جستارى در حقیقت لذت و نیازمندى هاى انسان
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و سوم ـ شماره 201- شهریور 1393 (ویژه فلسفه اخلاق)
آیت اللّه علّامه محمدتقى مصباح
چکیده
این مقال شرحى است بر مناجات ذاکرین امام سجاد علیهالسلام، پیرامون حقیقت لذت و نیازمندىهاى انسان. بىشک انسان به حسب قواى گوناگون خود، داراى لذتهاى متفاوت است و این لذایذ به مرور در طول زندگى انسان ظهور و بروز دارد؛ زیرا همزمان با رشد کودک، نیازهاى جدیدى ایجاد و متناسب با آن لذتى پدید مىآید. لذایذ گاهى مادى و گاهى غیرمادى و معنوى است. این لذایذ از طریق دلبستگى و وابستگى انسان به آنها پدید مىآید.
اولیاى الهى، و کسانى که روحشان از دلبستگى هاى مادى رها شده است، به مرحلهاى مىرسند که پىجویى هر لذتى را جز لذت یاد خدا، براى خود خسران و گناه دانسته، از آن استغفار مى کنند. ازاینرو، از کارى جز ذکر و یاد خدا لذت نمىبرند.
کلیدواژهها: لذت، یاد خدا، احساس لذت، اقسام نیازها، دلبستگى به خدا.
توجه به حالات اولیاى الهى و دغدغه هاى آنان و درخواست هایشان از خداوند، این انگیزه را در انسان، پدید مى آورد که با تأسى به آنان، از خداوند بخواهد به ما نیز چنین حالاتى را عنایت کند. ما در دعاهایمان چیزهایى را از خداوند درخواست مى کنیم که ارزش آنها را درک کرده باشیم و اگر به ارزش و والایى چیزى پى نبریم، در پى تحصیل آن برنمى آییم. اما وقتى به دعاهاى اولیاى خدا توجه مى کنیم و درمى یابیم که چه امورى براى آنها والا و ارزشمند بوده است، مى کوشیم که درخواست هاى آنها را محور دعاهاى خود قرار دهیم. برخى از درخواست هاى متعالى و ارزشمند اولیاى خدا، درخواست هایى است که امام سجاد علیه السلام در ادامه مناجات ذاکرین از خداوند دارند و ایشان مى فرمایند: «وَأَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّةٍ بِغَیرِ ذِکْرِکَ وَمِنْ کُلِّ رَاحَةٍ بِغَیرِ أُنْسِکَ وَمِنْ کُلِّ سُرُورٍ بِغَیرِ قُرْبِکَ وَمِنْ کُلِّ شُغُلٍ بِغَیرِ طَاعَتِک»؛ از تو استغفار مى طلبم و آمرزش مى جویم از هر لذتى غیر از یاد تو (که لذت حقیقى روح است) و از هر راحتى و آسایشى بجز انس با تو و از هر سرور و نشاطى بجز مقام قرب تو و از هرکارى بجز اطاعت تو.
حقیقت لذت
در جمله اول این فراز، امام از هر لذت غیرالهى و هر لذتى که از غیر یاد خدا حاصل شده است، استغفار مى کند و از خداوند درخواست عفو و بخشش دارد. در تعریف لذت گفته اند که آن عبارت است از: ادراک هر امر ملایم و سازگار با طبع و در مقابل، الم و رنج عبارت است از: ادراک هرآنچه مخالف با طبع است. توضیح آنکه، انسان قوایى دارد که هریک نیازهایى دارند و وقتى آن نیازها تأمین مى شود، براى انسان حالت درونى خاصى پدید مى آید که به آن لذت گفته مى شود. این حالت همان ادراک به دست آوردن چیزى است که ما بدان میل داریم. این لذت درونى عامل تحرک و اقدام انسان براى دستیابى به نیازهاى مادى و معنوى و کمالات خویش است. به عبارت دیگر، لذت از یک نظر، انگیزه فعالیت و تلاش در زندگى، و از نظر دیگر نتیجه و ثمره آن است، چون انگیزه علت غایى رفتار است و از حیث تصور، علت غایى مقدم است و در تحقق خارجى، مؤخر و عبارت از نتیجه و ثمره اى است که بر رفتار مترتب مى گردد و از نظر آخر مى توان لذت را کمال نسبى براى موجودات ذى شعور دانست؛ زیرا صفتى است وجودى که آدمیان استعداد واجد شدن آن را دارند (مصباح، 1380، ص 83ـ84).
لذت را به خداوند نیز نسبت مى دهند، اما چون او کمال مطلق و نامتناهى است و از هر نقصى مبراست، آن لذت از نقایص مادى و امکانى تهى است؛ چون لذت همان کمال وجودى براى درک کننده است و اگر از لوازم و نقایص امکانى تجرید شود، مى توان آن را به خداوند نیز نسبت داد. همچنین درباره خداوند تعددى میان لذت برنده و موجود لذت بخش نیست و آنچه خداوند از آن لذت مى برد، ذات مقدس خودش است، نه چیزى بیرون از ذات او. البته در مورد خداوند به جاى واژه «لذت» از واژه «بهجت» و مشتقات آن استفاده مى کنند. مثلاً، مى گویند: خداوند از درک ذات خود مبتهج مى شود. از ظاهر روایات و آیات استفاده مى شود که ملائکه نیز متناسب با وجود خود لذت دارند و از عبادت و پرستش خداوند حظ و لذت مى برند؛ یعنى خداوند آنان را چنان آفریده است که همواره به عبادت و پرستش او مشغول باشند و از آن لذت ببرند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «وَإِنَّ لِلَّهِ مَلَائِکَةً رُکَّعا إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ وَإِنَّ لِلَّهِ مَلَائِکَةً سُجَّدا إِلَى یوْمِ الْقِیامَة» (مجلسى، بى تا، ج 59، ص 174، ح 4)؛ و خدا را فرشته هایى است که در رکوع اند تا روز قیامت و فرشته هایى است که در سجودند تا روز قیامت.
همچنین خداوند مى فرماید: «یسَبِّحُونَ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ لا یفْتُرُونَ» (انبیاء: 20)؛ فرشتگان شب و روز خداى را به پاکى مى ستایند و سستى نمى کنند.
حیوانات نیز لذت هایى شبیه لذت هاى انسان دارند. ازاین رو، آنان هم هنگام برآورده شدن نیازهاى طبیعى شان حالاتى شبیه حالات انسان از خود بروز مى دهند. چنان که ما از غذا خوردن و سیر شدن لذت مى بریم، حیوانات نیز وقتى غذا مى خورند و سیر مى شوند، حالاتى شبیه حالات ما از خود بروز مى دهند و ما از آن حالات و رفتار آنان حدس مى زنیم که لذت مى برند. از سوى دیگر وقتى کسى به آنها آزار برساند، با سروصدا و واکنش هاى دفاعى خود، نشان مى دهند که احساس درد و رنج دارند.
حکمت وجود لذت و سیر تدریجى احساس لذت
اگر بپرسند که چرا خداوند براى موجود مُدرِک لذت قرار داده است، در پاسخ باید گفت: بى تردید لذت هایى که عاید موجودات صاحب درک و شعور مى شود، بدون علت و حکمت نیست. یکى از حکمت هاى لذت بردن این است که موجودات زنده و صاحب درک و شعور، براى بقاى خود نیازمند موادى هستند که باید آنها را جذب کنند و اگر پس از جذب آن مواد و تأمین نیازهاى خود لذت نبرند، انگیزه اى براى تأمین آنها ندارند و درنتیجه، نیازشان برطرف نمى شود. براى نمونه، اگر حیوان گرسنه احساس گرسنگى و کمبود نکند و از غذا خوردن نیز لذت نبرد، غذا نمى خورد و درنتیجه، این نیاز او برطرف نمى شود. اگر وقتى ما گرسنه مى شویم، احساس گرسنگى نکنیم و پس از آنکه کمبود ناشى از گرسنگى برطرف شد، از غذا خوردن لذت نبریم، براى تأمین غذا و خوردن آن اقدام نمى کنیم. اگر احساس گرسنگى و کمبود و رنج ناشى از آن و نیز لذت ناشى از رفع گرسنگى در ما نبود، چه بسا بسیارى از افراد فراموش مى کردند که غذا بخورند و درنتیجه از بین مى رفتند. اگر لذت هاى حیوانى نبود، زندگى انسان ها مختل مى شد و آنان از فعالیت بازمى ایستادند؛ چون بیشتر فعالیت هاى انسان ها براى تحصیل لذت شکم و سایر لذت هاى حیوانى انجام مى شود. به هرحال، حکمت الهى درباره موجودى که کمبودها و نیازهایى دارد و لازم است به گونه اى درصدد رفع آنها برآید، ایجاب مى کند که در آن موجود احساس کمبود و رنج و ناراحتى از آن کمبود پدید آید و آن گاه وقتى درصدد تأمین نیاز خود و آنچه ملایم با وجودش است برآمد،احساس لذت کند.
بى شک به حسب قواى گوناگون انسان، لذت ها متفاوت است و متناسب با هریک از قوا و ادراکات لذت خاصى به انسان دست مى دهد. با لحاظ اینکه قواى ادراکى کم کم در انسان بروز مى یابند و ممکن است قوه اى در شخصى به فعلیت رسیده باشد و در دیگرى به فعلیت نرسیده باشد، لذت ها به تدریج و همراه با به فعلیت رسیدن استعدادها و قواى انسان ادراک مى شوند (مصباح، 1380، ص 86). با مرورى بر لذت هایى که انسان در طول زندگى خود دارد، به این نتیجه مى رسیم که نخستین لذتى که براى کودک از هنگام تولد بروز مى یابد، لذت شیر خوردن است؛ چون نیاز به غذا جزو اولین و ضرورى ترین نیازهایى است که براى انسان رخ مى دهد. کودک از هنگام تولد براى اینکه زنده بماند، نیازمند شیر است تا بتواند به زندگى ادامه دهد و ازاین رو تأمین غذا و رفع گرسنگى براى کودک لذت بخش است.
همچنین بر اساس تحقیقات روان شناسى کودک از اینکه در آغوش مادر قرار گیرد و نوازش هاى او را احساس کند، لذت مى برد. وقتى که کم کم کودک بزرگ تر مى شود و به بازى کردن، مخصوصا با اسباب بازى، احساس نیاز مى کند، از سرگرم شدن و بازى کردن با اسباب بازى هاى خود لذت مى برد و این لذت چندان در او قوى مى شود که چه بسا به هنگام سرگرم شدن با اسباب بازى هایش، فراموش کند که گرسنه است. درنتیجه، در این مقطع عمر لذت بازى بر لذت خوردن و آشامیدن فائق مى آید.
بر اساس تحقیقات، دلیل این تغییر این است که رشد فکرى و ذهنى کودک، بیشتر از راه بازى کردن حاصل مى شود و اگر کودک سرگرم بازى نشود، مغزش رشد کافى و به هنگام نخواهد داشت و قواى عقلى اش دیر شکوفا مى شود. پس خداوند براى سرعت بخشیدن به رشد و شکوفایى فکرى و ذهنى کودک، نیاز به بازى را در او قرار مى دهد تا او از بازى کردن با اسباب بازى و با هم بازى هاى خود لذت ببرد. اگر کودک در سن خاصى که باید با اسباب بازى سرگرم شود و به طور طبیعى باید نیاز خود را از این طریق تأمین کند، این نیاز را فراموش کند و برحسب عادت گذشته خود، به جاى بازى کردن، پستانک در دهانش قرار دهد و بمکد، و هرچند پدر و مادر او را از آن عادت زشت بازدارند، حاضر نشود آن عادت را کنار بگذارد و از آن کار لذت برد، بى تردید لذتى که عاید او مى شود، طبیعى و متناسب با نیاز او نیست، بلکه ناشى از عادتى است که از گذشته در او باقى مانده است. درنتیجه، وقتى به تدریج عقل و فهم آن کودک رشد یافت، متوجه عادت زشت خود مى شود و از انجام آن خجالت مى کشد و وقتى مى بیند که دیگران او را سرزنش و ریشخند مى کنند، تضادى در درون او پدید مى آید و درنتیجه، آن عادت زشت را کنار مى گذارد.
همچنان که کودک رشد مى کند، نیازهاى جدیدى درخود مى یابد که از تأمین آنها لذت مى برد. یکى از این نیازها استقلال خواهى است. روان شناسان، به ویژه روان شناسان رشد، به کشف و بررسى این نیاز روانى پرداخته اند. بر اساس این احساس، کودک دیگر اجازه نمى دهد که غذا در دهانش بگذارند و خودش مى کوشد که به تنهایى و بدون کمک دیگران غذا بخورد. او در این هنگام، از اینکه قاشق را به دست مى گیرد و با دست خود غذا را در دهانش مى گذارد، لذت مى برد. با این احساس روحى و روانى، کودک به این باور مى رسد که باید مستقل باشد و نباید نگران آن باشد که دیگران به او غذا بدهند، بلکه باید بدون کمک دیگران غذا بخورد. هرچند در ابتدا مقدارى از غذا به لباس و اطراف او بریزد و محیط اطرافش را کثیف کند. به همین ترتیب، وقتى پدر و یا مادر دست کودک چهارساله خود را مى گیرند تا او را از خیابان عبور دهند، آن کودک دست خود را از دست آنان رها مى کند؛ زیرا نمى خواهد در هنگام راه رفتن کسى دست او را بگیرد و به او کمک کند. او از اینکه مى تواند بدون کمک دیگران حرکت کند و مسیرى را بپیماید لذت مى برد.
یکى دیگر از نیازهاى روانى که از دوران کودکى خود را مى نمایاند، نیاز به تشویق است. در جهت تأمین این نیاز، کودک مى کوشد که با رفتار خود و حتى با کارهاى نامعقول و شلوغ کارى هاى نامعمول، توجه دیگران را به خود جلب کند تا او را تشویق کنند. حتى دلیل بسیارى از رفتارهاى ناصواب و نامعقولى که کودک از خود بروز مى دهد، چه بسا جلب توجه دیگران و نیاز به تشویق است، اما چون قدرت تشخیص صواب از ناصواب در او ضعیف است، براى رسیدن به منظور خود تفاوتى بین رفتار صحیح از ناصحیح نمى بیند.
اقسام نیازها
درهرصورت، در مراحل رشد انسان نیازهاى جدیدى رخ مى دهد که انسان با رفع آن نیازها و کمبودها احساس لذت مى کند. بخشى از آن نیازها حسى و مادى هستند و کاملاً براى ما شناخته شده اند. هرگاه این نیازها به وسیله قوا و اندام حسى انسان تأمین مى شود، لذتى متناسب و ملایم با هریک از قوا به انسان دست مى دهد. مثلاً، وقتى ما از صداى گوش نوازى لذت مى بریم، بدین معناست که آن صدا با قوه شنوایى ما درک شده است و با آن تناسب و تلائم یافته است. به همین دلیل ما با چشممان از صداى خوب لذت نمى بریم؛ چون امواج صوتى توسط چشم درک نمى شوند؛ چه رسد که تلائم و تناسبى بین آن دو رخ دهد. با این وصف، در ارتباط با هر لذتى، اگر کسى حس متناسب با آن لذت را نداشته باشد، از درک آن عاجز خواهد بود. اگر کسى چشم نداشته باشد، از دیدنى هاى زیبا لذت نمى برد (مصباح، 1380، ص 86ـ87).
دسته دیگرى از نیازهاى انسان و لذت هایى که پس از تأمین آنها حاصل مى شود، روحى و روانى است. این نیازها در مکاتب گوناگون روان شناسى بررسى شده اند. برخى از نیازهاى انسان، نظیر نیاز به غذا، از هنگام تولد ظهور مى یابند و برخى از نیازها به تدریج و با پشت سر گذاشتن مراحلى از رشد انسان و شکوفا شدن استعدادها ظهور مى یابند. برخى از نیازها موقتى و گذرا هستند و در دوره خاصى از حیات انسان پدید مى آیند؛ اما بخشى از نیازهاى انسان همیشگى است و تا پایان عمر تداوم دارد؛ چون غریزه اى که برانگیزاننده آن نیاز است تا پایان عمر فعال است؛ مانند نیاز به غذا که تا پایان حیات انسان باقى است.
چنان که گفتیم بازى با اسباب بازى و عروسک مربوط به دوران کودکى است و کودک تا حدود ده سالگى به آنها علاقه نشان مى دهد و پس از آن به سراغ بازى هاى دیگرى مى رود. مثلاً، پسرها به بازى فوتبال علاقه نشان مى دهند و بازى هاى کودکانه را فروتر از شأن خود مى دانند. اگر کسى پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکى، باز به اسباب بازى و عروسک علاقه نشان دهد، این رفتار از روى عادت و برخلاف طبیعت و ناشى از نقص روانى و تربیتى است. چون به طور طبیعى وقتى عقل انسان مراحلى از رشد را گذراند، به کارهایى که متناسب با او نیست دست نمى زند و اگر برحسب عادت منفى به آنها دست زد، از کرده خود خجل مى شود و عذرخواهى مى کند. البته تشخیص لذت ها و نیازهاى فصلى و گذرا و تعیین دامنه زمانى آنها بر عهده روان شناسان است، اما به هرروى مشخص است که انسان با ارتقاى موقعیت و شأن و رشد عقلانى اش، دیگر برخى از لذت ها را فروتر از شأن خود مى داند. چنان که شخص صاحب شأن و موقعیت والاى اجتماعى، در شأن خود نمى داند که مشاغل نازل متناسب با طبقات فرودست جامعه را داشته باشد. البته از نظر اسلام هر کارى محترم و ارزشمند است، اما در ارزش گذارى اجتماعى، مأمور نظافت کوچه و خیابان را در سطح فرماندار و سایر مقامات شهرى قرار نمى دهند و کار او را پست تر تلقى مى کنند.
ضرورت تناسب دل بستگى ها با شأن و شخصیت فرد
چنان که شخص برخوردار از شأن و اعتبار والاى اجتماعى، حاضر نمى شود به کارى اشتغال یابد که درخور افراد فرودست جامعه است و خجالت مى کشد که وقتش را صرف چنان کارى کند، کسى که به مراتب عالى معرفت الهى دست یافته و لذت ارتباط با خداوند را چشیده است، در شأن خود نمى بیند که کارى را براى لذت مادى اش انجام دهد. او براى اطاعت خدا و انجام وظیفه و در حد ضرورت، و نه براى لذت جویى، به امور عادى زندگى مى پردازد. چنان که یک پزشک و هر انسان متشخصى حاضر نمى شود خود را به بازى هاى بچگانه سرگرم کند و از بازى با عروسک شرم مى کند، کسانى که سطح معرفت و ایمانشان والاست، خجالت مى کشند به کارهایى بپردازند که ما آنها را براى خود مهم و ارزشمند مى دانیم؛ زیرا آنان آن کارها و تلاش براى رسیدن به بسیارى از خواسته هایى را که ما داریم، بچگانه و زشت مى شمرند.
کسى که خداشناس است و مى تواند با خداوند هم نشین گردد، حاضر نمى شود به خانه، ماشین و سایر امکانات زندگى دل بستگى داشته باشد و دل بستن به ماشین و یک مشت سنگ و آهن را بچگانه و فروتر از شأن خود مى داند. چطور کسى که باید دلش را کانون توجه به خدا و محبت او قرار دهد، حاضر مى شود محبت مشتى آهن پاره و سنگ و آجر جامد را در دل جاى دهد؟ بزرگى مى گفت دل هاى بیشتر ما اصطبل اسب و الاغ و یا پارکینگ ماشین است. در گذشته که از اسب و الاغ استفاده مى کردند، کسانى که به آن حیوانات علاقه نشان مى دادند و احساس دل بستگى مى کردند، درواقع دلشان را اصطبل آن حیوانات قرار داده بودند و امروزه اگر کسى به ماشین نو و لوکس خود علاقه و دل بستگى نشان دهد و حاضر نشود که خطى به آن بیفتد، مثل آن است که دل خود را پارکینگ آن ماشین قرار داده باشد.
درک لذت یاد خدا و فروگذاشتن لذت هاى مادى
ما باید در خود بنگریم که به چه چیز دل مى ببندیم و بدانیم ارزش و بهاى ما در حد همان چیزى است که بدان دل بسته ایم. کسى که به معرفت الهى نائل شود و حقایق را بشناسد و به شأن و مقام الهى و انسانى خود آگاه شود و دریابد که کارهاى فرومایه دنیوى متناسب با شأن و ارزشى که خداوند به او بخشیده نیست و توجه یابد که حیف است ذهن و فکر خود را صرف امور پوچ دنیایى کند، از اینکه وقت و عمر خود را صرف کارهایى کرده که متناسب با مقام انسانى او نیست، خجالت مى کشد و بر خسارتى که به خودش زده است، تأسف مى خورد. کسى که طعم یاد خدا و لذت هم نشینى با خدا را بچشد، درمى یابد که هم نشینى و دل بستگى به سنگ و آهن، و گاو و گوسفند و مانند آنها خجالت آور است و باید از آن استغفار کرد. بر این اساس، استغفار اولیاى خدا از گناه نیست؛ چون ساحت آنها از معصیت و گناه پاک است، بلکه استغفار آنها از هر آن چیزى است که انسان را از لذت یاد خدا بازمى دارد.
کسى که به لذت یاد خدا پى نبرده است، وقتى به اکراه و با تحمیل بر خود تصمیم مى گیرد ذکر «لا اله الا اللّه» را هزار بار بگوید، چون از آن اذکار لذت نمى برد، پس از چندى خسته مى شود و چندین بار خود را جابه جا مى کند تا آنکه آن اذکار تمام شوند، یا وقتى مى خواهد یک جزء قرآن را ختم کند، چندین بار صفحات باقى مانده را مى شمارد تا آنکه آن جزء را ختم کند. نمازش را نیز با کسالت و احساس سنگینى مى خواند و از آن لذت نمى برد. ازاین رو، خداوند مى فرماید: «وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلا عَلَى الْخَاشِعِینَ» (بقره: 45)؛ و از شکیبایى و نماز یارى بخواهید؛ که اینها گران و دشوار است، مگر بر فروتنان خداترس.
در مقابل، کسى که دلش از زمزم زلال معرفت الهى سیراب شده و لذت یاد خدا، که از هر لذتى فراتر است و لذت هاى دیگر در مقابل آن رنگ مى بازند، در جانش نشسته است، وقتى مشغول یاد خداست، چنان لذت مى برد که به هیچ چیز دیگرى توجه ندارد. او چنان از یاد خدا سرمست مى شود که حتى به بهترین امور لذت آفرینى که در تصور ما مى گنجد نیز توجه ندارد.
مرحوم حاج شیخ غلام رضا یزدى روایتى را نقل مى کرد که مضمونش این است: در بهشت برخى از حوریان از بهشتیان نزد خداوند شکایت مى کنند و مى گویند: «خدایا؛ تو ما را براى این مؤمن بهشتى آفریدى؛ اما او هیچ توجهى به ما ندارد.» چون آن بهشتیان چنان سرمست تجلیات الهى مى شوند و از آنها لذت مى برند که در آن حال حتى حاضر نمى شوند به حوریان بهشتى نیز نگاه کنند؛ چه رسد به اینکه در فکر کام جویى از آنها باشند. اگر همه زیبایى هاى زنان عالم در یک زن گرد آید، او در جمال و زیبایى به پاى یک حورى نمى رسد؛ آن وقت در بهشت کسى که سرمست توجه به خدا و تجلیات اوست، به چنین حورى دل ربایى، که سرآمد جمال و زیبایى است، اعتنا نمى کند؛ چون او به لذت فراترى که لذت انس با خداست دست یافته است؛ لذتى که کام جویى از حورى در برابر آن بى مقدار است و براى او بسیار دشوار است که از آن لذت متعالى صرف نظر کند و به لذت بردن از حوریان بهشتى سرگرم شود. کسى که روحش از دل بستگى هاى مادى برهد، در لطافت و صفا و تعالى به مرحله اى مى رسد که پى جویى هر لذتى را، جز لذت یاد خدا، براى خود خسران و گناه مى داند و از آن استغفار مى طلبد. چنین شخصى معناى سخن امام سجاد علیه السلام را درک مى کند که مى فرماید: «أَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لِذَّةٍ بِغَیرِ ذِکْرِکَ».
استفاده دیگرى که از این جمله مى شود این است که وقتى رابطه محبت و مودت بین دو شخص برقرار شود، محبت و عشق ایجاب مى کند که تمام توجه عاشق به محبوب باشد؛ پس اگر به شخص دیگرى نیز توجه داشته باشد، در حق معشوق و محبوب خود جفا کرده است. توقع و انتظار محبوب نیز این است که عاشق، تنها به او عشق بورزد. اگر توجه عاشق به غیر محبوب خود نیز جلب شود، او دلش را کاملاً وقف معشوق خود نکرده است. کسى که به غیرخداوند نیز محبت داشته باشد و درنتیجه، از کارى بجز ذکر و یاد خدا نیز لذت ببرد، در حق خداوند خیانت کرده و در محبتش به خداوند موحد نیست. موحد باید دلش را به محبوب حقیقى اختصاص دهد و به غیرخداوند توجهى نداشته باشد؛ بجز در مواردى که خداوند فرمان داده است و مواردى که وظیفه ایجاب مى کند که به غیرخدا نیز توجه داشته باشد. درواقع، در این موارد نیز که انسان در جهت انجام وظیفه و تکلیف الهى، به امور دنیوى مى پردازد و حتى از آنها لذت نیز مى برد، از توجه به خداوند غافل نشده است و لذتى نیز که عاید او مى شود الهى است و منافاتى با لذت یاد خدا ندارد. پس وقتى کسى عاشق خدا شد، باید با همه وجود وقف معشوق باشد و توجهى به غیرخدا نداشته باشد. در این هنگام، اگر به دنبال لذتى جز لذت یاد خدا و انس با معبود رفت، باید از این خیانتى که در حق معبودش روا داشته است، استغفار و توبه کند.
••• منابع
مجلسى، محمدباقر، بى تا، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیه.
مصباح، محمدتقى، 1380، به سوى خودسازى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.