معرفت، سال بیست و یکم، شماره دوم، پیاپی 173، اردیبهشت 1391، صفحات 125-

    بداء یا محو و اثبات از منظر قرآن و حدیث

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    چکیده: 
    «بداء» به معناى مصطلح، از باورهاى شیعه است و در روایات جایگاه ویژه‏اى دارد. اما همواره جمعى از اهل‏سنت با غرض‏ورزى یا نادانسته این آموزه را بهانه، و شیعه را مورد هجوم قرار داده‏اند. البته معناى لغوى آن یعنى «ظهور و پیدایش رأى جدید» بر خداوند محال است؛ زیرا لازمه آن سبق جهل و حدوث علم بوده که هر دو بر خداوند محال است. در حالى که خداوند بر همه چیزها آگاه و هیچ چیز بر او پوشیده نیست. معناى مجازى و اصطلاحى «بداء»، یعنى تغییر مقدّرات از سوى خداوند بر اساس برخى حوادث و تحت شرایط و عوامل ویژه در قضاى مشروط الهى، امرى است ممکن که آیات و روایات زیادى بر آن دلالت دارد. این آموزه بر سه مؤلّفه «علم بى‏نهایت خداوند، استمرار مشیّت الهى بر جهان هستى و امکان تغییر سرنوشت انسان به سبب انجام کارهاى خوب یا بد» استوار است. در اسلام انسان مى‏تواند با کارهاى نیک خود، همچون صدقه، نیکى، دعا، استغفار، نیک‏بختى، آسایش، عمر دراز و در مقابل، با ظلم، قطع رحم، بریدن از خدا و سایر کارهاى بد، نگون‏بختى و کوتاهى عمر را براى خود رقم بزند. این مقاله با رویکرد قرآنى و روایى با استناد به منابع فریقین، درصدد اثبات این حقیقت است که «بداء» به معنایى که شیعه امامیه بدان معتقد است، در واقع، همان تغییر در لوح محو و اثبات است که اهل‏سنّت به آن باور دارند و نزاع شیعه و سنى در این موضوع لفظى است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیست و یکم ـ شماره 173 ـ اردیبهشت 1391، 125ـ141

    بداء یا محو و اثبات از منظر قرآن و حدیث

    سید عبدالرسول حسینى‏زاده*

    چکیده

    «بداء» به معناى مصطلح، از باورهاى شیعه است و در روایات جایگاه ویژه‏اى دارد. اما همواره جمعى از اهل‏سنت با غرض‏ورزى یا نادانسته این آموزه را بهانه، و شیعه را مورد هجوم قرار داده‏اند. البته معناى لغوى آن یعنى «ظهور و پیدایش رأى جدید» بر خداوند محال است؛ زیرا لازمه آن سبق جهل و حدوث علم بوده که هر دو بر خداوند محال است. در حالى که خداوند بر همه چیزها آگاه و هیچ چیز بر او پوشیده نیست. معناى مجازى و اصطلاحى «بداء»، یعنى تغییر مقدّرات از سوى خداوند بر اساس برخى حوادث و تحت شرایط و عوامل ویژه در قضاى مشروط الهى، امرى است ممکن که آیات و روایات زیادى بر آن دلالت دارد. این آموزه بر سه مؤلّفه «علم بى‏نهایت خداوند، استمرار مشیّت الهى بر جهان هستى و امکان تغییر سرنوشت انسان به سبب انجام کارهاى خوب یا بد» استوار است. در اسلام انسان مى‏تواند با کارهاى نیک خود، همچون صدقه، نیکى، دعا، استغفار، نیک‏بختى، آسایش، عمر دراز و در مقابل، با ظلم، قطع رحم، بریدن از خدا و سایر کارهاى بد، نگون‏بختى و کوتاهى عمر را براى خود رقم بزند.

    این مقاله با رویکرد قرآنى و روایى با استناد به منابع فریقین، درصدد اثبات این حقیقت است که «بداء» به معنایى که شیعه امامیه بدان معتقد است، در واقع، همان تغییر در لوح محو و اثبات است که اهل‏سنّت به آن باور دارند و نزاع شیعه و سنى در این موضوع لفظى است.

    کلیدواژه‏ها: بداء، محو و اثبات، لوح محفوظ، قضاى محتوم، قضاى مشروط، نسخ.

    مقدّمه

    «بداء» از مسائل علم کلام و باورهاى شیعه امامیه است که همواره مورد اختلاف شیعه و اهل‏سنّت بوده. نوعا دانشمندان اهل‏سنّت با تفسیرى نادرست از بداء، آن را از عقاید انحرافى شیعه معرفى نموده و در این خصوص، نارواترین تهمت‏ها را بر آنها وارد کرده‏اند، در حالى که بداء به معنایى که شیعه امامیه باور دارد، در واقع همان تغییر در لوح محو و اثبات بوده که اهل‏سنّت به آن باور دارند و این واقعیتى است که در معارف ناب قرآنى و روایات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و اهل‏بیت علیهم‏السلام آمده است.

    سؤال اصلى پژوهش حاضر اینکه دیدگاه قرآن درباره بداء و محو و اثبات چیست؟

    و سؤال‏هاى فرعى عبارت است از: بداء در آموزه‏هاى شیعه و اهل‏سنّت چه جایگاهى دارد؟ مهم‏ترین مؤلّفه‏هاى بداء چیست؟ دلایل و مستندات قرآنى بداء چیست؟ تفاوت بداء و محو و اثبات در چیست؟ مهم‏ترین آثار و نتایج ایمان به بداء کدام است؟

    پیشینه بحث

    مسئله بداء نسبت به خدا همواره یکى از مسائل علم کلام بوده که به سبب آن، گروهى دانسته یا ندانسته شیعه را به کفر متهم نموده و بداء را برگرفته از افکار یهود و نتیجه آن را نسبت دادن جهل به خدا شمرده‏اند.[470]

    در روایات معتبرى از امامان معصوم علیهم‏السلام به این آموزه تصریح شده است.[471] از برخى منابع به دست مى‏آید که این باور از زمان امام صادق علیه‏السلاممطرح بوده و برخى على‏رغم تبیین روشن این آموزه توسط امامان معصوم علیهم‏السلام، آن را بهانه قرار داده و شیعه را به سبب باور به آن مذمّت کرده‏اند. گزارش شده است که سلیمان‏بن جریر از یاران جداشده امام صادق علیه‏السلام، به سبب این عقیده بر امام صادق علیه‏السلامخرده مى‏گرفت.[472]

    نیز در گفت‏وگویى بین امام‏رضا علیه‏السلام و سلیمان مروزى، که با حضور مأمون انجام شد، آن حضرت با استناد به آیات قرآن و روایات، به اثبات این آموزه دینى براى سلیمان مروزى پرداختند که در نهایت، سلیمان با اعتراف به حقّانیت آن، خطاب به مأمون مى‏گوید: «از این پس هرگز بداء را منکر نمى‏شوم و آن را تکذیب نمى‏کنم.»[473]

    محدّثان شیعه در کتاب‏هاى حدیثى با گشودن بابى با عنوان «بداء» روایات آن را گردآورى نموده‏اند.[474] دانشمندان شیعه، به ویژه متکلّمان،[475] در طول تاریخ، به دلیل اهمیت آموزه «بداء» و براى دفاع از عقیده خود و رفع تهمت، در نوشته‏هاى خویش این بحث را پى گرفته و به پاسخ‏گویى شبهات آن پرداخته‏اند. حتى جمعى از دانشمندان شیعه کتاب‏هاى مستقلى در این‏باره نوشته‏اند. آقا بزرگ از بیش از بیست تک نگاشته در این موضوع یاد نموده است.[476] که قدمت برخى از این کتاب‏ها مانند کتاب البداء محمدبن ابى‏عمر[477] و کتاب البداء یونس‏بن عبدالرحمن از یاران امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام به زمان امامان معصوم علیهم‏السلام مى‏رسد.[478] برخى دیگر از 37 تک نگاشته در موضوع «بداء» یاد کرده‏اند.[479]

    به هر روى برخى از تک‏نگاشته‏هایى که در قالب رساله یا کتاب در این زمینه به نگارش درآمده‏اند عبارت است از: بداء تألیف محمدبن مسعود عیّاشى،[480] انوارالهدى فى مسئلة البداء نوشته شهید ثانى، بداء تألیف محمدامین استرآبادى، نبراس الضیاء و تسوأ السواء فى شرح باب البداء و اثبات جدوى الدعاء تألیف میر محمدباقر میرداماد که به تفصیل به مباحث مختلف بداء پرداخته‏اند. کتاب‏هایى مانند بداء از محمدباقر مجلسى (فارسى و عربى)، بداء از احمدبن محمد بحرانى، انوارالهدى فى تحقیق البداء از سلیمان‏بن عبداللّه بحرانى ماحوزى سراوى، در یک مقدمه و سه فصل، اثبات البداء از محمد خلیل‏بن محمد اشرف قائنى اصفهانى، اجابه‏الدعاء فى مسئلة البداء از سیدکاظم عصّار، بحث حول البداء از سیدعبداللّه موسوى بحرانى محرقى.[481] بداء در کلام اسلامى و ملاحظاتى تازه در حلّ آن، بداء عندالشیعة از سیدعلى فانى اصفهانى، بداء عندالشیعة الامامیة از سیدمحمد کلانتر، بداء فى ضوء الکتاب و السنّة از جعفر سبحانى، بداء یا محو و اثبات الهى از سیدمرتضى عسکرى، رسالتان فى البداء از محمدجواد بلاغى و سیدابوالقاسم موسوى خوئى، کشف‏الاسرار فى الجبر و الاختیار و البداء از سیداحمد شیرازى، مسئلة البداء از سیداختر رضوى[482] نیز در زمینه «بداء» به نگارش درآمده‏اند.

    افزون بر این کتاب‏ها، مقالاتى نیز در این زمینه منتشر شده است، از جمله، «رساله بداء» علّامه بلاغى که توسط مجتبى الهى خراسانى به فارسى ترجمه شده است.[483] «بررسى مسئله بداء در آراء کلامى شیعه» این مقاله، به اختصار، دیدگاه صاحب‏نظران شیعه در بداء بررسى و به دلائل آن اشاره مى‏کند و در پایان مقاله، آثار و کارکردهاى اعتقاد به بداء تبیین مى‏گردد.[484] «مسئلة البداء فى ضوء إفادات معلم الأمة الشیخ المفید»، نوشته سیدسعید اختر رضوى که به شرح دیدگاه شیخ مفید درباره بداء در کتاب اوائل المقالات پرداخته است.[485] «نظرة فى کتاب: البداء»، تألیف سیدعلى فانى اصفهانى،[486] «بداء در کلام اسلامى و ملاحظاتى تازه در حلّ آن»، عباس زریاب‏خویى.[487]

    مفهوم‏شناسى

    در معناى لغوى، «بداء الشى‏ء» یعنى ظاهر شد.[488] بادیه‏نشین را در مقابل شهرنشین «بادى» گفته‏اند؛ زیرا در بیابان در فضایى آشکار، که در آن ساختمانى که او را پوشش دهد، وجود ندارد، زندگى مى‏کند[489] و «بد الى فى هذا الامر» یعنى: رأى و نظرم عوض شد[490] و نظرى غیر از نظر پیشین برایم پدیدار شد. بنابراین، چنانچه احمدبن فارس تصریح نموده است، بداء در واقع، یک معنا یعنى ظهور بیشتر ندارد که در قرآن نیز به همین معنا آمده است: «وَبَدَا لَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا عَمِلُوا» (جاثیه: 33)؛ بدى‏هاى اعمالشان براى آنان آشکار شد.[491]

    برخى بداء در آیه شریفه «ثُمَّ بَدَا لَهُم مِن بَعْدِ مَا رَأَوُاْ الآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِینٍ.» (یوسف: 35) را به معناى «پیدا شدن رأى جدید» تفسیر نموده‏اند،[492] ولى بیشتر مفسّران معناى آن را همان «ظهور» دانسته‏اند.[493]

    در معناى اصطلاحى، دانشمندان شیعه هرچند معناى اصطلاحى «بداء» را با تعاریف متفاوتى ذکر نموده‏اند، ولى هیچ‏یک از تعاریف ارائه شده با معنایى که علماى اهل‏سنّت از آن ارائه داده و به شیعه امامیه نسبت مى‏دهند سازگار نیست. در اینجا، به اختصار به برخى از این تعاریف اشاره مى‏شود:

    «بداء» در اصطلاح عبارت است از: تغییر مقدّرات از سوى خداوند بر اساس برخى حوادث و تحت شرایط و عوامل ویژه.[494] علّامه عسکرى مى‏گوید:«بداء در اصطلاح علماى عقاید درباره خداوند، آشکار کردن چیزى است که بر بندگان مخفى بوده و ظهورش براى آنان‏تازگى دارد.»[495]

    برخى آن را به ظاهر شدن رأى جدید پس از نبودن آن معنا کرده‏اند[496] که این همان معناى لغوى بداء است که جمعى از هل‏سنّت به اشتباه یا با غرض‏ورزى، آن را به شیعه نسبت داده‏اند و بر خداوند محال است.

    جایگاه بداء در آموزه‏هاى شیعه

    با وجود باور شیعه بر محال بودن معناى حقیقى «بداء» (ظهور یا پیدایش رأى جدید) در حق خدا و با وجود باور به علم بى‏نهایت الهى به ماکان و مایکون، عقیده به «بداء» به معناى اصطلاحى پیش گفته، از عقاید مهم امامیه به شمار مى‏آید، به گونه‏اى که در روایتى از امام باقر علیه‏السلام یا امام صادق علیه‏السلام آمده است: «ما عبداللّهُ بشى‏ءٍ مثل البداء»؛[497] بندگى نشده است خدا به چیزى مانند بداء.

    در روایت دیگرى امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «ما عظّم اللَّهُ بمثلِ البداء»؛[498] خدا به چیزى مثل بداء بزرگ داشته نشده است. نیز آن حضرت در روایت دیگرى مى‏فرماید: «ما بعَثَ اللَّهُ نبیا حتّى یأخذَ علیه ثلاثَ خصالٍ: الاقرارُ له بالعبودیةِ و خلعُ الاندادِ و أن اللَّهَ یقدّمُ ما یشاءُ و یؤخّرُ ما یشاء»؛[499] خداوند هیچ پیامبرى مبعوث نکرده، مگر آنکه سه چیز از او پیمان گرفت: 1. اقرار به بندگى خدا؛ 2. شریک براى او قرار ندادن؛ 3. اقرار به اینکه خدا هر چه را بخواهد مقدّم مى‏دارد و هرچه‏رابخواهدبه‏تأخیرمى‏اندازد.

    در حدیثى دیگر از امام صادق علیه‏السلام آمده است: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِى الْقَوْلِ بِالْبَدَاءِ مِنَ الْأَجْرِ مَا فَتَرُوا عَنِ الْکَلَامِ فِیهِ»؛[500] اگر مردم مى‏دانستند در اعتقاد به بداء چه پاداش بزرگى نهفته است، از گفت‏وگو در باب آن کوتاهى نمى‏کردند و آن را مى‏پذیرفتند. این تأکید نسبت به بداء از آن‏روست که در پرتو آن، امید در دل مؤمنان تجلّى مى‏کند و مؤمن درمى‏یابد که سرنوشتش با پرداختن به دعا، توبه، صدقه، احسان و مانند آن ممکن است تغییر کند و نسبت به آینده امیدوار مى‏شود. امام صادق7 با استناد به آیه شریفه «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ»(رعد: 39) (خداوند هر چه را بخواهد محو و هرچه را بخواهد اثبات مى‏کند)، مى‏فرماید: «آیا محو مى‏کند مگر آنچه ثابت بوده است و آیا ثابت مى‏کند مگر آنچه نبوده است؟»[501]

    به سبب این برکات است که علّامه مجلسى از ایمان به بداء به عنوان بزرگ‏ترین عبادات قلبى یاد نموده است: «أنّ الإیمانَ بالبداءِ مِن أعظمِ العباداتِ القلبیة.»[502]

    بداء در منابع اهل‏سنّت

    تعبیر «بدا للَّه» در صحیح بخارى، که از معتبرترین منابع روایى اهل‏سنّت است، به نقل از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آمده. در روایت مذکور، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبا اشاره به داستان سه مرد بنى‏اسرائیل، که یکى مبتلا به پیسى، دیگرى نابینا و سومى تاس بود و خدا آنان را آزمود، فرمودند: «بَدا لِلّه ان یبْتَلیهُم.»[503] ابن اثیر آن را به معناى «قضى بذلک» تفسیر کرده است[504] و بن باز در پاورقى صحیح بخارى آن را به «سبق فى علم‏اللَّه فأراد اظهاره»[505] یعنى همان تفسیرى که امامیه از بداء دارد، تفسیر کرده است.

    ما وقتى بین آنچه شیعه امامیه در باب بداء بدان معتقد است و آنچه بعضى ‏از نویسندگان‏ اهل‏ سنّت ‏به ‏او نسبت‏ داده‏اند مقایسه کنیم، مى‏بینیم فاصله زیادى بین آنها وجود دارد.

    براى نمونه، خیاط معتزلى ادعا مى‏کند: همه پیروان مذهب شیعه قایل به بداء هستند؛ به این معنا که خدا از انجام شدن کارى در آینده خبر مى‏دهد، سپس رأیش تغییر مى‏کند و آن را انجام نمى‏دهد. این تهمتى است که او به «همه شیعه» زده است، در حالى که شیعه هرگز بداء را از مقوله اِخبار ندانسته و نگفته‏اند که خداوند نخست به چیزى خبر داده و سپس از آن عدول کرده و آن را انجام نداده است.[506]

    ابوالحسن اشعرى نیز درباره اعتقاد شیعه به بداء، آنان را به سه گروه تقسیم و ادعا مى‏کند: گروهى از شیعه (به قول او رافضه) معتقدند: براى خدا «بداوات» دست مى‏دهد؛ یعنى خدا مى‏خواهد که در زمانى معین کارى انجام دهد، اما انجام نمى‏دهد؛ زیرا براى او بداء حاصل شده است، و اگر امر به شریعتى (دین یا حکم) کرد و بعد آن را نسخ کرد، براى آن است که براى او بداء حاصل شده است، و اگر چیزى را بداند و آن را از خلق پوشیده دارد در آن بداء جایز است؛ اما اگر آن را بر بندگانش آشکار کند، در آن بداء جایز نیست. گروهى دیگر از شیعه معتقدند: در هر دو صورت براى خدا بداء حاصل مى‏شود. گروه سوم اساسا بداء را بر خدا روا نمى‏دارند.[507] مطالب یادشده حاکى از بى‏خبرى اشعرى از احادیث اهل‏بیت علیهم‏السلامو اعتماد وى به گفته‏هاى مخالفان شیعه است.

    فخر رازى گفته است: رافضه معتقدند: بداء درباره خداوند روا باشد و آن عبارت است از اینکه خداوند معتقد به چیزى باشد، سپس خلاف آن برایش آشکار شود و در این‏باره به کلام خداوند «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ»استشهاد کرده‏اند.[508] پس از فخر رازى نیز گروهى دیگر از نویسندگان اهل‏سنّت مانند ابى‏حیّان،[509] قنوجى،[510] مصطفى زید،[511] و غیر اینها بدون آنکه از درستى و نادرستى چنین ادعایى با خبر باشند آن را تکرار کرده‏اند. یکى از شیوخ معاصر اهل‏سنّت ادعا مى‏کند: بداء باورى خبیث از باورهاى شیعه است که از یهود گرفته‏اند.[512] دیدگاه یادشده نیز حکایت از بى‏خبرى یا غرض‏ورزى این فرد دارد. چنین ادعاهایى افترا بر امامیه است و هیچ‏کس از آنان به آنچه فخر رازى و دیگر نام‏بردگان از اهل‏سنّت به آنها نسبت داده است باور ندارد. سخنان بزرگان امامیه نظیر شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسى و صدها دانشمند دیگر بهترین شاهد بر این حقیقت است. آیت‏اللّه سبحانى در این خصوص مى‏نویسد: «اگر فرصتى پیش آید و دانشمندان دو مذهب با هم بنشینند و بدون تعصّب، نقاط اختلاف را بحث نمایند قطعا حق به خوبى آشکار مى‏شود و به درستى دیدگاه شیعه اعتراف مى‏نمایند.»[513]

    مؤلّفه‏هاى بداء

    الف. علم بى‏نهایت خداوند

    همه شیعیان باور دارند که خداوند بر همه چیزها و رویدادها در گذشته و حال و آینده آگاه است و هیچ چیز نه کم و نه زیاد بر او پوشیده نیست، تا با آگاهى از آن، ندانستن پیشین او برطرف شود و براى او نظر جدیدى پیدا شود و هیچ‏کس از شیعه امامیه در این حقیقت شک ندارد و علاوه بر ادلّه عقلى، آیات و روایات فراوانى بر آن دلالت دارد که در ذیل، نمونه‏هایى از آنها ذکر مى‏شود:

    آیات:

    1. «إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَىَ عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء» (آل‏عمران: 5)؛ هیچ چیزى در زمین و در آسمان بر خدا مخفى نیست.

    2. «وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ»(انعام: 59)؛ کلیدهاى غیب تنها نزد اوست و جز او کسى آنها را نمى‏داند. او آنچه را در خشکى و دریاست مى‏داند. هیچ برگى نمى‏افتد، مگر آنکه از آن آگاه است و نه هیچ دانه‏اى در تاریکى‏هاى زمین و نه هیچ تر و خشکى است، جز اینکه در کتابى آشکار (کتاب علم خدا) ثبت است.

    3. «اللّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنثَى وَمَا تَغِیضُ الأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ» (رعد: 8ـ9)؛ خدا از جنین‏هایى که هر (انسان و حیوان) ماده‏اى حمل مى‏کند آگاه است و نیز آنچه رحم‏ها کم مى‏کند (و پیش از موعد مقرّر مى‏زایند) و هم آنچه افزون مى‏کند (و پس از موقع مى‏زایند) و هر چیزى نزد او مقدار معیّنى دارد. او از نهان و آشکار آگاه، و بزرگ و متعالى است.

    روایات:

    1. امیرالمؤمنین علیه‏السلام مى‏فرمایند: «کلُّ سرٍّ عندکَ علانیةٌ و کلُّ غیبٍ عندکَ شهادةٌ»؛[514] هر پنهانى نزد تو آشکار و هر غیبى نزد تو حاضر است.

    2. محمّدبن مسلم مى‏گوید: از امام باقر علیه‏السلام شنیدم که مى‏فرمود: «کان اللَّه ـ عزّوجل ـ و لاشى‏ءَ غیره و لم یزل عالما بما یکون، فعَلِمه به قبل کونه کعلمِهِ به بعدَ کونه»؛[515] خداى عزّوجل بود و چیزى با او نبود و همیشه عالم است به آنچه پدید مى‏آید. پس علم او به اشیا پیش از بودنشان مانند علم اوست به آنها پس از بودنشان.

    3. امام کاظم علیه‏السلام در جواب سؤال کسى در این‏باره مى‏نویسد: «لم یزل اللَّهُ عالما بالاشیاء قبلَ أن یخلقَ الاشیاءَ کعلمِه بالاشیاء بعدَ ما خلَقَ الاشیاء»؛[516] خداوند همواره پیش از خلقت اشیا عالم به آنهاست مانند علم او به آنها پس از آفرینش آنها.

    ب. استمرار مشیّت خداوند بر جهان هستى

    قرآن کریم تصریح مى‏کند که خداوند کار آفرینش را وانگذاشته و هر روزى در کارى نو است «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (رحمان: 29)؛ و عالم امر و خلق در دست اوست «أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ» (اعراف: 54) و خلقت و ایجاد و تدبیر جهان به حسب مشیّت خدا استمرار دارد. بر اساس روایات، یهود کار آفرینش را پایان یافته و خدا را «فارغ از امر» آفرینش مى‏دانستند که آیه شریفه «وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ»(مائده: 64) این باور آنان را نفى مى‏کند.[517] و به گشاده بودن دو دست قدرت او تصریح مى‏نماید «بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» (مائده: 64) آموزه بداء بر استمرار مشیّت خداوند بر جهان هستى تأکید دارد.

    ج. تغییر سرنوشت‏انسان به سبب‏کارهاى‏خوب‏وبد

    قرآن و روایات تصریح دارد که سرنوشت انسان‏ها با کارهاى خوب یا بد تغییر مى‏کند. صدقه، احسان، صله‏رحم، نیکى به پدر و مادر، استغفار، توبه، شکرگزارى و مانند آن تقدیر را تغییر مى‏دهد، موجب گشایش و برطرف شدن اندوه و افزایش روزى مى‏شود. در برابر، کارهاى ناشایست مانند بدخویى، بخل‏ورزى، قطع رحم، نافرمانى پدر و مادر، آزردن آنها و ناسپاسى نعمت روزى را مى‏کاهد، عمر را کوتاه و مایه تلخ‏کامى در زندگى مى‏شود. در باور شیعه، از این‏گونه تغییرات در سرنوشت با عنوان «بداء» یاد شده است.

    حقیقت بداء

    با توجه به مطالبى که بیان شد و دقت در روایات، این مطلب به خوبى روشن مى‏شود که بداء در روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام و کلمات بزرگان امامیه به معناى حقیقى آن نیست و اطلاق آن بر خداى تعالى به صورت مجاز است؛ مانند اطلاق بسیارى از عناوین دیگر مانند استهزا، مکر، کید، نسیان، رضا، غضب، حبّ و بغض. دو دلیل این واقعیت را به خوبى روشن مى‏کند:

    اول. روایاتى که به‏صراحت، معناى‏حقیقى‏بداء را از خدا نفى مى‏کند و با توجه به نظارتى که به روایات بداء دارد، آنها را تفسیر مى‏کند. براى نمونه، به چند مورد توجه کنید:

    الف. امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «إنّ اللَّهَ لم یبد له مِن جهلٍ»؛[518] بداء نسبت به خدا ناشى از ندانستن نیست.

    ب. در روایات دیگرى، آن حضرت در جواب منصوربن حازم، که سؤال مى‏کرد «هل یکون الیوم شى‏ء لم یکن فى علم اللَّه؟» آیا ممکن است امروز چیزى باشد که دیروز در علم خدا نبوده است، فرمودند: «لا، مَن قالَ هذا فأخزاه اللَّه»؛[519] نه، کسى که چنین‏گوید خدا رسوایش کند.

    ج. همچنین آن حضرت در روایت دیگرى مى‏فرماید: «مَن زعمَ اَنّ اللّهَ تعالى بدا له فى شى‏ء الیوم لم یعلمهُ اَمس فأبرؤوا منه»؛[520] کسى که گمان مى‏کند خدا امروز در چیزى برایش بدا حاصل شده است که دیروز آن را نمى‏دانسته از او برائت بجویید.

    د. نیز آن حضرت در ردّ معناى فاسد بداء مى‏فرماید: «مَن زَعمَ اَنّ اللّهَ تعالى بدا له فى شى‏ءٍ بداء ندامةٍ فهو عندنا کافرٌ باللّه العظیم»؛[521] کسى که تصور کند براى خدا از روى پشیمانى بداء حاصل شده از نظر ما، نسبت به خداى بزرگ کافر شده است.

    دوم. دلیل دیگرى که این مطلب را تأیید مى‏کند سخنان بزرگان امامیه از اول تا امروز است. شیخ صدوق مى‏گوید: «بداء درباره خداوند آن‏گونه که عده‏اى از مردم نادان تصور کرده‏اند، از روى پشیمانى نیست. خداوند برتر از آن است که چنین تصورى درباره‏اش بشود. بدائى که اقرار به آن لازم است، عبارت از این است که خدا آفرینش چیزى را قبل از چیز دیگر آغاز مى‏کند، سپس آن را از بین مى‏برد و چیزى غیر از آن مى‏آفریند. یا اینکه به چیزى فرمان مى‏دهد، سپس از آن نهى مى‏کند، یا از چیزى نهى مى‏کند سپس به مثل آن امر مى‏کند... پس هرکس اقرار کند که خدا هرچه بخواهد انجام مى‏دهد و هرچه نخواهد انجام نمى‏دهد و تأخیر مى‏اندازد هرگونه که بخواهد قطعا به بداء اقرار کرده است.»[522]

    شیخ مفید نیز در تفسیر «بدا للّه» مى‏فرماید: مراد از آن پیدایش رأى جدید و آشکار شدن چیزى که بر او مخفى بوده است، بلکه مراد از آن ظاهر شدن چیزى از ناحیه خداوند براى مردم است. و در جایى خداوند به «بداء» توصیف مى‏شود که واقعه‏اى بر خلاف انتظار و محاسبات رایج صورت پذیرفته باشد.[523]

    شیخ طوسى نیز تصریح مى‏کند که اطلاق «بداء» بر خداوند مجاز است و همان‏گونه که در نسخ به وسیله دلیل ناسخ چیزى براى مکلّفان آشکار مى‏شود که ظاهر نبوده است، در بداء نیز چیزى که بر مکلّفان ظاهر نبوده است، روشن مى‏شود.[524]

    میرداماد بداء را همان نسخ مى‏داند که همه مذاهب اسلامى به آن معتقدند، با این تفاوت که نسخ در احکام تشریعى تکلیفى و وضعى است و بداء فقط در امور تکوینى است و به تعبیر دیگر، نسخ همان بداء تکلیفى است، و بداء نسخ تکوینى است. از این‏رو، نسخ فقط در جایى معنا دارد که احتمال استمرار یک حکم وجود داشته و خلاف آن اعلان شده باشد. به همین‏سان، بداء نیز در مواردى به کار مى‏رود که رویدادى برخلاف روال طبیعى پیش آمده باشد.[525]

    حاصل سخن اینکه بداء نزد علماى امامیه عبارت است از: اظهار چیزى که علم ازلى خدا به آن تعلّق گرفته است، ولى براى خلق ظاهر نبوده و خداوند خواسته است آن را آشکار کند و این کفر و شرک نیست، که به خاطر آن عده‏اى امامیه را مورد لعن و نفرین خود قرار داده‏اند.

    دلایل بداء

    دلایل محکم و متقنى از قرآن و روایات بر صحّت اعتقاد به بداء یا به تعبیر دیگر، محو و اثبات وجود دارد که در این بخش، به برخى از این دلایل اشاره مى‏شود:

    الف. دلایل قرآنى

    1. آیه شریفه «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ»(رعد: 39)؛ خدا هرچه را بخواهد محو و هرچه را بخواهد اثبات مى‏کند و امّ‏الکتاب نزد اوست. این یکى از آیاتى است که به صراحت بر معناى‏درست‏بداء دلالت دارد.

    طبرى در تفسیر آیه مذکور مى‏گوید: عده‏اى گفته‏اند: آیه عامّ است. مراد از آیه این است که خداوند هرچه را بخواهد محو مى‏کند و هرچه را بخواهد اثبات مى‏کند، و این تفسیر را به روایاتى مستند مى‏کند که جمعى از صحابه و تابعان از جمله عمر و ابن‏مسعود در دعاى خود مى‏گفتند: «اللّهم إن کنتَ کتبتَنى مِن اهلِ السعادةِ فاثبتنى فیها و إن کنت کتبتَ علىَّ الذنبَ و الشقوةَ فامحنى و اثبتنى من اهل السعادة فإنّک تمحو ماتشاءُ و تثبتُ و عندَکَ امُّ الکتاب»؛[526] پروردگارا، اگر مرا از اهل سعادت قرار داده‏اى پس در زمره آنان ثابت بدار، و اگر بر من گناه و بدبختى نوشته‏اى پس آن را محو کن و مرا در میان اهل سعادت قرار بده که تو هرچه را بخواهى محو مى‏کنى و هرچه را بخواهى اثبات مى‏کنى و ام‏الکتاب نزد توست.

    سیوطى نیز در تفسیر این آیه روایتى از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهآورده است که: «یمحو من الرزقِ و یزیدُ فیه، یمحو مِن الاَجلِ و یزیدُ فیه»؛[527] از روزى محو مى‏کند و در آن زیاد مى‏کند و اجل را کم و زیاد مى‏کند. همو روایتى از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله گزارش مى‏کند که آن حضرت در جواب امیرالمؤمنین علیه‏السلام، که از تفسیر آیه سؤال کردند، فرمودند: «لأقرنّ عینَکَ بتفسیرها و لأقرنّ عین اُمّتى بعدى بتفسیرها: الصدقة على وجهِها و برّ الوالدین و اصطناعُ المعروف یُحوّل الشِّقاء سعادةً و یزیدُ فى العمر و یقى مصارعَ السوءِ»؛[528] روشن مى‏کنم چشم تو و امّتم را به تفسیر این آیه، صدقه براى خدا، نیکى به پدر و مادر و انجام خوبى‏ها شقاوت را تبدیل به سعادت مى‏کند و عمر را طولانى و از مرگ‏هاى بد جلوگیرى مى‏نماید.

    در روایت دیگرى که ابن‏عباس نقل مى‏کند، آمده است: «لاینفعُ الحذرُ مِن القدرِ و لکنّ اللّهَ یمحو بالدعاءِ ما یشاءُ مِن القدر»؛[529] پرهیز از قدر نفعى نمى‏دهد، ولى خداوند با دعا محو مى‏کند از قدر هرچه را بخواهد.

    قرطبى در تفسیر آیه مذکور پس از نقل نظر کسانى که معتقدند همه چیز تغییر مى‏کند مگر سعادت و شقاوت و خَلق و خُلق و رزق ـ که آیه شامل اینها نمى‏شود ـ مى‏گوید: این چیزى نیست که بتوان با اجتهاد بدان رسید. اگر روایت صحیحى در استثناى اینها باشد به آن معتقد مى‏شویم. در غیر این صورت، آیه عام است و شامل همه چیز مى‏شود و روشن‏تر هم همین است.

    پس با نقل روایاتى نظر خویش را تقویت مى‏کند و چنین اظهارنظر مى‏نماید: «باورمان این است که تبدیل و تغییرى براى قضاى الهى نیست و این محو و اثبات ـ که از آیه برداشت مى‏شود ـ از چیزهایى است که قبلاً قضاى الهى به آن تعلّق گرفته و پیش‏تر بیان کردیم که قضاى الهى بر دو گونه است:

    الف. قضاى حتمى که حتما واقع مى‏شود.

    ب.قضاى‏مشروط‏به‏اسباب‏که‏محوواثبات‏ازآن‏است.[530]

    میبدى نیز این نظر را در تفسیر آیه نقل مى‏کند و سپس روایاتى‏درتأییدآن‏آورده‏است،بدون‏آنکه‏آن‏راانکارنماید.[531]

    ابن کثیر در تفسیر آیه یاد شده مى‏نویسد: خداوند سرنوشت‏ها را هرچه بخواهد از بین مى‏برد و هرچه بخواهد اثبات مى‏کند؛ «إنّ الاقدارَ ینسخُ اللّهُ ما یشاءُ و یثبتُ ما یشاءُ منها» سپس از مسند احمد روایتى در تأیید این دیدگاه نقل مى‏کند و از قول ابن‏عباس مى‏گوید: دو کتاب وجود دارد: کتاب محو و اثبات، و امّ‏الکتاب.[532]

    همچنین آلوسى در تفسیرش، پس از نقل نظرات مختلف در تفسیر آیه مى‏گوید: شیخ‏الاسلام به عمومیت آیه قایل شده است، بعد چنین اظهارنظر مى‏کند: اگر محو و اثبات مربوط به امورى باشد که نزد ملائکه است فرقى بین سعادت و شقاوت و رزق و اجل و غیر اینها نیست در اینکه همه آنها قابل محو و اثبات است، و اگر مربوط به چیزهایى باشد که علم خدا به آن تعلّق گرفته است پس هیچ فرقى بین این امور نیست در اینکه قابل تغییر و تبدیل نیست.[533]

    2. آیه یازده سوره مبارکه «فاطر» یکى دیگر از آیاتى که به روشنى بر بداء دلالت دارد: «وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ»؛ هیچ‏کس زندگانى دراز داده نشود و از عمر هیچ‏کس کاسته نشود، مگر آنکه در کتاب ثبت است. این کار براى خدا آسان است.

    جمعى از مفسّران این آیه را به زیاد و کم شدن عمر به سبب اعمال خوب و بد تفسیر کرده‏اند. زمخشرى، طبرسى، قرطبى و جمعى دیگر این احتمال را در تفسیر این آیه آورده و حتى روایاتى در تأیید آن نقل کرده‏اند.[534] هرچند برخى دیگر چون نتوانسته‏اند میان «اجل حتمى» و «اجل مشروط» فرق بگذارند این دیدگاه را نپسندیده‏اند.[535]

    میبدى در تفسیر آیه شریفه «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُسمّىً عِندَهُ» (انعام: 2)؛ مى‏گوید: عطاء در تفسیر آیه گفته است: براى هر انسانى اجل مسمّى است از ولادت تا مرگش و از مرگ تا زنده شدن او در قیامت. پس اگر انسانى پرهیزگار، شایسته، نیکى‏کننده و وصل‏کننده رحم باشد خداوند در اجل زندگانى‏اش زیاد مى‏کند و از اجل مرگش تا قیامت کم مى‏کند، و اگر این چنین نباشد خداوند از اجل زندگى‏اش کم و در اجل قیامتش زیاد مى‏کند و همین مراد سخن خداوند است «وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ»(فاطر: 11)؛ یعنى لوح محفوظ. سپس سخنش را با کلام پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله«صلةُ الرحمِ تزیدُ فى العمر» تأیید مى‏کند.[536] شبیه همین مطلب را آلوسى در روح‏المعانى بیان کرده است.[537]

    3. آیات متعددى از قرآن بر تغییر سرنوشت انسان به سبب ایمان و تقوا دلالت مى‏کند که بهترین گواه بر بداء به معناى اصطلاحى آن است. به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

    در سوره مبارکه «اعراف»، ایمان و تقوا را سبب نزول برکات آسمان و زمین مى‏داند: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ» (اعراف: 96)؛ و اگر مردم آبادى‏ها ایمان آورده و پرهیزگارى کرده بودند هر آینه برکت‏ها (نیکى‏ها و نعمت‏ها) از آسمان و زمین بر آنان مى‏گشادیم، ولى (پیام‏ها و نشانه‏هاى ما را) دروغ شمردند، پس آنها را به سزاى آنچه مى‏کردند، گرفتار ساختیم.

    4. آیات زیادى به صراحت بر تغییر سرنوشت به وسیله دعا و استغفار دلالت مى‏نماید که این همان بداء یا تغییر در لوح محو و اثبات است. به نمونه‏هایى از این آیات توجه کنید:

    الف. در داستان حضرت نوح علیه‏السلام آمده است که خداوند به سبب دعاى آن حضرت، او و اهلش را از غرق شدن نجات داد: «وَنُوحا إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ» (انبیاء: 76)؛ و نوح را (یاد کن) آن‏گاه که پیش از این (پیش از ابراهیم و لوط) ما را خواند، پس وى را پاسخ دادیم و او و خاندانش را از اندوه بزرگ (طوفان و غرق) رهانیدیم. این آیه شریفه به صراحت دلالت دارد بر اینکه خداوند حضرت نوح علیه‏السلامو اهلش را به خاطر دعایش نجات و سرنوشتشان را تغییر داد.

    ب. همچنین خداوند دعاى حضرت ایّوب علیه‏السلامرا مستجاب کرد و او را از گرفتارى رهانید: «وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ» (انبیاء: 83ـ84)؛ و ایّوب را (به یاد آور) هنگامى که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): (بدحالى و مشکلات) به من روى آورده است، در حالى که تو مهربان‏ترین مهربانانى. ما دعاى او را مستجاب کردیم و ناراحتى‏هایى را که داشت، برطرف ساختیم.

    ج. در داستان حضرت یونس علیه‏السلام نیز آمده است که آن حضرت به سبب دعا و مناجات خداوند، او را از شکم نهنگ نجات داد: «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ» (انبیاء: 87ـ88)؛ و ذوالنون (یونس) را (یاد کن) آن‏گاه که خشمناک رفت و پنداشت که هرگز بر او تنگ نمى‏گیریم. پس در آن تاریکى‏ها (تاریکى شب و تاریکى دریا و تاریکى شکم نهنگ) ندا داد که خدایى جز تو نیست، پاک و منزّهى تو، همانا من از ستم‏کاران بودم. پس او اجابت کردیم و از اندوهش رهانیدیم، و اینچنین مؤمنان را مى‏رهانیم.

    د. در آیات ذیل، از شیخ‏الانبیاء حضرت نوح علیه‏السلام نقل مى‏نماید که خطاب به قومش مى‏فرماید: استغفار کنید تا خداوند نعمت‏هایش را به سوى شما سرازیر کند: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارا یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارا وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَیَجْعَل لَّکُمْ جَنَّاتٍ وَیَجْعَل لَّکُمْ أَنْهَارا» (نوح: 10ـ12)؛ به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است تا باران‏هاى پربرکت آسمان را پى در پى بر شما فرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغ‏هاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیارتان قرار دهد.

    5. برخى آیات بر تأثیر شکرگزارى در فراوانى نعمت دلالت دارد که اینها هم دیگرى بر بداء است؛ مانند: «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» (ابراهیم: 7)؛ و هنگامى که پروردگارتان به شما آگاهى داد که اگر سپاس گزارید شما را [نعمت ]بیفزایم، و اگر ناسپاسى کنید قطعا عذاب من سخت است.

    6. آیات زیادى از قرآن بر تغییر سرنوشت اقوام به سبب کفر و ناسپاسى‏شان حکایت دارد که این هم مى‏تواند تأییدى بر این باور اصیل باشد؛ از جمله:

    الف. خداوند در سوره مبارکه «نحل»، در ضمن مثلى به اقوام و افرادى اشاره مى‏کند که نعمت امنیت و رفاه آنها را فراگرفته بود، ولى بر اثر کفران و ناسپاسى، فقر و ناامنى به جایش نشست: «وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدا مِن کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُواْ یَصْنَعُونَ»(نحل: 112)؛ و خداوند شهرى را مَثَل مى‏زند که امن و آرام بود، روزى‏اش به فراوانى از هر جاى مى‏رسید، اما [مردم آن] نعمت‏هاى خدا را ناسپاسى کردند. پس خداوند به سزاى آن کارها که مى‏کردند، جامه گرسنگى و ترس به آنها چشانید.

    ب. خداوند در سوره مبارکه «انفال» با اشاره به عادت آل فرعون و دیگر کافران پیش از آنها بر کفرورزیدن به آیات الهى به سرنوشت شومى که پیامد کفران آنهاست، اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (انفال: 53)؛ این (کیفر) از آن‏روست که خدا هرگز بر آن نبوده‏است که نعمتى‏را که‏برمردمى ارزانى داشته، دگرگون کند، تا آنکه آنها آنچه را که در خودشان است دگرگون سازند (کفروناسپاسى‏کنند.) و خدا شنوا و داناست.

    ج. قوم سبأ نیز از اقوامى بودند که خداوند انواع نعمت را در اختیارشان گذاشت، ولى به سبب ناسپاسى و کفران و نافرمانى، آنها را دچار سیل ویرانگر نمود و نعمت‏هایش را از ایشان گرفت: «ذَلِکَ جَزَیْنَاهُم بِمَا کَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِی إِلَّا الْکَفُورَ» (سبأ: 17)؛ آن (کیفر) را به سزاى آنکه کافر شدند و ناسپاسى کردند به آنان دادیم، و آیا جز ناسپاس را کیفر مى‏دهیم؟

    ب. دلایل روایى

    در منابع روایى امامیه، روایات فراوانى از اهل‏بیت علیهم‏السلامگزارش شده که «بداء» به معناى اصطلاحى را از آموزه‏هاى اصیل قرآنى، که باور به آن ضرورى است، معرفى نموده، سند بخشى از این روایت صحیح یا معتبر است. در مباحث پیشین، برخى از این روایات گزارش شد. براى اطلاع بیشتر از این روایات، به منابع روایى مراجعه شود.[538] در اینجا، صرفا به برخى از روایاتى که در منابع معتبر اهل‏سنّت آمده است و درستى این آموزه را گواهى مى‏نماید استدلال مى‏شود. به باور علّامه مجلسى اخبارى که بر بداء ـ به معنایى که شیعه باور دارد ـ دلالت مى‏نماید در منابع اهل‏سنّت بیش از اخبارى است که در روایات شیعه آمده است.[539] به برخى از این روایات در مباحث تفسیرى گذشته اشاره شد. با این حال براى تکمیل بحث، روایاتى دیگرى نیز ذکر مى‏شود:

    1. بخارى و مسلم از ابوهریره نقل کرده‏اند که گفت: از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم: «من سرّه أن یبسطَ له فى رزقه و أن ینسأ له فى اثره فلیصل رحمه»؛[540] کسى که دوست دارد روزى‏اش فراوان و عمرش طولانى شود پس صله‏رحم کند.

    در جوامع حدیثى دیگر نیز مکرّر احادیثى به این مضمون آمده است؛ چنان‏که احمدبن حنبل از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهروایت کرده است: «مَن سرّه ان یعظم اللّه رزقه و أن یمدَّ فى اَجلِه فلیصل رحمَه.»[541]

    بسیارى از کسانى که مسئله اجل حتمى و اجل مشروط و قضاى حتمى و مشروط برایشان حل نشده درصدد توجیه این‏گونه روایات برآمده‏اند که نمونه‏هاى آن فراوان است. نووى، شارح صحیح مسلم، در شرح روایت اخیر مى‏نویسد: در این روایت، اشکال مشهورى وجود دارد: با آنکه آجال و ارزاق از جانب خداوند معین است و کم و زیاد نمى‏شود، مراد از این روایت چیست؟ بعد سه جواب مى‏دهد؛ از جمله آنکه این تغییر و تحوّل مربوط به عالم فرشتگان و لوح محفوظ و مانند آن است؛ مثلاً، براى فرشتگان آشکار مى‏شود که عمر فلانى شصت سال است، ولى اگر صله رحم بنماید چهل سال به آن افزوده مى‏شود، و حال آنکه خداوند داناست به آنچه رخ خواهد داد. و همین است مراد از کلام خداوند «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ»؛ چون در رابطه با علم خداوند و آنچه مقدّر کرده زیاده و نقصان محال است، تنها زیادى و نقصان درباره آنچه براى مخلوقان آشکار شده است تصور مى‏شود. سپس مى‏گوید: مراد از حدیث‏نیز همین است.[542]

    2. همچنین در منابع حدیثى اهل‏سنّت از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهروایت شده است: «صنائعُ المعروفِ تقى مصارعَ السوءِ و صدقةُ السرِّ تطفى‏ءُ غضبَ الربِّ و صلةُ الرحم تزیدُ فى العمر»؛[543] کارهاى خوب انسان را از مرگ‏هاى بد حفظ مى‏کند و صدقه پنهانى خشم پروردگار را خاموش مى‏سازد و صله رحم عمر را زیاد مى‏گرداند.

    هیثمى پس از نقل این روایت، مى‏نویسد: سندش نیکوست.[544] برخى دیگر از بزرگان اهل‏سنّت نیز به نیکو بودن سند این حدیث تصریح کرده‏اند.[545]

    ابن‏حجر پس از نقل حدیث «الصدقةُ تدفع میتةُ السوء» (صدقه مرگ بد را دفع مى‏کند)، مى‏نویسد: این حدیث با حدیث «انّ النذرَ لا یردُّ القدر» (نذر قدر را بازنمى‏گرداند) تعارض دارد. سپس مى‏گوید: جمع بین این دو حدیث این است که صدقه سبب دفع مرگ بد مى‏شود و اسباب همانند مسببّات خود، از مقدّرات هستند.[546]

    3. جمعى از بزرگان اهل‏سنّت از جمله طیالسى، أحمد، ترمذى و ابن‏حیّان گزارش کرده‏اند که وقتى خداوند آدم را آفرید ذریّه‏اش را به او نمایاند. وقتى چهره نورانى داود علیه‏السلام را دید از عمرش سؤال کرد، فرمود: شصت سال. آدم از خداوند درخواست نمود چهل سال از عمرش به عمر داود بیفزاید.[547] ترمذى این حدیث را حسن و غریب توصیف نموده است.[548] حاکم نیشابورى مى‏نویسد: این حدیث با وجود آنکه به شرط مسلم صحیح است آن را روایت ننموده است.[549] به هر روى، این حدیث که در بسیارى از منابع اهل‏سنّت گزارش شده و بزرگان اهل‏سنّت آن را تلقّى به قبول کرده‏اند و در برخى منابع روایى معتبر شیعه نیز آمده است[550] که این مى‏تواند تأییدى بر آموزه بداء باشد.

    گستره بداء

    علما بر این باورند که براى خداوند دو نوع قضا وجود دارد:

    الف. قضاى حتمى که هیچ‏گونه تغییرى در آن راه ندارد و از آن به «امّ‏الکتاب» یاد مى‏شود.

    ب. قضاى مشروط که بداء در این مرحله راه دارد و از آن به «لوح محو و اثبات» تعبیر مى‏شود. «بداء» فقط در قضاى مشروط الهى است. شیخ مفید در این‏باره مى‏فرماید: «فالبداءُ من اللّهِ یختصُّ ما کان مشترطا فى التقدیر»[551] و در این مرحله است که سرنوشت انسان به وسیله توبه، دعا، صدقه، صله رحم، قطع رحم، ظلم، احسان به والدین، عاق والدین تغییر مى‏کند و به طور خلاصه، در آن صلاح و فساد امکان تغییر دارد. به بیان دیگر، «بداء» عبارت است از: تغییر سرنوشت به وسیله کارهاى خوب و بد در قضاى مشروط خداوند.

    علّامه مجلسى پس از ذکر اخبار مربوط به بداء در این خصوص مى‏گوید: آیات و اخبار بر وجود دو لوح حکایت دارد: یکى لوح محفوظ که هیچ‏گونه تغییرى در آن نیست و مطابق علم پروردگار است، و دیگرى لوح محو و اثبات که چیزى را در آن اثبات نموده، سپس از روى حکمت و مصالحى که بر صاحبان عقل پنهان نیست محو مى‏نماید. فرض کنید در لوح محو و اثبات آمده است زید پنجاه سال عمر مى‏کند؛ یعنى حکمت اقتضا مى‏نماید که پنجاه سال عمر کند، به شرط آنکه کارى که سبب کاهش یا افزایش عمرش شود انجام ندهد. پس از اینکه زید صله رحم کند عمر پنجاه ساله او حذف و به جاى آن شصت سال ثبت مى‏شود، ولى در لوح محفوظ، از اول ثبت شده است که زید صله رحم مى‏کند و عمرش شصت سال است. تغییراتى که از آن به «بداء» تعبیر مى‏شود، در لوح محو و اثبات است؛ زیرا تحقق بسیارى از حوادث مشروط به شرایط آن است و با تحقّق و عدم تحقّق شرایط، ظهور تحقّق عمل در لوح محو و اثبات تغییر مى‏یابد، و انتساب این معنا به حق تعالى همانند اطلاق لغات «ابتلا، استهزا، سخریه» و مانند آن به خداوند است.[552]

    برخى از مصادیق بداء در کتاب و سنّت

    بداء بدین معنا نه تنها آن‏گونه که برخى تصور کرده‏اند، باورى بر خلاف کتاب و سنّت نیست، بلکه کتاب و سنّت آن را تأیید و به تحقق برخى از مصادیق آن تصریح مى‏نماید که در اینجا برخى از موارد آن ذکر مى‏شود:

    1. «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ»(اعراف: 142)؛ با موسى سى شب وعده نهادیم و آن را با ده شب دیگر کامل کردیم.

    از ابن‏عبّاس در تفسیر این آیه روایت شده است که حضرت موسى علیه‏السلام به قومش گفت: خدا به من سى روز وعده داده است تا با او مناجات کنم، زمانى که حضرت موسى علیه‏السلام از قومش جدا شد، خداوند ده روز بر آن افزود.[553] شکى نیست که از اول، در علم پروردگار میقات موسى چهل روز بود، ولى براى امتحان بنى‏اسرائیل بعدا آن را بر موسى و قومش آشکار کرد.

    2. «فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ فِی الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ» (یونس: 98)؛ پس چرا هیچ آبادى و شهرى نبود که مردمش ایمان بیاورند و ایمانشان سودشان دهد، مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند عذاب خوارکننده‏اى را از زندگى این جهان آنان برداشتیم و آنان را تا هنگام (زمان مرگشان) برخوردار ساختیم.

    مفسّران در تفسیر این آیه آورده‏اند: قوم یونس پس از آنکه آثار عذاب الهى را مشاهده کردند به دعا و مناجات با خدا پرداختند و توبه کردند و خداوند عذاب را از ایشان برداشت.[554]

    در روایات آمده است: زمانى که حضرت یونس علیه‏السلاماز ایمان آوردن قوم خود ناامید شد به آنان نفرین کرد و چون نشانه‏هاى عذاب آشکار شد، از میان آنان بیرون رفت. قوم یونس علیه‏السلام چون نشانه‏هاى عذاب را دیدند، به پیشنهاد دانشمندى که در میانشان بود، از شهر بیرون رفتند و با خلوص نیت، دست به دعا و تضرّع برداشتند و اظهار ایمان و توبه کردند. توبه آنان پذیرفته شد و نشانه‏هاى عذاب برطرف گردید و آرامش به سوى آنها بازگشت.[555]

    بدائى که شیعه بدان باور دارد چیزى جز این نیست که سرنوشت قومى (مانند قوم یونس) به وسیله دعا و امثال آن دگرگون شود و آن‏گونه که فخر رازى تصور کرده است این منجر به تغییر و تبدّل در علم خدا نمى‏شود که از لوازم ذات اوست؛[556] زیرا از ازل خداوند به این تغییر و تبدیل آگاه بوده است. به همین دلیل، امام صادق علیه‏السلاممى‏فرماید: «ما بدا للّه فى شى‏ء إلّا کان فى علمه قبل أن یبدو له»؛[557] براى خدا نسبت به چیزى بداء حاصل نشد، مگر آنکه پیش از بداء خدا مى‏دانست.

    3. سیوطى به نقل از ابن‏عبّاس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روایت مى‏کند: در بنى‏اسرائیل دو برادر بودند که بر دو شهر زمام‏دارى مى‏کردند، یکى از آنها نسبت به رعیتش عادل و در اقوامش نیکوکار بود و دیگرى بر خلاف او، نسبت به مردمش ستمگر، و حقوقشان را ادا نمى‏کرد. به پیامبرى که در آن عصر بود، وحى شد که از عمر پادشاه عادل سه سال و از عمر ظالم سى سال باقى مانده است. آن پیامبر این مطلب را با مردم در میان گذاشت. طرف‏داران پادشاه ستمگر خوشحال و طرف‏داران پادشاه عادل ناراحت شدند و به صحرا رفتند و با تضرّع و زارى، دست به دعا برداشتند که بر اثر دعاى آنان، عمر حاکم عادل سى سال و عمر حاکم ستمگر سه سال شد. سپس پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله این آیه شریفه را تلاوت کردند: «وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ»؛ هیچ‏کس زندگانى دراز داده نشود و از عمر هیچ‏کس کاسته نشود، مگر آنکه در کتابى ثبت است.این‏کاربرخدا آسان است.[558]

    4. در روایتى از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله گزارش شده است: حضرت مسیح علیه‏السلام از قومى گذشت که در جشن عروسى شادى مى‏نمودند. آن حضرت فرمودند: امروز شادى مى‏کنید و فردا به سبب مردن عروس، عزادارى. ولى یاران حضرت مسیح علیه‏السلام فردا، آن نوعروس را زنده یافتند، تعجب کردند و با آن حضرت به خانه نوعروس رفتند و از او سؤال کردند: امروز چه کردى؟ آن زن گفت: مثل هر روز، سائلى به خانه ما آمد و غذاى یک شبانه‏روزش را به او دادم. آن حضرت فرمود: از جایت برخیز. بسترش را کنار زدند، افعى بزرگى را زیر آن یافتند. حضرت مسیح علیه‏السلام فرمود: خداوند به خاطر کارى که انجام دادى شرّ این افعى را از تو دور کرد.[559]

    6. کلینى از امام صادق علیه‏السلام نقل نموده است: مردى یهودى از کنار پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله گذشت و خطاب به آن حضرت گفت: السام علیک (مرگ بر تو.) آن حضرت در جوابش فرمودند: و علیک، و به یارانشان خبر دادند که او با نیش مارى کشته مى‏شود. یهودى به صحرا رفت و سالم با بار هیزمى برگشت. حضرت فرمودند: بار هیزمش را باز نمایید. افعى سیاهى را در آن یافتند. از یهودى سؤال کردند: چه کردى؟ گفت: قرص نانى را صدقه دادم. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: خداوند به سبب این صدقه، شرّ این مار را از تو دفع نمود و فرمودند: «إنّ الصدقة تدفعُ میتةَ السوء عن الإنسان.»[560]

    بداء یا تغییر در لوح محو اثبات

    با توجه به مطالبى که گذشت، این حقیقت به خوبى آشکار مى‏شود که نزاع بین شیعه و اهل‏سنّت در بحث «بداء» لفظى است و احدى از بزرگان امامیه به معناى حقیقى «بداء»، «ظهور بعد الخفاء»، یا «نشأة رأى جدید» اعتقادى ندارد. شیخ مفید در اوائل‏المقالات[561] و سایر بزرگان امامیه نیز به این نکته اشاره کرده‏اند. بداء نزد امامیه همان تغییر در لوح محو و اثبات است که اهل‏سنّت به آن باور دارند و پیش‏تر آراء جمعى از دانشمندان اهل‏سنّت در خصوص جواز تغییر در آن گزارش شد.

    آثار مثبت بداء

    1. بر اثر اعتقاد به «بداء» بیم و امید در دل مؤمن تجلّى مى‏کند و درمى‏یابد که کارهاى خوب و بد در سرنوشت او دخیل است و مى‏تواند با کارهاى نیک خود، نظیر صدقه، نیکى، دعاء، استغفار و مانند آن، نیک‏بختى و در مقابل، با ظلم و ستم، قطع رحم، بریدن از خدا و سایر کارهاى بد، نگون‏بختى را براى خود رقم زند. در پرتو چنین باورى، امید در دل مؤمنان تجلّى مى‏کند و مؤمن درمى‏یابد که سرنوشتش با پرداختن به دعا، توبه، صدقه و کارهایى از این قبیل ممکن است تغییر یابد. چنین نیست که همه آنچه باید بشود، از پیش تعیین شده و برگشت‏ناپذیر باشد. در پرتو چنین باورى، دل‏گرمى به آینده، امید بستن به گشایش امور، چشم به راه بودن براى رفع گرفتارى‏ها و دورى از یأس صورت مى‏بندد و مؤمنان به بندگى و تضرّع در پیشگاه خدا تشویق مى‏شوند. وجود این نقش تربیتى و روحى در نظریه بداء، این باور را در رتبه اعظم عبادات قرار داده است.

    2. اعتقاد به بداء موجب مى‏شود که انسان تمام توجهش را به خدا معطوف دارد؛ چراکه باور دارد که همه چیز در جهان به مشیّت الهى بستگى دارد.

    3. اعتقاد به بداء انسان را به این واقعیت مى‏رساند که دست خدا در هیچ کارى بسته نیست و در هر شرایطى انسان مى‏تواند بر اساس مصلحت، قضا و قدر را دگرگون سازد، برخلاف یهود که معتقد بودند: سرنوشت هر چیزى در ازل رقم خورده و دست خدا در تغییر آن بسته است.

    4. اعتقاد به بداء فرق بین علم مخلوق و خالق را روشن مى‏کند. در علم خدا، با توجه به احاطه او بر همه چیز، هیچ خفایى راه ندارد؛ ولى بر مخلوقات، حتى پیامبران و فرشتگان مقرّب نیز بسیارى از علوم پوشیده است.

    نتیجه‏گیرى

    از مطالب گذشته، این نتایج به دست مى‏آید:

    1. «بداء» در لغت، به معناى ظهور و پیدایش رأى جدید، بر خداوند محال است.

    2. در روایات، «بداء» به معناى مجازى آن یعنى تغییر سرنوشت از سوى خداوند بر اساس برخى حوادث و تحت عوامل و شرایط ویژه، بر خدا اطلاق شده است.

    3. «بداء» به معناى یادشده فقط در قضاى مشروط خداوند و در لوح محو و اثبات است.

    4. اهل‏سنّت هرچند شیعه را به سبب اعتقاد به بداء سرزنش مى‏نمایند، ولى با توجه به قرآن و روایات، ناگزیر به مفهوم آن باور دارند، هرچند از اطلاق لفظ آن ابا دارند و از آن به محو و اثبات یاد مى‏کنند.

    5. اعتقاد به بداء همان اعتقاد به «محو و اثبات» در عالم تکوین است. این محو و اثبات به دست خدا و بر پایه حکمت و مشیّت او صورت مى‏گیرد.

    6. اعتقاد به بداء آثارى همچون بیم و امید، توجه کامل به علم و قدرت بى‏نهایت خداوند و تلاش انسان براى ایجاد تغییر در سرنوشت خویش دارد.

     

    منابع

    ـ نهج‏البلاغه، تحقیق صبحى صالح، بیروت، بى‏نا، 1378ق.

    ـ آلوسى، سیدمحمود، روح‏المعانى، تحقیق محمدحسین عرب، بیروت، دارالفکر، 1997م.

    ـ ابن‏اثیر، مبارک‏بن محمد، النهایة فى غریب‏الحدیث والاثر، چ چهارم، قم، اسماعیلیان، بى‏تا.

    ـ ابن‏درید، محمدبن الحسن، ترتیب جمهره‏اللغه، ترتیب و تصحیح عادل عبدالرحمن البدرى، بى‏جا، مجمع البحوث الاسلامیه، بى‏تا.

    ـ ابن سلامه، محمد، مسندالشهاب، بیروت، موسسه‏الرساله، 1405ق.

    ـ ابن‏فارس، احمد، مقاییس‏اللغه، قم، ادب‏الحوزه، 1376.

    ـ ابن‏کثیر دمشقى، اسماعیل، تفسیر القرآن‏العظیم، بیروت، دارالمعرفه، بى‏تا.

    ـ ابن‏منظور، محمدبن مکرم، لسان‏العرب، بیروت، دار احیاءالتراث‏العربى، 1405ق.

    ـ ابن‏ندیم، محمدبن اسحاق، الفهرست، مصر، بى‏نا، بى‏تا.

    ـ ابوحیان اندلسى، محمدبن یوسف، البحرالمحیط فى التفسیر، بیروت، دارالفکر، 1992م.

    ـ اشعرى، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، بى‏جا، فرانس شتاینر، بى‏تا.

    ـ بخارى، محمدبن اسماعیل، صحیح بخارى، تحقیق شیخ عبدالعزیزبن عبداللّه‏بن یاز، بیروت، دارالفکر، 1991م.

    ـ ترمذى، محمدبن عیسى، سنن ترمذى، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، بیروت، دارالفکر، 1403ق.

    ـ تهرانى، شیخ آقابزرک، الذریعة الى تصانیف الشیعه، ط. الثالثة، بیروت، دار الاضواء، 1403ق.

    ـ جرجانى، سیدشریف، التعریفات، به کوشش ابراهیم الابیارى، بیروت، دار الکتب العربى، 1405ق.

    ـ حاکم نیشابورى، ابوعبداللّه، المستدرک، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشلى، بى‏تا، بى‏نا، بى‏تا.

    ـ حنبل، احمدبن، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بى‏تا.

    ـ دروزه، محمد عزه، التفسیر الحدیث، ط. الثانیة، بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1421ق.

    ـ راغب اصفهانى، حسین‏بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، چ دوم، تهران، المکتبة المرتضویه، 1362.

    ـ رضوى، سید سعیداختر، «مسألة البداء فى ضوء إفادات معلم الأمة الشیخ المفید»، رسالة التقریب، ش 6، بهمن 1373، 20ـ38.

    ـ زادهوش، محمدرضا، «آموزه بداء و کتابشناسى آن»، کتاب ماه دین، ش 68ـ69، خرداد و تیر 1382، ص 66ـ80.

    ـ زمخشرى، محمودبن عمر، الکشّاف عن حقائق غوامص التنزیل، قم، ادب‏الحوزة، 1414ق.

    ـ زید، مصطفى، النسخ فى القرآن الکریم، بیروت، دارالفکر، بى‏تا.

    ـ سبحانى، جعفر، الأضواء على عقائد الشیعة الإمامیة، قم، موسسه‏الرسالة، بى‏تا.

    ـ سیوطى، جلال‏الدین، الدرالمنثور فى تفسیر المأثور، بیروت، دارالمعرفه، 1992م.

    ـ شوکانى، محمدبن على، فتح‏القدیر، قاهره، عالم الکتب، بى‏تا.

    ـ صدوق، محمدبن على، الاعتقادات، بیروت، دارالمفید، 1993م.

    ـ ـــــ ، التوحید، تهران، وزارت ارشاد اسلامى، بى‏تا.

    ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، چ سوم، قم، اسماعیلیان، 1393ق.

    ـ طبرسى، فضل‏بن حسن، مجمع‏البیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1986م.

    ـ طبرى، محمدبن جریر، جامع‏البیان، تحقیق صدقى جمیل عطار، بیروت، دارالفکر، 1995م.

    ـ طحان، عبدالرحیم، خطب و دروس الشیخ عبدالرحیم الطحان، جمع و اعداد أبو عبدالرحمن المحروسى، 1431ق. www.al-tahaan.com

    ـ طوسى، محمدبن حسن، التبیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، داراحیاء التراث‏العربى، بى‏تا.

    ـ طوسى، محمدبن حسن، العدّة فى اصول الفقه، قم، نشر مؤسسه بعثت، 1376.

    ـ طیالسى، سلیمان‏بن داود، مسند ابى‏داود، بیروت، دارالمعرفه، بى‏تا.

    ـ عسکرى، سیدمرتضى، البداء، نرم‏افزار نورالکلام.

    ـ فخر رازى، محمدبن عمر، المحصل، نرم‏افزار نورالکلام.

    ـ فراهیدى، خلیل‏بن احمد، ترتیب کتاب العین، قم، مؤسسه‏النشر الاسلامى، 1414ق.

    ـ قرطبى، محمدبن احمد، الجامع لأحکام القرآن، چ پنجم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1994م.

    ـ قفارى، ناصربن عبداللّه‏بن على، اصول مذهب‏الشیعة الإمامیة الإثنى عشریة، بیروت، دارالنشر، 1414ق.

    ـ قمى مشهدى، محمدبن محمدرضا، تقسیر کنزالدقائق، تحقیق حسین درگاهى، بى‏جا، مؤسسة الطبع و النشر، 1366.

    ـ قنوجى، صدیق‏بن حسن، فتح‏البیان الى مقاصد القرآن، تحقیق عبداللّه‏بن ابراهیم فناوى، بیروت، المکتبه‏العصریة، 1412ق.

    ـ کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، تحقیق على‏اکبر غفارى، بیروت، دارالکتب‏الاسلامیه، 1388ق.

    ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه‏الوفاء، بى‏تا.

    ـ ـــــ ، مرآه‏العقول فى شرح اخبار آل‏الرسول، تهران، دارالکتب الإسلامیة، بى‏تا.

    ـ مراغى، احمد مصطفى، تفسیرالمراغى، چ دوم، بیروت، داراحیاءالتراث العربى، 1985م.

    ـ مفید، محمدبن محمدنعمان، تصحیح الاعتقاد، بیروت، دارالمفید، 1993م.

    ـ میبدى، رشیدالدین ابوالفضل، کشف‏الاسرار و عدّه‏الابرار، به کوشش على‏اصغر حکمت، چ ششم، تهران، دانشگاه تهران، 1376.

    ـ نجاشى، احمدبن على، رجال النجاشى، تحقیق سیدموسى شبیرى زنجانى، چ پنجم، قم، موسسه‏النشر الاسلامى، 1416ق.

    ـ نوبختى، حسن‏بن موسى، فرق الشیعة، بیروت، دارالأضواء، بى‏تا.

    ـ نووى، یحیى‏بن شرف، شرح صحیح مسلم، بیروت، داراحیاء التراث‏العربى، بى‏تا.

    ـ نیشابورى، مسلم‏بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق محمدسالم هاشم، چ دوم، بیروت، دارالکتب‏العلمیه، 1994م.

    ـ هیثمى، على‏بن ابى‏بکر، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ق.


    * استادیار دانشکده تفسیر و معارف قرآن قم. دریافت: 19/3/90 ـ پذیرش: 29/11/90.

    hosseiny43@yahoo.com

    [470]ـ ر.ک: ناصربن عبداللّه‏بن على القفارى، اصول مذهب‏الشیعة الإمامیة الإثنى عشریة، عرض و نقد.

    [471]ـ ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 146ـ149؛ محمدبن على صدوق، التوحید، ص 332ـ336؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 4، ص 96.

    [472]ـ سلیمان‏بن جریر از یاران جداشده امام صادق علیه‏السلام بود که امام را از دو جهت متهم به نادرستى کرد: یکى تقیه و دیگرى بداء. وى گفت: «و اما بداء زمانى پیدا شد که آنان، براى دانستن گذشته و حال و آینده، در میان پیروان براى خود مدعى آن منزلتى شدند که پیامبران در میان قوم‏هاى خود داشتند. به پیروان خود مى‏گفتند که فردا یا روزهاى دیگر پس از آن چنین و چنان خواهد شد. اگر حوادث بدان صورت که پیش‏بینى کرده بودند اتفاق مى‏افتاد، مى‏گفتند: به شما نگفتیم که چنین خواهد شد؟ خدا به ما دانشى داده است که جز پیامبران کسى بدان آگاه نیست، و با خدا همان ارتباطى را داریم که پیامبران داشتند و از آن راه دانش خود را به دست مى‏آورد. و اگر آنچه پیش‏گویى کرده بودند صورت وقوع پیدا نمى‏کرد، مى‏گفتند: خدا اندیشه خود را درباره آفریدن آن عوض کرد.» حسن‏بن موسى نوبختى، فرق الشیعة، ص 64ـ65؛ فخر رازى، المحصل، ص 603.

    [473]ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 4، ص 96.

    [474]ـ براى نمونه، ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 146؛ محمدباقر مجلسى، همان، ج 4، ص 92.

    [475]ـ براى نمونه، ر.ک: محمدبن على صدوق، الاعتقادات، ص 40؛ محمدبن محمد نعمان مفید، اوائل المقالات، ص 80؛ همو، تصحیح الاعتقاد، ص 65.

    [476]ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، الذریعه، ج 3، ص 30.

    [477]ـ محمدبن اسحاق ابن‏ندیم، الفهرست، ص 276؛ شیخ آقابزرگ تهرانى، الذریعه، ج 3، ص 58.

    [478]ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، همان، ج 3، ص 58.

    [479]ـ میر محمدباقر داماد، نبراس الضیاء، مقدّمه حامد ناجى اصفهانى، ص 17ـ21.

    [480]ـ احمدبن على نجاشى، رجال النجاشى، ص 35.

    [481]ـ آقابزرگ تهرانى، همان، ج 3، ص 53ـ85؛ میر محمدباقر داماد، همان، ص 17ـ21.

    [482]ـ براى آشنایى با کتاب‏هایى که در موضوع «بداء» نگاشته شده است یا بخشى از آنها به موضوع «بداء» پرداخته است، ر.ک: محمدرضا زادهوش، «آموزه بداء و کتابشناسى آن»، کتاب ماه دین، ش 68و69، خرداد و تیر 1382، ص 66ـ80.

    [483]ـ مجتبى الهى خراسانى، کلام اسلامى، ش 19، پاییز 1375، ص 35ـ43.

    [484]ـ مهدى نصیرى، شیعه‏شناسى، ش 14، تابستان 1385، ص 139ـ162.

    [485]ـ سیدسعید اختررضوى، «مسأله‏البداء فى ضوء افادات معلم الامة الشیخ المفید»، رسالة التقریب، ش 6، بهمن 1373، ص 20ـ38.

    [486]ـ سیدعلى فانى اصفهانى، الهادى، ش 35، 1358، ص 28ـ35.

    [487]ـ عباس زریاب‏خویى، «بداء در کلام اسلامى و ملاحظاتى تازه در حلّ آن»، تحقیقات اسلامى، سال دوم، ش دوم.

    [488]ـ خلیل‏بن احمد فراهیدى، ترتیب کتاب العین، ص 73؛ محمدبن حسن‏بن درید، ترتیب جمهره‏اللغه، ج 1، ص 108.

    [489]ـ احمد ابن‏فارس، مقاییس‏اللغه، واژه «بداء»؛ حسین‏بن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غریب‏القرآن، ص 113.

    [490]ـ احمد ابن‏فارس، همان؛ محمدبن مکرم ابن‏منظور، لسان‏العرب، ج 14، ص 66.

    [491]ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان فى تفسیرالقرآن، ج 3، ص 386.

    [492]ـ محمد عزه دروزه، التفسیر الحدیث، ج 5، ص 180.

    [493]ـ محمدبن یوسف ابوحیان اندلسى، البحر المحیط فى التفسیر، ج 6، ص 274؛ احمدبن مصطفى مراغى، تفسیر المراغى، ج 12، ص 143؛ محمدبن محمدرضا مشهدى قمى، تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، ج 6، ص 308.

    [494]ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 11، ص 380ـ381.

    [495]ـ سیدمرتضى عسکرى، البداء، ص 7.

    [496]ـ سیدشریف جرجانى، التعریفات، ص 62.

    [497]ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 197، باب بداء، ح 1.

    [498]ـ همان.

    [499]ـ همان.

    [500]ـ همان، ص 198.

    [501]ـ همان، ص 197.

    [502]ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 4، ص 134.

    [503]ـ ر. ک: محمدبن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، ج 4، ص 176.

    [504]ـ مبارک‏بن محمد ابن‏اثیر، النهایة فى غریب‏الحدیث و الاثر، واژه «بداء».

    [505]ـ محمدبن اسماعیل بخارى، همان، ج 4، ص 178، پاورقى.

    [506]ـ خیاط معتزلى، الانتصار و الردّ على ابن‏الراوندى الملحد، ص 6.

    [507]ـ ابوالحسن اشعرى، مقالات اسلامیین و اختلاف‏المصلین، ص 222.

    [508]ـ فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج 19، ص 52.

    [509]ـ محمدبن یوسف ابوحیّان اندلسى، همان، ج 6، ص 399.

    [510]ـ صدیق‏بن حسن قنوجى، فتح‏البیان الى مقاصدالقرآن، ج 7، ص 71.

    [511]ـ مصطفى زید، النسخ فى القرآن‏الکریم، ج 1، ص 25.

    [512]ـ ر.ک: محمدبن ابراهیم‏بن ابراهیم‏بن حسان، دروس للشیخ محمد حسان.

    [513]ـ جعفر سبحانى، الاضواء على عقائدالشیعة الامامیة، ص 428.

    [514]ـ نهج‏البلاغه، ص 158، خ 109.

    [515]ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 159، ح 2.

    [516]ـ همان، ص 160، ح 4.

    [517]ـ ر.ک: سیدهاشم بحرانى، البرهان، ج 2، ص 330ـ331.

    [518]ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 198، ح 10.

    [519]ـ همان، ح 11.

    [520]ـ محمدبن على صدوق، الاعتقادات، ص 40ـ41.

    [521]ـ همان.

    [522]ـ محمدبن على صدوق، التوحید، ص 335.

    [523]ـ محمدبن محمد نعمان مفید، تصحیح‏الاعتقاد، ص 65.

    [524]ـ محمدبن حسن طوسى، العدة فى اصول الفقه، ج 2، ص 495.

    [525]ـ میر محمدباقر داماد، همان، ص 55.

    [526]ـ محمدبن جریر طبرى، جامع‏البیان، ج 8، جزء 13، ص 219.

    [527]ـ جلال‏الدین سیوطى، درالمنثور، ج 4، ص 660ـ661.

    [528]ـ همان.

    [529]ـ همان.

    [530]ـ محمدبن احمد قرطبى، الجامع الاحکام‏القرآن، ج 9، ص 231.

    [531]ـ رشیدالدین ابوالفضل میبدى، کشف‏الاسرار و عده‏الابرار، ج 5، ص 211.

    [532]ـ اسماعیل‏بن کثیر دمشقى، تفسیر القرآن‏العظیم، ج 2، ص 538.

    [533]ـ سیدمحمود آلوسى، روح‏المعانى، ج 13، ص 245.

    [534]ـ محمدبن جریر طبرى، همان، ج 7، جزء 11، ص 22؛ فضل‏بن حسن طبرسى، همان، ج 5، ص 204؛ جلال‏الدین سیوطى، همان، ج 4، ص 391.

    [535]ـ فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج 19، ص 72.

    [536]ـ رشیدالدین ابوالفضل میبدى، همان، ج 3، ص 291.

    [537]ـ سیدمحمود آلوسى، همان، ج 5، ص 127ـ128.

    [538]ـ ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 146ـ149؛ محمدبن على صدوق، التوحید، ص 332ـ336؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 4، ص 96.

    [539]ـ محمدباقر مجلسى، مرآه‏العقول، ج 2، ص 124.

    [540]ـ محمدبن اسماعیل بخارى، همان، ج 7، ص 96؛ مسلم‏بن حجاج نیشابورى، صحیح مسلم، ج 16، ص 14.

    [541]ـ احمدبن حنبل، مسند احمد، ج 3، ص 629.

    [542]ـ مسلم‏بن حجاج نیشابورى، همان، ج 16، ص 114.

    [543]ـ على‏بن ابى‏بکر هیثمى، مجمع‏الزوائد، ج 3، ص 115.

    [544]ـ همان.

    [545]ـ عبدالرحیم الطحان، خطب و دروس الشیخ عبدالرحمان الطحان، ص 55.

    [546]ـ محمّدبن شوکانى، فتح‏القدیر، ج 11، ص 3.

    [547]ـ احمدبن حنبل، همان، ج 1، ص 252و371؛ محمّدبن عیسى ترمذى، سنن ترمذى، ج 5، ص 123؛ حارث‏بن ابى‏اسامه، بغیه‏الباحث عن الزوائد مسند الحادث، ص 107.

    [548]ـ محمّدبن عیسى ترمذى، همان، ج 5، ص 123.

    [549]ـ ابوعبداللّه حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین، ج 2، ص 325.

    [550]ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 7، ص 378.

    [551]ـ محمدبن محمدنعمان مفید، تصحیح‏الاعتقاد، ص 67.

    [552]ـ ر. ک: محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 4، ص 130ـ131؛ همو، مرآه‏العقول، ج 2، ص 132.

    [553]ـ محمدبن احمد قرطبى، همان، ج 7، ص 142؛ جلال‏الدین سیوطى، همان، ج 3، ص 535.

    [554]ـ محمدبن جریر طبرى، همان، ج 7، جزء 11، ص 22؛ فضل‏بن حسن طبرسى، همان، ج 5، ص 204؛ جلال‏الدین سیوطى، همان، ج 4، ص 391.

    [555]ـ ر.ک: سیدمحمود آلوسى، همان، ج 6، ص 180؛ فضل‏بن حسن طبرسى، همان، ج 5، ص 204.

    [556]ـ فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج 19، ص 72.

    [557]ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 198.

    [558]ـ جلال‏الدین سیوطى، همان، ج 7، ص 13.

    [559]ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 4، ص 94.

    [560]ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 4، ص 6.

    [561]ـ محمدبن محمدنعمان مفید، اوائل‏المقالات، ص 80.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین زاده (علوم قرآنی قم)، علی.(1391) بداء یا محو و اثبات از منظر قرآن و حدیث. ماهنامه معرفت، 21(2)، 125-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی حسین زاده (علوم قرآنی قم)."بداء یا محو و اثبات از منظر قرآن و حدیث". ماهنامه معرفت، 21، 2، 1391، 125-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین زاده (علوم قرآنی قم)، علی.(1391) 'بداء یا محو و اثبات از منظر قرآن و حدیث'، ماهنامه معرفت، 21(2), pp. 125-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین زاده (علوم قرآنی قم)، علی. بداء یا محو و اثبات از منظر قرآن و حدیث. معرفت، 21, 1391؛ 21(2): 125-