دارد و در عین حال، از لحاظ دقت به کارگیرى الفاظ و بلندى معانى و مفاهیم، با سخنان بشرى متفاوت است.[159] برخى از ویژگىهاى زبان قرآن از نگاه مرحوم علّامه عبارت است از: شیوایى بیان، دورى از تعقید و پیچیدگى، و استقلال در بیان.[160]
بهرهمندى قرآن از چنین زبانى در کنار ایجاد احساس و تعهد زمینهساز توانمندى آن براى بیان نظرگاه خداوند در تبیین حقایق و مسائل اخلاقى و احکام شده است. این امر براى عالمان و متخصصان زمینهاى فراهم کرده است تا در صورت معرفتبخش بودن آیات قرآن، بتوانند با تفسیر موضوعى، نظریه قرآن را در زمینههاى گوناگون استخراج کنند.
سوم. معرفتبخشى گزارههاى قرآن
از جمله مبانى نظریه تفسیر موضوعى، معرفتبخش بودن آیات قرآن است. گزاره معرفتبخش قابل صدق و کذب است و صاحب آن مىخواهد معرفتى را به مخاطب برساند. قابل صدق یا قابل کذب بودن یک گزاره در تطابق یا عدم تطابق با واقع و نفسالامر است.[161] مبنا بودن این امر براى تفسیر موضوعى بدان دلیل است که اگر قرآن معرفتبخش نباشد، تلاشش براى استخراج نظریه قرآن با تفسیر موضوعى بیهوده خواهد بود.
دیدگاههاى متفاوتى در باب معرفتبخشى قرآن مطرح است. برخى گزارههاى دینى ـ از جمله قرآن ـ را احساسى و یا داراى کارکردى شبیه گزارههاى اخلاقى مىدانند که زمینهساز نظامهاى ارزشى است.[162] برخى نیز گزارههاى دینى را فقط حیرتزا مىشمارند.[163] باورمندان به اینگونه دیدگاهها اولاً، به اشتباه گزارههاى دینى و قرآنى را منحصر در گزارههاى انشایى و توصیهاى و مربوط به اخلاق دانسته، خبر قرآن از امور واقعى مادى و ماوراى مادى را نادیده انگاشتهاند.[164] ثانیا، به دلیل ابتناى بر بایدها، به هستها توجه ندارند. با توجه به این نکته، براى گزارههاى انشایى نیز معرفتبخشى متناسب خود آنها قابل تصور است؛ زیرا گزارههاى انشایى اخلاقى و حقوقى به گزارههاى توصیفى قابل ارجاع است.[165]
علّامه طباطبائى نیز همانند بیشتر اندیشمندان مسلمان معتقد است گزارههاى قرآن معرفتبخش است. وى مىگوید: هدف قرآن هدایت مردم به سعادت است، و چنین کتابى باید در بیان خود صادق باشد،[166] و لازمه صادق بودن یک سخن، معرفتبخش بودن آن است. ادلّه و شواهد فراوانِ برون متنى و درون متنى بر این سخن دلالت دارد. برخى از آنها عبارت است از:
1. هدایتگرى قرآن: طبق ادلّه ضرورت وحى و نبوّت،[167] خداوند قرآن را براى هدایت انسانها در ابعاد گوناگون، از جمله در بعد معرفتى، فرستاده است. قرآن در صورتى مىتواند به این هدف والاى خود برسد که آیاتش معرفتبخش باشد؛ زیرا بدون آن هدف قرآن حاصل نخواهد شد. قرآن افزون بر این، امورى را به عنوان اهداف بینشى براى خود بیان کرده است؛[168] از جمله: 1. یادآورى امور فراموششده؛[169] 2. بیان دلیل روشن بر بینشهاى صحیح و ضرورى؛[170] 3. بازشناسى حق از باطل؛[171] 4. رفع اختلاف؛[172] 5. تعلیم مردم.[173] این اهداف جز با ارائه معارف ضرورى، که لازمهاش معرفتبخشى قرآن است، حاصل نمىشود. خداوند حکیم کتابى نمىفرستد که اهدافش فراهم نیاید.
علّامه طباطبائى معتقد است: کتابى که هدفش هدایت مردم به سعادت است، باید در بیان خود صادق باشد.[174] در صورتى مىتوان صادق بودن یک سخن را مطرح کرد که معرفتبخش باشد. بنابراین، در نگاه ایشان قرآن معرفتبخش است.
2. زبان قرآن: همانگونه که گذشت، قرآن به زبان و شیوه عرف عقلاى جامعه انسانى سخن گفته است. در سیره عقلا، اصل اوّلى این است که سخن افراد حکیم معرفتبخش بوده و براى انتقال شناختى به دیگران بیان شده است؛ مگر اینکه قرینهاى بر خلاف آن در کلام باشد که بفهماند صاحب سخن قصد معرفتبخشى ندارد. درباره قرآن، چنین قرینهاى وجود ندارد.
3. آیات تحدّى: چنانکه گفته شد، قرآن براى اثبات معجزه بودن خود، تحدّى کرده و با صدایى رسا از همگان خواسته است در صورت شک نسبت به الهى بودن آن، دستکم یک سوره همانند سورههاى آن بیاورند. علّامه طباطبائى اشاره دارد که آیات تحدّى هر عالمى را در رشته خود به هماوردى خوانده است. در صورتى این دعوت درست است که مخالفان به معرفتى از قرآن برسند تا بتوانند در آن زمینه هماوردى کنند. بنابراین، لازمه تحدّى با قرآن، معرفتبخشى قرآن است.[175]
نتیجه آنکه قرآن معرفتبخش است و این امر زمینه تلاش صاحبنظران براى استخراج نظر خداوند از طریق تفسیر موضوعى را فراهم مىسازد.
چهارم. هماهنگى و انسجام درونى قرآن
انسجام محتوایى و عدم اختلاف میان آیات یکى دیگر از مبانى نظریهپردازى قرآنى است؛ زیرا بدون وجود چنین انسجامى نمىتوان نظریه قرآن در باب یک موضوع را به دست آورد. اگر قرآن کریم مطلبى در آیه اثبات و در آیه دیگر نفى کند، مفسّر نمىداند کدامیک نظر نهایى و واقعى قرآن کریم است و نمىتواند دیدگاهدرست را استخراج کند.
ادلّه و شواهد متعددى بر انسجام آیات قرآن کریم دلالت دارد:
1. معجزه بودن قرآن: قرآن از وجوه گوناگون، از جمله در عدم اختلاف معجزه است. خداوند در آیه ذیل، عدم اختلاف در قرآن کریم را به عنوان یک اصل مسلّم بیان نموده است که با تدبّر در آن روشن مىشود: «أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفا کَثِیرا»(نساء: 82)؛ آیا در قرآن تدبّر نمىکنند [تا دریابند که ]اگر از سوى غیرخدا بود، ناهماهنگى بسیار در آن مىیافتند.
تدبّر در قرآن نشان مىدهد که قرآن کتابى است که اولاً، از گستردگى قلمرو موضوعى برخوردار است، ثانیا، به صورت تدریجى و طى 23 سال و در شرایط متفاوت نازل شده است. این کتاب با این ویژگىها، اگر از غیرخدا بود، در آن اختلاف وجود داشت؛ زیرا انسان از یکسو، دچار خطا مىشود و از سوى دیگر، تحوّل و تکاملپذیر است و این دو ویژگى موجب مىشود اگر سخنى با ویژگىهاى قرآن داشته باشد؛ یعنى جامع معارف گوناگون باشد و طى زمانى طولانى و تدریجى نازل شود در آن اختلاف بسیار یافت شود.[176]
علّامه طباطبائى ضمن تأکید بر این بعد از اعجاز قرآن (بعد هماهنگى) معتقد است: اگر برخى از آیات به ظاهر با برخى دیگر در تضاد و تعارض است، با دقت این تعارض برطرف مىشود. ایشان در مواردى نیز تناقض ظاهرى را نفى کرده است.[177]
2. آیات بیانگر برخى از اوصاف قرآن: برخى آیات براى قرآن کریم اوصافى ذکر مىکند که از آنها هماهنگى درونى قرآن استنباط مىشود؛[178] مانند: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابا مُتَشَابِها» (زمر: 23)؛ خداوند بهترین گفتار را به صورت کتابى همگون فرستاد.
«متشابه» از ماده «شبه» به معناى مانند چیزى بودن است. وصف شدن یک چیز به متشابه، براى نشان دادن همانندى اجزاى آناست. بنابراین،وصف قرآن به «متشابه»، به لحاظ همانندى آیات آن است. همانندى ظاهرى قرآن به این است که بلاغت همه آیات آن در حدّ اعجاز است؛ همانندى معنوى در هماهنگى و انسجام آن است.
خداوند سبحان با عبارات گوناگون، قرآن را «حکیم» نامیده است؛[179] از جمله: «الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ» (یونس: 1)؛ این است آیات کتاب استوار.
یکى از وجوه وصف قرآن به حکمت، محکم بودن و غیرقابل رخنه بودن آن است. قرآن حکیم است. سخن حکیم از اختلاف درونى به دور است؛ زیرا یکى از دو سخن ناهماهنگ و مخالف، غیر حق و باطل است و باطل در کلام حکیم راه ندارد.[180]
3. هدایتگر بودن قرآن: در مبحث معرفتبخش بودن قرآن، گذشت که هدف این کتاب آسمانى هدایت مردم به راستى و درستى و کمال است. لازمه چنین هدفى این است که قرآن از هر اختلاف و ناهماهنگى به دور باشد؛ چراکه سخن ناهماهنگ و مخالف، نه تنها مردم را هدایت نمىکند، بلکه خود موجب گمراهى مردم مىشود. علّامه طباطبائى معتقد است: عنایت به اهداف قرآن، انسجام و هماهنگى میان گزارههاى آن را روشن مىسازد.[181]
4. روایات: از روایات نیز استفاده مىشود که قرآن کریم هماهنگ و بدون اختلاف است. شخصى نزد امیرالمؤمنین على علیهالسلام آمد و گفت: اگر در دین شما اختلاف و تناقض نبود بدان ایمان مىآوردم. حضرت فرمودند: در قرآن کریم تناقض وجود ندارد و به تمام مواردىکهاوگمانمىکردتعارضوتناقضاست،پاسخفرمود.[182]
نتیجه اینکه قرآن کریم هماهنگى درونى دارد و آیات آن مطالب یکدیگر را نفى نمىکند. بنابراین، مىتوان قرآن را به صورت موضوعى تفسیر کرد و با جمعآورى آیات مربوط به یک مسئله، نظر قرآن را به دست آورد.
پنجم. استقلال معنایى فرازهاى قرآن
یکى دیگر از مبانى تفسیر موضوعى، استقلال معنایى فرازهاى آیات است. مقصود اینکه فرازهاى قرآن جدا از معناى حاصل از پیوندهاى متنى و فرامتنى، معناى مستقل دارند. مراد از «پیوندهاى متنى» پیوندهایى است که بخشهاى قرآنى با دیگر جملههاى بخشهاى پیرامون دارد و مىتواند معناى آن را به سوى خاصى معطوف کند؛ مانند سیاق کلى آیات و یا پیوند عام با خاص و مطلق با مقیّد. مراد از «پیوندهاى فرامتنى» فضاى معنایى حاکم بر نزول آیات و وابستههاى بیرونى بخشهاى آیات است که شامل اسباب نزول، مکان نزول، ویژگىهاى متکلّم و مخاطبان مىشود.[183]
مبنا بودن استقلال معنایى فرازهاى قرآن از آنروست که در تفسیر موضوعى، به رغم نگاه به آیات در سیاق خود، لازم است در مواردى فرازها جدا از جایگاه خود بررسى شود. در صورتى این امر میسّر است که فرازها جدا از پیوندهاى خود نیز معناى مستقلى داشته باشد؛ زیرا در غیر این صورت، قسمتهاى جدا شده معنایى نخواهد داشت تا بتوان از مجموع آنها نظر قرآن را به دست آورد. بنابراین، بدون استقلال معنایى فرازهاى قرآنى، در مواردى تفسیر موضوعى ممکن نخواهد بود. علّامه طباطبائى نیز استقلال معنایى فرازهاى قرآن کریم را یکى از اصول کلیدى فهم قرآن مىشمارد[184] و در عمل نیز با جمعآورى فرازهایى از آیات و کنار هم فهم کردن آنها براى استخراج نظر قرآن کریم، نشان داده است این امر از مبانى تفسیر موضوعى به شمار مىآید.[185]
شواهد و دلایل این نوع جملاتقرآنى عبارت است از:
1. برخى اوصاف قرآن و استقلال معنایى فرازهاى آن: قرآن در وصف خود مىفرماید: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابا مُتَشَابِها مَّثَانِیَ.» (زمر: 23) از وصف شدن قرآن کریم به «مثانى» در آیه شریفه استفاده مىشود که قرآن کلامى است که بر حسب شیوه خاصش، در عین پیوستگى، مقطعهاى مشخصى دارد که خود به خود از یکدیگر جدا مىشوند؛ مانند کاغذى که تا خورده و داراى لایههاى متعددى باشد.[186]
2. روایات مربوط به استقلال معنایى فرازهاى قرآن: از برخى روایات، استقلال معنایى فرازهاى قرآنى استنباط مىشود؛ از جمله امام باقر علیهالسلاممىفرماید: «... اِنّ الآیة یکون اوّلها فى شىءٍ و اوسطها فى شىءٍ و آخرها فى شىءٍ و هو کلام متصلٌ منصرفٌ على وجوهٍ»؛[187] اول آیه درباره یک مطلب، میان آیه درباره مطلبى دیگر و پایانش درباره موضوعى دیگر است، و حال آنکه در مجموع، با یکدیگر هماهنگ و پیوسته نیز هست.
عبارت «و هو کلام متصل» در این روایت استقلال معنایى فرازها را نفى نمىکند. این قسمت از روایت تنها دلالت دارد بر اینکه به رغم استقلال فرازها، مطالب آن پراکنده نیست.
علّامه طباطبائى براى نشان دادن استقلال فرازهاى قرآن کریم، روایاتى را ذکر مىکند که به بخشهاى مستقل آیات استناد کردهاند؛[188] مثلاً، روایتى را نقل مىکند که طبق آن، امام کاظم علیهالسلام آیه «وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ» (بقره: 115) را مستقل از آیات قبل در نظر گرفته و قضاى نمازى را که به طرف قبله خوانده نشده، در صورت نبودن وقت، واجب نمىداند.[189] در روایت دیگرى امام باقر علیهالسلام این فراز آیه شریفه را مربوط به نمازهاى مستحبى دانستهاند.[190]
3. وجود اسباب نزول خاص براى فرازهاى قرآن: از جمله شواهد استقلال معنایى فرازهاى قرآن، وجود سبب یا شأن نزول خاص براى بعضى از بخشهاى آیات است. مرحوم علّامه معتقد است: در آیه سوم سوره «مائده»، فراز «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا» جدا از بخش نخست و قسمت پایانى و درباره اکمال دین با ابلاغ ولایت حضرت على علیهالسلام به مردم است که بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله نازلشده است.[191]
امام باقر علیهالسلام درباره سبب نزول این آیه مىفرماید: آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» درباره نصب حضرت على علیهالسلام به امامت توسط پیامبر صلىاللهعلیهوآله نازلشده است.[192]
باور علّامه طباطبائى به استقلال معنایى براى فرازهاى قرآن با اعتقاد وى به وجود هماهنگى میان آیات[193] ناسازگار نیست؛ زیرا اولاً، چند جمله که از یک لحاظ مستقل هستند، مىتوانند از جهات دیگر هماهنگى داشته باشند. ثانیا، استقلال معنایى فرازهاى آیهها، خود از انسجام آموزههاى قرآنى حکایت مىکند؛ چراکه در آن، مطالب مربوط به یک مسئله در جاهاى گوناگون قرآن جمعآورى شده و نظریه قرآن کریم درباره آن مسئله استخراج مىشود. نتیجه اینکه فرازهاى قرآنى معناى مستقلى دارد. این امر به عنوان یکى از مبانى نظریهپردازى قرآنى امکان جداسازى و جمعآورى آیات مربوط به یک موضوع و نظریهپردازى قرآنى را فراهم مىسازد.
ششم. ناظر بودن آیات نسبت به یکدیگر
مبناى دیگر تفسیر موضوعى این است که آیات قرآن افزون بر هماهنگى، ناظر بر یکدیگر است؛ یعنى با اینکه این آیات در فاصلههاى زمانى نازل شده، اما وقتى آنها را کنار یکدیگر قرار دهیم، آنها را منظم و منسجم مىیابیم؛ گویا براى بیان همین موضوع یکباره و یکجا فرود آمدهاند.[194] مبنا بودن انسجام آیات به این دلیل است که نگاه نظاممند به مفاهیم قرآنى شرط اساسى نظریهپردازى قرآنى است.[195]
علّامه طباطبائى یادآور مىشود که از شگفتىهاى قرآن این است که هرگاه یک آیه به گونهاى درست ضمیمه آیه دیگرى شود، حقیقتى از حقایق را ارائه مىدهد و آنگاه آیه سوم آن حقیقت کشف شده را مورد تصدیق و گواهى قرار مىدهد. اگر مفسّران این راه را مىپیمودند، امروزه چشمهسارهاى زلال قرآن و گنجینههاى عظیم آن بیش از گذشته در دسترس ما قرار مىگرفت. آیه «أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفا کَثِیرا» (نساء: 82) به همین معنا اشاره دارد.[196]
دلایل و شواهدى بر این ویژگى قرآن دلالت دارد. در ذیل، به این دلایل اشاره مىشود:
1. قرآن و ناظر به هم بودن آیات: قرآن اوصافى براى خود مىشمارد که بر هماهنگى میان آیات آن دلالت دارد؛ مانند: «هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ» (آلعمران: 7)؛ اوست کسى که این کتاب [قرآن ]را بر تو فروفرستاد. برخى از آن آیات محکم است. آنها اساس کتابند؛ و [برخى ]دیگر متشابهاتند.
«محکم» آیهاى است که در دلالتش بر مراد خداوند، هیچ شکى نیست. واژه «امّ» به معناى اصل[197] و محل بازگشت[198] آمده و علت اینکه آیات محکم «امّالکتاب» معرفىشدهآناستکهایندستهازآیات«مرجعقرآن»هستند.[199]
«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابا مُتَشَابِها مَّثَانِیَ» (زمر: 23)؛ خدا زیباترین سخن را [به صورت ]کتابى همگون و بخش بخش فروفرستاد.
در باب معناى «مثانى» نظرات گوناگونى ارائه شده است.[200] علّامه طباطبائى بر این باور است که واژه «مثانى» جمع «مثنیه» از ماده «ثنى» به معناى مایل شدن و مایل کردن دو چیز، یا به هم نزدیک کردن و به سوى یکدیگر برگرداندن دو طرف یک چیز (تا کردن) است و چون آیات قرآن مجموعه هماهنگى را تشکیل مىدهد و با یکدیگر پیوند دارد و بعضى از آنها بعضى دیگر را توضیح مىدهد، به «مثانى» موصوف شده است.[201]
2. روایات ناظر به هم بودن گزارههاى قرآن: در روایت آمده است که «کِتَابُ اللَّهِ... ینْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْض وَ یشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْض»؛[202] کتاب خدا... هر قسمتى از آن، از قسمت دیگر سخن مىگوید و برخى بر برخى دیگر گواهى مىدهد.
بر اساس این روایت، قرآن مجموعه به هم پیوستهاى است که برخى از آیات آن با آیات دیگر مرتبط و همموضوع است، به گونهاى که برخى از آنها از برخى دیگر سخن مىگوید و بر آن گواه است.
3. سیره عقلا و ناظر به هم بودن آیات: سیره عقلا نیز این است که در فهم سخن حکیم، از سخنان دیگر وى براى رفع اجمال و ابهام آن کمک مىگیرند، به ویژه اگر متنى باشد که مانند قرآن کریم به علت نزول تدریجى، مطالب مربوط به یک موضوع را متفرّق و در زمانهاى متفاوت بیان مىکند.
بنابراین، آیات قرآن ناظر به هم است. گونههاى آن عبارت است از: محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مفهوم و مصداق، مجمل و مفصّل، مبهم و مبیّن، عموم و خصوص، مطلق و مقیّد، و حقیقت و مجاز.[203] توجه به این ویژگى قرآن کریم و جمعآورى این آیات ناظر به هم بررسى نظر قرآن کریم و تفسیر موضوعى را ممکن مىسازد.
از آنچه گذشت به دست آمد که تفسیر موضوعى یعنى استخراج نظر قرآن کریم در مسائل مطرح در این کتاب الهى ممکن است.
ب. مبانى مربوط به اعتبار تفسیر موضوعى
پس از امکان تفسیر موضوعى، باید اعتبار آن را اثبات کرد. این امر مبتنى بر روشن شدن برخى مبانى است:
اول. واقعنمایى گزارههاى قرآنى
مراد از «واقعنمایى گزارههاى قرآنى» آن است که مفاد آنها صادق بوده و با واقع مطابقت دارد؛ یعنى گزارههاى توصیفى آن به حق، از واقع خارجى خبر مىدهد؛ مانند خبر از هفتگانه بودن آسمانها. همچنین اگر قرآن کریم در گزارههاى انشایى خود، به انجام کارى فرمان مىدهد و یا از انجام کارى باز مىدارد، آن امور در سعادت انسان اثر مثبت یا منفى دارد. واقعنمایى گزارههاى قرآنى ارتباط تنگاتنگى با امکان نظریهپردازى قرآنى دارد؛ زیرا نظریه باید امرى واقعى را تبیین کند.
برخى گمان کردهاند در قرآن کریم، امور غیرواقعى راه یافته؛[204] ولى این نظر درست نبوده و با آیات و روایات ناسازگار است.[205] علّامه طباطبائى همانند بیشتر عالمانى که از تفسیر موضوعى سخن گفتهاند،[206] با عنایت به ادلّه و شواهد متعدد، قرآن را واقعنما مىداند و معتقد است: کتابى که هدفش هدایت مردم به سعادت است، هرچه مىگوید باید مطابق با واقع باشد.[207] ادلّه و شواهد واقعنمایى قرآن کریم عبارت است از:
1. برخى اوصاف الهى: با عنایت به هادى و صادق بودن خداوند و نیز هدف از آفرینش انسان و حکمت نزول قرآن کریم، هیچ امر غیرواقعى و کذب، حتى از باب مصلحتاندیشى، در این کتاب الهى نیامده است؛ زیرا وجود مطلب خلاف واقع در قرآن به گمراهى مردم مىانجامد و این خلاف اهداف آفرینش انسان و رسالت انبیاى الهى بوده و از ساحت قدس الهى به دور است. از اینرو، قرآن خود را فرود آمده از سوى خداى حکیم و به دور از هر باطلى مىخواند: «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ»(فصلت: 42)؛ باطل به هیچ وجه و از هیچ سو به آن رو نمىآورد؛ فرو فرستادهاى از سوى خداوند فرزانه و ستوده است.
علّامه طباطبائى ضمن پاسخ به منکران واقعنمایى، تصریح دارد که قرآن سخن خداست؛ سخنى که ادعاى هدایتگرى انسان به سوى سعادت حقیقى دارد، بر محور حق به سوىحقهدایت مىکند و دور از غیرواقع است.[208]
2. برخى اوصاف قرآن: قرآن کریم براى خود برخى اوصاف را مىشمرد که ناظر به واقعنمایى گزارههاى آن است؛ مانند توصیف به «حق» و «صدق»:
ـ «یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍمُسْتَقِیمٍ»(احقاف: 30)؛ به سوى حق و به سوى راهى راست راهبرى مىکند.
ـ «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَکَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءهُ» (زمر: 32)؛ چه کسى ستمکارتر از آن است که بر خدا دروغ بسته و چون (سخن) راست (قرآن) برایش آمد، آن را تکذیب مىکند.
«حق» مصدر و به معناى ثبوت است و در معناى وصفى «ثابت» نیز به کار مىرود.[209] «حق» به معناى کلام یا اعتقاد یا ادعاى مطابق با واقع بوده و مرادف با صدق نیز به کار مىرود. گفته شده است: اگر نظر به مطابقت کلام با واقع باشد، لغت «صدق» به کار مىرود، و اگر نظر به مطابقت واقع با کلام یا عقیده باشد لفظ «حق» استعمال مىشود.[210] از نگاه علّامه طباطبائى، توصیف قرآن به «حق» در آیه مزبور، به معناى مطابقت با واقع است.[211] وى از آیه نخست استفاده مىکند که گزارههاى قرآنى مطابق با واقع بوده و هیج باطلى در آن راه نیافته است.[212]
قرآن کریم خود را، جداکننده حق از باطل مىداند:
«إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ» (طارق: 13)؛ در حقیقت قرآن گفتارى روشنگر است.
کتابى که خود را جداکننده حق از باطل مىشمارد، باید خالى از هر نوع امر غیرواقع و دروغ باشد و قرآن کریم چنین است.
علّامه طباطبائى اشاره دارد به اینکه قرآن کلامى است جداکننده حق از باطل. بنابراین، حتى اندکى غیر حق و تسامح در آن راه نیافته است.[213]
قرآن کریم افزون بر اینکه خود را از هر کژى و باطل منزّه مىخواند، در مواردى نیز از اعتقادات غلط جاهلى انتقاد کرده است؛ مانند:«أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْما لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» (مائده: 50)؛ آیا خواستار حکم جاهلیتاند؟ و براى مردمى که یقین دارند، داورى چه کسى بهتر از خداست؟
طبق بیان تفسیر المیزان، از این آیه برمىآید که قرآن هیچ امر باطلى را بیان نکرده است؛ مگر اینکه واضحالبطلان بوده باشد و یا به بطلان آن اشاره نماید.[214]
3. اعجاز قرآن در هماهنگى: چنانکه گذشت، قرآن کریم در هماهنگى درونى معجزه است؛ زیرا بهرغم شمول آن نسبت به موضوعات گوناگون و نزول تدریجى، هیچ اختلافى در آن یافت نمىشود. هماهنگى درونى قرآن و نبود اختلاف میان آیات آن، گواه بر واقعنمایى گزارههاى این کتاب آسمانى است؛ چراکه در صورتى قرآن خالى از اختلاف خواهد بود که تمام آن حق و واقع باشد. اگر تمام یا بخشى از قرآن غیر واقع بود، اختلاف در آن راه پیدا مىکرد؛ زیرا باطل و سخن کاذب با حق هماهنگ نیست.
علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان اشاره دارد که بررسى قرآن گواه بر هماهنگى درونى آن است و هماهنگى درونى نشان از واقعنما بودن گزارههاى قرآن است.[215]
نتیجه اینکه قرآن کریم واقعنما و مفادش صادق و مطابق با واقع است، و چون از یکسو، با براهین عقلى وحى الهى و معجزه خداوندى قرآن کریم اثبات شده[216] و از سوى دیگر، معارف آن عقلانى است و فهم واقع منحصر به تجربه نیست، گزارههاى قرآن براى همگان معتبر بوده و نظریه حاصل از آن نیز براى همگان معتبر است.
دوم. جهانىبودن و جاودانگى
از جمله مبانى تفسیر موضوعى، «جهانىبودن و جاودانگى قرآن» است. مراد از «جهانى و جاودانه بودن قرآن» این است که پیام آن، نه مخصوص یک گروه و منطقهاى خاص، بلکه هدیه الهى براى تمام بشریت بوده و آمده است تا تمام انسانها در هر مکان و زمانى را به راستى و درستى رهنمون باشد.
مبنا بودن این ویژگى قرآن براى تفسیر موضوعى و نظریهپردازى به آن دلیل است که اگر قرآن ویژه مردمان زمان نزول بود، نباید از آن انتظار پاسخگویى به نیازهاى امروزین انسانها را مىداشتیم. در نتیجه، تلاش براى تفسیر موضوعى براى استخراج نظریات قرآن کریم در مسائل گوناگون نسل حاضر و آینده، بیهوده مىشد.
افزون بر دلایل و شواهد مربوط به جهانىبودن قرآن و جاودانگى رسالت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به عنوان ادلّه و شواهد باواسطه،[217]برخىشواهدودلایلبىواسطهنیزبرجهانىبودن و جاودانگىپیامقرآنکریم دلالت مىکند که عبارت است از:
1. آیات:
الف. آیاتى که با صراحت، جهانشمولى و جاودانگى دعوت قرآن را بیان کرده و اختصاص آن را به مخاطبان عرب و یا هر قوم و گروه خاصى را نفى مىکند:
ـ «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرَى لِلْعَالَمِینَ» (انعام: 90)؛ آن (قرآن) جز یادآورى براى جهانیان نیست.
ـ «وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ»(انعام: 19)؛ و این قرآن به من وحى شده است تا با آن، شما و هر که را (که این پیام) به او برسد، بیم دهم.
ب. آیاتى که قرآن را براى «جهانیان» و «تمام مردم» معرفى مىکند؛ مانند:
ـ «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرَى لِلْعَالَمِینَ» (انعام: 90)؛ آن (قرآن) جز یادآورى براى جهانیان (چیز دیگرى) نیست.
ـ «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِّلنَّاسِ»(بقره: 185)؛ ماه رمضان که در آن قرآن فروفرستاده شده که رهنمودى براى مردم است.
ج. آیاتى که با تعبیر «یا بنى آدم» و یا «یا ایّها الناس» تمام انسانها را به راه راست و عمل به دستورات الهى دعوت مىکند، مانند:
ـ «یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ»(اعراف: 27)؛ اى فرزندان آدم، مبادا شیطان فریبتان دهد؛ چنانکه پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد.
ـ «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (بقره: 21)؛ اى مردم، خداوندگارتان را بپرستید که شما و پیشینیان شما را آفریده است؛ باشد که پرهیزگار شوید.
2. روایات: روایات متعددى بر جاودانگى قرآن کریم دلالت دارد.[218] براى نمونه، امام باقر علیهالسلاممىفرماید: «قرآن و آیات آن حیات جاودانه دارند و هیچگاه فنا نمىپذیرند. پس اگر با نابود شدن اقوامى که آیه دربارهشان نازل شده آن آیات نیز از بین مىروند، باید بگوییم به طور مسلّم قرآن نیز از بین مىرود، در صورتى که قرآن همانگونه که در حق گذشتگان جارى است در حق حاضران و آیندگان نیز جارى است.»[219]
تاریخ نشان مىدهد که حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآلهافزون بر دعوت خویشاوندان و اهل مکّه، به اسلام، به سران کشورها و قبایل گوناگون نیز دعوتنامه[220] فرستادند و آنها هیچگاه در جواب نمىگفتند که تو فقط پیامبر قوم عرب هستى و دین تو مخصوص آنهاست.
علّامه طباطبائى با عنایت به این شواهد در اینباره مىنویسد: قرآن براى هدایت جهانیان نازل شده است تا آنان را به ضروریات اعتقادى، اخلاقى و عملى راهنمایى کند، و معارف نظرى را که بیان کرده، حقایقى است که به حالت خاصوزمان مشخصىاختصاصندارد و هر فضیلت یا رذیلتى را که یاد کرده یا حکمى عملى را که تشریع نموده، به فرد خاص و عصر معینى مقیّد نیست.[221]
بنابراین، دوران حقایق و مفاهیم قرآن محدود به یک زمان موقّت نیست و آیات و دستوراتش همواره تازه و جاودان است، تا آنجا که مفهوم آیاتى که درباره گروه معیّنى نازل شده، عمومیت دارد و همگان را در موارد مشابه و تا روز واپسین دربر مىگیرد. این ویژگى قرآن کریم اندیشمندان را وامىدارد تا براى پاسخ به مسائل امروزین انسانها و حل مشکلات کنونى، دست نیاز به سوى این کتاب الهى دراز کنند. گرفتن پاسخ قرآن درباره همه مسائل و درمان آن براى دردهاى جدید تنها با تفسیر موضوعى و نظریهپردازى ممکن است و این به معناى اعتبار تفسیر موضوعى است.
پاسخ به یک شبهه: ممکن است اشکال شود که نظریه در صورتى اعتبار دارد که همگانى باشد و از هر کسى بتوان آن را مطالبه و قبول کرد. در تفسیر موضوعى و نظریهپردازى قرآنى در مقام گردآورى و داورى، صرفا به خود قرآن تمسّک مىشود و کاملاً نقلى است. در نتیجه، نظریات مستخرج براى ناباوران به قرآن معتبر نیست.
پاسخ این است که اولاً، باید بین پذیرش عموم و اعتبار یک نظریه فرق گذاشت. نظریه تبیین واقع است و پذیرش چیز دیگرى است. اگر حاصل تفسیر موضوعى بخشى از واقعیت را تبیین کند، نظریه خواهد بود، گرچه ممکن است برخى نپذیرند. نظریهاى را که از طریق علم حاصل مىشود قابل پذیرش افرادى نیست که روش علمى را قبول ندارند. ثانیا، با براهین عقلى اثبات شده که قرآن کریم وحى الهى و معجزه خداوندى بوده[222] و معارف آن عقلانى است. بنابراین، گزارههاى آن باید براى همگان معتبر باشد.
از مباحث این قسمت روشن شد که تفسیر موضوعى معتبر است و اگر با روش صحیح این شیوه تفسیر، نظر قرآن کریم در یک مسئله به دست آید اعتبار دارد.
ج. جواز شرعى تفسیر موضوعى قرآنى
پس از روشن شدن امکان و اعتبار تفسیر موضوعى، این سؤال پیش مىآید که آیا این امر نزد شارع مقدّس جایز است یا نه؟ آیا شاهد و دلیلى از آیات و روایات در اینباره داریم؟ مسئله جواز از اینرو مهم است که بر فرض امکان و اعتبار، بدون جواز شرعى، نمىتوان به نظریهپردازى دست زد.
1. معقول بودن نظریهپردازى و عدم نهى شارع
با عنایت به اینکه تفسیر موضوعى امرى معقول و روشى عقلایى و پرفایده است، نبود نهى از سوى شارع، بر جواز آن کفایت مىکند. از پیشوایان معصوم علیهمالسلام درباره تفسیر موضوعى، یعنى استقصاى آیات مربوط به یک موضوع و تفسیر جمعى آنها و استخراج نظریه قرآنى، هیچ نهیى به ما نرسیده است.
3. شاهد روایى بر جواز نظریهپردازى قرآنى
در روایات معصومان علیهمالسلام شکل بسیطى از تفسیر موضوعى یافت مىشود که شاهد بر جواز این شیوه تفسیرى است. براى نمونه، مربوط به کمترین مدت باردارى از نظر قرآن اشاره مىکنیم. در روایت آمده است: زنى را که فرزند شش ماهه به دنیا آورده بود، نزد خلیفه دوم آوردند. وى تصمیم گرفت او را به جرم کار ناشایست، سنگسار کند. امیرالمؤمنین على علیهالسلامبه او فرمود: اگر با تو به وسیله کتاب خدا مجادله کنم، بر تو پیروز مىشوم. خداوند ـ عزّ اسمه ـ مىفرماید: «وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرا» (احقاف: 15) (باردارى و از شیرگرفتن کودک سى ماه است) و نیز مىفرماید: «وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ» (بقره: 233) (و مادران، فرزندان خود را دو سال تمام شیر مىدهند) پس وقتى زن دو سال تمام شیر داد و باردارى و شیر دادن کودک سى ماه است، مدت باردارى او شش ماه خواهد بود. عمر با مشاهده این استدلال، زن را رها کرد.[223]
حضرت طبق این نقل، با کنارهم گذاشتن آیات، دیدگاه قرآن کریم را درباره کمترین مدت حمل مادر نشان دادند.
پاسخ به دو شبهه:
1. مخالفت روایات با تفسیر موضوعى: برخى از مخالفان نظریهپردازى قرآنى، آن را مصداق روایات مشهور «ضرب القرآن بعضه ببعض»[224] دانسته، معتقدند: این روایات دلیل بر عدم جواز شرعى نظریهپردازى قرآنى است.[225] این روایت به شکلهاى گوناگون نقل شده است.[226] از جمله سیوطى در تفسیرش آورده است: پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از کنار گروهى گذشتند که آیهاى را به آیه دیگر ارجاع مىدادند. ایشان در حالى که از این عمل آنان خشمناک بودند، فرمودند: به همین شیوه، امّتهاى پیش از شما گمراه شدند؛ به سبب اختلاف با یکدیگر درباره پیامبران خود و به سبب آنکه بعضى آیات کتاب خدا را به بعضى دیگر زدند. به راستى، قرآن نازل نشده است تا بعضى از آن بعضى دیگر را تکذیب کند، بلکه آمده است تا برخى از آن برخى دیگر را تصدیق کند... .»[227]
پاسخ این است که بر فرض چشمپوشى از برخى مشکلات سندى این روایات، مانند وجود افراد ضعیف در سند برخى از آنها[228] و مجهول بودن برخى دیگر،[229] این روایات به نظریهپردازى قرآنى مربوط نبوده و بر عدم جواز آن دلالت ندارد. محققان نیز معانى گوناگونى براى آن بیان کردهاند[230] که هیچیک مربوط به نهى از نظریهپردازى قرآنى و یا مذمّت آن نیست. «ضرب الشىء بالشىء» به معناى درهم آمیختن آن است.[231] مفاد این روایات و کفر شمردن «ضرب القرآن» در برخى از آنها،[232] نشان مىدهد مراد از «ضرب القرآن» نظریهپردازى قرآنى نیست. علّامه طباطبائى این روایات را در مبحث تفسیر به رأى بررسى کرده و معتقد است: این روایات بهرهگیرى از آیات دیگر در فهم قرآن را ـ که در تفسیر موضوعى انجام مىگیرد ـ نفى نمىکند؛ چراکه به تصدیق بعضى از آیات با بعض دیگر اشاره دارد، بلکه مراد آنها ایجاد اختلاف و تضاد میان آیات و تفاوت قایل نشدن بین گونههاى آیات و به جاى همدیگر گرفتن آنهاست؛ مانندمحکمشمردنآیهمتشابهنتیجهاشتفسیربهرأىاست.[233]
بنابراین، تفسیر موضوعى نه تنها مصداق «ضربالقرآن» نیست، بلکه مخالف چیزى است این روایات از آن نهى مىکنند؛ زیرا در این شیوه، آیات قرآن، به ویژه آیات ناسخ با منسوخ و محکم با متشابه، و مطلق با مقیّد، و خاص با عام مورد توجه قرار مىگیرد و هماهنگ با هم تفسیر مىشود.
2. از بین رفتن قرینه سیاق در تفسیر موضوعى: یکى از قراین فهم صحیح قرآن کریم توجه به «سیاق» آیات است. اخذ به سیاق بدانروست که بین آیات تناسب واقعى وجود دارد و نظم و ترتیب آیات در سورههاى قرآن موجود، توقیفى بوده و از سوى خداوند متعال است. در تفسیر موضوعى، با جدا شدن کلمات و آیات از همدیگر، ترابط آیات به هم مى ریزد و «سیاق» از بین مىرود و معناى موردنظر خداوند به دست نمىآید.[234] بنابراین، تفسیر موضوعى روش مطلوب شارع براى فهم معانى آیات قرآن نیست.
پاسخ این است که اولاً، به رغم توقیفى بودن نظم کلمات در آیات و آیات در سورهها، سیاق در تمام آیات وجود ندارد؛ زیرا اخذ به سیاق دو شرط دارد: یکى داشتن وحدت موضوعى و دیگرى با هم نازل شدن. یکى از این دو شرط یا هر دو در برخى از آیات وجود ندارد. امام صادق علیهالسلاممىفرماید: «هیچ چیز به اندازه تفسیر قرآن از عقل مردم دور نیست؛ زیرا اول آیه درباره چیزى است و آخرش درباره چیزى دیگر.»[235] و گذشت برخى از بخشهاى یک آیه، جداگانه نازل شده است. ثانیا، وجود سیاق براى آیات قرآن کریم به این معنا نیست که جملات نمىتواند در عین ارتباط معنایى، استقلال داشته باشند؛ مثلاً، صغرا و کبراى یک استدلال، بهرغم اینکه با هم مرتبطند و یک استدلال را تشکیل مىدهند، هر یک معناى مستقلى هم دارند. ثالثا، در تفسیر موضوعى، هر آیهاى با مراعات تمام مبانى و قواعد تفسیر موضوعى، در سیاق و جایگاه اصلى خود تفسیر مىشود.[236]
نتیجه اینکه تفسیر موضوعى نه تنها از نظر شرع مردود نیست، بلکه جواز شرعى نیز دارد.
نتیجهگیرى
از مباحث مطرحشده در این مقاله، نتایج ذیل حاصل شد که مورد تأکید تفسیر المیزان نیز هست:
1. براى پاسخیابى درباره نیازها و مسائل انسانى، تفسیر موضوعى و نظریهپردازى قرآنى ضرورت دارد.
2. در صورتى مىتوان نظریه قرآن کریم را به درستى از طریق تفسیر موضوعى به دست آورد که مبانى آن دقیقا منقّح شده باشد.
3. قرآن کریم ویژگىهایى دارد که تفسیر موضوعى آن را ممکن ساخته است. این ویژگىها عبارت است از: الف. گستردگى قلمرو موضوعى آن در زمینههاى گوناگون دانش انسانى؛ ب. ظرفیت زبانى قرآن براى بیان نظریه؛ ج. معرفتبخشى گزارههاى قرآنى؛ د. هماهنگ و ناظر به هم بودن آیات؛ ه . استقلال معنایى فرازهاى قرآن.
4. از قرآن کریم در مسائل گوناگون، تفسیر موضوعى نظریههایى به دست مىآید؛ زیرا قرآن واقعنما و جهانى و جاودانه است.
5. تفسیر موضوعى جواز شرعى دارد و نمونههایى از تفسیر موضوعى به شکل بسیط در روایات دیده مىشود.
منابع
ـ نهجالبلاغه، تحقیق صبحى صالح، قم، دارالهجره، بىتا.
ـ آریان، حمید، «جامعیت قرآن در بیان مفسّر المیزان»، قرآنشناخت، ش 1، بهار و تابستان 1387، ص 131ـ166.
ـ آلوسى، محمود، روحالمعانى، بیروت، دارالکتب التجاریه، 1414ق.
ـ ابنفارس، احمد، معجم مقاییساللغة، بیروت، دارالجیل، 1411ق.
ـ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراثالعربى، 1416ق.
ـ اشرفى، امیررضا، طرحى نو در بررسى مبانى و قواعد تفسیرى علّامه طباطبائى، رساله دکترى، رشته علوم قرآن و حدیث، قم، مرکز تربیت مدرس دانشگاه قم، 1385.
ـ الدغامین، زیاد خلیل، منهجیة البحث فى التفسیر الموضوعى للقرآن الکریم، عمان، دار عمار للنشر و التوزیع، 1428ق.
ـ ایازى، سید محمدعلى، «نقد و بررسى ضرب قرآن»، علوم حدیث، ش 41، پاییز 1385، ص 3ـ12.
ـ بابایى، علىاکبر، غلامعلى عزیزىکیا و مجتبى روحانىراد، روششناسى تفسیر قرآن کریم، زیرنظر محمود رجبى، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379.
ـ باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1362.
ـ بىآزار شیرازى، عبدالکریم، «نطق و تکلّم در قرآن»، مقالات و بررسىها، دفتر، 47 و 48، تابستان 1368، ص 121ـ146.
ـ جوادى آملى، عبداللّه، تفسیر تسنیم، چ دوم، قم، اسراء، 1378.
ـ ـــــ ، زن در آیینه جلال و جمال، تهران، نشر فرهنگى رجاء، 1374.
ـ حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسائلالشیعة، بیروت، دار احیاءالتراثالعربى، 1414ق.
ـ حکیم، سید محمدباقر، «التفسیر الموضوعى»، رسالهالتغریب، ش 12، 1417ق، ص 30ـ52.
ـ خالدى، صلاح عبدالفتاح، التفسیر الموضوعى بین النظریه و التطبیق، ط. الثانیة، الاردن، دارالنفائس، 1422ق.
ـ خرمشاهى، بهاءالدین، «بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن کریم»، بینات، سال دوم، ش 5، تابستان 1374، ص 90ـ97.
ـ خوئى، سیدابوالقاسم، معجم رجال الاحادیث، بىجا، بىنا، 1413ق.
ـ دراز، محمدعبداللّه، النبأالعظیم، ط. الثالثة، کویت، دارالقلم، 1394ق.
ـ رازى، فخرالدین، التفسیر الکبیر او مفاتیحالغیب، بیروت، دارالفکر، 1423ق.
ـ رجبى، محمود، «اهداف قرآن و شروط و موانع بهرهمندى از آن»، معرفت، ش 24، بهار 1377، ص 52ـ62.
ـ ـــــ ، «تفسیر موضوعى قرآن از منظر استاد محمدتقى مصباح»، قرآن شناخت، ش 4، پاییز و زمستان، 1388، ص 111ـ147.
ـ ساجدى، ابوالفضل، زبان دین و قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1383.
ـ سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوى، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط، 1379.
ـ سعید، عبدالستار فتحاللّه، المدخل الى التفسیر الموضوعى، ط. الثانیة، قاهره، دارالتوزیع و النشر الاسلامیة، 1411ق.
ـ سعیدىروشن، محمدباقر، زبان قرآن و مسائل آن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1389.
ـ سیوطى، جلالالدین، الدرالمنثور، بیروت، دارالفکر، 1403ق.
ـ شاطبى، ابراهیمبن موسى، المواقفات، بیروت، داراحیاء الکتب العربیة، بىتا.
ـ صدر، سید محمدباقر، المدرسة القرانیة، بىجا، مرکز الابحاث و الدراسات التخصصیة للشهید صدر، بىتا.
ـ صدوق، محمدبن على، عللالشرائع، بىجا، مؤسسة دارالحجة، 1416ق.
ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، جامعه مدرسین، 1417ق.
ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبیان فى تفسیرالقرآن، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، ط. الثانیة، بیروت، دارالمعرفه، 1408ق.
ـ طوسى، محمدبن حسن، التبیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، مکتبة اعلام الاسلامى 1409ق.
ـ عمرى، احمدجمال، فى التفسیر الموضوعى للقصصالقرآن، قاهره، مکتبة الخانچى، 1406ق.
ـ عیاشى، محمدبن مسعود، تفسیر العیاشى، تصحیح سیدهاشم رسولى محلاتى، بیروت، مؤسسهالاعلمى للمطبوعات، 1411ق.
ـ فیروزآبادى، محمدبن یعقوب، القاموسالمحیط، بیروت، مدرسة الرسالة، 1407ق.
ـ فیض کاشانى، ملّامحسن، تفسیر الصافى، تهران، الصدر، 1415ق.
ـ قرعاوى، سلیمانبن صالح، دراسات من التفسیر الموضوعى، ریاض، دارالتدمیة، 1424ق.
ـ قطب، سید، فى ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق، 1400ق.
ـ کریمى، مصطفى، جامعیت قرآن کریم؛ پژوهشى در قلمرو قرآن، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1390.
ـ ـــــ ، وحىشناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1386.
ـ کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1367.
ـ مجتهد شبسترى، محمد، نقدى بر قرائت رسمى از دین، تهران، طرح نو، 1379.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، اسلامیة، بىتا.
ـ ـــــ ، مرأهالعقول، تهران، دارالکتبالاسلامیه، 1370.
ـ مسعودى، محمدمهدى، «بررسىهاى موضوعى و روایى در المیزان»، پژوهشهاى قرآنى، ش 9و10، بهار و تابستان 1376، ص 123ـ149.
ـ مسلم، مصطفى، مباحث فى التفسیر الموضوعى، دمشق، دارالقلم، 1421ق.
ـ مصباح، محمدتقى، آموزش فلسفه، چ چهارم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1373.
ـ ـــــ ، فلسفه اخلاق، تحقیق احمدحسین شریفى، تهران، امیرکبیر، 1381.
ـ ـــــ ، معارف قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1376.
ـ ـــــ ، «میزگرد زبان دین»، معرفت، ش 19، زمستان 1375.
ـ معرفت، محمدهادى، التفسیر و المفسرون فى ثوبه القشیب، مشهد، الجامعة الرضویه للعلوم الاسلامیه، 1418ق.
ـ ـــــ ، التمهید فى علومالقرآن، قم، التمهید، 1429ق.
ـ معین، محمد، فرهنگ فارسى، چ دهم، تهران، امیرکبیر، 1375.
ـ مؤدب، سیدرضا، مبانى تفسیر، قم، دانشگاه قم، 1386.
ـ یداللّهپور، بهروز، «روایات ضرب قرآن به قرآن در ترازوى نقد»، علوم حدیث، ش 44، تابستان 1386، ص 59ـ78.
* استادیار گروه تفسیر و علوم قرآن، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. دریافت: 25/11/90 ـ پذیرش: 22/1/91.
[116]ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 7.
[117]ـ ر.ک: مصطفى کریمى، «ماهیت تفسیر موضوعى»، قرآنشناخت، ش 6، ص 105ـ130.
[118]ـ ر.ک: سید محمدباقر صدر، المدرسة القرآنیة، ص 33، 35 و 36؛ محمدهادى معرفت، التفسیر و المفسرون فى ثوبه القشیب، ج 1، ص 201ـ202؛ عبداللّه جوادى آملى، زن در آیینه جلال و جمال، ص 49و50؛ مصطفى مسلم، مباحث فى التفسیر الموضوعى، ص 16؛ محمود رجبى، «تفسیر موضوعى قرآن از منظر استاد محمدتقى مصباح»، قرآنشناخت، ش 4، ص 113؛ سیدهدایت جلیلى، روششناسى تفاسیر موضوعى، ص 143؛ احمدجمال العمرى، دراسات فى التفسیر الموضوعى للقصص القرآن، ص 43.
[119]ـ ر.ک: سید محمدباقر صدر، همان، ص 28ـ35.
[120]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 1، مقدّمه، ص 11.
[121]ـ ر.ک: سید محمدباقر صدر، همان، ص 23ـ24.
[122]ـ احمدبن فارس، معجم مقاییساللغة، ج 1، ص 302، ماده «بنى».
[123]ـ محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 3، ص 3777.
[124]ـ در مورد مبانى تفسیر ر.ک: علىاکبر بابایى، غلامعلى عزیزىکیا، و مجتبى روحانىراد روششناسى تفسیر قرآن کریم، زیرنظر محمود رجبى، ص 3؛ محمدکاظم شاکر، مبانى و روش تفسیر، ص 40؛ سیدرضا مؤدب، مبانى تفسیر، ص 24؛ فتحاللّه نجارزادگان، مبانى تفسیر قرآن در دیدگاه فریقین، ص 5؛ محمد فاکر میبدى، قواعدالتفسیر لدى الشیعه و السنه، ص 37.
[125]ـ تفسیر موضوعى فواید دیگرى نیز دارد. از جمله: 1. تنها با تفسیر موضوعى، اهداف مربوط به هدایت و انسانسازى قرآن برآورده مىشود؛ زیرا قرآن سخن خود در باب یک مسئله را، نه یکجا، بلکه در چندین جاى مختلف آورده است. 2. تفسیر موضوعى با پاسخ به نیازهاى بشرى در افقهاى نو، زمینه آشکار شدن پویایى را فراهم مىسازد. 3. تنها در سایه تفسیر موضوعى، معارف و پیام گسترده قرآن در زمینههاى گوناگون قابل استخراج است. 4. با تفسیر موضوعى و فهم آیات مربوط یک مسئله در کنار هم، علاوه بر رفع ناسازگارى اولیه آیات در باب برخى مسائل و رفع زمینههاى برخى اختلافات، اعجاز قرآن در هماهنگى درونى آن ثابت مىشود.
[126]ـ ر. ک: محمدعلى هاشمزاده، «کتابشناسى احکام قرآن»، پژوهشهاى قرآنى، ش 2، ص 165ـ184.
[127]ـ مانند: مفاهیمالقرآن و منشور جاوید از جعفر سبحانى؛ التفسیر الموضوعوعى للقرآنالکریم، از سمیع عاطف الزین؛ تفسیر موضوعى قرآن مجید از عبداللّه جوادى آملى؛ معارف قرآن از محمدتقى مصباح؛ پیام قرآن از ناصر مکارم شیرازى.
[128]ـ مانند دائرهالمعارف قرآن از مرکز فرهنگ و معارف قرآن وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامى؛ الموسوعة القرآنیة، تصنیف ابراهیم الابیارى؛ دائرهالمعارف قرآن به سرویراستارى خانم جین دمین میک اولیف.
[129]ـ در این باب ر.ک: کتابشناسى جهانى قرآن کریم، ج 2، ص 595ـ611، در این منبع به 349 کتاب اشاره شده است.
[130]ـ ر.ک: فخرالدین رازى، التفسیر الکبیر او مفاتیحالغیب، ج 2، ص 31ـ37؛ سید قطب، فى ظلالالقرآن، ج 3، ص 1620ـ1650.
[131]ـ مانند: سید محمدباقر صدر، المدرسة القرانیة؛ محمد بسام الشوکى، ابحاث فى الفسیر الموضوعى؛ زیاد خلیل الدغامین، منهجیهالبحث فى التفسیرالموضوعى للقرآن الکریم؛ سمیع عاطف الزین، التفسیر الموضوعوعى للقرآنالکریم؛ صلاح عبدالفتاح خالدى الاردن، التفسیر الموضوعى بین النظریه و التطبیق؛ زاهربن عواض الالمعى، دراسات فى التفسیر الموضوعى للقرآنالکریم؛ سلیمانبن صالح القرعاوى، دراسات من التفسیرالموضوعى؛ حسین مرادى زنجانى و محمدعلى لسانى فشارکى، روش تحقیق موضوعى در قرآن کریم؛ مصطفى مسلم، مباحث فى تفسیرالموضوعى؛ عبدالستار فتحاللّه سعید، المدخل الى التفسیرالموضوعى، و نیز، ر.ک: گروه کارورزى تفسیر موضوعى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره، «منبعشناسى تفسیر موضوعى قرآن»، معرفت، ش 96، ص 101ـ108.
[132]ـ مانند جهاد (ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 2، ص 64ـ70)؛ بیمارى قلب (ر.ک: همان، ج 5، ص 377ـ379)؛ ابلیس (همان، ج 8، ص 35)؛ شخصیت زن (ر.ک: همان، ج 2، ص 261ـ277). در اینباره ر.ک: محمدهادى معرفت، ویژگىهاى تفسیر المیزان، در: شناختنامه قرآن کریم، به اهتمام محمدجواد صاحبى، ص 485 و 487؛ خضیر جعفر، التفسیر القرآن بالقرآن عند العلّامة الطباطبائى، ص 100ـ123؛ محمدمهدى مسعودى، «بررسىهاى موضوعى و روایى در المیزان»، پژوهشهاى قرآنى، ش 9و10، ص 124ـ149.
[133]ـ ر.ک: مصطفى کریمى، جامعیت قرآن کریم؛ پژوهشى در قلمرو موضوعى قرآن، فصلهاى سوم تا هفتم؛ ص 87ـ243.
[134]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 1، ص 59 و60؛ ج 2، ص 130؛ ج 5، ص 348؛ ج 7، ص 81 و 82؛ ج 12، ص 325؛ ج 13، ص 47؛ ج 18، ص 28 و 29؛ ر.ک: حمید آریان، «جامعیت قرآن در بیان مفسّر المیزان»، قرآن شناخت، ش 1.
[135]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 2، ص 130.
[136]ـ آیات انعام: 114؛ رعد: 31؛ اسراء: 9 نیز در اینباره مطرح است. ولى علّامه طباطبائى آنها را مربوط به قلمرو موضوعى قرآن نمىداند.
[137]ـ به رغم این سخن، علّامه پس از بیان روایات، تصریح مىکند، آنچه گفتیم طبق دلالت لفظى است و اگر روایاتى که قرآن را بیانگر همه چیز مىدانند، صحیح باشند، قرآن کریم با اشاره تمام امور را بیان کرده است. (ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 323ـ325).
[138]ـ کسانى احتمال دادهاند مراد سوره «یوسف» و داستان حضرت یوسف علیهالسلام باشد. ر.ک: سلطان محمد گنابادى، بیانالسعاده، ج 2، ص 375.
[139]ـ ر.ک: سوره هود، آیه 13 و به تصدیق بودن قرآن در بیش از 16 آیه، اشاره شده است. از جمله، بقره: 41 و 89؛ احقاف: 12.
[140]ـ ر.ک: احمد ابنفارس، همان، ماده «فصل»؛ احمدبن محمد فیومى، المصباحالمنیر، ج 2، ص 148.
[141]ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 5و6، ص 416.
[142]ـ محمدبن حسن طوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، ج 6، ص 209.
[143]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 11، ص 280.
[144]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 7، ص 81و82.
[145]ـ احمد سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، ج 2، ص 1215.
[146]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 7، ص 82.
[147]ـ براى معجزه الهى بودن قرآن ر. ک: عبدللّه دراز، النبأ العظیم، ص 20ـ32؛ محمدهادى معرفت، التمهید، ج 4.
[148]ـ طور: 33و34.
[149]ـ هود: 13.
[150]ـ بقره: 23و24.
[151]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 1، ص 59و60.
[152]ـ ر.ک: ابراهیمبن موسى شاطبى، المواقفات فى اصولالاحکام، الجزء الثانى، ص 53.
[153]ـ ر.ک: محمدتقى مصباح، میزگرد زبان دین»، معرفت، ش 19، ص 16.
[154]ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 3، ص 264.
[155]ـ عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوى، ص 332.
[156]ـ محمد مجتهد شبسترى، نقدى بر قرائت رسمى از دین، ص 368.
[157]ـ ر.ک: محمدباقر سعیدىروشن، زبان قرآن و مسائل آن، ص 253ـ254؛ ابوالفضل ساجدى، زبان دین و قرآن، ص 223ـ481.
[158]ـ ر.ک: محمدتقى مصباح، «میزگرد زبان دین»، ص 16؛ محمدباقر سعیدىروشن، همان، ص 275ـ309.
[159]ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 5، ص 381؛ ج 12، ص 16.
[160]ـ ر.ک: امیررضا اشرفى، طرحى نو در بررسى مبانى و قواعد تفسیرى علّامه طباطبائى، ص 162ـ165.
[161]ـ ر.ک: محمدتقى، آموزش فلسفه، ج 1، ص 224.
[162]ـ ر.ک: ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، ص 284.
[163]ـ ر.ک: محمد مجتهدشبسترى، همان، ص 328.
[164]ـ ر.ک: محمدباقر سعیدىروشن، همان، ص 72ـ75 و 194ـ200.
[165]ـ ر.ک: محمدتقى مصباح، فلسفه اخلاق، تحقیق احمدحسین شریفى، ص 58ـ61.
[166]ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 7، ص 166.
[167]ـ ر.ک: ابونصر فارابى، اندیشههاى اهل مدینه فاضله، ترجمه جعفر سجادى، ص 351ـ353؛ ابنسینا، الشفاء: الالهیات، ص 441؛ شهابالدین سهروردى، مجموعه مصنّفات، تصحیح و مقدّمه هنرى کربن، ج 1، ص 95و96؛ ملّاصدرا، الشواهدالربوبیة، تصحیح سید جلالالدین آشتیانى، ص 359و360؛ ملّامحسن فیض کاشانى، علمالیقین فى اصولالدین، ج 1، ص 33؛ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 2، ص 13؛ محمدتقى مصباح، راهنماشناسى، ص 27ـ36؛ جعفر سبحانى، الالهیات على هدى الکتاب والسنة والعقل، ص 47ـ49.
[168]ـ در اینباره ر.ک: محمود رجبى، «اهداف قرآن و شروط و موانع بهرهمندى از آن»، معرفت، ش 24، ص 52ـ58؛ مصطفى کریمى، جامعیت قرآن کریم، فصل پنجم.
[169]ـ تکویر: 29.
[170]ـ نساء: 174.
[171]ـ بقره: 185.
[172]ـ نحل: 64.
[173]ـ نحل: 89.
[174]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 7، ص 166.
[175]ـ همان،ج 1، ص 59و60.
[176]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 5، ص 19و20.
[177]ـ ر.ک: همان، ج 1، ص 63ـ65؛ ج 5، ص 19ـ21.
[178]ـ مانند آیات: نمل: 1؛ نساء: 174؛ زمر: 23؛ یوسف: 3؛ جاثیه: 20.
[179]ـ آلعمران: 58.
[180]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 16، ص 29.
[181]ـ همان، ج 1، ص 72ـ73.
[182]ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 90، ص 98ـ127.
[183]ـ در اینباره، ر.ک: محمد اسعدى، لایهها و سایههاى معنایى؛ درآمدى بر نظریه معناشناسى مستقل فرازهاى قرانى در پرتو روایات تفسیرى، ص 13 و 15.
[184]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 7، ص 278.
[185]ـ ر.ک: همان، ج 2، ص 64ـ70؛ ج 5، ص 377ـ379؛ ج 8، ص 35ـ44.
[186]ـ محمدتقى مصباح، قرآنشناسى، تحقیق محمود رجبى، درس اول.
[187]ـ محمدبن مسعود عیاشى، تفسیر عیاشى، ج 1، ص 11.
[188]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 1، ص 260ـ261؛ ج 7، ص 278؛ ج 19، ص 204. براى آگاهى از نمونههاى بیشتر ر.ک: محمد اسعدى، سایهها و لایههاى معنایى، ص 301ـ323.
[189]ـ محمدبن على صدوق، عللالشرائع، ج 2، ص 358و359، ح 1.
[190]ـ ابنشعبه حرّانى، تحفالعقول، ص 385.
[191]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، 5، ص 290ـ291؛ محمدبن یعقوب کلینى، اصول من الکافى، ج 1، ح 4؛ عبدالحسین امینى، الغدیر، ج 2، ص 164ـ165.
[192]ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ح 4.
[193]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 1، ص 17.
[194]ـ محمدتقى مصباح، معارف قرآن، ج 1ـ3، ص 331.
[195]ـ سید محمدباقر صدر، همان، ص 231.
[196]ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 2، ص 341 و نیز، ر.ک: همان، ج 1، ص 73.
[197]ـ ر.ک: احمدبن محمد فیومى، همان، ص 23.
[198]ـ احمدبن فارس، همان، ج 1، ص 21.
[199]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 3، ص 21.
[200]ـ از جمله اینکه مثنّى به معناى مکرّر است و اطلاق آن به قرآن به جهت تکرار برخى آیاتش و یا تلاوت مکرّر آن مىباشد. (ر.ک: محمود زمخشرى، الکشّاف، ج 4، ص 123؛ محمود آلوسى، روحالمعانى، ج 13، ص 382؛ فضلبن حسن طبرسى، همان، ج 7ـ8، ص 772.)
[201]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 17، ص 256.
[202]ـ نهجالبلاغه، خ 133.
[203]ـ ر.ک: على فتحى، «معیارشناسى پیوند معنایى آیات قرآن»، معرفت، ش 122، ص 45ـ65.
[204]ـ بهاءالدین خرمشاهى، «بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن کریم»، بینات، سال دوم، ش 1، ص 95ـ97.
[205]ـ ر.ک: مصطفى کریمى، وحىشناسى، درس سیزدهم.
[206]ـ ر.ک: سید محمدباقر صدر، همان، ص 30؛ صلاح عبدالفتاح الخالدى، همان، ج 1، ص 80.
[207]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 7، ص 166.
[208]ـ ر.ک: همان، ج 7، ص 165ـ167.
[209]ـ ر.ک: ابنمنظور، لسانالعرب؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، القاموسالمحیط، ماده «حق».
[210]ـ ر.ک: نورالدین جزایرى، فروق اللغات فى التمییز بین مفاد الکلمات.
[211]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 19، ص 271ـ272.
[212]ـ همان، ج 3، ص 8؛ ج 7، ص 165ـ167.
[213]ـ همان، ج 7، ص 167.
[214]ـ همان، ج 2، ص 476.
[215]ـ ر.ک: همان، ج 1، ص 31ـ37 و 72ـ73.
[216]ـ ر.ک: محمدتقى مصباح، قرآنشناسى، درسهاى هفتم تا چهاردهم.
[217]ـ اعراف: 158؛ انبیاء: 107؛ توبه: 33؛ آلعمران: 85؛ فتح: 28.
[218]ـ ر.ک: نهجالبلاغه، خ 18.
[219]ـ محمدبن مسعود عیاشى، همان، ج 2، ص 203، ذیل آیه 7 سوره رعد.
[220]ـ نامهها و دعوتنامههاى حضرت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله به سران کشورها و اقوام، در کتابهایى به نام مکاتیب الرسول آورده شده است. از جمله کتاب مکاتیب الرسول، نوشته على احمدى میانجى.
[221]ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 13، ص 42.
[222]ـ ر.ک: محمدتقى مصباح، قرآنشناسى، درسهاى هفتم تا چهاردهم.
[223]ـ ر.ک: محمدبن محمد نعمان مفید، الارشاد فى معرفة حججاللّه على العباد، ج 1، ص 206.
[224]ـ ر.ک: سید محمدعلى ایازى، «نقد و بررسى ضرب قرآن»، علوم حدیث، ش 41، ص 3ـ12؛ بهروز یداللّهپور، «روایات ضرب قرآن به قرآن در ترازوى نقد»، علوم حدیث، ش 44، ص 65ـ70.
[225]ـ عبدالکریم بىآزار شیرازى، «نطق و تکلّم در قرآن»، مقالات و بررسىها، دفتر، 47 و 48، ص 125.
[226]ـ ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 633؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 93، ص 3؛ اسماعیلبن کثیر دمشقى، تفسیر ابنکثیر، ج 2، ص 10.
[227]ـ جلالالدین سیوطى، الدرالمنثور، ج 1، ص 149.
[228]ـ مانند وجود علىبن ابىحمزه و پسرش حسنبن علىبن ابىحمزه در سند که از سران «واقفیه» بودهاند ر.ک: سیدابوالقاسم خوئى، معجم رجال الاحادیث، ج 5، ص 14ـ19؛ ج 11، ص 215ـ223.
[229]ـ ر.ک: محمدباقر مجلسى، مرأهالعقول، ج 12، ص 521.
[230]ـ ر.ک: ملّامحسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 1، ص 70؛ محمدباقر مجلسى، مرأهالعقول، ج 12، ص 521 و 522؛ عبداللّه جوادى آملى، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 99.
[231]ـ ر.ک: محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 100، ماده «ضرب»؛ و ابن منظور، همان، ص 536 ماده «ضرب».
[232]ـ ر.ک: محمدبن على صدوق، معانىالاخبار، ص 190.
[233]ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 3، ص 83 و 96.
[234]ـ ر.ک. سید محمدباقر حکیم، «التفسیر الموضوعى» رسالهالتغریب، ش 12، ص 46؛ سید محمدباقر حجتى «گفتوگو»، پیام جاویدان، ش 4، ص 4. البته هر دو ایشان در ادامه بر مفید بودن و ضرورت تفسیر موضوعى بهویژه در زمان کنونى تأکید دارند.
[235]ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 27، ص 192.
[236]ـ ر.ک: محمدتقى مصباح، معارف قرآن، ج 1ـ3، ص 10.