پژوهشى در حرکت توسطیه و قطعیه
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیست و دوم ـ شماره 188 ـ مرداد 1392، 99ـ116
محمدعلى اسماعیلى1
چکیده
تبیین ماهیت حرکت توسطیه و قطعیه و نیز تحقق خارجى آنها، از مسائل مهم در مباحث فلسفى حرکت قلمداد مى گردد. ابن سینا براى اولین بار این مسئله را با صراحت مورد توجه قرار داده و معتقد است: آنچه در خارج وجود دارد، همان حرکت توسطیه است و حرکت قطعیه فقط در ذهن وجود دارد. دیدگاه ایشان توسط فخررازى، میرداماد، ملّاصدرا، و فلاسفه بعدى مورد نقد قرار گرفت و برخى درصدد توجیه این دیدگاه برآمدند. ملّاصدرا معتقد است: حرکت قطعیه در خارج وجود دارد. البته کلمات ایشان در وجود خارجى حرکت توسطیه مضطرب است.
این نوشتار با هدف تبیین پاسخ دقیق این مسئله با روش توصیفى ـ تحلیلى، به تأیید انکار وجود خارجى حرکت توسطیه رهنمون شده و به نقد دیدگاه طرفدار وجود خارجى آن مى پردازد.
کلیدواژه ها: حرکت، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه، زمان.
1 کارشناس ارشد فقه و اصول جامعه المصطفى العالمیه. mali.esm91@yahoo.com
دریافت: 10/ 8/ 91 پذیرش: 26/ 4/ 92
مقدّمه
حرکت و زمان که از مهم ترین مباحث فلسفى به شمار مى رود، و در بین فلاسفه یونان همچون افلاطون، ارسطو و فیثاغوریان مطرح بوده و بعدا توسط حکماى اسلامى به تکامل رسیده است (ر.ک: کاپلستون، 1375، ج 1، ص 70 و 366؛ گروه مؤلفان، 1415ق، ص 100؛ جرجانى، 1325ق، ج 6، ص 197). تبیین ماهیت و نحوه تحقق حرکت توسطیه و قطعیه رابطه مستقیمى با مسئله زمان داشته و کلید حل بسیارى از مباحث فلسفى همچون حقیقت حرکت، حرکت جوهرى، حقیقت زمان و غیره مى باشد. پرسش اصلى این است که تفسیر و ویژگى هاى حرکت توسطیه و قطعیه چیست؟ و کدام یک از آنها در خارج وجود دارد؟ پاسخ به این دو پرسش به صورت منظم و مبسوط، نقطه نوآورى این نوشتار تلقى مى گردد.
مهم ترین دیدگاه ها پیرامون تحقق خارجى حرکت از این قرارند:
اول. گروهى از فلاسفه، وجود خارجى حرکت را منکر شده و آن را به سکونات پیاپى و مجموعه اى از تغیرات دفعى پى در پى تفسیر نموده اند. از جمله اینها مى توان به پارمنیدس و زنون الیائى اشاره کرد. شبهات چهارگانه یا شش گانه زنون مشهور است و مورد نقد قرار گرفته است (ر.ک: کاپلستون، 1375، ج 1، ص 70؛ النشار، 1998، ج 1، ص 203؛ ملکیان، 1379، ج 1، ص 129؛ مصباح، 1374، ج 2، ص 288).
دوم. گروه دیگرى از فلاسفه، وجود خارجى حرکت را فى الجمله پذیرفته اند، لکن معتقدند حرکت توسطیه در خارج وجود دارد، ولى حرکت قطعیه در خارج وجود ندارد و فقط در ذهن وجود دارد؛ این نظریه از ظاهر کلام ابن سینا استفاده مى شود (ر.ک: ابن سینا، 1404ق، ج 1، ص 83ـ84). فلاسفه بعد از او تا زمان میرداماد بدان قایلند. حکیم سبزوارى هم به همین نظریه معتقد است (ر.ک: سبزوارى، 1384، ج 4، ص 258).
سوم. گروه دیگرى از فلاسفه معتقدند: حرکت قطعیه وجود خارجى دارد و حرکت توسطیه یک امر ذهنى و انتزاعى است. شهید مطهرى و آیت اللّه مصباح از طرف داران این دیدگاه اند (ر.ک: مطهرى، 1429ق، ج1، ص 78؛ مصباح، 1405ق، ص 298ـ299). ملّاصدرا نیز به همین دیدگاه متمایل است (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 35).
چهارم. گروهى از فلاسفه معتقدند: هم حرکت توسطیه و هم حرکت قطعیه در خارج وجود دارند. علّامه طباطبائى از پیروان این دیدگاه است (ر.ک: طباطبائى، 1385، ج 3، ص 782). ظاهر برخى عبارات ملّاصدرا نیز متناسب با همین دیدگاه است (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 35).
دیدگاه اول، مخالف وجدان آدمى است و منشأ آن، طرح برخى شبهات است. سه دیدگاه بعدى در این نوشتار بررسى مى گردد.
سیر تاریخى حرکت توسطیه و قطعیه
تفکیک این دو به ارسطو منسوب است (ر.ک: جرجانى، 1325ق، ج 6، ص 197). برخى تفسیر حرکت توسطیه را به افلاطون نسبت داده اند (ر.ک: سبزوارى، 1384، ج 4، ص 257). ابن سینا با صراحت به این تفکیک پرداخته و معتقد است: حرکت توسطیه وجود خارجى دارد، لکن حرکت قطعیه وجود خارجى ندارد (ر.ک: ابن سینا، 1404ق، ج 1، ص 83ـ84). تفسیر ایشان از حرکت توسطیه و قطعیه با اندک تفاوتى در الفاظ، توسط فلاسفه بعدى نیز پذیرفته شد (ر.ک: فخررازى، 1411ق، ج 1، ص 547؛ ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 31؛ همو، 1422ق، ص 104). دیدگاه ابن سینا توسط فخررازى مورد انتقاد قرار گرفت. فخررازى معتقد است: اگر زمان مقدار حرکت قطعیه است و زمان امرى حقیقى است، امکان ندارد وجود خارجى حرکت قطعیه را انکار نمود، پس باید یا زمان را مقدار حرکت قطعیه ندانیم و یا اینکه زمان را امرى توهمى بدانیم (ر.ک: فخررازى، 1411ق، ج 1، ص 551).
با صرف نظر از انتقاد فخررازى، دیدگاه ابن سینا تا زمان میرداماد مورد پذیرش فلاسفه قرار گرفت. میرداماد با دیدگاه ایشان مخالفت نمود و معتقد به وجود خارجى هر دو معناى حرکت شد و نیز براى اثبات وجود خارجى حرکت قطعیه دلایلى اقامه کرد (ر.ک: میرداماد، 1367، ص 204ـ205).
ملّاصدرا نیز وجود حرکت قطعیه را در خارج قبول نمود، درصدد توجیه کلام ابن سینا برآمده است. همچنین با خدشه نمودن در وجود خارجى حرکت توسطیه، به انکار آن متمایل گشته است (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 35). حکیم سبزوارى به دفاع از دیدگاه ابن سینا پرداخته و منکر وجود خارجى حرکت قطعیه گردیده است (ر.ک: سبزوارى، 1384، ج 4، ص 258).
علّامه طباطبائى هر دو را را در خارج موجود مى داند (ر.ک: طباطبائى، 1385، ج 3، ص 782).
تبیین حرکت توسطیه و قطعیه
لفظ «حرکت» بین این دو، مشترک معنوى نیست تا اینها، دو قسم براى آن باشند، بلکه لفظ حرکت بین این دو معنا، مشترک لفظى است. ازاین رو، ابن سینا از تعبیر «مفهوم حرکت اسم براى دو معناست» (ابن سینا، 1404ق، ج 1، ص 83ـ84) استفاده نموده که متناسب با اشتراک لفظى است. بنابراین، مناسب است از این دو معنى با تعبیر «الحرکة التوسطیة و الحرکة القطعیة» استفاده نگردد؛ زیرا مشعر است به اینکه اینها، دو قسم حرکت اند نه دو معناى حرکت. بلکه مناسب است از تعبیر «الحرکة بمعنى التوسّط و الحرکة بمعنى القطع» استفاده گردد (ر.ک: مطهرى، 1429ق، ج 1، ص 29).
حرکت قطعیه داراى دو تفسیر متفاوت است که در ادامه به هر دوى آنها و نیز بیان ویژگى هاى هر کدام مى پردازیم.
تفسیر حرکت توسطیه
ابن سینا در تفسیر حرکت توسطیه مى نویسد: «مفهوم حرکت اسم براى دو معناست... معناى دوم آن است که در خارج موجود مى گردد، و او همان توسط (در وسط قرار گرفتن) بین مبدأ مفروض و منتهاست، طورى که هر حدى را که براى آن حرکت فرض کنیم نه قبلاً موجود بوده و نه بعدا موجود است، نه مانند دو حد دو طرف، پس این توسط (در وسط قرار گرفتن) تصویر و تعریف حرکت است، و این صفت واحدى است که ملازم با متحرک است و تا زمانى که متحرک باشد متغیر نمى گردد» (ابن سینا، 1404ق، ج 1، ص 83ـ84). ملّاصدرا و فخررازى نیز تعریف فوق را به نقل از ابن سینا با اندک تغییرى ذکر نموده اند (ر.ک: فخررازى، 1411ق، ج 1، ص 547؛ ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 31؛ همو، 1422ق، ص 104).
توضیح اینکه حرکت توسطیه عبارت است از: «کون المتحرّک بین المبدأ و المنتهى بحیث کلّ حدٍّ من حدود المسافة فرضناه فلیس المتحرّک فى ذلک الحدّ لا قبل آن الوصول فیه و لا بعده»؛ اگر یک حرکت مکانى را در نظر بگیریم که از نقطه «الف» شروع مى شود و به نقطه «ب» پایان مى پذیرد، در این صورت، در اولین لحظه حدوث حرکت، حالتى در شى ء متحرک پدید مى آید که همان وقوع بین مبدأ و منتهاست، و این حالت تا پایان حرکت ادامه دارد، و ما همین حالت را «حرکت توسطیه» مى نامیم. قید «بحیث کلّ حدٍّ من حدود المسافة فرضناه فلیس المتحرّک فى ذلک الحدّ لا قبل آن الوصول فیه و لا بعده» براى این است که اگر متحرک بین مبدأ و منتها باشد، لکن در دو «آن» در یک حد از حدود مسافت قرار داشته باشد، به حالت مذکور حرکت توسطیه اطلاق نمى گردد، بلکه متحرک مذکور در یکى از حدود مسافت ساکن خواهد بود (ر.ک: فیاضى، 1385، ج 3، ص 781). وجه نام گذارى این معناى حرکت به «توسطیه» این است که این معنا، برگرفته از وسط قرار گرفتن متحرک بین مبدأ و منتهاست.
ویژگى هاى حرکت توسطیه
حرکت توسطیه داراى چند ویژگى زیر است:
ویژگى اول: دفعى الحدوث و زمانى البقاء است؛ زیرا در اولین لحظه حدوث حرکت، حالتى در شى ء متحرک پدید مى آید که همان وقوع بین مبدأ و منتهاست، و این حالت تا پایان حرکت ادامه دارد؛ حدوث این حالت در «آن» واقع مى گردد، اما استمرار آن در ظرف زمان است؛ به این معنا که همان حالت در طول زمان حرکت باقى است و تا پایان حرکت، متحرک بین مبدأ و منتهاست.
این ویژگى همانند حدوث جسم و حدوث برخى عوارض جسم است؛ زیرا خود جسم نیز در «آن» حادث مى گردد و در طول زمان استمرار دارد، مثلاً، وقتى از ترکیب چند عنصر، جسمى به نام «آب» در خارج تشکیل مى شود، همین قدر که آب به وجود آمد وجودش استمرار دارد، البته تا زمانى که تبدیل به شى ء دیگرى مثل بخار نشده است (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 33؛ مطهرى، 1429ق، ج 1، ص 64). همچنین حدوث برخى عوارض جسم همچون رنگ نیز چنین است؛ جسم در یک لحظه سفید مى شود و این سفیدى در طول زمان باقى است.
ملّاصدرا حرکت توسطیه را به نقطه تشبیه مى نماید و مى فرماید: «پس در حرکت، چیزى همانند خط رسم شده وجود دارد، و این همان حرکت متصله قطعیه است، و نیز چیزى همانند نقطه وجود دارد، و این همان حرکت توسطیه است» (ملّاصدرا، 1422ق، ص 105). روشن است که اگر وجود حرکت توسطیه نقطه مانند باشد، لازمه اش این است که امرى دفعى الوجود و آنى الوجود و در عین حال، مستمرالبقاء باشد؛ یک امر بسیط غیر متجزى که در «آن» حادث مى شود و بعد در زمان باقى مى ماند (ر.ک: مطهرى، 1429ق، ج 1، ص 51).
نیز در اسفار پس ازتعریف حرکت توسطیه مى نویسد: «این ویژگى در متحرک، درحالى که در "آن" است، وجود دارد؛ زیرا که براى هر حدى از حدود متحرک صحیح است گفته شود که آن حد نه قبلاً بوده و نه بعدا وجود دارد» (ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 32).
نکته قابل توجه اینکه میرداماد در مورد حرکت توسطیه مى نویسد: «حرکت توسطیه با توجه به ذاتش، نه از موجودات دفعى الوجود است و نه از موجودات تدریجى الوجود است، بلکه از موجودات زمانى است» (میرداماد، 1367، ص 204ـ205). این کلام ایشان با بیانات صریح فلاسفه در تنافى بوده و نمى تواند تفسیر حرکت توسطیه موردنظر آنها باشد.
ویژگى دوم: حرکت توسطیه یک امر ثابت و غیرمتغیر است؛ زیرا چنان که گذشت، در اولین لحظه حدوث حرکت، حالتى در شى ء متحرک پدید مى آید که همان وقوع بین مبدأ و منتهاست، و این حالت تا پایان حرکت ادامه دارد، و اگرچه در طول حرکت، حدود مسافت تغییر مى کند، لکن چون حرکت توسطیه با حدود مسافت سنجیده نمى شود و از حدود مسافت انتزاع نمى گردد، این حالت به طور ثابت در طول حرکت وجود دارد.
ملّاصدرا در اسفار پس از تعریف حرکت توسطیه، در توضیح این ویژگى مى نویسد: «این حالت موجود مستمرى است تا زمانى که آن شى ء متحرک باشد، و در این حالت اصلاً تغیرى نیست، بلکه گاهى نسبت به حدود مسافت تغیر بالعرض پیدا مى کند، لکن متحرک از این جهت که در حد معینى در وسط قرار دارد متحرک نیست، و الّا وقتى از آن حد خارج مى شود متحرک نخواهد بود، بلکه از این جهت متحرک است که با ویژگى مذکور در وسط قرار دارد، و این حالت در همه حدود وسطى ثابت است» (ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 32؛ همو، 1422ق، ص 104).
ویژگى سوم: نسبت حرکت توسطیه به هریک از حدود مسافتش، نسبت کلى به افرادش مى باشد نه نسبت کل به اجزا؛ و درنتیجه، حرکت توسطیه داراى مصادیق و جزئیات مى باشد نه اجزا؛ زیرا آن حالت بسیط واحد در تک تک اکوان جزئى حرکت توسطیه حضور دارد، چنان که در عبارت پیشین از ملّاصدرا نقل شد.
شهید مطهرى با توجه به همین ویژگى حرکت توسطیه، معتقد است که هر کدام از حدود فرضى حرکت، هم جزئى اند و هم جزء، و مى نویسد: «امور بسیط متصل این طور هستند که هر جزئى از آن متصل، هم "جزئى" کلى خودش است و هم "جزء" آن واحد شخصى؛ مثلاً، کلىِ آب همان طور که بر کل آب درون این ظرف صدق مى کند، بر جزء این آب هم صدق مى کند. همین طور، هر جزئى از یک حرکت زمانى را که در نظر بگیریم، هم "جزء" آن حرکت قطعى است و هم "جزئى" آن؛ اگر حرکت از این دیوار تا آن دیوار یک دقیقه طول مى کشد، نیمى از این حرکت در نیم دقیقه، هم جزء این حرکت قطعیه است و هم جزئى آن» (مطهرى، 1429ق، ج 1، ص 80). لکن به نظر مى رسد هریک از حد فرضى حرکت نسبت به اصل حرکت، جزئى اند نه جزء؛ زیرا حرکت بر هریک از آنها صدق کرده و قابل حمل است، درحالى که کل بر جزء قابل حمل نیست؛ لکن حدود مفروض نسبت به این حرکت محدود خاص که از نقطه «الف» شروع شده و به نقطه «ب» ختم شده، اجزایند نه جزئیات؛ بنابراین، دو حکم مختلف فوق با دو حیثیت مختلف بر حدود فرضى حرکت صادق اند؛ لکن فرض حدود نیز فقط براى حرکت قطعیه صادق است.
ویژگى چهارم: حرکت توسطیه یک امر بسیط و غیرقابل تقسیم است. توضیح اینکه نسبت حرکت توسطیه به هریک از حدود مسافت، نسبت کلى به افرادش مى باشد نه نسبت کل به اجزا، و درنتیجه، حرکت توسطیه گرچه نسبتى با مسافت و زمان دارد. لکن منطبق بر این دو نیست تا با انقسامشان منقسم گردد، بلکه تمام حرکت توسطیه در تمام حدود مسافت حضور دارد، چنان که در تمام آنات زمان نیز حضور دارد. چنان که میرداماد مى نویسد: «حدوث زمانى بر سه نوع است: تدریجى، دفعى و زمانى. حدوث زمانى عبارت است از حصول یک چیز مانند حرکت توسطیه در زمانى محدود بین مبدأ و منتها، به این صورت که بر آن منطبق گردد و با انقسام آن منقسم شود، بلکه به این صورت که حرکت توسطیه با تمام اجزایش در هر جزئى از اجزاى زمان و هر آنى از آنات وجود دارد، مگر در آن طرف؛ یعنى آن مبدأ و آن منتها» (میرداماد، 1367، ص 23).
ویژگى پنجم: حرکت توسطیه ایجادکننده حرکت قطعیه است. این ویژگى بعد از تفسیر حرکت قطعیه روشن تر مى گردد. اجمال مطلب اینکه حرکت توسطیه همانند نقطه است و حرکت قطعیه همانند خط، و همان گونه که نقطه ها خط را تشکیل مى دهند، حرکت توسطیه نیز حرکت قطعیه را تشکیل مى دهد.
ملّاصدرا در شرح الهدایة الأثیریه پس از تعریف حرکت توسطیه، در تعریف حرکت قطعیه مى نویسد: «قسم دوم حرکت چیزى است که از قسم اول به سبب استمرار ذات و اختلاف نسبتش به حدود مسافت به وجود مى آید، و این قسم امر متصلى است که منطبق بر مسافت است و با انقسام مسافت منقسم مى گردد و نیز با وحدت مسافت واحد است، و این امر حرکت قطعیه نامیده مى شود و قسم اول، حرکت توسطیه نامیده مى شود، حرکت توسطیه گویا فاعل و علت حرکت قطعیه است. مثال آن، نقطه است که مانند سر مخروط مماس با سطحى است که با حرکت و سیلانش بر آن سطح خطى ترسیم مى کند» (ملّاصدرا، 1422ق، ص 105؛ سبزوارى، 1384، ج 4، ص 258).
تفسیر اول حرکت قطعیه
ملّاصدرا در شرح الهدایة الاثیریه در تعریف حرکت قطعیه مى نویسد: «قسم دوم حرکت چیزى است که از قسم اول به سبب استمرار ذات و اختلاف نسبتش به حدود مسافت به وجود مى آید، و این قسم امر متصلى است که منطبق بر مسافت است و با انقسام مسافت منقسم مى گردد و نیز با وحدت مسافت واحد است، و این امر حرکت قطعیه نامیده مى شود» (ملّاصدرا، 1422ق، ص 105).
توضیح اینکه حرکت قطعیه عبارت است از وقوع متحرک بین مبدأ و منتها، به طورى که نسبتى با هریک از حدود فرضى مسافت داشته باشد، و هریک از حدود حرکت با حدود مسافت و همه حرکت با همه مسافت انطباق دارد، و درنتیجه، کلّ حرکت در کل مسافت و کل زمان و نیز هریک از حدود حرکت در هریک از حدود مسافت و حدود زمان واقع مى گردد.
وجه نام گذارى این معنا به «قطعیه» این است که یکى از معانى قطع، مرور و عبور تدریجى است، و چون متحرک این حدود فرضى مسافت را تدریجا مى پیماید، به حرکتش حرکت قطعیه گفته مى شود (ر.ک: مطهرى، 1429ق، ج1، ص 54). قطب الدین شیرازى به وجه تسمیه چنین اشاره مى نماید: «و تابع این توسط باشد حرکت به معنى قطع جزء جزء را، و این حرکت متصله معقوله است از مبدأ تا منتها. و این حرکت را حصولى در اعیان نیست» (شیرازى، 1369، ج 3، ص 579).
ویژگى هاى حرکت قطعیه (تفسیر اول)
حرکت قطعیه با این تفسیر، داراى چندویژگى زیر است:
ویژگى اول: حرکت قطعیه زمانى الحدوث و زمانى البقاء و نیز تدریجى الحدوث و تدریجى البقاء است نه مستمرالبقاء. توضیح اینکه اگر یک امر زمانى بخواهد وجود پیدا کند، براى آن چند نحوه وجود مى شود فرض کرد:
یکى اینکه در «آن» حادث شود و در زمان استمرار داشته باشد؛ یعنى آنى الحدوث و زمانى البقاء باشد، چنان که حرکت توسطیه چنین است.
نحوه دوم این است که شى ء تدریجا در زمان حادث شود و در زمان هم باقى بماند؛ یعنى تدریجى الحدوث باشد ولى مستمرالبقاء؛ این نحوه از وجود، مانند خطى است که انسان با رأس مداد ایجاد مى کند که حدوث خط، تدریجى است، ولى آنچه که حادث مى شود در زمان باقى مى ماند. این نحوه وجود براى حرکت قطعیه با تفسیر دوم آن صادق است، و توضیحش خواهد آمد.
نحوه سوم وجود امر زمانى این است که شى ء تدریجا حادث شود و تدریجا هم فانى شود؛ یعنى حدوث و فنا و وجود و عدمش به نحوى توأم با یکدیگر باشند. حرکت قطعیه با تفسیر اول آن، داراى چنین نحوه وجودى است؛ یعنى تدریجا حادث مى شود و تدریجا هم فانى مى شود؛ هر جزئى از حرکت، در جزئى از زمان وجود دارد و در جزء بعد وجود ندارد. همین طور که زمان دایم وجود پیدا مى کند و معدوم مى شود و یک لحظه بقا ندارد و حدوثش عین فناى آن است و تدریجاحادث مى شود،این امرزمانى هم که نامش حرکت قطعیه است تدریجاحادث مى شودوبافناى زمان هم فانى مى شود(ر.ک: مطهرى،1429ق،ج1،ص 66).
ویژگى دوم: حرکت قطعیه یک امر متغیر و غیرثابت است؛ زیرا حدوث و فناى تدریجى دارد و در طول زمان تحقق مى یابد، و با تغییر حدود مسافت، حدود حرکت قطعیه نیز که منطبق بر آنهاست تغییر مى نمایند. بنابراین، حرکت قطعیه یک کل است که اجزایى دارد و تا یک جزء آن از بین نرفته و تغییر ننماید جزء بعدى آن وجود پیدا نمى کند (ر.ک: ملّاصدرا، 1422ق، ص 105).
ویژگى سوم: نسبت حرکت قطعیه به هریک از حدود مسافت نسبت کل به اجزایش مى باشد نه نسبت کلى به افرادش؛ زیرا حرکت قطعیه در طول زمان به وجود مى آید نه در «آن»، و درنتیجه، یک کل است که اجزایى دارد و تا یک جزء آن از بین نرفته و تغییر ننماید جزء بعدى آن وجود پیدا نمى کند. البته اجزاى حرکت قطعیه، بالقوه اند نه بالفعل؛ زیرا حرکت، بالفعل یک امر واحد متصل است که قابلیت انقسام به اجزاء را دارد.
ویژگى چهارم: حرکت قطعیه یک امر مرکب و قابل تقسیم است؛ زیرا حرکت قطعیه یک امر ممتد بوده و منطبق بر مسافت است و به تبع انقسام مسافت منقسم مى گردد؛ زیرا هر امر ممتدى قابلیت تقسیم را دارد و این تقسیم پذیرى بى نهایت بوده و به جایى منتهى نمى گردد؛ زیرا اجزاى آن نیز داراى امتدادند و همین طور اجزاى اجزاى آنها، در غیر این صورت، به جزء لایتجزى منتهى مى گردد.
ملّاصدرا مى نویسد: «قسم دوم حرکت چیزى است که از قسم اول به سبب استمرار ذات و اختلاف نسبتش به حدود مسافت به وجود مى آید، و این قسم امر متصلى است که منطبق بر مسافت است و با انقسام مسافت منقسم مى گردد و نیز با وحدت مسافت واحد است، و این امر حرکت قطعیه نامیده مى شود» (همان، ص 105).
ویژگى پنجم: حرکت قطعیه سازنده زمان است؛ زیرا دیدگاه درست در مورد زمان این است که زمان مقدار حرکت قطعیه است. توضیح این ویژگى در ادامه مى آید.
ویژگى ششم: در حرکت قطعیه، قوه و فعل و نیز وجود و عدم با هم متشابک اند؛ زیرا هر جزئى از اجزاى آن، فعلیت جزء قبلى و قوه جزء بعدى است، همان گونه که هر جزئى در زمان خودش موجود است و در زمان جزء قبلى و بعدى معدوم است (ر.ک: مطهرى، 1429ق، ج 1، ص 90).
علّامه طباطبائى مى نویسد: «حرکت قطعیه نحوه وجود سیالى است که به اجزایى تقسیم مى گردد که در آن اجزاء قوه و فعلیت ممزوج اند، طورى که هر جزء مفروض آن فعلیت براى اجزاى ماقبل است وقوه نسبت به اجزاى بعدى است»(طباطبائى،1423ق،ص 155).
تفسیر دوم حرکت قطعیه
این تفسیر از طرف ابن سینا ارائه گردیده است. ایشان مى نویسد: «مفهوم حرکت اسم براى دو معناست: معناى اول، چیزى است که نمى تواند بالفعل در خارج موجود باشد، و دیگرى، چیزى است که مى تواند در خارج موجود باشد؛ زیرا حرکت، اگر مقصود از آن امر متصل معقولى است که براى حرکت بین مبدأ و منتها ثابت است، پس این معنا براى متحرک درحالى که بین مبدأ و منتهاست، ثابت نیست، بلکه وقتى متحرک به منتها رسید، قسمتى از حصول براى او ثابت است، لکن در این هنگام این امر متصل معقول از بین رفته است، پس چگونه حصول حقیقى دارد؟ بلکه این امر در حقیقت ذات خارجى ندارد، بلکه فقط در خیال مرتسم مى گردد (ابن سینا، 1404ق، ج 1، ص 83ـ84).
توضیح اینکه قوه خیال انسان حدود گوناگون حرکت قطعیه (تفسیر اول) را در کنار یکدیگر قرار مى دهد و یک صورت متصل و پیوسته را که اجزایش در کنار یکدیگر موجودند به وجود مى آورد، به این صورت، حرکت در قوه خیال نیز گاهى «حرکت قطعیه» اطلاق مى گردد.
ویژگى هاى حرکت قطعیه (تفسیر دوم)
حرکت قطعیه بااین تفسیرنیزداراى چندویژگى زیراست:
ویژگى اول: حرکت قطعیه با این تفسیر، تدریجى الحدوث و مستمرالبقاست، برخلاف حرکت توسطیه که دفعى الحدوث و زمانى البقاست و نیز برخلاف حرکت قطعیه با تفسیر اول آن، که تدریجى الحدوث و تدریجى البقاست نه مستمرالبقاء؛ پس نحوه وجود حرکت قطعیه با این تفسیر، همان نحوه دوم از انحاى وجودات زمانى است؛ به این معنى که تدریجا در زمان حادث شود و در زمان هم باقى بماند؛ یعنى تدریجى الحدوث باشد، ولى مستمرالبقاء؛ این نحوه از وجود مانند خطى است که انسان با رأس مداد ایجاد مى کند که حدوث خط، تدریجى است، ولى آنچه که حادث مى شود در زمان باقى مى ماند.
این ویژگى در عبارت پیشین ابن سینا مشهود است. در توضیح گفتار ایشان توجه به این نکته ضرورى است که صورت هاى ذهنى منعکس کننده اجزاى خارجى حرکت اند، و صورت هاى ذهنى به تبع معلوم بالعرض پى درپى موجود مى شوند؛ لکن قوه خیال، حدود گوناگون حرکت را در کنار یکدیگر قرار مى دهد و یک صورت متصل و پیوسته را که اجزایش در کنار یکدیگر موجودند به وجود مى آورد.
حکیم سبزوارى مى نویسد: «حرکت قطعیه تدریجى الحدوث در خیال است، لکن بقاى آن در خیال ثبات دارد» (سبزوارى، 1384، ج 4، ص 258).
ویژگى دوم: حرکت قطعیه با این تفسیر، یک امر ثابت و غیرمتغیر در ذهن است؛ زیرا قوه خیال انسان صورت هاى مختلف برگرفته از حرکت خارجى را در کنار یکدیگر قرار مى دهد و یک صورت ثابت تصویر مى نماید (ر.ک: سبزوارى، 1384، ج 4، ص 258؛ طباطبائى، 1385، ج 3، ص 783).
البته باید توجه داشت که صور علمیه مجردند و درنتیجه، در آنها قوه و تغیرى وجود ندارد، و از این جهت، نمى توان گفت که صورت هاى مختلف برگرفته شده از حرکت خارجى وقتى در کنار یکدیگر قرار گیرند یک صورت ثابت را مى سازند، بلکه باید گفت که ذهن انسان وقتى صورت هاى مختلفى از حرکت خارجى تصور نمود استعداد پیدا مى کند که همه آنها را با یک صورت واحد متصل مجتمع الاجزاء نیز تصور نماید (فیاضى، 1385، ج3، ص 783).
ویژگى سوم: نسبت حرکت قطعیه نیز به هریک از حدود مسافت، نسبت کل به اجزایش مى باشد نه نسبت کلى به افرادش؛ زیرا در طول زمان به وجود مى آید نه در آن، و درنتیجه، یک کل است که اجزایى دارد و تا یک جزء آن از بین نرفته و تغییر ننماید جزء بعدى آن وجود پیدا نمى کند.
ویژگى چهارم: حرکت قطعیه یک امر مرکب و قابل تقسیم است؛ زیرا امرى ممتد بوده و منطبق بر مسافت است و به تبع انقسام مسافت منقسم مى گردد، و هر امر ممتدى قابلیت تقسیم را دارد و این تقسیم پذیرى بى نهایت بوده و به جایى منتهى نمى گردد؛ زیرا اجزاى آن نیز داراى امتدادند و همین طور اجزاى اجزاء.
حرکت توسطیه و قطعیه در اندیشه علّامه طباطبائى
علّامه طباطبائى در جاهاى متعدد به بررسى حرکت توسطیه و قطعیه پرداخته است. حاصل تفسیر ایشان بدین قرار است:
حرکت را سه گونه مى توان اعتبار و ملاحظه نمود: اگر حرکت را این گونه ملاحظه نماییم که متحرک بین مبدأ و منتهاست و آن را بدون انطباق بر حدود مسافت ملاحظه نماییم، به حرکت با این ملاحظه، حرکت توسطیه اطلاق مى گردد که چون بدون ملاحظه با حدود مسافت است، امرى بسیط است که قابلیت انقسام را ندارد؛ و اگر حرکت را انطباق بر حدود مسافت ملاحظه نماییم، به حرکت با این ملاحظه، حرکت قطعیه (تفسیر اول) اطلاق مى گردد که چون همراه ملاحظه با حدود مسافت است، امرى مرکب است که قابلیت انقسام را دارد؛ و گاهى نیز حرکت را به عنوان یک موجود واحد متصل قار ملاحظه مى نماییم که فقط در قوه خیال وجود دارد (ر.ک: طباطبائى، 1385، ج 3، ص 780؛ همو، 1428ق، ص 441).
نتیجه اینکه حرکت توسطیه و قطعیه در نگاه ایشان وابسته به نحوه ملاحظه و اعتبار ذهنى است؛ بنابراین، «للحرکة اعتباران او اعتبارات»؛ یعنى همان حرکت ممتد خارجى به یک اعتبار، کثرت و تجزى دارد، تصرم و انقضا و فنا و حدوث تدریجى دارد، و این اعتبارى است که اجزاء را با یکدیگر مقایسه مى کنیم. اما به یک اعتبار دیگر، کثرت و حدوث تدریجى ندارد، وحدت محض است و اجزایى ندارد؛ به این معنا که اجزاء را اعتبار نمى کنیم. در این اعتبار، چون چند چیز نداریم، جزء اول حرکت که حادث شد (حدوث جزء اول)، حدوث همه آن است. پس حرکت در این اعتبار نه حدوث تدریجى دارد و نه فناى تدریجى. به این اعتبار، امرى است که در آنْ حادث مى شود و در زمان باقى مى ماند. پس حرکت ممتد خارجى از آن لحاظ که قابل قسمت نیست، مى شود: حرکت توسطى و از آن لحاظ که قابل قسمت است، مى شود: حرکت قطعى. پس حرکت قطعى و حرکت توسطى، دو اعتبار هستند از یک حقیقت (ر.ک: مطهرى، 1429ق، ج 1، ص 84).
شهید مطهرى معتقد است: آنچه ایشان به نام حرکت توسطى مى نامند و آن را اعتبار دیگرى از حرکت مى دانند، با آنچه که قوم آن را حرکت توسطیه مى دانند متفاوت است. درواقع، ایشان چیز دیگرى را به نام حرکت توسطیه مى نامند، نه آنچه که قوم نام آن را حرکت توسطیه گذاشته اند؛ زیرا آنچه قوم، آن را به نام حرکت توسطیه مى شناسند این است که یک امر بسیط نقطه مانند در خارج وجود دارد که هیچ بعدى و امتدادى ندارد، و وقتى مى گویند حرکت قطعى وجود دارد و حرکت توسطى وجود ندارد، درواقع، مى خواهند بگویند آنچه وجود دارد یک نحو وجودى نظیر وجود خط است که یک وجود ممتدى است که گاهى ذهن آن را به صورت نقطه مى بیند، و آنها که مى گویند حرکت توسطیه وجود دارد نه حرکت قطعیه، مى گویند آنچه وجود دارد چیزى است که درواقع، به صورت نقطه است و ذهن آن را به صورت خط خیال مى کند؛ و روشن است که فرق بین نقطه و خط فرقى نیست که با اعتبار بشود از یکدیگر تفکیک کرد و نمى توان گفت که یک شى ء به یک اعتبار خط است و به اعتبار دیگر نقطه؛ فرق بین حرکت توسطى و حرکت قطعى، فرق «راسم» و «مرسوم» است و آنها که مى گویند حرکت توسطى وجود دارد آن را امرى راسم حرکت قطعیه مى دانند. البته شهید مطهرى تصریح مى نماید که علّامه طباطبائى هم نگفته اند که قوم هم نظر ایشان را مى گویند (ر.ک: مطهرى، 1429ق، ج 1، ص 74و84).
ادعاى فوق قابل تأمل است؛ زیرا:
اولاً، از کلمات علّامه طباطبائى برنمى آید که ایشان اصطلاح جدیدى وضع نمایند، بلکه از سیاق کلمات ایشان چنین برمى آید که درصدد توضیح همان اصطلاح معروف مى باشند.
ثانیا، علّامه طباطبائى حرکت توسطیه و قطعیه را در خارج موجود مى دانند و با صرف نظر از اعتبار ذهنى، براى این دو وجود خارجى قایلند، چنان که مى نویسند: «این دو اعتبار در خارج موجودند؛ زیرا بر خارج انطباق دارند؛ به این معنا که براى حرکت، نسبتى به مبدأ و منتهاست که مقتضى انقسام و سیلان نیست و نسبت (دیگرى) به مبدأ و منتها و حدود مسافت است که مقتضى سیلان وجود و انقسام آن است» (طباطبائى، 1385، ج 3، ص 782). درحالى که اگر تفسیر ایشان ناظر به اعتبار ذهنى صرف باشد، نباید براى این دو مصداق خارجى قایل باشند.
بررسى تحقق خارجى حرکت توسطیه و قطعیه
در مقدمه نوشتار دیدگاه هاى سه گانه را ذکر نمودیم و اینک به بررسى تفصیلى تحقق خارجى حرکت توسطیه و قطعیه مى پردازیم:
الف. تحقق خارجى حرکت توسطیه
دیدگاه صحیح این است که مقصود از حرکت توسطیه، یا مفهوم حرکت توسطیه مى باشد که به حمل اولى حرکت توسطیه است نه به حمل شائع؛ و یا مصداق حرکت توسطیه مى باشد که به حمل شائع حرکت اند؛ حرکت توسطیه به حمل اولى یک مفهوم ذهنى است که با مفاهیم «الکون بین المبدأ و المنتهى» یا «التوسط بین المبدأ و المنتهى» تفسیر مى شود، و روشن است که این مفاهیم جزء مفاهیم بسیط ذهنى اند که موطن آنها ذهن انسان است و در خارج هرگز وجود ندارند، و این مفاهیم جزء معقولات ثانى فلسفى مى باشند؛ بنابراین، جزء مفاهیم ماهوى نبوده و کلى طبیعى نیز نیستند تا در ضمن مصادیق خارجى شان موجود باشند. مقصود فلاسفه از وجود خارجى حرکت توسطیه یقینا وجود خارجى حرکت توسطیه به حمل اولى نیست؛ زیرا روشن است که این مفاهیم فقط در موطن ذهن وجود دارند. نفى تحقق خارجى حرکت توسطیه به حمل اوّلى گرچه روشن است، لکن چون برخى از ویژگى هایى که فلاسفه براى حرکت توسطیه ذکر نموده اند فقط براى حرکت توسطیه به حمل اوّلى ثابت است؛ از این جهت، طرح این احتمال ضرورى است. ازاین رو، بزرگانى همچون آیت اللّه مصباح این احتمال را نیز مورد بررسى قرار داده اند (ر.ک: مصباح، 1405ق، ص 298ـ299).
حرکت توسطیه به حمل شائع همان مصادیق خارجى حرکت توسطیه مى باشد، و مقصود فلاسفه از وجود خارجى حرکت توسطیه در خارج نیز همین مصادیق خارجى اند که حرکت توسطیه به حمل شائع مى باشند. لکن حرکت توسطیه به حمل شائع مورد پذیرش نیست؛ زیرا مفروض فلاسفه این است که ظرف حرکت توسطیه «آن» است. درحالى که مصادیق خارجى حرکت در ظرف زمان واقع مى شوند و به تبع انقسام پذیرى زمان، منقسم مى گردند و هیچ حرکتى در خارج وجود ندارد که در «آن» محقق گردد. دلیل این مدعا این است که فلاسفه حرکت توسطیه را سازنده حرکت قطعیه مى دانند و روشن است که اگر مصادیق حرکت توسطیه در «آن» محقق شوند، هیچ گونه امتدادى نخواهند داشت، و از اجتماع امور غیرممتد، نمى تواند امرى داراى امتداد حاصل گردد؛ مضافا اینکه اگر مصادیق حرکت توسطیه در «آن» محقق شوند تتابع آنات رخ مى دهد که محال است و نوعى جزء لایتجزى است.
به بیان دیگر، حرکت توسطیه از سه حال خارج نیست؛ زیرا مصداق حرکت توسطیه، یا «حصولات آنیه» است یا «حصولات زمانیه»، و «حصولات آنیه» نیز یا حصولاتى واقعى هستند و وجود واقعى و بالفعل دارند یا امورى فرضى هستند.
فرض اول: اگر حصولات آنیه را امورى واقعى و بالفعل بدانیم، معنایش این است که در هر آنى واقعا در خارج، حصولى در یک حد واقع مى شود. این فرض، باطل است؛ زیرا «تشافع آنات» لازم مى آید؛ یعنى لازم مى آید که آنات در کنار یکدیگر و در جنب یکدیگر قرار گرفته باشند و این نوعى «جزء لایتجزى» در حرکت و نیز در زمان مى شود؛ و این همان نظریه اى است که هیچ فیلسوفى نمى تواند آن را قبول کند و قبول هم ندارند. نه حرکتْ مجموع حصولات متتالى متشافع است که پهلوى یکدیگر قرار گرفته اند و نه زمانْ مجموع آنات متتالى متشافع است؛ بنابراین، حرکت توسطى به این معنا نداریم.
فرض دوم: فرض دیگر این است که حصولات آنیه را امورى فرضى بدانیم. این فرض بعد از آن است که ما حرکت قطعى را قبول کنیم و همان طور که در جسم که متصل واحد است مى توانیم حدودى را اعتبار کنیم، در حرکت قطعیه هم مى توانیم حدودى را اعتبار کنیم. این بدان معنا نیست که حد وجود دارد؛ حد وجود عینى ندارد، «آن» وجود عینى ندارد. وقتى قطعه اى از زمان را دو قسمت فرض مى کنیم حد مشترک دو قسمت را «آن» مى گوییم، ولى در خارج که آنْ وجود ندارد و این ذهن ماست که آن را فرض مى کند؛ بنابراین، اگر بگویید مصداق حرکت توسطى حصولات آنیه است، حرکت توسطى امرى فرضى مى شود؛ چون خود حصولات، امورى فرضى هستند؛ پس نتیجه مى گیریم که در هیچ یک از دو صورتى که تا به حال گفتیم حرکت توسطى نمى تواند کلى اى باشد که جزئیاتش حصولات آنیه باشند.
فرض سوم: فرض دیگر این است که بگوییم مصداق حرکت توسطیه «حصولات آنیه» نیست که این دو ایراد به آن وارد باشد، بلکه مصداق حرکت توسطى «حصولات زمانیه» است. «حصولات زمانیه» یعنى بخشى از یک وجود ممتد در مقدارى از مسافت و در مقدارى از زمان محقق گردیده است؛ هرچه این را کوچک و جزء جزء کنیم باز یک حصول ممتدِّ در مسافت و نیز در زمان است؛ اگر مصداق حرکت توسطى را حصولات زمانیه بدانیم، حصولات زمانیه واقعا و خارجا وجود دارد، ولى آن «جزئىِ» حرکت توسطى نیست؛ براى اینکه حرکت توسطى بسیط است و جزء ندارد و بنابراین، مصداقش نمى تواند جزء داشته باشد، بلکه این حصولات زمانیه «جزء» حرکت قطعیه و نیز «جزئى» حرکت قطعیه است. پس خلاصه اینکه اگر حصولات را «حصولات زمانیه» بگیریم، این حصولات واقعا در خارج وجود دارد ولى اینها مصداق حرکت توسطى نیستند، بلکه مصداق حرکت قطعى هستند (ر.ک: مطهرى، 1429ق، ج 1، ص 78ـ81).
اشکال فوق را ملّاصدرا با بیانى نزدیک به بیان فوق مطرح نموده و به پاسخ آن پرداخته است (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 35). لکن پاسخ ایشان مبهم بوده و برطرف کننده اشکال نمى باشد. شهید مطهرى نیز اشکال فوق را غیرقابل پاسخ دانسته است (مطهرى، 1429ق، ج 1، ص 78). آیت اللّه مصباح نیز این اشکال را پذیرفته و وجود خارجى حرکت توسطیه را نمى پذیرد (ر.ک: مصباح، 1405ق، ص 298ـ299).
با توجه به مطالب فوق، پاسخ کلام علّامه طباطبائى مبنى بر وجود خارجى هر دو، نیز روشن مى گردد؛ زیرا آنچه در خارج وجود دارد همان حرکت قطعیه است که منطبق بر زمان است، و این حرکت قطعیه را اگرچه با اعتبار ذهنى مى توان حرکت توسطیه ملاحظه نمود به این نحو که به انطباق آن بر مسافت توجه نکنیم؛ لکن در تفسیر حرکت توسطیه و قطعیه از نگاه علّامه طباطبائى گفتیم که ایشان علاوه بر دو ملاحظه و اعتبار ذهنى، این دو را در خارج نیز موجود مى دانند، و بطلان این ادعا با توجه به مطالب فوق روشن مى گردد.
استدلالى که بر بساطت و انقسام ناپذیرى حرکت توسطیه ذکر مى شود این است که نسبت حرکت توسطیه به هریک از حدود مسافت، نسبت کلى به افرادش مى باشد نه نسبت کل به اجزاء، و درنتیجه، حرکت توسطیه گرچه نسبتى با مسافت و زمان دارد، لکن منطبق بر این دو نیست تا با انقسامشان منقسم گردد، بلکه تمام حرکت توسطیه در تمام حدود مسافت حضور دارد، همان گونه که در تمام آنات زمان نیز حضور دارد، چنان که در ویژگى چهارم حرکت توسطیه به این مطلب پرداخته شد.
پاسخ این استدلال آن است که افراد خارجى حرکت توسطیه اگرچه جزئیاتى براى مفهوم حرکت توسطیه (حرکت توسطیه به حمل اولى) مى باشند نه اجزاى آن، لکن خود این افراد خارجى در ظرف زمان واقع شده و درنتیجه، امورى داراى امتداد بوده و انقسام پذیر مى باشند.
ب. تحقق خارجى حرکت قطعیه (تفسیر اول)
ابن سینا تحقق خارجى حرکت قطعیه را انکار نموده و چنین استدلال مى نماید که اگر متحرک در وسط باشد هنوز اجزاى بعدى موجود نشده است و اگر در آخر باشد اجزاى قبلى از بین رفته است؛ پس هیچ گاه حرکت قطعیه در خارج محقق نمى گردد. «زیرا حرکت، اگر مقصود از آن امر متصل معقولى است که براى حرکت بین مبدأ و منتها ثابت است، پس این معنا براى متحرک درحالى که بین مبدأ و منتهاست، ثابت نیست، بلکه وقتى متحرک به منتها رسید قسمتى از حصول براى او ثابت است، لکن در این هنگام، این امر متصل معقول از بین رفته است؛ پس چگونه حصول حقیقى دارد؟ بلکه این امر در حقیقت ذات خارجى ندارد، بلکه فقط در خیال مرتسم مى گردد» (ابن سینا، 1404ق، ج 1، ص 83ـ84).
استدلال مزبور، همان گونه که بر نفى تحقق خارجى حرکت قطعیه با تفسیر دوم آن دلالت مى نماید ـ چنان که خواهد آمد ـ دلالت بر نفى تحقق خارجى حرکت قطعیه با تفسیر اول آن نیز مى نماید؛ زیرا حصول هر جزئى از اجزاى فرضى حرکت، متوقف بر از بین رفتن جزء قبلى آن است.
پاسخ استدلال فوق این است: همان گونه که در ویژگى اول حرکت قطعیه (تفسیر اول) گذشت، براى یک امر زمانى سه نحوه وجود مى شود فرض کرد؛ و آنچه استدلال فوق بر آن دلالت دارد نفى نحوه دوم تحقق خارجى است، و آن اینکه شى ء تدریجا در زمان حادث شود و در زمان هم باقى بماند؛ یعنى تدریجى الحدوث و مستمرالبقاء باشد؛ و روشن است که نفى خصوص نحوه دوم تحقق خارجى مستلزم نفى مطلق تحقق خارجى نیست؛ زیرا حرکت قطعیه (تفسیر اول) با نحوه سوم وجود دارد، و آن اینکه شى ء تدریجا حادث شود و تدریجا هم فانى شود.
استدلال فوق را فخررازى نیز ذکر نموده (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 36) و ملّاصدرا آن را با تفصیل بیشترى مطرح نموده است. توضیح اینکه حرکت قطعیه، یا بسیط است یا مرکب؛ لکن بسیط نیست، زیرا اگر بسیط باشد همان حرکت توسطیه است نه قطعیه؛ و اگر مرکب باشد یا مرکب از غیر منقسم هاى بالفعل است و یا قابل قسمت است؛ اگر مرکب از امور غیرمنقسم بالفعل باشد لازم مى آید هر حرکتى را مرکب از اجزاى لایتجزى بدانیم که همان حصولات آنیه است که محال است؛ و اگر مرکب از امور منقسم بالفعل باشد، یا همه این حرکت دفعتا وجود پیدا مى کند یا دفعتا وجود پیدا نمى کند. اگر دفعتا وجود پیدا مى کند، پس حرکت، قارالذات است نه غیر قارالذات، که باطل است؛ و اگر تدریجا وجود پیدا مى کند، آیا وقتى جزئى از آن، وجود پیدا مى کند، آن جزء، منقسم است یا غیرمنقسم؟ اگر غیرمنقسم است، پس جزء بعد هم که وجود پیدا مى کند غیرمنقسم است؛ پس باز حرکت، مرکب از امور غیرمنقسم خواهد بود؛ و اگر جزئى که وجود پیدا کرده منقسم باشد، معناى منقسم این است که نیمى از آن قبلاً وجود پیدا کرده و نیم دیگر بعد وجود پیدا کرده است؛ پس وقتى نیمى از آن وجود پیدا مى کند، آن جزئى که وجود پیدا کرده همان نیمى است که وجود پیدا کرده است و حال آنکه فرض ما این است که تمامش وجود و حصول پیدا کرده است. پس آنچه که ما فرض کردیم حاصل شده است؛ نیمى از آن حاصل شده نه تمام آن؛ نتیجه اینکه تحقق خارجى حرکت قطعیه معقول نیست (ر.ک: ملّاصدرا، 1981؛ مطهرى، 1429ق، ج 1، ص 88ـ89).
پاسخ تقریر فوق نیز همان است که قبلاً ذکر نمودیم، و آن اینکه باید بین «مطلق وجود» و «وجود در آن» تفکیک نماییم، و نفى وجود خاص مستلزم نفى مطلق وجود نیست (ر.ک: ملّاصدرا، 1981).
نتیجه اینکه حرکت قطعیه (تفسیر اول) دلیلى بر عدم تحقق خارجى آن نبوده، بلکه تحقق خارجى آن مورد پذیرش مى باشد؛ زیرا واقعیت داشتن زمان بهترین دلیل بر وجود خارجى آن است، چنان که در «رابطه زمان با حرکت قطعیه» به این مطلب مى پردازیم.
ج. تحقق خارجى حرکت قطعیه (تفسیر دوم)
نفى تحقق خارجى حرکت قطعیه (تفسیر دوم) مورد اتفاق است؛ زیرا چنان که گذشت، حرکت جزء امور تدریجى الوجود است و درنتیجه، اجزاى آن غیر قارالذات اند و فقط در قوه خیال مى توان آنها را در کنار یکدیگر قرار داد.
ابن سینا منکر تحقق خارجى حرکت قطعیه است. ملّاصدرا کلام وى را بر حرکت قطعیه (تفسیر دوم) حمل نموده و معتقد است: باید کلام ایشان را بر نفى تحقق نحوه دوم از انحاى سه گانه تحقق امور زمانى حمل نمود و درنتیجه، حرکت قطعیه حدوث تدریجى و فناى تدریجى دارد (نحوه سوم)، نه اینکه حدوث تدریجى داشته، ولى مستمرالبقاء باشد؛ بنابراین، اینکه ابن سینا گفته است حرکت قطعیه در خارج وجود ندارد، مقصودش این نحوه از وجود بوده است؛ یعنى خواسته حرکت قطعیه اى را که تدریجا حادث بشود و بعد مستمرالبقاء باشد نفى کند. دلیل بر این مطلب، این است که ابن سینا در لابه لاى عبارات خود، کلمه اى را وارد کرده که این کلمه قرینه است بر اینکه ابن سینا در مقام نفى این نحو از وجود حرکت قطعى بوده است و آن قرینه، کلمه «حصولٌ قائم» است. عبارت ابن سینا این است: «و إما فى الخارج فلا یکون لها فى الوجود حصول قائم کما فى الذهن.» «حصول قائم» یعنى: وجود قار؛ پس حرکت قطعیه در ذهن قار است، ولى در خارج وجود قار ندارد؛ درنتیجه، اگر مطلب را به این صورت توجیه نماییم اختلافى باقى نمى ماند؛ زیرا آن نحو وجودى که ملّاصدرا براى حرکت قطعیه قایل است ابن سینا آن را انکار نکرده است؛ نهایت اینکه ابن سینا درباره آن نحو وجودى که ایشان قبول دارند بحثى نکرده است، ولى به هر حال، آنچه را که انکار کرده آن مطلبى نیست که ایشان آن را قبول دارند (ر.ک: مطهرى، 1429ق، ج 1، ص 66).
لکن توجیه فوق مورد تأمل است؛ زیرا چنان که گفتیم، استدلال ابن سینا بر انکار حرکت قطعیه، هم بر نفى تحقق خارجى حرکت قطعیه با تفسیر اول آن دلالت مى نماید، و هم بر نفى تحقق خارجى حرکت قطعیه با تفسیر اول آن دلالت دارد. توضیح اینکه چون حصول هر جزئى از اجزاى فرضى حرکت، متوقف بر از بین رفتن جزء قبلى آن است، اجزاى مذکور غیر قارالذات بوده و پى درپى موجود شده و معدوم مى گردند، پس استدلال فوق بر نفى تحقق خارجى حرکت قطعیه با تفسیر اول آن دلالت مى نماید؛ و از طرف دیگر، ازآن رو که صورت هاى ذهنى منعکس کننده اجزاى خارجى حرکت اند، صورت هاى ذهنى نیز به تبع معلوم بالعرض پى درپى موجود مى شوند؛ اگرچه قوه خیال حدود گوناگون حرکت را در کنار یکدیگر قرار مى دهد و یک صورت متصل و پیوسته را که اجزایش در کنار یکدیگر موجودند به وجود مى آورد؛ چنان که ابن سینا به این مطلب اشاره دارد (ابن سینا، 1404ق، ج 1، ص 84). بنابراین، استدلال فوق بر نفى تحقق خارجى حرکت قطعیه با تفسیر دوم نیز دلالت مى نماید. درنتیجه، باید مطابق کلام مذکور، ابن سینا را منکر حرکت قطعیه با هر دو تفسیر آن بدانیم.
رابطه زمان با حرکت قطعیه
پیرامون ماهیت زمان دیدگاه هایى ارائه گردیده است. برخى به طور کلى زمان را انکار نموده اند و برخى (متکلمان) آن را امرى موهوم پنداشته اند (ر.ک: جرجانى، 1370، ج 1، ص 50؛ ابن سینا، 1404ق، ج 1، ص 148). برخى دیگر آن را جوهر جسمانى پنداشته اند که خودش فلک اطلس است. برخى ها آن را عرض دانسته و خود حرکت مى دانند. برخى دیگر، آن را مقدار معینى از مقادیر حرکات افلاک مى دانند (ر.ک: گروه مؤلفان، 1415ق، ص 163). برخى زمان را موجود قائم بذاته مى دانند که جسم و جسمانى نیست، بلکه واجب الوجود است (ر.ک: ملّاصدرا، 1383، ج 3، ص 8). برخى آن را مقدار حرکت سماء مى دانند (ر.ک: گروه مؤلفان، 1415ق، ص 163). برخى هم آن را مقدار مطلق وجود دانسته و تمام موجودات حتى خداوند را زمانى مى دانند (ر.ک: ملّاصدرا، 1383، ج 3، ص 8). ارسطو و پیروان او، زمان را مقدار حرکت فلک اطلس مى دانند. در اندیشه آنها، «زمان» مفهومى ماهوى است که در جدول مقولات ارسطویى قرار دارد و به واسطه حرکت، عارض بر اجسام مى شود (ر.ک: صلیبا، 1414ق، ج 1، ص 636). دیدگاه هاى فراوان دیگرى نیز ارائه شده است (ر.ک: ابن سینا، 1404ق، ج 1، ص 148؛ ملّاصدرا، 1422ق، ص 120؛ صلیبا، 1414ق، ج 1، ص 636؛ تهانوى، 1996، ج 1، ص 909).
ملّاصدرا معتقد است: زمان جزو کمّیات است، لکن ایشان کمّیات و مقادیر را اعراض تحلیلى مى داند نه عوارض خارجى (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 4، ص 33). چنان که زمان نیز از عوارض تحلیلى حرکت قلمداد مى شود. بنابراین، زمان و حرکت با یک وجود موجودند (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 245؛ همو، 1361، ص 231). بلکه هر کدام از مسافت، حرکت و زمان همگى با یک وجود موجودند و عروض آنها بر یکدیگر، عروض تحلیلى است نه عروض خارجى. توضیح اینکه حرکت داراى امتداد سیال است، زمان نیز امتدادى سیال است، لکن در خارج دو امتداد سیال وجود ندارد، بلکه در خارج جز امتداد سیال حرکت که عین خود حرکت است امتداد سیال دیگرى وجود ندارد؛ اما همین امتداد سیال با سه اعتبار، سه مفهوم حرکت، سیلان و زمان از آن انتزاع مى گردد. نتیجه اینکه زمان اندازه حرکت است و اندازه شى ء در خارج، عین همان شى ء است و تنها اختلاف این دو در مفاهیم است (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 180؛ ج 5، ص 23ـ24).
ملّاصدرا تأکید مى کند که وجود زمان، امر عینى منحاز و مستقلى نیست، بلکه وجود زمان از وجود حرکت و درنتیجه، از وجود جوهر انتزاع مى شود و در تحلیل ذهن است که زمان، جوهر و حرکت از یکدیگر تفکیک مى شوند (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 180). بنابراین، چون زمان از اعتبارات و تحلیلات عقلى وجود است، حیثیت زمان از حیثیت وجود موجودات مادى انفکاک عینى ندارد، بلکه آنچه در خارج است فقط وجود بى قرار و ذاتى ناآرام است و این دو فقط در مقام تحلیل عقلى از یکدیگر جدا هستند؛ چنان که در همه مفاهیم متافیزیکى که از انحاى گوناگون وجود حکایت مى کنند، امر بدین منوال است. و همان طور که «ثبات» صفتى نیست که در خارج، عارض «وجود ثابت» شود، «زمان» هم صفتى نیست که در خارج، بر «وجود سیال» عارض گردد، بلکه هر دو از مفاهیمى هستند که از دو نحوه وجود حکایت مى کنند (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 106؛ ج 3، ص 141). اجسام در تحلیل دقیق او، دو امتداد دارند: یکى در بستر مکان و دیگرى در بستر زمان. کشش مکانى پدیدآورنده سه بعد هندسىِ طول و عرض و عمق است و کشش زمانى منبعث از سیلان درونى کائنات مادى است (ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 140). البته نباید اصطلاح فلسفى «بعد چهارم» را در فلسفه ملّاصدرا با اصطلاح فیزیکى آن در «نسبیت عام» انیشتین یکى گرفت. از نظر ملّاصدرا، زمان نه در زمره ماهیات عرضیه است و نه همچون ظرفى مستقل از جواهر مادى که مظروفش ماده باشد، بلکه زمان مقوم ذاتى جوهر مادى است و ازاین رو، همه جواهر و پدیده هاى مادى، زمانى مخصوص به خود دارند؛ چراکه زمان شأنى از شئون وجود آنهاست.
حرکت جوهرى و زمان رابطه بسیار تنگاتنگى با یکدیگر دارند، به گونه اى که ملّاصدرا از طریق شناخت حقیقت زمان به عنوان بُعدى سیال و گذرا از ابعاد موجودات مادى دلیلى بر وجود حرکت در جوهر اقامه مى کند. بر این اساس، او هر موجود مادى را زمانمند و داراى بُعد زمانى مى داند و چون هر موجودى که در ذات خویش چنین امتدادى را داشته باشد وجودى تدریجى الحصول و داراى اجزایى گسترده در گستره زمان خواهد بود، نتیجه مى گیرد که وجود جوهر جسمانى، وجودى تدریجى و گذرا و نو شونده است و زمانى که در پدیده هاى زمانمند مدخلیت دارد، همان زمان حرکت جوهرى است و قطع حرکت جوهرى به منزله قطع زمان است. نتیجه اینکه تا اشیاى مادى خودشان داراى امتداد نباشند و وجودشان سیال نباشد، نمى توان زمان را از آنها انتزاع نمود (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 7، ص 290). مطابق دیدگاه ایشان، زمان مقدار حرکت جوهرى بوده و هر حرکتى زمانى مختص به خودش دارد. اما ازآنجاکه یک زمان عام و مشترک داریم که براى همه مردم قابل فهم است و آن همان زمان حرکت وضعى زمین یا به نظر قدما، زمان حرکت وضعى فلک اطلس است، بنابراین، مى توان آن زمان قابل فهم را معیار تشخیص بقیه زمان هاى جزئى قرار دهیم و منظور از ظرف بودن زمان پدیدآمده از فلک براى سایر حوادث، بیش از این نیست که امتداد زمانى هریک از آنها بر جزئى از امتداد زمانى حرکت فلک انطباق مى یابد (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 3، ص 115، تعلیقه 2؛ مصباح، 1374، ج 2، ص 144).
نکته قابل توجه اینکه زمان نمى تواند مقدار حرکت توسطیه باشد؛ زیرا همان گونه که گذشت، حرکت توسطیه امرى بسیط و بدون امتداد است و مقدار ندارد؛ پس زمان مقدار حرکت قطعیه خواهد بود. از این جهت، هر کسى که زمان را قبول دارد لازم است حرکت قطعیه را نیز قبول نماید، چنان که فخررازى معتقد است: اگر زمان مقدار حرکت قطعیه است و زمان امرى حقیقى است امکان ندارد وجود خارجى حرکت قطعیه را انکار نمود، پس باید یا زمان را مقدار حرکت قطعیه ندانیم و یا اینکه زمان را امرى توهمى بدانیم؛ چنان که بعد از نقل کلام ابن سینا مى نویسد: «این دیدگاه شیخ است، لکن در آن اشکال است از این جهت که آنچه در خارج وجود ندارد چگونه با زمان که در خارج وجود دارد، اندازه گیرى مى شود؟ بلکه حرکت در نگاه شیخ محل زمان و علت آن است، معدوم چگونه محل و علت موجود قرار مى گیرد؟!» (فخررازى، 1411ق، ج 1، ص 551) نتیجه اینکه پذیرفتن زمان، ملازم با پذیرفتن حرکت قطعیه است و اگر کسى زمان را بپذیرد و حرکت قطعیه را مورد انکار قرار دهد متناقض سخن گفته است. البته برخى به این نکته اعتراض نموده و وجود زمان را با انکار حرکت قطعیه قابل جمع دانسته اند (ر.ک: ملّاصدرا، 1981، ج 3 ، ص 35، تعلیقه سبزوارى؛ فتحعلى، 1387، ص 121). لکن دیدگاه مذکور خالى از تکلف نبوده و توجیه کننده وجود زمان نمى باشد.
نتیجه گیرى
ابن سینا که پیش از همه فلاسفه به تبیین صریح حرکت توسطیه و قطعیه پرداخته، معتقد است که حرکت توسطیه در خارج وجود دارد، لکن حرکت قطعیه وجود ندارد. البته حرکت قطعیه دو تفسیر دارد که طبق تفسیر دوم، امرى کاملاً ذهنى است و ذهنى بودن آن مورد اتفاق است؛ اما مطابق تفسیر اول، در وجود خارجى آن اختلاف است. استدلال ابن سینا بر انکار حرکت قطعیه، دلالت بر انکار آن با هر دو تفسیر مى نماید؛ بنابراین، ایشان منکر مطلق حرکت قطعیه است نه منکر خصوص تفسیر دوم، چنان که گاهى ادعا مى شود.
با توجه به ویژگى هایى که فلاسفه براى حرکت توسطیه ذکر نموده اند، پذیرش وجود خارجى آن درست نیست، و دیدگاه درست این است که حرکت توسطیه در خارج وجود ندارد، و آنچه در خارج وجود دارد حرکت قطعیه است که حقیقت حرکت را تشکیل مى دهد. از سوى دیگر، پذیرش وجود حقیقى زمان با انکار وجود خارجى حرکت قطعیه قابل جمع نیست؛ زیرا زمان مقدار حرکت قطعیه است و محال است مقدار امرى واقعى باشد درحالى که متقدر امرى واقعى نباشد.
منابع
ابن سینا، حسین بن عبدالله (1404ق)، طبیعیات الشفاء، تحقیق سعید زاید، قم، مکتبة آیه اللّه المرعشى.
النشار، مصطفى (1998م)، تاریخ الفلسفة الیونانیة من منظور شرقى، قاهره، دار انباء للطباعة و النشر.
تهانوى، محمدعلى (1996م)، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون.
جرجانى، سیدشریف (1370)، التعریفات، چ چهارم، تهران، ناصرخسرو.
جرجانى، سیدشریف (1325ق)، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانى، قم، شریف رضى.
سبزوارى، ملّاهادى (1384)، شرح المنظومه، تعلیقات حسن حسن زاده آملى، چ سوم، تهران، ناب.
شیرازى، قطب الدین (1369)، دره التاج، تصحیح سیدمحمد مشکوة، چ سوم، تهران، حکمت.
صلیبا، جمیل (1414ق)، المعجم الفلسفى، بیروت، الشرکة العالمیة للکتاب.
طباطبائى، سیدمحمدحسین (1423ق)، بدایه الحکمة، تحقیق عباسعلى سبزوارى، چ بیستم، قم، مؤسسة النشرالاسلامى.
ـــــ (1428ق)، مجموعه رسائل العلّامة الطباطبائى، قم، مکتبه فدک.
ـــــ (1385)، نهایة الحکمة، تعلیقات غلامرضا فیاضى، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
فتحعلى، محمود، «تأملى بر حرکت قطعیه و توسطیه» (پاییز 1387)، معرفت فلسفى، ش 21، ص 99ـ133.
فخررازى، محمدبن عمر (1411ق)، المباحث المشرقیة، چ دوم، قم، بیدار.
فیاضى، غلامرضا (1385)، تعلیقات على نهایه الحکمة، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
کاپلستون، فردریک (1375)، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه سیدجلال الدین مجتبوى، چ سوم، تهران، سروش.
گروه مؤلفان (1415ق)، شرح المصطلحات الکلامیة، مشهد، آستان قدس رضوى.
مصباح، محمدتقى (1374)، آموزش فلسفه، چ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى.
ـــــ (1405ق)، تعلیقة على نهایه الحکمة، قم، در راه حق.
مطهرى، مرتضى (1429ق)، درس هاى اسفار، چ سوم، قم، صدرا.
ملّاصدرا (1361)، العرشیة، تصحیح غلامحسین آهنى، تهران، مولى.
ـــــ (1383)، شرح اصول الکافى، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى.
ـــــ (1422ق)، شرح الهدایه الاثیریة، بیروت، موسسة التاریخ العربى.
ـــــ (1981م)، الحکمه المتعالیة فى الاسفار العقلیه الاربعة، چ سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربى.
ملکیان، مصطفى (1379)، تاریخ فلسفه غرب، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
میرداماد، سیدمحمدباقر (1367)، القبسات، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران.