ریشه هاى یهودى ـ مسیحى خدا و شیطان انجیل شیطانى لاوى
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و دوم ـ شماره 193 ـ دى 1392، 81ـ96
على قهرمانى1
چکیده
شیطانى که لاوى به دنیا معرفى کرد، نه تنها موجودى شریر نیست، بلکه الهه عشق و زاینده روشنایى و نور است. لوسیفر از نگاه وى موجودى است نیکو، قدرتمند و با اوصافى خداگونه که دو بعد مثبت و منفى را همزمان داراست. وجود چنین موجودى با اوصاف متعالى، و در عین حال در حضیض ذلت، گرچه در ابتدا کمى عجیب و غریب مى نماید، اما براى افراد آشنا به الهیات یهودى ـ مسیحى، وجود چنین موجودى چندان هم بدیع و غریب نیست. نوشتار حاضر با روش تحلیلى ـ توصیفى مى کوشد با مبناشناسى و کاوشى عمیق میان آموزه هاى تورات و انجیل، ردّ پاى چنین موجودى را که در لابه لاى متون کهن یهود و مسیحیت پنهان شده بیابد.
کلیدواژه ها: خدا، شیطان، شیطان گرایى، شیطان پرستى، کلیساى شیطان، انجیل شیطان، آنتوان لاوى.
1 کارشناس ارشد علوم قرآنى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. qahramani@chmail.ir
دریافت: 9/ 2/ 91 پذیرش: 10/ 11 /92
مقدّمه
جنگ میان خیر و شر مسئله تازه اى نیست. وقتى به آموزه هاى روشنگر قرآن مراجعه مى کنیم، مى بینیم ریشه هاى آغاز چنین نبردى به ساعات ابتدایى خلقت بشر بازمى گردد. بعد از آنکه شیطان در برابر انسان سر تعظیم فرود نیاورد و در برابر امر الهى تکبر ورزید، جایگاه خویش را در بهشت رحمت خدا از دست داد. ابلیس که دیگر نه در ملکوت حق راهى داشت و نه میان فرشتگان مقرب وجاهتى، در برابر عظمت الهى سوگند یاد کرد آدمى را به راه باطل و کفر به آفریدگارش بکشد. بعد از آنکه موفق به اغوا و اخراج آدمى از باغ تکریم الهى شد، عرصه براى فریب انسان از سوى شیطان هموار گردید.
خداوند، آدم را به زمین فرستاد تا خلیفه و جانشین او در زمین باشد و اولین انسان را اولین پیامبر دین توحیدى خود قرار داد. هدف اصلى ادیان، هدایت انسان و راهنمایى او به راه راست است، اما شیطان سوگند خورده بود آرام ننشیند؛ ازاین رو، بعد از شکل گیرى جوامع دینى، جریان هاى انحرافى به سرکردگى شیاطین جن و انس فعال شدند؛ آموزه هاى نورانى ادیان را تحریف کردند و مسیر جامعه را به بیراهه کشاندند؛ الهه ها و خدایان دروغین ساختند، آیین ها و آموزه هاى خرافى براى پرستش آنها ارائه کرده و به جاى دین حقیقى به مردم معرفى کردند. این مسئله، ظهور انبیاى جدید را ضرورت بخشید و باز همین مسئله در ادیان بعد ادامه یافت. با ظهور دین خاتم، سردمداران این ادیان تحریف شده از هر راهى براى مقابله با اسلام و آموزه هاى روشنگر آن، که اساس وجودى آنان را زیرسؤال مى برد، بهره جستند و براى تقویت جبهه باطل، دست به دامن هر باورى شدند، حتى پرستش شیطان.
سؤال اصلى مقاله عبارت است از: آیا گرایش به پرستش شیطان و خدایان دروغین، مسئله تازه اى است؟ و یا باورهاى شیطانى موجود، ریشه اى تاریخى داشته و در ادیان سابق نیز سبقت دارد؟
سؤال فرعى نیز عبارت است از: باورهاى انحرافى به خدا و شیطان در طول تاریخ به چه شکل ظاهر گشته و در جریان هاى شیطانى کنونى چگونه بازنمایى شده اند؟
با مراجعه به کتاب هاى تاریخ ادیان و ملل، خواهیم دید در میان اقوام و ملل گوناگون گاهى باور به شیطان، تنه به تنه باور به خدا زده، تا آنجاکه شاهدیم در باورهاى خرافى مردم، خالقى براى خیر و خالقى براى شر ترسیم شده و گاه خیر و شر جایشان عوض شده، جایگاه خدایان و حتى خدا که در اذهان عمومى نماد و نماینده خوبى و خیر بوده، تبدیل به نماد بدى و بدخواهى، و در برابر، ابلیس و شیاطین، نماد نیک اندیشى و بشردوستى مى گردد.
این تغییر نگرش را در سِفر پیدایش تورات نیز مى توان یافت. مسیحیت هم خالى از نگاه هاى انحرافى نبوده و شیطان مسیحى نیز گاهى قدرت هایى عجیب و غریب دارد. دین زرتشت که سابق بر این دو دین است، تأثیر بسزایى در شکل گیرى نگاه دو قطبى خداى خیر ـ خداى شر در ادیان بعد از خود و به تبع آن در جریان هاى جدیدتر داشته است.
آنتوان لاوى که از خاندان لاوى هاى یهود است، خود را جانشین آلیستر کرولى و بنیانگذار کلیساى شیطان معرفى مى کند. در این نوشتار، به بررسى آموزه ها و شعارهاى شیطانى وى ـ که به گمان برخى، آموزه هاى جدیدى است ـ خواهیم پرداخت و با بازکاوى تاریخ و آموزه هاى ادیان سابق که امروز جز پوسته اى از آنها باقى نمانده، تلاش در کشف ریشه هاى این باور براى مقابله مبنایى تر خواهیم نمود. با مطالعه دقیق زندگى نامه بنیانگذار این جریان فکرى و شعارها، آموزه ها و باورهاى او، مى توان به ریشه هاى این باورها پى برد و با نگاهى باز و چشم اندازى بلند به این جریان نگریست تا حرکت آرام و خزنده این جریان، مسئولان و محققان را به اشتباه نیندازد که گمان کنند این موجى گذراست. شاید به جرئت بتوان ادعا کرد نبض جریان تحریف حقیقت در طول تاریخ به دست شیطان و طاغوت بوده است و نگاه درست آن است که این جریان را برآمده از دل جریان هاى سیاسى یهود و فرزندان فکرى کابالا و فراماسونرى جهانى دانست. به نظر مى رسد پیشاهنگ جریان جنگ تمدن ها، نظم نوین و فتح جهانى که استعمار، خواب آن را مى بیند همین جریان شیطانى باشد.
آنچه در حرکت هاى سیاسى و اجتماعى به ویژه در جریان هاى فکرى آخرالزمانى ـ جدا از آنکه به چه دین و مکتبى ایمان و باور دارند ـ اهمیت دارد این است که کدام اندیشه و نظام فکرى اندیشه نسل نهایى بشر خواهد بود و کدام مکتب، پایان روزگار و جهان را رقم خواهد زد. دو عامل، از اصلى ترین لوازم بقاى ادیان و مکاتب هستند: یکى، شاخصه رو به رشد جمعیت آمارى زادوولد و دیگرى، توان و ابزار جذب.
ازآنجاکه ریشه فکرى جریان شیطانى لاوى و آبشخور باورهاى مبنایى این آئین، مهم تر از خود این باورهاست و پیش از این نیز در کتاب یا مقاله اى دیگر چنین پژوهشى صورت نگرفته و اقدام به نگارش این مقاله ضرورى مى نمود.
معرفى اجمالى کلیساى شیطان
همچنان که هر دین و آیینى یک منشور و مانیفیست مبنایى دارد و تمام آموزه هاى آن دین و مکتب حول آن منشور مى گردد، آیین شیطان هم منشورى دارد که مبناى آموزه ها، باورها و دستورالعمل هاى این جریان است. کتاب هایى با عنوان انجیل یا کتاب مقدس شیطانى ـ نوشته رهبران جریان هاى شیطانى ـ نقش منشور اساسى آن را ایفا مى کند. اولین و مهم ترین منشور این جریان انجیل شیطانى آنتوان لاوى است. در شاخه کلیساى شیطان (The Church of Satan)، جانشین امروزین لاوى، پیتر گیلمور با کتاب The Satanic Scriptures؛ در شاخه معبد سِت مایکل آکینو بنیانگذار و گرداننده این معبد و در شاخه سفارت لوسیفر (Embassy of Lucifer) موبَد تى سیرک سوسج بنیانگذار و گرداننده این جریان با کتاب The Demonic Bible قرار دارند. گرچه بیشتر مطالب نوشته شده در این کتاب ها ناظر به آموزه هاى مسیحى است، اما هم جریان انحرافى شیطان در مقابل اصل دین و دین دارى و معنویت قد علم کرده و هم نویسندگان این اناجیل شیطانى، خود به این نکته که آموزه هایشان مقابل ادیان آسمانى ـ و به اصطلاح لاوى، ادیان دست راستى و روحانى ـ است، در جاى جاى کتاب هایشان، اعتراف دارند.
براى معرفى و تبیین اهداف جریان شیطانى، بهتر است پاى اعترافات رهبران این جریان بنشینیم و مأموریت و هدف ایشان را از زبان خودشان بشنویم. کشیش اعظم کلیساى شیطان، پیتر گیلمور در فصل اول انجیل شیطانى اش تحت عنوان شیطانیسم: دین وحشت مکتب شیطانى را تنها دین سازمان یافته در تاریخ معرفى کرده، آن را به عنوان سمبل غایى تفاخر و طغیان و براى بسیارى، به عنوان اهریمن قلمداد مى کند. وى شیطان گرایى معاصر را این گونه تعریف مى کند: دینى نخبه سالار، با باور به داروینیسم اجتماعى و در طلب آن است تا دوباره دوره سلطه شایستگان را بر ابلهان برگرداند؛ سلطه قضاوت هوشمندانه بر قضاوت کاهلانه. و یک "نَه" سرتاسرى است به افسانه مساوى بودن بشر (مکتب مساوات بشر)، که نسل هوشمند بشر را در دوهزار سال گذشته فلج کرده است (ر.ک: گیلمور، 2007).
شناخت شخصیت هاى مهم و تأثیرگذار شیطانى از آن حیث مهم و الزامى است که باورها و عقاید افراد کلیدى مانند بنیانگذار آن، به نوعى عقاید رسمى جریان شیطان خواهد بود.
زندگى نامه لاوى
هوارد استنتون لوى (Howard Stanton levey) معروف به آنتوان لاوى در 11 آوریل 1930 در شهر شیکاگو واقع در ایالت ایلینویز آمریکا در یک خانواده یهودى متولد شد. پدر او مایکل جوزف لوى اصالتا فرانسوى و در یک مشروب فروشى مشغول و مادر او گرترود آگوستا کالترون هم اصالتا روسى ـ اوکراینى بود، ولى به خاطر مهاجرت پدرانشان در دهه 80 به آمریکا، شهروند آمریکایى محسوب مى شدند. پس از مهاجرت پدر و مادرش به ایالت کالیفرنیا، تحصیلات دبیرستان خود را در مدرسه تامالپیس در شهر میلوالى آغاز کرد. در سال سوم دبیرستان ترک تحصیل کرده، خانه را ترک و در سیرک کلاید بتى به عنوان پرستار حیوانات مشغول به کار شد. در سال 1950 با دخترى به نام کارول لنسینگ ازدواج نمود. بعد از 10 سال زندگى با وى، لاوى عاشق دختر دیگرى به نام دیان هگارتى گشت و همین امر موجب جدایى او از لنسینگ گردید.
لاوى و هگارتى هیچ گاه با هم ازدواج رسمى نکردند. هگارتى یکى از اعضاى هیئت مؤسس کلیساى شیطان و بیش از دو دهه کشیشه اعظم این کلیسا بود. آخرین همراه لاوى، خانم بلانچ بارتون بود که بعد از مرگ لاوى، رهبرى کلیساى شیطان و ریاست شوراى سرّى رهبرى این کلیسا را تا امروز برعهده گرفته است.
آنتوان لاوى در روز شنبه 30 آوریل 1966 مصادف با جشن والپورگیناخت (Walpurgisnacht) ـ مهم ترین فستیوال سالانه جادوگران ـ درحالى که سر خود را مطابق سنت جادوگرى تراشیده و رداى مذهبى بر تن کرده بود، تأسیس فرقه سیطنیسم (Satanism) و کلیساى شیطان را اعلام نمود. وى با اعلام اینکه عصر شیطان آغاز شده است، سال 1966 را به عنوان اولین سال عصر شیطان (Anno Satanas) قرار داد. آنتوان لاوى در 29 اکتبر 1997 (مصادف با جشن هالووین) بر اثر نوعى بیمارى ریوى در بیمارستان سنت مرى سانفرانسیسکو درگذشت.
کتاب هاى آنتوان لاوى
از لاوى پنج کتاب باقى مانده است. این کتاب ها، به نوعى مانیفیست و منشور جریان فکرى که وى تأسیس کرد ـ و هم اکنون نیز بیشتر استنادات این جریان شوم به همین کتاب هاست ـ به شمار مى روند. کتاب هاى وى به ترتیب تاریخ نوشتار عبارتند از:
1. انجیل شیطانى (Satanic Bible) ـ 1969: این کتاب، مقدس ترین کتابِ فرقه شیطانى محسوب مى شود و بیشتر به جنبه هاى فلسفى این جریان مى پردازد. محتویات این کتاب شامل چهار بخش است که هریک از بخش ها به نام یکى از شیاطین چهارگانه (Satan, Belial, Leviathan, Lucifer) نام گذارى شده است.
2. نیایش هاى شیطانى (The Satanic Rituals) ـ 1972: این کتاب که به صورت تفصیلى انواع آیین هاى این فرقه را در 9 فصل تشریح کرده است، از نظر درجه اهمیت و کاربرد در میان آموزه هاى این فرقه، بعد از کتاب انجیل شیطانى در جایگاه دوم قرار دارد؛ زیرا در بسیارى از مراسمى که برگزار مى گردد، باید قسمتى از متون این کتاب توسط کشیش کلیساى شیطان و حاضران قرائت شود.
3. جادوى شیطانى (The Satanic Witch) ـ 1971: این کتاب در ابتدا با عنوان ساحره تمام عیار یا وقتى پاک دامنى شکست مى خورد چه کنیم؟ منتشر شد، ولى بعد از بازنشر آن در سال 1983 نام کتاب به جادوى شیطانى تغییر کرد. مباحث این کتاب شامل برخى تعلیمات جادوگرى است که برخى از آنها را آنتوان لاوى در اوایل دهه 60 به شاگردانش تحت عنوان هنر سیاه مى آموخت.
4. دفتر یادداشت شیطان (The Devils Notebook) ـ 1992: این کتاب شامل 41 مقاله از نوشته هاى آنتوان لاوى پیرامون موضوعات مختلف است.
5. گفت وگوهاى شیطان (Satan Speaks) ـ 1998: این آخرین کتابى بود که آنتوان لاوى چند روز قبل از مرگش توانست آن را تدوین کند. این کتاب شامل 61 مقاله از نوشته هاى پراکنده لاوى است و یک سال پس از مرگش منتشر شد.
در میان سخنان لاوى نیز باورى بنیادین الهیاتى، نوع نگاه به خدا و نیز نوع نگرش به شیطان، از همه باورها مهم تر هستند. این باورها گرچه در نگاه اول با هم در تعارض هستند، اما با نگاهى عمیق تر خواهیم یافت این سه زاویه نگاه به احتمال زیاد با تعمد انتخاب شده و همین باورها ریشه نگرش شیطانى را ترسیم کرده و آنچه امروز به عنوان باور لاوى از سوى کلیساى شیطان به هوادارانش القا مى شود چیزى جز برداشت هاى شخص لاوى از ادیان باستانى مانند یهود و مسیحیت نیست. براى شفاف سازى ریشه هاى بنیادین آنچه باورهاى لاوى خوانده مى شود، بجاست به کتاب هاى مقدس دو آیین یهود و مسیحیت نظرى بیفکنیم و ریشه هاى انحراف را در باورهاى تحریفى این دو آیین بجوییم.
خدا و شیطان در آموزه هاى یهودى ـ مسیحى
نیک مى دانیم شیطان گرایى در فضاى جامعه اى سر برآورده که معتقد به آموزه هاى مسیحى اند و ازآنجاکه آموزه هاى مسیحیت جدایى کامل از یهود ندارد، باید ابتدا سراغ ریشه انحراف رفت؛ به ویژه که تفکر لاوى به خدا و شیطان بسیار شبیه سِفر سوم پیدایش است. باور نویسنده بر آن است که نگاه هاى انحرافى یهود به شیطان، بیشترین تأثیر را در شکل گیرى اندیشه برترى شیطان بر انسان و حتى این برترى نسبت به خدا در میان شیطان گرایان داشته است.
باورهاى کفرگرایانه در یهود
عقیده بسیارى از عبرانیان باستانى در مورد نیروى شر در سطح عقاید ساده آنیمیزم (جاندارپندارى عناصر طبیعى، اعتقاد و ایمان به موجودات روحانى و پرستش جانداران) بود و از آن درجه بالاتر نرفته بودند و براى شیطان توانایى و قدرت مقاومت در برابر یهوه را هیچ گاه قایل نبودند؛ ولى این باور در طول تاریخ، تکامل یافت و براى این قوه موذى و تباهکار القاب گوناگون قرار دادند که نام شیطان پیش از همه ذکر شده است. اولین بار که از این موجود ملعون نام رفته، در صحیفه زکریاست که او را همتا و هماورد فرشتگان قرار مى دهد و اغواکننده و فریب دهنده آدمیان مى داند. نویسندگان کتب عهد عتیق نیز نام شیطان را در کتب و متون تاریخى دیرینه درج کرده و حتى در اسفار پنج گانه از وجود او در جنت عدن سخن گفته اند.
خدا در آموزه هاى یهود
دین یهود به ظاهر، مانند دین اسلام فقط به یک خدا اعتقاد دارد و آن خداى یهوه است. اما خدایى که تورات به پیروانش معرفى مى کند، نه تنها بى کران و فراتر از فهم و ادراک عقل نیست، بلکه خدایى مادى و داراى جسم و خواص جسمانى است؛ میان بندگان مى آید، به ایشان سرکشى مى کند و مانند سخن گفتن انسان ها با ایشان مکالمه مى نماید (پیدایش، 17:22)، تا صبح با بندگان کشتى مى گیرد (پیدایش، 30:8) و آخر سر هم مى بازد و بهاى باختن را با اعطاى نبوت جبران مى کند (پیدایش، 32:24ـ29)! به دیدارش مى روند و او را در جلال و جبروت مادى مى یابند (خروج، 24:9و10). علاوه بر همه اینها، خداى تورات دروغ مى گوید و از همه بدتر اینکه آدمى را فریب مى دهد تا از درخت معرفت (!) نخورد و هنگامى که آدم در کمال غفلت خدا (!) موفق به خوردن این میوه ممنوعه مى شود، خداى تورات به تقاص این رفتار ایشان را از بهشت بیرون مى کند و شمشیرى آتشبار و برنده بر درخت زندگى جاوید مى گمارد تا آدمى یکى از خدایان نگردد (پیدایش، 3:16ـ24).
شیطان در آموزه هاى یهود
برخلاف خداى سفر پیدایش که دشمن آدمى است و با مکر و حیله مى خواهد آدمى را از داشتن معرفت منع کند، شیطان تورات موجودى خیرخواه بوده، مى خواهد توطئه خداى مکّار (!) تورات را برملا کند. در این داستان، شیطان با لطایف الحیلى خود را به باغ عدن مى رساند و با حوا درباره درخت و میوه ممنوعه صحبت مى کند. شیطان که اینک در قالب مارى است، رو به او مى گوید: هر آینه نخواهید مرد. بلکه خدا مى داند در روزى که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود (پیدایش، 3:4و5). حوا که فریب اغواى شیطان را خورده، این میوه در نظرش خوش منظر و دل پذیر مى نماید؛ بعد از تناول، به آدم هم تعارف مى کند. جالب اینجاست که خدایى که در این فرازها به جهان معرفى مى شود، ساعت ها بعد از این داستان هم از ماجرا بى خبر است و نمى داند در ملک او چه مى گذرد (پیدایش، 3:1ـ7)!
با آنکه در این بندها به صراحت نامى از شیطان یا ابلیس نمى آید و مار مسبب این کار معرفى مى شود، اما با دقت در بندهاى بعد مى توان فهمید منظور از مار همان شیطان است؛ در ادامه داستان، خداى بى اطلاع در باغ به دنبال ایشان مى گردد و چون ایشان را نمى یابد از ایشان مى پرسد که کجا هستند و چرا پنهان شده اند. وقتى خدا از داستان مطلع مى شود، از زن مى پرسد چرا از میوه ممنوعه خوردى؟ وى در پاسخ، علت را اغواى مار معرفى مى کند (پیدایش، 3: 8ـ13).
ناگفته پیداست اغوا که همان فریب دادن آگاهانه است، کار موجودى صاحب شعور و شریر است و بس، و چنین موجودى جز بر ابلیس قابل انطباق نیست؛ کارى که روز اول خلقت به آن قسم خورد (ص: 82) و تا عمر دارد بر آن پافشارى خواهد کرد.
ریشه هاى مسیحى
بعد از عروج مسیحا به آسمان (متى، 4:7)، جانشین بر حق وى پطرس به حاشیه رانده شد و این آغاز تحریف مسیحیت بود. آیین کلیسایى مسیحیت مسیرى را در پیش گرفت که به تحریف و انحراف کنونى منجر شد. نتیجه ظلم چندصد ساله کلیساها و دادگاه هاى تفتیش عقاید، ایجاد موج مخالفت و شکل گیرى جریان هاى ضدمسیحى گردید. تحریف آموزه هاى آن و القاى باورهاى خرافى به نام دین، از موارد دیگرى است که مخالفانى را در مقابل این مکتب قرار داد، تا آنجاکه شکل گیرى شیطان گرایى را باید نوعى لوتریسم مدرن به این مذهب به شمار آورد.
خدا در متون دینى مسیحى
متن کتاب هاى مسیحى و آموزه هاى این دین آن قدر مشوش است که نمى توان خداى مشخصى از دل کتاب هایشان بیرون آورد. در مواردى، خدا همان خداى یهودیان یهوه معرفى مى شود. در انجیل متى فصل چهارم آمده: ... عیسى وى را گفت: و نیز مکتوب است یهُوَه خداى خود را تجربه مکن (متى، 4:7).
سه بند بعد نیز همین خدا، خداى خلایق معرفى مى شود (متى، 4:10). در انجیل لوقا فصل چهارم نیز از خداى یهوه سخن به میان مى آید (لوقا، 4:12). سرِ جمع در بیست و هفت کتاب معتبر مسیحیان که شامل اناجیل اربعه و از اعمال رسولان گرفته تا کتاب مکاشفه را شامل مى شود، 241 مرتبه از خداى یهُوَه سخن به میان مى آید. در این بندها به طور معمول یهوه، خدایى است قادر، عالم و همه امور به دست اوست (رومیان، 12:19). البته خداى انجیل در همه جا یهوه نیست. در کنار خداى آسمان و زمین، در اناجیل مختلف شاهدیم گاه خود حضرت عیسى نیز جنبه ربوبى و خدایى مى یابد. این نگاه انحرافى اشکال دیگرى نیز مى یابد و در فرازهایى فرزند خداى قادر متعال (!) تلقى مى شود. با توجه به این تغییرات، نمى توان خداى واحد و روند نگاه ثابتى نسبت به خدا در انجیل یافت، اما نظر به وجهه اصلى و کثرت استعمال واژه یهوه در اناجیل و سایر کتب مسیحى، شاید بتوان ادعا کرد رنگ غالب باور به مفهوم خدا در مسیحیت نیز شبیه یهود و برگرفته از باورهاى ایشان به خداست.
شیطان در متون دینى مسیحى
شیطان مسیحى کم از شیطان یهودى ندارد؛ با این تفاوت که در اناجیل موجود، دیگر به آدمى تعارفِ خوردن از میوه معرفت نمى زند. شاید هم به دلیل اینکه آموزه هاى مسیحى چیزى جدا از یهود نیست جز اینکه بنابر باور مسیحیان، شریعت به وسیله موسى عطا شد، اما فیض و راستى به وسیله عیسى مسیح رسید (یوحنا، 1:17). بنابراین، نیازى به تکرار دوباره داستان آدم و حوا، بهشت، میوه ممنوعه و اغواى شیطان نباشد. شیطان مسیحى اژدهایى است بزرگ (مکاشفه، 12:9) که قدمتى دیرینه و قدرت هایى عجیب دارد (لوقا، 10:18)؛ مالک فرشتگانى (متى، 26:41؛ دوم قرنتیان، 12:7) است که خادم اویند؛ رحِم زنى را که دختر پیامبرى اولوالعزم همچون ابراهیم علیه السلام است را براى مدت هجده سال مى بندد (لوقا، 13:16)؛ خود را شبیه فرشته وحى مى سازد و قدرتش چندان کمتر از قدرت خداوند لایزال نیست (اعمال رسولان، 26:17و18)؛ حلول در کالبد و روح آدمیان دارد و ازجمله در یهوداى مسما به اسخریوطى که ازجمله آن دوازده [حوارى] بود... (لوقا، 22:3).
در بندهاى گوناگونى از انجیل، فلسفه وجودى شیطان، غربال کردنِ انسان ها و امتحان گرفتن از بشر ذکر شده، اما دایره این ابتلا و امتحان و میزان قدرت ابلیس بسیار بیش از آن چیزى است که در آموزه هاى اصیل ادیان آسمانى سراغ داریم. شیطانِ انجیل آن قدر قدرت و جایگاه دارد که حتى مى تواند، بلکه وظیفه دارد پیامبر اولوالعزم خداوند را ـ که به اعتقاد مسیحیان خداى پسر است ـ نیز امتحان کند. جالب تر اینجاست که براى این آزمون، حضرت مسیح توسط روح که به احتمال فراوان فرشته وحى یا همان روح القدس است به بیابان برده مى شود تا تسلیم شیطان گردد. مدت چهل روز با گرسنگى و روزه دارى از خوردن و آشامیدن امتحان مى گردد. آن گاه ابلیس او را به شهر مقدس مى برد و بر کناره کنگره هیکل نگاه مى دارد و از او مى خواهد اگر راست مى گوید که پسر خداست (!) خود را به زیر افکند. بعد از ممانعت مسیح، وى را به کوهى بسیار بلند مى برد و همه ممالک جهان و جلال آنها را به او نشان داده، به وى مى گوید: اگر افتاده مرا سجده کنى، همانا این همه را به تو مى بخشم (متى، 4:1ـ11). شیطان در فرازهایى از همین انجیل، داراى تاج و تختى ویژه و سلطنتى فراگیر معرفى مى شود (مکاشفه، 2:12و13) و نیز داراى حکمتى جدا از آنچه از سوى خدا به خلق تفویض مى شود (یعقوب، 3:15).
آیا جا ندارد چنین شیطان توانمندى جاى چنین خدایى را بگیرد؟! شاید خیلى هم بى راه نباشد اگر جامعه سکولار غرب، اساس فلسفه و پایه نظام اجتماعى ـ سیاسى خود را مرگ چنین خدایى قرار دهد! آیا در این فضا، نباید به کاوشگر بى طرف مسیحى، جداى از القائات شیطان گرایان، حق داد با این آموزه ها در متون دینى اش، احساس برترى ابلیس بر آدمى و حتى خدا را داشته باشد؟! و ازآنجاکه شیطان گرایى در فضاى مسیحیت سر برآورده و بیشترین آموزه ها و باورهاى آن ناظر به آموزه هاى انجیل و کلیساست و درواقع، نوعى اعتراض و عکس العمل اجتماعى به باورها و آموزه هاى مسیحى است، شاید هم بتوان به شیطان گرایان حق داد، با چنین خدا و شیطانى در مقابل آن خدا به دامن این شیطان پناه ببرند.
بعد از توصیف تحلیلى باور به مفهوم خدا و شیطان در تورات و انجیل که نقش ریشه اى و اساسى را در شکل گیرى باورهاى شیطانى داشته است، نوبت تبیین باورهاى شیطانى است. سخنان لاوى در انجیل شیطانى اش داراى تناقضاتى است که باعث شده تمام باورهاى وى به طور مستقیم برگرفته از آیین یهود و مسیحیت و یا حتى در تقابل مستقیم با آن نباشد، اما همین نگاه هاى متفاوت نیز ناظر به شیطان راهنما و خداى خشن تورات و نگاه هاى افراطى انجیل به مفهوم خدا و شیطان است.
خدا در انجیل شیطانى لاوى
لاوى در فصل دوم از کتاب انجیل شیطانى، فصلى به عنوان کتاب لوسیفر دارد. در مقدمه این فصل بى هیچ دلیلى، تاریخى خودساخته براى مسیحیت بیان مى کند و به تشریح نکته خودبافته اى مى پردازد و مدعى مى شود که لوسیفر خداى رومى، درخت بارور و روح آسمان و الهه روشنگرى بود، اما با تغییر دین رسمى به مسیحیت، این خدا جاى خود را به خدایى که مسیح معرفى مى کرد داد و در عوض، در جایگاه تاریکى و بدى نشست و ناگهان نماد بدى و شرارت شد. بنا بر باور او، تمام ادیان دست راستى و روحانى و همه کتاب هاى مقدس مدیون شیطانند. سپس براى بهتر جا انداختن اندیشه شیطانى اش، هر نوع یقینى (به این خدایان) را رد مى کند و در توجیه عقیده اش مى گوید: حقیقت به تنهایى کسى را آزاد نکرده؛ این شک است که آزاداندیشى مى آورد. به عقیده او، زمان آن رسیده است که شیطان انتقامش را از خدایان دست راستى بگیرد، و هنگام نشستن ابلیس در جایگاه حقیقى اش و لحظه ترکیدن حباب دروغ رسیده است.
خداى مرده یا خداى زنده!
پیش تر اشاره شد که سخنان لاوى داراى تناقضاتى است که در پى مى آید. در نگرش اول، با آنکه لاوى ادعا مى کند برخلاف باورهاى عمومى که به شیطان گرایان تهمت بى خدایى و بى باورى مى زنند، شیطان پرست هم به خدا اعتقاد دارد (انجیل شیطانى، ص 22)، اما وقتى به تبیین دیدگاه هاى شیطانى اش مى پردازد، پس از توهین به خداى خودساخته مردم (همان) و زیرسؤال بردن آن، وجود هر نوع خدایى را رد مى کند.
لاوى براى نبود خدا، چنین دلیل مى آورد:
1. دعواى خدایان دست راستى و کشاکش تاریخى ادیان روحانى؛ جنگ ها و نزاع هاى این ادیان با هم که به ادعاى هواداران، از جانب یک خدا یا یک طیف از خدایان بوده و این خدایان که همه خود را حق و خیر مى دانسته و شیطان را شر و پلید، نشان از این دارد که خدایى نبوده و این بیش از یک ادعاى واهى در طول تاریخ نبوده است (لاوى، ص 23).
2. وجود رنج ها، ظلم ها و بى عدالتى ها؛ از نظر لاوى، این مسئله دلیل دیگرى است که بر نبود خداى مهربان مدعیان و طلب کنندگان خداى مهربان دست راستى ها حکایت مى کند (همان).
لاوى که در موج سوارى احساسات مردم بسیار چیره دست است، در این مرحله براى نفى وجود هرگونه خدایى، این گونه بحث را مى پرورد: هرکس که شیطان را یک اهریمن مى پندارد، باید مرگ همه مردان، زنان، بچه ها و حیواناتى که مرده اند را "خواست خدا" بداند. مطمئنا فردى که به خاطر از دست دادن نابهنگام فرد مورد علاقه اش غمگین است، ترجیح مى دهد عشقش را در کنار خود داشته باشد؛ نه اینکه او را به دست هاى خدا بسپارد! در عوض، کشیشى که قرار است او را تسلى دهد، به او مى گوید: این خواست خدا بود عزیزم یا او حالا در دست هاى خداست پسرم. این عبارات، طرق مناسبى براى چشم پوشى بى رحمى خداست. اما اگر خدا واقعا حالت کاملى از نظارت و کنترل است و آن گونه که تصور مى شود رئوف، ملایم و لطیف است، پس چرا اجازه مى دهد این اتفاقات بیفتند؟ (همان، ص 22).
لاوى در ادامه این مبحث، رابطه با خدا را نیز از حربه هاى اربابان کلیسا مى داند و با انزجار از دعا به پیشگاه خداى هستى، این کار را دست روى دست گذاشتن و نوعى تن دادن به تقدیر معرفى مى کند. در مقابل این ـ به اصطلاح ـ تقدیرگرایى انفعالى، با فعال جلوه دادن فرد شیطان گرا، معتقد است: شیطانیست مى پندارد عمل و عکس العمل در جهان براى همه هست و انسان نباید خودش را فریب دهد و به گمراهى بیندازد که فکر کند کسى مسئول اینهاست و دلیلى براى آن است. نباید دست روى دست بگذارد، بنشیند و تقدیر را بپذیرد و هیچ حرکتى در مقابل این تقدیر خودخواسته انجام ندهد (همان، ص 22). خباثت باطنى و روحیه خداستیزى لاوى را که ریشه در باورهاى انحرافى تورات نسبت به خداى فریب کار و شیطان رهنما و دوست آدمى دارد، در میان این جملات به راحتى مى توان یافت: همچنان که یک شیطانیست، از خدا یارى و مساعدت نمى طلبد، براى طلب بخشش به خاطر کارهاى اشتباهش نیز دعا نمى کند. در دیگر آیین ها، زمانى که فرد اشتباهى مرتکب مى شود، یا از خدا مى خواهد او را ببخشد، یا براى واسطه اى اعتراف مى کند و از او مى خواهد که او برایش از خداوند به خاطر گناهانش طلب بخشش کند. اما شیطانیست مى داند طلب بخشش کردن خوب نیست. نیز اعتراف کردن براى یک انسان دیگرِ مثل خودش، علاوه بر آنکه تأثیر کمترى دارد، باعث پستى و خوارى هم مى شود (همان، ص 22).
او مى گوید: وقتى یک شیطانیست اشتباهى مرتکب مى شود، مى پندارد طبیعى است که اشتباهى رخ دهد. و اگر واقعا از کارى که انجام داده است شرمنده و پشیمان باشد، از آن عبرت مى گیرد و مراقب است که دیگر تکرارش نکند. اگر شرمندگى و پشیمانى اش صادقانه و از ته دل نباشد، مى داند که آن عمل را بارها و بارها انجام خواهد داد. برخلاف مردم عادى که به گناهانشان اعتراف مى کنند و این گونه مى توانند وجدانشان را راحت کنند ـ و آزاد باشند که دوباره گناه قبلى را تکرار کنند. وى با این بیان بعد از مرده انگارى خدا، توبه و پشیمانى از نوع کلیسایى را نیز به شدت به باد انتقاد و استهزا مى گیرد و با عادى جلوه دادن گناه و اشتباه، خطاى عمدى خطاکاران را نیز به آسانى توجیه مى کند. درواقع، وى با این کار گام را فراتر از بحث وجود و عدم وجود خدا مى گذارد و با عادى کردن حرمت و حریم شکنى نسبت به موضع تقدس، هرگونه جایگاه مقدسى در دین را تخریب مى کند.
خداى بى اثر
در این مرحله، لاوى با گردشى تاکتیکى و فقط براى تخریب جبهه مخالف، با پذیرش اجمالى اصل وجود خدا، تنها خدایى بى خاصیت را مى پذیرد که هیچ کار مفیدى از او برنمى آید و تنها به درد تسکین دل ـ آن هم در مواقع ترس ـ مى خورد. در مقابل چنین خدایى نیز حق را به ابلیس مى دهد. وى در این مرحله سراغ یزیدى ها که به ادعاى او شاخه اى از فرق اسلامى است مى رود و با استناد به باورهاى ایشان، مسیر خود را این گونه توجیه مى کند: از میان ادیان توحیدى هم هستند گروه هایى که به جاى رضایت خدا، در پى رضایت شیطان اند؛ یزیدیان که فرقه اى از اهریمن پرستان به شمار مى آیند، معتقدند: خدا قدرت مطلق و البته بخشنده مطلق هم هست و بر همین اساس، تصور مى کنند این اهریمن است که به عنوان کسى که قواعدش باید بر روى زمین انجام بگیرد، باید پرستش شود (همان، ص 23). این باور در برخى مباحث دیگر او در انجیل شیطانى به شکل هاى گوناگون دنبال مى شود و او در این نوع نگرش، در پى معرفى کردن خدایى بى خاصیت و پوچ براى تخریب اصل توحید است.
لاوى که از تناقض هاى فاحش دین مسیحیت نسبت به مفهوم خدا، بیشترین بهره را در جا انداختن افکار شیطانى اش در جاى جاى انجیلش گرفته است، در ادامه این مبحث سراغ پر و بال دادن به همین موضوع مى رود و سعى مى کند با مطرح کردن شکاف موجود میان نسل گذشته و نسل کنونى، ریشه باور خداباوران به خالق یکتا را نیز بخشکاند. به باور او، با این همه تناقض در متون مسیحیت، بسیارى از مردم نمى توانند عاقلانه مسیحیت را آن طور که قبلاً انجام مى شد و آموزش داده مى شد، قبول کنند. از نگاه او تعداد بى شمارى از مردم شروع کرده اند به شک در وجود خدا و به تمام آن چیزى که در کلمات مسیحیت وجود دارد. به همین دلیل، مایلند در زمره مسیحیان خداشناس درآیند، اما در نظر لاوى، چیزى ضد و نقیض تر از عبارت مسیحیان خداشناس وجود ندارد! آن هم هنگامى که رهبران بلندمرتبه مسیحیت، تفاسیر قدیمى از مفهوم خدا را رد مى کنند. با این اوصاف، چگونه از پیروانشان انتظار مى رود که با سنت هاى مذهبى قدیم و باورهاى عمیق به خدا، آمیخته باشند؟ (همان)
در آخر این فصل، لاوى که پندارى مادى و محدود از خداى ادیانِ به تعبیر خودش دست راستى و روحانى دارد، خطاب به آن مى گوید: با همه بحث ها بر سر اینکه خدا مرده یا نمرده، بهتر است اگر زنده است، خود را چکاپ کند و یا خودش را براى مرگ آماده کند.
خود خدایى!
لاوى به مرگ خدا هم راضى نیست. پا را فراتر نهاده و در فصل بعد ادعا مى کند: تمام ادیان و مکاتب روحانى و معنوى ساخته و پرداخته فکر انسان ها، و خدایانِ این ادیان خدایان خودساخته بشرى است. وى از چینش هنرمندانه سختى هاى پیش روى بشر، ناتوانایى ها و ناکامى ها در به دست آوردن عالم ماده و توانمندى روح خلاق آدمى در خلق صور ذهنى و تمامیت خواهى نفس آدمى، نتیجه مى گیرد که خدا، آفریده اذهان بشرى انسان هاى فرصت طلب ادوار گذشته است. او ادعا مى کند: آنها از این مسائل آگاهى کامل داشتند، خدایانى ساخته و به جامعه بشرى ارائه کردند: همه خدایان مربوط به دنیاى ماوراء، ساخته بشراند. او یک سیستم هماهنگ و منظم از خدایان ساخته است... تنها به خاطر اینکه او نفس و ضمیرى داشته، و نتوانسته آن را قبول کند، ناگزیر بود به اینکه آن را به وجود خارجى و ماورایى نسبت دهد که "خدا" نامیده شد (همان، ص 24). طبق این نوع نگرش، وقتى خدا مخلوق اذهان بشر باشد، همان طور که مردم به انواع مختلف اند، خداى ساخته و پرداخته ذهن ایشان نیز به معناى معمول کلمه، در انواع مختلف قابل مشاهده است. در این حالت، تصویر ذهنى از خدا مى تواند از نوعى فکرِ کیهانى تا قادرى مطلق که پنهان ترین حقایق را مى داند و همه چیز را در کنترل دارد تغییر کند. وى در این نگرش، تکثرگرایى در حوزه اندیشه را به آنجا مى کشاند که دامنه آن همه صورت هاى ذهنى و اندیشه هاى عرفانى موجود نسبت به خدا را بگیرد و خدا امرى فردى و ذهنى قلمداد گردد. تا آنجاکه در نظر او حتى در بدنه اعتقادى یک دین، خدا مى تواند تعابیر مختلفى براى هر کدام از اشخاص پیرو آن دین داشته باشد.
لاوى براى تخریب هرچه تمام ترِ خداى خودساخته اش، صفت تام الاختیار بودن خدا را مساوى با بى عدالتى و دیکتاتورى قلمداد کرده و مى گوید: خدا مى تواند همه کارهایى را که انسان از آن ممنوع شده است، انجام دهد. مثل کشتن مردم، بروز معجزه براى ابراز رضایت مندى از اختیاراتش [نشان دادن اختیار و توانایى اش]، کنترل بى قید و شرط و بدون مسئولیت پذیرى (همان). پس براى تخریب اصل تقدس، به تمسخر مصادیق آن، یعنى خداباوران، قیامت و بهشت مى پردازد. وى باورمندان ادیان معنویت گرا را با عنوان وایت لایتر (داراى نور سفید) یاد مى کند و با حالتى تمسخرآمیز مى گوید: اینان که در شوق خدایند، قاعدتا باید در هنگام مرگ، دروازه اى مرواریدکارى شده و شکیل بر روى آنان باز شود (همان).
او این حالت] خلق خداى خودساخته و پرستش او به عنوان موجودى برتر] را ویژگى دوران کودکى بشر مى داند و با اعلام آغاز دوران جدید، در نوشتارش تلاش دارد شیطان گرا را فردى معرفى کند که به رشد ذهنى گذر از این دوره کودکى رسیده و این دوره را پشت سر گذاشته است. از نظر لاوى، عصر جدید دوره اى جز عصر شیطان نیست. او این عصر را به نام دوره جدید شیطانى نام گذارى مى کند و در فصل بعد کتابش، به ارائه دلایلى مى پردازد که به نظر او نشانگر آغاز این عصر جدید است (همان، ص 25). ازجمله دلایلى که لاوى براى اثبات مدعایش مى آورد فراگیر شدن خشم، غضب، حرص، غرور، تنبلى و شهوت رانى است؛ امورى که در ادیان معنوى ادوار گذشته به شدت با آن مقابله و از آنها نهى شده است.
شیطان در انجیل شیطانى لاوى
لاوى معتقد است: شیطان پرستى قدمتى به درازاى تاریخ پیدایش بشر دارد. همه تلاش وى در انجیل شیطانى این است که این نکته را جا بیندازد که شیطان برتر از انسان و حتى خداست و پرستش او امرى تازه نیست که او و دوستانش آن را یافته باشند. این نکته مى تواند دلیلى بر انحراف بشریت از تعالیم پیامبران آسمانى باشد؛ بنابراین، نه در تأیید لاوى است و نه در رد آن. وى با آنکه دلیلى پرپیمانه براى اثبات ادعایش نمى آورد، اما مى کوشد به شکلى هنرمندانه مخاطبش را متقاعد کند تا بافته ها و فرضیه هاى او را بپذیرد. شیطانى که او به آن معتقد است، همیشه تاریخ به او ظلم و اجحاف شده است. خدایان دست راستى و انسان هاى روحانى (!) به او تهمت ها زده اند. او را شریر، بدطینت، ظلمانى و اهل فساد و افساد معرفى کرده اند. بااین حال، همه این خدایان و روحانیان(!) مدیون اویند.
شیطان؛ نماد مسیر دست چپ
شیطانى که لاوى مى خواهد به همه جهانیان معرفى کند حقیقت کاملاً مشخصى نیست که بتوان با یک جمله آن را معرفى کرد. شاید خود او هم نمى داند چه ارمغانى را مى خواهد براى بشریت بیاورد. یک جا او را تنها نمادى مى داند و بس: نماد شعارهاى شیطانى! در این زاویه از نگاه وى به شیطان، ابلیس نماد هشت شعارى است که لاوى وى را نماد یکایک آنها مى داند. این شعارها که معروف به شعائر شیطانى اند عبارتند از:
1. شیطان نشان دهنده زیاده روى است، به جاى خوددارى!
2. شیطان نشان دهنده وجود محض است، به جاى خیالات و رؤیاهاى معنوى!
3. شیطان نشان دهنده عقل طاهر است، به جاى خودفریبى منافقانه!
4. شیطان نشان دهنده محبت به کسانى است که استحقاق آن را دارند، به جاى عشق به ناسپاس ها!
5. شیطان نشان دهنده انتقام به جاى تسلیم و تقدیم گونه دیگر!
6. شیطان نشان دهنده مسئولیت پذیرى در برابر مسئولیت پذیران، به جاى نگرانى براى روان آشام ها!
7. شیطان نشان دهنده این است که انسان فقط به عنوان یکى از حیوانات، گاهى اوقات بهتر و اغلب بدتر است و فقط به خاطر توسعه ذهنى اش بر دیگران فائق آمده!
8. شیطان نشان دهنده هر آن چیزى است که ـ به اصطلاح ـ گناه نامیده مى شود؛ که منجر به لذت و ارضاى جسمى، فکرى و روانى مى شوند.
به اقتضاى برخى از این شعارها، شیطان نمادى براى کارى نیک خواهد بود و در برخى موارد، نمادى براى خودخواهى، غرور، لذت خواهى و مفاهیمى از این دست که به صراحت بار منفى ندارند.
شیطان؛ انسان پرغرور
در نگرشى دیگر، شیطانى که لاوى معرفى مى کند، همان انسان است؛ انسانى پرغرور که رابطه و واسطه میان خود و خدا را برداشته است (همان، ص 24)؛ در این هنگام، شیطانى مغرور را در خویش مى یابد که به آرامى مى خزد و تجسم حقیقى لوسیفر را در درون او به تصویر مى کشد. به باور او، در این هنگام آدمى دیگر نه دو قطبى است و نه مى تواند باشد. این انسان نمى تواند هم پر از هواى نفس باشد و هم معنوى؛ تنها کششى زمینى و جاذبه اى شیطانى از درون حس مى کند. در این هنگام، او بزرگ ترین تجسم لوسیفر است و یا به عبارت بهتر، چنین آدمى خودِ شیطان است. شاید بتوان گفت: این شیطانى که لاوى توصیف مى کند، ریشه در آموزه هاى مسیحیت دارد؛ هم به خاطر باور به حلول شیطان در آدمى و هم به خاطر شیطان قدرتمند مسیحیت که توانمندى هاى خارق العاه اى دارد که در مبحث شیطان مسیحى گذشت.
شیطان راهنما
شیطان دیگرى که لاوى معرفى مى کند، همان شیطان تورات تحریف شده است، شیطانِ راهنماى آدمى به سوى یافتن درخت معرفت (پیدایش، 3:1ـ7). همان زاینده روشنایى و حامل نور (همان، ص 21)؛ همانى که روح آسمان و تجسم روشن فکرى است (همان). این مبحث را تى سیرک سوسج در مقدمه ویرایش دوم کتاب The Demonic Bible تحت عنوان (لوسیفر: زاینده روشنایى) بسط داده است. او معتقد است: نام لوسیفر از دو کلمه lux به معناى نور و fer به معناى زایش و حمل کردن برگرفته شده است. درنتیجه، معناى تحت اللفظى لوسیفر زاینده نور یا حامل نور خواهد بود. و این نام از طرف رومیان به ستاره ونوس داده شد و براى زمانى اطلاق مى شد که این ستاره ساعاتى قبل از طلوع خورشید در آسمان پدیدار مى گشت. از نگاه او، آیین لوسیفر با ستایش و پرستش ونوس و افرودیت، الهه عشق و شهوت رومیان، مرتبط است و با روابط جنسى که مورد تأیید مسیحیان نیست، درهم تنیده است. وى نیز در تأیید باورهاى لاوى تأکید مى کند: پذیرش مسیحیت به عنوان مذهب رسمى روم، و متعاقب آن، تغییر مذهب مشرکان به این آیین جدید، در اینکه نام لوسیفر با نام شیطانِ پلید، آمیخته و مرتبط گردد، تأثیر بسزایى داشته است.
شیطان؛ خداى سنتى
برترین نگاهى که لاوى به شیطان دارد همان باور به الوهیت اوست؛ او ادعا مى کند: شیطان همان خداى سنتى رومى بود که در روند تغییر آیین رومى به آیین مسیحیت، مطرود گشت و به عنوان مظهر بدى ها شناخته شد، درحالى که این خداى قدرتمند با ظلم مسیحیان به حاشیه رانده شد؛ خدایى خیالى که ساخته و پرداخته روحانیان مسیحى بود و به عنوان خداى خالق و قدرت مطلق که فرزندش را براى بخشش گناه ذاتى بشر فدا کرد در اذهان مردم به جاى او نشست. آن گونه که در این نگرش، لاوى القا مى کند خدایى نبوده و نیست؛ اما شیطان همان خداى باستانى بوده و هست و در عصر معاصر زمان آن فرا رسیده دوباره به تخت سلطنت خویش تکیه زند (همان، ص 219). سوسج در کتاب شیطانى خود این نگاه لاوى را بسط داده و گام را از خدا بودن تنها شیطان، فراتر نهاده و مدعى است در عصرِ لوسیفر، انسان نیز خدا شده است. و حال باید جایگاه خود را به عنوان خدابرروى زمین بپذیرد(سوسج،2005،ص36).
جریان شیطانى امروز تمام قوایش را جمع کرده و تلاشى روزافزون براى تغییر ذائقه نسل کنونى و ساختن جامعه و آیینى متناسب با آموزه هاى شیطانى دارد. اینها از الگوهاى موفق جذب جوانان به شدت استقبال مى کنند و با بازخوردى که در طول سال هاى متمادى گرفته اند، مى دانند جوان در پى مطرح شدن است و دوست دارد دیده شود؛ براى مطرح و محبوب شدن، حاضر است دست به خیلى کارها بزند. هیجان طلب، ساختارشکن، عجول، حس گرا، کم بینش و کم صبر و بى طاقت است. مى دانند بهترین ابزار جذب جوانان موسیقى، جلسات مختلط پر از هیجان و... است. اما جذب تنها کافى نیست و نیاز به عوامل نگه دارنده و مبانى اندیشه، روش تعقل و باورهایى براى ایمان و عقیده دارد.
رهبران شیطانى واقفند آنچه یک موضوع را از یک موج کوچکِ کوتاه مدت، به جریانى بزرگ و ماندگار تبدیل مى کند، بسیج هیجانات دوره جوانى، وعده آزادى و قدرت و تشکیل باورهایى همسو میان نیروها و مریدان تشکیلاتى است. در این میان، آنچه اهمیت دوچندانى دارد نظام اندیشه اى قابل دفاع است. این نکته آن قدر اهمیت دارد که لاوى بعد از تبدیل خانه اش به کلیساى شیطان، فعالیت چندانى در عرصه ارائه برنامه هاى شیطانى ندارد و بیشترین وقتش را صرف تکمیل و تنظیم اندیشه هاى شیطانى مى کند و به فاصله کوتاهى پس از اعلام وجود کلیساى شیطان، انجیل شیطانى را که زیربناى باورهاى یک شیطان گراست ارائه مى کند. تردیدى نیست که پشتوانه مالى و فکرى این جریان مخوف، از قِبل مجامع یهودى و سازمان هاى امنیتى و اطلاعاتى جهانى است.
زیرکى جریان شیطانى امروز در امر تبلیغ، علاوه بر نوآورى و تزیین، عدم شفافیت و گاه پنهان شدن پشت برخى شعارهاى به ظاهر حق است. همین امر هم باعث اغواى انسان ها مى شود؛ همان کارى که فرزندان لاوى در دنیاى امروز انجام مى دهند. توجه داشته باشیم اندیشه هاى تئوریزه شده شیطان گرایان مباحث تازه و روبنایى و موجى گذرا نیست. این جریان که ثمره صدها و هزارها سال تحریف مسیر حق است،ابزارى دورانداختنى نیست که باطل پیشگان بخواهند به راحتى آن را کنار بگذارند. براى مقابله با این جریان، باید مبانى اندیشه و زیربناى فکرى آنان را به چالش کشید.
نتیجه گیرى
با یک جمع بندى به صورت مختصر مى توان ادعا کرد تمامى تناقضات و تضادهاى موجود در انجیل شیطانى و حتى تمامى اندیشه لاوى درباره مفاهیم عِلوى، برگرفته از آموزه هاى پرتحریف ادیان سابق بوده و به نوعى مفاهیم تحریف یافته نسبت به خدا و شیطان در اندیشه هاى لاوى دوباره تحول و تحریفى مجدد یافته و در انجیل شیطانى وى ظهور و تجلّى یافته است.
در این صورت، آنچه ضرورت دارد و البته از ما ساخته است، روشنگرى و دانش افزایى عمیق و آن گاه نشان دادن ریشه هاى انحراف و تبیین مبانى باطل است؛ همان شیوه اى که قرآن در تمام روشنگرى هایش در رویارویى با باطل انجام مى دهد. تبیین ریشه ها و مبناها، ماهیت باطل را آشکارتر و جدایى او را از حقیقت بى پرده تر به معرض نمایش مى گذارد. امید است که از اهالى اندیشه و دعوت کنندگان به راه حق و حقیقت باشیم.
منابع
LaVey, Anton Szandor, The Satanic Bible.
Susej, Tsirk (2005), The Demonic Bible: Embassy of Lucifer.
Gilmore, Peter H. (2007), The Satanic Scriptures, Scapegoat Publishing.
··· سایر منابع
باورکر، جان 1382، مفهوم خدا: ره یافت هاى جامعه شناسانه، انسان شناسانه و روان شناسانه به سوى منشأ مفهوم خدا، ترجمه عذرا لوعلیان لنگرودى، تهران، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شوراى اسلامى.
توفیقى، حسین 1374، آشنایى با ادیان بزرگ، تهران، سمت.
دبلیو میر، ماروین 1385، تعلیمات محرمانه عیسى (ع) چهار انجیل عرفانى، ترجمه فرشته جنیدى، اصفهان، غزل.
سلیمانى اردستانى، عبدالرحیم 1387، سیرى در ادیان زنده جهان (غیر از اسلام)، چ دوم، قم، آیت عشق.
شریفى دوست، حمزه 1390، نیم نگاهى به خودخدایى شیطان گرایان، قم، عصر آگاهى.
عرب، حسین، 1389، کلیسایى براى شیطان، مطالعات معنوى، ش 1.
مظاهرى سیف، حمیدرضا 1390، نقد و بررسى شیطان پرستى، قم، عصر آگاهى.
ناس، جان بایر 1381، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، تهران، علمى و فرهنگى.
هینلز، جان آر. 1386، فرهنگ ادیان جهان، ترجمه گروه مترجمان، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.