معرفت، سال بیست و دوم، شماره دوم، پیاپی 185، اردیبهشت 1392، صفحات 5-

    سبک زندگى اسلامى؛ ضرورت ها و کاستى ها

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه
    چکیده: 
    سبک زندگى اسلامى، به مجموعه موضوعات و مسائل مورد قبول اسلام در عرصه زندگى اشاره دارد. براى فهم اینکه سبک زندگى ما، اسلامى است یا خیر، باید معیار سنجش داشته باشیم. اما پیش از این باید سبک زندگى اسلامى را به درستى بشناسیم. معیار رفتار ما در جامعه اسلامى باید مبتنى بر اسلام و آموزه هاى اسلامى باشد. خدامحورى، حاکمیت ارزش هاى اسلامى در زندگى از مهم ترین معیار اسلامى بودن سبک زندگى اسلامى است. باید زندگى فردى و اجتماعى ما مبتنى بر اسلام و رهنمودهاى قرآنى باشد. در این صورت، مى توان امیدوار بود که زندگى ما به سبک و شیوه اسلامى است.  
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال بیست و دوم ـ شماره 185 ـ اردیبهشت 1392، 5ـ12

    آیت اللّه علّامه محمدتقى مصباح

    چکیده

    سبک زندگى اسلامى، به مجموعه موضوعات و مسائل مورد قبول اسلام در عرصه زندگى اشاره دارد. براى فهم اینکه سبک زندگى ما، اسلامى است یا خیر، باید معیار سنجش داشته باشیم. اما پیش از این باید سبک زندگى اسلامى را به درستى بشناسیم. معیار رفتار ما در جامعه اسلامى باید مبتنى بر اسلام و آموزه هاى اسلامى باشد. خدامحورى، حاکمیت ارزش هاى اسلامى در زندگى از مهم ترین معیار اسلامى بودن سبک زندگى اسلامى است. باید زندگى فردى و اجتماعى ما مبتنى بر اسلام و رهنمودهاى قرآنى باشد. در این صورت، مى توان امیدوار بود که زندگى ما به سبک و شیوه اسلامى است.

     

    کلیدواژه ها: سبک زندگى، زندگى اسلامى، اسلام، ناسیونالیسم.


    * این متن قلمى شده سخنرانى علّامه مصباح در همایش ملى سبک زندگى اسلامى در تاریخ 26/11/1391 در قم مى باشد.


     

    مفهوم شناسى سبک زندگى اسلامى

    انگیزه برگزارى این همایش، فرهنگ سازى درباره سخنان مقام معظم رهبرى پیرامون سبک زندگى است. خداوند را بسیار شاکرم که رهبرى به ما عنایت کرد که به همه جنبه هاى زندگى و نیازهاى جامعه توجه کافى دارد و اقدام به موقع انجام مى دهد. به هرحال، موضوع مورد بحث، سبک زندگى اسلامى است. طبق روال معمول، نخست به توضیح مفردات عنوان «سبک زندگى اسلامى» مى پردازم و بعد مطالبى را درباره این عنوان بیان مى کنم. به اجمال، منظور از سبک زندگى، نخست سبک زندگى اجتماعى است که همه یا بیشتر مردم یا قشر مؤثرى از جامعه بدان عمل مى کنند و در رفتارشان منعکس مى شود. البته عواملى که موجب اختلاف سبک هاى زندگى مى شود، گاهى طبیعى و اقلیمى است، و در مواردى طایفه اى، قومى و نژادى، و گاهى عوامل دیگرى است که از ارزش هاى خاصى سرچشمه مى گیرد. در سبک زندگى اسلامى، مسائلى موردنظر است که اسلام در آنجا نظر دارد؛ یعنى موضوع هایى که مورد قبول اسلام، و یا مورد انتقاد، طرد و نفى اسلام است. به عبارت دیگر، این مسائل شأنیت آن را دارد که اسلام درباره آنها اظهارنظر کند. مراد از سبک زندگى نیز همین موارد است که قابل تقسیم به اسلامى و غیراسلامى است.

    ضرورت طرح موضوع سبک زندگى

    حال سؤال این است که چرا در این شرایط حساس کشور ما، که بسیارى از عوامل در امور اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى و بین المللى مؤثرند، مقام معظم رهبرى این عنوان را مطرح، و با دقت و دغدغه اى خاص، پرسش هایى را مطرح ساختند؛ مانند اینکه چرا دروغ در جامعه ما رواج دارد؟ چرا تقلید حاکم است؟ چرا روابط  اجتماعى خانوادگى و اختلافات خانوادگى زیاد شده است؟ چرا طلاق زیاد است؟ پیداست که انگیزه ایشان براى طرح این مسئله، نگرانى از رفتارهاى اجتماعى است که با بینش ها و ارزش هاى اسلامى سازگار نیست، و در نتیجه به ضرر جامعه خواهد بود. به همین دلیل، ایشان این مسئله را مطرح کردند تا همه کسانى که به نوعى مى توانند براى اصلاح این نقیصه ها، کمبودها و ضعف ها تلاش کنند، احساس وظیفه، و فعالیت بیشترى داشته باشند تا بتوانند از این مشکلات بکاهند.

    روش هاى پرداختن به موضوع سبک زندگى اسلامى

    امکان ورود به این بحث و مشارکت در آن، به دو شکل کلى امکان پذیر است؛ یکى اینکه فهرستى از مشکلات و کمبودهاى اجتماعى ناظر به سبک زندگى را تهیه کنیم و بعد هر کس متناسب با معلومات، موقعیت اجتماعى و تجربیاتش، براى رفع آن مشکل خاص، چاره اى بیندیشد. البته چون همه آنها با هم قابل بررسى و اصلاح نیست، باید اولویت ها را رعایت کنیم؛ یعنى مواردى را برگزینیم که نقش بیشترى در زندگى، و سعادت و شقاوت ما دارند. پس یک روش کار، این است که موضوع هاى خاص، بررسى، و براى رفع آنها چاره جویى شود. روش دیگر این است که ریشه این مشکلات را بیابیم؛ یعنى براساس این قاعده که همه رفتارهاى انسان برخاسته از شناخت و ارزش است، شناخت هایى را که موجب این رفتارها مى شود یا کمبود شناخت هاى صحیحى که موجب ترک روش هاى مطلوب مى شود، شناسایى، و سعى کنیم آنها را در جامعه گسترش دهیم و مردم را با آن معارف بیشتر آشنا سازیم تا سطح زیرین این ساختار محکم شود. پس باید بر اساس شناخت ها، بینش ها و ارزش هایى را که برخاسته از آن شناخت هاست، شناسایى و معرفى کنیم و تقریبا به شکل هرم وار مشکلات و مسائل جزئى موجود در جامعه را دسته بندى کنیم. برخى مشکلات شاخه خاصى دارد و همه اینها در نهایت به یک تنه واحد منتهى مى شود. این تنه نیز به ریشه هایى متصل است. ما باید این ریشه ها را اصلاح کنیم تا پس از آن، به تدریج، تنه و شاخه ها اصلاح شود و در نهایت، میوه اى صحیح به بار آورد. درواقع، این یک روش تحلیلى و ترکیبى است؛ یعنى باید علت عیوب و نقایص را تحلیل، و منشأ آنها را پیدا، و آن را حل کنیم.

         البته هیچ یک از این دو روش، به طور کامل جایگزین دیگرى نمى شود؛ یعنى اگر فقط بخواهیم روش تحلیلى را برگزینیم و ریشه ها را اصلاح کنیم، زمانى طولانى نیاز است تا تحلیل عقلانى صحیحى ارائه شود. پس از آن، شناسایى راه هایى براى محکم کردن این ریشه ها نیز به زمان زیادى نیاز دارد.

    ضرورت حل ریشه اى مفاسد

    البته این گونه نیست که به سادگى بتوان در مدت چند روز یا چند ماه یا حتى چند سال، آن هم در سطح کلى جامعه، ریشه اى را مستحکم کرد. به هرحال، این حقیقتى است که نمى توان آن را نادیده گرفت. براى نمونه، برخى از مشکلاتى که در سبک زندگى فعلى ما وجود دارد، به مال دوستى و زراندوزى بازمى گردد. این مسئله در شاخه هاى فرعى مختلفى ظاهر مى شود. مانند رانت خوارى، رشوه خوارى، تقلب، کم کارى، رعایت نکردن انضباط و چیزهایى مانند آنها. علت همه اینها این است که مى خواهد پول بیشترى نصیبش شود؛ کمتر کار مى کند، براى اینکه از وقت کمتر پول بیشترى دریافت کند؛ تقلب و رانت خوارى و... نیز به همین صورت است؛ یعنى منشأ اصلى به زراندوزى، ثروت اندوزى و حرص بازمى گردد. بخشى دیگر از مشکلات به طور مستقیم به ثروت اندوزى مربوط نمى شود. براى مثال، حتى فرد ثروتمند حاضر است اموالش را صرف کند تا به چیز دیگرى برسد؛ مانند ریاست طلبى، جاه طلبى، محبوبیت اجتماعى، شهرت طلبى و چیزهایى از این قبیل؛ اینها نیز یک شاخه دیگرى است. اگر آن ریشه هاى اصلى را اصلاح نکنیم، به فرض اینکه شاخه فرعى را ببریم، از یک شاخه دیگر سربر مى آورد. براى نمونه، اگر مانع دزدى و رانت خوارى فردى شوید، رشوه خوارى، تقلب و احتکار را در پیش مى گیرد. به هر حال، عشق به مال اندوزى را باید به گونه اى ارضا کند. تا زمانى که این عشق پابرجاست، اصلاح این سرشاخه نتیجه چندانى ندارد. با زحمت فراوان شما این راه را براى او مسدود مى کنید، اما او راه هاى دیگرى پیدا خواهد کرد. اگر واقعا به ریشه این مفاسد توجه نکنیم و برنامه اى براى اصلاح آنها نداشته باشیم، ریشه کن کردن یا کم شدن آنها عملى نخواهد شد.

         خاطره اى را براى شما بیان مى کنم. به یکى از بزرگان، که احاطه اى بر نفوس داشت، گفتم عیب هاى مرا به من بگویید. ایشان گفت تا نفس باقى است، همه عیوب باقى است. امروز از یک مجرا ببندى، از مجراى دیگر سردرمى آورد. راه اصلى این است که نفس را رام کنى. این یک حقیقت است. این مفاسد ریشه هاى بنیادى دارد که تا آنها وجود دارد، مفاسد نیز باقى خواهد ماند. یک قسمت آن را اصلاح کنید، از جاى دیگر سربرمى آورد. بنابراین، ما باید برنامه اى براى روش تحلیلى داشته باشیم. خوشبختانه انبیا و اولیاى خدا این راه را به ما نشان داده اند. نقطه هاى ضعف و قوت نفس و راه هاى معالجه آن را با دستورهاى اخلاقى و فقهى شان بیان کرده اند. اما اگر بخواهیم فقط به آن راه اکتفا کنیم و به مسائل خاص نپردازیم، چه بسا تا زمان به دست آوردن راه هاى اصولى، فرصت از دست برود. ازاین رو، در کنار آن، باید به مسائل خاص نیز توجه کرد و لااقل براى مواردى که اولویت دارند، راه علاجى پیدا کرد.

    استفاده از روش هاى نرم و عقلایى براى تغییر

    براى مثال، موضوع تحریم کالاهاى دشمنان و کفار، به ویژه لباس، مسئله اى است که در همه دنیا وجود دارد و مصلحان جامعه در بسیارى از کشورها و در بسیارى از مقاطع، از همین راه استفاده کرده اند. شاید مهم ترین نمونه آن در عصر ما، کارى است که گاندى در هند انجام داد. مبارزه گاندى از همین نوع بود که با پیگیرى او و ضمیمه شدن عوامل دیگر، در نهایت موفق شد قدرت بریتانیاى کبیر را در هندوستان شکست دهد و این کشور مستقل شود. گاندى با همین مبارزه نرم و تحریم کالاهاى انگلیسى و چیزهایى مانند آن، این کار را انجام داد ـ این داستان خواندنى است، جوان ها آن را مطالعه کنند ـ این یک راه موفقیت آمیز است؛ هرچند اسم آن سبک زندگى اسلامى نیست. این روش مربوط به گاندى هندو بود. البته انسان منصفى بود و به اسلام و به ویژه به مکتب تشیع و حضرت سیدالشهداء علیه السلام علاقه داشت. اما مذهبش هندوئیسم بود و این روش را نیز از اسلام نگرفته بود؛ یعنى نگفت در مقام یک مسلمان یا روش اسلامى، کالاهاى خارجى را تحریم کنید، بلکه یک روش عقلایى است و همه کشورها مى توانند از آن استفاده کنند. افرادى نیز در عصرهاى گذشته چنین اقداماتى انجام داده اند و به طور نسبى نتایج خوبى هم گرفته اند، اما این یک روش عقلایى است، نه سبک اسلامى؛ یعنى همه عقلا مى پسندند و مى گویند این کار خوبى است. براى عملى شدن این روش، از یک انگیزه ملى و ناسیونالیستى استفاده مى شود. در همین مثال، گاندى مى خواست هندوستان مستقل شود، نه براى اینکه بخواهد مذهب هندوئیسم رواج پیدا کند، بلکه براى اینکه هندوستان از زیر یوغ استعمار انگلیس خارج شود. این یک انگیزه ملى بود. خود او هم نگفت من مى خواهم مذهب یا ارزش هاى خاصى را ترویج کنم. گفت ما ملتى هستیم که مى خواهیم آزاد باشیم. چیزى که در همه دنیا یک ارزش پذیرفته شده است. لااقل وقتى آزادى به منزله یک شعار سیاسى مطرح مى شود، همه این جنبه آن را قبول دارند که زیر سلطه دیگرى نباشند و دیگران بر آنها به ناحق حکومت نکنند. پس این یک ارزش عام عقلایى است. البته معتقدیم همه ارزش ها مى توانند قیود و حدودى داشته باشند؛ به ویژه وقتى با ارزش دیگرى تعارض پیدا مى کنند.

         به هرحال، یک ارزش عام عقلایى است و همه کشورها براى مبارزه با دشمنانشان، بخصوص مبارزه با استعمار و استکبار جهانى، مى توانند از این حس ناسیونالیسم استفاده کنند. وقتى مى خواهیم سبک زندگى اسلامى را اجرا کنیم، یک روش این است که با همین انگیزه بگوییم ما ملت مستقلى هستیم و نمى خواهیم زیر سلطه دیگران باشیم. چرا دیگران باید بر ما ظلم کنند؟ ما ایرانى هستیم و فرهنگى دیرپا و سابقه تاریخى چند هزار ساله داریم، پس ما باید مستقل باشیم. این یک راه موفقى است و در بسیارى از کشورهاى دنیا نیز از آن استفاده، و آثارى نیز بر آن مترتب شده است و ما نیز آن را نفى نمى کنیم.

    اسلام یا ناسیونالیسم؟

    اما پرسش این است که آیا این روش، استفاده از ارزش هاى اسلامى براى ایجاد یک سبک زندگى مطلوب است یا اسلامى بودنش لازمه دیگرى دارد؟ پس از آن، این پرسش مطرح است که اگر دو راه در پیش رو داشته باشیم، یکى با استفاده از انگیزه ها، تعصبات، غرور ملى و حس ناسیونالیسم و دیگرى روش هایى که دین و اسلام ارائه مى دهد، کدام یک ترجیح دارد؟ چه بسا شما بگویید از راه معارف اسلامى، ارزش هاى اسلامى و اعتقاد به خدا، قیامت و ترویج آنها استفاده شود و دیگرى بگوید از موضوع هایى که بیشتر مردم درک مى کنند، استفاده شود؛ زیرا این روش تجربه شده است و در کشورهاى دیگر نیز همین کار را مى کنند. در اینجا یک مسئله جدى مطرح است که الان در مسائل روزمره اجتماعى و سیاسى خودمان نیز کاربرد دارد و آن اینکه، ترویج گرایش هاى ناسیونالیستى و ملى گرایى که مى تواند منشأ بسیارى از خوبى ها براى کشور باشد و موجب مى شود انسان تسلط دیگران را نپذیرد و براى خود شخصیت و هویت ملى و اجتماعى قائل شود، در کنار معارف اسلامى، به منزله ابزارى براى رفع این مشکلات، چه نسبتى با آنها دارد؟ آیا این دو ابزار مساوى و هم عرض اند؟ آیا کارآیى یکى بیش از دیگرى است؟ ارزش و اهمیت آنها مساوى است یا با هم فرق دارند؟ کدام یک ارزش بیشترى دارد؟ این مسئله به این بازمى گردد که بینش ما نسبت به اسلام و معارف اسلامى چگونه باشد. در نهایت اینکه، نگاهمان به هستى و جایگاه انسان در این عالم و فرجام او ـ هم فرجام فردى و هم اجتماعى ـ چگونه است. یک نوع نگرش این است که فقط به زندگى مادى دنیوى و منافع آن توجه کنیم. البته لازم نیست خدا و آخرت هم نفى شوند. براى نمونه، بعد از انقلاب کارهاى عمرانى زیادى در کشور انجام شده، و سطح زندگى مردم ارتقا یافته است یا کارخانجات زیادى تأسیس شده یا پیشرفت هاى علمى و تکنولوژیک زیاد داشته ایم. اینها نتایج انقلاب، از همین منظر مادى است. در این نگرش، با اینکه ما انسان هاى مادى گرا و ماتریالیست نیستیم، بلکه خدا و قیامت را قبول داریم، اما این اعتقادات در متن زندگى ما خیلى مؤثر نیست، بلکه جنبه حاشیه اى دارد. چنین تصور مى شود که باید مملکت ما آباد، و صنعت مان پیشرفته باشد و بتوانیم ماهواره هم بسازیم. در ضمن، اسلام هم بسیار خوب است. نماز هم بخوانید، سینه هم بزنید، عزادارى هم بکنید؛ اینها بسیار هم خوب است. اما ما مى خواهیم زندگى خوبى داشته باشیم! یک نگرش دیگر اسلام را اصل مى داند. این دو نگرش است؛ آیا این دو نگرش در عرض هم قرار دارند یا مساوى اند یا ضد هم هستند؟ ما این دو را در طول هم مى دانیم؛ یعنى اصالت با اسلام است. مسائل مادى و انگیزه هاى مادى، هرچند خودش اصالت نداشته باشد، مى تواند ابزارى براى پیشرفت اسلام باشد، اما توجه داشته باشیم که هدف اصلى آن است. براى مثال، سیدالشهداء علیه السلام در روز عاشورا به دشمنان خود فرمود: اگر اسلام ندارید، مسلمان نیستید، آخرت را قبول ندارید، لااقل آزادمرد باشید؛ یعنى آزادگى را که یک ارزش انسانى است، رعایت کنید. استفاده کردن از این ارزش، بدین معنا نیست که یا باید خدا را انتخاب کرد یا آزادگى را، بلکه آزادگى در خدمت به اسلام و در راه پیشرفت به سوى اهداف اسلامى است؛ یعنى یک ابزار است. گاهى نیز ممکن است از آن سوءاستفاده شود. صدام نیز به سپاه خود مى گفت عراقى باشید، براى کشورتان کار کنید و با ایرانى ها بجنگید تا کشورتان آباد شود؛ الاهواز از ماست و شما بروید آنجا را بگیرید و چاه هاى نفت را تصاحب کنید. او نیز همین حس ناسیونالیستى را تبلیغ مى کرد. پس ناسیونالیسم اصالت ندارد، ولى مى تواند در شرایطى خاص، براى هدف عالى تر ابزار قرار بگیرد. البته نباید فراموش کنیم که هدف آن است، اینها وسیله است، و وسیله در حدى که براى آن هدف مفید باشد، مطلوب است. اگر از حد خودش تجاوز کند، چه بسا اثر منفى داشته باشد.

          پس اینکه ایرانى گرى را به جاى اسلام قرار دهیم، پذیرفتنى نیست. اما مى توانیم از ایرانى بودن به منزله یک ابزار استفاده کنیم؛ زیرا ما ایرانى ها اسلام را پذیرفتیم؛ اسلامى که موجب سعادت دنیا و آخرت است. این براى ایرانى ها یک افتخار بوده است که بیش و پیش از دیگران، این دین و حقیقت را پذیرفتند. ما نیز باید همین سبک را ادامه دهیم و آن را در خودمان تقویت کنیم. در این صورت، استفاده از ناسیونالیسم مى تواند به مثابه وسیله اى براى تحقق هدف عالى تر مقبول باشد. همچنان که امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرمود: اگر ایمان ندارید، عروبت را رعایت کنید. عِرق عربى بودن با بخل و تنگ نظرى منافات دارد. عرب ها مهمان دوست هستند و تعصب دارند. شما از عربیت استفاده کنید و لااقل نگذارید دشمن بر ناموستان مسلط بشود. عرب حاضر نمى شود ناموسش در اختیار دشمن قرار گیرد. هدف این است که ناموس در پناه اسلام و ارزش هاى اسلامى حفظ شود. استفاده از عروبت براى حفظ ناموس قابل قبول است، اما اینکه به جاى اسلام و ارزش هاى اسلامى، فقط بر اساس اقتضاى عروبت عمل کنید، نه معقول، و نه مورد تصدیق و عمل بزرگان دین است، بلکه در مواردى که در این جهت قرار نمى گیرد، مذمت، و با آن هم مبارزه شده است: «الأعْرَابُ أَشَدُّ کُفْرا وَنِفَاقا وَأَجْدَرُ ألا یعْلَمُواْ حُدُودَ ما أنْزَلَ اللهُ عَلَى رَسُولِه» (توبه: 97). البته «الاعراب» به معناى عرب ها نیست؛ یعنى اعراب بیابانى و دور از فرهنگ. به هرحال، در سبک زندگى اسلامى، باید معیار ارزشیابى ما باورها و ارزش هاى اسلامى باشد.

    ضرورت شناخت سبک زندگى اسلامى

    وقتى گفته مى شود در جامعه طلاق زیاد شده است، عده اى مى گویند این موضوع اشکالى ندارد؛ زیرا برخى مردم تنوع همسر را دوست دارند. همجنس بازى در کشورهاى غربى شایع شده است و حتى یکى از شعارهایى که نامزدهاى ریاست جمهورى براى جلب آراى همجنس بازان از آن استفاده مى کنند، طرفدارى از همجنس بازى است. این مسئله چه عیبى دارد؟ یک روزى مردم خوششان نمى آمد و حالا خوششان مى آید! چه کسى گفته همجنس بازى بد است؟ معیار ارزشیابى مان چیست؟ بر چه اساسى بگوییم سبک زندگى فعلى ما مطلوب است یا نیست؟ باید براى تشخیص این موضوع معیارى داشته باشیم. نخست باید بدانیم معیار سبک زندگى اسلامى چیست، سپس آنچه را که مخالف این سبک زندگى است، اصلاح کنیم. اگر سبک زندگى اسلامى را به درستى نشناسیم، چگونه مى توانیم بگوییم این سبک زندگى مطلوب یا نامطلوب است؟ نهایت اینکه بر اساس فرهنگ عام جهانى نظرخواهى کنند و هرچه را اکثریت مردم گفتند، بدان عمل کنند. امروزه بسیارى از مسائل وجود دارد ـ مانند همجنس بازى ـ که ما نام آنها را هم با شرمندگى بیان مى کنیم، اما در بسیارى از کشورهاى دنیا، مراکزى براى ترویج این فرهنگ وجود دارد. بنده با یکى از مسئولین فعلى کشور، براى سخنرانى در واشنگتن دعوت شده بودیم. در یکى از ایالت هاى امریکا، نبش خیابانى در کنار یک میدان بزرگ، ساختمان بزرگى با یک تابلوى کتابخانه وجود داشت. به همراه خود گفتم خوب است اینجا بایستیم و از کتاب هاى این کتابخانه مهم استفاده کنیم. ایشان گفت: نه، نه؛ اینجا پیاده نشوید! پرسیدم چرا؟ گفت چند لحظه صبر کنید به شما مى گویم. یک مقدارى که جلوتر رفتیم، چند نفر با شورت و آرایش کرده در حال رفتن به آن مرکز بودند. گفت اینها مرد هستند و اینجا محل همجنس بازان است. اینها کتابخانه، فلسفه، فیلم و نشریات خاص مربوط به خود دارند و به طور علنى افتخار مى کنند و به دولت هم مى گویند و بر آنها منت نیز مى گذارند که ازدواج مى کنیم. ازدواج مرد با مرد هزینه اى براى دولت ندارد، اما افرادى که با غیرهمجنس ازدواج مى کنند و بچه دار مى شوند، مخارج زیادى دارند که دولت باید آنها را تأمین کند. به همین دلیل، منت هم سر دولت دارند که زندگى شان کم هزینه است. اینها فلسفه اى مربوط به قرون قبل از میلاد دارند و با استفاده از تجارب علمى، و حتى زیست شناسى و روان شناسى به نتایجى رسیده اند که انسان ها دو نوع گرایش دارند. براى مثال، برخى افراد به طور ذاتى به همجنس گرایش دارند. چه کسى گفته این بد است! پس باید مقیاسى براى سنجش سبک زندگى اسلامى داشته باشیم. نخست باید سبک زندگى اسلامى را درست بشناسیم و این مقدور نیست، مگر اینکه باورها و ارزش هاى اسلامى درست شناخته شود و مورد توجه قرار گیرد. آیا واقعا ما هم باید دنیازده باشیم یا نه؟ آیا باید در طول 24 ساعت، دقایقى را هم براى دین، آخرت و خدا در نظر بگیریم یا نه؟ حتى گاهى کار به جایى مى رسد که از منظر برخى، ارزش هاى اسلامى تاریخمند است؛ یعنى آموزه هاى اسلامى براى 1400 سال پیش مفید بوده است و امروز تاریخ مصرفش گذشته است. امروز ارزش هاى دیگرى باید در جامعه اجرا شود؛ ارزش هایى که دنیا مى پسندد! یعنى ملاک این است که دنیا چه مى پسندد.

    مراحل تحقق سبک زندگى اسلامى

    به هرحال، تحقق سبک زندگى اسلامى مراحلى دارد؛ نخست باید سبک زندگى فعلى مان را مشخص کنیم. بعد سبک زندگى اسلامى را بشناسیم. سپس این دو را با هم مقایسه، موارد افتراق را مشخص، و براى رفع این افتراق ها تلاش کنیم. بخشى از این کار مربوط به مسائل معرفتى و شناختى است. اول، اثبات اینکه این رفتارها موافق با اسلام یا ضداسلام است. باید این مطلب را به مردم باوراند که برخى کارهایشان با اسلام موافق نیست. دوم اینکه، وقتى این رفتارها موافق اسلام نیست، باید آنها را تغییر داد. باید بگوییم ارزش هاى اسلامى مطلق و دائمى است، نه تاریخمند و مربوط به زمانى خاص، بلکه باید همیشه این ارزش ها رعایت شود. این دو مسئله به شناخت مربوط مى شود. مسئله سوم، پیدا کردن راهى براى تغییر این سبک است. چه برنامه هایى باید تهیه کرد تا بتوان این سبک و رفتار را تغییر داد. تغییر در رفتار، همیشه معلول شناخت نیست. خودمان بارها مسائلى را تجربه کرده ایم؛ یعنى مى دانیم برخى کارها بد است و براى آن دلیل هم مى آوریم، اما آنها را انجام مى دهیم. براى نمونه، کسى که در اداره کم کارى مى کند، آیا نمى داند کم کارى عمل بدى است؟ کسى دیر مى آید، زود مى رود، فرد دیگرى براى او ساعت کارى ثبت مى کند، به بهانه هاى مختلف سر کار نمى رود، در اداره وقتى پشت میز نشسته، مشغول انجام دادن امور شخصى خود است، آیا این فرد نمى داند کار بدى انجام مى دهد؟ آیا اگر خود این فرد به اداره دیگرى برود و با کارمندى مواجه شود که این گونه رفتار مى کند، خوشش مى آید؟! به عبارت دیگر، آیا کسى هست که نداند، دزدى بد است؟ آیا افرادى نیستند که از بیت المال، حقوق دیگران، وقت و موقعیت شان مى دزدند؟ پس تنها شناخت کافى نیست، باید بررسى کرد که چه عواملى با هم جمع مى شوند تا رفتارى شکل گیرد و در جامعه رواج پیدا کند. یکى از این عوامل، مسائل معرفتى و شناختى است؛ اما مسائل دیگر آن، به برنامه ریزى عملى جامع نیاز دارد. اگر فقط به یک بخش آن ـ براى مثال گرانى نان ـ بپردازیم، این مسئله حل نخواهد شد. این موضوع در بخشى از سلسله مسائل مختلف اقتصادى، که عوامل شناختى و گرایشى هم در آن مؤثر است، مطرح مى شود. در این زمینه، برخى مسائل مدیریتى نیز باید اعمال شود. بعضى از امور نیز باید با قوه قهریه اعمال شود، متخلفان نیز باید مجازات شوند. مجازات نیز باید در ملأعام باشد تا بازدارنده باشد: «وَلْیشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ» (نور: 2). مجازات و اعدام کردن در زندان فایده اى ندارد؛ باید در حضور مردم باشد تا بازدارنده باشد. البته همه اینها باید تابع دستورهاى اسلام باشد. از سوى دیگر، بین مسائلى که اصل حرمت و حلیت یا وجوب و حرمت چیزى را بیان مى کنند، با مسائلى که روش هاى اجرایى را تعلیم مى دهند، تفاوت وجود دارد. در مقام عمل نیز مدیران باید براى اجراى ارزش ها در جامعه از این روش ها استفاده کنند.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1392) سبک زندگى اسلامى؛ ضرورت ها و کاستى ها. ماهنامه معرفت، 22(2)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."سبک زندگى اسلامى؛ ضرورت ها و کاستى ها". ماهنامه معرفت، 22، 2، 1392، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1392) 'سبک زندگى اسلامى؛ ضرورت ها و کاستى ها'، ماهنامه معرفت، 22(2), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. سبک زندگى اسلامى؛ ضرورت ها و کاستى ها. معرفت، 22, 1392؛ 22(2): 5-