معرفت، سال بیست و یکم، شماره دوم، پیاپی 173، اردیبهشت 1391، صفحات 77-

    آیات و ارتباط آنها با یکدیگر از دیدگاه علّامه طباطبائى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    مریم السادات سمائی / *کارشناس ارشد - الهیات و علوم حدیث دانشگاه تهران / msamaee1361@gmail.com
    چکیده: 
    علّامه طباطبائى در طول تفسیر المیزان، به مسئله تناسب و پیوستگى معنایى بین آیات و نقش آن در تفسیر توجه ویژه‏اى مبذول داشته و در جاى جاى آن، به کشف و معرفى ارتباط و تناسب موجود بین آیات پرداخته است. این نوشتار به مطالعه و بررسى انواع ارتباطى که ایشان بیان کرده است، مى‏پردازد و در واقع، در پى یافتن این رابطه‏ها در تفسیر المیزان است، تا با استفاده از دستاوردهاى علمى علّامه طباطبائى، فهم و تفسیر بهتر آیات قرآن میسّر گردد. ایشان در این کتاب، دو نوع ارتباط بین آیات مطرح کرده است: 1. دسته‏بندى محتوایى که به شناسایى رابطه‏هایى پرداخته که از لحاظ مفهومى بین آیات برقرار است. 2. دسته‏بندى شکلى که ابتدا از لحاظ تعداد و شکل، آیات را جدا کرده (دسته‏هاى آیات، فرازهاى یک آیه و...) سپس ارتباطى مفهومى بین آنها بیان داشته است. روش تحقیق تحلیلى ـ توصیفى است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیست و یکم ـ شماره 173 ـ اردیبهشت 1391، 77ـ92

    آیات و ارتباط آنها با یکدیگر از دیدگاه علّامه طباطبائى

    مریم‏السادات سمائى*

    چکیده

    علّامه طباطبائى در طول تفسیر المیزان، به مسئله تناسب و پیوستگى معنایى بین آیات و نقش آن در تفسیر توجه ویژه‏اى مبذول داشته و در جاى جاى آن، به کشف و معرفى ارتباط و تناسب موجود بین آیات پرداخته است. این نوشتار به مطالعه و بررسى انواع ارتباطى که ایشان بیان کرده است، مى‏پردازد و در واقع، در پى یافتن این رابطه‏ها در تفسیر المیزان است، تا با استفاده از دستاوردهاى علمى علّامه طباطبائى، فهم و تفسیر بهتر آیات قرآن میسّر گردد.

    ایشان در این کتاب، دو نوع ارتباط بین آیات مطرح کرده است: 1. دسته‏بندى محتوایى که به شناسایى رابطه‏هایى پرداخته که از لحاظ مفهومى بین آیات برقرار است. 2. دسته‏بندى شکلى که ابتدا از لحاظ تعداد و شکل، آیات را جدا کرده (دسته‏هاى آیات، فرازهاى یک آیه و...) سپس ارتباطى مفهومى بین آنها بیان داشته است. روش تحقیق تحلیلى ـ توصیفى است.

    کلیدواژه‏ها: تفسیر المیزان، علّامه طباطبائى، ارتباط آیات، نزول همزمان.

     

    مقدّمه

    قرآن کتاب آسمانى و راهنماى زندگى بشریت است. از این‏رو، علم تفسیر قرآن براى نیل به مقصود حقیقى آن از ضرورى ترین علوم مورد نیاز بشر است.

    از بین همه علوم و مقدّمات تفسیر، بحث «ارتباط آیات» همواره مورد عنایت مفسّران بوده است. گذشتگان از آن با عنوان «تناسب آیات» یاد کرده و تلاش‏هایى هم در بیان انواع این تناسب انجام داده‏اند. بقاعى در مقدّمه تفسیر خود، درباره اهمیت این موضوع مى گوید: علم مناسبت از مهم‏ترین علوم قرآنى است که به وسیله آن، علت ترتیب آیات شناخته مى‏شود و موضوع آن اجزاى مطلبى است که تناسب بین آنها مدنظر است. ثمره آن اطلاع از رتبه‏اى است که به سبب آن، یک جزء کنار دیگر اجزا قرار مى‏گیرد و با آنها مرتبط مى‏شود... و علم «مناسبات قرآن» علمى است که با آن علت ترتیب اجزاى آن روشن مى‏شود... و نسبت آن به علم تفسیر مثل نسبت علم بیان به نحو مى‏ماند.[324]

    اکنون با توجه به اهمیت تدبّر در فهم آیات قرآن و نیز با توجه به تشکیک‏هاى مستشرقان مبنى بر ناهماهنگى بیانات قرآنى، موضوع ارتباط آیات بیش از پیش مورد توجه مفسّران و محققان علوم قرآنى قرار گرفته است. ارتباط آیات، پایه اصلى تفسیر ترتیبى است و مى‏تواند پاسخ‏گوى بسیارى از سؤالات و شبهات باشد.

    تفسیر المیزان اثر ارزشمند مفسّر معاصر، علّامه سید محمدحسین طباطبائى است. این کتاب دائره‏المعارفى گران‏بها و دربردارنده بحث‏هاى فلسفى، اجتماعى، روایى، اعتقادى، تاریخى و مانند آن با تکیه بر آیات قرآن کریم است. علّامه طباطبائى همچنین به نقد و بررسى مهم‏ترین آراء مفسّران پیش از خود نیز پرداخته و با این کار، ارزش تفسیر خود را بیش از پیش بر همگان نمایان کرده است.

    از جمله اصلى‏ترین مسائل مورد توجه علّامه طباطبائى در این کتاب، بحث ارتباط و تناسب معنایى آیات است که هم دیدگاه خود را در رابطه با آن شرح داده و هم در جاى جاى تفسیر خود، به توضیح و تبیین آن همّت گماشته است. عملکرد ایشان در این‏باره به قدرى درخشان و کم‏نظیر است که برخى محققان در این‏باره گفته‏اند:

    به جرئت مى‏توان گفت: علّامه طباطبائى در این میدان نیز چونان بعضى میدان‏هاى دیگر، گوى سبقت را از همگنان تفسیرگوى خویش ربوده است. جاى جاى تفسیر المیزان انباشته از آگاهى‏هایى است که علّامه خود بر اساس توجه به سیاق و ارتباط آیات برداشت نموده و به خوانندگان تقدیم داشته است.[325]

    بنابراین، آگاهى از اندیشه‏هاى علّامه طباطبائى در این‏باره یک ضرورت جدّى محسوب مى‏شود تا بتواند راه‏گشاى مفسّران و محققان آینده باشد. هدف این نبشتار مطالعه و بررسى انواع ارتباط‏هایى است که علّامه طباطبائى بین آیات قرآن در نظر داشته است، تا بتوان از دستاوردهاى علمى ایشان در جهت فهم بهتر معنا و ارتباط بین آیات قرآن استفاده کرد.

    منظور از «بررسى ارتباط آیات»، مطالعه نحوه چینش آیات یک سوره کنار هم و کشف نظم منطقى حاکم بر ترتیب آنهاست. البته این ترتیب حکیمانه محدود به جایگاه آیات در سوره‏ها نمى‏شود و در سیر نزولى خود، ترتیب کلمات در جملات و جملات در آیات را هم دربردارد. این نگارش نیز با توجه به همه این موارد در تفسیر المیزان انجام شده است. از این‏رو، برخى از مثال‏ها درباره ارتباط بین آیات است و برخى دیگر درباره ارتباط‏هاى درون آیه‏اى؛ یعنى رابطه فرازهاى یک آیه با هم.

    ارتباط آیات ریشه و مبناى تفسیر ترتیبى است و در بررسى روش تفسیرى یک مفسّر، باید حتما مورد توجه قرار گیرد. اما متأسفانه درباره مفسّر بزرگ قرن حاضر، علّامه طباطبائى این موضوع تاکنون مغفولٌ‏عنه مانده و اگر هم کسى به آن توجهى کرده فقط در حدّ اشاره و در خلال سایر مباحث مربوط به آن، مثل «سیاق» بوده و هیچ‏گاه به طور مستقل در این تفسیر، مطالعه و بررسى نشده است.

    خضیر جعفر در کتاب خود به نام تفسیر القرآن بالقرآن عند العلّامه الطباطبائى که به بررسى روش تفسیرى علّامه طباطبائى پرداخته، فصلى جداگانه به «سیاق» اختصاص داده است.[326] وى معتقد است که علّامه طباطبائى در هفت جا از سیاق استفاده کرده است: 1. کشف معانى آیات قرآنى و شناخت مضمون آنها؛ 2. قبول و یا ردّ روایات؛ 3. ترجیح بعضى اقوال در مناقشه مفسّران؛ 4. شناخت آیات مکّى و مدنى؛ 5. شناخت ترتیب آیات و نظم بین آنها؛ 6. بیان احکام؛ 7. تفسیر آیات پیشین.

    در این میان، موضوع پنجم همان بحث ارتباط و تناسب معنایى آیات است که به نظر خضیر جعفر یکى از پیامدهاى استفاده از سیاق است.[327]

    على اوسى نیز کتابى با عنوان الطباطبائى و منهجه فى تفسیر المیزان[328] دارد و در آن بخشى مخصوص «سیاق» وجود دارد. وى در بحث کاربردهاى سیاق در روش علّامه طباطبائى، چهار موضوع اول را، که خضیر جعفر بدان اشاره کرده است، بیان و دو موضوع هم خود بدان اضافه مى‏کند. 1. تعیین معناى بعضى الفاظ (که خضیر جعفر در موضوع اول، این مطلب را در نظر گرفته بود.) 2. ترجیح برخى قرائات بر دیگران. اما همه این بحث‏ها درباره «سیاق» است و در موضوع‏تفاوت‏وتشابه‏آن‏با ارتباط آیات‏ودرخصوص‏ارتباط آیات،نکته‏قابل‏توجهى ندارد.

    نادعلى عاشورى نیز مقاله‏اى با عنوان «بررسى دیدگاه علّامه طباطبائى در نظم آیه‏هاى قرآن»[329] دارد که شباهت زیادى با موضوع مورد بحث دارد.

    نتیجه‏اى که نویسنده در مورد اعتقاد علامه در نظم آیات و ابراهیم سیدعلوى در مقاله‏اى با عنوان «روش تفسیرى استاد علّامه طباطبائى در المیزان»،[330] بخشى را با نام «استفاده از سیاق» دارد که در آن به اهدافى که علّامه طباطبائى براى استفاده از سیاق داشته اشاره کرده است، مواردى مشابه آنچه که به نقل از خضیر جعفر و على أوسى که پیش‏تر آمد.

    محمدعلى رضایى کرمانى در مقاله‏اى با عنوان «جایگاه سیاق در المیزان»[331] دارد، اما در آن فقط به صورت کلى به سیاق اشاره کرده و به بحث ارتباط آیات نپرداخته است.

    انواع ارتباط بین آیات

    علّامه طباطبائى دو نوع دسته‏بندى کلى براى آیات ذکر کرده است:

    1. دسته‏بندى محتوایى: در این نوع، ایشان ارتباطى را که از لحاظ مفهومى بین آیات برقرار است، شناسایى کرده و غالبا در این موارد، به نزول یکباره و یا جداگانه آیات اشاره‏اى نکرده است. شاید این بدان دلیل باشد که او در چنین مواضعى نزول یکباره آنها را مفروض گرفته است. ایشان بنابر ادعاهاى صریح خود، ارتباط بین آیات را بیشتر منحصر به آن دسته‏آیه‏هایى‏مى‏داندکه‏باهم‏نازل‏شده‏است.[332]

    2. دسته‏بندى شکلى: در این دسته‏بندى، اگرچه باز هم ملاک اصلى همان معناى آیات است و از این نظر، با دسته‏بندى نوع اول مشترک است، اما آنچه موجب شد که این دو از هم جدا انگاشته شود شکل متفاوت کار علّامه طباطبائى در آنهاست؛ زیرا در نوع اول، ایشان ارتباط بین محتواى آیات با قبل و بعد خود را بیان مى‏کند. اما در نوع دوم، ابتدا از لحاظ تعداد و شکل، آیات را جدا کرده (دسته‏هاى آیات، یک آیه در فواصل گوناگون در طول سوره و یا فرازهاى یک آیه)، سپس به بیان ارتباط مفهومى بین آنها پرداخته است.

    الف. دسته‏بندى محتوایى

    1. تفسیر: ایشان برخى آیات را مفسّر آیه و یا آیات پیشین مى‏داند و گاهى بخشى‏از یک‏آیه راتفسیرکننده‏بخش دیگرى از همان آیه به شمار مى‏آورد. به مثال ذیل دقت کنید:

    آیه 14 سوره لقمان: «وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ.»

    ایشان در تفسیر این آیه مى‏نویسد: بخش «اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» تفسیر قول «وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ...»در اول آیه است؛ یعنى وصیت ما این است که امر به شکرگزارى از والدین مى‏کنیم؛ همان‏گونه که امر به شکرگزارى خداوند مى‏کنیم. و قول «إِلَیَّ الْمَصِیرُ» به منظور انذار و تأکید به امر شکرگزارى آمده است.[333]

    حرف «أن» در ابتداى عبارت «أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» معروف به «أن» مفسّره است؛ به این معنا که جمله پس از آن براى توضیح و تفسیر جمله یا عبارت قبل از آن مى‏آید، و این کاربرد حرف «أن» براى تفسیر کردن در زبان عرب معمول است و در این آیه نیز به همین منظور به کار گرفته شده است. بنابراین، توضیحى که علّامه طباطبائى در تفسیر این آیه داده، صحیح است؛ یعنى عبارت «أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» تفسیر و توضیح فراز اولیه آیه «وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ» است، و معناى آن را روشن مى‏کند و معلوم مى‏شود وصیتى که خداوند به انسان فرموده این است که شکرگزار او و والدینش باشد که بازگشت انسان به سوى خداست.

    2. تعلیل: نویسنده معتقد است: بعضى آیات به منظور ذکر علت مطالب ماقبل خود نازل شده است و نسبت به آنها حالت تعلیل دارد. به نمونه ذیل توجه کنید:

    آیات 205 و 206 سوره «اعراف»: «وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ.»

    نویسنده در بیان این آیه مى‏نویسد: ظاهر سیاق نشان مى‏دهد که «إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ...» در موضع تعلیل امر واقع شده در آیه قبل است. بنابراین، چنین معنا مى‏شود: پروردگارت را چنین و چنان یاد کن: زیرا کسانى که نزد پروردگارت هستند این‏گونه عمل مى‏کنند؛ یعنى پروردگارت را چنین یاد کن تا از کسانى باشى که نزد پروردگارت هستند و از زمره ایشان خارج نشوى.[334]

    به راستى، چنین رابطه‏اى بین این دو آیه دیده مى‏شود؛ یعنى خداوند متعال در آیه 205 پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را به ذکر خدا در صبح و شام تشویق و تأکید مى‏کند که از غافلان نباشد. سپس در آیه 206 علت این امر و نهى را چنین بیان مى‏کند: کسانى که نزد پروردگار هستند از عبادت او روى برنمى‏گردانند و او را تسبیح و سجده مى‏کنند.

    3. تفریع: علّامه طباطبائى معتقد است: بعضى آیات متفرّع بر آیه‏هاى قبل از خود هستند. نمونه ذیل را ببینید:

    آیه 35 سوره انفال: «وَمَا کَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکَاء وَتَصْدِیَةً فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ.»

    علّامه طباطبائى مرجع ضمیر «هم» در «صلاتهم» را همان مانعان مسجدالحرام در آیه قبل «وَمَا لَهُمْ أَلاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا کَانُواْ أَوْلِیَاءهُ إِنْ أَوْلِیَآؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَلَـکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ» مى‏داند و مى‏نویسد: ایشان همان مشرکان قریش هستند و قول «فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ» به قرینه «فاء» تفریع، وقوع عذاب وعده داده شده به آنها را بیان مى‏کند، و از اینجا تأیید مى‏شود که این دو آیه به هم متصلند و کلام واحدى را تشکیل مى‏دهند.[335]

    فاء تفریع، که بر سر عبارت «فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ» آمده است از رابطه تفریع بین این فراز و ماقبل آن حکایت مى‏کند. علّامه طباطبائى این رابطه را شناخته و چون ابتداى این آیه در ادامه آیه قبل است، فراز پایانى آن هم تفریع از این آیه و آیه قبل است.

    4. تتمیم: علّامه طباطبائى بعضى آیات را به منزله متمّم و یا ضمیمه معناى آیات پیش از خود مى‏داند. آیات ذیل نمونه مناسبى براى این منظور است:

    آیات 4 و 5 سوره آل‏عمران: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَىَ عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء.»

    علّامه طباطبائى درباره این دو آیه مى‏فرماید: خداوند متعال عذاب کسانى را که به آیات او کافر شدند، به عزیز و ذوانتقام بودن خود تعلیل کرده است. اما این تعلیل به ضمیمه‏اى نیاز داشت تا معناى مطلوب را تمام کند؛ چراکه از عزیز و صاحب انتقام هم ممکن است کفر بعضى افراد، که به نعمت او کفر مى‏ورزند، مخفى بماند و در نتیجه، آنها را عذاب نکند و از ایشان انتقام نگیرد. پس در تعقیب آن کلام خود فرمود: «إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَىَ عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء» و روشن کرد که او عزیزى است که چیزى از چشمش پنهان نمى‏ماند، نه چیز ظاهرى که با حواس درک مى‏شود و نه چیز باطنى که به وسیله حواس قابل فهم نیست.[336]

    بیان صاحب تفسیر المیزان درباره این دو آیه به خوبى ارتباط آنها را با هم نشان مى‏دهد.

    5. تقابل: هنگامى که در برخى آیات مطلبى درباره کافران و منافقان مى‏آید و سپس در آیات بعدى به بیان حال گروه مقابل یعنى مؤمنان مى‏پردازد، نوعى مقابله به وجود آمده که علّامه طباطبائى به این نکته توجه نموده است. بنابراین، مراد از «تقابل» در اینجا تضاد و یا تعارض نیست و آیات قرآن هرگز با هم متضاد و متعارض نیستند. مثال ذیل را ببینید:

    آیه 71 سوره توبه: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَـئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ.»

    نویسنده ذیل آیه 71 مى‏گوید: پس از آنچه در توصیف منافقان (در آیات پیشین) ذکر فرمود، اینک در مقابل، به بیان اوصاف عامّه مؤمنان مى‏پردازد و مى‏فرماید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ»، تا بدین‏وسیله، دلالت کند بر اینکه مؤمنان با همه کثرتشان و با وجود زن و مرد بودنشان، صاحب اسم و رسم واحدى هستند که هرگز از هم جدا نمى‏شوند و به همین دلیل، بعضى از ایشان اولیاى بعضى دیگرند و تدبیر امور آنها را به عهده دارند.[337]

    نیز در جمله «أُوْلَـئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» مى‏فرماید: «خبر از رحمتى است که در قضاى الهى شامل حال قوم مذکور مى‏شود. گویا در این جمله، مقابله‏اى با جمله «نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ» (توبه: 67) در خصوص منافقان وجود دارد.[338]

    وجود رابطه تقابل در آیات بالا روشن است، و اصولاً در فرهنگ قرآن معمول است که وقتى خداوند به بیان حال مؤمنان مى‏پردازد، پس از آن شروع به بیان حال منافقان و یا کافران مى‏کند، یا پس از ذکر منافقان، حال مؤمنان را نیز متذکر مى‏شود.

    6. تلخیص: علّامه طباطبائى معتقد است: بعضى آیات نسبت به ماقبل خود و یا نسبت‏به‏کل‏سوره و یا غرض سوره حالت خلاصه دارند. براى مثال، این آیه را ملاحظه کنید:

    آیه 68 سوره هود: «کَأَن لَّمْ یَغْنَوْاْ فِیهَا أَلاَ إِنَّ ثَمُودَ کَفرُواْ رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْدا لِّثَمُودَ.»

    این آیه پس از ذکر داستان قوم ثمود و پیامبرشان حضرت صالح علیه‏السلام و داستان ناقه ایشان و سرانجام انکار قوم و نزول عذاب برایشان آمده است.

    علّامه طباطبائى در تفسیر این آیه مى‏فرماید: این دو جمله خلاصه داستان قوم ثمود است که به تفصیل، قبل از این آیه آمده. جمله اول خلاصه پایان کار ثمود و دعوت حضرت صالح علیه‏السلام است، و جمله دوم خلاصه مجازات الهى ایشان است.[339]

    همان‏گونه که نویسنده اشاره کرده، آیه 68 به منزله خلاصه آیات قبل، یعنى آیات 61 الى 67 است، و این رابطه بین این آیات واضح است.

    7. نتیجه‏گیرى: از نظر علّامه طباطبائى برخى آیات به بیان نتیجه به دست آمده از آیه یا آیات قبل خود مى‏پردازد: در مثال ذیل دقت کنید:

    آیات 71 الى 73 سوره قصص: «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَدا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِضِیَاء أَفَلَا تَسْمَعُونَ قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهَارَ سَرْمَدا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ وَمِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.»

    توجه به آیات بالا نشان‏دهنده وجود این نوع اتصال بین آیه 73 با دو آیه قبلى است؛ چنان‏که علّامه طباطبائى هم در این‏باره مى‏فرماید: آیه «وَمِن رَّحْمَتِهِ...» به منزله نتیجه حجت مذکور در دو آیه سابق است که پس از باطل کردن ادعاى دشمن، به صورت خبر ابتدایى آمده؛ زیرا مطلب ثابتى است که معارضى ندارد.[340]

    معناى سخن مرحوم علّامه این است که در آیه 71 متذکر این نکته مى‏شود که اگر خداوند شب را طولانى کند، چه کسى غیر از او مى‏تواند روشنایى روز را برگرداند؟ و در آیه 72 چنین ادامه مى‏دهد که اگر خداوند روز را طولانى کند، چه کسى مى‏تواند آرامش شب را برگرداند؟ سپس در آیه 73 نتیجه مى‏گیرد: این رحمت خداست که براى شما شب را زمان آرامش و روز را زمان کسب روزى قرار داده است.

    8. زمینه‏چینى: علّامه طباطبائى برخى آیات را به منزله مقدّمه و زمینه براى بیان مفاهیم آیات پس از خود مى‏داند، و گاهى هم فراز اولیه یک آیه را مقدّمه فرازهاى بعدى مى‏شمارد. براى نمونه، به این مثال دقت کنید:

    آیه 284 سوره بقره: «لِّلَّهِ ما فِی السَّمَاواتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاء وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاء وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.»

    نویسنده در ذیل این آیه چنین آورده است: قول «لِّلَّهِ ما فِی السَّمَاواتِ» دلالت مى‏کند بر مالکیت خداوند بر عالم مخلوقات در زمین و آسمان، و بسان مقدّمه‏اى براى فراز بعدى یعنى «وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ» است؛ یعنى هر چه در آسمان‏ها و زمین است، از آن اوست که از جمله آنها شما و اعمال شماست و آنچه نفوس شما کسب مى‏کند. او به شما احاطه دارد و بر اعمال شما مسلّط است و در این‏باره، فرقى نمى‏کند که اعمالتان ظاهر و آشکار باشد یا مخفى و پنهان. او همه را محاسبه مى‏کند.[341]

    توضیح مختصر ولى مناسب علّامه طباطبائى وجود این ارتباط را بین فرازهاى آیه روشن مى‏کند.

    9. تفصیل پس از اجمال: علّامه طباطبائى معتقد است: خداوند گاهى براى بیان مقصود خود ابتدا چکیده کلام را به صورت اجمال ذکر مى‏کند و سپس این بیان مختصر را به تفصیل شرح مى‏دهد، و البته اهداف حکیمانه‏اى از این نحوه طرح بحث دارد. به نمونه ذیل بنگرید:

    آیات 103 و 104 سوره اعراف: در سوره اعراف، داستان قوم بنى‏اسرائیل به صورت مفصّل آمده و سرآغاز آن را خداوند بدین صورت بیان فرموده است: «ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى بِآیَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُواْ بِهَا فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ.» (اعراف: 103)

    نویسنده در این‏باره مى‏گوید: قول «ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى بِآیَاتِنَا» اجمال قصه حضرت موسى علیه‏السلاماست که از آیه 104 یعنى «وَقَالَ مُوسَى یَا فِرْعَوْنُ»تفصیل آن شروع مى‏شود.[342]

    اگر نگاهى به آیات بعد داشته باشیم، مى‏بینیم که از آیه 104 به بعد، داستان قوم بنى‏اسرائیل و دعوت حضرت موسى علیه‏السلام به طور مبسوط آمده است؛ یعنى دعوت فرعون و مردم به راه حق، نشان دادن معجزات و آیات نشانگر نبوّت وى، ماجراى مقابله ایشان با ساحران، هلاک شدن فرعونیان، وراثت زمین براى مستضعفان، داستان میقات حضرت موسى علیه‏السلام، گوساله‏پرستى بنى‏اسرائیل و در نهایت، عاقبت ستم‏کاران شرح داده شده است. بنابراین، آیه 103 این ماجراهاى مفصّل را به اجمال بیان کرده است.

    10. ترقّى: از نظر علّامه طباطبائى، برخى آیات دربردارنده مطالبى است که نسبت به آیه‏هاى قبل از خود حالت ترقّى دارد؛ یعنى مطلبى را بیان مى‏کند که نسبت به آنها در رتبه بالاترى از لحاظ معرفتى قرار دارد و مطلب قبلى را به نحو احسن کامل مى‏کند؛ مثلاً، درباره آیه 6 سوره آل‏عمران چنین نظرى دارد.

    آیه 6 سوره آل‏عمران: «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاء لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.»

    علّامه طباطبائى در تفسیر این آیه مى‏نویسد: این آیه به معناى ترقّى نسبت به دو آیه سابق است. بنابراین، معناى آن دو آیه چنین مى‏شود: خداوند متعال کسانى را که به آیاتش کافر شوند عذاب مى‏کند، و چون او عزیز و منتقم است و به پیدا و پنهان امور آگاه است، هرگز مغلوب نمى‏شود و همیشه غالب است. پس معناى حاصل از این آیات چنین است: مسئله بزرگ‏تر از این است، و هر کس به آیات خدا کفر بورزد و با امر او مخالفت کند، کوچک‏تر از آن است که در این کار خود استقلالى داشته باشد و با تکیه بر قدرت خود و بدون اینکه خداوند به او اجازه دهد، کافر شود، و بدین‏وسیله، برخواست حق‏تعالى غالب گردد و نظام احسنى را که خداوند سبحان خلقت را بر اساس آن منظم کرده است، باطل کند؛ یعنى اراده او بر اراده پروردگار حاکم شود، بلکه خداوند سبحان خود در این‏باره به او اذن داده است؛ یعنى خلقت را طورى نظم داده که انسان در آن داراى اختیار باشد. این همان صفتى است که به او اجازه مى‏دهد راه ایمان و اطاعت خداوند را برگزیند و یا به راه کفر و گناه بگراید. بدین‏سان، مسئله امتحان و آزمایش انسان کامل مى‏شود. پس هر کس بخواهد ایمان مى‏آورد و هر کس بخواهد کافر مى‏شود، و ایشان اراده نمى‏کنند، مگر آنچه را که خداوند عالم بخواهد.[343]

    توضیح اینکه به عقیده نویسنده، اختیارى که خداوند به انسان‏ها داده است موجب مى‏شود که بتوانند راه خیر یا شر را برگزینند، و اساسا هدف اصلى خلقت انسان هم همین است که با وجود داشتن اختیار و توانایى برگزیدن راه شر، به نیکى روى آورد و خدا را انتخاب کند و به عبادت او بپردازد؛ چراکه عبادت اختیارى رتبه‏اى بالاتر از عبادت جبرى دارد. با این بیان، این آیه مى‏تواند حالت ترقّى نسبت به دو آیه ماقبل خود داشته باشد.

    11. تدریج: از دیدگاه علّامه طباطبائى، بعضى آیات مفهوم موردنظرخودرابه‏تدریج‏بیان مى‏کنند. به این مثال توجه کنید:

    آیه 216 سوره بقره: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ.»

    ایشان در بیان فراز پایانى آیه مى‏فرماید: قول «وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» تتمّه بیان خطاى آنهاست. خداوند براى فهم آسان‏تر مطلب، در بیان خطاى ایشان، راه تدریج در پیش گرفته است؛ یعنى اول با قول «عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئا» مى‏فرماید: احتمال بدهید در آنچه دوست ندارید و یا خوشتان مى‏آید اشتباه مى‏کنید. پس از اینکه ذهنشان به وجود شک در تمایلاتشان تعدیل یافت و از جهل مرکّب بیرون آمدند، مى‏فرماید: حکمى را که شما دوست ندارید، خداوندى وضع کرده که هیچ‏یک از حقایق امور بر او پوشیده نیست. و در (پذیرش) احکام لازم است که تسلیم امر خداوند سبحان شوید؛ احکامى که (براى پذیرش آن) تنها به نفس‏هاى خودتان مراجعه مى‏کنید؛ همان نفوسى که علمى ندارند، مگر آنچه خداوند به ایشان بیاموزد و حقیقت را برایشان روشن کند.[344]

    توضیح نویسنده به راستى خبر از حکمت بى‏منتهاى الهى مى‏دهد که چگونه در بیان احکام خود، حال مخاطب را نیز در نظر مى‏گیرد.

    12. تأکید: علّامه طباطبائى برخى آیات را در مقام تأکید و اثبات مطالب آیات پیش از خود مى‏داند؛ مثل آیه ذیل:

    آیه 211 سوره بقره:«سَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَمْ آتَیْنَاهُم مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ وَمَن یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ.»

    ایشان در تفسیر آیه مزبور چنین مى‏گوید: این آیه تثبیت و تأکید حقیقتى است که قول «فَإِن زَلَلْتُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْکُمُ الْبَیِّنَاتُ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (بقره: 209) بیان مى‏کند؛ یعنى همان مجازات مخالفان توسط خداوند عزیز مقتدر. بنابراین، معناى آیه چنین مى‏شود: این بنى‏اسرائیل است که پیش روى شماست و مقابل دیدگان شما قرار دارد. ایشان امّتى هستند که خداوند کتاب و حکمت و نبوّت و ملک عطایشان کرد، از طیّبات روزى‏شان دارد و بر عالمیان برترى‏شان داد. از آنها بپرسید که چه تعداد بینه به ایشان داده شد؟ و به امرشان بنگرید که از کجا آغاز کردند و به کجا مى‏روند؟ کلام خدا را از موضع خود تحریف کردند و به دلیل ظلم و بى‏عدالتى‏شان در مقابل خدا و کتاب و آیات او، امورى را از جانب خود وضع کردند. پس خداوند هم شدیدا عقابشان کرد؛ چون شریک گرفتن براى پروردگار را جایز شمردند و نیز به دلیل اختلاف و تشتّت آرائشان و حرام‏خورى و سایر گناهانشان.[345]

    به دلیل آنکه آیه 209 مؤمنان را از تزلزل در ایمان پس از مشاهده و درک بیّنات نهى مى‏کند و آیه 210 نیز عواقب احتمالى این امر را هشدار مى‏دهد و مى‏فرماید: «هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ أَن یَأْتِیَهُمُ اللّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلآئِکَةُ وَقُضِیَ الأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ»، بنابراین، آیه 211، که ایشان را به بنى‏اسرائیل رجوع مى‏دهد تا از آنها درباره عواقب چنین کردارى سؤال کنند، مى‏تواند مضمون آیه 209 را تقریر کند؛ زیرا بنى‏اسرائیل عمل مشابهى انجام دادند؛ یعنى پس از روشن شدن حقیقت و آمدن بیّنات باز هم لغزیدندوخطاکردند. در نتیجه،به‏عقاب‏الهى‏دچار گشتند.

    بنابراین، وقتى مسلمانان عاقبت ایشان را بدانند، به وعید الهى، که در آیات 209 و 210 ذکر شده است، ایمان مى‏آورند و به وقوع چنین عذاب‏هایى که قبلاً هم بر سر امّت‏هاى گذشته نازل شده است، معتقد مى‏شوند. پس آیه 211 اثبات‏کننده آیه 209 است. البته از نگاه دیگر مى‏توان گفت: سرگذشت بنى‏اسرائیل، که پس از آیات 209 و 210 آمده و دربردارنده وعده عذاب الهى است، یک مثال و مصداق بارز براى آن نوع عقاب نیز محسوب مى‏شود.

    13. پاسخ: از نظر علّامه طباطبائى، بعضى آیات براى پاسخ به سؤال، شبهه و یا مسئله‏اى است که به صراحت یا تقدیرا در آیه‏هاى پیشین مطرح شده است. بنابراین، این آیات به چهار دسته فرعى تقسیم مى‏شود:

    الف. پاسخ سؤال صریح: برخى آیات پاسخ سؤالى را مى‏دهد که به طور صریح در آیات قبل از آنها مطرح شده است. آیات اولیه سوره «حاقه» مثال مناسبى براى این دسته است:

    آیات اولیه سوره حاقّه: «الْحَاقَّةُ مَا الْحَاقَّةُ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحَاقَّةُ کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍ.»

    نویسنده در تفسیر آیه 4 مى‏گوید: این آیه و نُه آیه پس از آن، اگرچه به بیان اجمالى قصّه‏هاى قوم نوح و عاد و ثمود و مانند آن مى‏پردازد، اما در حقیقت، درصدد معرفى برخى از اوصاف «حاقّه» است و اینکه خداوند امّت‏هاى زیادى را به دلیل تکذیب آنها هلاک کرده است. پس در حقیقت، پاسخ سؤال «ما»ى استفهامیه است؛ چنان‏که در «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ» هم جواب دیگرى است. پس معناى‏حاصل چنین است: (حاقه) همان «قارعه» است که ثمودوعادوفرعون‏وافرادپیش‏از او و مردم شهرهاى ویران شده و قوم نوح تکذیبش کردند، و خداوند نیز آنها را به سختى مجازات کرد و دچار هلاکتى‏بنیان‏کن ساخت.[346]

    «ما»ى استفهامیه که در آیه‏هاى 2 و 3 آمده، سؤال صریحى از این دو آیه ساخته که با توضیح علّامه طباطبائى، روشن مى‏شود آیات بعدى به خوبى به آن پاسخ مى‏دهند.

    ب. پاسخ شبهه و سؤال مقدّر: از دیدگاه علّامه طباطبائى، ضمن بیان برخى مطالب قرآنى، سؤالى در ذهن مخاطب ایجاد مى‏شود که خداوند به طرح سؤال نپرداخته، اما در آیات بعد، پاسخ آن را بیان مى‏کند. در مثال‏هاى ذیل دقت کنید:

    آیه 6 سوره توبه: «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَعْلَمُونَ.»

    ایشان در تفسیر این آیه مى‏گوید: «این آیه متضمّن حکم اجاره (مهلت دادن به کفّار براى شنیدن حرف حق و پیام اسلام) است براى مشرکانى که براى شنیدن کلام خدا طلب مهلت مى‏کنند. و اگرچه جمله معترضه یا شبه‏معترضه‏اى است که بین آیات برائت و رفع امان از مشرکان قرار گرفته، ولى به دلیل دربرداشتن حکم مهلت دادن به گروهى از ایشان، به منزله دفع دخلى (توهّمى) است که حتما به وجود مى‏آید و نادیده گرفتن آن جایز نیست؛ چراکه آنچه اساس این دعوت حق را تشکیل مى‏دهد از اصل دعوت و ملزومات آن، از جمله وعد و وعید و تبشیر و انذار و اثرات آن، مثل عقد پیمان‏ها و وفاى به عهدها و یا نقض آنها و برائت و احکام قتال، همگى براى بازگرداندن مردم از ضلالت و گم‏راهى به راه رشد و هدایت است، و براى راهنمایى آنها از شقاوت شرک به سعادت توحید صورت گرفته است.[347]

    آیات اولیه سوره «توبه» در بیان برائت از مشرکان است و آیه 5 چنین مى‏فرماید: «فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.»طبیعى است که پس از این آیه، این شبهه به وجود بیاید که از نظر اسلام، مشرکان از زمان صدور این حکم به بعد باید حتما کشته شوند، حتى اگر جاهل و یا طالب کشف حقیقت باشند. اما خداوند در آیه 6 این شبهه را دفع مى‏کند. و اگر این توهّم باطل برطرف نمى‏شد غرض سوره توبه در اعلام برائت از مشرکان کامل نمى‏گشت و احکام قتال و جهاد در اسلام به خوبى درک نمى‏شد.

    آیات 120 و 121 سوره بقره:«وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُوْلَـئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمن یَکْفُرْ بِهِ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ.»

    ایشان درباره آیات مزبور چنین مى‏گوید: قول «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ» ممکن است به قرینه حصرى که از جمله «أُوْلَـئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ» فهمیده مى‏شود، جواب سؤال مقدّرى باشد که از آیه قبل به ذهن مى‏رسد؛ یعنى وقتى امیدى به ایمان آوردن یهود و نصارا نیست، پس چه کسى از آنها ایمان مى‏آورد؟ و آیا دعوت آنها به ایمان لغو و باطل است؟ در آیه 121 خداوند جواب مى‏دهد: کسانى که کتاب بر ایشان نازل شد و حالشان این‏گونه است که حقِ تلاوت آن را ادا مى‏کنند، ایشان به کتاب خود ایمان مى‏آورند. بنابراین، به کتاب تو (قرآن) نیز ایمان مى‏آورند. یا ایشان به کتابى ایمان مى‏آورند که خداوند متعال نازل کند، هرچه که باشد، و یا ایشان‏به‏کتابى که قرآن است، ایمان مى‏آورند.[348]

    14. تنظیر: علّامه طباطبائى معتقد است: بعضى آیات نسبت به حقایق ماقبل خود جنبه نظیر دارند که براى درک بهتر مطلب ذکر شده‏اند. گاهى خود خداوند صراحتا به این مطلب اشاره مى‏کند که به همین دلیل، از ذکر چنین نمونه‏هایى خوددارى مى‏شود. اما در بسیارى از موارد، در متن آیات به ذکر تنظیر یا تشبیه تصریح نشده است. به این نمونه نگاه کنید:

    آیه 5 سوره ابراهیم:«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ.»

    علّامه طباطبائى در خصوص این آیه مى‏نویسد: کلام در این سوره، مبنى بر انذار و تذکر عزّت خداوند سبحان است، و براى این مقام، ذکر داستان ارسال حضرت موسى علیه‏السلام با آیات روشن براى هدایت قومش مناسب است؛ زیرا قصّه رسالت او از واضح‏ترین مصادیق ظهور و عزّت الهى در بین سایر پیامبران است که خداوند درباره‏اش در آیه 96 سوره هود مى‏فرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ» و نیز از قول او در آیه 19 سوره «دخان» مى‏فرماید: «وَأَنْ لَّا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّی آتِیکُم بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ.»

    عبارت «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» در آیه 5 سوره ابراهیم مطابق عبارت «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» در آیه 1 همین سوره به منزله نظیرى براى آن است که قصد تأیید مفهوم آن آیه را دارد؛ همان‏گونه که در آیه 163 سوره نساء مى‏فرماید: «إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِن بَعْدِهِ.»[349]

    ذکر داستان پیامبران گذشته به عنوان مثال و مصداق حقایق قرآنى در بیشتر سوره‏هاى قرآن وجود دارد، و اساسا این یکى از روش‏هاى اصلى و متداول بیانات قرآنى است که نویسنده تفسیر المیزان به آن توجه داشته است.

    ب. دسته‏بندى شکلى

    همان‏گونه که در مقدّمه هم آمد، مراد از دو نوع دسته‏بندى توجه به شکل متفاوت کار علّامه طباطبائى در این دو ساحت است. در نوع اول ـ یعنى دسته‏بندى محتوایى ـ ایشان صرفا بر مفاهیم آیات متمرکز شده و ارتباط بین محتواى آنها را شناسایى کرده است. اما در نوع دوم، ابتدا تقسیم‏بندى خاصى در آیات یک سوره انجام داده و سپس به بیان ارتباط بین این دسته‏هاى آیات با سایر آیات سوره پرداخته است. از این‏رو، ممکن است برخى از این رابطه‏ها در بخش قبل ذکر شده باشد، اما در این بخش، از منظر دیگرى مورد توجه قرار گرفته است. در این دسته‏بندى، ایشان سه نوع تقسیم‏بندى انجام داده است:

    نوع اول مربوط به دسته آیات است؛ یعنى ابتدا تعدادى از آیات همجوار را، که ویژگى خاصى دارد، جدا کرده و سپس به بیان ارتباط آنها با قبل و بعد خود پرداخته است.

    در نوع دوم، ایشان به جداسازى آیات منفردى پرداخته که داراى ویژگى خاصى است؛ یعنى به طور متناوب در سراسر سوره تکرار شده و یا با آیات غیرهمجوار خود مرتبط است. وى در ادامه، به بیان ارتباط این نوع آیات با سایر آیات سوره مى‏پردازد.

    و در نوع آخر، ایشان به شناسایى و بررسى ارتباط بین فرازهاى یک آیه مى‏پردازد. همان‏گونه که گفته شد، این بخش از کار ایشان نیز در بحث ارتباط آیات (در سیر نزولى خود) مى‏گنجد. علّامه طباطبائى در این زمینه، تلاش گسترده‏اى داشته و بخصوص به کشف ارتباط بین فرازهاى پایانى آیات با مفهوم کلى و یا فرازهاى قبلى‏شان در همان آیه و یا حتى در آیات قبل و بعد توجه ویژه‏اى مبذول داشته است. از این‏رو، عدم توجه و دقت به این بخش از کار مرحوم علّامه خسارت بزرگى در دست‏یابى به هدف این پژوهش است.

    1. ارتباط بین دسته آیات:

    علّامه طباطبائى در تفسیر همه سوره‏ها، کل آیات آنها را به چند دسته تقسیم مى‏کند که از نظر او، سیاق واحدى دارد. این دسته‏ها به جهت شمول تعداد آیات، بسیار متفاوت است. هر دسته ممکن است از 1 تا قریب 50 آیه یا بیشتر داشته باشد، و این تعداد را ارتباطى که بین آیات یک دسته وجود دارد و غرضى که از بیان آنها دنبال مى‏شود، تعیین مى‏کند.

    ممکن است کل یک سوره ـ معمولاً سوره‏هاى کوچک ـ از ابتدا تا انتها سیاق و غرض واحدى داشته باشد. در این صورت، یک سوره یک دسته آیه بیشتر ندارد. اما در سوره‏هاى بزرگ‏تر، این تعداد در اثر تنوّع موضوعات مطرح شده و ابعاد گوناگون هرکدام، افزایش مى‏یابد.

    سپس در آغاز تفسیر هر دسته از هر سوره، ابتدا به بیان مراد اصلى و مفهوم کلى آیات آن مى‏پردازد و جایگاه آن دسته را بین دسته‏هاى قبل و بعد خود مشخص مى‏سازد، و هرگاه بتواند نقشى را که یک دسته در به کمال رساندن هدف سوره ایفا مى‏کند، مشخص مى‏نماید. سپس تفسیر هر آیه را به تفصیل شرح مى‏دهد.

    1. دسته آیاتى که خلاصه غرض سوره را بیان مى‏کند: از نظر نویسنده، دسته‏هاى ابتدایى آیات هر سوره به معرفى غرض کل سوره مى‏پردازد. بیشتر مواقع اولین دسته این نقش را به عهده دارد، اما گاهى دسته‏هاى دیگر نیز هدف سوره را بیان مى‏کند. براى مثال به آیات ذیل بنگرید:

    آیات 11 الى 18 سوره تغابن: علّامه طباطبائى ذیل آیات مزبور مى‏گوید: پس از مقدّمه‏چینى که در آیات قبلى براى آن شده بود، این آیات شروع به بیان غرض سوره کردند و هدف، وادار کردن مردم به انفاق در راه خداست و صبر بر مصیبت‏هایى که در خلال مجاهدت در راه خداوند سبحان به ایشان وارد مى‏شود. ذکر مصیبت و اشاره به صبر در مواجهه با آن را پیش از این فرموده بود تا زمینه براى امر به انفاق آماده شود و عذرى باقى نماند.[350]

    2. دسته آیاتى که با آیات قبل از خود ارتباط دارد: علّامه طباطبائى در این زمینه، گاهى اتصال آنها به آیات قبل را به صراحت بیان مى‏کند، و یا سخن را به گونه‏اى آغاز مى‏کند که وضوح این اتصال از آن فهمیده مى‏شود.

    آیات 14 الى 40 سوره عنکبوت: براى مثال، ذیل آیات مذکور مى‏گوید: به دلیل آنکه خداوند سبحان در ابتداى سوره تذکر داده که «فتنه» سنّتى است الهى و جاى‏گزینى براى آن نیست و در امّت‏هاى گذشته نیز جریان داشته، در ادامه، به داستان هفت تن از انبیاى گذشته و امّت‏هاى آنها اشاره مى‏کند. ایشان عبارتند از: نوح، ابراهیم، لوط، شعیب، هود، صالح و موسى علیهم‏السلام که خداوند امّت‏هایشان را امتحان کرد و مؤمنان آنها را نجات داد و کافرانشان را هلاک ساخت.[351]

    با نگاهى اجمالى به آیات آغازین سوره و این دسته از آیات، سخن نویسنده در بیان ارتباط بین آنها تأیید مى‏شود.

    اما گاهى اوقات علّامه طباطبائى به ارتباط خاصى بین این دسته آیات با دسته‏هاى قبلى اشاره نمى‏کند و به ذکر این نکته اکتفا مى‏نماید که این آیات بى‏ارتباط با قبل نیست.

    3. دسته آیاتى که با بعد از خود مرتبط است: در خصوص برخى از دسته‏ها مرحوم علّامه فقط به ارتباط آیاتشان با آیات دسته‏هاى بعدى اشاره مى‏کند. اما در مواردى دیگر، هم ارتباطشان را با قبل مى‏گوید و هم با بعد؛ مانند آیات ذیل:

    آیات 130 الى 138 سوره آل‏عمران: ایشان در بیان این دسته آیات مى‏گوید: در این آیات، دعوت به خیر و نهى از بدى آمده و با وجود این، اتصالش را با آیات قبل و بعد خود از دست نداده است. آیه‏هاى بعدى درباره غزوه «احد» است و ازوجودحالات و خصلت‏هاى‏ناپسندى‏خبر مى‏دهد که در آن روز در مؤمنان وجود داشت و خداوند به آنها راضى نیست، و همین باعث وهن و ضعف و نیز نافرمانى از خدا و رسول او از جانب ایشان ایجاد مى‏کند. پس آن آیات، تتمّه آیه‏هاى نازل‏شده درباره غزوه «احد» است.[352]

    4. دسته آیاتى که از ارتباط با قبل و بعد خود سخنى به میان نیاورده است: علّامه طباطبائى در تفسیر برخى از دسته‏هاى آیات، از ارتباط آنها با دسته‏هاى قبل و بعدشان اشاره‏اى نکرده و فقط به بیان مفهوم آنها و ارتباط بین خودشان اکتفا نموده است.

    آیات 190 الى 195 سوره بقره:[353] نویسنده تفسیر المیزان در تفسیر این آیات مى‏گوید: این آیات همگى متعرّض بیان یک حکم واحد با حدود و اطراف و لوازم آن است. قول: «وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ» براى اصل حکم است، و «وَلاَ تَعْتَدُواْ» بیان حدود حکم او به منظور انتظام و «وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ» بیان حدود حکم از حیث تشدید آن است. قول «وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» معرفى حدود حکم از حیث مکان و«وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ» نشان دادن حدود حکم از حیث زمان است. قول «الشَّهْرُ الْحَرَامُ» بیان مى‏کند که این حکم براى قصاص در قتال و معامله به مثل در امر قتال با کافران تشریع شده و آیه «وَأَنفِقُواْ...» در بیان تهیه مقدّمات مالى قتال است. بنابراین، به نظر مى‏رسد این آیات پنج‏گانه براى بیان مقصود واحدى نازل شده است که هیچ کدام یکدیگر را نسخ نمى‏کنند؛ چنان‏که بعضى احتمال داده‏اند، و در شئون متفرقه‏اى نازل نشده است؛ چنان‏که عده‏اى دیگر گفته‏اند، بلکه غرض آنها یکى است و آن تشریع قتال ‏با مشرکان مکّه است که مؤمنان را مى‏کشتند.[354]

    همان‏گونه که ملاحظه شد، در اینجا، نویسنده از ارتباط بین آیات مذکور با آیه‏هاى قبل و بعدشان سخنى به میان نیاورده، شاید بدان دلیل باشد که معتقد بوده این آیات جداى از آیات اطرافشان نازل شده است.

    5. دسته آیاتى که با هم نازل شده‏اند: علّامه طباطبائى در موارد بسیارى اظهار مى‏دارد که برخى آیات با هم نازل شده‏اند؛ زیرا سیاق واحدى دارند. درباره این عقیده نویسنده فقط به این دسته آیات اشاره مى‏شود. براى نمونه در خصوص آیات 183 تا 185 سوره بقره‏چنین نظرى دارد:

    آیات 183 الى 185 سوره بقره:[355] وى در این‏باره مى‏گوید: سیاق این آیات سه‏گانه دلالت مى‏کند بر اینکه با هم نازل شده است؛ زیرا «أَیَّاما مَّعْدُودَاتٍ» در آیه دوم، ظرف متعلّق به قول «الصِّیَامُ» در آیه اول است و «شَهْرُ رَمَضَانَ» در آیه سوم یا خبر مبتداى محذوف بوده که دربردارنده ضمیرى است که به «أَیَّاما مَّعْدُودَاتٍ»برمى‏گردد و یا مبتدایى براى خبر محذوف بوده که تقدیر آن چنین است: ماه رمضانى که روزه و یا بدل روزه با قول «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ» در آیه اول، در آن واجب شده است. به هر حال، این بیانى است براى «أَیَّاما مَّعْدُودَاتٍ» که در آنها روزه واجب شده است.

    بنابراین، آیات سه‏گانه مزبور با هم کلام واحدى تشکیل مى‏دهد که غرض واحدى دارند و آن وجوب روزه ماه رمضان است.[356]

    6. دسته آیاتى که ارتباطى با قبل و بعد ندارد: علّامه طباطبائى در تفسیر بعضى از دسته‏هاى آیات مى‏گوید: اینها با آیات اطرافشان ارتباط ندارند، و گاهى تلاش مفسّران را براى یافتن چنین اتصالى بى‏نتیجه مى‏داند. براى نمونه، ذیل آیات 101 و 102 سوره «مائده» چنین اعتقادى دارد.

    آیات 101 و 102 سوره مائده: وى در بیان ارتباط این آیات مى‏گوید: در این دو آیه ظهورى براى ارتباط با قبل وجود ندارد و مضمون آنها بى‏نیاز از اتصال به کلامى دیگر است که آن کلام مطلبى را روشن کند و این دو آیه به تنهایى نتوانند آن معنا را افاده کنند. بنابراین، نیازى به آنچه برخى مفسّران گفته‏اند براى اتصال آنها با آیات قبل و یا آیات اول سوره و یا غرض سوره وجود ندارد و بهتر است از این مسئله بگذریم.[357]

    نویسنده آیات‏مذکور را مستقل‏ازقبل و بعد خود مى‏داند و حتى در ارتباط آنها با غرض سوره هم سخنى نمى‏گوید.

    7. دسته آیاتى که به منزله جمله معترضه بین آیات همجوار خود است: علّامه طباطبائى معتقد است: برخى از دسته‏هاى آیات حالت جمله معترضه بین آیات اطراف خود را دارند؛ مثل آیات ذیل:

    آیات 2 الى 8 سوره اسراء: ایشان در بیان این آیات چنین مى‏گوید: این آیات هفت‏گانه به منزله مثالى است که وقوع سنّت الهى (از هدایت و اختیار و امداد و جزا و مانند آن) را در قوم بنى‏اسرائیل بیان مى‏کند. خداوند بر پیامبر ایشان کتاب نازل کرد و ایشان را با آن هدایت نمود و برایشان چنین مقدّر کرد که توانستند طغیان و عصیان کنند. سپس با غلبه دشمنانشان و ذلیل کردنشان از آنها انتقام گرفت. پس از آن به سوى طاعت خداوند برگشتند و حق‏تعالى نیز رحمت و نعمت را به ایشان ارزانى داشت.

    سپس دوباره به گناه و استعلا روى آوردند و خداوند این بار شدیدتر از قبل مجازاتشان کرد و در نهایت، ابراز امیدوارى شده است که خداوند به ایشان رحم کند و اگر آنها از کردار خود برگردند، او هم عذاب را برگرداند.

    بنابراین، هفت آیه مزبور بسان مقدّمه‏اى براى بیان این سنّت در امّت اسلام و به منزله عبارت معترضه‏اى بین آیه‏هاى اول و نهم است.[358]

    2. ارتباط بین آیات منفرد: در این بخش، علّامه طباطبائى انواع ارتباطى را ذکر کرده که ایشان بین آیات برقرار نموده و این آیات لزوما پشت سر هم قرار ندارند.

    1. آیاتى که به تناوب تکرار مى‏شوند: بعضى آیه‏ها در طول یک سوره با فاصله یک یا چند آیه، به تناوب تکرار مى‏شوند. این تکرار باید علت حکیمانه‏اى در منطق قرآن داشته باشد. علّامه طباطبائى به این نکته دقت کرده و در فهم حکمت این تناوب‏ها، تلاش کرده است. براى مثال، به آیات 9 الى 42 سوره «قمر» توجه کنید.

    آیات 9 الى 42 سوره قمر: ایشان در بیان علت تکرار بعضى آیات این دسته مى‏گوید: در این آیات، اشاراتى است به اخبار امّت‏هاى گذشته و از بین آنها، قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و آل فرعون را نام برده و متذکر شده و اجمال داستان‏هایشان را بیان نموده است. همچنین عاقبت تکذیب آیات خدا و پیامبران او را، که همان عذاب الیم است، خاطرنشان ساخته و در واقع، قول: «وَلَقَدْ جَاءهُم مِّنَ الْأَنبَاء مَا فِیهِ مُزْدَجَرٌ» را توضیح داده است.

    براى تأکید این مطلب و تأثیرگذارى بیشتر مثال‏هایى که در قصه‏هاى پیشین آمده، به دنبال هر کدام چنین خطاب فرموده است: «فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ» سپس این تأکید را با ذکر غرض از انذار و تخویف دو برابر کرده، مى‏فرماید: «وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ.»[359]

    این دو آیه چند بار در طول سوره «قمر» و پس از داستان انبیاى گوناگون تکرار شده و نویسنده به خوبى به این امر توجه داشته است.

    2. آیاتى که با آیه‏هاى مرتبط با خود فاصله دارد: علّامه طباطبائى بعضى آیات را متصل با آیه‏هایى مى‏داند که قبل و بعد آنها قرار ندارند و با هم فاصله دارند. ایشان از این ارتباط در فهم معناى آنها کمک مى‏گیرد.

    آیه 58 سوره اسراء:«وَإِن مَّن قَرْیَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابا شَدِیدا کَانَ ذَلِک فِی الْکِتَابِ مَسْطُورا.»

    علّامه طباطبائى در ارتباط این آیه با ماقبل مى‏گوید: ظاهر آیه چنین نشان مى‏دهد که عطف به آیه 16 «وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرا» باشد؛ زیرا آیات این سوره همواره به یکدیگر نظر دارند و غرض کلى‏شان بیان سنّت خداوند متعال است که همواره مردم را به سوى حق دعوت مى‏کند. پس هرکس گوش فرادهد و اطاعت کند، سعادتمند مى‏گردد و هر کس مخالفت و طغیان کند، عقوبت مى‏شود.[360]

    3. آیاتى که اول و آخر سوره را به هم مرتبط مى‏کند: در بعضى سوره‏ها، آیات ابتدایى و انتهایى درباره موضوع واحدى است و به کمک هم، غرض سوره را بیان و تمام مى‏کند. علّامه طباطبائى به خوبى به این نکته پى برده و در چنین مواردى، به وحدت پیام آنها و تفصیل آن هدف در کل سوره اشاره کرده است. براى نمونه، در بیان آیات 72 تا 75 سوره «انفال» به این مطلب اشاره نموده است.

    آیات 72 الى 75 سوره «انفال»: ایشان در ارتباط آیات ابتدایى و انتهایى سوره مى‏گوید: با این آیات، سوره ختم مى‏شود و معناى آن به نوعى به آیات ابتدایى سوره برمى‏گردد و در آنها وجوب موالات بین مؤمنان آمده است، مگر اینکه به دلیل مهاجرت و یا عدم مهاجرت بین آنها اختلاف بیفتد. همچنین به قطع موالات با کافران هم اشاره شده است.[361]

    3. ارتباط فرازهاى یک آیه با همدیگر: به صورت کلى، بحث ارتباط آیات محدود به ارتباط بین آیه‏هاى گوناگون با هم نمى‏شود، بلکه فرازها و حتى کلمات متعدد یک آیه هم به صورت حکیمانه کنار هم قرار گرفته‏اند.

    صاحب تفسیر المیزان به این امر توجه داشته و در موارد بسیارى، به چنین ارتباطى اشاره نموده است؛ یعنى در تفسیر بسیارى از آیات، علاوه بر توضیح معنا و بیان ارتباط آنها با آیات همجوار، به رابطه‏اى که جملات و بخش‏هاى یک آیه با هم دارند، نیز پرداخته است. البته در موارد اندکى هم خلاف این نظر را دارد که پرداختن به آن، در این مختصر نمى‏گنجد.

    از این‏رو، در این بخش، دو نوع مهم از چنین رابطه‏هایى که علّامه طباطبائى شناسایى کرده است، ذکر مى‏شود:

    1. ارتباط فرازهاى صدر و ذیل یک آیه: نویسنده معتقد است: صدر و ذیل یک آیه باید با هم مرتبط باشد، و نظر کسانى را که در تفسیر آیات قایل به وجوهى مى‏شوند که این ارتباط را بر هم مى‏زند، نمى‏پذیرد.

    آیه 30 سوره لقمان: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ.»

    ایشان درباره ارتباط ابتدا و انتهاى این آیه مى‏نویسد: صدر این آیه برهان و دلیل بر ذیل آن است، و ذیل آن برهان بر جمع صفات ثبوتیه و سلبیه خداوند؛ چنان‏که پیش از این هم بیان شد. ذاتى که جامع همه صفات کمالى است، همان خداوند عزّوجل است.[362]

    همان‏گونه که علّامه طباطبائى دقت کرده است، اینکه خداوند حق محض باشد، برهانى بر على و کبیر بودن ذات او به شمار آید.

    2. ارتباط فرازهاى پایانى آیات با فرازهاى ابتدایى: علّامه طباطبائى همواره به مفهوم فرازهاى پایانى آیات عنایت ویژه‏اى داشته و معتقد است: فراز پایانى هر آیه باید با حقایق بحث شده در خود آیه مرتبط باشد. ایشان در این زمینه نیز انواعى از ارتباط را بین فراز پایانى و محتواى آیات بیان کرده است؛ مثل تعلیل و خلاصه‏گیرى. اما چون مثال‏هایى از این ارتباط‏ها در بخش قبل بین آیات ذکر شد، در اینجا به ذکر یک نمونه اکتفا مى‏شود:

    آیه 18 سوره آل‏عمران: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَا بِالْقِسْطِ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.»

    نویسنده در آیه مزبور، به خوبى به این موضوع پرداخته است، و در تفسیر فراز پایانى آیه «لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» مى‏نویسد: این فراز مانند جمله معترضه‏اى است که در کلام وارد شده، براى احقاق حقى که اگر ذکر نشود، مورد غفلت قرار مى‏گیرد و مقصود اصلى کلام هم نیست. ادب قرآن این‏گونه است که هر جا مطلبى درباره او ذکر شود که مناسب ساحت کبریایى او نیست، خداوند متعال را تعظیم مى‏کند.

    قول «لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» در موضوع ثناى خداوند است که به منظور بیان حق و تعظیم او آمده. به همین دلیل، آیه با دو اسم «عزیز» و «حکیم» ختم شده است. و اگر به منزله نتیجه شهادت ابتداى آیه بود، باید با صفاتى همچون «توحید» و «قیام به قسط» به پایان مى‏رسید. او همان خداوند متعال و یگانه‏اى است که این شهادت به منظور وصف وحدانیت او آمده؛ چراکه او یکتاى عزیزى است که در الوهیت شریکى ندارد. او در حکمت، یگانه‏اى است که دیگرى نمى‏تواند خلقت او را نقض و یا در تدبیرش نفوذ کند و جز او نظم عالم را بر عهده ندارد.

    بنابراین، وجه تکرار توحید در این آیه روشن شد و نیز علت اتمام آن با دو اسم «عزیز» و «حکیم» معلوم گردید و خدا داناتر است.[363]

    نتیجه‏گیرى

    علّامه طباطبائى در تفسیر بیشتر آیات، به موضوع ارتباط بین آنها توجه داشته که این نبشتار گوشه‏اى از آن را منعکس کرد.

    علّامه طباطبائى در شناسایى و معرفى ارتباط آیات، دو کار متفاوت انجام داده که به صورت ارتباط محتوایى و ارتباط شکلى بیان شد.

    در نوع اول، ایشان به بیان ارتباط مفهومى بین آیات پرداخته و تمرکز خود را به محتواى آیات معطوف داشته است. ایشان در این زمینه، رابطه‏هایى همچون تعلیل، تفسیر و زمینه‏چینى را بیان نموده است.

    اما در نوع دوم، وى ابتدا از لحاظ شکلى سوره‏ها را بررسى کرده و آیات آنها را دسته‏بندى نموده، سپس ارتباط بین دسته‏هاى آیات و یا آیاتى را که ویژگى خاصى دارند ـ مثلاً به طور متناوب در سراسر سوره تکرار شده‏اند ـ با سایر آیات سوره بیان داشته است. علاوه بر این، مرحوم علّامه تلاش خاصى براى شناسایى ارتباط فرازهاى یک آیه، بخصوص رابطه فراز پایانى با فرازهاى قبلى کرده است. به دلیل آنکه این بخش از کار ایشان نیز به نوعى ذیل موضوع ارتباط آیات قرار مى‏گیرد، در بخش آخر این نوشتار به آن اشاره شد.

    بنابراین، مى‏توان گفت: در مجموع، علّامه طباطبائى اعتقادى قوى به وجود ارتباط بین آیات یک سوره دارد و آیات سوره را به منزله اجزاى یک کل مى‏داند که هدف خاصى را دنبال مى‏کنند. این هدف براى هر سوره منحصر به فرد است و تا آیات آن‏سوره‏به پایان‏نرسد کامل نمى‏شود.

    ایشان ذیل تفسیر سوره «حمد» چنین مى‏گوید: خداوند سبحان لفظ «سوره» را در کلام خود زیاد به کار برده است... از این موضوع براى ما روشن مى‏شود که براى هر دسته از آیات کلام خدا (که آنها را به قطعه‏هاى جدا تقسیم کرده و هر قطعه را یک «سوره» نامیده است) نوعى وحدت تألیف و کمال وجود دارد که نه بین بخش‏هاى یک سوره وجود دارد و نه بین دو سوره متفاوت. از اینجا مى‏فهمیم که اغراض و مقاصد سوره‏ها متفاوت است و هریک براى بیان معناى خاص و غرض ویژه‏اى جریان مى‏یابد که تا آن هدف حاصل نشود سوره هم تمام نمى‏شود.[364]

    این ادعایى است که ایشان به صراحت بیان کرده و در عمل نیز براى اثبات آن، تلاش فوق‏العاده‏اى انجام داده است. اما اگر در مواردى به عدم وجود ارتباط بین برخى آیات با آیه‏هاى همجوار خود نظر شده، به این دلیل است که ایشان عقیده دارد آیاتى که با هم نازل شده، لزوما با هم مرتبطند. البته این دیدگاه ایشان قابل نقد و بررسى است.

     

    منابع

    ـ اوسى، على، روش علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان، ترجمه سیدحسین میرجلیلى، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1380.

    ـ بقاعى، ابراهیم‏بن عمر، نظم الدرر فى تناسب الآیات و السور، حیدرآباد، مجلس دائره‏المعارف العثمانیه، 1389ق.

    ـ جعفر، خضیر، تفسیر القرآن بالقرآن عند العلّامه الطباطبائى، قم، دار القرآن‏الکریم، 1411ق.

    ـ رضایى کرمانى، محمدعلى، «جایگاه سیاق در المیزان»، پژوهش‏هاى قرآنى، ش 9 و10، 1376.

    ـ سیدعلوى، ابراهیم، «روش تفسیرى استاد علّامه طباطبائى در المیزان»، مشکوة، ش 38، 1372.

    ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1392ق.

    ـ عاشورى، نادعلى، «بررسى دیدگاه علّامه طباطبائى در نظم آیه‏هاى قرآن»، مطالعات اسلامى، ش 62.

    ـ فقهى‏زاده، عبدالهادى، نمونه‏هایى از فهم صحیح و سازنده از قرآن در پرتو توجه به سیاق و ارتباط آیات، www.iska.ir


    * کارشناسى ارشد الهیات، علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران. دریافت: 10/10/90 ـ پذیرش: 20/1/91.

    msamaee1361@gmail.com

    [324]ـ ابراهیم‏بن عمر بقاعى، نظم‏الدرر فى تناسب‏الآیات و السور، ج 1، ص 5ـ6.

    [325]ـ عبدالهادى فقهى‏زاده، نمونه‏هایى از فهم صحیح و سازنده از قرآن در پرتو توجه به سیاق و ارتباط آیات، www.iska.ir

    [326]ـ خضیر جعفر، تفسیر القرآن بالقرآن عند العلّامه الطباطبائى، قم، دارالقرآن‏الکریم، 1411ق.

    [327]ـ همان، ص 127ـ156.

    [328]ـ على اوسى، الطباطبائى و منهجه فى تفسیر المیزان، ترجمه سیدحسین میرجلیلى، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1380.

    [329]ـ نادعلى عاشورى، «بررسى دیدگاه علّامه طباطبائى در نظم آیه‏هاى قرآن»، مطالعات اسلامى، ش 62.

    [330]ـ ابراهیم سیدعلوى، «روش تفسیرى استاد علّامه طباطبائى در المیزان»، مشکوة، ش 38، 1372.

    [331]ـ محمدعلى رضایى کرمانى، «جایگاه سیاق در المیزان»، پژوهش‏هاى قرآنى، ش 9و10، 1376.

    [332]ـ چنین ادعاهایى از علّامه طباطبائى در تفسیر برخى آیات دیده مى‏شود. براى نمونه، ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 5، ص 361؛ ج 6، ص 39.

    [333]ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 16، ص 216.

    [334]ـ همان، ج 8، ص 383.

    [335]ـ همان، ج 9، ص 73.

    [336]ـ همان، ج 3، ص 13.

    [337]ـ همان، ج 9، ص 338.

    [338]ـ همان.

    [339]ـ همان، ج 10، ص 314.

    [340]ـ همان، ج 16، ص 71.

    [341]ـ همان، ج 2، ص 435.

    [342]ـ همان، ج 8، ص 211.

    [343]ـ همان، ج 3، ص 13ـ14.

    [344]ـ همان، ج 2، ص 166.

    [345]ـ همان، ج 2، ص 110.

    [346]ـ همان، ج 19، ص 392.

    [347]ـ همان، ج 9، ص 135.

    [348]ـ همان، ج 1، ص 256.

    [349]ـ همان، ج 12، ص 17.

    [350]ـ همان، ج 19، ص 303.

    [351]ـ همان، ج 16، ص 114.

    [352]ـ همان، ج 5، ص 17.

    [353]ـ «وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ‏اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»

    [354]ـ همان، ج 2، ص 60.

    [355]ـ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ أَیَّاما مَّعْدُودَاتٍ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَیْرا فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ وَأَن تَصُومُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیضا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُاللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.»

    [356]ـ همان، ج 2، ص 4ـ5.

    [357]ـ همان، ج 6، ص 150.

    [358]ـ همان، ج 13، ص 35ـ36.

    [359]ـ همان، ج 19، ص 67.

    [360]ـ همان، ج 13، ص 132.

    [361]ـ همان، ج 19، ص 141.

    [362]ـ همان، ج 16، ص 236ـ237.

    [363]ـ همان، ج 3، ص 117.

    [364]ـ همان، ج 1، ص 16.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سمائی، مریم السادات.(1391) آیات و ارتباط آنها با یکدیگر از دیدگاه علّامه طباطبائى. ماهنامه معرفت، 21(2)، 77-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مریم السادات سمائی."آیات و ارتباط آنها با یکدیگر از دیدگاه علّامه طباطبائى". ماهنامه معرفت، 21، 2، 1391، 77-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سمائی، مریم السادات.(1391) 'آیات و ارتباط آنها با یکدیگر از دیدگاه علّامه طباطبائى'، ماهنامه معرفت، 21(2), pp. 77-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سمائی، مریم السادات. آیات و ارتباط آنها با یکدیگر از دیدگاه علّامه طباطبائى. معرفت، 21, 1391؛ 21(2): 77-