چیستى و جایگاه سبک زندگى در فرایند تکاملى انقلاب اسلامى از دیدگاه مقام معظم رهبرى
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و دوم ـ شماره 185 ـ اردیبهشت 1392، 65ـ83
عباسعلى مشکانى سبزوارى*
یاسر صولتى**
احمدعلى بیاتى***
چکیده
سبک زندگى مجموعه اى به هم پیوسته از الگوهاى رفتارى در حوزه هاى مختلف حیات بشرى است. انقلاب اسلامى در ادامه فرایند تکاملى خویش، در مرحله ایجاد کشور اسلامى و سپس تمدن اسلامى، نیازمند تولید و ارائه سبک زندگى اسلامى است. بر این اساس، ضرورى است که به بررسى و تبیین مبانى و مبادى سبک زندگى مطلوب خویش همت گمارد.
این مقاله با روش تحلیلى ـ توصیفى، پاسخگوى چیستى و ضرورت سبک زندگى و نیز نقش آن در فرایند تکاملى انقلاب اسلامى است. سپس تبیین مبانى روشى و معرفت شناختى تولید سبک زندگى اسلامى، با محوریت دیدگاه هاى مقام معظم رهبرى را فراهمت خویش قرار داده است.
کلیدواژه ها: سبک زندگى، انقلاب اسلامى، فرایند تکاملى انقلاب اسلامى، کشور اسلامى، تمدن اسلامى، فقه حکومتى، دیدگاه هاى مقام معظم رهبرى.
* کارشناس کلام اسلامى مؤسسه امام صادق علیه السلام. meshkani.a@gmail.com
** دانش آموخته حوزه علمیه قم. aliali1144@yahoo.com
*** سطح سه فقه و اصول حوزه علمیه قم.
دریافت: 20/9/91 پذیرش: 7/2/92
مقدّمه
مقام معظم رهبرى (دام ظله العالى) در سیر تکاملى انقلاب اسلامى، پس از طرح موضوعاتى کلان، همچون «انقلاب فرهنگى»، «مهندسى فرهنگى»، «مهندسى تمدن اسلامى» و «جنبش نرم افزارى»، که همگى از ضرورت تدوین ایدئولوژى انقلاب اسلامى حکایت دارند، اخیرا موضوع «سبک زندگى» را مطرح و آن را از مهم ترین نیازهاى جامعه و نظام اسلامى قلمداد فرموده اند. «سبک زندگى» گرچه پس از موضوعات کلان پیش گفته مطرح شد، اما با این حال، مطرح نمودن آن به صورت شفاف و صریح نشان از خلأى است که انقلاب اسلامى در این مرحله از مراحل تکاملى خود با آن مواجه است و گویاى این نکته مهم است که مهم ترین آسیب جدى انقلاب و جامعه اسلامى در این مرحله از انقلاب اسلامى «فقدان شیوه مطلوب زندگى اسلامى و الگوهاى رفتارى متناسب با جامعه، نظام و خانواده اسلامى» است و بر همین اساس، مهم ترین و جدى ترین نیاز نیز «استنباط و ارائه سبک زندگى اسلامى و الگوهاى رفتارى متناسب با جامعه، نظام و خانواده اسلامى» است.
بر این اساس، اگر انقلاب اسلامى پس از ایجاد نظام و دولت اسلامى، نتواند ساختار و سبک زندگى اسلامى را مبتنى بر اصول و اهداف خود ارائه دهد، ایجاد کشور اسلامى آرزویى بیش نخواهد بود و فرایند تکاملى انقلاب اسلامى در مرحله ایجاد کشور متوقف خواهد شد.
از سوى دیگر، مى توان موفقیت و مانایى چند سده اى تمدن غرب را مدیون ارائه سبک زندگى غربى براى جوامع تحت سیطره خود دانست. انقلاب اسلامى نیز براى وصول به تمدن اسلامى، در مرحله فعلى از مراحل تکاملى خود باید بتواند سبک زندگى دینى و اسلامى را تولید کند تا از حالت انفعالى در برابر سبک زندگى و الگوهاى رفتارى غربى بیرون آید.
از همین رو، استنباط و ارائه سبک زندگى اسلامى را باید جزو مسائل راهبردى انقلاب اسلامى در این مرحله از مراحل تکاملى آن به شمار آورد که هرگونه برخورد نامناسب یا سهل انگارى در خصوص آن، فرایند تکاملى انقلاب اسلامى را با چالش هایى جدى و اساسى روبه رو خواهد کرد. بر اساس همین اهمیت، مقام معظم رهبرى علاوه بر مطالبه جدى این مهم از نهادهاى متولى، خود رأسا ابعاد و زوایاى این موضوع را به بوته کاوش و بررسى نهاده اند. مقاله حاضر عهده دار تبیین مبانى و مبادى سبک زندگى از دیدگاه معظمٌ له است. بر این اساس، در ادامه پس از تبیین و تعریف کلیات، نقش و جایگاه سبک زندگى در فرایند تکاملى انقلاب اسلامى روشن خواهد شد و پس از آن، مبانى و مبادى سبک زندگى از دیدگاه مقام معظم رهبرى منقّح مى گردد.
در مقاله حاضر تعریفى جدید و کاملاً نظام مند از سبک زندگى و نسبت آن به مقوله تمدن ارائه شده است. همچنین تحلیل فرایند تکاملى انقلاب اسلامى و جایگاه و نقش سبک زندگى در آن از دیگر مباحث بدیع مقاله حاضر است.
سؤال هاى اصلى نوشتار حاضر عبارت است از: سبک زندگى چیست؟ جایگاه آن در فرایند تکاملى انقلاب اسلامى کدام است؟
سؤال هاى فرعى نیز عبارتند از: نسبت سبک زندگى و تمدن چیست؟ دلایل پرداختن به موضوع سبک زندگى در شرایط فعلى انقلاب اسلامى چیست؟ مبانى دین شناختى و معرفت شناختى سبک زندگى کدام است؟ نقش فقه حکومتى در ارائه سبک زندگى چیست؟ وظیفه حوزه و دانشگاه در رابطه با ارائه سبک زندگى کدام است؟
1. کلیات
1ـ1. مفهوم سبک زندگى
«سبک زندگى» از جمله واژگانى است که دیدگاه ها و تعاریف مختلف و گاه متضادى پیرامون آن وجود دارد. در زبان هاى گوناگون از ترکیب سبک زندگى در شکل هاى مختلفى یاد شده است. در زبان انگلیسى به دو شکل «Style of Life» و نیز «Lifestyle» استفاده شده است (شکارى، 1389، ص 538). معناى لغوى واژه «زندگى» روشن است، اما در لغت نامه ها معانى گوناگونى براى واژه «سبک» درج شده است: نوع، روش، طرز و شیوه (معین، 1385، ج 2، ص 1818)، سبک اثاثیه، شکل دادن یا طراحى چیزى تطابق با معیار شناخته شده، شیوه اى که برازنده و متناسب پنداشته مى شود، بخصوص در رفتار اجتماعى، نحوه عرضه، بخصوص در موسیقى یا یکى از هنرهاى زیبا، و شیوه مشخص تعبیر در نوشتار یا گفتار (آریان پور، 1389، ص 1437؛ دهخدا، 1377، ج 9، ص 13412). معانى دیگرى نیز براى واژه «سبک» آمده است؛ از جمله: شیوه اى که در آن چیزى گفته یا انجام مى شود، شیوه و روش انجام چیزى، بخصوص شیوه اى که براى فرد، گروهى از مردم، مکان یا دوره اى نوعى باشد، نوع تصور و فردیتى که در افعال و سلیقه هاى شخص ارائه مى شود، طرز نگرش خاص فردى و سلیقه که بیانگر و ممیز راه زندگى است، و شیوه یا عادت متمایز رفتارى یا حرکت فرد (مهدوى کنى، 1386).
در تعریف «سبک زندگى» نیز با تعاریف متعددى روبه رو هستیم. در یک تعریف مى خوانیم: «روشِ نوعى زندگى فرد، گروه یا فرهنگ و نیز روش خاصى از زندگى یک شخص و یا گروه.» همچنین، «شیوه زندگى یا سبک زیستن که منعکس کننده گرایش ها و ارزش هاى یک فرد یا گروه» و نیز «عادات، نگرش ها، سلیقه ها، معیارهاى اخلاقى، سطح اقتصادى و غیره که با هم طرز زندگى کردن فرد یا گروهى را مى سازد» به عنوان تعریف «سبک زندگى» آمده است (به نقل از: مهدوى کنى، 1386). تعریف اول، بیشتر توضیح واژه به واژه از ترکیب سبک زندگى است و معناى دوم، بیان معناى اصطلاحى است که امروزه در ادبیات علوم انسانى و اجتماع رواج یافته است. مقصود نگارنده از سبک زندگى، «روش سلوک در حیات فردى و اجتماعى» است و به بیان دیگر، «مجموعه اى منظم و به هم مرتبط از رفتارهاى افراد در زندگى فردى و اجتماعى شان که مبتنى بر یک سرى بینش ها و ارزش هاى برآمده از آنهاست.» با این، بیان سبک زندگى شامل امورى مى شود که به زندگى انسان، اعم از بعد فردى و اجتماعى، مادى و معنوى مربوط مى شود؛ امورى نظیر بینش ها (ادراک ها و معتقدات و به بیان دیگر، نظام اعتقادات) و گرایش ها (ارزش ها، تمایلات و ترجیحات و به بیان دیگر، نظام اخلاقى). در حوزه کنش ها و رفتارها نیز شامل حوزه هاى مختلف سیاسى (نظام سیاسى)، اقتصادى (نظام اقتصادى)، فرهنگى (نظام فرهنگى)، حقوقى (نظام حقوقى)، عبادى (نظام عبادى) و تربیتى (نظام تربیتى) است. بنابراین، سبک زندگى به رفتارهاى برآمده از بینش ها و گرایش ها به نحو مجموعى و نه تک تک آنها، دلالت مى کند. خلاصه اینکه، به نظر نگارنده، به الگوهاى رفتارى آحاد جامعه در حوزه هاى مختلف زندگى اعم از سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و... که برآمده از بینش و گرایشى خاص است، «سبک زندگى» اطلاق مى شود. با این حساب، مقصود از «سبک زندگى دینى و اسلامى»، الگوهاى رفتارى متدینان و مسلمانان در حوزه هاى مختلف زندگى مى باشد که برآمده از بینش و جهان بینى دینى اسلامى و نیز مبتنى بر گرایش ها و ارزش هاى اسلامى مى باشد.
از دیدگاه مقام معظم رهبرى نیز «سبک زندگى عبارت است شیوه زیستن و رفتار اجتماعى» (مقام معظم رهبرى، 23/7/1391)؛ مانند شیوه زیستن در «خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسئله خط، مسئله زبان، مسئله کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانه اى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه» (همان) و مانند آن.
2ـ1. فرایند تکاملى انقلاب اسلامى
فرایند انقلاب اسلامى و مراحل تحقق آرمان هاى آن، تا دستیابى به الگوى جامع انقلاب و در نهایت، تشکیل تمدن اسلامى، از سوى مقام معظم رهبرى تبیین شده است. ایشان روند تکاملى انقلاب اسلامى را به پنج مرحله تقسیم فرمودند. «فرایند تحقق انقلاب اسلامى همین طور، قدم به قدم به نتایج نهایى خود نزدیک مى شود... این فرایند یک فرایند طولانى و البته دشوار است که انسان به طور نسبى به آن اهداف نزدیک مى شود. اما تحقق آنها خیلى طولانى است» (مقام معظم رهبرى، 12/9/1380). بر این اساس، مرحله اول از این فرایند، پیروزى شکوهمند ملت ایران در مقابل رژیم پهلوى و «ایجاد انقلاب اسلامى» بوده است که هرچند کار بسیار مهم و پرهزینه اى بود، اما در مجموع نسبت به مراحل بعد جزو آسان ترین مراحل به شمار مى رود: «قدم اول که پرهیجان ترین و پرسروصداتر از همه است، ایجاد انقلاب اسلامى است؛ کار آسانى بود، لیکن این آسان ترین است. این انقلاب اولین سخنش این بود که دوران حاکمیت ارزش هاى معنوى آغاز شده است؛ یک تحول بنیادین بر اساس یک سلسله ارزش ها» (مقام معظم رهبرى، 23/2/1379). «انقلاب بزرگ ما خصوصیاتى مخصوص به خود داشت. این خصوصیات که بارها هم در تحلیل هاى ملت ما و آشنایان با انقلاب تکرار شده، اولین بار در یک انقلاب مشاهده مى شد. تکیه به اسلام، هدف گیرى ایجاد حکومت اسلامى، تجدیدنظر در مفاهیم سیاسى عالم مثل آزادى و استقلال و عدالت اجتماعى و چیزهاى دیگر و حرکت به سمت دنیا و جامعه اى که بر پایه ارزش هاى اسلامى بنا شده باشد» (مقام معظم رهبرى، 14/3/1386).
مرحله دوم از فرایند تحقق آرمان هاى اسلامى در بستر انقلاب، تأسیس نظام اسلامى مى باشد. مقام معظم رهبرى تحقق این مرحله را به معناى اسلامى شدن هندسه عمومى جامعه دانسته اند (12/9/1380). در حقیقت، با تدوین قانون اساسى انقلاب اسلامى که منشور اصلى و محورى جمهورى اسلامى است، ارکان جامعه اسلامى مهندسى شد، این قانون که تبلور ارزش هاى اسلامى است و منطبق با احکام اسلامى تدوین شده، به مثابه ستون فقرات نظام اسلامى است و مرکز اصلى سلسله اعصاب نظام اسلامى تلقّى مى شود.
اما مرحله سوم که مرحله اى حساس به شمار مى رود و از دو قدم پیشین دشوارتر است، «ایجاد دولت اسلامى» است. «تشکیل دولت اسلامى به معناى حقیقى، تشکیل منش و روش دولت مردان به گونه اسلامى است» (21/9/1379). البته منظور از «دولت» در اینجا تنها به معناى هیأت دولت و وزیران نیست، بلکه مجموعه کارگزاران حکومت را دربر مى گیرد.
پس از شکل گیرى دولت اسلامى، ثمره این دولت، تلألؤ و تشعشع نظام اسلامى خواهد بود؛ بدین معنا که کارویژه اصلى دولت اسلامى، «ایجاد کشور اسلامى» مى باشد که خود مرحله چهارم فرایند تحقق انقلاب اسلامى به شمار مى رود: «اگر دولت به معناى واقعى کلمه اسلامى شد، آن وقت کشور به معناى واقعى کلمه اسلامى خواهد شد، عدالت مستقر خواهد شد، تبعیض از بین خواهد رفت، فقر به تدریج ریشه کن مى شود، عزت حقیقى براى آن مردم به وجود مى آید، جایگاهش در روابط بین المللى ارتقا پیدا مى کند؛ این مى شود کشور اسلامى. اگر این مرحله به وجود آمد، آن گاه براى مسلمانان عالم، الگو و اسوه مى شویم، «لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ.» اگر توانستیم این مرحله را به سلامت طى کنیم، آن گاه مرحله بعدى ایجاد دنیاى اسلام است» (همان). به این ترتیب، مرحله نهایى انقلاب و در حقیقت، تحقق آرمانى ترین شعار انقلاب، «ایجاد دنیاى اسلام» و دستیابى به تمدن عظیم اسلامى خواهد بود: «از این مرحله [کشور اسلامى ]که عبور کنیم، بعدش دنیاى اسلام است. از کشور اسلامى مى شود دنیاى اسلام درست کرد، الگو که درست شد، نظایرش در دنیا به وجود مى آید» (19/9/1375).
2. مقام معظم رهبرى و سبک زندگى
مسئله سبک زندگى یکى از دغدغه هاى دیرینه مقام معظم رهبرى بوده است، به گونه اى که ایشان از همان آغاز تصدىِ مقامِ رهبرى نظام اسلامى و حتى پیش تر از آن، در مواقع و مواضع مختلفى، به این مهم پرداخته اند.
1ـ2. زمینه سازى و بنیان نگرى
یکى از مهم ترین و نمایان ترین نمودهاى سبک زندگى، طرز پوشش مردمان است. این قضیه آن گاه اهمیت مى یابد که بدانیم طرز پوشش یکى از نمودهاى بیرونى فرهنگ غالب و رایج در یک مملکت است. کسانى که قایل به این هستند که باید سبک زندگى را از لایه هاى بیرونى آن بیاغازیم یا اینکه قایلند براى نهادینه شدن سبک زندگى باید تمامى لایه هاى آن را هماهنگ و همسو جهت دهیم، نوع پوشش را مورد توجه و مداقه قرار مى دهند. آیت اللّه العظمى خامنه اى نیز به این مهم توجه داشته اند: «بنده زمان ریاست جمهورى در شوراى عالى انقلاب فرهنگى قضیه طرح لباس ملى را مطرح کردم و گفتم بیایید یک لباس ملى درست کنیم... عرب ها لباس ملى خودشان را دارند، هندى ها لباس ملى خودشان را دارند، اندونزى یایى ها لباس ملى خودشان را دارند... من و شما که ایرانى هستیم، لباسمان چیست؟» (مقام معظم رهبرى، 17/4/1383).
از نمودهاى دیگر ترویج و گسترش سبک زندگى در لایه هاى عمیق تر آن مى توان به شعارهایى اشاره کرد که درصدد ایجاد موج اجتماعى هستند. نام گذارى سال فرارو یکى از بهترین الگوهاى ایجاد موج اجتماعى در قالب شعار سال است. این رویکرد موجب انگیزش اجتماعى توده ها، نیز انگیزش علمى نخبگان و انگیزش سیاسى سیاست مداران مى شود. همسویى و هماهنگى نسبى این هر سه لازمه نهادینه شدن شعار مطرح شده است.
شعارها و نام هایى که ایشان براى سال هاى شمسى برگزیده اند ناظر به باورها و ارزش ها جهت نهادینه سازى سبک زندگى ملى و شیعى است.
انتخاب نام هایى همچون سال امام خمینى، امیرالمؤمنین علیه السلام، و پیامبر اعظم، مربوط به باورهاى ایجادکننده سبک زندگى است. نام هایى همچون رفتار علوى اقتدار ملى، و عزت و افتخار حسینى ارزش هاى ایجاد سبک زندگى را نشانه رفته اند. اما نام هایى همچون خدمت گزارى، پاسخ گویى مسئولان نظام به مردم، همبستگى ملى و مشارکت عمومى، اتحاد ملى و انسجام اسلامى، همت مظاعف کار مضاعف، نوآورى و شکوفایى، و جهاد اقتصادى و حمایت از تولید داخلى و کار و سرمایه ایرانى، لایه هاى بیرونى را، که همان لایه فرهنگى و اجتماعى ایجاد و گسترش سبک زندگى است، نشان مى دهند.
نام گذارى سنخ سوم در واقع، در پى آسیب هایى که سبک زندگى غیردینى براى جامعه اسلامى ایجاد مى کرد مورد برنامه ریزى و توجه قرار گرفته است.
انتخاب نام سال، تنها زمینه طرح این بحث از سوى ایشان نبود، بلکه در سخنرانى هاى مختلفى در این سال ها به مسائلى مثل آپارتمان نشینى، معمارى، اصلاح موى سر، شیوه راه رفتن، کتاب خوانى، الگوى مصرف وسایل زندگى، مد و... نیز پرداخته اند.
2ـ2. مبدأ و هدف سبک زندگى
از مباحث علمى و کلانى که در تولید علم و یا نظریه اى باید بدان توجه نمود، مبدأ و هدف از نظریه پردازى و یا ایجاد پدیده اى است.
مقام معظم رهبرى سبک زندگى را تابعى از تفسیر زندگى از نگاه آدمى دانسته و هدفى را که انسان در زندگى دنبال مى کند، مولد سبک زندگى متناسب با آن هدف مى دانند: «سبک زندگى، تابع تفسیر ما از زندگى است. هدف زندگى چیست؟ هر هدفى که ما براى زندگى معین کنیم، براى خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعى، متناسب با خود، یک سبک زندگى به ما پیشنهاد مى شود» (مقام معظم رهبرى، 23/7/1391).
ایشان همچنین ایمان به هدف زندگى را نقطه اصلى دانسته و انتخاب سبک زندگى را منوط به ایمان به آن هدف مى دانند: «یک نقطه اصلى وجود دارد و آن، ایمان است. یک هدفى را باید ترسیم کنیم ـ هدف زندگى را ـ به آن ایمان پیدا کنیم. بدون ایمان، پیشرفت در این بخش ها امکان پذیر نیست؛ کارِ درست انجام نمى گیرد. حالا آن چیزى که به آن ایمان داریم، مى تواند لیبرالیسم باشد، مى تواند کاپیتالیسم باشد، مى تواند کمونیسم باشد، مى تواند فاشیسم باشد، مى تواند هم توحید ناب باشد؛ بالاخره به یک چیزى باید ایمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال این ایمان و اعتقاد پیش رفت. مسئله ایمان، مهم است. ایمان به یک اصل، ایمان به یک لنگرگاه اصلى اعتقاد؛ یک چنین ایمانى باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبک زندگى انتخاب خواهد شد» (همان).
با این رویکرد اصولى و مبنایى است که نظریه بسیارى از کسانى که معتقدند سبک زندگى غیربومى و غیردینى چون از مبادى عقلایى برخاسته اند مى توانند ما را به اهداف دینى برسانند، مورد نقد جدى و چالش قرار مى گیرند.
3ـ2. ضرورت سبک زندگى دینى
مقام معظم رهبرى پس از زمینه سازى هاى فرهنگى و اجتماعى و توجه به مبادى سبک زندگى، به صورت واضح و روشن بحث سبک و رویکرد زندگى اسلامى را مطرح نمودند.
1ـ3ـ2. پیشرفت ایرانى اسلامى: به مقتضاى مباحث کارشناسى شده، ضرورت و غایت طرح بحث از سوى ایشان روشن و به صورت بارزى به گام نهادن در راه پیشرفت ایرانى و ایجاد تمدن دینى و اسلامى پیوند خورد: «یکى از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبک زندگى کردن، رفتار اجتماعى، شیوه زیستن ـ اینها عبارةٌ اخراى یکدیگر است ـ این یک بُعد مهم است؛ این موضوع را مى خواهیم امروز یک قدرى بحث کنیم» (همان).
2ـ3ـ2. رسیدن به معنویت حقیقى: براى بهتر روشن شدن اهمیت سبک زندگى، ایشان به هدف غایى و نهایى انسان در زندگى دنیوى نیز توجه دارند. توجه به این نکته، بسیارى را به این جهت رهنمون مى شود که حتى براى رستگارى نیز باید سبک زندگى اجتماعى و فردى متدینان بسامان شود: «ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم ـ که هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است ـ باید به سبک زندگى اهمیت دهیم» (همان).
3ـ3ـ2. آسودگى و آسایش در زندگى: جهت دیگرى نیز که در اهمیت و ضرورت ایجاد سبک زندگى ملى مورد توجه است و جامع هدف آن کسانى است که به تعالى اخروى و نیز پیشرفت ایرانى اسلامى باور کمترى دارند، بحث آسودگى و آسایش زندگى این جهانى است: «اگر به معنویت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشیم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. بنابراین، مسئله، مسئله اساسى و مهمى است» (همان).
4ـ3ـ2. فقدان سبک زندگى اسلامى در سطح ملى: گرچه واقعه انقلاب اسلامى، حیات دوباره اسلام را به دنبال داشت، اما در گام هاى پسین خود و با تمام تلاش هایى که صورت پذیرفته، هنوز نتوانسته است الگویى تام و تمام از زندگى اسلامى را ارائه دهد. این نقصان، علاوه بر لطمه بر فرایند تکاملى انقلاب، آن را متهم به ناکارآمدى در حوزه اندیشه و عمل خواهد کرد. به بیان دیگر، از جمله امورى که ضرورت پرداختن به موضوع سبک زندگى را دوچندان مى کند، برائت جستن از اتهام ناکارآمدى است. مهم ترین شبهه اى که در این زمان نه تنها نسبت به نظام اسلامى، که در خصوص اصل اسلام از سوى دشمنان مطرح مى شود، شبهه «اسلام در عمل» است. نظام اسلامى با شعار حاکمیت دین در عمل به صحنه جهانى پاى گذارده و باید بتواند با ارائه الگوهاى رفتارى دینى در تمامى حوزه هاى زندگى بشرى و سبک زندگى تمام عیار اسلامى، به این شعار خود جامه عمل بپوشاند: «یکى از مهم ترین مسائلى که امروز بیشترین تلاش خصمانه مصروف آن مى شود، این است که نظام اسلامى در اندیشه و عمل، متهم به ناکارآمدى شود. پیکارى وسیع در زمینه هاى اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اندیشه از سوى مراکز استکبارى در جریان است تا نظام اسلامى در افکار کشورهاى مسلمان به ناتوانى متهم شود و درخشش و جذابیت خود را از دست بدهد» (مقام معظم رهبرى، 19/6/1380). در پى این مهم، مقام معظم رهبرى انقلاب را امرى تدریجى دانسته و تحقق کامل آن را منوط به گذر زمان و نیز تحول و پیشرفت در همه مناطق مربوط به زندگى و جامعه معرفى کرده است: «عزیزان من! انقلاب یک امر دفعى نیست، یک امر تدریجى است. یک مرحله از انقلاب که تغییر نظام سیاسى است، دفعى است؛ اما در طول زمان انقلاب باید تحقق پیدا کند. این تحقق چگونه است؟ این تحقق به آن است که بخش هایى که عقب مانده و تحول پیدا نکرده است تحول پیدا کند و روز به روز راه هاى جدید، کارهاى جدید، فکر جدید، روش هاى جدید، در چارچوب و بر پایه آن ارزش ها در جامعه به وجود بیاید و پیش برود... حالا این پیشرفت در کجاست؟ این تحولى که مى گوییم باید به وجود بیاید، این حرکت رو به جلو کجاست؟ در همه مناطق مربوط به زندگى و جامعه، قوانین تحول پیدا مى کند و باید روز به روز بهتر و کامل تر شود. در فرهنگ و در اخلاق عمومى مردم، روز به روز باید تحول بشود و پیشرفت حاصل گردد. در نظام علمى و آموزشى کشور، در فعالیت هاى اقتصادى، در هنر، در امور حکومت و اداره کشور، حتى در حوزه هاى علمیه بایستى انسان هاى با فکر و شجاع و روشن بین روز به روز روش هاى جدید، کارهاى جدید، فکر راهى جدید و آرمان هاى جدید را دنبال کنند» (مقام معظم رهبرى، 23/2/1379).
5ـ3ـ2. زوال تدریجى سبک زندگى غربى: یکى از عوامل مهمى که پرداختن به سبک زندگى اسلامى را ضرورت مى بخشد، ظهور ناکارآمدى تمدن مادى و یأس بشر از این تمدن و سبک زندگى برآمده از آن و گرایش به معنویت است. پس از شکست و متلاشى شدن قطب شرق تمدن مادى، تمدن غرب با یکه تازى خود و مبتنى بر مبانى و اهداف خود و در قالب الگوهاى رفتارى و سبک مدیریتى و معیشتى لیبرالیستى، اومانیستى و سکولاریستى، مدعى سعادت، رفاه و خوشبختى براى بشریت در همه شئون حیات شد، ولى دیرى نپایید که این تمدن ظاهرفریب، نه تنها نتوانست سعادت، رفاه و کرامت را براى بشریت به ارمغان آورد، که منشأ مشکلات و نابسامانى هاى زیادى در ابعاد مختلف روحى، ذهنى و رفتارى در جوامع غربى و شرقى شده، رو به زوال گذاشته است (مقام معظم رهبرى، 19/10/1368). سبک زندگى برآمده از تمدن غربى، بر پایه ستیز با معنویت بنا نهاده شده و ازاین رو، تمامى ابعاد آن همگى قربانى حذف معنویت و بى اعتنایى به ارزش هاى دینى شده است: «تمدن غربى بر پایه ستیز با معنویت و طرد معنویت بنا شده است... این تمدن مادى و دور از معنویت، هرچه پیشرفت کند، انحرافش بیشتر مى شود؛ هم خود آنها و هم همه بشریت را با میوه هاى زهرآگین خود تلخ کام مى کند... پدیده استعمار... یکى از چیزهایى است که در نتیجه تفکیک علم از معنویت، سیاست از معنویت و دولت از اخلاق در اروپا اتفاق افتاد... ویران شدن خانواده، سراب فساد جنسى و طغیان سرمایه دارى افراطى، همه نتایج همان تفکیک است. قدرت هاى ستمگر عالم، بخصوص در صد سال اخیر بر حذف معنویت و ارزش هاى والاى انسانى در زندگى جوامع بشرى پاى فشرده اند و نتیجه آن، گسترش فسادهاى اخلاقى و اعتیاد و بى بندوبارى و ویرانى بنیان خانواده و نیز رشد استثمار و افزایش فاصله میان ملت هاى فقیر و غنى و دورى روزافزون از عدالت اجتماعى و بى اعتنایى به کرامت انسانى... گردیده است» (7/10/1370). به بیان دیگر، باطن فرهنگ غربى، سبک زندگى مادى شهوت آلودِ هویت زدا و ضد معنویت است: «یکى از خصوصیات فرهنگ غربى، عادى سازى گناه است؛ گناه هاى جنسى را عادى مى کنند. امروز این وضعیت در خود غرب به فضاحت کشیده شده؛ اول در انگلیس، بعد هم در بعضى از کشورهاى دیگر و آمریکا. این گناه بزرگِ همجنس بازى شده یک ارزش! به فلان سیاستمدار اعتراض مى کنند که چرا او با همجنس بازى مخالف است، یا با همجنس بازها مخالف است! ببینید انحطاط اخلاقى به کجا مى رسد! این، فرهنگ غربى است. همچنین فروپاشى خانواده، گسترش مشروبات الکلى، گسترش مواد مخدر... باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبک زندگى مادىِ شهوت آلودِ گناه آلودِ هویت زدا و ضد معنویت و دشمن معنویت» (23/7/1391). به هر صورت، شرایط در سطح منطقه اى و جهانى در این مقطع از تاریخ به گونه اى است که از طرفى، بشریت از تمدن و سبک زندگى موجود مأیوس شده و از طرف دیگر، به همین دلیل، رویکردى دوباره به معنویت شروع شده است. حال در این شرایط، اگر نظام اسلامى بتواند الگوى جدید و سبکى نویت از حیات، مبتنى بر معنویت و هدایت الهى به بشریت تشنه امروز ارائه دهد، زمینه گرایش عملى مردمان سرخورده از غرب و تشنه معنویت را به دین اسلام فراهم آورده است: «امروز... برترین متفکران غربى به تدریج کسل کننده بودن نظام غربى را ابراز مى کنند و آن را بر زبان مى آورند و بر همین اساس، تمدنى که با رنسانس آغاز شده، امروز به نقطه پایانى خود نزدیک مى شود. بشر امروز در پى یافتن یک جایگزین براى نظام غربى است و گرایش به سوى اسلام در ایالات متحده آمریکا، اروپا و آفریقا از همین امر ناشى مى شود» (3/5/1374).
6ـ3ـ2. ایجاد تمدن اسلامى: بدیهى است که موضوع سبک زندگى در ذیل موضوع کلانى همچون مهندسى فرهنگى که به دنبال اسلامى سازى کشور است، قرار مى گیرد. در واقع، سبک زندگى اسلامى یکى از ارکان و اجزاى مهم و ضرورى مرحله چهارم از فرایند تکاملى انقلاب اسلامى، یعنى «کشور اسلامى» مى باشد. از سوى دیگر، نهادینه شدن سبک زندگى و گسترش و اشاعه آن به جوامع اسلامى دیگر در کنار الگوهاى اداره جوامع و نظام سازى هاى دینى، ارکان اساسى براى ایجاد «دنیاى اسلام» و «تمدن اسلامى» خواهد بود. باید تلاش نمود تا سبک زندگى غربى که بى محابا تمامى دنیاى اسلام را کم وبیش درنوردیده، کنار نهاد و با یکپارچه سازى سبک زندگى دینى درصدد ایجاد تمدن اسلامى برآمد.
از سوى دیگر، نهایى ترین و اساسى ترین هدف سبک زندگى اسلامى، ساخت تمدن اسلامى است که ایشان به عنوان یک نظریه پرداز دینى بدان مى پردازند: «سرنوشت حتمى عبارت از این است که تمدن اسلامى یک بار دیگر بر مجموعه عظیمى از دنیا پرتو خود را بگستراند و خطى که نظام اسلامى ترسیم مى کند، خط رسیدن به تمدن اسلامى است» (3/5/1374).
همان گونه که در مراحل انقلاب ذکر شد، هدف نهایى و کامل ترین مرحله انقلاب اسلامى، ایجاد تمدن نوین اسلامى است: «ما اگر پیشرفت همه جانبه را به معناى تمدن سازى نوین اسلامى بگیریم ـ بالاخره یک مصداق عینى و خارجى براى پیشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد ـ اینجور بگوییم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامى، ایجاد یک تمدن نوین اسلامى است؛ این محاسبه درستى است (23/7/1391).
این واقعیت امروز کاملاً ملموس است که انقلاب اسلامى، نظام موازنه قدرت را در جهان امروز بر هم زده است؛ بدین معنا که بعد از پیروزى، تأثیر بسزایى در حذف یک قطب جهانى داشته و در ادامه، مانعى جدى بر سر راه شکل گیرى جهان تک قطبى ایجاد کرده است. حال اگر انقلاب اسلامى بخواهد جایگاه خود را در صحنه جهانى حفظ کند و حتى بالاتر از این، زمینه حذف تمدن مادى را فراهم آورد، لازم است بر اساس اصول و اهداف و شعارهاى خود، تمدن جدید به جهان امروز ارائه دهد: «این کشور باید ساخته بشود، این کشور باید پیش برود... بایستى در دنیا بدرخشد و بالاخره آن تمدن عظیم اسلامى را در مقابل چشم جهانیان بگذارد و نشان بدهد» (27/1/1377).
بنابراین، مهم ترین مسئله و محورى ترین هدف حرکت نظام اسلامى، ایجاد حرکتى عظیم در مقیاس جهانى است تا در سایه آن، بشریت خسته از تمدن مادى را امیدوار به زندگى و حیات دوباره کند: «قضیه بناى یک نظام اسلامى و یک تمدن اسلامى و یک تاریخ جدید، قضیه جدى براى این ملت است. آن را جدى بگیرید... مسئله ما، مسئله حرکت عظیم در مقیاس جهانى است» (12/8/1372).
ایشان با توجه به برنامه ریزى هاى کلانى که در جهت ایجاد تمدن اسلامى دارند مى فرمایند: «اکنون مى توان گفت که دوران عمل به نسخه هاى غربى و اروپایى در کشورهاى اسلامى سپرى شده است... امروز در سرتاسر دنیا میلیاردها انسان زیر فشار سنگین ظلم و بى عدالتى دست و پا مى زنند. آنها یک نمونه احتیاج دارند و یک الگو مى خواهند و شما مى خواهید آن الگو را نشان بدهید» (2/5/1376).
ایشان سبک زندگى را یکى از دو رکن اساسى تمدن اسلامى، یعنى جنبه نرم تمدن اسلامى، مى داند و پس از تبیین تمدن اسلامى و ضرورت آن، پیوند بین تمدن سازى و سبک زندگى را نشان داده اند: «این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است؛ یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش باید رسید... بخش حقیقى، آن چیزهایى است که متن زندگى ما را تشکیل مى دهد؛ که همان سبک زندگى است... این، بخش حقیقى و اصلى تمدن است» (23/7/1391).
4ـ2. نسبت سبک زندگى و تمدن اسلامى
با تعریفى که از سبک زندگى ارائه شد، سبک زندگى مجموعه اى به هم پیوسته از الگوهاى رفتارى دینى در حوزه هاى مختلف زندگى بشرى قلمداد گردید (مهدوى کنى، 1386). تمدن نیز به مجموعه اى به هم پیوسته از نظام هاى اجتماعى تعریف شده است (آشورى، 1381، ص 128). دیگر اینکه، الگوهاى رفتارى مبتنى بر بینش و گرایش دینى و اسلامى در هر کدام از حوزه هاى سیاست، فرهنگ، اقتصاد و... سازنده نظام هاى سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و... با پسوند اسلامى مى باشد (میرمعزى، 1379). با این حساب، نسبت تمدن و سبک زندگى مشخص مى گردد. نقطه اشتراک این هر دو، الگوهاى رفتارى در حوزه هاى مختلف زندگى بشرى است که مبتنى بر بینش و گرایش خاصى است. با این بیان، مى توان ادعا کرد که ـ در واقع ـ تمدن، آیینه تمام نما و برایند سبک زندگى است. به بیان مقام معظم رهبرى، سبک زندگى، بخش اصلى و حقیقى تمدن مى باشد: «تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است؛ یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش باید رسید... بخش حقیقى، آن چیزهایى است که متن زندگى ما را تشکیل مى دهد؛ که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن است؛ مثل مسئله خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسئله خط، مسئله زبان، مسئله کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانه اى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخش هاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است» (مقام معظم رهبرى، 23/7/91). بنابراین، اگر ما موفق به تبیین الگوهاى رفتارى مسلمانان در حوزه هاى مختلف زندگى، مبتنى بر بینش و جهان بینى و نیز ارزش ها و گرایش هاى دینى و اسلامى گردیم، در واقع، به نظام هاى اسلامى در حوزه مختلف از قبیل نظام اقتصادى، نظام سیاسى و... دست یافته ایم. از طرف دیگر، از مجموعه به هم پیوسته نظام هاى اجتماعى اسلامى، تمدن اسلامى حاصل مى آید (مشکانى سبزوارى، 1390الف).
شاید بتوان به گونه اى دیگر نیز به اثبات نسبت تمدن و سبک زندگى پرداخت؛ به این بیان که اصولاً هدف از سبک زندگى دینى و اسلامى، تربیت انسان و جامعه نمونه و طیبه است. از سوى دیگر، انسان تربیت یافته یکى از دو عنصر اساسى تمدن است: براى ایجاد یک تمدن اسلامى، مانند هر تمدن دیگرى، دو عنصر لازم است: یکى، تولید فکر و دیگرى، پرورش انسان.» بنابراین، از این نگاه که هدف از طرح سبک زندگى اسلامى، پرورش انسان و جامعه طیبه است و انسان طیبه یکى از ارکان اساسى تمدن به حساب مى آید، مى توان نسبتى وثیق بین تمدن و سبک زندگى برقرار نمود.
3. مبانى سبک زندگى اسلامى
نگاه مقام معظم رهبرى به مسئله سبک زندگى مبتنى بر مبانى و اصولى خاص است که بدون شناخت آن مبانى، نمى توان تصویرى صحیح از دیدگاه ایشان ارائه نمود و به عمق دیدگاه هاى ایشان نسبت به سبک زندگى اسلامى پى برد. اگرچه پرداختن به تمام مبانى همچون غایت شناسى، معرفت شناسى، هستى شناسى، انسان شناسى و دین شناسى لازم است، اما براى پرهیز از طولانى شدن مطالب، و نیز با توجه به واضح و مبرهن بودن مباحث غایت شناسى، هستى شناسى و انسان شناسى، تنها به بررسى برخى از مباحث مترتب بر دین شناسى و معرفت شناسى اشاره مى شود.
1ـ3. مبانى دین شناختى
مهم ترین مبنا در میان مبانى سبک زندگى اسلامى، مبحث دین شناسى و تبیین ارتباط بین دین و سبک زندگى است. تحقق نظام اسلامى و هدایت و سرپرستى آن بر اساس نگاه خاصى به دین اسلام صورت گرفته است. بر اساس همین نگاه به دین، باید تحلیل موضوعات اجتماعى صورت پذیرد.
«اسلام موردنظر ما، همان اسلامى است که امام عزیز در طول زندگى اش از آن دم زد و در ده سال درخشان آخر عمرش، با تمام وجود خود براى آن سرمایه گذارى کرد؛ اسلامى که او به ما آموخت و در راه آن حرکت کرد. همه باید بر گرد محور اسلام و خط امام، متحد و مهربان باشند و با یکدیگر همکارى کنند تا هیچ مشکلى بر سر راه ما باقى نماند» (مقام معظم رهبرى، 21/4/1368).
1ـ1ـ3. دیدگاه هاى مختلف پیرامون نسبت دین و سبک زندگى: پیش از ورود به مبانى دین شناختى سبک زندگى از دیدگاه مقام معظم رهبرى، لازم است دیدگاه هاى مختلف پیرامون نسبت دین و سبک زندگى و جایگاه دیدگاه مقام معظم رهبرى در میان این دیدگاه ها مشخص گردد.
1ـ1ـ1ـ3. انکار نسبت دین و سبک زندگى: برخى رابطه دین و حیات اجتماعى را نفى مى کنند و معتقدند که اصولاً مقوله حیات و سرپرستى اجتماعى با مقوله دین بیگانه است و دین ارتباطى با مقوله حیات اجتماعى و تکامل معیشت نداشته و نیز نسبتى با الگوهاى رفتارى و سبک هاى زندگى در مقیاس اجتماعى ندارد. این گروه، از حیات اجتماعى تفسیر خاصى داشته و از روابط انسانى با خود، طبیعت پیرامونى و خدا، دین را عهده دار روابط فرد با خدا دانسته، عقل معاش و رفتارهاى عقلایى را به عنوان مبادى و منشأ علوم جدید، متکفل روابط دیگر مى دانند. از نظر ایشان، حتى اگر دین در گوشه اى از معیشت و حیات اجتماعى دخالت کند، آن دخالت عرضى بوده و جزو مقولات حقیقى دین به شمار نمى رود. به بیان دیگر، اگر دین در امور اجتماعى نظرى داشت، این اظهارنظر بالعرض است و در واقع، از موضوعى سخن گفته که از جنس خودش نیست (سروش، 1378، ص 137). نگاه دیگر، اساسا ارتباط بین دیانت و سعادت را نیز منقطع دانسته و بر این باور است که بشر براى رسیدن به سعادت، نیازمند دیانت نیست؛ چه اینکه در نگاه این دسته، سعادت، تنها سعادت در معیشت است که آن هم با عقل جمعى و بشرى قابل دستیابى است و به قانون و برنامه هاى وحیانى و الهى (که در لسان ما همان فقه است) نیازى نیست (قنبرى، 1384). این نگاه، نگاه مادى گرایان و منکران اصل شریعت است. اما موضوع بحث ما اندیشمندان مسلمانى هستند که اصل دین و شریعت را قبول دارند، اما ضرورت و نقش آفرینى آن را براى مقوله سعادت قبول نداشته، رابطه بین سعادت و معیشت را منقطع مى دانند، در نتیجه، رابطه بین دین و حیات اجتماعى و بالتبع نسبت بین دین سبک زندگى و الگوهاى رفتارى را منتفى مى دانند. طرف داران این نظریه معتقدند که دین و سعادت به هم گره خورده اند و مقوله سبک و شیوه زندگى و معیشت نیز درهم آمیخته اند و این هر دو (یعنى «دین ـ سعادت» و «معیشت ـ سبک و شیوه زندگى») کاملاً دو حوزه مستقل دارند. سعادت به عهده دین و تکامل معیشت و ارائه سبک و شیوه زندگى بر عهده خرد آدمى است (فراستخواه، 1373، ص 220).
2ـ1ـ1ـ3. نسبت حداقلى بین دین و سبک زندگى: نظریه دیگر در زمینه نسبت دین و سبک زندگى، پذیرش نسبت حداقلى بین این دوست. طرف داران این نظریه، بین دین و سبک زندگى و الگوهاى رفتارى، ارتباطى کلى در نظر مى گیرند؛ یعنى معتقدند که دین در کل با مقوله سبک زندگى و الگوهاى رفتارى ارتباط دارد. آنها اصل این ارتباط را مى پذیرند، اما نقش دین را در شکل دهى به زندگى نمى پذیرند و معتقدند: دین فقط جنبه نظارتى دارد نه جنبه برنامه دهى و برنامه ریزى و ارائه روش زندگى؛ بلکه انسان با مدد از توانایى هایى که خدا بدو عطا کرده، از جمله عقل، تجربه، حس و خردورزى و اندیشه هایش مى تواند روش حیات اجتماعى و سبک زندگى را تدوین و معیشت خود را بر اساس آن اداره بکند. فقط در این مسیر ممکن است در مواردى راهکار و یا راهبرد انتخابى براى معیشت با سعادت معنوى و اخروى تعارض داشته باشد که در این موارد دین نقش نظارتى خود را ایفا کرده و آن را تصحیح مى کند (مجتهد شبسترى، 1376، ص 88). ارائه سبک زندگى و برنامه ریزى معیشت، تولید و برنامه ریزىِ خردمندانه مربوط به حوزه اندیشه و تجربه هاى بشرى است. انسان ها با تکامل اندیشه ها و تجربه ها، راهبردهاى جدید را به سوى تکامل معیشت و شیوه هاى بهتر زندگى، به دست مى آورند و حتى گزینش مى کنند.
3ـ1ـ1ـ3. نسبت حداکثرى دین و سبک زندگى: طیف سوم کسانى هستند که نقش دین در هدایت و تکامل زندگى اجتماعى را نقشى فراگیر و مثبت مى دانند و معتقدند: رسالت دین در حوزه معیشت، سرپرستى تکامل معیشت است و اصولاً، دین را شالوده اصلى اداره جوامع بشرى مى دانند. در اصطلاح، به این نظریه، نظریه حداکثرى گویند. مقام معظم رهبرى در زمره معتقدان به دین حداکثرى قرار داشته و به مناسبات حداکثرى بین دین و سبک زندگى اعتقاد دارند. گفتنى است نگاه حداکثرى به دین بدان معنا نیست که تمام جزئیات موردنیاز فرد و جامعه در این عصر بالفعل در اختیار است، بلکه به این معناست که اولاً، منابع دین قابلیت لازم را در این زمینه دارد، و ثانیا، کلیات و اصولى در دین موجود است که مى توان هر آنچه را موردنیاز است با تلاش، کوشش و با اجتهاد و رد فروع بر اصول به دست آورد.
2ـ1ـ3. آیت اللّه خامنه اى و نگرش حداکثرى: از دیدگاه مقام معظم رهبرى، از مهم ترین ویژگى هاى خاص دین اسلام، خاتمیت و جامعیت است. اسلام دینى است براى تمامى انسان ها و تا انتهاى تاریخ؛ یعنى برخوردار از ظرفیت هدایت همه انسان ها و جوامع در سطوحى والاتر از تصور هر انسان کاملى: «امروز همه بشر محتاج قرآن اند. اما ما مسلمانان اگر به قرآن عمل نکنیم، خسارت ما بیشتر از دیگران است؛ چون ما این نسخه و دستورالعلمل را داریم، تجربه تاریخى آن را هم داریم. بشریت در صدر اول به برکت عمل به قرآن در علم، در اخلاق، در عمل و در پیشرفت هاى گوناگون مادى و معنوى اوج پیدا کرد. قرآن همیشه زنده است. قرآن نیازهاى انسان را مورد توجه قرار مى دهد، قرآن در هر عصرى مى تواند بهترین نسخه سعادت انسان ها باشد» (مقام معظم رهبرى، 1/9/1377). پاسخ گویى به تمام نیازهاى انسان اعم از الگوهاى رفتارى و روش هاى زندگى در ساحات مختلف زندگى، سازمان دهى امور فرهنگى و معنوى و مسائل اجتماعى و معیشتى همچون تنظیم روابط سیاسى و اقتصادى، در راستاى رشد و اعتلاى انسان و بسترى براى بندگى تام و تمام او مى باشد. در نگاه مقام معظم رهبرى، دین نه تنها احکام و روابط فردى انسان با خداى متعال، بلکه ارکان بناى زندگى فردى و اجتماعى بشر و الگوهاى رفتارى موردنیاز این زندگى را در همه شئون نیز ارائه مى دهد. در دیدگاه ایشان، گستره هدایت گرى دین، گستره اى حداکثرى است؛ یعنى دین متولى تکامل بشر در همه شئون فردى، اجتماعى، و کلیه نیازهاى مادى و معنوى وى است. دین اسلامى نظامى است خواستار اجراى عدالت در همه امور اجتماعى، فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، و اجراى قوانین الهى براى سوق دادن جامعه به قرب الهى، پالایش اخلاقى، اعتقادى و رفتارى همه افراد جامعه و اعتدال و اعتلاى همه ساحت هاى جامعه. به دیگر سخن، اسلام دینى کامل و بى ابهام و داراى طرح کلى و همه جانبه براى تمامى شئون حیات بشریت است: «مسائل فکرى اسلام، به صورت پیوسته و به عنوان اجزاى یک واحد، مورد مطالعه قرار گیرد و هریک به لحاظ آنکه جزئى از مجموعه دین و عنصرى از این مرکب و استوانه اى در این بناى استوار است و با دیگر اجزا و عناصر، هماهنگ و مرتبط است ـ و نه جدا و بى ارتباط با دیگر اجزا ـ بررسى شود تا مجموعا از شناخت این اصول، طرح کلى و همه جانبه اى از دین به صورت یک ایدئولوژى کامل و بى ابهام و داراى ابعادى متناسب با زندگى چندوجهى انسان، استنتاج شود» (خامنه اى، 1390، ص 2). «اسلام براى انسان، روش زندگى مناسب و لایقى قایل است. اگر تنها این شرایط محقق شد، انسان مى تواند به سعادت و کمال برسد. تلاش همه دلسوزان بشر و راهنمایان بزرگ انسان و انبیاى عظام و اولیا و مجاهدان فى سبیل اللّه در طول تاریخ، این بوده است که این حیات طیبه را براى بشر به وجود آورند» (مقام معظم رهبرى، 12/11/1368).
برخلاف پندار طرف داران دیدگاه هاى رقیب، اسلام نه تنها نسبت به حیات اجتماعى بى تفاوت نیست، بلکه اساسا جز در سایه دین اسلام نمى توان نظام اجتماعى بر پایه عدالت بنا نهاده، جامعه را به توسعه و تکامل رساند. این مهم از نظر ایشان آن گاه روشن مى شود که بدانیم دین اسلام ارکان بناى نظام اجتماعى را به خوبى تبیین کرده است: «در میان ادیان عالم، آن دینى که ادعا مى کند مى تواند جامعه را به صورت همه جانبه بسازد، اسلام است. مسیحیت امروز و بقیه ادیان به طریق اولى، این ادعا را ندارند، لکن اسلام ادعا مى کند که ارکان بناى یک نظام اجتماعى را در اختیار دارد و مى تواند این پایه ها و رکن ها را بنشاند و بر اساس این پایه ها، یک نظام اجتماعى و یک جامعه سالم و پیشرفته را بنا کند» (26/10/1368).
اما چگونگى بسامان شدن این نگاه حداکثرى و رسیدن به مرحله عمل را مى توان در مباحث روش شناختى و معرفت شناختى پى جست.
1ـ2ـ1ـ3. دین و مهندسى دنیا و آخرت: مبناى نگرش حداکثرى، مزرعه آخرت بودن دنیا و بسترسازى زندگى دنیوى براى سعادت اخروى در نظام معرفتى دینى است. به دیگر سخن، گستره زندگى انسان ابدى است و دنیا و آخرت، دو مقطع پیوسته زندگى انسان مى باشند. بنابراین، نگرش تفکیک دنیا و سعادت اخروى از سعادت دنیوى، نگرشى غیرصحیح است و این گونه نیست که پرداختن به مسائل و مشکلات زندگى دنیوى، انسان را از آخرت بازدارد و یا بعکس؛ بلکه اسلام تمام نیازهاى معنوى و مادى را در یک مجموعه هماهنگ مى بیند و براى تمامى آنها برنامه و هدف دارد. ایشان نیز بر مبناى هستى شناسى شیعى خود به این مهم واقف بوده و در تمامى نگرش هاى خود اشراب نموده اند.
2ـ2ـ1ـ3. توحید و مهندسى نظام سعادت: «بعثت نبى اکرم در درجه اول، دعوت به توحید بود. توحید صرفا یک نظریه فلسفى و فکرى نیست، بلکه یک روش زندگى براى انسان هاست؛ خدا را در زندگى خود حاکم کردن و دست قدرت هاى گوناگون را از زندگى بشر کوتاه نمودن. "لااله الااللّه" که پیام اصلى پیغمبر ما و همه پیغمبران است، به معناى این است که در زندگى و در مسیر انسان و در انتخاب روش هاى زندگى، قدرت هاى طاغوتى و شیطان ها نباید دخالت کنند و زندگى انسان ها را دستخوش هوس ها و تمایلات خود قرار دهند. اگر توحید با همان معناى واقعى که اسلام آن را تفسیر کرد و همه پیغمبران، حامل آن پیام بودند، در زندگى جامعه مسلمان و بشرى تحقق پیدا کند، بشر به سعادت حقیقى و رستگارى دنیوى و اخروى خواهد رسید و دنیاى بشر هم آباد خواهد شد؛ دنیایى در خدمت تکامل و تعالى حقیقى انسان. دنیا در دید اسلام، مقدّمه و گذرگاه آخرت است. اسلام دنیا را نفى نمى کند؛ تمتعات دنیوى را منفور نمى شمارد؛ انسان را با همه استعدادها و غرایز در صحنه زندگى، فعال مى طلبد؛ اما همه اینها باید در خدمت تعالى و رفعت روح و بهجت معنوى انسانى قرار گیرد تا زندگى در همین دنیا هم شیرین شود. در چنین دنیایى، ظلم و جهل و درنده خویى نیست و این کار دشوارى است و به مجاهدت احتیاج دارد و پیغمبر این جهاد را از روز اول آغاز کرد» (مقام معظم رهبرى، 2/8/1372).
3ـ2ـ1ـ3. نگرش نظام وار اسلام و مهندسى نظام سعادت: از دیگر خصوصیات دین اسلام، نگرش نظام وار در طراحى برنامه سعادت آدمى مى باشد. همان گونه که در کلیات اشارتى شد، دین اسلام تفسیر دیگرى از توسعه و تکامل جامعه به دست مى دهد. در جامعه اسلامى همه شئون فردى و اجتماعى بر مبناى توحید سازمان دهى مى شود و کثرت هاى آن جامعه حول محور توحید به وحدت مى رسند: «این مبناى توحید و اعتقاد به وحدانیت حضرت حق، در تمام شئون فردى و اجتماعى جامعه اسلامى تأثیر مى گذارد و جامعه را به صورت یک جامعه هماهنگ و مرتبط با یکدیگر و متصل برخوردار از وحدت (وحدت جهت، حرکت و هدف) مى سازد» (25/9/1368).
بر این اساس است که نظامى جامع بر مبناى آموزه هاى دینى طراحى مى شود و تمامى ابعاد زندگى فردى و اجتماعى در تمامى شرایط سرپرستى مى گردد. ازاین رو اسلام در مقابل نظام هاى مادى که مدعى مدیریت همه جانبه زندگى بشریت هستند، خود طرحى جامع و کامل دارد. این نظام جامع باید از دین استنباط گردد و لازمه آن شکل گیرى فقه حکومتى است که امروز استنباط آن وظیفه اصلى حوزه هاى علمیه است. نقش دانشگاه ها نیز در این میان نقش برجسته و درخورى است.
2ـ3. مبانى معرفت شناختى
1ـ2ـ3. ابزار معرفت شناسى: تا آنجایى که تاریخ توانسته گستره معرفت بشرى را نشان دهد آدمیان از دیرباز معارف خود را از سه منبع کسب مى کرده اند. حس و تجربه به عنوان اولین معرفت که سرچشمه معارف دیگر نیز تلقّى مى شود، مورد عنایت خاص بشر بوده است. پس از آن، بشر از عقل خدادادى خویش به عنوان ابزار کسب معرفت بهره مى برد. حس و تجربه در این میدان صغریات عقلى را فراهم مى آورد. پس از این دو، شهود و وحى دو منبع زلال معارف بوده اند. در طول تاریخ وقایع فراوانى این گستره را ضیق نموده و وقایع دیگرى بر دامنه آن مى افزوده است. شاید ضیق ترین زمانى که بشر از حیث معرفت شناسى بدان گرفتار آمده، دوران مدرن و نیز پست مدرن بوده است (پارسانیا، 1389، 21ـ67).
از منظر دینى، این چهار منبع در کنار هم و توأمان مى توانند معارف حقیقى را براى بشر فراهم آورند. جایگاه هر کدام از اینها در اندیشه دینى مشخص و معین است. در فقه اسلامى نیز که علم هنجارى و تجویزى است، هر سه منبع به خوبى و در کنار هم به ارائه هنجارها و صدور باید و نبایدها مى پردازد.
این نگاه با توجه به مبانى هستى شناسى و نیز دین شناختى گستره حضور و بروز دین را نمایان مى سازند. فقه حکومتى کامل ترین نسخه زمان عدم حضور معصوم است که مى تواند تماما به صدور هنجارهاى حیاتى زندگى سعادتمندانه بشر بپردازد.
2ـ2ـ3. فقه حکومتى:
1ـ2ـ2ـ3. چیستى فقه حکومتى: فقه حکومتى نگرشى کل نگر و ناظر بر تمام ابواب فقه است. در این نگاه، استنباط هاى فقهى باید براساس فقه اداره نظام اجتماعى انجام شود و تمامى ابواب فقه ناظر به امور اجتماع و اداره کشور باشد. ازاین رو، گستره اى که در فقه حکومتى مورد بحث قرار مى گیرد، تمامى ابواب و مسائل فقه خواهد بود؛ زیرا اجتماع و نظام اسلامى، شئون و زوایاى مختلفى دارد؛ مباحثى در حوزه اقتصاد، فرهنگ، حقوق، سیاست، امور بین الملل و مسائلى از قبیل مسائل نظامى، انتظامى، خانواده، احوالات شخصیه و تمامى مسائل مربوط به زندگى بشرى در مقوله مادى و معنوى، و دنیوى و اخروى که فقیه مى بایست همه آن مسائل را بنا بر رفع نیازهاى اجتماع و نظام اسلامى مورد بررسى قرار دهد (مشکانى سبزوارى، 1391ب).
2ـ2ـ2ـ3. گستره فقه حکومتى: طرح و نظام جامعى که اسلام براى بشریت به ارمغان آورد، با استفاده از سازوکار فقه حکومتى قابل استنباط و ارائه است: «روى آوردن به فقه حکومتى، و استخراج احکام الهى در همه شئون یک حکومت و نظر به همه احکام فقهى با نگرش حکومتى، یعنى ملاحظه تأثیر هر حکمى از احکام در تشکیل جامعه نمونه و حیات طیبه اسلامى، امروز یکى از واجبات اساسى در حوزه فقه اسلامى است» (مقام معظم رهبرى، 26/8/1371). این مهم نیز بر عهده حوزه و روحانیت قرار دارد: «مسئولیت دفاع از حیثیت جهانى اسلام و تنظیم سیستم و نظامى که لزوما جوانب آن بر اساس اسلام شکل بگیرد... اداره نظام و مردم و ساختن و پرداختن و جمع و جور کردن مجموعه زندگى انسان ها بر اساس اسلام، کار بسیار پیچیده، ظریف و دشوارى است که در این زمان بر دوش ما و علما در جامعه اسلامى است» (20/4/1380). بر این اساس، فقه اسلامى باید اصول کلى حاکم بر جوانب مختلف زندگى انسان در زمینه هاى فردى و اجتماعى را ارائه کند و تنها به بیان احکام فردى اکتفا نکند. به عبارت دیگر، باید نسبت تأثیر ابعاد مختلف جامعه بر یکدیگر در شرایط مختلف جامعه را ملاحظه کرده، احکام آنها را بیان کند. به تعبیر حوزوى، فقه حکومتى باید بتواند متناسب با شرایط مختلف ملى، منطقه اى و جهانى نظام موضوعات را شناسایى کرده و بالتبع، نظام احکام آنها را ارائه دهد. مقام معظم رهبرى معتقدند: حوزه هاى علمیه باید فقه حکومتى را که مشتمل بر همه جوانب و همه شرایط باشد ارائه دهند: «ما باید فقه اسلامى را که مشتمل بر جوانب مختلف زندگى انسان در زمینه سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فردى است در جامعه خود پیاده کنیم و به تنظیم زندگى انسان ها از نظر اداب زندگى، وضع معیشتى، ارتباطات سیاسى، اجتماعى و خارجى بر مبناى اسلام بپردازیم» (3/12/1370).
3ـ2ـ2ـ3. نسبت فقه حکومتى و سبک زندگى: با توجه به تعریفى که از سبک زندگى و نیز فقه حکومتى ارائه شد، نسبت این دو نیز روشن مى گردد؛ به این بیان که سبک زندگى، مجموعه اى از الگوهاى رفتارى در حوزه هاى مختلف زندگى بشرى است.
از سوى دیگر، فقه مجموعه احکام عملى اسلام است که وظیفه «ارائه طریق» در تمامى حوزه هاى زندگى بشرى، اعم از حوزه هاى فردى، اجتماعى، سیاسى، فرهنگى، اقتصادى، حقوقى، تربیتى، عبادى و... را بر عهده دارد و با قدمت تاریخى خویش، گستره اى بس سترگ را شامل مى شود. به بیان دیگر، «فقه در میان معارف و تعالیم دینى داراى جایگاه ویژه اى است؛ چراکه ترسیم کننده شیوه هاى زندگى در صحنه هاى گوناگون آن است، تبیین کننده مناسک و عبادت ها، معاملات، حلال و حرام، نظام ازدواج، میراث، چگونگى قضاوت و رفع خصومت ها و درگیرى ها و غیر اینهاست و به طور خلاصه فقه راه و روش یگانه و برنامه دقیق براى زندگى فردى و اجتماعى مسلمان است» (سبحانى، 1406ق). بنابراین، وظیفه مهم فقه آن است که تمامى احکام و مقرّرات موردنیاز جامعه انسانى در تمامى جنبه ها را در هر عصر و زمانى، متناسب با مقتضیات زمانى و مکانى و نیازهاى واقعى انسان، ارائه داده و به صحنه زندگى وارد نماید. بدیهى است فعالیت فقه در گستره اى اینچنینى، و ارائه احکام و الگوهاى رفتارى در حوزه هاى مختلف فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، حقوقى و... با رویکرد سنتى و فردى امکان پذیر نیست و ما نیازمند رویکرد اجتماعى و حکومتى هستیم. مقصود از نگاه سنتى و فردى، نگاهى است که فقه را دانش تنظیم ارتباط انسان با خدا مى داند و حلال و حرام را به حوزه اعمال فردى انسان محدود مى کند. در این نگاه، فرد دو روى دارد: رویى به خدا که علم احکام سامان بخش آن است، و رویى به مردم و جامعه که کار عقلاى جامعه است. بر اساس این رویکرد، اهل نظر در هر جامعه اى با بهره گیرى از فراورده هاى دانش هاى اجتماعى، نظامات را شکل مى بخشند و جامعه را نظام مى دهند. با این نگاه، مدیریت جامعه و موضوع هاى بسیارِ مرتبط با زندگى بشر، از قلمرو دانش فقه بیرون است. اما در رویکرد حکومتى، افراد بجز هویت فردیشان، تشکیل دهنده یک هویت جمعى به نام «جامعه» نیز مى باشند. به بیان دیگر، در این نگاه، فرد در درون امت، معنى پیدا کرده و در جمع و جامعه بالنده مى شود. این هویت جمعى نیز موضوع احکامى است و فقیه باید دو نوع موضوع را بشناسد و احکام هریک را روشن سازد؛ آن هم نه جدا از یکدیگر، بلکه این دو هویت جدایى ناپذیرند و تفکیک این دو، زمینه کشیده شدن به نگاه اول را فراهم مى سازد. با پذیرش وجود و یا قابلیت وجود این رویکرد، زمینه براى طرح مسئله اى به نام «فقه حکومتى» در برابر «فقه فردى» معنا پیدا مى کند: «اگر کسى درباره احکام فقهى در دوره حاکمیت اسلام کار مى کند، آن احکام را دو گونه مى تواند مورد مطالعه و ملاحظه قرار دهد: یک طور، احکام فقهى مربوط به اداره یک فرد، منهاى اینکه این فرد در کجاى عالم زندگى مى کند؛ یک وقت هم، انسان همین حکم فقهى را به عنوان بخشى کوچک یا بزرگ از چگونگى اداره یک جامعه بررسى مى کند... یک وقت به عنوان جزئى از مجموعه اداره کننده فرد و جامعه در حاکمیت اسلام مطرح مى شود؛ یک وقت هم نه؛ مجرد از اسلام و فقط به عنوان حکم که براى یک فرد مطرح است... اینها با هم متفاوت است؛ حتى در استنباط حکم فقهى هم تفاوت هایى به وجود مى آید؛ حتى در مسئله طهارت و نجاست، حتى در مسائل شخصى» (مقام معظم رهبرى، 13/2/1376). بر این اساس، زمانى مى توانیم از نقش فقه در حوزه سبک زندگى و ارائه الگوهاى رفتارى سخن به میان آوریم که رویکرد حکومتى به فقه را نصب العین خود قرار داده باشیم. با این بیان، نقش و جایگاه فقه حکومتى در ارائه سبک زندگى و نسبت این دو با یکدیگر روشن مى گردد.
4. راهبردها و راهکارها
1ـ4. نقش حوزه و دانشگاه در ارائه سبک زندگى
استنباط و ارائه سبک زندگى اسلامى، وظیفه اى است که بخش عظیمى از آن بر عهده حوزه هاى علمیه و بخش دیگر آن بر عهده دانشگاه هاى کشور مى باشد. مقام معظم رهبرى خلأ ارائه سبک زندگى اسلامى از سوى حوزه هاى علمیه را این گونه تبیین مى کنند: «مطلب اول این است که نظامى بر اساس اسلام تحقق پیدا کرده است و موفقیت و عدم موفقیت آن در دنیا و تاریخ به حساب اسلام گذاشته خواهد شد... این نظام بر محور تفکرات اسلامى بنا شده و بایستى بر محور مقررات و بینش هاى اسلامى اداره بشود. این تفکرات و بینش ها و مقررات، در کجا بایستى تحقیق و تنقیح بشود؟ این استفهام ها در کجا باید پاسخ داده شود؟ اگر حوزه علمیه قم... و در درجه بعد بقیه حوزه ها، تنقیح و تبیین مقرّرات و احکام و معارف اسلامى را که نظام با آنها حرکت خواهد کرد به عهده نگیرند، چه کسى باید به عهده بگیرد؟ حوزه ها بایستى این مسئولیت را احساس بکنند. حوزه تاکنون این مسئولیت را به صورت مستقیم به عهده نگرفته است... در حوزه ها کسانى هستند که کار و تلاش مى کنند و از لحاظ فکرى مشکلات و گره هاى نظام را با مباحث خود بازمى کنند... اما حوزه ـ بماهى حوزه ـ هنوز تنظیم و تدوین مقرّرات اسلامى و نظام ارزشى اسلام و اخلاق عمومى اى را که ما مى خواهیم ملت داشته باشند و متکى به مدارک قطعى شرع باشند و دیگر جاى بحث و لیت و لعل و لم و بم نداشته باشد، متکفل نشده و الگوى زندگى اسلامى را ارائه نداده است. هى به ما مى گویند الگوى زندگى اسلامى را بدهید، چه کسى باید این کار را بکند؟ طبیعى است که حوزه باید در این جهت گام بردارد» (7/9/1368).
امروزه هزاران سؤال در باب مسائل اجتماعى و حکومتى وجود دارد که پاسخى براى آنها ارائه نشده و البته این امر هم طبیعى است؛ چراکه حوزه ها تا قبل از برپایى نظام اسلامى، مستقیما پاسخگوى این پرسش ها نبودند، بخصوص از زاویه تأثیر حاکمیت و نگاه اجتماعى بر فقه و اخلاق و معارف، مسائل فراوانى بررسى نشده، لذا باید با تکامل منطق فهم فقه، اخلاق و معارف و با «تولید فکر تکاملى» (16/9/1374) تمامى معضلات اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، حقوقى، تربیتى و فرهنگى بررسى شوند و نباید گمان کرد که مى توان به راحتى به معضلات اجتماعى با توسل به اطلاق آیات و روایات پاسخ گفت (همان).
در همین زمینه، مقام معظم رهبرى نقش دانشگاه را در تحقق سبک زندگى اسلامى گوشزد کرده و مهم ترین انتظار از دانشگاه را ارائه راه کارهاى جدید و تازه مبتنى بر مبانى دین مى دانند: «باید مغز متفکر استاد و دانشجوى ما بسیارى از مفاهیم حقوقى، اجتماعى و سیاسى را که شکل و قالب غربى آنها در نظر بعضى مثل وحى منزل است... در کارگاه هاى تحقیقاتى عظیم علوم مختلف حلاجى کنند، روى آنها سؤال بگذارند... راه هاى تازه اى پیدا کنند، هم خودشان استفاده کنند و هم به بشریت پیشنهاد کنند. امروز کشور ما محتاج این است، امروز انتظار ما از دانشگاه این است. دانشگاه باید بتواند با یک جنبش نرم افزارى همه جانبه و عمیق در اختیار این کشور و ملت بگذارد تا آن کسانى که اهل کار و تلاش هستند با پیشنهادها و با قالب ها و نوآورى هاى علمى خودى بتوانند بناى حقیقى یک جامعه آباد و عادلانه مبتنى بر تفکرات و ارزش هاى اسلامى را بالا ببرند» (9/12/1379). بنابراین، هم حوزه هاى علمیه و هم دانشگاه ها باید بتوانند در تعاملى تنگاتنگ با یکدیگر، الگوى جامع و سبک زندگى اسلامى را تولید کرده و ارائه دهند.
2ـ4. ضرورت پرهیز از تقلید در تولید سبک زندگى اسلامى
در بعد ارائه سبک زندگى اسلامى، توجه به این نکته لازم است که باید معیارها و شاخصه هاى دینى در طراحى ساختارهاى حکومتى و اجتماعى ملاک قرار گیرند؛ چراکه اگر بخواهیم بر اساس الگوهاى رایج حرکت کنیم، نظام از هویت اسلامى خود تهى شده و نتیجه اى جز انحلال آن در پى نخواهد داشت: «اگر ما این اشتباه را مى کردیم و بکنیم که در مسئله حکومت و مدیریت جامعه، ملاک و معیار اسلامى را فراموش کنیم و به سمت همان فرم هاى رایج دنیا برویم، معناى جامعه اسلامى از بین خواهد رفت و این نقطه تعیین کننده است» (20/4/1369). مقام معظم رهبرى تقلید از غرب در این زمینه را ضرر و فاجعه اى بزرگ به شمار مى آورند: «براى ساختن این بخش از تمدن نوین اسلامى [سبک زندگى اسلامى]، به شدت باید از تقلید پرهیز کنیم؛ تقلید از آن کسانى که سعى دارند روش هاى زندگى و سبک و سلوک زندگى را به ملت ها تحمیل کنند. امروز مظهر کامل و تنها مظهر این زورگویى و تحمیل، تمدن غربى است. نه اینکه ما بناى دشمنى با غرب و ستیزه گرى با غرب داشته باشیم ـ این حرف، ناشى از بررسى است ـ ستیزه گرى و دشمنىِ احساساتى نیست. بعضى به مجرد اینکه اسم غرب و تمدن غرب و شیوه هاى غرب و توطئه غرب و دشمنى غرب مى آید، حمل مى کنند بر غرب ستیزى: آقا، شماها با غرب دشمنید! نه، ما با غرب پدرکشتگىِ آنچنانى نداریم ـ البته پدرکشتگى داریم! ـ غرض نداریم. این حرف، بررسى شده است. تقلید از غرب براى کشورهایى که این تقلید را براى خودشان روا دانستند و عمل کردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده؛ حتى آن کشورهایى که به ظاهر به صنعتى و اختراعى و ثروتى هم رسیدند، اما مقلد بودند. علت این است که فرهنگ غرب، یک فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودکننده فرهنگ هاست. هرجا غربى ها وارد شدند، فرهنگ هاى بومى را نابود کردند، بنیان هاى اساسىِ اجتماعى را از بین بردند؛ تا آنجایى که توانستند، تاریخ ملت ها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیس ها وارد شدند، زبان مردم بومى را تبدیل کردند به انگلیسى؛ اگر زبان رقیبى وجود داشت، آن را از بین بردند» (مقام معظم رهبرى، 23/7/1391).
نتیجه گیرى
سبک زندگى مجموعه اى به هم پیوسته از الگوهاى رفتارى در حوزه هاى مختلف زندگى بشرى است که در هر مکتبى براساس مبانى آن مکتب طراحى و ارائه مى شود. به لحاظ اینکه انقلاب اسلامى در وضعیت فعلى در مرحله چهارم پنجم فرایند تکاملى خود، یعنى ایجاد کشور و تمدن اسلامى قرار دارد، پیش از هر چیز محتاج طراحى و ارائه سبک زندگى اسلامى مى باشد و درواقع، سبک زندگى جنبه نرم و اساسى ایجاد کشور و تمدن اسلامى را در اختیار دارد. نسبت دیگرى که بین دو مقوله ایجاد تمدن و سبک زندگى وجود دارد، نسبتى طرفینى است. بدین معنا که از هم پیوستن الگوهاى رفتارى در هر حوزه اى از حوزه هاى زندگى بشرى (مثلاً حوزه اقتصاد) نظام اقتصادى و از به هم پیوستن نظام هاى مختلف اجتماعى، تمدن اسلامى شکل مى گیرد.
از سوى دیگر، چنان که در تعریف سبک زندگى دانستیم، سبک زندگى مجموعه اى به هم پیوسته از الگوهاى رفتارى مى باشد. فقدان سبک زندگى اسلامى در مقیاس ملى و بین المللى، اضمحلال تمدن و سبک زندگى غربى، پیشرفت ایرانى ـ اسلامى، وصول به معنویت حقیقى و ایجاد تمدن اسلامى از جمله ضرورت هاى پرداختن به این موضوع در وضعیت ملى مى باشد. جامعیت و نگاه حداکثرى به دین نیز به مثابه رکن اساسى در حوزه مبانى دین شناختى سبک زندگى اسلامى مى باشد. به لحاظ معرفت شناختى و ابزار تولید سکب زندگى نیز، فقه حکومتى به عنوان فقه تمدن ساز، در رأس قرار دارد. حوزه هاى علمیه و دانشگاه ها با تولید و ارائه فقه حکومتى و علوم انسانى اسلامى، مى توانند در پروسه تولید سبک زندگى نقش مهمى را عهده دار شوند.
منابع
آریان پور، منوچهر (1389)، فرهنگ پیشرو آریان پور، تهران، جهان رایانه امین.
آشورى، داریوش (1381)، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، تهران، آگه.
پارسانیا، حمید (1389)، روش شناسى انتقادى حکمت صدرایى، قم، کتاب فردا.
خامنه اى، سیدعلى (مقام معظم رهبرى) (1390)، طرح کلى اندیشه اسلامى در قرآن، تهران، دفتر فرهنگ اسلامى.
دهخدا، على اکبر (1377)، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران.
سبحانى، جعفر، «تطور فقه نزد شیعه» (محرم 1406ق)، تراثنا، ش 2، ص 14ـ37.
سروش، عبدالکریم (1378)، مدارا و مدیریت، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط.
شکارى، رقیه (1389)، فرهنگ علوم اجتماعى، تهران، جامعه شناسان.
فراستخواه، مقصود (1373)، سرآغاز نواندیشى معاصر (دینى و غیردینى)، تهران، شرکت سهامى انتشار.
قنبرى، آیت، «نظریه وحدت سیاست و معنویت در مکتب سیاسى امام خمینى قدس سره» (بهار 1384)، حصون، ش 3، ص 18ـ53.
مجتهدشبسترى، محمد (1376)، ایمان و آزادى، تهران، طرح نو.
مشکانى سبزوارى، عباسعلى، «درآمدى بر ظرفیت هاى تمدن سازى فقه» (تابستان 1390الف)، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى، ش 3، ص 145ـ148.
مشکانى سبزوارى، عباسعلى، «درآمدى بر فقه حکومتى» (بهار 1390ب)، حکومت اسلامى، ش 60، ص 155ـ184.
معین، محمد (1385)، فرهنگ فارسى، تهران، امیرکبیر.
مقام معظم رهبرى، نرم افزار حدیث ولایت.
مهدوى کنى، محمدسعید، «دین و سبک زندگى» (بهار 1386)، پژوهشنامه جامعه، ش 1، ص 12ـ35.
میرمعزى، سیدحسین، «روش کشف نظام اقتصادى» (پاییز و زمستان 1379)، فصلنامه پژوهشى دانشگاه امام صادق علیه السلام، ش 11و12، ص 87ـ112.